♥☆♥امید دوباره♥☆♥

تب‌های اولیه

652 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
♥☆♥امید دوباره♥☆♥

هدف ایجاد این تاپیک

"ایجاد امید" است...

گاها از درد های دیگران مینویسم تا یادآور بشم و بدونیم: درد هست ، دردی بدتر از درد ما هم هست
دردی مثل درد ما هم هست و...(شما هم اگه خواستید می تونید مشکل خودتون یا دیگران رو با عنوان درد بگید)


در مقابل از گفته های مهر آمیز خدا میگم تا بدونیم یک نفر همیشه هوامونو داره...


بعضا از دلنوشته های خودم و یا دیگران درباره خدا میگم چون:


1.شنیده ام که این گفته ها روی افراد تاثیر مثبت میزاره...
2.یادآوری بعضی چیز ها بد نیست...


درد

نورش خیلی قشنگه اما چرا طنابی که گرفته انقدر خشنه ،انگار با هرلحظه نزدیک شدن به نور ، خاطرات اون گرداب و اشتباهی که کرده بود داشت دستاش رو تکه تکه میکرد،مهمتر از همه قلبش رو میسوزوند...

درد
در "نقاشي هايم" تنهاييم را پنهان ميکنم...
در "دلم" دلتنگي ام را...
در "سکوتم" حرف هاي نگفته ام را...
در "لبخندم" غصه هايم را...
دل من...
چه خردسال است !
ساده مي نگرد !
ساده مي خندد !
ساده مي پوشد !
دل من...
از تبار ديوارهاي کاهگلي است!
ساده مي افتد !
ساده مي شکند !
ساده مي ميرد !
ساااااااااااااا­ااااااااد ه...

درد بعضی ها هم انقدر زیاد شده که:

درد

[=impact]چقدر دلم می خواست تو صف اول نماز جماعت باشم

[=impact]ولی الان دوست دارم

[=impact]نه تنها صف اول ، بلکه جلوتر از صف اول جای باشم

[=impact]حتی جلوتر از پیش نماز

[=impact]همه به من اقتدا کنند!!!

[=impact]فکر کن...

[=impact]چقدر مهم میشم

[=impact]نماز تموم میشه

[=impact]همه به سمتم بیان

[=impact]روی دست بلندم کنند

[=impact]وای...

[=impact]چقدر عزیز میشم

[=impact]چند قدمی حرکتم می دهند

[=impact]یکی فریاد می زند :

[=impact]بلند بگو اشهد ان لا اله الا الله . . .

[=impact]اشهد ان محمد الرسول الله. .

صدای خدا رو نمی شنویم؟؟؟

ما آيات (خود) را براي شما بيان كرديم شايد انديشه كنيد...(حدید آیه 17)
ما انسان را آفریدیم و وسوسه‏ هاى نفس او را مى‏ دانیم، و ما از شاهرگ (او) به او نزديكتريم !(ق آیه 16)

مرا بخوانید تا به شما پاسخ دهم .(غافر آیه 60)

من نزديکم وبه ندای کسی که مرا بخواند پاسخ می دهم .(بقره آیه 186)

بسا چیزى را ناخوش داشته باشید كه آن به سود شماست
و بسا چیزى را دوست داشته باشید كه به زیان شماست، و خدا مى ‏داند و شما نمى ‏دانید...(بقره آیه 216)

از صبر و نماز کمک بگیرید که خداوند با صابران است.(بقره آیه 153)

اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده‏ اید!

از رحمت

خداوند نومید نشوید كه خدا همه گناهان را مى‏ آمرزد،زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.(زمر آیه 53)

آيا خدا براي بنده اش كافي نيست؟؟؟(زمر آیه 36)

خدایی جز او نیست، پس از درگاه او به کجا می روید؟(زمر آیه 6)

به کجا میریم،خدا که انقدر مهربونه!
براستی،
کجا میرویم!؟!؟


خدایا از دوباره، باشه!؟؟!



بر میگردم...خدایا از دوباره...

آروم آروم پیش میرم با تو... و به امید تو...

خدایا مراقبم باش...

مراقب دلم...

می دونم صدامو میشنوی و به دعاهام جواب میدی...

خدایا ...

تو خدایی...

تو خدایی...

خدا اجازه هست؟

منم شاگرد کوچیکه ی کلاس دنیا، شاگرد کوچیکه که بازیگوشه وگاه گاهی هوای شیطنت به سرش می زنه و خطا می کنه
و تو همیشه بر خطاهاش قلم عفو
می کشی و اونا می بخشی.
شاگرد کوچیکه که همیشه تکلیفاش ناقصه!
اجازه هست یه چیزی بگم : به خاطرتمامیخوبی ها، بخشش ها، لطف ها و.....تشکر.
اجازه هست بگم : خیلی دوستت دارم!
اجازه هست دلم که تنگ می شه چند سطری بنویسم؟
به همین سادگی....

سلام
به به تایپیک زیبایی بود
امیدوارم در زندگیتون موفق باشید
بهت سر میزنم
یا حق

ای خدایی که به من نزدیکی
خبر از دلهره هایم داری؟؟
خبر از لرزش آرام صدایم داری؟؟
ای خدایی که پر از احساسی
چینی روح مرا بند بزن
تو که در عرش بلند تکیه بر تخت حکومت داری
تو که دنیا همه از پشت نگاهت پیداست
تو که ذوق و هنرت را به سرم می باری
و مرا با همه رنجش جان می خواهی
چینی روح مرا بند بزن...

ماه گردویی;728727 نوشت:
درد،رنگ و بوی غنچه‌ی دل است...

پس چگونه من

رنگ و بوی غنچه را ز برگ‌های تو به توی آن جدا کنم؟

دفتر مرا

دست درد می‌زند ورق

شعر تازه‌ی مرا

درد گفته است

درد هم شنفته است

پس در این میانه من

از چه حرف می‌زنم؟

درد، حرف نیست

درد، نام دیگر من است

من چگونه خویش را صدا کنم؟


براستی زیباست .تمام نوشته هاتان و انتخاب هایتان زیبا و مهربان است.ممنونم

  • :Gol:

می دانستم که خلاف است
می دانستم خدا نمی پسندد
اما امان از وسوسه.....
سخت بود جلوی خودم را بگیرم.....
رفتم!
سرگرم گناه بودم
بی خبر
سر به هوا
ناگهان صدای پای خدا را شنیدم!
ای واااااااااای.... او دید؟!!
دست و پایم را جمع کردم
خواستم فرار کنم
اما مگر میشود از حکومت او فرار کرد؟!
دیگر دیر شده بود
خدا مرا صدا کرد.... رضا.....
عرق شرم بر پیشانیم نشسته
صدایم در گلو بریده
منتظر توبیخ شدن بودم
با صدایی لرزان گفتم: بله خدا؟
خدا دستهایش را جلوی پنجرهء اطاق گرفت و گفت:
.
.
.
تا کسی ندیده زودتر برو!

(عذرخواهی میکنم متنم به زیبایی متن دوستان دیگه نیست)

Reza-D;728884 نوشت:
می دانستم که خلاف است
می دانستم خدا نمی پسندد
اما امان از وسوسه.....
سخت بود جلوی خودم را بگیرم.....
رفتم!
سرگرم گناه بودم
بی خبر
سر به هوا
ناگهان صدای پای خدا را شنیدم!
ای واااااااااای.... او دید؟!!
دست و پایم را جمع کردم
خواستم فرار کنم
اما مگر میشود از حکومت او فرار کرد؟!
دیگر دیر شده بود
خدا مرا صدا کرد.... رضا.....
عرق شرم بر پیشانیم نشسته
صدایم در گلو بریده
منتظر توبیخ شدن بودم
با صدایی لرزان گفتم: بله خدا؟
خدا دستهایش را جلوی پنجرهء اطاق گرفت و گفت:
.
.
.
تا کسی ندیده زودتر برو!

(عذرخواهی میکنم متنم به زیبایی متن دوستان دیگه نیست)

مهم اینه که از ته دل باشه...

خوانده ام که شعر زیر از قیصر امین پور است:


دردهای من

جامه نیستند

تا ز تن در آورم

چامه و چکامه نیستند

تا به رشته‌ی سخن درآورم

نعره نیستند

تا ز نای جان بر آورم

دردهای من نگفتنی

دردهای من نهفتنی است

دردهای من

گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست

درد مردم زمانه است

مردمی که چین پوستینشان

مردمی که رنگ روی آستینشان

مردمی که نام‌هایشان

جلد کهنه‌ی شناسنامه‌هایشان

درد می‌کند



درد

رنگ و بوی غنچه‌ی دل است

پس چگونه من

رنگ و بوی غنچه را ز برگ‌های تو به توی آن جدا کنم؟

دفتر مرا دست درد می‌زند ورق

شعر تازه‌ی مرا

درد گفته است

درد هم شنفته است

پس در این میانه من

از چه حرف می‌زنم؟

درد، حرف نیست

درد، نام دیگر من است

من چگونه خویش را صدا کنم؟ ؟!

دنیا، مقام سینماگر هاست...
عشق بازیچه دست کودکان است...
پاکی گمشده ای بین رویا...
حقیقت ، تخیلی بیش نیست در دنیای نقابها...
بره ای آیند و روباه گونه روند...
ساده بینان جایی ندارند در میان نقابها؛
سیاه و سفید؛
خورشید و ماه؛
زلال که باشیسنگ گرفته را تند و تیز تر پس می دهند؛
ای صاحب مزرعه گندم های مصنوعی...!!
بیا از نو شروع کنیم...
فاطمه .ک

آیا من بر نداشتم از پشتت،باری را که می شکست پشتت را؟

شرح/آیه2و3



درد
برگرفته از وبلاگ "نگاه بی انتها"


[=andale mono]و تمام ...
[=andale mono]
درست مثل قصه اعدام یه محکوم بی گناه ...

[=andale mono]
درست مثل زنی که توی آستانه 9 ماهگی

[=andale mono]
به جبر روزگار فرزندش را به باد میسپوره ...

[=andale mono]
فقط به این امید که توی یه روزگار دیگه

[=andale mono]
دوباره از مادری دیگه پا به نکبت این دنیا بذاره .

[=andale mono]
این روزا مثل همیشه نیست ،...

[=andale mono]
این روزا هیچ صدایی از خش خش برگها نیست

[=andale mono]
این روزها بارون نمی باره ،

[=andale mono]
دلم گرفته ...

[=andale mono]
این روزها مثل گذشته ها نیست ،

[=andale mono]
دیگه مثل اون لحظه هایی که گذشتن ،

[=andale mono]
کسی به یادم نیست...

[=andale mono]
دلتنگ پاییزیم که توی راه اومدنه

[=andale mono]
و خسته ی فصل هایی که بی روح گذشتن ،

[=andale mono]
خسته از روزای تکراری ...

[=andale mono]
این روزا مثل همیشه نیست ...





آهای دنیا!!
آهای شیطان!!

فکر می کنید می تونید مقاومت من رو از بین ببرید؟!؟

فکر می کنید می تونید خنده رو از من بگیرید!؟!

فکر می کنید می تونید امید رو از من بگیرید!؟!؟

زهی خیال باطل!!!

فکر کردید...!!!

من خدا رو دارم....

تا وقتی به اون امید دارم شما هیچ...نمی تونید بکنید...

خدای مهربون من از شما خیلی قویتره!خییییییییییییلی!بی نهایت...

شما پوچ هستید در برابر خدا...

من به خدایم ایمان دارم...

او مرا نجات خواهد داد...

میدانم

من به او ایمان دارم

مگر میشود خدا بنده اش را نا امید کند؟!؟مگر داریم؟!!؟

آخر خداست

خدای تمام مهربانی ها...


نگران نیستم...

نگران هیچکس نیستم...

دنیا تمام می شود،

یا به بهشت می رویم...یا به جهنم...!

هر دو ...سرزمین خدا هستند...!

مهم دیدار خداست...

سلام خدا...

یک چیز بیشتر نمی گویم...

دوستت دارم...

راستی گفتی نا امید نباش...

من هم روی حرفت حساب باز کردم...

میدانم تو دیگر بمن دروغ...

نمی گویی...


درد
پیرزن با خود می اندیشد. درب خانه را باز کند و پسرش را در آغوش می گیرد.

با صدای مادرانه ای می گوید: پسرم خسته نباشی.
و نگاه مهربانش را می دوزد به دست های پسر؛ دست هایی که گرمای وجود مادرانه اش
را برای روزگار کودکی و نوجوانی اش صرف کرده.

حالا پسر برای خود مردی شده و سبیلش کلفت شده،
پدرش می گوید خانوم پسرت وقت زنش شده ها!

و جواب می دهد: نه حاج آقا بچه م جوونه هنوز..
چایی دم کرده و پدر و پسر را صدا می کند که دور هم چایی بخورند.
اما؛ افسوس که صدای ترمز ماشین افکارش را بهم می زند و به خودش می آید.
به خودش می آید و آهی می کشد..
همه اش خیال بود. خیالاتی که هیچ کدام واقعی نیستند.
نشسته درون ماشینی تا او را به سمتی ببرد.
این روزها هیچ سرپناهی ندارد.
کارش شده که صبح تا شب دنبال یک سقف بگردد.
و پسری که قرار بود مایه آرامش مادر باشد، شده بلای جانش..
و کار آن دست هایی که از گرمای وجودش برایش خرج کرده این روزها شده کتک زدن مادر..
رو به راننده می گوید:
خیلی براش زحمت کشیدم آقا، خیلی..

و بعد بغضش می ترکد و اشک هایش آرام می بارد..
با صدای اشک بارش ادامه می دهد: پدرش فروشنده مواد بود. ما را گذاشت و رفت..
من ماندم و بدبختی برای بزرگ کردن او..
اما بیماری های عصبی وجود پسرم را فرا گرفت..

و من ماندم و کتک خوردن و کبودی و مادری و صبر و خون دل..

و با صدای آرامی نجوا می کند و می خواهد پیاده شود.

[="Times New Roman"][="Navy"]

[/]

درد

اون از آدم های حقیقی

که هزار رنگ شدند

و این از آدم های مجازی

که فقط

"مجازی اند"

آدم ها چه مجازی و حقیقی زود فراموش می کنند...

همه چیز را...
فاطمه.ک


صدای خدا رو نمی شنویم؟؟؟


ما آيات (خود) را براي شما بيان كرديم شايد انديشه كنيد...(حدید آیه 17)
ما انسان را آفریدیم و وسوسه‏ هاى نفس او را مى‏ دانیم، و ما از شاهرگ (او) به او نزديكتريم !(ق آیه 16)

مرا بخوانید تا به شما پاسخ دهم .(غافر آیه 60)

من نزديکم وبه ندای کسی که مرا بخواند پاسخ می دهم .(بقره آیه 186)

بسا چیزى را ناخوش داشته باشید كه آن به سود شماست
و بسا چیزى را دوست داشته باشید كه به زیان شماست، و خدا مى ‏داند و شما نمى ‏دانید...(بقره آیه 216)

از صبر و نماز کمک بگیرید که خداوند با صابران است.(بقره آیه 153)

اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده‏ اید!

از رحمت

خداوند نومید نشوید كه خدا همه گناهان را مى‏ آمرزد،زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.(زمر آیه 53)

آيا خدا براي بنده اش كافي نيست؟؟؟(زمر آیه 36)

خدایی جز او نیست، پس از درگاه او به کجا می روید؟(زمر آیه 6)

به کجا میریم،خدا که انقدر مهربونه!
براستی،
کجا میرویم!؟!؟

به خدا گفتم: خسته ام!
گفت: "لا تنقطوا من رحمت الله، از رحمتم نا امید نشوید"
گفتم: کسی ازدلم خبر ندارد،
گفت: "ان الله بین المرء وقلبه، خدا حائل است میان انسان و قلبش"
گفتم: کسی را ندارم،
گفت: "نحن اقرب الیه من حبل الورید، ما از رگ گردن به شما نزدیکتریم"
گفتم: انگار قدری مرا فراموش کرده ای!
گفت: "فاذکرونی اذکرکم، مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم...!!


"حس تنفر"

نمیدونم این افکار رو کدومشون تو سرم میچرخونند


شاید هم از طرف شیطان باشه هم از طرف نفسم،شاید با هم دست به

یکی کردند؟!؟!

به هر حال یه ضد حال برای براشون دارم:

میدونید:

من "عاشق" خانوادمم...
اون ها برای خوشبختی من تلاش می کنند...
من خدا رو "خیییییییییییییییییلی دوست" دارم...

و من این تلاش رو میپذیرم...

غم ایّوب نیست رنج مرا نسبتی #####صبرم از او کمتر است دردم از او بیشتر

خدایا!

دستانم را محکم تر بگیر...


به دستان تو اطمینان دارم

ولی از سستی دستان خود نگرانم...

سلام ای غم
سلام ای غم ، توئی هم مونس و همدم
رفیق و یار من ، همراه من هردم

سلام ای با وفا ، ای رازدار من
تو ای درد آشنا ، خوش سازگار من


به غیر از تو مرا نَبوَد کسی محرم
شفیق لحظه های صلح و هر قهرم

ندیدم کس همانندت ، طبیب من
دل آسان گشت پابندت ، حبیب من

سلام ای غم تو را دارم چه غم دارم ؟
توئی دردآشنای خوب و غمخوارم

[=&quot]

چه حیرانم ؟ چرا از درد می نالم ؟
چو در نزد منی بر خویش می بالم


بگو «خادم» فغان از دل برآر هر دم
چه بی رحم است انسان گر بُوَد بی غم

به نام خدا

دیدار دوست

برترین رؤیای من است

و چون این رؤیا دارم

هر چه هست باشد

هر چه نیست نباشد

چه غم دارم؟

[="Purple"][/]

سیده راضیه;728965 نوشت:

من اینو دیدم اصن یه جور دیگه ای به زندگی امیدوار شدم:khaneh::khaneh:

[="Purple"]

ماه گردویی;727789 نوشت:
هدف ایجاد این تاپیک

"ایجاد امید" است...


عنوانش امیده ولی یه جاهایی یه متناییی داره ته امید دادنه :khaneh::Khandidan!:
نکنین این کارا رو ملت خودشون داغونن:ghati:[/]

♥♥♥ تــــــــرگل ♥♥♥;729779 نوشت:

عنوانش امیده ولی یه جاهایی یه متناییی داره ته امید دادنه :khaneh::Khandidan!:
نکنین این کارا رو ملت خودشون داغونن:ghati:

خودمم موافقم
ولی میخوام یجوری به کسایی که غمی تو دلشونه بگم که همه درد دارند
مهم اینه که چجوری سعی میکنن درمان بشند
چجوری بگم مثلا من خودم گاهی اوقات الکی الکی غمگین میشم و دلم میگیره...
وقتی ببینم دیگری داره عذاب (بدتر از من)میکشه:
1.براش دعا میکنم( احتمال زیاد)
2.خدا رو شکر میکنم که دارم با آرامش نفس میکشم...

[="Purple"]ولی بعضی چیزا رو باید تو دلت نگه داری فقط به یه نفر بگی:ok: اون بالاییی:Mohabbat:
یه تیکه هاییش واقعا ناراحت کننده بود یاد اوری میکرد به جای امید دادن ...
بهتره لااقل فقط مطالب امیدوارکننده بزارین به عنوان بخوره:Gol:
[/]



دل من دیر زمانی ست که می پندارد...که خدا می شنوند!!
.
که خدا می بخشد...
.
و خدا منتظر است ...!!
.
و دلم می خواهد که دعایی بکنم..!!
.
که مرا دوست بدارد باران...
.
و زمین ...
.
و هوا ...

و خدایی که در این نزدیکیست...

:hamdel:


نمیدونم چجوری این اسب سرکش رو رام کنم

نمیدونم چجوری فراموش نکنم

نمیدونم چجوری ...

مثل همیشه...

من نادان ترین و تو دانا ترینی..

نفس ام ، بد شده...

ینی یجورایی بد بود

به حرفام چندان گوش نمیده

چرا تا حدودی تونستم سر عقل بیارمش ولی...

خدایا مث همیشه

من ناتوان ترین و تو تواناترینی...

خدایا من شاید پوچ ترین و تو...

خدایا تو "خدای" منی

خدایا اطرافیانم رو میبینم که فراموش کردند

تو رو تا حدودی

اونا هم میگن یه روزی مثل من بودند...

میگن این مال یه قسمت از سنته و میگذره...

ولی نه خدای من

چقدر پست فطرت باشم اگه بخوام این مهربونی هات رو فراموش کنم
جدا از نعمات بی شمارت

مهربونی های بی شماری به من کردی

نمی تونم و نباید انکار کنم

عین حقیقته

خدایا تو مراقبم باش،هوامو داشته باش؛

نزار یه لحظه از هم جدا بشیم

من میدونم به کمک تو همه چی درست میشه


قصه ی من به یک پایان خوب تموم میشه

پیروز میشم بر دنیا و هر بدی

مرگ با لطافت من رو در بر میگیره

و خاک خوشحاله

آسمون روشنه

و من با خوشحالی بی نهایت و آرامش

آرامشی وصف نشدنی

همچنان کنار تو خواهم بود...


خدایا ...

خوشحالم که الان دوست دارم و پیشم هستی...

نمییییییییییییدونم در آینده میرم جهنم یا بهشت!؟!؟

ولی الانم رو دوست دارم...

آرامش با تو ، اینکه هستی

پشت کامپیوتر و یکم کمر درد!

الان رو دوست دارم...


خدایا به قدرتت ، مهربونیت ، معجزه هات و...
ایمان دارم...

کمکم کن...

میترسم.....

خییییییییییییییییییلی...

از همه چی

از خودم

از تعریف ها...

از پیشرفت

جهنم

جهل

مرگ
زندگی
آینده

اما امیدم به توست...

خدایا نمیگم نا امیدم نکن میگم:

میدونم نا امیدم نمی کنی...

چون تو خدای مهربون منی...


خدایا میدونی خییییییییییلی تنبلم

از اون شب امتحانیام

یه کم ارفاق میکنی؟!

کلاس خصوصی میزاری؟!؟!

امتحانات خییییییییییلی سخت بنظر میان...

یعنی نمره کامل میگیرم از بودن تو این دنیا؟!؟

خدا منتظرمونه ...

همین الان از نت بیا بیرون و برو و با خدات خلوت کن!


حتی با یک
سکوت و نگاه

خودش کلی حرفه


حتی اگه چیزی نگی خدا متوجه هست که چی میکشی...


خدایـا...

قسـم به لحظه ای که دلم را می شکنند و جز تو مرهمی نیست

قسـم به لحظه ای که مرا می فروشند و جز تو خریداری نیست

قسـم به لحظه ای که تنهایم می گذارند و جز تو همراهی نیست

قسـم به لحظه ای که دوستم ندارند وعاشقی جز تو نیست

من دوستت دارم...

بار الهی مرهـمم باش، خریـدارم باش، یارم باش، عاشقـم باش

که کسـی جز تو دلسـوزم نـیست...

برگرفته از وبلاگ اشکم با تو ریخت

خدایا درد هست...

شادی هم هست...

شادی من بودن با توست!

اینکه هستی کلییییییییییییییی ارزش داره...

در واقع تو، تنها کسی هستی که من دارم...

نه در مواقع سختی...تو همیش با من هستی...

خدایا میدونی؟!؟!

خیییییییییییلی آرامش بخشه که دستم رو میگیری!؟؟!میدونی که

منظورم چیه!؟!

بله، تو همه چی رو میدونی...

آخه تو خدای شنوای دانای حکیم منی...

خدایا خنده با تو معنا میده...

[=arial black]
چه برکتی دارد دوست داشتنت
[=arial black]
" خدا "
[=arial black]
هر چه دلم را خالی میکنم باز پر میشود از تو

خدایا چون به مهربونیت ایمان دارم به جمله پایین اعتقاد ندارم...
(خدایا من به چه گناهی محکومم به زندگی کردن؟!!؟)




خوشحالم الان زنده هستم

چون میتونم سرم رو بالا کنم و نگات کنم

بدون هیچ مجازاتی

بدون اینکه کسی بخواد من رو ببره جهنم

خدایا هنوز فرصت دارم البته اینطور فکر میکنم

به امید تو...



شاگرد آفتابم؛ در دنیای سیاهی؛
خندیدن می آموزم...

شهریه نمیخواهد،کتاب هم نه...

یک دل می خواهد

دست در دست نسیم

چشم در گرو آفتاب

با کمک ابر

و با نیم نگاهی به (گل) شقایق کنار در

لبخندی می زنم...؛ بیا بخند ...؛ (امتحانش)مجانیست...!!

فاطمه .ک


صــــداى خـــــنـده هـــاى خـــــدا را مـــیـشـنـوى ؟؟!؟!؟!؟؟!؟!؟

دعـــــایـت را شـــنـیـده

و بـــه آنـــــچـه مــــحـال مـــیـپنـدارى ، مـــیـخـندد . . .



نه آن شدم که خواستی

!

نه آن شدم که خواستم

!

تکلیف من این وسط چیست

خدایا؟

خدایا اشتباهم این بود ،

جای تو ،خودم را

به خودم سپردم!

وای به این اعتماد به نفس

...!