๑۩๑ اشعار و متون ادبی ویژه شهادت امام حسن عسکری علیه السلام ๑۩๑

تب‌های اولیه

21 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
๑۩๑ اشعار و متون ادبی ویژه شهادت امام حسن عسکری علیه السلام ๑۩๑

[="indigo"]بیان

در فصل شهادتت خزانم

گفتن ز غمت نمی‌توانم

آهنگ غریبی تو مولا

آتش شده پای استخوانم

تنها نه به اشک اکتفایی

از دیده سرشک خون روانم

تو ابن غریب، ابا الغریبی

از داغ تو نیمه گشته جانم

در خانه‌ و خانه همچو زندان

مظلوم‌‌ترین تو را بخوانم

آزاد شده ز جورِ دشمن

با زهر جفا، غمت بدانم

فرزند تو هم غریب چون توست

ای سوخته بینِ آشیانم

این ناله که مانده بین سینه

باشد به فدایت ای بیانم

[/]

[="purple"]ویژه مرثیه خوانی[/]
[="darkgreen"]محزون

سامرا شد بیت الاحزان

چشم زهرا گشته گریان

گوید ای نورِ دو دیده

ای حسن جانم حسن جان

یا ابا المظلوم (3)

آمده مهدیِ دل خون

با دلی غمگین و محزون

از وداعِ آخرینش

عرشیان گردیده مجنون

یا ابا المظلوم (3)

وقتِ هجرانِ حسن شد

کودکش غرقِ مَحَن شد

شیعه چون صاحب زمانم

رخت ماتم را به تن شد

یا ابا المظلوم (3)
[/]

[="green"]پروانه

آمده بالین بابا گوهرِ درّدانه‌ای

بر سر و سینه زند در کنج غربت خانه‌ای

سوخته بال و پرش از غم ولیکن ناتوان

دور شمعِ عسگری پر می‌زند پروانه‌ای

داغ

وای که وقتِ شررم آمده

چه بر سرت ای پدرم آمده

سرت به دامنِ غمم نشسته

داغِ رقیه نظرم آمده

شیعه

ای یازدهم امام شیعه

ای مفتخر از تو نامِ شیعه

بر سامره و حریمِ پاکت

بر مهدی تو سلامِ شیعه
عهد

می‌خوام امشب دلم و رها کنم

دل و همراهِ کبوترا کنم

اون و با غصه‌ها آشنا کنم

دلم و عازم سامرا کنم

به سرم زده هوای دیگری

تا بشم زائرِ کوی عسگری
* * *

خدا امشب شبِ ماتمِ همه است

شبِ نجوا و دعا و زمزمه است

مهدی صاحب زمان یتیم می‌شه

شب غصه‌‌های عشقِ فاطمه است

می‌خوام امشب با دلم عهدی کنم

با سرشکم کمکِ مهدی کنم

* * *

بگم آقاجون غریبی می‌دونم

امشب و دل بی شکیبی می‌دونم

گریه‌ دردِ تو رو درمون می‌کنه

تو که بر دردا طبیبی می‌دونم

خدا امشب عقده‌م و وا می‌کنم

یاریِ یوسفِ زهرا می‌کنم

* * *
[/]

[="royalblue"]نوحه گر

مهدی صاحب الزمان بهر بابا نوحه گر شد

یوسف زهرا ببین غرق ماتم خونجگر شد

گلشنِ زهرا خزان

اشکِ مهدی شد روان

یا امام عسگری(3)

سوزد از زهرِ جفا پیکرِ او وامصیبت

مهدیش گریه کنان در برِ او وامصیبت

سامرا ماتمسراست

قلبِ مهدی در عزاست

یا امام عسگری(3)

کشته شد نورِ دلِ آل خاتم تسلیت باد

شد اباصالح یتیم اهلِ عالم تسلیت باد

شد عزای دیگری

از فراق عسگری

یا امام عسگری(3)
[/]

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پدری در دم مرگ




[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پدری در دم مرگ است و به بالین پسرش
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پسری اشک فشان است به حال پدرش

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پدری جام شهادت به لبش بوسه زده
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پسری سوخته از داغ مصیبت جگرش

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پسری را که بود نبض دو عالم در دست
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]شاهد داغ پدر آه و دل و چشم ترش

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]حسن العسکری از زهر جفا می سوزد
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]حجةابن الحسن از غم شده گریان به برش

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]چار ساله پسری مانده و صد ها دشمن
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]که خداوند نگه دارد و از هر خطرش

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دشمن افکنده زپا نخل امامت را باز
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]کند اندیشه به نابودی یکتا ثمرش

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خانه را که عدو دست به غارت زده است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اتش ظلم بر افروخته از بام و درش

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آه از آن روز که شد غیبت مهدی آغاز
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]غیبتی را که بود خون شهیدان اثرش

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آنکه امروز جهان زنده و قائم از اوست
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بار الها که مؤید نفتد از نظرش




[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]سید رضا مؤید

آفتاب مهر

اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود
در پیشگاه حكم تو ذرات در سجود

اى میر عسكرى لقب اى فاطمى نسب
آن را كه نیست مهر تو از زندگى چه سود

علمت محیط بر همه ذرات كاینات
فیضت نصیب، بر همه در غیب و در شهود

تاریخ تابناك حیاتت، گر اندك است
بر دفتر مفاخر اسلامیان فزود

عیسى دمى و پرتو رأى منیر تو
زنگار كفر از دل نصرانیان زدود

این افتخار گشته نصیبت كه از شرف
در خانه تو مصلح كل دیده برگشود

اى قبله مراد كه در بركة السّباع
شیران به پیش پاى تو آرند سر فرود

قربان دیده اى كه به بزم تو فاش دید
جاى قدوم عیسى و موسى و شیث و هود

قرآن ناطقى تو و قرآن پاك را
الحق مفسّرى، ز تو شایسته تر نبود

دشمن بدین كلام ستاید ترا كه نیست
در روزگار، چون تو به فضل و كمال و جود

شادى به نزد مردم غمدیده نارواست
جان ها فداى لعل لبت كاین سخن سرود

مدح شما، ز عهده مردم برون بود
اى خاندان پاك كه یزدانتان ستود

از نعمت ولاى شما خاندان وحى
منّت نهاد بر همگان، خالق و دود

اى پورهادى، اى حسن العسكرى ز لطف
بپذیر، از «مؤید» دلخسته این درود

مؤید


مسافر بهشت


سوخت از زهر ز پـا تـا بـه ســرم آب گردیـده خـدایـا جگــرم

پسرم مهــدی موعـود کجاسـت؟ تا ببینـد که چـه آمـد به سرم

دشـمنـانـم همـه شـادنـد ولـــی گرد غـم ریخـت به روی پسرم

پســرم گریـد و گـویـد همه دم پــدرم ای پـــدرم ای پـــدرم

یــاد تنهــایـی مهــدی هــر دم می رود خـون ز دو چشمـان تـرم

طــوطــی بــاغ جنـانـــم امــــا ریخت یا رب به جهـان بال و پرم

از پس مــاه صفــر زهــر جفـــا کـــرد با ختـم رسـل همسـفـرم

پیکرم شمــع صفـت آب شــده قاصـد مــرگ نشـستـه بـه بـرم

آب آریـــد بــرایـم یــــــاران که به دل سخـت فتـاده شـررم

ای خدا یاد لـب خشـک حسیـن، ســوزد از زهــر جفـا بیشـتـرم

آن حسینی که سرش هست هنوز بـه سـر نیــزه عیـان در نظــرم

آن حسینی که به قاتل می گفت آب ده آب کـه سـوزد جگـرم

مـن بـه ایـام جـوانـی (مـیـثــم) بــه گلـسـتـان جنان رهسـپـرم

شهادت امام حسن عسکری علیه السلام را به محضر امام زمان عجل الله فرجه الشریف تسلیت عرض می کنیم :

امشب كه زمين و آسمان مي گريد
از ماتم عسکري جهان مي گريد

جا دارد اگر شيعه خون گريه كند
چون مهدي صاحب الزمان مي گريد

رسانده زهر جفا



رسانده زهر جفا تا به چرخ آه مرا

گرفته است زکف معتمد رفاه مرا

به زندگانی من نیز زهر خاتمه داد

به دست و پیکر لرزان ببین گواه مرا

رسیده بر لب بام آفتاب زندگیم

بخوان غلام من از پشت پرده ماه مرا

بیا امید دلم مهدیم دگر مگذار

تو بیش از این به رهت منتظر نگاه مرا

بیا و آب بنوشان تو بر پدر دم مرگ

که نیست تاب و توان جسم همچو کاه مرا

تو در برم بنشین تا مگر که بنشانی

ز اشک دم به دم خود شرار آه مرا

به غربت تو و مظلومی تو می سوزم

چو گیرد اتش بیداد جایگاه مرا






سید رضا مؤید

سوز داغ عسكرى


مى زند آتش به قلبم سوز داغ عسكرى

گيرد امشب اشك من هر دم سراغ عسكرى

شد به سن كودكى فرزند دلبندش يتيم

گشت دُرّ اشك مهدى چلچراغ عسكرى

در دل صحراى غم ها و به دشت سرخ عشق

لاله سان شد قلب ما خونين ز داغ عسكرى

بس كه اندوه فراوان ديد از جور خسان

شد لبالب از مى غم ها اياغ عسكرى

با گلاب اشك و با سوز درون گويد سخن

«حافظى» آن بلبل خوش خوان باغ عسكرى

(محسن حافظى)

امروز عسكرى ...




امروز عسكرى ز جهان ديده بسته است

قلب جهان و قطب زمان، دل شكسته است

آن حجت خداى ز بيداد معتصم

پيوند زندگانيش از هم گسسته است

صاحب عزاست صاحب عصر، اندرين عزا

روحش به چارسالگى از كينه خسته است

بر چهره امام زمان، آن دُر يتيم

از باد ظلم گرد يتيمى نشسته است

در خانه اى كه مركز اندوه و ماتم است

دشمن كمر به غارت آن خانه بسته است

از لطف آن كه ناز كند بَرد بر خليل

صاحب زمان ز آتش بيداد رسته است

اندر بقيع و سامره و كربلا و طوس

گل هاى فاطمه بنگر دسته دسته است

(سيّد رضا مؤيّد)

گرد یتیمی بر رخ ماهت نشسته
یا بن الحسن داغ پدر،قلبت شکسته

آه و واویلا،آه و واویلا

از ماتم جانسوز او ،سرت سلامت
بر سر نهی بعد از پدر،تاج امامت

آه و واویلا،آه و واویلا

در سامرا تحت نظر ، دور از مدینه
گشته امام عسکری ، مسموم کینه

آه و واویلا،آه و واویلا

شد کشته فرزند رسول، از نسل کوثر
گردیده مهدی وارث گلهای پرپر

آه و واویلا،آه و واویلا

[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]

حجت یازدهم نور ولایتْ حَسَنم
کینه اهل ستم کرده جَلای وطنم

پدر ختم امامان، وصی ختم رُسل
ولی امر خدا واقف سرّ و عَلَنم

والد حجت ثانی‏عشر و ناصر دین خدا
مالک مُلک وجود و ولی مُؤتمنم

معتمد زهر خورانیده مرا از ره جور
کین‏چنین سوخته بال من و فرسوده تنم

[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]


[=microsoft sans serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]

در فصل شهادتت خزانم

[=microsoft sans serif]گفتن ز غمت نمی‌توانم

[=microsoft sans serif]آهنگ غریبی تو مولا
[=microsoft sans serif]آتش شده پای استخوانم

[=microsoft sans serif]تنها نه به اشک اکتفایی
[=microsoft sans serif]از دیده سرشک خون روانم

[=microsoft sans serif]تو ابن غریب، ابا الغریبی
[=microsoft sans serif]از داغ تو نیمه گشته جانم

[=microsoft sans serif]در خانه‌ و خانه همچو زندان
[=microsoft sans serif]مظلوم‌‌ترین تو را بخوانم

[=microsoft sans serif]آزاد شده ز جورِ دشمن
[=microsoft sans serif]با زهر جفا، غمت بدانم

[=microsoft sans serif]فرزند تو هم غریب چون توست
[=microsoft sans serif]ای سوخته بینِ آشیانم

[=microsoft sans serif]این ناله که مانده بین سینه
[=microsoft sans serif]باشد به فدایت ای بیانم

[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]

میــــ نویسمـــــ برای [="Lime"]مـــردی[/] که چـــهارگوشهـــ [="Red"]قلبش[/] شکسته است....
.
.
.
مهدی جان..
گرد یتیمی برچهره ات ....
آه...سرت سلامت آقاجان..
باران اشکم در بی شکیبی انتظارت امانم نمیدهد.
شیعه را خاک غم بر سر می‏باید و بازار دل، تا ابد سیاه‏پوش و آسمان دین را باران باران و اشک و اشک!
.
.
و سامرا...
عجیب است که درکنار چهارچوبی که درست کرده اند و به آن می گویند ضریحت،جان ندادم...
وآن سرداب غریب وتاریک ونمور.....مَهــدی....جــ...ان..آمده بودم که ببینمت!همانجا که سید رشتی سلامت داد و جوابش دادی...
کجا
بودی
پس؟؟؟
.
.

سامرا کم از بقیع ندارد...
غریب وخاک و آلود..


[=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif][=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]
[=microsoft sans serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]

بلبل از دوری گل تا سحر امشب به نواست

[=Microsoft Sans Serif] یا پسر بر سر بالین پدر نوحه گر است
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] [=Microsoft Sans Serif]هاتفی گفت که خاموش مگر بی خبری
[=Microsoft Sans Serif] حسن عسکری امشب به جناح سفر است

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] [=Microsoft Sans Serif]سر به دامان پسر گرم سخن با معبود
[=Microsoft Sans Serif] چهره اش بر اثر زهر جفا پر گوهر است
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] [=Microsoft Sans Serif]شد برون طایر روحش ز قفس سوی جنان
[=Microsoft Sans Serif] مهدی منتظر از بهر پدر خون جگر است

[=microsoft sans serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]


[=Microsoft Sans Serif]
سردار عاشق

[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]

حلقه محاصره، تنگ تر و تنگ تر می شد. حتی دیوارهای خانه ات،
چشم و گوش دشمنانت شده بود.

در جایی که سربازان دشمن، حلقه شده بودند در و دیوار خانه ات را؛
جایی که نفس هایت را می شمردند، ذکرهایت را، پلک زدن هایت را، نمازهای طولانی ات را، آیات خیس قرآنی که می خواندی.

بیشتر از هر کس و هر پرنده ای، حال پرنده های گرفتار را می فهمیدی.

دنیایت را تنگ تر از قفس کرده بودند؛ حتی حرف زدن را با اطرافیانت
برایت دشوار کرده بودند.

دور تا دورت، سپاه بود و سرباز و تو همچون سرداری، در محاصره این همه
سرباز بودی؛ سرداری بی سپاه که با هیچ کس سر جنگ نداشت، سرداری که هیچ خونی نریخت و هیچ قلعه ای را فتح نکرد، با سربازانی که اطرافش بودند.

اگر فتحی هم داشت دل های عاشقانی بود که بوی حقیقت را از
نفس هایش فهمیده بودند.

سردار فاتح جان های بی قرار بود؛
سرداری بی سپاه، سردار عاشق، سردار بی شمشیر، آشنای پرنده های در قفس.

رودها، مسافر دریای چشم هایت شدند، ابرها، شانه هایت را می پرسیدند.
بهارها، رد پایت را می جستند تا سبز شوند.

نسیم ها، آرزوی بوسیدن لب هایت را داشتند. ستاره ها، در آرزوی مردن
بر سقف خانه ات، به خواب می رفتند و ماه، از آه هایت زنده می شد.

هنوز خاک های باران خورده، بوی روزهای دلتنگی ابرهای بی قرار
دیدنت را می دهند.

روزهاست که تنهایی، بر تن ورم کرده زمین عرق می کند؛

اما تو نیستی تا غربت در سایه بلندت ساعتی تلخی ها را فراموش کند.

[=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif]عباس محمدی

[=Arial Narrow]سامرا سُرمن رأی بودی

چند وقتی است سرد و دلگیری

داری ای خاک پر ز غم کم کم

بوی شهر مدینه می گیری:Sham:

[=Arial Narrow]هر کجا رفته ام دم مغرب

حرم اهل بیت غوغا بود

نه، ولی سامرا غروب که شد

خالی از زائر و چه تنها بود:Sham:


[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif][=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]
[=microsoft sans serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif]
چشمان سامرا از بغض‌های جاری، تمام شدنی نیست.

التهاب و داغدیدگی،به فراخور این غم در کوچه‌های شهر بیداد می‌کند.

باد نوحه گر، گذارش به نخل‌ های گیسوپریش می‌افتد
که ردیف به ردیف، دست خوش فراق شده‌اند.

دجله در غروب فرو رفته است و خورشید، گسترده‌تر از همیشه
شعله‌هایش را می‌پراکند.

مدت ها بود که خانه خلوت زده امام خود را اسیر چنگال اختناق می‌دید،
اما امروز این خانه از رنج محدودیت، رهایی می‌یابد؛با این حال در این
رهایی شاد نیست و دیگر جمال دل آرای عسکری را نمی‌بیند.


این خانه شاد نیست، اما قهقهه بیگانگان جاه طلب را می‌شنود؛
درست همان گونه که بنی امیه در عاشورا می‌خندیدند.

شانه‌های شیعیان، بوی غربت سامرا می‌دهد. تمام سرمایه امروز شیعه،
همین بوسه‌های دل سوخته استکه برای باغ خزان زده سامرا،
گل‌های تسلیت آورده‌اند.

[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]


شد عزای باب مظلومت بیا یابن الحسن


جان به قربان تو ای صاحب عزا یابن الحسن

عسگری مسموم شد از زهر بیداد و ستم

کز غمش سوزد دل اهل ولا یا بن الحسن

در عزای عسگری آید زنای اهل دل

صد فغان همراه با شور ونوا یابن الحسن

آب شد شمع وجودش زاتش زهر ستم

خاک غم بر سر کنم زین ماجرا یابن الحسن

در جوانی رفت از دنیا امام عسگری

شد کویر دل از این غم شعله زا یابن الحسن

این مصیبت را زسوز سینه و با اشک وآه

تسلیت گوئیم امشب بر شما یابن الحسن

گاه از هجران جانسوز تو سوزم همچو شمع

گاه از فقدان آن نور هدی یابن الحسن

دست رد بر سینه ام امشب مزن زیرا که من

با محبان تو هستم آشنا یابن الحسن