تصاویری از غسالخانه تا قبرستان - اگر دل داری،باز کن!

تب‌های اولیه

185 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="blue"]دلا از خواب خوش برخیز ، نگاه کن چشم عبرت بین ،شتاب سرعت دور زمان تند است. به دور عمر ما، باز[="red"] اجل هر لحظه چون پرگار می گردد[/]، جوانی تا به کی ، ای ابوالهوس! تا چند نادانی؟ [="magenta"]بنای زندگی سست است دانی یا نمی دانی ؟[/] اگر در عمر کردن نوح و در شوکت سلیمانی، ز آن درس عبرت گیر در دنیا نمی مانی ، در این گلشن بسان شاخ گل یک چند میهمانی ، [="red"]نگه کن ای دل غافل! [/]بدین موی سپید من، پیام آورده میگوید : ( بهار عمر من بگذشته است اکنون در زمستانی ، هوا سرد است سرما سهمگین وسخت و سوزان است ، جبال و دشت ، چون کافور قیصوری نمایان است، عروسان چمن در زیر برف و یخ گرفتارند، شبانگاهان صدای بوم از ویرانه می آید، ولی این روزگار سخت هم چنان نمی پاید.)

مشو غافل ، مکن غفلت ، مگو فصل زمستان است، ب[="magenta"]ه یاد نوبهاری زندگانی شور بر پاکن[/]، بگیر از دست ساقی جام می ، کار مسیحا کن، محبت میکنی با دوست، با دشمن مدارا ز شوق وصل جانان با رقیبان تر ک دعوا کن ، زمستان هم به جای خود ، مبر از یاد عطر و بوی گل های بهاری را،نوای بلبل و آهنگ قمری و قناری را.[/]

[="blue"]عبرت بگیر ای دل غافل زروزگار
رفتند یاران ورفیقان زاین دیار

مامانده ایم در عقب و کاروان زپیش
سرگشته ایم ،گرگ اجل در پی شکار

باری برو به قبر عزیزان گذرنما
یعنی به دید باز برو جانب مزار

نه فرشی و نه چراغی ،نه یار ونه مونسی
عقرب قرین و مور انیس و رفیق مار

تابوت دیگران چوگذاری به دوش خویش
فردا تو هم به مرکب چوبی شوی سوار

داری اگر محبت آل علی به دل(1)
راحت بخواب تورا زآتش دوزخ چه کار

[="red"]1-محبت همراه با عمل[/]

[/]



فَاعْتَبِروُا یَا اُولِى الاَبْصَارِ

























قال علي علیه السلام

اه من قله الزاد و طول الطريق و بعد السفر و عظيم المورد

آه از كمي توشه ( عبادت ) و درازي راه و دوري سفر ( آخرت ) و سختي ورودگاه (قبر و برزخ و قيامت).
(نهج البلاغه / حكمت 74 )




























كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ
.
.
.

سلام
واقعا اشکمونو در آوردید
بله
کفی بالموت واعظا
برای موعظه شدن داستان مرگ ما را کفایت می کند

"هرگز آرزوی مرگ مکن جز آنکه بدانی از نجات یافتگانی"
امام علی (ع)

[="DarkGreen"]واقعا وقتي اين عكسارو ديدم به حال و روز خودم تاسف خوردم البته داشتم سكته هم ميكردم خدايي ضربان قلبم فكر كنم دو برابر شد:Ghamgin:
شنيدن كي بود مانند ديدن!! هميشه به مرگ فكر ميكردم ولي وقتي ادم عيني اين عكسارو ميبينه وحشت سر تاپاي ادمو فرا ميگيره .:Ghamgin:
اميدوارم وقتي منو ميخوان بزارن توي قبرم از زمره كساني باشم كه عاقبت به خير شده باشم:Ghamgin:
خدا همرو عاقبت بخير كنه
[/]

سلام ، ممنون ، تصاویر عبرت آموزی بودن :Sham:
فقط نکته قابل توجهش اینه که : جسم از خاک هست و به خاک خواهد رفت ، بیایید روح را متعالی کنیم تا به سوی مقصد اصلیش ، یعنی پروردگار ( نفخت من روحی )برود.

توحید صمدی;45391 نوشت:
كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ
.
.
.

واقعا طعم مرگ چه جوريه...

ديشب خيلي گريه كردم.
خدايا هميشه اين برام سوال بوده.

موقعي كه داشتيم به اين دنيا مي اومديم هيچ چيز را احساس نكرديم. نه دميده شدن روح در بدن، نه فضاي تنگ و تاريك رحم مادر و نه لحظه سخت به دنيا آمدن. تا چشم باز كرديم پدر و مادر را ديديم و بعد رفته رفته با دنياي بيرون آشنا شديم

اما چرا...
چرا موقع مرگ بايد لحظه سخت جان كندن و خروج روح از بدن، لحظه سخت داخل قبر شدن، لحظه تنهايي و تاريكي قبر ، لحظه پرسش و پاسخ نكير و منكر و...را احساس كنيم. چرا بايد طعم مرگ را بچشيم اما طعم تولد را نچشيم.

بالاخره حرف چه كسي را باور كنيم...آيا مرگ شيرين است يا تلخ؟
سخت است يا آسان؟

خدايا خيلي مي ترسم...
از لحظه جان دادن و حضور ملك الموت...
از لحظه رفتن به غسالخانه...
از كفن پيچ شدن...
از قرار گرفتن در قبر...
از سنگيني لحد...
از هول المطلع...
از لحظه خروج از قبر و قيامت...
خدايا به ما رحم كن. به تو پناه مي برم از اين لحظات سخت...

سلام
به نظر می رسد اینكه در روایات به ما سفارش شده كه به یاد مرگ و سختی های آن باشیم بدان معنا است كه به

فكر تهیه و تدارك توشه های معنوی باشیم (کفی بالموت واعظا ) نه آنكه بترسیم و افسرده شویم و زانوی غم در بغل بگیریم .

جوانان و نوجوانان باید شور و طراوت و سر زندگی خود را حفظ كنند و با استعانت از استعداد های و سرمایه های

خدا دادی خویش بذر امید به آینده را در دل خود بكارند و با تقوا و علم و ایمان به سوی قله های معنوی گام بردارند .

و دنیا و آخرت خویش را آباد كنند .

سلام جناب مدیر
ولی واقعا مرگ ترس داره برا کسی که نمیدونه عاقبتش چی میشه خدا اونو میپذیره؟شب اول قبر و تنهایی و تاریکیو...:Ghamgin:

چی میشه گفت...مطلبی از سایت تبیانhttp://www.tebyan.net/index.aspx?pid=934&articleID=452556
یک بنده خدایی که اسمش مهدی بود تعریف میکرد و می گفت:

یکی از رفقای عزیزمون علیرضا فوت کرد.

ما شب اول قبرش تصمیم گرفتیم بمونیم پیشش تا تنها نمونه

قرآن رو تقسیم کردیم هرکس چند جزء بخونه تا ختم قرآن کنیم.

شب جمعه بود دعای کمیل خوندیم،نماز خوندیم،جوشن کبیر خوندیم،زیارت عاشورا

خوندیم، روضه خوندیم خلاصه هرکاری بلد بودیم کردیم.

تا صبح ،نماز صبح خوندیم ، دعای ندبه خوندیم ،خواستیم بریم، دلمون نیومد
گفتیم رفیقه به گردنمون حق داره امشب هم باشیم .

نوبتیش کردیم تا هرکی خسته است همون جا یک چند لحظه ای بخوابه.

نیمه شب شد یکی از رفقا که خوابیده بود یک دفعه از خواب پرید!خیلی منقلب بود!

گفتم چی شد؟

گفت :مهدی کسی اینجا بود ؟

گفتم: نه نیمه شب، قبرستون، کی میخواد بیاد ؟

گفت :مطمئنی کسی اینجا نبود؟

گفتم :نه بابا کسی الان نیومد اینجا.

دیدم شروع کرد گریه کردن.گفتم چیه محمد؟

گفت: همین الان یک خوابی دیدم .خواب دیدم یک سید نورانی اومد کنار قبر ازم

پرسید: اینجا چیکار میکنی؟بهش گفتم :شب اول قبر رفیقمونه اومدیم پیشش بمونیم.

گفت پس چرا خوابیدی ؟پاشو الان وقت خوابیدن نیست، الان نکیر و منکر اومدن

بالای سر رفیقتون دارن ازش سوال وجواب میکنن. پاشید یک کاری بکنین! پاشید

!اون دوتا ملک وارد قبرش شدن دارن ازش سوال میکنند.

تا محمد خوابش رو تعریف کرد من خیلی منقلب شدم گفتم :

بچه ها پاشید نماز بخونید،دعا بخونید زیارت بخونید یک کاری بکنید.

خودم به دلم افتاد اومدم بالای قبر علیرضا ،قسمت سرش،سرم رو گذاشتم روی قبرگفتم :

اسلام علیک یا اباعبدلله،گفتم حسین جان منتظر توئه تنهاش نذاری.

گذشت.....

بعد از چند روز یکی از همون بچه ها که توی جمع ما بود گفت مهدی دیشب

خواب علیرضا رو دیدم.ازش سوال کردم علیرضا شب اول قبرت چطور بود؟

بهم گفت :برو از الان تدارک شب اول قبرت رو ببین چون خیلی سخته.

پرسیدم چیکار کردن باهات؟

گفت وقتی اون دو ملک وارد قبرم شدن هر چی ازم سوال میکردن خدای تو کیست؟

هیچی یادم نیومد!دیگه داشتن بر من غضب میکردن هی بلند

ترو ترسناک تر می پرسیدن من ربک؟ من نبیک؟

هیچی یادم نیومد!

یک وقت دیدم مهدی بالای سرم نشسته داره میگه اسلام علیک یا اباعبدلله

به ملائکه گفتم من هیچی یادم نمیاد فقط میدونم آقام حسینه.


ابکی لظلمت قبری


ابکی لسوال منکرا و نکیرا


ابکی لخروج نفسی

یــــــا ارحــــم الراحمیـــــن

هرگز از مرگ نهراسیده‌ام
اگرچه دستان‌اش از ابتذال شکننده‌تر بود.
هراس ِ من ــ باری ــ همه از مردن در سرزمینی‌ست
که مزد ِ گورکن
از بهای ِ آزادی‌ی ِ آدمی
افزون باشد!

جُستن
یافتن
و آن‌گاه
به اختیار برگزیدن
و از خویشتن ِ خویش
باروئی پی‌افکندن ــ

اگر مرگ را از این همه ارزشی بیش‌تر باشد
حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم

pinockhio;45819 نوشت:
چی میشه گفت...مطلبی از سایت تبیانhttp://www.tebyan.net/index.aspx?pid=934&articleID=452556
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یک بنده خدایی که اسمش مهدی بود تعریف میکرد و می گفت:

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یکی از رفقای عزیزمون علیرضا فوت کرد.

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ما شب اول قبرش تصمیم گرفتیم بمونیم پیشش تا تنها نمونه

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]قرآن رو تقسیم کردیم هرکس چند جزء بخونه تا ختم قرآن کنیم.

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]شب جمعه بود دعای کمیل خوندیم،نماز خوندیم،جوشن کبیر خوندیم،زیارت عاشورا

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خوندیم، روضه خوندیم خلاصه هرکاری بلد بودیم کردیم.

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تا صبح ،نماز صبح خوندیم ، دعای ندبه خوندیم ،خواستیم بریم، دلمون نیومد
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گفتیم رفیقه به گردنمون حق داره امشب هم باشیم .

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]نوبتیش کردیم تا هرکی خسته است همون جا یک چند لحظه ای بخوابه.

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]نیمه شب شد یکی از رفقا که خوابیده بود یک دفعه از خواب پرید!خیلی منقلب بود!

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گفتم چی شد؟

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گفت :مهدی کسی اینجا بود ؟

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گفتم: نه نیمه شب، قبرستون، کی میخواد بیاد ؟

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گفت :مطمئنی کسی اینجا نبود؟

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گفتم :نه بابا کسی الان نیومد اینجا.

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دیدم شروع کرد گریه کردن.گفتم چیه محمد؟

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گفت: همین الان یک خوابی دیدم .خواب دیدم یک سید نورانی اومد کنار قبر ازم

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پرسید: اینجا چیکار میکنی؟بهش گفتم :شب اول قبر رفیقمونه اومدیم پیشش بمونیم.

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گفت پس چرا خوابیدی ؟پاشو الان وقت خوابیدن نیست، الان نکیر و منکر اومدن

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بالای سر رفیقتون دارن ازش سوال وجواب میکنن. پاشید یک کاری بکنین! پاشید

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]!اون دوتا ملک وارد قبرش شدن دارن ازش سوال میکنند.

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تا محمد خوابش رو تعریف کرد من خیلی منقلب شدم گفتم :

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بچه ها پاشید نماز بخونید،دعا بخونید زیارت بخونید یک کاری بکنید.

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خودم به دلم افتاد اومدم بالای قبر علیرضا ،قسمت سرش،سرم رو گذاشتم روی قبرگفتم :

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اسلام علیک یا اباعبدلله،گفتم حسین جان منتظر توئه تنهاش نذاری.

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گذشت.....

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بعد از چند روز یکی از همون بچه ها که توی جمع ما بود گفت مهدی دیشب

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خواب علیرضا رو دیدم.ازش سوال کردم علیرضا شب اول قبرت چطور بود؟

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بهم گفت :برو از الان تدارک شب اول قبرت رو ببین چون خیلی سخته.

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پرسیدم چیکار کردن باهات؟

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گفت وقتی اون دو ملک وارد قبرم شدن هر چی ازم سوال میکردن خدای تو کیست؟

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هیچی یادم نیومد!دیگه داشتن بر من غضب میکردن هی بلند

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ترو ترسناک تر می پرسیدن من ربک؟ من نبیک؟

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هیچی یادم نیومد!

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یک وقت دیدم مهدی بالای سرم نشسته داره میگه اسلام علیک یا اباعبدلله

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]به ملائکه گفتم من هیچی یادم نمیاد فقط میدونم آقام حسینه.

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ابکی لظلمت قبری

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ابکی لسوال منکرا و نکیرا

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ابکی لخروج نفسی

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یــــــا ارحــــم الراحمیـــــن

افسوس...
يك عمر توي دنيا يا الله يا الله بگيم اون وقت موقع سوال نكير و منكر زبانمان نچرخد:geryeh:
الله به فرياد من بي كس رس
فضل و كرمت يار من بي كس، بس
هر كس به كسي و حضرتي مي نازد
جز حضرت تو ندارد اين بي كس، كس

قبر 5 ستاره!!!


به کجا چنین شتابان ؟
قبر 5 ستاره ؟
عجب...

مطمئن هستید که اینجا قبره ؟ :negah:

توحید صمدی;47691 نوشت:
قبر 5 ستاره!!!


.
.
فقط سه روز از خاك سپاري اين مرده بگذرد ؛.............
چنان بوي گندي از آن بلند ميشود كه هيچ ستاره در هتل قبرش هم پيدا نخواهد شد:khandeh!:

کاش میشد بفهمیم مرده ها بیشتر چه شبکه ای نگاه می کنند.من اگر باشم (بگو خدا نکنه ) بیشتر شبکه ی الحیات رو نگاه میکنم:khandeh!:

خدا عاقبت هممون رو ختم بخیر کند

خاتون مهر;47700 نوشت:
مطمئن هستید که اینجا قبره ؟ :negah:

آره ؛اما جاش وسیعه شما فکر کردی کجاست؟ ...

سلام:ghash:
از شکل و شمایلشان مشخص است مسلمون نیستند ... ولی دوستان من میدونید بعد از چهل سال هنوز نتونستم این طور اطاقی برای زندگی داشته باشم چه برسد ... خدایا تو را شکرو سپاس میگویم که شیعه هستم :hamdel:


[="Blue"][="DarkGreen"]اندر احوالات مرگ:[/]
پله هاي غسالخانه را يكي يكي بالا مي رفتم
صداي شيون و ناله و فرياد به گوش مي رسيد .صدايي كه دل سنگ را آب مي كرد
اورده بودند انسانهايي را كه تا ساعاتي قبل همچو من مي زيستند و ناگهان بانگي برآمد خواجه مرد...
رسيدم به در غسالخانه
از لايه در نگاهي به داخل انداختم
چشمم به تابلوي نصب شده روي ديوار افتاد كه شعر زيبايي نوشته بود:

[="Red"]اي كه بيني جسم بي جان را در اينجا اين زمان
لاجرم آيند تماشاي تو روزي ديگران[/]

[="Magenta"]منبع: مرصاد20[/][/]

بسم الله الرحمن الرحيم

شان نزول آبه ((نبي عبادي اني انا الغفور الرحيم))

آمده است که پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم بر کروهي از اصحاب گذشت که به خنده و شوخي مشغول بودند
رسول الله صلي الله عليه و اله به ايشان فرمود : اگر از عذابهاي جهنم باخبر بوديد هرگز نمي خنديديد
اصحاب دچار حزن شديد شدند و لبخند بر لبهايشان پژمرد
هنوز چند لحظه اي نگذشته بود که ديدند پيامبر صلي الله عليه و اله با صورتي متبسم و لبخند بر لب به سويشان برگشت
فرمود : جبرييل بر من نازل شد و پيام آورد از سوي رب جليل که اي محمد ((صلي الله عليه و اله )) چرا بندگان من را از من مي ترساني؟ به درستي که من غفور و رحيمم نبي عبادي اني انا الغفور الرحيم
پس شاد باشيد که رب جليل بشارت داد مرا که او بسيار بخشنده و مهربان است .

ضمنا اي دوستان به قول مدير محترم سايت به فکر توشه باشيم نه اينکه بترسيم انسان از چيزي که ناگزير او را در مي يابد نمي ترسد

ولايت علي عليه السلام را داشته باشيد و عاشق حسين عليه السلام در اين دنيا خادم اهل بيت عليه السلام باشيد
تا در آن دنيا تاج شاهي بر سرتان نهند

عکسات قشنگ بود ولی دلم گرفت

شاید اگه صاحب قبر می دونست موقع مرگ چی سرش میاد پولاشو صرف کار های خیر می کرد .اون وقت دیگه چیزی نمی موند که بخوان براش قبر 5ستاره درست کنن

رسولُ اللّه صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم :
المَوتُ رَيحانَةُ المؤمنِ .
پيامبر خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم :
مرگ دسته گل خوشبوى برای مؤمن است .

سلام

ممنون بابت عكس ها

يكم ترس و ناخوشي داره ولي عكسا رو كه داشتم ميديدم فكر مي كردم اگه بگن بهترين تاپيك اسك دين كدومه ميگم اين تاپيك .


بسم الله الرحمن الرحیم

چگونه از چیزی غافلید كه او از شما غافل نیست؟

و چگونه به كسی چشم طمع دوخته اید كه به شما مهلت نمی دهد!

مردگانی كه مشاهده كرده اید ،

خود واعظانی هستند كه شما را از هر واعظی بی نیاز می كند .

" امام علی علیه السلام "


[=Times New Roman]نوشته روی درب یک غسالخانه


راست میگن که کفن جیب نداره ......

[="Tahoma"][="Navy"]بااینکه تا حالا مرده رو توی قبر ندیده بودم ولی الان دیدم وخدا رو شکر میکنم که شیعه هستم خدا خودش به داد شیعه ها برسه چون واقعا عذاب قبر سخته اگه قلبامون پاک باشه همه این سختی هاروخدا ازبین میبره[/]

فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۲۵﴾
كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ ﴿۲۶﴾

پس کی عبرت میگیریم؟؟

خدایا مارا با قرآن زنده بدار.........حتی هنگام مرگ

وااااااای!
خدایا آخه چرا ما رو اینجوری میکنن. تازه بعدشم نکیر و منکر و بدبختی های دیگه.
وقتی بچه بودم شبا از ترس اینکه یه روز میرم تو قبر نمیخوابیدم و گریم میگرفت و تا آب نمیخوردم حالم خوب نمیشد الانم یکمی اونجوری هستم.
دارک فک میکنم چه قدر عمر ما کمه و من چه قدر تلفش میکنم اون دنیا میخوام چی جواب بدم.
چرا آخه باید اینطوری بشیم!؟ آخه چرا؟!

[="Arial Black"][="Magenta"]

سادات;45932 نوشت:
افسوس...
يك عمر توي دنيا يا الله يا الله بگيم اون وقت موقع سوال نكير و منكر زبانمان نچرخد:geryeh:
الله به فرياد من بي كس رس
فضل و كرمت يار من بي كس، بس
هر كس به كسي و حضرتي مي نازد
جز حضرت تو ندارد اين بي كس، كس

وای موهای بدنم سیخ شدن
حسین خودش به دادمون برسه
ما که از خوابش اینطور میترسیم! حال مومنا اینه وای به حال ما.... باید چیکار کنیم......[/]

سلام.

بچه که بودم وقتی صفحه ترحیم روزنامه ها رو میدیدم میگفتم بیچاره ها مردند . فکر میکردم فقط اونایی که عکسشون هست میمیرن و ماها هیچیمون نمیشه. حالا که بزرگ شدم دیدم ای دل غافل منم یه روز یکی از اونام و طعم مرگ رو میچشم. واقعا مرگ چه مزه ای هست؟

[=Arial Black]ممنون
[=Arial Black]عکسایی بودن که شاید ذره ای مارو از غفلت احمقانمون(منظورم خودمم) رهایی داد..
[=Arial Black]خدایا من بنده ی روسیاه توام........
[=Arial Black]با این همه گناه میخوام چیکار کنم...........
[=Arial Black]خواهش میکنم بیاین به جای ترس راهی پیدا کنیم برای عاقبت به خیری.
[=Arial Black]یکم به خودمونیم بیایم...
[=Arial Black]من فک میکنم برای من قدم اول رعایت بیشتر حجابمه یعنی برای ما خانوما.
[=Arial Black]مسؤولیت سنگینیه! چادرسر کردن خوبه ولی مامانم نذاشت چادر سرکنم..:Ghamgin: میگه همین که مانتو بلند داشته باشی بسه ولی چادر باعث میشه آدم خودش کمی احساس امنیت کنه به نظرم!
[=Arial Black]اصلا نمیدونم....:Sham:

تنهاترین سردار;198730 نوشت:

سلام عليكم

اين قبر كمي براي اين ميت بزرگ است.

معمولا قبر را بقدري تنگ ميكنند كه ميت به پهلو رو به قبله باشد .
شايد هم قبر يك شهيد تفحص شده است كه اينچنين به نظر مي ايد

السلام عليك يا اهل لا اله الا الله من اهل لا اله الا الله و رحمه الله و بركاته