حدیث قرار داشتن کره زمین بر پشت ماهی وگاو ....

علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن محبوب، عن عبدالله بن سنان، عن معروف بن خربوذ، عن الحكم بن المستورد، عن علي بن الحسين (ع) قال: إن من الاقوات التي قدرها الله للناس مما يحتاجون إليه البحر الذي خلقه الله وجل بين السماء والارض، قال: وإن الله قد قدرفيها مجاري الشمس والقمر والنجوم والكواكب وقدر ذلك كله على الفلك، ثم وكل بالفلك ملكا ومعه سبعون ألف ملك، فهم يديرون الفلك فإذا أداروه دارت الشمس والقمر والنجوم والكواكب معه فنزلت في منازلها التي قدرها الله عزوجل فيها ليومها وليلتها فإذا كثرت ذنوب العباد وأراد الله تبارك وتعالى أن يستعتبهم بآية من آياته أمر الملك الموكل بالفلك أن يزيل الفلك الذى عليه مجاري الشمس والقمر والنجوم والكواكب فيأمر الملك اولئك السبعين ألف ملك أن يزيلوه عن مجاريه قال: فيزيلونه فتصير الشمس في ذلك البحر الذي يجري في الفلك قال: فيطمس ضوء ها ويتغير لونها فإذا أراد الله عزوجل أن يعظم الآية طمست الشمس في البحر على ما يحب الله أن يخوف خلقه بالآية قال: وذلك عند انكساف الشمس، قال: وكذلك يفعل بالقمر، قال: فإذا أراد الله أن يجليها أويردها إلى مجراها أمر الملك الموكل بالفلك أن يرد الفلك إلى مجراه فيرد الفلك فترجع الشمس إلى مجراها، قال: فتخرج من الماء وهي كدرة، قال: والقمر مثل ذلك قال: ثم قال علي بن الحسين (ع): أما إنه لا يفزع لهما ولا يرهب بهاتين الآيتين إلا من كان من شيعتنا فإذا كان كذلك فافزعوا إلى الله عزوجل ثم ارجعوا إليه.اصول کافی.

ودرتفسير قمی :
وحدثني ابى عن الحسن بن محبوب عن عبدالله بن سنان (سيار خ ل) عن معروف بن خربوذ عن الحكم بن المستنير عن علي بن الحسين عليهما السلام قال ان من الاوقات التى قدرها الله
للناس مما يحتاجون اليه البحر الذي خلق الله بين السماء والارض وان الله قدر فيه مجاري الشمس والقمر والنجوم والكواكب ثم قدر ذلك كله على الفلك ثم وكل بالفلك ملكا معه سبعون الف ملك يديرون الفلك فاذا دارت الشمس والقمر والنجوم والكواكب معه نزلت في منازلها التى قدرها الله فيها ليومها وليلتها واذا كثرت ذنوب العباد واراد الله ان يستعتبهم بآية من آياته امر الملك الموكل بالفلك ان يزيل الفلك الذي عليه مجاري الشمس والقمر والنجوم والكواكب، فيأمر الملك اولئك السبعين الف ملك ان يزيلوا الفلك عن مجاريه قال فيزيلونه فتصير الشمس في البحر الذي يجري فيه الفلك فيطمس حرها ويغير لونها فاذا اراد الله ان يعظم الاية طمست الشمس في البحر على ما يحب الله ان يخوف خلقه بالآية فذلك عند شدة انكساف الشمس وكذلك يفعل بالقمر فاذا اراد الله ان يخرجهما وبردهما إلى مجريهما امر الملك الموكل بالفلك ان يرد الشمس إلى مجريها فيرد الملك الفلك إلى مجراه فتخرج من الماء وهي كدرة والقمر مثل ذلك ثم قال علي بن الحسين عليه السلام انه لا يفزع لهما ولا يرهب إلا من كان من شيعتنا فاذا كان ذلك فافزعوا إلى الله وارجعوا.

، «حسن بن محبوب» به نقل از «عبدالله بن سنان» اورده که امام سجاد(ع) فرمود : همانا از جملة روزی و قوتی( ودر نسخه قمی اوقاتی ) که مردم بدان نیاز دارند، و خدا آن را مقدر فرموده و اندازه‌گیری کرده است، دریایی است که خداوند میان آسمان و زمین آفریده است و فرمود : همانا خدا مجاری حرکت خورشید و ماه و ستارگان و کواکب را در آن اندازه‌گیری کرده و همة آنها را بر فلک مقدّر نموده و بر این فلک فرشته‌ای را گمارده که هفتاد هزار فرشته همراه وی هستند و آنها فلک را می‌چرخانند و با چرخش فلک، خورشید و ماه و ستارگان و کواکب نیز می‌چرخند و در جایگاه و منازلی که خداوند در شبانه‌روز برایشان مقدر فرموده، وارد می‌شوند، چون گناهان بندگان بسیار شود و خدا بخواهد آنان را با آیتی از آیات و نشانه‌های خویش عتاب فرماید به فرشتة مأمور بر این فلک فرمان می‌دهد که فلکی را که مجاری خورشید و ماه و ستارگان و کواکب بر آن است از جای خود به درآورد، فرشته نیز به آن هفتاد هزار فرشته امر می‌کند که فلک را از مجاری خود خارج سازند. و فرمود : آنان نیز چنین کنند و خورشید در آن دریا افتد که در فلک مذکور جریان دارد!! و فرمود : و بدین ترتیب پرتو خورشید محو گردد و رنگش دگرگون شود و هرگاه خداوند – عزّوجلّ – بخواهد آیات خویش را بزرگتر سازد – بدان حدّ که می‌خواهد بندگانش را بترساند – خورشید را در آن دریا فروپوشاند و فرمود : این ماجرا به هنگام کسوف است و فرمود : با ماه نیز چنین می‌کند. و فرمود : و چون بخواهد که خورشید را آشکار سازد و به مجرای خودش بازگرداند، به فرشتة مأمور می‌فرماید که فلک را به مجرایش بازگرداند، او نیز فلک را بازمی‌گرداند و خورشید به مجرای خود بازمی‌گردد و فرمود : خورشید با حالتی تیره‌رنگ از آب خارج می‌شود و فرمود ماه نیز چنین است، سپس امام سجّاد(ع) فرمود : جز کسی که از شیعیان ما باشد از این دو آیت و نشانه نمی‌هراسد و فزع نمی‌کند!! پس اگر چنین شد به خداوند – عزّوجلّ – پناه برده و به سوی او بازگردید.

این راوی فکر کرده که خورشید مانند زغال گداخته ایست که هنگام کسوف داخل آب رفته وسیاه میشود !!!!!!

مشابه همين خزعبلات در كتاب : العظمة

المؤلف : عبد الله بن محمد بن جعفر بن حيان الأصبهاني أبو محمدمعروف به ابوالشيخ
... ثم قال النبي ص ...
فإذا أحب الله عز وجل أن يبتلي الشمس والقمر ويري العباد آية من الآيات يستعتبهم رجوعا عن معاصيه وإقبالا على طاعته خرت الشمس عن العجلة فتقع في غمر ذاك البحر فإذا أراد أن يعظم الآية ويشتد تخويف العباد وقعت الشمس كلها فلا يبقى على العجلة منها شيء فذلك حين يظلم النهار وتبدو النجوم وذلك المنتهى من كسوفها وإذا أراد الله عز وجل أن يجعل آية دون آية وقع النصف منها أو الثلث أو الثلثان في الماء ويبقى سائر ذلك على العجلة فهو كسوف دون كسوف وبلاء الشمس والقمر وتخويف العباد واستعتاب الرب عز وجل أي ذلك كان صارت الملائكة الموكلون بعجلتها فرقتين فرق منها يقبلون إلى العجلة فيجرونها إلى الشمس وهو في ذلك يقودونها في الفلك على مقادير ساعات النهار أو ساعات الليل ليلا كان أو نهارا لئلا يزيد في طولها شيء وقد ألهمهم الله تعالى على ذلك وجعل لهم تلك القوة والذي ترون من خروج الشمس بعد الكسوف قليلا قليلا من ذلك السواد الذي يعلوها هو غمر ماء ذلك البحر فإذا أخرجوها كلها اجتمعت الملائكة كلها فاحتملوها حتى يضعوها على العجلة وذلك حين يتجلى للعالم ثم يحمدون الله عز وجل على ما قواهم كذلك ويتعلقون بعرى العجلة ويجرونها بإذن الله تعالى في لجة ذلك البحر حتى إذا ما بلغوها المغارب أدخلوها تلك العين وتسقط في أفق السماء في العين

همچنين:
يقول الإمام البغوي :
" وقالت الرواة : لما خلق الله الأرض وفتقها بعث من تحت العرش ملكًا ، فهبط إلى الأرض حتى دخل تحت الأرضين السبع ، فوضعها على عاتقه ، إحدى يديه بالمشرق ، والأخرى بالمغرب ، باسطتين قابضتين على الأرضين السبع ، حتى ضبطها ، فلم يكن لقدميه موضع قرار ، فأهبط الله عز وجل من الفردوس ثورًا له أربعون ألف قرن ، وأربعون ألف قائمة ، وجعل قرار قدمي الملك على سنامه ، فلم تستقر قدماه ، فأخذ الله ياقوتة خضراء من أعلى درجة في الفردوس ، غلظها مسيرة خمسمائة عام ، فوضعها بين سنام الثور إلى أذنه فاستقرت عليها قدماه ، وقرون ذلك الثور خارجة من أقطار الأرض ، ومنخراه في البحر ، فهو يتنفس كل يوم نفسًا ، فإذا تنفس مدَّ البحر ، وإذا رد نفسه جزر البحر ، فلم يكن لقوائم الثور موضع قرار ، فخلق الله تعالى صخرة كغلظ سبع سماوات وسبع أرضين فاستقرت قوائم الثور عليها ، وهي الصخرة التي قال لقمان لابنه : ( يا بني إنها إن تك مثقال حبة من خردل فتكن في صخرة )، ولم يكن للصخرة مستقر ، فخلق الله نونًا وهو الحوت العظيم ، فوضع الصخرة على ظهره وسائر جسده خال ، والحوت على البحر ، والبحر على متن الريح ، والريح على القدرة . يقال : فكل الدنيا كلها بما عليها حرفان ، قال لها الجبار جل جلاله : كوني فكانت .
قال كعب الأحبار : إن إبليس تغلغل إلى الحوت الذي على ظهره الأرض فوسوس إليه ، فقال له : أتدري ما على ظهرك يا لوِيثا – اسم الحوت - من الأمم والدواب والشجر والجبال لو نفضتهم ألقيتهم عن ظهرك ، فهمّ لوِيثا أن يفعل ذلك فبعث الله دابة فدخلت منخره فوصلت إلى دماغه ، فعج الحوت إلى الله منها ، فأذن لها الله فخرجت .
قال كعب : فوالذي نفسي بيده إنه لينظر إليها وتنظر إليه إن همَّ بشيء من ذلك عادت كما كانت " انتهى.
"معالم التنزيل" (8/186) ونحوه في تفسير القرطبي (29/442)، وكلام كعب الأحبار رواه أبو نعيم في "حلية الأولياء" (6/8)، وعلق محققو تفسير القرطبي (1/385)

بنام خدا
تا آنجا که میدانیم کعب الاحبار در زمان عثمان یا عمر به ظاهر مسلمان شد و عمده حضور وی در زمان معاویه بوده بعنی حدود نیمه قر اول هجری و مرحوم کلینی متولد حدود 250 و اندی بوده میشه گفت در زمان امامت امام حسن عسکری علیه السلام بدنیا آمده ببیش از 70 سال عمر کرده در سال 329 که به سال تناثر نجوم یعنی فرو ریختن ستارگان علمی ،معروف شده از دنیا رفته
حدود بیست سال صرف جمع آوری و تالیف کتاب کافی کرده میشه گفت حدود سال 300کافی نوشته شده که اگه با زمان حضور کعب الاحبار که حدود نیمه قرن اول بوده کم کنیم میشه بعبارتی 250سال تقریبا فاصله بین کعب و کلینی،
بعدش هم مرحوم کلینی زمان غیبت صغری امام زمان عج را درک کرده و اصلا سال وفاتش همون سال شروع غیبت کبری بوده و حضور نواب اربعه رادرک نموده و از لحاظ نزدیکی به زمان معصومین ، کتابش کافی از بهترین و ارزشمندترین کتب حدیثی شیعه محسوب میشه واسطه های اسناد حدیث در کافی کمه و گاهی به سه واسطه میرسه که این قوت حدیث رو میرسونه
از نکات قوت دیگه کتاب کافی اینه که نویسنده ش از علما ی بزرگ بوده و از لحاظ فقهی و کلامی و حدیثی و تفسیری متخصص بوده لذا روایت مربوط به هر موضوع را جای خودش قرار میداده بطوری که کمترین تداخل رو در ابواب کتاب میبینیم و این خودش قوت دیگه ای برای کتاب کافیه
حالا شما بزرگوار بفرمایید چه جوری فهمیدی که حدیث حوت رو که حدیث با سند صحیح هست بوسیله کعب الاحبار درست شده و بعد از 400 سال به کتاب کافی وارد شده ؟؟؟؟
شما که اطلاعی از کتاب کافی و شخصیت کلینی نداری مگه مجبوری اظهار نظر کنی؟ جناب کلینی به اندازه شما نمیفهمیدن که سخن باطل 400 !!!!!!!سال پیشو وارد کتاب نکنن ؟ایشون حدیث رو از امام صادق علیه السلام نقل میکنه و حدیث صحیحیه حالا شما معنیشو نمی فهمی باید اینجوری به حدیث اهانت کنی ؟
چگونه به خودت اجازه می دی که اینجور راحت و در عین بی اطلاعی نظریه پردازی کنی؟

به نام خدا

جناب خیر البریه
احتمالا به معنای خزعبلات که در سخنتان به احادیث کتب بزرگان حدیث میگویید ،توجه دارید
به کتاب لسان العرب ابن منظور مراجعه کنید

خزعبل: الخُزَعْبِل و الخُزَعْبِيل: الباطل، و في الصحاح: الأَباطيل. قال الجرمي الخُزَعْبِيلَة ما أَضْحَكْتَ به القوم؛ يقال: هات بعض خُزَعْبِيلاتك؛ خُزَعْبِيلاتُ الكلام: هَزْله و مِزَاحه. و الخُزَعْبِلة: الفُكاهة و المُزاح [المِزَاح. و من أَسماء العَجَب الخُزَعْبِلة

به سخن جلف و مبتذل ،مضحکه ،هزل و بی معنی ،جک و فکاهی خزعبلات گفته می شود
لطفا جانب ادب را فرو نگذارید

از خدا خواهیم توفیق ادب بی ادب محروم ماند از لطف رب

ای کاش همه ( کارشناس و کاربر ) ادب را رعایت کنند نه فقط تیر نشانه بسوی عده ای محدود باشد

با سلام

خواهشا با این صحبت های بی منطق کتاب کلینی رو زیر سوال نبرید ... اگر علامه مجلسی چنین ادعایی کرده باشه که می دونم نکرده تمام کتب خودش زیر سوال رفته اند . در ضمن اگر فرض رو بنابه این بذاریم که 9000 حدیث از 16000 حدیث کافی که معترترین کتاب حدیثی شیعه هست و به خدمت امام عصر برده شده و ایشان آن را کاملا تایید نموده اند این قدر ضیعف باشد ... پس وای به حال اسلام !

متاسفانه چندین سال هست که یک جریان به ظاهر دینی بسیاری از احادیث معروف و معتبر رو مثلا نقد کرده و اون رو ضعیف می دونند ، نمی دونم هدف این جریان ساختن دین جدید هست ؟ یا تحریف اسلام

واقعیت ها را باید پذیرفت اگر چه تلخ باشند دست کم خوبی این پذیرش اینه که بیش از این افراد دیگر استفاده ی بد نمی کنند
اما اگر ما با دلایل واهی فقط حاشا کنیم فقط به گسترش اینگونه افکار کمک کرده ایم
در ضمن شما چرا به این سادگی باور می کنید که کافی برای ما حجت است

به نام خدا

راجع به فرمایشات آقای خیر البریه می گفتیم و اینکه توپ شن پره

اینکه فرمودند علامه مجلسی،سید مرتضی علم الهدی و شیخ طوسی و علامه حلی بسیاری از احادیث این کتاب را تضعیف کردند،حرفی است که مادر جوان مرده بهش میخنده کاش این حرفو نمی زدنند !!!

1-خدمتتون عرض کرده بودیم که شیخ طوسی از مجموع 13590 روایت تهذیب 10000 تاش رو از احادیث کافی نقل می کنه اون وقت این یعنی تضعیف بسیاری از روایات؟؟؟؟؟؟؟

2- اصلا معنی صحیح در اصطلاح قدما یعنی کلینی ،صدوق،مفید،سید مرتضی ،نجاشی،شیخ طوسی.....تا نیمه قرن هفتم یعنی زمان سید احمد بن طاوس ،با معنی صحیح در اصطلاح متاخرین یعنی از ابن طاوس به بعد متفاوته
صحیح نزد قدمابه حدیثی گفته میشه که نسبت به صدورش از معصوم اطمینان حاصل بشه حالا به خاطر وثاقت راوی یا قرائن دیگه

ولی صحیح نزد متاخرین حدیثی هست که سندش به معصوم متصل باشه و راویانش همه امامی عادل باشن

با این حساب اعتقاد کلینی ،صدوق،مفید ،سید مرتضی،شیخ طوسی اعلی الله مقامهم با نظر متاخرین متفاوته و اتفاقا قدما کافی را کاملا صحیح می دونستن!!

خود مرحوم کلینی در مقدمه ی کافی می گه:

كتاب كاف يجمع من جميع فنون علم الدين ما يكتفي به المتعلّم و يرجع إليه المسترشد و يأخذ منه من يريد علم الدين و العمل به بالآثار الصحيحة عن الصادقين عليهم السلام و السنن القائمة التي عليها العمل، و بها تؤدّى فرائض اللَّه و سنّة نبيّه صلى اللَّه عليه و آله کافی ج 1 ص9

کتاب کافی که از همه ی علوم مورد نیاز در آن است.....هر کس بخواهد به علم دین و روایات صحیحه از ائمه عمل کند...آیا کلینی کتابش را صحیح نمی دانسته؟؟؟؟؟؟؟؟

امام مرحوم مجلسی در مراه العقول ج1 ص21و 22 نظرش را درباره ی کافی این گونه می گوید:

وجود خبر در امثال چنین اصول معتبری موجب جواز عمل به آن می گردد،اما ناچاریم به هنگام تعارض برای ترجبح روایات بر یک دیگر به سند آنها رجوع کنیم زیرا معتبر بودن تمام روایات کتاب ،منافاتی با این امر ندارد که برخی از آنها قوی تر باشند.

خوب کجای حرف علامه مجلسی به شما فهموند که بیشتر روایات کافی ضعیفن؟؟؟؟؟

اما بر مبنای متاخرین بذار آمار دقیقتری بهت بدم :
جناب فخر الطریحی و شیخ یوسف بحرانی ،پاز اینکه مجموع روایات کافی را 16199 حدیث شمردند از این تعداد 5072 صحیح و 144 حدیث حسن و 1118 حدیث موثق و 302 حدیث قوی و 9485 حدیث ضعیف ،دانستند

جامع المقال ص193 و لولوه البحرین ص 394 و 395

و بنا به نظر آقای سید جواد شبیری زنجانی 9488 سند صحیح 2720 سند موثق و 6328 سند ضعیف می باشد

(نرم افزار درایه النور )

اينكه در يك كتاب برخي رواياتي وجود داره كه با معيار هاي رجالي 600سال بعد صحيح نيست غير از اين است كه هر چه ما نفهميديم با تيغ جعل و خرافه و غلو رد كنيم يا دمان نرود اصلي را كه اهل بيت ياد مان دادن رواياتي كه از نظر سندي معيار صحت را دارد ولي دلالت آن را نفهميديم علمش را به اهلش واگذار كنيم "قف عند الشبهه" لذا بهترين كار نسبت به اين روايات اين است كه نه رد صد در صد و نه قبول صد در صد

این ثالثا خودتونو یه بار دیگه بخونین
نمی دونم این جمله رو شب نوشتی یا روز اگه شب نوشتی گه گناه کردی اما اگه روز نوشتی بعد ماه رمضون یه روز روزه قضا بگیر و 60 روز کفاره و 60 فقیر سیر کن چون خودت میدونی دروغ بستن به امام از مبطلات روزه هست و چون به حرام باطل کردی کفاره جمع داره

با سلام

دوست عزیز مگر خود شما در معنی خزعبلات در صفحه قبل نفرمودید به معنای باطل واباطیل و مزاح وهزل و مزخرف وواهی و پوچ و....است و مگر امام (ع) نفرمود که احادیث مخالف قرآن ؛ باطل و مزخرفند وباید بدیوارشان زنید ، پس چرا ناراحت میشوید ؟؟!!!

ظاهرا مقصود مرا نگرفته اید ! ما در مورد خود کتاب کافی گفتیم که بعضی اخبارش بصورت وجاده است نه بعد از او ، کتاب اصول کافی مجموعه اصول 400 گانه شیعه است که بوسیله کلینی رحمه الله جمع آوری شده و در مجموع بصورت سماع نیست و اکثر مشایخی که کلینی را در تألیف کتاب کافی یاری نموده اند، از شهر قم بوده اند و بیش ترین منابع و مصادر این کتاب نیز مربوط به این شهر؛ به ویژه مربوط به کتابخانه علی بن ابراهیم قمی است. واگر موارد نادری بصورت حدثنی و حدثنا آورده بعد از راوی اول بصورت عن فلان روایت کرده که باز موید مطلب ماست . البته ما به مرحوم کلینی حق میدهیم وچیزی از ارزش کتابش نمی کاهد چون در خفقان عباسیان وافتراق امت ، بیشتر وبهتر از این نمیتوانسته به تالیف اصولش بپردازد ، رحمة الله علیه وکان سعیه مشکورا .

اولا كه ما ديگران را به بی سوادی متهم نکردیم بلکه گفتیم کم اطلاعی !

ثانیا بحت ما مربوط به بعد از کلینی نیست .هر چند که بعد از او هم در نسخ اصول کافی اختلافاتی مشاهده میشود .

ثالثا اختلاف نسخ امریست بدیهی همچنانکه : در اصول کافی ده روایت است که شیخ طوسی آن‏ها را از کتاب «کافی» کلینی نقل کرده که الآن در این کتاب نیست.همچنین مطالبی که از محاسن برقی نقل کرده اسنادش هم اکنون تغییر یافته ویا سایر مواردی که تعداد ائمه 13 نفر آورده و... که ناشی از تصحیف ویا تنسیخ و یا تحریف است.

مثلا علامه مجلسی در مرآت مينويسد : ليس هذا الحديث في أكثر النسخ لكنه موجود في توحيد الصدوق و رواه عن الكليني و يدل على أنه كان في نسخته و لذا شرحناه مجملا. که متن صدوق کاملا با متن کلینی متفاوت است درهرصورت در صداقت کلينی شکی نيست واختلاف بهنگام تنسيخ ويا تحريف است.

عالم بزرگ نجاشی رحمه الله تصریح کرده، روایات منقول در کتابی که به نام حسن بن علیّ بن فضّال ، اختلاف دارد. طبعاً همین اختلاف موجود در نسخ کتاب دلیل آن است که نسخة اصلی ان محفوظ نمانده است . وبهمین طریق میتوان اخبار قرار داشتن زمین بر پشت ماهی وشاخ گاو و...غیره را نتیجه تحریف کتب منبع دانست.

اگر نیم نگاهی به کتاب تهذیب واستبصار و همچنین به کتب رجالی شیخ طوسی می انداختید می دیدید که چگونه روایات وراویان اصول کافی را تضعیف میکند .

شما بهتر است کمی به نظر بزرگان این فن نیز توجه کنید تا بدانید که مرحوم کلینی از خطبه کتابش چه منظوری داشته ، آیت الله خویی رحمه الله میگوید که در خواست کننده از محمد بن یعقوب کتابی را خواست که مشتمل برآثار صحیح صادقین باشد اما شرط نکرد که روایات ناصحیح و روایات صحیح سایر معصومین را در کتابش نیاورد ومرحوم کلینی هم در پاسخ به او کتابی می نگارد که شامل آثار صحیح از صادقین در همه مسائل دینی است اگر چه شامل روایات غیر صحیح نیز باشد . زیرا ممکن است که خواننده روایتی را صحیح بداند که نزد مولف صحیح نیست یا صحتش برای او ثابت نشده است .(اجتهاد شخصی ) وشاهد گفتار ما روایاتی است که کلینی از غیر معصومین نقل میکند...ودر زنجیره اسناد کافی افراد مجهول وضعیف و معروف به کذب و وضاع (وملعون ائمه) مانند ابوالبختری و (سیاری و بطائنی و...) دیده میشوند .

حتی رئیس المحدثین شیخ صدوق رحمه الله و استادش صحت همه روایات کافی را باور نداشتند .

ضمنا خود کلینی در آخرش میفرماید امید است چنان باشد که در نظر داشتی ، یعنی قطعیتی در کار نیست :

وأرجو أن يسهل الله عزوجل إمضاء ما قدمنا من النية، إن تأخر الاجل صنفنا كتابا أوسع وأكمل منه، نوفيه حقوقه كلها إن شاء الله تعالى وبه الحول والقوة وإليه الرغبة في الزيادة في المعونة والتوفيق.

خوب معلوم شد كه تابحال كتاب مرأت العقول را نديده ايد !!!!! پس ابتدا تحقیق بعد تقلید !

مشكلي نيست چون مبنای رجالی علما فرق میکند . ومويد نظر ماست . ونظر بنده ديدن همه جوانب از جمله شواهد و قرائن است نه تنها سند .

كجاش دروغه ؟؟؟؟؟

استاد بهبودی در این مورد «ابوالمفضّل محمّد بن عبدالله بن المطّلب الشّیبانی» را مثال زده که رجال معروف «ابن الغضائری» درباره او گفته است : وی جاعل حدیث و کثیرالمناکیر است، کتابی از او دیده‌ام که در آن اسنادی بدون متن و احادیثی بدون سند، جمع کرده بود !. بهبودی می‌گوید : «وجود أسانیدِ فاقدِ متن بیانگر آن است که این مرد از کتب حدیث اسنادی را در دفتر خویش گردآورده و آنها را تهیّه کرده بود که به هنگام نیاز، حدیث [مجعولی] را به آن اسناد نسبت دهد. و هکذا وجودِ متونِ بدون سند نیز حاکی از آن است که او حدیث دیگران را می‌دزدید یا خود حدیثی جعل می‌کرد [تا بعداً سندی برای آن ترتیب دهد] و آنها را در دفتری نگاشته بود تا کاملاً آماده تزویر در احادیث باشد. و یا احادیثی را از کسانی که ندیده و با آنها ملاقات نکرده بود می‌دزدید و به کسانی که دیده بود و با آنها
ملاقات کرده بود نسبت می‌داد!» (معرفة الحدیث، ص 72 و ص 209 به بعد).

بهمین ترتیب زنادقه احادیث بسیاری را سوار بر اسناد صحیح کردند تا به اهداف شوم خود برسند وباید به منشاء این اخبار توجه نمود که شناخت اسرائیلیات و جعلیات کار ساده ای نیست .

اللهم اهدنا من عندک

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

با سلام

یک موضوع خطیر و حساس که متاسفانه در اسلام خطر ساز شده ، اعتماد وتصحیح اخبار واحادیث جعلی و اسرائیلیات است که ریشه دین را میزند .

یک نمونه آن حدیثی است که ابتدا بوسیله بعضی صحابه بخصوص کعب الاحبار یهودی ووهب بن منبه وابوهریره وابن عباس وابن عمر و....مطرح شد و 400 سال بعد در کتب شیعه مثل کلینی وصدوق راه یافت و ما در اینجا ابتدا منابع عامه این حدیث وسپس مصادر شیعه و در آخر هم بعضی اظهار نظرها را در رد این اباطیل می آوریم :

الأرض على الماء والماء على صخرة والصخرة على ظهر حوت يلتقى طرفاه بالعرش والحوت على كاهل ملك قدماه فى الهواء (البزار عن ابن عمر) [المناوى]

أخرجه البزار كما فى مجمع الزوائد (8/131)، وقال الهيثمى : فيه عبد الله بن أحمد يعنى ابن شبيب وهو ضعيف . وأخرجه أيضًا : ابن عدى (3/361 ، ترجمة 801 سعيد بن سنان الحمصى)، وأبو الشيخ فى العظمة (4/1383 رقم 9007) .

إن الأرضين بين كل أرض إلى التى تليها مسيرة خمسمائة سنة فالعليا منها على ظهر حوت قد التقا طرفاه فى سماء والحوت على صخرة والصخرة بيد الملك والثانية مسجن الريح فلما أراد الله أن يهلك عادًا أمر خازن الريح أن يرسل عليهم ريحًا تهلك عادًا فقال يا رب أرسل عليهم من الريح قدر منخر الثور فقال له الجبار إذن يكفأ الأرض ومن عليها ولكن أرسل عليهم بقدر خاتم فهى التى قال الله فى كتابه {ما تذر من شىء أتت عليه إلا جعلته كالرميم } والثالثة فيها حجارة جهنم والرابعة فيها كبريت جهنم قالوا يا رسول الله أللنار كبريت قال نعم والذى نفسى بيده إن فيها لأودية من كبريت لو أرسل فيها الجبال الرواسى لماعت والخامسة فيها حيات جهنم إن أفواهها كالأودية تلسع الكافر اللسعة فلا يبقى منه لحم على وَضَمٍ والسادسة فيها عقارب جهنم إن أدنى عقربة منها كالبغال الموكفة تضرب الكافر ضربة ينسيه ضربها حر جهنم والسابعة سقر وفيها إبليس مصفد بالحديد يد أمامه ويد خلفه فإذا أراد الله أن يطلقه لما يشاء من عباده أطلقه (الحاكم وتعقب عن ابن عمرو)

أخرجه الحاكم (4/636 ، رقم 8756) وقال : صحيح . وتعقبه الذهبى فى التلخيص قائلا : بل منكر وعبد الله بن عباس القتبانى ضعفه أبو داود وعند مسلم أنه ثقة ودراج كثير المناكير .

ومن غريب الحديث : ((لماعت)) : أى ذابت وسالت . ((وضم)) أى ما يوضع عليه اللحم .

خلق الله السماء الدنيا من الموج المكفوف وفى لفظ من دخان وماء ثم رفعها وجعل فيها سراجًا مضيئًا وقمرًا منيرًا وحفها بالنجوم وجعلها رجومًا للشياطين وحفظها من كل شيطان وخلق الأرض من الزبد الجفاء والماء وجعلها على صخرة فوق ظهر حوت ينفجر منها الماء لو انخرق منها خرق لأذرت الأرض ومن عليها (ابن عساكر عن ابن مسعود وابن عباس)

ومن غريب الحديث : ((لأذرت)): أى لأطارت .

قال السيوطی فی الدرالمنثور :

وأخرج أبو الشيخ في العظمة عن كعب قال : الأرضون السبع على صخرة

والصخرة في كف ملك والملك على جناح الحوت والحوت في الماء والماء على الريح والريح على الهواء ريح عقيم لا تلقح وإن قرونها معلقة بالعرش

وأخرج عبد بن حميد وابن المنذر عن ابن جريج في قوله : ن قال : هو الحوت الذي عليه الأرض

وأخرج ابن المنذر عن الحسن قال : إن الأرض أول ما خلقت خلقت من عند

بيت المقدس وضعت طينة فقيل لها : اذهبي هكذا وهكذا وهكذا وخلقت على صخرة والصخرة على حوت والحوت على الماء فأصبحت وهي تميع

وأخرج عبد بن حميد عن عطاء بن يسار قال : لقيت رجلا من حمير كأنه علامة يقرأ الكتب فقلت له : الأرض التي نحن عليها ما سكانها ؟ قال : هي على صخرة خضراء تلك الصخرة على كف ملك ذلك الملك قائم على ظهر حوت منطو بالسموات والأرض من تحت العرش

قلت : الأرض الثانية من سكانها ؟ قال : سكانها الريح العقيم لما أراد الله أن يهلك عادا أوحى إلى خزنتها أن افتحوا عليهم منها بابا

قالوا : يا ربنا مثل منخر الثور ؟ قال : اذن تكفأ الأرض ومن عليها

فضيق ذلك حتى جعل مثل حلقة الخاتم فبلغت ما حدث الله

قلت : الأرض الثالة من ساكنها ؟ قال : فيها حجارة جهنم

قلت : الأرض الرابعة من ساكنها ؟ قال : فيها كبريت جهنم

قلت : الأرض الخامسة من ساكنها ؟ قال : فيها عقارب جهنم

قلت : الأرض السادسة من ساكنها ؟ قال : فيها حيات جهنم

قلت : الأرض السابعة من ساكنها ؟ قال : تلك سجين فيها إبليس موثق يد أمامه ويد خلفه ورجل خلفه ورجل أمامه

كان يؤذي الملائكة فاستعدت عليه فسجن هناك وله زمان يرسل فيه فإذا أرسل لم تكن فتنة الناس بأعي عليهم من شيء

وأخرج ابن أبي شيبة وعبد بن حميد وابن المنذر وابن أبي حاتم وأبو الشيخ من طريق أبي مالك عن ابن عباس رضي الله عنهما قال : الأرض على حوت

والسلسلة على أذن الحوت في يد الله تعالى فذلك قوله إن الله يمسك السموات والأرض أن تزولا قال : من مكانهما

وأخرج عبد بن حميد عن قتادة أن كعبا

كان يقول : إن السماء تدور على نصب مثل نصب الرحا

فقال حذيفة بن اليمان : كذب كعب إن الله يمسك السموات والأرض أن تزولا
وأخرج سعيد بن منصور وعبد بن حميد وابن جرير وابن المنذر عن شقيق قال : قيل لابن مسعود إن كعبا يقول : أن السماء تدور في قطبة مثل قطبة الرحا في عمود على منكب ملك فقال : كذب كعب إن الله يمسك السموات والأرض أن تزولا وكفى بها زوالا أن تدور

وأخرج ابن أبي حاتم وأبو الشيخ عن ابن عباس وكذلك نري إبراهيم ملكوت السموات والأرض قال : كشف ما بين السموات والأرض حتى نظر إليهن على صخرة والصخرةعلى حوت وهو الحوت الذي منه طعام الناس والحوت في سلسلة والسلسلة في خاتم العزة

وأخرج ابن جرير وابن المنذر وابن أبي حاتم والبيهقي في الأسماء والصفات من طريق السدي عن أبي مالك وعن أبي صالح عن ابن عباس وعن مرة الهمداني عن ابن مسعود وعن ناس من أصحاب رسول الله صلى الله عليه و سلم في قوله قوله تعالى : هو الذي خلق لكم ما في الأرض جميعا ثم استوى إلى السماء فسواهن سبع سموات قال : إن الله كان عرشه على الماء ولم يخلق شيئا قبل الماء فلما أراد أن يخلق أخرج من الماء دخانا فارتفع فوق الماء فسما سماء ثم أيبس الماء فجعله أرضا فتقها واحدة ثم فتقها فجعلها سبع أرضين في يومين

في الأحد والاثنين فخلق الأرض على حوت وهو الذي ذكره في قوله ن والقلم والحوت في الماء والماء على ظهر صفاة والصفاة على ظهر ملك والملك على صخرة والصخرة في الريح وهي الصخرة التي ذكرها لقمان

ليست في السماء ولا في الأرض فتحرك الحوت فاضطرب

فتزلزلت الأرض فأرسى عليها الجبال فالجبال تفخر على الأرض
فذلك قوله وجعل لها رواسي أن تميد بكم وخلق الجبال فيها وأقوات أهلها وشجرها وما ينبغي لها في يومين : في الثلاثاء والأربعاء وذلك قوله إنكم لتكفرون بالذي خلق الأرض إلى قوله وبارك فيها يقول : أنبت شجرها وقدر فيها أقواتها يقول لأهلها في أربعة أيام سواء للسائلين يقول : من سأل فهكذا الأمر ثم استوى إلى السماء وهي دخان وكان ذلك الدخان من تنفس الماء حين تتنفس ثم جعلها سماء واحدة ثم فتقها فجعلها سبع سموات في يومين : في الخميس والجمعة وإنما سمي يوم الجمعة لأنه جمع فيه خلق السموات والأرض وأوحى في كل سماء أمرها قال : خلق في كل سماء خلقها
من الملائكة والخلق الذي فيها من البحار وجبال البرد ومما لا يعلم
ثم زين السماء بالكواكب فجعلها زينة وحفظا من الشياطين فلما فرغ من خلق ما أحب استوى على العرش
وأخرج البيهقي في الأسماء والصفات عن ابن عباس في قوله ثم استوى إلى السماء يعني خلق سبع سموات قال : أجرى النار على الماء فبخر البحر فصعد في الهواء فجعل السموات منها
وأخرج ابن جرير وابن أبي حاتم والبيهقي عن أبي العالية في قوله ثم استوى إلى السماء قال : ارتفع

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

قال ابن کثير:

وقال ابن أبي حاتم : حدثنا أبو عبيد الله بن أخي بن وهب ، حدثنا عمي ، حدثنا عبد الله بن عَيَّاش ، حدثنا عبد الله بن سليمان عن دَرَّاج ، عن عيسى بن هلال الصَّدَفي ، عن عبد الله بن عمرو قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : "إن الأرضين بين كل أرض والتي تليها مسيرة خمسمائة عام ، والعليا منها على ظهر حوت ، قد التقى طرفاه في السماء ، والحوت على صخرة ، والصخرة بيد الملك ، والثانية سجن (9) الريح ، والثالثة فيها حجارة جهنم ، والرابعة فيها كبريت جهنم ، والخامسة فيها حيات جهنم والسادسة فيها عقارب جهنم ، والسابعة فيها سَقَر ، وفيها إبليس مُصَفّد بالحديد ، يد أمامه ويد خلفه ،

__________

(1) زيادة من ف ، وفي أ : "يا محمد تنزيل من ربك".

(2) زيادة من ف ، وفي أ : "يا محمد تنزيل من ربك".

(3) في أ : "وبين التي".

(4) زيادة من ف ، أ.

(5) سنن الترمذي برقم (3298) من حديث أبي هريرة ، رضي الله عنه ، وقال : "هذا حديث غريب من هذا الوجه".

(6) في ف : "روى".

(7) سيأتي حديث الأوعال بطوله عند تفسير الآية : 7 من سورة غافر.

(8) في أ : "من".

(9) في أ : "مسجن".

فإذا أراد الله أن يطلقه لما يشاء أطلقه" (1).
هذا حديث غريب جدًا ورفعه فيه نظر.

وقال الأوزاعي : إن يحيى بن أبي كثير حدثه أن كعبًا سُئِل فقيل له : ما تحت هذه الأرض ؟ فقال : الماء. قيل : وما تحت الماء ؟ قال : الأرض. قيل : وما تحت الأرض ؟ قال : الماء. قيل : وما تحت الماء ؟ قال : الأرض ، قيل : وما تحت الأرض ؟ قال : الماء. قيل : وما تحت الماء ؟ قال : الأرض ، قيل : وما تحت الأرض ؟ قال الماء. قيل : وما تحت الماء ؟ قال : الأرض ، قيل : وما تحت الأرض ؟ قال : صخرة. قيل : وما تحت الصخرة ؟ قال : ملك. قيل : وما تحت الملك ؟ قال : حوت معلق طرفاه بالعرش ، قيل : وما تحت الحوت ؟ قال : الهواء والظلمة وانقطع العلم.

وقال ابن أبي حاتم : حدثنا أبو عبيد الله بن أخي بن وهب ، حدثنا عمي ، حدثنا عبد الله بن عَيَّاش ، حدثنا عبد الله بن سليمان عن دَرَّاج ، عن عيسى بن هلال الصَّدَفي ، عن عبد الله بن عمرو قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : "إن الأرضين بين كل أرض والتي تليها مسيرة خمسمائة عام ، والعليا منها على ظهر حوت ، قد التقى طرفاه في السماء ، والحوت على صخرة ، والصخرة بيد الملك ، والثانية سجن (9) الريح ، والثالثة فيها حجارة جهنم ، والرابعة فيها كبريت جهنم ، والخامسة فيها حيات جهنم والسادسة فيها عقارب جهنم ، والسابعة فيها سَقَر ، وفيها إبليس مُصَفّد بالحديد ، يد أمامه ويد خلفه ،

__________

(1) زيادة من ف ، وفي أ : "يا محمد تنزيل من ربك".

(2) زيادة من ف ، وفي أ : "يا محمد تنزيل من ربك".

(3) في أ : "وبين التي".

(4) زيادة من ف ، أ.

(5) سنن الترمذي برقم (3298) من حديث أبي هريرة ، رضي الله عنه ، وقال : "هذا حديث غريب من هذا الوجه".

(6) في ف : "روى".

(7) سيأتي حديث الأوعال بطوله عند تفسير الآية : 7 من سورة غافر.

(8) في أ : "من".

(9) في أ : "مسجن".

فإذا أراد الله أن يطلقه لما يشاء أطلقه" (1).
هذا حديث غريب جدًا ورفعه فيه نظر.

وقد قال السدي في تفسيره ، عن أبي مالك - وعن أبي صالح عن ابن عباس - وعن مُرّة ، عن ابن مسعود ، وعن ناس من الصحابة { هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الأرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ [وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ] (1) } قال : إن الله تبارك وتعالى كان عرشه على الماء ، ولم يخلق شيئًا غير ما خلق قبل الماء. فلما أراد أن يخلق الخلق ، أخرج من الماء دخانًا ، فارتفع فوق الماء فسما عليه ، فسماه سماء. ثم أيبس الماء فجعله أرضًا واحدة ، ثم فتقها فجعلها سبع أرضين في يومين في الأحد والاثنين ، فخلق الأرض على حوت ، والحوتُ هو النون الذي ذكره الله في القرآن : { ن وَالْقَلَمِ (2) } والحوت في الماء ، والماء على ظهر صفاة ، والصفاة على ظهر مَلَك ، والملك على صخرة ، والصخرة في الريح ، وهي الصخرة التي ذكر (3) لقمان - ليست في السماء ولا في الأرض ، فتحرك الحوت فاضطرب ، فتزلزلت الأرض ، فأرسى عليها الجبال فَقَرّت ، فالجبال تفخر على الأرض ، فذلك قوله تعالى : { وَأَلْقَى فِي الأرْضِ رَوَاسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ (4) } [النحل : 15]. وخلق الجبال فيها ، وأقواتَ أهلها وشجرها وما ينبغي لها في يومين ، في الثلاثاء والأربعاء ، وذلك حين يقول : { قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الأرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ * وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا } [فصلت : 9 ، 10]. يقول : أنبت شجرها { وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا } يقول : أقواتها لأهلها { فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ } [فصلت : 10] يقول : من سأل فهكذا الأمر. { ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ } [فصلت : 11] وذلك الدخان من تنفس الماء حين تنفس ، فجعلها سماء واحدة ، ثم فتقها فجعلها سبع سموات في يومين ، في الخميس والجمعة ، وإنما سمي يوم الجمعة لأنه جمع فيه خلق السماوات والأرض ، { وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا } [فضلت : 12] قال : خلق الله في كل سماء خلقها من الملائكة والخلق الذي (5) فيها ، من البحار وجبال البَرَد وما لا نعلم ، ثم زين السماء الدنيا بالكواكب ، فجعلها زينة وحفظًا (6) تُحْفَظُ من الشياطين. فلما فرغ من خلق ما أحب استوى على العرش ، فذلك حين يقول : { خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ } [الأعراف : 54] ويقول { كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا } [الأنبياء : 30].

وقال ابن جرير : حدثني المثنى ، حدثنا عبد الله بن صالح ، حدثني أبو معشر عن سعيد بن أبي سعيد ، عن عبد الله بن سلام أنه قال : إن الله بدأ الخلق يوم الأحد ، فخلق الأرضين في الأحد والاثنين ، وخلق الأقوات والرواسي في الثلاثاء والأربعاء ، وخلق السماوات في الخميس والجمعة ، وفرغ في آخر (7) ساعة من يوم الجمعة ، فخلق فيها آدم على عَجَل ، فتلك الساعة التي تقوم فيها الساعة.

وقال مجاهد في قوله : { هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الأرْضِ جَمِيعًا } قال : خلق الله الأرض قبل السماء ، فلما خلق الأرض ثار منها دخان ، فذلك حين يقول : { ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ }

__________

(1) زيادة من جـ.

(2) في جـ : "والقلم وما يسطرون".

(3) في ب : "ذكرها"

(4) في جـ : "وجعل لها رواسي من فوقها أن تميد بكم" ، وفي ط : "وجعل لها رواسي أن تميد بكم" ، وفي ب : "وجعلنا في الأرض رواسي أن تميد بكم".

(5) في جـ ، ط : "الذين".

(6) في أ : "وحفظها".

(7) في جـ : "وأخر".

{ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ } قال : بعضهن فوق بعض ، وسبع أرضين ، يعني بعضهن تحت بعض.
وهذه الآية دالة على أن الأرض خلقت قبل السماء ، كما قال في آية السجدة : { قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الأرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ * وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ * ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلأرْضِ اِئْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ * فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ } [فصلت : 9 - 12] فهذه وهذه دالتان على أن الأرض خلقت قبل السماء ، وهذا ما لا أعلم فيه نزاعًا بين العلماء إلا ما نقله ابن جرير عن قتادة : أنه زعم أن السماء خلقت قبل الأرض ، وقد توقف في ذلك القرطبي في تفسيره لقوله تعالى : { أَأَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا * رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا * وَأَغْطَشَ لَيْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا * وَالأرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا * أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَمَرْعَاهَا } [النازعات : 27 - 31] قالوا : فذكر خلق السماء قبل الأرض. وفي صحيح البخاري (1) : أن ابن عباس سئل عن هذا بعينه ، فأجاب بأن الأرض خلقت قبل السماء وأن الأرض إنما دحيت بعد خلق السماء ، وكذلك أجاب غير واحد من علماء التفسير قديمًا وحديثًا ، وقد قررنا ذلك في تفسير سورة النازعات ، وحاصل ذلك أن الدحي مفسر بقوله : { وَالأرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا * أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَمَرْعَاهَا * وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا } [النازعات : 30 - 32] ففسر الدحي بإخراج ما كان مودعًا فيها بالقوة إلى الفعل لما اكتملت صورة المخلوقات الأرضية ثم السماوية دحى بعد ذلك الأرض ، فأخرجت ما كان مودعًا فيها من المياه ، فنبتت النباتات على اختلاف أصنافها وصفاتها وألوانها وأشكالها ، وكذلك جرت هذه الأفلاك فدارت بما فيها من الكواكب الثوابت والسيارة ، والله سبحانه وتعالى أعلم.
وقد ذكر ابن أبي حاتم وابن مردويه في تفسير هذه الآية الحديث الذي رواه مسلم والنسائي في التفسير - أيضًا - من رواية ابن جُرَيج قال : أخبرني إسماعيل بن أمية ، عن أيوب بن خالد ، عن عبد الله بن رافع مولى أم سلمة ، عن أبي هريرة ، قال : أخذ رسول الله صلى الله عليه وسلم بيدي فقال : "خلق الله التربة يوم السبت ، وخلق الجبال فيها يوم الأحد ، وخلق الشجر فيها يوم الاثنين ، وخلق المكروه يوم الثلاثاء ، وخلق النور يوم الأربعاء ، وبث فيها الدواب يوم الخميس ، وخلق آدم بعد العصر يوم الجمعة من آخر ساعة من ساعات الجمعة ، فيما بين العصر إلى الليل" (2).
وهذا الحديث من غرائب صحيح مسلم ، وقد تكلم عليه علي بن المديني والبخاري وغير واحد من الحفاظ ، وجعلوه من كلام كعب ، وأن أبا هريرة إنما سمعه من كلام كعب الأحبار ، وإنما اشتبه على بعض الرواة فجعلوه (3) مرفوعا ، وقد حرر ذلك البيهقي .

%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%

1. قال الشيخ الألباني في السلسلة الضعيفة ( 1/462ح249) :

"

الأرض على الماء ، والماء على صخرة ،والصخرة على ظهر حوت يلتقي حرفاه بالعرش ، والحوت على كاهل ملك قدماه فيالهواء " .

موضوع

ذكره الهيثمي ( 8 / 131 ) من حديث ابن عمرمرفوعا ثم قال : رواه البزار عن شيخه عبد الله بن أحمد يعني ابن شبيب وهو ضعيف .

قلت : لم أره في " الميزان " ولا في " اللسان " ولا فيغيرهما من كتب الرجال فلعله تحرف اسمه على الطابع ، والظاهر أنه من الإسرائيلياتكالذي قبله .
ثم رأيت الحديث رواه ابن عدي ( 175 / 1 ) منطريق محمد بن حرب عن سعيد بن سنان عن أبي الزاهرية عن أبي شجرة - كثير بن مرة - عنابن عمر مرفوعا ، وقال :
سعيد بن سنان الحمصي عامة ما يرويهوخاصة عن أبي الزاهرية غير محفوظة .

قلت : وهو ضعيف جدابل قال فيه الجوزجاني : أخاف أن تكون أحاديثه موضوعة .
وساقله الذهبي في " الميزان " أحاديث هذا منها .
ثم رأيت لهطريقا أخرى ، أخرجها ابن منده في " التوحيد " ( 27 / 2 ) عن عبد الله بن سليمانالطويل عن دراج عن عيسى بن هلال الصدفي عن عبد الله بن عمر مرفوعا ، وقال : هذاإسناد متصل مشهور .

قلت : لكن دراجا ذومناكير ، وقد سبقله بعض مناكيره ، وعبد الله بن سليمان الطويل سيء الحفظ فلعله أخطأ هو أو شيخه فيسنده فرفعه وهو موقوف ، ومما يؤيد أن الصواب وقفه أن ابن منده رواه ( 5 / 1 - 2 ، 28 / 2 ) عن ابن عباس موقوفا عليه دون ذكر الملك وسنده صحيح ، فهذا يؤيد أن الحديثمن الإسرائيليات .
ثم وقفت على إسناد البزار بواسطة " كشفالأستار " ( 2 / 449 / 2066 ) للهيثمي قال البزار : حدثنا عبد الله بن أحمد يعنيابن شبيب حدثنا أبو اليمان حدثنا سعيد بن سنان به مثل رواية ابن عدي المتقدمة ،وقال البزار : علته سعيد بن سنان .

قلت : فتكشفت ليالحقائق التالية :
الأولى : أن الهيثمي غفل عن العلةالقادحة في هذا الإسناد ، مع تصريح البزار بها وهي سعيد بن سنان لأنه متهم كما تقدم .
الثانية : أنه تحرف على الهيثمي في الكتابين " المجمع " و" الكشف " اسم جد عبد الله بن أحمد فقال : ابن شبيب ، وإنما هو ابن شَبَّويه كذلكوقع في كثير منالأحاديث التي رواها البزار من طريقه وهاكأرقام بعضها من المجلد الأول من " الكشف " ( 29 و53 و508 و537 و621 و762 و782 و859و892 و948 و1049 ) والرقم الأول فيها بهذا السند عينه ، وإعلال البزار إياه بسعيدنفسه .
الثالثة : لا يوجد في الرواة عبد الله بن أحمد بنشبيب ، كما سبقت الإشارة إلى ذلك ، وإنما فيهم عبد الله بن شبيب أبو سعيد الربعيفتوهم الهيثمي أنه هو فضعفه وهو حري بذلك وهو من شيوخ البزار أيضا في عدة أحاديثأخرى كالأحاديث ( 173 و247 و417 ) ولوفرض أنه هو صاحب هذا الحديث لم يجز إعلاله بهلأنه متابع عند ابن عدي كما تقدم ، وأما ابن شبويه فهو في " ثقات ابن حبان " ( 8 / 366 ) وقال : مستقيم الحديث . انتهى من كلام الشيخ رحمه الله ..

إن الأرضين سبع ، بين كل أرض والتي تليها مسيرة خمسمائة عام ، والعليا على ظهرحوت قد التقى طرفاه في السماء ، والحوت على صخرة ، والصخرة بيد الملك والثانية سجن الريح والثالثة فيها حجارة جهنم . والرابعة فيها كبريت جهنم والخامسة فيها حيات جهنم . والسادسة فيها عقارب جهنم والسابعة فيها سقر وفيها إبليس مصفد بالحديد يد أمامه ويد خلفه فإذا أراد الله أن يطلقه لما يشاء أطلقه

الراوي: عبدالله بن عمر المحدث: السيوطي - المصدر: شرح المواقف - الصفحة أو الرقم: 2

خلاصة حكم المحدث: إسناده حسن

1. روايات مكذوبة أن الأرض موضوعة علىظهر ثور

مررت برواية مفادها أن الأرضموضوعة على ظهر ثور ، وعندما يحرك الثور رأسه يحدث زلزالا . أظن أنني رأيت هذا فيابن كثير (2/29 و 1/50) . هل يمكنكم تفسير هذا ؟

الحمد لله
ما ذكره السائلهنا لم يرد بإثباته دليلمن القرآن الكريم ، ولا من السنة النبوية الصحيحة، وغاية ما ورد فيه آثارعن بعض الصحابة والتابعين .
فقد ورد عن ابن عباس رضي الله عنهما أنه قال : ( أوّلما خلق الله من شيء القلم ، فجرى بما هو كائن ، ثمرفع بخار الماء ، فخلقت منه السماوات ، ثم خلق " النون " – يعني الحوت - فبسطتالأرض على ظهر النون ، فتحرّكت الأرض فمادت ، فأثبت بالجبال ، فإن الجبال لتفخر علىالأرض ، قال : وقرأ : (ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ )
أخرجه عبدالرزاق في "تفسيره" (2/307) وابن أبي شيبة (14/101) وابن أبي حاتم – كما في تفسيرابن كثير (8/210) – والطبري في "جامع البيان" (23/140) والحاكم في "المستدرك" (2/540) ، وغيرهم كثير ، جميعهم من طريق الأعمش ، عن أبي ظبيان حصين بن جندب ، عنابن عباس به . وهذا إسناد صحيح . قال الحاكم: هذا حديث صحيح على شرط الشيخين و لميخرجاه ، وقال الذهبي في التلخيص : على شرط البخاري ومسلم . كما ورد ذلك عن مجاهدومقاتل والسدي والكلبي . وانظر: "الدر المنثور" (8/240) ، وتفسير ابن كثير (8/185) في بداية تفسير سورة القلم.

وهذاالأثر – كما ترى – موقوف من كلام ابن عباس ، وليس من كلام النبي صلى الله عليه وسلم، والغالب أن ابن عباس رضي الله عنهما أخذه عن كعب الأحبار ، أو عن كتب بني إسرائيلالتي تحتوي على كثير من العجائب والغرائب والكذب ،يدل على ذلك التفاصيلالتي تذكرها بعض كتب التفسير في هذا الموضوع :
يقول الإمام البغوي رحمه الله :
"

وقالت الرواة : لما خلق الله الأرض وفتقها بعث من تحت العرش ملكًا ، فهبط إلىالأرض حتى دخل تحت الأرضين السبع ، فوضعها على عاتقه ، إحدى يديه بالمشرق ، والأخرىبالمغرب ، باسطتين قابضتين على الأرضين السبع ، حتى ضبطها ، فلم يكن لقدميه موضعقرار ، فأهبط الله عز وجل من الفردوس ثورًا له أربعون ألف قرن ، وأربعون ألف قائمة، وجعل قرار قدمي الملك على سنامه ، فلم تستقر قدماه ، فأخذ الله ياقوتة خضراء منأعلى درجة في الفردوس ، غلظها مسيرة خمسمائة عام ، فوضعها بين سنام الثور إلى أذنهفاستقرت عليها قدماه ، وقرون ذلك الثور خارجة من أقطار الأرض ، ومنخراه في البحر ،فهو يتنفس كل يوم نفسًا ، فإذا تنفس مدَّ البحر ، وإذا رد نفسه جزر البحر ، فلم يكنلقوائم الثور موضع قرار ، فخلق الله تعالى صخرة كغلظ سبع سماوات وسبع أرضين فاستقرتقوائم الثور عليها ، وهي الصخرة التي قال لقمان لابنه : ( يا بني إنها إن تك مثقالحبة من خردل فتكن في صخرة )، ولم يكن للصخرة مستقر ، فخلق الله نونًا وهو الحوتالعظيم ، فوضع الصخرة على ظهره وسائر جسده خال ، والحوت على البحر ، والبحر على متنالريح ، والريح على القدرة . يقال : فكل الدنيا كلها بما عليها حرفان ، قال لهاالجبار جل جلاله : كوني فكانت .

قال كعب الأحبار : إن إبليس تغلغل إلى الحوتالذي على ظهره الأرض فوسوس إليه ، فقال له : أتدري ما على ظهرك يا لوِيثا – اسمالحوت - من الأمم والدواب والشجر والجبال لو نفضتهم ألقيتهم عن ظهرك ، فهمّ لوِيثاأن يفعل ذلك فبعث الله دابة فدخلت منخره فوصلت إلى دماغه ، فعج الحوت إلى الله منها، فأذن لها الله فخرجت .
قال كعب : فوالذي نفسي بيده إنه لينظر إليها وتنظرإليه إن همَّ بشيء من ذلك عادت كما كانت " انتهى.
"

معالم التنزيل" (8/186) ونحوهفي تفسير القرطبي (29/442)، وكلام كعب الأحبار رواه أبو نعيم في "حلية الأولياء" (6/8)، وعلق محققو تفسير القرطبي (1/385): كل من الدكتور عبد الله بن عبد المحسنالتركي، ومحمد رضوان عرقسوسي على هذا الأثر بقولهم: " خبر إسرائيلي لا أساس له،وكان من الأولى بالمصنف أن ينزه كتابه عن مثل هذا " انتهى.

فانظر كيف أن القصة زاد فيها الرواة وفصلوا ، ثم رجع الأمر إلى كعبالأحبار الذي هو مصدر كثير من العجائب المنسوبة إلى هذا الدين .
ولذلكأشار الحافظ ابن كثير في "البداية والنهاية" (1/15) – بعد ذكر مجموعة من الغرائبمنها هذا الحديث – إلى أنها من الإسرائيليات ، فقال : "هذاالإسناد يذكر به السدي أشياء كثيرة فيها غرابة ، وكأن كثيرا منها متلقى منالإسرائيليات " انتهى.

وقدوردت بعض الأحاديث المرفوعة المنكرة في هذا المعنى، منها ما روي عن ابن عمرأن النبي صلى الله عليه وسلم قال : ( الأرض على الماء ، و الماء على صخرة ، والصخرة على ظهر حوت يلتقي حرفاه بالعرش ، والحوت على كاهل ملك قدماه في الهواء ) وهوحديث موضوع، انظر: "السلسلة الضعيفة" (رقم/294) .

وإذا كان مثل ذلك لم يصح فيه شيء عن الشرع المعصوم ، لامن كتاب الله ولا من سنة رسوله صلى الله عليه وسلم ، وإنما غاية ما فيه آثار عن بعضالسلف ، ومن الظاهر أن مردها جميعا إلى الأخبار عن بني إسرائيل ؛ فالواجب في مثلذلك الإمساك عن الجزم فيه بشيء ، وتفويض العلم بشأنه إلى علام الغيوب ، كما أدبنارسول الله صلى الله عليه وسلم : عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللَّهُعَنْهُ قَالَ كَانَ أَهْلُ الْكِتَابِ يَقْرَءُونَ التَّوْرَاةَبِالْعِبْرَانِيَّةِ وَيُفَسِّرُونَهَا بِالْعَرَبِيَّةِ لِأَهْلِ الْإِسْلَامِ ،فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : (لَا تُصَدِّقُوا أَهْلَ الْكِتَابِ وَلَا تُكَذِّبُوهُمْ وَقُولُوا آمَنَّابِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا الْآيَةَ ) , رواه البخاري (4485) .
وفي رواية أخرى بيان سبب التوقف عن تصديق أو تكذيب مثل ذلك :
(

فَإِنْ كَانَ بَاطِلًا لَمْ تُصَدِّقُوهُ وَإِنْ كَانَ حَقًّا لَمْتُكَذِّبُوهُ ) رواه أبو داود (3644) وأحمد (16774) ، وصححه الألباني فيالصحيحة (2800) .

والله أعلم.

الإسلام سؤال وجواب

http://islamqa.com/ar/ref/114861/الارض%20على%20حوت

##################################################

اصول کافی :

(حديث الحوت على أي شئ هو) 55 - محمد، عن أحمد، عن ابن محبوب، عن جميل بن صالح، عن أبان بن تغلب، عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال: سألته عن الارض على أي شئ هي؟ قال: هي على حوت، قلت: فالحوت على أي شئ هو؟ قال: على الماء، قلت: فالماء على أي شئ هو؟ قال: على صخرة، قلت: فعلى أي شئ الصخرة؟ قال: على قرن ثور أملس (2)، قلت: فعلى أي شئ الثور؟ قال: على الثرى، قلت: فعلى أي شئ الثرى؟ فقال: هيهات عند ذلك ضل علم العلماء .اصول كافي

مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج 12، ص: 280

و أرى الثرى من كل شي ء عن الضحاك، و قيل: يعني ما في ضمن الأرض من الكنوز و الأموات، و قال البيضاوي: الثرى الطبقة الترابية من الأرض، و هي آخر طبقاتها و أقول: في الأخبار أنها آخر المخلوقات الأرضية ففي بعضها أن الأرضين السبع على الديك، و هو على الصخرة، و هي على الحوت، و الحوت في البحر المظلم، و البحر على الهواء، و الهواء على الثرى، و في بعضها: الأرض على عاتق ملك، و قدماه على صخرة، و هي على قرن ثور، و الثور قوائمه على ظهر الحوت، و الحوت في اليم الأسفل، و أليم على الظلمة، و الظلمة على العقيم، و العقيم على الثرى، و ما يعلم ما تحت الثرى إلا الله تعالى، و في بعضها بعد ذكر الثرى و عند ذلك انقضى علم العلماء، و في بعضها عند ذلك فصل علم العلماء، و في الخبر في وصف الأئمة عليهم السلام، و الحجة البالغة على من في الأرض و من تحت الثرى، فيحتمل أن يكون المراد هنا بما تحت الثرى الحشرات التي في الأرض أو الجن الذين بين أطباقها أو طائفة من الجن أو خلق آخر يكونون تحت الثرى لا يعلمهم إلا الله تعالى.

" و من شر ما بطن أو ظهر"

(1) أي شخصه أو شره

" و من شر أبي مرة"

(2) أقول: في نسخ الحديث هنا اختلاف كثير ففي أكثر نسخ الكتاب أبي مره، و هو أظهر و هو بضم الميم و تشديد الراء كنية إبليس لعنه الله ذكره الجوهري و غيره، و في أكثر نسخ المحاسن أبي قترة قال الفيروزآبادي: أبو قترة إبليس لعنه الله، أو قترة علم للشيطان بدون ذكر أبي قال في النهاية: فيه- تعوذوا بالله من قترة و ما ولد- هو بكسر القاف و سكون التاء اسم إبليس انتهى، و كل من الوجوه صحيح و موافق للاستعمال و اللغة، و ربما يقرأ ابن قترة بكسر القاف و سكون التاء لما ذكره الجوهري حيث قال ابن قترة حية خبيثة إلى الصغر ما هي و لا يخفى ما فيه من التكلف لفظا و معنى.

محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن عبد الرحمن بن أبي نجران، عن صفوان، عن خلف بن حماد، عن الحسين بن زيد الهاشمي، عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال: جاءت زينب العطارة الحولاء إلى نساء النبي (صلى الله عليه وآله) وبناته وكانت تبيع منهن العطر فجاء النبي (صلى الله عليه وآله) وهي عندهن فقال: إذا أتيتنا طابت بيوتنا فقالت: بيوتك بريحك أطيب يا رسول الله، قال إذا بعت فأحسني ولا تغشي فإنه أتقى وأبقى للمال، فقالت: يا رسول الله ما أتيت بشئ من بيعي وإنما أتيت أسألك عن عظمة الله عز وجل، فقال: جل جلال الله سأحدثك عن بعض ذلك، ثم قال: إن هذه الارض بمن عليها عند التي تحتها كحلقة ملقاة في فلاة قي (2) وهاتان بمن فيهما ومن عليهما عند التي تحتها كحلقة ملقاة في فلاة قي والثالثة حتى إنتهى إلى السابعة وتلا هذه الآية " خلق

(1) قد مر بعينه سندا ومتنا تحت رقم 68. (2) القى - بالكسر والتشديد - فعل من القواء وهي الارض القفر الخالية..

[ 154 ]

سبع سماوات ومن الارض مثلهن (1) " والسبع الارضين بمن فيهن ومن عليهن على ظهر الديك كحلقة ملقاة في فلاة قي والديك له جناحان جناح في المشرق وجناح في المغرب ورجلاه في التخوم السبع والديك بمن فيه ومن عليه على الصخره كحلقة ملقاة في فلاة قي والصخرة بمن فيها ومن عليها على ظهر الحوت كحلقة ملقاة في فلاة قي والسبع والديك والصخرة والحوت بمن فيه ومن عليه على البحر المظلم كحلقة ملقاة في فلاة قي والسبع والديك والصخرة والحوت والبحر المظلم على الهواء الذاهب كحلقة ملقاة في فلاة قي والسبع والديك والصخرة والحوت والبحر المظلم والهواء على الثرى كحلقة في فلاة قي، ثم تلا هذه الاية " له ما في السموات وما في الارض وما بينهما وما تحت الثرى (2) " ثم انقطع الخبر عن الثرى، والسبع و الديك والصخرة والحوت والبحر المظلم والهواء والثرى بمن فيه ومن عليه عند السماء الاولى كحلقة في فلاة قي وهذا كله وسماء الدنيا بمن عليها ومن فيها عند التي فوقها كحلقة في فلاة قي وهاتان السماءان ومن فيهما ومن عليهما عند التي فوقهما كحلقة في فلاة قي وهذه الثلاث بمن فيهن ومن عليهن عند الرابعة كحلقة في فلاة قي حتى انتهى إلى السابعة وهن ومن فيهن ومن عليهن عند البحر المكفوف عن أهل الارض كحلقة في فلاة قي وهذه السبع والبحر المكفوف عند جبال البرد كحلقة في فلاة قي وتلا هذه الآية: " وينزل من السماء من جبال فيها من برد (3) " و هذه السبع والبحر المكفوف وجبال البرد عند الهواء الذي تحار فيه القلوب كحلقة في فلاة قي وهذه السبع والبحر المكفوف وجبال البرد والهواء عند حجب النور كحلقة في فلاة قي وهذه السبع والبحر المكفوف وجبال البرد والهواء وحجب النور عند الكرسي كحلقة في فلاة قي ثم تلا هذه الآية: " وسع كرسيه السموات والارض ولا يؤده حفظهما وهو العلي العظيم (4) " وهذه السبع والبحر المكفوف وجبال البرد و الهواء وحجب النور والكرسي عند العرش كحلقة في فلاة في وتلا هذه الآية: " الرحمن

(1) الطلاق: 12. (2) طه: 6. والثرى: التراب الندى وهو الذي تحت ظاهر وجه الارض. (3) النور: 43. (4) البقرة: 255..

[ 155 ]

على العرش استوى (1) ". وفي رواية الحسن (2) الحجب قبل الهواء الذي تحار فيه القلوب. (حديث الذي أضاف رسول الله) (صلى الله عليه وآله) بالطائف)

[الحديث الثالث و الأربعون و المائة] (حديث زينب العطارة)

(1) (الحديث الثالث و الأربعون و المائة): مجهول، و يمكن عده في الحسان.

قوله صلى الله عليه و آله:" فإنه أتقى"

(2) أي أقرب إلى التقوى و أنسب بها.

قوله صلى الله عليه و آله:" عند التي تحتها"

(3) يظهر منه أن للأرض طبقات بعضها فوق بعض و منهم من جعل الأرضين السبع و تعددها باعتبار الأقاليم، و منهم من جعلها باعتبار ثلاث طبقات الأرض، الصرفة البسيطة، و الطينية، و الظاهرة التي هي وجه

الأرض، و هي مع كرة الماء كرة واحدة، و ثلاث كرات مع كرة الهواء و كرة النار، و منهم من جعل الأرض كرتين البسيطة و غيرها، و الماء كرة، و منهم من قسم الهواء بكرتين، و منهم من قسمها بأربع كرات، و مبنى هذه الوجوه على أن المراد بالأرض غير السماوات، و لا يخفى بعد تنزيل الآيات و الأخبار عليها.

و ورد لذلك وجه آخر عن الرضا عليه السلام رواه علي بن إبراهيم في تفسيره عن أبيه، عن الحسين بن خالد، عن الرضا عليه السلام قال: قلت له: أخبرني عن قول الله." وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ" فقال: هي محبوكة إلى الأرض و شبك بين أصابعه، فقلت: كيف تكون محبوكة إلى الأرض، و الله يقول:" رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها"؟

فقال: سبحان الله أ ليس يقول:" بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها؟ قلت: بلى، فقال: فثم عمد و لكن لا ترونها، قلت: كيف ذلك جعلني الله فداك؟ قال: فبسط كفه اليسرى ثم وضع اليمنى عليها، فقال: هذه أرض الدنيا و سماء الدنيا عليها فوقها قبة و الأرض الثانية فوق السماء الدنيا و السماء الثانية فوقها قبة، و الأرض الثالثة فوق سماء الثانية و سماء الثالثة فوقها قبة، و الأرض الرابعة، فوق سماء الثالثة، و سماء الرابعة فوقها قبة، و الأرض الخامسة فوق سماء الرابعة، و سماء الخامسة فوقها قبة و الأرض السادسة فوق سماء الخامسة و سماء السادسة فوقها قبة و الأرض السابعة فوق سماء السادسة و سماء السابعة فوقها قبة و عرش الرحمن تبارك و تعالى فوق السماء السابعة، و هو قول الله" الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ" و أما صاحب الأمر فهو رسول الله صلى الله عليه و آله و الوصي

بعد رسول الله قائم هو على وجه الأرض، فإنما يتنزل الأمر إليه من فوق من بين السماوات و الأرضين، قلت: فما تحتنا إلا أرض واحدة؟ فقال: ما تحتنا إلا أرض واحدة و إن الست لهن فوقنا، و يحتمل أن يكون المعنيان معا داخلين تحت الآية باعتبار البطون المختلفة التي تكون في كل آية

قوله صلى الله عليه و آله:" في فلاة قي" الفلاة:

(1) المفازة، و القي بالكسر و التشديد: فعل من القواء و هي الأرض القفر الخالية.

قوله صلى الله عليه و آله:" ثم انقطع الخبر عند الثرى"

(2) أي لم نؤمر بالأخبار به،

قوله صلى الله عليه و آله:" عند البحر المكفوف عن أهل الأرض"

(3) أي لا ينزل منه ماء إليهم، أو لا يمكنهم النظر إليه.

365 - عنه، عن صالح (4)، عن بعض أصحابه، عن عبد الصمد بن بشير، عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال: إن الحوت الذي يحمل الارض أسر في نفسه أنه إنما يحمل الارض بقوته فأرسل الله تعالى إليه حوبا أصغر من شبر وأكبر من فتر (5) فدخلت في خياشيمه فصعق، فمكث بذلك أربعين يوما ثم إن الله عز وجل رؤف به ورحمه وخرج فإذا أراد الله عز وجل بأرض زلزلة بعث ذلك الحوت إلى ذلك الحوت فإذا رآه اضطرب فتزلزلت الارض. 366 - عنه، عن صالح، عن محمد بن سنان، عن ابن مسكان، عن أبي بكر الحضرمي،

(1) كان هذا الباب مشتهرا بباب الثعبان لدخول ثعبان الذي كلم امير المؤمنين (عليه السلام) منه وحكايته مشهورة بين الخاصة والعامة مسطورة في كتب الفريقين ثم ان بني امية لعنهم الله لاخفاء معجزته (عليه السلام) ربطوا هناك فيلا فاشتهر بذلك. (آت). وفي بعض النسخ [ بئر الركوة ]. (2) الوجه مستقبل كل شئ أن أتوجه الساعة إلى المدينة ولا اقف هناك فلا تخف على. (آت) اقول: لعل المعنى أن هذا سبب قدومي. (3) الاسراء: 33. (4) قال النجاشي: انه كان ملتبسا يعرف وينكر وقال ابن الغضائري: ضعيف. (5) الفتر - بالكسر -: ما بين طرف الابهام وطرف السبابة إذا فتحها.

[ 256 ]

عن تميم بن حاتم قال: كنا مع أمير المؤمنين (عليه السلام) فاضطربت الارض فوحاها بيده (1) ثم قال لها: اسكني ما لك ثم التفت إلينا وقال: أما إنها لو كانت التي قال الله عز وجل لاجابتني (2) ولكن ليست بتلك. 367

#######################################

واما دلیل بر مزخرف بودن خبر قرار داشتن زمين برروي ماهي وگاوو... :

اقول: قال الشيخ أبو الحسن البكري استاد الشهيد الثاني قدس الله روحهما في
كتابه المسمى بكتاب الانوار: حدثنا أشياخنا وأسلافنا الرواة لهذا الحديث عن أبي عمر
الانصاري سألت عن كعب الاحبار ووهب بن منبه وابن عباس قالوا جميعا ": لما أراد
الله أن يخلق محمدا " صلى الله عليه وآله قال لملائكته: إني اريد أن أخلق خلقا "
أفضله واشرفه على الخلائق أجمعين، وأجعله سيد الاولين والاخرين، واشفعه فيهم يوم
الدين، فلولاه مازخرفت الجنان، ولا سعرت النيران، فاعرفوا محله، وأكرموه لكرامتي،

جزاؤها. وتتفرق كل جزء منها في الجو.

ودر شرح این حدیث گفته اند : قد ورد هذا التفصيل في أخبار من العامة،
ولعل مصنف الانوار أخذه من طريقهم، وهو يخالف العلم الحاصل لنا من القرآن العظيم
وأخبار النبي والولى عليهم صلوات الله وسلامه و غيرهما الذى يدل على أن الارض قائمة
بنفسها غير محمولة ولا موضوعة على شئ، تتحرك في الفضاء، كما يشير إليه قوله تعالى:
(والجبال أوتادا) إذ لو كانت مثبتة على شئ لما احتاجت إلى وتد، وكقوله تعالى:
(وألقى في الارض رواسي أن تميد بكم) أو (أن تميد بهم) كما في سورة الانبياء وكقوله
تعالى: (ألم نجعل الارض مهادا " والجبال أوتادا ") وغير ذلك من الايات الدالة على
ذلك، وكقول النبي صلى الله عليه وآله وسلم: (نور السماوات والارضين وفاطرهما
ومبتدعهما بغير عمد خلقهما فاستقرت الارضون بأوتادها فوق الماء) وقال في دعاء وداع
شهر رمضان: (وبسط الارض - > ....

اما اگر به متن حديث کافی وتفسير قمی دقت کنيد اضطراب در آن موج ميزند و بايد در نسخ قديمی کافی بررسی کرد که آيا اين حديث درآن وجود داشته ياخير.

تفسير على بن ابراهيم: عن أبيه، عن علي بن مهزيار، عن علا
المكفوف عن بعض أصحابه، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سئل عن الارض على أي شئ
هي ؟ قال الحوت، فقيل له: فالحوت على أي شئ هو ؟ قال: على الماء، فقيل له: فالماء
على أي شئ هو ؟ قال: على الثرى، قيل له: فالثرى على أي شئ هو ؟ قال: عند ذلك انقضى

علم العلماء

ودر کافی :

محمد، عن أحمد، عن ابن محبوب، عن جميل بن صالح، عن أبان بن تغلب، عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال: سألته عن الارض على أي شئ هي؟ قال: هي على حوت، قلت: فالحوت على أي شئ هو؟ قال: على الماء، قلت: فالماء على أي شئ هو؟ قال: على صخرة، قلت: فعلى أي شئ الصخرة؟ قال: على قرن ثور أملس ، قلت: فعلى أي شئ الثور؟ قال: على الثرى، قلت: فعلى أي شئ الثرى؟ فقال: هيهات عند ذلك ضل علم العلماء .اصول كافي

همچنانکه دربعض نسخ قديمی اصول کافی آمده (چنانکه در تفسير صافی در شرح اصول كافي ملا محمد صالح مازندراني، آمده) که تعداد آيات قرآن سبعة الاف آية ودر نسخ جديد آمده سبعة عشر الف آية (7000 کجا و17000 کجا ؟؟؟؟)

و مطالب فوق كه در جلد 15 بحار در شرح ونقد حديث ماهي وگاو .... آمده تصريح ميكند كه اين اخبار موافق عامه ومخالف قرآن عظيم است وطبق احادیث صریح وصحیح معصومین علیهم السلام در هنگام مخالفت اخبار با قرآن ، اخبار بدیوار زده میشوند و آياتي چند هم در تاييد سخن خويش مي آورد .

چگونگی ورود اسرائيليات از صحابه و کعب و ...به اسلام :

http://hojjah.googlepages.com/kab.doc

http://hojjah.googlepages.com/aghrabhahood.doc

ومطالب بیشتر در لینک زیر:

http://hojjah.googlepages.com/zamin.doc

دوستان توجه کنند که این لینک هر از گاهی بروز میشود .

[=Arial Black]با سلام وعرض ادب و صلوات بر محمد وآل محمد
[=Arial Black]امام علی (ع)در خطبه 91 که معروف به خطبه اشباح است به یکی از مباحث مهم ژئو لوژی پرداخته است و چگونگی آفرینش زمین را بیان فرموده است .
[=Arial Black]حضرت در خطبه 91 بند 65 می فر مایند :«کبس الارض علی مور امواج مستفحلة،ولجج بحار زاخرة تلتطم اواذی امواجها و...؛زمین را به موج های پر خروش ،ودریاهای مواج فرو پوشاند ،موج هایی که بالای آن ها به هم می خورد ودر تلاطمی سخت ،هر یک دیگری را واپس می زد، چونان شتران نر مست ، فریاد کنان وکف بر لب ،به هر سوی روان بودند .
[=Arial Black]پس ، قسمت های سر کش آب از سنگینی زمین فرو نشست و هیجان آنها بر اثر تماس با سینه زمین آرام گرفت .
[=Arial Black]زیرا زمین با پشت بر آن می غلطید و آن همه سر وصدای امواج ساکن و آرام شده ،چون اسب افسار شده رام گردید .
[=Arial Black]خشکی های زمین در دل امواج،گسترده ، و آب را از کبر و غرور وسرکشی و خروش باز داشت ، و از شدت حرکتش کاسته شد ، و بعد از آن همه حرکتهای تند ساکت شد ،و پس از آن همه خروش و سرکشی متکبرانه به جای خویش ایستاد .
[=Arial Black]پس هنگامی که هیجان آب در اطراف زمین فرو نشست ، وکوه های سخت و مرتفع را بر دوش خود حمل کرد ، چشمه های آب از فراز کوه ها بیرون آورد و آب ها را در شکاف بیابان ها و زمین های هموار روان کرد ، و حرکت زمین را با صخره های عظیم وقله ی کوه ها ی بلند نظم داد، و زمین به جهت نفوذ کوه ها در سطح آن ، و فرو رفتن ریشه کوه ها در شکاف های آن و سوار شدن بر پشت دشت ها و صحرا ها ، از لرزش و اضطراب باز ایستاد .»
[=Arial Black]:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol: