شاید این جمعه بیاید شاید
تبهای اولیه
[="]
[="]
خبر آمد خبری در راه است
[="]سرخوش آن دل که از آن آگاه است
[="]
[="]شاید این جمعه بیاید...شاید
[="]پرده از چهره گشاید...شاید
[="]
[="]دست افشان...پای کوبان می روم
[="]بر در سلطان خوبان می روم
[="]
[="]میروم بار دگر مستم کند
[="]بیسر و بیپا و بیدستم کند
[="]
[="]میروم کز خویشتن بیرون شوم
[="]در پی لیلا رخی مجنون شوم
[="]
[="]هر که نشناسد امام خویش را
[="]بر که بسپارد زمام خویش را
[="]
[="]با همهی لحن خوش آواییم
[="]در به در کوچهی تنهاییم
[="]
[="]ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر
[="]نغمهی تو از همه پر شورتر
[="]
[="]کاش که این فاصله را کم کنی
[="]محنت این قافله را کم کنی
[="]
[="]کاش که همسایهی ما میشدی
[="]مایهی آسایهی ما میشدی
[="]
[="]هر که به دیدار تو نایل شود
[="]یک شبه حلال مسائل شود
[="]
[="]دوش مرا حال خوشی دست داد
[="]سینهی ما را عطشی دست داد
[="]
[="]نام تو بردم لبم آتش گرفت
[="]شعله به دامان سیاوش گرفت
[="]
[="]نام تو آرامهی جان من است
[="]نامهی تو خط امان من است
[="]
[="]ای نگهت خاست گه آفتاب
[="]در من ظلمت زده یک شب بتاب
[="]
[="]پرده برانداز ز چشم ترم
[="]تا بتوانم به رخت بنگرم
[="]
[="]ای نفست یار و مددکار ما
[="]کی و کجا وعدهی دیدار ما
[="]
[="]دل مستمندم ای جان، به لبت نیاز دارد
[="]به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد
[="]
[="]به مکه آمدم ای عشق تا تو را بینم
[="]تویی که نقطهی عطفی به اوج آیینم
[="]
[="]ببوسم خاک پاک جمکران را
[="]تجلی خانهی پیغمبران را
[="]
[="]خبر آمد خبری در راه است
[="]سر خوش آن دل که ار آن آگاه است
[="]
[="]شاید این جمعه بیاید...شاید
[="]پرده از چهره گشاید...شاید
[h=1]السلام علیک یابقیه الله
.از نو شکفت نرگس چشم انتظاری ام
گل کرد خار خار شب بی قراری ام
تا شد هزار پاره دل از یک نگاه تو
دیدم هزار چشم در آیینه کاری ام
گر من به شوق دیدنت از خویش می روم
از خویش می روم که تو با خود بیاری ام
بود و نبود من همه از دست رفته است
باری مگر تو دست بر آری به یاری ام
کاری به کار غیر ندارم که عاقبت
مرهم نهاد نام تو بر زخم کاری ام
تا ساحل نگاه تو چون موج بی قرار
با رود رو به سوی تو دارم که جاری ام
با ناخنم به سنگ نوشتم : بیا , بیا
زان پیشتر که پاک شود یادگاری ام
اللهم عجل الولیک الفرج
[/h]
[h=1]آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد
شاید دعای مادرت زهرا بگیرد
آقا بیا تا با ظهور چشمهایت
این چشمهای ما کمی تقوا بگیرد
آقا بیا تا این شکسته کشتی ما
آرام راه ساحل دریا بگیرد
آقا بیا تا کی دو چشم انتظارم
شبهای جمعه تا سحر احیا بگیرد
پایین بیا خورشید پشت ابر غیبت
تا قبل از آن که کار ما بالا بگیرد
آقا خلاصه یک نفر باید بیاید
تا انتقام دست زهرا را بگیرد
[/h]
قاری خواند:"والشمس و ضحیها....."
گفت:"خورشید محمد است که دین را برای مردم روشن کرد."
خواند:"والقمراذا تلیها...."
گفت:"ماه علی است بعد محمد."
خواند:"والنهار اذا جلیها....."
گفت:"روز امامی ست از نسل فاطمه که تاریکی های ظلم را از بین می برد." (برگرفته از کتاب « تا همیشه آفتاب » از مجموعه کتب 14 خورشید و یک آفتاب)
یا صاحب الزمان (عج) ...
سه شنبه ها و دلم جمکرانی از احساس
سه شنبه هـا و نسیمی پر از شمیم یاس
چکیــده اشک فراقت به روی گونه ی من
چه قیمتی شده اشکم ، شبیه یک الماس
به ذکــــر نام شمایـــم عجیب وابستـــه
شبیه کودکم و روی اسمتــــان حسّاس
برای چیدن این خوشه های عشـق شما
نشستـــه منتظـرم روزگار ، با یک داس
دگر بریده ام آقــــا ، پنــــاه قلبــم باش
در این زمان دو رنگی گرفته ام وسواس
چقدر غصـــه زیاد و مجالمـــــان محدود
عزا گرفته ام از دست کینه ی خنـّــاس
حریم حضـرت زینب شده گرفتــار و ...
اسیر مردمــی از لشکر خدانشنـــــاس
خودت پنـــــاه تمام مدافعــــــانش باش
قسم به حضرت غیرت به حضرت عباس
اللهم عجل لولیک الفرج
[h=1]چندگاهیست وقتی می گویم:
«اللهم کل لولیک الحجة بن الحسن»
با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد
چندگاهیست وقتی می گویم: «صلواتک علیه و علی آبائه »
به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمی ریزم
چندگاهیست وقتی می گویم: «فی هذه الساعة»
دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت
کجا منزل گرفته ای
چندگاهیست وقتی میگویم: «و فی کل الساعة»
دلم نمی سوزد که همه ساعاتم ازآن تو نیست
چندگاهیست وقتی می گویم: «ولیا و حافظا»
احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده
و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است
چندگاهیست وقتی می گویم: «و قائدا وناصرا»
به یاد پیروزی لشکرت،
در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمیزند
چندگاهیست وقتی می گویم: «و دلیلا و عینا»
یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی
چندگاهیست وقتی می گویم: «حتی تسکنه أرضک طوعا»
یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین،
من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم
چندگاهیست وقتی می گویم: «و تمتعه فیها طویلا»
به حال آنانی که در زمان طولانی حکومت شیرین تو
طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم
اما چندگاهیست دعای فرج را چندبار می خوانم
تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد، هم اشکم بریزد،
هم در جست و جویت باشم،
هم سرپرستم باشی،
هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم
وهم احساس کنم خدا در
نزدیکی من است.....
و باز هم با شرم
می گویم : اللهم عجل لولیک الفرج
یک سال دیگر هم گذشت
و چشممان به جمال مولای غایبمان روشن نشد...
و چرا بیاید؟ وقتی که اکثریت قریب به اتفاق ما شیعیان
در تمام سال از او غافلیم،
و قلیلی از ما نیز به هنگام مشکلاتمان از او یاد میکنیم...
اما آقای ما
به رو سیاهیمان نگاه نکن و به دستهایمان که خالی اند
و به زبانمان نیز گوش مسپار
که گناهکارتر از آن است که تو را با صداقت و اخلاص بخواند،
قلب آن اندک بندگان واقعی خداوند را ببین
که هر روز ـ صبح و شام ـ تو را میخوانند...
الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
[/h]
لبیک ؛ اللهّم لبیک
حواستان هست؟
امسال ما یک حاجی اعزامی داریم،
مردی که هزاران سال است تنهایی سفر کرده،
تنهایی تقصیر کرده، نماز عیدش را به تنهایی خوانده
و شاید بارها به دیوار کعبه تکیه داده
مردی که شاهد بود در منا چه گذشت
مردی که میبیند، اشک میریزد و حتما یاد می کند
از حاجیانی که سهمشان از قربان، قربانی شدن بود ...
و یا از ما، که حق مسلمانیمان را غصب کردند؛
مگر می شود پدر به یاد فرزندانش نباشد؟
"ایرانی ها حجتان مقبول"
تنهاترین حاجی عرفات بی شک بیادتان خواهد بود
بنری برایش آماده کرده اید؟
آقا جانم سلام
حجکم مقبول، سعیکم مشکور
معلم طبیعت سَرِ کلاس حضور و غیاب می کرد !
گُل لاله ! حاضر !
گُل اقاقی ! حاضر !
گُل شمعدانی ! حاضر !
گُل یاس ! حاضر !
گُل نرگس !
گُل نرگس !
جوابی نیامد !
دوباره تکرار کرد:
گُل نرگس !
باز هم جوابی نیامد !
از همشاگردیهایش پرسید و آنها، فقط جای خالیاش را نشان دادند !
و معلم خوب فهمید که گُل نرگس، مدتی است منتظر بهار است و هنوز، فصل آمدنش از راه نرسیده است !
کاش همهی گلها با هم صدا زنند:
گُل نرگس بیا !
سلام عزیزترین !
جمعه ات نزدیک است .
اللهم عجل لولیک الفرج
شاید این جمعه بخاطر عید غدیر بیاید
«اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً»