بر باد رفته !

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بر باد رفته !

آرزوهاي بر باد رفته :Labkhand:
از نگاه مرحوم نراقي

بیا كه قصر امل سخت سست بنیاد است
به فكر باش كه بنیاد عمر بر باد است
مجو درستى عهد از جهان سست نهاد
كه این عجوزه، عروس هزار داماد است

سبب این صفت پلید دو چیز است:
یكى جهل و نادانى است، چون جاهل، اعتماد مى‏كند بر جوانی خود و با وجود دوران جوانی، مرگ خود را دور می پندا‏رد. و بیچاره مسكین ملاحظه نمى‏نماید كه اگر اهل شهرش را بشمارند صد یك آن پیر نیستند و پیش از آمدن زمان پیرى به چنگ گرگ أجل گرفتار گشته‏اند. تا یك نفر پیر می ‏میرد هزار كودك و جوان مرده. و یا تكیه بر صحت حال عمومی خود می نماید و بعید می داند كه مرگ ناگهانی، گریبان او را بگیرد. و غافل می ‏شود از اینكه مرگ ناگهانی چه بعدی دارد. چه بسیار صاحبان بدن قوی كه به مرگ ناگهانی از دنیا رفتند. اگر بر فرض مرگ ناگهانی بعید باشد امّا بیماری ناگهانی كه بعید نیست، و هر مرضى ناگهانی عارض مى‏شود. و چون مرض بر بدن رسید، مرگ استبعاد ندارد.
پیوند عمر بسته به موئیست هوش دار غمخوار خویش باش، غم روزگار چیست مرگ، پیرى و جوانى نمى‏شناسد. شب و روز نمى‏داند. و سفر و غیر سفر نزد او یكسان است. بهار و خزان و زمستان و تابستان، برای او تفاوت نمى‏كند. نه آن را وقتى است خاص، و نه زمانى است مخصوص.
ناگهان بانگى برآمد خواجه مرد.
و جاهل از این‏ها غافل. هر روز چندین تابوت طفل و جوان را مى‏برند و به تشییع جنازه دوستان و آشنایان مى‏روند و جنازه خود را هیچ به یاد نمی آورند.‏
و سبب دوّم براى آرزوهای طولانی، محبّت دنیاى پست و أنس به لذتهای گذرا است، زیرا انسان چون انس به شهوات و لذّات گرفت و در دل او دوستى مال و منال و أولاد و عیال و خانه و مسكن و املاك و مركبها(وسایل نقلیه) و غیر این‏ها جای گیر شد، و جدایی از آنها بر او دشوار گردید دل او به زیر بار فكر مردن نمى‏رود. و از تصوّر مرگ خود، نفرت مى‏كند. و اگر گاهى به خاطر او خطور كند خود را به فكر دیگر مى‏اندازد. و از مشاهده كفن و كافور كراهت مى‏دارد. بلكه دل خود را پیوسته به فكر زندگانى دنیا مى‏اندازد. و خود را به امید و آرزو تسلّى مى‏دهد. و از یاد مرگ غفلت مى‏ورزد. و تصوّر نزدیك رسیدن آن را نمى‏كند. و اگر احیانا یاد آخرت و اعمال خود افتاد و مردن خود را تصوّر نمود، نفس أمّاره و شیطان او را به وعده فریب مى‏دهد.
پس مى‏گوید كه: امر پروردگار دراز است و هنوز تو در اوّل عمرى، حال چندى به كامرانى و خوشگذرانی و جمع اسباب دنیوى مشغول باش تا بزرگ شوى در آن وقت توبه كن و مهیّاى كار آخرت شو. چون بزرگ شد گوید: حال جوانى، هنوز كجاست تا وقت پیرى، چون پیر شوى توبه خواهى كرد و به اعمال صالحه خواهى پرداخت. و اگر به مرتبه پیرى رسید با خود گوید: ان شاء اللّه این خانه را تمام كنم، یا این مزرعه را آباد نمایم، یا این پسر را داماد كنم، یا آن دختر را برایش بگیرم بعد از آن دست از دنیا مى‏كشم و در گوشه‏اى به عبادت مشغول مى‏شوم. و هر شغلى كه تمام مى‏شود باز شغلى دیگر روى مى‏دهد. و همچنین هر روز را امروز و فردا مى‏كند تا ناگاه مرگ، گلوى او را بى‏گمان مى‏گیرد و وقت كار مى‏گذرد.

او را در قبر تنها:Narahat: خواهند گذاشت و به میان مال و اسباب اندوخته او خواهند افتاد. :Nishkhand::Ealam:
این سیل متّفق بكند روزى این درخت وین باد مختلف بكشد روزى این چراغ و تأمّل كند كه شاید تخته تابوت او امروز در دست نجّار باشد. یا كفن او از دست گازر (رختشوى‏) بر آمده باشد. و خشت لحد او از قالب در آمده باشد. پس چاره در كار خود كند و با خود گوید:
كاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش كى روى ره، ز كه پرسى، چه كنى، چون باشى‏ :Ghamgin::Labkhand:

موضوع قفل شده است