سردار عشق،برادرم غلامعلي

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سردار عشق،برادرم غلامعلي




سلام و عرص ادب

مطالبی که در این تاپیک قرار می دهم به قلم برادر سردار شهید حاج سید غلامعلی شجاعی می باشد که به مناسبت سالگرد شهادت ایشان در وبلاگ شخصی شان(بی قرار وصال)منتشر شده است

شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات

[=Microsoft Sans Serif] از خاک تا افلاک و از زمین تا آسمان فاصله بسیار است ، اما مگر نه اینکه عشق ، فاصله ها را پر می کند . انسان عاشق نه در سر سودای سود دارد و نه غم بود و نبود . دنیا برایش زندان است و نفس ، تو گویی در قفس می کشد . دل عاشق حریم خداست و حاشا که در این نهانخانه جز خدا کس دیگری سکنی گزیند ..... دل آینه صورت غیب است و لیکن ..... شرط است که بر آینه زنگار نباشد.
[=Microsoft Sans Serif] [=Microsoft Sans Serif] در این روزگار آزگار ، غنیمتی است دمی از [=Microsoft Sans Serif]یاران [=Microsoft Sans Serif]شهید [=Microsoft Sans Serif]گفتن و اندکی از [=Microsoft Sans Serif]آموزگاران شهادت[=Microsoft Sans Serif] نوشتن . در این روزمرگی های تکراری همان به ، که بغض گلو با یاد [=Microsoft Sans Serif]شهداء [=Microsoft Sans Serif]باز شود . علاج دلتنگی های پاییزی و چاره غصه های هر روزی ، زنده کردن خاطراتی است از یاران قدیمی . غریبه های آشنا . دوستان قریب . مردان دعای کمیل ..... هنوز هم تکرار این بیت لطف دیگری دارد : [=Microsoft Sans Serif]یاران چه غریبانه رفتند از این خانه ...... هم سوخته شمع ما ، هم سوخته پروانه.

[=Times New Roman]


[=Microsoft Sans Serif]پانزدهم مرداد ماه ، بیست و هفتمین سالگرد شهادت سردار رشید اسلام شهید حاج سید

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]غلامعلی شجاعی گرامی باد

[=arial, helvetica, sans-serif]

[=Microsoft Sans Serif]



[=Microsoft Sans Serif]بهار سال 64 از راه فرا رسیده بود .در محوطه ي ساختمان بسیج شهر سلماس ، شور و نشاط زایدالوصفی به چشم می خورد .خانواده ها و دوستان رزمندگان برای بدرقه ي آنان که عازم جبهه بودند ، در محوطه ي بسیج گرد آمده بودند.
برادرم غلامعلی ، که در آن موقع فرماندهی بسیج شهرستان نقده را بر عهده داشت ، مسئولیت مذکور را موقتا ترک و جهت حضور در جبهه ، از قرارگاه حمزه سیدالشهداء (ع) ، برای لشکر 31 عاشورا در جنوب ماموریت گرفته بود و برای چندمین بار و در واقع برای آخرین بار ، به اتفاق تعدادی از رزمندگانی که عاشقش بودند ، عازم جنوب بود.
مادرم هنگام خداحافظی با غلامعلی در گوشه ای از محوطه ساختمان بسیج ، غلامعلی را به سینه اش فشرد و در زیر چادر مشکی اش در گوش غلامعلی چند جمله ي کوتاه زمزمه کرد که فقط غلامعلی و چند تن از نزدیکان آن را شنیدند:
" فرزندم ! تو را مثل حضرت علی اکبر امام حسین (ع) به میدان می فرستم ، مثل حضرت علی اکبر (ع) با دشمن جنگ کنید ، شهید بشوید ولی اسیر نه ."
اين جمله اي بود كه هميشه مادرم آن را هنگامی که به جبهه می رفتیم به خودمان می گفت و يا در زماني كه ما در جبهه حضور داشتيم ، آن را در بين اعضاي خانواده و وابستگان ، تكرار مي كرد.
بعد از حدود دو ماه در تیر ماه تابستان 1364 به همراه تعدادی از همسنگران ، در دزفول در گردان علی اکبر (ع) لشکر عاشورا به جمع برادرم و دوستان رزمنده پیوستم . البته آنها در این مدت با استقرار در جزایر مجنون ، ماموریتی را در آنجا به انجام رسانده بودند.
چند صباحی را در دزفول در پادگان شهید باکری سپری کردیم ، پس از حصول آمادگی رزمی برای انجام ماموریت ، مسئولیت دفاع و پدافند از خط دفاعی اروند رود در منطقه ي خسروآباد آبادان ، به گردان ما محول شد.
برادرم غلامعلی ، که مسئولیت جانشین فرماندهی گردان علی اکبر (ع) را بر عهده داشت ، رزمندگان گردان را در میدان صبحگاه ، به شرایط اقلیمی و وضعیت زمین و چگونگی دفاع و انجام ماموریت محوله در آن منطقه ، توجیه نمود.
روز بعد با تجهيزات و تسليحات لازم خط دفاعی شرق اروند رود را از رزمندگان لشکر 21 حمزه ارتش تحويل گرفتيم و مستقر شديم. حدود 25 روز از ماموریت ما در آن منطقه سپری می شد که خبر دادند غلامعلی در یکی از نقاط دفاعی در ساحل اروند رود ( اروندکنار) ، در حین روانه کردن خمپاره 60 ميلي متري ، به سوی مواضع دشمن بعثی ، بر اثر اصابت ترکش خمپاره ي دشمن ، از ناحیه سر مجروح و به بیمارستان منتقل شده است . سر غلامعلی را در عملیات فتح المبین تیر دشمن شکافته بود و این دومین باری بود که از ناحیه ي سر مجروح می شد.

[=Microsoft Sans Serif]



در آن شرایط ، حضور در جبهه و خطوط دفاعی و پدافندی و ادای تکلیف مهمترین اصل برایم بود. لذا پس از شنیدن خبر مجروح شدنش ، گفتم انشاءالله به زودی بهبود می یابد و دیگر پیگیر وضعیت مجروح شدنش نشدم.
چند روزي از مجروح شدن غلامعلي مي گذشت ، آفتاب صبح روز سه شنبه ، تازه از افق خونرنگ جنوب سر برآورده بود كه برادر احمد چهرآرا از رزمندگان شهرستان خوی (که بعدا در گردان علی اکبر ، فرمانده گردان و سپس جانباز شد) ، با موتور در مقابل سنگرمان توقف نمود. وی حامل پیامی از سوی فرمانده گردان برادر حاج علی اصغر نادری برايم بود: :" فرمانده گردان گفتند که وسایلتان را جمع کنيد و همراه من به مقر گردان و عقب بیایید". گفتم چرا ؟ و در مقابل درخواست ایشان مقاومت کردم. گفت : نمی دانم دستور فرماندهیه و من مامورم که شما را پیش ایشان ببرم. گفتم : پس وسایلم را جمع نمی کنم ، چون دوباره بر می گردم . تاکید کرد نه حتما باید وسایلتان را نیز جمع کنید و به عقب بیایید.



با اصرار و تاکید ایشان ، با همسنگران خداحافظی کردم . دستور فرمانده گردان به نظرم غیرعادی می آمد . لذا فرضیات و احتمالاتی در مورد شهادت غلامعلی ، به سرعت برق از ذهنم گذشتند.
سوار ترک موتور برادر احمد شدم .با گذشتن از جاده خاکی میان نخلستان حاشیه ي اروند رود ، به مقر گردان علی اکبر (ع) در کنار جاده ي آبادان – خسروآباد رسیدیم( همان جاده ای که اكنون کاروان راهیان نور برای رسیدن به یادمان عملیات والفجر هشت در روبروی شهر بندری فاو عراق ، از آن عبور می کنند ) .

[=Microsoft Sans Serif]


سال ۱۳۶۴ - دزفول - لشکر ۳۱ عاشورا

شهید حاج سید غلامعلی شجاعی و برادر جانباز حاج علی اصغر نادری فرمانده گردان حضرت علی اکبر(ع) لشکر ۳۱ عاشورا


[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]برادر نادری فرمانده گردان ، بر روی تختخوابش نشسته بود ، چهره اش حکایت از غم سنگینی در وجوش داشت. تا مرا دید سعی کرد حالت عادی به خود بگیرد. گفت بیا کمی قدم بزنیم .قدم زنان از مقر گردان خارج شدیم و در حین قدم زنی در کنار جاده ي آبادان – خسروآباد ، از علت فراخوندنم از خط مقدم پرسیدم . گفت چند روز است که حاجي مجروح شده ، چرا پیگیرش نیستی تا بدونیم وضعیتش چطوری هست؟ گفتم خوب آنهایی که وظیفه رسیدگی به مجروحین را دارند کار خودشان را انجام میدهند و من وظیفه ي خودم را .
احساس کردم می خواهد به تدریج واقعیتی را به من بگوید ، ولی برای گفتنش در زحمت است و این دست و آن می کند. راحتش کردم ، گفتم امام سجاد علیه السلام فرموده است " شهادت کرامت ماست " ، قضیه ي شهادت برای ما حل شده هست و همانطور كه مي داني ما با روي گشاده به استقبالش مي رويم و در اشتياق نايل شدن به آن ، لحظه شماري و بي تابي مي كنيم و با علم و آگاهی و ایمان بر این مسئله ، در جبهه حضور یافته ایم . اگر غلامعلی به شهادت رسیده است صریحا به من بگویید . من پیرو همان امام سجادي هستم که آن جمله ي زیبا را فرموده است و این کلام آن امام بزرگوار را تکرار می کنم که " شهادت کرامت ماست ".

برادر نادري گفتند بله حاج غلامعلي پس از مجروح شدن و انتقال به بيمارستان به شهادت رسيده است و پيكر ايشان را در سلماس با شكوه فراوان تشييع و به خاك سپرده اند و چون شما هر دو برادر در يك گردان هستيد خانواده تان نگران هستند و مي پندارند كه شما هم همراه ايشان به شهادت رسيده ايد و مي گويند كه چرا پيكر حاج غلامعلي به سلماس رسيده ولي پيكر برادرش نه ؟ آن موقع وسايل ارتباطي و مخابراتي به اين سهولت در اختيار نبود . با تاكيد حاج آقا نادري به آبادان رفتيم و در مخابرات آبادان كه توسط تپه اي از كيسه هاي شني در برابر تير و تركش محافظت مي شد ، نتوانستيم با خانواده ارتباط برقرار كنيم . فقط موفق شديم با برقراري ارتباط با برادر عليرضا شاكري در قرارگاه حمزه سيد الشهدا (ع) در اروميه ، خبر سلامتي ام را به ايشان بدهيم ، تا به خانواده منتقل كنند .
از آبادان به مقر گردان بازگشتيم . گفتم حالا كه خبر سلامتي را با واسطه ، به خانواده رسانده ام و پيكر برادرم نيز تشييع و در مزار شهداء دفن شده است ، ديگر چه لزومي دارد به شهرمان بروم ؟ من نمي روم و پيش بچه هاي گردان مي مانم و رضايت برادرم ، ادامه ي حضورم در جبهه و نزد همسنگرانش هست.
خلاصه به هر قيمتي بود نگذاشتند بمانم . وقتي قرار شد به شهرمان بازگردم ، موتور گردان را گرفتم و به محلي از ساحل اروند رود (اروندكنار) كه خاكش از خون غلامعلي ، رنگين شده بود رفتم و مقداري از تربت پاك محل جراحت و شهادتش را به عنوان يادگار برداشتم.
همان روز تويوتا وانتي را در اختيارم گذاشتند كه مرا به مقر لشكر عاشورا ، در دزفول انتقال داد . شب را در مقر گردان سپري كردم و كوله پشتي و وسايل شخصي برادرم را جمع آوري كردم و صبح روز بعد با اتوبوس از انديمشك به تهران و سپس به سلماس حركت كردم . ظهر روز پنج شنبه ، شب هفت برادرم بود كه موفق شدم به مجلس بزرگداشت آن شهيد سعيد برسم .

[=Microsoft Sans Serif] اينك در بيست و هفتمین سالگرد شهادتش ، ضمن گرامي داشت ياد و خاطره ايثار و فداكاري آن شهيد عزيز ، با خون پاكش تجديد عهد و ميثاق مي كنيم كه راه نوراني اش را با تاسي به امام شهداء و مقام عظماي ولايت و رهبري پاس داشته و آن را استمرار بخشيم و در پايان ، ادامه ي كلام را با ذكر وصيت نامه اش معطر و متبرك مي نمايم .


اهواز - سال ۱۳۶۱

سردار شهيد حاج سيد غلامعلي شجاعي جانشين فرماندهي گردان علي اكبر (ع) و سردار شهيد بايرامعلي ورمزيار فرمانده گردان علي اكبر (ع) لشكر ۳۱ عاشورا


شهدا شمع محفل دوستانند ، شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان " عند ربهم

یرزقون" اند و از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب " فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی

" پروردگارند.امام خمینی (ره)

[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif]


بهار سال ۱۳۶۴ - تهران - آسایشگاه جانبازان ثارالله

از راست به چپ: شهید حاج سید غلامعلی شجاعی - پاسدار جانباز اسفندیار آیرملو - شهید عزیز سالمی

روی ویلچر ( جانباز قطعی نخاعی شهید نوروز علی برزه که پس از اعزام به کشور آلمان جهت معالجه ، در آن کشور به شهادت رسید.)
[=Microsoft Sans Serif]




شهیدی از قلم شهید دیگر
شهید حاج سید غلامعلی شجاعی از قلم شهید صابر باقری


عـروج این پرندگان سبک بال و بلند پرواز ، سیر خود را به لامکــان تنهـا انجـام نمی دهند. نور شعله و گرمی حرارت محبت شهیدان در این دیار غربت و مظلومیت با هزاران تهمت و رنج و بلا شهیدی را شیدای شهداء و جامعه ای خونین می نماید و با پاکی بلند به لطافت و مهربانی ، یاوری دلسوز ، صدیقی وارسته و محبوب و معشوق حضرت دوست و بالاخره رشیدی چون " حاج سید غلامعلی شجاعی " را نیز ندا میدهد و او را برای اقتدا برای خون سیدالشهداء حسین بن علی (ع) فرا می خواند.
آری عزیز من ! شیوه عاشق در راه معشوق سوختن است ، تا گاه شهادت و آن گاه که هدیه از طرف مولا عطایش می شود و با گوش دل بیدار می شنود {یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضـیة مرضیه} آنگاه است که پیمــانه شراب از می یار پر می گردد ،خونش شراب پیمانه می گردد. به به ! ساقی را نگر که چه زیبا پیمانه و خوش شرابی دارد. یاران تاب قرار ندارند ، باید این قافله ره بپیماید و طریق چگونه زیستن را نشان دهد .....

[=Microsoft Sans Serif]

[B]

شهید حاج سید غلامعلی شجاعی از زبان برادر بسیجی جانباز محمد محمدپور:


اروند رود ، جریان سیال ذهن ماست که از عمق تاریخ برمی خیزد . اروند ، یاد فرمانده مخلص و دوست داشتنی ما را تداعی می کند . شهید حاج غلامعلی شجاعی . او که عراقی ها را با زوزه ی قناسه ی خود از خواب خرگوشی بیدار کرد . عراقی های متجاوز با شلیک قناسه ی او ، تغییر در آرایش نیروهای ایرانی و جابجایی را جانانه حس کردند .
حاج غلامعلی محبوب بچه ها بود. از به عهده گرفتن فرماندهی گردان خاضعانه امتناع کرد و به معاونت گردان اکتفا نمود . اصرار بچه ها را ناشنیده گرفت . شاید از مسئولیت خطیر آن ابا داشت یا مهیای رفتن شده بود و نمی خواست بچه ها بلاتکلیف بمانند .
از آینده ی اروند خبر می داد . وقتی از کمی مهمات و فعالیت آزادانه ی مهندسی دشمن در آن ســوی ارونــد گلایه کردم ، گفت نگــران نباش . آنها دارند برای ما کار می کنند . چیزی که چند ماه بعد در عملیات والفجر 8 به واقعیت پیوست و حیرت ما را برانگیخت .

او فرمانده و دوست صمیـمی بچه ها بود . بودن در کنار آن ها را به خنکی ساختمـــان فرمـانـدهی گردان در کنـــار جــاده خســـرو آبــاد به اروندکنـار ، ترجیح می داد . حاج غلامعلی بود و قناسه ای که آرامش عراقی ها را به هم زده بود . با وجود حاج غلامعلی ، عراقی ها از خرما خوران روی نخل و تخمه شکستن بر فراز آن منصرف شدند و خواب سنگین شان به هول و هراس روزمرگی شان بدل شد . این حقیقت را از آتش باری دیوانه وارشان می شد فهمید .

حاج غلامعلی ، برای ما یک داستان بلند فراموش نشدنی و تصنیف دلنواز صفا و یکدلی است . اروند برای ما با نام حاج غلامعلی معنای دیگری دارد . اروند رود تنها یک رود در منتهی الیه ایران نیست ....



[/B]

[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]آقای حاج بیت [=Microsoft Sans Serif]اله جعفری[=Microsoft Sans Serif] از [=Microsoft Sans Serif]شعرای به نام[=Microsoft Sans Serif] و متعهد [=Microsoft Sans Serif]ارومیه ( نماینده سابق[=Microsoft Sans Serif] [=Microsoft Sans Serif]ارومیه در مجلس شورای اسلامی )[=Microsoft Sans Serif] ، که چند صباحی با[=Microsoft Sans Serif] حاج[=Microsoft Sans Serif] [=Microsoft Sans Serif]سید غلامعلی[=Microsoft Sans Serif] در جبهه با هم بوده اند ، شعر زیر را بعد از[=Microsoft Sans Serif] شهادتش[=Microsoft Sans Serif] به زبان ترکی آذری ، در رثای ایشان سروده است :

[=Microsoft Sans Serif]



[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]بـــازار وفـــا ، وئــردی خــریـــداریــن الــیــنــدن

[=Microsoft Sans Serif] بیـر قرمزی گــل ، گتدی بوگلـزارین الیندن


[=Microsoft Sans Serif]سلمــاسـدا آچـان لالـه لـره ، واردی سـلامیم

[=Microsoft Sans Serif] اورداکـی خجیلـدی گونش ، انـوارین الیندن


[=Microsoft Sans Serif]بـیــــر لالــه ده ارونـــد کـنــارینــده آچـــار کـــن

[=Microsoft Sans Serif] بــاتــدی قــانینــا ، دشمـن غـداریـن الیندن


[=Microsoft Sans Serif]دانشجــو ، رشادتلــی جوان ، صحنه ده اصلان

[=Microsoft Sans Serif] آلمیشدی تـوان جبهه ده ، اشراریـن الیندن


[=Microsoft Sans Serif]مولایه غــلام اولـدی بوتون عمری(شجــاعــی)

[=Microsoft Sans Serif] تـا ایچدی اجل جـامین ، او سـالارین الیندن


[=Microsoft Sans Serif]دوست شهد محبت دادالی ، دشمنـی هر دم

[=Microsoft Sans Serif] دادمیشدی بلا زهرین ، او سـرداریـن الیندن


[=Microsoft Sans Serif]آخــر هــدفــی ، قـرب خــدا اولــدی جـهـــانـدا

[=Microsoft Sans Serif] تـا آلــدی شـرف خلعتــی ، دلــداریـن الیندن


[=Microsoft Sans Serif]غمخواردی همسنگره ، هر حمله ده افسـوس

[=Microsoft Sans Serif] همسنگـری وئرمیش بئلـه غمخـواریـن الیندن


[=Microsoft Sans Serif]اصـلان آنانین ، اصـلان اوغول باشین اوجـاتدی

[=Microsoft Sans Serif]وئـردی او گــوزل شاخـه ، گـوزل بــاریـن الیندن


[=Microsoft Sans Serif]ای لشکر عاشورا ، باشین ساغ که شجاعی

[=Microsoft Sans Serif] بیــر حـر سیــاق گـتـدی ، او احـراریــن الینـدن


[=Microsoft Sans Serif]گــردان عـلــی اکـبـــر ، اونــا اولـــدی عــزادار

[=Microsoft Sans Serif] گئتمیشدی بلی جان کیمی ،دوسلارین الیندن


[=Microsoft Sans Serif]ای جعفری یاز شعر شرف ، شانلـی شهیده

[=Microsoft Sans Serif] شیطـان گـلــه قـوی تنگـه بـو اشعــارین الیندن

[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif]:Sham:وصیت نامه سردار شهید حاج سید غلامعلی شجاعی:Sham:



[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ - سوره صف آيه ۱۰- ۱۱
[=Microsoft Sans Serif] در لحظه ي گرفتن قلم به دستم جهت نوشتن وصيت نامه از ترس خدا و غضب خدا در خود لرزيدم . بار خدايا ، چگونه و چطور وصيتنامه بنويسم در حالي كه از سر تا پا گناه كردم و آنچنان كه بايستي به وظيفه ام عمل مي كردم ، نكردم . در اعمالم نافرماني و نقص وجود داشت .ولي بار خدايا ، از فضل و كرم و رحمت و بخشش تو نااميد نيستم .ترسم از اين است كه نيامرزيده از اين دنيا بروم ، مي ترسم رفتنم خالص نباشد و پذيرفته ي درگاهت نشوم . بار الها، بارخدايا از سر تقصيرات و گناهان ما بگذر .الهي العفو .
[=Microsoft Sans Serif] حالا وظيفه اسلامي و شرعي و انساني ما ايجاب مي كند كه طبق آيه ي شريفه قرآن عمل نموده و با مال و جان خود در راه مقدس اسلام عزيز جهاد نماييم .امروز ديگر تمام آرزو ها بايد جهت ديگري پيدا كند و آن تقويت اسلام است و زماني كه پاي مسئوليت الهي پيش مي آيد ، همه بايد قبول داشته باشيم كه دستور خدا و قرآن را بايد عمل كرد .حفظ اسلام و دستاورد هاي انقلاب اسلامي بر همه واجب است.

[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif]بهار سال ۱۳۶۴- جزایر مجنون

[=Microsoft Sans Serif]از چپ به راست : شهید حاج سید غلامعلی شجاعی - شهید حمید ذاکری - شهید عزیز سالمی

[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif] به فكر آخرت باشيد و كوله بار سفر را آماده نمائيد، چرا كه ما مسافرانيم و از قافله عقب مانده ايم .ماها در اين دنيا امانتي بيش نيستيم و بايد امانت را به صاحب امانت پس بدهيم .ولي چطور و چگونه و كجا ؟ جبهه بهترين محل آزمايش و مقدس ترين مكان براي پس دادن امانت به صاحبش است . وقتي انسان مي خواهد با خداي خويش معامله كند بايد بهترين چيزي را كه دارد ، تقديم نمايد و ما كه به غير از يك جان ناقابل چيز ديگري نداريم .

[=Microsoft Sans Serif] اميدوارم كه خداوند از سر تقصيرات ما بگذرد .ما اين راه را با آگاهي كامل و شناخت كامل انتخاب نموده ايم و رفتن ما به جبهه تنها به اين خاطر است كه اسلام امروز در خطر است و براي صيانت از آن حركت خود را براي رفتن به جبهه الزامي مي دانيم چون رضاي خدا را در اين مي بينيم و حركت ما غير از رضايت الله چيز ديگري نيست. پيامبر اكرم (ص) مي فرمايند هيچ قطره خوني همچون خوني كه در راه خدا ريخته شود ، نزد خدا محبوب نيست .

[=Microsoft Sans Serif] توصيه ام اين كه ، ملت عملا تابع دستورات امام عزيزمان باشند و قدر اين نعمت الهي را بدانند و پشتيبان روحانيت مبارز و در خط امام باشند .به جوان هاي حزب الهي و امت حزب ا... توصيه مي كنم وحدتتان را حفظ نماييد و فريب يك عده افراد ناشايست و نالايق كه با قيافه هاي گوناگون و چهره هاي مختلف و لباس هاي مقدس كه خودشان را توي آنها مخفي نموده و از آن لباس ، به عنوان سنگر براي حفظ منافع خويش و نيت هاي پليدشان استفاده مي نمايند ، نخوريد. چرا كه هر زماني براي خودش طلحه و زبير هائي دارد و شما امت حزب الله هستيد كه با وحدت خويش مي توانيد نيت هاي شوم آن ها را در نطفه خفه كنيد و در صورت ديگر اگر به كثافت كاري خودشان خواستند ادامه دهند ، بر جوان هاي حزب الهي است كه چهره و اعمال آن ها را به مردم بگويند و مردم را آگاه سازند و دنبال قضيه را بگيرند.

[=Microsoft Sans Serif] به نماز زياد اهميت بدهيد بخصوص صف هاي نماز جماعت را فشرده تر نمائيد كه دشمنان اسلام از وحدت شما و نماز جماعتها و نماز جمعه ها مي ترسند . در نماز هايتان به روح ا... ،‌ به روح خدا ، به ابراهيم زمان ،‌به نجات دهنده ما از منجلاب عصر حاضر و ظلم و ستم و عصر كفر و الحاد و عصر مظلوميت اسلام دعا كنيد .

[=Microsoft Sans Serif]وصيت به پدر و مادرم و برادران و خواهرانم و اهل فاميل :
[=Microsoft Sans Serif] هميشه و در همه حال به ياد خدا باشيد و قوانين و فرامين اسلام را عمل نمائيد . چرا كه اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست . به آخرت فكر نمائيد و سعي كنيد به آخرتتان توشه اي جمع كرده باشيد. به مجالس دعاها و مجالس ياد اباعبدالله و شهداء اهميت زيادي بدهيد و بخصوص به نماز هايتان و به فرزندان خود نيز همچون تربيت دهيد كه سربازاني با ايمان و عاشق شهادت و از سربازان واقعي آقا امام زمان و اسلام به بار آيند .
[=Microsoft Sans Serif] از همه كساني كه از من رنجيده اند و حقي بر گردنم دارند ، طلب بخشش و حليت مي نمايم و اميدوارم خداوند مرا با گناههاي بسيار بيامرزد.
[=Microsoft Sans Serif] بنده ي گنهكار سيد غلامعلي شجاعي 30/1/64

[=Microsoft Sans Serif]منبع:بی قرار وصال

[=Microsoft Sans Serif]روحمـــــــــان با یادشــــــانــــــــــــ شـــــاد