تلنگر * مهم *

تب‌های اولیه

166 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تلنگر * مهم *

بسم الله الرحمن الرحیم

غوغای کنونی زندگی و مظاهر فریبندۀ مادی چشمان ما را از دیدن حقایق دل انگیز معنویات باز داشته و بر دلها مهر خاموشی و افسردگی زده است.

سینه هایی که باید کانون عشق و عرفان باشد، مدفن هوسها، شهوتها، کینه ها و حرص ها شده و سرهایی که باید در آن شور تقوا و فضیلت باشد، مرکز افکار سخیف و شهوات و مطامع کثیف حیوانی گردیده. همۀ حرامها و کثافات بر ملا و تزیین شده و همۀ حلال ها و طیّبات در پردۀ استتار و فراموشی فرو رفته است. تیرگی های گناه و عصیان و تاریکی های ظلم و عدوان، آسمان دنیای ما را در ظلمتی عمیق و وحشتزا فرو برده است.


جهان چیست ماتم سرایی در او***نشسته دو سه ماتمی دور او

جگر پاره ای چند بر خون او***جگر خواره ای چند مهمان او




حقیقت این است که ما((دنیا)) را، این دنیای بی ارزش و خیالی را برای خود هدف قرار داده و همۀ نیروهای خویش را برای رسیدن به سراب های فریبندۀ آن به کار انداخته ایم، بی خبر از اینکه چیزها یا ناچیزهایی که ما از این دنیا می خواهیم دیگران قبلا بدست آوردند و در همان حال که به آرزوی خود رسیدند، خویشتن را بیچاره تر و درمانده تر و سیاه روزتر دیدند

صد وای بر ما که پردۀ غفلت آن چنان چشمان ما را کور و اوقات ما را مشغول کرده که از خواندن چند ورق تاریخ نیز غفلت می کنیم و اگر هم احیانا در خلال سطور مجلات رسوا و شهوت افزا به این طور مطالب برخورد کنیم بی آنکه عبرت گیریم مرگ را برای همسایه تلّقی میکنیم.



باز کن دیده و از خیره سران عبرت گیر***ورنه خود عبرت صاحب نظران خواهی شد



برچسب: 

[=microsoft sans serif]اگر قرار بود انسان را برای اندوختن مال و بدست آوردن سلطه و مقام و یا شهوات کثیف و پلید دیگر خلق می کردند، حیوانات در این کار صلاحیت بیشتری می داشتند و درندگان و خوکهای کثیف در این کار مناسب تر می بودند. باز هم اگر انسان برای تمایلات نفسانی و مطامع حیوانی خویش اندازه و حدّی قائل می بود، زیاد مورد سرزنش نبود، لیکن نه دنیا دوستی و مقام پرستی را حدّی است و نه منجلاب شهوات و پلیدی ها را کناره ای.



[=microsoft sans serif]
مُلک سلیمان مطلب کان بجاست***مُلک همان است سلیمان کجاست



[=microsoft sans serif]خاک همان خصمم قوی گردن است***باد همان دشمن مرد افکن است

[=microsoft sans serif]صحبت دنیا که تمنّا کند؟***با که وفا کرد که با ما کند؟


[=microsoft sans serif]
در حقیقت ما هدف خویش را از یاد برده ایم.



[=microsoft sans serif] دنیایی که باید وسیله ای برای تصفیه و تزکیه روح ما باشد، هدف قرار داده و روح لطیف و ملکوتی خویش را در گرداب آلودگی ها و شهوات پلید نفس حیران و سرگردان ساخته ایم. از پایان کار خویش چنان غافل و بی خبریم که نه راه از چاه بازشناسیم و نه خویش از بیگانه تا سرانجام که فرشتۀ مرگ بال بگشاید و دم واپسین از ما باز ستاند. آن لحظه که موج بی آرام هستی ما به ساحل وادی خاموشان رسد، و در گورستانی سرد و خاموش آرام گیرد، مُهر از دلها گشوده شود و پردۀ مستی و بی خبری از پیش چشمان ما به کنار رود، در آن هنگام است که در مقابل حقایقی انکار ناپذیر قرار گیریم و بر عمر تلف شده و تباه گشته خویش افسوس و تاسف خوریم، لیکن دیگر همۀ راهها به گور تاریک و وحشتناک ما ختم شده و راه قبر ما نیز با هزاران خروار خاک مسدود گردیده است. دیگر دمی نمانده تا غنیمت شماریم و عمری نیست تا به جبران مافات پردازیم

باسلام روش بیانتون به خطابه بیشتر میاد تا توصیه ....بشارت مقدم است برانذار ...البته محتوای حرفاتون خیلی بجاست

بله تمام هدف و ارزوهامون در این دنیا خلاصه شده و اگر مثلا کمی خداپیغمبر شناس باشیم جهان دیگر سهمی کوچک در برنامه مان دارد
چه بد که اینقدر غافلیم
برای شروع چه کنیم قدم اولمون چی باشه ؟:Ghamgin:

[="Arial"][="Black"]چه خوب است که هم اکنون تا فرصت و مهلت ما به آخر نرسیده به خود آییم و دمی عاقلانه بیندیشیم و سپس هدف زندگی خود را با هدف دستگاه آفرینش تطبیق دهیم. بدانیم که ما را فقط به خاطر بندگی آفریده اند. در این صورت بشر را جز بندگی راهی نیست، منتهی اگر به بارگاه کبریایی او بندگی کردیم، روح ما در عالیترین مدارج ترقّی سیر خواهد نمود و اگر از بندگی ذات مقدّسش سر باز زدیم، طوق بندگی دیگران گردن ما را خواهد فشرد و سرانجام با روحی آلوده و کثیف در پرتگاه ضلالت و نیستی سقوط خواهیم کرد.

براستی چه باید کرد؟ ما به کجا می رویم ؟ هدف ما از زندگی دو روزۀ دنیا چیست؟ به دنبال چه هستیم؟ آیا تا بحال به این اندیشه اید که از زندگی در این دنیا چه میخواهید؟
مگر نه این است که برای هر سفری باید توشه ای اندوخت، پس وای بر ما ... امان از طولانی بودن راه ... امان از آن روز سخت و امان از دستان خالی...

منتظر نظرات شما دوستان هستیم...:Gol:

[="Georgia"][="Blue"]با عرض سلام خدمت همه دوستان و سروران گرامی خصوصا سرکار خانم گوهر و با تشکر از ایشان بخاطر ایجاد این تاپیک مهم و پرفایده
حقیقت آن است که وقتی با خود می اندیشم می بینم علت کور چشمی و بی توفیقی من و امثال بنده که همواره با كتاب و سنت و محراب و منبر و حرف بهشت و جهنم خو کرده ایم این است که عمدتا سخن از این حقایق برای دیگران برای رونق صنعت و بازار نفس خودمان است زیرا اگر به راستی از هزار حرفها و كر و فرها و امر و نهى ها به دیگران، يكى را اگر در خود پياده مى كردیم اكنون مى بايست چون ملائكه اولى اجنحه باشیم .
عاشق كه شد كه يار مراو را نظر نكرد
اى خواجه درد نيست وگرنه طبيب است
مثل من در عادت کردن و خو نمودن و تاثیر نیافتن از این حقایق مثل آن گوركنی است كه روزانه پشت هم مرده های بسیاری را در قبر مى گذارد و خود دچار قساوت و غفلت است. در حقیقت باید گفت بیان این لطائف و دقایق خودشناسی اگر همراه با عمل و خودسازی نباشد نه تنها قرب نیاورد بلکه موجب قساوت و غفلت شده و انسان بدانها معتاد مى گردد. پس پناه می برم به خداوند رحمان و رحیم از اینکه نوشته ایم برای رونق دکان منیّتم باشد و چه خوش گفت سنایی که:
عالمت خفته هست و تو خفته
خفته را خفته كى كند بيدار ؟
امید که از انفاس قدسی شما سروران و حضرات گرامی و دعای پرمهرتان این گدای خفته روسیاه نیز برای کمال و سعادت حقیقی خویش طرفی بندد...
باز هم از خواهر گرامی سرکار خانم گوهر برای این تلنگر سپاسگذارم و عاقبت به خیری شما را از خداوند متعال مسالت دارم.

[/]

سلام
در حدیثی آمده که دوستان حقیقی خدا همواره در جامعه گم هستند و نشانی از آنها نیست!
اینکه شرایط جامعه طوری می شود که گاهی ظاهر مردم سفید و گاهی سیاه می شود , منطبق بر سرشت انسان است و همانطور که سید الشهدا فرموده است :«الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه مادرت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون »
مردم بندگان دنیایند و دین، تنها بر زبانشان جاری است، هنگامی که زندگیشان سرشار است دین گرایند ولی هنگامی که در تنگنای بحرانها قرار گرفتند دین داران واقعی اندک می گردند .
متاسفانه همچنانکه در قرآن هم بسیار عبارت آمده ....بل اکثرهم لا یعلمون...لایعقلون.....لایفقهون....در واقع خطاب به امثال بنده است که اصل را رها کرده و در منجلاب دنیا گم شده ایم.
البته افراد شهیر و انسانهای کاملی چون بزرگان دین و عرفان در ایامی زیستند که از آن به عنوان دوران جهالت یا دوران طاغوت یاد می شود...مانند بزرگانی چون آیات عظام بروجردی, نخودکی, مقدس اردبیلی, شهید مطهری, قاضی,شیخ رجبعلی خیاط و.....حال اگر چنین افراد را در رده های بالاتر بدانیم , چه بسا در رده های پائینتر هم از افراد کسبه و بازار انسانهای شریف و باتقوی زیاد بوده اند که بی نشان ماندند و رفتند.
بالاخره دنیا دار آزمایش است و گاهی فکر می کنم فرشتگان که از بالا نظاره گر ما هستند , می بینند که مردم فوج فوج جابجا می شوند و رنگ عوض می کنند , گروهی از اسلام (قلباً) روی بر می گردانند و گروهی از کفر به توحید می رسند, مسیحی مسلمان می شود و یهودی مسیحی و مسلمان مسیحی و....بالاخره هر نفسی باید چهره واقعی خود را نشان دهد و حجت بر او تمام شود و مرد است که سنگ زیرین آسیاب باشد و جزو آن دسته از مردمی که مد نظر سید الشهدا بود نباشد.
در هر صورت شرایط بیرونی بر ایمان و نیات و اعمال انسانها بی تاثیر نیست و بی شک هر چه به آخرالزمان نزدیکتر می شویم شرایط سختتر و در عوض اجر آن هم برای مومنین واقعی بالاتر است و
همانگونه که از معصومین نقل است که آرزو می کردند در دوران ظهور حضرت مهدی علیه السلام می زیستند.
انشا الله که خدا ما را از مومنین و منتظران واقعی آن حضرت قرار دهد و توان نگهداری دین را در قلب و عمل
داشته باشیم که به قول امام صادق علیه السلام چون نگهداشتن گدازه آتش در دست سخت خواهدبود .
آمین:Gol:

[="#000080"][="#006400"]هوالعالم[/]

هر ادمی روزی مادی و معنوی داره
اما استعداد مدیریت و همت و دقت برای قناعت روزی مادی و معنوی نداره
هر قدر ضعیفتر بشه خب ارزش اون کمتر میشه حتی اگر در امدش بیشتر بشه بازدهی و کیفیتش پایین میاد و نمیتونه اونطور که باید پیشروی کنه ...

مردم این دنیا بیشتر از هر چیزی درگیر به جنگ با همنوع شدن
برای همین برکتی که نشان از تعادل ثروت مادی و معنوی بوده کمتر شده و کمتر حس میشه ...
چون تقریبا همه چیز بوی تنفر گرفته یا بخش اعظمی افت زده شده !

جنگ مثل جهنمی میمونه که تر و خشک با هم میسوزن
اگر ظالم مظلوم کش بشیم مثل ص... یا هیت... حتما دنیا پرست خواهیم شد
و اگر دنیا پرستی کنیم بلاشک در مراحل بالاتر مسبب جنگ خواهیم بود. برای مثال میشه به بنی اسراییل و پیروان اونها اشاره کرد ...

حد و حدود و تعادل در هر کاری باید رعایت بشه
اگر کل کائنات رو به اب تشبیه کنیم در صورت سکون به گنداب و در صورت فوران به سیلاب تبدیل میشه
پس این جریان در هر زمان و مکان لازم و واجب بوده اما به شرط هدایت و مدیریت به سمت و سوی درست ...

سرجمع اینکه
حتی در راه مبارزه با شهوترانی نباید نسبت به نیازهای واجب ادمیزاد کم توجه بشیم ...
در جریان باشیم و این کنترل یا هدایت رو به سکون یا فوران تفسیر نکنیم .[/]

با سلام
تشکر از سرکار گوهر به دلیل ایجاد تاپیک، تشکر از سرورم جناب استاد اویس
تشکر از همه عزیزان به دلیل ارائه مطلب...

سر آغاز عرفان و معنویت یک جمله بیشتر نیست ... عالم رو مقصودی و مطلوبی هست...

همه ی زندگی مادی همه ی روزهای سخت همه جسم و جان فدای اون ....این جهان رو برای اون مقصود آفریدند امثال ما ماجرا رو برعکس تلقی کردیم که همه چیز برای این چند صباح خاکی هست... همه رو فدای این کثافت میکنیم.

[=microsoft sans serif]اولیای خدا بر خلاف عموم مردم که به ظاهر دنیا چشم دوخته اند و سرگرم آن هستند، همواره به حقیقت دنیا می نگرند، و به فردای خویش می پردازند و بدینسان هماره از قید مطامع گریخته و با صفای قناعت و ساده زیستی، روحی سرشار از معنویت را به دست می آورند، در حالی که مردم در انبوه ظلمت های غفلت و تشریفات زندگانی و آزمندیهای آن غرق و سرگردانند

پس دوستان بیاییم عملاً پیمان ببندیم که: در راه خدا باشیم و عزم بر خلاف نداشته باشیم و به گناهان صغیره نزدیک نشویم... . کمتر کسی پیدا می شود که زندگی بر وفق مراد او باشد. هرگونه عیش و نوش دنیا، با هزار تلخی و نیش همراه است! اگر کسی دنیا را این گونه پذیرفت و شناخت، در برابر ناگواریها و بدیهای همسر و همسایه و... کمتر ناراحت می شود؛ زیرا از دنیا بیش از این که خانۀ بلا است، انتظار نخواهد داشت
[=microsoft sans serif]
غیر از خدا، چیزی نیست که بتواند از ما دستگیری کند!... فردا غیر از خدا همه چیز، فانی است


[=microsoft sans serif]*هنگامی که بیاید یکی شان را مرگ، گوید: پروردگارا! بازگردان مرا شاید کرداری شایسته کنم در آنچه ترک کرده ام. نه چنین است آن سخنی است که او می گوید و از پشت سر آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند.*

[=microsoft sans serif]
سبحان الله! پاک و منزهی خدایا از انجام هر بیهوده ای! نعمت عمری به ما عنایت فرمودی که به سرعت در گذر است. پناه بر تو که درک نکنیم حکمت هر لحظه ی عمر را و به غفلت بگذرد.

[=microsoft sans serif]خدایا شکی نیست که در پس هر ثانیه از عمری که به آن نعمتمان بخشیدی تکلیفی بر ما نهادی و کاری که مکلف به انجام آنیم، تکالیفی دقیق و متناسب با پرونده مان که برای پاک شدن و پرواز به سوی حضرتت نیاز است و چنانچه غفلت نموده فرصتی از دست بدهیم کاری برزمین خواهد ماند که برای انجامش به فضلت ( مهلت دوباره ) به آن ( زمین ) برمیگردیم.

[=microsoft sans serif]هر لحظه در حال مردن است و ندای (( ربّ ارجعون )) گفتنی برش لازم و واحسرتا که پاسخی جز (( کلاّ )) در جوابش نیست!

[=microsoft sans serif]
نه، فرصت به اندازه ی افعالِ لازم الاجراء است و بس و نه بیشتر.

[=microsoft sans serif]
ما اینجا به اندازه ی تمام ثانیه های عمرمان کار داریم.

[=microsoft sans serif]
ولی چگونه؟؟!! به راحتی ساعتها و روزها و سالها را می گذرانیم و از هدف اصلی حضورمان غافلیم.



[="Arial"][="Black"][=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]و نیافریدیم جن و انس را مگر تا پرستشم کنند

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]آری، کاری جز پرستش تو نداریم. حمد و ثنای حضرتت از جمیع نعمتهایی که نه توان شمارشش را داریم و نه توان فهم و رؤیت همه ی آنها را و نه توان شکرگزاری آنها را.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]و دیگر کارمان استغفار و ندامت ظاهری و باطنی از معاصی امروز است تا سالهای دور گذشته و هرچه تزکیه بیشتر درک بیشتری از پرونده ی سنگین.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]و روز به روز حس حقارت و کوچکی و نیستی در مقابل حضرتت و پرده در پرده حرکت به سویت تا به ابد!

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
چه نعمت عظیمی است نعمت عمر و چه آسان در گذرم!!!

تو بر ما هر لحظه، نعمت به هزاران شیوه اکمل مینمایی و این فقیر هر بار بی شرمانه کفران نعمت می کنم و در مقام اسراف، می ریزم و می پاشم ثانیه ها و روزهای پی در پی عمر را

[="Arial"][="Black"][=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]پناه بر تو، بارالها چه کنم با این همه ضعف و ناتوانی؟!

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]خدایا! داستان زندگی را در هر روز همچون یک عمر قرار دادی. هر روز فرصتی دوباره است و نعمت حیات در پی. و هرشب گویی می میریم و باز فردا به دنیا می آییم.

به پسِ پشت که می نگرم شرم از سر بلند کردن دارم. چگونه شکرت کنم از این همه امید به بخشش که در دلم نهادی، مبادا وسوسه ی ابلیس در این امیدواری به سستی ام کشاند.

[="Arial"][="Black"][=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]خدایا امان از غفلت در خواب زیادی، بهت و سرگشتگی در افکار بیهوده و صرف وقت به اعمال بیهوده وا شتغال به امور پست.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]بارالها! آنچنانم قرار بده که ثانیه ای را از دست ندهم و مجموع سستی هایم را در روز، فرصت جبران در شب عنایت فرما. چرا که بابت هر ثانیه اش کاری انجام نشده باقی مانده.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]خدایا هر ثانیه را به حکمتی و برای انجام کاری به این بنده ات عنایت فرمودی. چگونه می شود که از دست می دهم ساعتی را با خواب اضافه؟!!

آیا برگشتی دارد؟ آیا بر عمرم می افزایی؟ کلا انها کلمه هو قائلها. پس در عمل شاکرم نما به ثانیه ثانیه های عمرم. یا هو علی کل شی قدیر

[="Arial"][="Black"][=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]و آنچنانم قرار بده تا در همه ی امور دنیا قناعت پیشه کنم ولی در عبادتت اهل قناعت نباشم. در امور دنیوی عجول باشم و در محراب و سجاده آرام گیرم و هیچ تعجیل روا ندارم، که غیر از این کنم اهل خسران و زیانم.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]خدایا! هر لحظه ام نعمت حیات می دهی و هر کدامش را که می کُشم به سستی و غفلت، در درخواست اعاده اش به «ربّ ارجعون» ندای« کلاّ» در گوش جانم زمزمه می کنی. پناه بر تو از اسراف و غفلتم در نعمت عمر، یا ملجا العاصین!

[="Arial"][="Black"][=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]خدایا! نمازها را به خواهش نفس، با شتاب می خوانم و در امور دنیا بر سر صبر به خواهشش بها می دهم و سرخوشم! وای بر من از این خوشی که به خوشی خرگوشی مانَد.متلذّذ و مبهوت از خط و خالِ ماری خوش خط و سیما! غافل از لحظه ی بعد که بلعیده می شود!!

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]وای از لذت غذای زینت شده که آغشته به سمی است مهلک!

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
خدای خوبم! چه زیبا رخ می نمایی و چه نیکو سخنوری میکنی به هزاران شیوه و چه دقیق و نکته به نکته هدایت می فرمایی.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]اهیمت زمان در خاطرم نهادی و در مجاهدت علیه نفس سرکش، به حرکتم واداشتی.

خدایا چه زیبا به ملاقات بندگانت می آیی، و کوچکترین مجاهدت آنها را چه عظیم تایید و تحسین میکنی. یا شکور:hamdel:

[="Arial"][="Black"][=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]پیغمبر اکرم ص فرموده اند: ((زیرک، نفس خود را مطیع می سازد، و برای بعد از مرگ تلاش میکند. و احمق و عاجز کسی است که پیروی از هوای نفس خود نماید و آنگاه از خدا آرزوی مغفرت کند.))

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif] ونشانه چنین زیرکانی، مبارزه دائم با نفس، و به روز و کامل بودن همه اعمال و وظایفشان و به تعویق نینداختن آنهاست. تا اینکه اگر این لحظه ، لحظه سفر آنها بود کار عقب مانده و ناقصی نداشته باشند.

درست مانند کسی که هر دم منتظر میهمانی گرانقدر است که می خواهد او را به سفر ببرد، و میزبان دائما در تلاش آماده نمودن خود و زندگی اش برای پذیرایی میهمان است تا با فراغ بال و خیالی آسوده با او هم سفر و همراه شود و برود. تصور کنید چنین میزبانی چه حالی دارد؟ این انتظار، انتظاری سازنده است و این نوع زندگی معنای حقیقی خود را پیدا کرده و این فرد زیرک، از زمان جلو زده و دیوار زمان و مکان را خراب کرده است.حال به نظر شما آیا یاد مرگ- چنان که مردم اعتقاد دارند- انسان را افسرده و پژمرده می سازد؟ نه هرگز

[=microsoft sans serif]توی دنیا اگر بخواهیم ظاهر بینانه نگاه کنیم پول و پارتی یا مدرک یا زبان بازی حرف اول را میزنند و هرکس یکی از اینها یا همه را داشته باشد نانش توی روغن است.

[=microsoft sans serif]ولی در آخرت آنچه حرف اول را می زند دین است و به همین خاطر به آن می گویند: روز دین، یعنی روزی که دین و دینداری رونق و بازار و مشتری پیدا میکند.

[=microsoft sans serif]البته لازم است که در اینجا دین را کمی معنا کنیم:

[=microsoft sans serif]دین، تنها نماز، روزه و حج یا جهاد نیست، بلکه اینها همه پوسته دین اند.

[=microsoft sans serif]دین یعنی آدمیت، انسانیت، انصاف، جوانمردی، گره از کار گرفتاری گشودن، چاله ای را پر کردن، سنگی را از سر راه برداشتن، آتش سیگاری خاموش کردن، جوراب بد بوی خود راشستن، یا برای رفتن و نشستن در بالای مجلس به این و آن تنه نزدن، پشت میز اداره و وقت کار جدول حل نکردن، پیام های کوتاه بی معنی و رکیک نفرستادن و ...

[=microsoft sans serif]دین یعنی درد داشتن و همدردی کردن...

[=microsoft sans serif]دین یعنی از سود خود گذشتن تا دیگران زیان نبینند.

[=microsoft sans serif]دین دارای مغز و پوست است، البته هم پوست لازم است و هم مغز.

[=microsoft sans serif]شما اگر بخواهید هسته بادام را بکارید تنها اگر پوست آن را بکارید هرگز سبز نخواهد شد و یا اگر تنها مغز را بکارید سبز نمی شود، و در حقیقت زمین می گوید من پوست و مغز را با هم می خواهم.

[=microsoft sans serif]حال خدا هم میگوید: پوست و مغز را با هم می خواهم یعنی هم نماز که پوست است و هم جوانمردی و انصاف را که مغز باشد، و هر کدام را بدون دیگری نمی پذیرم. و کار شیطان این است که همیشه میان پوست و مغز جدایی می افکند.

[=microsoft sans serif]پاره ای را تشویق به پوست میکند یعنی به نماز آن هم اول وقت و در مسجد و صف اول و عبا بر دوش با انجام تمام مستحبات و تعقیبات بی آنکه ذره ای انصاف داشته باشد.

[=microsoft sans serif]یا اگر زن باشد دعوت به حجاب کامل می کند و روی کاملا گرفته و نیز چادر سیاه و بجای یک جوراب، دو جوراب، بی آنکه ذره ای همدردی و همدلی با بیچارگان داشته باشد.

[=microsoft sans serif]
زهی شریعت و ملت زهی طریقت و کیش

[=microsoft sans serif]
پاره ای را هم دعوت به دلسوزی و احسان و انصاف میکند بی آنکه پایشان به مسجد باز شود یا پیشانی شان بر خاک بوسه زند یا ذکری بر لب زمزمه کنند و خیلی ها با دیدن این تیپ آدمها با خود می گویند: ببین نماز نمی خواند ولی مرد است، انصاف دارد!



[=microsoft sans serif] خدا کند ما مسئله پوست و مغز را خوب بفهمیم

[="Arial"][="Black"][=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]اجر صبری است کز آن شاخ نباتم دادند

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]حافظ چرا حافظ شد، و چرا سخنان او اینهمه شهد و شیرین و شکرین است؟

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
لذت های حرام را به شاخه نبات تشبیه میکند و می گوید من به آنها هیچ نزدیک نشدم، مثلا داشتم از کوچه می رفتم چشم کسی هم در پی من نبود و می توانستم به ناموس مردم نظر کنم و شیرین هم بود، اما دندان به جگر گذاشته و از این شیرینی چشم دوختم، یا در محفلی همه گرد هم بودند، کافی بود کسی را به باد مسخره گرفته و همه را بخندانم، که البته شیرین هم است. اما صبر کردم و هیچ نگفتم، و خداوند به پاداش اینهمه صبر سخنم را شیرین کرد، یعنی از شیرینی کم گذشتم و شیرینی بیشتر و ماندگارتر به من ارزانی فرمود.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]مولوی هم همین تجربه را داشت او هم نصیحت می کرد و می گفت:

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
گر سخن خواهی که گویی چون شکر

صبر کن از حرص و این حلوا مخور

[=microsoft sans serif]

قران چیزی همانند مسجد شجره است و افکار و اندیشه ها و خیالات ما هم همچون جامه هاست و حرف و رأی و سخن خدا همانند جامۀ احرام است و همانطور که پیش از پوشیدن جامۀ احرام باید جامه های خود را از تن بیرون ساخت وگرنه آدمی مُحرم نشده و به حرم راه نمی یابد، ما نیز باید فکرهای ناصحیح و ناصواب را از خود دور ساخته تا بتوانیم با آراستن خود به حرف های لطیف و زیبای الهی به حرم و حریم امن و آرام و آرامش بخش الهی راه بیابیم.



[=microsoft sans serif]
کوتاه سخن آنکه هم حرف خود و هم حرف خدا نمی شود



[=microsoft sans serif]یا رضای دوست باید یا هوای خویشتن
[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]همچنانکه در مسجد شجره نیز بر جامۀ خود جامۀ احرام نمی پوشند.



[=microsoft sans serif] و لباس التقوی ذلک خیر


[=microsoft sans serif]در نانوایی ها ندیده ای گاهی نان را چانه کرده و گرد می کنند و گاهی هم پهن، و هردو برای ساخته شدن خمیر و نان شدن آن لازم است.

[=microsoft sans serif]خود شما در حمام سونا چرا از بخار گرم به درون آب سرد می روید، چون می بینید که هرکدام به تنهایی زیان دارد ولی با هم سودمند بوده و بدن را ساخته و با نشاط و با طراوت می سازند.

[=microsoft sans serif]از اینرو خداوند هم برای آنکه آدمی ساخته شود یکسان رفتار نمی کند بلکه به قول ملای رومی گاهی او را به داغ کشیده و گاهی هم به باغ، تا چشمان او را باز کرده و حقیقت ها را به او نشان بدهد.

[=microsoft sans serif] یک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشی

[=microsoft sans serif]پیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان من


[="Arial"][="Black"][=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]شیری را که با آب درهم می آمیزی حجم و وزن بیشتری پیدا می کند، اما مزۀ طبیعی خود را از دست داده و دیگر رنگ و طعم و بوی اول خود را ندارد.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]اعمال آدمی هم اگر صالح نباشد، یعنی خالص و برای خدا نباشد، هرچند هم انبوه و فراوان باشد بی مزه و بی ارزش خواهد بود.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
یک دسته گل دماغ پرور

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]از خرمن صد گیاه بهتر

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
از اینرو می فرماید:

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]به آنان که باور دارند و عمل صالح انجام میدهند بشارت ده.

[="Arial"][="Black"][=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]دل زمین آب داشته باشد چه فایده؟

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]آبی که در دل زمین است وقتی فایده و سود دارد که از زمین جوشیده و بالا آمده و بر سطح آن جریان یابد و آن را سبز و سبزه زار کند.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]پاکی دل هم از این دست است.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]بعضی می گویند: دلت پاک باشد، غافل از اینکه دل پاک و پاکی دل وقتی به کار انسان می آید که به ظاهر انسان و رفتار و گفتار و کردارش برسد و به سخن دیگر هم دل آدمی باید پاک باشد هم ظاهر وی. درست مثل شیشۀ اتومبیل که هم باید از درون تمیز و پاک باشد و هم از بیرون.

و یوسف اگر پاک بود تنها دل پاک نداشت بلکه این پاکی در سیما و رفتار او پیدا و آفتابی بود. او اگر دلی صادق داشت این صدق به گفتار او هم زینت بخشیده بود به گونه ای که تو هرگز دروغی از او سراغ نداری و از همین رو او را صدیق می گفتند

[="Arial"][="Black"][=microsoft sans serif]
با چسب چوب نمی شود دو شیشه را به هم چسباند، البته ممکن است مقطعی و موقت این اتفاق بیفتد اما دیر یا زود این دو تکه از هم جدا و دور خواهند شد.

[=microsoft sans serif]دروغ مثل چسب چوب است و آدم ها مثل شیشه.


[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]هیچ گاه یک زن و شوهر، دو همکار، دو همسایه و یا دو دوست به وسیله دروغ با یکدیگر گره نمی خورند و پیوندشان پایدار نمی ماند، اگر هم چند روزی با هم جوش خورده و نزدیک شده و با هم باشند بالاخره به جدایی خواهد انجامید.

آنچه آدم ها را با یکدیگر جوش میدهد صداقت است

[="Arial"][="Black"][=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]شاید شما هم دیده باشید که بعضی با کمک چاقوهایی تیز از پوست هندوانه گل هایی زیبا می سازند و چقدر هم تماشایی!

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]و این کار چه شبیه است به کار خداوند که قران، این کتاب آسمانی و مقدس را با یک سلسله حروف ساده مثل الف، لام، میم و ...ساخته است.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]پس، یک معنای الف، لام، میم همچنان که پاره ای از مفسران گفته اند، می تواند همین باشد که: ما قران را از همین حروف ساخته ایم. و این در حالی است که ما از حروف شوخی های بی معنی، پیامک های زشت، حرف های نیش دار و گزنده، شعرهای بی قافیه، دروغ، توهین، افترا و استهزاء می سازیم.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]الف، لام، میم یعنی منِ خدا از میان همین حروف آیاتی ساخته و پرداخته ام که بشر را از سرگشتگی و حیرت و حیرانی رهایی می بخشد، قرآنی ساخته ام تا دستی بگیرد و مثل نور راهی را نشان بدهد، پس تو نیز اگر بنده و فرمانبردار من باشی سخنانت باید از جنس نور بوده و شمع راه باشد و بتواند نور امید را در دل ها بتاباند و اگر چنین نباشد خوشتر از سکوت و خاموشی چیزی نیست.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
خاموش باش و لب مگشا خواجه غنچه وار


سیب سرخ
یک سیب سرخ و درشت و زیبا را بر روی شاخسار درختی سبز دیده اید؟روزها و شبها می گذرد و همچنان پابرجاست ؛ ولی وقتی آن را از درخت جدا کردید عمر آن به نحوه نگهداری و توجه شما بستگی دارد : مثلا اگر در یخچال باشد یا روی میز , شسته شود یا نشود,اتاق گرم باشد یا خنک و ....مخصوصا در ایام عید که مرتب مهمان می آید و می رود, گاها میوه ها خورده نمی شوند و آخر شب آن را در یخچال می گذارند ولی اگر شبی فراموش شود و یا شما چند روز در منزل نباشید , سیبها کم کم لک شده و خراب می شوند , آنگاه وقتی آن سیب خراب را با آن سیبی که روزی بر درخت طنازی می کرد مقایسه کنید ممکن است به فکر فرو روید که چه بود و چه شد؟!
داستان ما آدما هم همینطوریه , گاهی فلانی را می بینیم که روزی در مرتبه بالائی از اخلاص و عرفان و انسانیت بوده مثلا در جبهه های جنگ یا در حوزه و دانشگاه و جامعه به عنوان یک انسان کامل از او یاد می شد ولی پس از سالها به موجود فاسد و حیوان صفتی تبدیل شده که فقط به فکر دنیا پرستی و خود پرستی است!
آنگاه ممکن است به ذهن انسان اینچنین برسد که فلانی از ابتدا نقاب دوروئی زده بود و داشت برای امروزش کیسه می دوخت...ولی اینگونه نیست, انسان ممکن است روزی در جبهه یا مکانی معنوی قرار گیرد و بنا بر شرایط آنجا واقعا از پرتوی انوار الهی منور گردد و پله های معنویت را به سرعت طی کند ولی همین انسان اگر از آن درخت روحانی قطع شود و شرایط صحیح نگهداری و سلامت روح خود را حفظ نکند (مانند یخچال برای سیب) به سرعت فاسد می شود و از آن درجه کمال به زیر سقوط خواهد کرد.

کولر ماشین
وقتی بیرون و در کنار یک خودرو می ایستیم به راحتی متوجه میشیم که کولر خودرو روشنه یا نه!
از گرما و حرارتی که از بدنه و موتور ماشین حس می کنیم. هر چه این حرارت بیشتر و برای افرادی که بیرون ماشین هستند آزار دهنده تر باشه, داخل ماشین خنکتر و برای سرنشینان آن دلچسبتر و مطبوعتر است...ولی به چه بهائی؟!
1-دیگران سعی می کنند به خودرو نزدیک نشن!
2-موتور ماشین داغتر از معمول است و در سربالائیهای جاده محتمل میسوزه.
3-مصرف انرژی خودرو بیشتر است و ممکن است در جاده بمونه و به مقصد نرسه.
در مورد انسانها هم همینطوره...افرادی هستند که با زبان خود خشم و نفرت درونی را به اطرافیان منتقل می کنند و به خیال خودشون افتخار هم میکنن که "من هیچی در دلم نگه نمیدارم" و ممکنه در ذهن خود به آرامش هم برسن و به قولی دلشون "خنک" بشه اگرچه به بهای داغ کردن دیگران!
1-دیگران سعی میکنن بهش نزدیک نشن.
2-در سربالائیها و مشکلات زندگی زودتر از پا در میان.
3-زودتر انرژیشون تموم میشه چون انرژی مثبتی ندارن و همش انرژی منفی هستن حتی برای خودشون.

قایق سوراخ
شخصی که در یک قایق سوراخ نشسته باید خیلی مواظب باشه که غرق نشه, به همین خاطر هر چند وقت یکبار باید آبی رو که در قایق جمع شده بریزه تو دریا تا سبک بشه و به راهش ادامه بده. اشکال این موضوع اینه که باید خیلی مراقب باشه و تمرکزش بر کارهای دیگه از بین میره و حتی خواب راحت هم نمیتونه داشته باشه و بهترین کار اینه که یه همتی بکنه و سوراخ قایق را تعمیر کنه و با خیال راحت به سفرش ادامه بده. بعضی ها هم اونقدر سرشون به مناظر اطراف و مسائل دیگه منحرفه که اصلا وقت نمیکنن کف قایق رو نگاه کنن و فقط وقتی متوجه میشن که قایق از دست رفته و دارن تو دریا دست و پا می زنن!
تو زندگی ما آدما هم همینطوریه.
گناهان انسان مثل همون سوراخهای قایق هستند و باعث سنگینی وبه خطر افتادن زندگی انسان میشن. وقتی انسان گناهکار به نماز و رازو نیاز و استغفار به درگاه خدای مهربان میاره در واقع داره با یک سطل آبهای داخل قایق را خارج میکنه و بدینوسیله احساس سبکی و آرامش میکنه و با سرعت بیشتری به سمت کمال و مقصد نهائی حرکت میکنه؛ ولی اگر یک همتی کنه و توبه کنه مثل اینه که کلا سوراخ کف قایق را ترمیم کرده و دیگه راحت میشه.
ولی نکته اینجاست که مسیر حرکت ما یک دریای آرام نیست بلکه مسیر زندگی چون رودخانه پر آب و خروشانی است که سنگها و سخره های نوک تیز و بی رحمی قدم به قدم سر راهمون سبز میشن و چه بسا مرتب در معرض خطر یا آسیب باشیم و لازم است که همواره دست در دست خداوند هم آبها را بیرون بریزیم (استغفار) و هم به ترمیم آسیبهای وارد بر بدنه این قایق باشیم(توبه) .
---------------------------
یک راهش هم اینه که قایق کوچک خود را رها کنیم و کلا وارد یک کشتی بزرگتری بشیم که ناخدایش حسین علیه السلام باشد.
ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه

[="Arial"][="Black"][=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]آبی که دارد با شتاب از یک جوی عبور می کند اگر مقابل آنرا سد کرده و ببندیم چه اتفاقی می افتد؟ جز آنکه بالا رفته و آنگاه از تمام اطراف سرازیر می شود؟

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]جز اینکه تاکنون پایین بود و حالا بالا می رود؟ و یا اینکه یک راه در پیش داشت ولی اکنون ده ها راه پیش پای آن سبز می شود؟ و یا جز اینکه محدود بود و حالا آزاد می شود؟

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]حال ما هم مثل همان آب جوی می مانیم و اگر کسی یا کسانی از سر حسد و یا هر انگیزۀ ناصواب دیگری با ما مقابله کنند و مانع رشد ما شوند به حتم نتیجه معکوس خواهد شد یعنی ممکن است بطور موقت و مقطعی راه را بر ما ببندند اما دیر یا زود ما اوج گرفته و بالا می رویم و خداوند راه های فراوانی پیش روی ما می گشاید.

و این حقیقتی است که قصۀ یوسف آن را به زیبایی تمام به نمایش گذاشته است

[="Arial"][="Black"][=microsoft sans serif] شما هم نهر را دیده ای و هم مزرعه را.

[=microsoft sans serif]و دیده اید که هر کدام با آب چه رفتار و برخوردی دارند.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]نهر عرصه را بر آب تنگ کرده و از همین رو آب پا به فرار گذاشته و می گریزد، اما مزرعه بر آب آغوش می گشاید و اینجاست که آب ایستاده و در ذره ذره وجود خاک نفوذ کرده و آن را سبز و با طراوت می سازد.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]حال پدر و مادر مثل آب می مانند ولی پاره ای نقش نهر و پاره ای نقش مزرعه را بازی می کنند.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]و قران کریم سفارش میکند که: لا تنهر، یعنی نقش نهر را بازی نکنید.

و یادمان باشد که یوسف اگر سبز و دلرباست از آنروست که برای پدر و مادر مزرعه بود و نه نهر، یعنی آغوش رحمت می گشاید و نه آنکه عرصه را بر ایشان تنگ و تنگ تر نماید. و قران کریم بر این نکته تاکیید دارد

[="Arial"][="Black"][=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif]قران باید توی سر قرار گیرد نه فقط روی سر

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]یک سبد سیب سرخ را اگر بر سر نهاده و در کوچه و بازار راه بیفتی نه تنها نیرو و انرژی به تو نمی بخشد بلکه رمق و توان تو را هم خواهد گرفت، اما اگر از میان آن همه سیب تنها یکی را قاچ زده و در دهان نهاده و مصرف کنی تو را نیرو می بخشد.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]قران همان سبد سیب سرخ است که با تمام تاسف برخی از ما آنرا در شب های قدر بر سرگرفته و احترام میکنیم بی آنکه حتی آیه ای در جان و وجودمان جاری شود و یا در زندگی خود به کار بندیم.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]جان من! قران باید توی سر قرار گیرد نه فقط روی سر و باید در دل و جان ما جای گیرد نه فقط بر زبان.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
چون به جان در رفت جان دیگر شود

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]جان چو دیگر شد جان دیگر شود

[="Arial"][="Black"]دست من سیب را از درخت می چیند و قاچ زده و آنگاه در دهان میگذارد، یعنی به عضو دیگر می دهد اما خود انرژی یافته و تقویت می شود. انسان ها نیز اعضای یکدیگرند پس هرکس می خواهد قوت و قدرت پیدا کند باید خادم خوبی برای دیگران باشد

شهد گل
در یک باغ با درختان سیب و آلبالو و توت هر سه یک نوع آب و خاک و کود را میخورند ولی ثمره آنها نه شباهتی به هم دارد و نه رنگ و بوئی از کود دارد.یا یک زنبور شهد میخورد و عسل می دهد.
ما انسانها هم باید اینگونه باشیم, آنچه که استاد و مربی به خورد مغزمان می دهد باید انسانهایی با طرز تفکرات نو و خلاق بسازد که نه تنها هر یک ایده های متفاوتی با هم دارند بلکه نباید فقط ظاهر آموخته های خود را تغییر دهند و دوباره همانها را بیان کنند.
متاسفانه اینهمه دانش آموخته دانشگاه و حوزه داریم ولی همه همّ و غمّ مان اثبات یا بیان دوباره نوشته های دانشمندان و فلاسفه قبلی هست یا همانها را تدریس می کنیم و یا همانها را به کار می بندیم!

[="DarkSlateGray"]اگر دروغ باعث بشه دونفر بهم وصل بشن چه اشکالی داره؟[/]

mahdieh71;541079 نوشت:
اگر دروغ باعث بشه دونفر بهم وصل بشن چه اشکالی داره؟

نتیجه رضایت بخش نیست!
خشت اول چون نهد معمار کج.........تا ثریا می رود دیوار کج:Gol:

[="DarkSlateGray"]پس دروغ مصلحتی یهنی چی؟[/]

[="Arial"][="Black"]

mahdieh71;541079 نوشت:
اگر دروغ باعث بشه دونفر بهم وصل بشن چه اشکالی داره؟

عرض سلام و ادب

یکی از مواردی که دروغ گفتن در آن جایز هست اصلاح بین دو مسلمان است که بین اونها نزاع و جدال و درگیری حاکم شده البته این در صورتی هست که راه اصلاح بین اونها تنها از طریق دروغ گفتن باشه که در این صورت دروغ گفتن جایز میشه. حتی گفتن دروغ در مواردی هم که بیم کینه و دشمنی بین دو مسلمان هست ، جایز است.

[="Tahoma"]

mahdieh71;541079 نوشت:
[="DarkSlateGray"]اگر دروغ باعث بشه دونفر بهم وصل بشن چه اشکالی داره؟[/]

بسمه تعالی

قال رسول الله(صل الله علیه و آله):
أصلح بين النّاس و لو تعني الكذب.
ميان مردم را صلاح آر اگر چه با دروغ باشد.

(نهج الفصاحه،حدیث 318)

إنّ اللَّه عزّ و جلّ أحبّ الكذب في الصّلاح و أبغض الصّدق في الفساد.
خداوند دروغ مصلحت آميز را دوست دارد و از راست فساد انگيز بيزار است.

(همان،حدیث 782)

اگر بین دونفر را(که یکی از طرفین خودتان نباشید)بتوان با دروغ اصلاح کرد،مشکلی ندارد.

mahdieh71;541143 نوشت:
پس دروغ مصلحتی یهنی چی؟

سلام خواهر گرامی
برداشت من از عبارت " دونفر به هم وصل شون " ازدواج بود و نظرم را عرض کردم.
ولی اگر منظورتان اصلاح بین دو مومن است که دوستان دیگر روایات را بیان کردند.
موفق باشید

کاربران عزیز ممنون از مطالب ارزنده ای که گذاشتی..بسی فیض بردیم:Gol:

[="Arial"][="Black"][=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]بهترین و مرغوبترین چوب را اگر به به یک جعبه کبریت بکشیم روشن نخواهد شد و هرکس بکشد هم روشن نمیشود، و هر چند بار هم که بکشد روشن نمی شود. اما با یک چوب کبریت هرچند نامرغوب ترین باشد گاه با یکبار کشیدن شعله ور شده و روشن می شود، چرا؟

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]چون چوب کبریت بر خلاف چوب های دیگر چیزی در سر دارد.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]برادرم!خواهرم! مهم نیست کیستیم و یا از کدام جنس و نژادیم و یا از کدام فامیل و تبار، و یا با کدامین رشته و مدرک و تحصیل، مهم آن است که چیزی در سر داشته باشیم. و اگر داشته باشیم با رسیدن به رمضان و یا قران و یا هرچیز محترم و مغتنم و مبارک دیگر روشن می شویم، و گرنه هزاران رمضان می آید و می رود و ما همانیم که بودیم.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]و آن چیزی که باید در سر داشت پاکی و طهارت است.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]یعنی دل پاک، ذهن پاک، پاک از همه کدورت ها، کینه ها، بغض ها، غضب ها، حسادت ها، نامردی ها و نامردمی ها.

و تا این پاکی حاصل نشود هرگز قران و آیه های آن، رمضان و روزها و روزه های آن بر دل ما نخواهد نشست، و اگر ننشیند همچنان بی مقدار و بی بهاییم

[="Arial"][="Black"][=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif] یک ذغال خاموش را هرچه می خواهی و می توانی فوت کن!

[=microsoft sans serif] صبح تا شب فوت کن!

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]شب تا صبح فوت کن!

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]وقتی خسته شدی به دیگری بده و از او بخواه فوت کند، و او هم که خسته شد به دیگری و دیگران بدهد تا فوت کنند، و این فوت کردن ها را اگر نسل به نسل تا قیامت ادامه دهند به هیچ روی امکان ندارد آن ذغال سیاه و خاموش حتی به قدر سر سوزنی روشنی بیابد. حال آنکه اگر همین ذغال خاموش تنها به قدر سر سوزنی روشنی و آتش با خود می داشت، با هر فوت کردن و دمیدن در آن روشن و روشنتر می شد تا آنجا که روشنی و آتش وجودش را فرا می گرفت. و این همان معنی شعر حافظ است که می گفت:

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
ارادتی بنما تا سعادتی ببری

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
یا به قول سعدی:

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
گامی بنه کامی که داری بیاب

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
یعنی گام و کام توامان همراه با همدیگرند، یعنی تا گامی نباشد کامی نیست؛ یا به قول مولانا:

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]کاسه بده کأس ستان

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
یعنی دست خود را که همچون کاسه کرده و در برابر دیگران دراز داشته و گدایی می کنی اگر در برابر ما- یعنی خدا – گرفته و از ما چیزی بخواهی تو را کأس یعنی جامی از شراب طهور و پاک بخشیده و تو را سرمست می کنیم و کاسه کجا و کأس کجا؟ کاسه جای شورباست اما کأس مایۀ شور و شیدایی!

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]شور گزین نه شوربا!

بنابراین باید: کاسه را داد و کأس ستاند ، ارادتی نمود و سعادتی برد و یا گامی نهاد و به کامی رسید. و تو گویی به داد و ستد در بازار دنیا می ماند که تا چیزی ندهی چیزی نمی ستانی

[="Arial"][="Black"][=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]عصا مادرزاد عصا نبود. شاخه ای بود سبز و خرم و نه در دست این و آن، بلکه بالای درخت بود و پربرگ و رو به رشد و چشم نواز، اما بیچاره از درخت که اصل او بود و هستی خود را از او داشت برید یا برید شد و از آن پس ، روز به روز خشک و خشکیده تر شد و چه زخم ها که از اره ها و رنده های نجاران دید و چشید و برای همیشه آلت دست و سرافکنده شد و به دست آدم ها ی ناتوان و بیمار افتاد و همواره تحت فشار آن ها قرار گرفت و عاقبت الامر هم یا خواهد شکست و یا خواهد سوخت و یا از دور خارج شده و به دور افکنده میشود.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]ما آدم ها هم چیزی شبیه شاخه هاییم و آنچه داریم از خداست و تا با خداییم سبزیم و شاداب و پرطراوت و زنده ایم و پیوسته در حال رشد و روز به روز نیرومندتر و در یک سخن هر روزمان بهتر از دیروز خواهد بود.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]اما اگر خدای ناکرده اهل گناه و عصیان شویم سرگذشت عصا سرنوشت ما خواهد شد، یعنی خشک می شویم و آلت دست می شویم و هر روز در دست کسی می افتیم آن هم کسانی که: فی قلوبهم مرض ، یعنی بیمار دل اند و چه فشارها و استرس ها و اضطراب ها که باید متحمل شد و دم هم بر نیاورد، ذلیل می شویم و خوار و سرافکنده و روز به روز شکسته تر و آسیب پذیرتر و عاقبت هم در کام آتش خشم خدا برای همیشه خاک و خاکستر می شویم.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]پس هر چه هست در ارتباط با خداست و هیچ چیز برای انسان جای خدا را پر نمی کند.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
حافظ چه زیبا می گفت:

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
باده و مطرب و می جمله مهیاست ولی

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]عیش بی یار مهنّا نشود یار کجاست

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
یعنی اگر خدا نباشد هیچ لذتی جای او را پر نمی کند.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
یا من یکفی من کل شی

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]و لا یکفی منه شی


ای خدایی که جای همه چیز را پر می کنی اما هیچ چیز جای تو را پر نمی کند

[="Arial"][="Black"][=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]نان سنگک تا خمیر و خام است، به سنگ ها حتی به ریزترین آنها می چسبد، اما همینکه پخته شد، خیلی راحت از همۀ آنها جدا خواهد شد.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]انسان هم همینطور است تا خام است، دلبسته و وابسته است، اما همینکه پخته شد، خیلی راحت از این چیزهایی که به آنها وابسته و دلبسته است، دل بر می کند.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]اصحاب سیدالشهدا علیه السلام پخته شده بودند، لذا خیلی راحت از این دلبستگی ها، و از عزیزترین کسان و بستگان خود گذشتند.

وقتی هم که تهدید شدند که خانه هاشان را خراب خواهند کرد، خیلی سریع و صریح آدرس و نشانی خود را به تیرها بستند و به وسیلۀ کمان ها به سوی آنها پرتاب کردند، چون هیچ دلبسته نبودند

[=microsoft sans serif]یک قطره جوهر سیاه وقتی در لیوانی پر از آب زلال می چکد تمام آن آب را تیره و سیاه میکند. ظلم هم درست به جوهر سیاه می ماند، حتی مقداری کم از آن نیز زندگی را سیاه می کند تا چه رسد به بسیار آن؛ از اینرو خداوند به آدم علیه السلام و همسر او حوا پیشاپیش یادآور شد که به آن درخت نزدیک نشوند وگرنه در شمار ستمگران خواهند بود

[=microsoft sans serif]
و لا تقربا هذه الشجره فتکونا من الظالمین

[=microsoft sans serif]ولی آنها نزدیک شدند و شنیدی که عیش و آرامش ایشان چه تیره و تار شد.


[=microsoft sans serif]یک قدم زد آدم اندر ذوق نفس

[=microsoft sans serif]شد فراق صدر جنت طوق نفس

[=microsoft sans serif]همچو دیو از وی فرشته می گریخت

[=microsoft sans serif]بهر نانی چند آب چشم ریخت

[=microsoft sans serif]
البته این لغزش آدم اگرچه کوچک بود، اما به سنگی خرد می ماند که سری بزرگ می شکند. یا به قول ملای روم مثل یک تار مو که در چشم نشیند.

[=microsoft sans serif]چون آدم علیه السلام برای خداوند همچون چشم، عزیز بود. پس لغزش او شبیه به تار مویی است که در چشم نشیند، که البته مانع دیدن و مایۀ ندیدن است.

[=microsoft sans serif]
گرچه یک مو بُد گنه کو جسته بود

[=microsoft sans serif]لیک آن مو در دو دیده رسته بود

[=microsoft sans serif]بـــــــود آدم دیدۀ نور قدیم

[=microsoft sans serif]موی در دیده بود کوه عظیم

[=microsoft sans serif]
و همینجا نتیجه می گیریم که اگر انسان بزرگ شد، تو گویی به تابلویی نفیس و زیبا و گرانبها می ماند که کوچکترین خط و خدشه از ارج و ارزش آن می کاهد.



[=microsoft sans serif] و این درست بر خلاف انسان های دیگری همچون ماست که به نقاشی کودکان می مانیم که هرچه به آن افزوده و یا از آن کاسته می شود چندان تفاوتی نخواهد داشت

رودخانه زندگی
وقتی کنار رودخانه باستیم و به آب پرجوش و خروش نگاه می کنیم, اجسام در آب سه دسته هستند, برخی همسان آب بالاو پائین می روند و مسیرشان با مسیر آب یکیست ,مثل شاخ و برگ و قوطی خالی و ....
برخی کمی با تومانینه بیشتر و آهسته تر می روند و گاهی به موانعی گیر می کنند و کمی درنگ دارند ولی شدت آب باز آنها را با خود می برد.
دسته سوم سنگها و سخره هائی هستند که ریشه در خاک دارند و سیلآبها هم توان جابجا کردن آنها را ندارد.
در زندگی هم همینطوره افرادی هستند چون همان خس و خاشاک به راحتی بالا و پائین می شوند امروز این لباس مده و فردا آن ماشین و پس فردا فلان مدل موی فلان هنر پیشه...
برخی هم کمی براصول و معیارهای خود ایستائی دارند ولی چون ریشه ای ندارند بالاخره دست روزگار آنها را هم دستخوش بازی و تلاطم می کند...
دسته آخر افرادی هستند که چون همان سخره و قطعاتی از کوه هستند که صلابت و قدرت آنها در اعتقادات هرگز دستخوش طوفانهای زندگی نشده و هرگز از معیارهای خود کوتاه نیامده و در جای خود چون کوه ایستاده اند!

[="Arial"][="Black"][=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]بعضی در وصف آخرت می گویند: آخرت جهانی است که اعمال آدمی در آنجا تجسم می یابند، مثلا اگر در اینجا دروغ می گوییم، در آنجا مار و کژدم می بینی.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
تو که امروز چو کژدم همه را نیش زنی

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]مونس گور تو شک نیست که ماری باشد

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
ولی به نظر می رسد تجسم اعمال ویژۀ آخرت و ویژگی آن نباشد، بلکه دنیا نیز همینگونه است، یعنی در دنیا هم اعمال ما آدمیان تجسم یافته و به اشکال و صورت های گوناگون مجسم می شود.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]روزی یکی از دوستان یک ظرف خیلی شیک و شکیل پر از مغزهای پسته و بادام که با چینشی خاص هم زینت و آرایش شده بود روبرویم گذاشت و تعارف کرد و گفت: چندی پیش برای سخنرانی به مجلسی رفته و الان به عنوان هدیه این تنقلات را آورده اند. من به او گفتم: چه کسی می گوید فقط آخرت محل تجسم اعمال است، دنیا هم همینطور است، ببین شما چندی پیش رفته ای چند کلمه ای حرف زده ای و حالا همان کلمات به صورت پسته و بادام تجسم یافته اند.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]با این تفاوت که کلمه در دنیا به شکل پسته و بادام، ولی در آخرت حوری و پری یا قصری بلورین خواهد شد، و البته این در صورتی است که علم ها زیبا و با معنا باشند، ولی اگر علم ها بی معنی و زشت و ناپسند باشند به گونه هایی دیگر هم در دنیا و هم در آخرت تجسم می یابند.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]نه فقط کلمات بلکه تمامی اعمال و اندیشه ها و افکار آدمی همینگونه است.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]مثلا در دنیا اگر کسی کفر ورزیده و آیات و نشانه های حق را تکذیب کند، در آخرت همان اعمال را به صورت آتش خواهد دید.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]از اینروست که قران کریم می فرماید:

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
و کسانی که کافر شدند و آیات ما را دروغ پنداشتند اهل دوزخ اند و همیشه در آن می مانند.


یعنی کفر و تکذیب در دنیا وقتی که در آخرت تجسم یافته و شکل می یابد، بصورت آتش ظاهر می شود

شاید من نتوانم جملات زیبایی مانند دوستان بگویم . اما میدانم این همه عمری که از خداوند گرفته ام . تنها نتیجه ای که برایم داشته این است .که من هرگز تنها نیستم .ومهربانی در کنارم هست که همیشه نگرانم است .مرا از لغزشها حفظ میکند .و در گرفتاریهایم کمکم میکند. خدایی که در سخترین روزهای زندگیم در لحظاتی که بر بالین خواهر مهربانم و مادر عزیزم بودم. ویا در روزهاییکه نزدیکترین کسانم را به خاک میسپردند.وجودش رادر کنارم حس میکردم . این خدای متعال مارا به حال خود وا نمیگذارد. و بعد از مرگم هم یاریم میکند. انسان با نفسی که می کشد قدمی به سوی مرگ میرود. امام علی ع

[="Arial"][="Black"][=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]ما کلیدیم یا قفل؟ آیا کار ما بستن نیست؟ آیا کار ما گره در کار دیگران افکندن نیست؟ آیا کسی اگر کنار ما بنشیند از غصه ها کناره می گیرد؟ آیا دلش و حالش نمی گیرد؟ آیا گره هایش گشوده می شود؟

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]بیاییم کلید باشیم، نه قفل!

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که درود خدا بر او باد کلید بود همچنان که اهل بیت علیهم السلام چنین بودند و همچنانکه امام زمان علیه السلام کلید است.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]و کلید با دندانه های خود قفل ها را می گشاید، و دندانه های آن کلید غایب اصحاب و یاران اویند.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]و حال، شما ببین که چه قفلی بر هستی نشسته است که باید کلیدی 313 دندانه داشته باشد تا آن را بگشاید.
و مولوی می گفت: بیایید ما هم دندانه باشیم:

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
مفتاح را دندانه شو دندانه شو

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
اما به اسف، پاره ای جای آنکه دندانه باشند، دندان اند و دندان ها گونه گونه اند: دندان های نیش، دندان های آسیا، کار دندان نیش دریدن و شکستن است و کار دندان آسیا، آسیا کردن و له کردن و در هم کوبیدن.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]حال برخی همچون دندان نیش اند و کارشان به قول سعدی در پوستن حیثیت و آبروی دیگران افتادن و دریدن است، و بعضی هم کارشان نیش زدن و بسیاری هم همچون دندان آسیا به کوبیدن و له کردن دیگران سرگرم اند. و یادمان باشد که دندان از هر نوع و گونه ای که باشد لاجرم از درون می پوسد و برکنده و دور افکنده می شود.


بیاییم دندانه باشیم نه دندان، کلید باشیم نه قفل

[="Arial"][="Black"][=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]میوه ها تا کوچک اند و به رنگ درخت، خام اند و تا خام اند بی مزه اند و نه طعمی خوش داشته و نه رایحه ای؛ و از سویی بهاء و ارزشی ندارند و از دیگر سوی، درخت را سخت چسبیده اند و به راحتی از آن برکنده نمی شوند.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]اما همین که بزرگ می شوند دست از خامی کشیده و رنگ خود را از درخت جدا می سازند، درست مثل پرتقال که هرچه بزرگ و بزرگ تر شده طلایی تر می شود و اینجاست که آبدارتر، خوشگواراتر و خوش طعم تر شده و قیمت و ارزش بیشتری می یابد.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]و این جهان چیزی شبیه همان درخت است.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
این جهان همچون درخت است ای کرام.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
و ما همچون میوه های خام بوده که از سر خامی و ناپختگی خود را همرنگ دنیا ساخته ایم و چون دنیا که مکاره و فریبنده است، پاره ای از ما نیز با آن همسو و همرنگ شده و مکر و فریب را پیشۀ خود می سازیم. و یا چون دنیا که پست است ما نیز سرسپردۀ پستی ها می شویم. و در این صورت با دنیا همرنگیم، و تا همرنگیم حقیریم و بی مزه و بی ارزش و از سویی هم وابسته و دلبسته! اما همینکه بزرگ و پخته شویم و رفتار و گفتار و کردارمان رنگ خدایی یابد، بهاء و ارزش یافته و رفتاری شیرین و دلکش و گوارا از ما سر خواهد زد، و از سویی هم راحت و آسان از دنیا دست کشیده و دل کنده خواهیم شد.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]پس هرچه هست در رنگ خدایی است که البته زیباترین رنگ هاست.

[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]
صبغه الله و من احسن من الله صبغه

[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]رنگ خدا و چه زیباست رنگ خدا.

[="Arial"][="Black"][=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]بارها دیده ای که وقتی می خواهند میخی را از دیوار بیرون آورند، آن را بالا و پایین کرده و این سو و آن سو حرکت می دهند و از این طریق میخ را سست کرده و بیرون می کشند.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]جالب است بدانید که اولیاء و دوستان حق را (( اوتاد )) می گویند. اوتاد جمع ( وتد ) و به معنای میخ است. شاید این نام گذاری از آنرو باشد که به برکت آنان هستی میخکوب و پابرجاست، بگونه ای که اگر به طفیل آن نازنینان نبود، هستی و کائنات در هم فرو ریخته و متلاشی می شد، درست مثل کوه ها که میخ زمین بوده و اگر نباشند لرزه ها بر زمین افتاده و آنرا نابود می سازد.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
زمین از تب لرزه آمد ستوه

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]فرو کوفت بر دامنش میخ کوه

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
حال شیطان برای اینکه انسان را از خداوند دور سازد با نرمش و لطافت و بسیار آرام او را دچار لغزش کرده و می لغزاند، همچنانکه شما برای بیرون کشیدن میخ آن را به این سو و آن سو می لغزانید.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]و شیطان با آدم همین کار را کرد، او با این حیله توانست آدم را از باغ ملکوت بیرون کشیده و اخراج کرده و دور سازد.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]پس شیطان موجب لغزش آنها از بهشت شد، و آنان را از آنچه در آن بودند بیرون کرد.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]و همچنانکه میخ پس از کنده شدن به گوشه ای می افتد، آدم و همسرش حوا نیز به گوشه ای در این کرۀ خاکی افتادند.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]و کرۀ خاکی به گونه ای است که هر چه آدم ها به آن نزدیکتر می شوند محدودیت های بیشتری یافته و عرصه بر آنان تنگ و تنگ تر می شود. همانگونه که هرچه بیشتر فاصله داشته باشند آزاد و آزاد تر و عرصه های بیشتری برای آنان فراهم می گردد.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]یادش بخیر! بچه که بودیم خورشید را بر کاغذ که می کشیدیم اطراف آن را نیز خط هایی به عنوان شعاع رسم می کردیم، آن خط ها هرچه به کرۀ خورشید نزدیکتر می شدند، فاصله هایشان کم و کم تر میشد، و هر چه بیشتر فاصله می گرفتند بیشتر می نمود.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]انسان ها هم چیزی شبیه شعاع ها هستند، وقتی زمینی می شوند محدود شده و در نتیجه تنه به تنۀ یکدیگر زده و هر روز صحنه ای از نزاع و دعوا و دشمنی فراهم خواهد شد، از اینرو خداوند می فرماید:


به آنها گفتیم : همگی به زمین فرود آیید در حالی که برخی دشمن دیگری خواهید بود