آب را گل نکنید ...

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آب را گل نکنید ...



اهل کاشانم اهل دردم
روزگارم بد نیست
تکه نانی دارم وبلاگی دارم خرده هوشی سر سوزن ذوقی
مادری دارم بهتراز برگ درخت
دوستانی بهتر از آب روان
و خدایی که دراین نزدیکی است
لای این شب بوها پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب روی قانون گیاه
من مسلمانم من شیعه ام
قبله ام یک گل سرخ یاس کبود
جانمازم چشمه مهرم نور تربت
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم یاد زهرا ( سلام الله علیها ) می گیرم
در نمازم جریان دارد ماه جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته سرو
من نمازم را پی تکبیره الاحرام علف می خوانم
پی قد قامت موج مهدی (عج)
کعبه ام بر لب آب یک گنبد طلا
کعبه ام زیر اقاقی هاست یک خال سیاه

کعبه ام مثل نسیم می رود باغ به باغ می رود شهر به شهر، می رود به مدینه می رود به سامرا
حجرالاسود من روشنی باغچه است بیرق مشکی محرم است
اهل کاشانم اهل دردم

اهل روضه

پیشه ام نقاشی است پیشه ام گریه بر مظلوم تنهاست
گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ می فروشم به شما

گاه گاهی نقشی سازم با ذکر، هدیه به شما


به آواز شقایق پرستو که در آن زندانی است
دل تنهایی تان تازه شود تنگتر شود به یاد غربت مادر

چه خیالی چه خیالی … می دانم حقیقت است ، حقیقت است … همه می دانید
پرده ام بی جان است نقشهایم حرفها برای گفتن دارد
خوب می دانم حوض نقاشی من بی ماهی است و می دانید که افسانه نبود

اهل کاشانم

اهل روضه ام

مشق هر شبم

آب

بابا

بابا آب ندارد

باران نبارید و آن مرد نیامده است هنوز…





امروز بزم ماتم زهرا بهشت ماست

این نقد را به نسیه فردا نمی‏دهم


یاد سهراب بخیر...

"به سراغ من اگر می آئید، نرم و آهسته بیائید."

مبادا که ترک بردارد،چینی نازک تنهائی من.

و بدنبال اساطیر نگردید که من در قلبم، کلبه ای پر ز اساطیر سبک پر دارم .

کلبه ای پر شده از نور خدا.

کلبه ای غرق صفا.

ومیان کلبه، سر هفتاد و دو ملت شیدا.

یاد سهراب بخیر.

او به من نحوه پرواز بروی دریا، با امید صید، ماهی قوس و قزح را آموخت.

تا من از لای درختان سپیدار بلند تا به سر منزل مقصود، به معراج روم .

که منم قدرت پرواز ز اشعار بلندش گیرم.

یاد سهراب بخیر.

او به من لذت مِی خوردن بی حد آموخت.

که چنان مست شوم، کز سر حافظ و سعدی و فرزدق به خدا پر گیرم.

مثل اشعار کمیت و دعبل مثل آن شاعراهل تبریز، شهریاری که گدایش

هستم، از امیر دو سرا: (مولایم) کیسه ای زر گیرم.

ومس قلب خودم را امشب ز ید قدرت حیدر(ع) گیرم.

ودر این اوج سماواتی دل تا خود نور، تا در خانه او پر گیرم.

مثل او من امشب قایقی خواهم ساخت.

که به آب غم عشق ازلی بندازم.

قایقی خواهم ساخت...

آری من هم چون او یار خود می جویم...

و در این شرم نفس گیر پر از دلشوره، گل حسرت بویم.

به همه گفته ام و می گویم.

من هم از عمق درون یار خود می جویم...

ولی انگار که من بد کردم.

غیبتی داشته ام طولانی.

و هزار و اندی است که در این وضعیت بحرانی.

چاره ای بهر غریبی گل نرگسی ام نیست که نیست.

ولی انگار که هست.

گوش کن بانگ کسی می آید.

شاعری اهل خدا.

گوئی از زیر لحد می گوید.

چاره ای هست که هست.

ولی این صوتِ زمانی دور است.

ضربِ آهنگِ دلی پر شور است.

او سراپای کلامش نور است.

" قبله ام یک گل سرخ..."

جا نمازم بنگر بین آن یک مُهری است، نمی از جنس بلور.

با چنین قبله ومُهری نشوم از حق دور.

آری آری ای دوست.

راست می گفت سپهری آری.

قبله ام یک گل سرخ.

گل سرخی که نه قرمز، آبیست.

و رخش مهتابیست.

و به اندازه لبهای پر از آتش عشق،

کار او بی تابیست.

شک روا نیست.

گل من آبیست.

غربت گلشن آدم زلب او حاکیست.

بس بود خسته شدم ای کلمات.

بس بود، بسکه میان الفاظ، گل شش ماهه من روز و شبش طوفانیست.

بس بود خسته شدم قافیه ها، بسکه افکار شریف سهراب،

درمیان صنعات ادبی زندانیست.

من چرا صحبت بلبل بکنم.

خود تو حرف بزن خسته شدم.

بغض اصلاً ندهد فرصت یک آه بلند.

ناله ای سر بده و فاش بگو.

روضه بی پرده بگو ای سهراب.

خیز از خانه قبرت سهراب.

قدر یک قطره بگو از ارباب.

شاعر کاشانی.

تو دلت نازک بود.

روضه باز نخواندی هرگز.

کس نفهمید که منظور تو چیست!

خیز بی پرده بگو ای سهراب.

ماجرای گل بی قطره آب.

آری آری ای دوست.

راست می گفت سپهری آری.

قبله ام یک گل سرخ.

مُهر تربت باشد همه اش جنس بلور.

با چنین قبله ومُهری نشوم از حق دور.

آری آری ای دوست.

راست می گفت سپهری آری.

قبله ام یک گل سرخ.

گل سرخی که نه قرمز، آبیست.

و رخش مهتابیست.

و به اندازه لبهای پر از آتش عشق،

کار او بی تابیست.

شک روا نیست گل من آبیست.

بس که بی آب شده مهتابیست!

ولی از خون گلو سرخابیست.

همه جا پر شده از شیون او .

وای بر حال رباب(س).

گاهواره خالیست.

همه جا پر شده از عطر گل سرخ حسین(ع).

و شمیم گل سرخ.

عطر دلجوی شمیم سیب است.

آری آری ای دوست.

راست می گفت سپهری آری.

قبله ام یک گل سرخ.

فاطمی هستم و با عشق حسین(ع) می میرم.

بسم الله الرحمن الرحیم

آب را گِل نکُنيد(1)

آب را گِل نکُنيد

شايد از دور علمدارِ حسين علیه السلام

مشکِ طفلان بر دوش

زخم و خون بر اندام

مي رِسَد تا که از اين آب روان

پُر کُنَد مشکِ تهي

بِبَرَد جرعه يِ آبي برساند به حرم

تا علي اصغرِ بي شيرِ رباب

نَفَسَش تازه شَوَد

و بخوابد آرام

آب را گِل نکُنيد

که عزيزانِ حسين علیه السلام

همگي خيره به راهند که ساقي آيد

و به انگشتِ کَرَم

گره کورِ عطش بگشايد...

بسم الله الرحمن الرحیم

آب را گِل نکُنید(2)

آب را گِل نکُنید

که در این نزدیکی

عابدی تشنه لب و بیمارست

در تب و گریه اسیر

عمه اش این دو ، سه شب

تاسحر بیدارست

آب را گِل نکُنید

که بُوَد مهریه ی مادرشان

نه همین آب

که هر جایِ دگر رودی و نهری جاریست

مهر زهرای بتولست.

از اینست که من می گویم:

آب را گل نکنید
آب را گل نکنید

یاسر قربانی