خاطراتی از شهید مجید پازوکی✿ سیزدهمین سالگرد شهادت جستجوگر نور✿

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خاطراتی از شهید مجید پازوکی✿ سیزدهمین سالگرد شهادت جستجوگر نور✿




هر روز وقتی برمی گشتیم بطری آب من خالی بود اما بطری مجید پازوکی پر بود. توی این حرارت آفتاب لب به آب نمی زد. همیشه به دنبال یک جای خاص بود. نزدیک ظهر روی یک تپه خاک با ارتفاع هفت-هشت متر نشسته بودیم و اطراف را نگاه می کردیم که مجید بلند شد. خیلی حالش عجیب بود. تا حالا او را این گونه ندیده بودم. مرتب می گفت:«پیدا کردم. این همون بلدوزره.»

یک خاکریز بود که جلوش سیم خاردار کشیده بودند. روی سیم خاردار دو شهید افتاده بودند که به سیم ها جوش خورده بودند و پشت سر آنها چهارده شهید دیگر. مجید بعضی از آنها را به اسم می شناخت. مخصوصا آنها که روی سیم خاردار خوابیده بودند. جمجمه شهدا با کمی فاصله روی زمین افتاده بود. مجید بطری آب را برداشت روی دندانهای جمجمه می ریخت و گریه می کرد و می گفت: «بچه ها! ببخشید اون شب بهتون آب ندادم. به خدا نداشتم. تازه آب براتون ضرر داشت!» ... مجید روضه خوان شده بود و ...

شادی روحشون صلوات!

[="Black"]

داشت رو زمین با انگشت چیزی می نوشت

رفتن جلو دیدن چندین متر صدها بار نوشته

حسیـــن......حسیـــن....حســـین......

طوریکه انگشتش زخم شده بود!

ازش پرسیدن:حاجی چکار میکنی ؟؟؟

گفت:

چون میسر نیست من را کام او عشق بازی میکنم با نام او

"شهید پازوکی"

شادی روحش صلوات

منبع: ::فتــــ ـح الفتوــــ ـح::

[/]

تکه کلام شهید مجید پازوکی

تکه کلام شهید مجید پازوکی این بود: «بلانسبت شهدا، کل عالم، مرخصه!» و با اینکه جانباز 70 درصد بود و به همین علت، او را
از کار افتاده یا به تعبیر نظامی ها «رده پنجمی» اعلام کرده بودند، اما به محض شنیدن خبر تشکیل اکیپ تفحص شهدا در لشکر 27 محمد رسول الله
سر از پا نشناخته، شال مشکی معروفش را به کمر بست و کوله بر دوش گرفت و به فکه رفت.

روزی 16 ساعت، زیر تیغ آفتاب 50 درجه بیابان های خوزستان، میادین مین هولناک فکه شمالی و جنوبی را در جست و جوی پیکرهای مقدس شهدا پاک سازی می کرد.

جز آن فرجام خونین، هر اجرت دیگری که به مجید داده می شد، در واقع جفایی بزرگ در حق او بود.

سیزدهمین سالگرد شهادت جستجوگر نور




جستجوگر نور شهید مجید پازوکی که پس از شهادت یار دیرینش شهید علی محمودوند ، او را به عنوان فرمانده تفحص لشکر 27 محمد رسول الله برگزیده بودند، پس از مرارت فراوان و تفحص در رمل های سوزان خوزستان ، در 17مهر 80 بر اثر انفجار در میدان مین به جمع یاران شهیدش پیوست و اکنون پس از گذشت سالها از شهادتش همه به دنبال آنند که او که بود.

اکنون که 13 سال از شهادت مجید پازوکی در قتلگاه فکه می گذرد، با مروری کوتاه بر زندگی اش به دنبال آنیم که بدانیم او چه داشت که لایق شهادت شد و ما چه چیز نداریم که در اسارت دنیا مانده ایم.

روز اول فروردین ماه سال 1346 خداوند عیدی خانواده پازوکی را پسری به نام مجید قرار داد که عطر حضورش اهالی خانه پلاک 6 کوچه بزرگمهر در خیابان خاوران را سرمست کرد.
هر سال که شکوفه های بهار با باز شدنشان گذر ایام را نوید می دادند ، مجید هم بزرگتر می شد تا این که مجید با همکلاسی های کلاس اولی اش با نیمکت های مدرسه آشنا گشت.
از همان اول گویا در رگهایش خون انقلابی جوشش داشت چرا که با اوج گرفتن مبارزات مردمی ، اونیز مبارزی کوچک نام گرفت و در روز 17شهریور مجید چون ژاله ای بر شاخه درخت قیام مردمی نشست.
انقلاب که پیروز شد مجید یازده ساله برای دیدن امام سر از پا نشناخته و به مدرسه رفاه رفت تا معشوقش را زیارت کند و این آغاز ورق خوردن دفتر عشق سربازی حضرت روح الله بود.
مجید پازوکی بعدها به عضویت بسیج درآمد و برای گذراندن دوره آموزشی در سال 1361 رنگ و بوی جبهه گرفت و زخم های تنش دفتر خاطراتی از رزم بی امانش گردید.
یک بار از ناحیه دست راست مصدوم شد ، بار دیگر از ناحیه شکم و وضعیت جسمی اش اصلا خوب نبود ولی او همه چیز را به شوخی می گرفت و درد را با خنده پذیرایی می کرد.
پس از پایان جنگ در سال 1369، منطقه کردستان، کانی مانگا و پنجوین حضور مجید پازوکی را به خاطر سپردند و دفاع همچنان برای او ادامه داشت و این سرباز خمینی ، با بیش از هفتاد ماه حضور در جبهه ها و شرکت در بیست عملیات ، جبهه را آوردگاه عشق خود کرده بود.
مجید در سال 70 در برابر سنت نبوی سر تعظیم فرود آورده و پس از آن ، دو پسر به نام های علی و مرتضی را از خود به یادگار گذاشت.


وی در سال 1371 با آغاز کار تفحص لشکر 27محمدرسول الله:doa(1): در خیل جستجوگران نور در منطقه جنوب مشغول جستجوی گلهای گمگشته و فرزندان عاشورایی ایران شد و در این راه سختی ها و مرارت های بسیاری را به جان خرید تا این که پس از شهادت یار دیرینه اش علی محمودوند، در برگریزان روزگار ، او در استقبال وصال یار بهاری شد و هفدهم مهر ماه سال 1380 دعای سرهنگ جانباز مجید پازوکی در فکه مستجاب شد و اونیز به خیل یاران شهیدش پیوست.
اما او رهرو عشق بود و عشق خود را این چنین در قسمت هایی از دست نوشته اش که بعد از شهادت " نامه ای به خدا " نام گرفت، نگاشته است:
با سلام به بلندای آفتاب و گرمای محبت عشق؛ عشق به همه خوبی ها ، به مهدی:doa(3): آن ماه پنهان و خمینی روح بلند خدا که پدری خوب بود و بر خامنه ای رهبر صابران بعد از پیامبر:doa(1):.

یا زهرا ؛ فدای مظلومیت شویت امیرالمومنین و لب عطشان حسین:doa(6): . ای مادر حسن و ای جده سادات ، ای حوض کوثر، ای فریاد رس عباس در کربلا ، ادرکنی ادرکنی ادرکنی ؛ الساعه الساعه الساعه ؛ العجل العجل العجل.

به حق خون علی اصغر و آه زینب ؛ به خون چشم مهدی در یوم عاشورا، خدایا هر چه از شهرت فرار کردم ، شهرت به سراغم آمد.
آیا کسی که از کاروان شهدا جامانده، لیاقت سربلند کردن دارد؟ کسی که در دریای معنویت جنگ مردود شده ، دیگر روی عرض اندام دارد که بیاید و خاطره بگوید؟
ای امام زمان عزیز، تو را قسم به خون دوستان شهید ، از ما بگذر که تقصیر کردیم.
ای پدر بزرگ ملت، مرا ببخش که کمکاری کردم و شایسته سربازی تو نبودم....

والسلام- غلام ونوکر بچه های فاطمه:doa(8):، مجید پازوکی

واینک 13 سال است که انتظار مجید پازوکی به پایان رسیده است اما انتظار مادران مفقودالاثرها همچنان باقیست...

منبع:خبرگزاری مهر به نقل از سایت شهید آوینی