چرا انقلاب؛ چرا سقوط شاه؟

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا انقلاب؛ چرا سقوط شاه؟

چرا انقلاب؛ چرا سقوط شاه؟


انقلاب اسلامی حرکتی بی نظیر و شکوهمند بود که موفق شد ضمن سرنگون ساختن رژیمی وابسته، خود به تأسیس نظام حکومتی نایل شود.
عوامل متعددی در سقوط رژیم پهلوی تأثیر داشت که از جمله مهم ترین آنها می توان به وابستگی، انحراف دینی و فساد اقتصادی و اخلاقی آن رژیم اشاره کرد.
مقاله حاضر به اختصار به برررسی نقش این عوامل در سقوط رژیم پهلوی می پردازد.
دستگاه پهلوی از معدود حکومت هایی بود که توسط بیگانگان در ایران پایه گذاری و تثبیت شد. همین امر، از ابتدا رژیم را که فاقد مشروعیت و پایگاه داخلی بود در تعارض با مردم قرار داد.
با فروپاشی امپراتوری روسیه و عثمانی در واپسین سال های جنگ جهانی اول، انگلستان خود را یکه تاز عرصه ی استعمارگری یافت و مصمم شد جهان و خاورمیانه را براساس مطامع خود اداره کند. در فضای جدید بین المللی طرح مهاجرت یهودیان به فلسطین و تأسیس دولتی یهودی، به علاوه طرح اشغال بین النهرین و کنترل کامل ایران از طریق مستعمره ساختن و یا روی کار آوردن دولتی وابسته و مقتدر، حلقه ای از زنجیره اقدامات انگلستان برای این منظور بود لذا با شکست قرارداد 1919 طرح روی کار آوردن چهره های وابسته با سرعت و جدیت به اجرا درآمد. به این ترتیب، تلاش برای یافتن فردی مناسب برای رهبری کودتا و دولت دست نشانده آغاز شد.
گره خوردن منافع شخصی شاه با منافع امریکا وضعیتی را پیش آورده بود که تمامی مسائل داخلی ایران را تحت الشعاع خود قرار می داد.

از میان تمام گزینه ها قزاق قدرت طلب بی هویتی به نام رضا میرپنج که با همکاری اردشیرجی و عین الملک هویدا (از چهره های شاخص بهائیان در ایران) به طراحان اصلی کودتا معرفی شده بود، به عنوان دیکتاتور ایران انتخاب شد. او با همکاری سفارت انگلستان و عوامل داخلی آن ابتدا در راس قوای نظامی کودتا و اندکی بعد، به عنوان چهره شاخص کودتاگران که مسئولیت کودتا را می پذیرفت، تعیین شد و به تدریج با خلع قاجاریه از سلطنت و صعود رضاخان بر تخت پادشاهی ایران، سلسله ای در ایران حاکمیت یافت که مشروعیت خود را از بیگانگان می گرفت.

[="Tahoma"][="Blue"]

پهلوی اول به آیرونساید و اردشیرجی قول داده بود که کاری بدون اجازه آنان انجام ندهد. وی که بنا بود به نام ایرانی و ایرانیت تحقق دهنده اهداف بیگانگان باشد ضمن اعتراف به این که انگلیسی ها او را بر سر کار آورده اند، تلاش داشت وانمود کند که پس از آن به وطن خود خدمت نموده است. نمونه ای از اقدامات او عبارتند از سرکوب آزادی های سیاسی، تعطیلی مشروطیت، فرمایشی کردن مجلس شورای ملی، سرکوبی ایلات و عشایر، تعطیلی مطبوعات، غارت اموال و املاک مردم، غارت منابع نفتی و مراتع کشور، هجوم به مبانی و شعائر دینی با اجرای قانون کشف حجاب و منع عزاداری، تحت فشار گذاشتن کانون های فرهنگی دینی، ترویج باستانگرایی، ترویج هرزگی و بی بند و باری، قتل های سیاسی و...
استعفا و تبعید دیکتاتور که به منظور خام کردن مردم و آماده ساختن آنها برای پذیرش اشغال کشور صورت گرفت؛ می توانست سرآغازی باشد بر اعتلای مجدد ایران اسلامی ولی با ترفند استعمار و امپریالیسم سرخ و سیاه و با تفویض سلطنت به محمدرضا پهلوی از سوی آنان، روند وابستگی حاکمیت به بیگانگان نه تنها قطع نشد بلکه پیچیدگی های آن نیز فزونی یافت.
شاه جدید در آغاز راه از هر نوع اقدامی که در انظار عمومی بیانگر روحیات استبدادی باشد پرهیز می کرد. نزدیکی و گفتگو با مخالفان سیاسی به همراه اقداماتی نظیر بازگرداند املاک غصب شده توسط رضاخان به دولت، آزادی نسبی مطبوعات، احزاب و... این گمان را در برخی پدید آورده بود که فرزند رضاخان با توجه به تجربه سلطنت پدر طریق مردمی خواهد پویید.
زمینه سازی های امریکا برای نفوذ در ایران از 1332 تا ابتدای دهه چهل، جایگاهی ویژه به آن کشور در تحولات ایران داد؛ تا جایی که خواستار ایجاد تغییرات گسترده سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در ایران گردید.

به رغم این تصور و مناسب نبودن شرایط برای اعاده دیکتاتوری، شاه در آذرماه 1321 با اصرار بر برکناری احمد قوام و روی کار آوردن دولتی نظامی سعی داشت امور را تحت کنترل خود در آورد. هر چند، این اقدام با مخالفت سر ریدر بولارد، وزیر مختار انگلستان در ایران ناکام ماند. اما او با تأکید بر این که دموکراسی برای مردم ایران زود است، مترصد فرصت هایی برای جلب نظر اشغالگران به نفع استقرار مجدد دیکتاتوری فردی در ایران بود. برخی از مأموران امریکایی هم همنوا با شاه اظهار می داشتند: «ایران کودک خردسالی است که نیاز به یک دست قوی برای حکومت کردن دارد.»
همراهی و همکاری بیگانگان تنها راه رسیدن شاه به خواسته های خود بود و در این میان، امریکا بیشترین همنوایی را با او داشت. موقعیت استراتژیک ایران، وجود منابع غنی و نیز همسایگی با شوروی، امریکایی ها را متقاعد کرده بود حضور جدی تری در ایران داشته باشند. براساس گزارش طراحان نظامی امریکا، با توجه به موقعیت استراتژیک ایران و اهمیت بین المللی این کشور «سوای هر گونه دلایل عاطفی و حتی اصول دموکراتیک که بسیار با ارزش است. ایالات متحده ناچار است در ایران منافع دائمی داشته باشند.»[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

تشکیل مجلس مؤسسان در اردیبهشت 1328 و تغییر چند اصل از قانون اساسی، قدرت شاه را عملاً افزایش داد. او با شرکت در جلسات دولت، اختیارات نخست وزیر را کاهش داد و در جزئی ترین امور نیز دخالت می کرد.
طوفان ملی شدن صنعتی نفت، جدی ترین مانع در مقابل رسیدن به قدرت مطلقه توسط شاه بود که به طور موقت تمام برنامه های وی را متوقف ساخت. روی کار آمدن دکتر مصدق با پشتیبانی آیت الله کاشانی. مجلس و مردم، شاه را به کنج دربار راند و از او موجود ضعیفی ساخت که توان دفاع از خود را نیز نداشت. شاه سال های ملی شدن نفت را بدترین سال های زندگی خود به حساب می آورد و آن را از سال های اشغال ایران نیز بدتر می دانست. اشرف پهلوی اندکی پس از کودتای 28 مرداد درخصوص آن سالهای می نویسد: «قبل از هر چیز باید به شما تبریک بگویم که بالاخره بعد از دو سال سختی و بیچارگی در ظل عنایات پروردگار روزگار سیاه ما روشن شد...
در جریان کودتای 28 مرداد، امریکا و انگلیس به این نتیجه رسیده بودند که برای شکست نهضت ملی کردن نفت، شاه می بایست شخصاً وارد میدان شود. لوی هندرسن، سفیر امریکا در ایران هنگام تسلیم اعتبار نامه جدید خود به شاه از سوی چرچیل و آیزنهاور به او تذکر داد که: گذشته ها گذشته ولی از این پس دیگر یا شاه بایستی برای سرنگونی مصدق خود شخصاً وارد عمل و مبارزه گردد و یا اگر مانند گذشته بخواهد با تردید و ترس و تعلل وقت بگذارند باید توجه داشته باشد که [شخص] دیگری به حکم اضطرار برای این کار برگزیده خواهد شد و در این صورت چه بسا که مقام سلطنت به خطر افتاده و دنیای غرب نیز نتواند قدمی به نفع شاه بردارد این پیام هم متضمن تهدید بود و هم فرصتی بود برای شاه که از انزوا خارج شده و به کمک بیگانگان یک بار دیگر خود را در راس امور ببیند. این معامله ای بود که بهای آن با اسارت ملت ایران و غارت منابع کشور پرداخت می شد.
با موفقیت کودتاگران در سرکوب نهضت ملی شدن نفت، دوران طلایی دیکتاتوری محمدرضا پهلوی آغاز شد. وی که تاج و تختش را مدیون بیگانگان می دانست. چهار روز پس از کودتا به کرمیت روزولت اظهار می دارد: «من تاج و تختم را از برکت خداوند، ملتم، ارتشم و شما دارم.» وی همچنین در جمع نمایندگان کنسرسیوم اظهار داشت: «هم حکومت ایالات متحده و هم حکومت بریتانیا به من تضمین داده اند که معامله منصفانه ای خواهد بود و از حفظ و بقای رهبری من حمایت خواهند کرد.»
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

در پس کودتای 28 مرداد، امریکا شاه را وامدار خود ساخته بود و مزد این کمک، مشارکت امریکایی ها در نفت و سیاست ایران بود که به سرعت گسترش یافت. آلن دالس، رئیس سازمان سیا در زمان کودتا صراحاتاً در برابر کنگره امریکا اظهار داشت که «من کودتای 28 مرداد را اجرا کردم. شاه را به ایران برگرداندم. علی امینی را بر مسند نخست وزیری نشاندم.»
زمینه سازی های امریکا برای نفوذ در ایران از 1332 تا ابتدای دهه چهل، جایگاهی ویژه به آن کشور در تحولات ایران داد؛ تا جایی که خواستار ایجاد تغییرات گسترده سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در ایران گردید. وابستگی عمیق محمدرضا پهلوی به آنها نیز رژیم پهلوی را در مسیر بی بازگشت مقابله با فرهنگ و سنت های بومی و دینی قرار داده و شتابان، به سمت نابودی ایران پیش می برد. طرح انجمن های ایالتی و ولایتی، آزادی زنان، انقلاب سفید، کاپیتولاسیون، هجوم به مبانی ارزشی و دینی و هنجارهای اجتماعی، نابودی اقتصاد سنتی ایران و... اقداماتی همه جانبه برای غربی کردن جامعه ایران بود که با واکنش مردم متدین به رهبری علمای اسلام مواجه شد. در این تهاجم نیز شاه دلگرم به حمایت و پشتیبانی امریکا بود. اولین تلگراف پس از برگزاری رفراندوم مربوط به انقلاب سفید در بهمن 1341 از سوی کندی به شاه مخابره شد محمدرضا پهلوی در پاسخ به وی نوشت: «یقین دارم که ما در اجرای طرح های اجتماعی-اقتصادی خودمان می توانیم به حسن نیت دوستان امریکایی خویش اطمینان داشته باشیم.»
با خروج نیروهای انگلیسی از خلیج فارس و تسلیح ارتش، شاه نقش ژاندارم منطقه را بر عهده گرفت و با مداخله در امور سایر کشورها به ماشین نظامی امریکا در منطقه تبدیل گردید و در مسائل منطقه ای و بین المللی به ایفای نقش به نفع ایالات متحده پرداخت.
طوفان ملی شدن صنعتی نفت، جدی ترین مانع در مقابل رسیدن به قدرت مطلقه توسط شاه بود که به طور موقت تمام برنامه های وی را متوقف ساخت.

گره خوردن منافع شخصی شاه با منافع امریکا وضعیتی را پیش آورده بود که تمامی مسائل داخلی ایران را تحت الشعاع خود قرار می داد. ابوالحسن ابتهاج در این زمینه اظهار می دارد: «زمانی یکی از مقامات بلندپایه ایران اتخاذ خط مشی جدیدی را پیشنهاد کرد که کاملاً به مسائل داخلی ایران مربوط می شد [شاه پرسید] آیا فکر می کنید امریکایی ها این طرح را بپذیرند.»
علم نیز در خاطرات خود درخصوص برنامه توسعه پنج ساله کشور می نویسد: ناهار در تخت جمشید در کنار شاه نشسته بودم. گفتم برنامه توسعه پنج ساله آینده مراحل نهایی را گذراند و انتخاب نیکسون اکنون به آن معنی است که برنامه سیاسی چهار سال از پنج سال کاملاً روشن است. شاه با سر تایید کرد.
[SPOILER]منبع: ویژه نامه تبیان

[/SPOILER][/]

[="Tahoma"][="Blue"][h=1]چرا انقلاب؛ چرا سقوط شاه؟[/h]


حفظ قدرت تنها دغدغه شاه بود که با تکیه به بیگانگان تأمین می شد و در این راه به قدری مفتضحانه عمل می کرد که گاهی اوقات موجب تعجب عوامل رژیم می شد. اسدالله علم در خصوص باج گیری انگلیسی ها از ایران می نویسد:
قراردادی که برای تعدادی از ساختمان های مسکونی نظامی با یک شرکت انگلیسی توافق کرده ایم چیزی از دزدی سرگردنه کم ندارد. اشاره کردم آنها در عمل 600 میلیون دلار از پیشنهادات رقبا بیشتر می خواهند. انتظار داشتم شاه دستور توقف آن را بدهد. اما با این که به دقت به حرف های من گوش داد اظهار نظری نکرد. شاید خیال دارد از طریق دولت عمل کند و یا شاید هم آن را به عنوان باجی تلقی می کند که باید به انگلیسی ها داد تا آنها را ترغیب کند نفت بیشتری از ما بخرند.
نگاهی به اسناد برجا مانده از غارت های گسترده افرادی نظیر شاپور جی، کرمیت روزولت، گراتیان یاتسویچ نشان می دهد که شاه برای بقای حکومت مطلقه خود که در کسب و تداوم آن خود را مدیون بیگانگان به ویژه امریکایی ها می دانست کشور را در اختیار آنان گذاشته بود. این امر باعث گسست کامل بین مردم و حکومت شد و زمینه را برای سقوط رژیم پهلوی فراهم ساخت. تشدید وابستگی به غرب در دهه پایانی حکومت پهلوی و حمله به مبانی دینی و فرهنگی و هنجارهای اجتماعی، آتش اعتراضات مردمی را شعله ور کرد و آرامش جزیره ثبات را بر هم زد.[/]

[="Tahoma"][="Blue"]در مقابل تمام محدودیت هایی که برای مردم مسلمان ایران ایجاد می شد، دست بهائیان و غیرمسلمانان در امور، باز و امکان تبلیغات برای آنها فراهم بود.

برخلاف برخی تصورات رایج، روی کار آمدن جیمی کارتر از حزب دموکرات در امریکا تغییر در سیاست کلی امریکا نسبت به ایران نداد. موافقت با فروش مقادیر زیادی سلاح های پیچیده و ناکام گذاشتن تلاش های طرفداران حقوق بشر علیه شاه، سیاستی بود که از سوی کارتر هم دنبال می شد. هر چند تأکیدهای اولیه وی بر اعطای فضای باز سیاسی، خاطر اعلیحضرت همایونی!! را آزرده کرده بود ولی این به معنی همراهی با خواسته های مردم انقلابی ایران نبود. نگاهی به نطق کارتر در جریان سفر 24 ساعته به تهران در شب کریسمس سال 1356 و حمایت های او از اقدامات سرکوبگرانه رژیم شاه نشان می دهد که شعار فضای باز سیاسی ترفندی بود برای طولانی کردن حیات رژیم پهلوی و تداوم سلطه امریکا بر ایران کارتر در نطق خود می گوید: سال جدید را با کسانی آغاز [می] کنیم که به آنها اطمینان زیادی داریم و در مسؤولیت های عظیم زمان حال و آینده با آنها سهیم هستیم. ایران به دلیل رهبری بزرگ شاه در یکی از پرآشوب ترین مناطق جهان، جزیره ثبات است. در جهان هیچ کشوری وجود ندارد... که در برنامه ریزی امنیت نظامی متقابل به اندازه شما به ما نزدیک باشد. هیچ کشوری در جهان وجود ندارد که در مورد مسائل منطقه ای مشترک به اندازه شما به ما نزدیک باشد و ما تا به این حد با هم مشاوره داشته باشیم و هیچ رهبری وجود ندارد که من نسبت به او چنین احساس عمیقی از رضایت و دوستی داشته[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
این سخنان برای شاه بسیار اهمیت داشت و تردیدهای وی را در خصوص کارتر از بین می برد. "ماروین زونیس" درخصوص اتکای شاه به رؤسای جمهور امریکا می نویسد: رؤسای جمهور ایالات متحده هم پشتیبانی سیاسی شاه را فراهم می کردند و هم پشتیبانی روانشناختی او را شاه ایالات متحده را یک حامی نیرومند به شمار می آورد. در نخستین روزهای انقلاب، کمی پس از وقوع آشوب های جدی در قم، شاه به یکی از دوستان خود گفت مادام که امریکایی ها از من حمایت می کنند می توانیم هر چه می خواهیم بگوییم، هر کاری که می خواهیم بکنیم مرا نمی توان تکان داد.
امریکایی ها در جریان انقلاب اسلامی در موارد متعدد و از مجاری رسمی با شاه تماس گرفته و از او حمایت کردند. بر اساس گزارش های اطلاعاتی در اردیبهشت 1357 امریکایی ها به این نتیجه رسیده بودند که شاه تا 10 سال دیگر نیز می تواند با قدرت بر سر کار بماند.
در 20 شهریور 1357، سه روز پس از کشتار مردم در میدان ژاله، کارتر طی تماس تلفنی با شاه حمایت همه جانبه امریکا را به وی ابلاغ کرد.
از نظر برژینسکی مشاور امنیت ملی کاخ سفید، امریکا می بایست تا آخر در کنار شاه بماند. امواج توفنده انقلاب اسلامی زمام تحولات را به دست مردم متدین ایران و رهبری قاطع امام خمینی سپرده بود و ترفندهای شاه با تکیه بر حمایت های امریکا و دیگر قدرت های غربی نمی توانست مانع از پیشرفت انقلاب گردد و با توجه به آن ارتباط عمیق و تعیین کننده با امریکا دیگر جایی برای توجه به مردم و پشتوانه های داخلی باقی نمانده بود. وی ایرانیان را مردمی تنبل معرفی می کرد با جسارت می گفت این مردم قادر به انجام هیچ چیز نیستند. مثل گوسفندان می مانند.
«نه» بزرگ ملت ایران به وابستگی و دیکتاتوری شاه، او و متحدان و حامیانش را به حاشیه راند. در پایان شاه فقط یک نفر را داشت که با او صحبت کند و این شخص، سفیر امریکا، "ویلیام سولیوان" بود. ملاقات های این دو تا زمان خروج شاه از ایران در 26 دی 1357 ادامه داشت. شاه در لحظات آخر ناامیدی نیز عقیده داشت که ایالات متحده مداخله خواهد کرد و مانند سال 1953/1332 سلطنت را به او باز خواهد گرداند.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

[h=2]فساد اقتصادی[/h]دست اندازی پهلوی اول به املاک و مایملک مردم ایران در اندک زمانی وی را به بزرگ ترین زمیندار ایران و به عبارتی یگانه زمیندار بزرگ ایران تبدیل کرد تا جایی که برای ضبط و ربط املاک غصب شده، سازمان املاک اختصاصی شاهنشاهی تأسیس شد که فقط در شمال ایران حدود 6400 روستا که سند شش دانگ آن به نام رضاخان خورده بود را ثبت کرد.
سرمایه گذاری در بانک های خارجی و غارت جواهرات سلطنتی و غارت اموال و دارایی اقبال السلطنه ماکویی نمونه های دیگری از غارتگری های قزاق سواد کوهی بود که جهت تأمین قوت روزانه و هزینه های عیاشی های خود اقدام به زورگیری در معابر شهر تهران می کرد. پس از شاهنشاه نوبت به خاندان پهلوی و عوامل نظام رژیم می رسید که از محل غارتگری های خود مایملک فراوانی برای خود دست و پا کرده بودند. در دوره محمدرضا پهلوی این غارتگری ابعاد وسیع تری یافت و شاه، خواهران و برادرانش علناً به غارت بیت المال پرداختند. غارت اموال عمومی به قدری در رژیم پهلوی نهادینه شده بود که شاه دیگر رضایت نمی داد بخش هایی از ایران به مالکیت او درآید، او خود را مالک تمام ایران می دانست. حامیان بهایی صهیونیست شاه هم در این غارتگری شریک بودند؛ به اعتراف یکی از بهائیان شیراز، بهائیان در کشورهای اسلامی پیروزند و می توانند امتیاز هر چیزی را که می خواهند بگیرند. امیرعباس هویدا، سپهبد صنیعی، حبیب ثابت، هژبر یزدانی، عبدالکریم ایادی، منصور روحانی و... از وابستگان به فرقه ضاله بهائیت بودن که زمینه رشد و نفوذ سیاسی – اقتصادی آنان را فراهم می کردند. افزایش قیمت نفت و بالا رفتن درآمدی های نفتی در دو دهه پایانی رژیم پهلوی، ضمن غارت نفت و امکانات اقتصادی توسط شاه و عوامل رژیم منجر به تشدید خودکامگی او گردید و به اوریانا فالاچی گفت: «حکومت و نظام سلطنتی تنها فرم موجه برای حکومت ایران است، به شرطی که من شاه باشم.»
خواهران و برادران شاه نیز در غارتگری گوی سبقت را از یکدیگر می ربودند. همدستی هژبر یزدانی، حبیب ثابت پاسال، ادوارد چیتایات، موسی رستگار، شعاع الله علایی، مراد اریه، لطف الله حی، عزت الله عزیزی، عطاء الله قدیمی، ذکر الله خادم و... از سران بهائیان و یهودیان صهیونیست با شمس پهلوی و دیگر اعضای خاندان پهلوی در غارت منابع مردم ایران و ایجاد تضییقات برای مسلمانان بخشی از این غارتگری بزرگ بود که اهداف سیاسی و فرهنگی هم داشت.[/]

برادر عزیز مطالبت قشنگه ها اما خواهشا یه کم خلاصه تر بنویس. شما که انتظار نداری ما اینهمه مطلبو بخونیم؟؟

[="Tahoma"][="Blue"]

[h=2]فساد اخلاقی[/h]رژیم پهلوی در میان رژیم های سیاسی حاکم بر ایران در زمره فاسدترین حکومت ها در ایران به شمار می آید. فضاحت رژیم پهلوی در این زمینه به حدی است که دوستان نزدیک و حامیان خارجی آنها نیز نسبت به این گونه رفتارها اظهار شگفتی می کردند. دین ستیزی و بی بندوباری رضاخان با توجه به دربار آلوده پهلوی زمینه بروز و شیوع گسترده فساد را در بین خاندان پهلوی فراهم کرد.[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

محمدرضا پهلوی به عنوان جانشین رضاخان از کودکی به واسطه همنشینی با ارنست پرون دچار آلودگی های اخلاقی شد بعدها با افراط در مسائل غیراخلاقی دچار هرزگی مفرط شد. اولین ازدواج او به واسطه هرزگی به شکست انجامید. آزادی او از قید خانواده زمینه را برای هرزگی فراهم کرد و اقدامات او نُقل محافل گردید. ارتباط او با محافل فساد داخلی و خارجی بارها افتضاحاتی را به بار آورده، رسوایی شاه را در مجامع به همراه داشت. برای مثال شاه در یکی از سفرهایش به ایتالیا از فرماندار شهر تقاضای زن می کند وقتی این خبر به "آندره ئوتی " نخست وزیر ایتالیا می رسد وی با تعجب می گوید: «این تقاضا را عاری از نشانه نجیب زادگی می دانم.»
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]افراد زیادی وظیفه داشتند در داخل و خارج وسایل عیاشی شاه را فراهم کند. شاخص ترین آنان اسدالله علم، اردشیر زاهدی امیرهوشنگ دولو قاجار بودند که هر یک با چندین نفر در همین خصوص ارتباط داشتند. حسین دانشور، سرهنگ جهان بینی، مصطفی نامدار (سفیر شاه در اتریش)، محمود خوانساری، حسن قریشی، افسانه رام، سیروس پرتوی، امیر متقی، ابوالفتح آتابای، کامبیز آتابای، هرمز قریب، سلیمانی، عباس حاج فرجی، حسین حاج فرجی، ابوالفتح محوی، خانم آراسته، سرهنگ اویسی و... در این زمینه به طرز وقیحی فعالیت داشتند. اکنون پس از گذشت 28 سال از پیروزی انقلاب، هنوز به جهت رعایت عفت عمومی امکان انتشار اسناد مربوط به عیاشی های علنی و غیرعلنی شاه و اطرافیان او اعم از فرح پهلوی، خواهران شاه، مادر او و اطرافیان و فرزندان آنان وجود ندارد.
ابتلای به قماربازی، مصرف تریاک و مواد مخدر و صرف مشروبات الکلی، امری عادی در بین اعضای خاندان پهلوی محسوب می شد. ترویج فساد از طریق تلویزیون ثابت پاسال بهایی معروف و مجلاتی نظیر زن روز که در اختیار بهائیان بود. نمونه دیگری از فساد بود که جامعه ایرانی را به سمت فروپاشی اخلاقی و اجتماعی سوق می داد. حضور چهره شاخص بهائیان، عبدالکریم ایادی در مجالس عشرت محمدرضا پهلوی در خانه ی امیرهوشنگ دولو قاجار خود بیانگر ارتباط گسترده و عمیق بهائیان با سیاست های ضداخلاقی و ضد دینی رژیم پهلوی بود. به گواهی اسناد، عبدالکریم ایادی در مسائل جنسی هیچ چیز را مراعات نمی کرد و حتی از تجاوز به عنف نیز ابایی نداشت.

اخلاق گریزی و دین ستیزی پهلوی ها در سال های پایانی رژیم پهلوی به شکل افسار گسیخته ای درآمده بود. نمایش صحنه های شرم آور در ملأ عام در جشن هنر شیراز، نمایش بی بند و باری در تئاتر، سینما و تلویزیون، تغییر تقویم، تشدید اقدامات ضد دینی همچون باستانگرایی حاکی از عزم رژیم پهلوی ( با حمایت قدرت های خارجی و عوامل داخلی آنها) بر نابودی اسلام و هویت دینی و ملی ایرانیان بود. آشکار شدن فساد سیاسی، فساد اقتصادی و فساد اخلاقی رژیم پهلوی زمینه را برای اعتراض و قیام عمومی مهیا کرد و منجر به انقلابی شد که استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، آزادی و دست یازی به حکومتی پاک و طیب جزو اهداف اصلی آن محسوب می شد. در فرآیند این انقلاب پرشکوه، در 26 دی ماه سال 1357 محمدرضا پهلوی از ایران رانده شد در حالی که امیدوار بود همچون گذشته باز هم به سریر قدرت بازگردد ولی در عمل او حتی برای قبر خویش نیز در ایران جایی نداشت.
اخلاق گریزی و دین ستیزی پهلوی ها در سال های پایانی رژیم پهلوی به شکل افسار گسیخته ای درآمده بود. نمایش صحنه های شرم آور در ملأ عام در جشن هنر شیراز، نمایش بی بند و باری در تئاتر، سینما و تلویزیون، تغییر تقویم، تشدید اقدامات ضد دینی همچون باستانگرایی حاکی از عزم رژیم پهلوی ( با حمایت قدرت های خارجی و عوامل داخلی آنها) بر نابودی اسلام و هویت دینی و ملی ایرانیان بود.

[h=2]انحراف فکری[/h]رژیم پهلوی با توجه به خصوصیات خاص بنیانگذار آن که بی هویتی فرهنگی و وابستگی به بیگانگان از بارزترین وجوه شخصیتی او به شمار می آمد؛ نسبت به مبانی دینی موضعی ستیزه جویانه اتخاذ کرد. بنابر اظهارات کنسول انگلیس در مشهد یکی از اهداف کودتا مقابله با شعائر دینی از جمله عزاداری بود. برخورد با روحانیت شیعه نیز از دیگر اهداف کودتا به شمار می آمد. اصرار اردشیر جی بر انتخاب فردی که شیعه اثنی عشری خالص نباشد و معرفی رضاخان به او از سوی عین الملک هویدا که از بهائیان سرشناس به شمار می آمد، از طراحی انحرافی بزرگ در صحنه فرهنگی و دینی ایران حکایت می کند.

[h=2]وابستگی، فساد و انحراف[/h]گذشته از تربیت ناسالم رضاخان در جوانی که اوقات خود را در محافل ضداخلاقی و ضد دینی نظیر محفل حاجی آخوند بابی در تهران می گذراند. زمزمه های شبانه اردشیر جی نیز در شکل گیری روش ها و دیدگاه های ضد اسلامی او موثر بود. ایجاد تقابل بین تاریخ ایران اسلامی و ایران باستان، متهم کردن اسلام و علما به مخالفت با تمدن و پیشرفت، از جمله مشق های شبانه سرجاسوس انگلستان در ایران بود که براساس آن رضاخان میرپنج را برای انجام ماموریتی خطیر برای بیگانگان و دین ستیزان آماده می کرد. این اقدامات، ضمن متمایل ساختن رضاخان به زرتشتیگری زمینه ای شد برای برخوردهای خشن او با دین مظاهر دینی، محدود کردن حوزه های دینی، منع عزاداری، منع حجاب، سرکوب علما و مردم مشهد در واقعه گوهرشاد و...
در مقابل تمام محدودیت هایی که برای مردم مسلمان ایران ایجاد می شد، دست بهائیان و غیرمسلمانان در امور، باز و امکان تبلیغات برای آنها فراهم بود. این خصوصیات به فرزندان رضاخان نیز منتقل شد. هیچ یک از فرزندان او عامل به تکالیف اسلامی نبودن، مراودات فاطمه پهلوی با برخی محافل بهایی، حشر و نشر شمس پهلوی با آیین های جادویی بودیسم و بت پرستی و... تمایل محمدرضا پهلوی به بهائیان و بازگذاشتن دست آنها در امور در کنار لاابالی گری اخلاقی و ابتذال عمیق اخلاقی – که پیشتر به گوشه هایی از آن اشاره شد. انحرافی بود که در لایه های مختلف خاندان پهلوی نفوذ کرد. ترجیح دادن بهائیان به مسلمانان در دوره پهلوی دوم وضعیتی را ایجاد کرد که تعداد زیادی از اعضای فرقه ضاله در بدنه و راس حکومت نفوذ کردند. حضور رفیعی و عبدالکریم ایادی در دستگاه دولت، با وجود ادعای بهائیان با هماهنگی کامل بیت العدل (مرکز بهائیان در اسرائیل) صورت گرفت و به آنها اجازه داد در موارد مهم این نوع مشاغل را بپذیرند. غارت اموال منابع ملت مسلمان توسط حبیب ثابت، هژیر یزدانی، نعیمی (پدرزن خسروانی)، تژه و... در راستای همین انحراف مذهبی رژیم پهلوی و شخص شاه به وجود آمد و ایران را در سراشیبی نابودی و سقوط قرار داد.
[h=2]منبع: ویژه نامه ایام[/h][/]

[="Tahoma"][="Blue"]


از دید برخی، اگر رخدادهای خاصی در سال‌های پایانی منتهی به انقلاب اسلامی روی نداده بود، انقلاب به پیروزی نمی‌رسید؛ مثلاً اینکه اگر شاه با قدرت بیشتری تظاهرکنندگان را سرکوب کرده بود یا آمریکا از وی حمایت بیشتری می‌کرد و چنین و چنان؛ چنین گمانه‌زنی‌هایی همانقدر بی‌معناست که بگوییم اگر صندلی‌های روی عرشه تایتانیک جور دیگری چیده می‌شدند، این کشتی غول‌پیکر غرق نمی‌شد!
کد خبر: ۳۷۶۸۷۰
تاریخ انتشار:
۱۸ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۸:۰۶
-
07 February 2014

‌یرواند آبراهامیان‌، تاریخ‌نگار شناخته ‌ارمنی‌زاده ایران است که از سنین کودکی به انگلیس مهاجرت کرده و مراحل تحصیل، تحقیق و سپس تدریس خود را در انگلیس و آمریکا گذرانده است؛ هرچند دیدگاه‌های وی درباره تاریخ ایران، همواره با بحث‌ها و نقدهای فراوانی همراه بوده، ‌مجموعه آثارش در این زمینه، وی را به یکی از برجسته‌ترین پژوهشگران تاریخ ایران تبدیل کرده است.

به گزارش «تابناک»، کتاب «تاریخ ایران مدرن» از جمله جدید‌ترین کتاب‌های آبراهامیان است که ترجمه فارسی آن نیز در ‌کشور منتشر شده است. در فصل پایانی این کتاب که به بیان تاریخچه جمهوری اسلامی ایران اختصاص دارد، آبراهامیان دیدگاه‌های خود درباره زمینه‌های وقوع انقلاب اسلامی ایران را نیز بیان می‌کند.

در این مبحث، وی نخست اشاره می‌کند‌ از دید برخی تحلیلگران ‌یا سیاستمداران، اگر رخدادهای خاصی در سال‌های پایانی منتهی به انقلاب اسلامی روی نداده بود، انقلاب ‌پیروز‌ نمی‌‌شد. مثلاً اینکه اگر شاه با قدرت بیشتری تظاهرکنندگان را سرکوب کرده بود یا آمریکا از وی حمایت بیشتری می‌کند و چنین و چنان، انقلاب فرصتی برای پیروزی پیدا نمی‌کرد.

اما آبراهامیان این دیدگاه‌ها را ‌‌کامل رد کرده و می‌نویسد: «چنین گمانه‌زنی‌هایی همان قدر بی‌معناست که بگوییم اگر صندلی‌های روی عرشه تایتانیک جور دیگری چیده می‌شدند، این کشتی غول پیکر غرق نمی‌شد»!

وی در ادامه تصریح می‌کند که فوران انقلاب، صرفاً به سبب اشتباهات لحظات آخر نبود. آتشفشان انقلاب ناشی از فشارهای بیش از اندازه‌ای بود که دهه‌های متمادی در اعماق جامعه ایران انباشته شده بود. شاه در ۱۹۷۷/ ۱۳۵۶ عملاً روی چنین آتشفشانی قرار داشت و تقریباً با همه بخش‌های جامعه بیگانه بود.

شاه حکومت خودکامه خود را با مخالفت شدید روشنفکران و طبقه کارگر شهری آغاز کرد. این مخالفت در سال‌های متمادی تشدید و تقویت شد. او در عصر جمهوری خواهی با سلطنت، پادشاهی و پهلوی گرایی خودنمایی می‌کرد و به آن‌ها جلوه می‌فروخت و در عصر ناسیونالیسم و مخالفت با امپریالیسم، با دخالت مستقیم سازمان‌های سیا و MI۶ در سرنگونی دولت مصدق‌ به قدرت رسیده بود.

شاه همچنین در عصر بی‌طرفی، رویکردهای غیرمتعهدانه و جهان سوم گرایی را به تمسخر می‌گرفت. در مقابل، خود را پلیس (ژاندارم) آمریکا در خلیج فارس می‌دانست و در موضوعات حساسی همچون فلسطین و ویتنام، آشکارا از آمریکا جانبداری می‌کرد. سرانجام اینکه شاه در روزگار دموکراسی، در خصوص «فضیلت»‌هایی همچون نظم، انضباط، رهبری، پادشاهی و ارتباط شخصی با خداوند سخن فرسایی می‌کرد.

از سوی دیگر، شاه نه تنها خصومت‌های موجود را تقویت و تشدید کرد، بلکه موارد تازه‌ای نیز به آن‌ها افزود. «انقلاب سفید» او، به یک باره طبقه‌ای را که در گذشته عموماً پشتیبان سلطنت و به ویژه رژیم پهلوی بود، از میان برد. همچنین شکست در بهبود شرایط زندگی روستایی، به همراه رشد سریع جمعیت، مهاجرت گسترده دهقانان بی‌زمین به شهر‌ها را به دنبال داشت که خود به نیروهای انقلاب تبدیل شدند.

افزون بر این، بسیاری از مردم، به ویژه بازاریان و روحانیت، تشکیل حزب «رستاخیز» در سال ۱۹۷۵/۱۳۵۴ را نوعی جنگ علنی با طبقه متوسط سنتی تلقی کردند. این موضوع، حتی بخش ساکت و غیرسیاسی روحانیت را نیز با صریح‌ترین و فعال‌ترین مخالف شاه (یعنی امام خمینی) همراه کرد.

شاه همزمان با بیگانگی بیش از پیش با کشور، مطمئن بود که دولت فراگیرش برای او سلطه مطلق بر جامعه به همراه آورده است. البته این خیال، مثل سدهای بزرگ، محکم و تخریب نشدنی به نظر می‌آمد؛ اما عملاً ناکارآ، اسراف کارانه و کاملاً رخنه پذیر بود.

در تحلیل نهایی، معلوم شد حتی دولت نیز با آن لشکر گسترده پرسنل دولتی غیرقابل اعتماد است. کارکنان دولت، همانند سایر مردم، با راه انداختن اعتصابات گوناگون به انقلاب پیوستند. آنان می‌دانستند که شاه، خاندان پهلوی و مجموعه نهاد پادشاهی را می‌تواند از میان بردن نظم موجود به زباله‌دان تاریخ انداخت. آنان شاه را موجودی کاملاً جدا از دولت می‌دانستند. رفتار آنان نه چون پیچ و مهره‌های ماشین دولتی، بلکه همانند سایر اعضای جامعه بود.

به هر حال، صحنه پایانی ماجرا، بیانیه تاریخی بود که بعدازظهر ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ از رادیوی تهران پخش شد: «این صدای ایران است. صدای راستین ایران. صدای انقلاب اسلامی». دو روز درگیری خیابانی، فروپاشی یک دودمان ۵۳ ساله و همچنین پادشاهی ۲۵۰۰ ساله را تکمیل کرد. از مجموع سه ستونی که دودمان پهلوی برای تقویت دولت خود ایجاد کرده بود، ارتش از کار افتاده و فلج شده بود، بوروکراسی به انقلاب پیوست و پشتیبانی دربار نیز به شدت سردرگم و دستپاچه شده بود. صدای مردم نشان داد که بسیار قوی‌تر از سلطنت پهلوی است.[/]