ايهاالناس هركس مرا میشناسد، میشناسد، و هركس نمیشناسد خود را به او معرفی میكنم. منم علی فرزند حسين فرزند علی بنابیطالب. من فرزند كسی هستم كه حرمت او را شكستند، نعمت او را بردند، مالش را ربودند، و اهل بيتش را اسير كردند، من پسر كسی هستم كه در كنار شط فرات بدون اين كه خونی از او طلبكار باشند و قصاصی بخواهند او را سر بريدند.
به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا) شعبه خوزستان، در مقتل سلار شهيدان آمده كه امام سجاد(ع) در كوفه خطبه غرايی را بيان كرد. آمده كه ايشان بعد از ايراد خطبه عمه بزرگوارشان به مردم اشاره كرد كه ساكت باشند، ساكت شدند.
پس از آن، حضرت(ع) ايستاد و سپاس و ستايش الهی به جای آورد و رسول خدا(ص) را نام برد و به طور شايسته ستود و بر او درود فرستاد و سپس فرمود: ايهاالناس هركس مرا میشناسد، میشناسد، و هركس نمیشناسد خود را به او معرفی میكنم. منم علی فرزند حسين فرزند علی بنابیطالب. من فرزند كسی هستم كه حرمت او را شكستند، نعمت او را بردند، مالش را ربودند و اهل بيتش را اسير كردند. من پسر كسی هستم كه در كنار شط فرات بدون اين كه خونی از او طلبكار باشند و قصاصی بخواهند او را سر بريدند، من پسر كسی هستم كه به رنج و زاری او را كشتند و اين افتخار ما را بس.
ای مردم! شما را به خدا قسم میدهم آيا میدانيد كه شما به پدرم نامه نوشتيد و او را فراخوانديد و سپس با او خدعه و نيرنگ نموديد، با او عهد و پيمان بستيد و بيعت سپرديد و آنگاه با او جنگيديد، مرگ بر شما باد! چه توشهای برای خود پيش فرستاديد، زشت باد انديشه و رأی شما، به كدام چشم به رخسار رسول خدا(ص) مینگريد آنگاه كه به شما به فرمايد: عترت مرا كشتيد، و حرمت مرا شكستيد و شما از امت من نيستيد.
راوی گفت: در اين موقع صدای مردم از هر طرف به گريه بلند شد و با يكديگر میگفتند: هلاك گشتيد و نفهميديد. پس آن حضرت(ع) فرمود: خدا بيامرزد كسی را كه نصحيت مرا بپذيرد و وصيت مرا محض رضای خدا و رسول خدا(ص) و اهل بيتش نگه دارد؛ زيرا رفتار رسول خدا(ص) برای ما بهترين اسوه و الگوست.
همگی گفتند: يابن رسولالله ما همه گوش به فرمان و نگهدارنده عهد و پيمان شما هستيم، ميل ما با شما و از دشمنتان روگردانيم. رحمت خدا بر شما باد، به ما دستور ده تا فرمان بريم كه ما با هركس كه با شما سرجنگ داشته باشد، میجنگيم و با هر كه تسليم باشد، مداراييم تا قصاص خون شما را از يزيد «لعنةالله عليه» بگيريم و از آنها كه بر شما ستم روا داشتند بيزاری جوييم.
امام(ع) فرمود: هيهات هيات! ای پيمانشكنان مكار! ميان شما و شهواتتان حائل آمد. آيا میخواهيد همان بلا كه بر سر پدران من آورديد، بر سر من نيز بياوريد، سوگند به پروردگار راقصات(يعنی، شترانی كه حجاج را به منی و عرفات برند) هرگز چنين نخواهد شد، همانا آن زخم كه ديروز بر اثر كشتن پدر من و اهل بيتش بر دل من نهاديد، هنوز التيام نيافته و مصيبت رسول خدا(ص) را فراموش نكردهام و داغ پدر و برادرانم از دلم بيرون نرفته است.
تلخی آن در ميان حنجره و حلقوم من است و اندوه و غصه او در سينهام موج میزند. اينك از شما میخواهم كه نه به ما باشيد و نه بر ما، آن گاه فرمود:
لاغرو ان قتل الحسين فشيخه
قدكان خيراً من حسينٍ وَاكرَمُ
اگر حسين كشته شد، عجب نيست، زيرا پدرش علیبنابیطالب(ع) كه از او بهتر و محترمتر بود، نيز كشته شد. ای اهل كوفه! از مصائبی كه بر حسين(ع) وارد آمد شادمان نباشيد كه مصيبت او بزرگترين مصائب بود. آن كسی كه در كنار رود فرات كشته شد. جانم به قربانش، به يقين كيفر قاتلانش آتش دوزخ است.
همچنين در كتاب در كربلا چه گذشت آمده كه زيد بنموسی بنجعفر، از پدرش، از پدرانش خطبه فاطمه صغری را پس از گذشت از كربلا را چنين روايت كرده است: حمد از آنِ خدا است. به شماره شن و ريگ و به وزن عرش تا فرش، حمدش گويم و به او بگروم و بر او توكل كنم و بگويم كه جز خدا معبودی بر حق نيست. يگانه است و شريك ندارد محمد(ص) بنده و فرستاده او است و فرزندانش را بر كنار فرات، بیگناه سر بريدند.
بار خدايا، به تو پناه برم از آن كه بر تو دروغ بندم و مخالف آنچه فرو فرستادی از پيمان بر وصايت علیبنابیطالب كه حقش را ربودند بگويم، او را هم بیگناه در يكی از خانههای خدا كشتند چونان كه ديروز فرزندانش را كشتند، در آن جا گروهی بودند به زبان، مسلمان.
سر مباد بر تن آنان، تشنه بود تا روحش نزد خود برگرفتی، ستوده نهاد، پاكنژاد با مناقبی معروف و مذاهبی مشهور، در راه تو از سرزنش و ملامت نهراسيد.
پروردگارا! در خردسالی به اسلامش رهبری كردی و در بزرگسالی مناقبش را ستودی، هميشه اخلاصمند تو و رسولت بود، صلوات تو بر او باد، تا جانش را دريافتی و نسبت به دنيا زاهد بود نه حريص و نسبت به آخرت با رغبت بود و در راه تو جهاد كرد، او را پسنديدی و برگزيدی و به راه راست رهبری كردی.
اما بعد، ای اهل كوفه، ای اهل نيرنگ و دغل تكبر! ما خاندانی هستيم كه خداوند ما را به شما گرفتار كرده و شما را به ما آزمايش نموده، گرفتاری ما را خوش داشته و علم به حقيقت و فهم آن را به ما گذاشته، ما گنجور علم و خزينه فهم او باشيم، و حكمت او را بشناسيم و در بلاد زمينش حجت بندگانش میباشيم، به كرمش ما را گرامی داشته و به پيمبرش ما را بر بسياری از آفريدگانش برتری داده، شما ما را تكذيب كرديد و به ما كفر ورزيديد و كشتار ما را حلال دانستيد و اموال ما را غارت كرديد.
گويا ما كفار ترك و كابُل بوديم و ديروز بود كه جّد ما را كشتيد و از تيغ شما خون ما خاندان میبارد، برای كينه ديرينه، ديده خود را روشن ساختيد و دلشاديد از گستاخی بر خدا و نيرنگی كه باختيد، خود را به خونريزی و غارت اموال ما خوشدل نكنيد زيرا آن چه از مصيبتهای بزرگ و كشتار سترگ به ما رسيد، طبق اين آيه است: در زمين و در جان شما مصيبتی نرسد جز آن كه در كتاب است، پيش از آن كه آن را بهبود بخشيم زيرا آن بر خدا آسان است؛ تا تأسف نخوريد بدانچه از دست شما رفته و خرسند نشويد بدانچه به شما داده؛ خدا هيچ كس را كه به خود ببالد و بنازد دوست ندارد.
ريشهكن شويد، در انتظار عذاب باشيد كه هم اكنون بر شما درآمده و پياپی نقمتهای آسمانی بر شما آيد و شما را بدانچه بر سر خود آورديد بسايد و به جان هم بيندازد و برای ستمی كه بر ما كرديد در قيامت، مخلد در عذاب اليم باشد، هلا! لعنت خدا بر ستمكاران، وای بر شما! میدانيد و میفهميد؟ آخر با چه دستی به ما نيزه زديد؟ با چه روحيه به جنگ ما آمديد؟ با چه قدمی به راه افتاديد تا با ما نبرد كنيد؟
دلهای شما قساوت گرفته و جگرتان آهنين شده و دلتان كور شده و چشمتان مهر خورده، شيطان شما را جادو كرده و برای شما ديكته نموده و چشم شما را بسته و راه به جايی نبريد.
نابودی بر شما ای اهل كوفه، چقدر خون از رسول خدا(ص) پيش شما است؟ و چه اندازه به گردن داريد؟ باز هم با برادرش علیبنابیطالب(جدم) پيمانشكنی كرديد و با فرزندانش كه عترت پيغمبر و پاكان و نيكان بودند و يكی از شما بدان افتخار كرد و گفت:
ماييم كه كشتيم علی واولادش
با نيزه و تيغ هندی فولادش
زنهای حرم را به اسيری برديم
ما شاخ زديم هر چُو بادا بادش
خاك بر دهنت ای گوينده! به كشتن مردمی مینازی كه خدايشان ستوده و پاك نموده و پليدی را از آنان برده، دم دركش و چون پدرت همچون سگان بر سر دُم نشين، همانا هر مردی آن دارد كه پيش فرستد، وای بر شما! برای آن كه خدا ما را فضيلت داده به ما حسد بريد:
ما را چُو گناهی است كه دريای پر آبيم
دريای تو خشك است و نپوشد تن كرمی
اين فضل خدا است، به هر كه خواهد، دهد، هر كه خدا را نوری نداده، نوری ندارد.
گويد: آواز گريهها بلند شد و گفتند: ای دختر پاكان!بس كن، دلِ ما را آتش زدی و گردن ما را به زير كردی و درون ما را بر افروختی.
و او خاموش شد، درود بر او، پدرش و جّدش.