*******حقیقت هستی فقط خدا *******
تبهای اولیه
میدانیم که حقیقت هستی فقط خداست و انسان به سمت چیزی میرود که آن را دوست دارد،
ولی ما چگونه مودت و محبت خدا را در خود ایجاد کنیم؟
همانطور که در سؤال ایجاد شده، انسان در هر حرکتی به سوی محبوب میرود و نه به سوی معقول. چنان چه انسان خود میداند که بسیاری از راههایی که میرود خطاست و یا بسیاری از کارهایی که انجام میدهد نادرست است، اما چون آن راه، آن کار، یا غایت و نتیجهی آن را دوست دارد، انجام میدهد.
محبت ریشه، انگیزه و به اصطلاح موتور حرکت است و محبوب نیز هدف آن است.
لذا خداوند متعال به خاتم ابنیاء، حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله فرمود که به مردم بگو، اجر رسالتم در «مودت» اهل بیت (علیهم السّلام) است، چرا که مودت، پایه محبت است و تا مودتی نباشد، جهتگیری و تبعیتی نیز نخواهد بود.
اما خداوند کریم، نه زحمت «شناخت» خودش را به دوش ما انداخته و نه مشقت «ایجاد محبّت» را به ما واگذار کرده است؛ چرا که اگر «شناخت و محبت» اکتسابی بود، قطعاً همگان نمیتوانستند به آن دست یابند و انتظار شناخت و محبّت از همه بندگان، بیحکمت و غیر منطقی میشد، در حالی که همگان باید خداشناس، خداپرست و خدا دوست باشند.
الف – خداوند متعال، خودش را در وجود ما (فطرت)، و در کتاب صُنع (خلقت) و در کلام وحی به ما معرفی کرده است. و کلاً نظام خلقت نیز بر همین قاعده استوار است که ابتدا هر معروفی خودش خود را معرفی میکند و سپس عارف به آن معرفت مییابد.
یک شاخه گل نیز ابتدا خودش خود را با ظهورش، با رنگش، با بویش و با خواصش معرفی میکند و سپس هر کس به آن توجه کرد، به میزان توجهاش میشناسدش.
پس خداوند متعال نه تنها خودش را معرفی کرده است، بلکه ذرهای از عالم وجود را خالی از ظهور خود نگذاشته است، تا خلاء، فاصله یا نقصی در شناخت و توجه ایجاد شود.
ب – هم چنین خداوند متعال محبت و عشق خود را در سرشت آدمی نهادینه کرده است. محبت ایجاد کردنی نیست، اما قابل بیتوجهی، قابل سرپوش گذاشتن (کفر)، قابل بدل زدن (شرک)، قابل خیانت (نفاق) و قابل سرکوب کردن است.
محبت به خداوند متعال فطری است، یعنی در خلقت، سرشت و وجود آدمی نهادینه شده است، لذا با کمی دقت و توجه معلوم میشود که همگان عاشق او هستند (حتی کفار)، اگر چه خود ندانند.
ج - خطای انسان در این است که به خاطر عدم توجه به حقایق عالم هستی و از جمله خدا و خودش به گفتۀ قرآن کریم:
«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ» (البقره، 165)
ترجمه: و برخى از مردم در برابر خدا همانندهايى [براى او] برمىگزينند و آنها را چون دوستى خدا دوست مىدارند، ولى كسانى كه ايمان آورده اند شدت (غایت) محبتشان خداست، (هر چیز دیگری را در طول عشق او دوست دارند و نه در عرض)، كسانى كه [با برگزيدن بتها به خود] ستم نموده اند اگر مىدانستند هنگامى كه عذاب را مشاهده كنند تمام نيرو[ها] از آن خداست و خدا سخت كيفر است.
د – علت این انحراف و بدل زدن، عدم توجه به خود و خدا و توجه به زودگذر، یعنی خواهشهای نفسانی است که به جای آن که چون ابزاری مفید در اختیار و کنترل باشند، انسان خود را در اختیار و کنترل آنها قرار میدهد و عبد و بنده نفس خود و دیگران میشود. لذا روی عقل و فطرتش حجاب میافتد، در نتیجه نه خدا را میشناسد و نه محبوب حقیقی را و نه خودش را .
پس راه کار، توجه است، راه کار ,کنار زدن این پردهها و زنگارهای ضخیم گناه است که بر روی عقل و فطرت افتاده است که با توجه، استغفار، توبه و اصلاح، انجام میپذیرد.
آن وقت معرفت به معبود کاملتر میشود و شعلههای محبت به خداوند، خالصانهتر زبانه میکشد.
منبع : X-shobhe
سلام
میدانیم که اساس خلقت بر محبت است، اساس هدایت نیز بر "محبت" است،
اساس دوری و نزدیکی [تولا و تبرا] "محبت" است، انگیزه و موتور حرکت "محبت" است
و جهت حرکت هر "محبّی" به سوی محبوب اوست، اساس دستهبندی انسانها و
سعادت و شقاوت در "محبت" است و در آخر کار نیز هر کس با محبوب خود محشور میگردد.
خداوند متعال، بندگانش را در این دنیا، بر اساس "محبت و محبوبشان" دستبندی مینماید:
گروهی که دیگران را به جای خدا گذاشته و معبود و محبوب و معشوق کاذب برای خود گرفتهاند
و تمامی عشق و محبتی که باید به خدا داشته باشند را به آنان تعلق دادهاند!
و گروهی که شدت، اوج و غایت محبت و عشقشان، به خداوند متعال تعلق دارد
و هر شخص یا چیز دیگری را در راستای محبت او دوست میدارند:
«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ
وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ » (البقره، 165)
ترجمه: و برخى از مردم، در برابر خدا، همانندهايى [براى او] برمى گزينند، و آنها را چون
دوستى خدا، دوست مىدارند ولى كسانى كه ايمان آوردهاند، به خدا محبت بيشترى دارند.
كسانى كه [با برگزيدن بتها، به خود] ستم نموده اند اگر مى دانستند هنگامى كه عذاب را
مشاهده كنند تمام نيرو [ها] از آنِ خداست، و خدا سخت كيفر است.
[="]اما در عین حال، بندگانش را در هالهای از ابهام رها نکرده است و در آیات متعددی بیان و
تشریح نمود که چه کسانی را دوست دارد [إنّ الله یُحبّ] و چه چه کسانی را دوست ندارد.
[إنّ الله لا یُحبّ]، تا بندگانش خود را محب و محبوب او سازند.
.x-shobhe
سلام
با این همه، به بندگانش نفرمود که اجر (مزد و نتیجه نیکوی) رسالت، «محبت اهل بیت علیهم السلام» میباشد،
بلکه فرمود: « آن بشارت بزرگی که همه انبیای الهی که مبشر آن هستند و «نتیجه رسالت است،
مودت نسبت به آنهاست».
« ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى
وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ » (الشّوری، 23)
ترجمه:اين همان [پاداشى] است كه خدا بندگان خود را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند
[بدان] مژده داده است.
بگو: «به ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما خواستار نيستم، مگر دوستى درباره خويشاوندان.»
و هر كس نيكى به جاى آورد [و طاعتى اندوزد]، براى او در ثواب آن خواهيم افزود.
قطعاً خدا آمرزنده و قدرشناس است.
سلام
تفاوت محبت با مودت:
اگر چه مودت نیز ریشه در «محبت» دارد و محبت هم چنان اساس است، اما معنای این دو واژه بسیار متفاوت است.
تفاوتهای گوناگونی برای این دو واژه بیان شده است، اما شاید بتوان گفت که اصلیترین آنها این است که
«به ظهور و بروز محبت» در اندیشه، گفتار و رفتار آدمی را «مودت» میگویند؛ یا به تعبیری دیگر:
«محبت در وادی عمل را مودت میگویند». مثل "دوست داشتن و دوستی کردن".
محبت، یک گرایش و تعلق روحی، جانی و قلبی است، سادهترین و آسانترین طریق ظهور آن نیز «لفظ و گفتار» است،
مثل این که کسی به دیگری بگوید: «تو را دوست دارم»؛ اما این زبان هر طوری میچرخد
و از کجا معلوم که دروغ نمیگوید؟!
پس "محبت" حتماً امتحان دارد، و امتحانش در اظهار محبت با تمام وجود
و در عرصهی عمل است که به آن "مودت" میگویند.
از این رو فرمود: «بگو که اجر رسالت من، در مودت به اهل بیت علیهم السلام میباشد»،
یعنی نه تنها نسبت به آنها معرفت (شناخت) و محبت (علاقه قلبی) داشته باشید،
بلکه این محبت و گرایش را در تمامی شئون وجودی و زندگی فردی و اجتماعی خود، ظاهر نمایید.
این میشود «اسلام ناب محمدی صلوات الله علیه و آله».
سلام
يكى از گرايشهاى فطرى انسان، بلكه بالاترين و عميقترين گرايش فطرى او، رسيدن به كمالات معنوى
و اوج گرفتن روحش در فضاى ملكوت است. انسان فطرتاً گمشدهاى دارد كه در پى آن است، گويى مىخواهد
مانند پرندهاى در فضاى ملكوت اوج بگيرد و بالا رود. انسان مىخواهد به كمالات بيشترى دست پيدا كند،
به مقامات عالىترى برسد و علم حضورى ناآگاهانهاش به خدا، به علم حصولى و حضورى آگاهانه تبديل شود.
به عبارت سادهتر، مىخواهد معرفتش بيشتر شود و گمشدهاش را بيابد. گمشده انسان قرب به خدا است.
به همين دليل، هميشه در طول تاريخ، اقوام گوناگون به دنبال راههايى براى رسيدن به كمالات معنوى بودهاند و
نام آن را هم عرفان گذاشتهاند. اين گرايش عرفانى در عمق فطرت همه انسانها وجود دارد، اما بالاترين مرتبه
آن نزد انبيا و اولياى خدا(عليهم السلام)، به خصوص وجود مقدّس پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)و پس از ايشان،
ائمه اطهار(عليهم السلام)است. هركس از آنها بهتر پيروى نمايد و به دستوراتشان بيشتر عمل كند،
در يافتن اين گمشده موفقتر است.
اسلام نظير خانهاى است كه پايه و ستون آن خانه، محبّت اهل بيت(عليهم السلام)است.
يك ساختمان اگر پايههاى محكمى داشته باشد، مىتواند سالهاى طولانى پا برجا بماند.
چنين خانهاى در گذر زمان ممكن است ظاهرش كثيف و سياه و در و ديوارش خراب شود،
اما چون پايههايش محكم است، با كمى تعمير و رنگ و روغن و تزيينات مىتوان آن را تميز و مرتب كرد.
اما اگر پايه و اساس محكمى نداشته باشد، هرچه هم رنگ و روغن بزنيم فايدهاى ندارد و با باد و باران يا
سيلابى فرو خواهد ريخت.
اسلام نيز به حسب اين روايت پايهاى دارد كه اگر آن پايه محكم و پابرجا باشد بناى اسلام فرد و جامعه هم
باقى خواهد ماند؛ هرچند ممكن است در معرض حوادث و آفاتى واقع شود و ظاهرش آسيبهايى ببيند.
.mesbahyazdi.ir
سلام
محبّت مادّی ارزشی ندارد
محبت در لغت، به معنای دوست داشتن و علاقه مندی آمده است و در اصطلاح عرفان عملی،
به سرور و لذتی که ناشی از جذب شدن به کمال و جمال حقیقی باشد، تعبیر شده است.
این کشش درونی، قابل شدت و ضعف است که در مرتبه ضعیف، همان ارادت است.
در مرتبه بعد، شوق خوانده و در مرتبه قوی تر به آن محبت گفته اند. اگر محبّت و علاقه مندی،
به شدت برسد به آن، عشق گویند
دوست داشتن خوبی ها و ارزش ها نیز به دلیل سنخیتی است که روح و فطرت پاک آدمی با آنها دارد.
به راستی چرا به عنصر محبت و دوستی همواره به عنوان اساس کمال معنوی تأکید می شود؟
دل بستن به اموری که ناپایدارند و با تعالی روح مغایرت دارند که دل بستگی به مال، حب دنیا
و شهرت و مقام، لذت های جنسی و... از این جمله ، محبّت کاذب هستند
که منظور دین اسلام نمی باشد.
سلام
ما انسانها عاشقانه خدا رو عبادت یا در خلوت بدون توفع با او راز و نیاز می کنیم...
در عشق معنوی هم باید بدون انتظار بهم ابراز علاقه نشان دهیم...
اینطوری چون توقع جواب محبت خود را نداریم آرامش معنوی می گیریم...
عشق مجازی یا ظاهری و جسمانی و غیر حقیقی که موقتی است و زود گذر و عامل و انگیزه آن
چیزی جز (( انفجار عقده جنسی یا گره خوردن بی نهایت آن نیست ))
عشق حقیقی بر خلاف عشق مجازی که برانگیخته از هوای نفسانی و ارضا کننده لذات عارضی
است ، حاصل رشد فکری و کمال جویی انسان بوده که با تکامل قدرت و شعور و
گسترش جهان بینی او جلوههای مختلفی پیدا میکند.
عشق جان مرده را میجان کند/ جان که فانی بود جاویدان کند
عشق اصیل با عشقهای مادی و غیرواقعی متفاوت است و اگر تو ای انسان راضی به
عشق زمینی شوی، عاقبتی جز سیه بختی و تیره روزی نداری.
عشقهایی کز پی رنگی بود/ عشق نبود، عاقبت ننگی بود
سلام
فرمایشات مقام معظّم رهبری امام خامنه ای :
« دین ما این است: «هل الدّین الّا الحبّ و البغض». دین، عبارت از محبت و کینه است:
از یک طرف، محبت به خوبان و خوبیها و مظلومان و انسانهایی که مورد جفای شیطانها قرار گرفتهاند
و از طرف دیگر بغض و کینه نسبت به شیطانها و موجودات پلید و پلیدیها و کسانی که برای آنها،
انسان و انسانیت و خدا، حرف مفت است.
این هم جزو دین است. تولّی و تبرّی، جزو فروع دین و به قول بعضی از علما، جزو اصول دین است.»
.۱۳۶۸/۰۶/۰۸
سلام
مجموعه ارتباط را خدای متعال در «مودّت» خلاصه کرده. مودّت غیر از محبت است،
محبت یعنی من قلبا همسرم را دوست داشته باشم. مودّت یعنی ابراز کنم.
علامه طباطبایی (رحمهالله) فرمودند: «ما لغتهایی داریم مثل؛ خضوع و خشوع،
خشوع یعنی؛ یک تاثر قلبی و درونی؛ بدین معنی که من در درونم عظمت یک کسی را میفهمم و میبینم
چه قدر شخصیت بزرگی دارد، امّا وقتی خم میشوم و به او احترام میگذارم و نسبت به او فروتنی میکنم،
به این میگویند خضوع.
علامه در ادامه میفرماید؛ همان طوری که در آموزههای دینی، یک خشوع داریم و یک خضوع،
در مسأله محبت و مودّت هم همین گونه است؛ محبت، قلبی و درونی است و مودّت، ابراز آن محبت است.
خدای متعال، از ما محبت نمیخواهد، بلکه مودّت میخواهد.»