دیدگاه عارفان دباره عقل

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دیدگاه عارفان دباره عقل

باسمه تعالی
باسلام:
بررسی بسیاری از موارد ظاهری تعارض عرفان و فلسفه در آثار عرفانی،نشان آن است که نزاع اهل معرفت نه با عقل بما هو عقل ،بلکه با عقل تاریخی مشایی(فلسفه مشا)،حاکم بر فضای فلسفی سده های میانه اسلامی است.

کاستی های این نوع فلسفه(فلسفه مشایی) و فاصله گرفتن برخی ادعاهای مهم آن از آموزه های دینی امری بوده که در طول تاریخ تفکر اسلامی،نه تنها عارفان،بلکه متکلمان و اهل حدیث را نیز بر آشفته است.سر بر آوردن مکتب فلسفی اشراقی در چنین بستری قابل درک است.

پس از انتقادهای بنیان کن غزالی،به مبانی فلسفه مشایی،سهروردی می کوشد با پایه گذاری اصول جدید فلسفی که روش ذوق و شهود را نیز به رسمیت می شناسد،کاستی های فاحش نظام فلسفی اسلامی را ترمیم کند

ادامه دارد.....

هر چند این نظام فلسفی ،مقدمه ای بر کار سترگ صدر الدین شیرازی تلقی می شود،در واقع فلسفه حتی پس از شیخ اشراق در سراسر عالم اسلام،بیشتر فلسفه ای مشایی باقی ماند.نفوذ مکتب اشراقی ،هیچ گاه تا زمان ملاصدرا که آن را به جایگاه واقعی اش رساند،به گستردگی مکتب ابن سینا نرسید.

این در حالی است که حکمت اشراقی هر چند در روش توانست خود را به ساحت عرفان نزدیک کند،از نظر محتوایی در نزدیک سازی محتوای ادعاهای فیلسوفان و عارفان ،یعنی نزدیکی جهان بینی و هستی شناسی آنها گامی بر نداشت.

عارفانی همچون ابو حامد ترکه که با ترک فضای فلسفه به دلیل ناتوانی از پاسخ گویی به نیازهایشان ،به جرگه عرفا پیوستند،در عمل مکتب فلسفی مشایی را مطالعه کرده بودند.آنها،هم در استفاده از مفاهیم فلسفی برای نزدیک سازی ادعاهای اهل معرفت و هم در انتقادهایشان از اصول و مبانی فلسفی ،به این مکتب ناظرند.

بنابراین،انکار عقل و تاکید بر تعارض آن با دل،نه تایید تعارض ذاتی ساحت برهان و کشف ،بلکه تلاشی برای رها شدن از قید و بند هایی است که یک نظام فلسفی ناکار آمد بر سر راه عقل نهاده است و او را از فهم مقصود دل باز می دارد.

از همین رو،پس از سر بر آوردن فلسفه صدرایی و تلاش های موفق د راثبات هم افق بودن برهان و شهود ،این تعارض ها و ستیزها کم رنگ تر شد و سرانجام چنان شد که برخی از اهل معرفت،سالکان و مبتدیان طریقت را به مطالعه و فرا گیری این مکتب فلسفی سفارش کردند.

در همین زمینه ،به چند بیان از اهل معفت می پردازیم:
(هذه المباحث العقلیه.......
این مباحث عقلی هر چند مطالبی در آنها هست که با ظاهر حکمت نظری مخالف است،در حقیقت روح حکمت نظری می باشند که از انوار حضرت نبوی ظاهر گشته اند و به همین دلیل،اهل الله از اظهار آنها اایی ندارند ،هر چند فلسفه ورزان و پیروان آنها از این گونه مطالب دوری می کنند)1

پی نوشت:
1-قیصری/شرح فصوص/ص 81

جنای کاشانی نیز در نامه ای به علاء الدوله سمنانی،بر همین معنا تاکید می کند:
تصور افتاد که بحث معقولات و علم الهی و آنچه بر آن موقوف بود،مردم را به معرفت رساند و از این ترددها باز رهاند.

مدتی در تحصیل آن صرف شد و استحضار آن به جایی رسید که بهتر از آن صورت نبندد وچندان وحشت و اضطراب و احتجاب از آن پیدا شد که قرار نماند و معلوم گشت که معرفت مطلوب ،از طور عقل برتر است،چه در آن علوم،هر چند حکما از تشبیه به صور و اجرام خلاصی یافته اند،در تشبیه به ارواح (عقول و مفارقات)افتاده اند.1

پی نوشت:
1-جامی نفحات الانس،ص 487

مفاد کلام کاشانی کاملا نشان آن است که روی گردانی وی از معقولات و علم الهی ،نه ناشی از تعارض عقل با شهود،بلکه ناشی از نهایی نبودن حرف حکما،به ویژه در معرفت درباره نفی اساسی و کلی عقل وجود دارد،ناشی از همین مواجهه با عقل ناکار آمد تاریخی و تعمیم دادن آن به حقیقت قوه عقلانی است.

از جمله این موارد می توان به دلایل نه گانه عقلی اشاره کرد که صدرالدین قونوی در کتاب تفسیری اعجازالبیان(1)بر شمرده است و جناب فناری نیز در کتاب عرفانی مصباح الانس(2) به نقل از همان منبع ،تکرا ر و شرح می کند.

ادامه دارد......
پی نوشت:
1-قونوی /اعجاز البیان/ص 35-15
2-مصباح الانسص 32-36

قونوی می گوید اهل بصیرت چنین گفته اند که دو راه برای دستیابی به معرفت حقیقی وجود دارد :عقل و دل

اما بنا بر دلایل نه گانه ای که آورده است باید گفت راه عقل عاری از خلل نیست و گزینه مطلوب همان راه دل و شهود است در این مورد اگر مقصود ایشان همان نفی دستیابی قوه عقلانی به حقیقت امور باشد که مورد تایید است و این به معنای نفی کلی عقل نیست

برای مثال ،بررسی دلایل قونوی در این زمینه بیانگر آن است که تنها یک یا دو مورد از این موارد ،بنیان های منطقی لازم را دارد که در این موارد نیز نفی عقل از اساس منظور نیست بلکه محدود بودن آن در ادراک برخی امور اثبات می شود

روشن شد که کاشانی در تعبیر پیش گفته از برتر بودن معرفت کشفی مطلوب از طور عقل سخن می گوید این اصطلاح در لسان اهل معرفت بسیار شایع است

برای نمونه متکلم معروف میر سید شریف جرجانی در رساله ای بی نظیر درباره وجود به همین معنا اشاره می کند او در این رساله مباحث مربوط به وجود را به طور تطبیقی میان حکما ،متکلمان و عارفان به تصویر می کشد و درباره رای حکما در این باره چنین می نگارد :
این است آنچه ارباب بحث به افکار عقل به آنجا رسیده اند و طایفه صوفیه موحده می گویند که ورای طور عقل ،طوری است که در آن طور به طریق مشاهده و مکاشفه چیزی چند منکشف و مشاهده می گردد که عقل از ادراک ان عاجز است (1

درباره معنای واقعی این تعبیر برداشت نادرستی شده است برخی گمان کرده اند برتر بودن طور کشف از طور عقل به معنای امکان ناپذیری فهم حقایق و معارف کشفی در طور عقل است

پی نوشت:
1- میر سید شریف جرجانی ،رسالة الوجود ص 13

باید دانست مقصود عارفان از اینکه طور کشف ورای طور عقل است ،تعارض این دو ساحت نیست بلکه تنها این مسئله است که عقل به طور مستقل از ادراک برخی امور و حقایق ناتوان است و تنها روش کشفی است که می تواند از راز این امور برای انسان پرده بگشاید.

صائن الدین ترکه در تمهید القواعد با طرح این اشکال که عقلانی کردن مطالب عرفانی خلاف تصریح خود عارفان در ورای طور عقل بودن این معارف است چنین پاسخ می دهد: که مراد از ورای طور عقل بودن معارف توحیدی کشفی ، این نیست که عقل نمی تواند به هیچ وجه آنها را بفهمد بلکه منظور آن است که عقل به تنهایی توان دسترسی به این معارف را ندارد و تنها به واسطه قوه ادراکی بالاتر و کامل تری به نام قوه قلبی است که عقل نیز می تواند معارف و حقایق توحیدی و کشفی را دریابد:

انا لا نسلم ان العقل لا یدرک تلک المکاشفات و المدرکات التی فی الطورالا علی الذی هو فوق ........

ما تسلیم این مدعا نمی شویم که عقل مکاشفه ها و ادراک هایی را که در طور بالاتری از عقل قرار دارند نمی تواند درک بکند آری برخی امور مخفی هستند که عقل به تنهایی به آنها نمی رسد بلکه با یاری گرفتن از قوه ادراکی دیگری که اشرف از اوست به درک آنها می رسد پس از این گفته عارفان که طور مکاشفه ها و کمالات حقیقی از عقل متعارف بالاتر است لازم نمی آید که ادراک آنها برای عقل اساسا ممتنع باشد

در همین زمینه ،عارفان بزرگ همواره در آثارشان تصریح کرده اند عقلی که مورد انتقاد و بی مهری آنان است،عقل مشوب و آمیخته به شبهه های وهمی و خیالی است ،وگرنه میان عقل سلیم و کشف،تعارضی و تقابلی وجود ندارد:
(لهذا یقال فی علوم النبوة و الولایة......

به همین دلیل در مورد علوم نبوت و ولایت چنین گفته می شود که آنها ورای طور عقل هستند و عقل در آنها،ورودی ندارد،اما عقل ظرفیت قول آن علوم را دارد،به ویژه عقل سلیمی که شبه های خیالی فکری که باعث فساد نظر عقل می شوند،بر آن غلبه نیافته باشد)1

از این بیان بر می آید:
اولا: عقلی قابل اعتماد نیست که شبه های خیالی ب آن غله یافته باشد.

ثانیا:عقل سلیم و غیر مشوب گر چه نمی تواند به منزلت کشف و شهود رسد و به طور مستقل شهود های عفانی را درک کند،ولی حاصل آن مکاشفه ها را نیز نفی نمی کند و دارای حیثیت قبول است.

پی نوشت:
1-الفتوحات المکیه ج4 ص 261

اصطلاح دیگری که در همین زمینه در لسان اهل معرفت هست،تعبیر عقل منور است.عارفان در ورای تمامی قوای ادراکی انسان،مثل قوای حسی و خیالی و عقل،قوه قلبی را قرار می دهند که اشرف و اکمل قواست.
آنان معتقدند وقتی قلب ،حقایق را با قوای ادراکی خود وبه طریق کشفی دریافت،نور خود را بر تمام قوای مادون می افکند و آنها را منور می سازد.

در این حال،عقل به برکت نور افاضه شده از قلب می تواند حقایقی را دریابد که به طور مستقل از دریافتن آنها ناتوان بود.

این بیان همانند بیان فیلسوفان در نسبت قوای ادراکی حس و عقل است که اولی را به تنهایی از درک بسیاری امور و در ادراک این امور نیازمند دومی می دانند.
حس نمی تواند حرکت و علیت را ادراک کند وتنها با عقل است که این مقولات برای انسان فهم می شود.

همانگونه که در این مورد می توان گفت حواس انسان عقلانی می شوند،در مورد بحث نیز می توان گفت عقل و خیال و حس تحت تاثیر قدرت ادراک قلب،به عقل ،خبال و حس قلبی تبدیل می شوند وبه نور آن منور می گردند.

از دیدگاه اهل معرفت همانند آنچه از ملا صدرا دیدیم تناقض حجت عقلانی و حجت عرفانی ناممکن است و با وجود قصور عقل از ادراک مستقل برخی معارف ، نمی توان در ساحت عرفانی به معارفی دست یافت که عقل آنها را به صراحت محال می داند و به کذب آنها حکم می دهد وی عقل را میزان صریحی می داند که تمام احکامش درست است :
اعلم ان العقل میزان صحیح و احکامه صادقه یقینیة لا کذب فیها و هو عادل لا یتصور منه جور (1
بدان که عقل میزان و معیاری صحیح است و احکامش یقینی و صادق .نادرستی در آن نیست و او عدالت ورزی است که تصور ستم از او روا نیست

ایشان در جای دیگری می گوید:
قال الشیخ الفاضل الغزالی :اعلم انه لا یجوز فی طور الولایة ما یقضی العقل باستحالته .......(2

شیخ فاضل (ابو حامد )غزالی چنین می گوید:بدان که در ساحت ولایت امری که عقل به محال بودن آن حکم بدهد جایز نیست آری ممکن است در ساحت ولایت امری ظاهر شود که دست عقل از آن کوتاه باشد.
به این معنا که آن امر به تنهایی به واسطه عقل قابل ادراک نباشد و هر کسی که میان آنچه عقل آن را محال می داند با آنچه عقل را بدان دسترسی نیست فرق نگذارد پس او فروتر از آن است که سزاوار خطاب باشد پس باید او را با جهلش فرو گذارد

پی نوشت:
1- ملا صدرا ،اسفار ،ج 2 ص 323
2- همان ص 322- 323

در همین راستا فناری نیز چنین اشاره می کند:هو الکشف الصریح و الذوق الصحیح ......(1
(آن مطلب مذکور حاصل کشف صریح و ذوق صحیح است که در همه موارد عقل نظری نیز پشتیبان آن است زیرا امکان ندارد حجتی با حجت دیگر تناقض داشته باشد )

پیش تر نیز از قیصری نقل کردیم که او نیز عقل را در مرتبه خویش معتبر می داند ولی در عین حال بر برتری روش کشفی بر برهان عقلی تاکید می ورزد :

المراد بالذوق ما یجده العالم علی سبیل الوجدان و الکشف لا البرهان (2
مقصود از ذوق آن چیزی است که عالم به روش وجدان و کشف می یابد نه با روش برهان و کسب و نه با روش ایمان و تقلید زیرا هر کدام از این روش ها (برهان و ایمان) در مرتبه خاص خود معتبرند ولی هیچ یک به مقام علوم کشفی نمی رسند چون هیچ گاه خبر دادن از چیزی همانند دیدن آن به عیان نیست

بنابراین گاه ایراد عارفان به عقل در عین معتبر دانستن آن این است که عقل هر گز از جهت قوت برهان به پای شهود نمی رسد و این اندیشه سخنی خدشه ناپذیر است.

پی نوشت:
1- فناری ،مصباح الانس ص 28
2- قیصری ،شرح فصوص الحکم ،تصحیح آشتیانی ص 716