شهید امیر سرتیپ خلبان احمد پیشگاه هادیان

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شهید امیر سرتیپ خلبان احمد پیشگاه هادیان


امیر سرتیپ دوم "احمد پیشگاه هادیان" روز پنجم مردادماه سال 1330 در شهرستان ساحلی بندر انزلی به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در همان شهر به پایان رساند.10 ، 12 سال بیشتر نداشت که دیدن پیرمرد از کار افتادهای در محل زندگیشان که به سختی روزگار میگذراند روح لطیفش را آزار میداد تا جایی که نصف غذای روزانهاش را برای آن پیرمرد میبرد اما این کار او را راضی نمیکرد تا اینکه فکر تازهای به ذهنش رسید.
از آنجائی که جثه درشتی داشت بساط پهلوانی پهن میکرد و درآمد هر روزش را به پیرمرد میداد. خلق و خوی پهلوانی شاید از همان زمان در او پا گرفت و تا پایان عمر ملازم همیشگی او بود، به گونهای که پناهی برای زنان و مردان ستمدیدهای شد که به گونهای مورد آزار و اذیت قرار میگرفتند.
غیرتمندی او زبانزد خاص و عام بود و اطرافیانش میتوانستند خود را با انتساب به او از گزند دور سازند. بعد از اتمام دوران دبیرستان با توجه به این که علاقه وافری به خلبانی داشت. در سال 1352 به استخدام نیروی هوایی ارتش درآمد. پس از گذراندن آموزشهای نظامی و یادگیری زبان انگلیسی به دانشکده پرواز اعزام شد و با اخذ گواهینامه پرواز بالگرد رسما در کنار دیگر خلبانان به انجام وظیفه پرداخت. طی یکی از دورههای آموزشی در اصفهان، زمینه آشنایی او با شهیدان کشوری، سهیلیان و شیرودی فراهم شد.
هادیان با درجه ستوانیار سومی شروع به کار کرد و اولین یگان خدمتی او پایگاه هوانیروز کرمانشاه بود. توانایی، استعداد و رشادتهای بینظیرش باعث شد تا مدارج عالی نظامی را به سرعت پشت سر بگذارد. در مقابله با دشمن در تمام درگیریهای منطقه غرب کشور شرکت و نقش اساسی داشت. در «عملیات بازی دراز» ( 1360) شلیک موشکهای توفنده او دشمن را به ستوه آورد. نقطه اوج رزم و ایثار این خلبان بزرگ هوانیروز را میتوان در حماسه درگیری "سرپل ذهاب"دانست.
او که از همرزمان و همپروازان تیم پروازی شهید شیرودی بود در نبردی سخت با نیروهای دشمن از سقوط پادگان "سرپل ذهاب" غرب که تحت محاصره دشمن بعثی بود جلوگیری کرد و به قول دوستان و همرزمانش، "آقا شیره" غوغا کرد. "آقاشیره" تعبیر دلنشینی برای این سروقامت گیلانی بود که در طول خدمت در بین دوستان مورد استفاده قرار میگرفت اما این تواناییهای فراوان، از روحیه لطیف دریاییاش نکاست.
بعد از خلق آن حماسه ها به خانه که میرسید گویی مرد دیگری میشد. به محض رسیدن به خانه به آشپزخانه میرفت و به همسرش مرخصی میداد. از ظرف شستن و غذا درست کردن گرفته تا لباس شستن و رسیدگی به بچهها و بازی کردن با آنها. برای رضایت همسر و فرزندانش همه کار میکرد. کارها که تمام میشد تازه دست زن و بچهها را میگرفت و داخل شهرک هوانیروزان در کرمانشاه، آنهم کرمانشاهی که از حملات هوایی و زمینی مصون نبود قدم میزد و سعی میکرد از غم غربت خانوادهاش کاسته شود.
با بچهها بچه بود و با بزرگترها بزرگ. مطیع و دستگیر پدر و دوست و رفیق برادر. همه در کنارش احساس آسودگی میکردند. از خانواده پدریاش هم غفلت نمیکرد و خودش را در مقابل آنها هم مسئول میدانست و تا آنجا که میتوانست به آنها رسیدگی میکرد. بعد از شهادت شهید سهیلیان و شهید کشوری، نزدیکی و رفاقت او با شیرودی بیشتر شد و ارتباط صمیمانهای بین آنها برقرار شد طوری که در غیاب هر کدام دیگری به کارهای شخصی او رسیدگی میکرد. به همین دلیل بود که بعد از شهادت شهید شیرودی شرایط برایش بسیار سخت و طاقتفرسا شد و بارها بعد از آن میگفت من درحال پرواز هستم اما دوستانم شهید شدند. جسمم اینجاست ولی روحم پیش آنهاست.
یکبار در خواب دیده بود که شهید شیرودی به او گفته که احمد ناراحت نباش و غصه نخور، تو هم به زودی به ما خواهی پیوست و او از آن زمان دیگر مطمئن شده بود که رفتنی است.

علاقه احمد به حضرت امام به گونهای بود که همیشه میگفت: من صد تا جان هم داشته باشم در راه امام میدهم چون راه امام را راه اسلام و راه رضای خدا میدانم. و در مورد حاج احمد آقا میگفت: من هر وقت ایشان را میبینم به او غبطه میخورم که چقدر این مرد عاشق پدرش است.
حدود هفت سال با دشمن بعثی در جبهههای حق علیه باطل جنگید و سرانجام در آخرین ماموریت خود در روز 15 بهمن ماه سال 1366 در منطقه غرب به یاران شهیدش ملحق شد. روحیه مردمداری و مهربانی او باعث شد جایگاه ویژهای را در نزد مردم کرمانشاه داشته باشد تا جائیکه به تائید دوستان، مراسم تشییع پیکر او در کرمانشاه بسیار باشکوهتر از آن چیزی بود که تصور میشد.
خواهر شهید پیشگاه هادیان تعریف میکند که در مراسم تشییع پیکر شهید در کرمانشاه پیرزنی را دیدم که بسیار منقلب بود. از بین کلماتی که با ناله میگفت فقط «هادیان» برایم قابل فهم بود. وقتی یکی از دوستان که زبان کردی بلد بود جریان را از پیرزن پرسید، گفت که شهید هادیان خانواده مرا از دست دشمن نجات داده بود و به ما رسیدگی میکرد.ا


بسمه تعالی
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.
آنان که در راه خدا جان باختند مرده مپندارید بلکه زندگانند و نزد پروردگار خویش روزی می خورند..

مکتبی که شهادت دارد اسارت ندارد.( امام خمینی)


تاریخ جز نبرد و پیکار تفسیری ندارد، و تاریخ نبرد موحدین بر علیه مفسدین است و پیکار جبهه حق علیه باطل ، پیکار خونینی که شفق سرخ آن به خون پاسداران حریم الهی از ابراهیم تا حسین عزیز (ع) و از حسین (ع) تا بهشتی مظلوم و مدنی و دستغیب شهید محراب تا شهید پاسدار آسمان جمهوری اسلامی ایران شیرودی رنگ خون گرفته است. زیرا شهید در این نبرد اسلامی دارد که با آن اگر ظالم را نابود نکند رسوا خواهد نمود و شهادت در فرهنگ مستضعفین متقینی است که اسارت و ذلت را نمی پذیرد و شهید با خون خویش پیروزی بندگان صالح خدا را بر ناحیه تاریخ می نگارد و خندان و خواری مستکبران را به بلندای آسمان محرومین نقش می بندد. و در این نبرد امت که وجهه شخصه انسان یعنی انتخاب گری او تبلوری یابد و شهید انسانی است که چگونه زیستن خویش را آگاهانه انتخاب می کند و حتی به زندگان تاریخ چگونه مردن را و به همه کسانی که برای چندین روز بیشتر زیستن تن به هر سازش می دهند. فریاد خروش بر می آورد که شما پیش از آن که بمیرید مرده اید و شما مردگان سیاه تاریخید. پس شهیدان برگزیدگان تاریخند که در برابر همه لذائذ پست دنیوی ( نه ) گفته اند و شهید شیرودی همواره می گفت حمد و سپاس خدای را که با این بنده ناچیز آن روحی را عطا کرد تا بتواند از علاقه بستن به این دنیای مادی دست و دل بشوید و خود را در اختیار الله قرار دهد. و شهید ارزش می آفریند شهید انسانی است که در موقعی که تاریخ از بستر توحیدی خویش خارج می شود و حسینیان تاریخ در محاق تهاجم یزیدیان تاریخ در لفافه فراموشی قرار می گیرد، با اهداء خون خویش بر کالبد نیمه جان تاریخ جان می بخشد و ارزش می آفریند و در برابر همه ضد ارزشها و ضد تکاملها به پا می خیزد و فریاد بر می آورد که باید انتخاب نمود یا حسینی بودن و ابراهیمی بودن را یا نمرودی بودن را، و شهید شمعی است که در بزنگاه تاریخ می سوزد تا راه نماید که چگونه باید رفت و شهید چون پروانگان می سوزد که صداقت عاشقانه را بیآموزد که در راه عشق جان معنی ندارد بلکه باید هر آن چه داشت چون سیدالشهداء در طبق اخلاص نهاد زیرا پروردگار شهید گفته است: هر که مرا بخواهد پیدا می کند و هر که مرا پیدا کند عاشق می شود و هر که عاشقم شد عاشقش می وشم و هر که را عاشقش شدم به شهادتش می رسانم.