خالی نبودن زمین از حجج الهی ....

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
خالی نبودن زمین از حجج الهی ....

باسلام

یکی از آیات جالب توجه ودقت آیه 65 سوره کهف میباشد که داستان حضرت موسی (ع) و صاحبش را ذکر کرده سوالاتی مطرح است از قبیل :

آیا علم پیامبر اولوالعزمی مانند موسی (ع) کمتر از همراهش جناب خضر (ع) بوده و چرا ؟

چرا خدای سبحان عمر طولانی و علم لدنی به جناب خضر ارزانی داشته ؟

بنص سایر آیات پیامبران حجت زمان خودشان بوده اند ، آیا حضرت خضر نیز حجت پنهان خدای سبحان بر موسی و بر مردم زمان دیگر است ؟

بزبان دیکر چطور ممکن است که فردی مثل جناب خضر (ع) از رسول زمان خودش (اگر حضرت موسی باشد) عالمتر باشد ؟ ورابطه اش با حجت زمانش چگونه است ؟ و از سوی پروردگار متعال برای مواقع اضطراری آماده شده است ؟

قال الله تعالی : فوجدا عبدا من عبادنا آتيناه رحمة من عندنا و علمناه من لدنا علما(65-کهف)

پس بنده اى از بندگان ما را يافتند كه از جانب خويش رحمتى بدو داده بوديم و از نزد خويش دانشى به او آموخته بوديم

در باره رسول و نبی و جناب خضر روایاتی آمده که صاحب المیزان فرموده :

مشهورترين آنها روايت ابى ذر از رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، كه فرموده انبيا صد و بيست و چهار هزار نفر، و رسولان ايشان سيصد و سيزده نفر بودند.

البته اين را هم بايد دانست كه سادات انبيا يعنى اولوا العزم ايشان كه داراى شريعت بوده اند پنج نفرند: 1 - نوح 2 - ابراهيم 3 - موسى 4 - عيسى 5 - محمد (صلى الله عليه و آله و سلم )، كه قرآن درباره آنان فرموده : (فاصبر كما صبر اولوا العزم من الرسل ).
از روايت محمد بن عماره كه از امام صادق (عليهالسلام ) نقل شده و در بحث روايتى آينده خواهد آمد، چنين برمى آيد كه حضرت خضر پيغمبرى مرسل بوده كه خدا به سوى قومش مبعوثش فرموده بود، و او مردم خود را به سوى توحيد و اقرار به انبياء و فرستادگان خدا و كتابهاى او دعوت مى كرده و معجزه اش اين بوده كه روى هيچ چوب خشكى نمى نشست مگر آنكه سبز مى شد و بر هيچ زمين بى علفى نمى نشست مگر آنكه سبز و خرم مى گشت ، و اگر او را خضر نامى دند به همين جهت بوده است و اين كلمه با اختلاف مختصرى در حركاتش در عربى به معناى سبزى است ، و گرنه اسم اصلى اش تالى بن ملكان بن عابر بن ارفخشد بن سام بن نوح است ...

مؤ يد اين حديث در وجه ناميدن او به خضر مطلبى است كه در الدر المنثور از عده اى از ارباب جوامع حديث از ابن عباس و ابى هريره از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نقل شده كه فرمود: خضر را بدين جهت خضر ناميدند كه وقتى روى پوستى سفيد رنگ نماز گزارد، همان پوست هم سبز شد.

و در بعضى از اخبار مانند روايت عياشى از بريد از يكى از دو امام باقر يا صادق (عليهماالسلام ) آمده كه : خضر و ذو القرنين دو مرد عالم بودند نه پيغمبر. و ليكن آيات نازله در داستان خضر و موسى خالى از اين ظهور نيست كه وى نبى بوده ، و چطور ممكن است بگوييم نبوده در حالى كه در آن آيات آمده كه حكم بر او نازل شده است .

و از اخبار متفرقه اى كه از امامان اهل بيت (عليهم السلام ) نقل شده برمى آيد كه او تاكنون زنده است و هنوز از دنيا نرفته . و از قدرت خداى سبحان هيچ دور نيست كه بعضى از بندگان خود را عمرى طولانى دهد و تا زمانى طولانى زنده نگهدارد. برهانى عقلى هم بر محال بودن آن نداريم و به همين جهت نمى توانيم انكارش كنيم .


علاوه بر اينكه در بعضى روايات از طرق عامه سبب اين طول عمر هم ذكر شده . در روايتى كه الدر المنثور از دارقطنى و ابن عساكر از ابن عباس نقل كرده اند چنين آمده كه : او فرزند بلا فصل آدم است و خدا بدين جهت زنده اش نگه داشته تا دجال را تكذيب كند. و در بعضى ديگر كه در الدر المنثور از ابن عساكر از ابن اسحاق روايت شده نقل گرديده كه آدم براى بقاى او تا روز قيامت دعا كرده است .
و در تعدادى از روايات كه از طرق شيعه و سنى رسيده آمده كه خضر از آب حيات كه واقع در ظلمات است نوشيده ، چون وى در پيشاپيش لشكر ذو القرنين كه در طلب آب حيات بود قرار داشت ، خضر به آن رسيد و ذو القرنين نرسيد. و اين روايات و امثال آن روايات آحادى است كه قطع به صدورش نداريم ، و از قرآن كريم و سنت قطعى و عقل هم دليلى بر توجيه و تصحيح آنها نداريم .
قصه ها و حكايات و همچنين روايات در باره حضرت خضر بسيار است و ليكن چيزهايى است كه هيچ خردمندى به آن اعتماد نمى كند. مانند اينكه در روايت الدر المنثور از ابن شاهين از خصيف آمده كه : چهار نفر از انبياء تاكنون زنده اند، دو نفر آنها يعنى عيسى و ادريس در آسمانند و دو نفر ديگر يعنى خضر و الياس در زمينند، خضر در دريا و الياس در خشكى است .
و نيز مانند روايت الدر المنثور از عقيلى از كعب كه گفته : خضر در ميان درياى بالا و درياى پائين بر روى منبرى قرار دارد، و جنبندگان دريا مامورند كه از او شنوايى داشته باشند و اطاعتش كنند، و همه روزه صبح و شام ارواح بر وى عرضه مى شوند.


و مانند روايت الدر المنثور از ابى الشيخ در كتاب (العظمة ) و ابى نعيم در حليه از كعب الاحبار كه گفته : خضر پسر عاميل با چند نفر از رفقاى خود سوار شده به درياى هند رسيد - و درياى هند همان درياى چين است - در آنجا به رفقايش گفت : مرا به دريا آويزان كنيد، چند روز و شب آويزان بوده آنگاه صعود نمود گفتند: اى خضر چه ديدى ؟ خدا عجب اكرامى از تو كرد كه در اين مدت در لجه دريا محفوظ ماندى ! گفت : يكى از ملائكه به استقبالم آمده گفت : اى آدمى زاده خطاكار از كجا مى آيى و به كجا ميروى ؟ گفتم : مى خواهم ته اين دريا را ببينم . گفت : چگونه مى توانى به ته آن برسى در حالى كه از زمان داود (عليهالسلام ) مردى به طرف قعر آن مى رود و تا به امروز نرسيده . با اينكه از آن روز تا امروز سيصد سال مى گذرد. و رواياتى ديگر از اين قبيل روايات كه مشتمل بر نوادر داستانها است .
بحث روايتى
در تفسير برهان از ابن بابويه و او به سند خود از جعفر بن محمد بن عماره از پدرش از جعفر بن محمد (عليهماالسلام ) روايت كرده كه در ضمن حديثى فرمود: خدا وقتى با موسى تكلم كرد، تكلم كردنى ، و تورات را بر او نازل كرد و در الواح برايش از همه چيز موعظه و تفصيل بنوشت و معجزهاى در دست او و معجزهاى در عصاى او قرار داد، و معجزه هايى در جريان طوفان و ملخ و قورباغه و سوسمار و خون و شكافته شدن دريا و غرق فرعون و لشگرش به دست او جارى ساخت طبع بشرى او بر آنش داشت كه در دل بگويد: گمان نمى كنم خدا خلقى آفريده باشد كه داناتر از من باشد، به محضى كه اين خيال در دلش خطور نمود خداى عز و جل به جبرئيلش وحى كرد، بندهام را قبل از آنكه ( در اثر عجب ) هلاك گردد درياب و به او بگو كه در محل تلاقى دو دريا مرد عابدى است ، بايد او را پيروى كنى و از او تعليم بگيرى .انتهی تفسیر المیزان

بنابراین با بررسی آیات وروایاتی که در زمینه خالی نبودن زمین از حجج الهی وارد شده به این نتیجه میرسیم که همواره زمین از مردان الهی و اوصیای انبیاء برخوردار است یا پیدا یا پنهان حتی در دوران فترت یعنی زمان بین حضرت عیسی (ع) و حضرت محمد (ص).