چرا عده‌ای قدرت‌های عجیبی دارند؟!

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا عده‌ای قدرت‌های عجیبی دارند؟!

[=&quot]بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين‏[/]
[=&quot]و صلى الله على محمد و اهل بيته الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم‏[/]
[=&quot]سلام علیکم و رحمت الله وبرکاته[/]


شاید برای خیلی از کاربرای گرامی این سوال پیش امده باشد که چرا بعضی قدرت های عجیبی دارند در صورت که در مسیر واقعی نیستند؟//؟؟

من سعی می کنم با کمک شما کاربرای گرامی و کارشناسان پاسخگوی شما ذوستان عزیز باشیم

و من الله توفیق

[=&quot]بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين‏
[=&quot]و صلى الله على محمد و اهل بيته الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم‏
[=&quot]سلام علیکم و رحمت الله وبرکاته

[h=1]چرا عده‌ای قدرت‌های عجیبی دارند؟![/h]


[/HR] به ‌راستى مرتاضان چه كرده‏اند كه گاهى با تمرکز نگاه، موجود زنده‏اى را از تحرّك باز مى‏دارند؟! چگونه برخی می‌توانند از گذشته خبر دهند؟ جنّیان را چگونه مى‏شود به خدمت گرفت؟ آیا این كارها كرامت به حساب مى‏آید؟ فرق این كارها با مكاشفه چیست؟ و در یك كلام، كارهاى خارق‏العاده چه پیامى دارند؟
[/HR] امروزه در بسیاری از مکاتب و آیین‌ها افرادی با عنوان صاحبان قدرت‌های روحی، اعمالی انجام می‌دهند که دیگران را به شگفتی وامی‌دارند. یکی از دلایل اعتماد به چنین آیین‌هایی، وجود همین قدرت‌ها در بین رهبران است. چنین اعمالی به شمن‌ها، عارفان، مرام ساحری، یوگی‌ها و همین‌طور بعضی از جریان‌های داخلی از جمله عرفان حلقه و رام‌الله نسبت داده‏ می‏شود. کم نیستند افرادی که دست‌یابی به این قدرت‏ها را نه تنها مطلوب می‌دانند، که آن را کمال به حساب می‌آورند و حتی غایت در سلوک معنوی را دست ‌یافتن به همین کارهای خارق‌العاده می‌دانند. از این روی لازم است این‌گونه توان‌مندی‌های روحی تحلیل شود و سهم آن در معنویّت حقیقی روشن گردد.
[h=2]مکاشفه و کرامت[/h] به ‌راستى مرتاضان چه كرده‏اند كه گاهى با تمرکز نگاه، موجود زنده‏اى را از تحرّک باز مى‏دارند؟! چگونه برخی می‌توانند از گذشته خبر دهند؟ جنّیان را چگونه مى‏شود به خدمت گرفت؟ آیا این كارها كرامت به حساب مى‏آید؟ فرق این كارها با مكاشفه چیست؟ و در یک كلام، كارهاى خارق‏العاده چه پیامى دارند؟
از مدّعیان دروغین كه بگذریم، اعمالى چون ارتباط با ارواح، تسخیر جن، تله پاتى و طى‌الارض، هیچ‌كدام به خودى خود، دلیل بر حقّانیت فاعل آن نیست؛ به عبارت دیگر هیچ کس با انجام دادن این امور، نه به قطب و مرشد تبدیل مى‏شود و نه ادّعاهایش براى دیگران وظیفه شرعى و اخلاقى ایجاد مى‏كند.
«شیطان نیز در یک نفس، از مشرق به مغرب مى‏رود. این چیزها، قیمتى ندارند. مرد آن است كه میان مردم زندگى كند و با آن‏ها رفت و آمد و داد و ستد كند؛ زن بگیرد و با دیگران معاشرت داشته باشد و یک لحظه از خداى خود، غافل نباشد»

مسلّم است که انسان مى‏تواند با انجام دادن كارهاى مشكل و ریاضت، قدرت‏هاى غیرعادىِ روح و نفس خود را باز یابد. خداوند متعال، این قدرت‏ها را به نفسِ انسانى عطا كرده و توانایى انجام آن، از خواص نفس انسان است که با ایمان و تقواى افراد، ارتباط مستقیم ندارد؛ تا جایى‌ كه گفته‏اند: لازمه ارتباط با جنیّان كافر، توهین كردن شخص احضار كننده به دین حق است.
از این روی، ارباب معرفت، مكاشفه را به دو نوع رحمانى و شیطانى تقسیم كرده‏اند؛ یعنى عامل مكاشفه، ممكن است فرشته یا شیطان باشد. ملاك تشخیص این دو را از همدیگر تعالیم قرآن و سنّت معصومین‏: ذكر کرده‏اند؛ یعنى هرچه در مكاشفه به دست آید، اگر با مضامین و دستورهای قرآن و روایات معصومین هم‏خوانى داشته باشد، «مكاشفه ربانى» است؛ در غیر این صورت، دست شیطان، صحنه‌گردان نمایش بوده است.
بنابراین، حتى اگر ثابت شود كه مكاشفه، رحمانى بوده است، نه فقط سخنان او در حقّ دیگران حجت نمی‏باشد، بلكه حتی دلیل بر این نیست كه صاحبش مربّى كامل شده باشد.
پرسش دیگری که مطرح می‌شود این است که: فرق عارفان حقیقى با صاحبان اعمال غیرعادى (مثل مرتاضان) چیست؟ پاسخ را در قالب تمثیلى چنین گفته‏اند: «اگر كسى در كویری دوردست، براى یافتن آب، زمین را حفر کند و پس از تلاش زیاد به چند سكه طلا دست یابد، هر چند طلا با ارزش است، نباید فراموش كند كه به دنبال آب (منبع حیات) بوده است و در این بیابان، سكه‌های طلا، تشنگى او را برطرف نمى‏كند. او موقّتاً خوشحال مى‏شود؛ اما اگر دست از ادامه كار بكشد، ممكن است از تشنگى هلاك شود؛ اما اگر حفر چاه را ادامه دهد، هم به آب مى‏رسد و هم طلا را دارد.»

بزرگان دین فرموده‏اند: دست یافتن به این قدرت‏ها، براى اولیاى دین، «نُقل و نبات» راه است كه خداوند در زمان مصلحت به دوستانش عطا مى‏كند. این قدرت‌ها، فطرت تشنه بشر را سیراب نمى‏كند و این فطرت، باید به اصل خود برگردد.
فروتر از آب، سراب است كه بهره‌ای از حقیقت ندارد. هدف سالک حقیقى، تحصیل روح تعبّد و رسیدن به زلال بندگى و سپس رۆیت اسما، صفات، شهود ذات حق و درک جمال و جلال او و در نهایت فنای در اوست؛ نه رسیدن به قدرت‏هاى ویژه. راه رسیدن به بندگى حقیقى‏ خداوند، «شریعت» است؛ به عبارت دقیق‏تر: «شریعت، طریقتِ حقیقت است» و «قرآن، عرفان و برهان»، همه یک حقیقتند. ابن عربى مى‏گوید:
هر كه از شریعت فاصله بگیرد، اگر تا آسمان هفتم بالا رفته باشد، به چیزى از حقیقت، دست نخواهد یافت... چرا كه حقیقت، عین شریعت است. شریعت، مانند جسم و روح است كه جسمش، احکام و روحش حقیقت است.( فصوص، ج 1، ص 35)

[h=2]علّامه طباطبایى در این باره گفته است:[/h] این كه از بعضى شنیده شده است كه مى‏گویند: تکلیف سالک پس از وصول به مقامات عالیه و وصول به فیوضات ربّانیه، ساقط مى‏گردد سخنى كذب و افترایى بس عظیم است؛ زیرا رسول اكرم صلی الله علیه و آله با این كه اشرف موجودات و اكمل خلایق بودند، تا آخرین درجات حیات، تابع و ملازم احكام الهیه بودند. بنابراین، سقوط تكلیف به این معنى، دروغ و بهتان است.
به ابو‏سعید ابو‏الخیر گفته شد: فلان كس بر روى آب راه مى‏رود! پاسخ گفت: «سهل است؛ قورباغه نیز روى آب راه مى‏رود.» گفتند: فلان كس در هوا مى‏پرد!» جواب داد: «مگس نیز به هوا مى‏پرد.» گفتند: «فلان كس در یك لحظه از شهرى به شهرى مى‏رود!» جواب داد: «شیطان نیز در یک نفس، از مشرق به مغرب مى‏رود. این چیزها، قیمتى ندارند. مرد آن است كه میان مردم زندگى كند و با آن‏ها رفت و آمد و داد و ستد كند؛ زن بگیرد و با دیگران معاشرت داشته باشد و یک لحظه از خداى خود، غافل نباشد».(نفحات الانس، عبدالرحمن جامى، ص 305)

ارباب معرفت، مكاشفه را به دو نوع رحمانى و شیطانى تقسیم كرده‏اند؛ یعنى عامل مكاشفه، ممكن است فرشته یا شیطان باشد. ملاك تشخیص این دو را از همدیگر تعالیم قرآن و سنّت معصومین‏: ذكر کرده‏اند؛ یعنى هرچه درمكاشفه به دست آید، اگر با مضامین و دستورهای قرآن و روایات معصومین هم‏خوانى داشته باشد، «مكاشفه ربانى» است؛ درغیراین صورت، دست شیطان، صحنه‌گردان نمایش بوده است

[h=2]داستانی پندآموز[/h] در زمان امام صادق(علیه السلام) شخصى مدّعى بود كه قادر است از اشیایى كه دیگران پنهان كرده‏اند، خبر دهد. مردم برای سرگرمى و تفریح، از راه‏هاى مختلف وى را امتحان كردند و او برخلاف انتظار حاضران، به‌ خوبى از پس امتحانات برآمد. خبر به امام صادق(علیه السلام) رسید.
حضرت دست خود را مشت كردند و از او پرسیدند: در دست من چیست؟ او بعد از لحظاتى تأمل و تفكر، با حالت تحیّر به امام خیره شد. امام پرسید: چرا جواب نمى‏دهى؟ گفت: جواب را مى‏دانم؛ ولى در تعجبّم شما از كجا آن را آورده‏اید! آن شخص ادامه داد: در تمام كره زمین، همه چیز مسیر طبیعى خود را مى‏پیماید؛ فقط در یک جزیره، مرغى دو عدد تخم گذاشته كه یكى از آن‏ها مفقود شده؛ آن‌چه در دست توست، باید همان تخم باشد! حضرت او را تصدیق كردند. آن‌گاه از او پرسیدند: چگونه به این‌جا رسیدى؟ جواب داد: «با مخالفت با هواى نفس؛ هر چه دلم خواست، خلافش را انجام دادم».
حضرت از او خواست که مسلمان شود. جواب داد: دوست ندارم. امام فرمود: «مگر قرار نبود با هواى نفست مخالفت كنى؟ تو طبق عهد خودت، الآن باید مسلمان شوى؛ چون دوست ندارى مسلمان شوى.» او كه هم به قدرت معنوى امام پى‌ برد و هم در مقابل استدلال امام، پاسخى نداشت، مسلمان شد.
چندی نگذشت که قدرت روحى خود را از دست داد. به سراغ امام آمد و زبان به شكوه گشود: «قبلاً كه مسلمان نبودم این قدرت را داشتم و الآن كه خدا را پذیرفتم، قدرتم را از دست داده‏ام! این چه دینى است؟!» امام فرمود: تاكنون متحمّل زحمتى شده بودى و خداوند در همین عالم، مزد زحمت تو را مى‏داد و بعد از دریافت مزد، طلبى از خدا نداشتى؛ چون با خدا بیگانه بودى. هنری نیست که صبح تا شب از گاو و گوسفند گم شده مردم خبر دهی و بدین کار تعجّب آن‌ها را برانگیزی. از حالا، آن‌چه را عمل مى‏كنى، خداوند براى جایى كه به آن نیازمندى، ذخیره مى‏كند و آن‌چه قبلاً داشتى، براى رسیدن به سعادت ابدى، سودى به تو نمى‏رساند.(مصباح یزدى، عرفان اسلامی، ص 241)

حمزه شریفی دوست
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
لینک:http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=260923

بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين‏
و صلى الله على محمد و اهل بيته الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم‏
سلام علیکم و رحمت الله وبرکاته
[h=1]آیا ممکن است انسانی علیرغم باطل بودنش کرامتی داشته باشد؟[/h] ارسال شده توسط شهر سوال در د., 05/27/2013 - 06:08

نظام عالم، نظام اسباب و مسببات است و در جایی که علت تمام باشد، معلول نیز محقق خواهد شد. این نظام علت و معلولی تنها در عالم مادی نیست، بلکه در عالم معنوی نیز تحقق دارد.

به عنوان نمونه، در جهاد دو دسته عوامل مادی و معنوی دخیل هستند. و عوامل معنوی می توانند علیرغم ضعف عوامل مادی، پیروزی را رقم بزنند:
«كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ؛[بقره/249] به خواست خدا چه بسا گروه اندكى كه بر گروه بسیارى غلبه كند.»

و در جنگ بدر نمونه روشنی از این گونه نصرت را می یابیم. اما در طی تاریخ فراوان می بینیم که گروه حق، در ظاهر شکست خورده اند! چون نصرت الهی همراهشان نبوده به دلیل اینکه شرایط تحقق نصرت الهی، نبوده است، اگر چه رهبر گروه حق امیرالمومنین(ع) باشد و لشگر مقابله به سردستگی معاویه باشد.
حضرت علی(ع) خودشان در عامل تحقق نصرت الهی، در جنگ صفین این گونه می فرمایند که چه زمانی نصرت الهی محقق می شود و چرا می تواند اصلا وجود نداشته باشد، حتی اگر دین پا نگیرد: « و با پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود جنگ مى ‏كردیم، كه این مبارزه بر ایمان و تسلیم ما مى‏ افزود، و ما را در جادّه وسیع حقّ و صبر و برد بارى برابر ناگواریها و جهاد و كوشش برابر دشمن، ثابت قدم مى ‏ساخت.
گاهى یك نفر از ما و دیگرى از دشمنان ما، مانند دو پهلوان نبرد مى ‏كردند، و هر كدام مى ‏خواست كار دیگرى را بسازد و جام مرگ را به دیگرى بنوشاند، گاهى ما بر دشمن پیروز مى ‏شدیم و زمانى دشمن بر ما غلبه مى‏كرد. پس آنگاه كه خدا، راستى و اخلاص ما را دید، خوارى و ذلّت را بر دشمنان ما نازل و پیروزى را به ما عنایت فرمود، تا آنجا كه اسلام استحكام یافته فراگیر شد و در سرزمین‏هاى پهناورى نفوذ كرد. به جانم سوگند اگر ما در مبارزه مثل شما بودیم هرگز پایه‏اى براى دین استوار نمى‏ماند، و شاخه‏ اى از درخت ایمان سبز نمى‏ گردید.»[1]

پس باید حاکمیت اسباب و مسببات را حتی در عوامل معنوی نیز ببینیم. به عنوان نمونه، قطع تعلقات روح به جسم، سبب می شود قدرت روح افزایش یابد. چون روح با تعلقات مادی به زنجیر کشیده می شود. حال فرقی نمی کند که چه کسی این تعلق را کم کرده! ممکن است یک مرتاض هندی کافر باشد و با ریاضت های سنگین روح خود را چنان قوی کند که با یک نگاه، قطار پرسرعتی را متوقف کند.
یا مثلا یکی از راههای کسب خبر غیبی(غیب مراتبی دارد و منظور غیب از دست بشر عادی است) ارتباط با اجنه است. و ممکن است شخص حتی با ارتکاب گناهان بسیار سنگین، بتواند با اجنه ارتباط برقرار کرده و از آنها خبر کسب کند.

این نظام اسباب پیچیده است و نباید در آن ساده اندیشی داشت. حتی ممکن است شیطان سبب خشوع و گریه در عبادت باشد! و این جزای بدعت گزاران است:
رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: «هر كس خود را به بدعتى مشغول كند، شیطان‏ او را به عبادت مشغول مى ‏كند و به او حالت خشوع و گریه مى ‏دهد.»[2]
شاید یکی از رموز نیاز به امام، همین پیچیدگی هاست. که اگر کسی امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ لَهُ إِمَامٌ مِنْ وُلْدِی مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً»[3]

[1]. خطبه 56 نهج البلاغه.
[2]. بحار الأنوار ج‏69 ،ص216.
[3]. بحار الأنوار ج‏23، ص81.

لینک:http://www.soalcity.ir/node/1934

بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين‏
و صلى الله على محمد و اهل بيته الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم‏
سلام علیکم و رحمت الله وبرکاته

آیا ریاضت رحمانی جایز است؟ فرق آن با ریاضت شیطانی چیست؟

پرسش

پاسخ اجمالی

پرهیز از محرمات شرعی و انجام وظایف دینی و اخلاقی در قبال خود و خدا و مردم بالاترین ریاضت است، و انجام اعمال سخت و طاقت فرسا به صورت هدفمند و برنامه ریزی شده که سبب حصول قدرت های ماوراء الطبیعه می شود، هیچ جایگاهی در تعالیم اسلامی ندارد. آنچه در اسلام و عرفان اسلامی اهمیت دارد، اهتمام هرچه تمام تر به بندگی خدا، تقوا، ورع و رعایت ادب حضور است که همگی این امور با نیت تقرب الی الله انجام می گیرد، ولی حصول مکاشفات و کرامات در عرفان اسلامی امری تبعی محسوب می شود، نه یک هدف ذاتی.
پاسخ تفصیلی

ریاضت در اصل به معنای تمرین و ورزیده شدن در یک کار است.[1] معنای اصطلاحی آن که در برخی از عرفان ها اهمیت یافته،[2] انجام اعمال سخت و طاقت فرسا به صورت هدفمند و برنامه ریزی شده است که سبب حصول قدرت های ماوراء الطبیعه در انسان می شود. بنابر این، اگر بر فرض کسی به دلیل شوق یا حزن زیاد و به طور ناخواسته ای مثلاً میل به غذا نداشته باشد و مستغرق در جذبه الاهی باشد، این مقوله از تعریف ریاضت اختیاری خارج است. می دانیم که قدرت طلبی، چه مادی، ذهنی و یا روحی در اسلام هدف نیست و اگر هدف باشد، شرک به خدا است و گاه می تواند عین کفر باشد.[3] هرچند مخالفت با هوای نفس و بازداشتن نفس از تمایلات پست، به خودی خود ارزش محسوب می شود. ولی تذکر این نکته هم ضروری است که شیطان به قدری فریبکار است که حتی کسانی که چنین قصدی داشته باشند را هم به گونه دیگری فریب می دهد. مثلاً عشق به قدرت های روحی یا عجب و خود برتر بینی را دام راه این افراد قرار می دهد. بنابراین، به غیر از طریق توحید و اخلاص، نمی توان از شیطان رهایی داشت. و شریعت همان آداب و احکام اخلاص و توحید است و اطاعت از رسول و امام که اجازه فریبکاری را به نفس انسان نمی دهد. از همین روی در اسلام ریاضت های غیر شرعی تأیید نشده و بدعت شمرده شده است؛ چرا که اسلام دین معرفت و عشق است، نه کهانت و علم الروح و ... . پرهیز از محرمات و انجام وظایف شرعی و اخلاقی، در قبال خود و خدا و مردم، بالاترین ریاضت است که معمولاً خوش آیند طبع سرکش انسان نیست؛ چرا که انسان یا می خواهد دنبال هوس های مادی باشد و یا هوس های روحی و انکار بشریت و مادیت وجود که خود این امر هم به نوع دیگری کفر و برتری جویی محسوب می شود و عاقبتی جز رسوایی ندارد. در قرآن کریم به این بحث تحت عنوان رهبانیت اشاره شده، و به تعبیر قرآن رهبانیت در مسیحیت یک بدعت بود که اکثراً به فسق انجامید؛[4] یعنی انکار مادیت و غرایز آدمی از طریق رهبانیت و به قصد عارف شدن و ... نه تنها باعث تزکیه نفس نمی شود، بلکه در نهایت به فسق و فجور می انجامد. همچنان که همواره در تاریخ شاهد بوده ایم که هر اندازه مادیت وجود انسان انکار شده برعکس اسارت بیشتری در همین جنبه های مادی رخ داده است. اما ریاضت شرعی چیزی نیست جز اهتمام بیشتر به بندگی خدا و تقوا و ورع و رعایت ادب حضور که همگی اینها باید با قصد تقرب الی الله باشد. در زیر به برخی روایات در مورد ریاضت و رهبانیت اشاره می کنیم که به دیدگاه خاص اسلام در این مسئله اشاره دارد: 1. رسول اکرم (ص): رهبانیت امت من جهاد در راه خداست.[5] 2. رسول اکرم (ص): رهبانیت امت من هجرت، جهاد، نماز، روزه، حج و عمره است.[6] 3. امام صادق (ع): آنچه در ریاضت نفس باید رعایت شود این است که مبادا چیزی را بخوری که بدان اشتها نداری؛ چراکه ایجاد حماقت و نادانی می کند. و مخور مگر هنگام گرسنگی و چون خواستی چیزی بخوری از حلال بخور و نام خدا را ببر و به یاد آور حدیث رسو ل الله (ص) را که فرمود: آدمی ظرفی بدتر از شکمش را پر نکرده است. پس اگر چیزی خوردی یک سوم برای غذا و یک سوم برای نوشیدنی و یک سوم برای تنفس اختصاص ده.[7] 4. علی (ع): شریعت ریاضت نفس است.[8] 5. علی (ع): آفت ریاضت غلبه عادت است[9] 6. علی (ع): برای عاقل در هر عملی ریاضتی است.[10] 7. علی (ع): اصل ریاضت، آموختن حکمت و چیره شدن بر عادت است.[11] 8. علی (ع): ریاضت جز در نفسی هشیار و بیدار سودی نمی بخشد.[12] [1] «ارْتَاضَ-ارْتِیَاضاً [روض‏] المهرُ: کره اسب رام شد، «ارتاضتِ ألقَوافی الصّعبة لِلشّاعِر»؛ قافیه‏هاى سخت براى آن شاعر آسان شد»، فرهنگ ابجدی، ص 39.
[2] برخی طریقت ها و فرقه های هندی.
[3] «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ»، القصص، 83.
[4] «وَ رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها فَآتَیْنَا الَّذینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ»، الحدید، 27.
[5] «إِنَّمَا رَهْبَانِیَّةُ أُمَّتِی الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّه‏»، مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 8، ص 170، موسسة الوفاء، بیروت، 1404ق.
[6] «یَا ابْنَ أُمِّ عَبْدٍ أَ تَدْرِی مَا رَهْبَانِیَّةُ أُمَّتِی قُلْتُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ الْهِجْرَةُ وَ الْجِهَادُ وَ الصَّلَاةُ وَ الصَّوْمُ وَ الْحَجُّ وَ الْعُمْرَةُ»، همان، ج 14، ص 277.
[7] «أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَةِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَةَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِه‏»، همان، ج 1، ص 226.
[8] «الشریعة ریاضة النفس»، آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ص 238، دفتر تبلیغات، قم، 1366ش.
[9] «آفة الریاضة غلبة العادة»، همان، ص 238.
[10] «للعاقل فی کل عمل ارتیاض»، همان، ص 238.
[11]«لقاح الریاضة دراسة الحکمة و غلبة العادة»، همان، ص 238.
[12] «لا تنجع الریاضة إلا فی نفس یقظة»، همان، ص 238.

لینک:http://islamquest.net/fa/archive/question/fa19877

بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين‏
و صلى الله على محمد و اهل بيته الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم‏
سلام علیکم و رحمت الله وبرکاته

[h=2]ارتباط با جنّ و شيطان راز بزرگ عارف‌نماها[/h]
در سال‌هاي اخير، كشور ما مواجه با پديده‌اي نامبارك شده كه اصطلاحاً از آن به «عرفان‌هاي دروغين» يا «عرفان‌هاي ساختگي» تعبير مي‌شود. گروهي با بهره‌گيري از سادگي و صداقت مردم و با نشان دادن چند كشف و كرامت، مريدان ساده لوح را فريب داده و با خود همراه مي‌سازند و از اين طريق به شهرت و محبوبيّت و گاه ثروت و دارايي دست مي‌يابند. افرادي كه به گرد اين عارف‌نماها جمع شده و شيفته و والة آنها شده‌اند، در پاسخ ناصحاني كه اين افراد را از پيروي كوركورانة مدّعيان دروغين و معنويّت نهي مي‌كنند؛ به كارهاي خارق‌العادّه و كشف و كرامّت‌هايي كه از آنان ديده‌اند، استدلال كرده و مي‌گويند اگر آنها به دروغ ادّعاي عرفان و معنويّت مي‌كنند، پس اين كشف و كرامّت‌ها از كجاست؟!
براي روشن شدن اين موضوع كه امروزه سبب دل‌مشغولي بسياري از خانواده‌ها شده است، در اين مقاله برخي از پرسش‌هاي مطرح در اين زمينه را بررسي مي‌كنيم: رياضت‌هاي شيطاني نخستين پرسش مطرح در اين زمينه، اين است كه: ـ آيا نشان دادن كشف و كرامات و انجام كارهايي كه براي مردم عجيب و خارق العادّه جلوه مي‌كند، لزوماً به معناي اين است كه صاحب آن كرامات اهل معناست و در رابطه‌اي الهي به اين توانمندي‌ها دست يافته است؟ در پاسخ اين پرسش بايد گفت: قطعاً هيچ ملازمه‌اي ميان اظهار كشف و كرامات و حقّانيت ظاهر كنندة آنها وجود ندارد، چون رسيدن به اين مقامات هم از طريق سير و سلوك شرعي و انجام رياضت‌هاي الهي و هم از طريق غيرشرعي و انجام رياضت‌هاي شيطاني امكان‌پذير است، بنابراين نمي‌توان به مجرّد ملاحظة امور عجيب و غيرعادي از يك نفر، حكم به الهي و صادق بودن آن فرد كرد و همواره بايد اين احتمال را داد كه شايد او اين توانايي‌ها را از راه‌هاي غيرشرعي و غيرالهي به دست آورده باشد. براي روشن شدن اين موضوع، توجّه شما را به حكايتي عجيب و شنيدني جلب مي‌كنم. آيت الله سيّد علي علم الهدي (1273 ـ 1351 ش.) در كتاب ارزشمند «مناظره با دانشمندان» مي‌نويسد: مؤلّف گويد: مرحوم والد ماجد براي ما نقل كرد: در ايّام تحصيل من در نجف اشرف كه در عهد ناصرالدّين شاه بود، شخصي به نام ابراهيم خان، مستوفي ديوان اعلا، به نجف اشرف آمد، تا يك سال وارد شهر نشد، فقط مشك را از شطّ پر آب مي‌كرد و در بين نجف و كوفه سقّايي مي‌كرد و به افرادي كه بين نجف و كوفه رفت و آمد مي‌كردند، آب مي‌داد. پس از يك سال وارد شهر شد، به عبادت و رياضت پرداخت، رفته رفته مقاماتي پيدا كرد، مردم عوامّ نجف مريد او شدند و كشف و كراماتي از او مي‌ديدند و حوائج خود را از او مي‌طلبيدند. كار به جايي رسيد كه منزل او زيارتگاه عرب و عجم شد، مردم عوام كم‌كم دسته دسته به زيارتش مي‌رفتند، براي او خدم و حشمي فراهم گرديد، ولي خواص از او كناره مي‌گرفتند و عقيده به او نداشتند. او در ميان صحن مطهّر در غرفه‌اي مي‌نشست، زن و مرد بر قدم‌هايش مي‌افتادند و مي‌گريستند. چند سالي به اين منوال گذشت، عرب و عجم قيد ارادت او را به گردن انداختند. در آن ايّام، مرحوم آيت الله شيخ طه نجف در صحن مطهّر اقامة جماعت مي‌كرد. شبي مرد عربي آمد و خود را بر سجّادة شيخ طه انداخت، گريه و ناله مي‌كرد و پيوسته مي‌گفت: غلط كردم، غلط كردم. شيخ طه با ملاطفت مي‌پرسيد: چه شده؟ داستان چيست؟ پسرم؟ او مرتّب ناله مي‌كرد و مي‌گفت: غلط كردم. مردم به تماشاي او جمع شدند، برخي مي‌گفتند: ديوانه شده، برخي مي‌گفتند: مورد ستم قرار گرفته. شيخ هم اصرار مي‌كرد كه پسرم چه شده؟ يك مرتبه به سوي ابراهيم خان اشاره كرد و گفت: «اين ملعون الوالدين». تا اين جمله را بر زبان جاري كرد، چشم‌ها به سويش خيره شد، دست‌ها بالا رفت كه كتكش بزنند. شيخ طه بر مردم تشر زد و گفت: صبر كنيد ببينم چه مي‌گويد. آن مرد گفت: شغل من سقّايي است، به خانة ابراهيم خان آب مي‌بردم و پيوسته به او التماس مي‌كردم كه مرا به مقامي برساند و از آنچه دارد، به من نيز عطا فرمايد. او در جواب مي‌گفت: نه، تو لياقت نداري، تو قابليّت اين مقام را نداري. يك سال من از او تقاضا مي‌كردم و او اجابت نمي‌كرد. روزي به گريه افتادم و التماس را از حد گذرانيدم. ابراهيم خان گفت: ‌اگر مقام مي‌خواهي، بايد آنچه مي‌گويم اطاعت و به دستور من عمل كني. گفتم: ‌حاضرم. گفت: برو، امور خانواده‌ات را فراهم كن و به آنها بگو كه من مدّتي نخواهم آمد. رفتم امور خانواده را تأمين كردم و آمدم. مرا به سرداب خانه برد و گفت: حق نداري از اين مكان خارج شوي. شب و روز بايد در اين سرداب باشي تا هنگامي كه من اجازة خروج بدهم. دستوراتي به من داد، اذكار و اورادي تعليم كرد و گفت: بايد در اوّل وقت وضو بگيري و نماز بخواني. من چهل روز در آن سرداب، مطابق دستور عمل مي‌كردم و او خودش براي من غذا مي‌آورد. پس از چهل روز ظرفي آورد و گفت: از امروز بايد در اين ظرف ادرار كني، با ادرار خود وضو بگيري و اعمال خود را با همان وضو انجام بدهي و نماز را هم با همان وضو بخواني. چهل روز تمام به اين دستور عمل كردم. بعد از چهل روز تغييراتي در دستور داد و گفت: بايد از امروز به همان طريق وضو گرفته، نماز بخواني و هر روز صد مرتبه ... بر من گران آمد، گفت: چاره نيست، اگر مقام مي‌خواهي، بايد به دستور عمل كني. من نيز انجام دادم. غلط كردم، غلط كردم. وقتي كه چهل روز گذشت و سه اربعين تمام شد، گفت: اكنون وقت آن است كه به مقصد برسي، فردا پس از انجام عمل از سرداب خارج شو، برو در خارج شهر، آنچه ديدي و آنچه به تو گفته شد، به آن عمل كن. فردا، كه همان امروز باشد، از سرداب خارج شدم و ديدم اوضاع نجف به كلّي تغيير يافته، گويي اين همان نجف نيست كه چهار ماه پيش ديده بودم. از دروازه بيرون رفتم، باغ بسيار خوبي ديدم، با درختان زيبا و نباتات خوش منظره، در آخر باغ، جمعي نشسته بودند و منبري نصب شده، شخصي با هيكل خاصّي بر فراز منبر نشسته بود و براي آن جمع سخنراني مي‌كرد. من متحيّرانه به اطراف نگاه مي‌كردم و بر حيرتم افزوده مي‌شد كه در بيرون نجف چنين باغي وجود نداشت، اين چه منظره‌اي است كه مي‌بينم. آرام آرام به سوي آن جمع قدم زدم، چون چشم آن گوينده از بالاي منبر به من افتاد، گفت: مرحبا به بندة من! من خداي تو هستم! مرا سجده كن تا به مقاصد خود برسي و تو را مانند ابراهيم خان گردانم. گفتم: خدا شيطان را لعنت كند. به مجرّد گفتن اين جمله، از پشت سر سيلي محكمي به من وارد شد، به زمين افتادم و ديدم ابراهيم خان است. چند لگد به من زد و من بي‌هوش شدم، پس از مدّتي به هوش آمدم و ديدم در خارج نجف در ميان آفتاب افتاده‌ام، نه باغي هست و نه كسي را مي‌بينم. فهميدم كه اين رياضت شيطاني بوده، اكنون توبه مي‌كنم، آيا توبة من قبول است؟ مرحوم شيخ طه كه از بزرگان علماي عصر بود و در ميان مردم عرب نفوذ داشت، تا اين سخنان را شنيد، به مردم خطاب كرد و به زبان عربي فرمود: واي بر شما، كه مريد چنين شخصي شده‌ايد!! مردم با شنيدن اين داستان به خانة ابراهيم خان هجوم بردند كه او را بكشند، او متوجّه شد و فرار كرد. خانه‌اش را خراب كردند و اموالش را غارت نمودند، ولي به خودش دسترسي پيدا نكردند، اكنون هم كوچة ابراهيم خان در نجف معروف است.1 بازي شيطان پرسش مهم ديگر اين است كه آيا واقعاً ممكن است، كسي از طريق شيطان به بعضي مقامات به ظاهر معنوي برسد و موفّق به اظهار امور خارق‌العادّه، مانند مكاشفه و خبر از غيب شود؟ در پاسخ بايد گفت: بله، اين امر شدني است. حتّي ممكن است گاهي شخصي به مقاماتي برسد، بي‌آنكه متوجّه باشد اين مقامات شيطاني است، نه الهي. توجّه به حكايتي كه از زندگي آيت الله سيّد موسي زرآبادي(ره) نقل شده، در اين زمينه بسيار راهگشاست. آيت الله سيّد موسي زرآبادي (1294 ـ 1353 ق.) از علماي بزرگ قزوين، پيشتاز عرصة فقاهت، زهد، تقوا و تهذيب نفس. مرحوم زرآبادي شاگردان برجسته‌اي تربيت كرده كه از آن جمله است: 1. شيخ هاشم قزويني (1380 ق.)؛ 2. شيخ مجتبي قزويني (1386 ق.)؛ 3. شيخ علي اكبر الهيان (1380 ق.)؛ 4. سيّد ابوالحسن حافظيان (1401 ق.). روز ششم صفر 1415 ق. مرحوم سيّد جليل زرآبادي (فرزند آيت الله سيّد موسي زرآبادي) را در صحن مطهّر «امامزاده حسين قزوين»، در كنار قبر پدرش دفن مي‌كردند كه ديوارة لحد فرو ريخت و پيكر مطهّر مرحوم زرآبادي پس از 62 سال تر و تازه مشاهده گرديد. نگارنده به قزوين رفتم تا اين قضيه را از شاهدان عيني بشنوم و در كتاب «اجساد جاويدان» بنويسم. در آن ايّام كه شرح حال مرحوم زرآبادي را بررسي مي‌كردم، از آيت الله حاج آقاي موسي شبيري زنجاني در مورد ايشان سؤال كردم، فرمودند: اگر در ميان علماي شيعه، دو نفر به طور قطع صاحب كرامت باشد، يكي از آنها سيّد موسي زرآبادي است. سپس فرمودند: ايشان داستان جالبي دارند كه من آن را از آيت الله ملكي شنيده‌ام. استاد ما، مرحوم آيت الله حاج شيخ محمّد باقر ملكي، در آن ايّام در قيد حيات بود، بنابراين به محضر ايشان رفتم و داستان را از ايشان شنيدم. و اينك اصل داستان به نقل آيت الله ملكي، توسط مرحوم آيت الله حاج شيخ مجتبي قزويني، از مرحوم آيت الله زرآبادي: در ايّامي كه در قزوين، امام جماعت بودم، مدّتي به سير و سلوك پرداختم، به قدري پيش رفتم كه پرده‌ها از جلوي چشمم برداشته شد، ديوارها در برابر من حائل نبود، در خانه نشسته بودم، رهگذرها را در كوچه و خيابان مي‌ديدم. روزي در كنار سجّاده نشسته بودم، صدايي از زير سقف اطاق شنيدم كه گوينده‌اي خطاب به من گفت: حالا كه به اين مقام رسيده‌اي، اگر بخواهي به مدارج بالاتر و مقامات والاتر برسي، فقط يك راه دارد و آن ترك اعمال ظاهري است!! گفتم: اين اعمال ظاهري با دلايل قطعي و براهين مسلّم شرعي به ما ثابت شده است و من تا زنده هستم، هرگز آنها را ترك نخواهم كرد. گفت: در اين صورت آنچه به تو داده‌ايم، از توپس مي‌گيريم. گفتم: به جهنّم. تا اين جلمه را بر زبان جاري كردم، آن حال از من گرفته شد، ديگر نه پشت ديوار را مي‌ديدم و نه از درون كسي خبر داشتم و از آن كشف و شهود ديگر هيچ خبري نبود. تا حدود يك هفته بسيار ناراحت بودم كه من پس از سال‌ها تلاش و تحصيل و تهذيب نفس، چگونه بازيچة شيطان شده بودم؟ پس از يك هفته به حضرت رسول اكرم(ص) متوسّل شدم، قلبم آرام شد و متوجّه شدم كه شيطان از اين اعمال ظاهري ما، با آن همه نقصي كه دارد، آن‌قدر در رنج و عذاب است كه سال‌ها تلاش مي‌كند تا آن را از ما بگيرد. بنابراين تصميم گرفتم كه با تمام قدرت به واجبات و مستحبّات بپردازم و در حدّ توان، هيچ عمل مستحبّي را ترك نكنم و از فضل پروردگار در پرتوي التزام به شرع مبين، حالاتي به من دست داد كه حالات پيشين در برابر آن بسيار ناچيز بود. آنگاه آيت الله ملكي چندين كرامت از كرامّت‌هاي مرحوم آيت الله زرآبادي2، توسط مرحوم آيت‌الله حاج شيخ مجتبي قزويني3 براي اين‌جانب نقل فرمود.4 مهم‌ترين ويژگي مدّعيان دروغين براي بسياري اين پرسش مطرح است كه مهم‌ترين ويژگي كساني كه از طريق غيرشرعي به كشف و كرامات مي‌رسند، چيست و اين گروه از چه طريق به اين توانمندي‌ها دست مي‌يابند؟ يكي از مهم‌ترين ويژگي‌هاي عارف‌نماها ترك فرايض است، برخي از آنها كه از مقامات ويژه برخوردار هستند، مطلقاً نماز نمي‌خوانند، برخي ديگر كه در آن حد نيستند، گاهي مي‌خوانند و گاهي نمي‌خوانند. اگر بخواهيم اين موضوع را ريشه‌يابي كنيم، بايد عرض كنيم كه اين شيّادان هر چه دارند، از شيطان گرفته‌اند و شيطان چيزي را به رايگان به كسي نمي‌دهد، اوّل دين و ايمانشان را مي‌گيرد، سپس چيزي به آنها مي‌دهد كه با آن در ميان مريدها، آبرويي به دست آورند. يكي از قراين مهم اين موضوع، توقيع شريف حضرت بقيّه الله، ارواحنا له الفداء، است كه آن را شيخ طوسي از احمد بن اسحاق روايت كرده است و اينك متن داستان: شيخ صدوق به نقل از احمد بن اسحاق بن سعد اشعري(ره)5 مي‌گويد: برخي از اصحاب ما به خدمت ايشان آمده، اظهار كردند كه: جعفر بن علي (جعفر كذّاب) نامه‌اي براي آنها نوشته و خود را جانشين برادرش، امام حسن عسكري(ع) معرفي نموده است و گفته: آنچه از حلال و حرام و ديگر علوم مورد نياز باشد، در نزد او هست. احمد بن اسحاق گويد: چون نامه را خواندم، نامه‌اي به محضر حضرت صاحب الزّمان(ع) نوشتم و نامة جعفر را در داخل آن نهادم، پس جواب اين گونه آمد: «من نمي‌دانم او به چه وجهي اميدوار است كه ادّعايش كامل شود؟ 1. آيا با فقاهت در دين خدا؟ به خدا سوگند، او حلال را از حرام نمي‌شناسد و در ميان درست و نادرست فرق نمي‌گذارد. 2. يا با دانش و فضيلت؟ كه حق را از باطل نمي‌شناسد و محكم را از متشابه تشخيص نمي‌دهد، حدود نماز را نمي‌داند، حتّي وقت نماز را نمي‌شناسد. 3. يا با پارسايي و زهد؟ خدا گواه است كه او چهل روز نماز واجب را رها كرد، تا به گمان خود شعبده ياد بگيرد و شايد خبرش به شما رسيده باشد. اين ظرف‌هاي شراب اوست كه پابرجاست و نشانه‌هاي گناهش براي همگان آشكار است. 4. يا معجزه‌اي دارد؟ پس آن را بياورد. 5. يا دليل و برهاني دارد؟ پس آن را اقامه كند. يا نصّ (از امامان پيشين) دارد؟ پس آن را بيان كند.»6 حضرت بقيّـةالله(عج) در اين توقيع شريف راز ترك نماز جعفر كذّاب را فرا گرفتن شعبده بيان مي‌فرمايد. شيّادان زمان ما كه عنوان عارف به خود بسته‌اند، از طريق گناه، از جمله ترك فرايض به شيطان تقرّب جسته‌اند و شيطان مطالبي در اختيار آنها گذاشته، تا به اين وسيله مريد دور خود جمع كنند. يكي از چهره‌هاي برجستة زمان ما كه كشف و كرامات فراوان براي او نقل شده و توفيق انجام فرايض را نداشت، در برخي از گفته‌هايش ناخودآگاه به ارتباط خود با جنّّ تصريح كرده و مي‌نويسد: تا آن روز و قبل از شنيدن آن هاتف غيبي و نداي ملكوتي موفّق شده بودم، بسياري از نيروهاي نامرئي طبيعت را تحت فرمان درآورم، به طوري كه در هر محفلي كه حضور داشتم، عدّه‌اي از ارواح و جنّود جنّ حاضر بودند و دستوراتي را كه به آنها مي‌دادم، اطاعت مي‌كردند.7 مدّعيان دروغين، روزي ادّعاي بابيّت، روزي ادّعاي مهدويّت، روزي ادّعاي نبوّت، سرانجام ادّعاي الوهيّت مي‌كنند؛ چنان كه در حالات علي‌محمّد باب مشهود است. او نيز به ارتباط با جنّ بسنده نكرده، به ارتباط با ارواح پرداخته، حتّي ادّعاي تسخير ملك نموده است. او در اينباره مي‌گويد: مهم‌ترين ختم‌ها ختم سورة حمد است، موقعي كه در مسجد سهله معتكف بودم، بدان مشغول شدم و به واسطة آن مهم‌ترين موكّلان كه «الرّحمن» و «الرّحيم» هستند، در اختيارم گذارده شدند.!! پس از آن بر سر هر قبري كه مي‌رفتم و سورة حمد را قرائت مي‌كردم، به محض اينكه به «الرّحمن الرّحيم» مي‌رسيدم، نه تنها آن دو ملك حاضر مي‌شدند، بلكه صاحب آن قبر نيز از قبر برمي‌خاست و تحت فرمان من قرار مي‌گرفت!!8 برخي ديگر از اين عارف‌نمايان گاهي نماز مي‌خوانند و گاهي نمي‌خوانند. يكي زا اينها كه چند سال پيش در گذشته، به يكي از بزرگان كه در قيد حيات است، گفته بود: فلاني، مردم چقدر بي‌ظرفيّت هستند، من به يكي از مريدانم گفتم كه من 15 روز نماز نخواندم، از من قهر كرد و ديگر به سراغم نيامد!! او انتظار داشت كه آن مريد، تعدادي سكّه به او بدهد و ابراز خوش‌وقتي كند كه الحمدالله ايشان ديگر به عرفان واقعي دست يافته، ديگر فرايض از او برداشته شده! يكي از عزيزان در مورد يكي از همين عارف‌نماها گفت: روزي به خانه‌اش رفتم، ديدم هاج و واج است، پرسيدم: چه شده؟ گفت: معراج رفته بودم، همين الآن بازگشتم، خيلي خسته هستم!! گفتم: خوب از معراج چه آوردي؟ گفت: دو چيز: 1. به من گفتند كه ريش خود را بلند كن! 2. ديگر فرائض از تو ساقط است! اوّلي خوب است، چون ريش درازتر از حدّ معمول نشان ابلهي است و ايشان به آن مقام رسيده بود، ولي قبلاً نيز فرايض از او ساقط بود و ايشان هرگز توفيق نماز نداشت!! مدّعيان دروغين مهدويّت ـ آنچه تاكنون گفتيم، بيشتر مربوط به مدّعيان دروغين عرفان و معنويّت بود، حال اين پرسش مطرح مي‌شود، آيا مي‌توان اين موضوعات را در مورد كساني ادّعاي ارتباط با امام زمان(ع) را دارند، نيز مطرح كرد؟ در پاسخ بايد گفت: بسياري از كساني كه ادّعا مي‌كنند با امام عصر(ع) ارتباط دارند يا از ايشان فرمان مي‌گيرند و براي فريفتن مردم امور غيرعادّي از خود آشكار مي‌كنند، بي‌ارتباط با شيطان نيستند. شيّادان زمان يكي از مدّعيان دروغين كه در گوشه و كنار مريدان گردآورده، احمد حسن بصراوي است، كه در بصره زندگي مي‌كرد. او چند سال پيش ادّعا كرد كه من پسر امام زمان هستم، پس از حضرت بقيّـ[‌الله من به جاي او خواهم نشست!! سپس ادّعا كرد كه من همان يماني هستم كه وزير اوّل پدرم مي‌باشم! براي توجيه يماني بودنش گفت: يماني به معناي يمني نيست، بلكه از مادّة «يمين» است و چون من دست راست پدرم هستم، يماني ناميده مي‌شوم!! او با ارتباط تنگاتنگش كه با شيطان دارد، معلوماتي را دربارة افراد مختلف از شيطان مي‌گيرد، او افرادي را به نزد اشخاصي مي‌فرستد و با نقل آن گفته‌ها، آنها را متقاعد مي‌كند كه وي در ادّعاي خود صادق مي‌باشد!! من با يكي از افرادي كه به او معتقد بود، چندين ساعت نشستم و سخن گفتم، ولي او در عقيده‌اش متزلزل نشد، وقتي او را لعن مي‌كردم،‌ايشان به شدّت مي‌لرزيد. در حدود 280 صفحه از مطالب او را از اينترنت برايم آورند، حتّي آيات قرآن را غلط نوشته بود و احاديث را تحريف كرده بود. جالب‌تر اينكه يكي از علما را تبليغ كرده بودند و مطالب زيادي از خصوصيّات زندگي‌اش گفته بودند و از ايشان خواسته بودند كه با ايشان بيعت كند، گفته بود كه بايد من ايشان را از نزديك ببينم. گفته بودند: ديدارش ممكن نيست، ولي مي‌توانيد صدايش را بشنويد. نوار صدايش را براي او گذاشته بودند، در حدود نيم ساعت خطابه خوانده بود، كه ده‌ها غلط در متن آيات قرآن داشت؟! عذر آورده بودند كه نه، ايشان با قرائت ديگر مي‌خواند! ايشان كه اهل فضل بود، گفته بود: اينها ربطي به قرائت ندارد، ايشان حتّي از مقدّمات صرف و نحو هم بي‌خبر است. پسر يكي از مراجع تقليد مي‌گفت: در صحن امام حسين(ع) چهار نفر از مبلّغان ايشان به من رسيدند و مرا به بيعت با او دعوت كردند، گفتم: به چه دليل؟ گفتند: به دليل اخبار غيبي. گفتم:‌من اخبار غيبي را قبول ندارم، هركس با شيطان رابطه داشته باشد، شيطان اين اخبار را در اختيار او مي‌گذارد. گفتند: پس شما چه چيز قبول داريد؟ گفتم: مباهله. فردا صبح ايشان با يكصد نفر از مريدانش به صحن مطهّر حضرت قمر بني‌هاشم بيايد، من نيز با يكصد نفر از طلّاب بيايم، آنجا مباهله كنيم،‌هركس صدمه بخورد باطل بودنش معلوم شود. گفتند: حضرت ايشان را از مباهله نهي كرده است!! خداوند منّان براي بيداري مردم و محفوظ ماندن آنها از شرّ شيّادان، آيه‌اي در قرآن به صراحت بيان فرموده: «وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَآئِهِمْ؛9 شياطين به اولياي خود وحي مي‌كنند.» كساني كه در زمان ما ادّعاي چشم برزخي دارند، غالباً از ارادتمندان ابليس هستند، كه در برابر پرستش شيطان، شيطان نيز مطالبي را از مطالب پشت پرده در اختيار آنها مي‌گذارد و آنها به اين وسيله مريدهاي عوام را دور خود جمع مي‌كنند. زمينه‌سازان تسلّط شيطان براي بسياري اين پرسش مطرح است كه چه اموري زمينة تسلّط شياطين بر انسان را فراهم مي‌كند و موجب مي‌شود كه آدمي به ابزار دست شيطان تبديل شود؟ براساس روايات در حالات و مواردي شيطان بهتر و راحت‌تر بر انسان سيطره پيدا مي‌كند: 1. ترك غسل جنابت يا تأخير انداختن آن؛ 2. خشم و غضب؛ 3. كبر و خودپسندي؛ 4. دروغپردازي؛ 5. تأخير انداختن نماز؛ 6. خسوف و ضعف نفس؛ 7. ترس از فقر و تنگدستي؛ 8. يأس و نوميدي؛ 9. پر خوري و مجالس عيش و نوش؛ 10. ساز و آواز؛ 11. لهو و لعب؛ 12. خلوت با اجنّبي؛ 13. فراموش كردن ياد خدا و روز جزا 14. توجه به زرق و برق دنيا؛ 15. كوچك شمردن گناه؛ 16. آز و طمع؛ 17. حسد وكينه؛ 18. فحش و بدگويي؛ 19. پوشيدن جامة فخر و فاخر؛ 20. بر فراز مركب تيز پا. راه‌هاي در امان ماندن از مكر شيطان ـ بالأخره آخرين پرسش اين است كه چگونه مي‌توان از مكر و نيرنگ شيطان در امان ماند و مانع تسلّط شياطين بر خود شد؟ بر اساس آنچه كه در روايات معصومان(ع) آمده است، با انجام برخي كارها مي‌توان با تسلّط شيطان مبارزه كرد و خود را از شرّ اين دشمن بزرگ انسان در امان نگه داشت. عناوين برخي از اين امور به اين شرح است: 1. توكّل به خدا؛ 2. پناه بردن به خدا؛ 3. روزه‌داري؛ 4. ياد خدا و روز جزا؛ 5. استغفار؛ 6. صدقه؛ 7. مواظبت بر اوقات نماز؛ 8. مداومت بر اوقات نماز؛ 9. تلاوت قرآن؛ 10. بلند گفتن اذان؛ 11. بر زبان راندن نام خدا؛ 12. مداومت به آيت الكرسي پيش از خواب؛ 13. تلاوت سوره‌هاي معوذتين (فلق و ناس)؛ 14. رعايت بهداشت تن، لباس و خانه؛ 15. شتاب در غسل جنابت؛ 16. تلاوت آية سخره (آية‌سورة اعراف)؛ 17. تلاوت سورة بقره در خانه؛ 18. تلاوت دو آية آخر سورة بقره پيش از خواب؛ 19. خوابيدن با طهارت؛ 20. حفظ زبان از دروغ، غيبت، تهمت، فحش؛ 21. پرهيز از سوگند دروغ؛ 22. پرهيز از غذاي شبهه‌ناك؛ 23. پرهيز از ربا، رشوه و مال يتيم؛ 24. پرهيز از پرخوري؛ 25. دوري از مسخره و استهزاي مردم؛ 26. اجتناب از گناه؛ 27. پرهيز از لهو و لعب؛ 28. دوري از ساز و آواز؛ 29. پرهيز از دورويي و نفاق؛ 30. پرهيز از تملّق و چاپلوسي؛ 31. پرهيز از نگاه به نامحرم؛ 32. اخلاص در عمل؛ 33. پرهيز از شوخي و پر حرفي؛ 34. اجتناب از مجالس لهو. ماهنامه موعود شماره 123 پي‌نوشت‌ها: 1. آيت الله سيّد علي علم الهدي، مناظره با دانشمندان، صص 125 ـ 128. 2. شرح حال جالب و جامعي از مرحوم زرآبادي به قلم محقّق عالي‌قدر استاد، محمّدرضا حكيمي به مناسبت شصتمين سال رحلتش در كيهان فرهنگي (سال نهم، شمارة دوازدهم) منتشر شد، سپس در كتاب «مكتب تفكيك»، صص 160 ـ 174 درج گرديد. 4. شرح حال مرحوم شيخ مجتبي قزويني نيز در كتاب ارزشمندي به نام: «متألّة قرآني» زيرنظر ايشان تأليف شده است.

لینک:http://mouood.org/component/k2/item/7912-%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D8%B7-%D8%A8%D8%A7-%D8%AC%D9%86%D9%91-%D9%88-%D8%B4%D9%8A%D8%B7%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF-%D8%B9%D8%A7%D8%B1%D9%81%E2%80%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%D9%87%D8%A7.html