.:❖:. مادر پهلو شکسته .:❖:. ویژه نامه دهه دوم فاطمیه (اسفند 94)
تبهای اولیه
رنگ کبود چشم سحر می کشد مرا
دست خدا و خانه نشینی... خدای من
مرغی که سر گرفته به پر می کشد مرا
یا زخم سینه می برم زیر خاک ها
یا پهلوی شکسته ز در می کشد مرا
وقت نماز نافله آمد ولی هنوز...
درد شدید پا و کمر می کشد مرا
گل کرده روی پیرهنم عشق مرتضی
زخم عمیق ضربه ی در می کشد مرا
دارد تمام سینه من تیر می کشد
خونابه های زخم جگر می کشد مرا
تا سرفه میکنم بدنم درد میکند
زینب مرا نبوس بدنم دردمیکند
از من نخواه با توکنم درد دل علی
تاحرف میزنم دهنم درد میکند
پا تااااا سرم شکسته ک وقتی فرشته ها
بر روی بال میبرنم درد میکند
بهتر که بازمانده دو چشم ک دیده ام
تاپلک روی هم نهم درد میکند
اسمااااا بیا
اسما بیا و فاطمه را رو به قبله کن
این روزی اخری هم تنم درد میکند
شهر آبستن غم هاست خدا رحم كند
شهر اين بار چه غوغاست خدارحم كند
بوي دود است كه پيچيده ، كجا ميسوزد ؟
نكند خانه ي مولاست خدا رحم كند
همه ي شهر به اين سمت سرازير شدند
در ميان كوچه دعواست خدا رحم كند
هيزم آورده كه اتش بزنند اين در را
پشت در حضرت زهراست خدا رحم كند
همه جمعند و موافق كه علي را ببرند
و علي يكه و تنهاست خدا رحم كند
بين اين قوم كه از بغض لبالب هستند
قنفذ و مغيره پيداست خدا رحم كند
مادر افتاد و پسر رفت زدست ، درد اين است
چشم زينب به تماشاست خدا رحم كند
مو پريشان كند و دست به نفرين ببرد
در زمين زلزله برپاست خدا رحم كند
ماجرا كاش همان روز به آخر مي شد
تازه آغاز بلاهاست خدا رحم كند
غزلم سوخت دلم سوخت دل آقا سوخت
روضه ي ام ابيهاست خدا رحم كند ....❤️
داستان کوچه را هرکس شنید
آه از عمق وجودش بر کشید
لمس کن اوج مصیبت را کمی
سر کش از دریایی از ماتم نمی
تا کنون بغض شکسته دیده ای؟؟
مادری از پا نشسته دیده ای؟؟
تا کنون سر نهفته داشتی؟؟
ماجراهای نگفته داشتی؟؟
تا کنون دریای ماتم دیده ای؟؟
مادرت را با قد خم دیده ای؟؟
داشتی در سینه آهی دردناک؟؟
مادرت را دیده ای بر روی خاک؟؟
دیده ها از اشک خون تر دیده ای؟؟
خاک کوچه روی چادر دیده ای؟؟
تا کنون لا جرعه از غم خورده ای؟؟
تاکنون سیلی محکم خورده ای؟؟؟؟
تا کنون بودی عصای مادرت؟؟
از مصیبت خاک ریزی بر سرت؟؟
گوشواره دانه دانه برده ای؟؟
مادرت را سمت خانه برده ای؟؟
خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجهٔ بزرگ است، دیدم فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه دختر محمد است. دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه همسر علی است. دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر حسنین است. دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است. باز دیدم که فاطمه نیست.
نه، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.
فاطمه، فاطمه است.
دکتر علی شریعتی
امام علی عليه السلام پس از دفن فاطمه عليها السلام به پیامبر صلوات الله عليه عرضه داشت:
اى فرستاده خدا مرگ دختر گراميت عنان شكيبايى از كفم گسلانده
و توان خويشتنداريم نمانده
اما براى من كه سختى جدايى تو را ديده
و سنگينى مصيبتت را كشيدهام جاى تعزيت است.
تو را تكيهگاه ساختم در آنجا كه شكاف قبر تو بود
و جان گراميت ميان سينه و گردنم از تن مفارقت نمود.
« همه ما از آن خداييم و به سوى خدا بازمىگرديم»
تلخ ترین وداع
هنگامی كه علی علیه السلام، سرور زنان جهان را به خاك فرقت سپرد، در حالی كه اندیشه غربت، جان او را میفشرد، با دلی جانكاه به مزار حضرت رسول صلی الله علیه و آله رفت و با او استغاثه و از رنج فراق فاطمه سلام الله علیها بسیار گریست.
آن حضرت با ایراد خطبهای سوزناك نزد قبر رسول اكرم صلی الله علیه و آله با پیامبرخدا درباره سختی جدایی از فاطمه و مصائبی كه امت بر سر آنان آوردند سخنها گفت.
متن خطبه به شرح زیر است:
«سلام بر تو ای رسول خدا صلی الله علیه و آله، سلامی از طرف من و دخترت كه هم اكنون در جوارت فرود آمده و شتابان به شما رسیده است.
ای پیامبر خدا، صبر و بردباری من با از دست دادن فاطمه سلام الله علیها كم شده، و توان خویشتنداری ندارم اما برای من كه سختی جدایی تو را دیده و سنگینی مصیبت تو را كشیدهام، صبر كردن ممكن است. این من بودم كه با دست خود، تو را در میان قبر نهادم و هنگام رحلت، جان گرامیات میان سینه و گردنم پرواز كرد «پس همه ما از آنِ خدائیم و به سوی او بازمیگردیم» پس امانتی كه به من سپرده بودی برگردانده شد و به صاحبش رسید، از این پس اندوه من همیشگی و شبهایم شب زندهداری است تا آن روز كه خدا خانه زندگی تو را برای من برگزیند.
به زودی دخترت تو را آگاه خواهد ساخت كه امت تو چگونه در ستمكاری بر او اجتماع كردند، از فاطمه بپرس و احوال اندوهناك ما را از او خبرگیر كه هنوز روزگاری سپری نشده و یاد تو فراموش نگشته است.
سلام من به هر دوی شما، سلام وداع كنندهای كه از روی خشنودی یا خسته دلی سلام نمیكند. اگر از خدمت تو بازمی گردم از روی خستگی نیست و اگر در كنار قبرت مینشینم از بدگمانی بدانچه خدا صابران را وعده داده، نمیباشد.»
ﮐﺎﺵ ﺍﺯ ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻪ ﻗﺒﺮﺵ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺷﺖ
ﮐﺎﺵ ﺯﻫﺮﺍ ﻫﻢ ﺯﯾﺎﺭﺗﮕﺎﻩ ﺩﺍﺷﺖ
ﮐﺎﺵ "ﺛﺎﻧﯽ" ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﺍﺷﺖ
ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﻭ ﯾﺎﺱ ﺩﺍشت
ﮐﺎﺵ ﺯﻫﺮﺍ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺒﻮﺩ
ﻣﺎﺩﺭ ﺳﺎﺩﺍﺕ ﻫﻢ ﻋﺒﺎﺱ ﺩﺍﺷﺖ...
هر چند که خسته است برمیخیزد
با درد نشسته است ، بر میخیزد
تا نام علی می شنود ، با آنکه
پهلوش شکسته است ، بر میخیزد ]
پیامبر اکرم(ص) می فرمایند :
اولین کسی که داخل بهشت میشود ، فاطمه است .
منابع :
بحار الانوار ج 43 ص 44
حدیث های ناب و تکان دهنده, [۰۵.۰۳.۱۶ ۰۱:۴۷]
امام صادق(ع) می فرمایند :
اگر خدای تبارک و تعالی امیرالمؤمنین را برای فاطمه(س) نمیآفرید ، در روی زمین ، از آدم گرفته تا هر بشری بعد از او ، همسری برای او نبود .
منابع :
اصول کافی ج 2 ص 480
زمانی که پیامبر اکرم(ص) فاطمه(س) را به همسری علی(ع) در آورد ، عدهای از قریش به نزد حضرت آمدند و گفتند : آیا تو فاطمه(س) را در مقابل مهریه ای ناچیز به تزویج علی(ع) در آوردی؟ حضرت فرمود : من او را به تزویج علی(ع) در نیاوردم بلکه خداوند متعال در شب معراج در کنار درخت (سدرة المنتهی) او را به تزویج علی(ع) در آورد .
منابع :
من لا یحضره الفقیه ج 3 ص 253
حدیث های ناب و تکان دهنده, [۰۵.۰۳.۱۶ ۰۱:۵۲]
امام صادق(ع) می فرمایند :
وقتی روز قیامت فرا رسد ، خداوند تمامی بشر از اولین و آخرین را در یک جا جمع میکند پس منادایی ندا میدهد :
چشمانتان را ببندید و سرهایتان را پایین بیندازید تا فاطمه(س) دختر محمد(ص) از صراط بگذرد .
منابع :
بحار الانوار ج 43 ص 224
پیامبر اکرم(ص) می فرمایند :
دخترم فاطمه(س) در روز قیامت در حالی محشور میشود که همراه او پیراهنی است خونین که به یکی از ساقهای عرش آویزان است ، حضرت زهراء(س) میگوید :
ای خداوند عادل میان من و قاتل فرزندم داوری کن .
پیامبر(ص) فرمود :
قسم به پروردگار کعبه که خداوند برای دخترم داوری میکند .
منابع :
بحار الانوار ج 43 ص 219
پیامبر اکرم(ص) می فرمایند :
ای سلمان هر کس دخترم فاطمه(س) را دوست بدارد در بهشت با من خواهد بود و هر کس او را دشمن بدارد پس او در آتش است .
منابع :
بحار الانوار ج 27 ص 116
حدیث های ناب و تکان دهنده, [۰۵.۰۳.۱۶ ۰۲:۰۳]
پیامبر اکرم(ص) می فرمایند :
اما دخترم فاطمه(س) پس او سرور زنان جهان هستی از گذشتگان و آیندگان است .
منابع :
تفسیر نور الثقلین ج 1 ص 338
حدیث های ناب و تکان دهنده, [۰۵.۰۳.۱۶ ۰۲:۰۵]
پیامبر اکرم(ص) می فرمایند :
ای سلمان محبت فاطمه(س) و دوست داشتن او در صد موقف و جایگاه از مواقف قیامت سودمند است ، آسان ترین این مواقف :
مرگ و قبر و میزان و محشر و (پل) صراط و موقف محاسبه اعمال است .
منابع :
بحار الانوار ج 27 ص 116
حدیث های ناب و تکان دهنده, [۰۵.۰۳.۱۶ ۰۲:۰۷]
پیامبر اکرم(ص) می فرمایند :
همانا فاطمه(س) در روز قیامت برای کسی که محب و دوست دار او و فرزندانش باشد ، شفاعت میکند و خداوند شفاعت او را در مورد این افراد می پذیرد و آنها را با شفاعت او وارد بهشت میکند .
منابع :
القطره من بحار مناقب النبی و العترة ج 2 ص 189
حدیث های ناب و تکان دهنده, [۰۵.۰۳.۱۶ ۰۲:۰۸]
پیامبراکرم(ص) می فرمایند :
همانا او ، فاطمه(س) اول کسی از اهل بیت من است که به من ملحق میگردد .
منابع :
بحار الانوار ج 43 ص 24
امام کاظم(ع) می فرمایند :
همانا فاطمه(س) زنی بسیار راستگو بود که به شهادت رسید .
منابع :
اصول کافی ج 1 ص 458
حدیث های ناب و تکان دهنده, [۰۵.۰۳.۱۶ ۰۲:۱۱]
امام حسین(ع) می فرمایند :
چون فاطمه(س) وفات کرد ، امیرالمومنین(ع) او را پنهانی به خاک سپرد و محل قبرش را ناپدید کرد .
منابع :
اصول کافی ج 2 ص 356
حدیث های ناب و تکان دهنده, [۰۵.۰۳.۱۶ ۰۲:۱۵]
امام صادق(ع) از قول پدرانشان(ع) می فرمایند :
زمانی که حضرت فاطمه(س) در حال احتضار بودند و وفاتشان نزدیک شد ، شروع به گریه کردند ،
امیرالمؤمنین(ع) فرمودند :
ای بانوی من چرا گریه میکنی .
حضرت زهرا(س) فرمودند :
بر آنچه بعد از من (از رنجها و سختی ها) میبینی گریه میکنم .
منابع :
بحار الانوار ج 43 ص 218
پیامبر اکرم (ص) می فرمایند :
فاطمه پاره وجود من است ، هر که او را بیازارد مرا آزار داده و هر که او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده است .
منابع :
امالی(صدوق) ص104 ، بحار الانوار(ط-بیروت) ج67 ص3
ڪنار بستر زهـرا بہ گریہ خواهش کرد
بیـا بخاطـر " زینـب " بمـان ڪنـار علے
نشد کہ محسـن او هم امام شیعہ شود
نشد اضـافہ بہ سـادات یـادگـار علے
ای تیغ دمی که یارم از پا افتاد
انگار علی زیر قدم ها افتاد
یک شهر برای بردنم رد میشد
از روی دری که روی زهرا افتاد
امان از دل مولا..
امشب دل سنگ کوچــه ها می گرید
یک شهر،خموش و بی صدا می گرید
تشـــییع جنــــازه غریبـــ زهـــراستـــ
تابوتـــ به حــــال مرتضـــی می گرید
ز زبان حضرت زهرا سلام الله علیها
به حضرت محسن ابن علی علیه السلام
بسم الله
آخرنشدنصیب دلم خنده های تو
از بین زخم های من آید صدای تو
قسمت نشد که شانه بگیرم به گیسویت
یاکه حنا به دست گذارم برای تو
درحسرت سپیدی رویت خمیده ام
مانده به سینه ام هوس لای لای تو
مادرفدای غیرتت ای پهلوان من
ای کاش مرده بودم همان روز جای تو
بومیکشم تورا زمیان شکاف در
بارانی ام به روی زمین درهوای تو
وامحسنا چقدر مرا بی هوا زدند
سرخ و سیاه گشته تنم در عزای تو
آشوب شد نگاه #حسن تا که دید من
ماندم میان شعله ی در ، پابه پای تو
این روزها بهانه ی مادر بگیر و بس
شایدگرفت این دم آخر دعای تو
زهرا جان؛
چهل قبر ساختم که نفهمند هیچوقت
آخر کجاست قبر تو، راز نهان من
گفتم دَرِ جدید بسازند بعد تو
تا میخ ها دوباره نگیرند، جان من
درد سر ، بین گذر ، چند نفر، یک مادر
شده هر قافیه ام یک غزل درد آور
ای که از کوچه ی شهر پدرت می گذری
امنیت نیست از این کوچه سریع تر بگذر
دیشب از داغ شما فال گرفتم ، آمد :
دوش می آمد و رخساره ...نگویم بهتر!
من به هر کوچه ی خاکی که قدم بگذارم،
نا خود آگاه به یاد تو می افتم مادر
چه شده ،قافیه ها باز به جوش آمده اند:
دم در، فضه خبر، مادر و در، محسن پر !
كاظم بهمني
جان فدای گریه های بی صدای فاطمه
سر نهم بر خاک پاک پر بهای فاطمه
دختر پاک رسول و قوت قلب علی
جان فدای آن شهید کربلای فاطمه... ]
ﺷﻤﻊ ﻣﻦ ﺳﻮﺳﻮ ﻣﺰﻥ، ﺣﯿﺪﺭ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯿﮑﺸﺪ
ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﭘﻬﻠﻮ ﻣﺰﻥ، ﺣﯿﺪﺭ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯿﮑﺸﺪ
ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﺑﺮﺧﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺟﺎ، ﺑﻪ ﻋﻠﯽ ﺧﻮﺩ ﺑﮕﻮ
ﻫﯽ ﺑﻪ ﻓﻀﻪ ﺭﻭ ﻣﺰﻥ، ﺣﯿﺪﺭ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯿﮑﺸﺪ
رنگ خزان شدم ز غمت ای خزان من
زهرایِ من حبیبه یِ من مهربانِ من
میبینی از غمت چقدر میخورم زمین؟
دیگر شدم بدون عصا، آسمان من
هر بار که رد می شوم از درب خانه
جان تو زهرا، دیدن مسمار سخت است
با لرزش دست تو می لرزد تن من
حرفی نمی گویی، همین بسیار سخت است
فاطمه جان؛
راحت بخواب درد کشیدن تمام شد
راحت بخواب درد کشیده، جوان من
کابوس لحظه های علی نقش قبر توست
فکرش به هم زدست زمین و زمان من
◼️◾️▪️صلے اللہ علیڪ یا صدیقہ ڪبرے «س»▪️◾️◼️
▪️دارد دل و دین می برد از شهر، شمیمی
▪️ افتاده نخ چادر او دست نسیمی
▪️تسبیح دلم پاره شد آن دم که شنیدم
▪️با دست خودش داده اناری به یتیمی
▪️حتی اثر وضعی تسبیح و دعا را
▪️ بخشیده به همسایه، چه قرآن کریمی
▪️در خانه ی زهرا همه معراج نشینند
▪️ آنجا که به جز چادر او نیست گلیمی
▪️ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم
▪️ می سوخت حریم دل مولا چه حریمی
▪️آتش مزن آتش در و دیوار دلش را
▪️ جز فاطمه در قلب علی نیست مقیمی
▪️حالا نکند پنجره را وا بگذاریم
▪️ پرپر شود آن لاله زخمی به نسیمی
#سیدحمیدرضا برقعی
▪️در کوچه چه محشر شده سادات ببخشند
▪️اینگونه مقدّر شده سادات ببخشند
▪️این روضهی ناموسی و این قصهی کوچه
▪️تکرار مکرر شده سادات ببخشند
▪️دیوار که تقصیر ندارد به گمانم
▪️هر چه شده از در شده سادات ببخشند
▪️مادر که زمین خورده و بابا که شکسته
▪️ششماهه که پرپر شده سادات ببخشند
▪️مظلومهی دنیاست ولی قاتل زهرا
▪️مظلومیِ حیدر شده سادات ببخشند
▪️دل سوخت ازین غصه که بین همه تقسیم
▪️ارثیّهی مادر شده سادات ببخشند
▪️ارثیّهی پهلوی لگد خوردهی مادر
▪️سهم علیاکبر شده سادات ببخشند
▪️گهوارهی ششماههی زهرا به گمانم
▪️وقف علیاصغر شده سادات ببخشند
▪️سهمیّهی رخسار کبودش به خرابه
▪️تقدیم به دختر شده سادات ببخشند
▪️البتّه رسیده است به او ارث، اضافه
▪️چشمی که مکدر شده سادات ببخشند
▪️ظلمی که به زهرا شده، تکرار به نوعی
▪️با زینب مضطر شده سادات ببخشند
▪️در شام خدا داند و زینب که به نیزه
▪️با سنگ چه با سر شده سادات ببخشند
ای بی نشانه ای که خدا را نشانه ای
هر سو نشان توست ولی بی نشانه ای
زهرای پاک، ای غم زیبای دلنشین
تو خواندنی ترین غزل عاشقانه اي ]
[="Navy"] لحظه وداع فاطمه(س) با علی(ع) به روایت دکتر علی شریعتی اینک لحظه وداع با علی (ع) ! چه دشوار است. اکنون علی باید در دنیا بماند. سی سال دیگر! فرستاد ” ام رافع ” بیاید ، وی خدمتکار پیغمبر(ص) بود. از او خواست که - ای کنیز خدا، بر من آب بریز تا خود را شست وشو دهم. با دقت و آرامش شگفتی، غسل کرد و سپس جامه های نویی را که پس از مرگ پدر کنار افکنده بود و سیاه پوشیده بود، پوشید، گویی از عزای پدر بیرون آمده است و اکنون به دیدار او میرود. به ام رافع گفت: پلکهایش را فروبست و چشمهایش را به روی محبوبش ـ که در انتظار او بود ـ گشود. اما کسی نمی داند که چگونه؟ و هنوز نمی داند کجا؟ مدینه در دهان شب فرو رفته است، مسلمانان همه خفته اند. سکوت مرموز شب گوش به گفتوگوی آرام علی دارد. ساعت ها است.شب ـ خاموش و غمگین ـ زمزمه درد او را گوش می دهد، بقیع آرام و خوشبخت و مدینه بیوفا و بدبخت، سکوت کرده اند، قبرهای بیدار و خانه های خفته میشنوند. ودیعه را بازگرداندند و گروگان را بگرفتند، اما اندوه من ابدی است و اما شبم بیخواب، تا آنگاه که خدا خانهای را که تو در آن نشیمن داری، برایم برگزیند. اینها همه شد، با این که از عهد تو دیری نگذشته است و یاد تو از خاطر نرفته است. درمانده و بیچاره بر جا مانده؛ نمیدانست چه کند؛ بماند؟ بازگردد؟ چگونه فاطمه را، اینجا، تنها بگذارد، چگونه تنها به خانه برگردد؟ شهر، گویی دیوی است که در ظلمت زشت شب کمین کرده است. با هزاران توطئه و خیانت و بیشرمی انتظار او را میکشد. درد چندان سهمگین است که روح توانای او را بیچاره کرده است. نمیتواند تصمیم بگیرد، تردید جانش را آزار میدهد، برود؟ بماند؟ آنگاه برخاست، ایستاد، به خانه پیغمبر رو کرد، با حالتی که در احساس نمیگنجید، گویی میخواست به او بگوید که این "ودیعهی عزیز”ی را که به من سپردهای، اکنون به سوی تو بازمیگردانم، سخنش را بشنو. از او بخواه، به اصرار بخواه تا برایت همه چیز را بگوید، تا آنچه را پس از تو دید یکایک برایت برشمارد. فاطمه اینچنین زیست و اینچنین مرد و پس از مرگش زندگی دیگری را در تاریخ آغاز کرد. در چهره همه ستمدیدگان ـ که بعدها در تاریخ اسلام بسیار شدند ـ هالهای از فاطمه پیدا بود. غصب شدگان، پایمال شدگان و همه قربانیان زور و فریب نام فاطمه را شعار خویش داشتند. یاد فاطمه، با عشقها و عاطفهها و ایمانهای شگفت زنان و مردانی که در طول تاریخ اسلام برای آزادی و عدالت میجنگیدند، در توالی قرون، پرورش مییافت و در زیر تازیانههای بیرحم و خونین خلافتهای جور و حکومتهای بیداد و غصب، رشد مییافت و همه دلهای مجروح را لبریز میساخت. وی در همه ابعاد گوناگون زن بودن نمونه شده بود. وی خود یک " امام ” است، یعنی یک نمونه مثالی، یک تیپ ایدهآل برای زن، یک " اسوه ” ، یک شاهد برای هر زنی که میخواهد ” شدن خویش ” را خود انتخاب کند. نمیدانم چه بگویم؟ بسیار گفتم و بسیار ناگفته ماند. او در کنار علی تنها یک همسر نبود، که علی پس از او همسرانی دیگر نیز داشت. علی در او به دیده یک دوست، یک آشنای دردها و آرمانهای بزرگش می نگریست و انیس خلوت بیکرانه و اسرارآمیزش و همدم تنهاییهایش. شگفتا، در برابر پدر، آن هم علی، نسبت فرزند به مادر و پیغمبر نیز دیدیم که او را به گونهی دیگر میبیند. از همهی دخترانش تنها به او سخت میگیرد، از همه تنها به او تکیه میکند. او را ـ در خردسالی ـ مخاطب دعوت بزرگ خویش میگیرد. خواستم از ” بوسوئه ” تقلید کنم، خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لویی، از ” مریم ” سخن میگفت . گفت : هزار و هفتصد سال است که همه سخنوران عالم درباره مریم داد سخن دادهاند. اما مجموعه گفتهها و اندیشه ها و کوششها و هنرمندیهای همه در طول این قرنهای بسیار، به اندازه این کلمه نتوانسته اند عظمتهای مریم را بازگویند که: "مریم (س)، مادر عیسی (ع) است ". خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجهی بزرگ است.
ـ بستر مرا در وسط اتاق بگستران.
آرام و سبکبار بر بستر خفت، رو به قبله کرد، در انتظار ماند.
لحظه ای گذشت و لحظاتی …
ناگهان از خانه شیون برخاست.
شمعی از آتش و رنج ، در خانه علی خاموش شد و علی تنها ماند . با کودکانش.
از علی خواسته بود تا او را شب دفن کند ، گورش را کسی نشناسد و … و علی چنین کرد.
در خانهاش؟ یا در بقیع ؟ معلوم نیست.
و کجای بقیع ؟ معلوم نیست.
آنچه معلوم است، رنج علی است، امشب، بر گور فاطمه .
و علی که سخت تنها مانده است، هم در شهر و هم در خانه ، بی پیغمبر، بی فاطمه. همچون کوهی از درد، بر سر خاک فاطمه نشسته است.
نسیم نیمه شب کلماتی را که به سختی از جان علی برمیآید، از سر گور فاطمه به خانه خاموش پیغمبر میبرد.
ـ بر تو، از من و از دخترت ـ که در جوارت فرود آمد و به شتاب به تو پیوست، سلام ای رسول خدا.
ـ از سرگذشت عزیز تو ـ ای رسول خدا ـ شکیبایی من کاست و چالاکی من به ضعف گرایید . اما، در پی سهمگینی فراق تو و سختی مصیبت تو، مرا اکنون جای شکیب هست.
من تو را در شکافته گورت خواباندم و در میانه حلقوم و سینه من جان دادی، "انا لله و انا الیه راجعون”.
هماکنون دخترت تو را خبر خواهد کرد که قوم تو بر ستمکاری در حق او همداستان شدند. به اصرار از او همه چیز را بپرس و سرگذشت را از او خبر گیر.
بر هر دوی شما سلام. سلام وداع کنندهای که نه خشمگین است، نه ملول.
لحظهای سکوت نمود، خستگی یک عمر رنج را ناگهان در جانش احساس کرد. گویی با هر یک از این کلمات، که از عمق جانش کنده میشد ـ قطعهای از هستیاش را از دست داده است.
و چگونه بماند؟ کودکان؟ مردم؟ حقیقت؟ مسئولیتهایی که تنها چشم به راه اویند و رسالت سنگینی که بر آن پیمان بسته است؟
احساس میکند که از هر دو کار عاجز است، نمیداند که چه خواهد کرد؟
به فاطمه توضیح میدهد: "اگر از پیش تو بروم، نه از آن رو است که از ماندن نزد تو ملول گشتهام، و اگر همین جا ماندم، نه از آن رو است که به وعدهای که خدا به مردم صبور داده است بدگمان شدهام”.
این است که همه جا در تاریخ ملتهای مسلمان و تودههای محروم در امت اسلامی، فاطمه منبع الهام آزادی و حقخواهی و عدالتطلبی و مبارزه با ستم و قساوت و تبعیض بوده است.
از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است. فاطمه، یک ” زن ” بود، آن چنان که اسلام میخواهد که زن باشد. تصویر سیمای او را پیامبر خود رسم کرده بود و او را در کورههای سختی و فقر و مبارزه و آموزشهای عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.
مظهر یک دختر، در برابر پدرش.
مظهر یک همسر در برابر شویش.
مظهر یک مادر در برابر فرزندانش.
مظهر یک ” زن مبارز و مسئول ” در برابر زمانش و سرنوشت جامعه اش.
او با طفولیت شگفتش، با مبارزه مدامش در دو جبهه خارجی و داخلی، در خانه پدرش، خانهی همسرش، در جامعهاش، در اندیشه و رفتار و زندگیش، "چگونه بودن” را به زن پاسخ میداد.
در میان همه جلوههای خیره کننده روح بزرگ فاطمه، آنچه بیشتر از همه برای من شگفتانگیز است این است که فاطمه همسفر و همگام و هم پرواز روح عظیم علی است.
این است که علی هم او را به گونه دیگری مینگرد و هم فرزندان او را.
پس از فاطمه، علی همسرانی میگیرد و از آنان فرزندانی مییابد. اما از همان آغاز، فرزندان خویش را که از فاطمه بودند با فرزندان دیگرش جدا میکند. اینان را "بنیعلی” میخواند و آنان را "بنیفاطمه”.
نمیدانم از او چه بگویم؟ چگونه بگویم؟
هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملتها در شرق و غرب، ارزشهای مریم را بیان کردهاند.
هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان در ستایش مریم همه ذوق و قدرت خلاقه شان را به کار گرفته اند.
هزار و هفتصد سال است که همه هنرمندان، چهرهنگاران، پیکرسازان بشر، در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندی های اعجازگر کرده اند.
و من خواستم با چنین شیوه ای از فاطمه بگویم. باز درماندم
دیدم فاطمه نیست.
خواستم بگویم که فاطمه دختر محمد است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که فاطمه همسر علی است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که فاطمه مادر حسین است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است.
باز دیدم که فاطمه نیست.
نه، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.
فاطمه، فاطمه است.
[="Navy"]
✿فاطمه جان؛
صحبت از اَمَّن یُجیب كن، ای تمام هستی ام
زیر لب اِنّٰا اِلَیهِ راجِعون كمتر بخوان..ܓ✿[/]