قصص قرآنی و تاریخ
تبهای اولیه
با سلام و عرض ادب
آیا بجز قرآن و احیاناً کتابهای آسمانی دیگر در خصوص موارد زیر آیا مدارک و مستنداتی وجود دارد ؟
اگر وجود دارد لطفا نام ببرید و اگر وجود ندارد چطور چنین موارد خیلی مهم (مخصوصا بند دوم سوال) در جائی مورد اشاره قرار نگرفته است؟
به هر حال اگر وجود ندارد سوال دیگرم این است که اصولا آیا هیچ اطلاعات تاریخی از قرنهای گذشته وجود ندارد؟(چه مربوط به پیامبران چه مربوط به دیگران).
اما موارد به شرح زیر:
1- وقایع تاریخی مانند داستان مربوط به پیامبران از قبیل عیسی و موسی و ابراهیم و سلیمان و نوح ویوسف و هود (علیهما السلام) و ....
2- معجزات پیامبران مانند سخن گفتن سلیمان با پرندگان,گلستان شدن آتش برای ابراهیم, حمله پرندگان ابابیل , باز شدن دریا (موسی) , کشتی نوح , عصای موسی و...(که تقریبا در بطن مورد یک می باشد و فقط می خواستم تصریح شده باشد) .
با تشکر.
در منابع عربی سدههای میانه، از آثار مشتمل بر داستانها و افسانههای پیامبران در قرآن اساساً با عنوان «قصصالانبیاء» یاد میشود. این عنوان باید بسیار کهن باشد؛ چنانکه ابنقتیبه (د 276) در المعارف «مبتدأ الخلق و قصص الانبیاء» را نخستین فن از فنون معارف معرفی کرده است.[1] ابنقتیبه در مقدمۀ کتابش بهاختصار از معنای «فن» سخن گفته است،[2] و از نخستین فصل کتابش، مفهوم دقیقتری از عبارت «فنّی از فنون معارف» را میتوان دریافت.[3] در این فصل، داستان خلقت جهان و زندگی پیامبران پیش از اسلام به ترتیب تاریخی و بهاختصار ذکر میشود. این فصل با فهرست کتابهای نازلشده بر پیامبران همراه با اطلاعاتی در خصوص سنّ پیامبران پایان مییابد. شکل و محتوایی که در کتاب ابنقتیبه میبینیم، با تفصیل بیشتری در آثار با موضوع و مضمون مشابه میتوان بازیافت.
اگرچه کهنترین آثار قصص الانبیاء به شکل اصلیشان به دست ما نرسیده است، اما احتمال زیادی وجود دارد که این قبیل آثار، پیش از روزگار ابنقتیبه مدتها شهرت داشتهاند و از لحاظ شکلی و محتوایی، بر اساس اصول و مبانی مشخصی تألیف میشدهاند. حاجیخلیفه عنوان «قصصالانبیاء» را به اثری بسیار کهن از این نوع نسبت میدهد که به دست ما نرسیده است. مؤلف این اثر، همانگونه که انتظار میرود، وهببنمنبّه (د 110) است؛ [4] هرچند دربارۀ عنوان حقیقی کتاب او نمیتوان با قطعیت اظهارنظر کرد.[5] حاجیخلیفه همچنین از قصصالانبیاءنویسان دیگری نام میبرد که آثارشان بر جای نمانده است.[6] از میان این افراد، میتوان به سهلبنعبداللهبنتستری اشاره کرد که بنا بر گزارش برخی منابع، اصلاً کتابی در اینباره تألیف نکرده است.[7] اطلاعاتی دربارۀ برخی آثار دیگر با عنوان قصصالانبیاء را که اغلب از بین رفتهاند، میتوان در منابع ذیل کتاب حاجیخلیفه[8] یا در اثر بروکلمان[9] بازجست. فهرستهای نسخ خطی نیز اطلاعاتی دربارۀ آثار قصصالانبیاء به دست میدهد. در میان این کتابها که منتسب به مؤلفان کمابیش قدیمی است، میتوان به نسخۀ واتیکان، بدء الخلق و قصص الانبیاء، [10] اشاره کرد که مؤلف آن ابورِفاعة عُمارةبنوَثیمة الفرات (د 289) نام دارد.[11] از آنجا که عماره را با عنوان یک مورخ میشناسیم،[12] این احتمال وجود دارد که تألیف او دربارۀ قصص، در واقع گزیدهای از کتاب او در تاریخ باشد؛ حال آنکه سخاوی کاملاً به عکس، معتقد است عماره یک کتاب قصصالانبیاء مستقل در دو جلد نوشته است.[13] قصصالانبیایِ نسبتاً کهن دیگری را میتوان ذیل شمارۀ 1249/ب در کتابخانۀ بلدیه در اسکندریه یافت. بخش نسخههای اتحادیه عرب در قاهره، یک کپی از این نسخه برای خود تهیه کرده است. بر اساس همین نسخه، توصیف مختصری دربارۀ این اثر در فهرست مؤسسۀ پیشگفته نیز آمده است. [14] این نسخه در سال 666 در مغرب یا بر اساس توصیفی که گفته شد، در اندلس نوشته شده است. این نسخه منتسب به عبدالله محمدبنسعیدبنهشام حِجری است[15] که در هیچ جایی او را مؤلف قصصالانبیاء ندانستهاند. نسخۀ مذکور اثر منحصر به فردی است شامل داستانهای خلقت و پیامبران از آدم تا ابراهیم که در شکلی بسیار دقیقتر و با جزئیاتی بیشتر نسبت به سایر قصههای پیامبران در مجموعههای قصصالانبیاء عرضه شده است. این کتاب با همان شیوههای معروف و رایج ارائۀ مطالب آغاز میشود و در آن، بارها به قرآن و مراجع نخستین (بهویژه وهببنمنبّه) استناد میشود. اما باید گفت قصهها جنبۀ عامیانهتری دارند. در صفحۀ عنوان این نسخه، دستخط جدیدی وجود دارد که بهاشتباه وهببنمنبه را مؤلف این کتاب معرفی میکند. شاید این اشتباه ناشی از این حقیقت باشد که در بخشهای آغازین کتاب، وهب راوی اصلی داستانهای خلقت معرفی شده است. این اشتباه دربارۀ نام مؤلف در فهرست اتحادیۀ عرب ـ که پیشتر ذکر شد ـ نیز رخ داده است. علاوه بر این نسخه، دو مجموعۀ بسیار مشهور دیگر از داستانهای پیامبران با عنوان «قصصالانبیاء» در دست داریم. نسخههای متعددی از این دو مجموعه در کتابخانههای مختلف باقی مانده و چندین بار نیز تجدید چاپ شده است: الف) مجموعۀ ثعلبی (د 427) که عمدتاً برگرفته از تفاسیر قرآن و منابع تاریخی است. [16] ب) مجموعۀ کسائی (احتمالاً زنده در قرن پنجم) که برداشتی عامهپسند از موضوعات داستانی قرآن ارائه میکند. [17] با این حال، بسیار دشوار است که عنوان اصلی و واقعیِ مجموعههایی نظیر کتاب وهب کاملاً مشخص شود؛ [18] در عین حال، بررسی ما نشان میدهد عنوان قصصالانبیاء برای نسل اول مجموعهنویسان یا راویان افسانههای پیامبران کاملاً آشنا بود و بهتدریج به اصطلاحی رایج و معتبر بدل شد. [19]این موضوع کاملاً روشن است که از آغاز یا اندکی بعد، اصطلاح قصصالانبیاء ـ که عنوان برخی آثار خاص بود ـ همچون عنوانی پذیرفتهشده برای گونهای خاص از منابع اسلامی سدههای میانه کاربرد داشته است.[20] مؤید این مطلب آن است که سخاوی، یکی از مؤلفان متأخر، در طبقهبندی تألیفات تاریخی، جایگاهی مستقل برای متون قصصالانبیاء در نظر گرفته است. در این طبقهبندی ـ که به گفتۀ خودش از ذهبی اقتباس کرده ـ آثار قصصالانبیاء در دومین طبقه و دقیقاً پس از آثار سیره قرار گرفته است.[21] سخاوی با اختصاص فصلی کوتاه به قصصالانبیاء مؤلفان مهمترین مجموعههای این گونه را نام میبرد. [22]نخستین مؤلف در فهرست او محمدبناسحاق است.[23] تعبیر مرکب قصصالانبیاء در زبان عربی به خودی خود کاملاً روشن و گویاست. معنا و واژگان تشکیلدهندۀ آن عیناً برگرفته از قسمتهایی از قرآن است که هوروویتس «بخشهای داستانی قرآن» نامیده است. [24] در این بخشها، فعل «قصَّ» یا مصدر آن «قَصَص» نسبتاً فراوان دیده میشود. از متن قرآن چنین بر میآید که این واژهها معمولاً دربارۀ داستان به معنای اخبار گذشتگان به کار رفته است.[25] در بسیاری موارد، گویی خودِ خدا سخنگوی واقعی این داستانهاست.[26] پیامبران نیز اغلب بازگوکنندگان نشانههای خدا یا گویندۀ داستانهای شخصی خودشان قلمداد میشوند.[27] وجود واژههای قصَّ و قصص در قرآن ـ با توجه به معنایشان در زبان عربی ـ احتمالاً در شکلگیری اصطلاح قصصالانبیاء مؤثر بوده است؛ علاوه بر این، شواهدی در قرآن هست که نه تنها بر این حقیقت صحّه میگذارد، بلکه بر نقش خدا در این داستانها نیز تأکید میکند. این تأکید شاید در تفسیر معنای اصیل اصطلاح قصصالانبیاء و فهم مفهومِ صرفِ قرآنی آن به معنای «روایتهای خدا از پیامبران» مؤثر بیفتد. نمونهای از این قبیل، آیهای از آیات آغازین سورۀ یوسف است: «ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحی کردیم، بر تو حکایت میکنیم، و تو قطعاً پیش از آن، از بیخبران بودی» (یوسف: 3). در پایان سورۀ یوسف، بر هدف کلی این وحی تأکید شده است: «بهراستی در سرگذشت آنان برای خردمندان عبرتی هست» (یوسف: 111). نیز «ما خبرشان را بر تو درست حکایت میکنیم: آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند» (کهف: 13) و «و هر یک از سرگذشتهای پیامبران [خود] را که بر تو حکایت میکنیم، چیزی است که دلت را بدان استوار میگردانیم، و در اینها حقیقت برای تو آمده، و برای مؤمنان اندرز و تذکّری است» (هود: 120).
منابع: [1] . کتاب المعارف؛ قاهره، 1934، ص3. [2] . همان. [3] . همان، ص6-27. عنوان فصل نخستِ [این کتاب] در چاپ قاهره مبتدأ الخلق است. [4] . حاجیخلیفه (کشف الظنون؛ ج 4، ص 9436-9437) عناوین قصص الاخیار و قصص الانبیاء را فهرست کرده است. [5] . قیاس کنید با کتاب الفهرست (چاپ قاهره، ص 144) که عنوان کتاب المبتدأ را آورده است. اما مؤلفان دیگر نظیر یاقوت (معجم الادباء، قاهره، 1938، ج 19، ص 259-260، ش94) یا ابنخلکان (وفیات الاعیان، قاهره، [1948- 1949]، ش743) در گزارششان هیچ عنوان مشخصی از فعالیت ادبیِ وهببنمنبّه ارائه نمیدهند. هورویتس (دائرةالمعارف اسلام، چاپ اول، ج4، ص1084-1085) عناوین مختلف اثر فرضی وهببنمنبّه را بررسی کرده است (نیز ر.ک به: ترجمۀ عربی مغازی او، [قاهره، 1949]، ص31-41). او سؤالی اساسی با این مضمون مطرح کرده است که آیا وهببنمنبّه چندین اثر در همین موضوع با عناوین مختلف نوشته است. [6] . حاجیخلیفه؛ کشف الظنون؛ ج4، ص9437. [7] . قیاس کنید با: دائرةالمعارف اسلام؛ چ 1، ج4، ص63. عمر کحاله نیز در کتاب معجم المؤلفین (دمشق، 1957-1961) به پیروی از حاجیخلیفه یک کتاب قصص الانبیاء را به سهل تستری نسبت میدهد. [8] . اسماعیل پاشا بغدادی؛ ایضاح المکنون فی الذیل علی کشفالظنون؛ ج 2، استانبول، 1945-1947، ج2، ص227-228. [9]. GAL, 1: 428-429; Suppl., 1: 592. [10] .Vat. V, Borg. P. 165. [11] . Cf. GAL, Suppl., 1: 217. [12] . قیاس کنید با: حاجیخلیفه؛ کشف الظنون؛ ج2، ص2120. کحاله؛ معجم المؤلفین؛ ج7، ص269. نیز: Wüstenfeld, Geschichtsschreiber, 82. [13] . سخاوی؛ الاعلان بالتوبیخ لِمن ذمّ اهل التاریخ؛ ص539. ارجاعات این اثر مطابق ترجمۀ عربی فرانتس روزنتال است (بغداد: مکتبة المثنّی، 1963). بنا بر قول مشهور، کتاب روزنتال متن کامل اثر سخاوی را در بر دارد. [14] . فؤاد سید؛ فهرس المخطوطات المصوّرة، ج2، (قاهره، 1958)، ص 117 (ش 725). [15] . از این مؤلف در بخشهای متعدد این کتاب، با چنین عبارتی یاد شده است: «قال ابوعبدالله محمدبنسعیدبنهشام الحجری مصنّف هذا الکتاب ...». [16] . عنوان کلی این مجموعه، عرائس المجالس فی قصص الانبیاء (بولاق، 1286؛ قاهره، 1301 و...) است. عنوان المجالس برگرفته از این حقیقت است که این اثر به واحدهای جداگانهای با نام المجالس تقسیم میشود؛ مثلاً مجلس فی قصة آدم علیهالسلام. از همین روست که بعدها مؤلف قصص الانبیاء علی رأی الامامیه (نسخههای برلین، 1025؛ پیترسن، 633) ثعلبی را المجلسی خوانده است. [17] . برای نمونه در این نسخه ها از عنوان قصص الانبیاء نام رفته است: قاهره، دارالکتب ص135؛ قاهره، دارالکتب، ص 2702؛ رباط، 1009 ( (d-595 ؛ بیروت، دارالکتب الوطنیه، ص 345؛ قاهره، تیموریه، ص 854؛ هوتینگر، ص209، و جز اینها. در دیگر نسخهها، عناوین بسیار جزئیتری به چشم می خورد که نشاندهندۀ محتوای کامل اثر است؛ مثلاً نسخه های واتیکان 5/241 و واتیکان 5/444 نامشان بدء الخلق و قصص الانبیاء است. نسخۀ لیپزیک 106 عنوان مشابه کتاب بدءالدنیا و قصص الانبیاء را دارد. عنوان نسخۀ الازهر 2344-37700 چنین است: هذا کتاب فیه مبتدأ الدنیا و قصص الانبیاء. نسخههای دیگر نظیر موزۀ بریتانیا 498 نامشان فقط کتاب بدء الدنیا است. با توجه به عناوین متنوعی که برای این اثر به کاررفته است، رسیدن به نقطهای که حاجیخلیفه به آن رسیده است، چندان دشوار نیست. او یک اثر را ذیل سه عنوان مختلف ذکر میکند: قصص الانبیاء (ج 4، ص 9437)، بدء الدنیا (ج 2، ص 1691) و خلق الدنیا (ج 3، ص 4793). دو اثر اخیر را نباید با اثر کسائی دربارۀ داستانهای خلقت با عنوان کتاب عجائب الملکوت اشتباه کرد. متن تصحیحشدۀ کتاب کسائی ـ که اسحاق آیزنبرگ آن را تصحیح و انتشارات بریل در سال 1922-1923 منتشر کرده است ـ نیز نام قصص الانبیاء را در صفحه عنوان عربیاش دارد. [18] . در قدیمترین نسخههای برجایمانده از مجموعۀ کسائی (برلین 1024، مورخ 600ق/1203م؛ موزۀ بریتانیا 497، مورخ 617ق/1220م؛ لیدن 890، مورخ 781ق/1379م) برگها در آغاز نسخهها بهدست نسخهنویسان بعدی استفاده شده یا آسیب دیده است؛ به صورتی که مسئلهای دربارۀ ایدهای روشن از نحوۀ عنوانگذاری اصلی این اثر وجود ندارد. [19] . در اینباره نیز ر.ک به: سخاوی؛ اعلان؛ ص522. حاجیخلیفه؛ کشف الظنون؛ ج4، ص9437. ذیل کتاب حاجیخلیفه؛ کشف الظنون؛ ج2، ص227-228. نیز: GAL, 1: 428-29; Suppl. 1: 592. [20] . عنوان قصص الانبیاء به آثاری از این دست در دیگر زبانهای اسلامی نیز راه یافته است؛ برای نمونه ر.ک به: نسخۀ براون، J. 21 (مورخ 731ق) که ترجمۀ فارسی اثری به زبان عربی نوشتۀ ابوالحسن بوشنجی است (see. GAL, Suppl., 1: 592 ). عنوان عربی قصص الانبیاء همچنین در ترجمههای ترکی اثر کسائی آمده است؛ مثلاً ر.ک به: نسخۀ Yeni 881 . تاور ( (dějiny perské a tádžické literatury, Prague 1963, 391یادآور شده است آثاری با عنوان کلیشهای قصصالانبیاء به تعداد بسیاری در منابع فارسی عرضه شدهاند. در میان آنها کتاب اسحاقبنابراهیمبنمنصوربنخلَف نیشابوری شهرت گستردهای یافته است. [21] . سخاوی؛ اعلان؛ ص518. [22] . همان، ص522. [23] . همان، ص522. در مقایسه با این دیدگاه، مقدسی نیز دیدگاهی مشابه دارد. ر.ک به: یادداشت شمارۀ 54. [24]. Horovitz, Koranische Untersuchungen, 1. نیز ر.ک به: قصص الانبیای عبدالوهاب نجار(قاهره و بیروت، 1966)، که به همۀ این عبارات اشاره دارد. [25] . به جز آیات آلعمران: ،2؛ انعام: 57 و احتمالاً اعراف: 7. با: Horovitz, Koranische Untersuchungen, 7. [26] . نساء: 164، هود: 120، یوسف: 3، یوسف: 111، نحل: 119، کهف: 3، طه: 99، نمل:76. [27] . انعام: 130، اعراف: 135، اعراف: 176، یوسف: 5، قصص: 25.
سلام "بغیر ازکتب آسمانی ازکتب روایی مانند بحارالانوار و...میتوان بهره برد.
بعنوان نمونه این دو روایت تاریخی :
[1] بحارالأنوار ج : 54 ص : 332- کِتَابُ الْمُحْتَضَرِ، تَأْلِیفُ الْحَسَنِ بْنِ سُلَیْمَانَ مِمَّا رَوَاهُ مِنَ الْأَرْبَعِینَ لِسَعْدٍ الْإِرْبِلِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الصَّمَدِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُثْمَانَ عَنْ أَبِی الْهَیْثَمِ خَالِدٍ الْأَرْمَنِیِّ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْمَشْرِقِ مَدِینَةً اسْمُهَا جَابَلْقَا لَهَا اثْنَا عَشَرَ أَلْفَ بَابٍ مِنْ ذَهَبٍ بَیْنَ کُلِّ بَابٍ إِلَى صَاحِبِهِ فَرْسَخٌ عَلَى کُلِّ بَابٍ بُرْجٌ فِیهِ اثْنَا عَشَرَ أَلْفَ مُقَاتِلٍ یَهْلُبُونَ الْخَیْلَ وَ یَشْهَرُونَ السَّیْفَ وَ السِّلَاحَ یَنْتَظِرُونَ قِیَامَ قَائِمِنَا وَ إِنِّی الْحُجَّةُ عَلَیْهِمْ.؛ بحارالأنوار ج : 54 ص : 333 ،کِتَابُ مُنْتَخَبِ الْبَصَائِرِ، وَ کِتَابُ الْمُحْتَضَرِ، عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى الْیَقْطِینِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَیْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ مِیرَاثِ الْعِلْمِ مَا مَبْلَغُهُ أَ جَوَامِعُ مَا هُوَ مِنْ هَذَا الْعِلْمِ أَمْ تَفْسِیرُ کُلِّ شَیْءٍ مِنْ هَذِهِ الْأُمُورِ الَّتِی نَتَکَلَّمُ فِیهَا فَقَالَ إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَدِینَتَیْنِ مَدِینَةً بِالْمَشْرِقِ وَ مَدِینَةً بِالْمَغْرِبِ فِیهِمَا قَوْمٌ لَا یَعْرِفُونَ إِبْلِیسَ وَ لَا یَعْلَمُونَ بِخَلْقِ إِبْلِیسَ نَلْقَاهُمْ فِی کُلِّ حِینٍ فَیَسْأَلُونَّا عَمَّا یَحْتَاجُونَ إِلَیْهِ وَ یَسْأَلُونَّا عَنِ الدُّعَاءِ فَنُعَلِّمُهُمْ وَ یَسْأَلُونَّا عَنْ قَائِمِنَا مَتَى یَظْهَرُ وَ فِیهِمْ عِبَادَةٌ وَ اجْتِهَادٌ شَدِیدٌ وَ لِمَدِینَتِهِمْ أَبْوَابٌ مَا بَیْنَ الْمِصْرَاعِ إِلَى الْمِصْرَاعِ مِائَةُ فَرْسَخٍ لَهُمْ تَقْدِیسٌ وَ تَمْجِیدٌ وَ دُعَاءٌ وَ اجْتِهَادٌ شَدِیدٌ لَوْ رَأَیْتُمُوهُمْ لَاحْتَقَرْتُمْ عَمَلَکُمْ یُصَلِّی الرَّجُلُ مِنْهُمْ شَهْراً لَا یَرْفَعُ رَأْسَهُ مِنْ سَجْدَتِهِ طَعَامُهُمُ التَّسْبِیحُ وَ لِبَاسُهُمُ الْوَرَقُ وَ وُجُوهُهُمْ مُشْرِقَةٌ بِالنُّورِ إِذَا رَأَوْا مِنَّا وَاحِداً لَحَسُوهُ وَ اجْتَمَعُوا إِلَیْهِ وَ أَخَذُوا مِنْ أَثَرِهِ مِنَ الْأَرْضِ یَتَبَرَّکُونَ بِهِ لَهُمْ دَوِیٌّ إِذَا صَلَّوْا کَأَشَدَّ مِنْ دَوِیِّ الرِّیحِ الْعَاصِفِ مِنْهُمْ جَمَاعَةٌ لَمْ یَضَعُوا السِّلَاحَ مُنْذُ کَانُوا یَنْتَظِرُونَ قَائِمَنَا یَدْعُونَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُرِیَهُمْ إِیَّاهُ وَ عُمُرُ أَحَدِهِمْ أَلْفُ سَنَةٍ إِذَا رَأَیْتَهُمْ رَأَیْتَ الْخُشُوعَ وَ الِاسْتِکَانَةَ وَ طَلَبَ مَا یُقَرِّبُهُمْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا احْتَبَسْنَا عَنْهُمْ ظَنُّوا أَنَّ ذَلِکَ مِنْ سَخَطٍ یَتَعَاهَدُونَ أَوْقَاتَنَا الَّتِی نَأْتِیهِمْ فِیهَا لا یَسْأَمُونَ وَ لا یَفْتُرُونَ یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ کَمَا عَلَّمْنَاهُمْ وَ إِنَّ فِیمَا نُعَلِّمُهُمْ مَا لَوْ تُلِیَ عَلَى النَّاسِ لَکَفَرُوا بِهِ وَ لَأَنْکَرُوهُ یَسْأَلُونَّا عَنِ الشَّیْءِ إِذَا وَرَدَ عَلَیْهِمْ مِنَ الْقُرْآنِ لَا یَعْرِفُونَهُ فَإِذَا أَخْبَرْنَاهُمْ بِهِ انْشَرَحَتْ صُدُورُهُمْ لِمَا یَسْتَمِعُونَ مِنَّا وَ سَأَلُوا لَنَا طُولَ الْبَقَاءِ وَ أَنْ لَا یَفْقِدُونَا وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ الْمِنَّةَ مِنَ اللَّهِ عَلَیْهِمْ فِیمَا نُعَلِّمُهُمْ عَظِیمَةٌ وَ لَهُمْ خَرْجَةٌ مَعَ الْإِمَامِ إِذَا قَامَ یَسْبِقُونَ فِیهَا أَصْحَابَ السِّلَاحِ وَ یَدْعُونَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَجْعَلَهُمْ مِمَّنْ یَنْتَصِرُ بِهِمْ لِدِینِهِ فِیهِمْ کُهُولٌ وَ شُبَّانٌ إِذَا رَأَى شَابٌّ مِنْهُمُ الْکَهْلَ جَلَسَ بَیْنَ یَدَیْهِ جِلْسَةَ الْعَبْدِ لَا یَقُومُ حَتَّى یَأْمُرَهُ لَهُمْ طَرِیقٌ هُمْ أَعْلَمُ بِهِ مِنَ الْخَلْقِ إِلَى حَیْثُ یُرِیدُ الْإِمَامُ ع فَإِذَا أَمَرَهُمُ الْإِمَامُ بِأَمْرٍ قَامُوا عَلَیْهِ أَبَداً حَتَّى یَکُونَ هُوَ الَّذِی یَأْمُرُهُمْ بِغَیْرِهِ لَوْ أَنَّهُمْ وَرَدُوا عَلَى مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ مِنَ الْخَلْقِ لَأَفْنَوْهُمْ فِی سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ لَا یَخْتَلُّ فِیهِمُ الْحَدِیدُ لَهُمْ سُیُوفٌ مِنْ حَدِیدٍ غَیْرِ هَذَا الْحَدِیدِ لَوْ ضَرَبَ أَحَدُهُمْ بِسَیْفِهِ جَبَلًا لَقَدَّهُ حَتَّى یَفْصِلَهُ وَ یَغْزُو بِهِمُ الْإِمَامُ ع الْهِنْدَ وَ الدَّیْلَمَ وَ الْکُرْدَ وَ الرُّومَ وَ بَرْبَرَ وَ فَارِسَ وَ بَیْنَ جَابَرْسَا إِلَى جَابَلْقَا وَ هُمَا مَدِینَتَانِ وَاحِدَةٌ بِالْمَشْرِقِ وَ وَاحِدَةٌ بِالْمَغْرِبِ لَا یَأْتُونَ عَلَى أَهْلِ دِینٍ إِلَّا دَعَوْهُمْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِلَى الْإِسْلَامِ وَ الْإِقْرَارِ بِمُحَمَّدٍ ص وَ التَّوْحِیدِ وَ وَلَایَتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَمَنْ أَجَابَ مِنْهُمْ وَ دَخَلَ فِی الْإِسْلَامِ تَرَکُوهُ وَ أَمَّرُوا عَلَیْهِ أَمِیراً مِنْهُمْ وَ مَنْ لَمْ یُجِبْ وَ لَمْ یُقِرَّ بِمُحَمَّدٍ ص وَ لَمْ یُقِرَّ بِالْإِسْلَامِ وَ لَمْ یُسْلِمْ قَتَلُوهُ حَتَّى لَا یَبْقَى بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ مَا دُونَ الْجَبَلِ أَحَدٌ إِلَّا آمَنَ ... .
[2] . بحارالأنوار ج : 54 ص : 327:" الْبَصَائِرُ، عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ رِجَالِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع یَرْفَعُ الْحَدِیثَ إِلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ع أَنَّهُ قَالَ إِنَّ لِلَّهِ مَدِینَتَیْنِ إِحْدَاهُمَا بِالْمَشْرِقِ وَ الْأُخْرَى بِالْمَغْرِبِ عَلَیْهِمَا سُورَانِ مِنْ حَدِیدٍ وَ عَلَى کُلِّ مَدِینَةٍ أَلْفُ أَلْفِ مِصْرَاعٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ فِیهَا سَبْعِینَ أَلْفَ أَلْفِ لُغَةٍ یَتَکَلَّمُ کُلٌّ لُغَةً بِخِلَافِ لُغَةِ صَاحِبِهِ وَ أَنَا أَعْرِفُ جَمِیعَ اللُّغَاتِ وَ مَا فِیهِمَا وَ مَا بَیْنَهُمَا وَ مَا عَلَیْهِمَا حُجَّةٌ غَیْرِی وَ الْحُسَیْنِ أَخِی و منه عن أحمد بن الحسین عن أبیه بهذا الإسناد مثله.
شخصيت و آثار ابن قتيبهى دينورى
قرن سوم هجرى از نظر گسترش علوم معقول و فرهنگ اسلامى، يكى از اعصار درخشان تاريخ تمدن اسلامى است كه خود مديون كوشش دانشمندان بسيار است. يكى از اين عالمان ابن قتيبه دينورى (213 - 276 ق)، مؤلف دهها كتاب در موضوعات علوم اسلامى، ادب و تاريخنگارى است كه علىرغم معروفيت زياد، خود و آثارش كمتر مورد توجه بودهاند. ابن قتيبه مؤلف چند اثر برجستهى تاريخى همچون عيون الاخبار، المعارف و... نيز هست كه به خاطر شخصيت علمى نويسنده و قدمت آثارش از مهمترين منابع تاريخى دربارهى اوضاع سياسى، فرهنگى و نظامىِ سه قرن نخست اسلامى و حتى قبل از اسلام به شمار مىروند. در اين مختصر ضمن بيان احوال ابن قتيبه، آثار تاريخى او به بحث گذاشته شده است.
الف) احوال ابن قتيبه
ابن قتيبه از بزرگان ادب، تاريخ و علوم دينى، و در اغلب علوم و فنون متداول زمان خود داراى اثر و تأليف است. با وجود آنكه او در حيات علمى فرهنگى قرن سوم چهرهاى مهم محسوب مىشود، از زندگىاش چندان اطلاعى در دست نيست و مجموع آنچه تذكرهنويسان در شرح حال او آوردهاند، بيشتر از چند سطر نيست كه آن هم دربارهى كيفيت مرگ او است.
ابومحمد عبداللَّه بن مسلم بن قتيبه دينورى (مروزى) پدرش مسلم از اهالى مرو بود؛ بدين سبب او را مروزى نيز گويند. او در سال 213 متولد شد، اما در محل ولادت او اتفاق نظر نيست. ابن نديم ولادت او را در كوفه آورده است، در حالى كه خطيب، زادگاه او را در بغداد مىداند. منابع متأخر نيز معمولاً هر دو قول را نقل كردهاند، ليكن زادگاهش هر كجا باشد، سكونتش در بغداد امرى قطعى است؛ شهرى كه در آن عهد، كعبهى آمال دانشمندان اسلامى بود. او قبل از آنكه عهدهدار منصب قضا در دينور گردد در بغداد ايام را مىگذرانيد و آخرين بار كه از حضور او در اين شهر ياد شده، سال 231 بوده است. ابن خلكان مىنويسد:
او كتاب ادب الكاتب را براى ابوالحسن عبيداللَّه بن خاقان تصنيف كرد.
و اين عبيداللَّه بن خاقان او را به قضاوت دينور منصوب نمود. ابن خاقان، از سال 236 تا قتل متوكل در سال 247 وزير متوكل بود. مستعين او را در سال 249 به مكه تبعيد كرد و در عهد معتمد (256) مجدداً به وزارت منصوب شد. با اين حساب او دوبار بين سالهاى (236 - 247 ق) و (256 - 263 ق) وزارت را بر عهده داشت.
اگر سالهاى اولين دورهى وزارت ابن خاقان، ملاك قاضى شدن ابن قتيبه در دينور باشد، او بايد اين منصب را 11 سال عهدهدار بوده باشد. عكاشه در اين باره مىنويسد: قضاوت او در دينور بين سالهاى 232 قمرى از بيعت با متوكل تا قتل او در سال 247 قمرى مىباشد. تاريخ شروع آن قضاوت را نمىدانيم و ليكن او بر اين شغل بود تا زمانى كه ابن خاقان در سال 247 از وزارت بر افتاد. آذرتاش آذرنوش مدت قضاوت او را در دينور 17 سال آورده است و با توجه به ولادت، آغاز آن را در 27 سالگى و سرانجام آن را در 44 سالگى مىداند. اگر آغاز قضاوت او را در 27 سالگى بدانيم، كه منطبق با سال 240 خواهد بود، پس پايان قضاوت او در سال 257 است كه ديگر ربطى به قضيهى وزارت عبيداللَّه بن خاقان نخواهد داشت. بدين ترتيب پذيرش مطالب عكاشه در اين خصوص سهلتر از قول نويسندهى دايرة المعارف است.
به هر حال او مدتها در دينور ماندگار شد و از فحواى مطالب ابن نديم استنباط مىشود كه او غالب كتابهايش را در دينور نگاشته و ابن نديم سالها بعد چون كتاب التفقيه را ناقص يافت از مردم جبال سراغ آن را مىگرفت كه پاسخ مثبت شنيد.
در منابع متقدم از زمان بازگشت او به بغداد اشارهاى نكردهاند، اما محققين جديد ورود او را به بغداد در يكى از سالهاى 257، 259، 266 حدس زدهاند و شايد سال 257، كه منطبق بر آغاز دومين دورهى وزارت عبيداللَّه بن خاقان است، صحيحتر به نظر برسد.
نكتهى قابل توجه ديگر آنكه لزومى ندارد پايان قضاوت او را هم زمان با پايان اقامتش در دينور بدانيم؛ شايد او سالها در آن شهر بدون منصب بوده باشد؛ و شهرتش به دينورى حكايت از اقامت طولانى او در اين شهر ايالت جبال دارد، به طورى كه بيرونى او را ابى محمد جبلى خوانده است.
ابن قتيبه در شهر بغداد كتابهايش را بر ديگران مىخواند. ابن نديم17 سال وفات او را 270، خطيب، 270 يا 276، ابن خلكان نيز علاوه بر آن اقوال، سال 271 را نوشت، ليكن سال 276 را صحيح دانسته است.
خطيب بغدادى در روايتى كيفيت مرگ او را اين چنين مىنويسد:
او به طور ناگهانى فرياد كشيد و بىهوش گرديد و درگذشت.
و در ادامه در روايتى ديگر به نقل از ابراهيم بن محمد بن ايوب بن بشير الصائغ، شاگرد ابن قتيبه، مىآورد كه هريسه خورد و حرارتش بالا گرفت و سپس فريادى كرد و تا وقت نماز ظهر بى هوش شد، سپس ساعتى درد كشيد و بعد از آن آرام گرفت و تشهد را ادامه داد تا در هنگام سحر درگذشت و اين در اول رجب سال 276 قمرى بود.
معروفترين استاد و شيخ او اسحاق بن راهويه است. اسحاق ابن راهويه الحنظلى المروزى، معروف به ابن راهويه در سال 166 قمرى در مرو زاده شد و به حجاز، عراق، يمن و شام مسافرت كرد.
ابن قتيبه از دو نفر از معروفترين علماى نحوى و لغوى، يعنى ابوحاتم سيستانى سهل بن محمد و ابوالفضل عباس بن فرح مشهور به رياشى نيز بهره گرفته است.
شاگردان ابن قتيبه
ابن قتيبه شاگردان و راويان زيادى داشت. خطيب بغدادى پنج نفر از كسانى را كه از او روايت كردهاند نام مىبرد و مىنويسد:
احمد پسرش، عبيدللَّه بن عبدالرحمن السكرى (متوفى 323 ق)، ابراهيم بن محمد بن ايوب الصائغ (متوفى 313 ق)، عبدللَّه بن احمد بن بكير التميمى (متوفى 324 ق) و عبداللَّه بن جعفر بن درستويه الفارسى (متوفى 335 ق) از او روايت كردهاند.
از شاگردان ديگر او بايد از قاسم بن اصبغ الاندلسى (247 - 340 ق) نام برد كه در سال 274 قمرى به مشرق مسافرت كرد و از ابن قتيبه كتاب المعارف و شرح غريب الحديث را فرا گرفت. عكاشه نام 13 تن از شاگردانش كه هر كدام يك يا چند اثر او را روايت كردهاند فهرست نموده است.
ب) آثار ابن قتيبه
ابن قتيبه كتابهاى زيادى تأليف كرده است و تعدادى از آنها اكنون در دستاند و بعضى نيز چاپ شدهاند. ابن نديم فهرستنويس مشهور، 34 كتاب، خطيب بغدادى (كه كمتر متذكر آثار صاحب ترجمه مىشود) 7 اثر، ابن خلكان41 14 عنوان، ابن عماد11 كتاب و اسماعيل پاشا حدود 38 اثر از او نام مىبرند كه غالباً تكرار نوشتههاى ابن نديم است.
ابن نديم (قرن 4) خطيب (قرن5) ابوريحان (قرن5) ابن خلكان (قرن7) ابن عماد (قرن11) اسماعيل پاشا (قرن12)
ج) كتابهاى تاريخى ابن قتيبه
آثار ابن قتيبه متنوع و در موضوعات مختلفى چون ادب، تاريخ و مذهب است كه به تناسب بحث به دو اثر تاريخى او اشاره مىشود.
1.كتاب المعارف
اين كتاب در واقع يك دايرة المعارف تاريخى در عصر خود محسوب مىشود و از سرگذشت رجال قرن اول تا نيمهى اول قرن سوم هجرى، كه هر كدام به نحوى در حيات سياسى و علمى آن ايام مؤثر بودهاند، سخن رفته است. در اين كتاب از پيامبرصلى الله عليه وآله و اصحابش و از خلفا، اشراف، فرماندهان بزرگ، رهبران قيامها، تابعين، محدثين، فقها، راويان اشعار، اخباريان و... ياد شده است.
2. كتاب عيون الاخبار
از مشهورترين كتب ابن قتيبه، كتاب عيون الاخبار است. اين كتاب را در ده فصل جداگانه تقسيم كرده و هر فصل متأخر را به فصل قبل منضم دانسته است. اين فصول دهگانه بر حسب گفتار و تنظيم مؤلف اين گونه است.
[/HR]منبع: noorportal.net