آیا از نظر امام علی (ع) ابوبکر شجاع ترین انسان است؟

تب‌های اولیه

54 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا از نظر امام علی (ع) ابوبکر شجاع ترین انسان است؟

سلام خدمت بزرگواران

لطفا این روایت را از نظر رجال اهل سنت بررسی کنید.

البزار ( متوفی سال 292 هجری قمری) در مسند خود بحر الزخار(حدیث 761) نقل می کند که:

متن عربی: حدثنا عبد الله بن أبي ثمامة الأنصاري قال : نا الحسن بن عبد الله المقرئ العجلي قال : نا حسان بن إبراهيم الكرماني ، قال : نا إبراهيم بن محمد الصائغ ، عن محمد بن عقيل قال : خطبنا علي بن أبي طالب - رضي الله عنه - فقال : أيها الناس أخبروني بأشجع الناس ؟ قالوا : - أو قال : قلنا - أنت يا أمير المؤمنين . قال : أما إني ما بارزت أحدا إلا انتصفت منه ، ولكن أخبروني بأشجع الناس قالوا : لا نعلم ، فمن ؟ قال : أبو بكر - رضي الله عنه - إنه لما كان يوم بدر جعلنا لرسول الله - صلى الله عليه وسلم - عريشا فقلنا : من يكون مع رسول الله - صلى الله عليه وسلم - ليلا ؟ يهوي إليه أحد من المشركين فوالله ، ما دنا منه إلا أبو بكر شاهرا بالسيف على رأس رسول الله - صلى الله عليه وسلم - : لا يهوي إليه أحد إلا أهوى عليه فهذا أشجع الناس فقال علي : ولقد رأيت رسول الله - صلى الله عليه وسلم - وأخذته قريش فهذا يجؤه وهذا يتلتله وهم يقولون : أنت الذي جعلت الآلهة إلها واحدا قال : فوالله ما دنا منه أحد إلا أبو بكر ، يضرب هذا ويجاء هذا ويتلتل هذا وهو يقول : ويلكم أتقتلون رجلا أن يقول ربي الله، ثم رفع علي بردة كانت عليه، فبكى حتى اخضلت لحيته ثم قال : أنشدكم بالله أمؤمن آل فرعون خير أم أبو بكر فسكت القوم فقال : ألا تجيبوني فوالله لساعة من أبي بكر خير من ملء الأرض من مؤمن آل فرعون ذاك رجل كتم إيمانه وهذا رجل أعلن إيمانه .

ترجمه فارسی : يك بار علي بن ابي‌طالب در حال سخنراني پرسيد: «اي مردم! چه كسي شجاع‌تریت و دليرترین مردم است؟» مردم گفتند: «شما، اي امير مؤمنان!» فرمود: «من، با هر كس كه جنگيده‌ام، شكستش داده‌ام؛ اما شجاع‌ترين مردم، ابوبكر است. ما برای رسول خدا سایه بانی درست کردیم و گفتیم: چه کسی حاضر است با رسول خدا بماند تا مشرکی به آن حضرت حمله نکند؟ به خدا سوگند تنها ابوبکر برای این کار قدم پیش نهاد و شمشیرش را از نیام بیرون کشید و بالای سر پیامبر ایستاد و هر مشرکی را که به پیامبر نزدیک می شد دور می کرد. پس ابوبکر شجاع ترین مردم است. علی (ع) افزود : من دیدم که قریشیان رسول خدا را در میان گرفته بودند و این ابوبکر بود که به شدت از آن حضرت دفاع می کرد و آنان را از ایشان دور می راند. قریشیان به پیامبر می گفتند : تو هستی که خدایان را منکر شده ای و به جای این همه معبود به خدای واحدی معتقدی؟! در آن هنگام تنها ابوبکر بود که به آن حضرت نزدیک شد و در حالی که گفته ی مومن آل فرعون را بر زبان داشت رویاروی مشرکان ایستاد و آنان را از پیامبر دور کرد.
حال شما را به خدا سوگند می دهم که مومن آل فرعون بهتر است یا ابوبکر؟
مردم ساکت بودند و چیزی نگفتند.
علی فرمود : قسم به خدا اگر تمام زمین از امثال مومن آل فرعون پر شود یک لحظه ی ابوبکر از تمام آنها بهتر است. زیرا مومن آل فرعون ایمانش را پنهان کرده بود ولی این مرد ( ابوبکر) ایمانش را آشکارا بیان کرد.

البته خود البزار در ذیل روایت این چنین گفته است:


قال أبو بكر ( البزار) : وهذا الحديث لا نعلمه يروى عن علي ، إلا من هذا الوجه بهذا الإسناد .

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد صدرا

عصران;727947 نوشت:
سلام خدمت بزرگواران

لطفا این روایت را از نظر رجال اهل سنت بررسی کنید.

.

با سلام و عرض ادب

الف: از روایات ساختگی ای که متن و محتوای آن بطلان و ساختگی بودن آنرا آشکار می سازد، روایتی است که «بزار» در مسند خویش روایت نموده،[1] که امیرالمومنین(علیه السلام) ابوبکر را شجاعترین افراد معرفی نموده اند.

«هیثمی» در «مجمع الزوائد» بعد از نقل این خبر می نویسد: «رَوَاهُ الْبَزَّارُ، وَفِيهِ مَنْ لَمْ أَعْرِفْهُ».[2] این روایت را بزار روایت نموده ودر آن فردی است که من او را نمی شناسم.

در سند این خبر « عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِي ثُمَامَةَ الْأَنْصَارِيُّ» و «حَسَنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْمُقْرِئُ الْعِجْلِيُّ»، قرار دارند که هر دو مجهول بوده و کتب رجالی خالی از ترجمه ی این دو شخص می باشد؛ لذا این روایت فاقد اعتبار سندی می باشد.

ب: از جهت محتوا متن این روایت به جهاتی باطل است:

1) امیر المومنین(علیه السلام) بر اساس آیات قرآن و روایات نبوی(صلی الله علیه وآله)‌نفس پیامبر به شمار می رود و برترین فرد بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)‌ می باشند. اوصاف کمالی آن حضرت همچون علم و عصمت و شجاعت و...تالی تلو مقام پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بوده، که احدی جز معصومین(علیهم السلام) به آن مقام راه ندارند؛ لذا حضرت در توصیف این خانواده می فرمایند: «لا يقاس بآل محمّد صلّى اللّه عليه و آله من هذه الامّة احد»؛[3]: هيچ كس از اين امّت را با آل محمّد (صلی الله علیه وآله) نمى ‏توان مقايسه كرد.

2) همچنین آنحضرت در بیان حال ابوبکر در اخذ مقام خلافت می فرمایند: (فيا عجبا!! بينا هو يستقيلها فى حياته اذ عقدها لآخر بعد وفاته).[4] که اين سخن اشاره به حديث معروفى است كه از ابو بكر نقل شده كه در آغاز خلافتش خطاب به مردم كرد و گفت: «اقيلونى فلست بخيركم، مرا رها كنيد كه من بهترين شما نيستم». که چنین کلامی بیانگر اوصاف مجموعی ابوبکر بوده که وی برتر از دیگران نبوده است.

امیر المومنین (علیه السلام) همچنین در خطبه ی قاصعه به معرفی جایگاه ویژه ی خویش نسبت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)‌می پردازند و جایگاه انحصاری خویش را معرفی می نمایند.[5]

3) حضرت صدیقه ی طاهره(علیها السلام) در خطبه ای که در مسجد مدینه ایراد نمودند جایگاه امیر المومنین (علیه السلام) را اینگونه معرفی نمودند: «آری؛ هر وقت فتنه های شیطان، چون شاخ حیوان درنده ای آشکار می شد و اژدهای مشرکان دهان خود را می گشود؛ پدرم، برادرش را در کام دشمن می افکند و او نیز تا آنان را لگد مال قدرت خود نمی کرد، از کار زار بر نمی گشت و تا شراره ی فتنه را با شمشیر خویش خاموش نمی ساخت، از جنگ و پیکار دست بر نمی داشت...و این در حالی بود که شما در آسایش زندگی می کردید؛ و آسوده خاطر و دل خوش و عافیت طلب بودید. منتظر بودید که سختی های روزگار، بر ما هجوم آورد و شما تنها به انتظار خبرهای آن نشسته بودید. هنگام جنگ عقب نشینی می کردید و از میدان نبرد فرار می نمودید».[6]

4) از آنجا که متن این روایت از غرائب به شما می رود، چنین خبری تنها با این سند روایت شده؛ در حالی که نام برخی از راویان این خبر در هیچ خبری یافت نمی گردد و تنها نامشان در این روایت ذکر شده است، که چنین امری خود ساختگی بودن ین روایت را آشکار می سازد.

5) فرار ابوبکر از معرکه ی قتال امری است که در متون اصلی روایی اهل سنت ذکر شده است. فرار وی و عمر و عدم توفیقشان در جنگ خیبر امری معروف و مشهور است که با اسناد صحیح نقل شده است. [7] وفرار وی و مصاحبش را بسیاری از محدثین و سیره نویسان در معرکه ی احد و حنین ذکر نموده اند.

حاکم نیشابوری به نقل از عایشه روایت می کند: ابوبكر هر گاه ياد روز اُحُد مى‌افتاد،‌ گريه مى‌كرد و مى‌گفت: آن روز، روز طلحه بود. سپس گفت: نخستين كسى كه در آن روز (پس از فرار) بازگشت، من بودم، رسول خدا را ديدم كه با يكى از كفار مى‌جنگيد، به طلحه گفتم: همان جايى كه هستى باش كه من چيزهايى را از دست داده‌ام، مردى از خويشان من است كه عزيزتر است از تمام آن چه بين مشرق و مغرب است. و من به رسول خدا نزديكتر بودم، كسى را كه نمى‌شناختم به طرف رسول خدا آمد، هنگامى كه نزديك شد ديدم ابوعبيده جراح است، خودمان را به پيامبر رسانديم، ديدم دندان‌هاى جلوى آن حضرت شكسته شده و صورتش شكافته و دو حلقه از حلقه‌هاى زره در صورتش فرو رفته بود.[8] فرار ابوبکر از معرکه ی احد، حال روز وی در جنگ بدر را نیز مشخص می سازد.

6) شجاعترین افراد در جنگ بدر کسانی بودند که در ابتدا ی جنگ به میدان فرستاده شدند و این افراد از سپاه اسلام حضرت امیر المومنین(علیه اسلام) و حمزه و عبیده(رضی الله عنهما) از سپاه اسلام بودند. حال سؤال این است چه کسی ابوبکر را شجاعتر از حمزه معرفی نموده است؟

7) قسمتهایی از روایت فوق بقدری مضحک و خنده دار است که عالمان اهل سنت نیز آنرا در مناقب ابوبکر ذکرننموده اند:«فوالله لساعة من أبي بكر خير من ملء الأرض من مؤمن آل فرعون ذاك رجل كتم إيمانه وهذا رجل أعلن إيمانه»؛ قسم به خدا اگر تمام زمین از امثال مومن آل فرعون پر شود یک لحظه از زندگی ابوبکر از تمام آنها بهتر است. اگر به جای ابوبکر یکی از انبیای الهی نیز در این مقایسه قرار می گرفت باز وجهی بر برتری ایمان او بر مجموع ایمان این افراد بی شمار بدست نمی آمد.

در هر حال این روایت ضعیف و بی اعتبار بوده و متن آن از سند آن سستتر و بی اعتبارتر می باشد.

موفق باشید.


[/HR] [1] . مسند البزار المنشور باسم البحر الزخار، البزار(المتوفى: 292هـ)، ج3، ص14،ح:761.

[2] . مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، أبو الحسن نور الدين علي بن أبي بكر بن سليمان الهيثمي (المتوفى: 807هـ)، ج9، ص47.

[3] . نهج البلاغة، خطبه ی دوم.

[4] . نهج البلاغة، خطبه ی سوم.

[5] . نهج البلاغة، خطبه ی 192.

[6] . بحار الانوار، المجلسی،‌ج29، ص225. أو نجم قرن للشيطان، وفغرت فاغرة من المشركين قذف أخاه في لهواتها، فلا ينكفئ حتى يطأ صماخها بأخمصه ، ويخمد لهبها بسيفه، مكدودا في ذات الله، مجتهدا في أمر الله ، قريبا من رسول الله سيد أولياء الله ، مشمرا ناصحا ، مجدا كادحا، وأنتم في رفاهية من العيش ، وادعون فاكهون آمنون، تتربصون بنا الدوائر، وتتوكفون الأخبار، وتنكصون عند النزال ، وتفرون عند القتال.

[7] . http://www.askdin.com/thread51112.html.

[8] . المستدرك على الصحيحين، أبو عبد الله الحاكم النیسابوری، (المتوفى: 405ه)، ج3، ص29، ح:4315. دار الكتب العلمية – بيروت.

صدرا;730408 نوشت:
در سند این خبر « عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِي ثُمَامَةَ الْأَنْصَارِيُّ» و «حَسَنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْمُقْرِئُ الْعِجْلِيُّ»، قرار دارند که هر دو مجهول می باشند و کتب رجالی خالی از ترجمه ی این دو شخص می باشد؛ لذا روایت فاقد اعتبار سندی می باشد.

سلام بزرگوار

ابتدا از پاسخگوییتان تشکر می کنم ولی ظاهرا این دو نفر مجهول نیستند:

اولی که در ثقات ابن حبان شرح حالش آمده است: عبد الله بن مُحَمَّد بن أبي ثُمَامَة الْأنْصَارِيّ أَبُو بكر من أهل الْبَصْرَة يروي عَن الْأنْصَارِيّ وَأهل الْعرَاق ثَنَا عَنهُ عبد الله بن قَحْطَبَةَ وَغَيره من شُيُوخنَا ( ثقات ابن حبان ج8 ص 365)

در مورد دومی هم شخصی داریم که نام کاملش الحسن بن عَليّ بن عَبْد الله المُقْرِئ است که ظاهرا از مشایخ خطیب بغدادی بوده است. ولی فکر نمی کنم از نظر زمانی به زمان البزار بخورد.

عصران;727947 نوشت:
آیا از نظر امام علی (ع) ابوبکر شجاع ترین انسان است؟

کتاب صحیحین از دیدگاه اهل سنت از اول تا آخرش صحیحه
صحیح مسلم و صحیح بخاری

نظر امیرالمومنین درباره خلفا
میگه خلیفه دوم گفت من جانشین پیامبر هستم وشما دونفر (منظور حضرت علی(ع) و عباس) اعتقاد داشتین که من و ابوبکر دروغگو ، گناهکار ، مکار و خائن هستیم یعنی خلیفه دوم داره میگه که نظر حضرت علی (ع) درباره آن دو این بود وآنها این صفات رو داشتند صحیح مسلم جلد 3 صفحه 1378 حدیث 1757
درجایی دیگه آورده که خلیفه دوم به حضرت علی (ع) وعباس میگه که ابوبکر گفت من جانشین پیامبر هستم وشما پندار غلطتان این بود که او(یعنی ابوبکر) یک ظالم وفاجر است بعد از ابوبکر من به ولایت رسیدم وشما باز گفتید من ظالم و فاجر ستم

مورد بعدی صحیح بخاری
حضرت علی (ع) یک نفر رو فرستاد پیش ابوبکر اگه میخای بیای بیا اما عمر رو باخودت نیار که کراهت دارم ببینمش صحیح بخاری جلد 4 صفحه 1549 حدیث 3998
چه فرقی داشتند این دو باهم؟ یکی آمر بود ویکی عامل(در قضیه آتش زدن درخانه) و کسی که زده دیدنش درد بیشتری داره
در ادامه امام به ابوبکر میفرماید که تو استبداد کردی در امر ما یعنی خلافت
همچنین در نامه 53 نهج البلاغه آمده است:
این دین قبل از من دست اشرار اسیر شده بود که بانام دین به هوا پرستی پرداخته ودنیای خود را بدست می آوردند
وخطبه 150 نهج البلاغه

وبنیان اسلامی را تغییر داده ودر جای دیگری بنا نهادند آنان کانون هر خطا و گناه و پناه هر فتنه جو بودند که سرانجام در سرگردانی فرو رته ودر غفلت مستی به روش وآیین فرعونیان درآمده یا ازهمه بریده ودل به دنیا بستند ویا پیوند خود بادین گسستند
با این اوصاف وبراساس این اسناد آیا حضرت از ابوبکر با عنوان شجاع یاد کرده اند؟
یاعلی

عصران;730439 نوشت:
سلام بزرگوار

ابتدا از پاسخگوییتان تشکر می کنم ولی ظاهرا این دو نفر مجهول نیستند:

اولی که در ثقات ابن حبان شرح حالش آمده است: عبد الله بن مُحَمَّد بن أبي ثُمَامَة الْأنْصَارِيّ أَبُو بكر من أهل الْبَصْرَة يروي عَن الْأنْصَارِيّ وَأهل الْعرَاق ثَنَا عَنهُ عبد الله بن قَحْطَبَةَ وَغَيره من شُيُوخنَا ( ثقات ابن حبان ج8 ص 365)

در مورد دومی هم شخصی داریم که نام کاملش الحسن بن عَليّ بن عَبْد الله المُقْرِئ است که ظاهرا از مشایخ خطیب بغدادی بوده است. ولی فکر نمی کنم از نظر زمانی به زمان البزار بخورد.

؟

با سلام و عرض ادب

در کتاب:«مسند البزار» و «تاریخ مدینة دمشق» نام این راوی:«عبد الله بن أبي ثمامة الأنصاري»،[1] ثبت و ضبط شده است. در کتاب تاریخ بغداد، نامی بدین صورت ضبط شده:«عبد الله بن محمد بن عبد الله بن ثمامة الأنصاري».[2]

در کتاب ثقات ابن حبان نام راوی ای که توثیق شده بدین صورت می باشد:«عبد الله بن محمد بن أبى ثمامة الأنصاري أبو بكر من أهل البصرة يروى عن الأنصاري وأهل العراق ثنا عنه عبد الله بن قحطبة وغيره من شيوخنا».[3]

با توجه به این سه نقل می توان گفت: آنچه در کتاب ثقات آمده: «عبدالله بن محمد بن ابی ثمامة» است؛ در حالی که راوی در مسند بزار: «عبدالله بن ابی ثمامة» می باشد؛ لذا می توان گفت:شخص توثیق شده نوه ی ابو ثمامة می باشد؛ در حالی که راوی خبر فرزند ابو ثمامة می باشد.
اگر کتاب تاریخ بغداد را هم لحاظ نمائیم با این فرض که نقل او معتبر تر باشد؛ عبدالله فرزند محمد فرزند عبدالله فرزند ابوثمامة خواهد بود؛ که در این صورت ما دو نفر در فرزندان ابو ثمامة با نام «عبدالله»خواهیم داشت؛ یکی فرزند او و دیگری فرزند فرزند او، که با توجه به اینکه شخص توثیق شده در «ثقات ابن حبان»، با واسطه به ابو ثمامه می رسد می توان گفت که وی راوی حدیث فوق نمی باشد.

علی ای حال این شخص بر فرض که جهالت در عین نداشته باشد؛ جهالت وصف وی به حال خود باقی است.

اما مشکل بیشتر در راوی دوم است؛ زیرا که وی مجهول می باشد. در مورد راوی ای که ذکر نمودید؛ علاوه بر آنکه وی «حسن بن علی» می باشد و نه «حسن بن عبدالله»؛ از لحاظ فاصله نیز با یکدیگر تطابق ندارند؛ زیرا «بزار» که متوفی 292 می باشد و این روایت را با یک واسطه از وی نقل نموده که با احتساب کمترین فاصله حیات وی نزدیک به سال 250 هجری خواهد بود. و این در حالی است که راوی در کتاب تاریخ بغداد شیخ خطیب بغدادی(متوفی:463) بوده که فاصله ای 200 ساله میان آن دو واقع است. بر فرض آنکه سند این روایت نیز دچار اشکال نباشد؛ متن ان از منکرات می باشد؛ زیرا آنچه که معروف است عدم شجاعت وی در عرصه های جنگ بوده است .

موفق باشید.


[/HR] [1] . تاريخ دمشق، أبو القاسم علي بن الحسن بن هبة الله المعروف بابن عساكر (المتوفى: 571هـ)، ج39، ص337، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع.

[2] . تاریخ بغداد، ترجمه: 6077.

[3] . الثقات، ترجمه: 13898.

صدرا;731183 نوشت:
بر فرض آنکه سند این روایت نیز دچار اشکال نباشد؛ متن ان از منکرات می باشد؛ زیرا آنچه که معروف است عدم شجاعت وی در عرصه های جنگ بوده است .

سلام بر شما گرامی

بحث سندی روایت حل شد . حالا اگر اجازه بدهید به قرائن و شواهد تاریخی ای بپردازیم که ممکن است برای تقویت این روایت از آنها استفاده بشود.

در این روایت به ماجرای ساخت سایه بان ( عریش) در جنگ بدر برای پیامبر و اینکه ابوبکر آن هنگام در کنار حضرت رسول بود اشاره شده است.: ( [=arial black] أبو بكر - رضي الله عنه - إنه لما كان يوم بدر جعلنا لرسول الله - صلى الله عليه وسلم - عريشا فقلنا : من يكون مع رسول الله - صلى الله عليه وسلم - ليلا ) ( مسند بزار)

با جستجویی که من انجام دادم فهمیدم که این خبر یک خبر مشهور بوده است و در منابع دیگر ( حتی در بعضی از آنها به روایت حضرت علی) هم آمده است:

(( مسجد بدر در محل سایه بانی ( عریش) بوده که در جنگ بدر برای پیامبر اکرم ساخته شد و این مسجد اکنون در میان دشت و در میان نخلها در کنر چشمه ای قرار دارد)) ( الوفا الوفاء سمهودی ج 4 ص 1026)

أخرج ابن عساكر عن أبي هريرة قال: تباشرت الملائكة يوم بدر، فقالوا: أما ترون الصديق مع رسول الله -صلى الله عليه وسلم- في العريش؟ ( تاریخ الخلفا سیوطی ص 32)

وأخرج أبو يعلى، والحاكم، وأحمد، عن علي قال: قال لي رسول الله -صلى الله عليه وسلم- يوم بدر ولأبي بكر: "مع أحدكما جبريل، ومع الآخر ميكائيل. ( تاریخ الخلفا سیوطی ص32)

(أخرجه أبو يعلى في مسنده "340/1"، وأحمد في المسند "117/1" بنحوه، والحاكم في المستدرك "68/3". وقال الحاكم: هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه. ووافقه الذهبي.)

قال ابن إسحاق: ثم عدل رسول الله صلى الله عليه وسلم الصفوف، ورجع إلى العريش فدخله، ومعه فيه أبو بكر الصديق، ليس معه فيه غيره، ورسول الله صلى الله عليه وسلم يناشد ربه ما وعده من النصر، ويقول فيما يقول: اللهم إن تهلك هذه العصابة اليوم لا تعبد. وأبو بكر يقول: يا نبى الله، بعض مناشدتك ربك، فإن الله منجز لك ما وعدك. وقد خفق رسول الله صلى الله عليه وسلم خفقة وهو في العريش، ثم انتبه فقال: أبشر يا أبا بكر، أتاك نصر الله هذا جبريل آخذ بعنان فرس يقوده، على ثناياه النقع [ يعنى الغبار ]. ( سیره ابن هشام ج 2 ص 457)

ثم عدل رسول الله صلى الله عليه وسلم الصفوف ورجع إلى العريش ودخله ومعه فيه أبو بكر ليس معه فيه غيره ورسول الله صلى الله عليه وسلم يناشد ربه ما وعده من النصر ويقول فيما يقول اللهم إنك إن تهلك هذه العصابة اليوم يعنى المسلمين لا تعبد بعد اليوم وأبو بكر يقول يا نبى الله بعض مناشدتك ربك فإن الله عز وجل منجز لك ما وعدك. ( تاریخ طبری ج2 ص 149)

فَذَكَرَ الْحَدِيثَ فِي يَوْمِ بَدْرٍ إِلَى أَنْ قَالَ: «فَكَانَ رَسُولُ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي الْعَرِيشِ هُوَ وَأَبُو بَكْرٍ وَمَا معهما غيرهما وقد تدانا الْقَوْمُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضِهِمْ فَجَعَلَ رَسُولُ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُنَاشِدُ رَبَّهُ مَا وَعَدَهُ مِنْ نَصْرِهِ، وَيَقُولُ: اللهُمَّ إِنَّكَ إِنْ تُهْلِكْ هَذِهِ الْعِصَابَةَ [الْيَوْمَ] لَا تُعْبَدْ، وَأَبُو بَكْرٍ يَقُولُ: بَعْضَ مُنَاشَدَتِكَ لِرَبِّكَ يَا رَسُولَ اللَّه، فَإِنَّ اللَّه مُوفِيكَ مَا وَعَدَكَ مِنْ نَصْرِهِ، وَخَفَقَ رسول اللَّه صلى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَفْقَةً ثُمَّ هَبَّ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: أَبْشِرْ يَا أَبَا بَكْرٍ أَتَاكَ نَصْرُ اللَّه هَذَا جِبْرِيلُ آخِذٌ بِعِنَانِ فَرَسِهِ يَقُودُهُ عَلَى ثَنَايَاهُ النَّقْعُ- يَعْنِي الْغُبَارُ- ثُمَّ خَرَجَ رَسُولُ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَعَبَّأَ أَصْحَابَهُ وَهَيَّأَهُمْ وَقَالَ لَا يَعْجَلَنَّ رَجُلٌ بِقِتَالٍ حَتَّى نُؤْذِنَهُ فَإِذَا أكثبوكم القوم- يقول اقْتَرَبُوا مِنْكُمْ- فَانْضَحُوهُمْ عَنْكُمْ بِالنَّبْلِ، ثُمَّ تَزَاحَمَ النَّاسُ فَلَمَّا تَدَانَا بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ خَرَجَ رَسُولُ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَأَخَذَ حَفْنَةً مِنْ حَصْبَاءٍ ثُمَّ اسْتَقْبَلَ بِهَا قُرَيْشًا فَنَفَحَ بِهَا فِي وُجُوهِهِمْ وَقَالَ شَاهَتِ الْوُجُوهُ- يَقُولُ قَبُحَتِ الْوُجُوهُ- ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ احْمِلُوا يَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِينَ فَحَمَلَ الْمُسْلِمُونَ وَهَزَمَ اللَّه قُرَيْشًا وَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ مِنْ أَشْرَافِهِمْ وَأُسِرَ مَنْ أُسِرَ مِنْهُمْ. ( دلایل النبوه بیهقی ج3 ص 81)

قال الجاحظ والحجة العظمى للقائلين بتفضيل علي عليه السلام قتله الاقران، وخوضه الحرب، وليس له في ذلك كبير فضيلة، لان كثرة القتل والمشي بالسيف إلى الاقران، لو كان من أشد المحن وأعظم الفضائل، وكان دليلا على الرياسة والتقدم، لوجب أن يكون للزبير وأبى دجانة ومحمد بن مسلمة، وابن عفراء، والبراء بن مالك من الفضل ما ليس لرسول الله صلى الله عليه وآله، لأنه لم يقتل بيده الا رجلا واحدا ولم يحضر الحرب يوم بدر، ولا خالط الصفوف وإنما كان معتزلا عنهم في العريش ومعه أبو بكر، وأنت ترى الرجل الشجاع قد يقتل الاقران، ويجندل الابطال، وفوقه من العسكر من لا يقتل ولا يبارز، وهو الرئيس أو ذوي الرأي، والمستشير في الحرب، لان للرؤساء من الاكتراث والاهتمام وشغل البال والعناية والتفقد ما ليس لغيرهم، ولان الرئيس هو المخصوص بالمطالبة، وعليه مدار الأمور، وبه يستبصر المقاتل، ويستنصر، وباسمه ينهزم العدو، ولو لم يكن له الا أن الجيش لو ثبت وفر هو لم يغن ثبوت الجيش كله، وكانت الدبرة عليه، ولو ضيع القوم جميعا وحفظ هو لانتصر وكانت الدولة له، ولهذا لا يضاف النصر والهزيمة الا إليه، ففضل أبى بكر بمقامه في العريش مع رسول الله يوم بدر أعظم من جهاد علي عليه السلام ذلك اليوم، وقتله ابطال قريش.( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدبد ج 13 ص 277)

وَعَدَّلَ رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الصُّفُوف، وَرجع إِلَى الْعَريش وَمَعَهُ أَبُو بكر، وَسَائِر أَصْحَابه بارزون لِلْقِتَالِ، إِلَّا سعد بن معَاذ فِي قوم من الْأَنْصَار فَإِنَّهُم كَانُوا وقوفا على بَاب الْعَريش يحْمُونَ الرَّسُول صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. ( الدرر في اختصار المغازي والسير ابن عبد البر ص 106)

حتی در کتب شیعه هم به این جریان اشاره شده است:

فقال قائل: كان أبو بكر مع النبي (ص) في عريشة يدبرها فقال المأمون: لقد جئت بها عجيبة! أكان يدبر دون النبي (ص) أو معه فيشركه أو لحاجة النبي (ص) إلى رأي أبي بكر؟ أي الثلاث أحب إليك أن تقول؟ فقال: أعوذ بالله من أن أزعم أنه يدبر دون النبي (ص) أو يشركه أو بافتقار من النبي (ص) إليه قال: فما الفضيلة في العريش؟ فإن كانت فضيلة أبي بكر بتخلفه عن الحرب فيجب أن يكون كل متخلف فاضلا أفضل من المجاهدين والله عز وجل يقول: (لا يستوي القاعدون من المؤمنين غير أولي الضرر والمجاهدون في سبيل الله بأموالهم وأنفسهم فضل الله المجاهدين بأموالهم وأنفسهم على القاعدين درجة وكلا وعد الله الحسنى وفضل الله المجاهدين على القاعدين أجرا عظيما) الاية. ( عیون الاخبار الرضا ج 1 ص 205)

ترجمه فارسی: یکی از حاضران گفت: ابو بکر در سایبان خود با رسول خدا بود و جنگ را رهبري میکرد، مأمون گفت: حرف عجیبی میزنی! بگو آیا جداي از پیغمبر تدبیر جنگ را بعهده گرفته بود یا با نظر پیغمبر و بشرکت با او- صلوات اللَّه علیه- یا براي اینکه رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله به رأي و رهبري نمودن او نیاز داشت، کدام این سه امر را بیشتر خوشداري بگوئی؟ مرد گفت: پناه بخدا میبرم اگر گمان کنم با رسول خدا در تدبیر نیرو شرکت داشت، و یا اینکه خود بتنهائی تصمیم میگرفت، و یا اینکه بگویم رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله به رأي او محتاج بود گفت: پس چه فضیلتی دارد در سایبان نشستن و مجاهدین را دیدن؟ و چنانچه فضیلت ابو بکر بترك جهاد و نرفتن بمیدان بوده، پس لازمهاش اینست که هر متخلّف و تارك جنگی را بر مجاهدین ترجیح دهیم، با اینکه خداوند عزّ و جلّ میفرماید: لا یَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ- الخ مساوي و برابر نیستند آن اشخاصی که عذري ندارند از رفتن بمیدان نبرد، و خودداري میکنند و بجنگ نمی روند با کسانی که مال و جان خود را در راه خدا و جهاد بذل میکنند، زیرا خداوند مقام مجاهدین بمال و جان را برتر نمود از آنان که در خانه مینشینند و از جنگ کناره میگیرند، اگر چه خداوند بهمه مؤمنین وعده نیکو داده است، ولی مجاهدین را بر کناره گیران از جنگ به مزدي بزرگ برتري داده است.

با سلام

خلفاى سه گانه در جنگ‌هاى زيادي؛ از جمله جنگ احد، خيبر و حنين فرار كرده‌اند.

يكى از دلائل فرار ابوبكر در جنگ احد، اعتراف خود او است.

بسيارى از بزرگان اهل سنت به نقل از عائشه نوشته‌اند:
[=verdana]كان أبو بكر رضي الله عنه إذا ذكر يوم أحد بكى ثم قال ذاك كله يوم طلحة ثم أنشأ يحدث قال كنت أول من فاء يوم أحد فرأيت رجلا يقاتل مع رسول الله صلى الله عليه وسلم دونه وأراه قال يحميه قال فقلت كن طلحة حيث فاتني ما فاتني فقلت يكون رجلا من قومي أحب إلي وبيني وبين المشرق رجل لا أعرفه وأنا أقرب إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم منه وهو يخطف المشي خطفا لا أخطفه فإذا هو أبو عبيدة بن الجراح فانتهينا إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم وقد كسرت رباعيته وشج في وجهه وقد دخل في وجنته حلقتان من حلق المغفر.

عائشه مى‌گويد: ابوبكر هر گاه ياد روز اُحُد مى‌افتاد،‌ گريه مى‌كرد و مى‌گفت: آن روز، روز طلحه بود. سپس گفت: نخستين كسى كه در آن روز (پس از فرار) بازگشت، من بودم، [=verdana]رسول خدا را ديدم كه با يكى از كفار مى‌جنگيد، به طلحه گفتم: همان جايى كه هستى باش كه من چيزهايى را از دست داده‌ام، مردى از خويشان من است كه عزيزتر است از تمام آن چه بين مشرق و مغرب است.
[=verdana]و من به رسول خدا نزديكتر بودم، كسى را كه نمى‌شناختم به طرف رسول خدا آمد، هنگامى كه نزديك شد ديدم ابوعبيده جراح است، خودمان را به پيامبر رسانديم، ديدم دندان‌هاى جلوى آن حضرت شكسته شده و صورتش شكافته و دو حلقه از حلقه‌هاى زره در صورتش فرو رفته بود.

[=verdana]الطيالسي البصري، سليمان بن داود أبو داود الفارسي (متوفاي204هـ)، مسند أبي داود الطيالسي، ج 1، ص 3، ناشر: دار المعرفة - بيروت.[=verdana]
[=verdana] الشيباني، أحمد بن حنبل أبو عبد الله (متوفاي241هـ)، فضائل الصحابة، ج 1، ص 222، تحقيق د. وصي الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م.[=verdana]
[=verdana] الأصبهاني، أبو نعيم أحمد بن عبد الله (متوفاي430هـ)، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج 1، ص 87، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ.[=verdana]
[=verdana] المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 13، ص 417، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.[=verdana]
[=verdana] الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 2، ص 191، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.[=verdana]
[=verdana] الصفدي، صلاح الدين خليل بن أيبك (متوفاي764هـ)، الوافي بالوفيات، ج 16، ص 273، تحقيق أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفى، ناشر: دار إحياء التراث - بيروت - 1420هـ- 2000م.[=verdana]
[=verdana] القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 4، ص 29، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.
حاكم نيشابورى پس از نقل اين روايت مى‌گويد:
[=verdana]هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه.[=verdana]
[=verdana] النيسابوري، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفاي405 هـ)، المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 298، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.

[=Verdana]ابومظفر كنانى در لباب الآداب و ابن عبد البر قرطبى در الإستذكار نوشته‌اند:[=Verdana]
[=Verdana] عن إسماعيل بن عمر رضي الله عنه قال: لما فرض عمر رضوان الله عليه الدواوين جاء طلحة بن عُبيد الله رحمه الله بنفرٍ من بني تميم يستفرض لهم، وجاء رجلٌ من الأنصار بغلامٍ مصفرٍّ سقيمٍ، فقال: من هذا الغلام؟ قال: هذا ابن أخيك البراء بن النضر، فقال عمر رضي الله عنه: مرحباً وأهلاً، وضمَّه إليه، وفرض له في أربعة آلاف، فقال طلحة: يا أمير المؤمنين، انظر في أصحابي هؤلاء، قال: نعم، ففرض لهم في ستمائة ستمائة، فقال طلحة: ما رأيت كاليوم شيئاً أبعد من شيء أي شيء هذا؟ فقال عمر رحمه الله عليه: أنت يا طلحة تظن أنني منزلٌ هؤلاء بمنزلة هذا؟ إني رأيت أبا هذا جاء يوم أُحدٍ وأنا وأبو بكر قد تحدثنا أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قُتل، فقال: يا أبا بكر، ويا عمر، ما لي أراكما جالسين؟ إن كان رسول الله صلى الله عليه وسلم قُتل فإن الله حي لا يموت، ثم ولّى بسيفه، فضُرب عشرين ضربة، أعدها في وجهه وصدره، ثم قُتِل رحمه الله.[=Verdana]
[=Verdana] اسماعيل بن عمر مى‌گويد: هنگامى كه عمر دستور داد تا نام افراد را جهت دريافت حقوق از بيت المال بنويسند، طلحة بن عبيد الله با يك نفر از بنى تميم آمد و درخواست نام نويسى كرد، مردى از انصار با جوانى نحيف و لاغر آمد و او هم همين درخواست را داشت.
عمر پرسيد: اين پسر كيست؟
گفت: پسر برادرت براء بن نضر، عمر به وى خوش آمد گفت و او را در آغوش گرفت و براى وى چهار هزار تعيين كرد.
[=Verdana]
[=Verdana] طلحه گفت: دوستان مرا هم در نظر داشته باش.
براى آنان نيز هر كدام ششصد تعيين كرد.
طلحه گفت: مانند امروز اين چنين تفاوت و اختلاف نديده‌ام.
عمر گفت: فكر مى‌كنى تو و دوستانت و پسر برادرم را در يك سطح و اندازه بايد قرار دهم؟
روز اُحُد پدر اين پسر نزد من و ابوبكر آمد و ما دو نفر از كشته شدن رسول خدا (ص) صحبت مى‌كرديم، به ما گفت: چرا نشسته‌ايد، اگر رسول خدا كشته شده است، خداى او نمرده است؛ بلكه او زنده است و نمى‌ميرد.:Sham:
سپس شمشيرش را به دست گرفت و به جنگ دشمن رفت، بيست ضربه بر سينه و صورت وى دشمن وارد كرد كه سرانجام به شهادت رسيد.
[=Verdana]
[=Verdana] الكناني، أسامة بن منقذ أبو المظفر (متوفاى584هـ)، لباب الآداب، ج 1، ص 54؛[=Verdana]
[=Verdana] النمري القرطبي، يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاي463هـ)، الاستذكار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار، ج 3، ص 248، تحقيق: سالم محمد عطا، محمد علي معوض، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت، الطبعة: الأولى، 2000 م .[=Verdana]

عصران;732512 نوشت:
سلام بر شما گرامی

در این روایت به ماجرای ساخت سایه بان ( عریش) در جنگ بدر برای پیامبر و اینکه ابوبکر آن هنگام در کنار حضرت رسول بود اشاره شده است.: ( [=arial black] أبو بكر - رضي الله عنه - إنه لما كان يوم بدر جعلنا لرسول الله - صلى الله عليه وسلم - عريشا فقلنا : من يكون مع رسول الله - صلى الله عليه وسلم - ليلا ) ( مسند بزار)

با سلام
دقت بفرماید اخوی

هنگامى كه ابن تيميه مى‌بيند خلفاى سه گانه در هيچ جنگى پيروز نبوده‌اند و در تمام جنگ‌هاى زمان رسول خدا هيچ کافرى را نكشته‌اند، براى توجيه اين مطلب مى‌گويد:
[=Verdana]والقتال يكون بالدعاء كما يكون باليد قال النبي صلى الله عليه وسلم هل ترزقون وتنصرون إلا بضعفائكم بدعائهم وصلاتهم وإخلاصهم. [=Verdana]
[=Verdana] جنگ گاهى با دعاست؛ همانطور که گاهى با دست صورت مى‌گيرد؛ رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) فرموده: آيا غير از اين است که شما با دعا و نيايش و اخلاص ضعيفانتان روزى داده شده و يارى مى‌شويد؟.[=Verdana]
[=Verdana] الحراني، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية أبو العباس (متوفاي728هـ)، منهاج السنة النبوية، ج4، ص 482، تحقيق د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.[=Verdana]
[=Verdana] و باز در جاى ديگر با تحريف در معناى «شجاعت » مى‌گويد:[=Verdana]:khaneh:
[=Verdana] إذا كانت الشجاعة المطلوبة من الأئمة شجاعة القلب، فلا ريب أن أبا بكر كان أشجع من عمر، وعمر أشجع من عثمان وعلي وطلحة والزبير، وكان يوم بدر مع النبي في العريش. [=Verdana]
[=Verdana] الحراني، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية أبو العباس (متوفاي728هـ)، منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 79، تحقيق د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.[=Verdana]
[=Verdana] اگر شجاعت مورد نياز رهبران، شجاعت قلبى باشد، پس شکى در اين نيست که ابوبکر از عمر شجاع تر بود و عمر نيز از عثمان و علي و طلحه و زبير شجاع تر بود؛ و او در روز بدر همراه با رسول خدا در خيمه نشسته بود!!!.[=Verdana]:Nishkhand:
[=Verdana] پس در اين صورت، شجاعت بر دو قسم است:
1. شجاعت به معنايى که همه انسان‌ها از آن مى‌فهمند؛
2. شجاعت به معنايى که ابن تيميه فهميده که همان نشستن بيرون از گود و تماشا كردن نبرد ديگران باشد.

سلام

دلایلی که برای رد این روایت تا کنون آورده شد خوب بود اما کافی نبود. دقت داشته باشید که ما می خواهیم احتجاج کنیم بنابراین دلیل باید محکم باشد.

من در اینجا قصد اثبات شجاعت ابوبکر را ندارم اما سخن در این است که این که برای رد این روایت بگوییم که ابوبکر به عدم شجاعت معروف بوده و شجاعت وی از منکرات است دلیل محکمی نیست به دلایلی که عرض می شود:

از جمله وقایعی که برای عدم شجاعت ابوبکر به آن استناد شد ماجرای شکست ابوبکر در فتح خیبر بود اما این موضوع به دلایل زیر قابل پذیرش نیست:

1- روایت شکست خیبر برای ابوبکر فقط بیانگر شکست در جنگ است نه چیز دیگر. در این روایات فقط عباراتی که دلالت بر ترس عمر بن خطاب و سپاهش دارد بیان شده است نه ابوبکر.

2- شکست در یک جنگ برای بسیاری فرماندهان نظامی در تاریخ ممکن است رخ بدهد و هیچ انسان عاقل و منصفی از یک شکست به عدم شجاعت و ترسو بودن آن فرمانده ی نظامی حکم نمی کند.

3- اگر بگوییم که ابوبکر به عدم شجاعت معروف بوده است این ایراد به پیغمبر اسلام هم وارد می شود که چرا در ابتدا کسی را که به عدم شجاعت معروف بود به فرماندهی جنگ انتخاب کرد و بسیاری از مسلمانان را قربانی این تصمیم نابخردانه ی خود کرد؟

دوم ماجرایی که برای عدم شجاعت ابوبکر به آن استناد شد جریان فرار اصحاب در جنگ احد بود اما این هم قابل احتجاج نیست:

1- اگر قرار باشد از فرار در جنگ احد به عدم شجاعت کسی حکم بکنیم باید تمام اصحاب پیامبر به جز عده ی معدودی را ترسو بدانیم زیرا فقط شیخین که در جنگ فرار نکردند بنابراین باید ابوذر و سلمان و مقداد و عمار و غیره را هم ترسو بدانیم.

2- عبارت (( پس از فرار )) که در روایت حاکم نیشابوری که در پایین آمده است در متن عربی آن وجود ندارد . اتفاقا بر عکس اهل سنت از این روایت به خاطر این که اولین کسی بود که برگشت برای شجاعت ابوبکر استناد می کنند.

حاکم نیشابوری به نقل از عایشه روایت می کند: ابوبكر هر گاه ياد روز اُحُد مى‌افتاد،‌ گريه مى‌كرد و مى‌گفت: آن روز، روز طلحه بود. سپس گفت: نخستين كسى كه در آن روز (پس از فرار)( این عبارت داخل پرانتز توسط مترجم افزوده شده است و قابل احتجاج نیست!!!)بازگشت، من بودم، رسول خدا را ديدم كه با يكى از كفار مى‌جنگيد، به طلحه گفتم: همان جايى كه هستى باش كه من چيزهايى را از دست داده‌ام، مردى از خويشان من است كه عزيزتر است از تمام آن چه بين مشرق و مغرب است. و من به رسول خدا نزديكتر بودم، كسى را كه نمى‌شناختم به طرف رسول خدا آمد، هنگامى كه نزديك شد ديدم ابوعبيده جراح است، خودمان را به پيامبر رسانديم، ديدم دندان‌هاى جلوى آن حضرت شكسته شده و صورتش شكافته و دو حلقه از حلقه‌هاى زره در صورتش فرو رفته بود.

اصل جریان فرار اصحاب در جنگ احد را هم اهل سنت این گونه توجیه کرده اند که من آن را در پایین به نقل از یکی از سایت های اهل سنت آوردم:

[SPOILER][=arial]سوال : آیا حضرت ابوبکر و عمر در جنگ احد فرار کردند ؟!
[=arial]پاسخ : خیر، هیچ یک از صحابه در جنگ احد فرار نکردند و یاران رسول الله نه تنها اهل فرار نبودند بلکه آنها تا پایان زندگی با جان و مال شان در کناراسلام ایستادگی کردند و تا اعلای کلمه الله اسلام را با خون خود یاری نمودند .
[=arial]سوال : چرا پس می گویند ابوبکر وعمر “رضی الله عنهما” در جنگ احد فرار کردند و در این خصوص روایت نیز ذکر می کنند ؟
[=arial]پاسخ : هیچ روایتی در مورد فرار وجود ندارد و آنچه که ذکر می کنند روایت دیگری است که آن را به نحو دیگری وبا قطع جملاتی از آن توجیهش می کنند .

[=arial]شرح ماجرا چیست ؟
[=arial]در جنگ احد، مسلمانها در آغاز پیشروی کردند آنها حضرت رسول الله را در خط آخر جنگ نگه داشته بودند تا به ایشان آسیبی نرسد و ابوبکرصدیق در خط مقدم بود که ناگهان خالد بن ولید رضی الله عنه ( که هنوز مسلمان نشده بود) از پشت سر حمله کرد و ناگهان خط آخر شد خط مقدم و جان حضرت محمد به خطر افتاد .!
[=arial]حضرت ابوبکر میگوید که از خط مقدم برگشتم و دویدم بطرف رسول الله تا او را حفظ کنم و مرد دیگری را هم دیدم که مثل پرنده تیز میدود خیال کردم از مشرکین است که دیدم نه ابوعبیده است یعنی اینها در خط مقدم بودند برگشتند و دویدند تا به خط آخر رسیدند تا رسول الله را دریابند زیرا خط آخر با حمله خالد از عقب شده بود خط مقدم.
[=arial]نکته : همین دوندگی حضرت ابوبکر از خط مقدم به طرف رسول الله را ( فرار می نامند !! ).
[=arial]ادامه همین داستان شرح ماجرا را روشن تر می سازد :
[=arial] حضرت محمد و حضرت طلحه هر دو زخمی بودند و وقتی این دو یار تازه رسیده ( یعنی ابوبکر و ابوعبیده ) خواستند رسول الله را درمان کنند حضرت فرمود: دونکم أخاکُم فقد أوجَب، یعنی برادرتان (طلحه) را دریابید که دارد از دست می‌رود ، اینجا بود که به فرمان رسول الله ابوبکر به طلحه پرداخت و ابوعبیده با دندانش حلقه آهنی را از چهره مبارک رسول الله خارج کرد اما دو دندانش هم شکست (بخاطر سختی آهن ها ) و طلحه هفتاد چند زخم داشت
[=arial]حضرت ابوبکر تمایل داشت حلقه هارا خود از صورت آنحضرت در بیاورد، اما ابوعبیده گفت: تو را به خدا سوگند می‌دهم ای ابوبکر که بگذاری که من این کار را بکنم! گوید: با دهانش آن حلقه‌ها را گرفت و آرام آرام تکان می‌داد که مبادا رسول خدا -صلی الله علیه وسلم- آزار بیشتر ببینند. سرانجام یکی از آنها را درآورد؛ اما دندان پیشین وی افتاده بود! ابوبکر گوید: آنگاه رفتم تا دومی را دربیاورم. باز هم ابوعبیده گفت: تو را به خدا سوگند می‌دهم که بگذاری من این کار را انجام بدهم!؟ گوید: ابوعبیده حلقه دومی را نیز با دهانش گرفت و آرام آرام تکان داد تا درآمد؛ ولی دندان پیشین دیگر وی نیز افتاده بود.
[=arial]و در کتاب رحیق المختوم آمده:
[=arial]نخستین کسی که نزد آنحضرت بازگشت، ثانی ایشان در غار، ابوبکر صدیق بود که می‌گفت: در آن روز جنگ احد، همه لشکریان از پیامبر اکرم -صلی الله علیه وسلم- به دور افتادند. من نخستین کسی بودم که نزد نبی‌اکرم -صلی الله علیه وسلم- بازگشتم. از دور دیدم که مردی رزمنده در حضور ایشان می‌جنگد و از آنحضرت دفاع می‌کند (حضرت طلحه).
[=arial]متن کامل حدیث :
[=arial]وقد کسرت رباعیته وشج فی وجهه، وقد دخل فی وجهه حلقتان من حلق المغفر. قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: علیکما صاحبکما یرید طلحه وقد نزف. فلم نلتفت إلى قوله، وذهبت لأنزع ذلک من وجهه. فقال أبو عبیده: أقسمت علیک بحقی لما ترکتنی. فترکته. فکره أن یتناولها بیده فیؤذی النبی، فأزم علیهما بفیه، فاستخرج إحدى الحلقتین. ووقعت ثنیته مع الحلقه. وذهبت لأصنع ما صنع، فقال: أقسمت علیک بحقی لما ترکتنی. ففعل ما فعل فی المره الأولى، فوقعت ثنیته الأخرى مع الحلقه. فکان أبو عبیده من أحسن الناس هتماً، فأصلحنا من شأن النبی صلى الله علیه وسلم، ثم أتینا طلحه فی بعض تلک الجفار، فإذا بضع وسبعون، أقل أو أکثر، من بین طعنه ورمیه وضربه، وإذا قد قطعت إصبعه. فأصلحنا من شأنه)
[/SPOILER]

سومین مسئله این ایراد به ابوبکر بود که چرا در جنگ بدر نجنگید و کنار پیامبر در سایبان ( عریش) نشسته بود:

1- خب اگر این پندار درست باشد این ایراد به پیغمبر هم می تواند وارد بشود که چرا هنگامی که مسلمانان در جنگ بدر می جنگیدند خود پیغمبر در سایبان استراحت می کرد؟

2- اگر روایت آغازین موضوع را ببینید در آن نگفته که ابوبکر همین طوری در عریش کنار پیغمبر بود بلکه گفته شده در جنگ بدر و در عریش نقش بادی گارد مخصوص پیامبر اسلام را داشت.

3- این گونه نبود که پیامبر و ابوبکر از اول تا آخر جنگ بدر در سایبان باشند و اگر ادامه آن گزارشهای تاریخی را ببنید گفته شده که پیامبر و ابوبکر پس از مدتی وارد جنگ هم شدند و حتی ابوبکر در جنگ بدر با پسر خود که هنوز مسلمان نشده بود درگیر شد.

چهارمین مسئله که مورد ایراد بود مقایسه ی ابوبکر با مومن آل فرعون بود که البته از این جهت که مقداری اغراق آمیز به نظر می رسد قابل اشکال است ولی از جهت دیگر باید گفت که اهل سنت روایات دیگری هم درباره ی شجاعت ابوبکر در کتب خود دارند که این مقایسه با مومن آل فرعون هم می تواند اشاره به دفاع ابوبکر از پیامبر اسلام در مکه که باعث شد کتک متفصلی هم از مشرکان بخورد داشته باشد که در صحیح بخاری و منابع دیگر نقل شده است.

و شاید همانگونه حضرت محمد یک ضربه ی امام علی در جنگ خندق را از تمام عبادات جن و انس برتر دانست در اینجا هم امام علی یک لحظه ی دفاع ابوبکر از پیامبر در مکه را برتر از هزاران تقیه ی مومن آل فرعون به شمار آورد که البته این احتمالی بیش نیست.

عصران;732512 نوشت:
سلام بر شما گرامی

بحث سندی روایت حل شد . حالا اگر اجازه بدهید به قرائن و شواهد تاریخی ای بپردازیم که ممکن است برای تقویت این روایت از آنها استفاده بشود.

در این روایت به ماجرای ساخت سایه بان ( عریش) در جنگ بدر برای پیامبر و اینکه ابوبکر آن هنگام در کنار حضرت رسول بود اشاره شده است.: ( [=arial black] أبو بكر - رضي الله عنه - إنه لما كان يوم بدر جعلنا لرسول الله - صلى الله عليه وسلم - عريشا فقلنا : من يكون مع رسول الله - صلى الله عليه وسلم - ليلا ) ( مسند بزار)

با جستجویی که من انجام دادم فهمیدم که این خبر یک خبر مشهور بوده است و در منابع دیگر ( حتی در بعضی از آنها به روایت حضرت علی) هم آمده است:

(( مسجد بدر در محل سایه بانی ( عریش) بوده که در جنگ بدر برای پیامبر اکرم ساخته شد و این مسجد اکنون در میان دشت و در میان نخلها در کنر چشمه ای قرار دارد))( الوفا الوفاء سمهودی ج 4 ص 1026)

أخرج ابن عساكر عن أبي هريرة قال: تباشرت الملائكة يوم بدر، فقالوا: أما ترون الصديق مع رسول الله -صلى الله عليه وسلم- في العريش؟ ( تاریخ الخلفا سیوطی ص 32)

وأخرج أبو يعلى، والحاكم، وأحمد، عن علي قال: قال لي رسول الله -صلى الله عليه وسلم- يوم بدر ولأبي بكر: "مع أحدكما جبريل، ومع الآخر ميكائيل. ( تاریخ الخلفا سیوطی ص32)

(أخرجه أبو يعلى في مسنده "340/1"، وأحمد في المسند "117/1" بنحوه، والحاكم في المستدرك "68/3". وقال الحاكم: هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه. ووافقه الذهبي.)

قال ابن إسحاق: ثم عدل رسول الله صلى الله عليه وسلم الصفوف، ورجع إلى العريش فدخله، ومعه فيه أبو بكر الصديق، ليس معه فيه غيره، ورسول الله صلى الله عليه وسلم يناشد ربه ما وعده من النصر، ويقول فيما يقول: اللهم إن تهلك هذه العصابة اليوم لا تعبد. وأبو بكر يقول: يا نبى الله، بعض مناشدتك ربك، فإن الله منجز لك ما وعدك. وقد خفق رسول الله صلى الله عليه وسلم خفقة وهو في العريش، ثم انتبه فقال: أبشر يا أبا بكر، أتاك نصر الله هذا جبريل آخذ بعنان فرس يقوده، على ثناياه النقع [ يعنى الغبار ]. ( سیره ابن هشام ج 2 ص 457)

ثم عدل رسول الله صلى الله عليه وسلم الصفوف ورجع إلى العريش ودخله ومعه فيه أبو بكر ليس معه فيه غيره ورسول الله صلى الله عليه وسلم يناشد ربه ما وعده من النصر ويقول فيما يقول اللهم إنك إن تهلك هذه العصابة اليوم يعنى المسلمين لا تعبد بعد اليوم وأبو بكر يقول يا نبى الله بعض مناشدتك ربك فإن الله عز وجل منجز لك ما وعدك. ( تاریخ طبری ج2 ص 149)

فَذَكَرَ الْحَدِيثَ فِي يَوْمِ بَدْرٍ إِلَى أَنْ قَالَ: «فَكَانَ رَسُولُ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي الْعَرِيشِ هُوَ وَأَبُو بَكْرٍ وَمَا معهما غيرهما وقد تدانا الْقَوْمُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضِهِمْ فَجَعَلَ رَسُولُ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُنَاشِدُ رَبَّهُ مَا وَعَدَهُ مِنْ نَصْرِهِ، وَيَقُولُ: اللهُمَّ إِنَّكَ إِنْ تُهْلِكْ هَذِهِ الْعِصَابَةَ [الْيَوْمَ] لَا تُعْبَدْ، وَأَبُو بَكْرٍ يَقُولُ: بَعْضَ مُنَاشَدَتِكَ لِرَبِّكَ يَا رَسُولَ اللَّه، فَإِنَّ اللَّه مُوفِيكَ مَا وَعَدَكَ مِنْ نَصْرِهِ، وَخَفَقَ رسول اللَّه صلى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَفْقَةً ثُمَّ هَبَّ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: أَبْشِرْ يَا أَبَا بَكْرٍ أَتَاكَ نَصْرُ اللَّه هَذَا جِبْرِيلُ آخِذٌ بِعِنَانِ فَرَسِهِ يَقُودُهُ عَلَى ثَنَايَاهُ النَّقْعُ- يَعْنِي الْغُبَارُ- ثُمَّ خَرَجَ رَسُولُ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَعَبَّأَ أَصْحَابَهُ وَهَيَّأَهُمْ وَقَالَ لَا يَعْجَلَنَّ رَجُلٌ بِقِتَالٍ حَتَّى نُؤْذِنَهُ فَإِذَا أكثبوكم القوم- يقول اقْتَرَبُوا مِنْكُمْ- فَانْضَحُوهُمْ عَنْكُمْ بِالنَّبْلِ، ثُمَّ تَزَاحَمَ النَّاسُ فَلَمَّا تَدَانَا بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ خَرَجَ رَسُولُ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَأَخَذَ حَفْنَةً مِنْ حَصْبَاءٍ ثُمَّ اسْتَقْبَلَ بِهَا قُرَيْشًا فَنَفَحَ بِهَا فِي وُجُوهِهِمْ وَقَالَ شَاهَتِ الْوُجُوهُ- يَقُولُ قَبُحَتِ الْوُجُوهُ- ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ احْمِلُوا يَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِينَ فَحَمَلَ الْمُسْلِمُونَ وَهَزَمَ اللَّه قُرَيْشًا وَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ مِنْ أَشْرَافِهِمْ وَأُسِرَ مَنْ أُسِرَ مِنْهُمْ. ( دلایل النبوه بیهقی ج3 ص 81)

قال الجاحظ والحجة العظمى للقائلين بتفضيل علي عليه السلام قتله الاقران، وخوضه الحرب، وليس له في ذلك كبير فضيلة، لان كثرة القتل والمشي بالسيف إلى الاقران، لو كان من أشد المحن وأعظم الفضائل، وكان دليلا على الرياسة والتقدم، لوجب أن يكون للزبير وأبى دجانة ومحمد بن مسلمة، وابن عفراء، والبراء بن مالك من الفضل ما ليس لرسول الله صلى الله عليه وآله، لأنه لم يقتل بيده الا رجلا واحدا ولم يحضر الحرب يوم بدر، ولا خالط الصفوف وإنما كان معتزلا عنهم في العريش ومعه أبو بكر، وأنت ترى الرجل الشجاع قد يقتل الاقران، ويجندل الابطال، وفوقه من العسكر من لا يقتل ولا يبارز، وهو الرئيس أو ذوي الرأي، والمستشير في الحرب، لان للرؤساء من الاكتراث والاهتمام وشغل البال والعناية والتفقد ما ليس لغيرهم، ولان الرئيس هو المخصوص بالمطالبة، وعليه مدار الأمور، وبه يستبصر المقاتل، ويستنصر، وباسمه ينهزم العدو، ولو لم يكن له الا أن الجيش لو ثبت وفر هو لم يغن ثبوت الجيش كله، وكانت الدبرة عليه، ولو ضيع القوم جميعا وحفظ هو لانتصر وكانت الدولة له، ولهذا لا يضاف النصر والهزيمة الا إليه، ففضل أبى بكر بمقامه في العريش مع رسول الله يوم بدر أعظم من جهاد علي عليه السلام ذلك اليوم، وقتله ابطال قريش.( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدبد ج 13 ص 277)

وَعَدَّلَ رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الصُّفُوف، وَرجع إِلَى الْعَريش وَمَعَهُ أَبُو بكر، وَسَائِر أَصْحَابه بارزون لِلْقِتَالِ، إِلَّا سعد بن معَاذ فِي قوم من الْأَنْصَار فَإِنَّهُم كَانُوا وقوفا على بَاب الْعَريش يحْمُونَ الرَّسُول صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. ( الدرر في اختصار المغازي والسير ابن عبد البر ص 106)

حتی در کتب شیعه هم به این جریان اشاره شده است:

فقال قائل: كان أبو بكر مع النبي (ص) في عريشة يدبرها فقال المأمون: لقد جئت بها عجيبة! أكان يدبر دون النبي (ص) أو معه فيشركه أو لحاجة النبي (ص) إلى رأي أبي بكر؟ أي الثلاث أحب إليك أن تقول؟ فقال: أعوذ بالله من أن أزعم أنه يدبر دون النبي (ص) أو يشركه أو بافتقار من النبي (ص) إليه قال: فما الفضيلة في العريش؟ فإن كانت فضيلة أبي بكر بتخلفه عن الحرب فيجب أن يكون كل متخلف فاضلا أفضل من المجاهدين والله عز وجل يقول: (لا يستوي القاعدون من المؤمنين غير أولي الضرر والمجاهدون في سبيل الله بأموالهم وأنفسهم فضل الله المجاهدين بأموالهم وأنفسهم على القاعدين درجة وكلا وعد الله الحسنى وفضل الله المجاهدين على القاعدين أجرا عظيما) الاية. ( عیون الاخبار الرضا ج 1 ص 205)

ترجمه فارسی: یکی از حاضران گفت: ابو بکر در سایبان خود با رسول خدا بود و جنگ را رهبري میکرد، مأمون گفت: حرف عجیبی میزنی! بگو آیا جداي از پیغمبر تدبیر جنگ را بعهده گرفته بود یا با نظر پیغمبر و بشرکت با او- صلوات اللَّه علیه- یا براي اینکه رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله به رأي و رهبري نمودن او نیاز داشت، کدام این سه امر را بیشتر خوشداري بگوئی؟ مرد گفت: پناه بخدا میبرم اگر گمان کنم با رسول خدا در تدبیر نیرو شرکت داشت، و یا اینکه خود بتنهائی تصمیم میگرفت، و یا اینکه بگویم رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله به رأي او محتاج بود گفت: پس چه فضیلتی دارد در سایبان نشستن و مجاهدین را دیدن؟ و چنانچه فضیلت ابو بکر بترك جهاد و نرفتن بمیدان بوده، پس لازمهاش اینست که هر متخلّف و تارك جنگی را بر مجاهدین ترجیح دهیم، با اینکه خداوند عزّ و جلّ میفرماید: لا یَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ- الخ مساوي و برابر نیستند آن اشخاصی که عذري ندارند از رفتن بمیدان نبرد، و خودداري میکنند و بجنگ نمی روند با کسانی که مال و جان خود را در راه خدا و جهاد بذل میکنند، زیرا خداوند مقام مجاهدین بمال و جان را برتر نمود از آنان که در خانه مینشینند و از جنگ کناره میگیرند، اگر چه خداوند بهمه مؤمنین وعده نیکو داده است، ولی مجاهدین را بر کناره گیران از جنگ به مزدي بزرگ برتري داده است.

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
اولا در مباحثات میان اهل سنت و شیعیان باید به منابعی استناد شود که در نزد دوطرف صحیح میباشند پس استناد یک طرفه ی شما به منابع اهل سنت برای اثبات ادعا هایتان مردود و محکوم است.
دوما حدیثی که از منابع شیعه نقل نمودید برفرض صحت از معصوم نمیباشد فلذا برای اثبات فضیلت ابوبکر قابل استناد نیست . یکی از حاظران ادعایی کرده و مامون هم بدون تایید یا تکذیب ادعای او و با توجه به مبانی شرعی و عقلی به او پاسخ گفته است . پس لطفا در انتخاب مطالب خود دقت بیشتری به خرج دهید .
والسلام علی من اتبع الهدی.

عصران;739259 نوشت:
دلایلی که برای رد این روایت تا کنون آورده شد خوب بود اما کافی نبود. دقت داشته باشید که ما می خواهیم احتجاج کنیم بنابراین دلیل باید محکم باشد.

من در اینجا قصد اثبات شجاعت ابوبکر را ندارم اما سخن در این است که این که برای رد این روایت بگوییم که ابوبکر به عدم شجاعت معروف بوده و شجاعت وی از منکرات است دلیل محکمی نیست به دلایلی که عرض می شود:

ابوبکر در جنگها!

به تصريح ابن أبي‌الحديد به نقل از استادش ابوجعفر اسكافى اشاره كنيم كه مى‌گويد:وهو أضعف المسلمين جناناً، وأقلهم عند العرب ترةً، لم يرم قط بسهم، ولا سل سيفاً، ولا أراق دماً.(إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 13، ص 170، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م./الجاحظ، أبى عثمان عمرو بن بحر (متوفاي255هـ)، العثمانية، ص230، ناشر: دار الكتب العربي ـ مصر.)

أبو بكر از نظر عقل از تمام مسلمانان ضعيف تر و نزد عرب از نظر شجاعت كمترين بود، نه تيرى انداخت و نه شمشيرى كشيد و نه خونى را ريخت.

در اين مورد ما صحبتي نداريم.استاد منصف به ايشون ميشه اطلاق کرد

دیگه ابن ابی الحدید و استادش اسکافی در نزد اهل سنت خیلی بزرگ هستن جزو بزرگترین علمای اهل سنت هستند در صورتی که شما برای حرفاتون سندی نذاشتین فقط جواب یک سایت رو قرار دادین که اونم سند نداشت روایتی اگر نقل میکنید با سند باشه که دوستان بتونند بررسی کنند با الکی حرف زدن که نمیشه بحث کرد

این هم عکس کتاب

http://up.hammihan.com/img/userupload_2013_14956327981390549815.531.gif

یاعلی

بزرگان محقّقين و اعلام اهل سيره و تاريخ و حديث از اهل سنّت تصريح كرده اند كه در جنگ احد، در شرايطى كه مشركين بعد از شكست ابتدائى، برگشتند و قصد قتل رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم و انهدام قواى مسلمين را داشتند، ابوبكر و عمر نيز چونان ديگران، آن سرور را در درياى دشمن رها كرده و تنها گذاشته و براى حفظ جان خودشان پا به فرار گذاشتند، براى نمونه به مدارك زير در باب جنگ احد مراجعه شود:
1 ـ ابو داود طيالسى در كتاب «سنن».
2 ـ ابن سعد در كتاب «الطّبقات الكبرى».
3 ـ طبرانى در كتاب «معجم».
4 ـ ابوبكر بزّار در كتاب «مسند».
5 ـ ابن حبّان در كتاب «صحيح».
6 ـ دارقطنى در كتاب «سنن».
7 ـ ابو نعيم اصفهانى در «حلية الاولياء».
8 ـ ابن عساكر در «تاريخ مدينة دمشق».
9 ـ ضياء مقدسى در «المختارة».
10 ـ متّقى هندى در «كنز العمّال»(1).
و امّا در جنگ حنين، حاكم نيشابورى به سند صحيح از ابن عبّاس نقل مى كند كه تنها كسى كه در آن جنگ با رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم ماند و استقامت كرد، علىّ بن ابيطالب عليه السّلام بود، و همه پا به فرار گذاشتند(2).
امّا در جنگ خيبر، اعلام و محقّقين از اهل سنّت فرار ابوبكر و عمر را ذكر كرده اند كه از آن جمله:
1 ـ احمد بن حنبل در كتاب «المسند».
2 ـ ابن ابى شيبه در «المصنَّف».
3 ـ ابن ماجه قزوينى در «سنن المصطفى (صلّى الله عليه وآله وسلّم)».
4 ـ ابوبكر بزّار در «المسند».
5 ـ طبرى در «تفسير و تاريخ».
6 ـ طبرانى در «المعجم الكبير».
7 ـ حاكم نيشابورى در «المستدرك».
8 ـ بيهقى در «السّنن الكبرى».
9 ـ ضياء مقدسى در «المختارة».
10 ـ هيثمى در «مجمع الزّوائد».
ومتّقى هندى در كتاب «كنز العمّال»(3) واقعه فرار را از افراد فوق الذّكر نقل مى كند.
امّا در جنگ خندق كه معروف است كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمودند: لَضَرْبَةُ عَليٍّ في يَوْمِ الخَنْدقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَيْنِ: ضربه علىّ بن ابيطالب عليه السّلام در جنگ خندق، از عبادت جنّ و انس نزد خداى تعالى برتر است، و در بعضى از نقلها اين چنين آمده است: اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الاُمَّةِ إلى يَوْمِ القِيَامَة(4): برتر است از عبادت تمامى امّت تا روز قيامت.

[=&quot]احمد ابن حنبل می گوید[=&quot]:
[=&quot]ابوبکر و عمر(خلفای اول و دوم اهل تسنن) در این جنگ فرار کردند[=&quot]. [=&quot]هنگامی که امیرالمؤومنین (ع) در تعقیب فراری ها بودند٬[=&quot] عمر در حالی که اشک چشمانش را پاک می کرد بر گشت و به امیرالمؤمنین (ع) عرض کرد:مرا ببخشید!!امیرالمؤمنین (ع) فرمود: آیا تو نبودی که صدا زدی محمد کشته شده است٬[=&quot] به دین قبلی خود برگردید!!؟[=&quot]
[=&quot]عمر در جواب حضرت عرض کرد: این کلام را ابوبکر گفته است[=&quot]!
[=&quot]در اینجا این آیه شزیفه نازل شد[=&quot]:
[=&quot]«[=&quot]ان الذین تولوا منکم یوم التقی الجمعان انما استزلهم الشیطان»–[=&quot]آل عمران.آیه [=&quot]۱۵۵[=&quot]
[=&quot]کسانی که در روز رو برو شدن دو جمعبت با یکدیگر (جنگ احد) فرار کردند٬[=&quot] شیطان آنها را بر اثر بعضی گناهانی که مرتکب شده بودند٬[=&quot] به لغزش انداخت[=&quot]
[=&quot]صالحی شامی در سبل الهدی می‌نویسد :در جنگ حنین مسلمانان فرار کردند تا جایی که برخی از آن‌ها تا مکه رسیده بودند ، سپس برگشتند ، رسول خد برای هر کدام سهمی تعیین کرد .ام الحارث انصاری افسار شتر همسرش حارث را که مجسار نام داشت گرفته بود و می‌گفت : ای حارث ! آیا رسول خدا را تنها می‌گذاری ؟مردم همه در حال فرار بودند ؛ اما این زن شوهرش را رها نمی‌کرد[=&quot] .

[=&quot]خود او می‌گوید : عمر از کنار من در حال فرار بود ، گفتم : ای عمر این چه کاری است که می‌کنید ؟ عمر گفت : فرمان خدا است.(3[=&quot])[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]ابن حجر عسقلانی در فتح الباری ، العینی در عمده القاری ، شوکانی در نیل الأوطار و عظیم آبادی در عون المعبود در توجیه این سخن عمر که فرارش را به خداوند نسبت داده است می‌نویسند[=&quot] :[=&quot]«[=&quot]قوله ( أمر الله ) أی حکم الله وما قضى به[=&quot] [=&quot]: [=&quot]یعنی مراد عمر از این که گفته «امر الله» این است که قضا و قدر الهی این است که ما فرار کنیم !»(4[=&quot])[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]اگر این توجیه عمر را بتوان قبول کرد ، باید گفت که هیچ گناهکاری در عالم باقی نخواهد ماند ؛ زیرا همه گناهکاران می‌توانند اعمال بدشان را به این صورت توجیه کنند .البته احتمال دارد منظور عمر این باشد که دستور خداوند این است که در این لحظه میدان جنگ را رها کرده و فرار نماییم ، چنانچه عینی در جایی دیگر از عمده‌ القاری می‌نویسد[=&quot]:[=&quot]( [=&quot]قال : أمر الله ) ، أی : قال عمر : جاء أمر الله تعالى[=&quot](5) [=&quot]،که در این صورت عوارض بدتری خواهد داشت ؛ زیرا جناب خلیفه ، نه تنها فرار می‌کند که حتی فرار خود را به خداوند نسبت می‌دهد و آن را امر الهی می‌داند !!! ؛[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]زیرا[=&quot] :

[=&quot]اولا : این سخن خلاف دستور خداوند است که نهی صریح از فرار از جنگ دارد[=&quot] :

[=&quot]یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار[=&quot] [=&quot].[=&quot]اى کسانى که ایمان آورده ‏اید! هنگامى که با انبوه کافران در میدان نبرد رو به رو شوید، به آنها پشت نکنید (و فرار ننمایید) .وهر گونه فرار مواجه با غضب الهی و گرفتار آتش جهنم شدن می شمارد[=&quot]:[=&quot]وَ مَن یُوَلِّهِمْ یَوْمَئذٍ دُبُرَهُ إِلا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیزًِّا إِلىَ‏ فِئَهٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ مَأْوَئهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ المَْصِیر[=&quot] .[=&quot](6) .[=&quot]و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند- مگر آنکه هدفش کناره‏گیرى از میدان براى حمله مجدد، و یا به قصد پیوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد- (چنین کسى) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنم، و چه بد جایگاهى است[=&quot]!

[=&quot]ثانیا این چنین تفکر ایشان یاد آور سخن مشرکان است که عدم ایمان خود را به مشیت خداوند نسبت می دادند[=&quot]:[=&quot]سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَ آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِنْ شَیْء کَذَلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْم فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُون[=&quot].[=&quot](7)[=&quot]به زودى مشرکان (براى تبرئه خویش) مى گویند: «اگر خدا مى خواست، نه ما مشرک مى شدیم و نه پدران ما و نه چیزى را تحریم مى کردیم!» کسانى که پیش از آنها بودند نیز، همین گونه دروغ مى گفتند و سرانجام (طعم) کیفر ما را چشیدند. بگو: «آیا دلیل روشنى (بر این موضوع[=&quot]) [=&quot]دارید؟پس آن را به ما نشان دهید؟ شما فقط از پندارهاى بى اساس پیروى مى کنید، و تخمین هاى نابجا مى زنید[=&quot].»[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]پی نوشتها[=&quot]:

1 -

[=&quot]المستدرك على الصحيحين:ج 3 /ص 111[=&quot].

2-

[=&quot]صحيح البخاري ج4 ص92،المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي،المحقق: محمد زهير بن ناصر الناصر،الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانية بإضافة ترقيم ترقيم محمد فؤاد عبد الباقي،الطبعة: الأولى، [=&quot]1422[=&quot]هـ[=&quot])

3-

[=&quot]الصالحی الشامی ، محمد بن یوسف (متوفای[=&quot]۹۴۲[=&quot]هـ) ، سبل الهدى والرشاد فی سیره خیر العباد ، ج [=&quot]۵[=&quot] ، ص [=&quot]۳۳۱[=&quot].

4-

[=&quot]العسقلانی الشافعی ، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای[=&quot]۸۵۲[=&quot]هـ) ، فتح الباری شرح صحیح البخاری ، ج [=&quot]۸[=&quot] ، ص [=&quot]۲۹[=&quot] ؛ العینی ، بدر الدین محمود بن أحمد [=&quot]([=&quot]متوفای[=&quot]۸۵۵[=&quot]هـ) ، عمده القاری شرح صحیح البخاری ، ج [=&quot]۱۷[=&quot] ، ص [=&quot]۲۹۹[=&quot] ؛ العظیم آبادی ، محمد شمس الحق (متوفای[=&quot]۱۳۲۹[=&quot]هـ) ، عون المعبود شرح سنن أبی داود ، ج [=&quot]۷[=&quot] [=&quot]ص [=&quot]۲۷۵[=&quot].

5-

[=&quot]العینی ، بدر الدین محمود بن أحمد (متوفای[=&quot]۸۵۵[=&quot]هـ) ، عمده القاری شرح صحیح البخاری ، ج [=&quot]۱۵[=&quot] ، ص [=&quot]۶۸[=&quot].

6-

[=&quot]الأنفال / [=&quot]۱۵[=&quot] و16[=&quot].

7-

[=&quot]الانعام: [=&quot]۱۴۸[=&quot].[=&quot]

[=&quot]ابن ابی الحدید می نویسد: در مجلسی در سال 608 در بغداد کتاب مغازی واقدی را نزد محمد بن علوی می خواندم. هنگامیکه مطلب به این نقطه رسید که: محمد بن مسلمه که صریحا نقل می کند: من در روز احد با چشمهای خود دیدم که مسلمانان از کوه بالا می رفتند و پیامبر آنها را به نامهای مخصوص صدا می زد و می فرمود: الی یا فلان الیّ یا فلان و هیچ کس به ندای رسول خدا جواب مثبت نمی داد. استاد به من گفت منظور از فلان و فلان همان کسانی هستند که پس از پیامبر مقام و منصب به دست آوردند (ابوبکر و عمر). و راوی از ترسی که از تصریح به نام آنها داشت صریحا نخواسته اسم آنها را بیاورد. (2[=&quot])[=&quot]
[=&quot](2) [=&quot]شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج15 ص 23-24[=&quot].[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]جالب اینجاست که مورخان در میان مدافعان رسول الله صلی الله علیه و اله در جنگ احد از بانویی بسیار فداکار به نام نسیبه نام برده اند. پیامبر اکرم ص وقتی دفاع شجاعانه این بانو را دیدند دباره وی چنین فرمودند[=&quot]:

[=&quot]موقعیت و مقام این بانوی فداکار امروز از فلان و فلان (ابوبکر و عمر) بالاتر است. (3[=&quot])[=&quot]
[=&quot](3) [=&quot]شرح نهج اللاغه ابن ابی الحدید ج14 ص265-267 و اسدالاغابة ج5ص555[=&quot].[=&quot]

دوّمین عاملی که در شکست سپاه اسلام نقش داشت خبر کشته شدنِ رسول خدا صلی الله علیه و آله بود. در گرماگرم جنگ و درگیری که پیامبر مجروح شد و در گودالی افتاد، «سراقه» فریاد برآورد: «محمّد کشته شد!» این خبر در میان سپاه شرک و در جبهه پریشان مسلمانان به سرعتِ برق پیچید و موجب شکست روحیه مسلمانان و تقویت روحی مشرکان گردید.
اینجا بود که گروهی از مسلمانان دست به عقب نشینی زدند و فرارشان شروع شد و به گفته «ابن عقبه» در میان این گروه آنچنان سردرگمی و از هم گسیختگی به وجود آمد که به جای دشمن به خودی ها حمله می کردند و برادر مسلمان خود را مجروح می ساختند.(9)
مورّخان، از جمله طبری صحنه این مرحله از جنگ را چنین توصیف می کند:
«مسلمانان با پدید آمدن شکست و شایعه کشته شدن رسول خدا صلی الله علیه و آله ، به سه گروه تقسیم شدند: تعدادی مجروح شده و از کار افتادند. بعضی استقامت ورزیدند تا به شهادت رسیدند و گروه سوّمی فرار کردند و جان به سلامت بردند! (وکان المسلمون لمّا أصابهم ما أصابهم من البلاء اثلاثا؛ ثلث قتیل وثلث جریح وثلث منهزم).(10)
[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]مسأله فرار تعدادی از مسلمانان، یکی از نقاط مهمّ و حساس و از عوامل شکست مسلمانان در جنگ اُحد به شمار می آید؛ زیرا اگر آنان هم مانند مجروحان و شهیدان، مقاومت می کردند و همانند تیراندازان، میدان را در اختیار دشمن قرار نمی دادند، شکست اوّلیه مسلمانان جبران و سرنوشت جنگ عوض می شد و پیروزی را به دست می آوردند. می توان گفت ضربه ای که از ناحیه آنها بر سپاه اسلام وارد آمد، کمتر از ضربه تیراندازان نبود که در اثر تخلّف از دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سرپیچی از فرمان عبداللّه بن جبیر به مسلمانان وارد کردند[=&quot].
[=&quot]از این جهت است که قرآن مجید این موضوع را با عنایت خاصّی و با لحن نکوهش آمیزی مطرح نموده است[=&quot]: [=&quot]إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَی أَحَدٍ وَالرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْرَاکُمْ؛[=&quot](31)[=&quot] «[=&quot]به خاطر بیاورید هنگامی را که در کوه بالا می رفتید و در بیابان پراکنده می شدید و از شدّت وحشت به عقب ماندگان نگاه نمی کردید و پیامبر از پشت سر شما را صدا می زد[=&quot]...» : «[=&quot]إلیّ یا عبادَ اللّه ، إلیّ یا عبادَ اللّه[=&quot] ».
[=&quot]گرچه در کنار این نکوهش و ملامت، آنان را به کلّی مأیوس نساخته و مشمول فضل و عفو خویش قرار داده است؛ وَلَقَدْ عَفَا عَنْکُمْ وَاللّه ُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ[=&quot](32)[=&quot] [=&quot]به هر حال همانگونه که قرآن اشاره می کند، آنچنان ترس و وحشت و اضطراب و نگرانی بر فراریان حاکم بود که به چپ و راست و پشت سرشان توجّهی نداشتند، فقط در فکر جایی بودند تا خود را از دسترس دشمن به دور نگهدارند و لذا بعضی از آنان به داخل مدینه و بعضی دیگر به تپه ها و درّه های اطراف این شهر گریختند[=&quot].
[=&quot]و در میان کسانی که به زیر سنگهای کوه احد فرار کرده بودند (اصحاب الصخره[=&quot])[=&quot]، کسانی بودند سست ایمان و ضعیف العقیده و این حالت خود را آشکار نمودند و چنین گفتند: «لیتَ لَنا رَسُولاً اِلی عَبداللّه بنِ أُبَیّ فیأخُذَ لَنا أمَنَة مِن أبیسفیان»؛[=&quot](33)[=&quot] «[=&quot]کاش کسی داشتیم و به نزد عبداللّه بن اُبیّ، سردسته منافقین، در مدینه می فرستادیم تا از ابوسفیان برای ما امان بگیرد[=&quot].»
[=&quot]و بعضی از آنها، همراهان خود از مهاجرین را اینچنین مورد خطاب قرار دادند: «یا قَوم اِنَّ مُحمدا قَد قُتل فَارْجَعُوا اِلی قَومِکُم قَبلَ أن یَأتُوکُم فَیَقْتُلُوکُم»؛[=&quot](34)[=&quot] «[=&quot]دوستان! اینک که محمّد کشته شد، شما هر چه زودتر به سوی قوم و قبیله خود، قریش، برگردید! پیش از آنکه شما را از دم شمشیر بگذرانند[=&quot].»
[=&quot]طبق نظریه دانشمندان، تفسیر آیه شریفه وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ[=&quot](35)[=&quot] [=&quot]در همین زمینه و در نکوهش این عده نازل گردید[=&quot].(36)
[=&quot]اینجا بود که انس بن نضر، با اینکه در کنار فراریان بود، هیجان زده مورد خطابشان قرار داد: «یا قَومِ إن کانَ مُحمّد قَدْ قُتِل فَإنّ رَبّ مُحَمّد لَم یقتل»؛ «اگر محمّد کشته شد خدای او که زنده است.» برخیزید و در راه او با دشمنان بجنگید! آنگاه گفت: خدایا! من از آنچه اینها می گویند تبرّی می جویم و در پیشگاهت اعتذار می کنم. «أللّهمَّ إنّی أَعْتذر مِمّا یَقُولُ هؤلاء وَأبْرَءُ إلَیکَ مِمّا جاء بِهِ هؤلاء[=&quot]».
[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]ابوبکر[=&quot]: [=&quot]ابن ابی الحدید درباره او می نویسد: میان روات اهل سنّت، در پایداری و فرار نکردن او اختلاف نیست، گرچه هیچ جنگی و یا قتل یکی از دشمنان به دست وی نیز نقل نشده است[=&quot]. [=&quot]سپس می افزاید: وامّا روات شیعه می گویند: تنها شش نفر و یا تنها چهارده نفر بودند که فرار نکردند. به هر حال آنان ابوبکر و عمر را جزو فراریان می دانند[=&quot]. [=&quot]سزاست گفتار ابن ابی الحدید درباره ابو بکر را، که گفت: «وإن لم یکن نقل[=&quot]...»[=&quot]، اینگونه اصلاح کنیم: «وإن لم یکن نقل عنه قتل أو قتال أو جرح»، زیرا همانگونه که قتل و قتالی درباره ابوبکر نقل نشده او از مجروحین و زخمیهای جنگ احد نیز معرفی نگردیده است[=&quot]. [=&quot]در اثبات نظریه شیعه نیز که ابوبکر را از فراریان می دانند، همان جمله ای که خود ابن ابی الحدید نقل کرد و آن برگرفته از نظریه مورخان ومحقّقان اهل سنّت است، کفایت می کند؛ زیرا اگر کسی در چنان شرایط حساس و در اوج حمله دشمن، در میدان جنگ و در دسترس و در مرئی و منظر او باشد عاقلانه نیست که در معرض هیچ حمله و دفاعی قرار نگیرد، نه کسی را به قتل برساند و نه خودش به قتل برسد و نه بر کسی زخمی وارد کند و نه زخمی بر او وارد شود؟[=&quot]![=&quot]

[h=3]لا فتی إلاّ علی[/h]

از حوادث مهمّ و نادر، که محدّثان و مورّخان اهل سنّت و شیعه از جنگ احد نقل کرده اند، این است که در وضعیّت سخت و آنگاه که عقب نشینی و فرار اصحاب رسول خدا به وقوع پیوست، گروهی از مشرکین به قصد جان رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن حضرت یورش بردند. رسول خدا به امیر مؤمنان دستور داد «احمل علیهم فَفَرِّقهم»؛ «از حمله آنان جلوگیری کن». امیر مؤمنان حمله کرد، تعدادی از آنها را کشت و برخی را مجروح کرد و بقیّه متفرّق شدند. بلا فاصله گروه دیگر حمله کردند. باز رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «یا عَلِی احمل عَلَیهم فَفَرِّقهم». این موضوع تکرار شد و امیر مؤمنان علیه السلام در هر حمله گروهی را می کشت یا مجروح می ساخت. در این میان شمشیر آن حضرت شکست و به سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله برگشت و عرض کرد یا رسول اللّه انسان با شمشیر می جنگد و اینک شمشیر من شکست. رسول خدا شمشیر خود «ذوالفقار» را به علی علیه السلام داد و او با همین شمشیر از رسول خدا صلی الله علیه و آله دفاع می کرد و دشمن را پراکنده می نمود. تا اینکه جراحات فراوانی بر پیکرش وارد شد، به حدّی که قیافه اش شناخته نمی شد. جبرئیل نازل شد و به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: «هذه المواسات»؛ این است عالیترین نمونه مواسات که علی انجام داد. رسول خدا فرمود: «إنَّهُ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ»؛ «او از من است و من از او.» جبرئیل عرض کرد: «وَ أَنَا مِنْکُما»؛ «من هم از شمایم.»
در اینجا بود که صدای منادی در فضا پیچید: «لا سَیفَ اِلاّ ذُوالْفِقار وَلا فَتی اِلاّ عَلِیّ».)
صدوق از امام صادق علیه السلام نقل نموده صریح است که این حادثه در مرحله دوّم جنگ و پس از آنکه عدّه ای از صحابه فرار نمودند، واقع شده است.
مرحوم صدوق پس از نقل این روایت می گوید: گفتار جبرئیل «وأنا منکما» تمنّی و آرزو است از سوی جبرئیل که او هم با پیامبر و علی علیهماالسلام باشد واگر او در مقام و فضیلت بالاتر از آن دو بزرگوار بود، چنین آرزو را نمی کرد و نمی خواست از مقام والا و ارجمندش تنزّل نماید.(
ابن ابی الحدید پس از نقل این حادثه تاریخی می گوید: این خبر از اخبار و احادیث مشهور است که عدّه زیادی از محدّثان «اهل سنّت» آن را نقل نموده اند و من از استادخودم عبدالوهاب درباره صحّت و سقم آن سؤال کردم، او پاسخ داد: «هذا خبرٌ صحیح»؛ بدو گفتم اگر این خبر صحیح است، چرا مؤلفان صحاح ششگانه نیاورده اند؟! در پاسخ من گفت: «کَمْ قَدْ أهمَلَ طامِعوا الصِّحاح مِنَ الأخبار الصَّحِیحة»؛ «صاحبان صحاح ششگانه خبرهای صحیح بی شماری را در کتابهای خود نیاورده اند، این خبر هم یکی از آنها است

عصران;739259 نوشت:
- روایت شکست خیبر برای ابوبکر فقط بیانگر شکست در جنگ است نه چیز دیگر. در این روایات فقط عباراتی که دلالت بر ترس عمر بن خطاب و سپاهش دارد بیان شده است نه ابوبکر.

2- شکست در یک جنگ برای بسیاری فرماندهان نظامی در تاریخ ممکن است رخ بدهد و هیچ انسان عاقل و منصفی از یک شکست به عدم شجاعت و ترسو بودن آن فرمانده ی نظامی حکم نمی کند.

بحث فرار از جنگ و شکست کاملأ متفاوت است اگر طرف بره بجنگه و زخمی بشه و شکست بخوره برگرده حرفی نیست اما ابوبکر و عمر و عثمان اصلأ وارد جنگ نشده بودند وقتی جمعیت کفار رو دیدند فرار کردند که برخی از نقل ها درباره جنگ احد داره که میگه تا مدینه فرار کردند و اصلأ عثمان سه روز بعد برگشت پیش پیامبر
اما امیرالمومنین مردانه و خالصانه از پیامبر دفاع میکرد تا جایی که جبرئیل ندا داد لاسیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی
چرا ابوبکر و عمر و عثمان نماندند و دفاع نکرند تا همچین حرفی درباره آنها زده بشه مگر نداریم کسی که در راه خدا جهاد میکنه اگر کشته بشه شهید میشه چرا اینا نماندن و جنگ نکردند؟ فوقش شهید میشدند دیگه ، چرا مثل منافقین فرار کردند ؟ بین شکست و فرار تفاوت از زمین تا آسمانه
یا در جنگ خیبر اصلأ وارد جنگ نشدند همین که رفتند برگشتند و سربازانی که همراه اونا بودند به اونا میگفتند ترسو و میگفتند از ترس فرار کردن

عصران;739259 نوشت:
- اگر بگوییم که ابوبکر به عدم شجاعت معروف بوده است این ایراد به پیغمبر اسلام هم وارد می شود که چرا در ابتدا کسی را که به عدم شجاعت معروف بود به فرماندهی جنگ انتخاب کرد و بسیاری از مسلمانان را قربانی این تصمیم نابخردانه ی خود کرد؟

دربسیاری از موارد پیامبر برای اینکه حجت بر اینها (ابوبکر و عمر وعثمان) تمام بشه اول آنها را بکار میگرفت وبعد از اینکه آنها از انجام کار عاجز میشدند حضرت علی(ع) رو فرمان میداد و حضرت به نحو احسن مأموریت رو باموفقیت به پایان میرسوند و مهم ترین دلیل اینکار این بود که حجت برآنها تمام بشه که حضرت علی(ع) از هر لحاظ بر آنها برتری داره چون پیامبر(ص) میدونستند که اینها بعد از ایشان نفاق میکنند
نه تنها در جنگ بلکه در بسیاری از موارد دیگر توانایی و برتری حضرت علی (ع) بر آنها ثابت شده بود و باتوجه به این ، حق امام علی (ع) رو به ناحق غصب کردند

مبحث دوم اینکه آنها خود را از بزرگان و از صحابه بزرگ میدونستند و برای خودشون حق قائل بودند و کسی که ادعای فرمانده بودن و بزرگی داره باید یه جا خودشو نشون بده دیگه پیامبر هم برای اینکه حرف وحدیثی نباشه و بفهمونه که اینا فقط ادعا دارن این کار رو انجام میدادند

عصران;739259 نوشت:
دوم ماجرایی که برای عدم شجاعت ابوبکر به آن استناد شد جریان فرار اصحاب در جنگ احد بود اما این هم قابل احتجاج نیست:

1- اگر قرار باشد از فرار در جنگ احد به عدم شجاعت کسی حکم بکنیم باید تمام اصحاب پیامبر به جز عده ی معدودی را ترسو بدانیم زیرا فقط شیخین که در جنگ فرار نکردند بنابراین باید ابوذر و سلمان و مقداد و عمار و غیره را هم ترسو بدانیم.

درباره فرار از جنگ مفصل بحث کردیم اما نکاتی رو هم درباره جناب سلمان ، ابوذر و عمار ومقداد بیان کنیم هرچند تقریبأ تمامی کتب تاریخ صدر اسلام رو اهل سنت نوشتند و تا جایی که تونستند تحریف کردند و هر کس که به امیرالمومنین منصوب بود رو حذف کردند و اگر نتونستند کم رنگ کردند

اما درباره صحابه واقعی حضرت رسول(ص) وامام علی(ع) که گفتید این ها هم فرار کردند که اشتباه میکنید

سلمان

داستان سلمان اینگونه بود که پس از آن که با پدرش برسر رفتن و پیدا کردن دین جدیدی بحث کرد رفت به جاهای مختلف و پیش اسقف و این زمانی بود که هنوز پیامبر به پیامبری نرسیده بودند و سلمان پس از مرگ کشیش هایی که پیششان بود پیش کشیش دیگری میرفت تا اینکه آخرین کشیش به او گفت و در عصرى زندگى می‌‌كنى كه نزديك است پيامبرى مبعوث شود كه آئين او بر اساس آئين حق حضرت ابراهیم استوار است و به سرزمينى كه داراى نخلستان و بين دو حره واقع شده است، هجرت می‌‌كند. اگر توانستى خود را به او برسانى غفلت نكن بعد در راه به سلمان ظلم میکنند واو در نهایت به عنوان یک برده نزد یک یهودی میماند تا اینکه پس از جنگ احد پیامبر به مسلمانان امر فرمود تا سلمان را در پرداخت قيمتش يارى كنند، در پرتو عنايت خدا آزاد گرديد و به عنوان يك نفر مسلمان آزاد زندگى كرد در جنگ خندق مسلمانان را یاری میکند پس برده بودن سلمان مانع از حضور او در جنگ بدر و احد شد چه برسد به اینکه بخواهد فرار کند

در باره ابوذر

ابوذر، از نخستين اسلام‌آورندگان است. به نقل از خود او، پنجمين فردى بود كه اسلام آورد. يعقوبى، اسلام او را پس از على‌بن‌ابى طالب، خديجه و زيدبن حارثه دانسته وى پس از پذيرش اسلام، از طرف حضرت به اخفاى دين و بازگشت به ديار خويش تا هنگام رسيدنِ فرمانِ هجرت، مأمور شد؛ امّا شوق او به اسلام و پيامبر، وى را به اظهار عقيده در ميان مشركان و اعتراض آنان كشاند؛ از اين‌رو مشكلاتى را متحمّل شد. اوسپس به ديار خويش رفت و پس از جنگ اُحُد (يا خندق)به مدينه آمد و تا پايان حيات پيامبر(صلى الله عليه وآله)با حضرت بود. در فتح مكّه، گويا پرچم بنى‌غفار را به دست داشت و در حنين، پرچم‌دار آنان بود
صحيح مسلم، ج‌8‌، ص‌368. الاستيعاب، ج‌4، ص‌217. الطبقات، ج 4، ص 170.الاستيعاب، ج 4، ص 217.الطبقات، ج‌4، ص‌168و ج‌3، ص‌419.الاستيعاب، ج‌1، ص‌321. المغازى، ج‌2، ص‌819‌.همان، ج‌3، ص‌896‌.

درباره عمار

عمار در جنگ های زمان رسول خدا(ص) فعالانه شرکت داشت و از آزمایش جهاد در راه خدا، سرافرازانه بیرون آمد. یکی از نبردهایی که عمار در آن رشادت های بسیار نشان داد، جنگ احد بود. در روایتی آمده است وقتی عمار، پیشاپیش لشکر در رکاب رسول خدا(ص) با افراد دشمن مبارزه می کرد، جبرئیل نزد پیامبر(ص) آمد و پرسید: «این شخص که پیشاپیش تو در برابر دشمن قرار گرفته است و از آیین تو دفاع می کند، کیست؟»
حضرت فرمود: «این شخص عمار یاسر است».
جبرئیل گفت: بَشِّرهُ بالجنَّهِ، حُرِّمَت النارُ علی عمّار؛(1) «ای رسول خدا، عمار را به بهشت مژده ده! آتش دوزخ بر وی حرام شده
است
».1.عبدالحسین امینی، الغدیر، ج9، ص28.

مقداد

در نبرد احد پیامبر اعظم… پس از آرایش نظامی سپاه خود، مقداد و زبیر را به فرماندهی سواره نظام لشکر خود منصوب کرد.
آن دو مأموریت داشتند تا با هدایت صد مرد جنگی جناح راست لشگر دشمن را مهار نموده و حملات آنان را دفع کنند
.(1)
هنگامی که در احد، مسلمین شکست را پذیرفتند و فرار را برقرار ترجیح دادند، مقداد از معدود کسانی بود که فداکارانه و دلیرانه در کنار پیامبر… مقاومت نمود(2)
(1)امل فی التاریخ، ابن اثیر، (بیروت، دار صادر، چاپ اول، بی‌تا)، ج 2، ص 73. (2) . بحارالانوار، محمدباقر مجلسی،ج 2، ص 141.

یاعلی

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
ما تا آمدیم به خودمان بجنبیم برادر navid69 به بخش قابل توجهی از ادعا های کاربر گرامی عصران پاسصخ دادند بنده در اینجا به باقی مانده ی آنها پاسخ میدهم و درمواردی هم افزون بر پاسخ دوست عزیزمان مطالب دیگری اضافه میکنم . انشاءالله


عصران;739259 نوشت:
من در اینجا قصد اثبات شجاعت ابوبکر را ندارم اما سخن در این است که این که برای رد این روایت بگوییم که ابوبکر به عدم شجاعت معروف بوده و شجاعت وی از منکرات است دلیل محکمی نیست به دلایلی که عرض می شود:

امابه گمان بنده اینگونه است .

عصران;739259 نوشت:
3- اگر بگوییم که ابوبکر به عدم شجاعت معروف بوده است این ایراد به پیغمبر اسلام هم وارد می شود که چرا در ابتدا کسی را که به عدم شجاعت معروف بود به فرماندهی جنگ انتخاب کرد و بسیاری از مسلمانان را قربانی این تصمیم نابخردانه ی خود کرد؟

همانطور که برادر گرامی navid69 فرمودند پیامبر در بسیاری از موارد برای اثبات عدم صلاحیت ابوبکر و عمر ابتدا کارها را به ایشان می سپردند و بعد از آنکه از پس آن برنمی آمدند حضرت علی (ع) را برآن کار مامور میکردند و حضرت هم با سرفرازی و موفقیت باز می گشتند پس در این مورد هیچ ملامتی بر رسول خدا (ص) نیست و یک از این نمونه های غزوه ی خیبر است . مگر نمیدانید که خداوند در قرآن کریم میفرماید ((رسول خدا از روی هوی و هوس سخن نمیگوید بلکه آنچه که میگوید سخن وحی است)) پس انتصاب ابوبکر و عمر برای اثبات بی لیاقتی شان هم از این قاعده مستثنی نیست .
رسول خدا (ص) روز قبل از آنکه پرچم را به دست حضرت علی (ع) بدهد و او را راهی میدان کند فرمودند (( فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم اورا دوست دارند پیش رونده است و فرار نمیکند خداوند فتح رابه دست او خواهد فرستاد )) (صحیح بخاری جلد 4 ص 20 و 207 و ج 5 ص 76)
حال سوال اینجاست رسول خدا (ص) با این که میدانستد فتح به دست حضرت علی (ع) خواهد بود پس چه دلیلی داشت که ابتدا پرچم را به دست ابوبکر و سپس عمر بدهد ؟ آیا نعوذ بالله رسول خدا از روی هوی و هوس کار بیهوده ای میکند ؟ نه هرگز بلکه این تدبیری از سوی ایشان برای اثبات بی لیاقتی ابوبکر و عمر بود .

عصران;739259 نوشت:
1- روایت شکست خیبر برای ابوبکر فقط بیانگر شکست در جنگ است نه چیز دیگر. در این روایات فقط عباراتی که دلالت بر ترس عمر بن خطاب و سپاهش دارد بیان شده است نه ابوبکر.

خیر اصلا اینگونه که میفرمایید نیست برای آشکار شدن موضوع و در ادامه توجه شما را به بخش هایی از کتاب مهار انحراف جلب میکنم
(( خداوند در قرآن کریم میفماید (( بگو اگر خدا را دوست میدارید از من پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد )) پیامبر (ص) در غزوه ی خیبر فرمود او خدا و رسول خدا را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند . با توجه به آیه ی فوق یعنی او تابع من است . این کلام اشاره به عدم تبعیت دو فرمانده پیشین از خدا و رسول خدا (ص) دارد مخصوصا آن که عبارت بعدی پیامبر یعنی کرار غیرفرار بازگو کننده ی فرار آن دو است))

عصران;739259 نوشت:
2- شکست در یک جنگ برای بسیاری فرماندهان نظامی در تاریخ ممکن است رخ بدهد و هیچ انسان عاقل و منصفی از یک شکست به عدم شجاعت و ترسو بودن آن فرمانده ی نظامی حکم نمی کند.

بله اما شکست و فرار در تمام جنگ هایی که کار مسلمین رو به وخامت میرود نشان از ترسو و منافق بودن یک شخص است. چنان که در جنگ احد چنین شد و چنان که در غزوه ی خیبر وقتی پیامبر مسلمانان را به جنگ با عمر ابن عبدود فرامی خواند ابوبکر هم از کسانی بود که سردر گریبان کرده و از رفتن به میدان جگ خودداری می کردند.
عصران;739259 نوشت:
دوم ماجرایی که برای عدم شجاعت ابوبکر به آن استناد شد جریان فرار اصحاب در جنگ احد بود اما این هم قابل احتجاج نیست:

چرا خیلی هم هست در ادامه خواهید فهمید


عصران;739259 نوشت:
1- اگر قرار باشد از فرار در جنگ احد به عدم شجاعت کسی حکم بکنیم باید تمام اصحاب پیامبر به جز عده ی معدودی را ترسو بدانیم زیرا فقط شیخین که در جنگ فرار نکردند بنابراین باید ابوذر و سلمان و مقداد و عمار و غیره را هم ترسو بدانیم.

اولا همانطور که برادر navid 69 اثبات فرمودند ابوذر و سلمان و مقداد و عمار جزو معدود اصحابی بودند که در روز جنگ احد فرار نکردند .
دوما همینطور است و اغلب اصحاب در جنگ احد و بسیاری دیگر از گلوگاه های خطرناک اسلام ترسیده و یا گریختند یا از مسئولیت پذیری سرباز زدند نمونه اش هم در غزوه خندق هنگامی که رسول خدا (ص) آنها را به جنگ با عمر ابن عبدود تشویق میکرد همه بجز حضرت علی (ع) از ترس سردر گریبان فروکرده و ساکت شده بودند. و در خزوه ی خندق از این گونه مطالب کم نبود
.

قرآنوحشت مسلمانان و بدگمانی آنان به وعده‌های خداوند را کاملا وصف کرده است. [1] [2] این ترس به گونه‌ای بود که مُعَتّب‌بن قُشیر، از منافقان، گفت که محمد به ما وعده گشایش قصرهای کسری و قیصر را می‌داد، در حالی که اکنون کسی برای قضای حاجت هم جرأت بیرون رفتن ندارد. [3] [4] [۵] که بنابه قولی گفته است، معتّب‌بن قشیر از اهل بدر بود و منافق به‌شمار نمی‌رفت).

1. احزاب/سوره۳۳، آیه۱۲-۱۰.
2. طبری، تاریخ طبری، ج۱۰، ص۲۷۰-۲۶۴.
3. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۱.
4. طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۲.
۵. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۳۳، چاپ ابراهیم الابیاری، مصطفی السقاء عبدالحفیظ شلبی، بیروت، بی‌تا

آیات 10 و 12 سوره ی احزاب
.إِذْ جَاؤُوكُم مِّن فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَإِذْ زَاغَتْ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا﴿۱۰﴾
هنگامى كه از بالاى [سر] شما و از زير [پاى] شما آمدند و آنگاه كه چشمها خيره شد و جانها به گلوگاهها رسيد و به خدا گمانهايى [نابجا] مى‏برديد (۱۰)

سوره ی احزاب ایه ی 12
وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا ﴿۱۲﴾
و هنگامى كه منافقان و كسانى كه در دلهايشان بيمارى است مى‏گفتند خدا و فرستاده‏اش جز فريب به ما وعده‏اى ندادند (۱۲)


عصران;739259 نوشت:
حاکم نیشابوری به نقل از عایشه روایت می کند: ابوبكر هر گاه ياد روز اُحُد مى‌افتاد،‌ گريه مى‌كرد و مى‌گفت: آن روز، روز طلحه بود. سپس گفت: نخستين كسى كه در آن روز (پس از فرار)( این عبارت داخل پرانتز توسط مترجم افزوده شده است و قابل احتجاج نیست!!!)بازگشت، من بودم، رسول خدا را ديدم كه با يكى از كفار مى‌جنگيد،

چرا این سخن قابل احتجاج نیست ؟ اتفاقا اگر بخواهیم دقیق بررسی کنیم خیلی هم مهم و کلیدی است . در روایت با یک واسطه از قول ابوبکر نقل شده است که (( نخستین کسی که در آن روز باز گشت من بودم)) معنای بازگشت در نزد شما چیست ؟ بدیهی است که هیچ بازگشتی نسیت مگر این که قبل از آن رفتنی باشد پس اگر ابوبکر فرار نکرده پس کجا رفته بوده که باز گردد ؟ نخیر عزیزم او هم همانند دوستانش عمر ابن خطاب و عثمان ابن عفان فرار کرده بوده است.

پاسخ گویی به ادامه ی مطالب را هم به دلیل این که بنده وقت زیادی ندارم به کاربران و کارشناسان گرامی که در این مورد تخصص بیشتری از بنده دارند واگذار میکنم .
والسلام علی من اتبع الهدی

navid;739266 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
اولا در مباحثات میان اهل سنت و شیعیان باید به منابعی استناد شود که در نزد دوطرف صحیح میباشند پس استناد یک طرفه ی شما به منابع اهل سنت برای اثبات ادعا هایتان مردود و محکوم است.
دوما حدیثی که از منابع شیعه نقل نمودید برفرض صحت از معصوم نمیباشد فلذا برای اثبات فضیلت ابوبکر قابل استناد نیست . یکی از حاظران ادعایی کرده و مامون هم بدون تایید یا تکذیب ادعای او و با توجه به مبانی شرعی و عقلی به او پاسخ گفته است . پس لطفا در انتخاب مطالب خود دقت بیشتری به خرج دهید .
والسلام علی من اتبع الهدی.

سلام

اولا که منابع و گزارشهای تاریخی اختصاص به شیعه و سنی ندارند که بخواهیم بگوییم این کتاب را چون سنی نوشته من قبول ندرم یا چون شیعه نوشته من قبول ندارم.منابع تاریخی شیعه هم درباره ی سیره ی پیامبر و تاریخ اسلام انگشت شمار هستند. مثلا اگر بخواهید جنگ بدر را فقط از طریق منابع شیعه بدانید چیز زیادی گیرتان نمی آید. و همانطور که یکی از دوستان هم گفتند:

navid69;739324 نوشت:
تقریبأ تمامی کتب تاریخ صدر اسلام رو اهل سنت نوشتند

بنابراین اگر بخواهید منابع تاریخی را به صرف اینکه اهل سنت نوشته اند قبول نکنید باید قسمت اعظم تاریخ اسلام را به دور بریزید.

دوما حتی در پذیرش یک روایت هم چیزی که نقش کلیدی دارد مذهب راوی نیست بلکه توثیق یا عدم توثیق اوست. همانگونه که در کتب رجال شیعه افرادی را می یابید که سنی و زیدی و اسماعیلی و واقفی و غیره هستند ولی توثیق شده اند یا در کتب تراجم و رجال اهل سنت افراد شیعه ای هستند که توثیق شده اند.
سوما جریان سایه بان در جنگ بدر از وقایع مشهور و متواتر تاریخی است و به همین سادگی قابل انکار نیست.

navid69;739293 نوشت:
دیگه ابن ابی الحدید و استادش اسکافی در نزد اهل سنت خیلی بزرگ هستن جزو بزرگترین علمای اهل سنت هستند

سلام

البته همه ی اهل سنت ابن ابی الحدید و ابوجعفراسکافی را قبول ندارند . چیزی هم که نقل کردید به عنوان قضاوت یک عالم سنی معتزلی قابل قبول است ولی وقتی می تواند قابل احتجاج باشد که مستند به تاریخ شده باشد.
اگر هم خیلی از ابن ابی الحدید خوشتان می آید خوب است نگاهی بیندازید که او در شرح این سخن امام علی که فرمودند:(( آلة الریاسة سعة الصدر))چه حرفهایی درباره ی معاویه زده است.( شرح نهج البلاغه ج18 ص 407 تا 410)

navid69;739293 نوشت:
در صورتی که شما برای حرفاتون سندی نذاشتین

برای کدام قسمت حرفهای من سند می خواهید؟

navid69;739293 نوشت:
أبو بكر از نظر عقل از تمام مسلمانان ضعيف تر و نزد عرب از نظر شجاعت كمترين بود،

طبق گزارش منابع تاریخی ابوبکر در تمام غزوات پیامبر شرکت داشته و از معدود کسانی است که در غزوه احد و حنین پایداری کردند:

قال أخبرنا محمد بن عمر قال أخبرنا محمد بن عبدالله عن الزهري عن عبيد الله بن عبدالله بن عتبة قال لما أقطع رسول الله صلى الله عليه وسلم الدور بالمدينة جعل لابي بكر موضع داره عند المسجد وهي الدار التي صارت لآل معمر قالوا وشهد أبو بكر بدرا وأحدا والخندق والمشاهد كلها مع رسول الله صلى الله عليه وسلم ودفع رسول الله صلى الله عليه وسلم رايته العظمى يوم تبوك إلى أبي بكر وكانت سوداء وأطعمه رسول الله صلى الله عليه وسلم بخيبر مائة وسق وكان في من ثبت مع رسول الله صلى الله عليه وسلم يوم أحد حين ولى الناس ( طبقات الکبری ابن سعد ج3 ص 175 __ انساب الاشراف بلاذری ج10 ص67__تاریخ دمشق ابن عساکر ج30 ص15__ اسدالغابه ج3 ص212)

ممکن است بگویید در برخی روایات آمده که ابوبکر در جنگ احد فرار کرده است. خب در روایات دیگر هم آمده که در جنگ احد فرار نکرده و پایداری کرده است. بنابراین شما هم برای اینکه بگویید آن روایاتی که می گوید فرار کرده درست هستند و روایاتی که می گوید فرار نکرده غلط هستند باید دلیل محکمی ارائه بدهید. وگرنه اینکه روایاتی که می گوید ابوبکر فرار کرده درست هستند به خاطر اینکه شما دوست داشته اید ابوبکر فرار کرده باشد باید بدانید که دوست داشتن شما برای ما دلیل نمی شود.

اما درباره ی پایداری و عدم فرار ابوبکر در جنگ حنین:


حَدَّثَنَا ابن حميد، قال: حَدَّثَنَا سلمة، عن ابْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ عُمَرَ بْنِ قَتَادَةَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ جَابِرٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: لَمَّا اسْتَقْبَلْنَا وَادِيَ حُنَيْنٍ، انْحَدَرْنَا فِي وَادٍ مِنْ أَوْدِيَةِ تِهَامَةَ أَجْوَفَ حَطُوطٍ، إِنَّمَا نَنْحَدِرُ فِيهِ انْحِدَارًا- قَالَ: وَفِي عِمَايَةِ الصُّبْحِ، وَكَانَ الْقَوْمُ قَدْ سَبَقُوا إِلَى الْوَادِي، فَكَمَنُوا لَنَا فِي شِعَابِهِ وَأَحْنَائِهِ وَمَضَايِقِهِ، قَدْ اجمعوا وتهيئوا وأعدوا- فو الله مَا رَاعِنَا وَنَحْنُ مُنْحَطُّونَ إِلا الْكَتَائِبَ قَدْ شَدَّتْ عَلَيْنَا شَدَّةَ رَجُلٍ وَاحِدٍ، وَانْهَزَمَ النَّاسُ أَجْمَعُونَ، فَانْشَمَرُوا لا يَلْوِي أَحَدٌ عَلَى أَحَدٍ، وانحاز رسول الله ص ذَاتَ الْيَمِينِ، ثُمَّ قَالَ: أَيْنَ أَيُّهَا النَّاسُ! هلم الى! انا رسول الله، أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ! قَالَ: فَلا شَيْءَ، احْتَمَلَتِ الإِبِلُ بَعْضُهَا بَعْضًا، فَانْطَلَقَ النَّاسُ، إِلا أَنَّهُ قَدْ بَقِيَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص نَفَرٌ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنْصَارِ وَأَهْلِ بَيْتِهِ وَمِمَّنْ ثَبَتَ مَعَهُ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ أَبُو بَكْرٍ، وَعُمَرُ، وَمِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، وَالْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَابْنُهُ الْفَضْلُ، وَأَبُو سُفْيَانَ بْنُ الْحَارِثِ، وَرَبِيعَةُ بْنُ الْحَارِثِ، وَأَيْمَنُ بن عبيد- وهو ايمن بن أُمِّ أَيْمَنَ- وَأُسَامَةُ بْنُ زَيْدِ بْنِ حَارِثَةَ. ( تاریخ طبری ج3 ص 74__ سیره ابن هشام ج4 ص894)

انحدر رسول الله صلى الله عليه وسلم في وادي الحنين على تعبئة وركب بغلته البيضاء دلدل ولبس درعين والمغفر والبيضة فاستقبلهم من هوازن شئ لم يروا مثله قط من السواد والكثرة وذلك في غبش الصبح وخرجت الكتائب من مضيق الوادي وشعبه فحملوا حملة واحدة وانكشفت الخيل خيل بني‌سليم مولية وتبعه أهل مكة وتبعهم الناس منهزمين فجعل رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول يا أنصار الله وأنصار رسوله أنا عبدالله ورسوله ورجع رسول الله صلىالله عليه وسلم إلى العسكر وثاب إليه من انهزم وثبت معه يومئذ العباس بن عب المطلب وعلي بن أبي طالب والفضل بن عباس وأبو سفيان بن الحارث بن عبد المطلب وربيعة بن الحارث بن عبد المطلب وأبو بكر وعمر وأسامة بن زيد في أناس من أهل بيته وأصحابه. ( طبقات الکبری ابن سعد ج2 ص 150_151 __ امتاع الاسماع ج8 ص389)

و شرکت او در غزوه های بدر ( المغازی واقدی، ج۱، ص۵۵) و احد (ج۱، ص۲۴۰، المغازی) و حمرا الاسد (ج۱، ص۳۳۶، المغازی) و بنی نضیر( ج۱، ص۳۶۴، المغازی) و بدر الموعد ( ج۱، ص۳۸۶، المغازی)و مریسیع (ج۱، ص۴۰۵، المغازی) و خندق ( ج۱، ص۴۴۸، المغازی) و بنی قریظه(ج۱، ص۴۹۸، المغازی) و بنی لحیان ( ج۱، ص۵۳۶، المغازی) و حدیبیه(ج۱، ص۵۸۰، المغازی) و خیبر ( ج۲، ص۶۴۴، المغازی)و فتح مکه ( ج۲، ص۸۱۳، المغازی) و حنین (ج3، ص۹۰۰، المغازی) و طائف (ج۲، ص۹۳۰-۹۳۱، المغازی) و تبوک ( ج3، ص۹۹۱-۹۹۶، المغازی) به ثبت رسیده است.

navid69;739293 نوشت:
نه تيرى انداخت و نه شمشيرى كشيد و نه خونى را ريخت.

در سریه ی بنی کلاب در نجد که به دستور رسول خدا ابوبکر فرمانده سپاه اسلام شده بود. ابوبکر آن را با پیرروزی به انجام رسانید:(یک غلط در تزجمه بود که اصلاح شد)
حَدّثَنِي حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ، عَنْ عِكْرِمَةَ بْنِ عَمّارٍ، عَنْ إيَاسِ بْنِ سَلَمَةَ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: بَعَثَ رسول الله صلى الله عليه وسلم أبا بَكْرٍ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ وَأَمّرَهُ عَلَيْنَا، فَبَيّتْنَا نَاسًا مِنْ هَوَازِنَ، فَقَتَلْت بِيَدَيْ سَبْعَةً أَهْلَ أبيات ، وكان شعارنا: أمت أمت. ( المغازی واقدی ج2 ص 722 __ طبقات الکبری ابن سعد ج3 ص 175 __تاریخ دمشق ابن عساکر ج22 ص92__ انساب الاشراف بلاذری ج10 ص65__ سیره حلبیه ج3 ص 261__ المنتظم ابن جوزی ج6 ص145)


navid69;739317 نوشت:
بحث فرار از جنگ و شکست کاملأ متفاوت است اگر طرف بره بجنگه و زخمی بشه و شکست بخوره برگرده حرفی نیست اما ابوبکر و عمر و عثمان اصلأ وارد جنگ نشده بودند وقتی جمعیت کفار رو دیدند فرار کردند که برخی از نقل ها درباره جنگ احد داره که میگه تا مدینه فرار کردند و اصلأ عثمان سه روز بعد برگشت پیش پیامبر
اما امیرالمومنین مردانه و خالصانه از پیامبر دفاع میکرد تا جایی که جبرئیل ندا داد لاسیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی
چرا ابوبکر و عمر و عثمان نماندند و دفاع نکرند تا همچین حرفی درباره آنها زده بشه مگر نداریم کسی که در راه خدا جهاد میکنه اگر کشته بشه شهید میشه چرا اینا نماندن و جنگ نکردند؟ فوقش شهید میشدند دیگه ، چرا مثل منافقین فرار کردند ؟ بین شکست و فرار تفاوت از زمین تا آسمانه

بهتر است قبل از نقد مطلبی ابتدا آن را خوب با دقت بخوانید. این مطلبی که از من نقل قول زدید را من درباره ی جنگ خیبر گفتم آن وقت شما آمدید و دباره ی جنگ احد به من جواب دادید.

اما در همین رابطه هم بد نیست بدانید که وقتی سواره نظام دشمن از پشت به به یک سپاه حمله می کند این کاملا طبیعی است که آرایش نظامی آن سپاه به هم می خورد و اوضاع آن سپاه آشفته می شود. به خاطر همین هم پیغمبر تعدادی تیرانداز را در آنجا مستقر کرده بود تا چنین اتفاقی نیفتد.

navid69;739317 نوشت:
یا در جنگ خیبر اصلأ وارد جنگ نشدند همین که رفتند برگشتند

سندی برای حرف خود ارائه ندادید.
رفت و برگشت نبود .در جنگ خیبر ابوبکر وارد جنگ شد ولی شکست خورد و برگشت:

عَنْ سَلَمَةَ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْأَكْوَعِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: «بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ(وآله) وَسَلَّمَ أَبَا بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ إِلَى بَعْضِ حُصُونِ خَيْبَرَ فَقَاتَلَ وَجُهِدَ وَلَمْ يَكُنْ فَتْحٌ»؛ ( مستدرک حاکم ج3 ص39)
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) ابوبکر را به سوی برخی از دژهای خیبر اعزام نمودند. وی جنگ نمود و در این راستا تلاش نمود؛ اما موفق به فتح و پیروزی نشد.

عَنْ عَلِيٍّ أَنَّهُ قَالَ: يَا أَبَا لَيْلَى أَمَا كُنْتَ مَعَنَا بِخَيْبَرَ؟ قَالَ: بَلَى وَاللَّهِ كُنْتُ مَعَكُمْ، قَالَ: فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ(وآله)وَسَلَّمَ «بَعَثَ أَبَا بَكْرٍ إِلَى خَيْبَرَ فَسَارَ بِالنَّاسِ وَانْهَزَمَ حَتَّى رَجَعَ»؛( مستدرک حاکم ج3 ص39)
امام علی(علیه السلام) به ابولیلی فرمودند: آیا تو با ما در خیبر نبودی؟ وی در پاسخ گفت: بله بخدا سوگند به همراه شما بودم. گفت: همانا رسول خدا(صلی الله علیه وآله) ابوبکر را به سوی خیبر فرستاد، وی نیز به همراه مردم به سوی خیبر رهسپار شد؛ اما شکست خورد و باز گشت.

حتی در برخی منابع آمده که ابوبکر به شدت در جنگ خیبر جهاد کرد:

حدثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بُرَيْدَةَ، عَنْ أَبِيهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ(وآله) وَسَلَّمَ رُبَّمَا أَخَذَتْهُ الشَّقِيقَةُ، فَيَلْبَثُ الْيَوْمَ وَالْيَوْمَيْنِ لَا يَخْرُجُ، فَلَمَّا نَزَلَ بِخَيْبَرَ أَخَذَتْهُ الشَّقِيقَةُ، فَلَمْ يَخْرُجْ إِلَى النَّاسِ، وَأَنَّ أَبَا بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَخَذَ رَايَةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ(وآله) وَسَلَّمَ، ثُمَّ نَهَضَ فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِيدًا ثُمَّ رَجَعَ»؛
( مستدرک حاکم ج3 ص39)
عبدالله بن بریده از پدرش نقل می کند که او گفت: گاهی پیامبر اکرم مبتلا به درد شقیقه(دو استخوان اطراف پیشانی) می شدند، به گونه ای که یک یا دو روز از منزل خارج نمی شدند. هنگامی که آنحضرت به خیبر رسیدند همین امر اتفاق افتاد؛ لذا آنحضرت در جمع مردم حاضر نشدند. ابوبکر روزی پرچم را بدست گرفته و به سوی میدان رهسپار گردید و جنگ سختی نمود و سپس بازگشت.

navid69;739317 نوشت:
سربازانی که همراه اونا بودند به اونا میگفتند ترسو و میگفتند از ترس فرار کردن

برای ابوبکر چنین چیزی نقل نشده است که سربازانش او را ترسو می خواندند. این فقط برای عمربن خطاب و سپاهش نقل شده است . عبارت ((فَرَجَعَ يُجَبِّنُ أَصْحَابَهُ وَيُجَبِّنُونُهُ)) برای عمر و سپاهش نقل شده نه ابوبکر.

navid69;739321 نوشت:
دربسیاری از موارد پیامبر برای اینکه حجت بر اینها (ابوبکر و عمر وعثمان) تمام بشه اول آنها را بکار میگرفت وبعد از اینکه آنها از انجام کار عاجز میشدند حضرت علی(ع) رو فرمان میداد و حضرت به نحو احسن مأموریت رو باموفقیت به پایان میرسوند و مهم ترین دلیل اینکار این بود که حجت برآنها تمام بشه که حضرت علی(ع) از هر لحاظ بر آنها برتری داره چون پیامبر(ص) میدونستند که اینها بعد از ایشان نفاق میکنند
نه تنها در جنگ بلکه در بسیاری از موارد دیگر توانایی و برتری حضرت علی (ع) بر آنها ثابت شده بود و باتوجه به این ، حق امام علی (ع) رو به ناحق غصب کردند

برای اینکه حجت بر آنها تمام بشود و برتری امام علی بر ابوبکر ثابت بشود حتما باید مسلمانان تلفات بدهند و تعداد بسیاری قربانی بشوند راه بهتری برای این کار نبود. مگر جان مسلمین بازیچه است؟
بعد هم برفرض جنگ خیبر و قضیه ی ابلاغ سوره ی برائت برای اثبات برتری امام علی بر ابوبکر بود.آیا آن ماموریت هایی که پیغمبر به ابوبکر داد و ابوبکر آنها را با موفقیت انجام داد ( مانند سریه ی بنی کلاب) آنها هم برای اثبات برتری امام علی بر ابوبکر بود؟

navid69;739321 نوشت:
مبحث دوم اینکه آنها خود را از بزرگان و از صحابه بزرگ میدونستند و برای خودشون حق قائل بودند و کسی که ادعای فرمانده بودن و بزرگی داره باید یه جا خودشو نشون بده دیگه پیامبر هم برای اینکه حرف وحدیثی نباشه و بفهمونه که اینا فقط ادعا دارن این کار رو انجام میدادند

باز هم که یک ادعای بدون دلیل دیگر کردید. ابوبکر در زمانی که از مکه به مدینه مهاجرت کرده بود حتی رییس قبیله ی خودش هم نبود.
این حرفتان در واقع توهین به پیامبر اسلام است. مناصبی که پیغمبر به افراد می داد بر اساس قابلیت ها و توانایی های اشخاص بود نه بر اساس ادعای خودشان.
پیروزی در یک جنگ یک امر حساس و مهم است و مگر جان و آبروی مسلمانان بازیچه است که فقط پیامبر برای اینکه پوچی ادعای شخصی را ثابت کند یک فرد بی لیاقت را به سمت فرماندهی منصوب کند؟ هیچ مدیر مدبری چنین کاری را انجام نمی دهد.

navid69;739324 نوشت:
درباره فرار از جنگ مفصل بحث کردیم اما نکاتی رو هم درباره جناب سلمان ، ابوذر و عمار ومقداد بیان کنیم هرچند تقریبأ تمامی کتب تاریخ صدر اسلام رو اهل سنت نوشتند و تا جایی که تونستند تحریف کردند و هر کس که به امیرالمومنین منصوب بود رو حذف کردند و اگر نتونستند کم رنگ کردند

باز هم یک ادعای بدون دلیل دیگر. به قول خودتان:

navid69;739293 نوشت:
با الکی حرف زدن که نمیشه بحث کرد

آنها اگر می خواستند می توانستند نام امام علی را هم در جنگها کم رنگ کنند. بعد هم مگر سهل بن حنیف از یاران امام علی نیست که نامش جزو افرادی که در جنگ احد مقاومت کرده اند ذکر شده است. پس بهتر است قبل از حرف زدن کمی تحقیق کنید.

navid69;739324 نوشت:
اما درباره صحابه واقعی حضرت رسول(ص) وامام علی(ع) که گفتید این ها هم فرار کردند که اشتباه میکنید

مگر شما آن روایتی را قبول ندارید که می گوید در جنگ احد جز امام علی کسی در کنار پیامبر نمانده بود و سپس بعد از گذشت مدتی کم کم تعدادی هم به او پیوستند. طبق منطق شما بر اساس این روایت باید حکم کنیم که به غیر از امام علی تمام اصحاب پیامبر از جمله مقداد و عمار و سلمان هم ترسو بودند.

navid69;739324 نوشت:
سلمان

داستان سلمان اینگونه بود که پس از آن که با پدرش برسر رفتن و پیدا کردن دین جدیدی بحث کرد رفت به جاهای مختلف و پیش اسقف و این زمانی بود که هنوز پیامبر به پیامبری نرسیده بودند و سلمان پس از مرگ کشیش هایی که پیششان بود پیش کشیش دیگری میرفت تا اینکه آخرین کشیش به او گفت و در عصرى زندگى می‌‌كنى كه نزديك است پيامبرى مبعوث شود كه آئين او بر اساس آئين حق حضرت ابراهیم استوار است و به سرزمينى كه داراى نخلستان و بين دو حره واقع شده است، هجرت می‌‌كند. اگر توانستى خود را به او برسانى غفلت نكن بعد در راه به سلمان ظلم میکنند واو در نهایت به عنوان یک برده نزد یک یهودی میماند تا اینکه پس از جنگ احد پیامبر به مسلمانان امر فرمود تا سلمان را در پرداخت قيمتش يارى كنند، در پرتو عنايت خدا آزاد گرديد و به عنوان يك نفر مسلمان آزاد زندگى كرد در جنگ خندق مسلمانان را یاری میکند پس برده بودن سلمان مانع از حضور او در جنگ بدر و احد شد چه برسد به اینکه بخواهد فرار کند

آزاد شدن سلمان فارسی از بردگی در سال اول هجری بود درحالی که جنگ احد در سال سوم هجری اتفاق افتاد. همچنین برخی منابع هم حضور سلمان را در جنگ بدر و احد گزارش کرده انذ: ( الاستيعاب ، ج 2، ص 58، مطبوع بر حاشيه الاصابة . و رك : الاصابة ، ج 2، ص 62. و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 18، ص 35. و بحارالانوار، ج 22، ص 90. تهذيب التهذيب ، ج 4، ص 139، الدرجات الرفيعه ، ص 206. نفس الرحمان ، ص 20 به نقل از کتاب سلمان فارسی نوشته ی جعفر مرتضی عاملی)
بنابراین این ادعای شما که سلمان چون در آن موقع برده بود نتوانست در جنگ احد شرکت کند باطل می شود.

navid69;739324 نوشت:
در باره ابوذر

ابوذر، از نخستين اسلام‌آورندگان است. به نقل از خود او، پنجمين فردى بود كه اسلام آورد. يعقوبى، اسلام او را پس از على‌بن‌ابى طالب، خديجه و زيدبن حارثه دانسته وى پس از پذيرش اسلام، از طرف حضرت به اخفاى دين و بازگشت به ديار خويش تا هنگام رسيدنِ فرمانِ هجرت، مأمور شد؛ امّا شوق او به اسلام و پيامبر، وى را به اظهار عقيده در ميان مشركان و اعتراض آنان كشاند؛ از اين‌رو مشكلاتى را متحمّل شد. اوسپس به ديار خويش رفت و پس از جنگ اُحُد (يا خندق)به مدينه آمد و تا پايان حيات پيامبر(صلى الله عليه وآله)با حضرت بود. در فتح مكّه، گويا پرچم بنى‌غفار را به دست داشت و در حنين، پرچم‌دار آنان بود
صحيح مسلم، ج‌8‌، ص‌368. الاستيعاب، ج‌4، ص‌217. الطبقات، ج 4، ص 170.الاستيعاب، ج 4، ص 217.الطبقات، ج‌4، ص‌168و ج‌3، ص‌419.الاستيعاب، ج‌1، ص‌321. المغازى، ج‌2، ص‌819‌.همان، ج‌3، ص‌896‌.

بله درست است. ابوذر اصلا در جنگ احد حضور نداشت.

navid69;739324 نوشت:
درباره عمار

عمار در جنگ های زمان رسول خدا(ص) فعالانه شرکت داشت و از آزمایش جهاد در راه خدا، سرافرازانه بیرون آمد. یکی از نبردهایی که عمار در آن رشادت های بسیار نشان داد، جنگ احد بود. در روایتی آمده است وقتی عمار، پیشاپیش لشکر در رکاب رسول خدا(ص) با افراد دشمن مبارزه می کرد، جبرئیل نزد پیامبر(ص) آمد و پرسید: «این شخص که پیشاپیش تو در برابر دشمن قرار گرفته است و از آیین تو دفاع می کند، کیست؟»
حضرت فرمود: «این شخص عمار یاسر است».
جبرئیل گفت: بَشِّرهُ بالجنَّهِ، حُرِّمَت النارُ علی عمّار؛(1) «ای رسول خدا، عمار را به بهشت مژده ده! آتش دوزخ بر وی حرام شده
است».1.عبدالحسین امینی، الغدیر، ج9، ص28.

من که روایتی ندیدم که عمار یاسر را جزو کسانی بداند که در جنگ احد استقامت کرده اند . آن روایتی هم که درباره ی عمار نقل کردید بهتر است تلبیسش نفرمایید و متن کاملش را بیاورید . البته برای اینکه شما خسته نشوید من خودم تمام آن روایت را در اینجا می آورم :

هبط جبرائيل على رسول الله صلّى الله عليه وسلّم يوم أحد فقال: من حملك على ظهره؟ وكان حمله طلحة على ظهره حتى استقل على الصخرة، قال: طلحة، قال: أقرئه السلام، وأعلمه أني لا أراه في هول من أهوال يوم القيامة إلّا استنقذته منه. ومن هذا على البحر- وهو فرس لرسول الله صلّى الله عليه وسلّم- الذي تعجب الملائكة من فريه؟ قال: علي بن أبي طالب، قال:
إن هذه هي المواساة، قال يا جبرائيل إنه مني وأنا منه، قال: وأنا منكما، من هذا عن يمينك؟ قال: المقداد ، قال: إن الله يحبّه ويأمرك بحبه، من هذا الذي بين يديك ينفي عنك؟ قال: عمار ، قال: بشر عمار بالجنة، حرّمت النار على عمار، ملىء عمار إيمانا إلى مشاشه .
( ربیع الابرار ج2 ص 176)

همانطور که می بینید علاوه بر عمار یاسر و مقداد و امام علی در این روایت طلحه هم از کسانی که عذاب قیامت بر آنها حرام شده است به شمار آمده است. حالا اگر شما قبول دارید که طلحه که با امام علی در جنگ جمل جنگید و کشته شد از عذاب قیامت معاف شده است من حرفی ندارم.
به هرحال این روایتی بود که خودتان از آن برای ما استناد کردید. مال بد بیخ ریش صاحبش.

navid69;739324 نوشت:
مقداد

در نبرد احد پیامبر اعظم… پس از آرایش نظامی سپاه خود، مقداد و زبیر را به فرماندهی سواره نظام لشکر خود منصوب کرد.
آن دو مأموریت داشتند تا با هدایت صد مرد جنگی جناح راست لشگر دشمن را مهار نموده و حملات آنان را دفع کنند.(1)
هنگامی که در احد، مسلمین شکست را پذیرفتند و فرار را برقرار ترجیح دادند، مقداد از معدود کسانی بود که فداکارانه و دلیرانه در کنار پیامبر… مقاومت نمود(2)
(1)امل فی التاریخ، ابن اثیر، (بیروت، دار صادر، چاپ اول، بی‌تا)، ج 2، ص 73. (2) . بحارالانوار، محمدباقر مجلسی،ج 2، ص 141.

اما درباره ی مقداد.
بهتر است شرح ماجرا را از زبان خودش بشنویم:

قال الواقدي : حدثني موسى بن يعقوب ، عن عمته ، عن أمها ، عن المقداد قال : لما تصاف القوم للقتال يوم أحد جلس رسول الله (ص) تحت راية مصعب بن عمير ، فلما قتل أصحاب اللواء هزم المشركون الهزيمة الاولى ، وأغار المسلمون على معسكرهم ينهبونه ، ثم كر المشركون على المسلمين ، فأتوهم عن خلفهم ، فتفرق الناس ، ونادى رسول الله (ص) في أصحاب الالوية فقتل مصعب حامل لوائه ، وأخذ راية الخزرج سعد بن عبادة ، فقام رسول الله تحتها وأصحابه محدقون به ، ودفع لواء المهاجرين إلى أبي الردم أحد بني عبدالدار آخر نهار ذلك اليوم ، ونظرت إلى لواء الاوس مع أسيد بن حضير فناوشوا المشركين ساعة واقتتلوا على اختلاط من الصفوف ، ونادى المشركين بشعارهم : يا للعزى يا لهبل ، فأوجعوا والله فينا قتلا ذريعا ، ونالوا من رسول الله ما نالوا ، لا والذي بعثه بالحق مازال شبرا واحدا ، إنه لفي وجه العدو تثوب إليه طائفة من أصحابه مرة ، وتتفرق عنه مرة فربما رأيته قائما يرمي حتى تحاجزوا ، وكانت العصابة التي ثبتت مع رسول الله (ص) أربعة عشر رجلا : سبعة من المهاجرين ، وسبعة من الانصار ، فأما المهاجرون فعلي علیه السلام وأبوبكر وعبدالرحمن بن عوف وسعد بن أبي وقاص و طلحة بن عبيدالله وأبوعبيدة بن الجراح والزبير بن العوام ، وأما الانصار فالحباب بن المنذر وأبودجانة وعاصم بن ثابت والحارث بن الصمة وسهل بن حنيف وسعد بن معاذ وأسيد بن حضير. ( بحار الانوار ج20 ص 137-138__ المغازی واقدی ج1 ص239-240)

از مقداد روایت شده که گفت چهارده نفر در جنگ احد مقاومت و پایداری کردند: هفت نفر از مهاجرین: امام علی و ابوبکر و عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص وطلحه و ابوعبیده جراح و زبیر. و هفت نفر از انصار:حباب بن منذر و ابودجانه و عاصم بن ثابت و حارث بن صمه و سهل بن حنیف و سعد بن معاذ و اسید بن حضیر.

علامه مجلسی این را از المغازی واقدی نقل کرده است و واقدی هم اگرچه سنی است ولی محب اهل بیت بوده است و درباره ی فضایل امام علی و امام حسن و امام حسین کتابهای جداگانه ای نوشته است. و حتی برخی از اهل سنت اورا به تشیع متهم کرده اند.

عصران;740520 نوشت:
سلام

سلام علیکم

جناب عصران،یه سوال داشتم که چند قسمت داره و اگه توضیحی هم دراینباره دارید بفرمایید.

آیا شما اعتقاد دارید که،:
1-در جنگ احد، ابوبکر هم بوده و امام علی(ع) هم بوده؟
2-هیچکدوم با پیامبر نموندن و همه فرار کردن و پیامبر رو تنها گذاشتن و بعدش برگشتن؟
3-امام علی(ع) فقط همراه پیامبر مونده؟
4-ابوبکر یا طلحه موندن و بقیه فرار کردن؟
5-سندهای جنگ احد ضعیف هستن و نمیشه جواب درستی براش پیدا کرد و همینقدر میدونیم که طبق قرآن، جنگ احدی صورت گرفته؟

البته از دید من ،فرار در جنگ میتونه عادی باشه و مخصوصا در اوایل اسلام که اعتقادات ضعیفتر بوده نسبت به اواخر عمر پیامبر...

عصران;740520 نوشت:
از مقداد روایت شده که گفت چهارده نفر در جنگ احد مقاومت و پایداری کردند: هفت نفر از مهاجرین: امام علی و ابوبکر و عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص وطلحه و ابوعبیده جراح و زبیر. و هفت نفر از انصار:حباب بن منذر و ابودجانه و عاصم بن ثابت و حارث بن صمه و سهل بن حنیف و سعد بن معاذ و اسید بن حضیر.

آیا بشارت بهشت از پیامبر برای طلحه و ... ، باعث میشه که هر کاری که اونها در آینده کردند نادیده گرفته بشه؟؟(حتی جنگ با امام علی(ع) ) ....آیا ملاک اسلام، عقاید افراد در زمان مرگشون نیست؟(روایت داریم ابلیس در زمان احتضار هم، عده ای رو جهنمی میکنه)

اگه ایرادی نداره این رو هم بفرماییدکه ،هدف خاصی بابت این سوال وجود داره یا فقط برای منطقی تر قبول کردن مذهبتون این سوالات پرسیده میشه

مدیر محترم،خواهشا پست بنده رو پاک نکنید،قصد به حاشیه بردن تاپیک رو نداشتم و فقط میخواستم به جوابم برسم

اللهم عجل لولیک الفرج

درپناه حق

عصران;740520 نوشت:
سلام

اولا که منابع و گزارشهای تاریخی اختصاص به شیعه و سنی ندارند که بخواهیم بگوییم این کتاب را چون سنی نوشته من قبول ندرم یا چون شیعه نوشته من قبول ندارم.منابع تاریخی شیعه هم درباره ی سیره ی پیامبر و تاریخ اسلام انگشت شمار هستند. مثلا اگر بخواهید جنگ بدر را فقط از طریق منابع شیعه بدانید چیز زیادی گیرتان نمی آید. و همانطور که یکی از دوستان هم گفتند:

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
اتفاقا منابع تاریخی خیلی هم بستگی به شیعه و سنی دارد . درمنابع تاریخی اهل سنت دروغ و مهمل به وفور یافت میشود نمونه اش هم تاریخ طبری . درمورد کتب اهل سنت هم در آنها مطالب غلط هست و هم صحیح و بررسی و بیرون کشیدن مطالب غلط از درست کار متخصص و مجتهد مربوطه است پس صرف این که هرکس از راه رسید بیاید و به منابع اهل سنت استدلال کند در نزد ما مورد پذیرش نیست . چنان که خیلی از بزرگان ما بعد از تحقیق درمورد صحیح بودن بعضی مطالب در کتب اهل سنت و اثبات آن برای ایشان از آن منابع و مطالب استفاده کرده اند.
مورد بعد آنکه این یک شرط اساسی در یک مناظره است که به مطالبی استناد شود که صحیح عند الفریقین باشند ولو این که آن مطالب در کتب یکی از دوطرف به وفور یافت نشود .
والسلام علی من اتبع اهدی

عصران;740520 نوشت:
سلام

اول سلام

دومأ بحث سر این بود که آیا از نظر حضرت علی ابوبکر شجاع ترین فرد بوده است یانه
که دلیل آوردیم از منابع اهل سنت
کتاب صحیحین از دیدگاه اهل سنت از اول تا آخرش صحیحه و اهل سنت بهش لقب خواهر قرآن هم داده اند
صحیح مسلم و صحیح بخاری

نظر امیرالمومنین درباره خلفا
میگه خلیفه دوم گفت من جانشین پیامبر هستم وشما دونفر (منظور حضرت علی(ع) و عباس) اعتقاد داشتین که من و ابوبکر دروغگو ، گناهکار ، مکار و خائن هستیم یعنی خلیفه دوم داره میگه که نظر حضرت علی (ع) درباره آن دو این بود وآنها این صفات رو داشتند صحیح مسلم جلد 3 صفحه 1378 حدیث 1757
درجایی دیگه آورده که خلیفه دوم به حضرت علی (ع) وعباس میگه که ابوبکر گفت من جانشین پیامبر هستم وشما پندار غلطتان این بود که او(یعنی ابوبکر)
یک ظالم وفاجر است بعد از ابوبکر من به ولایت رسیدم وشما باز گفتید من ظالم و فاجر هستم

مورد بعدی صحیح بخاری
حضرت علی (ع) یک نفر رو فرستاد پیش ابوبکر اگه میخای بیای بیا اما عمر رو باخودت نیار که کراهت دارم ببینمش صحیح بخاری جلد 4 صفحه 1549 حدیث 3998
چه فرقی داشتند این دو باهم؟ یکی آمر بود ویکی عامل(در قضیه آتش زدن درخانه) و کسی که زده دیدنش درد بیشتری داره
در ادامه امام به ابوبکر میفرماید که تو استبداد کردی در امر ما یعنی خلافت
همچنین در نامه 53 نهج البلاغه آمده است:
این دین قبل از من دست اشرار اسیر شده بود که بانام دین به هوا پرستی پرداخته ودنیای خود را بدست می آوردند
وخطبه 150 نهج البلاغه

وبنیان اسلامی را تغییر داده ودر جای دیگری بنا نهادند آنان کانون هر خطا و گناه و پناه هر فتنه جو بودند که سرانجام در سرگردانی فرو رته ودر غفلت مستی به روش وآیین فرعونیان درآمده یا ازهمه بریده ودل به دنیا بستند ویا پیوند خود بادین گسستند
با این اوصاف وبراساس این اسناد آیا حضرت از ابوبکر با عنوان شجاع یاد کرده اند؟

دراینجا صفات دیکر جناب ابوبکر هم زیرسوال رفته و نفی میشه ودیگر با دروغگو دانستن ابوبکرو عمر توسط حضرت امیر ابوبکر صدیق معنی نمیدهد

اینجا دیگه بحثی نمیمونه از کتاب خودتون سند آوردیم وبحث های دیگه حاشیه هست که اگر سوال دارید بحث دیگه ای رو مجدد مطرح کنید
اما درباره اظهارات دیگه تون اینبار رو پاسخ میدم

عصران;740520 نوشت:
اولا که منابع و گزارشهای تاریخی اختصاص به شیعه و سنی ندارند که بخواهیم بگوییم این کتاب را چون سنی نوشته من قبول ندرم یا چون شیعه نوشته من قبول ندارم.منابع تاریخی شیعه هم درباره ی سیره ی پیامبر و تاریخ اسلام انگشت شمار هستند. مثلا اگر بخواهید جنگ بدر را فقط از طریق منابع شیعه بدانید چیز زیادی گیرتان نمی آید. و همانطور که یکی از دوستان هم گفتند:

عصران;740520 نوشت:
بنابراین اگر بخواهید منابع تاریخی را به صرف اینکه اهل سنت نوشته اند قبول نکنید باید قسمت اعظم تاریخ اسلام را به دور بریزید.

اگر تاریخ نویسان سنی انصاف و عدالت را رعایت میکردند درباره واقعه غدیر خیانت نمیکردند
بعنوان مثال در تاریخ طبری نام اسب پیامبر و شمشیر و لباس و خلاصه تمام جزییات رو نوشته اما در باره واقعه غدیر چیزی رو نگفته و درباره حدیث ثقلین که در اصول کافی که از کتب اربعه و اصلی شیعه است، آمده است:
«...إِنِّی تَارِک فِیکمْ أَمْرَینِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا- کتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَیتِی عِتْرَتِی أَیهَا النَّاسُ اسْمَعُوا وَ قَدْ بَلَّغْتُ إِنَّکمْ سَتَرِدُونَ عَلَی الْحَوْضَ فَأَسْأَلُکمْ عَمَّا فَعَلْتُمْ فِی الثَّقَلَینِ وَ الثَّقَلَانِ کتَابُ اللَّهِ جَلَّ ذِکرُهُ وَ أَهْلُ بَیتِی‏...».
ترجمه: من در میان شما دو چیز باقی می‌گذارم که اگر آنها را دستاویز قرا دهید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم که اهل بیتم هستند.ای مردم بشنوید من به شما رساندم که شما در کنار حوض بر من وارد می‌شوید؛ پس من از شما درباره رفتارتان با این دو یادگار ارزشمند سؤال خواهم کرد، یعنی کتاب خدا و اهل بیتم.
که در منابع اهل سنت هم به این گونه آمده است

اما در برخی منابع اهل سنت به جای عبارت «‌عترتی‌» در حدیث ثقلین، کلمه «‌سنّتی‌» آمده است. رجوع کنید به : متقی هندی، کنز العمال، ج۱، ص۱۸۷، ح۹۴۸.

البته این سنتی رو از قول ابوهریره که کعب الاحبار یهودی استادش بود سند میارن البته نقل هایی هم هست که ابوهریره هم یهودیه

حالا همین ابوهریره و کعب الاحباری که اهل سنت بهشون استناد میکنند اینقدر احادیث جعلی نقل کردند که صدای خلیفه دوم رو هم درآوردند

عن السائب بن يزيد قال سمعت عمر بن الخطاب يقول لأبي هريرة لتتركن الحديث عن رسول الله صلى الله عليه وسلم أو لألحقنك بأرض دوس وقال لكعب لتتركن الحديث أو لألحقنك بأرض القردة
كنز العمال ج10 ص129 ش 29472- تاريخ مدينة دمشق ج50 ص172 و ج67 ص343 - أخبار المدينة ج2 ص12 ش 1361 - البداية والنهاية ج8 ص106 - سير أعلام النبلاء ج2 ص601
از سائب بن يزيد روايت شده است که گفت: از عمر بن خطاب شنيدم که به ابوهريره مي گفت: يا روايت کردن از رسول خدا (ص) را کنار مي گذاري يا اينکه تو را به دوس تبعيد مي کنم؛ و به کعب نيز مي گفت: يا روايت کردن از رسول خدا را کنار مي گذاري يا تو را به سرزمين ميمون ها (يهود که به صورت ميمون مسخ شدند) تبعيد مي کنم!!!

حالا اصرار برادران اهل سنت چیه که به آنها استناد میکنند خدا میدونه

اما تاریخ طبری مغرضانه واقعه غدیر رو نیاورده و حدیث ثقلین رو هم تغییر داده و روزبه روز هم آپدیت میشه و بر جعلیاتش افزوده میشه

عصران;740520 نوشت:
دوما حتی در پذیرش یک روایت هم چیزی که نقش کلیدی دارد مذهب راوی نیست بلکه توثیق یا عدم توثیق اوست. همانگونه که در کتب رجال شیعه افرادی را می یابید که سنی و زیدی و اسماعیلی و واقفی و غیره هستند ولی توثیق شده اند یا در کتب تراجم و رجال اهل سنت افراد شیعه ای هستند که توثیق شده اند.

[=arial]حال باید بررسی کنیم که فرق حدیث صحیح با حسن وموثق و ضعیف چیه
احادیثی که نقل شده به چندین دسته تقسیم می‌شود.
1–. صحیح؛ یعنی حدیثی که سند آن تا معصوم(ع) متصل باشد و تمام راویان در سند و در تمام طبقات، شیعۀ امامی و عادل باشند.
2–. حسن؛ روایتی که در سند آن تا معصوم(ع) راوی امامی و ممدوح (بدون تصریح بر عدالتش) وجود دارد.
3–. موثّق؛ به روایتی گفته می‌شود که در سند آن راویانی وجود دارند که هرچند انسان‌های موثّق و مورد اعتمادی هستند ولی دارای فساد عقیده‌اند؛ مانند واقفیه، فطحیه و.. به چنین حدیثی احیاناً قوی هم گفته می‌شود.
4–. ضعیف؛ یعنی روایتی که دارای هیچ کدام از صفات راویان انواع سه گانه گذشته نیست.
خبر ضعیف نیز به دو قسمت مقبول و مردود تقسیم می‌شود.

شیعه اصلأ روایات بعضی از کسانی مورد وثوق اهل سنت هستند قبول ندارد مانند کعب الاحبار

عصران;740520 نوشت:
سوما جریان سایه بان در جنگ بدر از وقایع مشهور و متواتر تاریخی است و به همین سادگی قابل انکار نیست.

برای پیامبر(ص) سایه بانی (عریش) (1) درست کردند و سعدبن مُعاذ به کمک چند تن از انصار محافظت از آن را عهده دار شد؛ اما بنابر روایتی که از حضرت علی (ع) در مُسند احمد بن حنبل (2)و بیشتر منابع تاریخی (3)نقل شده است، رسول خدا (ص) در روز بدر نزدیکترین موضع را به دشمن داشته است و مسلمانان به هنگام شدت گرفتن درگیری به وی پناه می‌برده‌اند. احتمال می‌رود که سایه بان به عنوان مقرّ فرماندهی برپا گردیده و پیامبر اکرم گاهی در آن مستقر می‌شده است.
1 اکنون در مکان آن سایبان، مسجدی به نام مسجد العریش بنا شده است
2 احمد بن حنبل، مسند، ج ۱، ص۱۲۶.
3 ابن سعد،الطبقات الکبری، ج ۲، ص۲۳.

انصار هم که دیگه مشخصه چه کسانی هستند اَنْصار، یا انصار النبی(ص) لقب مسلمانان مدینه از تیره‌های اوس و خزرج که پیش از هجرت، با پیامبر اکرم(ص) هم پیمان شدند و پس از هجرت در حمایت و یاری آن حضرت و مهاجران، پایداری کردند.

بنابر گزارشی که مورد نقد جدی برخی محققان است[1 ] برای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) سایبانی ساختند؛ [2] [3] [4] ولی بر اساس سخن امیرمؤمنان (علیه‌السلام) پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در بدر از همه مسلمانان به دشمن نزدیک‌تر بود و هرگاه جنگ سخت می‌شد مسلمانان به آن حضرت پناه می‌بردند. [5] [6] [۷] [8]

1.الصحیح من سیره، ج‌۵‌، ص‌۴۱‌-۴۵
2.المغازی، ج‌۱، ص‌۵۵‌.
3.السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۲۷۲‌-۲۷۳.
4. الطبقات، ج‌۲، ص‌۱۱.
5.مسند احمد، ج‌۱، ص‌۸۶‌.
6.مسند احمد، ج‌۱، ص ۱۲۶.
7.مسند ابی یعلی، ج‌۱، ص‌۳۲۹.
8. الطبقات، ج‌۲، ص‌۱۷.

[=arial]عقلانی هم همینطور است که پیامبر نزدیک ترین فرد به دشمن باشد مثل کندن خندق که از همه بیشتر کار میکردند نه اینکه در سایبان بنشیند و از دور تماشا کند شما میخواید از ابوبکر دفاع کنید و حقایق را بپوشانید چرا از پیامبر مایه میذارید
احادیثی که نقل میکنید معتبر باشه نه از کسانی که در مسلمان بودن آنها شک و شبهه هست مثل امثال ابن تیمیه

عصران;740520 نوشت:
البته همه ی اهل سنت ابن ابی الحدید و ابوجعفراسکافی را قبول ندارند . چیزی هم که نقل کردید به عنوان قضاوت یک عالم سنی معتزلی قابل قبول است ولی وقتی می تواند قابل احتجاج باشد که مستند به تاریخ شده باشد.
اگر هم خیلی از ابن ابی الحدید خوشتان می آید خوب است نگاهی بیندازید که او در شرح این سخن امام علی که فرمودند:(( آلة الریاسة سعة الصدر))چه حرفهایی درباره ی معاویه زده است.( شرح نهج البلاغه ج18 ص 407 تا 410)

[=arial]من نگفتم از ابن ابی الحدید خوشم میاد گفتم اون و استادش در نظر اهل سنت آدم بزرگی هستن نه از نظر ما

وگرنه ما فقط علمای خودمونو قبول داریم چون بعنوان عالم، بزرگ و پیشوای شماست از اون براتون سند آوردم

یک کلمه شما یاد گرفتید هی قابل احتجاج هست قابل احتجاج نیست
ایشون از استادش نقل کردند استادش هم نزد اهل سنت معتبره
مثل اینکه شیخ مفید یا امثالهم یک حدیث نقل کنند یا یک حرفی بزنند وبگن صحیحه ما بگیم نه؟ یا الان مثلأ حضرت آقا یک حرف تاریخی یا یک حدیثی نقل کنند ما بگیم نه قبول نداریم ایشون بهتر میدونند
از نظر اهل سنت هم چون آنها معتبرن ما هم از ایشون دلیل آوردیم

عصران;740520 نوشت:
ممکن است بگویید در برخی روایات آمده که ابوبکر در جنگ احد فرار کرده است. خب در روایات دیگر هم آمده که در جنگ احد فرار نکرده و پایداری کرده است. بنابراین شما هم برای اینکه بگویید آن روایاتی که می گوید فرار کرده درست هستند و روایاتی که می گوید فرار نکرده غلط هستند باید دلیل محکمی ارائه بدهید. وگرنه اینکه روایاتی که می گوید ابوبکر فرار کرده درست هستند به خاطر اینکه شما دوست داشته اید ابوبکر فرار کرده باشد باید بدانید که دوست داشتن شما برای ما دلیل نمی شود.

هر دو بحث روایتی از منابع اهل سنت هست مانباید دلیل محکم بیاوریم چون اصلأ راویان حدیث چه موافق و چه مخالف اصلأ مورد وثوق ما نیستند شما باید دلیل بیاورید که همان کسانی که دلیل میاورند ابوبکر فرار نکرده همونا میگن فرار کرده همون کسانی که مورد وثوق شما هستند همونها میگن ما از منابع شما سند میاریم میگیم تو کتابی که شما میگین صحیحه این نقل وجود داره اگر منابع روایی شیعه بود ما اثبات میکردیم مثل اینکه شیخ صدوق تو یک حدیث بگه حضرت علی تو جنگ احد نبود و تو حدیث دیگه ای بگه تو جنگ احد بود خب شما اینو چطور تحلیل میکنید؟

[=arial]چرا لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار در وصف ابوبکر نازل نشد؟ اگر ابوبکر میجنگید و دفاع میکرد وشجاع ترین بود در وصف او نازل میشد چرا ابوبکر نتوانست در خیبر رو از جا بکند ؟

عصران;740520 نوشت:
برای ابوبکر چنین چیزی نقل نشده است که سربازانش او را ترسو می خواندند. این فقط برای عمربن خطاب و سپاهش نقل شده است . عبارت ((فَرَجَعَ يُجَبِّنُ أَصْحَابَهُ وَيُجَبِّنُونُهُ)) برای عمر و سپاهش نقل شده نه ابوبکر.

پس قبول دارید خلیفه دوم ترسو بوده

عصران;740520 نوشت:
آزاد شدن سلمان فارسی از بردگی در سال اول هجری بود درحالی که جنگ احد در سال سوم هجری اتفاق افتاد. همچنین برخی منابع هم حضور سلمان را در جنگ بدر و احد گزارش کرده انذ

[=&quot]گفته اند در آغاز سال پنجم هجرى ، سلمان به طور كامل از بند بردگى آزاد شده است (9)؛ يعنى پيش از جنگ خندق كه پاره اى از مورخان برآنند كه در ماه ذى القعدى سال پنجم هجرى رخ داده است .([=&quot]10)

1.الثقات ، ج 1، ص 257. تاريخ الخميس ، ج 1، ص 352 و 468

.2.- رك : البداية النهايه ، ج 4، ص 53. تاريخ الامم و الملوك / طبرى ، ط الاستقامه ، ج 2، ص 333. الكامل فى التارخ ، ج 2، ص 178. تاريخ الخميس ، ج 8، ص 179. المحبر، ص 113. فتوح البلدان ، ج 1، ص 23. صفوة الصفوه ، ج 1، ص 455 - 459. مختصر التاريخ / ابن كازرونى ص 42. السيرة الحلبيه ج 2، ص 328 شذرات الذهب ، ج 1، ص 11 التنبيه الاشراف ، ص 115. البدء والتاريخ ، ج 4 ص 216. مغازى واقدى ، ج 2 ص 440 و 441. المصنف / صنعانى ، ج 5 ص 67. طبقات / ابن سعد، ج 2، بخش ‍ 1، ص 47 و ج 4 بخش 1، ص 60. تاريخ بغداد، ج 1، ص 170. انساب والاشراف ، ج 1، (بخش ‍ زندگانى پيامبر - صلى الله عليه و آله -) ص 343.

عصران;740520 نوشت:
همانطور که می بینید علاوه بر عمار یاسر و مقداد و امام علی در این روایت طلحه هم از کسانی که عذاب قیامت بر آنها حرام شده است به شمار آمده است. حالا اگر شما قبول دارید که طلحه که با امام علی در جنگ جمل جنگید و کشته شد از عذاب قیامت معاف شده است من حرفی ندارم.
به هرحال این روایتی بود که خودتان از آن برای ما استناد کردید. مال بد بیخ ریش صاحبش.

[=arial]چه ربطی داره؟ پیامبر درباره زبیر هم فرمودند شمشیر و صاحب آن در بهشت هستند اما وقتی زبیر رو از سپاه خودشان کشتند و آن قاتل سرش را پیش حضرت علی(ع) آورد حضرت دستور دادند اورا کشتند و فرمودند هم قاتل و هم مقتول در آتش جهنم هستند
ودر جایی دیگر فرمودند چیزی نمانده بود زبیر از ما اهل بیت بشود تا زمانی که فرزند نحسش به دنیا آمد

[=arial]ملاک حال فعلی افراد است

عصران;740520 نوشت:
مال بد بیخ ریش صاحبش.

[=arial]شیعه اعتقاداتش آنقدر قوی هست که بتواند از دین خودش دفاع کند مثل مذاهب و ادیان دیگه تحریف شده نیست که یه جارو جمع کنی جای دیگه بلنگه بحث شما هم برپایه تمسخر هست و هرجا حرفی ندارید برای گفتن مسخره میکنید
بحمدالله پیشوایان ما نه ترسو بودند نه فراری اونقدر شجاع بودند و رشادت کردند که حتی دشمنان نتوانستند از آنها تعریف نکنند

[=arial]وشما معنی شجاعت رو متوجه نشدید

شجاعت این نیست که در خانه دختر پیامبر را آتش بزنی
شجاعت این نیست که در کوچه ای خلوت سیلی بر صورت دختر رسول الله بزنی
شجاعت این نیست که زن حامله را بزنی
شجاعت این نیست که با لگد ...
شجاعت این نیست که با تازیانه...
شجاعت این نیست که با غلاف شمشیر ...

شجاعت یعنی لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
شجاعت یعنی خوابیدن در جای پیامبر
شجاعت یعنی بستن سپر فقط از جلو چون هیچ وقت به دشمن پشت نمیکند وسپرش پشت نداشت
شجاعت یعنی کشتن قویترین مرد مشرک عمر بن عبدود در حالی که بقیه به خود میلرزیدند وپیامبر سه بار صدا زدند و کسی جز علی بن ابیطالب برای مقابله با دشمن برنخاست
شجاعت یعنی فتح قلعه خیبر
شجاعت یعنی 25 سکوت برای اینکه بین مسلمانان تفرقه نیفته
شجاعت یعنی به خدا سوگند اگر تمام عرب به پشتیبانى یكدیگر بجنگ من برخیزند من از آنها رو گردان نمیشوم. نهج البلاغه نامه 45

[=times new roman]وشجاعت یعنی علی بن ابی طالب علیه آلاف التحیة و الثناء

یا الله

سلام خدا قوت ..:Gol:

[=arial]در رابطه با خلافت زوری سه خلیفه ی اول کافیه خطبه ی شقشقیه نهج البلاغه از حضرت علی (ع) رو بخونید تا متوجه شوید

که حضرت علی (ع) چه دل پری از خلفا داشتن ..:ok:

رسول خدا (ص) فرمودند:

هرکه خوش دارد که مانند من زندگی کند و مانند من بمیرد و در بهشت برینی که پروردگارم اماده کرده ، ساکن شود پس ولایت علی را از من بپذیرد

و دوستدارانش را دوست بدارد و به اهل بیتم پس از من بپیونددو از ان ها پیروی کند و..( این حدیث ادامه دارد اگر خواستید همشو میزارم ...) مستدرک حاکم ج3 ص28 .کنزل العمال ج6 ص155.مناقب خوارزمی ص34.حلیه الاولیا ء ج 1 ص 86

.........................................................................................

رسول اللَّه ص در واپسین روزهای حیات مبارک خویش فرمودند:

بياييد و کاغذي بياوريد تا چيزي براي شما بنويسم که بعد از آن هرگز گمراه نشويد، عمر بن خطاب گفت:

درد بر رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم غلبه کرده است و کتاب خدا نزد ما موجود است و همان کتاب خدا ما را کفايت مي‏کند، بعد از سخنان عمر، بين حاضرين اختلاف افتاد و کار به نزاع و خصومت کشيد و هر کس چيزي مي‏گفت، برخي مي‏گفتند کاغذ بياوريم تا رسول اللَّه‏ صلي الله عليه وآله وسلم بنويسد و برخي حرف عمر را مي‏زدند. همهمه و سر و صدا بالا گرفت، در این هنگام حضرت فرمودند: «قُومُوا عَنّي» از نزد من برخيزيد و دور شويد، سزاوار نيست نزد من با هم نزاع کنيد.

صحيح بخارى، ج 1، ص 39، كتاب العلم، باب كتابة العلم؛ و ج 4، ص 85، باب دعاء النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم إلى الاسلام والنبوة و... باب هل يستشفع إلى اهل الذمة و...، وص 121، باب اخراج اليهود من جزيرة العرب؛ وج 6، ص 11، باب كتاب النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم إلى كسرى وقيصر، باب مرض النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم ووفاته (دو حديث)؛ وج 7، ص 156، كتاب الطب، باب قول المريض قوموا عنى؛ وج 9، ص 137، كتاب الاعتصام بالكتاب والسنة، باب كراهية الخلاف.

ب - صحيح مسلم، ج 3، ص 9 - 1257، كتاب الوصية، باب 5، ح 22 - 20.

پناه بر خدا .. در قرآن گفته شده پیامبر جز وحی سخن نمی گوید .. و حال نسبت هذیان گفتن و درد غلبه کردن بر پیامبر به میان می آورند؟!

در قرآن گفته شده صدایتان را بالاتر از پیامبر نبرید اعمالتان حبط و از بین می رود و حال سر و صدا می کنند طوری که پیامبر بیرونشان می کند!!سوره حجرات آیه 2

اهل سنت میگویند عمر چون شدت بیماری پیامبر را درک کرده بود لذا دلسوزی می کرد و نگذاشت این کار بشود تا پیامبر خسته شود و آسوره باشد !

این تحلیل را ساده اندیشان نمی پذیرند چه رسد به دانشمندان !

حتی اگر واژه یهجر یعنی هذیان می گوید رو العیاذ بالله به درد بر او غلبه کرد تغییر دهیم باز هم هیچ توجیهی بر این سخن عمر نمی یابیم که گفت ما قرآن را داریم

و قرآن ما را بس است ! آیا او از پیامبر که قرآن بر آن حضرت نازل شده بود بیشتر درباره قرآن می دانست؟یا اینکه نعوذ بالله رسول خدا ص نمیفهمید چه می گوید؟ یا اینکه با این

کارش میخواست تفرقه و پراکندگی را در میان آن ها ایجاد کند؟

و اگر این توجیه اهل سنت درست باشد پس قطعا پیامبر ص از این حسن نیت عمر با خبر بود و به جای اینکه بر او خشم بگیرد و بیرونش کند قطعا باید تشکر میکرد!!

کما اینکه در قرآن نوشته کسانی که پیامبر خدا رو به خشم بیارند خدا را خشمگین کرده اند و عذاب ابدی برای آن هاست ...

و همچنین این سخن که شما قرآن دارید و قرآن ما را بس است درست با محتوای حدیث که آن ها را امر به تمسک به قرآن و عترت می کند مخالف است و برداشت این هستش که

ما قرآن داریم و برامون کفایت می کند و نیازی به عترت نیست ... !پناه بر خدا از برخی اصحاب ..

همچنین در دوران خلافتش جرأت ورزید و قضاوتهایی کرد و احکامی جاری ساخت که با تمام متون قرآنی و سنت نبوی مخالفت داشت ... منبع: النص و الجتهاد ، با ذکر تمامی منابع از خود اهل سنت.

من اینها رو اکثرشو تایپ کردم و از جایی کپی نکردم .. در آخر اگر میخواهید در رابطه با مذهبتون تحقیق کنید کتاب:

شبهای پیشاور
آنگاه که هدایت شدم
المراجعات
رو بخونید .

خیلیا به واسطه این کتاب شیعه شدن . ان شاءالله خدا راه حقیق رو به ما نشان بدهد.

عصران;740520 نوشت:
همانطور که می بینید علاوه بر عمار یاسر و مقداد و امام علی در این روایت طلحه هم از کسانی که عذاب قیامت بر آنها حرام شده است به شمار آمده است. حالا اگر شما قبول دارید که طلحه که با امام علی در جنگ جمل جنگید و کشته شد از عذاب قیامت معاف شده است من حرفی ندارم.
به هرحال این روایتی بود که خودتان از آن برای ما استناد کردید. مال بد بیخ ریش صاحبش.

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
همانطور که برارد نوید 69 فرمودند ملاک برای بهشتی یا جهنمی بودن افراد حال فعلی آنهاست . چه بسا شخصی امروز اهل بهشت باشد و فردا اهل جهنم چنان که در روایات مختلف وارد شده که شخصی گناهی میکند و به موجب آن خانه ها و باغ هایی که در بهشت دارد سوخته و از بین میرود و یا این که اشخاصی اعمال ناپسندی انجام میدهد و به واسطه ی آن خانه ها و درجاتی که در بهشت داشته از بین میرود و به جایش خانه و درکاتی در جهنم به او داده میشود .
درمورد طلحه هم همین گونه است . آن زمان که این بشارت درمورد او نازل شده در جبهه ی حق بوده و بعدا به جبهه ی باطل وارد شده . بدیهی است که هرکس کار بدی کند جزای آنرا خواهد دید و هرکسی هم که کار خوبی کند برای آن به او پاداش داده میشود (( و من یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل ذره مثقال شرا یره)) دلیلی ندارد که من بخاطر کار خوبی که کرده ام برای کار های بدم بازخواست نشوم ؟ این چه عدالتی است ؟ با کدامین منطق و برهان چنین میگویید ؟
بلکه سزاوار آن است که تقوای الهی را پیشه کنیم و به دنبال این نباشیم که برای تایید یک سری عقاید غلط سر خود را کلاه بگذاریم.
والسلام علی من اتبع الهدی

navid69;740733 نوشت:
[=arial]چه ربطی داره؟ پیامبر درباره زبیر هم فرمودند شمشیر و صاحب آن در بهشت هستند اما وقتی زبیر رو از سپاه خودشان کشتند و آن قاتل سرش را پیش حضرت علی(ع) آورد حضرت دستور دادند اورا کشتند و فرمودند هم قاتل و هم مقتول در آتش جهنم هستند
ودر جایی دیگر فرمودند چیزی نمانده بود زبیر از ما اهل بیت بشود تا زمانی که فرزند نحسش به دنیا آمد

[=arial]ملاک حال فعلی افراد است

[=arial]شیعه اعتقاداتش آنقدر قوی هست که بتواند از دین خودش دفاع کند مثل مذاهب و ادیان دیگه تحریف شده نیست که یه جارو جمع کنی جای دیگه بلنگه بحث شما هم برپایه تمسخر هست و هرجا حرفی ندارید برای گفتن مسخره میکنید
بحمدالله پیشوایان ما نه ترسو بودند نه فراری اونقدر شجاع بودند و رشادت کردند که حتی دشمنان نتوانستند از آنها تعریف نکنند

[=arial]وشما معنی شجاعت رو متوجه نشدید

شجاعت این نیست که در خانه دختر پیامبر را آتش بزنی
شجاعت این نیست که در کوچه ای خلوت سیلی بر صورت دختر رسول الله بزنی
شجاعت این نیست که زن حامله را بزنی
شجاعت این نیست که با لگد ...
شجاعت این نیست که با تازیانه...
شجاعت این نیست که با غلاف شمشیر ...

شجاعت یعنی لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
شجاعت یعنی خوابیدن در جای پیامبر
شجاعت یعنی بستن سپر فقط از جلو چون هیچ وقت به دشمن پشت نمیکند وسپرش پشت نداشت
شجاعت یعنی کشتن قویترین مرد مشرک عمر بن عبدود در حالی که بقیه به خود میلرزیدند وپیامبر سه بار صدا زدند و کسی جز علی بن ابیطالب برای مقابله با دشمن برنخاست
شجاعت یعنی فتح قلعه خیبر
شجاعت یعنی 25 سکوت برای اینکه بین مسلمانان تفرقه نیفته
شجاعت یعنی به خدا سوگند اگر تمام عرب به پشتیبانى یكدیگر بجنگ من برخیزند من از آنها رو گردان نمیشوم. نهج البلاغه نامه 45

[=times new roman]وشجاعت یعنی علی بن ابی طالب علیه آلاف التحیة و الثناء

خداوند به واسطه ی آنچه که گفتید به شما بهترین پاداش ها را عطا کند و شما را با رسول خدا (ص) و ائمه ی اطهار علیهم السلام محشور کند . انشاء الله

سلام
من علم دوستان رو در مسائل روایی ندارم و وارد اون بخش نمیشم (مگر اینکه از موضوعی اطلاع درستی داشته باشم)
اما از نظر منطقی چند نکته رو عرض میکنم

عصران;739259 نوشت:
اگر بگوییم که ابوبکر به عدم شجاعت معروف بوده است این ایراد به پیغمبر اسلام هم وارد می شود که چرا در ابتدا کسی را که به عدم شجاعت معروف بود به فرماندهی جنگ انتخاب کرد و بسیاری از مسلمانان را قربانی این تصمیم نابخردانه ی خود کرد؟
اگر بگوییم پیامبر(ص) نباید فردی ترسو را به میدان میفرستاد ، اون وقت این ایراد ، زبانم لال ، به خداوند هم وارده که خدایا تو که میدونستی ابلیس اگر در معرض آزمایشِ سجده به انسان قرار بگیره ، اطاعت نخواهد کرد و در پی اون ، قسم خواهد خورد که تمامی انسانها رو (بجز صالحین) گمراه کنه. پس ای خدا! چرا با این کار خودت مقدمهء فریب خوردن و جهنمی شدن میلیاردها انسان رو فراهم کردی؟!!!

دوست عزیز جناب "عصران" ، دیکتهء ننوشته غلط نداره. اگر پیامبر(ص) بارها ابوبکر و عمر رو امتحان نمیکرد ، امروز خیلی ها مدعی میشدند که اگر پیامبر(ص) اونها رو به میدان میفرستاد ، حتماً سربلند بیرون می آمدند. با اون همه ایراد و اشکال که توی کتب صحیح خودشون هست باز این همه براشون سینه چاک میکنن و امثال ابن تیمیه و وهابی ها ، این دو نفر رو به امام علی(ع) ترجیه میدن ، وای به اینکه ایرادهای اونها در معرض آزمایش هم قرار نمیگرفت و همینطور سربسته میموند

عصران;740520 نوشت:
منابع و گزارشهای تاریخی اختصاص به شیعه و سنی ندارند که بخواهیم بگوییم این کتاب را چون سنی نوشته من قبول ندارم یا چون شیعه نوشته من قبول ندارم. منابع تاریخی شیعه هم درباره ی سیره ی پیامبر و تاریخ اسلام انگشت شمار هستند. مثلا اگر بخواهید جنگ بدر را فقط از طریق منابع شیعه بدانید چیز زیادی گیرتان نمی آید. و همانطور که یکی از دوستان هم گفتند:
تقریبأ تمامی کتب تاریخ صدر اسلام رو اهل سنت نوشتند
بنابراین اگر بخواهید منابع تاریخی را به صرف اینکه اهل سنت نوشته اند قبول نکنید باید قسمت اعظم تاریخ اسلام را به دور بریزید
خیر دوست عزیز ، به چه دلیل باید دور بریزیم؟! :Gig:

شیعه و اهل سنت ، هر کدوم مبنای متفاوتی برای رد یا قبول یک روایت یا یک راوی دارن. حالا ممکنه یک راوی (ولو اهل سنت) برای شیعه هم قابل وثوق باشه چون با مبنای شیعه سازگاره. لذا بحث بر روی دین و مذهب شخص نیست ، بلکه بر روی مبناست. شیعه کتب اهل سنت رو هم بررسی میکنه و با مبنای خودش میسنجه. اگر با مبنای خودش سازگاری داشت اون گفته رو میپذیره و اگر نداشت نمیپذیره

اگر بنا به حرف شما باشه ، خب منابع تاریخی اختصاص به شیعه و سنی هم نداره ، بلکه مسیحی ، یهودی ، زرتشتی ، بودایی ، کمونیست ، سوسیالیست ، بی خدا ، با دین ، بی دین و خلاصه از هر نوع قشر و آئین و مذهبی در نوشتن تاریخ دخیل بودند. با استدلال شما همگی باید بدون داشتن هیچ مبنایی حرفهای همدیگه رو بپذیرن!!!

navid;742265 نوشت:
خداوند به واسطه ی آنچه که گفتید به شما بهترین پاداش ها را عطا کند و شما را با رسول خدا (ص) و ائمه ی اطهار علیهم السلام محشور کند . انشاء الله

[=arial] ممنونم لطف دارید ان شاالله خداوند به برکت دوستی ومحبت حضرت محمد (ص) وخاندان پاک ایشان همه ما را جزو شیعیان راستین ایشان قرار دهد و همه ما عاقبت بخیر بشیم وزندگی و مرگ ما زندگی ومرگ محمد و آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین باشد ان شاالله

یاعلی

alieye;740536 نوشت:
سلام علیکم

جناب عصران،یه سوال داشتم که چند قسمت داره و اگه توضیحی هم دراینباره دارید بفرمایید.

آیا شما اعتقاد دارید که،:
1-در جنگ احد، ابوبکر هم بوده و امام علی(ع) هم بوده؟
2-هیچکدوم با پیامبر نموندن و همه فرار کردن و پیامبر رو تنها گذاشتن و بعدش برگشتن؟
3-امام علی(ع) فقط همراه پیامبر مونده؟
4-ابوبکر یا طلحه موندن و بقیه فرار کردن؟
5-سندهای جنگ احد ضعیف هستن و نمیشه جواب درستی براش پیدا کرد و همینقدر میدونیم که طبق قرآن، جنگ احدی صورت گرفته؟

البته از دید من ،فرار در جنگ میتونه عادی باشه و مخصوصا در اوایل اسلام که اعتقادات ضعیفتر بوده نسبت به اواخر عمر پیامبر...

سلام
سوالات شما ناشی از عدم دقت در خواندن مطالب من است. ولی جوابتان را می دهم.
جنگ احد در مکان کوه احد واقع شده بود. و پیامبر هم برای اینکه سپاه دشمن به ویژه سواره نظامش کوه را دور نزنند و از پشت به مسلمانان حمله نکنند. تعدادی تیر انداز مسقر کرده بود اما متاسفانه بیشتر کمانداران به دستور پیامبر عمل نکردند و این اتفاق افتاد. در نتیجه نظم و آرایش سپاه مسلمانان به هم خورد تا جایی که مسلمانان اشتباهی به یکدیگر شمشیر می زدند و بسیاری از آنها متفرق شدند. در این هنگام دشمن از فرصت استفاده کرده و محافظ پیامبر به نام مصعب بن عمیر را به شهادت رساندند و پیامبر را نیز مجروح کردند. تا این لحظه امام علی هم در میدان جنگ بود و در کنار پیامبر نبود. چون اگر بود مگر می گذاشت دشمن پیامبر را مجروح کند. بعد از آن امام علی در کنار پیامبر بود و از او دفاع می کرد و کم کم افرادی از اصحاب هم به او پیوستند. اما درباره ی ابوبکر در برخی اخبار آمده که از مدافعین پیامبر در احد بود و در برخی روایات هم از متفرق شدگان بود. من تا دلیلی نداشته باشم هیچکدام از این دو دسته اخبار را بر یکدیگر برتری نمی دهم. اما از جهت دیگر این ها با هم تناقضی ندارند که که ابوبکر ابتدا بر اثر آشفتگی سپاه در کنار پیامبر نبود و سپس بعد از امام علی خودش را به پیامبر رساند.
اما برخی افرادی که اسم شیعه روی خودشان گذاشته اند برای اینکه اسم ابوبکر را از مدافعین پیامبر در جنگ احد حذف کنند مثلا روایت می آورند که فقط امام علی و ابودجانه در کنار پیامبر ماندند. باید به اینها گفت شما ابوبکر مشکل دارید دیگر چرا نام سهل بن حنیف که از اصحاب پیامبر و امام علی بود و نامش در جنگ احد جزو مدافعین آمده است را حذف کردید. به این می گویند تعصب.

alieye;740536 نوشت:
آیا بشارت بهشت از پیامبر برای طلحه و ... ، باعث میشه که هر کاری که اونها در آینده کردند نادیده گرفته بشه؟؟(حتی جنگ با امام علی(ع) ) ....آیا ملاک اسلام، عقاید افراد در زمان مرگشون نیست؟(روایت داریم ابلیس در زمان احتضار هم، عده ای رو جهنمی میکنه)

اگه ایرادی نداره این رو هم بفرماییدکه ،هدف خاصی بابت این سوال وجود داره یا فقط برای منطقی تر قبول کردن مذهبتون این سوالات پرسیده میشه

مدیر محترم،خواهشا پست بنده رو پاک نکنید،قصد به حاشیه بردن تاپیک رو نداشتم و فقط میخواستم به جوابم برسم

اللهم عجل لولیک الفرج

درپناه حق

من حرفی در این باره نزدم. یکی از دوستان یک روایت بدون سند برای ما آوردند که در آن گفته شده بود چون عمار در جنگ احد در کنار پیامبر پایداری کرد آتش جهنم بر او حرام شده است. من هم به ایشان گفتم اگر همان روایت را ببینید برای طلحه هم گفته شده که از نجات یافتگان عذاب قیامت است.

navid;740539 نوشت:
سم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
اتفاقا منابع تاریخی خیلی هم بستگی به شیعه و سنی دارد . درمنابع تاریخی اهل سنت دروغ و مهمل به وفور یافت میشود نمونه اش هم تاریخ طبری . درمورد کتب اهل سنت هم در آنها مطالب غلط هست و هم صحیح

سلام
اتفاقا برعکس منابع تاریخی هیچ بستگی ای به شیعه و سنی بودن ندارند. این هم که گفتید مطالب دروغ در آنها پیدا می شود باید بدانید که مطالب دروغ و غلط هم در منابع اهل سنت پیدا می شوند و هم در منابع شیعه و اختصاصی به منابع اهل سنت ندارند. معیار تشخیص درست از غلط هم هر چیز باشد مطمئن باشید که سلیقه و دوست داشتن من و شما نیست.

navid;740539 نوشت:
و بررسی و بیرون کشیدن مطالب غلط از درست کار متخصص و مجتهد مربوطه است پس صرف این که هرکس از راه رسید بیاید و به منابع اهل سنت استدلال کند در نزد ما مورد پذیرش نیست . چنان که خیلی از بزرگان ما بعد از تحقیق درمورد صحیح بودن بعضی مطالب در کتب اهل سنت و اثبات آن برای ایشان از آن منابع و مطالب استفاده کرده اند.
مورد بعد آنکه این یک شرط اساسی در یک مناظره است که به مطالبی استناد شود که صحیح عند الفریقین باشند ولو این که آن مطالب در کتب یکی از دوطرف به وفور یافت نشود .
والسلام علی من اتبع اهدی

احسنت. درستش هم همین است که وقتی نمی توانید جواب بدهید آبرومندانه از بحث خارج بشوید و اصرار بی خود بر جوابگویی نداشته باشید به هرحال از مشارکت شما در بحث متشکرم.
این هم که گفتید کار متخصص و مجتهد است که مطالب غلط را تشخیص بدهند. ماشاء الله این همه متخصص و مجتهد در این سایت وجود دارد می توانید از آنها دعوت کنید تا جوابی اگر دارند بدهند کسی جلویشان را نگرفته است.

navid69;740717 نوشت:
کتاب صحیحین از دیدگاه اهل سنت از اول تا آخرش صحیحه و اهل سنت بهش لقب خواهر قرآن هم داده اند
صحیح مسلم و صحیح بخاری

سلام
همه ی اهل سنت چنین نظری ندارند که تمام کتاب صحیح مسلم و بخاری از اول تا آخرش صحیح است. مثلا در باره ی کتاب صحیح مسلم:

سعید بن عمر می‌گوید: ابوزرعه رازی کتاب مسلم را که توسط شخصی بازنویسی شده بود، گرفته و به ورق زدن و مطالعه آن پرداخت. هنگامی که چشمش به روایت اسباط بن نصر افتاد، با تعجب گفت: کتاب مسلم به هیچ وجه کتاب صحیحی نیست، زیرا کسی که قصد جمع‌آوری روایات صحیح را دارد، به هیچ عنوان روایت اسباط بن نصر را در کتاب خودش نقل نمی‌کند. چند لحظه بعد ابوزرعه با روایت قطن بن نسیر مواجه شده و گفت: روایت قطن بن نسیر از روایت اسباط بن نصر ضعیف‌تر است، اما مسلم روایت او را نیز در کتابش ذکر کرده است(.و أتاه ذات یومٍ ـ و أنا شاهد ـ رجلٌ بکتاب الصحیح من روایة مسلم، فجعل ینظر فیه، فإذا حدیث عن أسباط بن نصر، فقال أبوزرعة: ما أبعد هذا من الصحیح! یدخل فی کتابه أسباط بن نصر! ثمّ رأی فی کتابه قطن بن نُسَیر فقال لی: و هذا أطم من الأوّل، قطن بن نسیر وصل أحادیث عن ثابت جعلها عن أنس، ثمّ نظر فقال: یروی عن أحمد بن عیسی المصری فی کتابه الصحیح، قال لی أبوزرعة: ما رأیت أهل مصر یشکّون فی أنّ أحمد بن عیسی ـ و أشار أبوزرعة إلی لسانه ـ کأنّه یقول الکذب، ثمّ قال لی: یُحدّث عن أمثال هؤلاء و یترک محمد بن عجلان و نظرائه) ( تاريخ بغداد أو مدينة السلام: ج 4، ص 273__ تهذيب الكمال في أسماء الرجال: ج 1، ص 214)
امام نووی در مقدمه کتاب شرح مسلم می نویسد : ادعای مسلم مبنی بر جمع‌آوری روایاتی که جمهور اهل سنت بر صحت آن اتفاق نظر دارند، سخن گزافی است، زیرا وی در کتاب خود روایاتی را که راویان آن‌ها افراد مؤثق و مورد اطمینان نبوده و در صحت روایات آن‌ها بین علما اختلاف است، گردآوری کرده است.(«و أمّا قول مسلم فی صحیحه فی باب صفة صلاة رسول‌اللّه صلَّی اللّه علیه و سلَّم: لیس کلّ شیء صحیح عندی وضعته ههنا، یعنی فی کتابه هذا الصحیح و إنّما وضعت ههنا ما أجمعوا علیه، فمشکل، فقد وضع فیه أحادیث کثیرة مختلفاً فی صحتها، لکونها من حدیث من ذکرناه و من لم‌نذکره ممن اختلفوا فی صحتة حدیثه) ( نووى، المنهاج في شرح صحيح مسلم بن الحجاج: ج 1، ص 25)

ابن حجر عسقلانی می نویسد : بخاری در کتاب خود 110 حدیث معلل (یعنی مشکل‌دار) و ضعیف و مخدوش را نقل کرده است. 32 حدیث از همین احادیث ضعیف در کتاب مسلم نیز نقل شده است.(و عدّة ما اجتمع لنا من ذلک ممّا فی کتاب البخاری و إن شارکه مسلم فی بعضه مائة و عشرة أحادیث، منها ما وافقه مسلم علی تخریجه و هو إثنان و ثلاثون حدیثاً و منها ما انفرد بتخریجه و هو ثمانیة و سبعون حدیثاً) ( هدي الساري مقدمة فتح الباري: ص 364، الفصل الثامن، في سياق الأحاديث التي انتقدها عليه حافظ عصره أبوالحسن الدارقطني و غيره من النقاد و إيرادها حديثاً حديثاً على سياق الكتاب)

کمال الدین محمد بن عبدالواحد از علمای مکتب حنفی می نویسد : کسانی که گمان می‌کنند صحیح‌ترین احادیث، روایاتی است که بخاری و مسلم آن را نقل کرده باشند، سپس روایاتی که بخاری آن را نقل کرده، و بعد از آن روایاتی که مسلم در کتاب خود نقل کرده، و روایاتی که سند آن مطابق شرط بخاری و مسلم است در رتبه بعد قرار داشته و روایاتی که مطابق شرط یکی از بخاری و مسلم است در رتبه بعد می‌باشند، چنین پنداری زورگویی و باطل است و پیروی و تقلید از این گفته‌ها جایز نیست.(قول من قال: أصحّ الأحادیث ما فی الصحیحین، ثمّ ما انفرد به البخاری، ثمّ ما انفرد به مسلم، ثمّ ما اشتمل علی شرطهما، ثمّ ما اشتمل علی شرط أحدهما، تحکّم لایجوز التقلید فیه)( محمود ابورية، أضواء على السنة المحمدية: ص 312، مسلم و كتابه)
و باقلانی نیز صحت کتب بخاری و مسلم را نپذیرفته و می گوید :
أقدم جماعة من الأکابر علی الطعن فی صحة هذا الحدیث مع کثرة طرقه و اتفاق الشیخین... أنکر القاضی أبوبکر صحة الحدیث و قال: لایجوز أن یقبل هذا و لایصح أنّ الرسول قاله. و لفظ القاضی أبیبکر الباقلانی فی «التقریب»: هذا الحدیث من أخبار الآحاد التی لایعلم ثبوتها. و قال إمام الحرمین فی «مختصره»: هذا الحدیث غیر مخرج فی الصحیح، و قال فی البرهان: لایصححه أهل الحدیث. و قال الغزالی فی «المستصفی»: الأظهر أنّ هذا الخبر غیر صحیح. و قال الداودی الشارح: هذا الحدیث غیر محفوظ.( فتح الباري بشرح صحيح البخاري: ج 8، ص 189)

navid69;740717 نوشت:
نظر امیرالمومنین درباره خلفا
میگه خلیفه دوم گفت من جانشین پیامبر هستم وشما دونفر (منظور حضرت علی(ع) و عباس) اعتقاد داشتین که من و ابوبکر دروغگو ، گناهکار ، مکار و خائن هستیم یعنی خلیفه دوم داره میگه که نظر حضرت علی (ع) درباره آن دو این بود وآنها این صفات رو داشتند صحیح مسلم جلد 3 صفحه 1378 حدیث 1757
درجایی دیگه آورده که خلیفه دوم به حضرت علی (ع) وعباس میگه که ابوبکر گفت من جانشین پیامبر هستم وشما پندار غلطتان این بود که او(یعنی ابوبکر) یک ظالم وفاجر است بعد از ابوبکر من به ولایت رسیدم وشما باز گفتید من ظالم و فاجر هستم

یک قسمت از یک روایت را قیچی کردی و بقیه اش را مخفی کردی و بعد هم فکر کردی که بر اهل سنت احتجاج کردی . با حقه و نیرنگ نمی توانید چیزی را ثابت کنید.

[SPOILER]متن عربی:وحَدَّثَنِي عَبْدُ اللهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْمَاءَ الضُّبَعِيُّ، حَدَّثَنَا جُوَيْرِيَةُ، عَنْ مَالِكٍ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، أَنَّ مَالِكَ بْنَ أَوْسٍ، حَدَّثَهُ، قَالَ: أَرْسَلَ إِلَيَّ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، فَجِئْتُهُ حِينَ تَعَالَى النَّهَارُ، قَالَ: فَوَجَدْتُهُ فِي بَيْتِهِ جَالِسًا عَلَى سَرِيرٍ مُفْضِيًا إِلَى رُمَالِهِ، مُتَّكِئًا عَلَى وِسَادَةٍ مِنْ أَدَمٍ، فَقَالَ لِي: يَا مَالُ، إِنَّهُ قَدْ دَفَّ أَهْلُ أَبْيَاتٍ مِنْ قَوْمِكَ، وَقَدْ أَمَرْتُ فِيهِمْ بِرَضْخٍ، فَخُذْهُ فَاقْسِمْهُ بَيْنَهُمْ، قَالَ: قُلْتُ: لَوْ أَمَرْتَ بِهَذَا غَيْرِي، قَالَ: خُذْهُ يَا مَالُ، قَالَ: فَجَاءَ يَرْفَا، فَقَالَ: هَلْ لَكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فِي عُثْمَانَ، وَعَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ، وَالزُّبَيْرِ، وَسَعْدٍ؟ فَقَالَ عُمَرُ: نَعَمْ، فَأَذِنَ لَهُمْ فَدَخَلُوا، ثُمَّ جَاءَ، فَقَالَ: هَلْ لَكَ فِي عَبَّاسٍ، وَعَلِيٍّ؟ قَالَ: نَعَمْ، فَأَذِنَ لَهُمَا، فَقَالَ عَبَّاسٌ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، اقْضِ بَيْنِي وَبَيْنَ هَذَا الْكَاذِبِ الْآثِمِ الْغَادِرِ الْخَائِنِ، فَقَالَ الْقَوْمُ: أَجَلْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، فَاقْضِ بَيْنَهُمْ وَأَرِحْهُمْ فَقَالَ مَالِكُ بْنُ أَوْسٍ: يُخَيَّلُ إِلَيَّ أَنَّهُمْ قَدْ كَانُوا قَدَّمُوهُمْ لِذَلِكَ، فَقَالَ عُمَرُ: اتَّئِدَا، أَنْشُدُكُمْ بِاللهِ الَّذِي بِإِذْنِهِ تَقُومُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ، أَتَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «§لَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ» ، قَالُوا: نَعَمْ، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى الْعَبَّاسِ، وَعَلِيٍّ، فَقَالَ: أَنْشُدُكُمَا بِاللهِ الَّذِي بِإِذْنِهِ تَقُومُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ، أَتَعْلَمَانِ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «لَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ» ، قَالَا: نَعَمْ، فَقَالَ عُمَرُ: إِنَّ اللهَ جَلَّ وَعَزَّ كَانَ خَصَّ رَسُولَهُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِخَاصَّةٍ، لَمْ يُخَصِّصْ بِهَا أَحَدًا غَيْرَهُ، قَالَ: {مَا أَفَاءَ اللهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ} [الحشر: 7]- مَا أَدْرِي هَلْ قَرَأَ الْآيَةَ الَّتِي قَبْلَهَا أَمْ لَا - قَالَ: فَقَسَمَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَيْنَكُمْ أَمْوَالَ بَنِي النَّضِيرِ، فَوَاللهِ، مَا اسْتَأْثَرَ عَلَيْكُمْ، وَلَا أَخَذَهَا دُونَكُمْ، حَتَّى بَقِيَ هَذَا الْمَالُ، فَكَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَأْخُذُ مِنْهُ نَفَقَةَ سَنَةٍ، ثُمَّ يَجْعَلُ مَا بَقِيَ أُسْوَةَ الْمَالِ، ثُمَّ قَالَ: أَنْشُدُكُمْ بِاللهِ الَّذِي بِإِذْنِهِ تَقُومُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ، أَتَعْلَمُونَ ذَلِكَ؟ قَالُوا: نَعَمْ، ثُمَّ نَشَدَ عَبَّاسًا، وَعَلِيًّا، بِمِثْلِ مَا نَشَدَ بِهِ الْقَوْمَ، أَتَعْلَمَانِ ذَلِكَ؟ قَالَا: نَعَمْ، قَالَ: فَلَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ أَبُو بَكْرٍ: أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنِ ابْنِ أَخِيكَ، وَيَطْلُبُ هَذَامِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ» ، فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا، وَاللهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ، ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَوَلِيُّ أَبِي بَكْرٍ، فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا، وَاللهُ يَعْلَمُ إِنِّي لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ، فَوَلِيتُهَا ثُمَّ جِئْتَنِي أَنْتَ وَهَذَا وَأَنْتُمَا جَمِيعٌ وَأَمْرُكُمَا وَاحِدٌ، فَقُلْتُمَا: ادْفَعْهَا إِلَيْنَا، فَقُلْتُ: إِنْ شِئْتُمْ دَفَعْتُهَا إِلَيْكُمَا عَلَى أَنَّ عَلَيْكُمَا عَهْدَ اللهِ أَنْ تَعْمَلَا فِيهَا بِالَّذِي كَانَ يَعْمَلُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَأَخَذْتُمَاهَا بِذَلِكَ، قَالَ: أَكَذَلِكَ؟ قَالَا: نَعَمْ، قَالَ: ثُمَّ جِئْتُمَانِي لِأَقْضِيَ بَيْنَكُمَا، وَلَا وَاللهِ لَا أَقْضِي بَيْنَكُمَا بِغَيْرِ ذَلِكَ حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ، فَإِنْ عَجَزْتُمَا عَنْهَا فَرُدَّاهَا إِلَيَّ،
ترجمه فارسی:عمر بن خطاب مرا احضار نمود، چون روز بر آمد خدمت ایشان رسیدم، و عمر بر تختی در خانه‌اش نشسته و بر بالشی از پوست تکیه داده بود،… عمر برایم گفت: ای مالک! عده‌ای چند از قوم تو اینجا آمده بودند و من برای آن‌ها از بیت المال مستمری تخصیص داده‌ام، و تو این مال را برگیر و بین آنان تقسیم کن. مالک گفت: گفتم: کاش فردی دیگر را به این کار مأمور نمائید.
عمر فرمود: مال را برگیر.
در این هنگام یرفأ آمده و گفت: ای امیرالمؤمنین! آیا عثمان، عبدالرحمن بن عوف، زبیر و سعد را اجازه می‌دهید که وارد شوند؟.
عمر فرمود: بلی، و آن‌ها وارد شدند.
یرفأ دوباره آمده و گفت: ای امیرالمؤمنین! آیا اجازه می‌دهید که عباس و علی وارد شوند؟.
فرمود: بلی، و آن ‌دو نیز داخل شدند.
عباس گفت: ای امیرالمؤمنین! بین من و بین این دروغ‌گوی گنهکار خائن به حق فیصله کن. سایر حاضرین در مجلس نیز گفتند: بلی، ای امیرالمؤمنین بین آنها فیصله کن و راحت‌شان گردان.
مالک بن اوس گفت: گمان می‌کنم بقیه‌ی حضار نیز بخاطر این مسأله آمده بودند.
عمر گفت: شما را به خدای سوگند می‌دهم که آسمان‌ها و زمین به اجازه‌‌ی او استوار¬اند، آیا شما می‌دانید که رسول الله فرمودند: از ما (جماعت پیامبران) کسی میراث نمی برد، مالی که از ما باقی بماند صدقه است؟!
گفتند: بلی، ما این حدیث را از ایشان شنیده‌ایم.
سپس امیرالمؤمنین رو به عباس و علی نمود و گفت: شما را به خدای که آسمان‌ها و زمین به اجازه‌ی او برپا اند سوگند می‌‌دهم آیا شما از این حدیث اطلاع ندارید که رسول الله فرمودند: از ما (جماعت پیامبران) میراث برده نمی‌شود هر چه بگذاریم صدقه است؟!
هردو (عباس و علی) گفتند: بلی، (ما این حدیث را شنیده ایم).
عمر گفت: خدای بزرگ پیامبرش را به برخی ویژگی‌ها نوازش داد که کسی دیگر را با ایشان شریک نساخته، و خداوند فرموده است: ﴿مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ﴾ [حشر: ۷] «آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول است». راوی می گوید: درست بخاطر ندارم که آیا عمر آیه‌ی قبلی را نیز تلاوت نمود یا خیر؟.
عمر ادامه داد: پس پیامبر اموال بنی نضیر را بین شما تقسیم نمود. سوگند به الله ایشان تنها آن اموال را برای خود تخصیص نداد، بلکه در سالهای بعدی نیز صرف به اندازه‌ی خرج سالانه‌ی فامیلش از آنجا غله بر می‌داشت و بقیه را برای بیت‌المال و عموم مسلمانها قرار می‌داد. سپس عمر گفت: شما را به الله که آسمان‌ها و زمین به اذن او ایستاده است سوگند می‌دهم آیا از این موضوع با خبر هستید؟.
هر دو (عباس و علی) گفتند: بلی. عمر گفت: چون رسول الله وفات یافتند، ابوبکر گفت: من خلیفه‌ی پیامبر هستم، و شما دو نفر نزد ابوبکر آمدید. و تو ای عباس! ارث خود از برادر زاده‌ات را می خواستی، و این (علی) میراث زنِ خود از مال پدرش را طلب می‌کرد، ابوبکر به شما گفت: رسول الله فرموده اند: «ما نورث ما ترکناه صدقه» از ما میراث برده نمی‌شود، آنچه ما بگذاریم صدقه است.
شما گمان کردید که او دروغگو، گنهکار و خائن است، و خدا می‌داند که ابوبکر صادق، نیکوکار، هدایت یافته و پیرو حق بوده است.
و چون ابوبکر وفات نمود، من جانشین رسول الله و خلیفه‌ی ابوبکر شدم، و شما فکر می کنید من دروغگو، گنهکار و خائن هستم، و خدا می داند که من صادق، نیکوکار، هدایت یافته و تابع حق می‌باشم. و من سرپرستی آن اموال را به دوش گرفتم، سپس تو و این (عباس و علی) نزدم آمدید، و با هم به توافق رسیده بودید، هردو نفر گفتید: اموال (زمین‌ها) را به ما بسپار، من برای تان گفتم: اگر می‌خواهید من آن اموال را به شما بسپارم، به شرطی که همان طوری که رسول الله در آن تصرف می‌نمودند شما نیز همانطور تصرف کنید، و شما دو نفر نیز بر همین شرط آن زمین‌ها را از من تحویل گرفتید!.
عمر گفت: آیا سخنم درست است؟ هر دو گفتند: بلی، درست است. گفت: سپس حالا آمدید تا بین شما فیصله کنم .نه، سوگند به الله تا برپائی قیامت فیصله‌ی دیگری در بین شما نخواهم کرد، اگر از سرپرستی آن زمین بر اساس روش رسول الله و شرطی که با من گذاشته اید عاجز شدید، دوباره آن را به من باز گردانید و من خود، طبق سنت رسول الله مسئولیت آن را به دوش می‌گیرم.
[/SPOILER]
من متن کامل به همراه ترجمه اش را از کتاب صحیح مسلم در داخل متن پنهان آوردم . انصافا خودتان قضاوت کنید که اینها چگونه قابل احتجاج است.
در این روایت همانگونه که می بینید عمر بن خطاب به عباس عموی پیامبر و امام علی گفته است که شما من و ابوبکر را دروغگو و گناهکار و مکار و خائن می دانستید در حالی که من وابوبکر بر حق بودیم و شما دو نفر اشتباه می کردید و بعد از زبان امام علی و عباس آمده که گفتند بله تو درست می گویی و حق با تو است و ما اشتباه کردیم!
این کجایش قابل احتجاج با اهل سنت است؟!
بر فرض حالا استدلالتان بگوییم درست باشد گناهکار و مکار و دروغگو بودن چه ربطی به شجاعت دارد؟

navid69;740717 نوشت:
مورد بعدی صحیح بخاری
حضرت علی (ع) یک نفر رو فرستاد پیش ابوبکر اگه میخای بیای بیا اما عمر رو باخودت نیار که کراهت دارم ببینمش صحیح بخاری جلد 4 صفحه 1549 حدیث 3998
چه فرقی داشتند این دو باهم؟ یکی آمر بود ویکی عامل(در قضیه آتش زدن درخانه) و کسی که زده دیدنش درد بیشتری داره
در ادامه امام به ابوبکر میفرماید که تو استبداد کردی در امر ما یعنی خلافت

این روایت هم که بر فرض صحت بیشتر به نفع ابوبکر است.
navid69;740717 نوشت:
همچنین در نامه 53 نهج البلاغه آمده است:
این دین قبل از من دست اشرار اسیر شده بود که بانام دین به هوا پرستی پرداخته ودنیای خود را بدست می آوردند
وخطبه 150 نهج البلاغه

منظور حضرت از اشرار بنی امیه هستند که در زمان عثمان مناصب زیادی را گرفتند. وگرنه ابوبکر که مالی برای خود نیندوخت.

navid69;740717 نوشت:
اینجا دیگه بحثی نمیمونه از کتاب خودتون سند آوردیم وبحث های دیگه حاشیه هست که اگر سوال دارید بحث دیگه ای رو مجدد مطرح کنید

فعلا که این شما بودید که بحث را به انحراف کشاندید. اگر نمی توانید کسی شما را مجبور نکرده که جواب بدهید..

navid69;740719 نوشت:
اگر تاریخ نویسان سنی انصاف و عدالت را رعایت میکردند درباره واقعه غدیر خیانت نمیکردند
بعنوان مثال در تاریخ طبری نام اسب پیامبر و شمشیر و لباس و خلاصه تمام جزییات رو نوشته اما در باره واقعه غدیر چیزی رو نگفته

navid69;740719 نوشت:
اما تاریخ طبری مغرضانه واقعه غدیر رو نیاورده و حدیث ثقلین رو هم تغییر داده و روزبه روز هم آپدیت میشه و بر جعلیاتش افزوده میشه

آیا اگر طبری حدیث غدیر را در کتابش نیاورده یعنی حتما مغرض بوده است؟
یک مقدار تحقیق بکن بعدا به دیگران تهمت بزن . طبری اگر در کتاب تاریخش واقعه غدیر را نیاورده در عوض خودش یک کتاب جداگانه درباره غدیر نوشته به نام الولایه یا الرد علی الحرقوصیه.( رجال نجاشی ص 322). در باره حدیث ثقلین هم او از دیگران روایت می کند که باز به او تهمت می زنید که عمدا آن را تحریف کرده و همانطور ما نمی توانیم به شیخ صدوق ایراد بگیریم که چرا در کتابش روایتی آورده که آیه تطهیر درباره ی جبرئیل و میکائیل نازل شده به طبری هم در مورد حدیث ثقلین نمی توانیم ایراد بگیریم.

navid69;740720 نوشت:
حال باید بررسی کنیم که فرق حدیث صحیح با حسن وموثق و ضعیف چیه
احادیثی که نقل شده به چندین دسته تقسیم می‌شود.

مثلا خواستید گفته ی من را نقد کنید شما آمدید آن را تایید هم کردید. آیا آن چیزهایی که کپی پیست می کنید را خودتان هم می خوانید؟

navid69;740720 نوشت:
–. موثّق؛ به روایتی گفته می‌شود که در سند آن راویانی وجود دارند که هرچند انسان‌های موثّق و مورد اعتمادی هستند ولی دارای فساد عقیده‌اند؛ مانند واقفیه، فطحیه و.. به چنین حدیثی احیاناً قوی هم گفته می‌شود.

من هم که همین را گفتم. دیدید که خودتان هم تایید کردید.
عصران;740520 نوشت:
حتی در پذیرش یک روایت هم چیزی که نقش کلیدی دارد مذهب راوی نیست بلکه توثیق یا عدم توثیق اوست. همانگونه که در کتب رجال شیعه افرادی را می یابید که سنی و زیدی و اسماعیلی و واقفی و غیره هستند ولی توثیق شده اند یا در کتب تراجم و رجال اهل سنت افراد شیعه ای هستند که توثیق شده اند.

navid69;740720 نوشت:
شیعه اصلأ روایات بعضی از کسانی مورد وثوق اهل سنت هستند قبول ندارد مانند کعب الاحبار

همه ی علمای اهل سنت کعب الاحبار را قبول ندارند مثلا از متقدمین ذهبی و از معاصرین رشید رضا و احمد امین با او مخالفند.

اما در اینکه گفتید شیعه اصلا روایات کعب الاحبار را قبول ندارد خیلی هم مطمئن نباشید.
شیخ صدوق ( در علل الشرایع ج1 ص44) و شیخ مفید ( در امالی ص 137) در کتابهایشان از کعب الاحبار حدیث نقل کرده اند.
اما در میان علمای شیعه برای کعب الاحبار هم توثیق عام و هم توثیق خاص داریم.
از جمله علمای شیعه شهیدثانی و فیض کاشانی و حاجی نوری صاحب مستدرک به طور غیر مستقیم کعب الاحبار را توثیق ( توثیق عام) کرده اند.
اینها از جمله علمایی هستند که انتساب کتاب مصباح الشریعه به امام صادق را کاملا صحیح می دانند و کعب الاحبار هم یکی از راویان داخل کتاب است.

اما توثیق خاص هم برایش داریم. سید بن طاووس که از علمای بزرگ شیعه است در کتاب الملاحم و الفتن کعب الاحبار را از اصحاب خاص امام علی می دانسته که تقیه می کرده است و در همان کتاب چندین روایت از کعب الاحبار آورده است.

navid69;740721 نوشت:
بنابر گزارشی که مورد نقد جدی برخی محققان است[1 ] برای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) سایبانی ساختند؛

navid69;740721 نوشت:
ولی بر اساس سخن امیرمؤمنان (علیه‌السلام) پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در بدر از همه مسلمانان به دشمن نزدیک‌تر بود و هرگاه جنگ سخت می‌شد مسلمانان به آن حضرت پناه می‌بردند.

navid69;740721 نوشت:
عقلانی هم همینطور است که پیامبر نزدیک ترین فرد به دشمن باشد مثل کندن خندق که از همه بیشتر کار میکردند نه اینکه در سایبان بنشیند و از دور تماشا کند شما میخواید از ابوبکر دفاع کنید و حقایق را بپوشانید چرا از پیامبر مایه میذارید

اولا که خودتان هم یک احتمال برای درستی آن آوردید . ( و به عبارت درست تر کپی پیست کردید):

navid69;740721 نوشت:
احتمال می‌رود که سایه بان به عنوان مقرّ فرماندهی برپا گردیده و پیامبر اکرم گاهی در آن مستقر می‌شده است.

دوما اینکه گفتید ( یا کپی کردید) که مورد نقد جدی محققان است. محققان لفظ جمع است در حالی که منظور آنجایی که از آن کپی کردید فقط یک نفر یعنی شیخ جعفر مرتضی عاملی بوده است. در جواب این خب شما یک محقق آوردید که تردید کرده ما هم یک محقق شیعه می آوریم که جریان سایه بان در جنگ بدر را تایید کرده است یعنی سید محسن امین ( اعیان الشیعه ج1 ص242)

سوما این که کسی تردید جدی کرده باشد به ما مربوط نیست . ما همان تردید جدی اش یا دلایلش را برای این تردید می خواهیم.

چهارما از منابع شیعه هم مناقب ابن شهر آشوب ج1 ص 163 این که در جنگ بدر برای پیامبر سایه بان ساخته شد را گزارش کرده است.

پنجما قبلا هم گفتم که در آن روایات و اخبار گفته نشده که ابوبکر و پیامبر از اول تا آخر جنگ بدر در سایه بان نشسته بودند: ثُمَّ خَرَجَ رَسُولُ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَعَبَّأَ أَصْحَابَهُ وَهَيَّأَهُمْ

navid69;740721 نوشت:
احادیثی که نقل میکنید معتبر باشه نه از کسانی که در مسلمان بودن آنها شک و شبهه هست مثل امثال ابن تیمیه

من کجا و کی از ابن تمیمه برای شما روایت آوردم؟

navid69;740722 نوشت:
من نگفتم از ابن ابی الحدید خوشم میاد گفتم اون و استادش در نظر اهل سنت آدم بزرگی هستن نه از نظر ما

وگرنه ما فقط علمای خودمونو قبول داریم چون بعنوان عالم، بزرگ و پیشوای شماست از اون براتون سند آوردم

یک کلمه شما یاد گرفتید هی قابل احتجاج هست قابل احتجاج نیست
ایشون از استادش نقل کردند استادش هم نزد اهل سنت معتبره
مثل اینکه شیخ مفید یا امثالهم یک حدیث نقل کنند یا یک حرفی بزنند وبگن صحیحه ما بگیم نه؟ یا الان مثلأ حضرت آقا یک حرف تاریخی یا یک حدیثی نقل کنند ما بگیم نه قبول نداریم ایشون بهتر میدونند
از نظر اهل سنت هم چون آنها معتبرن ما هم از ایشون دلیل آوردیم


ابن ابی الحدید و استادش از بزرگان معتزله است نه همه ی اهل سنت.ولی شما در اینجا به ابن ابی الحدید یا استادش لقب (( استاد منصف)) دادید.
navid69;739293 نوشت:
در اين مورد ما صحبتي نداريم.استاد منصف به ايشون ميشه اطلاق کرد

از جمله سه تن از علمای شیعه هم ابن ابی الحدید را شیعه می دانند: آيت الله خوانساري در روضات الجنات،ج5ص20و21 و شیخ عباس قمي،در الكني والالقاب،ج1ص185. و آقا بزرگ تهراني در طبقات اعلام الشيعة، ج13، ص: 88،

navid69;740726 نوشت:
هر دو بحث روایتی از منابع اهل سنت هست مانباید دلیل محکم بیاوریم چون اصلأ راویان حدیث چه موافق و چه مخالف اصلأ مورد وثوق ما نیستند شما باید دلیل بیاورید که همان کسانی که دلیل میاورند ابوبکر فرار نکرده همونا میگن فرار کرده همون کسانی که مورد وثوق شما هستند همونها میگن ما از منابع شما سند میاریم میگیم تو کتابی که شما میگین صحیحه این نقل وجود داره اگر منابع روایی شیعه بود ما اثبات میکردیم مثل اینکه شیخ صدوق تو یک حدیث بگه حضرت علی تو جنگ احد نبود و تو حدیث دیگه ای بگه تو جنگ احد بود خب شما اینو چطور تحلیل میکنید؟

من بین دو دسته روایات در جنگ احد درباره ی ابوبکر نظر قطعی نمی دهم تا زمانی که دلیلی برای ترجیح روایت داشته باشم . اما این شما بودید که ادعا کردید که ابوبکر در جنگ احد فرار کرده است. اثبات ادعا بر عهده ی مدعی است.
navid69;740727 نوشت:
پس قبول دارید خلیفه دوم ترسو بوده

موضوع این تایپیک درباره ابوبکر است نه عمر. این هم که شخصی در یکجا اظهار ترس کرده باشد دلیل بر این نمی شود که در همه جا ترسو بوده است. همانطور که سند آن آورده شد عمر هم از معدود کسانی بود که در جنگ حنین در کنار پیامبر باقی ماند و مقاومت کرد.
اما شما این را برای فرار از ادعای خود که گفته بودید سربازان ابوبکر را ترسو می خواندند یا اینکه در جنگ خیبر ابوبکر اصلا وارد جنگ نشد مطرح کردید.
یا آنقدر شجاع باشید که از ادعای خودتان دفاع کنید یا آنقدر شجاعت داشته باشید که به اشتباه خودتان اعتراف کنید. بعد بیایید برای ما بگویید که معنای شجاعت را می دانید.

navid69;740729 نوشت:
گفته اند در آغاز سال پنجم هجرى ، سلمان به طور كامل از بند بردگى آزاد شده است (9)؛ يعنى پيش از جنگ خندق كه پاره اى از مورخان برآنند كه در ماه ذى القعدى سال پنجم هجرى رخ داده است .(10)

با حقه و نیرنگ نمی توانید چیزی را ثابت کنید .

navid69;740729 نوشت:
.2.- رك : البداية النهايه ، ج 4، ص 53. تاريخ الامم و الملوك / طبرى ، ط الاستقامه ، ج 2، ص 333. الكامل فى التارخ ، ج 2، ص 178. تاريخ الخميس ، ج 8، ص 179. المحبر، ص 113. فتوح البلدان ، ج 1، ص 23. صفوة الصفوه ، ج 1، ص 455 - 459. مختصر التاريخ / ابن كازرونى ص 42. السيرة الحلبيه ج 2، ص 328 شذرات الذهب ، ج 1، ص 11 التنبيه الاشراف ، ص 115. البدء والتاريخ ، ج 4 ص 216. مغازى واقدى ، ج 2 ص 440 و 441. المصنف / صنعانى ، ج 5 ص 67. طبقات / ابن سعد، ج 2، بخش ‍ 1، ص 47 و ج 4 بخش 1، ص 60. تاريخ بغداد، ج 1، ص 170. انساب والاشراف ، ج 1، (بخش ‍ زندگانى پيامبر - صلى الله عليه و آله -) ص 343.

این منابع هیچکدام نمی گویند که سلمان در سال پنجم آزاد شده بلکه فقط می گویند که جنگ خندق در سال پنجم هجری بوده است . فقط دو منبع قبلی آن روایت را آورده اند.
آن کتابی هم که ناشیانه فقط یک قسمت کوچک آن را برای ما کپی پیست کردید کتاب سلمان فارسی نوشته ی شیخ جعفر مرتضی عاملی است که شیعه ی متعصبی هم هست و اتفاقا هم قبل از آن جایی که از کتاب او کپی کردید و هم بعد از آن خودش اثبات کرده که سلمان در سال اول هجری آزاد شده است.
این آدرس متن همان کتاب است دوستان می توانند آن کتاب را خودشان بخوانند و فریب حقه و نیرنگ دیگران را نخورند:
http://library.tebyan.net/ar/Viewer/Text/92927/7

من بخشهای مرتبط آن را در اینجا می آورم برای نمونه: کتاب سلمان فارسی شیخ جعفر مرتضی عاملی صفحه ی 7

ما تقريبا اطمينان داريم به اين كه سلمان در سال اول هجرى از بردگى آزاد شده و حتى در بعضى از روايات آمده است كه در مكه آزاد شده است . (28)
آنچه كه بر آزاد شدن سلمان در سال نخست هجرى دلالت مى كند عبارت است از:
1 - برخى از روايات مربوط به آزاد شدن سلمان بر اين دلالت مى كنند كه سلمان بلافاصله پس از اسلام آوردنش - يا بگو اظهار اسلامش - كه در سال نخست هجرى بوده آزاد شده است . (29)
2 - بعضى - مانند نويسنده كتاب (( تاريخ گزيده )) تصريح كرده اند به اين كه رسول الله - صلى الله عليه و آله - سلمان را در سال نخست هجرى خريد. (30)
بزودى به هنگام سخن گفتن از اين كه سلمان از آزادشدگان رسول الله - صلى الله عليه و آله - بوده تصريح به اين كه پيامبر - صلى الله عليه و آله - سلمان را در سال اول هجرى خريد، از (( شعبى )) و (( بريده )) نقل خواهد شد.
3 - شاهد ديگرى كه بر آزاد شدن سلمان در سال اول هجرى دلالت مى كند عبارت است از: قرارداد خرید سلمان

navid69;740733 نوشت:
چه ربطی داره؟ پیامبر درباره زبیر هم فرمودند شمشیر و صاحب آن در بهشت هستند اما وقتی زبیر رو از سپاه خودشان کشتند و آن قاتل سرش را پیش حضرت علی(ع) آورد حضرت دستور دادند اورا کشتند و فرمودند هم قاتل و هم مقتول در آتش جهنم هستند
ودر جایی دیگر فرمودند چیزی نمانده بود زبیر از ما اهل بیت بشود تا زمانی که فرزند نحسش به دنیا آمد

ملاک حال فعلی افراد است


میزان حال فعلی افراد است ولی وقتی خبر از آینده داده می شود دیگر وضع فرق می کند. یعنی وقتی جبرئیل در آن روایتی که آوردید می گوید طلحه را آگاه کن که از عذاب قیامت نجات یافته است و اورا در عذاب قیامت نمی بینم. یعنی سرانجام او نیک است. بنابراین حال فعلی افراد چرا میزان باشد وقتی که آینده پیشگویی شده است.

navid69;740733 نوشت:
شیعه اعتقاداتش آنقدر قوی هست که بتواند از دین خودش دفاع کند مثل مذاهب و ادیان دیگه تحریف شده نیست که یه جارو جمع کنی جای دیگه بلنگه بحث شما هم برپایه تمسخر هست و هرجا حرفی ندارید برای گفتن مسخره میکنید
بحمدالله پیشوایان ما نه ترسو بودند نه فراری اونقدر شجاع بودند و رشادت کردند که حتی دشمنان نتوانستند از آنها تعریف نکنند

وشما معنی شجاعت رو متوجه نشدید

شجاعت این نیست که در خانه دختر پیامبر را آتش بزنی
شجاعت این نیست که در کوچه ای خلوت سیلی بر صورت دختر رسول الله بزنی
شجاعت این نیست که زن حامله را بزنی
شجاعت این نیست که با لگد ...
شجاعت این نیست که با تازیانه...
شجاعت این نیست که با غلاف شمشیر ...


ما اینجا داریم بحث علمی می کنیم منبر نیامدیم که دارید برای ما روضه می خوانید.
تا اینجا که شما بودید که در بحث ما مسخره بازی راه انداختید.مثلا ادعا کردید که ابوبکر اصلا در خیبر وارد جنگ نشد فقط رفت و برگشت بعد هم که ثابت کردیم ابوبکر در خیبر به شدت جنگید به جای اینکه از ادعای قبلیتان دفاع کنید یا به اشتباهتان اعتراف کنید در جواب به من می گویید که چرا ابوبکر در قلعه ی خیبر را با دستش نکند؟!!
تا از جواب دادن ناتوان می شدید برای فرار از جواب مدام یک موضوع دیگر را مطرح می کردید. به طبری تهمت زدید . بحث عمر را مطرح کردید. موضوع کعب الاحبار را مطرح کردید . ابوهریره را به پیش کشیدید. موضوع حضرت فاطمه را مطرح کردید. موضوع سقیفه و غدیر و حدیث ثقلین و....
خلاصه به جای اصل موضوع دائما موضوعات جدید را عنوان می کردید.و از این شاخه به ان شاخه می پریدید.
آنقدر شجاع باشید که از ادعاهای قبلیتان دفاع کنید یا آنقدر شجاع باشید که به اشتباه خودتان اعتراف کنید بعد بیایید برای ما ادعا کنید که معنای شجاعت را می دانید.

navid;742261 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
همانطور که برارد نوید 69 فرمودند ملاک برای بهشتی یا جهنمی بودن افراد حال فعلی آنهاست

سلام مجدد
در این باره من جواب برادر نویدتان را دادم می توانید جواب خودتان را هم از همانجا ببینید.

Reza-D;742301 نوشت:
اگر بگوییم پیامبر(ص) نباید فردی ترسو را به میدان میفرستاد ، اون وقت این ایراد ، زبانم لال ، به خداوند هم وارده که خدایا تو که میدونستی ابلیس اگر در معرض آزمایشِ سجده به انسان قرار بگیره ، اطاعت نخواهد کرد و در پی اون ، قسم خواهد خورد که تمامی انسانها رو (بجز صالحین) گمراه کنه. پس ای خدا! چرا با این کار خودت مقدمهء فریب خوردن و جهنمی شدن میلیاردها انسان رو فراهم کردی؟!!!

دوست عزیز جناب "عصران" ، دیکتهء ننوشته غلط نداره. اگر پیامبر(ص) بارها ابوبکر و عمر رو امتحان نمیکرد ، امروز خیلی ها مدعی میشدند که اگر پیامبر(ص) اونها رو به میدان میفرستاد ، حتماً سربلند بیرون می آمدند. با اون همه ایراد و اشکال که توی کتب صحیح خودشون هست باز این همه براشون سینه چاک میکنن و امثال ابن تیمیه و وهابی ها ، این دو نفر رو به امام علی(ع) ترجیه میدن ، وای به اینکه ایرادهای اونها در معرض آزمایش هم قرار نمیگرفت و همینطور سربسته میموند

سلام

من معمولا در این سایت عادت ندارم که پاسخ کسی را بلافاصله بدهم ولی چون جواب دیگران را دادم پاسخ شما را هم به اختصار می دهم بنابر این انتظار نظر جامع و دقیق نداشته باشید. دو روز قبل هم که می خواستم وارد سایت بشوم دائم ارور می زد و نمی توانستم فعالیت کنم.
مثال شما از جهات بسیاری قیاسی مع الفارق و باطل است که الان فرصت بیان تمام آنها را ندارم. پیامبر در جنگ خیبر ابوبکر رامامور فتح خیبر فرمانده مسلمانان کرده بود و مسلمین را ملزم به اطاعت از او در جنگ کرده بود حالا آیا خداوند شیطان را بر انسانها مسلط کرده و او را مامور گمراهی انسانها کرده و به انسانها هم دستور داده که از او اطاعت کنند؟ کمی قبل از مقایسه کردن فکر کنید.
همچنین می توانید بگویید که چگونه نتیجه گیری کردید که ابوبکر ترسو بوده است؟

Reza-D;742301 نوشت:
اگر پیامبر(ص) بارها ابوبکر و عمر رو امتحان نمیکرد ، امروز خیلی ها مدعی میشدند که اگر پیامبر(ص) اونها رو به میدان میفرستاد ، حتماً سربلند بیرون می آمدند. با اون همه ایراد و اشکال که توی کتب صحیح خودشون هست باز این همه براشون سینه چاک میکنن

شما که گفتید در چیزی که علم آن را ندارید اظهار نظر نمی کنید. برای ابوبکر دو مورد یکی جنگ خیبر و دیگری آیه برائت که بعد از او به امام علی سپرده شد نقل شده و برای عمر یک مورد یعنی جنگ خیبر. آیا شما مورد دیگری سراغ دارید که پیامبر ابوبکر و عمر را امتحان کرده و بعد از او به امام علی کار را واگذار کرده باشد.
با یکی دو مورد که نمی توان حکم کلی صادر کرد.

Reza-D;742301 نوشت:
خیر دوست عزیز ، به چه دلیل باید دور بریزیم؟!

شیعه و اهل سنت ، هر کدوم مبنای متفاوتی برای رد یا قبول یک روایت یا یک راوی دارن. حالا ممکنه یک راوی (ولو اهل سنت) برای شیعه هم قابل وثوق باشه چون با مبنای شیعه سازگاره. لذا بحث بر روی دین و مذهب شخص نیست ، بلکه بر روی مبناست. شیعه کتب اهل سنت رو هم بررسی میکنه و با مبنای خودش میسنجه. اگر با مبنای خودش سازگاری داشت اون گفته رو میپذیره و اگر نداشت نمیپذیره

اگر بنا به حرف شما باشه ، خب منابع تاریخی اختصاص به شیعه و سنی هم نداره ، بلکه مسیحی ، یهودی ، زرتشتی ، بودایی ، کمونیست ، سوسیالیست ، بی خدا ، با دین ، بی دین و خلاصه از هر نوع قشر و آئین و مذهبی در نوشتن تاریخ دخیل بودند. با استدلال شما همگی باید بدون داشتن هیچ مبنایی حرفهای همدیگه رو بپذیرن!!!

این نشان می دهد که شما با تعصب وارد بحث شدید که باعث شد نوشته های من را با دقت نخوانید.

من کجا گفتم که بدون مبنا باید هر مطلب تاریخی را بپذیریم؟

دقت کنید که من چه گفتم ببینید آیا باز هم اشکال شما به من وارد است یا نه.

عصران;740520 نوشت:
بنابراین اگر بخواهید منابع تاریخی را به صرف اینکه اهل سنت نوشته اند قبول نکنید باید قسمت اعظم تاریخ اسلام را به دور بریزید.

عصران;740520 نوشت:
دوما حتی در پذیرش یک روایت هم چیزی که نقش کلیدی دارد مذهب راوی نیست بلکه توثیق یا عدم توثیق اوست. همانگونه که در کتب رجال شیعه افرادی را می یابید که سنی و زیدی و اسماعیلی و واقفی و غیره هستند ولی توثیق شده اند یا در کتب تراجم و رجال اهل سنت افراد شیعه ای هستند که توثیق شده اند.

عصران;742390 نوشت:
ما اینجا داریم بحث علمی می کنیم منبر نیامدیم که دارید برای ما روضه می خوانید.
تا اینجا که شما بودید که در بحث ما مسخره بازی راه انداختید.مثلا ادعا کردید که ابوبکر اصلا در خیبر وارد جنگ نشد فقط رفت و برگشت بعد هم که ثابت کردیم ابوبکر در خیبر به شدت جنگید به جای اینکه از ادعای قبلیتان دفاع کنید یا به اشتباهتان اعتراف کنید در جواب به من می گویید که چرا ابوبکر در قلعه ی خیبر را با دستش نکند؟!!
تا از جواب دادن ناتوان می شدید برای فرار از جواب مدام یک موضوع دیگر را مطرح می کردید. به طبری تهمت زدید . بحث عمر را مطرح کردید. موضوع کعب الاحبار را مطرح کردید . ابوهریره را به پیش کشیدید. موضوع حضرت فاطمه را مطرح کردید. موضوع سقیفه و غدیر و حدیث ثقلین و....

با سلام
اخوی طوری بنویسید که رغبت جواب دادن باشد
موضوع شجاعت ابوبکر است که ثابت کرده ایم این شجاعتها کجا بوده


وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله به خیبر رسیدند, پرچم را به دست ابوبکر دادند و او را همراه جمعی به سمت خیبر فرستادند. ولی او ایستادگی نکرد و فرار کرد.
دفعه دوم رسول الله صلی الله علیه و اله عمر را به همراه جمعی به خیبر فرستادند ولی او نیز فرار کرد. (1)

پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود:فردا مردى را به سوى قلعه مى فرستم كه خدا و پيغمبر را دوست دارد، و خدا و پيغمبر هم او را دوست دارند و از جنگ روى برنمى تابد. و خداوند قلعه را به دست او بگشايد.سربازان هر كدام اميد داشتند كه آن فاتح آن باشند.

على - عليه السّلام - در آن روز مبتلا به دردِ چشم بود. پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - به او فرمود: حركت كن .على - عليه السّلام - گفت : يا رسول اللّه ! جايى را نمى بينم .پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - آب دهان مبارك خود را به چشم على - عليه السّلام - كشيد و پرچم اسلام را به دستش داد.على - عليه السّلام - عرض كرد: يا رسول اللّه ! به چه چيز جنگ كنم !فرمود: به اينكه بگويند: اشهد ان لااله الاّ اللّه و اشهد انّ محمّداً رسول اللّه وقتى كه اين را گفتند، خون و مالشان از طرف من محترم است . مگر اينكه حق آن را ادا نكنند، حساب آنها هم با خداست . على - عليه السّلام - به ملاقات يهوديان خيبر رفت و فتح كرد. (2)

براي مشاهده بهتر سند روي تصوير سند كليك كنيد



پي نوشت:
(1) اين حديث را حاكم نيشابورى در كتاب خود، به همين نحو كه گفتيم نقل كرده است . سپس مى گويد: اين حديث با سند صحيح نقل شده است ، ولى بخارى و مسلم روايت نكرده اند! - ذهبى با تصريح به صحت آن در تلخيص مستدرك آورده است.
فرار أبو بكر و عمر در روز خيبر: راجع: ترجمة الامام على بن أبى طالب من تاريخ دمشق لابن عساكر ج 1 / 169 ح 233 و 234 و 235 و 236 و 240 و 241 و 247 و 261 و 262 ط 1، مناقب على بن أبى طالب لابن المغازلى ص 181 ح 217 ط 1، خصائص أمير المؤمنين للنسائي ص 52 و 53، أسد الغابة ج 4 / 21، مسند أحمد ج 6 / 353، البداية والنهاية ج 4 / 186، الغدير ج 1 / 38، مجمع الزوائد ج 9 / 122 و 124، مصنف ابن أبى شيبة ج 6 / 154، الصحيح من سيرة النبي الاعظم ج 3 / 282، تذكرة الخواص، مسند البزاز ج 1، الكامل لابن الاثير ج 2 / 149, ترجمة الامام على بن أبى طالب من تاريخ دمشق لابن عساكر ج 1 / 177 ح 242 و 243 و 247، شذرات الذهبية لابن طولون ص 52.
(2) اين حدیث در بسیاری از کتب روایی و تاریخی آمده است که ما در اینجا فقط به گوشه ای از آنها اشاره می کنیم: فرائد السمطين ج 1 / 259 ح 200، المعجم الصغير للطبراني ج 2 / 100، مجمع الزوائد ج 6 / 151، المستدرك للحاكم ج 3 / 38، عيون الاثر ج 2 / 132، ترجمة الامام على بن أبى طالب من تاريخ دمشق لابن عساكر ج 1 / 163 ح 227 و 228 و 229 و 230 و 231، تذكرة الخواص للسبط بن الجوزى ص 24 ط الحيدرية، صحيح البخاري ج 5 / 22، صحيح مسلم ج 7 / 121 ط العامرة بمصر، خصائص النسائي ص 55 ط الحيدرية، السنن الكبرى للبيهقي ج 9 / 106، حلية الاولياء ج 1 / 62، ينابيع المودة ص 48 ط اسلامبول.

در روز جنگ خيبر بود كه پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله -، ابوبكر را با لشكرى براى فتح قلعه فرستاد، ابوبكر گريخت و برگشت !(1)

براي مشاهده بهتر سند روي تصوير سند كليك كنيد




ابن ابي الحديد راجع به فرار عمر و ابابكر از جنگ خیبر مي‌گويد:

و ما أنس لا أنس الّلذين تقدّما

و فرّهما و الفرُّ قد علما حوب

يعني: آنچه را فراموش كنم، فراموش نمي‌كنم كه آن دو (ابوبكر و عمر) در جنگ تقدم جستند و از جهاد فرار كردند و حال آن كه مي‌دانستند فرار از جهاد از گناهان بزرگ است.خداوند فراری از مقابل دشمن را به صراحت کافر خوانده است.(2)

اسناد:

(1) اين حديث را حاكم نيشابورى در جلد سوم ، صفحه 27 كتاب خود، به همين نحو كه گفتيم نقل كرده است . سپس مى گويد: اين حديث با سند صحيح نقل شده است ، ولى بخارى و مسلم روايت نكرده اند! - ذهبى با تصريح به صحت آن در تلخيص مستدرك آورده است. فرار أبى بكر وعمر روز خيبر: ترجمة الامام على بن أبى طالب من تاريخ دمشق لابن عساكر ج 1 / 169 ح 233 و 234 و 235 و 236 و 240 و 241 و 247 و 261 و 262 ط 1، مناقب على بن أبى طالب لابن المغازلى ص 181 ح 217 ط 1، خصائص أمير المؤمنين للنسائي ص 52 و 53، أسد الغابة ج 4 / 21، مسند أحمد ج 6 / 353، البداية والنهاية ج 4 / 186، الغدير ج 1 / 38، مجمع الزوائد ج 9 / 122 و 124، مصنف ابن أبى شيبة ج 6 / 154، الصحيح من سيرة النبي الاعظم ج 3 / 282، تذكرة الخواص، مسند البزاز ج 1، الكامل لابن الاثير ج 2 / 149

(2)سوره انفال 16

عصران;742389 نوشت:
همه ی اهل سنت چنین نظری ندارند که تمام کتاب صحیح مسلم و بخاری از اول تا آخرش صحیح است

[=arial]شما که ادعای بحث علمی و منطقی دارید خیلی جالب بحث میکنید اونجاهایی که به نفعتونه خیلی قوی اصرار دارید روی راوی وسندش واونجایی که به نفعتون نیست ردش میکنید و فقط یک جمله میگید که قابل احتجاج نیست
الان کتب صحیحی که نویسندش میگه من غسل کردم ، وضو گرفتم ، استخاره کردم بعد اون حدیثو نوشتم (از نظر برادران اهل سنت) واینو به عنوان خواهر قرآن قبول دارند شما ردش میکنید
شما اگه آیه قرآن هم به نفعتون نباشه ردش میکنید که در ادامه دلیل میارم برا حرفام

عصران;742389 نوشت:
سپس امیرالمؤمنین رو به عباس و علی نمود و گفت

عصران;742389 نوشت:
در این روایت همانگونه که می بینید عمر بن خطاب به عباس عموی پیامبر و امام علی گفته است که شما من و ابوبکر را دروغگو و گناهکار و مکار و خائن می دانستید در حالی که من وابوبکر بر حق بودیم و شما دو نفر اشتباه می کردید و بعد از زبان امام علی و عباس آمده که گفتند بله تو درست می گویی و حق با تو است و ما اشتباه کردیم!

اولأ امیرالمومنین اختصاص به یه نفر داره ولا غیر

[=arial]دومأ ما هم گفتیم جناب عمر گفت به عباس وامیرالمومنین که نظر شما درباره من وابوبکر این بود که ماخائن دروغگو وگنهکاریم
یعنی نظر امیرالمومنین درباره آن دو این بود .
بعد ادعای جالبتان اینست که امیرالمومنین اشتباه کرد
بنابر آیه تطهیر پیامبر واهل بیت ایشان معصوم هستند و معصوم اشتباه نمیکند
یعنی شما آیه قرآن رو هم دارید منکر میشید

خدای متعال در قرآن می فرماید:

إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»؛

خداوند فقط مي‌خواهد پليدي و گناه را از شما اهلبيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد

عصران;742389 نوشت:
این روایت هم که بر فرض صحت بیشتر به نفع ابوبکر است.

[=arial]استبداد کردن در خلافت به نفع ابوبکر است؟
ظالم بودن به نظر شما از فضایله یا رذایل؟

عصران;742389 نوشت:
منظور حضرت از اشرار بنی امیه هستند که در زمان عثمان مناصب زیادی را گرفتند. وگرنه ابوبکر که مالی برای خود نیندوخت.

[=arial]ماجرای شورای شش نفره
عبدالرحمان رو به «على(علیه السلام)» کرد و گفت با تو بیعت مى کنم که طبق کتاب خدا و سنّت پیامبر و روش «عمر» و «ابوبکر» با مردم رفتار کنى، «على(علیه السلام)» در پاسخ گفت: مى پذیرم، ولى طبق کتاب خدا و سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و اعتقاد خودم عمل مى کنم. «عبدالرحمان» رو به «عثمان» کرد و همان جمله را تکرار نمود و «عثمان» آن را پذیرفت. «عبدالرحمان» سه بار این جمله را تکرار کرد و همان جواب را شنید لذا دست «عثمان» را به خلافت فشرد، این جا بود که «على(علیه السلام)» به «عبدالرحمان» فرمود: «به خدا سوگند تو این کار را نکردى مگر این که از او انتظارى دارى همان انتظارى که خلیفه اوّل و دوّم از یکدیگر داشتند، ولى هرگز به مقصود خود نخواهى رسید»
با این تفاسیر عثمان طبق روش خلیفه اول ودوم رفتار کرد
ضمن اینکه از این طریق کلأ اعتقادات اهل سنت هم زیر سوال میره که ابوبکر و عمر گفتند ما بر اساس سنت پیامبر عمل میکنیم حال آنکه عبدالرحمن وقتی گفت به حضرت علی(ع) که براساس قرآن وسنت پیامبر و عمر وابوبکر عمل کن وحضرت روش ابوبکر و عمر رو نپذیرفت یعنی ابوبکر و عمر براساس قرآن و سنت پیامبر عمل نمیکردند ، حالا اهل سنت یعنی کسانی که از سنت پیامبر پیروی میکنند یا از سنت ابوبکر و عمر؟

عصران;742389 نوشت:
آیا اگر طبری حدیث غدیر را در کتابش نیاورده یعنی حتما مغرض بوده است؟

[=arial]کسی که تمام چیز هارو با جزییات آورده اما در کتاب تاریخ حرفی از واقعه غدیر نزده شما فکر میکنید جا انداخته یا یادش رفته؟یا اینک معنی کتاب تاریخ رو نمیدونید

هرجا به نفعتون نیست میزنید زیرش و کلأ منکر قضیه میشید چقدر منطقی هستید

عصران;742389 نوشت:
آیا آن چیزهایی که کپی پیست می کنید را خودتان هم می خوانید؟

عصران;742389 نوشت:
اولا که خودتان هم یک احتمال برای درستی آن آوردید . ( و به عبارت درست تر کپی پیست کردید):

عصران;742389 نوشت:
دوما اینکه گفتید ( یا کپی کردید)

عصران;742389 نوشت:
با حقه و نیرنگ نمی توانید چیزی را ثابت کنید .

عصران;742390 نوشت:
در این باره من جواب برادر نویدتان را دادم می توانید

[=arial]اتهامات شمارو میگذارم به قضاوت خوانندگان که شما در واقع بحث نمیکنید بلکه با عنادورزی و تمسخر و اتهام بحث رو منحرف میکنید

درباره کپی کردن
بنده در آرشیوم کتب زیادی دارم و اگر در اینترنت هم مطلبی ببینم و سند داشته باشه به یکی دوتا از کتب مراجعه میکنم و چک میکنم و اگر درست باشد باقی سند هایی هم که در ادامه آورده شده را هم ذکر میکنم ضمن اینکه شما هم در آن دوران که زندگی نکرده اید از کتاب های تاریخی مطلب بیان میکنید ما هم همینطور ، بعد الان یک نفر بیاد در این سایت و یک مطلبی رو که براش سوال هست بخونه و اطلاع پیدا کنه از نظر شما ایراد داره و کار خلافی انجام داده ؟ شما چقدر منطقی بحث میکنید؟ اگه بر پایه حرف شما بخواهیم پیش بریم فقط کسانی حق اظهار نظر دارند که در دوران پیامبر زندگی میکردند
ما نیازی نیست چیزی را ثابت کنیم پیشوایان ما نیازی به ثابت کردن ندارند این شمایید که اصرار دارید با سند های ضعیف بگید که حضرت علی (ع) پیشوایانتون رو قبول داشتند

عصران;742389 نوشت:
آن کتابی هم که ناشیانه فقط یک قسمت کوچک آن را برای ما کپی پیست کردید کتاب سلمان فارسی نوشته ی شیخ جعفر مرتضی عاملی است که شیعه ی متعصبی هم هست

[=arial]خیلی جالبه هر جا دوست دارین و به نفعتونه یکی رو شیعه میکنی یکی رو سنی میکنین کعب الاحبار یهودی که درباره هر مزخرفی روایت جعل میکرد رو یه جا که به نفعتونه قبول دارید وجای دیگه اونوشیعه میدونید و هر کی راست بگه و حرف حق رو بنویسه میشه متعصب و شما هم لابد حق دارید که هر جور اتهامی رو بهش بزنید؟

عصران;742389 نوشت:
میزان حال فعلی افراد است ولی وقتی خبر از آینده داده می شود دیگر وضع فرق می کند. یعنی وقتی جبرئیل در آن روایتی که آوردید می گوید طلحه را آگاه کن که از عذاب قیامت نجات یافته است و اورا در عذاب قیامت نمی بینم. یعنی سرانجام او نیک است. بنابراین حال فعلی افراد چرا میزان باشد وقتی که آینده پیشگویی شده است.

[=arial]حضرت علی (ع) فرمودند اگر یک آیه در قرآن نمی بود من اتفاقاتی که تا قیامت می افته رو به شما میگفتم وآن آیه
وهو علی کل شی قدیر ****
[=arial]و او بر هر چيزى تواناست

منظور پیامبر از اینکه مثلأ درباره زبیر شمشیر و صاحب شمشیر دربهشت هستند و حال آنکه او جهنمی شد اینست که اگر زبیر به همین صورت بماند و به باطل سوق پیدا نکند و در همین مسیر حرکت کند بهشتی است
یا در ماجرایی دیگر پیامبر خبر شهادت حضرت علی (ع) را به ایشان میدهد حضرت میفرمید آیا در آن زمان دیندار کشته میشوم یعنی دین دارم و برحق هستم؟ که پیامبر میفرماید آری و بعد حضرت خدارو شکر میکنند

خب حضرت علی (ع) که بارها پیامبر در باره فضایل و مناقب ایشان سخن گفته اند و بارها فرموده اند تو وشیعیانت در بهشت هستید (نمونه اش حدیث کسا باز نگید الکی حرف میزنم ) ایشان باز هم از عاقبت خودشون میترسند واین منافاتی با حرف پیامبر ندارد چرا که ملاک حال فعلی افراد است و پیشگویی ها هم معنیش این است که طرف اگر در این راه بماندبهشتی میشود
و الا پیامبر به محض اینکه بفرمایند زبیر در بهشت است بعدش زبیر از عمد برود و گناه کند وباز هم داخل بهشت برود ؟

عصران;742390 نوشت:
ما اینجا داریم بحث علمی می کنیم منبر نیامدیم که دارید برای ما روضه می خوانید

[=arial]روضه نخواندم بلکه مقداری از شجاعت های ابوبکر و عمر رو بیان کردم و فضایل و مناقب ابوبکر رو عمر رو یادآور شدم و در ادامه هم با بیان صفات امیرالمومنین معنای درست شجاعت رو توضیح دادم

[=arial]ودر آخر شما یا مطالب رو متوجه نمیشین و بد متوجه میشین
یا اینکه از روی عناد حرف میزنید و نمیخواهید از خواب بیدار بشید
و در ادامه ترجیح میدم دیگه با شما وامثالهم وارد بحث نشوم چرا که نه تنها منطقی بحث نمیکنید بلکه فقط تمسخر کرده و اتهام میزنید وفکر میکنید چون کسی برای شما از منابع خودتون سند میاره حتمأ کپی کرده و خودش مطلب رو نمیخونه واتهامات دیگر
هدف شما از طرح این سوال یافتن جواب نبود چرا که برای جواب شما همان نوشته کارشناس محترم کافی بود هی میخوایید بگردید تو گوشه وکنار تاریخ و جعلیات که ببینید میتونید یه چیزی پیداکنید یا نه

وقتی میگید ابوبکر از نظر حضرت علی(ع) شجاع ترین فرد بوده یعنی حتی از خود حضرت هم شجاع تر بوده که این چنین نیست
وقتی پسوند ترین میاد یعنی یکی که از همه برتر باشه
مثلأ میگن رضا زاده قویترین مرد جهانه دیگه معنی نداره رضازاده و مثلأ بهداد سلیمی قویترین مرد جهان هستند
ترین یعنی یک نفر
و براساس تمام اسناد تاریخ کسی شجاع تر از [=times new roman]علی بن ابیطالب (ع) نبوده است که اگر بود در جنگ خندق به خودشان نمیلرزیدند

یاعلی

عصران;742390 نوشت:
ما اینجا داریم بحث علمی می کنیم منبر نیامدیم که دارید برای ما روضه می خوانید.

شما که گفتید در چیزی که علم آن را ندارید اظهار نظر نمی کنید. برای ابوبکر دو مورد یکی جنگ خیبر و دیگری آیه برائت که بعد از او به امام علی سپرده شد نقل شده و برای عمر یک مورد یعنی جنگ خیبر. آیا شما مورد دیگری سراغ دارید که پیامبر ابوبکر و عمر را امتحان کرده و بعد از او به امام علی کار را واگذار کرده باشد.
با یکی دو مورد که نمی توان حکم کلی صادر کرد.

.

بله سراغ داریم اخوی

جريان مبارز طلبيدن عمرو بن عبدود در منابع اهل سنت

1. السنن الكبري ‌به نقل از ابن اسحاق چنين آورده است: عمرو بن عبدود، در جنگ خندق بيرون آمد و فرياد برآورد: چه كسي به مبارزه در مي آيد؟
علي ـ عليه‎ السلام ـ در حالي كه غرق در آهن و فولاد بود بر خاست و گفت: اي پيامبر خدا، من هماورد اويم
، سپس پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: «او عمرو است. بنشين!» عمرو ندا داد آيا مردي نيست؟
و به سرزنش آنان پرداخت و گفت: كجاست آن بهشتي كه مي پنداريد كه كشتگان شما به آن وارد مي شوند؟
آيا مردي به پيكار من درنمي آيد؟ پس علي ـ عليه‎ السلام ـ برخاست و گفت، اي پيامبر خدا، من! فرمود: «بنشين!» سپس عمرو با رسوم ندا داد و شعري خواند. علي ـ عليه‎ السلام ـ برخاست و گفت: اي پيامبر خدا، من! فرمود او «عمرو است» علي ـ عليه‎ السلام ـ گفت: حتي اگر عمرو باشد. پس پيامبر اسلام به او اجازه داد و علي ـ عليه‎ السلام ـ به سوي او رفت و..»[1]

براي مشاهده بهتر سند روي تصوير سند كليك كنيد

«بنشين!»، سپس عمرو بار سوم ندا داد و شعري خواند: علي ـ عليه السلام ـ برخاست و گفت: اي پيامبر خدا، من! فرمود:

2. مستدرك صحيحين از ابن اسحاق روايت كرده است كه: عمروبن عبدود در جنگ بدر نيز شركت كرده بود و جراحت برداشت و به همين جهت در جنگ احد شركت نكرد و در جنگ خندق براي انتقام به ميدان آمد و رجز خواني كرد كه: كيست با من هماوردي كند علي ـ عليه‎ السلام ـ برخاست در حالي كه جز ديدگانش سراپايش غرق سلاح بود، عرضه داشت: يا رسول الله اجازه بده من به ميدانش بروم، فرمود: آخر او عمرو بن عبدود است بنشين، عمرو دوباره صدا زد در ميان شما مردي نيست. رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ علي ـ عليه‎ السلام ـ را اجازه داد تا آنجا كه مي گويد: علي ـ عليه‎ السلام ـ پس از نبرد به طرف رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ رفت در حالي كه رويش مي درخشيد عمر بن خطاب پرسيد؟ چرا زره او را برنداشتي؟ زره او در عرب نظيري نداشت.[2]

3. در كتاب المغازي محمد بن عمر واقدي چنين آورده است.

«عكرمة بن ابي جهل» ، «نوفل بن عبدا...» ، «ضرار بن خطاب» و «هبيرة بن ابي وهب» و «عمرو بن عبدود» از خندق عبور كردند، در اين موقع عمروبن عبدود شروع به مبارز طلبي كرد و رجز مي خواند علي ـ عليه‎ السلام ـ برخاست و خطاب به رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ گفت من با او مبارزه خواهم كرد و تا سه مرتبه اين امر تكرار شد و به واسطة شجاعت و اهميت عمرو گويي بر سر مسلمانان مرغ نشسته و همگي سكوت كرده بودند. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ شمشير خود را به علي ـ عليه‎ السلام ـ لطف فرمود، به دست خود عمامه بر سرش پيچيد و دعا فرمود: پروردگارا او را بر دشمن ياري فرماي، علي ـ عليه‎ السلام ـ به نبرد عمرو رفت و پس از رد و بدل شدن سخناني، عمرو گفت برگرد كه تو تازه جواني و من مي خواهم با دو سالخوردة قريش كه ابوبكر و عمرند، بستيزم علي ـ عليه‎ السلام ـ فرمود: به هر حال من تو را به مبارزه دعوت مي كنم.»[3]

نتيجه گيري

با بررسي منابع متعدد اهل سنت به اين نتيجه مي رسيم كه: خ

لفا در غزوة‌ خندق حضور داشتند ولي جرأت مبارزه با عمرو بن عبدود را نداشتند از اين رو به رجز خواني هاي عمرو بن عبدود پاسخي ندادند و مانند ديگر مسلمانان از ترس در سكوت فر روفته بودند. در حقيقت نه تنها فرار كردند، بلكه خليفه دوم از شجاعت عبدود سخنراني نموده و روحيه مسلمانان را تخريب مي نمود.

[1] . ابوبكر احمد بن حسين بن علي بيهقي، السنن الكبري، ج 9، ص 223، دارالمعرفه بيروت.

[2] . ابو عبدالله محمد بن عبدالله نيشابوي، مستدرك صحيحين، بيروت، 1398ق، صفحات33ـ32 و شبلنجي، نورالابصار، ص 779، 1332، مصر، موسوي همداني، سيد محمد باقر، علي ـ عليه السلام ـ در كتب اهل سنت، انتشارات محمدي،‌تهران 1361،صص 9-278.

[3] . محمد بن عمر واقدي، المغازي، ترجمة دكتر محمود مهدوي دامغاني، تهران، نشر دانشگاهي، 1369، صفحات 329 و 353 و 354.



عصران;742390 نوشت:
ما اینجا داریم بحث علمی می کنیم منبر نیامدیم که دارید برای ما روضه می خوانید.

شما که گفتید در چیزی که علم آن را ندارید اظهار نظر نمی کنید. برای ابوبکر دو مورد یکی جنگ خیبر و دیگری آیه برائت که بعد از او به امام علی سپرده شد نقل شده و برای عمر یک مورد یعنی جنگ خیبر. آیا شما مورد دیگری سراغ دارید که پیامبر ابوبکر و عمر را امتحان کرده باشد.
با یکی دو مورد که نمی توان حکم کلی صادر کرد.

.

بله سراغ داریم اخوی

حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله در آخرین روزهای حیات شریفشان فرمان آماده باش برای جنگ با رومیان صادر نمود و فرماندهی را به جوانی به نام اسامة بن زید سپرد و آنگاه شیوخ مهاجر و انصار و بزرگان از جمله ابوبکر، عمر، عثمان، عبدالرحمن بن عوف، ابوعبیده، سعد بن ابی وقاص، اسید بن حضیر، بشیر بن سعد و عده دیگری را با تصریح نام آنها خواست که تا تحت امر این فرمانده جوان به ناحیه بلقاء واقع در سرزمین شام بروند و فرمود "جَهِّزوا جیش اسامة لعن الله من تخلف عنها" یعنی اعداد کنید لشکر اسامه را لعنت خدا بر کسی که از مرافقت آن سر باز زند.(دلائل الصدق ج 3 ص 5، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 2 ص 20، مغازی ج 2 ص 1117 و ...)

براي مشاهده بهتر سند روي تصوير سند كليك كنيد



با این همه تاکید حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله مبنی بر همراهی با لشکر اسامه و لعن ترک کنندگان آن، ابوبکر و عمر و عده ای از دوستانشان به بهانه دیدار با پیغمبر صلی الله علیه و آله لشکرگاه را ترک کرده و شبانه به مدینه آمدند.

پیامبر صلی الله علیه و آله در صبح آن شب فرمودند"قد طرق لیلتنا هذه المدینه شرٌ عظیم" یعنی دیشب در این شهر شری بزرگ درآمد. حاضران عرض کردند چه شده یا رسول الله؟ حضرت فرمودند:"ان الذین کانوا فی جیش اسامة قد رجع منهم نفرٌ یخالفون عن امری اَلا اِنی اِلی الله منهم براءٌ ویحکم نَفِّذوا جیش اسامة" یعنی گروهی از کسانی که در لشکر اسامه بودند مخالفت امر من نمودند و از لشکر برگشتند آگاه باشید که من از ایشان بیزارم و بسوی خدا از این قوم برائت می جویم. وای بر شما لشکر اسامه را حرکت دهید.

بنظر شما چرا حضرت رسول صلی الله علیه و آله جوانی کم سن و سال را بر بزرگان مهاجر و انصار امیر قرار داد؟

آیا کسانی که لیاقت فرماندهی یک سپاه را ندارند لیاقت رهبری امت اسلامی را دارند؟

بنظر شما چرا حضرت رسول صلی الله علیه و آله هنگام ورود آنان به شهر فرمودند که شری عظیم وارد شهر شد؟ مگر آنان برای دیدار و عیادت حضرت رسول صلی الله علیه و آله نیامده بودند؟!!!!!!!!

عصران;742389 نوشت:
سلام
اتفاقا برعکس منابع تاریخی هیچ بستگی ای به شیعه و سنی بودن ندارند. این هم که گفتید مطالب دروغ در آنها پیدا می شود باید بدانید که مطالب دروغ و غلط هم در منابع اهل سنت پیدا می شوند و هم در منابع شیعه و اختصاصی به منابع اهل سنت ندارند. معیار تشخیص درست از غلط هم هر چیز باشد مطمئن باشید که سلیقه و دوست داشتن من و شما نیست.

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
کاربر محترم چطور میگویید که منابع تاریخی هیچ بستگی به شیعه و سنی بودن ندارد ؟ نویسندگان اهل سنت گاهی اوقات در نهایت غرض ورزی مطالب مهمل و دروغ را به هم میبافند و تحویل مردم میدهند . برای مثال به نمونه ای از این موارد اشاره میکنم
ابن تیمیه:ایه ی “لاتقربوا الصلاة وانتم سکاری “در حق حضرت علی نازل شده است. (منهاج السنه النبویه- جزءالسابع ص 237 )
الان شماتوقع دارید ما بیاییم این مزخرفات و امثال آنها که در کتب اهل سنت به وفور یافت میشوند را باور کنیم ؟

عصران;742389 نوشت:
احسنت. درستش هم همین است که وقتی نمی توانید جواب بدهید آبرومندانه از بحث خارج بشوید و اصرار بی خود بر جوابگویی نداشته باشید به هرحال از مشارکت شما در بحث متشکرم.
این هم که گفتید کار متخصص و مجتهد است که مطالب غلط را تشخیص بدهند. ماشاء الله این همه متخصص و مجتهد در این سایت وجود دارد می توانید از آنها دعوت کنید تا جوابی اگر دارند بدهند کسی جلویشان را نگرفته است.

الان اگه مثل آدم صحبت میکردی من تعجب میکردم.اصل برای ما در امور دین نپذیرفتن مطالب موجود در کتب اهل سنت است مگر این که مجتهدین ما بجز این دستور دهند و یا صحت این مطالب برای ما ثابت شود . درضمن اگر قرار باشد که ما بیایم و در مباحثات یکی یکی خزعبلات موجود در کتب اهل سنت را رد کنیم بحث به درازا کشیده شده و رشته ی مطلب از دست ما خارج میشود برای همین هم است که ما میگوییم در مباحثات باید به مطالب صحیح عند الفریقین استناد شود در غیر اینصورت که ما می آییم و به کتب خودمان استناد میکنیم و شما هم می آیید و به کتب خودتان استناد میکنید و بحث به هیچ جایی هم نمیرسد. این از بدیهیات و مسلمات عقلی و از قوانین مناظره است . شما که این چیز ها را نمیدانید برای چه می آیید اینجا و مناظره میکنید ؟
والسلام علی من اتبع الهدی

عصران;742390 نوشت:
سلام مجدد
در این باره من جواب برادر نویدتان را دادم می توانید جواب خودتان را هم از همانجا ببینید.

و علیکم
برادر نوید69 هم جواب شما را دادند میتوانید بروید و نگاه کنید.

عصران;742390 نوشت:
می توانید بگویید که چگونه نتیجه گیری کردید که ابوبکر ترسو بوده است؟
سلام
این بخش رو که سایر دوستان به اندازهء کافی پاسخ دادند

عصران;742390 نوشت:
مثال شما از جهات بسیاری قیاسی مع الفارق و باطل است که الان فرصت بیان تمام آنها را ندارم. پیامبر در جنگ خیبر ابوبکر را مامور فتح خیبر فرمانده مسلمانان کرده بود و مسلمین را ملزم به اطاعت از او در جنگ کرده بود حالا آیا خداوند شیطان را بر انسانها مسلط کرده و او را مامور گمراهی انسانها کرده و به انسانها هم دستور داده که از او اطاعت کنند؟
ظاهراً این شما هستید که دقت نمیکنید دوست عزیز. من در ادامهء مثالی که زدم عرض کردم: دیکتهء ننوشته غلط نداره
دو سؤال از شما میپرسم:

1 - خداوند علم به حقیقت پنهان در دل شیطان داشت یا نداشت؟ بدون شک داشت. پس چرا اجازه داد در کنار فرشتگان قرار بگیره؟ آیا عرش الهی جای بزرگترین گمراه کننده بود؟

2 - آیا حضرت علی(ع) که پیامبر(ص) ایشان رو وصی خودشون میدانند ، با هارون برای موسی مقایسه میکنند و آیه تطهیر در حق ایشان (از جمله ایشان) نازل شده و همچنین آیهء مباهله که در اون آیه از امام علی(ع) به نفس پیامبر(ص) یاد شده ، اطلاع نداشت که شمر ، روزی قاتل فرزندش خواهد شد؟ پس چرا شمر زمانی سردار سپاه امام علی(ع) بود و چرا امام علی(ع) نفرمودند که تو قاتل فرزند رسول الله(ص) خواهی شد ، پس از سپاه من برو بیرون؟ یا چرا دستور ندادند که کسی از شمر پیروی نکند؟

وقتی هنوز کسی امتحانش رو پس نداده ، نمیشه براش حکم صادر کرد. پیامبر(ص) برای محک زدن اون فرد ، به میدانش میفرسته. خب آیا منطقیه که کسی رو به میدان بفرستی ، بعد بگی هیچکس ازش اطاعت نکنه؟! بله ، تا زمانی که ابوبکر یا هر کسی دیگه فرمانده سپاه هست ، باید از او اطاعت کرد

این موضوع چیزی شبیه به جبر و اختیار خداوند برای ما انسان هاست. خداوند به انسان ها فرصت میده تا خودشون رو در آزمایشهای مختلف نشان بدن و حتی شرایط رو برای اونها فراهم میکنه ، در حالیکه از تمام ظلم هایی که این انسان ها خواهند کرد ، آگاهی داره

عصران;742390 نوشت:
شما که گفتید در چیزی که علم آن را ندارید اظهار نظر نمی کنید
خب حتماً در این زمینه علم دارم :Nishkhand:



عجیبه که پاسخ صحبت شما در حرفهای خود شما قرار داره!
شما گفتید که:
عصران;739259 نوشت:
اگر بگوییم که ابوبکر به عدم شجاعت معروف بوده است این ایراد به پیغمبر اسلام هم وارد می شود که چرا در ابتدا کسی را که به عدم شجاعت معروف بود به فرماندهی جنگ انتخاب کرد و بسیاری از مسلمانان را قربانی این تصمیم نابخردانه ی خود کرد؟
خب پاسخ رو خودتون گفتید
به این دلیل که:
عصران;742390 نوشت:
شکست در یک جنگ برای بسیاری فرماندهان نظامی در تاریخ ممکن است رخ بدهد و هیچ انسان عاقل و منصفی از یک شکست به عدم شجاعت و ترسو بودن آن فرمانده ی نظامی حکم نمی کند. برای ابوبکر دو مورد یکی جنگ خیبر و دیگری آیه برائت که بعد از او به امام علی سپرده شد نقل شده و برای عمر یک مورد یعنی جنگ خیبر. آیا شما مورد دیگری سراغ دارید که پیامبر ابوبکر و عمر را امتحان کرده و بعد از او به امام علی کار را واگذار کرده باشد.
با یکی دو مورد که نمی توان حکم کلی صادر کرد
چطور وقتی دوستان نمونه هایی از ترسو بودن و فرار ابوبکر برای شما میارن ، میفرمایید که با یکی دو مورد نمیشود حکم کلی صادر کرد. اما وقتی بحث اعتماد پیامبر(ص) میشود ، به ایشان ایراد میگیرید که چرا وقتی ترسو بودن ابوبکر را دیده ، باز هم در دفعات دیگری کار را به او واگذار کرده!

دلیل پیامبر(ص) همین بود که امروز کسی نگه فقط یکی دو بار بوده و اون هم طبیعی بوده! پیامبر است دیگر ، از روی نفس عمل نمیکند

عصران;742390 نوشت:
دقت کنید که من چه گفتم ببینید آیا باز هم اشکال شما به من وارد است یا نه
بله باز هم اشکال من به شما وارده
شما خطاب به برادرمون گفتید که:
نباید صرف اینکه مطلبی را اهل سنت نوشته است دور بریزید

این کلام شما توضیح مطلب نبود که اگر بود درست بود. بلکه صحبت شما ، نسبت دادن گفتهء خودتون به برادر عزیزمون بود
وقتی شما به کسی میگید دزدی نکن ، حرف درستی هست. اما معناش این هست که شما مخاطب رو دزد فرض کرده اید
همچنین وقتی شما میفرمایید ملاک ما توثیق است ، نه مذهب ، یعنی میخواهید القا کنید که جناب "navid" مذهب رو ملاک قرار دادند

من هم برای شما توضیح دادم که منظور ایشون از قبول نداشتن مطالب اهل سنت ، به دلیلی نبود که شما سعی در القای اون دارید ، بلکه منظورشون این بود که کتب و منابع اهل سنت باید با مبنای ما تطابق داشته باشه

عصران;742390 نوشت:
بنابراین اگر بخواهید منابع تاریخی را به صرف اینکه اهل سنت نوشته اند قبول نکنید باید قسمت اعظم تاریخ اسلام را به دور بریزید.

کدام تاریخ ؟ تاریخی که شما نوشته اید یا تاریخی که حقیقت دارد ؟ اگر منظور شما از تاریخ مطالبی است که خرافه پردازانی مثل سیف ابن عمرو ابوهریره گفته اند بله ما این تاریخ را قبول نداریم ولی اگر منظور شما از تاریخ حقایق گذشته است که شیعه با داشتن کتابی مثل کتاب سلیم ابن قیس هلالی که اولین کتاب حدیثی است که نوشته شده و در آن به شرح برخی حقایق تاریخی و نیز فضایل اهل بیت علیهم السلام پرداخته شده و مطالب آن بی هیچ واسته از اصحاب نقل شده و مورد تایید امامان شیعه در عصر های مختلفی قرار گرفته است که ما این تاریخ و امثال آن را قبول داریم و آنرا عین حقیقت میدانیم.

موضوع قفل شده است