امام خمینی و مبانی فكری حكومت اسلامی

تب‌های اولیه

47 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
امام خمینی و مبانی فكری حكومت اسلامی

امام خمینی و مبانی فكری حكومت اسلامی اكنون با گذشت بیش از دو دهه از عمر پیروزی انقلاب و استقرار حكومت اسلامی در ایران و ورود به دهه سوم تحلیل ها، و تبیین های متفاوتی نسبت به مبانی و اهداف انقلاب دینی و به ویژه انقلاب اسلامی و اندیشه ای كه رهبری انقلاب براساس آن، پرچم مبارزه را برافراشت و سپس نظام اسلامی را پدید آورد، در جریان است. آیا تئوری حضرت امام خمینی از دین، معطوف به چه اهداف بوده است؟ و در موضوع انتظار از دین، حضرت امام چه نگرشی داشته تا بر اساس آن به قیام دست زده و حكومت تشكیل داده است؟ ظلم ستیزی و عزّت طلبی برای مسلمانان یا اهداف دموكراتیك و آزادی، یا توسعه اقتصادی و بهبود وضع معیشتی جامعه آیا كدام یك از این امور مدّ نظر امام بوده است؟ آیا لزوماً برای برپایی یك حكومت دینی، باید تنها و تنها اهداف دنیوی را مورد لحاظ قرار داد و نمی توان بدون نگرش دنیاگرایانه به دین حكومت دینی آفرید؟ آیا یك حكومت دینی نمی تواند معطوف به اهداف دنیوی واخروی هر دو باشد و تغییر برون و درون جامعه را به عنوان آرمان خود در نظر گیرد؟ آیا دیدگاه حضرت امام نسبت به انقلاب و نظام سیاسی چگونه بوده است؟ آیا ایشان انقلاب و حكومت اسلامی را تنها معطوف به دنیا می دیده و انقلاب اخروی را كه در قلمرو درون آدمیان است، از دسترس انقلاب به دور می دیده است؟ و برای برپایی حكومت اسلامی ایران، تنها تغییر وضع مسلمانان را مورد نظر داشت و آنچه از دین انتظار می كشید آن بود كه مسلمانان در دنیا عزیز باشند و تو سری خور دیگران نباشند؟ یا آنكه حضرت امام اهداف بلندتری را دنبال می كرد و نگرش او به دین نگرشی بود كه معتقد بود: انقلاب دینی، اهداف دنیوی و اخروی، هر دو را مدّنظر دارد و در تغییر وضع دنیا هم، مقوله عزّت طلبی برای مسلمانان تنها می تواند یكی از اهداف انقلاب قرار گیرد و در كنار آن اهدافی چون آزادی، استقلال، توسعه همه جانبه و مبارزه با ظلم و ستم برای همه جهانیان (نه تنها مسلمانان) می تواند مورد توجه یك انقلاب و نظام دینی باشد؟ آیا حضرت امام، بیش از هر چیز و پیش از هر چیز، چه هدفی را دنبال می كرد و نگرش اساسی و اولیه او به دین بر چه پایه ای استوار بود؟

پرسش هایی نظیر آنچه مطرح شد، مباحث بسیار مهمی است كه باید به استناد با ده ها سال مبارزه حضرت امام برای برپایی حكومت اسلامی و سیره نظری و عملی او در این رابطه، به طور دقیق ارزیابی و موشكافی شود، تا در مسیر آن، دیدگاههای حضرت امام، روشن و شفّاف در معرض دید اهل نظر و اندیشه قرار گیرد و با توجه به آنكه جمهوری اسلامی، بیش از هر چیز متأثّر از افكار و اندیشه های حضرت امام می باشد، بتوان در سایه آن به تبیین و تحلیل جمهوری اسلامی پرداخت و آن را ارزیابی كرد.

شاید برای خواننده عزیز نوشتار حاضر، شگفت آور باشد، اگر بگوییم: پاسخ یابی پرسش های بالا را از توحید آغاز می كنیم، به ویژه آنكه بحث را با یك بُرش تاریخی و كاوش در لابه لای مصاحبه های امام خمینی در دوران حضور در پاریس، شروع كرده باشیم. در این نوشتار دو پاسخ به پرسش های یاد شده تهیه و در نظر گرفته شده است، یكی فشرده و مختصر و دیگری مفصّل و اندكی طولانی. در پاسخ اجمالی و فشرده با تحلیل مصاحبه ای از امام در پاریس، پاسخ خود را از پرسش بالا دریافت می كنیم. و آنگاه در جواب مفصّل، به موشكافی و تأمّل در همان پاسخ دریافت شده از پیام امام خواهیم پرداخت و نشان می دهیم كه چگونه در نظام معرفتی امام، بر مبنای توحید، یك انقلاب دینی رخ می دهد و حكومت اسلامی تشكیل می شود و اهداف و آرمان های كوتاه مدّت و طولانی مدّت شكل می گیرد و راه سعادت انسان را در دنیا و آخرت در سایه چنین حكومتی ترسیم می نماید؟

[=arial narrow]نقش توحید در حكومت دینی از نگاه امام خمینی:

[=arial narrow]هنگامی كه در نوفل لوشاتو، دهكده نزدیك پاریس و محلّ اقامت امام پس از خروج از عراق و در زمانی كه مبارزات ملّت ایران به اوج خود رسیده بود و فاصله ای چندان تا پیروزی نداشت، در تاریخ 57.10.18خبرنگار تایمز لندن از عقاید و اندیشه های امام می پرسد، در پاسخ چنین می شنود:

[=arial narrow](ریشه و اصل همه عقاید (كه در قرآن كریم آمده و یا پیامبر اسلام - صلی الله علیه و آله - و پیشوایان بحق بعد از آن حضرت بیان فرموده اند) و مهمترین و با ارزشترین اعتقادات ماست، اصل توحید است. مطابق این اصل ما معتقدیم كه خالق و آفریننده جهان و همه عوالم وجود و انسان، تنها ذات مقدس خدای تعالی است كه از همه حقایق مطلع است و قادر بر همه چیز است و مالك همه چیز.)[1]

[=arial narrow]حضرت امام در این گفتگو پس از آنكه اساس و مبنای تمامی اندیشه های خود را مانند دیگر مسلمانان بر محور توحید استوار می كند و آن را همچون ریشه درخت، پایه و ستون قائمه معارف خویش می خواند، به استخراج لوازم و پی آمدهای ایمان توحیدی می پردازد و به آموزه های فراوانی كه در پرتو توحید می توان فراگرفت اشاره می كند. ماحصل آنچه حضرت امام به عنوان دست آورد توحید معرفی می كند را می توان در اصول نه گانه ذیل معرفی كرد.

[=arial narrow]در پرتو توحید، انسان موحّد معتقد است:

[=arial narrow]1ـ انسان تنها در برابر ذات اقدس حقّ باید تسلیم باشد و از هیچ انسانی نباید اطاعت كند مگر اینكه، اطاعت او، اطاعت خدا باشد.

[=arial narrow]2ـ هیچ انسانی حق ندارد انسان های دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور كند.

[=arial narrow]3ـ هیچ فردی حق ندارد، انسان و یا جامعه و ملّتی را از آزادی محروم كند، برای او قانون وضع كند، رفتار و روابط او را بنا به درك و شناخت خود كه بسیار ناقص و یا بنا به خواسته ها و امیال خود تنظیم نماید.

[=arial narrow]4ـ قانون گذاری برای پیشرفت، در اختیار خدای تعالی است، چنانكه قوانین هستی و خلقت را خداوند مقرّر فرموده است، و سعادت و كمال انسان و جوامع تنها در گرو اطاعت از قوانین الهی است كه توسط انبیاء به بشر ابلاغ شده است.

[=arial narrow]5ـ انحطاط و سقوط بشر به علّت سلب آزادی او و تسلیم در برابر سایر انسان هاست.

[=arial narrow]6ـ انسان باید علیه این بندها و زنجیرهای اسارت و در برابر دیگرانی كه به اسارت دعوت می كنند، قیام كند و خود و جامعه خود را آزاد سازد، تا همگی تسلیم و بنده خدا باشند.

[=arial narrow]7ـ برای آزادسازی است كه مقرّرات اجتماعی ما علیه قدرتهای استبدادی و استعماری آغاز می شود.

[=arial narrow]8 ـ همه انسانها در پیشگاه خداوند یكسانند، او خالق همه است و همه مخلوق و بنده او هستند. اصل برابر انسانها و اینكه تنها امتیاز انسان بر معیار تقوا و پاكی از انحراف و خطاست.

[=arial narrow]9ـ با هر چیزی كه برابری را در جامعه بر هم می زند و امتیازات پوچ و بی محتوایی را در جامعه حاكم می سازد باید مبارزه كرد.

[=arial narrow]اصول نُه گانه بالا، تنها آموزه هایی است كه در عرصه امور اجتماعی و مناسبات انسانی، توسط امام راحل، از اصل توحید قابل استحصال است و نشان می دهد در نظام دینی حضرت امام، با محوریّت توحید، مقوله های بسیار مهم و اساسی مثل آزادی، برابری و عدالت، ظلم ستیزی و مبارزه با استبداد و استعمار و تبعیض نژادی كه از نیازهای اساسی دیروز و امروز انسانیت بوده است و همواره انسان در آرزوی رسیدن به آن دقیقه شماری نموده، شكل می گیرد. اصول بازگو شده بالا، مترقی ترین و حیاتی ترین نیاز برای انسان است و تضمین كننده فلاح و سعادت ابدی جامعه بشری است و از چنان توان بالا و مستحكمی برخوردار است كه بتواند تمام رنجهای بشر را از دوش او بزداید و تمامی این آرزوها و نیازها، در كلمه توحید نهفته است و تنها از آن قابل استحصال است.

[=arial narrow]در گفتگوی مختصر و مفید امام با روزنامه تایمز لندن كه لبّ اندیشه های حضرت امام در باب سیاست و نظامهای اجتماعی بازگو شده است، اساس و محور تمامی آن اندیشه ها توحید قرار می گیرد و نظامهای مختلف به درختی تشبیه شده كه ریشه آن را توحید به وجود می آورد. از منظر امام، تأمّل در توحید، گویای این نكته است كه هر چند در ظاهر، توحید به عنوان اصلی از اصول اعتقادی مسلمانان، در كنار دیگر اصول مانند عدل، نبوّت، امامت و معاد از آن یاد می شود، ولی واقع مطلب حقیقتی بالاتر و فراتر از این را در بردارد و نشان می دهد، بازگشت تمامی آن اصول به توحید است و پیامبر شناسی، امام شناسی و معاد شناسی یك موحّد ریشه در مبدء شناسی او دارد. از آنجا كه خدای سبحان كمال مطلق بوده و از هر نقص و زشتی منزّه و مبرّاست، به اصل عدل می رسیم و ساحت ربوبی را از ظلم و ستم به دور می یابیم.

[=arial narrow]بنابراین اعتقاد به عدل، ریشه در شناخت توحیدی دارد.

[=arial narrow]از سوی دیگر، چون هدایت انسان به سوی خیر و سعادت، و ارائه معرفت صحیح و رفتار شایسته، لازمه حكمت الهی و از ابعاد ربوبیّت اوست، به اصل بعثت انبیاء و ضرورت نبوّت و امامت خواهیم رسید و نتیجه می گیریم كه شناخت حكمت الهی، چگونه رابطه ای نزدیك و وثیق با این دو اصل دارد. چنانكه با ژرف اندیشی در صفت عدالت و حكمت الهی به ایمان به معاد می رسیم زیرا كه با توجه به مسأله بعثت و انزال كتب آسمانی برای هدایت، عدالت و حكمت ایجاب می نماید كه كافر و مؤمن، فاسق و صالح، یكسان نباشند و در ادامه زیست دنیوی بشر، برای رسیدگی به رفتار انسانها، جای دیگر وجود داشته باشد.و این سرّ سخن امام است كه توحید را ریشه همه اعتقادات مسلمانان دانست و آن را مهمترین و با ارزشترین اعتقادات برشمرد.


[/HR][1] . نگاه كنید به: امام خمینی، صحیفه نور، ج4، ص166ـ167 (وزارت ارشاد اسلامی ـ بهمن 61).

[=arial narrow]امام خمینی و مبانی فكری حكومت اسلامی (الم تر كیف ضرب اللّه مثلاً كلمه طیّبهً كشجره طیّبه اصلها ثابت و فرعها فی السماء.) (24/ابراهیم) مثل سخن خوش و اعتقاد حق، مثل درختی است كه ریشه اش در زمین استوار، و شاخ و برگش به سوی آسمان بالارفته باشد. (تؤتی اكلها كلّ حین بأذن ربها). چنین درختی، میوه های شیرین و لذیذ خود را همواره به بارمی آورد.

[=arial narrow]در این مثل قرآنی، نظام اندیشه اسلامی، به درختی تشبیه شده كه پایه آن كلمه طیّبه (لااله الاّ اللّه) است و این ریشه است كه ریشه های دیگر را تولید می كند و با رشد این ریشه و درخت است كه شاخ و برگها روییده می شود و شكوفه و گل ها و میوه های ارزشمند را به بار می آورد. به فرموده علاّمه طباطبایی، توحید وقتی گسترش پیدا می كند، كلّ اسلام می شود و اسلام وقتی فشرده می شود، توحید حاصل می گردد.[1] این معرفت اللّه است كه مولّد سایر عقاید و نظامات معرفتی دینی است و همچون ریشه ای است كه با وجود مزرعه مستعد، به فعالیّت می پردازد و شاخ و برگ و ثمر می دهد. توحید محور نظام معرفتی و محور نظام ارزشی اندیشه اسلامی است كه هر قدر در جان آدمی متكامل شود و ریشه گیرد، در ایمان و رفتار آدمی خود را جلوه گر می كند و بروز می نماید.

[=arial narrow]اقرار به كلمه اخلاص و ایمان به توحید، تنها یك عقیده و اندیشه خنثی نیست كه تأثیری در حوزه رفتار و كردار انسانی نداشته باشد و در رابطه با سایر اندیشه ها و تئوریهای وی قرار گیرد و گسسته از نظامات اجتماعی و سیاسی و ارزشهای اخلاقی او باشد. معرفت توحید، علاوه بر آنكه در حوزه هستی شناختی تأثیرگذار است، از یك سو نظام ارزشی انسان موحّد را نیز پدید می آورد.مؤمن موحّد، براساس قرب به كمال مطلق و سلوك الی اللّه، رفتار خود را نظام مند می كند و برطبق آن، كردار خود را محك می زند. هدف نهایی او، حضرت حقّ است و برای تابش نور توحید بر جان خویش، به جلای آینه دل می پردازد و پالایش جان و تصفیه باطن می نماید. و از سوی دیگر معرفت توحیدی، تنظیم كننده مناسبات اجتماعی، حقوقی و سیاسی است و بدین ترتیب، مقوله سیاست نیز یكی از ساحت هایی است كه اندیشه توحید نسبت به آن تأثیرگذار است و در قلمرو نظام توحیدی قرار می گیرد. بنابراین اندیشه توحیدی در سه حوزه معرفت، اخلاق و سیاست دخالت می كند و در آن دست به فعالیّت می زند. طبق آنچه گفته شد؛ مبنای اصلی فكری جهت گیری حضرت امام را توحید تشكیل می دهد، و آن را جوهره اصل انقلاب دینی خود می داند و معتقد است با توحید، نه تنها درون انسانها اصلاح می شود، بلكه جامعه نیز به صلاح و فلاح می رسد. و براساس آن علاوه بر مقوله عزّت طلبی، امور مهمّ دیگری هم چون جهانی آزاد و آباد و عاری از هر فساد و ظلم و تبعیض نژادی، میسّر می شود. آنچه گذشت، جواب مختصر و فشرده به پرسش هایی بود كه در مقدمه نوشتار حاضر گذشت. اكنون به مدد آنچه در این جواب اجمالی گذشت، با تفصیل بیشتری آن را می شكافیم. به این منظور نخست جایگاه توحید و لایه های مختلف آن را در نظام فكری اسلام خواهیم دید، آنگاه نگاهی می افكنیم به اندیشه امام درباب توحید و سپس به نظریّه دینی حضرت امام و اندیشه او نسبت به انقلاب دینی و انتظار او از دین می رسیم.

[=arial narrow]بررسی تفصیلی

[=arial narrow]1ـ معرفت توحیدی در نظام فكری اسلام

[=arial narrow]واژه (توحید) مصدر باب تفعیل و به معنای یكتا دانستن و یگانه شمردن است. در این استعمال، باب تفعیل برای اعلام پذیرش و اقرار به كار می رود و غرض از آن ایجاد و پدیدآوری نیست، چنان كه در سایر موارد افعال متعدّی مطرح است.

[=arial narrow]در این كاربرد استعمال توحید، همانند، تعظیم و تكبیر است. همانطور كه تعظیم به معنای بزرگ شماری است، نه به مفهوم ایجاد بزرگی و عظمت در یك فرد، توحید نیز به معنی یكتاسازی و یگانه كردن نیست، بلكه به مفهوم اعتقاد به یكتایی و یگانگی است. و در عرف مسلمانان منظور از (توحید) وقتی بدون قید و به صورت مطلق ذكر می شود، همان ایمان به یكتایی مبدء آفرینش است.

[=arial narrow]فیلسوفان و متكلمان مسلمان برای توحید مراتبی در نظر می گیرند. این مراتب عبارتند از: توحید ذاتی، توحید صفاتی و توحید افعال.

[=arial narrow]1) توحید ذاتی: منظور از توحید ذاتی، تنزیه ساحت الهی از شریك و از تركیب است و ایمان به اینكه حضرت حقّ نه جزء دارد و نه نظیر و مانند. او واجد احدیّت، و واحدیّت است. (انه تعالی واحد احدی المعنی).[2]

[=arial narrow]

[=arial narrow]2) توحید صفاتی: اصطلاح توحید صفاتی به این معنی است كه صفات ذات مقدّس اللّه، مثل حیات، علم و قدرت. عین ذات او بوده و زائد و عارض بر ذات پروردگار نمی باشند و او منزّه از این نقص است كه صفات، خارج از ذات و عارض بر ذات او باشند و در درون ذات خویش، كمالات و اسماء حسنی را نداشته باشد. (وكمال الاخلاص له نفی الصفات عنه.)[3]

[=arial narrow]3) توحید افعالی: تركیب توحید افعالی برای بیان این مقصود است كه جهان آفرینش به همراه نظام قانو نمند و مبتنی بر اسباب و مسبّبات كه در درون آنها نهادینه است، همگی از اراده پرورگار ناشی و به مشیّت او وابسته است. پدیده های خُرد و كلان هستی، چنانكه در ذات خود دست نیاز به سوی خالق خویش دراز می كنند و وابسته به اویند و اوست كه قائم به ذات خویش است، (اللّه لا اله الاّ هوالحیّ القیّوم) (بقره/255)، در رتبه بعدی هم كه مرتبه تأثیرگذاری است، استقلال ندارند و هر اثر و كاری كه از وجودی ممكن سر می زند و انجام می پذیرد، به حول و قوّه الهی است و (لامؤثّر فی الوجود الاّ اللّه). توحید افعالی ایمان و اقرار به وابستگی و فقر پدیده های هستی است، بدون آنكه این ایمان در تعارض با نظام علّی باشد و آن را طرد نماید.

[=arial narrow]توحید افعالی قابل انشعاب به شاخه های گوناگونی همچون توحید در خالقیّت و توحید در ربوبیّت است كه ذیلاً به تعریفی فشرده از این دو خواهیم پرداخت.

[=arial narrow]الف) توحید در خالقیّت: (توحید در خالقیّت) اعتراف و ایمان شخص موحّد است به اینكه همه موجودات عالم هستی، موجودات فقیر و محتاجی هستند كه هستی خود را مرهون فیض و تجلّی الهی می باشند، همگی مخلوق اویند و در عالم، خالق و پدید آورنده مستقلّی جز او وجود ندارد. (قل اللّه خالق كل شیء و هو الواحد القهّار.) (رعد/16)

[=arial narrow]ب) توحید در ربوبیّت: در زبان عرب؛ مالك، مدبّر و متصرّف یك شئ را (ربّ) او گویند. مدبّر كه عهده دار امر تدبیر است، وظیفه اش تنظیم امور اشیاء به گونه ای است كه به نتیجه دلخواه و مورد نظر خود، به شیوه ای مطلوب نایل گردد. در مباحث توحیدی، غرض از توحید ربوبی، ایمان به این حقیقت است كه تدبیر هستی و از جمله انسان، به دست خدای عالم است و گستره آفرینش در تحت ربوبیّت و تدبیر پروردگار هستی قرار دارند و انسان هم بعد از آفرینش و پیدایش، تدبیرش به خود او تفویض نشده و همچنان با تدبیر الهی زیست می كند.[4] (ربّنا الذی اعطی كل شئ خلقه ثم هدی.) (طه/50) توحید در ربوبیّت، طبق اعتقاد مسلمانان و اندیشوران مسلمان، در دو بخش مجزّا قابل تحلیل و بررسی است. این دو بخش عبارتند از ربوبیّت تكوینی و ربوبیّت تشریعی.

[=arial narrow]یك) ربوبیّت تكوینی: منظور از توحید در ربوبیّت تكوینی ایمان به این حقیقت است كه تدبیرو اداره تكوینی جهان به دست پروردگار است و هیچ پدیده خارجی از حوزه و قلمرو ربوبیّت او بیرون نیست. از گردش ستارگان و حركت منظومه های هستی تا وزش باد، رویش گیاه و جنبش یك مور، همه با تدبیر و اشراف (ربّ العالمین) انجام می پذیرد.[5]

[=arial narrow]توحید در ربوبیّت تكوینی، یكی از مراحل دقیق و دشوار، اندیشه توحیدی است و جزء مراحل متكامل (توحید) به حساب می آید. تدبّر و اندیشه در آیات قرآنی، از این حقیقت پرده برمی دارد كه مشكل اعتقادی بسیاری از كافران و مشركان هم عصر با پیامبرانی بزرگ همچون حضرت ابراهیم - علیه السلام - و یا پیامبر خاتم - صلی الله علیه و آله -، در انكار همین مرحله از توحید بوده است. آنان با آنكه به توحید در ذات و توحید در خالقیّت ایمان داشتند (ولئن سألتهم من خلق السماوات والارض لیقولُن اللّه.) (لقمان/25) (وقتی از آنها از آفریننده آسمانها و زمین، می پرسی، پاسخ آنها اعتراف به توحید در خالقیّت است). آنچه مشركان را از صف موحّدان متمایز می نمود، همان مرحله حسّاس توحید ربوبی است. این است كه در احتجاج حضرت ابراهیم - علیه السلام - با مشركان عصر خود می بینیم تكیه آن حضرت بر همان ربوبیّت تكوینی حضرت حقّ است. (فلما جنّ علیه اللیل رأی كوكباً قال هذا ربّی فلما أفل قال لا أحبّ الافلین.) (انعام/76)

[=arial narrow]دو) ربوبیّت تشریعی: مرحله متعال توحید كه بدون آن، توحید به حدّ نصاب لازم خود نمی رسد، ایمان به توحید در ربوبیّت تشریعی است. این بخش از ربوبیّت، به افعال اختیاری و اراده آزاد انسان مربوط می شود. تمایز انسان با دیگر موجودات، در اراده آزادی است كه خداوند متعال به بشر اعطا نموده است. انسان برای رشد و كمال خویش، با اراده و اختیار آزادی كه دارد، به انتخاب و تلاش دست می زند. حركتی را می توان انسانی نامید كه از آزادی و اراده بشر سرچشمه گرفته باشد. هرگز حركت و گزینش اجباری و تحت فشار را، كه بدون دخالت رأی و نظر انسان انجام پذیرد، انسانی نمی توان دانست. با توجّه به این پیش فرض، ربوبیّت الهی نسبت به افعال و رفتار ارادی و آزاد انسان اقتضا می كند كه وی، در پی متنعّم شدن از نعمت الهی اراده آزاد و داشتن حق گزینش در حوزه اندیشه و ایمان درونی و در قلمرو رفتار و كردار بیرونی و پس از آنكه خداوند ابزار و اسباب لازم برای اعمال این اراده آزاد را در اختیار او نهاد، انسان به حال خود رها نشود.


[/HR][1] . به نقل از: محمدتقی مصباح یزدی، توحید در نظام عقیدتی و نظام ارزشی اسلام (چاپ دوم، ـ1370).
[2] . ر.ك: شیخ صدوق، التوحید، باب11، ح9، ص144.
[3] . نهج البلاغه، خطبه اول، تصحیح دكتر صبحی صالح، ص39.
[4] . نگاه كنید به: جعفر سبحانی، محاضرات فی الالهیات، تلخیص علی ربانی گلپایگانی، ص57ـ59 و محمدتقی مصباح یزدی، توحید در نظام عقیدتی و ارزشی اسلام، ص21ـ23.
[5] . نگاه كنید به: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج10، ص48 و ج14، ص303.

[=arial narrow]امام خمینی و مبانی فكری حكومت اسلامی بلكه خداوند متعال، راه مستقیم سعادتمندی را به او ارائه دهد، سعادت و شقاوت، نیك و بد را به او بنمایاند و برنامه زندگی فردی و اجتماعی را برای رسیدن به كمال و رشد، در اختیار او قرار دهد، تا او با اراده خود، این صراط مستقیم را بپذیرد و به او ایمان آورد: (لا اكراه فی الدین.) (بقره/256)

[=arial narrow]براساس توحید در ربوبیّت تشریعی، انسان باید تنها از خداوند و كسی كه خداوند دستور داده اطاعت كند و تنها قانون و فرمان او را به گوش جان بخرد. و اراده كسی جز خدای سبحان، و قانون كسی جز فرمان پروردگار عالم را نپذیرد و تنها برای او حقّ فرمان و قانونگذاری قائل باشد.[1]

[=arial narrow]ایمان به ربوبیّت تشریعی الهی از مراحل بسیار دشوار اندیشه توحیدی است و انسان در برابر پذیرش آن، با امتحان و ابتلای سختی مواجه است، چرا كه باید با اراده آزاد خود، ایمان آورد و از فرامین الهی پیروی كند و پا روی خواهش ها و امیال نفسانی خویش بگذارد و صراط مستقیم الهی را بپیماید و این كاری بس عظیم و مهمّ در مسیر رشد و سعادت انسانی است.

[=arial narrow]گواه این حقیقت تأمّلی در انحراف ابلیس، بر طبق آموزه های قرآن است. قرآن كریم ابلیس را از كافران می داند و او را غیر موحّد معرّفی می كند:

[=arial narrow](وكان من الكافرین.) (بقره/34) آیا منشأ كفر ابلیسی و انحراف او از توحید، از كجا شروع شد؟ براساس مدارك و منابع دینی، ابلیس ایمان به ذات الهی داشته و انكار ذات خداوند را نداشته است. او مؤمن بوده كه شش هزار سال پرستش خداوند نموده است. هزاران سال پرستش كه طبق روایات، روشن نیست آیا از سالهای دنیوی بوده است یا از سالهای اخروی كه هر روزش برابر هزار سال است؟[2] ابلیس به مبدأ و معاد هر دو ایمان داشته و از این رو برای خود تقاضای مهلت تا قیامت می كند. (قال أنظرنی الی یوم یبعثون) (اعراف/14). نقص ابلیس در هیچ یك از توحید ذاتی و صفاتی و یا توحید در خالقیّت و توحید در ربوبیّت تكوینی نبوده است. آنچه برای ابلیس كاستی شمرده می شود و او را از صف موحدّان بیرون می كند، ایمان نداشتن به ربوبیّت تشریعی بوده است. او فرمان الهی را بی چون و چرا قابل اطاعت نمی دانسته و از آنجا كه حكم و قانون خداوند را موافق امیال نفسانی و مشتهیات باطنی خویش نیافته، گرفتار كفر شده است.

[=arial narrow]این حقیقت قرآنی بیانگر راه حسّاس و پر پیچ و خم توحید در ربوبیّت تشریعی است كه به عنوان حدّ نصاب توحید تلقّی می شود و طبق آن باید یك انسان موحّد تنها خداوند را قابل اطاعت بداند و مشروعیّت هر قدرت سیاسی و مشروعیّت هر قانونی را از آن مبدأ الهی اخذ كند و الاّ دستگاه سیاسی و حقوقی كه در عرض دستگاه تشریع الهی قرار گیرد، در تعارض آشكار با نظام توحید قرار دارد و از اینجاست كه پیوند میان مقوله توحید و سیاست كه در ظاهر چه بسا، بی ارتباط و حتّی نامأنوس می نماید آشكار می گردد و نقش توحید در اندیشه سیاسی انسان موحّد كه تمامی مراحل توحید را از توحید صفاتی تا ربوبیّت تشریعی پذیرفته و به آن ایمان دارد، آشكار و واضح می شود.

[=arial narrow]اكنون با تأمّل در پیشگفتار بالا كه ترسیمی اجمالی از اندیشه توحید را در نظام عقیدتی و فكری اسلامی ارائه نمود و مراحل و مراتب (توحید) را از مراحل ایمان قلبی و درونی آن تا ظهور و بروز آن را در عرصه اجتماعی و سیاسی منعكس كرد، می توان به بررسی تئوری معرفتی حضرت امام خمینی نسبت به دین پرداخت و با تكیه بر كلمه توحید و نقش آن در نظام اندیشه ای حضرت امام، تئوری ایشان را نسبت به انقلاب دینی و انقلاب اسلامی تحلیل نمود و به بازخوانی توحید در مبانی اندیشه سیاسی آن پرداخت.

[=arial narrow]

[=arial narrow]2ـ باز خوانی توحید در اندیشه امام خمینی

[=arial narrow]چنانكه پیش از این گذشت، حضرت امام در پاسخ خبرنگار تایمز لندن، اساس و مبنای اندیشه خود را اینطور معرفی می كند: (ریشه و اصل همه عقاید كه مهمترین و ارزشترین اعتقادات ماست، اصل توحید است.[3]) كسی كه به سیر افكار و اندیشه های حضرت امام در طول تاریخ پر فراز و نشیب و حسّاس ایشان بپردازد، به خوبی به این حقیقت پی می برد كه بیشترین حجم آثار قلمی پیش از دهه چهل امام، بر محور توحید نگارش یافته و به موضوعات عرفانی در ارتباط با توحید اختصاص دارد. آثار مهمی مثل (شرح دعای سحر)، (مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه)، (التعلیقه علی الفوائد الرضویه)، (تعلیقه) بر شرح فصوص الحكم و مصباح الانس و (شرح چهل حدیث)، همگی در آن دوران كه ایشان به تصدّی مرجعیّت نپرداخته و در قم به عنوان مدرّس و نویسنده ای ارزنده به كار علمی اشتغال دارد و هنوز به طور آشكار و فعّال به دخالت در سیاست نپرداخته، قلمی شده است و این حقیقت حكایت از دل مشغولی و گرایش باطنی حضرت امام به موضوع توحید، بیش از هر موضوع و مسأله ای دارد و چنانكه از سیره ایشان در عرصه های مختلف دینی و سیاسی می توان فهمید، این گرایش تا واپسین روزهای حیات با حضرت امام همراه است و او از این منظر و با این دید به جهان، انسان، دین، سیاست و هر موضوع مفروض دیگر می پردازد. جلوه هایی از این گرایش در پایان نوشته آورده شده است.

[=arial narrow]حضرت امام(ره) در عرصه اندیشه توحیدی پیش از هر چیز متأثر از قرآن و اهل بیت و پس از آن متأثر از عارفان مسلمان است و توحید را بر اساس آنچه از قرآن و گفتار معصومان - علیه السلام - آموخته تبیین و تحلیل می نماید. امام گرچه در مواردی با استفاده از برهان نظم و یا برهان امكان و وجوب و اینكه ممكنات نیازمند وجودی واجبند، به اثبات مبدأ می پردازد[4] ولی به پیروی از استاد فرزانه خود،آیت اللّه شاه آبادی(ره) در مباحث پیرامون مبدأ و شناخت توحید، به فطرت گرایشی روشن و قوی دارد و بر این باور است كه فطرت هر انسانی تعلّق خاطر به كمال مطلق دارد و با فطرت تنفّر انسانی از هر گونه نقص و كاستی و میل به كمال مطلق می توان به مبدأ رسید و توحید را ثابت نمود.[5]

[=arial narrow]دو مسأله عشق به كمال مطلق و تنفّر و انزجار از نقص، از فطریّات انسانهاست و با این فطرت، هویّت مطلقه الهیّه ثابت می شود. غرض از عشق به كمال مطلق آن است كه محبوبهایی كه برای انسان ها مطرح است و می توانیم آن را در بین مردم مشاهده كنیم، همانند ثروت و قدرت یا عشق به علم و آگاهی و غیره می باشد كه هر كس، محبوب خود را در یكی از این امور می جوید و آن را محبوب واقعی خود می پندارد. تفاوتی كه انسانها با هم دارند، در تشخیص و تعیین مصداق محبوب است؛ در حالی كه وقتی به فطرت خود بازگشت كنند و آن را باز خوانی نمایند، همگی این حقیقت را می یابند كه هرگز به آن محبوب قانع نمی شوند و اگر مرتبه ای بالاتر از آن را بیابند، فوراً قلبشان معطوف به آن می شود. نور فطرت، انسان را به كمال كه هیچ نقص و كاستی ندارد، هدایت می كند، همین فطرت سرچشمه تمام حركات و تلاشهای بشر و تحمّل زحمات طاقت فرسای وی، در این جهان پهناور می باشد. تفاوت انسانها، تنها در تشخیص محبوب واقعی است، هر انسانی به توهّم خود، كمال و مطلوب را در چیزی جستجو می كند. كسی كه سلطنت طلب است اگر بر تمام زمین هم سلطه یابد، قلبش متوجّه چیزی بیش از آن است. قلب بشر متوجه كمالی است كه نقص ندارد، علمی كه جهل ندارد، قدرتی كه عجز ندارد، حیاتی كه موت ندارد، همگی عاشق كمال مطلق اند و جز ذات كامل مطلق، معشوقی نیست كه مورد توجّه فطرت باشد، این حكم فطرت است و احكام فطرت، از جمیع بدیهیّات واضح تر است.

[=arial narrow]در تفسیری كه امام، از سوره توحید ارائه می دهد، در مرحله نخست، كلمه (هو) را اشاره به همین هویت مطلقه الهیه معرّفی می كند و معتقد است: هویّت مطلقه، مورد توجّه فطرت انسان و مطلوب و معشوق همگان است. سپس در مرحله دوم هویّت مطلقه را برهان برای شش صفت از اوصاف باری تعالی می داند كه در ادامه سوره توحید به آنها اشاره شده است.

[=arial narrow]این شش وصف و ویژگی عبارتنداز: 1ـ مجتمع جمیع كمالات بودن: اللّه 2ـ بساطت و تركیب نداشتن: احد 3ـ نظیر و مانند

[=arial narrow]نداشتن (به عنوان لازمه احدیّت): واحد 4ـ مبرّا و منزّه بودن از هر نقص و عیب: صمد 5ـ زاییده نبودن: لم یلد 6ـ نازا بودن: ولم یولد.[6]

[=arial narrow]بدین ترتیب در پرتو سوره توحید و با الهام از فطرت كمال جویی، توحید در مراتب ذات، صفات و افعال به اثبات می رسد. پس از این مرحله به تبیین توحید افعال در اندیشه امام می رسیم. حضرت امام در ارائه نگرش خود از مسأله بسیار دقیق و غامض توحید افعالی، با الهام از كتاب و سنّت، ربط هستی با حضرت حقّ را، ربطی خاصّ و ویژه می داند كه از آن تعبیر به تجلّی و ظهور می شود كه با دیگر انواع ربطی كه برای انسان شناخته شده است، تفاوت ماهوی و چشمگیر دارد.[7] ربط وجودی فرزند با پدر، ربط پرتوهای خورشید با قرص آن، ربط حواسّ و قوای نفسانی مثل حسّ بینایی و شنوایی با نفس، از مهمترین نمونه های ربطی است كه برای انسان آشناست. از این سه مثال، در اوّلی جدایی و بینونت، كاملاً مشهود است و در آن رابطه شدید تكوینی را نمی یابیم. در مثال دوم اگرچه، اندكی رابطه، عمیق تر می شود، ولی تمایز نیز مشهود است.

[=arial narrow]امّا در سومین مثال كه ارتباط و پیوستگی كاملاً قوی و روشن است، به طوری كه انسان با علم حضوری آن را درك می كند و با آگاهی شهودی، این حقیقت را می بیند كه نفس، نسبت به قوا و حواسّ خود، احاطه ای قیوّمی و همه جانبه دارد و قوای وابستگی همه جانبه به نفس دارند.


[/HR][1] . نگاه كنید به: سید محسن خرازی، بدایه المعارف الالهیه فی شرح عقائد الامامیه، ج1، ص56.
[2] . نهج البلاغه، به نقل از: محمدتقی مصباح یزدی، توحید در نظام عقیدتی و ارزشی اسلام، ص24.
[3] . نگاه كنید به: صحیفه نور، ج4، ص166ـ167.
[4] . نگاه كنید به: چهل حدیث، حدیث دوازدهم، ص195ـ 198 (مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ سوم،1372) و تفسیر سوره حمد، ص98ـ101 (مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1375).
[5] . نگاه كنید به: چهل حدیث، حدیث یازدهم، ص181ـ185.
[6] . همان، ص518.
[7] . نگاه كنید به: تفسیر سوره حمد، ص175ـ 188.

امام خمینی و مبانی فكری حكومت اسلامی با این وجود حضرت امام، ربط پدیده های عالم با خدای سبحان را، رقیقتر از آن می داند هر چند معتقد است با این ربط قابل بیان نیست و وصف ناشدنی است، چرا كه الفاظ، نمی توانند، بار آن معانی را تحمّل كنند. اگر بخواهیم از این ربط، خبر دهیم و آن را در قالب الفاظ بریزیم، بهترین تعبیر، جلوه و ظهور است كه در تعبیرات عارفان موجود است و ریشه آن را در آیات قرآن و برخی از ادعیّه می توان مشاهده كرد. از جمله این آیه شریفه: (فلمّا تجلّی ربّه للجبل جعله دكّا و خرّ موسی صعقاً.) (اعراف/143) (پس چون پروردگار او بر كوه تجلّی نمود، آن را از هم فرو پاشید و موسی مدهوش بر زمین افتاد.) در این آیه سخن از تجلّی و جلوه گری خدای سبحان بر حضرت موسی است.

نظیر این بیان را در دعای سمات و مناجات شعبانیه نیز شاهدیم. در دعای سمات، خدا را چنین سوگند می دهیم: (وبنور وجهك الذی تجلّیت به للجبل فجعله دكّا وخرّ موسی صعقاً) كه اشاره به همان جریان حضرت موسی دارد كه قرآن نقل كرده است. در مناجات شعبانیه نیز، می خوانیم: (الهی و اجعلنی ممّن نادیته فاجابك ولاحظته فصعق لجلالك فناجیته سراً.) (خدایا !مرا از آنان قرار ده كه چون او را ندا دهی، پاسخ گوید و چون به او توجّه نمایی، از تجلّی و عظمت جلالت، مدهوش گردد.)

بنابراین اگر چه فیلسوفان و فقیهان، برای بیان رابطه جهان هستی با خداوند، از علّت و معلول، خالق و مخلوق و یا اثر و مؤثر سخن می گویند، ولی تعبیر كتاب و سنّت، تجلّی و ظهور است زیرا كه این تعبیر، بهتر می تواند، ما را عبور دهد، تا حقیقت مطلب را بیابیم. از این رو می بینیم كه قرآن كریم، خدای سبحان را (نور) آسمان ها و زمین معرّفی می كند: (اللّه نور السماوات و الارض.)(نور/35) نه اینكه فرموده باشد: (باللّه یتنّور السماوات والارض) كه به گفته امام، حاكی از نوعی جدایی و تغایر باشد. با تعبیر نور آسمانها و زمین، می فهماند كه: آسمان و زمین، ظهور نور خداست، جلوه خداست و همه موجودات، علاوه بر آنكه نورند، نور اللّه اند و خودشان هیچ نیستند و استقلال از خود ندارند. استقلال، معنایش آن است كه موجودی از امكان و ممكن بودن بیرون رود و در رتبه و حدّ واجب قرار گیرد. در حالی كه اگر آن شعاع وجود كه موجودات را با آن شعاع و تجلّی، ایجاد نموده، از میان رود تمام موجودات (نیست) خواهند بود، از حالت وجود بیرون می روند و به حالت نخستشان باز می گردند. برای آنكه، تداوم هستی، به همان تجلّی اوست، با تجلّی حق تعالی، همه عالم وجود پیدا كرده است و آن تجلّی و نور، اصل حقیقت وجود است.[1]

طبق آنچه، به صورت فشرده گذشت، می بینیم كه نگاه امام به هستی چگونه است؟ او همه عالم را جلوه حقّ می داند كه عین ربط و تعلّق به خداوندند. این نگاهی است كه براساس نظریّه امكان فقری، در حكمت متعالیه صدرایی، به خوبی مبرهن شده است و بیان می شود كه رابطه علّت با معلول، چگونه رابطه ای است؟[2] در اندیشه فلسفی امام علیّت و مبدئیّت واجب الوجود ـ تعالی شأنه ـ مثل علّیت فاعلهای طبیعی نیست كه فاعل در موادّ موجود تغییراتی دهد. خداوند مانند نجّار یا بنّاء نیست. بلكه حق تعالی اشیاء را به نفس اراده، بدون سابقه موجود می كند و علم و اراده اش، علّت ظهور و وجود اشیاست. مثال ظلّ و سایه ناقص است. دو مثال، تاحدودی می تواند، این رابطه را برای ذهن آشكار كند، یكی مثال موج دریا است. موج نسبت به دریا، از دریا خارج نیست. دریاست كه متموّج می شود وقتی نگاه می كنیم دو چیز است:

دریاست و موج دریا، موج یك مفهوم عارضی برای دریاست ولی واقع مطلب این است كه غیر از دریا چیزی نیست.

موج دریا همان دریاست. عالم هم یك موجی است. مثال دیگر نسبت ذهن به نفس انسانی است كه به مجرّد اراده نفس و تصمیم بر خلق صور ذهنی، ایجاد می كند و آنچه را در غیب هویّت خویش است، اظهار می نماید.[3]

[=arial narrow]حضرت امام تصریح می كند كه این مطالب، مسایل توحید مطلق است و اگرچه با برهان ثابت شود ولی نیاز به مشاهده دارد، چون برهان، محجوبیّت است و مانع رؤیت است، كوری است. قلب باید این مطالب را بیابد. قلب همانند طفل است كه باید كلمه به كلمه به او آموخت و باید آن كسی كه به برهان مسایل را اداراك عقل كرده، به طور هجّی كردن به قلبش برساند، وقتی با تكرار با مجاهده و امثال ذلك، به قلب رسید، قلب ایمان می آورد كه (لیس فی الدار غیره دیّار.) (و اگر هم نتوانست بیابد، لااقل انكار نكند، اینطور نباشد كه آدم هرچه ندانست، انكار كند. باید احتمال صحت داد. (كلّ ما قرع سمعك، ذره فی بقعه الامكان.) هر چه را انسان شنید، بگوید: ممكن است، درست باشد و آن را ردّ ننماید.[4] كسی كه صحیفه حیات حضرت امام را با تأمّل ورق زند، به خوبی می یابد كه خود او، علاوه بر برهان، قدمهایی بلند را در مسیر شهود حقایق و اسرار بالا برداشته بود. و آنچه را از راه اندیشه با برهان فلسفی و تأمّل عقلانی به اثبات رسانیده بود، به قلب خود وارد كرده و به آن ایمان داشت. و همین ایمان به توحید و ایقان شهودی كمال مطلق، نه تنها خمیر مایه و اساس مبانی برای تمامی افكار و اندیشه های ایشان در عرصه های مختلف سیاسی، فلسفی، اجتماعی و دینی و غیره می باشد بلكه با توجه به این مبنای اصیل است كه تمام موضع گیری ها و اعمال سیاسی و غیر سیاسی ایشان باید تفسیر گردد و از این نگاه به آن نگریسته شود. در واقع آنچه امام را، امام می نمود و او را از دیگران ممتاز كرده و در او ژرف نگری، صلابت، شجاعت، زهد، همّت بلند، اعتماد به نفس، عبادت، خضوع، مردم خواهی، آزاد اندیشی، ساده زیستی و ده ها خصلت و برجستگی ویژه می بخشید و می توانست در برابر دشمنان همچون كوه استوار باشد و لحظه ای تردید ننماید، ترس را بترساند و دشمن و مكاید آن را به خوبی بشناسد، همگی ناشی از اندیشه توحیدی او بود. او خود، پیش از همه و بیش از همه یگانه موعظه حق تعالی را به گوش جان شنیده بود: (قل انّما اعظكم بواحده ان تقوموا للّه مثنی و فرادا.)(سبأ/ 46) و از درون، انقلابی در خود پدید آورده بود و شیطان جان خویش، عنان نفس امّاره را در دست داشت.


و چون این قیام للّه را به انجام رسانیده بود، به خوبی می یافت و شهود می نمود كه تنها راه اصلاح درون و برون، جان و جهان، دنیا و آخرت، در همین قیام للّه نهفته است. نخست قیام درونی كرد و خود را نجات داد و آنگاه برای نجات امّت خود به حركت افتاد و در اندیشه آزادی مردم خود، از یوغ تمامی اسارت های درونی و برونی، راه قیام للّه را به آنها نمایاند. و آنچنان نهیب بر دشمنان مملكت، همچون رژیم شاهنشاهی، امریكا و اسرائیل كشید كه اندیشه آن به تنهایی دیگران را آشفته می نمود. تصمیمی چون سرنگونی رژیم سلطنت و رویارویی با بتهای جهانی، تنها در عهده موحّدان عالم است كه هرگز هیچ سیاستمداری، به تنهایی نمی تواند آن را به ذهن خود خطور دهد. البته بحث از تأثیر اندیشه و دید توحیدی بر سیره عملی حضرت امام، و رابطه ای كه با سیره سیاسی و حكومتی ایشان داشته است، موضوع بحث مفصّل دیگری است كه مجال خاصّ خود را می طلبد.



3ـ مبنای جهت گیری دعوت انبیاء از دیدگاه امام خمینی

از مسایل برجسته و بنیادین اندیشه امام، تكیه بر توحید به عنوان هدف بعثت انبیاء است. در این باره او می گوید: (آنچه كه انبیاء برای آن مبعوث شده بودند و تمام كارهای دیگر مقدّمه آن است، بسط توحید وشناخت مردم از عالم است.[5]) و در موردی دیگر تأكید می كند: (تمام مقاصد انبیاء برگشتش به یك كلمه است و آن معرفت اللّه (است).)[6] البته (خداوند، هدف بعثت انبیاء) نظریّه ای است كه برخی از نویسندگان معاصر نیز آن را دنبال كرده اند، ولی شرح و تفسیری كه آنها از آن ارائه می دهند، در افقی متضادّ با اندیشه امام نسبت به این نظریه است.[7] آنها در تفسیر و شرح نظریّه (خداوند، هدف بعثت انبیاء) معتقدند: ابراهیم به عنوان بانی مكتب توحید، با نمرود، سخنی جز پرستش خدا نمی گوید و كاری با پادشاهی او ندارد. در فرهنگ بشری كاخ شرك را ویران و به سرزمین غیر ذی زرع مكّه هجرت می كند تا فرزندانش خانه دار خدا و بر گزار كننده نماز باشند موسی نیز مانند ابراهیم كاری با امپراتوری و قصد سرنگونی فرعون را نداشته و با قول لیّن مطالبه رهایی بنی اسرائیل را می نماید.[8]

انگیزش پیامبران برای انقلاب عظیم علیه خود محوری انسان ها و سوق دادن آنان به سوی آفریدگار جهان مورد تأیید قرار می گیرد، ولی گفته می شود: برای رسیدن به جامعه توحیدی و خدامحور، آنان كاری با تاج و تخت ستمگران ندارند.

مشكل اساسی این نظریّه (خدا، هدف بعثت انبیاء) این است كه توحید ناب را در نیمه راه رها نموده و آن را ابتر می گذارد. چرا كه حداكثر در حدّ توحید ذات و یا صفات متوقف می شود و به مراحل متكامل و رشد آخرین توحید، كه توحید در ربوبیّت تشریعی است و حدّ نصاب آن به حساب می آید و مرحله اساسی تعارض امیال و خواهشهای نفسانی انسان در برابر توحید است، ارتقا نمی یابد. این است كه این تفسیر در قطب مخالف اندیشه امام قرار می گیرد. امام معتقد است: مسلك های توحیدی و ادیان آسمانی به همه ابعاد بشر كار دارند.


[/HR][1] . همان، ص102ـ103 و ص132ـ133.
[2] . نگاه كنید به: صدرالمتألهین، الاسفار الاربعه، ج2، ص216.
[3] . نگاه كنید به: تفسیر سوره حمد، ص159ـ161.
[4] . همان، ص163ـ164.
[5] . صحیفه نور، ج2، ص227.
[6] . همان، ج19، ص283.
[7] . ر.ك: مهدی بازرگان، آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء، (خدمات فرهنگی رسا،1377).
[8] . نگاه كنید به: همان، ص26ـ39.

امام خمینی و مبانی فكری حكومت اسلامی از پیش از تولّد نوزاد انسانی، نسبت به نظام تشكیل خانواده و چگونگی تربیت او تا دیگر ابعاد زیست او در جهان برنامه دارد.[1] امام در شرح و تفسیر مقصد انبیا، ضمن تكیه بر اینكه انبیا برای اصلاح انسان و آدم درست كردن آمدند. می فرماید: (اقامه عدل، همین درست كردن انسان هاست) چرا كه عدل و ظلم رفتاری انسانی است و از انسان پدید می آید و (اقامه عدل، متحول كردن ظالم به عادل است.[2]) در اندیشه امام، تشكیل حكومت و دخالت در سیاست جزء اهداف انبیاست، ولی هدف غایی و نهایی نیست، حكومت برای انبیا هدف میان مدّت و در واقع ابزاری است برای رسیدن به اهداف عالی و برترین، این جمله امام را ببینید: (انبیا نیامده اند، حكومت درست كنند، حكومت را می خواهند چه كنند؟ این هم هست، امّا نه این است كه انبیا آمده اند كه دنیا را اداره كنند، حیوانات هم دنیا دارند، كار خودشان را اداره می كنند. البته بسط عدالت، همان بسط صفت حق تعالی است برای اشخاصی كه چشم دارند. بسط عدالت هم می دهند، عدالت اجتماعی هم به دست آنهاست. حكومت هم تأسیس می كنند، حكومت كه حكومت عادله باشد، لكن مقصد این نیست. اینها همه وسیله است كه انسان برسد به یك مرتبه دیگری كه برای آن انبیا آمده اند.[3]) بنابراین در اندیشه حضرت امام، برای انبیا دو دسته اهداف ترسیم می شود و این اهداف در عرض یكدیگر نیستند، بلكه در طول هم قرار می گیرند كه عبور از یك مرحله، لازمه رسیدن به مراحل بالاتر می باشد. بالاترین و والاترین هدف همان بود كه امام به عنوان یك كلمه از آن یاد می كند: (معرفت اللّه). اصلاح انسان و تربیت بشر نیز كه جزء اهداف انبیاست، برای رسیدن به همان توحید ناب است. (أفرأیت من اتّخذ الهه هواه.) (جاثیه/23). خود محوری انسان، با توحید قابل جمع نیست، بنابراین رسیدن به توحید، از این مسیر می گذرد. اقامه عدل، تشكیل حكومت و دخالت در ابعادی اجتماعی حیات بشری، نیز كه جزء اهداف انبیا قرار می گیرد، برای تربیت انسان است و این انسان تربیت یافته است، كه موحّد واقعی است و هدف برترین نهضت انبیااست. مراحل سه گانه بالا، چنین قابل ترسیم است:

اقامه عدل و تشكیل حكومت،تربیت انسان، معرفه اللّه و بسط توحید در اندیشه حضرت امام، بسط توحید و معرفت اللّه، مقصد عالی حركت پیامبران است و آنان برای رسیدن به این هدف بلند، دو شغل اساسی دارند: یكی آزادی بشر از اسارت نفس (شیطان درون) و دیگری آزادی بشر از اسارت ستمگران (شیطان برون). این دو شغل انبیاست كه در سیره پیامبران الهی همچون حضرت موسی و حضرت عیسی و پیامبر اكرم متبلور است. شیوه حضرت عیسی هم، همین بوده است و اگر در تعلیمات آن حضرت مبارزه با متكبران كم رنگ تر است، سرّش عمر كوتاه مدّت آن حضرت و كمتر تماس داشتن با مردم بوده است.[4] و بدین ترتیب مقوله آزادی در محتوای واقعی توحید مطرح می شود. این اندیشه حضرت امام، برگرفته از مبانی توحیدی است كه در آیات قرآنی متبلور است. در بیان هدف بعثت، قرآن می فرماید: (ولقد بعثنا فی كلّ امّه رسولاً ان اعبدوا اللّه واجتنبوا الطاغوت.) (نحل/36). در كنار پرستش خدای سبحان، گریز از طاغوت جزء اهداف بعثت است. این است كه در كنار دعوت توحیدی انبیا شاهد مبارزه ای بی امان از سوی آنان با طاغوت و ستمگران می باشیم. اگر ابراهیم خلیل با نمرود سخنی جز پرستش خدا نمی گوید و كاری با پادشاهی او ندارد و اگر موسی مانند ابراهیم، كاری با امپراتوری فرعون ندارد و اگر پیامبر اسلام را كه مردم را به توحید می خواند، كاری با قدرتمندان و زورمداران جزیره العرب نیست، پس جنگ میان موحّدان و مشركان در طول تاریخ چگونه تفسیر می شود؟ وقتی پیامبر اكرم - صلی الله علیه و آله - می فرمود: (لكم دینكم و لی دین) (كافرون/6) آیین شما برای خودتان و آیین من برای خودم، چرا در برابر این پیام خردمندانه مقاوت كردند و از شكنجه او و یارانش از پای ننشستند وقتی پیام او (لا اكراه فی الدین) (بقره/256) بود و با بیان رسا اعلام می فرمود: در اعتقاد و ایمان به آیین، اجبار و اكراهی وجود ندارد، چگونه با این اندیشه به مبارزه برخاستند؟ اگر تفكّر و اندیشه ای در بُن دندان، با منافع اربابان زر و زور و تزویركار نداشته باشد و آن را تهدید ننماید، صرف یك عقیده و اندیشه، نباید مخالفان را به عكس العمل وادار نماید و به صف آرایی كشاند؟

حتی در عرصه یك نظریّه علمی مربوط به علوم تجربی مثل چرخش زمین بر گرد خورشید، مبارزه و خشونت وقتی به جریان می افتد كه تهدیدی متوجه منافع قدرتمندان شود. این است كه اگر اندیشه توحید ناب، در فكر بسط در جامعه باشد، گوهری را در دل خویش پرورش می دهد و آثار و لوازمی درپی دارد كه خدایان زور و زر نمی پسندند و اربابان تزویر وجودش را بر نمی تابند. لوازم و آثار توحید ناب است كه انسان موحّد را به عرصه اجتماع می كشاند و در صحنه كارزار با منافع طاغوتیان، برای اقامه عدل و بسط قسط و رهایی بشر از ستمگران، قرار می گیرد. بی گمان توحیدی كه تنها در محدوده ذكر زبانی باشد و با تمام پتانسیل خود، و در تمامی مراحل تكوینی و تشریعی، حضور به هم نرساند، با منافع بُتان و مشركان تعارضنخواهد داشت و علیه او نیز هیچ اقدامی صورت نخواهد گرفت، چرا كه كسی را به مبارزه نطلبیده و با مقوله سیاست و قدرت بیگانه بوده است. سرّ آنكه قرآن كریم، یهود و نصاری را مشرك می خواند، همین بود كه آنان فرمان اربابان كلیسا و كنیسه را بی چون و چرا می پذیرفتند و فرمان الهی را گردن نمی نهادند. (اتخذوا احبارهم و رهبانهم ارباباً من دون اللّه) (توبه/ 31). در اندیشه حضرت امام انبیا نمی خواستند كه جنگی باشد، دعوت به گرفتن كشور در دعوت انبیاء نبوده است.[5] ولی از آنجا كه برای ساختن انسان در مسیر كلمه اللّه آمده اند، برای تمامی ابعاد بشر برنامه دارند. در دیگر مسلك های غیر توحیدی كه سخن از سیاست و قدرت مطرح می شود، هدف حفظ دنیا و برقراری نظم می باشد و كاری با باطن و معنویات انسان ندارند. برخلاف مسلك های توحیدی و ادیان آسمانی كه به همه ابعاد بشر كار دارند. از شرایط ازدواج و احكام و آداب دوران حمل، تا تولّد و شیر دادن و تربیت. اینها برای آن است كه ادیان الهی، به تمام ابعاد انسان توجّه دارند و برای تربیت بشر آمده اند.[6] و در همین چهارچوب توجّه به سیاست در درون دعوت پیامبران تعریف و تبیین می شود.



4ـ تعامل توحید وسیاست در اندیشه امام

همانطور كه در تبیین مراحل مختلف توحید در نظام معرفتی اسلام گذشت، یكی از ابعاد ربوبیت الهی، ربوبیّت تشریعی است و براساس آن انسان موحّد معتقد می شود كه ربوبیّت الهی همانطور كه مقتضی در اختیار قرار دادن اراده آزاد و ابزار آن به انسان است، دستورالعمل و نسخه رفتار صحیح را نیز در اختیار او می گذارد كه با متابعت از آن به سعادت و فلاح ابدی نایل می گردد. بنابراین، انسان باید تنها از قانون و فرمان الهی پیروی كند، تا سعادتمند باشد. بنابراین توحید در قانون گذاری و توحید در حاكمیّت، از ابعاد ربوبیّت تشریعی تلقّی می شود.

حضرت امام، بر اساس همین مبنای بازگو شده وقتی از مشروعیّت حكومت و حق حاكمیّت سخن می گوید، معتقد است: تأسیس حكومت و نظام سیاسی، یكی از نیازهای ضروری بشر است و از احكام روشن عقل به حساب می آید. ولی به حكم عقل، تأسیس حكومت به طوری كه فرمانبرداری بر مردم لازم باشد، از كسی رواست كه مالك همه چیز باشد و هر تصرفی در آنها كند، تصرف در مال خود باشد و چنین شخصی خدای عالم است كه مالك تمام موجودات و خالق ارض و سماوات است. پس هر حكمی كه جاری كند و هر تصرفی بكند، در مملكت خود انجام داده است. و اگر خدا به كسی حكومت داد و حكم او را توسط پیامبران لازم الاطاعه دانست، بر بشر نیز پیروی لازم می شود. و غیر از حكم خدا و كسی كه خدا تعیین كرده، هیچ حكمی را بشر نباید بپذیرد زیرا كه دیگران هم بشرهایی هستند كه مثل خود او شهوت و غضب دارند، شیطنت و خدعه دارند، منافع شخصی خود را می خواهند و منافع دیگران را فدای منافع خود می نمایند.

.[7] حضرت امام علاوه بر آنكه توحید در حاكمیت سیاسی را با برهان عقلانی بالا به اثبات می رساند، آیات سیاسی از قرآن را هم گواه آن می داند، از جمله: (و من لم یحكم بما انزل اللّه فاولئك هم الكافرون) (مائده/44)، (ومن لم یحكم بما انزل اللّه فاولئك هم الظالمون) (مائده/45)، (و انزلنا الیك الكتاب بالحقّ مصدّقا بما بین یدیه من الكتاب و مهیمناً علیه فاحكم بینهم بما انزل اللّه ولاتتبّع اهوائهم عمّا جائك من الحقّ) (مائده/48).[8]

بدین ترتیب حضرت امام با بهره گیری از برهان فلسفی و تأكید بر وجود غریزه نفع طلبی و خودخواهی بشر و با استفاده از آیات قرآنی حاكمیت سیاسی را نیز زیر پوشش توحید قرار می دهد و جزء مراتب آن تلّقی می كند تلخیص مبنای اندیشه سیاسی امام آن است كه كسی جز خدا حق حكومت بر كسی ندارد و حق قانونگذاری نیز ندارد و خدا به حكم عقل باید خود برای مردم حكومت تشكیل دهد و قانون وضع كند. امّا قانون همان قوانین اسلام است كه وضع كرده و این قانون برای همه و برای همیشه است و امّا حكومت در زمان پیغمبر و امام با خود آنهاست كه خدا با نصّ قرآن اطاعت آنها را بر همه بشر واجب كرده و در این زمان حكومت و ولایت با فقهاست.[9]


[/HR][1] . صحیفه نور، ج6، ص163ـ164.
[2] . تفسیر سوره حمد، ص129.
[3] . همان، ص174.
[4] . صحیفه نور، ج18، ص32ـ33.
[5] . همان، ج19، ص283.
[6] . همان، ج6، ص163ـ164.
[7] . كشف الاسرار، ص181ـ182.
[8] . همان، ص183ـ184.
[9] . همان، ص184ـ185.

امام خمینی و مبانی فكری حكومت اسلامی

این مبنا كه در هسته مركزی اندیشه حضرت امام قرار دارد و از محكمات مبانی اندیشه سیاسی او و از اصول جهت گیری ایشان در طول تاریخ حیات سیاسی خود، محسوب می شود. و بر اساس آن رمز حركت یك انسان موحّد و راز ورود او به عرصه جامعه و مقولاتی چون سیاست گشوده خواهد شد. یك موحّد راستین برای عشق به اللّه و اینكه همه جهان را تجلّی و جلوه حق تعالی می داند و تمامی هستی را كلمات و نشانه های ذات ربوبی می بیند و در همه چیز و همه جا، خداوند را شاهد و ناظر می یابد، برای تقرّب الی اللّه و برای انجام تكلیف و ایفای فرمانی كه خداوند متعال از طریق وحی بر دوش او نهاده به میدان می آید و در عرصه حیات جمعی به نقش آفرینی می پردازد. به تعبیر حضرت امام: (كار می كند، امّا برای خدا، شمشیر می زند برای خدا، مقاتله می كند برای خدا، قیامش برای خداست. همه این جنگهایی كه در مقابل كفار و در مقابل ستمگرها شده از اصحاب توحید و از این دعا خوانها بوده است.)[1] امام راحل برای تبیین همین نقش توحید و به عنوان گواه گفتار خویش به روایتی تاریخی مربوط به جنگ جمل كه در توحید صدوق آمده است اشاره می كند.[2] در جنگ جمل، عربی بیابان نشین در برابر امیرمؤمنان - علیه السلام - ایستاد و گفت: آیا می گویی خداوند یكی است؟! در این حال مردم به او هجوم آوردند و گفتند: ای مرد، مگر نمی بینی امیرمؤمنان پریشان خاطر است؟ در این لحظه حضرت فرمود: (دَعُوهُ فانّ الذی یریده الاعرابی هو الذی نُریده من القوم.) آنچه این عرب صحرانشین از آن می پرسد، همان است كه ما از این مردم می خواهیم.[3]

طبق این روایت، امام علی - علیه السلام - جنگ جمل را، جنگی توحیدی و برای دعوت به توحید می داند، با آنكه، گروهی كه در برابر او صف آرایی كرده بودند، همگی رو به قبله نماز می گزاردند و به شهادتین زبانشان گویا بود، ولی با این وجود، امیرمؤمنان - علیه السلام - ، ایمان این گروه را ایمان توحیدی نمی داند و در برابرشان می ایستد. حكمت مطلب چیست؟ سرّش آن است كه اصحاب جمل با وجود اقرار به توحید ذاتی و توحید صفاتی، وقتی به مرحله توحید در تشریع و حاكمیّت سیاسی می رسید، قدمهایشان می لرزید و حاضر به پیروی از آن نظام سیاسی كه خداوند متعال، فرمان به اطاعت از آن داده بود، نبودند. وقتی دست به فتنه گری زدند و به تهدید نظام سیاسی توحیدی پرداختند، امیرمؤمنان نیز مجبور به مقابله گردید تا چشم فتنه را از حدقه بیرون آورد و امنیت را به پیكره جامعه اسلامی بازگرداند.

و از همین جا می توان به راز این نكته پی برد كه چرا (امامت) در اندیشه پیروان عترت طاهره - علیه السلام - در قلمرو اصول قرار می گیرد و در كنار توحید از آن یاد می شود. امامت به عنوان رهبری سیاسی و ریاست دینی و دنیا از لوازم اساسی توحید است و توحید، بدون امامت، به حدّ نصاب لازم نرسیده است. حضرت ثامن الائمه - علیه السلام - در حدیث مشهور سلسله الذهب كه در جمع دوازده هزار نفری اندیشمندان نیشابوری و در آن شرایط حسّاس سیاسی بازگو شد، فرمودند: شنیدم از پدرم موسی بن جعفر - علیه السلام - ، كه او از پدرش و پدرانش، از امیرمؤمنان - علیه السلام - و او از پیامبر اكرم - صلی الله علیه و آله -، از قول جبرئیل، این حدیث قدسی را: (كلمه لا اله الاّ اللّه حصنی، فمن دخل حصنی امن من عذابی)،[4] (كلمه لا اله الاّ اللّه دژ مستحكم من است و كسی كه در این دژ مستحكم من وارد شود، از عذاب الهی در امان خواهد بود). آنگاه پس از آنكه مركب گامهایی را پیش گذاشت، حضرت جمعیّت حاضر را مورد خطاب قرار داد و در ادامه حدیث فرمودند: (با شرایطش و من یكی از آن شرایط هستم.) این تكمله در روایت، بازگوگر پیوند عمیق توحید با امامت و ارتباط میان كلمه لا اله الاّ اللّه و پیروی از نظام و نهاد سیاسی برآمده از متن فرمان الهی است. طبق این روایت شریف، آنگاه كلمه توحید، می تواند مفید باشد و انسان را سعادتمند گرداند و او را در قلعه ای تسخیرناپذیر و امنیت یافته از شعله برافروخته آتش الهی قرار دهد، كه ناب و خالص باشد و مرتبه خلوص توحید با پیروی تمام عیار از فرمان خداوند در اطاعت از امامت و نهادی كه رهبری جامعه را به دستور خداوند متعال در دست دارد، قابل تحصیل است. و البته از آنجا كه این مرحله، از عالی ترین مراتب و درجه توحید است و طبق آنچه در روایات مطرح شده، جایگاهی بس رفیع و ویژه دارد پیمودنش بس گران و دشوار است. به طوری كه چهره هایی شاخص، با سابقه هایی درخشان، همچون طلحه و زبیر كه با شرك آشكار به مبارزه برخاسته و در راه اعلای كلمه توحید شمشیر از نیام كشیده بودند، در این مرحله همچون شیطان، پایشان لغزید و امكان ادامه راه برایشان میّسر نگردید. كسانی چون معاویه هرچند در بانگ اذان، شهادت به یگانگی حق سر می دهد ولی در واقع مشركی است كه در برابر ولیّ اللّه مقاومت می كند و مانع اقامه عدل و بسط قسط و توحید می گردد و به عنوان (قیام للّه) باید در برابر تجاوز و ستمگری او ایستاد.



5ـ توحید، مبنای فكری حكومت اسلامی:

طبق آنچه گذشت؛ مقوله سیاست، در نهضت انبیا، براساس توحید و با محوریّت آن شكل می گیرد و همین مبنا را در انقلاب اسلامی ایران و رهبری امام خمینی(ره) شاهدیم. ریشه اصلی انقلاب را ندای توحیدی امام و غایت قصوای آن را از زمانی كه امام در قم فریاد برآورد تا زمانی كه وصیت نامه ایشان برای ملّت ایران قرائت شد، تشكیل جامعه ای براساس معیار و موازین توحیدی تشكیل می دهد. بر این اساس (توحید) به عنوان اصلی ترین مبنای اندیشه سیاسی امام مطرح است كه باید در سیره نظری و عملی و حكومتی ایشان مورد ارزیابی و توجّه قرار گیرد. توجّه و اندیشه در این مبنا بهترین چراغ فرا روی آیندگان در تحكیم و حفظ مبانی انقلاب و حكومت اسلامی تا رسیدن به سر منزل مقصود است.

نگاهی به اولین سند تاریخی به یادگار مانده از حضرت امام، برای كسی كه می خواهد به تحلیل انقلاب اسلامی پردازد و مبانی و اهداف و آرمانهای آن را جویا شود، الهام بخشی پر بها است.[5] امام در این سند، با بیان آیه كریمه (قل انما اعظكم بواحده ان تقوموا للّه مثنی و فرادا)، قیام للّه را یگانه راه اصلاح جهان می بیند و بر این اندیشه است كه در این آیه، خدای تعالی از سرمنزل تاریك طبیعت تا منتهای سیر انسانیت را بیان كرده و بهترین موعظه هایی است كه خدای عالم از میان تمام مواعظ انتخاب فرموده و این یك كلمه را پیشنهاد بشر فرموده است. این كلمه تنها راه اصلاح در جهان است. قیام برای خداست كه ابراهیم خلیل الرحمن را به منزل خلّت رسانده و از جلوه های گوناگون عالم طبیعت رهانده. قیام للّه است كه موسی كلیم را با یك عصا بر فرعونیان چیره كرد و تمام تاج و تخت آنها را به باد فنا داد و نیز او را به میقات محبوب رسانید. قیام برای خداست كه خاتم النبیین - صلی الله علیه و آله - را یك تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بت ها را از خانه خدا برانداخت و به جای آن توحید و تقوا را گذاشت و نیز آن ذات مقدس را به مقام قاب قوسین او ادنی رسانید.

حضرت امام در این پیام كه در تاریخ 1323.2.15، و در حدود سنین چهل و سه سالگی نشر یافته، در پی ذكر (قیام للّه) به عنوان یگانه راه كار اصلاح درون و برون، به برشماری سیاهی ها و تیره روزی های، جامعه ایرانی بلكه همه ملل مسلمان در آن زمان می پردازد و ریشه تمامی آنها را در این بیان می آورد كه: خود خواهی و ترك قیام برای خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و همه جهانیان را بر ما چیره كرده و كشورهای اسلامی را زیر نفوذ دیگران درآورده، قیام برای منافع شخصی است كه روح وحدت و برادری را در ملّت اسلامی خفه كرده و مشتی شهوت پرست را بر سرنوشت شیعیان مسلط نموده كه به نابودی حرث و نسل و اجراء قوانین خلاف دینی و قانون و فساد اخلاق و توسعه فحشاء مشغولند.

آنگاه امام، همه خیر خواهان جامعه از عالمان دینی تا فرهیختگان متدین و وطن خواه را به گوش دادن موعظه الهی فرا می خواند و می فرماید: (امروز روزی است كه نسیم روحانی الهی وزیدن گرفته و برای قیام اصلاحی بهترین روز است.)[6] بنابراین طبق سند بالا، آنچه محور هر حكومت اصلاحی قرار می گیرد، در اندیشه امام توحید و قیام للّه است

(قیام للّه) را عارفان نخستین منزل برای سلوك می دانند و آن را با نام (یقظه) می خوانند[7] و حضرت امام در اندیشه ای جامع نگر نسبت به دین، همین یقظه و بیداری را در سند یاد شده، رمز موفقیت برای رشد درونی و كمال بیرونی می شمرد و با این هدف و با این بانگ، مسیر نهضت خود را در دوران طولانی مبارزات و پس از پیروزی انقلاب به ترسیم می كشد. چنانكه در پاریس با خبرنگار تایمز نیز همان مطلبی را كه سی و چهار سال پیش از آن در قم فرموده بود، مجدّداً بازگو كرد كه ریشه تمام عقاید توحید است و آنگاه براساس توحید، مقوله های بسیار سنگین و گرانمایه ای چون آزادی، نفی سلطه و نفی تبعیض نژادی، مبارزه با استبداد و استعمار و برابری را از آن استنتاج می نماید.[8]

حضرت امام، پس از انقلاب هم، وقتی برای امّت خود، تفسیر سوره حمد تدریس می كند، بازهم بر روی یقظه (قیام للّه) به عنوان نخستین موعظه الهی تكیه می كند و به جامعه خود راه خودسازی و پیمودن راه سعادت اخروی را می آموزد.[9]


[/HR][1] . تفسیر سوره حمد، ص150ـ151.
[2] . همان، ص151.
[3] . شیخ صدوق، التوحید، ص83، ح3.
[4] . همان، ص24، ح21.
[5] . صحیفه نور، ج1، ص3ـ4.
[6] . همان، ج1، ص4.
[7] . عبدالرزاق كاشانی، شرح منازل السائرین، ص17.
[8] . صحیفه نور، ج4، ص166ـ167.
[9] . تفسیر سوره حمد، ص128 و 145.

امام خمینی و مبانی فكری حكومت اسلامی همچنین در نامه حضرت امام به گورباچف، جلوه ای دیگر از آوای توحیدی او را می توان یافت.[1]

در نهایت هم، حضرت امام، همان مضمونی را كه متواتر در بیانیه ها و خطابه های خویش بر پیروان و دلدادگان خود القا نموده بود،در وصیتنامه سیاسی ـ الهی خویش، برای ثبت در سینه تاریخ متذكّر می شود و به همگان نشان می دهد كه اگر بخواهند به تحلیل انقلاب بنشینند و اهداف ملّت ایران را در فداكاریهای نهضت نمایان سازند و مبانی اساسی اندیشه رهبری كبیر انقلاب و اصول جهت گیری های او را در طول ده ها سال قیادت و زمامداری كشف و بازگو نمایند، از كجا باید آغاز كنند. سخن امام، در خاتمه وصیتنامه این است: (آنچه كه شما ملّت شریف و مجاهد برای آن بپا خاستید و دنبال می كنید و برای آن جان و مال نثار كرده و می كنید والاترین و ارزشمندترین مقصدی است و مقصودی است كه از صدر عالم در ازل و از پس این جهان تا ابد عرضه شده است و خواهد شد و آن مكتب الوهیت به معنای وسیع آن دایره توحید با ابعاد رفیع آن است كه اساس خلقت و غایت آن در پهناور وجود و در درجات و مراتب غیب و شهود است و آن در مكتب محمّدی ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ به تمام معنی و درجات و ابعاد متجلّی شده و كوشش تمام انبیاء عظام ـ علیهم سلام اللّه ـ و اولیاء معظّم ـ سلام اللّه علیهم ـ برای تحقق آن بوده و راه یابی به كمال مطلق و جلال و جمال بی نهایت جز با آن میسر نگردد، آن است كه خاكیان را بر ملكوتیان و برتر از آنان شرافت داده و آنچه برای خاكیان از سیر در آن حاصل می شود برای هیچ موجودی در سراسر خلقت، در سرّ و علن حاصل نشود.[2])

درسی را كه ملّت ایران در آینه گفتار و رفتار امام خویش فرا می گرفت، در شعارهای روزهای قبل و بعد از بیست و دوّم بهمن ماه پنجاه و هفت، به خوبی جلوه گری می نمود. و تجلّی آرمان های توحیدی را با مروری دوباره بر شعارهای محوری آن دوران می توان یافت. بانگ اللّه اكبر، بت شكنی خمینی ـ روح منی خمینی، و نهضت ما حسینیه ـ رهبر ما خمینیه، تبلور اهداف مبارزاتی انقلاب بود. پیامهای امام در آینه شعارهای ملّت منعكس می شد و آرمانهای ملّت در آینه كلام امام بازتاب می یافت و از توازی این دو آینه، بی نهایت تصویر جمال و جلال تشكیل می شد. ملّت در امام خویش، ابراهیمی جستجو می كرد كه با تبر خود به مبارزه با نمرودیان پردازد و امام در امّت خود، تحقّق اهداف انبیاء و اولیاء الهی را مشاهده می نمود.

بسیار ناصواب است اگر رهبری امام رهبری كاریزماتیك تفسیر شود و مشروعیت اقتدار او از نوع مشروعیت فرّه مندانه تحلیل گردد. این تفسیر ناشی از نشناختن امام و درك نكردن امّت اوست. بی تردید، اگر امام به عنوان پرچمدار توحید و مردی از تبار ابراهیم و عالمی فرزانه كه در روایات از پیامبران بنی اسرائیل برتر شناخته شده، علمدار نبود و اگر میلیون ها عاشق اهل بیت - علیه السلام - ، او را به عنوان نایب ولی عصر ـ عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ـ و مرجع تقلید نمی شناخت، هرگز قادر نبود، دست به كاری كارستان زند و رژیم سلطنتی دو هزار و پانصد ساله را كه به مخیّله هیچ متفكّر سیاستمداری خطور نمی كرد، سرنگون نماید و دست چپاولگر بیگانه را از كشور ایران قطع نماید. چه بسیار اصلاح طلبان فرّه مند و با ویژگیهای شخصیتی برجسته را ملّت ایران به خود دیده، كه یا روحانی نبوده اند و یا اگر هم عالم دینی بودند، چون لوای زعامت و مرجعیت را در دست نداشتند، حركاتشان ابتر ماند و هرگز ملّت ایران به طور یكپارچه پشت سر آنها به حركت نیفتاد ملّت ایران در طول تاریخ حیات سیاسی خویش، در نهضت تنباكو و مشروطیّت و انقلاب اسلامی و غیره، این حقیقت را نشان داده كه در صورتی اعتماد می كند و پیروی و بیعت خود را تا جانفشانی و ایثار به ظهور و بروز می گذارد كه علمداری در دست مرجعی خدا ترس و الهی و نایبی راستین از نایبان امام زمان ـ علیه السلام ـ باشد. این مشروعیّت و اقبال یكپارچه عمومی، همان است كه در زبان دینی از آن به رهبری ولایی یاد می شود و تفاوتی ژرف و عمیق با رهبری كاریزما دارد.

آنچه به عنوان ماحصل و چكیده بحث می توان گفت آن است كه در مسأله انتظار از دین و معرفت دینی هر چند امام در اندیشه عزّت برای مسلمانان و توسری خور نبودن آنان است، ولی محدود كردن نظریّه ایشان، به این نكته محدود، جفای بزرگی است كه بر او رفته است.[3] اندیشه امام در معرفت دینی، اندیشه ای جامع نگر است. او در انتظار از دین، نه دین را تنها معطوف به دنیا می كند و نه تنها به آخرت نظر می افكند؛ توجّه او به قیام للّه است و او از توحید همه نیكی ها و خوبی ها را برای تمامی انسانیت می آموزد. در اندیشه توحیدی او هم انقلاب درونی وجود دارد و هم انقلاب بیرونی. هم دنیای دموكراتیك ترسیم می شود و هم دنیای انقلابی، بدون آنكه لوازم و آثار منفرد یكی از این دو را دارا باشد و یا تنها محدود به آنها گردد. اندیشه توحید، رسیدن به كمال مطلق است و در كمال مطلق، همه خوبی ها و زیبایی ها یك جا حضور دارد. اندیشه توحید، به عنوان اندیشه ای فرای همه اندیشه ها، هدیه و ارمغانی است كه امام خمینی از جهان شرق و جایی كه خورشید وحی طلوع كرده، به جهان غرب، جایی كه در آن فروغ وحی و توحید به افول گراییده، اعطا می كند. امام در دهكده نوفل لوشاتو، ندای توحیدی پیامبران الهی را یك بار دیگر سرمی دهد،[4] باشد كه قلوب سرد و یخ زده جهان تكنولوژی، در زمستان پنجاه و هفت، این آهنگ زیبا و دلنشین را بشنود و حرارت امید و تعالی در او دوباره به گرما افتد و جان های سرد و یخ زده را به حركتی نو در مسیر رشد، به سوی فضایل اخلاقی و كسب مكارم انسانی و تجلّی اسما و صفات حسنای الهی در درون جهان خسته آنان وا دارد.


[/HR][1] . ر.ك: آوای توحید، نامه امام خمینی به گورباچف در تاریخ 67.10.11 (مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی).
[2] . صحیفه انقلاب، وصیتنامه سیاسی ـ الهی امام خمینی (وزارت ارشاد،1368).
[3] . رجوع كنید به سخنرانی عبدالكریم سروش در همایش تبیین انقلاب اسلامی، روزنامه صبح امروز، تاریخ 78.7.14.
[4] . اشاره به مصاحبه با روزنامه تایمز لندن در تاریخ 57.10.18، نگاه كنید به صحیفه نور، ج4، ص166ـ167.
موضوع قفل شده است