شهادت آیت الله سید عبدالحسین دستغیب (ره) ، سومین شهید محراب

تب‌های اولیه

46 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شهادت آیت الله سید عبدالحسین دستغیب (ره) ، سومین شهید محراب



شمه ای از آثار وجودي و نقش ارزنده
آيت الله شهيد دستغيب(رحمت الله علیه )



این مقاله، نوشته حضرت آيت الله سيدعلي اصغر دستغيب در شرح حال شهيد محراب حضرت آیت الله دستغيب(رحمت الله علیه ) می باشد.

به سهولت امكان پذير نيست كه انسان مقامات و مدارج معنوي مردان خدايي همچون آيت الله شهيد حاج سيّد عبدالحسين دستغيب(رحمت الله علیه) را درك نمايد تا چه رسد به اينكه به زبان يا به قلم آورد؛ لذا در اين مقاله كوتاه تنها به بحث پيرامون گوشه اي از آثار وجودي آن بزرگوار و نقش ارزنده اي كه در اصلاح و تربيت نفوس ايفا نموده اند اكتفا مي كنيم.
سخن از عالم عامل و عارف كاملي است كه در تعريف جامع حضرت امام راحل(رحمت الله علیه) از ايشان به عنوان «معلّم اخلاق و مهذّب نفوس و مرشد مردم» ياد گرديده است. از همان دوران كودكي به مراقبه و تهذيب نفس و فراگيري علوم ديني اشتغال داشته و در نه سالگي با رحلت پدر بزرگوارشان نخستين آثار و علائم تأييدات الهي با اقبال و توجّه قلوب اهل ايمان به سوي ايشان ظاهر گشته و پس از گذراندن دوره مقدمات و سطح جهت تكميل تحصيلات به نجف اشرف هجرت نموده و مورد توجه و علاقه خاص اساتيد بزرگ فقه و اصول و اخلاق و عرفان قرار گرفته اند.

آيت الله شهيد دستغيب(رحمت الله علیه) در مراجعت به شيراز به ارشاد مردم پرداخته و چه بسيار نفوس مستعدّي كه در پرتو انوار الهي و انفاس قدسيه آن بزرگوار مراحلي پيمودند و تكامل يافتند. كمتر فردي از طالبان حق و سالكان الي الله در خطّه شيراز مي توان يافت كه از محضر ايشان خصوصا" يا عموما" كسب فيض ننموده باشد، چه از بيان شيرين و دلچسب او و چه از قلم روان و پرفيضش. از نخستين نمونه هاي آن: كتاب صلاة الخاشعين، و نمونه ديگر كتاب گناهان كبيره و قلب سليم مي باشد.

قابل توجه آنكه با وجود مراتب و مقامات علمي و معنوي همواره از حضور در مجامعي كه كمترين شبهه مطرح شدن وي را داشت اجتناب مي ورزيد و از كسب شهرت به شدت برحذر بود. كساني كه از نزديك حالات ايشان را شاهد بوده اند بر مشابهت روحيه وي و امام راحل(ره) گواهند. تنها در زماني كه احساس وظيفه و مسؤوليت مي فرمود بالاخص در رابطه با امر به معروف و نهي از منكر از هيچگونه تلاش دريغ نمي ورزيد.
سابقه مبارزات آن بزرگوار به شيوه اجداد طاهرينش از هنگامي بود كه اساس دين را با روي كار آمدن رضاخان در خطر ديد؛ لذا در منابر و سخنرانيها مردم را از توطئه ها آگاه مينمود به ويژه در مورد كشف حجاب كه از نخستين برنامه هاي ضد اسلامي و زمينه ساز نشر منكرات و مفاسد در سطح جامعه و در نهايت نفوذ و سلطه هرچه بيشتر اجانب و بيگانگان بر همه شؤون ميهن اسلامي بود به شدت مخالفت و اعتراض مي فرمود.

در اواخر سال 41 هنگامي كه نخستين اعلامه رهبر انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي از قم شهر قيام بدست آيت الله دستغيب(رحمت الله علیه) رسيد، خود شاهد بودم كه چگونه آثار تصميم و اراده در چهره معظم له آشكار گرديد و در همان هنگام تا زماني كه شربت شهادت نوشيد، لحظه اي آرام نگرفت و در يك كلام ميتوان گفت او در تمام اين مدت فاني في الله و ذوب در امام خميني(رحمت الله علیه) بود. حركت خود را دقيقا" با كم و كيف حركت امام تنظيم نموده از هرگونه تندروي يا كندروي بر حذر مي داشت و در حقيقت مفاد اين جمله پر محتواي معصوم(علیه السلام) را شعار مي دارد كه: «المتقدّم لهم مارق و المتأخّر عنهم زاهق و اللازم لهم لاحق».
بعضي پيشنهاداتي مي دادند كه معنايش پيشي گرفتن از امام بود و برخي محافظه كاري و حركت كُند را توصيه مي نمودند، و به هيچيك اعتنايي نمي فرمود.
مكرّر يادآور مي شد هر كس مي خواهد بداند هر گاه امام زمان(علیه السلام) ظهور فرمايند، نسبت به آن حضرت چه موضعي خواهد داشت ببيند الآن نسبت به نايب بر حقّش امام خميني(رحمت الله علیه) چگونه است. خلاصه آنكه از مدافعين واقعي و جدّي ولايت فقيه بود.
خودش مي فرمود: هنگامي كه در مجلس بررسي نهايي قانون اساسي ديدم بني صدر خبيث در رابطه با ولايت فقيه كه اساس نظام الهي جمهوري اسلامي است آن هتّاكي ها را نمود برخود واجب دانستم به دفاع از ولايت فقيه برخيزيم و مطالبي را از تريبون مجلس بيان نمايم. آيت الله شهيد دستغيب(رحمت الله علیه) به همان اندازه كه نسبت به مقام امامت و رهبري تولّي داشت نسبت به همه كساني كه خالصانه و براي خدا به امام راحل تأسّي جسته و حقيقتا" پيروي مي كردند مهر مي ورزيد و حمايت و ترويج مي نمود.

ازجمله در رابطه با رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي _مد ظله العالي_ هنگامي كه رئيس جمهور بودند مي فرمود:
«چيزي كه بنده نسبت به اين شخص بزرگ فهميده ام اين است كه فردي است خدايي، هوي پرست نيست، مقام نمي خواهد، قدرت نمي خواهد بدست بگيرد، امتحان خودش را پيش از پيروزي و بعد از پيروزي داده است، در هر پُستي كه بوده امتحان خودش را داده است، كسي كه امام جمعه تهران باشد، آن وقت در جبهه ها برود در سنگرها از اسلام دفاع كند، اين مرد بزرگ مقامي براي خودش قائل نيست، به عين مثل رهبر عظيم الشأن. امام فرموده به من خدمتگزار بگوييد بهتر است از اينكه رهبر بگوييد. آقاي خامنه اي هم اين جوري است، مقام نمي خواهد، مقام بر روي او اثر نمي گذارد».

در جريان جنگ تحميلي و بسيج نيروهاي خالص به جبهه و تأمين امكانات و تداركات براي رزمندگان وقتي جوانها را مي ديد كه از همه چيز منقطع و به خداي خود پيوسته اند، و در حال هجرت به سوي جهاد و شهادت هستند مي فرمود:
«جان من به قربان اين جوانان باد، معنوياتي را كه ما سالهاي طولاني به دنبالش بوده ايم، اين رزمندگان و بسيجيان عزيز در مدّت كوتاهي تحصيل مي نمايند».

بدين ترتيب طبيعي است كه استكبار جهاني و مزدوران جنايت كار آن به شدت نسبت به شخصيت آيت الله دستغيب حسّاس بوده و سرانجام ايشان را همچون اجداد طاهرينش به شهادت رساندند، غافل از اينكه شهادت آن بزرگوار خط و راهش را روشنتر و پرپيروتر نموده و مي نمايد.

منبع:www.dastgheib.ir


پیام امام خمینی (ره) به مناسبت شهادت آیت الله دستغیب (ره)



بسم الله الرحمن الرحیم
انّا لله و انّا الیه راجعون

شهادت برای فرزندان اسلام و ذریه پیامبر عظیم الشأن – صلی الله علیه و آله – و اولاد فاطمه – علیها سلام – و یادگاران حسین – سلام الله علیه – در راه هدف و اسلام عزیز و قرآن كریم، چیزی غیر عادی و پدیده ای غیر معهود نیست.
ملت بزرگ اسلام از محراب مسجد كوفه تا صحرای افتخار آمیز كربلا و در طول تاریخ پردازش سرخ تشیّع، قربانیانی ارزشمند به اسلام عزیز و فی سبیل الله تقدیم نموده و ایران شهادت طلب هم از این پدیده سعادتمند، مستثنی نیست و انقلاب اسلامی گوش و چشمش پر از این شهیدان حسین گونه است. ملت عزیز ما در روز رستاخیز با سرافرازی در پیشگاه مقدس خدای بزرگ و پیامبران و اولیا عظیم الشأن، صف های طولانی از شهیدان در راه دفاع از حق عرضه می دارد، از علمای اعلام و ائمه ی جمعه و جماعت تا فداكاران و سربازان در جبهه های دفاع از حریم مقدس اسلام.
پیامبر بزرگ اسلام كه بر امم دیگر حتی به سقط، مباهات می كند، مطمئن هستیم به فداكاری این عزیزان جبهه و پشت جبهه و این شهیدان محراب و منبر و در صف جماعات و در داخل مسجدها و بیمارستان ها مباهات می فرماید. و چه بهتر و گواراتر كه با شهادت این فرزندان اسلام و ذریه ی طاهره بر افتخارات آن بزرگوار در روز عرض اعمال، هر چه بیشتر بیفزاییم. عزیزان و نور چشمان ما در جبهه های جنوب و غرب هر روز با سركوبی اشرار امریكایی و عقب راندن و به جهنم راندن و به جهنم فرستادن جنود شیطان برای اسلام سربلندی و عظمت خلق می نمایند. به طوری كه تاب تحمل این پیروزی ها را از امریكاییان خارج و داخل، منافق و منحرف، سلب نموده و بر جنون و وحشیگری های آنان افزوده است.
شما فرضاً شهید بهشتی را گناهكار بدانید، شهدای دیگر مثل شهید مدنی و شهید دستغیب كه جز تربیت محرومان و هدایت مردم گناهی نداشته اند، با چه انگیزه ای شهید می كنید. شما به گمان خود اگر اینان را به جرم وفاداری به اسلام و طرفداری از محرومان و مظلومان مستحق قتل بدانید، اطفال معصومی كه در گهواره جای دارند و زبان باز نكرده اند چه گناهی دارند؟ جز آن كه اطفال مسلمانانی هستند كه مخالف سلطه ی امریكا به جان و مالشان می باشند.
امروز، روز جمعه و نماز و عبادت، دست جنایتكار امریكاییان یك شخصیت ارزشمند كه مربی بزرگ و عالمی عامل كه گناهش فقط تعهد به اسلام بود، از دست ملت ایران و اهالی محترم فارس گرفت و حوزه های علمیه و اهالی ایران را به سوگ نشاند.
حضرت حجت الاسلام و المسلمین شهید حاج سید عبدالحسین دستغیب را كه معلم اخلاق و مهذب نفوس و متعهد به اسلام و جمهوری اسلامی بود با جمعی از همراهانشان به شهادت رساندند و خدمت خود را به ابرقدرت و ابر جنایتكار زمان ایفا كردند، به گمان آن كه به ملت رزمنده ی ایران آسیب رسانند و آنان را در راه هدف به سستی بكشند. این كوردلان نمی بینند كه در هر شهادتی و در هر جنایتی ملت متعهد به اسلام و كشور، مصمم تر و در صحنه حاضرترند؟ اینان پس از بمباران شهرها در جنوب و غرب و قتل عام های فجیع مردم بی پناه، فریاد جنگ جنگ تا پیروزی را نشنیدند كه ملت وفادار، شهادت را در راه خدا با آغوش باز پذیرا هستند؟ یا می خواهند شكست های لشكر كفر را و آتشی كه به جان دوستان و اربابانشان از پیروزی رزمندگان ایران افتاده است با خون این مردان خدا فرو نشانند؟
اینك سزاوار است اصحاب نظر و ارباب تحلیل در این شرارت ها و جنایت ها فكر كنند كه انگیزه ی آن كه در هر پیروزی و دنبال هر شكست حزب بعث امریكایی، یك جنایت بزرگ از این منافقان و منحرفان واقع می شود، چیست. از باب اتفاق نمی شود باشد كه دنبال پیروزی آبادان جنایتی واقع و دنبال فتح بستان باز جنایت و امروز به دنبال فتح عظیم در غرب و شكست مفتضحانه دشمنان اسلام، این جنایت بزرگ واقع شد.
آیا این ها همه بنا به اتفاق است یا حساب شده و دیكته شده عمل می شود؟
آیا ما این بزرگان، علما و معلمان ارزشمند را برای جبران شكست آمریكا در منطقه و صدام امریكایی در جبهه ها از دست می دهیم؟ رحمت خداوند بر این مجاهدان عظیم الشأن كه شهادتشان پیروزی اسلام را بیمه می كند و ننگ و نفرت بر امریكای جنایتكار و دست نشاندگان و هواداران آن.
اینجانب این ضایعه بزرگ و فاجعه اسفناك را بر حضرت مهدی – ارواحنا له الفدا – و ملت شجاع ایران و اهالی معظم استان فارس و خانواده ی آن شهید تسلیت می گویم و به پیشگاه مقدس پیامبر اسلام، این فداكاری های ملت اسلام و مجاهدات قشرهای مختلف ایران را تبریك عرض می كنم و برای خاندان این شهید پر افتخار از خداوند تعالی توفیق صبر و بردباری و سلامت طلب می نمایم. سلام بر مجاهدان بزرگوار اسلام و درود بر رزمندگان غرب و جنوب و تهنیت بر نیروهای نظامی و مردمی پیروزی آفرین در جبهه ی غرب.
از خداوند تعالی پیروزی نهایی لشكر اسلام را بر قدرت های شیطانی مسئلت می نمایم.

والسلام علی عبادالله الصالحین
روح الله الموسوی الخمینی

منبع: صحیفه نور

پيام مقام معظم رهبری در شهادت آيت الله شهيد دستغيب (رحمت الله علیه)

در رابطه با شهادت آيت الله دستغيب از سوي آیت الله خامنه اي(مدظله العالی) پيامي به اين شرح خطاب به مردم استان فارس فرستاده شد:

يا أيّتها النفس المطمئنّة
ارجعي الي ربّك راضية مرضية
فادخلي في عبادي و ادخلي جنّتي

مردم دلير و مقاوم فارس، برادران و خواهران انقلابي شجاع، آيت الله حاج سيد عبدالحسين دستغيب اين روحاني مبارز و پرهيزكار به دست جنايتكاران و دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب شهيد شد و شما بيش از هر كس مي دانيد كه او شخصيت مغتنم و ارزشمند براي عالم اسلام بود. آنان كه از سوابق زندگاني اين شهيد بزرگوار آگاهند مي دانند كه او از نخستين كساني بود كه پرچم تبليغ انقلاب اسلامي را در سخت ترين شرايط در استان فارس برافراشت و بر معابر و مجامع نام امام امت را بر زبان جاري ساخت، با دستگاه ظلم و جور به مبارزه برخاست. اين چهره پارسا و پرهيزكار در بهترين بخش از عمر پربركتش بي اعتنا به زخارف دنيوي همت و نيروي خود را در راه استقرار حاكميت الله صرف كرد و به ياد خدا دلخوش بود كه «الا بذكر الله تطمئن القلوب». چهره معظّم و دوست داشتني اين مرد خدا محبوبترين چهره در ميان مردم فارس و مورد احترام عميق مردم در سراسر ايران بود. روح بي كينه و صفاي باطن و لحن روحاني او گرمي بخش دل مردم بود و مردمي كه او را صميمانه دوست داشتند به شخصيت والاي اين روحاني مبارز و متقي احترام مي گذاشتند. هفتاد سال زندگي همراه با طهارت و تقوا و سالها صرف عمر در راه اسلام و انقلاب از اين مرد بزرگوار چهره اي ساخته بود مورد علاقه و احترام مردم.
چنين مردي از سلاله پاك پيامبر و از خدمتگزاران صادق و فداكار اسلام و از ياران باوفا و مهربان امام و امت امروز در شيراز همراه تني چند از ياران و شاگردان خويش در راه اسلام و قرآن به شرف شهادت نائل آمد.
شهادت اين عالم رباني و سيد بزرگوار سند ديگري است بر پليدي و ناپاكي روح و ماهيت رسواياني كه بقاي خود را در فناي مردان خدا مي جويند، اما هرچه بيشتر در اين راه گام بر مي دارند رسواتر مي شوند و صفوف مردم را در جهت حفظ دست آوردهاي انقلاب و ادامه راه شهيدان مستحكمتر مي كنند. خفاشاني كه چشم ديدن پيروزيهاي امت شهيدپرور ايران را ندارند زهر حقد و كينه خود را با كشتن چهره هاي محبوب و مردمي به كام انقلابيون مي ريزند تا كام دشمنان خلق خدا را شيرين كنند امّا جز خسران دنيا و آخرت نصيبي نخواهند برد.
اطمينان دارم كه شهادت اين مرد خدا همچون زندگي پرافتخارش براي اسلام و انقلاب اسلامي ايران خير و بركت به همراه خواهد داشت؛ چرا كه همه ما را در ادامه راهي كه برگزيده ايم مصمّم تر مي كند. تا راه اسلام در پيش روي ماست دشمن حقيرتر از آن است كه بتواند ما را از اين سير الهي منحرف سازد.
شهادت اين مرد ميدان تقوا و مبارزه را به مردم شهيدپرور ايران خصوصا" به اهالي غيور فارس و فرزندان و بازماندگان و شاگردان آن شهيد تسليت و تبريك مي گويم. سلام بر همه شهيدان اسلام!

سيد علي خامنه اي

منبع:dastgheib.ir

[="Arial"][="DarkOrchid"]


ای جوان! اگر گناه برایت پیش آمد٬ از طرفی فشار شهوت و از طرف دیگر سقوط از آدمیت و هلاکت در جهنم٬ ای جوانی که می‌ترسی٬ می‌لرزی٬ می‌بینی٬ یک‌جا فشار شهوت٬ یک‌جا راه جهنم. بگو یا الله و پناه به خدا ببر. اگر در آن حال اشکت ریخت٬ قیمتی می‌شود اگر در آن حال بیچارگی فشار گناه یکدفعه داد بزنی به حال زار خودت٬ دردت دوا می‌شود ولی اگر زورش به خودش نرسید می‌شود عمرسعد. این بدبخت با اینکه می‌دانست کشتن حسین (ع) به جهنم رفتن است ولی زورش به خودش نرسید. این بدبخت یک بار الله و خدایا تو به دادم برس نگفت٬ از دست نفسم به تو پناه می‌برم٬ نگفت و...
دعای حزین بعد از نماز شب خیلی خوب است. خدا همه را موفق بدارد. آخرهای مفاتیح است. خدایا! به دادم برس. خدایا!‌سگ نفس به من حمله می‌کند و می‌خواهد مرا به گناه بکشاند اگر این حال در آدمی پیدا گردد خدا هم یار و یاورش می‌شود و نخواهد گذاشت به گناه آلوده گردد.



روایتی دارد که از رسول خدا (ص) خواستند آقا! اسم اعظم را یاد ما دهید. فرمود: «اقطع عن غیره و قل یاالله» دل از غیر خدا ببر و بگو یا الله تا بدانی غیر از خدا همه عاجزند. باورت نمی‌شود٬ یک سری به گورستان برو. مال پانصد سال قبل٬ صد سال قبل. درالسلام از هزار سال قبل و از قبرستان‌های قدیم شیرازی است. آن‌قدر کدخداها و سرهنگ‌ها در آن‌جا خوابیده‌اند همه نوع و همه صنف. کسانی بودند که دعوی‌ها داشتند٬ قلدری‌ها می‌کردند٬ رفتند جای اصلی. پس الان که روی خاک هستی٬ گول نخور. تو هم به زودی به آن‌جا می‌روی. این همه من من نگو. تو ضعیف و ذلیل هستی٬ دل ببر از همه و بگو یا الله.

منابع:تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف-کتاب شهدای روحانیت شیعه در یکصد سال اخیر،--کتاب یادواره شهید آیت الله دستغیب [/]

[="Tahoma"][="#4169e1"]بسم الله الرحمن الرحیم



شهيد آيه الله سيد عبدالحسين دستغيب در شب عاشوراي 1292 شمسي در شهر شيراز ، در يك خانوادة روحاني پاي به عرصه وجود گذاشت. اين تولد مبارك در خانه اي محقر در يكي از كوچه هاي قديمي شيراز، كنار بازار مرغ كه امروز « خيابان احمدي » ناميده مي شود ، صورت گرفت. ولادت او در شب عاشورا ، سبب گرديد كه به « عبدالحسين» مسمي شود و حياتش مصداق بارزي از نام شريفش گردد.

پدرش سيد محمد تقي فرزند ميرزا هدايت ا... مرجع بزرگ فارس بود كه به هنگام تولد فرزندش در كربلا بسر مي برد. شهيد دستغيب در سن 12 سالگي از نعمت داشتن پدر محروم گرديد و از همان تاريخ سرپرستي مادر، سه خواهر و دو برادر خويش را بعهده گرفت. خاندان دستغيب از خاندان هاي اصيل و شريف استان فارس و شيراز است كه سابقه اي 800-700 ساله دارد و از اين سلسله رجال ، دانشمندان بزرگ ، ادباء و خطباي شايسته اي برخاسته اند. اين خاندان با 33 واسطه به حضرت امام سجاد عليه الصلوه و السلام مي رسد .

دانلود سخنرانی های شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب[/]


معلم اخلاق و مهذب نفوس

نويسنده:دکتر عباس خامه یار

تاريخ معاصر ايران ماندگاري و شكوه خود را مديون چهره‌هائي است كه حيات پربار خويش را صرف تربيت و هدايت مردم و جهت‌دهي حركت‌هاي مردمي كردند و تحولات عظيمي را موجب شدند و سرانجام با شهادت خويش، بر پيمان با خداي خود مهر تصديق زدند. به ويژه آنكه اينان عمدتاً كساني هستند كه به علت دوري از نام و شهرت، براي نسل‌هاي سوم و چهارم ناشناخته مانده و زندگي پر ثمر آنها آن گونه كه بايد مورد واكاوي و شناخت قرار نگرفته است.
آيت‌الله شهيد دستغيب از جمله اين شخصيت‌هاست كه به رغم عمري مجاهدت خالصانه و تاثيرگذاري عميق بر تاريخ انقلاب و برخورداري از جايگاه عظيمي كه امام راحل بديشان دادند، يعني «معلم اخلاق و مهذب نفوس» بودن، آن گونه كه بايد شناخته نشده و مورد تكريمي شايسته مقام خود قرار نگرفته است.
سابقه مبارزات آن شهيد بزرگوار به هنگامي باز مي‌گردد كه با روي كار آمدن رضاخان، اساس دين به مخاطره افتاد و ايشان با سخنراني‌هاي روشنگرانه خود به هدايت مردم پرداخت، ليكن مبارزات آشكار و جدي ايشان از زماني آغاز شد كه در اواخر سال 41، امام نخستين اعلاميه خود را عليه رژيم ستمشاهي صادر كردند. هنگامي كه اين اعلاميه به دست شهيد دستغيب رسيد، عزم خود را براي همراهي با امام، جزم كرد و از آن لحظه تا هنگام شهادت، دمي از پاي ننشست و آرام نگرفت.
او پيوسته از تندروي پرهيز مي‌كرد بر خط تعادل حركت را پيش مي‌برد، از همين روي همواره با كمترين هزينه‌هاي انساني، بيشترين نتايج را به دست مي‌آورد. تنها ملاك و ميزان او براي مبارزه، حركت در مسير و خط امام بود و همواره بر اين نكته تاكيد داشت كه: «اگر مي‌خواهيد بدانيد مواضع افراد در قبال امام زمان (عج) چه خواهد بود، به مواضع آنها در برابر امام خميني دقت كنيد.» جمله معروف: «من اطاع الخميني فقد اطاع الله» را بسياري از شهيد به ياد دارند. وي با آنكه از مقامات علمي و عرفاني بالائي برخوردار بود، در محضر امام همچون مريدي در برابر مراد خويش، با فروتني تمام مي‌نشست و هرگز جز منويات امام، به مسئله‌اي نمي‌پرداخت.
شهيد دستغيب مدافع سرسخت ولايت فقيه بود و در مجلس خبرگان قانون اساسي با تمام توان خويش براي تثبيت و تصويب اين اصل كوشيد و در برابر هتاكي‌هاي بني‌صدر نسبت به اين اصل به شدت اعتراض كرد. او در عين حال كه پيروان ولايت فقيه را گرامي مي‌داشت، با هر كسي در هر مقامي كه در جهت مخالف امام حركت مي‌كرد، به مبارزه بي‌امان مي‌پرداخت و در اين راه هيچ مصلحتي جز رضاي خدا را در نظر نمي‌گرفت.
در جريان جنگ تحميلي و بسيج نيروهاي مخلص براي جبهه‌ها و تامين امكانات براي رزمندگان، تلاشي پيگير و مستمر داشت و همواره بر خلوص نيروهائي كه در عنفوان جواني راه صد ساله را يك شبه طي مي‌كردند و به فيض عظيم شهادت نائل مي‌شدند، غبطه مي‌خورد.
شهيد دستغيب به شدت از گروهك‌ها و گروه‌گرائي تبري مي‌جست و همواره طرفداران آنها را به بازگشت به آغوش اسلام و انقلاب تشويق مي‌كرد، ليكن خفاشان شب از نور گريزانند و گم‌كردگان وادي حيرت را به سرزمين هدايت راهي نيست و سرانجام هم همان‌ها بودند كه محبت پدرانه او را نسبت به خلق خدا و دلسوزي عميقش را براي هدايت جوانان تاب نياوردند و با نشان دادن چهره كريه و خوفناك خود، او و همراهان صديقش را به شهادت رساندند تا به خيال خام خود، غبار بر چهره خورشيد بپاشند، غافل از آنكه خون شهداي انقلاب، همچون سيلي عظيم، بنيان آنان را از جا خواهد كند و روز به روز بر شكوه اين مردان مرد و مجاهدين راه حق افزوده خواهد شد و براي شبكوران جز خذلان و تباهي ارمغاني نخواهد داشت.
نشريه شاهد ياران در پي معرفي و تجليل از شهداي انقلاب اسلامي در سراسر بلاد اسلامي و در جهت روشنگري در باره شهدائي كه به واسطه زهد بسيار از بيان مبارزات و مجاهدت‌ها و حتي طرح نام خويش پرهيز داشتند، اين بار با تلاش فراوان به معرفي چهره‌اي مي‌پردازد كه انقلاب اسلامي، به ويژه در خطه فارس، بسيار مديون فداكاري‌ها و خون دل خوردن‌هاي اوست، اميد آنكه اين مجموعه گامي باشد در جهت شناختن و باز شناساندن چهره اين شهيد گرانمايه.
منبع: ماهنامه شاهد ياران53_54 ،فروردين وارديبهشت

بسم الله الرحمن الرحيم
پيشنهاد شد كه در رابطه با يادواره شهيد معظم حجه‌الاسلام و المسلمين مرحوم آقاي حاج سيد عبدالحسين دستغيب (قدس سره) كلمه‌اي بنويسم:
ياد اين شهيد در دل عاشقان فضيلت و ملت وفادار ايران زنده است. مسجد و محراب و منبر شيراز نغمه ملكوتي اين شهيد راه اسلام را از ياد نمي‌برند، درس‌هاي انسان‌ساز ايشان كه در قلب انسان‌هاي متعهد غوغا برپا مي‌كرد، جاويدان است.
دستغيب در دست غيب‌نشينان ملكوت سپرده شد و در آغوش رفيق اعلي آرميد، او نمرده كه زندگاني جاويد در جرگه پرده‌نشينان قدس و عاشقان لقاء‌الله يافت.
از خدا بي خبراني كه همت بر قتل اين رهبران فضيلت و رهروان به سوي محبوب گماشته‌اند، با فضيلت و حق‌طلبي مخالفند، اينان گمان مي‌كنند كه با اين حركات غير انساني مذبوحانه، در صف عاشقان شهادت و سوختگان در راه پيوستن به لقاء‌الله شكافي پيدا مي‌شود. اينان طعم ايمان به غيب و عشق به محبوب را نچشيده و شب‌پرگاني هستند كه از وصل آفتاب گريزانند و مردگاني هستند به صورت زندگان كه با اعمال وحشيانه خود مي‌خواهند سد راه حقيقت كنند و اسلام عزيز را به خيال فاسد خود به تباهي كشند.
خداوند قادر اسلام بزرگ را فرو فرستاده و حفظ و نگهباني آن را تضمين فرموده است. از خداوند تعالي رحمت براي شهيدان خصوصاً اين شهيد معلم اخلاق و مهذب نفوس و مرشد مردم خواستار و براى بازماندگانش صبر و اجر مسألت مي‌نمايم.
و السلام علي عبادالله الصالحين
هشتم ربيع‌الأول 1402
روح الله الموسوي الخميني

منبع:‌ صحيفه نور. جلد 15. ص 253-252. 20/9/1360

شهید دستغیب در آئینه توصیف دوستان و یاران


ازبهترین علما ومربیان حقیقی جامعه

مرحوم آیت‌الله العظمی سید محمدرضا گلپایگانی

ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل‌الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.
دست خیانتکار استعمار بار دیگر یکی از بهترین علماء و خدمتگزاران به اسلام و مربیان و معلمان حقیقی جامعه را ترور کرد و سید جلیل و عالم زاهد و عابد مجاهد حضرت آیت‌الله دستغیب را به شهادت رسانید. صفحه درخشان دیگری در تاریخ شهدای اسلام باز شد. این جنایت‌ها و ترورها در این موقعیت حساسی که اسلام و جامعه ما با دسائس خائنانه استعمار و حملات بی رحمانه کفار و عمال آنها روبروست، هرچند دلیل بر این است که عوامل ضد انقلاب داخلی با عواملی خارجی متحد و جز ضدیت با اسلام و استقلال کشور و ایجاد هرج و مرج و آشوب و ارعاب، قصدی ندارند، اما علی رغم مقاصد شوم آنها، این جنایات، ملت به پا خاسته ایران را ثابت قدم‌تر و در دفاع از اسلام کوشاتر می‌نماید.
شهادت آن مرحوم را به محضر والای حضرت بقیه‌الله ارواحنا فداء و علمای اعلام و مخصوصا جامعه روحانیت و مردم رشید و متعهد فارس و خاندان محترم دستغیب تبریک و تسلیت عرض نموده، علو درجات آن عالم شهید و سایر شهدای اسلام را از خداوند متعال مسئلت می‌نمایم.
پیوسته درراه خدمات دینی وتهذیب اخلاقی مؤمنین بود

مرحوم آیت‌الله العظمی سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی

شهادت پر افتخار مرحوم مغفور عالم ربانی و مجاهد فی سبیل‌الله آیت‌الله آقای حاج سید عبدالحسین دستغیب طاب ثراه که عمر پر برکت خویش را پیوسته در راه خدمات دینی و ارشاد و تهذیب اخلاق مؤمنین صرف نموده و از هیچ کوششی در به ثمر رسانیدن اهداف عالیه اسلامی، دریغ ننمودند، موجب تاثر و تاسف عمیق می‌باشد.
این حادثه مولمه و ضایعه جبران‌ناپذیر را به پیشگاه حضرت ولی عصر ارواحنا فداء و عموم ملت مسلمان ایران، خاصه حضرات آقایان علمای اعلام و حجج اسلام استان فارس دامه برکاتهم و بازماندگان محترم آن مرحوم و اهالی غیور آن سامان تسلیت و تبریک عرض نموده، علو درجات آن شهید راه حق و توفیقات عموم خدمتگزاران به اسلام و مذهب اهل‌بیت عصمت و طهارت علیه‌السلام را از درگان ربوبی، مسئلت می‌نماید.
عمری را درراه ترویج مبانی واحکام مقدس اسلام صرف کرد...

مرحوم آیت‌الله العظمی سید عبدالله شیرازی

با اندوه و تاثر شدید، شهادت جانگداز عالم ربانی حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید عبدالحسین دستغیب را به حضرت ولی عصر حجت ابن‌الحسن العسگری ارواحنا له الفدا و به جامعه روحانیت و ملت شریف و مسلمان ایران به خصوص به اهالی محترم فارس تبریک و تسلیت عرض می‌نمایم. شهادت آن سید جلیل القدر که عمری را در راه ترویج مبانی و احکام مقدس اسلام و قرآن کریم و مبارزه با ظلم و استعمار سپری کرد، گو اینکه برای حوزه‌های علمیه و جامعه روحانیت غیر قابل جبران و باری است سنگین، اما این جنایت فجیع به وسیله سرسپردگان و عوامل جنایتکار خارجی بار دیگر عمق دشمنی آنان را به اسلام و مسلمین و به خصوص به روحانیت به اثبات رسانید و این خود، نشانه دیگری از ضعف و زبونی دشمنان اسلام است، اما وعده خدا حق است و به زودی ان‌شاءالله تعالی شاهد پیروزی‌های نهائی ملت مسلمان ایران در همه شئون خواهیم بود.
مرگ در بستر برای شخصیتی چون او کم بود

شهید آیت الله حاج شیخ محمد صدوقی

دشمنان زخم خورده و زبون اسلام و نوکرهای مزدور، منافقانی که به واسطه انقلاب کبیر و خونین اسلامی ایران، خود را در پرتگاه سقوط و نابودی می‌بینند، در صدد برآمدند انتقام خود را از ناشرین فرهنگ اسلام پس بگیرند و این بار نیز یکی از درخشنده‌ترین چهره‌های عالم اسلام و انقلاب، آیت‌الله حاج سید عبدالحسین دستغیب را ناجوانمردانه در شیراز به شهادت می‌رسانند.
شهادت این عالم ربانی و سید بزرگوار را به ساحت قدس حضرت بقیه‌الله ارواحنا فداه، محضر مبارک آن حضرت و به پیشگاه ملت ایران خاصه مردم غیرتمند فارس، تبریک و تسلیت عرض می‌نمایم. این سیه‌روزان چه کور خوانده‌اند و چه مذبوحانه تلاش می‌کنند. اینان نمی‌دانند انسان‌های شریفی چون آیت‌الله دستغیب که با بیان و انفاس کلام قدسیه‌شان بساط طاغوت‌ها و جهانخواران را به آتش کشیده‌اند، مسلم است که جوشش و حرارت خونشان بنیان این دون صفتان را به آتش خشم ملت خواهد سوزاند.
ای امام!
ملت ما در مکتب حسین (ع) این مسئله را به خوبی دریافته است که مرگ در بستر، برای شخصیتی چون آیت‌الله دستغیب کم بود و او می‌بایست چون اجداد گرامیش مظلوم‌وار در خون خویش غوطه‌ور گردد و با نثار خون خود، دین جدش را یاری نماید و به قافله افتخار آفرین شهیدان راه اسلام بپیوندد و به زندگی ابدی دست یابد. ملت ما می‌داند که این سید پاک و عالم بزرگوار که با قلبی مملو از خلوص و ایمان، عاشقانه از حریم مقدس انقلاب اسلامی و اسلام دفاع می‌نمود، نه تنها نباید با شهادت این بزرگان ذره‌ای به خود یاس و نومیدی راه دهند، بلکه باید در جهت پاسداری از خون شهیدان و دستاوردهای انقلاب و تداوم آن مصمم و قاطع‌تر گردند. آن هدف متعالی که مورد نظر همه ما بوده و می‌باشد، همانا بقاء اسلام است و انقلاب و همه ما آمادگی برای چنین مسائل داشته و داریم و مطمئنیم که وعده الهی که همانا پیروزی حق علیه باطل است نزدیک است و ان نصرالله للقریب.
فرزند رشید مبارز و متعهد اسلام

مرحوم آیت الله حاج عبدالرحیم ربانی شیرازی

مردم محترم و مبارز شیراز! خرابکاران وابسته به شرق و غرب که هر روز بر ابراز دشمنی و خصومت نسبت به جمهوری اسلامی ایران می‌افزایند و مردان متعهد اسلام ما را بعضی شهید و برخی را با شایعه‌سازی می‌خواهند منزوی سازند، این بار جنایت خود را با شهید نمودن یکی از فرزندان رشید مبارز و متعهد به اسلام، حضرت آیت‌الله حاج سید عبدالحسین دستغیب قدس سره که عمری را در خدمت به مذهب و مردم بود، به ثبوت رساندند. اینها فکر نمی‌کنند که ترور نمی‌تواند امتی را که در صحنه سیاست و شهادت حضور دائمی دارد از میدان به در ببرد.
من این ضایعه اسفبار را به پیشگاه حضرت ولی عصر (عج) و نایب ارجمندش امام خمینی و خانواده معظم ایشان و شما مردم مسلمان بیدار تسلیت عرض می‌نمایم. امید است که در تشییع معظم‌له همگی حضور فعال پیدا نموده با بزرگداشت ایشان چه در تشییع و چه در مجالس ختم، در تعظیم روحانیت و شعائر دینی بیفزائید.
او دستی از غیب برای سعاد ت مردم فارس بود

مرحوم آیت الله حاج شیخ علی مشکینی

پس از سلام به روان پیامبران و شهیدان تاریخ، خالص‌ترین درود خود را به روح عارف الهی دانشمند اسلامی، مفسر پر ارج، معلم اخلاق، شهید راه حق آیت‌الله دستغیب اهدا می‌کنم. او بهترین طرزی از زندگی را برگزید و خدایش نیز بهترین راه را برای مرگش انتخاب نمود. روح عظیم وی پیوسته در جهان دیگر بود تا آنگاه که به آرزویش رسید. نام گرامیش عبدالحسین بود به این لحاظ که عمرش را در خدمت هدف حسین (ع) گذراند.
بی تردید بگویم که شهید دستغیب دستی از غیب بود که برای سعادت ملت فارس حضور یافته بود و به وسیله ایادی پلیدی، دو باره آن دست غیب شد. او مغزی مملو از دانش و قلمی آکنده از ایمان و روحی سرشار از عرفان و دلی مالامال از عشق به الله داشت. شهادت او به دین الهی رونق و عظمت و به مسلمین، قیام و حرکت و به دشمنان و مسببین، نفرت و ذلت بخشید.
آری وجود یک روحانی مبارز در یک منطقه، خفاش صفتان را اجازه حضور و ایادی شیطان بزرگ را اجازه وسوسه و ظهور و هوی‌پرستان ضد اسلام را فرصت حرکت و توطئه گران خائن را رخصت فعالیت نمی‌دهد. همه انبیاء چنین بودند و بدین جهت از روز نخست لبه تیز شمشیر شیاطین و طاغوتیان به سوی رهبران طریقه توحید بوده است.
اینجانب روان مقدس آیت الله شهید دستغیب را به عظمت یاد می‌کنم و به حال وی غبطه می‌خورم و اینک او را در حضور اولیاء الهی زنده می‌بینم و شهادتش را به امام عظیم امت و اهالی محترم فارس و بازماندگان عزیزشان تبریک و تسلیت می‌گویم.
خون مقدس او خط سرخ تشیع را رنگین‌تر می‌کند

آیت الله العظمی حاج شیخ حسین نوری همدانی

محضر مبارک رهبر کبیر انقلاب عظیم اسلامی ایران، حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی دام‌ظله العالی. دشمنان کینه‌توز و مخالفان زبون انقلاب اسلامی و جیره خواران منافق که موجودیت ضد خلقی خود را به طور کلی از دست رفته و در پرتگاه نابودی کامل می‌بینند، با کمال تاسف، یکی از تابناک‌ترین چهره‌های انقلاب اسلامی، آیت‌الله حاج سید عبدالحسین دستغیب را در شیراز به شهادت رسانیدند. شهادت این عالم ربانی و مجاهد خستگی‌ناپذیر و مهذب اخلاق و مربی جامعه را که با خون مقدس خویش، خط سرخ تشیع را رنگین‌تر و پیشرفت انقلاب را سریع‌تر می‌سازد، به ساحت مقدس حضرت بقیه الله ارواحنا فداء و به پیشگاه مبارک آن حضرت و به ملت شهید پرور ایران، به ویژه مردم غیور و سلحشور خطه فارس و به خاندان محترم دستغیب تبریک و تسلیت عرض می‌نماید و آمادگی خویش را جهت پیمودن چنین راه پرافتخاری اعلام می‌دارد. اطمینان کامل هست که با ریخته شدن خون این عزیزان، وعده الهی که پیروزی حق بر باطل است تحقق می‌گیرد.
انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا

او و دلسوخته‌گانی که پروانه‌وار احاطه‌اش کرده بودند، به آرزوی خود رسیدند

مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سیداحمدخمینی

برای مرد بزرگی چون شهید آیت‌الله مجاهد مرحوم آقای سید عبدالحسین دستغیب قدس سره‌الشریف و همراهان دلباخته‌اش شهادت بزرگ‌ترین افتخار و مرگ در بستر عادی بسیار کوچک بود. آن عارف ربانی و عالم متقی و دلسوختگانی که پروانه‌وار ایشان را احاطه کرده بودند، به شهادت عشق می‌ورزیدند و به معشوق خود رسیدند، ولی جنایتکاران خود فروخته و مزدوران آمریکایی با این جنایت هولناک آشکارترین سند سرسپردگی خود را نسبت به ارباب جهانخوار خود ارائه دادند و طرفداری آنها را از دشمنان اسلام به اثبات رساندند. اینان آیا با ترور این مردان پاک الهی آن هم با آن طرز دلخراش، جز نفرت ابدی و خشم توده‌های محروم چه بهره‌ای می‌توانند ببرند و چه طرفی می‌توانند ببندند؟ انا لله و انا الیه راجعون. من این مصیبت جانگداز را به جناب مستطاب عالی و اخوان محترم و خاندان جلیل آن شهید بزرگوار و سایر خانواده‌های داغدار تبریک و تسلیت عرض نموده سلامتی و شکیبائی برای آنان از خدای تعالی مسئلت می نمایم.
پیام تسلیت به حجت‌الاسلام و المسلمین سید هاشم دستغیب به مناسبت شهادت آیت‌الله دستغیب
منبع: ماهنامه شاهد یاران53_

جلوه‌هایی از سلوک اجتماعی شهید دستغیب

گفت و شنود شاهد یاران با حجت‌الاسلام و المسلمین محمد مشکین فام

بین عرفان ومبارزه، جمع کرده بودند...
زندگی و مرگ مردان خدا آکنده از آنات معنوی و شادابی است که حضور دائمی در محضر خداوند به آن لطف و جلای خاصی می‌بخشد. این احوالات برای کسانی که دلبسته زخارف جهان هستند درک ناشدنی است و لذا به جای تلاش برای تعالی روح به استهزای این مردان مرد می‌پردازند. در این گفتگوی خواندنی در باره این جنبه از شخصیت شهید دستغیب از زبان یکی از یاران صمیمی ایشان نکات جالبی را می‌خوانیم.
به نظر شما نقطه آغازین ورود شهید دستغیب به عرصه مبارزات که تا واپسین لحظات عمر ایشان ادامه داشت و ایشان را تبدیل به رهبر مبارزات در استان فارس کرد، کی و کجا بود؟
درباره شهید دستغیب از ابعاد مختلف می‌توان صحبت کرد، اما دو بعد در زندگی ایشان بسیار برجسته هستند. یکی بعد عرفانی و سیر و سلوک و عبودیت و خداپرستی و دیگری بعد مبارزات سیاسی است. این نکته را هم ذکر کنم که این دو با یکدیگر تنافی ندارند. اگر کسی وارد عرصه سیر و سلوک شد، البته اگر اهل کامل باشد، زمانی که وظیفه ایجاب می‌کند، باید وارد عرصه مبارزات شود. حضرت امام بهترین الگو هستند. بُعد معنوی محفوظ، اما وظیفه بر همه چیز غالب است. حضرت امام فرمودند: «اگر کسی به این بزرگواران کاری نداشت، در عالم معنوی و سیر و سلوک خودشان بسیار راحت بودند، منتهی وظیفه حکم می‌کند که انسان وارد این عرصه شود.» و لذا خودشان هم با آن علم و فقاهت و زهدی که داشتند، زمانی که احساس وظیفه کردند، وارد میدان شدند و کار را شروع کردند. حضرت امام در دوران مرحوم آیت‌الله بروجردی، این وظیفه را بر دوش خود احساس نکردند و تا زمان رحلت آیت‌الله حکیم هم همین طور.
زمانی که امام نهضت را آغاز کردند، شهید دستغیب هم احساس وظیفه کردند که وارد این عرصه شوند. نفس امام، نفس الهی بود. ایشان مرد الهی است. لذا آن نفس الهی که شروع شد، در شیراز ابتدا مرحوم آیت‌الله نجابت، اول مرد توحید و عرفان و استاد عرفان شهید دستغیب، متوجه شدند که مجموعه شرایط قیام در امام وجود دارد و لذا ایشان با پیروی از امام و با همکاری شهید دستغیب، این حرکت را در فارس شروع کردند.
در 48 سال پیش، سوای تبلیغاتی چون «شاه سایه خداست» و «سلطنت موهبتی است الهی که...» که در قانون اساسی مشروطه آمده، در اثر ناآگاهی مردم، شاه یک جور جنبه تقدس هم برای خودش پیدا کرده بود و بحث سیاسی در مساجد مساوی با عدم عدالت بود. به قول امام اگر می‌خواستند بگویند یک روحانی، عادل نیست، می‌گفتند سیاسی است. مردم آن دوره را با حالا مقایسه نکنید. طرز فکرها این گونه بود و فقط در سایه زحمات امثال شهید دستغیب بود که مردم فارس توانستند به تدریج افکار امام را درک و نسبت به واقعیت‌های سیاسی و جور و ستم دستگاه، آگاهی پیدا کنند.
استان فارس در اثر همین مجاهدت‌ها در همه مقاطع مبارزات خوب درخشید. در قیام 15 خرداد فقط در چند شهر تظاهرات شد و شهید دادیم که یکی شیراز بود. شعار ما این بود: «شب‌های جمعه مسجد جمعه». شهید دستغیب زمانی وارد میدان شد که غیر از مخالفت‌های آشکار رژیم، روحانیون درباری و طرفدار رژیم هم کارشکنی‌های عجیب می‌کردند. این طور نبود که روحانیون، معتقد به شهید دستغیب باشند. البته من مصلحت نمی‌بینم خیلی از مسائل را باز کنم. خداوند ستار است. برنامه‌هائی که شهید دستغیب با مشورت آقای نجابت می‌ریختند و اجرا می‌کردند، موجب پیشبرد نهضت بود. قبل از 15 خرداد تقریبا همه رژیم را قبول داشتند و حقیقتا کمتر کسی درک و شناخت شهید دستغیب را داشت. هنوز هم 15 خرداد پیش نیامده بود که رژیم مفتضح شود. نهضت فارس عمدتا به دوش شهید دستغیب بود و خون دل‌ها خورد، زندان‌ها رفت و تبعیدها شد.
جوان‌ها امروز متوجه بعضی از نکات نیستند و بسیاری از مسائل تاریخی باورشان نمی‌شود، یکی هم این نکته که ساواک در ذهن همه جا انداخته بود که از هر سه نفر، دست کم یک نفر ساواکی است و لذا همه باور کرده بودند که ساواک از کوچک‌ترین مخالفت با رژیم هم مطلع خواهد شد و دیگر کسی جرئت نداشت مبارزه کند، اما شهید دستغیب انصافا این فضا را شکست.
مبارزات شهید دستغیب پس از نهضت سال 42 امام به چه شکلی بود؟
[SPOILER]به شکل سخنرانی‌های تند و گسترده. ذره‌ای ترس و واهمه در جان این مرد وجود نداشت. لبه تیز حمله شهید دستغیب هم خود شاه بود، نه ادارات و استانداری‌ها. حضرت امام هم این طور بودند. همه می‌خواستند حملات را به سمت نخست‌وزیر و دیگران سوق بدهند، ولی امام صراحتاً همه چیز را متوجه شخص شاه می‌کردند. شهید دستغیب در بحث‌های امر به معروف و نهی از منکر، همواره علیه اشکالات اجتماعی صحبت می‌کرد. آن روزها حتی در ذهن مقدسین هم چیزی به اسم حکومت اسلامی مطرح نبود. خود حضرت امام هم تا سال 42 در این مورد صحبتی نفرمودند، اما در این سال پس از آنکه به زندان رفتند، این مطلب را عنوان فرمودند، به خصوص در نجف و از سال 48. یکی از ویژگی‌های شهید دستغیب این بود که مردم قلباً ایشان را بسیار دوست می‌داشتند، لذا در ماه‌های رمضان و محرم صحن مسجد به آن بزرگی همیشه پر بود.
رمز این محبوبیت چیست؟
هم در روایات داریم و هم قرآن می‌فرماید که هر کس برای خدا باشد، خدا برای اوست. محبوبیت شهید دستغیب به واسطه سلوک ایشان بود. شهید دستغیب دائما رفتار و گفتار خود را می‌کاوید که خلاف دستور خدا نباشد و از خودبینی و خودپرستی به دور باشد. شهید دستغیب فنای در الله و پیوسته در جستجوی رضای او بود. قرآن می‌فرماید که خداوند تبارک و تعالی متولی صالحین است. متولی نام شهید دستغیب نیز خداوند تبارک و تعالی است. ایشان همه چیز را برای خدا می‌خواست و لذا خداوند نامش را در قلوب زنده نگاه خواهد داشت. جریان‌های معنوی کاری به اسباب ظاهری ندارند. او حساب خود را با خدایش صاف کرد و لذا همه با او صاف بودند. محبوبیت قلبی مردم نسبت به شهید دستغیب عجیب بود. هنوز هم هست.
خاندان شهید دستغیب سابقه 700 ساله دارند. در محبوبیت این خاندان همین قدر بس که هر جا، مجلس، شورا و جاهای دیگر کاندیدا شوند، رای می‌آورند. مردم هنوز به شهید دستغیب علاقه دارند و هر کس قوم و خویش دور ایشان هم هست، همین که ثبت‌نام می‌کند، رای می‌آورد. مسئله‌ای که ما در زندگی همه اولیا و حتی ائمه معصومین می‌بینیم، بحث اتهامات است. شاید علت اصلی آن هم این است که افراد، افق فکری و فهم آن را ندارند و به جای اینکه بر اساس دستورات اسلام، فعل مومنین را حمل بر صلاح کنند، چون خودشان تنگ و تاریک و ترش هستند، شروع می‌کنند به متهم کردن. این وضعیت قبلا هم بوده، حالا هم هست. شهید دستغیب هم از این دایره بیرون نبود و ایشان را متهم به صوفی و درویش بودن می‌کردند.
خاطرم هست که در 21 رمضان، جمعیت در مسجد جامع موج می‌زد و ایشان بر منبر فرمود: «من درویش و صوفی نیستم. خدا لعنت کند صوفیه و دراویشی را که در مقابل معصوم می‌ایستادند.» بعد از خرداد 42 شایعه انداختند که سید عبدالحسین دستغیب از انگلیسی‌ها پول گرفته! در بهمن 56 و 57 ساواک تعبیر «سید حرام‌خور» را بر سر زبان‌ها انداخته بود. اتهامات همیشه الی ماشاءالله متوجه بزرگان دین بوده و هست و ایشان را هم به صوفی و درویش بودن متهم می‌کردند، در حالی که خودش صراحتا بر منبر گفت که نیستم. مسئله از میدان به در کردن بزرگان و مبارزان بود.
شهید دستغیب مبارزات را شروع کرد، این اتهامات هم که متوجه او بود و مردم هم که غالبا هیچی حالیشان نبود. حالا ایشان چقدر باید خون دل خورده باشد که بعد از یکی دو سال مبارزه بتواند مردم را بیدار کند، آن طور که در 16 خرداد 42 ریختند در خیابان‌ها و 4، 5 شهید هم دادد. نفس رحمانی این بزرگوار بود، وگرنه چرا جز در قم و تهران، در جای دیگری قیام نشد؟
شهید دستغیب دائما در احوال خود مراقبه می‌کرد و نوک سوزنی هوای نفس و منیت در ایشان نبود. شهید جباری، محافظ ایشان نقل می‌کرد بسیاری از اوقات حتی نان هم در خانه نبود. بارها به ایشان گفتیم شما مراجعه کننده زیاد دارید. اجازه بدهید از اداره قند و شکر چند کارتن قند بخریم، ولی ایشان اجازه نمی‌داد و می‌گفت همان‌طور که مردم با کوپن جنس می‌خرند، ما هم به اندازه کوپن خودمان می‌خریم و فرقی با آنها نداریم. حتی استفاده طبیعی و ساده از مقام خودش را هم اجازه نمی‌داد.
مرحوم آقای نجابت بعد از شهادت ایشان فرمودند: «یک روز شهید دستغیب پیغام داد بیائید که با شما کار دارم.» شب ساعت 11 بود که رفتم. ایشان گفتند:‌ «می‌خواهم با شما مشورت کنم. قصد دارم از امامت جمعه و مجلس خبرگان استعفا بدهم.» سئوال کردم: «چرا؟» فرمودند: «به اخلاص نزدیک‌تر است.» چیزهائی که برای دیگران آرزوست. شهید دستغیب می‌خواست کنار بگذارد و بدش می‌آمد و آن را مانع می‌دید. مرحوم نجابت گفته بودند: «بله، اگر انسان بیفتد و بمیرد، به اخلاص خیلی نزدیک‌تر است، اما این دست ما نیست. این هم وظیفه است و باید انجام داد.» و نگذاشته بودند.
ما کجائیم در این بحر تفکر، این بزرگواران کجا هستند؟ آنها می‌خواستند هیچ چیز نداشته باشند و هیچ چیز از آنها نماند و مسائل اعتباری پشیزی برایشان ارزش نداشت، بلکه مزاحم ایشان بود و ما گرفتار چه مسائلی هستیم. قسم خوردن مکروه است، ولی من والله قسم می‌خورم که میل حقیقی شهید دستغیب این بود که کاش امام جمعه نبود و دنبال سیر و سلوک و عبودیت خودش بود. من مطمئنم که امام هم چنین تفکری داشتند. شاهد من هم اینکه در سال 58 مرحوم آیت‌الله آشیخ عباس قوچانی، وصی مرحوم آیت‌الله قاضی به ایران آمدند. ایشان در نجف با امام بسیار مأنوس بودند. امام در مکتب معرفت، حکیم بودند. ایشان هم همین طور بودند. ایشان آمدند دیدن آیت‌الله نجابت. بعد به تهران به دیدار حضرت امام رفتند. آیت‌الله نجابت می‌فرمودند: «آشیخ عباس فرمودند همین که وارد محضر حضرت امام شدم، ایشان فرمودند: خوش به حالتان! شما راحتید، ولی ما گرفتار شده‌ایم.»، یعنی امام مسئله مبارزه با امریکا و این مشغله‌ها را برای خود گرفتاری می‌دانستند. افق روح و جان و قلب و سودای این بزرگواران متعلق به جای دیگری است. خصیصه بارز شهید دستغیب این بود که مسئله‌ای به نام «شخص»، «خود» و «من» ابدا در ایشان وجود نداشت.
و از تعبد عجیب ایشان نیز نکته‌ای را نقل کنم. شهید محمد حسین نجابت در جبهه بود و برای پدرش نامه نوشت که آبادان خیلی گرم است. مقداری آبلیمو و شکر بفرستید که برای رزمنده‌ها شربت آبلیمو درست کنیم. آیت‌الله نجابت 2000 شیشه آبلیمو تهیه کردند. به دو تن شکر نیاز داشتیم. بنده مامور شدم شکر را تهیه کنم. رفتم پهلوی شهید دستغیب و گفتم به دو تن شکر نیاز داریم، مجانی هم نمی‌خواهیم و پول می‌دهیم. شکر در بازار سیاه کیلوئی 32 ریال بود و اداره قند و شکر می‌داد کیلوئی 22 ریال. به ایشان گفتم نامه‌ای بدهید. می‌خواهم بروم شکر بگیرم برای جبهه. پول هم می‌دهیم. موقعی بود که امام فرموده بودند که اگر از من هم توصیه نامه‌ای آوردند، آن را دیوار بکوبید. شهید دستغیب گفتند یک متنی بنویس و نوشتم که برای جبهه این مقدار شکر نیاز داریم. شهید دستغیب زیر نامه نوشتند: باسمه‌تعالی جناب آقای مشکین فام مورد تائید است، ولی ننوشتند شکر بدهید یا ندهید. وقتی نامه را بردم اداره قند و شکر، خواندند و گفتند نیم ساعتی کار دارد و پشت سر من زنگ زدند به شهید دستغیب که حاج آقا! حالا شکر بدهیم یا ندهیم؟ تعبد ایشان در این حد بود. خدا رحمتشان کند.
یک موقع آیت‌الله سید محمد علی دستغیب نامه‌ای را دادند به من و گفتند این را بدهید به آقای نجابت. آیت‌الله دستغیب محضر مرحوم آیت‌الله قاضی، مرحوم آیت‌الله انصاری و مرحوم آیت‌الله خوانساری، یعنی سه تن از اولیای خدا را درک کرده بودند، اما مرحوم آیت‌الله نجابت بی تردید استاد عرفان ایشان بودند. جواب نامه را شهید دستغیب در پاکتی گذاشته بودند که روی آن اسم خودشان بود. آن را خط زده و نوشته بودند آیت‌الله نجابت. من گفتم زشت نیست؟ چون آقای نجابت استاد ایشان بود. آیت‌الله سید محمد علی دستغیب گفتند: «اتفاقا من به آقا گفتم ایشان گفتند پاکت یک ریال است چرا بیهوده اسراف کنیم؟ آقای نجابت هم مرا خوب می‌شناسند و می‌دانم که اصلا بدشان نمی‌آید.» ببینید چقدر باریک بین بودند که حتی یک ریال را اسراف نمی‌کردند.
در فروردین سال 42 وقتی که در قم آن فاجعه روی داد، شهید دستغیب در شیراز چه واکنشی نشان دادند؟
سخنرانی‌های مفصل و مکرر کردند. آن موقع دستگاه تکثیر نبود و ما کاربن می‌گذاشتیم و دستی می‌نوشتیم. اعلامیه از قم آمد که امسال مسلمین عید ندارند. این را شهید دستغیب به ما دادند و ما حدود 90 تا کپی و پخش کردیم. البته مردم هنوز در اوج بیداری نبودند. فرق خرداد 42 با بهمن 57 در همین است. در خرداد 42 نهضت فراگیر نبود و مردم هنوز آگاه نبودند. چیزی به نام حکومت اسلامی در ذهن هیچ کس نبود. 15 خرداد مردم فقط می‌گفتند که مرجعشان را گرفته‌اند و آنها باید قیام کنند. حتی بحث شکست رژیم و انقلاب هم نبود. هیچ از این خبرها نبود. سر جانشان می‌گفت که باید قیام کنند. حضرت امام که از خرداد 42 این همه تعریف کردند و گفتند خرداد 42 را بشناسید و من برای همیشه 15 خرداد را عزای عمومی اعلام می‌کنم،
به خاطر آن جنبه الهی بود که در جان مردم بود.
به تبعیدهای شهید دستغیب هم اشاره بفرمائید.
در خرداد 42 رنجرها به خانه شهید دستغیب آمدند، ولی نتوانستند ایشان را بگیرند. بعد از دو سه روز ایشان خودش را معرفی کرد و ایشان را بردند به تهران. 15 خرداد تمام شد و روزنامه اطلاعات هم در تیراژهای ده هزار و صدهزار چاپ شد. رژیم 15 خرداد را می‌گفت شورش کور. همه جا آرام شد، ولی شهید دستغیب آرام نمی‌گرفت و به هر مناسبتی اعتراضات خود را بیان می‌کرد. همین سبب شد که دوباره دستگیر شوند. سه بار ایشان را شبانه از منزلشان بردند. بار سوم در سال 56 در زندان بودند و با زحمات و مصائب زیادی بالاخره آزاد شدند.
بار آخر روزی که قرار بود ایشان آزاد شود، آزمون استاندار فارس به یکی از روحانیون زنگ زد و گفت: «فلانی! به آقای دستغیب بگو برای من آخوندبازی در نیاور. من خودم آخوندزاده هستم. به شرطی آزاد می‌شوی که بالای منبر نروی.» شهید دستغیب گفت: «خیلی خب!» ایشان آن شب آزاد شد و فردا شب رفت بالای منبر! وقتی ایشان احساس وظیفه می‌کرد، دیگر چیزی مانعش نمی‌شد. حتی خبر آمده بود که قرار است یکی از ارتشی‌ها ایشان را با تیر بزند. ایشان بالای منبر صحبت‌هایش را که تمام کرد، گفت: «آقایان ! من هیچ واهمه‌ای ندارم. ممکن است تیری هم در برود و بخورد به سینه من. هیچ مشکلی نیست.» ایشان آرام و قرار نمی‌گرفت و رژیم هم دائما ایشان را تبعید می‌کرد.

مدرسه‌سازی شهید دستغیب بسیار بارز است. در این باره هم به نکاتی اشاره کنید.
ایشان مجتهد تام بود و اجازه اجتهاد از مراجع بزرگ داشت و بنابراین بدیهی است که باید در این زمینه فعال می‌بود. روحانی یک وظیفه اصلی دارد و آن هم اینکه باید فقه آل‌محمد (ص) را رها نکند. این مطلبی است که علمای شیعه در طول 14 قرن برایش خون دل خوردند و جان دادند، اما آن را حفظ کردند، لذا این وظیفه روحانیت است و درس و فقه را نمی توان رها کرد. این حکومت اسلامی و احکام آن از کجا آمده؟ از همان کتب فقهی که علمای ما خون دل خوردند و سر دار رفتند و آنها را نوشتند، لذا وظیفه روحانی فقط فقه و مکتب اسلام است، بنابراین با اینکه مشکلات فراوانی بر سر راه بود، ولی ایشان با دست خالی و با توکلی حیرت‌انگیز این مدارس را ساخت. مدرسه حکیم مخروبه بود و ایشان واقعاً با دست خالی آن را ساخت. مدارس دیگر را هم همین‌طور. شاگردان ایشان و آیت‌الله نجابت در همه جا شاخص و بارز هستند. کاروان حج 300 تا روحانی دارد، 250 تا مال مدارس این دو بزرگوار است. روحانی نمره اول حج سال گذشته از فارس و از همین مدرسه‌ها بود. این امتحان را سازمان حج و زیارت می‌گیرد و ربطی به جائی ندارد که بگوئیم پارتی‌بازی شده. امتحاناتی که طلاب ما در قم می‌دهند، صدی نود قبولی می‌دهیم، جاهای دیگر صدی ده، یعنی طلاب مدارس این بزرگواران این جور سطح علمی‌شان بالاست. من خودم مدتی مسئول دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم بودم. هنوز سراغ ندارم یکی از روحانیون خودمان برای تدریس بیاید و اسم حق‌الزحمه بیاورد. معنویتی که در این بزرگواران بود، در شاگردانشان هم هست.
قبل از انقلاب در این مدارس رساله‌های عملیه امام خمینی هم توزیع می‌شد؟
بی تردید، یعنی نوارهای سخنرانی‌های امام از طریق دوستان به دست ما می‌رسید. اولین اعلامیه تند حضرت امام این بود که: «تقیه حرام است و اظهار حقایق، واجب. ولو بلغ ما بلغ» طلاب همین مدارس بودند که این اعلامیه را بردند و در همه جای شهر زدند. رساله امام در آن سال‌ها جلد نداشت و به اسم ایشان نبود. اعلامیه‌ها و نوارهای امام (ره) از طریق این مدارس به دست همه می‌رسید. متقابلا نوارهای سخنرانی شهید دستغیب را هم به قم می‌فرستادیم. شب 16 خرداد جلوی منزل شهید دستغیب چه کسانی زخمی شدند و رنجرها آنها را با سر نیزه زدند؟ حاج علی آقا حسینی. او کیست؟ شاگرد مرحوم آیت‌الله نجابت.
نظریه ولایت فقیه در حوزه موافقین و مخالفینی داشت. آیا شهید دستغیب تعبداً این نظریه را قبول کرده بودند یا از لحاظ علمی هم به آن رسیده بودند؟
فهمشان این بود. بحث ولایت فقیه از قدیم مورد اختلاف بوده. اینکه فقیه تا چه اندازه اختیارات دارد؟ آیا فقط در امور حسبیه اختیارات دارد؟ آیت‌الله دستغیب در مسائل سیاسی بی تردید تابع آیت‌الله نجابت بودند، لذا شب‌های جمعه که می‌خواستند صحبت کنند، صبح روز قبلش حتما با آیت‌الله نجابت مشورت می‌کردند و جلسه داشتند. آیت‌الله نجابت در سال 57 کتابی نوشتند با عنوان «ولایت مطلقه فقیه» و با ادله اجتهادی آن را اثبات کردند. این کتاب را آیت‌الله نجابت در تقابل با آرای آیت‌الله شریعتمداری نوشتند و چون او فقیه و مرجع بود، لذا باید مطلب قوی و محکمی می‌نوشتند. تازه در سال 64 بود که قضیه مطلق بودن ولایت فقیه مطرح شد و ائمه جمعه پشت قضیه را گرفتند.
شهید دستغیب در این گونه مسائل قطعا تابع آیت‌الله نجابت بود و لذا مسئله ولایت فقیه، فهم ایشان بود و بیش از اینها هم بود. بنابراین نظریه «ولایت مطلقه فقیه» در سال 64 برای همه مطرح شد، ولی 7 سال پیش‌تر مرحوم آقای نجابت مطلب محکمی نوشتند و کتابش هم چاپ شد و شهید دستغیب هم گفتند «خیلی خوب است، فقط سنگین است، علمیتش خیلی بالاست».
شهید دستغیب نظرش این بود که امام سیر عرفانی‌اش کامل است و خدای تبارک و تعالی ایشان را برای هدایت خلق موظف کرده است. برخورد ایشان نسبت به حضرت امام خیلی عجیب بود. ایشان با وجود اینکه خودش مجتهد و رکن نهضت فارس بود، در قبال حضرت امام به اندازه نوک سوزنی برای خود شأنی قائل نبود.
امام در 12 بهمن 57 به ایران آمدند و ما 14 بهمن در تهران بودیم و صبح رفتیم مدرسه رفاه و امام را زیارت کردیم. شهید محمد حسین نجابت نقل می‌کرد که عصر روحانیون آمده و در اتاقی نشسته و منتظر امام بودند. شهید دستغیب خسته شد و آمد به اتاق دیگری و شروع کرد به راه رفتن. اتفاقا امام وارد شدند. شهید دستغیب خم شد که دست امام
را ببوسد. لذا جمله‌ای که از شهید دستغیب هست که: «من اطاع الخمینی فقد اطاع‌الله» از سر جانش بیرون ریخته است، یعنی یک جمله الهی است.
ظاهرا ایشان معتقد بودند که وقتی مرجعیت با یک فقیه است، مراجع دیگر نباید دخالت کنند و بحث امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را مطرح کرده بودند. درباره این بحث حضور ذهن دارید؟
این کاری به شهید دستغیب ندارد. جامعه رهبر می‌خواهد. جامعه را نمی‌شود رها کرد و یک کسی باید این بار را بردارد. وقتی کسی این وظیفه را به عهده گرفت، این وظیفه از بقیه ساقط است، لذا وقتی امام مثلا فرمودند که شرکت در انتخابات تکلیف است، حالا اگر مجتهدی آمد و گفت به نظر من تکلیف نیست، او دیگر از عدالت ساقط است. حق ندارد در این مورد صحبتی کند، چون جامعه را یک نفر دارد اداره می‌کند و تعیین تکلیف هم کرده، لذا این بحث راجع به شهید دستغیب نیست، بلکه یک بحث کلی است.
آیا در سال، 56 پس از شهادت حاج آقا مصطفی مراسمی برگزار شد؟
خبر شهادت ایشان سری آمد، ولی در بسیاری از نقاط ایران سخنرانی‌هائی انجام شد و مجالسی را گرفتند تا چهلم که در قم جریان کشتار آن سه نفر پیش آمد.
درباره مخالفت شهید دستغیب با جشن هنر شیراز هم مطالبی را بیان کنید.
ایشان از 6 ماه قبل از برگزاری جشن هنر شروع کرد به مخالفت کردن با جشن هنر، آن هم نه یک بار که چندین بار و رژیم مصمم شد ایشان را بگیرد. خدا دانشجویان را خیر بدهد، شبانه رفتند در سرای مشیر را آتش زدند. این اعتراضات و سخنرانی‌های شهید دستغیب باعث شد که رژیم عقب بنشیند.
از مبارزات ایشان در سال 57 چه خاطراتی دارید؟
هنوز شاه بود که ایشان بالای منبر می‌گفت: «به چه مناسبت اگر شاه دستور داد ما باید اجرا کنیم ؟ ما دستور می‌دهیم شاه اجرا کند.» رهبری، هماهنگی و همه کارها با ایشان بود. ارتشی‌ها با ایشان ارتباط داشتند و سربازان را تشویق می‌کردند که به پادگان‌ها بر نگردند.
ایشان چگونه به امامت جمعه منصوب شدند؟
حضرت امام از سال 42 از ایشان شناخت داشتند. در سال 48 هم که شهید دستغیب به نجف رفته و دو سه ماهی در درس امام شرکت داشتند و شناخت امام از ایشان عمیق‌تر شده بود. در شیراز کسی شناخته شده‌تر از ایشان نبود.
شما پس از سال‌ها که از شهادت ایشان می‌گذرد، چه تفسیری از کلیت شخصیت ایشان دارید؟
شاخصه کل حیات مرحوم آیت‌الله شهید دستغیب در مسئله عبودیت و مبارزه با نفس ایشان است. کم افرادی را داریم که دنبال این موضوع باشند. حضرت امام در پیامی فرمودند: «این احتیاج به ریاضت دارد.» و بعد فرمودند: «بگذارم و بگذرم». باباطاهر می‌فرماید: «به هر الفی الف مردی برآید.» به هر هزار سالی یک مرد پدید می‌آید. اساس و محور شخصیت و مقام شهید دستغیب در مسئله عبودیت اوست، یعنی تعبد عام به تمام مسائل شرعی و واجبات و ترک همه مکروهات و انجام مستحبات و اینکه در تمام 24 ساعت نفس خود را می‌کاوید و مهار می‌کرد. منش حضرت امام هم همین گونه بود. فرق ایشان با سایر مراجع در چه بود؟ در این بود که حضرت امام وقتی به حوزه آمدند که درس بخوانند، از اول حواسشان به خودشان بود که نفسانیت و انانیت، ایشان را نگیرد. نفس باید مهار باشد، لذا در زندگی حضرت امام از همان اول جوانی، نمونه زیاد می‌بینیم.
شهید دستغیب هم همواره برای او و به یاد او بودند و این لازمه‌اش مجاهده عظیم و خون خوردن و صبر زیاد است و معلوم است که وقتی فردی در تمام عمر در مقام عبودیت و بندگی پایدار باشد، مقام بلندی می‌یابد. اساس حیات جاودان شهید دستغیب این است که خود را در راه خدا فانی کرد و لذا خداوند تبارک و تعالی به ایشان حیات ابدی داد. مسائل دیگر دنیا همه جنبی هستند. من یادم هست که هنگام ساخت مسجد جامع، خود ایشان در آنجا عملگی می‌کرد. شال سبزش را به کمر می‌بست و بیل می‌زد. آنجا مخروبه‌ای بیش نبود و ایشان بدون اینکه به یک نفر رو بزند و یا به پولداری مراجعه کند، مسجد را ساخت.
زمان شاه، ماه رمضان بود و استاندار به مسجد جامع آمد. یک نفر به ایشان گفت آقای استاندار تشریف آورده‌اند. داریم از زمان شاه حرف می‌زنیم نه از حالا. ایشان خیلی خونسرد بالای منبر گفت: «حالا یک کاغذی دست من داده‌اند که آقای استاندار آمده‌اند. آقای استاندار باید هم بیاید مسجد. در مسجد باید شهردار و سپور کنار هم بنشینند.» از کسی ابائی نداشت. یک نفر محراب مسجد جامع را ساخت. بعد به بنا گفت بنویس که سازنده کیست. شهید دستغیب نگذاشت. گفت: «اگر برای خدا کرده‌ای که خدا می‌داند. چرا می‌خواهی اسمت باشد؟» چون خودش این جور بود. ایشان وقت و عمر و جانش را در راه خدا فنا کرد و لذا جاودانه شد.
از نماز جمعه‌های ایشان خاطراتی را نقل کنید.
در کل ایران دو نماز جمعه خیلی اهمیت پیدا کرد. یکی نماز جمعه شهید دستغیب در بعد معنوی و نماز جمعه آقای رفسنجانی در بعد سیاسی. کم می‌شد که خطبه‌های نماز جمعه ایشان خالی از نام امام باشد. شهید با همه صلح کل بود، ولو با مخالفانش. ایشان با مرحوم آقای مدنی و مرحوم آقای صدوقی رابطه صمیمی داشت.
ایشان در مقطعی در دوران ریاست جمهوری در اول از بنی‌صدر حمایت کردند، در حالی که قبلا در مجلس خبرگان رفتارهایشان عدم رضایت از بنی‌صدر را نشان میداد. بعد هم در خطبه‌های نماز جمعه انتقادهای متعددی را نسبت به بنی‌صدر داشتند. جمع این موارد چگونه ممکن بود؟
ما موظفیم به ظاهر حکم کنیم. یک نفر آمده و برای ریاست جمهوری کاندیدا شده و در آن مقطع هم باطن خود را بروز نداده است. در یک جمع‌بندی ظاهری، شهید دستغیب فرمودند به او رای بدهید. در مجلس خبرگان قانون اساسی، شهید دستغیب روی مسئله ولایت فقیه خیلی پافشاری می‌کرد و با برخی از علمای آن مجلس هم اختلاف نظر داشت. یکی از علما گفته بودند حالا راجع به حضرت امام قبول، بعد از ایشان چه می‌شود؟ که ایشان به نقل از قرآن گفته بود اگر این آیه را بردیم، مثل آن را جایگزین می‌کنیم.
البته بعد که بنی‌صدر افکار خود را بروز داد، شهید دستغیب از منتقدین جدی او شد و حتی یک بار با هماهنگی شهید صدوقی و شهید مدنی، سه نفری به تهران و نزد امام رفتند و گفتند که بودن بنی‌صدر به صلاح نیست و دلایل خود را اقامه کردند و امام فرمودند الان وقتش نیست. این طبیعی است که بر اساس اعمالی که از فرد سر می‌زند، مواضع انسان هم فرق می‌کند.
و سخن آخر؟
ایشان بعد از تهجد و سحرخیزی و اذان صبح، زیاد پیاده‌روی می‌کرد. در اسلام مستحب است که شارب کوتاه باشد و یادم هست که ایشان شارب خود را به رغم طعنه برخی، بسیار کوتاه نگاه می‌داشت. مؤمن وقتی به فهمی می‌رسد، قضاوت اطرافیان نمی‌تواند در رای او تغییر ایجاد کند. مؤمن به خاطر مردم، فهم خود را تغییر نمی‌دهد و دیگران نمی‌توانند او را گول بزنند. غرضم از این حرف، فهم علمی است، نه خشک مغزی و استبداد. ایشان بر اساس روایات به این نتیجه رسیده بود که شارب باید کوتاه باشد. اگر می‌خواست دنبال فکر مردم عادی برود، همه چیز خراب می‌شد و به هم می‌ریخت. مؤمن روی فهمش می‌ایستد و ثبات رای دارد. عند ذکر الصالحین تنزل الرحمه. ذکر صالحین، رحمت را نازل می‌گرداند.
خداوند به شما توفیق بدهد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران53_[/SPOILER]

دوشنبه‌اي كه مي‌آيد


دوشنبه‌اي كه مي‌آيد

نويسنده:جهانگير خسروشاهي

- آرزوها و خاطرات، شريف را محاصره كرده بودند: دور و دراز، تكه‌تكه و دست نيافتني، مثل ابرهايي كه در آسمان حركت مي‌كنند. آرزوها و خاطراتي كه مثل هر روز سال‌هاي عمر او، تجديد مي‌شدند و دوباره فرو مي‌نشستند. سرگردان بود. مثل تنها مسافر يك كشتي بزرگ بي ناخدا و گم شده در ميان اقيانوسي بي كران.
امروز براي اولين بار از خانه خارج شده و به باغ بزرگي در حاشيه خيابان آمده بود. باغي خزان زده، در ماه آخر فصل پائيز. مي‌دانست كه پيرمرد روحاني در اين شهر زندگي مي‌كند. شايد بي جهت نبود كه دوست داشت سال‌هاي باقي مانده عمرش را در اين شهر بماند. چند روزي كه با پيرمرد روحاني هم‌بند بود، به ياد آورد. در ميان همه خاطراتي كه از پيرمرد داشت، هميشه يكي دلچسب‌تر از بقيه بود: قبله‌نما. قبله‌نما از نظر شريف، به قطب‌نماي كشتي مي‌مانست، وسيله‌اي براي نجات از سرگرداني. يك بار شريف از پيرمرد روحاني پرسيد: «با خودتان قطب‌نما حمل مي‌كنيد؟!»
پيرمرد تبسم كرد و گفت:
«گاهي آدم جهات طبيعي را گم مي‌كند. اين وسيله آنجا به كار مي‌آيد. اين فقط براي پيدا كردن جهات طبيعي است. اگر آدم جهات معنوي را گم كند، كار سخت است. در آنجا ميزان و قطب‌نما چيز ديگري خواهد بود. آنجا ولايت به درد مي‌خورد.»
شريف با جسارت پاسخ داد:
«من از اين حرف‌ها سر در نمي‌آورم.»
اكنون شريف به ارزش حرف‌هاي پيرمرد پي مي‌برد. چند روزي را كه با او در يك سلول بود، احساس تنهايي نكرد. روحش مدام در حال تجديد قواي معنوي بود. گويي پيرمرد لحظه به لحظه بر يقين و اطمينانش افزوده مي‌شد. نماز مي‌خواند و قرآن و دعا.
مدت‌ها پس از رفتن پيرمرد و چند ماه پس از اينكه شريف، آخرين برگه‌ هاي پرونده را با توضيح در اختيار ساواك قرار داد، بر خلاف قول رئيس و بازجو، از آزادي‌اش خبري نشد. دانست كه فريب خورده است. دانست بي جهت، تتمه اعتبار نداشته مبارزاتي‌اش را كه فقط براي ترميم روحي خودش موثر بود، از دست داده است. در آستانه نااميدي كامل قرار گرفت. بيمار شد و در بستر افتاد.
ديگر حتي دكتري براي سركشي در سلول او را باز نمي‌كرد. شريف تنها و منتظر براي آمدن مرگ، لحظه‌ها را مي‌شمرد. بعدها بود كه خبرهاي بيرون زندان به گوشش رسيد. در سراسر ايران انقلاب اسلامي آغاز شده بود. رژيم از مهار انقلاب ناتوان و عاجز مانده بود و امام خميني، هدايت سفينه انقلاب را بر عهده داشت.
طولي نكشيد كه انقلاب به پيروزي رسيد. مردم با عشق به اسلام و به پيشوايي يك روحاني كامل متحد شدند. شعار «الله اكبر» و «خميني رهبر» همه‌گير شد. با آزادي زندانيان سياسي، شريف نيز آزاد و رها، دوباره زندگي نويني را از سر گرفت. [SPOILER]
او ديگر سراغ سازمان و رفقاي قديمي‌اش نرفت. بي درنگ به مغازه كفاشي عموزاده‌اش رفت. مقداري پول داشت. آنها را به امانت نزد حسن، عموزاده‌اش، گذاشته بود. پول‌ها را گرفت و رفت و ديگر كسي او را نديد. باز هم به زندگي مخفي روي آورد، اما اين بار براي خودش، بي آنكه احدي از جا و مكان و نحوه زندگي‌اش اطلاع داشته باشد. چنان تنها مي‌زيست كه گويي در خلا زندگي مي‌كند. تصميم گرفت اگر بتواند در آينده روزنامه‌فروش شود. روحش را از هر انگيزه‌اي براي جاري شدن شور و شوق زندگي در آن خالي مي‌ديد. افسرده بود و خموده و مغموم و احساس مي‌كرد به انتهاي زندگي‌اش نزديك مي‌شود. روزنامه‌فروشي؟ تنها مي‌توانست يك توهم باشد.
از هنگامي كه شريف در اين محله كوچك از شهر شيراز ساكن شده بود، اغلب از خانه‌اش بيرون نمي‌آمد، مگر در موارد جزئي و ضروري. گاهي از تنهايي‌اش خارج مي‌شد و تا سر كوچه مي‌رفت، از مغازه خرت و پرتي مي‌خريد و دوباره بر مي‌گشت به خانه‌اي كه ارث پدري‌اش بود و سقف آن سوراخ شده بود و گربه‌ها تمام زواياي آن را مي‌شناختند. در همين خانه بود كه شريف تنها، رو به روي پنجره مي‌نشست و چشم به تاريكي شب مي‌دوخت، به گلدان حسن يوسف خيره مي‌شد و به گذشته مي‌انديشيد. هر چه نگاه مي كرد، تا قبل از ديدن لهراسب، آينده‌اي فراروي خودش نمي‌ديد، به حدي كه باورش نمي‌شد پس از اين شب، سحري نيز در كار آمدن باشد. شريف بارها از مغازه بقالي انتهاي كوچه خريد كرده بود. يك بار مغازه‌دار از او پرسيد:
«غريبي؟»
شريف سرش را تكان داد و گفت:
«اسم شما چيه؟»
مغازه‌دار گفت:
«لهراسب.»
شريف گفت:
«يك بسته كبريت هم بي زحمت.»
مغازه‌دار گفت:
«چه كاره‌اي؟»
شريف گفت:
«روزنامه فروش، خودت دستت توي كار هست. فايده‌اي ندارد. دارد؟»
مغازه‌دار گفت:
«تك و توكي مي‌خرند. بد نيست.»
شريف نگاهش را از روزنامه‌ها گرفت و به چهره پيرمرد خيره شد. كنار تقويم ديواري، بالاي صندوق صدقات، عكس پيرمردي روحاني در كنار عكس امام روي ديوار نصب شده بود. پرسيد:
«آقاي دستغيب الان چه كار مي‌كنند؟»
رگ اشكي در چشم لهراسب شكست. گفت:
«آقا را نمي‌شناسي؟!»
شريف سرش را پائين انداخت. گفت:
«كم.»
مغازه‌دار گفت:
«يك شب برويم كميل. از هر توضيحي بهتره.»
شريف گفت:
«بايد نفس حقي داشته باشد؟!»
لهراسب گفت:
«مرده را زنده مي‌كند والله.»
شريف گفت:
«يعني چه؟!»
لهراسب گفت:
«دل مرده را زنده مي‌كند به علي. با يك صلوات.»
شريف گفت:
«خيالم راحت شد.»
لهراسب گفت:
«بيشتر به ما سر بزن. اينجا دوستان آقا مي‌آيند و مي‌روند.»
شريف گفت:
«چشم.»
شريف دريافت كه بار سنگيني از دوشش برداشته مي‌شود. بدون خداحافظي به طرف منزل حركت كرد. عصر چهارشنبه‌اي بود كه شريف دوباره به مغازه لهراسب رفت. در آنجا مردي نگران ايستاده بود و با لهراسب حرف مي‌زد. شريف خواست برود. فكر كرد شايد صلاح نباشد حرف آن مرد و لهراسب را قطع كند. لهراسب او را صدا زد. گفت:
«بفرما داخل. ايشان يكي از نزديكان آقاي دستغيب هستند.»
شريف وارد مغازه شد و روي چهارپايه‌اي كنار ديوار نشست. لهراسب گفت:
«اين برادر هم علاقه‌مند به آقاست. حاج محمد!»
و رو به شريف گفت:
«نگفتي اسمت چيست؟»
شريف دل به دريا زد. گفت:
«شريف.»
لهراسب گفت:
«آقا شريف.»
حاج محمد با نگراني حرفش را ادامه داد:
«چهارشنبه، يعني همين امروز دفتر آقا خيلي شلوغ بود. داشتيم به كار مردم رسيدگي مي‌كرديم. اذان ظهر شد. آقا برخاست و به طرف سجاده رفت. نماز شروع شد. بعضي به ايشان اقتدا كردند. من هم اقتدا كردم. بعضي ديگر بايد جواب مردم را مي دادند. آقا در ركعت سوم شروع به خواندن تشهد كرد و بلافاصله متوجه شد اشتباه كرده‌اند. برخاستند و پس از نماز و سجده سهو، با حالي پريشان و رنگ متغير و ناراحت گفتند: چه خبر است اينجا؟ مگر موقع نماز نيست؟ آقا نماز عصر را خواند. من دست ايشان را بوسيدم و به اتفاق آقاي عبداللهي از منزل بيرون آمديم. تا اينجا عادي است. يعني نگراني ندارد، اما عبداللهي حرفي زد كه خيلي نگرانم كرد لهراسب.»
لهراسب گفت:
«عبداللهي چي گفت؟»
حاج محمد ادامه داد:
«عبداللهي گفت خدا به خير بگذارند. ازوقتي با آقاي دستيغب آشنا شده‌ام، ايشان هر بار در نماز اشتباه كرده‌اند، مصيبتي بزرگ پيش آمده.»
گفتم:
«به دلت بد نيار. ان‌شاءالله چيزي نيست.»
گفت:
«يك مرتبه سال 1342 بود. آقا در نماز اشتباه كردند، بعد از دو روز، خبر دستگيري امام به ما رسيد. مرتبه ديگري كه ايشان در نماز اشتباه كردند، بعد از دو روز، خبر فوت آيت‌الله حكيم رسيد. و اين بار خدا به خير بگذراند.»
شريف صبر كرد تا حاج محمد رفت. به لهراسب گفت:
«من علاقه دارم درباره آقا بيشتر از اين بدانم.»
لهراسب با او قرار گذاشت بعدازظهر همان روز به خانه مردي بروند كه او درباره آقاي دستغيب مطالب بسياري مي‌دانست. بعدازظهر، در ساعت موعود، لهراسب شريف را به خانه‌اي ساده و با صفا برد: خانه شيخ عيسي. شريف روي زيرانداز مندرس و تميزي نشست كه در ايوان كوچك و بسيار صميمي شيخ پهن شده بود. چاي خوردند و شيخ ساده و بي تكلف سخن گفت:
«روز سردي بود. خسته و كوفته بيرون حجره منتظر بودم. قرار بود يكي از آقايان براي مباحثه بيايد. دير كرده بود. مدرسه خلوت و در حجره‌ها بسته بود. هر چند دقيقه، طلبه‌اي با سرعت براي كاري از صحن مدرسه به طرفي مي‌رفت. چشمم به در مدرسه بود. ناگهان سيدي وارد مدرسه شد. بسيار مؤقر بود. دست دو تا بچه هفت، هشت ساله را گرفته بود. صاف آمد طرف من. سلام كرد. پاسخ دادم. پرسيدم: اهل كجايي سيد؟گفت: بوشهر آقا! لباس‌هايش كهنه و تميز بودند. لباس فرزندانش نيز. گفت: بايد آقاي دستغيب را ببينم. گفتم: من شما را به منزل ايشان مي برم، البته اگر ايشان فرصت داشته باشند. آيا قبلا وقت گرفته‌ايد؟ گفت: تو فقط ما را به منزل ايشان ببر.
به طرف منزل آقاي دستغيب حركت كرديم. نمي‌دانستم چرا پذيرفتم كه اين سيد را به منزل آقا ببرم، در حالي كه نتيجه كارم را نمي‌دانستم چيست. به منزل آقا كه رسيديم، آقاي دستغيب خودشان آمده بودند بيرون. تا سيد را ديدند، با او مصافحه گرمي كردند و بعد از توجه خاص به ايشان كه باعث تعجب من بود، گفتند: بچه را هم آورده‌اي؟گفت: بله آقا. آقاي دستغيب گفتند: وجه حاضر است، فرزندت را مداوا كن و بسته‌اي را به سيد دادند.
من گيج شده بودم. از منزل آقاي دستغيب بيرون آمديم. سيد را قسم دادم كه جريان را برايم تعريف كند. سيد گفت: يكي از فرزندانم سخت مريض شده بود. او را بردم دكتر. دكتر گفت بايد به شيراز برده و فورا عمل شود. هزينه عمل خيلي سنگين بود. مانده بودم فكري كه چه كنم. امكان تهيه هزينه عمل مطلقا براي ما مقدور نبود. از طرف حضرت حجت (عج) براي خانواده‌ام پيغام آوردند كه به شيراز برويد. نماينده من آنجاست. با نشانه‌هايي كه دادند، معلوم شد كه آن فرد آقاي دستغيب است. حتي به ما گفتند كه چگونه به شيراز برويد و آمدن پيش شما در مدرسه هم، جزو راهنمايي‌هايي بود كه ما شديم. به خودم لرزيدم. ديگر نتوانستم بفهمم چه مي‌گويد. چاي ميل بفرمائيد. از اين مسائل در زندگي آقاي دستغيب فراوان است. بفرمائيد.»
وقتي لهراسب و شريف، از منزل شيخ عيسي بيرون آمدند، هوا رو به تاريكي رفته بود. شريف گفت:
«من مي‌خواهم آقا را ببينم.»
لهراسب گفت:
«ان‌شاءالله درست مي‌شود.»
شريف از لهراسب جدا شد و به طرف منزل رفت.
از آن پس دغدغه شريف اين شد كه روزي با همين مغازه‌دار به حضور پيرمرد روحاني بشتابد و به او آشنايي بدهد و بگويد كه هم‌بندي او بوده است و تمام گذشته‌هاي خودش را روي دايره بريزد و از او چاره و درمان بخواهد. به پيرمرد روحاني بگويد كه چگونه مي‌تواند به «توبه» دست پيدا كند.
از آن پس شريف به مردم نزديك مي‌شد و درباره پيرمرد روحاني سئوال مي‌كرد، نحوه سلوك او را مي‌جست و هر بار دلبسته‌تر براي ديدار او خود را مهيا مي‌كرد. براي زمان نامعلوم، با شادي و ترس و ابهام، روزگار مي‌گذراند. وقتي شريف به خانه رسيد، دوباره مقابل پنجره را به هر جاي ديگري ترجيح داد. نشست و به زندگي‌اش فكر كرد. خود را شبيه به مردي يافت كه لهراسب سرگذشت او را و نحوه تحول او را براي شريف تعريف كرد:
«اين مرد كه از مغازه بيرون رفت، نامش احمد صبوري از ايل خودمان است. الان نگهبان يكي از مراكز مخابراتي شهر است. قبلا دزد بود. در گردنه‌هاي صعب‌العبور، غير از دزدي به جرائم ديگري هم دست مي‌زد. بر حسب اتفاق، يك روز جمعه، خطبه‌هاي آقاي دستغيب را شنيد. شنيدن همان و قصه تمام. به حضور آقا رفت و سير تا پياز زندگي‌اش را گفت و گريه كرد. وجودش با حرف‌هاي آقا و تاثير نفسش در يك آن زير و رو شد. زندگي دوباره‌اي شروع كرد. از آقا راه و چاره را پرسيد و توبه كرد. هنوز مراحل توبه‌اش ادامه دارد. خودش براي من گفت وقتي آقا داشت حرف مي‌زد، انگار براي من يك نفر خطبه مي‌خواند. به چشم ديدم كه حرف‌هايش از دل بر مي‌آيد. براي همين به دلم نشست. فقط همين».
شريف احساس كرد مغازه سر كوچه برايش خوش‌يمن بوده است. به بهانه‌هاي مختلف و براي خريد به لهراسب سر مي‌زد. آن روز را به ياد‌آورد كه به وجد آمده بود. دهانش را نزديك گوش لهراسب برد. گفت:
«من كمي هم با آقا آشنا هستم. اگر خدمت او برسم و نشاني بدهم، احتمالا او مرا خواهد شناخت.»
لهراسب چهره در هم كشيد، ولي چيزي نگفت. شايد به نظرش آمد كه شريف بي‌جهت ادعاي دوستي با آقا را دارد. شايد براي خوشامد او اين حرف را زده است. چند لحظه گذشت. لهراسب خنديد. گفت:
«قضيه را گفتم. جور مي‌شود ان‌شاءالله.»
شريف به خانه برگشت. روز بعد، بي‌اراده و شتابان به مغازه لهراسب آمد. لهراسب تا شريف را ديد گفت:
«وقت گرفتم آقا شريف!»
و شريف قلبش ريخت. گفت:
«كي؟»
لهراسب گفت:
«دوشنبه‌اي كه مي‌آيد.»
شريف در انديشه فرو رفت. با خودش عهد کرد در حضور آقا هر چه را كه در چنته دارد بگويد و هر چه آقا گفت همان را عمل كند تا شايد جبراني باشد بر آنچه در گذشته انجام داده است. لهراسب گفت:
«آقا شريف! فراموش نكني. ساعت هشت صبح روز دوشنبه.»
شريف گفت:
«چشم.»
لهراسب گفت:
«ببين آقا شريف! آقا مصاحبه كرده. ميخواهي بخواني؟» شريف احساس كرد چندان علاقه‌اي به خواندن مطلبي ندارد؛ اما قبول كرد متن را با خود ببرد، شايد آن را در منزل مطالعه كند.
لهراسب گفت:
«انگار حالت خوب نيست آقا شريف. برو استراحت كن.»
شريف از مغازه بيرون آمد. باران مي‌باريد. بي‌توجه به باران راه افتاد. به انتهاي خيابان رسيد. راه را اشتباه آمده بود. برگشت. وارد كوچه هفت‌بند شد. از لباس‌هايش آب مي‌چكيد. خيس خيس وارد خانه شد. براي اولين بار، ريزش باران در خاطرش شادي و شعفي را ايجاد كرد. دلش هواي صبح را داشت، هوايي پر طراوت شبيه به موج‌هاي حوض بزرگ يك صحن وسيع در لحظاتي كه مردم از آن وضو مي‌گرفتند.
لباس‌هايش را كه خيس شده بود، عوض كرد. شام مختصري خورد و رو به روي پنجره نشست. شب طولاني بيداري مي‌طلبيد. راديو را روشن كرد. صدايي آشنا اين عبارت را زمزمه مي‌كرد:
«و برحمتك التي وسعت كل شيء.»
صداي پيرمرد روحاني بود. دعا مي‌خواند. از اعماق قلب سوخته‌اش. شريف بي دليل دوست داشت صداي هم‌بندي‌اش را بشنود. نشست رو به روي پنجره. دعا پايان گرفت. ترديدش براي ملاقات كمتر شد. مصاحبه چاپ شده را برداشت و در ميان خلسه و بيداري خطوط را از نظر گذراند. مقداري از مطلب را خواند، ولي احساس كرد حالش خوب نيست، تمام استخوان‌هايش خرد شده‌اند و سرش وزن بسيار زيادي پيدا كرده است.
درد، درد، درد.
دو سه روز سرما خوردگي باعث شد نتواند از خانه بيرون بيايد. آفتاب روز سوم كه از پنجره به داخل اتاق افتاد، احساس كرد مي‌تواند از جايش بلند شود، برخاست. به پنجره نزديك شد. صداي تلاوت قرآن مي‌آمد. نيم خورده ليوان آب را در گلدان ريخت. لباس پوشيد و براي خريد مختصري از خانه بيرون زد.
كوچه هفت‌بند را پشت سر گذاشت. نزديك مغازه لهراسب، در نگاه اول، پرچم‌هاي سياه نصب شده بر سر در مغازه، توجهش را جلب كرد. صداي تلاوت قرآن به گوش مي‌رسد. دستگيره در مغازه را چرخاند. در باز شد. بهتش زد. روي ميزي شبيه به ميز نانوائي‌ها، مجله و روزنامه ريخته بود. باد، در آنها مي‌پيچيد و به سرعت ورق مي‌خوردند. صفحه يك روزنامه را به شيشه مغازه چسبانده بودند. چشمان شريف، روي خبر خشكيد و براي لحظاتي نتوانست بفهمد چه اتفاقي افتاده است. متن خبر را خواند:
«سراسر ايران به سوگ شهادت عالم رباني آيت‌الله دستغيب نشست.»
زانوهايش سست شدند و اشك در چشمانش حلقه زد. ادامه خبر را خواند:
«پيكر پاك آيت‌الله دستغيب، امروز در ميان اندوه مردم شيراز، به خاك سپرده شد.»
تاريخ روزنامه را خواند:
«21 /9/ 1360»
سوي چشمانش زير پرده اشك محو مي‌شد و باز مي‌آمد. خبر ديگري را خواند:
«همزمان با شكست مفتضحانه ارتش آمريكايي صدام در غرب، مزدوران آمريكا در شيراز دست به جنايتي وحشيانه زدند.»
در پاهايش تواني نيافت تا باز هم بايستد. نشست. عرق صورتش را پاك كرد. هنوز نميدانست چرا اين همه منقلب شده است.
از خودش پرسيد: راستي چرا؟ لهراسب از راه رسيد. آرام كنار شريف نشست و گفت:
«كجا بودي اين چند روز؟»
شريف گفت:
«حالم خوب نبود.»
لهراسب گفت:
«معلوم است، رنگت پريده كاكو.»
شريف گفت:
«روزنامه داري؟»
لهراسب گفت:
«آره»
شريف گفت:
«يكي لطف كن.»
لهراسب گفت:
«مي‌تواني ببري منزل؟»
شريف گفت:
«خيلي ممنون.»
فاصله مغازه تا خانه را در بي خودي طي كرد. عزت را ديد كه سايه به سايه‌اش مي‌آيد. رئيس را ديد. در كافه‌اي ميان جهنم، به تقسيم زقوم كمك مي‌كرد. رئيس موظف بود كه از هر جام، جرعه‌اي بنوشد و خلوص زقوم را تاييد كند. با هر جرعه‌اي كه مي‌نوشيد، لب و دهانش ذوب مي‌شد و استخوان‌هايش در مسير زقوم، عريان و نمايان. بلافاصله گوشت و لب و پوست تازه مي‌روييد دهان نمايان مي‌شد و جام بعد.
وقتي شريف به خود آمد. در خانه بود در خلسه‌اي ديگر، نشسته رو به پنجره. گلدان در آتش مي‌سوخت. شريف به عبارات روزنامه خيره ماند.
«عالم رباني، حضرت آيت‌الله سيد عبدالحسين دستغيب، امام جمعه شيراز، ساعت يازده و چهل دقيقه ديروز، هنگامي كه عازم محل برگزاري نماز جمعه بود...»
شريف احساس كرد آتش به طرف پنجره گسترش مي‌يابد. برخاست. كنار پنجره ايستاد. از آتش اثري نبود. پنجره را بازكرد. نسيمي سرد، صورتش را نوازش داد. عزت نگران و مضطرب، در حياط قدم مي‌زد. گويي در انتظاري سخت، لحظه‌شماري مي‌كرد. رئيس همچنان با فوج زقوم سرگردان بود. رو به روي پنجره نشست. نتوانست تحمل كند. برخاست. از در بيرون رفت. دويد. از كوچه هفت‌بند به خيابان وارد شد. يك وانت از آنجا رد مي‌شد. يكي از سرنشينان وانت فرياد زد:
«نگه دار! نگه دار!»
وانت از سرعتش كاست. ايستاد. شريف بالاي وانت پريد. پشت وانت پر بود از جماعت عزادار و نوحه‌خوان كه بيشتر لباس سياه به تن داشتند. وانت حركت كرد. شريف خود را ميان جماعت جا داد. از روزن، به در و ديوار نگاه كرد. تصاوير پيرمرد روحاني را ديد كه روي ديوار و در كنار مساجد نصب شده بود و پرچم‌ها را ديد كه از هر كوي و برزن شهر، آويخته بود.
وانت، نرسيده به اجتماع مردم ايستاد. شريف پياده شد. نزديك‌تر، دسته‌هاي عزادار، بال در بال هم گريه مي‌كردند و بر سر و سينه مي‌زدند. دست‌ها بود كه آوار مي‌شد روي سرها و سينه‌ها. شريف حال مردم را كه ديد، با خود انديشيد: آيا آنچه من درباره اين عالم بزرگ، به عنوان پرونده شماره 14 جمع‌آوري كردم، در شهادت او تاثير نداشته است؟ و گريست. از يك پيرمرد سياه‌پوش پرسيد:
«آقا چطور شهيد شد؟»
«با بمب. قطعه قطعه شد، در راه نماز جمعه.»
شريف از خودش پرسيد:
«يعني مي‌شود همه اين قضايا در خواب و خيال باشد؟» صداي ضرب دست‌ها بر سينه‌هاي زخمي پر از اندوه، او را به خود آورد. دانست آنچه مي‌بيند، در خواب و خيال و وهم و رويا نيست و مصيبت واقع شده است. عزت را ديد كه همچنان مضطرب و بي‌قرار، نگران اوست. رئيس نيز همچنان در تقسيم زقوم، كمك مي‌كرد، فرياد زد:
«قرار است دوباره تو را ببينم!»
بغض شريف، گريه شد. اشك آمد، داغ و سوزنده.
شريف در ازدحام نگاه‌هاي معصوم مردم، دانست كه عمري از اين نگاه‌ها و صاحبان آنها بيگانه بوده است و محروم. دانست هيچ‌گاه در تصميم‌گيري‌هاي او، نگاه‌هايي را كه امروز مي‌ديد، سهمي نداشته‌اند. معجوني از شادي و ترس و ابهام، روحش را در بر گرفت. به دستغيب فكر كرد. او كه توانسته بود ظرف مدت كوتاهي ديد شريف را نسبت به دين و جهان هستي تا حدي تغيير دهد. آن انسان بزرگ...
خود را در معرض تندبادي ديد خانمان برانداز و بنيان كن. نشست، به سختي توانست به جلو نگاه كند. از اينكه در سال‌هاي گذشته در مقابل خود نور هدايتي نمي‌توانست ببيند، حسرت خورد و اشك ريخت. شريف به محل مراسم نزديك‌تر شد. صداي بلندگو از اطراف به گوش مي‌رسيد. شريف شنيد كه سخنران مجلس گفت: «آيت‌الله دستغيب، براي جامع عتيق شيراز، سروي بود بي تعلق و هميشه سبز.»
شريف گريه كرد. سخنران مجلس گفت:
«نسب آن بزرگوار، با 32 واسطه به امام چهارم (ع) مي‌رسد.»
شريف ديگر ندانست چه مقدار از زمان گذشت. تنها لحظه‌اي را احساس كرد كه سيل جمعيت عزادار به تموج در آمد. در ميان مردم گم شد. زمان سپري گرديد تا اينكه ناگهان خود را در ابتداي كوچه هفت‌بند ديد. به طرف خانه رفت. نمي‌دانست شب به نيمه رسيده يا نه. چه فرقي مي‌كرد؟ اولين بار بود كه در دوره جديد زندگي‌اش تا اين ساعت از شب بيرون مانده بود. براي او، شكستن قانون زندگي مخفي، تازگي داشت. نرمه باران زيبائي از دقايقي قبل شروع شده بود.
در را باز كرد و وارد خانه شد. از راهرو گذشت. به نظرش آمد كه نور و پنجره، برايش تنها هستند. داخل اتاق شد. كليد برق را فشار داد. برق روشن نشد. دلش ريخت. با خود گفت: «اين لامپ هم سوخته. مثل گذشته زندگي من.»
شريف صدايي را شنيد. قبل از اينكه بتواند كوچك‌ترين اقدامي انجام دهد، دستي محكم دهانش را گرفت و بوي تندي شامه‌اش را آزرد. صدايي گفت: «به سازمان خيانت كردي شماره دو!»
شريف در واپسين لحظات، صداي شماره 33 را شناخت. داروي بيهوشي، اثرش را آشكار كرد. بدن شريف، ميان دست‌هاي شماره 33 شل شد. شريف در خلسه‌اي لذت‌بخش، صداي عزت را شنيد: «شريف! كار سازمان جاسوسي براي خارجي‌هاست. من چون فهميدم كشته شدم.»
شريف خودش را ديد كه روي سطحي بي رنگ و گسترده راه مي‌رود. هيچ حس و جنبشي نداشت. دلش مي‌خواست فرياد بزند و بگويد: يعني من هم ممكن است مثل عزت بميرم!
شماره 33 به لاشه بيهوش شريف كه روي تخت قرار داشت، تنها يك ضربه چاقو زد و بلافاصله آنجا را ترك كرد. در خانه باز مانده بود. باد مي‌وزيد و باران چون شلاق بر پنجره بسته اتاقي مي‌زد كه جسد شريف در آن قرار داشت.
الحمدالله والاً و اخراً

منبع: ماهنامه شاهد ياران53_[/SPOILER]

جلوه های ماندگار دعوت به حق...

آیت‌الله سید محمد هاشم دستغیب
درآمد

معلم اخلاق و مهذب نفوس، شهید آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب (قدس سره‌الشریف) بیش و قبل از هر چیز در جامعه دینی ما مکانتی عرفانی دارد. او را به تقرب به خدا و دستگیری از بندگان او می‌شناسند و آثار ماندگارش که پس از سال‌ها هنوز مورد مراجعه مشتاقان عرفان اسلامی است، شاهدی بر این مدعاست. آنچه در پی می‌آید معرفی جامعی است از این آثار ارجمند که توسط فرزند گرانمایه‌اش سید محمد هاشم دستغیب صورت گرفته است.
صلوه الخاشعین

این کتاب پر ارج نخستین اثر شهید محراب آیت‌الله دستغیب است که اولین چاپ آن به صورت چاپ سنگی در 45 سال قبل انجام گرفته است، در بحبوحه شور و شوق آن شهید به معنویات نوشته شده و همان طور که از نامش پیداست از آیه شریفه الهام گرفته که در سوره مؤمنون می‌فرماید: «قد افلح المومنون الذینهم فی صلواتهم خاشعون» هر آینه اهل ایمان رستگار شدند آنان که در نمازشان خاشع می‌باشند. سالیان دراز این کتاب نایاب بوده و مشتاقان از دور و نزدیک به سراغش می‌آمدند، اما مقدر چنین بود که پس از شهادتش این کتاب کیمیا اثر، در اختیار علاقمندان قرار گیرد.
این کتاب از مقدمه و چهار مطلب و خاتمه تشکیل شده است. در مقدمه آن مختصری از اصول عقاید و بخشی از روایاتی که درباره فضیلت نماز رسیده است سخن می‌رود که نماز مقبول موجب خاموش کردن آتش‌های افروخته شده است و از هر صدقه و حج و عمره‌ای برتر است.
در مطلب اول در باره دلیل‌های لزوم حضور قلب و شرح معنی خشوع و خضوع بحث می‌کند و نماز را برای برپا داشتن یاد خدا می‌داند و می‌فهماند که چگونه نمازگذار با پروردگارش مناجات کننده است و جز به مقدار حضور قلب از نماز پذیرفته نیست.
در مطلب دوم مقصود از حضور قلب و چگونگی تحصیل آن را تشریح می نماید و پیدا شدن حضور قلب را در ایجاد مقتضی و برطرف کردن موانع می‌داند و مقتضیات آن را مهم دانستن نماز می‌شمارد که در نتیجه فهمیدن فناء دنیا و بقاء آخرت و یقین به لذت‌های معنوی می‌داند که نماز وسیله تحصیل آنهاست و خلاصه اساس غفلت را در دنیا دوستی می‌داند که به زینت‌های واهی آن دلبسته و از یاد خدا بی خبر می‌سازد.
در مطلب سوم مانی افعال و اقوال نماز و مقدمات آن مورد بحث قرار می‌گیرد و برای طهارت معنوی که از مقدمات نماز مقبول است، پاکی از کبر و فخر و هوی حقد و حسد و عداوت ستم و متابعت و میل به شهوات، حب دنیا و غفلت از یاد حق را شرط می‌داند، لباس تقوا را برای پوشش در حقیقت نماز لازم می‌داند و به جا آوردن نماز را در خانه محبوب مؤثرتر می‌بیند. آنگاه در افعال نماز از قیام و رکوع و سجود و جلوس و اقوال نماز از حمد و سوره و ذکر رکوع و سجود و تسبیحات و تشهد و سلام، کلمات نغز و جملاتی پر معنی را همراه با آیات و روایات بیان می‌فرماید.
در مطلب چهارم از شرائط و معانی باطنی نماز و موانع قبولی آن سخن می‌رود و برای تحصیل حضور قلب راهنمائی‌هائی از بزرگداشت حق و تنظیم او همراه با شناختن پستی نفس خود می‌نماید و لازمه این دو معرفت را خشوع معرفی می‌نماید. از خوف و رجاء در نماز سخن می‌گوید و از پیدا شدن عجب می‌ترساند و در آخر درباره حدیث مشهور معاذ برای پیشگیری از پیدا شدن موانع قبلی بحث می‌نماید.
خاتمه کتاب را بخشی از دستورات سیر و سلوک الی‌الله تشکیل می‌دهد که چگونه فکر و اندیشه را باید کنترل نمود و اوقات شبانه‌روز را تقسیم کرد و در هر حال از توشه آخرت غفلت ننمود.

داستان‌های شگفت

رغبتی که همگان به شنیدن سرگذشت دیگران دارند قابل انکار نیست، بخشی از سرگرمی‌های زندگی را همین موضوع تشکیل می‌دهد و فرصت‌طلبان از این احساس طبیعی نهایت بهره را برده و با ذکر داستان‌های جعلی و سرگذشت‌های مهیج دروغین جیب خود را پر می‌سازند. قرآن مجید و دیگر کتاب‌های آسمانی از این احساس طبیعی بشر استفاده مثبت فرموده و با ذکر داستان‌های حقیقی و سرگذشت خوبان و بدان نکات متعددی را یادآوری می‌فرمایند و بدیهی است که بیان حقایق در ضمن داستان رساتر و در دل بهتر جا می‌گیرد. بزرگان دین نیز این روش کتاب آسمانی را پیروی کردند و حقایق و معارف را در ضمن داستان‌ها و مثل‌ها بیان کردند تا گیراتر و به فهم و قبول نزدیک‌تر باشد.
در این دوره نیز شهید محراب حضرت آیت‌الله دستغیب بخشی از عمر پر برکت خود را به ثبت و نوشتن خاطراتی که از بزرگان دین و صاحبان تقوی و یقین داشتند صرف کردند و حاصل این رنج، کتاب پر ارج «داستان‌های شگفت» و به راستی و بدون اغراق کتابی است بی نظیر که از جنبه‌های متعدد برای اجتماع مفید است. این کتاب در چهارمین چاپ آن که کامل‌ترین چاپ‌هایش می‌باشد در 148 داستان تنظیم شده و با نتیجه‌گری‌های جالب آن، شهید از هر داستانی حقایق را با قلم رسا ضمیمه شیرینی داستان نموده است که برای هر پیر و جوان، عالم و عامی علاوه بر اینکه سرگرم‌کننده است، دانشی بر معلوماتش می‌افزاید و ایمانش را به غیب زیادتر و امیدش را به پروردگارش قوی‌تر می‌سازد. من در این مقام هر چه بخواهم درباره این کتاب بنویسم بهتر از مقدمه مختصری که خود آن شهید در ابتدای این کتاب نوشته نمی‌بینم. به گفته یکی از دوستان این مقدمه به اندازه همه این کتاب
ارزش دارد، البته برای اهلش.
«این ضعیف در مدت عمر خود داستان‌هائی از بندگان صالحین و صاحبان تقوی و یقین دیده و شنیده‌ام که هر یک از آنها شاهد صدقی است بر الطاف الهیه از پیروزی کرامات و استجابت دعوات و نیل به درجات و سعادات و دیدن آثار توسل به قرآن مجید و ائمه طاهرین صلوات‌الله علیهم اجمعین. در این هنگام که سنین عمرم رو به آخر و از پنجاه و پنج گذشته و قاصدهای مرگ یعنی ضعف قوا و هجوم امراض مرا به قرب رحیل در جوار رب جلیل و ملاقات اجداد طاهرین و سایر مؤمنین بشارت می‌دهد،خواستم آنچه از آن داستان‌ها به خاطر دارم در این اوراق ثبت کنم به چند غرض:
1- هر چند از عباد صالحین نیستم، لکن ایشان را دوست دارم و آرزومندم که از آنها بگویم و از آنها بنویسم و از آنها بشنوم و آنها را ببینم، «گر از ایشان نیستی می‌گو از ایشان.»
2- چنانکه در حدیث رسیده نزد یاد خوبان، رحمت خدا نازل می‌شود. امید است نویسنده و خوانندگان عزیز مشمول این رحمت باشیم.
3- چون هر یک از این داستان‌ها موجب تقویت ایمان به غیب و رغبت قلوب به عالم اعلی و توجه به حضرت آفریدگار است، آنها را ثبت کردم تا فرزندانم و سایر خوانندگان بهره‌مند شوند و خصوصا در شدائد و مشکلات دچار یاس نشوند و دل به پروردگار قوی دارند و بدانند که دعا و توسل را آثاری است حتمی، چنانکه سعی در تحصیل مراتب تقوی و یقین را مقامات و درجاتی است که از حد ادراک بشر افزون است.
4- شاید پس از من عزیزی از مطالعه آنها با پروردگار خویش آشنا شود و او را یاد کند و حال خوشی نصیبش گردد. خدا هم به فضل و رحمتش این روسیاه را یاد فرماید.»

گناهان کبیره

راه رسیدن به درجات عالی و پذیرفته شدن عبادت و شرط رستگاری، تقواست و خداوند پرهیزگاران را دوست می‌دارد و بهشت جاویدان را برایش آماده فرموده است، بلکه ارزش هر کس به اندازه تقوی او است. مرتبه نخستین تقوا انجام واجبات و ترک محرمات است و شخص مسلمان باید واجبات و محرماتش را بشناسد تا با رعایت آنها از هلاکت ابدی برهد و به رستگاری همیشگی برسد.
عمده واجبات که همان فروع دین باشد، در ساله‌های عملی موجود و مورد استفاده طالبین می‌باشد، ولی جهت دوم تقوی که پرهیز از گناه است، با اینکه به مراتب مهم‌تر و لازم‌تر است تا زمینه پذیرفته شدن واجبات فراهم گردد، آن طوری که شایسته است به واسطه ندانستن و نشناختن گناهان رعایت نمی‌شود و متاسفانه برای جبران این نقص بزرگ در اجتماع دینی ما قدم مثبت و شایان توجهی برداشته نشده است و تا چندی قبل کتاب به زبان فارسی در این باره مشاهده نشده است، لذا برای برطرف کردن این کمبود در سطح جامعه اسلامی، بزرگمرد عالم اسلام و افتخار جامعه روحانیت شهید محراب حضرت آیت‌الله دستغیب چندین سال به تالیف و تدوین این کتاب ارزنده همت گماشت و به حق شاهکار آثار خودش را تقدیم اجتماع نمود و راستی اثری بی نظیر و جامع را که عالم و عامی هر کس در هر حدی از معلومات است می‌تواند از آن استفاده نماید، از خود به جا گذاشت. به فرموده خودش کتاب «گناهان کبیره و قلب سلیم» حاصل عمر من است با اینکه از نظر علمی بسیار غنی است و از نظر مدرک چیزی فروگذار نشده است، در عین حال از پیچیدگی عبارت و غلاظت سخن خالی است و با بیانی رسا و شیوا مطالب را می‌رساند.

قلب سلیم

مستفاد از آیات و اخبار، برنامه پیغمبران در تزکیه و تعلیم خلاصه می‌شود که برای کمال انسانیت راه منحصر می‌باشد، تزکیه یعنی پاکسازی نیز قبل از تعلیم لازم است. وظیفه انبیاء پاک کردن مردم از رذائل اخلاقی و زشتی‌های نفس و به تعبیر دیگر مساعد کردن زمینه برای بارور شدن اعمال و اعتقادات است، بدیهی است اگر بهترین تخم‌ها را با آبیاری مرتب ولی در زمین نامساعد بکارند نه تنها نفعی ندارد بلکه خود آن تخم را نیز از کف داده‌اند، اینست که گفتیم برنامه پیغمبران پیش از تعلیم تزکیه است یعنی آمادگی نفس برای بارور شدن اعتقاد و عمل.
اگر بیماری‌های اندرون برطرف نگردد آنچه اسباب هدایت از جهت تعلیمی است نتیجه عکس دارد همانطوری که از آیات و اخبار بسیاری استفاده می‌گردد. برنامه تزکیه انبیاء نیز در دو مرحله بیرون و اندرون دنبال می‌شود یعنی برای پاک شدن نفس و بارور شدن اعتقاد و عمل لازم است موانع و خار و خاشاک برطرف گردد موانعی که مربوط به اعضاء و قلب است یا به تعبیر صریح از گناهان بدنی و قلبی دور شود.
تزکیه نسبت به افعال همان ترک گناهان کبیره است و تا شخص از همه کبائر پرهیز نکند نباید انتظار داشته باشد اعمالش سودمند شود همانطور که در صریح قرآن است: «خداوند تنها از پرهیزکاران می‌پذیرد.»
تزکیه نفس و پاکی اندرون را نیز شرط هدایت و سعادت دانسته و می‌فرماید: «کسانی که ایمان آوردند و ایمانشان را به ستم نپوشاندند برای ایشانست امنیت و ایشانند راه یافتگان.» (سوره انعام 6 آیه 82 )
اینجاست که شهید محراب آیت‌الله دستغیب پس از کتاب گناهان کبیره به فکر تکمیل آن در مرتبه دوم تقوی افتاد و به تعبیر خودش «قلب سلیم» کلاس دوم این راه است.
این کتاب را در دو بخش عمده تنظیم کرده است، بخش اول در عقائد و بخش دوم در اخلاق، از آنچه باید نفس انسانی پاک باشد و به هر چه که بایستی آراسته شود با بیانی رسا و قلمی شیوا به رشته تحریر درآورده است.

قیام حسینی (ع)

قیام ابی عبدالله الحسین (ع) نقطه عطفی در تاریخ اسلام می‌باشد که چون کوکب درخشانی فصل جدیدی در زندگی بشریت می‌گشاید. انقلابی که مبدأ و منشاء انقلابات دیگر و حرکتی شگرف که موجب تحرک بیشتر گروه‌ها و جنبشی فوق‌العاده که سبب بیداری توده‌ها و پیدایش افکار جدید و آزادیخواهی‌های حقیقی که در بندگی خدا خلاصه می‌شود، گردید.
با فریاد «مرگ با شرافت بهتر از زندگی ننگین است» و «اگر دین ندارید، ‌در زندگی دنیایتان آزاد مرد باشید» روح حمیت و جوانمردی را در غافلان و بی خبران بیدار می‌کند و با ناله «خدایا به خواست تو خشنودم و برای فرمانت فرمانبردار، جز تو معبودی ندارم» راه بندگی را در رضا و تسلیم خدامی‌نمایاند و با مناجات «همه مردمان را به جملگی در راه دوستی تو رها نمودم و خانوده‌ام را برای دیدارت به اسارت دادم.
خداوندا اگر مرا در را دوستیت پاره پاره کنی، دلم به غیر تو مایل نمی‌گردد» راه عشق‌بازی و محبت‌ورزی حقیقی را نشان می‌دهد.
زاده حسین و پیرو مکتبش که خون حسینی (ع) در اعماق وجودش می‌جوشید، حضرت آیت‌الله شهید عبدالحسین دستغیب در زمینه قیام جدش حسین علیه‌السلام سخنرانی‌های جالب و آموزنده‌ای دارد که تا این تاریخ تنظیم نشده و امید است بزودی این اثر نفیس هم در اختیار علاقمندان گذاشته شود و شکی نیست که چون سایر آثار معظم له مورد استقبال همگان قرار می‌گیرد.

سیدالشهداء

رواج مکتب اهل بیت و دوستی ایرانیان به این خانواده بحث‌های متعددی راجع به حضرت اباعبدالله‌الحسین (ع) را پیش آورد و مخصوصا درباره قضیه کربلا مطرح می‌شود، آیا واقعه کربلا تقدیر خدائی بود؟ و آیا مقدرات مستلزم جبر است؟ پس حسین(ع) و یارانش مزدی ندارند و قاتلینشان نیز عقابی نباید داشته باشند چون جبراست؟ دیگر آنکه آیا حسین (ع) می‌دانست در این سفر کشته می‌شود یا نمی‌دانست؟ اگر می‌دانست چرا رفت و به دست خود، خودش را به هلاکت انداخت و اگر نمی‌دانست چگونه امام معصوم از چنین جریان مهمی بی اطلاع است و با علم امام و مقام امامت منافات دارد. از همه اینها گذشته هدف حسین (ع) از حرکت به سوی کربلا چه بود؟ آیا برای ریاست و تشکیل حکومت بود یا برای نهی از منکر و یا به قول عوام برای شفاعت کردن از گنهکاران امت، خودش را به کشتن داد؟ دیگر آنکه چرا زن‌ها و بچه‌ها را با خودش آورد؟ کسی که می داند کشته می شود، چرا به خانواده‌اش زحمت سفر را تحمیل می‌کند؟ مصیبت و داغ مردان برای آنان کافی است، چرا مرارت اسارت به آن افزوده گردد؟
اینها و نظائرش بحث‌هائی است که در ایام عاشورا توسط آیت‌الله شهید دستغیب در سالیان پیش انجام گرفته و قسمت‌هائی از آن ثبت شده است. بیست مجلس از این سخنرانی‌ها به نام کتاب «سیدالشهداء» به چاپ رسیده است و با مطالعه این کتاب که به زبانی بسیار ساده و قابل فهم برای عموم بیان شده است، از مطالعه بسیاری از کتاب‌هائی که در این زمینه نوشته شده، خواننده بی نیاز می‌شود.
همچنین در این کتاب شریف هدف عالی حسین (ع) را معرفی ایمان و حقیقت بندگی دانسته و شأن آقا را بالاتر از قیام به خاطر ریاست دنیوی و تشکیل حکومت به جهت مادی آن می‌داند. در این کتاب ثابت می‌کند که حسین (ع) می‌دانسته در سفر کربلا کشته می‌شود و وظیفه خطیرش اقتضاء می‌کرده حرکت کند و دین اسلام را با کشته شدن حفظ نماید و بدون این که خود را به هلاکت بیندازد، هدف حاصل نمی‌شد و بلکه اگر به کربلا نمی‌رفت، خود را به دست خودش به هلاکت همیشگی افکنده بود. بردن زن‌ها و بچه‌ها نیز ضروری بود تا جلوی تبلیغات سوء بعدی بنی‌امیه را بگیرد و آنان را مفتضح نماید و در حقیقت اسارت زن‌ها متمم قیام و شهادت ابی‌عبدالله (ع) بود تا نهالی را که نشاند، آبیاری کنند و بارور گرداند.

خطبه شعبانیه

در آخرین روزهای ماه شعبان، رسول خدا (ص) در خطبه نماز جمعه مطالب لازم و عام‌النفعی راجع به برنامه اسلامی ماه مبارک رمضان تذکر فرمود. نخست بزرگی این ماه عزیز را رساند که بهترین ماه‌هاست، شب‌هایش بهترین شب‌ها و روزهایش بهترین روزهاست. در این ماه شریف، خداوند بندگانش را به مهمانی دعوت فرموده است و پذیرائی‌های مناسب مقامش از آنان می‌فرماید؛ نفس‌هایشان تسبیح و خوابشان عبادت و اعمالشان پذیرفته و دعایشان مستجاب است، لذا پیغمبر (ص) مسلمانان را به دعا و نیت راست و دل پاک تشویق می‌فرماید تا از خدا بخواهند به روزه و خواندن قرآن در این ماه موفق گردند و مشمول رحمت‌های الهی گردند، مخصوصا در اوقات نمازهای واجب دست به دعا بردارند که بهترین ساعات است و خداوند در این ساعات نظر لطف به بندگانش داشته، مناجاتشان را پاسخ و دعایشان را مستجاب می‌فرماید. سپس به رعایت زیردستان سفارش می‌فرماید و مخصوصا افطار دادن را به مقدار توانائی هر کس تاکید می‌فرماید.

استعاذه

بشر ضعیف آفریده شده و با اقتضائات مادی و شهوانی که در نهادش نهفته است و اسباب غفلت و دوری از یاد خدا و آخرت از درون و بیرون برایش آماده شده است و دشمن بزرگش شیطان مرتباً خود و فرزندان و یارانش در کمین او هستند، با این ترتیب راستی که بیچاره‌وار نیاز به پناهندگی دارد تا با کمک نیروئی فوق ماده و طبیعت او را دستگیری نماید و از دشمن خارج یا شیاطین انسی و جنی حفظ کند و در مبارزه با نفس و دشمن داخلی نیز او را یاری نماید. آن نیروی لایزال جز حول و قوه خدا چیست و آن یاور حقیقی جز حق کیست؟ لذا برای خداپرستان و اهل تقوی جز پناهندگی به درگاه خدا از شر شیطان راهی نیست.
این معنی «استعاذه» است که در جمله «اعوذبالله من الشیطان الرجیم» خلاصه می‌شود، اما به زبان گفتن آسان ولی با حقیقت آنرا پیاده کردن مشکل است. اینجاست که شهید محراب آیت‌الله دستغیب با آن احاطه کم نظیری که به آیات و اخبار و کتاب‌های روائی داشت و با آن برداشت‌های صحیحی که از آیات و اخبار می‌کرد، در همین یک موضوع سی مجلس سخنرانی فرمود و درباره حقیقت استعاذه، معنی و اهمیت آن، شرائط و ارکان آن صدها مطلب جدید و خواندنی آموخت. با عنوان کردن آیات قرآن و استشهاد به آنها ارکان اساسی استعاذه را در پنج مطلب پرورانید، تذکر، توکل، اخلاص و تضرع، حقایق را با زبانی ساده و بیانی رسا که برای همه کس قابل درک باشد تذکر فرمود.

معاد

سخن از آخرت و مواقف آن بسیار رفته، اما سخنی شیرین‌تر از گفتار مرد آخرت شراب آیت‌الله دستغیب در این باره سراغ ندارم. یک ماه مبارک رمضان در این باره سخن گفت و خلاصه آن به صورت کتابی جالب به نام «معاد» آن به دست علاقمندان رسیده و هنوز مکرر به چاپ می‌رسد، حتی در سنگرهای مبارزین ما در جبهه‌ها نقش عمده و به‌سزائی ایفا می‌کند و به یاد لقاء حق آنان را در دفع دشمن بی‌باک می‌نماید. بحث‌های این کتاب از نخستین منزل که مرگ و حالت اختضار است شروع می‌شود، از کیفیت فیض روح و آسانی و سختی جان دادن، حضور اهل بیت هنگام نزع و از پرسش‌های قبر و فشار آن صحبت می‌کند. در فصل دوم از برزخ و عالم مثالی و وادی‌السلام و وادی برهوت، مظهر بهشت و دوزخ برزخی و از حوض کوثر سخن می‌رود و به پاره‌ای شبهات پاسخ می‌دهد.
در فصل سوم قیامت را مطرح می‌سازد و برپائی آن را لازمه عدل خدا می‌داند و نمونه‌هائی از زنده کردن مرده‌ها را در این عالم، شاهد توانائی خدا می‌داند. آنگاه از فزع قیامت و کسانی که در امانند بحث می‌کند، از نشانه‌های گناه بر چهره مجرمین و روز پنجاه هزار ساله و نامه اعمال سخن‌ها می‌گوید. آنگاه از میزان و سنجش اعمال، از حساب و تفکر و اخذ حقوق و سپس از صراط و عقبات هفتگانه آن و در آخر از شفاعت و اعراف بحث می‌کند. سپس به سراغ بهشت می‌رود و از خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها، کاخ‌ها و کرسی‌ها و فرش‌ها و ظرف‌ها و همسران بهشتی و گل‌ها و عطرها، نغمه‌ها و لذت‌های روحانی آن یاد می‌کند. آنگاه از دوزخ و عذاب‌های مختلف آن، از خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها و لباس‌ها، روی‌سیاه و غل و زنجیر و موکلین جهنم و عذاب‌های روحی طاقت فرسایش خبر می‌دهد و به اشکال‌هائی که شده پاسخ کافی می‌دهد که خدای رحمان را با عذاب چه کار و عمر کوتاه چرا عذاب همیشگی به دنبال داشته باشد؟
خدایش او را غریق رحمت کند و با اجداد طاهرینش محشورش فرماید.

توحید

در آخرین ماه شعبان از عمر پر برکت مرد خدا شهید محراب آیت‌الله دستغیب به دعوت صدا و سیمای جمهوری اسلامی مرکز شیراز سلسله بحث‌های عام‌المنفعه را شروع کردند و 34 جلسه آن به نام کتاب «توحید» چاپ و در اختیار علاقمندان گذاشته شد.
شهید عبارات نخستین خطبه نهج‌البلاغه را در معرفی خداوند مورد بحث قرار می دهد و با بیانی ساده مطالب مشکل را خیلی جالب پیاده می کند، خدا را همراه هر موجودی بدون حلول و اتحاد معرفی می‌کند و
برای آگاهی برداشتن حجاب را از چشم دل ضروری می‌شمارد، حرکات کمی و کیفی را نشانه محرک دانا و اصلا آفرینش را برای پی بردن به علم و قدرت بی پایان خداوند می‌داند.
آیات خدا را تذکر می‌دهد، نر و ماده و دوستی همسر و خواب و آثار شگفت و کرات آسمانی با حرکات منظم و ابرهائی که مسخرند و بدن انسان و قدرت نهائی عجیبی را که در آن به کار رفته است، یادآور می‌شود. از تسبیح ملکوتی موجودات و نظر استقلالی و مرآتی و مراتب یقین سخن می‌رود و امنیت را نتیجه ایمان می‌داند، نه دانش تنها و ثابت می‌کند که اگر در بندگی خالص شوید، چشمه‌های رحمت از دل‌هایتان جاری می‌شود.
در بحث توحید ذاتی ثابت می‌کندکه تعدد در واجب‌الوجود محال است و حلول و اتحاد کفر آنگاه وحدت خالق را از وحدت خلق و ربط و ارتباط بین آفریده‌ها و هدف از آفرینش آنها را نشانه یکتائی آفریدگارشان می‌داند. از شرح صدر سخن می‌گوید و نشانه‌های آن را بر می‌شمارد و از اینکه هستی مطلق قابل تعدد نیست پرده بر می‌دارد و برای معیت خدا به موجودات به معیت روح به بدن تشبیه می‌کند و از احاطه نفس احاطه رب را می‌فهماند و معیت قیومیه را همان رحمت رحمانیه و رحیمیه خدا می‌داند و از روایتی جالب منتهای قرب بنده را به خدا به برکت ملازمت نوافل بیان می‌کند. در بحث توحید صفاتی، همه صفات را به علم و قدرت حق بر می‌گرداند و خدا را در صفات نیز بی مانند می‌داند، آنگاه کمالات تکوینی بلکه کسبی همه موجودات را نیز از خدا دانسته، لذا جز او را سزاوار حمد بالاستقلال نمی‌داند.
در بحث دیگر ولایت و اعتقاد به معاد را شرط توحید دانسته، برهان رب را مرتبه‌ای از عصمت برای مخلصین معرفی می‌کند و به مناسبت از مقام والای بندگی و مراتب توبه و به خصوص توبه خاص الخاص که از بسیاری از اشکالات پاسخ می‌دهد بحث می‌کند. در جلسات آخر حدیث عنوان بصری از حضرت صادق (ع) را مورد بحث قرار می‌دهد و اندرزهای حضرت را برای برطرف کردن مزاحم‌ها و موانع در راه خداشناسی و توحید بر می‌شمارد و ریاضت‌های شرعی را از زبان امامان (ع) بازگو می‌نماید.
همچنین فرمایش حضرت موسی بن جعفر (ع) را به هشام عنوان می کندکه چگونه درازی آرزوها عقل را ضایع می‌سازد و مانع تفکر در منع حق می‌شود و از تعبیر نهج‌البلاغه که هولناک‌ترین چیزها را پیروی هوی و درازی آرزو می داند که از حق باز می دارد و آخرت را به فراموشی می‌اندازد، یاد می‌کند و مضرات غفلت را بر می‌شمارد.

بهشت جاودان
شرح و تفسیر سوره شریفه الرحمن

در 25 سال قبل بحث تفسیر شهید آیت‌الله دستغیب به سوره الرحمن رسید و چندین ماه سخنان جالبی در شرح این سوره مبارک عنوان فرمود که به صورت کتاب زیبنده‌ای به نام فوق منتشر گردید. از صفت رحمانیه خداوند شروع می‌شود، رحمتی که همه را فرا گرفته است، همان رحمانی که قرآن را یاد داد و انسان را آفرید و بیان را به او یاد داد. آنگاه از نعمت نظم خورشید و ماه و جریان افلاک، آسمان برافراشته و زمین گسترده و میوه‌ها و دانه‌ها و نعمت‌هایش سخن می‌فرماید و نزد یاد هر نعمتی جن و انس را مخاطب می‌فرماید که به کدام یک از نعمت‌های پروردگان تکذیب یا کافران می‌نمائید. از جمله نعمت‌هائی که در این سوره یاد فرموده است آفرینش انسان از خاک و آفرینش جن از آتش را بر می‌شمارد. از پروردگار دو مشرق و دو مغرب و از برخورد دو دریای شور و شیرین، با هم و از کشتی‌های کوه‌پیکر در دریاها سخن می‌رود. مردمان را آشنا می‌سازد که هر کس و هر چه بر زمین است از بین رفتن است و تنها وجه پروردگار پایدار می‌ماند. همه به او نیازمندند و از او درخواست می‌نمایند و اوست که همیشه عطاکننده است.

مظالم

زندگی فردی برای بشر میسر نیست و از وقتی که متولد می‌شود در کانون خانواده با پدر و مادر، برادر و خواهر و سپس بستگان دیگر آشنایی پیدا می‌کند در مدرسه و سپس اجتماع با دیگر سر و کار دارد و خلاصه حق‌هائی بر دیگران پیدا می‌کند و دیگران نیز نسبت به او حقوقی خواهند داشت، اثر شخصی حقوق دیگران، از پدر و مادر و بستگان و سایر افراد از همکلاسی‌ها، همسفری‌ها، هم‌ صحبتی‌ها، همسایه‌ها، هم‌عقیده‌ها را بشناسد و از عهده اداء آن بر آیند، تکلیف مهم الهی را انجام داده و موانع پیشرفت معنوی خودش را از میان برداشته است، ولی اگر نشناسد یا بشناسد، اما اعتناء ننماید. هر چند سایر جهاتش خوب باشد، مثلا عباداتش کامل باشد او را سودمند نخواهد بود و تعبیری که در همین کتاب می‌خوانیم چون پرنده‌ای که بال و پرش سالم است، ولی سنگ بزرگی به پایش بسته‌اند، می‌شود و خلاصه حقوق مانع اصلی در پیشرفت معنوی و نجات از مواقف آخرتی است. اگر کسی آن را اداء کرد، این مانع را از پیش پای خودش برداشته است، وگرنه باید از حسناتش به صاحبان حق بدهد یا اگر ندارد از گناهان آنها بردارد در آن روزی که بیچاره آدمی نیازمند به حسنه است و محتاج به شفاعت تا از گناهانش کم شود و بر حسناتش افزوده گردد. کتابی که به این نام از شهید محراب آیت‌الله مجاهد سید عبدالحسین دستغیب می‌خوانید بحث‌های جالبی در این زمین است که با همان بیان شیوا و رسا در ضمن داستان‌ها و روایات شیرین پرورانیده است.

منبع: ماهنامه شاهد یاران53_54

نفس مطمئنه

شکی نیست که حقیقت و ذات آدمی عبارت از جان و نفس ناطقه اوست که غیر از بدنش می‌باشد و اعجوبه آفرینش است که هر کس آن را بشناسد، خدای خودش را نیز شناخته است و معرفه النفس همراه معرفه الرب بوده و در قرآن مجید سیرالنفس را یکی از راه‌های خداشناسی چون سیر آفاق دانسته است. برای تجرد نفس یعنی از عالم ماده نبودن و جسم نبودنش استدلال‌های متعدد شده است و آثار عجیب نفوس و تاثیر آن در عالم ماده را مورد بحث‌ها قرار داده‌اند.
پیشرفت حقیقی انسانی در تزکیه نفس و سیر کمالات آن می‌باشد. اگر آن را رها کند، شخص را به بدی وا می‌دارد و تعبیر قرآن اماره، یعنی بسیار وادارنده به بدی‌ها می‌گردد، ولی اگر با موعظه و اندرز با تفکر او را به بدی‌هایش آشنا سازند، خودش را ملامت می‌کند و به اصطلاح قرآن مجید لوامه می‌گردد. همان نفسی که ملهمه است خوبی و بدی‌هایش را پروردگارش به او الهام می‌فرماید، هر چند ثبات پیدا نکرده، گاهی رو به بدی می‌رود، ولی با تذکر و تنبیه باز می‌گردد تا وقتی که دیگر یک طرفی گردد و ثبات و قرار بیابد و تعبیر قرآن مجید مطمئن شود، آن وقت است که به سوی پروردگارش بازگشت می‌نماید، در حالی که از خدا خشنود است و خدا نیز از او خشنود می‌باشد و در جوار بندگان خاص خداوند یعنی محمد و آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین در می‌آید و در بهشت خاص خداوندی داخل می‌گردد. اینها بحث‌های جالبی است که توسط شهید محراب حضرت آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب رضوان‌الله علیه انجام گرفته و بابیانی بسیار ساده این قسم مطالب عالی را پیاده می‌نماید. از تشبیهاتی که بین نفس و رب می‌کند راه خداشناسی را می‌آموزد و با مثال‌های جالبی که می‌آورد و در ضمن روایت و داستان و معجزه تجرد نفس را می‌فهماند و به اصطلاح با یک تیر چند نشان می‌زند. مراتب نفس را از «اماره» ای تا لوامه بودن و مطمئنه شدن بر می‌شمارد و شرح می‌دهد و آنگاه تشویق می‌کند بکوشند تا به مقام اطمینان نفس برسند یا لااقل لوامه باشند و در امارگی نمانند.

بندگی: راز آفرینش

شرح خطبه فدکیه حضرت زهرا (س)
یکتاشناسی و یکتاپرستی که بخش نخستین این خطبه شریف را تشکیل می‌دهد به معرفی کارهای خدا اختصاص دارد جهان و جهانیان را بدون سابقه و ماده قبلی آفرید بی آنکه نیازی به آفرینش آنها داشته باشد تنها برای نمایش حکمت و نشان دادن قدرت بود تا بشر به طوع و رغبت به چنین خدای دانا و توانا، مهربان و سپاسگزار رو بیاورد و
دعوت فرستادگانش را پاسخ بگوید و از رحمت خودش بهشت و دوزخ را نیز معین فرمود بلکه مردمان کج نروند و به هلاکت نیفتند.
از آنجا که غرض از آفرینش بندگی خداست همانطور که صریح قرآن است که هر چه در آسمان‌ها و زمین است به خاطر انسان است و انسان را به خاطر بندگی خودش آفریده است و بدیهی است بندگی باید پس از شناسائی باشد تا معبودش را نشناسد، نه او را می‌پرستد. لذا، راز آفرینش در بندگی خدا خلاصه می‌شود که معرفت در ضمن آن افتاده است.
در این خطبه شریف با عباراتی فصیح این حقیقت را آشکار فرموده و با شرح جالب و بیان ساده برای عموم توسط شهید محراب آیت‌الله دستغیب تفهیم گردیده است بنابراین عنوانی بهتر از «بندگی راز آفرینش» برای این کتاب سراغ نداریم.

ایمان

اگر دین بر ایمان به خدا استوار است و حقیقتش عقد قلبی و گروش دل می‌باشد آثار عجیبی که برای آنست عبارتست از صبر که خود بر اقسام مختلف می‌باشد صبر بر طاعت و معصیت و مصیبت.
و از آن جمله بیم و امید به خدا است تنها از خدا بترسد و به او امیدوار باشد از آثار ایمان دوستی خداست که خدا را از هر چه غیر او است بیشتر می‌خواهد تا کارش به آنجا می‌رسد که علاقه‌ای بغیر خدا ندارد و هر کس و هر چه را هم که دوست بدارد به خاطر خداست.
از آثار ایمان زهد است که حقیقتش عبارت از بی میلی به دنیا است و امر قبلی است.
از آثار ایمان خشوع برای حق و یاد او است و این معنی در دل نرم پیدا می‌شود نه در دل‌های سخت.
باید واضح شود که اسلام غیر از ایمانست ایمان خبردار شدن دل و باور داشتن آنچه زبان اقرار کرده است می‌باشد.
در این کتاب شریف این قسم مطالب و صدها مطلب جالب دیگر را از کسی می‌خوانید که مدارج ایمان را خودش طی کرده و این اثر نفیس را از خودش به یادگار گذاشت.

عدل

ستم از کسی سر می‌زند که کمبود داشته باشد تجاوز به مال یا جان یا ناموس دیگری می‌نماید تا دفع شهوت نماید یا خشم خودش را فرو نشاند یا بیش از حد انتقام بگیرد تادلش خنک شود و در هر صورت کمبودی که در خود احساس می‌نماید جبران نماید.
اما همه این اسباب در خداوند تبارک و تعالی محال است غنی مطلقی که به هیچوجه نیازی در او راه ندارد و همه کمبودها را باید عطای او جبران نماید چگونه از او ظلم سر می‌زند؟
بحث‌های متعددی در این موضوع پیش می‌آید از آن جمله جبر و تفویض و تعیین مقدرات و به اصطلاح قضا و قدر- لوح محفوظ و نظائر اینها- مثلا چرا بعضی فقیر و گروهی غنی و بعضی مریض و فلج یا کور و کر و ناقص‌الخلقه و دیگران سالم باشند؟ از این مواردی که در سطح کوتاه و فکر ناقص منافات با عدل به نظر می‌آید.
آیت‌الله شهید دستغیب با آن توقیف خدادادی که با بیان ساده داشت این بحث‌ها را عنوان کرده و پاسخ‌های کافی به هر یک از این اشکالات داده است و راستی با مطالعه آثار ایشان در این بحث‌ها رفع اشکالات شده و موجب استحکام عقیده نیز می‌گوید و همانطور که سبک آن شهید است با ذکر داستان‌ها و مثال‌ها و شواهدی از روایات و آیات تنوع در مطالب را رعایت نموده بدون اینکه خواننده احساس خستگی کند به حقایق آشنا می‌شود.

اسلامی
شهید محراب آیت‌الله دستغیب به تهذیب طلاب علوم دینی علاقه خاصی داشت و هر پنجشنبه درس اخلاق ویژه طلاب را ادامه می‌داد و می‌فرمود باید علماء نمونه اخلاق اسلامی باشند تا اجتماع مهذب شود و بیش از گفته‌ها باید با کردار و اخلاق مردم را هدایت کنند.
پس از تاکید امام امت به وحدت دانشجو و روحانی، آن بزرگوار که سخت به معنویات امام اهتمام داشت از جوانان دانشجو خواست در جلسات مزبور که در مدرسه علمیه قوام تشکیل می‌شد شرکت نمایند و انبوه جوانان نیز این دعوت را پذیرفتند و سیزده مجلس از این سخنرانی‌ها ضبط گردیده و آن شهید بنا داشت این بحث‌ها ادامه پیدا کند که دست جنایتکار منافقین او را پرپر کرد.
بحث‌های این کتاب از خودشناسی و هدف از آفرینش شروع می‌شود و به معرفی اخلاق انسانی و حیوانی می‌پردازد تا بتوان از خوی‌های زشت پرهیز کرد و به خوی‌های انسانی روی آورد. سپس درباره کبر و حرص و بخل و حب دنیا بحث‌ها می‌کند و خشم رحمانی و شیطانی را آشکار می‌سازد و حد وسط میان افراط و تفریط با بیانی رسا و شیوا پیاده می‌کند.

آدابی از قرآن

شرح و تفسیر سوره شریفه حجرات
لازمه ایمان به خدا و شناختن رسول، رعایت ادب و احترام کامل نسبت به نماینده خداوند یعنی محمد(ص) می‌باشد از این گذشته حفظ شخصیت او اساس بقاء و سیادت اجتماع اسلامی خواهد بود. در بخش نخستین این کتاب از آدابی که در معاشرت با پیغمبر (ص) است سخن می‌رود از پیشی گرفتن بر او و بلند کردن صدا و خواندن او مانند دیگران و غیر آن بحث می‌کند.
در بخش دیگر از پذیرفتن بدون تحقیق حرف فاسق منع می‌فرماید و راستی بسیاری از فتنه‌ها و نزاع‌ها در نتیجه پذیرفتن دروغ اشخاص فتنه‌انگیز است که از روی غرض‌های شخصی دو نفر یا بیشتر را به جان یکدیگر می‌اندازند.
در بخش دیگر از برادری ایمانی میان تابعین پیغمبر (ص) سخن می‌رود که همه را چون برگ‌های یک درخت و اعضای یک بدن می‌داند لذا در برابر ناراحتی یک فرد سایر افراد نمی‌توانند بی تفاوت باشند پس اگر با مدارا و نصیحت چاره آشوبگر نشد باید با زورگو به منطق زور معامله کرد و پیش از دامنگیر شدن آشوب، آشوبگر را بر سر جایش نشانید البته با رعایت عدالت و تقوی و جنبه خدائی و روحانیت در جنگ و صلح.
آنگاه برای نگهداری یگانگی در اجتماع مسلمین، باید عوامل پراکندگی را جستجو کرد و از بین برد چیزهای عمده‌ای که دل‌ها را از یکدیگر در گمان به بیکدیگر بردن و در نتیجه تجسس و پی جوئی کردن، سپس مسخره نمودن و به لقب زشت و دشنام یکدیگر را یادن تا برسد به غیبت کردن و به یکدیگر فخر فروختن و نظائر آن یافت می‌شود.
در این سوره شریف برای پیشگیری از این امور دستور فرموده یکدیگر را مسخره نکنید چه بسا آنرا که مسخره می‌کنید از شما بهتر و کم عیب‌تر باشد و به لقب زشت یکدیگر را یاد نکنید و از پی‌جوئی کار دیگران نهی و گمان بد را گناه و غیبت کردن را مردارخواری می‌داند.

سرای دیگر

شرح و تفسیر سوره شریفه واقعه
عمده این کتاب گزارشات قیامت است که از همان نخستین آیه از وقوع «واقعه» و قضیه بزرگ که هیچگونه دروغی در آن نیست خبر می‌دهد که بالا برنده و پائین آوردنده است چه افتاده‌هائی را که به درجات بالا و چه بزرگوارانی را که خوار می‌کند و از زلزله کوه خوردکن خبر می‌دهد.
در چنین روزی مردمان به چند دسته تقسیم می‌شوند: خوبان و بدان و مقربین. خوبان دوستان علی (ع) می‌باشند، همان نیکوکارانی که نیکی‌هایشان بر بدی‌هایشان فزونی دارد. آنگاه سخن از پذیرائی‌های بهشتی از اصحاب یمین و سابقین می‌فرماید، از شراب جالبی که سردرد و بیهوشی ندارد، بلکه محبت و خواست می‌افزاید و از میوه‌ها و گوشت مرغ بهشتی و برخوردار از همسر مهربان و با وفا و زیبا بنام «حورالعین» سخن می‌رود. در برابرشان برای اصحاب شمال، باد گرم و آب جوشان و آتش سیاه و شراره‌های کوه‌پیکر است از نیش مارها و عقرب‌ها به آب آتشین پناه می‌برند و از شدت تشنگی آن را چون شتر مبتلا به استقاء می‌آشامند و شکم‌ها را از آن آب جوشان پر می‌کنند.
در بخش دیگر استدلال‌های جالب و فطری برای مبداء و معاد می‌آورد. از نطفه‌ای که در رحم افکنده می‌شود آفریدن انسان را یادآور می‌گردد، آنگاه می‌فرماید شما که آفرینش نخستین را دیدید باید به معاد ایمان بیاورید آنگاه از زراعت و آب آشامیدنی و باران و درخت آتشزا و مطالب دیگر برای مبداء و معاد بحث می‌شود و در آخر از معارف قرآن سخن می‌رود. از گرامی بودن قرآن و کرم آن به تفصیل سخن می‌گوید. هر کس می‌تواند از بخشش قرآن بهره‌مند شود، اگر طالب معارف است یا خواهان شفای از بیماری جهل یا بدن یا روان با جوای ثوابت آخرت از این خوان گسترده الهی می‌تواند خواسته‌اش را بیابد.
این کتاب شریف که چون دیگر آثار شهید آیت‌الله دستغیب همراه به امثال‌های و داستان‌ها، اخبار و احادیث است به مضمون «سخن که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند» یقین برای افراد جویای حقیقت نافع است و جوانان سرخورده از مکتب‌های منحرف و کتاب‌های گمراه کننده را چراغ راه است.

هشتاد و دو پرسش

در سال 1334 شمسی عبد صالح مرحوم محمد خالص که مردی وارسته و اهل مطالعه بود اشکالات متعددی که در اصول عقائد و مسائل فقهی و متفرقه داشت به صورت جزوه‌ای خدمت شهید آیت‌الله دستغیب تقدیم کرد و از ایشان در خواست نمود پاسخ سوالات را بنویسد.
هر چند پاسخ‌های ایشان مختصر و فشرده بود ولی از بس برای آن مرحوم جالب توجه بود اجازه طبع آنرا از آیت‌الله شهید گرفت و بنام کتاب 82 پرسش به چاپ رسید و سخت مورد استقبال همگان گردید به قسمتی که به سرعت نسخه‌های آن نایاب گردید و در چاپ‌های بعد تجدیدنظرهائی شد و کاملترین آن، چاپ هفتم است که در سال آخر عمر شهید تنظیم گردید و با دو مسئله جدید یکی ظهور حرت مهدی (ع) و دیگر فقیه تعلم آن شهید پاسخ داده شده و مقالاتی درباره عبادات در قطبین و بردگی در اسلام منتشر شد.
بخش نخستین آن پرسش‌هائی درباره توحید، نبوت، امامت عدل معاد می‌باشد شبهاتی که در بعضی احادیث یا عبارات نهج‌البلاغه به نظر می‌رسید از قبیل تعبیر بمکر خدا یا گمراه کردن خدا و همچنین عالم در؟؟ و قبول سعادت و شقاوت ارواج و مسئله بدا، زیادتی و کمی عمر با تاثیرش در عبادت و معصیت بدون اینکه اختیاری باشد آیا با عدل منافات ندارد؟ و ...

معارفی از قرآن

شرح و تفسیر و سوره شریفه حدید
روایتی از حضرت سجاد (ع) در همین کتاب نقل می‌نماید و مضمونش این است که خداوند می‌دانست در آخر زمان عده‌ای می‌آیند و شیفته خداشناسی هستند، لذا سوره توحید و شش آیه نخستین سوره حدید را فرستاد.
در شش آیه نخستین این سوره از تسبیح همه موجودات سفلی و علوی، ملکی و ملکوتی برای خداوند و همچنین از عزت و حکمت بی پایان و مالکیتش بر آسمان‌ها و زمین و زنده کردن و میراندنش سخن می‌رود و اینکه او بر هر چیزی بسیار توانا است.
از عله العلل و مبداء همه موجودات بودن و همچنین مرجع همه آنها بودن از آشکار و به نهان بودن خداوند و علم بی پایانش به همه موجودات بحث می‌کند و به خوبی روشن می‌نماید. هیچ گونه ابهام و اشکالی در اول و آخر بودن و ظاهر و باطن بودن خداوند نیست، آنگاه اول و آخر نسبی و ظاهر نسبی به اسماء و افعال و صفات و باطن بودن نسبت به ذات را تشریح می‌نمایند.
سپس از آفرینش آسمان‌ها و زمین در شش دوران و برخی از افعال خداوندی چون رویانیدن نباتات سخن می‌گوید و آنگاه از معیت قیومیه حق و آگاهیش به آنچه مردمان می‌کنند صحبت می‌فرماید. از کم کردن روز و داخل کردن در شب و برعکس و آگاهیش از گمان‌ها، خیال‌ها و اعتقادات بحث می‌نماید. سپس بحث وافری در موضوع اتفاق در راه خدا و ارزشی که برای آن است و آثاری که در دنیا و آخرت خواهد داشت و از ایمان به خدا و آیات قرآنی که به رسول گرامی‌اش فرو فرستاده تا ما را از تاریکی‌های جهل و بی ایمانی به روشنائی‌های دانش و ایمان بیرون آورد، می‌نماید. آنگاه از قیامت و گرفتاری‌های منافقین در آن روز و التماسشان به مومنین برای دستگیری صحبت می‌کند. آنگاه از مومنین می‌خواهد که دلشان برای یاد خدا خاشع گردد و چون یهود نباشند که در ازای آرزوها آنا ن را به قساوت قلب مبتلا ساخت و بیشترشان فاسق شدند.
پس از مطالب چندی از بی اعتباری دنیا و بازیچه و اسباب سرگرمی بودنش سخن می‌رود و مثل‌هائی بر آن می‌زند و به خوبی واضح می‌نماید که چگونه دنیا متاع فریب است و سرابی بیش نیست، لذا سزاوار است که انسانی به آمرزش خداوندی پیشی بگیرد و دل به بهشت جاودان ببندد که عرض آن همچون آسمان‌ها و زمین است.

رازگوئی و قرآن

شرح و تفسیر سوره شریفه مجادله
بخش نخستین این کتاب از مسئله ظهار شروع می‌شود جمله‌ای که به عنوان طلاق دائم در جاهلیت مرسوم بوده و قرآن از آن نهی و این کلام را مردود شمرده و برایش کفاره معین فرموده است به شرحی که در این کتاب می‌خوانید.
سپس از دشمنان خدا و سرنگونی آنها همچون پیشینیانشان و عاقبت بدشان بحث می‌نماید و در آخر نیز از کسانی که با آنان دوستی می‌نمایند، یاد می‌فرماید و آنان را سخت توبیخ فرموده از زشتی کارشان و بی نیاز نکردن اموال و اولادشان و عذاب دردناکشان صحبت‌ها می‌فرماید.
در بخش دیگر این کتاب موضوع «نجوی» یعنی سخن به راز گفتن را عنوان می‌کند و از احاطه علمی خداوند به سخنان پنهانی و حضور خداوند نزد «نجوی» سخن می‌رود. به دنبال این بحث از نجواهای کفار و منافقین بر علیه پیغمبر (ص) و توطئه‌گری‌هایشان خبر می‌دهد و بالاخره نجوی را از شیطان می‌داند تا مؤمنین را اندوهناک سازد، ولی برای کسانی که به خدا تکیه دارند چه زیانی می‌تواند داشته باشد.
در بخش بعدی از حکمی که برای امتحان مؤمنین آمده بود بحث می‌کند که هر کس بخواهد با پیغمبر سخن به راز گوید، ‌باید پیش از آن در راه خدا صدقه دهد و حسب تفسیرهای معتبر تنها علی (ع) به این حکم عمل کرد و سپس آیه نسخ شد. در آخرین بخش از پیروزی حق بر باطل و دشمن با دشمنان خدا صحبت می‌کند و صریحا می‌فرماید کسانی که ایمان به خدا و روز جزا دارند، ‌با دشمنان خدا دوستی نمی‌ورزند، هر چند از بستگان نزدیکشان باشند.

قلب قرآن

شرح و تفسیر سوره شریفه یس
نام این کتاب از روایتی اقتباس شده که می‌فرماید برای هر چیزی قلبی است و قلب قرآن سوره یس است. در دو ماه مبارک رمضان آیت‌الله شهید دستغیب در شرح و تفسیر این سوره مطالب جالبی بیان داشتند که خلاصه آن به این عنوان منتشر گردید.
نخست درباره رسالت خاتم‌الانبیاء و قرآن مجید که بر این انذار فرستاده شده، بحث می‌کند و از سرکشی کفار که انذارهای خداوند بر دل‌هایشان بی اثر است سخن می‌گوید و ترسانیدن از خدا را تنها برای پیروان قرآن که از خدا در نهان می‌ترسند می‌داند.
در بخش دیگر این کتاب از آیات خداوند سخن می‌رود که چگونه زمین مرده را زنده کرده و از آن دانه‌ها و چشمه‌ها و درختان انگور و خرما بیرون می‌آورد تا مردمان بخورند و سپاس آفریننده‌شان را بنمایند. از آیات دیگر خداوند آفرینش جفت‌ها را از زمین و از خودشان دانسته از شب که از روز می‌کاهد سخن می‌گوید از حرکت آفتاب، از منزل‌های قمر و به طور کلی از همه ستارگان که در فضای بیکران پخش هستند و از کشتی‌های پربار در دریاها بحث می‌کند.

.
در بخش دیگر از برپائی ناگهانی قیامت

صحبت می‌کند که مهلت وصیت هم به کسی داده نمی‌شود و حتی نمی‌توانند به خانه‌هایشان باز گردند. هنگامی که در صور دمیده می‌شود مردگان زنده شده به سوی پروردگارشان به حرکت می‌آیند و از موقف دهشت و وحشت یاد می‌کند. آنگاه از بهشتیان و سرگرمی‌هایشان که با همسرانشان بر تخت‌ها تکیه زده‌اند و انواع نعمت‌های گوناگون برایشان صحبت می‌کند. از مجرمین و شیطان‌پرستهائی که بر خلاف عهدی که با خدا کرده بودند با دشمن خودشان شیطان سازش کردند و از صراط مستقیم بندگی خدا روی گرداندند و دوزخی که به واسطه کفر به آن مبتلا شده‌اند، یاد می‌نماید و اینکه چگونه بر زبان‌های دوزخیان مهر زده می‌شود و دست‌هایشان و پاهایشان به آنچه کرده‌اند گواهی می‌دهند.
و بالاخره در بحث‌های آخر این کتاب دوباره سخن از معاد می‌رود که چگونه استخوان‌های پوسیده را همان کس که آن را آفریده است، می‌آفرینند. همان خداوندی که از درخت سبز آتش بیرون می‌دهد و آسمان‌ها و زمین را آفریده است.

حقایقی از قرآن

شرح و تفسیر سوره شریفه قمر
در این کتاب بسیار شیرین صدها مطلب متنوع و جالب آمده که معلومات دینی هر کس را زیاد می‌کند.
از نزدیکی قیامت و مواعظ لازم در این زمینه و مطالب کتاب شروع می‌شود و نشانه نزدیکی آن را شق‌القمر می‌شمارد و به شبهائی که در این باره شده به بهترین وجهی پاسخ می‌دهد و دلیل‌های نقضی و حلی می‌آورد. از حکمت بودن قرآن سخن می‌گوید و حکمت علمی و عملی و آثار آن را مورد بحث قرار می‌دهد. از برپایی قیامت و برهنگی در آن و مردمانی که چون ملخ‌های پراکنده در اضطرابند، صحبت می کند و نصیحت می‌نماید.
در نص دیگر سرگذشت اقوام پیشین مشروح را مورد بحث قرار می‌دهد و از داستان نوح و سرگشت قومش شروع می‌نماید،‌ از شکنجه‌های طاقت‌فرسائی که به او می‌دادند و صبر عجیبی که نوح می‌کرد و از گزارش نواده نوح در جریان طوفان سخن می‌گوید و به مناسبت از کشتی ولایت و نجات با اسرار آن بحث می‌کند و کلمه نجات را لا اله الا الله دانسته و از غرق شدن فرزند نوح تذکر به عبرت می‌دهد، سپس به شبهائی که به داستان نوح شده و ایردهائی که گرفته شده اشاره می‌کند و به بهترین وجه پاسخ می‌دهد، آنگاه به سرگذشت عاد می‌پردازد که چگونه قوم عاد به واسطه سرکشی از اطاعت پیغمبرشان هود، گرفتار بادها و رمل‌ها شده و زنده به گور شدند و اجسادشان پس از پنج هزار سال کشف گردید.
سپس قضیه قوم ثمود و نافرمانی از پیغمبرشان صالح را مورد بحث قرار می‌دهد و داستان شیرین ناقه و بچه‌اش را با رفتار قوم با آنها یادآور می‌گردد که در اثر کشتن این آیت خدائی به عذاب مبتلا شدند، پس از آن تکذیب قوم لوط را و کیفیت عذاب سخت آنها و نجات بستگان لوط را یادآور می‌گردد. پس از یادآوری داستان فرعونیان و تکذیبشان به آیات الهی و غرق شدنشان، کفار قریش را مخاطب قرار می‌دهد آیا شما از آنان برتری یا سند قطعی برای برکناری از عذاب ابدی دارید؟ و مقداری درباره عذاب آخرت و آتش دوزخ بحث می‌فرماید. آنگاه بحث‌های جالب قضا و قدر، مقدرات حتمی و معلق، عالم خلق‌وار، لوح محفوظ و نامه اعمال، جبر و تفویض و مطالب دیگری عنوان می‌شود.
در ششمین فصل این کتاب شریف از پرهیزگاران در بوستان‌های بهشت یاد می‌کند که در نزد خداوند توانا و مقام قرب جای دارند و به این مناسبت فرق میان مکان و مکانت مورد بحث قرار می‌دهد و به مناسبت «مقعد صدق» راستی در گفتار و نیت با خدا و خلق و همچنین صدق در مقامات از آن جمله یقین صادق وکاذب را مشروحا بیان می‌نماید.

معراج

شرح و تفسیر سوره شریفه و النجم
این کتاب در سه بخش تنظیم شده است: نخست درباره معراج جسمانی پیغمبر اکرم اسلام است که به طور اجمال و سربسته در ابتدای سوره اسراء تذکر فرموده است که در شب معراج. حضرت محمد (ص) از مسجدالحرام به مسجد اقصی برده شد و از آنجا برای دیدن آیات خدا به آسمان‌ها رفت و در این سوره مبارکه جریان مشاهدات ملکوتی آن حضرت را بیان فرموده است. سخن از مقام قرب حضرتش می‌رود و آنچه در آن مقام به او بدون واسطه وحی کرد از سدره المنتهی و جنه‌الماوی و آیات عظیمی که مشاهده کرد که از آن جمله بزر گ تر آیه خدا، علی(ع) را دید.
در همین بخش از شب‌هائی که درباره مسئله معراج کرده‌اند پاسخ‌های متین و جالبی می‌دهد و از مشاهدات پیغمبر (ص) درباره ملکوت زنها به خصوص، شرح می‌دهد و خلاصه برای کسانی که مایلند با این مطلب ضروری قرآن آشنا شوند، مدرک معتبر و جالبی خواهد بود.

قیامت و قرآن

شرح و تفسیر سوره شریفه طور
عمده گرفتاری‌های فردی و اجتماعی ناشی از بی دینی و ضعف اعتقاد به روز جزا می‌باشد، چون از خدا بی خبریم، دل‌هایمان مرکز شیاطین شده و روزگارمان به سرگرمی‌های دنیا که لهو لعب است می‌گذرد، لذا بیماری‌های مهلکی که نتیجه روی آوردن به دنیا و روی‌گردانی از آخرت است، در ما پیدا شده است. حرص، حسد، کینه و غیره از برخورد منافع، مادی پیش آمده، رقابت‌های منفی کار را به فتنه‌انگیزی تا برسد به جرح و قتل می‌کشاند، لذا زندگی سخت می‌شود.
سوره طور از سوره‌هائی است که عمده آن مربوط به معاد و ثواب‌ها و عقاب‌ها، نعمت‌ها و نقمت‌ها، راحتی‌ها و شکنجه‌هاست با آن بیان لطیف و دلنشین که از مرد خدا آیت‌الله شهید دستغیب شرح و تفسیر می‌شود بر دل‌های پاک چه اثری خواهد داشت.
بخشی از این کتاب مربوط به دعاست که چه شیرین پرورانیده که دعا گدائی است نه دستور و موجب ارتقای درجه است، ولی شرطش دل بریدن از غیر خداست. باید به خدا حسن ظن داشت و در دعا جدی بود و دیگران را نیز در دعا شریک کرد، حاجت را به زبان آورد و پیش از ذکر حاجت حمد و ثنای خدا را ترک نکرد و همچنین باید از موانع اجابت دعا پرهیز نمود که از آن جمله خوردن مال حرام و آه مظلوم است.
در بخش دیگر این کتاب به مناسبت دستور به صبر، در آیه شریفه صبر را عنوان می‌فرماید و اقسام آن را بر می‌شمرد و از صبرکنندگان داستان‌های جالبی نقل می‌کند که موجب عبرت است. در آخرین قسمت از سحرخیزی و آثار نیک آن و برکات نماز شب در دنیا و آخرت بحث شده است به قسمی که خواننده را بر سر شوق می‌آورد که سحرها رو به درگاه بی نیاز آورد.

نبوت

در بحث نبوت کتابی جامع با بیانی رسا و بسیار ساده از شهید محراب آیت‌الله دستغیب، نخست از روی دلیل عقل ثابت می‌کند که بشر چون مدنی‌الطبع است و خواهی نخواهی اجتماعی است، نیاز به مقرراتی دارد تا در موارد اصطکاک منافع طبق آن مقررات عمل شود و از حیث معنویت نیز هر فردی نیاز به راهنما داشته تا بتواند به سعادت ابدیش برسد؛ سپس با ذکر مثالی نتیجه می‌گیرد که قانونگذار باید حتما محیط بر مصالح و مفاسد امور در همه دوره‌ها و برای همه جاها باشد. از این گذشته باید بی غرض بوده و قوه مجریه نیز داشته باشد و راستی در قانون الهی هر فرد معتقدی ملزم است در تنهایی یا جمع آن را اجراء نماید. سپس لزوم عصمت را در انبیاء یادآور می‌شود، نه تنها عصمت از گناه بلکه از سهو و خطا و اشتباه، آنگاه برتری انبیاء نسبت به زیردستانشان را یادآور می‌شود.
ادعای مدعی نبوت باید با عقل سازگار باشد و از معجرات موقت و باقی سخن می‌رود و علوم مختلف در قرآن مجید را با ذکر نمونه‌هائی از طب و هیئت وفقه و اخلاق و خبرهای غیبی آن،‌ معجزه بودن قرآن را از جهات مختلف بیان می‌نماید. از سه سوره تبت و کوثر و روم و خبرهای غیبی که در آنهاست، از آب دهان پیغمبر و معجزات زبان محمد (ص) و استجابت دعاهایش سخن‌ها می‌گوید و محمد (ص) را گواه بر علم و قدرت خداوندی و صفات کمالیه اش را مظهر صفات خداوندی می‌داند از عفوش داستان‌ها نقل می‌کند.
در بخش دیگر از این کتاب هدف از بعثت انبیاء را بحث می‌کند که با استشهاد به آیات قرآن تکامل انسانیت و
حیات حقیقی را منظور از بعثت می‌شمارد، آنگاه با بیانی شیرین اقسام حیات نباتی و حیوانی و انسانی را تشریح می‌کند و حیات انسانی را نتیجه نور معرفت می‌داند و برای تنوع در مطالب از داستان‌های متعدد شاهد می‌آورد.
در آخرین بحث، از نشانه‌های اقسام حیات سخن می گوید و اهمیت حیات انسانی را یادآور می‌شود و روشن می‌کند که موت حیوانی مهم نیست، بلکه مرگ دل مهم است و قرآن می‌فرماید: تا زنده را بترسانی نه مرده و تو نمی‌توانی به مرده بشنوائی و بالجمله خواننده را تحریک می‌کند تا به دنبال سبب حیات انسانی بر‌ آید و آن را در ارتباط با آل محمد (ص) می‌شناساند. از حقوق پدر روحانی یعنی محمد و علی سخن می‌گوید و آن را بیش از حقوق پدر جسمانی می‌داند و خواننده را تشویق می‌کند در قلعه محکم ولایت در آید و به ندای خواننده الهی پاسخ مثبت دهد.

امامت

در بحث‌های جالب مربوط به امامت شهید محراب آیت‌الله دستغیب نکات متعددی را یادآور شده‌اند که تنها به بعضی از آنها اشاره می‌شود:
امامت را ریاست الهی به جانشینی از پیغمبر در امر دین و دنیا می‌داند و به حکم عقل تعیین وصی را برای پیغمبر واجب می‌شمارد همان طوری که موسی، هارون را در سفر چهل روزه خود و پیغمبر اسلام (ص) علی (ع) را در سفر تبوک به جای خود معرفی کردند، پس برای بعد از مرگ خود نیز باید وصی معین نمایند. از این گذشته احکام شرع جوابگو لازم دارد و از توطئه منافقین داخلی و کفار خارجی باید با نصب امام پس از خود پیشگیری نمایند.
در بخش دیگری مقام عصمت را در امام همچون پیغمبر شرط دانسته، لذا معرفی امام هم به دست خداست که از سریره‌ها با اطلاع است و به طور کلی امام باید نسخه دوم پیغمبر باشد از حیث علم و عمل و باید آگاهی کامل به علوم قرآن داشته باشد. سپس درباره نصب خلیفه به دست پیغمبر (ص) سخن می‌گوید که از همان دعوت نخستین پیغمبر (ص) به اسلام وصی خودش را معرفی فرمود و در موارد متعدد نیز او را معرفی کرد تا در اواخر عمرش در پایان حجه‌الوداع در غدیر خم رسما و عینا معرفی کرد و برایش از حاضران بیعت گرفت.
در بخش دیگر کار خلیفه را حفظ روحانیت اسلام می‌داند و از آیه مباهله برتری علی (ع) را نسبت به انبیاء اولوالعزم ثابت می‌کند و به خصوص با ذکر روایت مفصلی و تطبیق فضائل پیغمبران با علی (ع) افضلیت آن حضرت را بر انبیا اثبات می‌نماید و برخی از خدماتش را در پیشرفت اسلام بر می‌شمارد. با صدها مطلب جالب و خواندنی دیگر که معلومات دینی هر فردی را زیادتر می‌کند و دوستی خاندان پیغمبر(ص) را در دل‌ها بیشتر می‌نماید.

فاطمه زهرا (ع)

در ایام فاطمیه (ع) حضرت آیت‌الله شهید دستغیب سخنرانی‌هائی به مناسبت آن ایام درباره حضرت زهرا (ع) نمودند که حاصل آنها به صورت کتاب مزبور، همچنین بندگی راز آفرینش را چاپ کرد. در این کتاب نخستین آیاتی که از قرآن مجید که درباره عظمت شأن حضرت زهرا (ع) است مورد بحث قرار می‌گیرد.
نخست آیه مباهله و جریان تاریخی آن و همچنین نکاتی که در آیه مباهله است از آن جمله تعبیر به جمع کردن (نسائنا) و حال آنکه زهرا (ع) یک نفر بوده است.
سپس درباره سوره هل اتی و بیماری حسنین و نذر کردن علی و زهرا (ع) که اگر خدا آنها را شفا دهد سه روز روزه بگیرند و هنگام افطار کردن هر سه شب یتیم و مسکین و اسیر به در خانه‌شان می‌آیند و نان خودشان را به آنها می‌دهند و خداوند از این اتفاق قدردانی فرموده سوره مزبور را در شأنشان می‌فرستد. آنگاه آیه مودت و لزوم دوستی اهل بیت را مطرح می‌سازد و دوستی ایشان را ضروری دین و مغز عبادت دانسته، گفتار بسیاری از بندگان را در این آیه و مقصود از «ذی‌القربی» را شرح می‌دهد و واضح می‌سازد مودت اهل‌بیت که اجر رسالت پیغمبر (ص) است به نفع خود مسلمانان می‌باشد.
پس از آن آیه تطهیر را عنوان می‌کند که شامل اصحاب کساء می‌باشد و همسران پیغمبر از آن بیرون هستند و اشکال‌هائی که بعضی ایراد کرده‌اند با پاسخ‌های کافی بیان نموده است. آنگاه به بحث روائی وارد می‌شود و از خوارق عادات و استجابت دعوات فاطمه زهرا (س) سخن‌ها می‌گوید. از نزول مائده آسمانی در قضیه اعرابی و از رطب بهشتی هدیه برای ایشان بحث می‌کنند از ترس و ارزش در محراب عبادت و از شفاعت کبری در قیامت برای او سخن می‌گوید.
سپس از زندگانی‌اش از ابتدای انعقاد نطفه بهشتی او تا سخن گفتن در شکم مادر و اقرار به شهادتین پس از ولادت بحث می‌کند و از حدیث پیغمبر (ص) که خوشنودی زهرا خوشنودی من و ناراحتی او ناراحتی من است و از رفتار پیغمبر با وی ودوستیش با او که دوستی خدائی بود نه مادی بحث‌ها دارد. سپس بحث جالبی دارد در تطبیق فضائل انبیاء با فضائل فاطمه زهرا (ع) دارد از مقام اصطفاء آدم و کشتی نوح و خلت ابراهیم و مناجات موسی و سخن گفتن عیسی در گهواره سخن می‌گوید و همه را با فضیلت‌های زهرا (ع) می‌سنجد. چهار زنی را که به حد کمال رسیده‌اند عنوان می‌کند: آسیه همسر فرعون و مریم مادر مسیح و خدیجه همسر پیغمبر اسلام و فاطمه زهرا (ع) و شرح حال و سرگذشت و فضائل هر یک را مطرح می‌سازد و نتیجه می‌گیرد که فاطمه (ع) به راستی سیده نساء عالمیان است.

زینب کبری (س)

شهید محراب آیت‌الله دستغیب درباره خطبه حضرت زینب (ع) در مجلس یزید سخنرانی فرموده و آن را شرح و توضیح داد.
نخست شخصیت حضرت زینب بانوی اسلام را معرفی و از دوران کودکی آن حضرت شمه‌ای بیان می‌نماید؛ آنگاه خطبه‌اش را در شام کرامت او دانسته و شرافت زینب را به علم و عمل می‌رساند و از زهد زینب از سخاوت، حیاء، مرودت و غیرت و خلاصه از خصلت‌های دوازده گانه انبیاء در او بر می‌شمارد، شجاعتش را می‌ستاید و مجلس ابن زیادش را میدان نبرد همچون کربلا برایش بازگو می‌نماید.
از مجلس یزید دومین میدان نبرد سخن می‌رود و از مغالطه‌کاری‌های یزید پلید در سخنان پرده بر می‌دارد، احقاق حق و ابطال باطل می‌کند، ‌معنی آیه‌ای را که یزید مغاله کرد روشن می‌سازد و انواع نعمت‌ها و امتحان‌های الهی را عنوان می‌کند. این کتاب شریف جداگانه و هم در ضمن کتاب زندگانی زهرا (ع) مکرر به چاپ رسیده است.

خطبه‌های جمعه

اهمیت نماز جمعه و اثری که در بقای اسلام و حکومت اسلامی دارد، امروز بر کسی پوشیده نیست و در این چند سال دیدیم که چگونه به برکت اقامه نماز جمعه، انقلاب دوام یافته و جمهوری اسلامی از آفات محفوظ مانده و یکپارچگی ملت در صفوف به هم فشرده تجلی می‌کند. خطیب جمعه نقش حساسی در این مراسم دارد و خطبه‌ها نیز باید از شرایط خاصی برخوردار باشند. جهات معنوی از قبیل حمد و ثنای خدا و درود به روان پیشوایان دینی و تلاوت سوره با آیات چندی از قرآن مجید و خصوصا سفارش به تقوی و تذکر به اهمیت آخرت، جهات معنوی این مراسم را تامین می‌کند. از جهت دیگر نیازهای هفته و تذکرات لازمی که برای اجتماع مسلمین ضروری و نافع است، بخش دیگری از خطبه‌ها را تشکیل می‌دهد.
خطبه‌های شهید آیت‌الله دستغیب در مراسم هفتگی نماز جمعه شیراز به تمام معنی جامع هر دو جهت معنوی و صوری است، به قسمی که علاوه بر رعایت فصاحت در سخن که از شخصیتی سخنور برخاسته است، اهتمام به تهذیب اخلاق شنوندگان و توجه دادن آنان به معنویت و اصلاح نفوس، تذکرات ضروری اجتماعی نیز فراموش نشده است.
کتاب خطبه‌های جمعه علاوه بر مجموعه‌ای از معارف و مواعظ و اخلاقیات، تاریخچه‌ای از خاطرات و حوادث تاریخی دو سه ساله اول انقلاب است. تحکیم مبانی جمهوری اسلامی و اصل ولایت فقیه، مبارزه با کفار و تقویت جبهه‌ها، کمک به آسیب‌دیدگان و جنگ زدگان و بازدید از مجروحین جنگی و بیماران ـ کشف لانه‌های تیمی منافقین و معرفی آنها و مطالب دیگری که برای اجتماع ما همیشه نافع است، در این خطبه‌ها چشمگیر می‌باشد.

منبع: ماهنامه شاهد یاران53_54

خداوند رحمت شان کند . با اینکه کاربران عزیز استاد بنده هستند ولی به عنوان برادر کوچکتر عاجزانه تقاضامندم که کتاب های این شخصیت عزیز را حتما مطالعه فرمایند . از جمله گناهان کبیره:Gol::Gol:

نگاهي به سيره عملي شهيد دستغيب


نگاهي به سيره عملي شهيد دستغيب

نويسنده:رسول ابراهيمي

لمعاتي ازمنش عالم عامل...

- «دست جنايتكار آمريكا، شخصيتي ارزشمند را كه يك مربي بزرگ و عالمي عامل و گناهش فقط تعهد به اسلام بود، از دست ملت ايران و اهالي محترم فارس گرفت و حوزه هاي علميه و اهالي ايران را به سوگ نشاند» (امام خميني).
سخن از رادمردي آزاده و عالمي وارسته و رباني است. وقتي كه اين عالم بزرگ به دست منافقين كوردل آمريكايي به درجه رفيع شهادت نائل آمد اين حديث شريف نبوي مصداق پيدا كرد: «اذا مات العالم ثلم في الاسلام ثلمه لا يسدها شيء» يعني اينكه هر گاه عالمي دار فاني را وداع گويد، بر اسلام شكافي ايجاد شود كه آن را هيچ چيز ترميم نكند.
و امروز بعد از ساليان متمادي از شهادت اين شهيد بزرگوار، صدق قول رسول‌الله آشكار مي‌شود و احساس نياز به امثال اين شهيد بزرگوار و فقدان شهيد آيت‌الله دستغيب كاملا محسوس است. رحمت و رضوان خدا به آن عالم رباني و عارف صمداني كه در اثر مجالست با قرآن و كلمات ائمه اطهار و بزرگان اهل معرفتي همچون حضرت آيت‌الله شيخ محمد جواد انصاري همداني و حضرت آيت‌الله حاج شيخ حسنعلي نجابت شيرازي، چنان شيفته معبود و معشوق خود شده بود كه به مصداق روايت حضرت امير (ع) كه در خطبه همام فرمودند: «عظم الخالق في انفسهم فصغر ما دونه في اعينهم»، در چشم مباركش هر چيزي غير از خدا كوچك مي‌نمود و اگر چيزي در نفس شريفش گرامي و عزيز بود، فقط خدا بود و بس، چنانچه خودش در جايي فرمود: «قربان آن كسي كه تنها آرزويش خدا باشد».
آن قدر مشغول خدمت به جان و روح خدايي خود بود كه غافل از خود مي‌شد، به طوري فرزند محترمشان در مورد ايشان گفت:
«خوراكش كمتر از يك چهارم نان خشكيده جوين بود كه آن را آب مي‌زد و با مقداري پياز و نمك و گاهي مختصري پنير و روغن زيتون را با نان جو مي‌آميخت و مختصري به اندازه خوراك يك بچه دو سه ساله يا كمتر مي‌خورد. به خصوص از خوردن گوشت پرهيز مي‌كرد ـ رياضت‌هاي شرعي مداوم ـ مجاهدات و ترك شهوات او را ضعيف و رنجور بار آورده بود، معده‌اش او را مي‌آزرد، به قسمي كه ديگر نمي‌توانست آن طور كه مايل بود روزه بگيرد و ترك غذاي حيواني به خصوص گوشت بنمايد». (1) عجيب نيست اگر حضرت حجت (عج) مردم را به ايشان ارجاع دهند. در اينجا لازم است به حكايتي كه يكي از دوستان شهيد آيت‌الله دستغيب بيان كرده، بپردازم:
«روزي بيرون حجره در اتاق مدرسه علميه حكيم كه به دست توانا و همت والاي آن بزرگمرد تجديد بنا گرديد، نشسته بودم كه سيدي بسيار موثر و مؤدب در حالي كه دست دو بچه هفت هشت ساله را در دستهايش گرفته بود، وارد شد و سلام كرد. پاسخ سلامش را دادم. بعد از احوال‌پرسي معلوم شد از بوشهر آمده است. با همان لباس قديمي روستايي و ملكي به پا گفت: «آمده‌ام كه خدمت حضرت آيت‌الله دستغيب برسم.» گفتم: «با ايشان چه كار داريد؟» كمي مكث كرد و جوابي نداد. پس از چند دقيقه، به او قول دادم كه همراهش به منزل آقا مي‌آيم. با اصرار زياد بنده كه چه كار با ايشان داريد، شروع به سخن كرد و گفت: «چند روزي است كه يكي از فرزندانم سخت مريض شده و وضع زندگي من هم آن قدر وسعت نداشت كه بتوانم مداوايش كنم. به هر زحمتي بود او را به درمانگاه بوشهر بردم. به من گفته شد بايد هرچه زودتر بچه‌ام را براي جراحي به شيراز ببرم. به روستايم برگشتم و در فكر فرو رفتم كه با اين تنگدستي و فشار، از كجا هزينه سفر و درمان را تهيه كنم. شب هنگام به حضرت ولي عصر (عج) متوسل شدم. پس از گريه زياد و ناله و التماس، امام زمان (عج) فرمودند: «(2) فلاني! هيچ ناراحتي به خود راه نده. به شيراز برو. آنجا نماينده ما آقاي دستغيب (با آن نشانه‌ها و علاماتي كه مي‌داد) حاجت تو را برآورده مي‌كند».
بعد از شنيدن سخنان مرد روستايي به اتفاق هم به خانه آقا رفتيم و پس از اجازه به محضرشان مشرف شديم. تا وارد اتاق شديم، حضرت آقا بلند شدند و با سيد روستايي احوال‌پرسي كردند و فرمودند: «بچه‌ات را مي‌آوردي؟ هيچ ناراحت نباش كه خودم وجه بيمارستان و عمل جراحي فرزندت را فراهم مي‌كنم». من از اينكه آقا بي مقدمه اين طور با سيد سخن گفت، يكه خوردم و مات و مبهوت شدم. (3) يك دهان خواهم به پهناي فلك
تا بگويم وصف آن رشك ملك
باز گوشه‌اي از ويژگي‌هاي شهيد را از زبان يكي از ياران قديمي و صميمي آن رادمرد بنگريد:
«هنگام دعا سيلاب اشك بر چهره او و عشق جاري بود، اما در مواقع عادي لبخند زيبايش چون گل برگ بهاري مصاحب خود ر ا آرامش مي‌داد. مراد بود، اما با مريد خود دوست و رفيق. آن قدر صفا داشت كه بعضي اوقات دوستان و ارادتمندانش فراموش مي‌كردند كه او مراد آنان است و مي‌پنداشتند كه او رفيق چندين ساله و همسفرجهانگردشان است». (4) آن شهيد بزرگوار عمر شريف و با بركت خود را در راه اعتلاي دين و انس با قرآن و روايات ائمه طاهرين و درس و بحث و مذاكره كردن گذراند و در يك
كلام اين گوهر ارزشمند و موهبت الهي را با خداي خويش معامله نمود و از عمر خود بهره كامل برد. هيچ‌گاه عمر عزيزش به بطالت و علم لاينفع نگذشت. ايشان مي‌فرمود:
«به نظرم نمي‌آيد كه هرگز اوقات فراغتي داشته‌ام. هميشه يا مطالعه‌ يا درس دادن يا نوشتن بوده‌ام. اوقات فراغتي نبود. الان هم مشغول هستم بحمدالله در نوشتن، درس دادن و مطالعه. خداوند انشاءالله همه‌مان را موفق بدارد به انجام وظيفه به اينكه اوقاتمان به بطالت نگذرد و از عمرمان بهره ببريم.»
هر نفس ز انفاس عمرت گوهري است
آن نفس سوي خدايت رهبري است

[SPOILER]زماني كه در مورد روحانيت از ايشان سئوال مي‌شود، جواب مي‌دهند: «وظيفه روحانيت همان وظيفه پيغمبران است. روحانيت خلفاي انبياء و ائمه اطهار (ع) هستند؛ جانشينان آنها هستند. هم آنچه كه آنان انجام دادند اينان بايد همان را انجام بدهند. وظيفه انبياء عبارت است از: تحكيم عقايد مسلمين، راهنمايي مسلمين، آگاه ساختن بشر تا خداي خودش را بشناسد، معاد را بشناسد و جامعه‌اش را متوجه كند به اينكه انسان غير از حيوان است و بعد از مرگ حيات ابدي دارد. او بايد اينجا خودش را تزكيه كند. اولين وظيفه روحانيت آموزش است. تعليم و آگاه ساختن جامعه به معارف و آنچه بايد بفهمد و بشناسد. شناخت خدا، شناخت خود، شناخت راه سعادت. دومين وظيفه روحاني پرورش است، يعني بايد جامعه را تهذيب كند؛ مردمان را از رذائل اخلاقي باز دارد، از حرص و حسد و خودخواهي و خودپرستي، شهوت پرستي، دنبال مال و ثروت رفتن، دنبال مقام رفتن، همه چيزهايي كه وسيله مي‌شود كه آدمي اسير دشمن مي‌شود، اسير شيطان داخلي و خارجي مي‌شود، الان هر قومي كه اسير شياطين بزرگي چون آمريكاست، در اثر همين است كه اينها مهذب نشده‌اند. بايد روحانيون هر كشوري ملتشان، دولتشان را پرورش دهند كه اسير شهوات نباشند، اسير مقام و مال و خوش‌گذراني نباشند.»آن شهيد بزرگوار اين مطالب را بسيار دلچسب و شيرين بيان مي‌فرمود و به مقتضاي: «سخن كه از دل برآيد لاجرم بر دل نشيند» كلمات آن شهيد بزرگوار در قلوب مستعد اهل ايمان و تقوا و ولايت جاي مي‌گرفت و اين نشانه گفتار هر عالم عامل صاحب يقين و رباني است. كلمات او از روح و جان صاحب يقينش سرچشمه مي‌گرفت و اهل يقين بودن او امتيازي بزرگ براي او به حساب مي‌آمد، كما اينكه جليس با صفا و فهيم با معرفت او، حضرت آيت‌الله نجابت شيرازي بر اين نكته تاكيد فراواني دارد و مي‌فرمايد:
«از عنفوان جواني تبعيت از نيكان شهر را سرلوحه زندگي خود قرار داده بودند... در اثر اين تبعيت و قوي شدن روح تقوا، دو چيز در ايشان فوق‌العاده شد؛ يكي يقين به خداوند تبارك و تعالي كه در اين مسئله بر معاصرين خود پيشي گرفت. هر قدر درجه براي يقين قائل شويم، خدا ايشان را موفق به آن درجه كرده بود. اين يقين همواره رو به افزايش بود، لهذا در هر مجلسي كه بنده با ايشان ملاقات داشتم، بحث خدا و معرفت ائمه طاهرين (ع) بود. شايد بتوانم ادعا بكنم مجلسي با ايشان نداشتم الا آنكه راجع به يقين و خدا و معارف اهل‌بيت (ع) در آن سخن به ميان آيد».
نكته قابل توجهي كه در مورد آن شهيد بزرگوار جلب نظر مي‌كند، اهل عمل بودن آن بزرگوار است. وقتي كسي روش و زندگي و سلوكش را مي‌ديد، جلوه‌اي از نور ائمه طاهرين (ع) را در او مي‌يافت و آيات و رواياتي كه انسان در مورد اهل ايمان مي‌ديد و مي‌شنيد، در وجود شريف آن رادمرد الهي متبلور و متجلي بود. اگر حرف از زهد مي‌زد، زاهدترين مردم زمان خودش بود. با وجودي كه به عنوان امام جمعه و نماينده مرحوم حضرت آيت‌الله خميني (ره) در استان مهمي مانند فارس و شهر شيراز شناخته مي‌شد و قادر بود از همه امكانات مادي بهره وافي ببرد، به رغم اصراري كه از جانب بعضي از مسئولين و دوستان شهيد ـ بعضاً به دلايل امنيتي ـ براي تعويض منزل ايشان مي‌شد، ايشان به هيچ عنوان حاضر به اين امر نشد و تا واپسين روزهاي عمر شريفش را در همان خانه محقر واقع در منطقه پائين شهر شيراز سپري كرد. همگامي با فقرا و مردمي بودن از يك طرف و زهد و بي اعتنايي به زخارف دنيوي از طرف ديگر را قربه الله به اثبات رسانيد و تا روز آخر عمر شريفش كه در راه اطاعت و نماز و عبادت پروردگارش به شهادت رسيد، از كوچه همان خانه به طرف ميعادگاه عشقبازي با پروردگارش يعني نماز جمعه رفت و در تقرب به سوي پروردگارش، بهترين وسايل قرب حضرت رب‌العزه را كه همان احلي من العسل شهادت باشد، نوشيد.
شهيد محراب حضرت آيت‌الله دستغيب در هر عرصه و ميداني كه وارد شد، به خاطر معنويت عظيم و عنايات خاصه پروردگار خوش درخشيد. در صحنه مبارزه از كسي كه پرچم حق به دست او بود، يعني از رهبر فقيد انقلاب، حضرت امام خميني دفاع تام و تمام و با اعتقاد به منويات ايشان، عمل كرد.
ناگفته نماندكه حضرت آيت‌الله نجابت در همياري با شهيد آيت‌الله دستغيب در مبارزات قبل از انقلاب و اقدامات پس از پيروزي، نقش بسيار ارزنده‌اي داشتند و مشاوري امين و پشتيباني محكم براي ايشان بودند.

پي نوشت:

1. با روش شهيد آيت‌الله دستغيب: 12.
2. ترديد است كه امام زمان (عج) در خواب به ايشان فرموده است، و يا در بيداري.
3. يادواراه شهيد آيت‌الله دستغيب از قول آقاي شيخ عيسي علامي.
4. گفتار حاج ابراهيم يقطين بساطي

منبع: ماهنامه شاهد ياران53_[/SPOILER]


صاحب يقين و توكل كم مانند

مرحوم آيت الله حاج ميرزاحسنعلي نجابت
من با شهيد دستغيب از سن پانزده سالگي نهايت رفاقت را داشتم. روز به روز سبب بُري (بي اعتنايي به اسباب) در او قوي‌تر مي‌شد، يعني غني رفته بود در دلش، مي‌فهميد آقايش عزيزترين آقاست. در تمام شيراز ايشان خلوصشان به آقاي خميني از تمام علماء شيراز بيشتر بود. ايمان به خمينى، نه اينكه نان و آبش داغ شود. خلوصش به امام خميني تمام اصل علم را تابع قرار داده بود. اينكه نوشته «من أطاع الخميني فقد أطاع‌الله». ايشان غني طبع و غنى نفس و غنى دل. چند مرتبه فرمود ديگر از پول خوشش نمي‌آيد. تنها چيزي كه دلم را خوش مي‌كند، حرف خدا و خدمت به مؤمنين است. در اثر اهميت دادن ايمان به خدا و ايمان به مؤمنين.
حضرت شهيد آيت‌الله دستغيب از عنفوان جواني تبعيت از نيكان شهر را سرلوحه زندگي خودش قرار داده بود، يعني دائماً ملزم بود دستورات مرجع ديني خود را فراموش نكند. آن روزها جناب حاج سيد علي رضا بزرگ اين شهر بود در تقوي و علم، لذا مصاحبت ايشان را دائماً وظيفه خودش مي‌دانست. آنچه از اهل علم متقي در شيراز بود، ايشان در خدمتش حاضر مي‌شد و به راستي در تقوي به مرتبه‌اي رسيد كه در سن بيست و دو سالگي كتاب «صلاه الخاشعين» را نوشت. در اثر اين تبعيت و قوي شدن روح تقوى، دو چيز در ايشان فوق‌العاده شد: يكي يقين به خداوند تبارك و تعالي كه دائماً حاضر و بيناست. در اين مسئله ايشان بسيار امتياز داشت بر معاصرين خودش، يعني براي يقين هر قدر درجه قائل بشويم، خدا ايشان را موفق به آن درجه كرده بود.

اين يقين رو به تزايد بود، لهذا در هر مجلسي كه بنده با ايشان تلاقي داشتم، صحبت خدا و معرفت ائمه طاهرين بود. شايد بنده بتوانم ادعا بكنم مجلسي با ايشان نداشتم الا آنكه راجع به يقين و خدا و معارف اهل‌بيت (عليهم‌السلام) در آن سخن به ميان آيد ، ولو در يك روز دو مرتبه با ايشان تلاقي داشتيم، در هر دو مرتبه يا آيه و كلمه و روايتي راجع به يقين پيش مي‌آورد براي سخن گفتن، و براي شدت تذكر، لهذا در يقين به خداوند در عصر خودش و در استان فارس منحصر بود و آثار اين يقين بود كه مردم با جان و دل ايشان را دوست مي‌داشتند، آثار يقين بود كه ريشه حقيقي اسلام را پيدا كرد، آثار يقين بود كه از همان روز اول به حضرت مستطاب آيت‌الله العظمي خميني نهايت علاقه را پيدا كرد و از جان و دل مروج ايشان شد به تمام معنى. حتي اخيراً مقامات فوق‌العاده‌اي از آقاي خميني نصيب ايشان شده بود. اين بزرگوار مي‌فرمود كه آقاي خميني سِيرهاي خودش را تمام كرده، پس از آنكه سيرش را تمام كرده، فعلاً از طرف حضرت احديت و حضرت ولي‌عصر (عج) مأمور است به اصلاح جامعه و اصلاح مسلمين بالاخص اصلاح ايرانيان و اين معني اخيراً برايشان معلوم شده بود، لهذا يقين ايشان موجب اين شد كه بفهمد ريشه حقيقي اسلام تبعيت از حضرت ولي‌الامر است كه الان خداوند ما را متنعم فرموده به حضرت آيت‌الله العظمي آقاي خمينى. ايشان در اين مسئله در اثر يقين مقطوعش شده بود، يعني خالص به تمام معني مبلغ آقاي خميني بود و اين تبليغ را موجب ترقي خودش مي‌دانست عندالله نه عندالناس.
گرايش ايشان نسبت به حضرت امام خميني زائد بر مقدار مردم عادي بود، يعني ايشان را ولي كامل خداوند مي‌دانست، علاوه بر اجتهاد و مرجع تقليد بودن، علاوه از اينكه مرد متتبع درجه اول عالم اسلام است. علاوه بر اين موضوعات، مقاماتي كه براي اولياء متصور مي‌شود، حضرت شهيد دستغيب براي آقاي خميني قائل بود، و بر اين مسئله اصرار هم داشت، يعني تدريجاً مي‌خواست معلوم خودش را به دماغ‌ها و افكار مردم و به ديگران تحويل دهد.
اين راجع به خصوصيات يقيني ايشان بود به خداوند و شناختش در اثر يقين و نيز در ريشه قرآن و ريشه اسلام و ريشه مذهب جعفري كه اساس مذهب جعفري به تبعيت از اولي‌الامر است، مثل آقاي خمينى، اين چند كلمه‌اي بود راجع به صفت بارز ايشان.
اما جهت ديگري كه باز در ايشان ممتاز بود و بيش‌تر در آن استوار شده و اهليت پيدا كرده بود، توكل ايشان بر خداوند جليل و متعال بود. يعني روز به روز ايشان اين معني را كامل‌تر مي‌فهميد
كه اسباب، بالذات مؤثر نيستند. وسائط محترمند، لكن بالذات مؤثر نيستند. چند سال اخير از عمر ايشان، اين معني بسيار براي ايشان واضح شده بود. معني « لاحول و لا قوه الاً بالله» و معني اينكه همه كار دست خداست، براي ايشان واضح شده بود، لهذا ايشان كارهاي خودش را چه دنيوي و چه اخروي به خداوند واگذار كرده بود. بهترين وكيل‌ها را مي‌دانست خداست و عملاً اين كار را اخيراً كرده بود. يعني بناي ايشان بر اين بود كه تمام وضع حيات مادي و معنوي خود را در اختيار خداوند بگذارد، لهذا در اثر اين توكل و اتكالش به خدا، فرمايشات ايشان تحقيقاً در هر قلب پاكي جايگزين بود، بلكه بعضي از قلوب ناپاك را هم پاك مي‌كرد.
همه كس مي‌فهميد كه ايشان از صميم قلب حرف مي‌زند، اهل اين مطالب است، اهل‌الله شده، لهذا روز به روز محبت اهالي فارس و بالاخص مردم شيراز نسبت به ايشان رو به ازدياد بود و به تبع محبتي كه به ايشان داشتند، يقينشان نيز به انقلاب بيشتر مي‌شد، نسبت به فرامين اسلام و امام نيز بهتر يقين داشتند و بيشتر عمل مي‌كردند.
قبل از انقلاب حضرت آيت‌الله دستغيب به قدري سرسخت با اين دستگاه حكومت بود، به قدري چپ بود كه مي توان گفت كه اگر كسي دقت مي‌كرد مي‌ديد كه در فارس ايشان اداره كرد اين قيام حضرت آيت الله خميني را. يعني بر بنده معلوم است كه هيچ كس در ابتداي امر با آقاي خميني توافق نداشت. بنده در مدرسه داشتم درس مي‌گفتم، طلبه‌ها نزد من آمدند و گفتند قم در خطر است، اعلاميه بايد بدهيد. بنده گفتم بالاي اعلاميه اين آيه قرآن را بنويسيد: «لا نفرق بين احد من رسله» (1) يعني آقاي خميني و مراجع ديگر هيچ فرقي براي ما ندارد، اگر به آقاي خميني توهين كرديد، يعني به همه اهل علم توهين كرديد.
ايشان از سن شانزده سالگي نوع اوقات نان جو و روغن زيتون مي‌خورد. نان جو خوراك انبيا و اولياست. از زيتون هم كه در قرآن تعريف آمده. هميشه ايشان نان تنك جو در منزلش داشت. ايشان تا آنجا كه من اطلاع دارم تا سه يا چهار سال قبل از شهادت اين عادت را داشت كه مزاجش خيلي خراب شده بود و نهي كرده بودند ايشان را از نان جو خوردن. براي جوان اينكه نان جو و روغن زيتون بخورد و هفته‌اي يك بار هم بيش‌تر گوشت نخورد، خيلي زحمت دارد.
* دائماً ايشان مواظب نفس خود بود كه با مؤمنان سركشي نكند، تا چه رسد به علما، تا چه رسد به مراجع تقليد. عرض كردم از همان اول با «حاج سيد عليرضا» و بعد با مرحوم «ميرزا علي اكبر ارسنجاني» و بعد در نجف اشرف با آقا شيخ «محمد كاظم شيرازي» و بعد با «حاج ميرزا علي آقا قاضي» رضوان‌الله عليه كه هم اول عالم نجف اشرف بودند و هم اول خداشناس. اينها كه مي‌گويم مربوط به پنجاه سال قبل است. ايشان با محترمين از مسلمين، يعني با اول علماي مسلمين رفاقت داشتند و تبعيت مي‌كردند. بنده در حدود چهل سال پيش كه مي‌خواستم مشرف بشوم نجف اشرف، آقاي دستغيب فرمودند: اين دو دينار را بگير و به حاج ميرزا علي آقا قاضي بده. ديدم رفاقت ايشان با اول مجتهد و اول خداشناس نجف از ده سال قبل بوده.
از جهت اينكه ايشان يقين پيدا كرده بود كه اساس مذهب تبعيت از اولي‌الامر است، لهذا پس از فرمان آقاي خميني كه بايد مردم بسيج شوند، ايشان ارتش و سپاهي و بسيجي را جند حضرت ولي‌عصر (عج) مي‌دانست، نائب حضرت ولي عصر (عج) را هم امام خميني مي‌دانست، لذا آن معامله‌اي كه حضرت خاتم‌الانبياء (صلي‌الله عليه و آله) با اهل بدر كردند ايشان با تمام بسيج و ارتشي و سپاهي داشت. بنده مطمئن هستم كه ايشان فاصله‌اي بين اينان و اصحاب بدر نمي‌دانست، اضافه‌اي كه دارند اينكه چشم آن آقايان در چشم حضرت خاتم‌الانبياء مي‌افتاد و غم‌ها از دلشان مي‌رفت و اين بزرگواران سالي يك دفعه هم نمي‌توانند امام را ببينند. مي‌گفت: اينها برترند، چرا كه با آنكه پهلوي حضرت نيستند، فدوي اسلام و معصومند.
آنچه من در ذهن دارم از سن سيزده سالگى، سر آقاي دستغيب در بحار و وسائل‌الشيعه و كافي و وافي و من لايحضر بود، در منزل ايشان يك اتاق بسيار بزرگ بود پر از كتاب. خانه كه مي‌آمدند دائماً مطالعه مي‌كردند و حافظه بسيار خوبي هم داشتند.
در علوم صرف و نحو و منطق و... بسيار ممتاز بود، قهراً مطالعه كردن و فهميدن روايات براي ايشان خيلي آسان بود. بنده بعيد نمي‌دانم كه ايشان بيست هزار حديث از حفظ داشت.
پي نوشت:

1. سوره بقره آيه 285.
* منبع: برگرفته از گفت‌وگوي راديويي، به مناسبت شهادت آيت الله دستغيب.

منبع: ماهنامه شاهد ياران53_