*|۩|* شادی روح شهدای روحانی صلوات *|۩|*شهید حجت‌الاسلام میرطاهر سرمست‌زاده

تب‌های اولیه

19 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
*|۩|* شادی روح شهدای روحانی صلوات *|۩|*شهید حجت‌الاسلام میرطاهر سرمست‌زاده

شهدای روحانی

زنان و مردان از هر قشری با خون خود ریشه ی انقلاب اسلامی را آبیاری کرده اند تا محکم و استوار بماند


که قشر روحانیت هم از این قاعده مستثنا نبوده است

و اینک وظیفه ی ما شناخت آنها و راه و روششان است

:Gol:



بسم الله الرحمن الرحیم

شهید مرتضی مطهری



زندگينامه شهيد استاد مرتضي مطهري

مرتضي مطهري در دوازدهم جمادي الاولي 1338قمري (دوازدهم بهمن سال 1298شمسي) در قريه (فريمان) كه بعدها به شهرستان تبديل شد چشم به جهان گشود. پدر او شيخ محمد حسين مطهري كه تحصيلات خود را در نجف اشرف گذرانده بود، يكي از روحانيون برجسته و معظم فريمان بود. مرتضي، دروس مقدماتي را كه غالباً آشنايي با قرآن مجيد و ديگر تعليمات ابتدايي بود، با شور و شوق زيادي پشت سر نهاد. در دوازده سالگي راهي شهر مقدس مشهد شد. اين سالهاي سياه با اختناق و فشار حكومت رضا خان خصوصاً تحقير و اهانت شديد به دين و مظاهر آن، و همچون علما و حوزه هاي ديني همراه بود. گروهي از روحانيون لباس را كنار نهادند و براي رهايي از اين فشار تن به سازش با محيط دادند. در چنين شرايطي، نوجواني چون مرتضي مطهري با خود پيمان بست كه به دنبال فراگيري علوم و معارف ديني باشد و تسليم فشار موجود نشود.
او پنج سال از حساس ترين لحظات زندگي خود را در مشهد گذراند و در سال 1316ه.ش براي ادامة فراگيري بيشتر مسائل ديني عازم قم شد زيرا حوزه علميه مشهد با وجود برخورداري از اساتيد ممتاز ، دچار ركود و سستي گشته و زير فشار اسلام زدايي رضاخاني ناتوان شده بود.

سالهاي زندگي در قم

هنگامي كه او روانه قم شد، اين شهر نيز وضعيت مطلوبي نداشت اما مقاومت و تدبيرمرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي، حوزه علميه را در برابر ضربات رژيم حفظ كرده بود. يك سال پس از مرك آيت الله حائري ، رياست حوزه را آيت الله سيد محمد خوانساري، آيت الله سيد صدرالدين صدر و آيت الله سيد محمد حجت بر عهده گرفتند كه هر كدام با داشتن ويژگي ها و امتيازات بر جسته اي مورد توجه شديد دانشجويان علوم ديني و روحانيون بودند.
آيت الله صدر، اهل مدارا و دور انديشي بود و در عين حال از حركت هاي سياسي، دفاع و پشتيباني مي كرد. آيت الله حجت كوه كمره اي، مرد درسو نظم و انظبات تحصيل بود و آيت الله خوانساري، مرد قيام و مبارزه بود. اجتماع اين ويژگي ها تعادل و توانمدي حوزه قم را افزايش مي داد. مرتضي مطهري كه ذاتاً فرد آزاد و آزاديخواهي بود، روش آيت الله خوانساري را ترجيح مي داد.

«آقاي مطهري مانند هر مرد آزاده اي، شيفته اين دلاوري توأم با پارسايي و تقوا بود» اما شخصيت ويژه استاد مطهري نشان داد كه او براي تكامل روحي و شخصيتي خود، از ويژگي هاي هر سه مرجع و ديگر مراجع و اساتيد بزرگ كمال بهره برداري راكرد. مرتضي مطهري به مدت 15سال در قم اقامت كرد. وي در اين مدت با تكيه بر تلاش خستگي ناپذير علمي و همچنين آشنايي با اساتيد برجسته حوزه، خيلي زود مشهور شد و به عنوان يكي از فضلاي حوزه علميه قم مطرح شد. مطهري تا سال 1322دروس ادبيات ، منطق، سطوح متوسط و عالي فقه و اصول را آموخت و در سال 1323به طور جدي به آموختن فلسفه پرداخت. به طور كلي، او در سال هاي زندگي در قم به آموختن، بيش از هر چيز ديگري اهميت داد:«تلاش او در قم اين بود كه چگونه بايد آموخت و خود را ساخت».

مهمترين اساتيدي كه در جهت تكوين و شكل دهي شخصيت او تلاش كردند،عبارتند از:
امام خميني(ره) آيت الله بروجردي، حاج ميرزا علي آقا شيرازي، مرحوم ميرزا مهدي آشتياني، علامه محمد حسين طباطبايي، آيت الله سيد محمد محقق داماد و آيت الله سيد احمد خوانساري. در اين ميان استاد مطهري به چهار تن از اساتيد، بيش از اندازه توجه داشته و واقعاً مفتون شخصيت و مقام علمي و معنوي آنها شده بود. حضرت امام خميني (ره) كه طلبه هاي جوان را جذب مي كرد و با دغدغه اصلاح حوزه، با بينش عميق، ضعفها و كاستيهاي حوزه را تجزيه و تحليل مي كرد، بيش از هر فرد ديگري بر مرتضي تأثير نهاد. امام خميني(ره) كه عضو شوراي مصلحتي، مركب از حاج سيد احمد زنجاني، شيخ ابوالقاسم اصفهاني، مرتضي حائري (فرزند شيخ عبدالكريم) حاج آقا باقر سلطاني، حاج سيد محمود روحاني، سيد زين العابدين كاشاني و آقا ريحان الله گلپايگاني بود، از مرتضي مطهري شاگرد فاضل خود دعوت به همكاري كرد و ايشان نيز با شورا بسيار همكاري كردند. استاد مطهري به مدت دوازده سال از محضر امام خميني(ره) كسب فيض كرد و به غير از درس اخلاق، عرفان و فلسفه ملاصدرا را نيز ايشان آموخت. البته افسار ملاصد را را به طور خصوصي و با حضور شيخ مهدي حائري يزدي، حاج آقا رضا صدر و آقاي منتظري و چند تن ديگر، از محضر امام كسب كردند. استاد مطهري در مورد درس اخلاق امامي گويد:
«امام درس اخلاقي كه بوسيله شخصيت محبوبم در ظهر پنجشنبه و جمعه گفته مي شد و در حقيقت درس معارف و سير و سلوك بود نه اخلاق به مفهوم خشك علمي، مرا سرمست مي كرد بخش مهمي از شخصيت من در آن درس و سپس در درسهاي ديگري كه در طي دوازده سال از استاد الهي فرا گرفتم، انعقاد يافت»

استاد بزرگوار علامة طباطبايي، فرد ديگري است كه روح و جان مطهري را جلا مي بخشيد. استاد مطهري، فلسفه بوعلي و نيز بررسي فلسفه مادي را نيز ايشان آموخت. استاد مطهري كه همواره نزد علامه طباطبايي با فروتني و ادب رفتار مي كرد، در كلام و گفتار نيز حق او را چنين ادا مي نمايد:
«اين مرد واقعاً يكي از خدمتگزاران بسيار بسيار بزرگ اسلام است، او براستي مجسمة تقوا و معنويت است. در تهذيب نفس و تقوا و مقاومت بسيار عالي طي كرده. من ساليان دراز از فيض محضر پر بركت اين مرد بزرگ بهره مند بوده و الان هم هستم … او مرد بسيار عظيم و جليل القدري است…. مردي است كه صد سال ديگر تازه بايد بنشينند و افكار او را تجزيه و تحليل كنند و به ارزش او پي ببرند.»
اين نكته قابل توجه است كه چنين روحياتي در حوزه هاي ديني و بين علماي رباني جلوه بيشتري دارد. اين گونه تجليل نمودن از استاد، شاگرد را تا رسيدن به مرز كمالات علمي و معنوي استاد به تلاش بر مي انگيزد و اميد وار مي كند.

يكي ديگر از علمايي كه بر استاد مطهري تأثير عميق گذاشته بود، ميرزا علي شيرازي بود. استاد مطهري كه حقيقتاً از طريق اين استاد بزرگ با نهج البلاغه آشنا شده بود، دربارة وي مي گويد:‌«يادي از استاد خودم عالم جليل القدر مرحوم آقاي حاج ميرزا علي آقا شيرازي اعلي الله مقامه- كه از بزرگترين مرداني بود كه من در عمر خود ديده ام و براستي نمونه اي از زهاد و عباد و اهل يقين و يادگاري از سلف صالح بود كه در تاريخ خوانده ايم …. در تابستان سال 21من از قم به اصفهان رفتم و براي اولين بار در اصفهان با آن مرد بزرگوار آشنا شدم و از محضرش استفاده كردم. البته اين آشنايي بعد تبديل به ارادت شديد از طرف من و محبت و لطف استائانه و پدرانه از طرف آن مرد بزرگ شد… از خود و خودي رسته و به حق پيوسته بود»
استاد مطهري همچنين فقه و اصول را نزد آيت الله العظمي بروجردي آموخت، حتي براي درك فيض محضر او به بروجرد مي رفت و از شاگردان ممتاز آيت الله بروجردي بود. استاد مطهري دربارة ايشان مي گويد:
« اين مرد براستي يك فقيه ممتاز و مبرز بود . بر همة اين رشته ها از تفسير و حديث و رجال و درآيه و فقه «شيعه» و ساير فرق اسلامي احاطه و تسلط داشت… مردي بود در حقيقت با تقوا و به راستي موحد .. او كسي بود كه اساساً توحيد را در زندگي خودش لمس مي كرد. يك اتكا و اعتماد عجيبي به دستگيري خدا داشت»

استاد مطهري علاوه بر كسب بهره علمي و معنوي از اين اساتيد بزرگ و برجسته، از مسائل سياسي روز آگاه بود و سعي مي كرد با حضور فعال و زنده در بطن امور سياسي، از‌آنها فاصله نگيرد. در اولين سند از مجموعة اسناد ساواك درباره استاد مطهري ـ كه گزارش مختصري از زندگي نامه اوست و حتي به خط ومشي سياسي استاد اشاره مي كند ـ ساواك او را فردي مي داند كه «مشروب مصدقي» دارد و به زعم آن ، مصدق يك «وطن پرست» بوده است.
استاد مطهري چندين بار با آيت الله كاشاني ديدار كرد. همچنين در آن سالها كه جوانان پرشور و انقلابي فدائيان اسلام به رهبري سيد مجتبي ميرلوحي (معروف به نواب صفوي) اجازه ندادند كه آزاديخواهي و مبارزه تنها به نام ماركسيستها و ناسيوناليستها (ملي گرايان) رقم بخورد و حماسه هاي اسلامي و شهادت طلبي هاي بي شمار بزرگان اسلام را كه در خلال مبارزات آشكار و پنهان حاصل شده بود، به ياد مردم مي آوردند، استاد مطهري با آنان همدل و همنوا بود:‌
«شهيد مطهري با فدائيان و افكارشان هماهنگ بود. بارها از شهيد نواب مي شنيدم كه با حترام از آقاي مطهري ياد مي كرد و از احوال او جويا مي شد»

حتي در مشكلاتي كه فدائيان اسلام با آيت الله بروجردي داشتند و عمدتاً به اختلاف در شيوه مبارزه بر مي گشت نه در هدف ممبارزه، استاد مطهري دلسوزنه نواب و دوستانش را راهنمايي مي كرد و از آنها مي خواست به موقعيت و جايگاه آيت الله بروجردي توجه داشته باشند وآنها كه به استاد مطهري بسيار علاقه مند بودند و به او ا حترام مي گذاشتند، به خواسته هاي او عمل مي كردند: «فدائيان و مخصوصاً نواب و واحد هاي خيلي براي مرحوم مطهري كه از فضلاي نامي حوزه و مرد بسيار نرم و گرم و در كنار آنها هم همگاني داشت، احترام قائل بودند.»

سعي و تلاش در روي آوردن به مسائل سياسي، اجتماعي و فرهنگي، توجه و افر به احكام، قوانين و مقتضيات اسلامي از ويژگي هاي استاد مطهري بود. او كه مطالعات دقيق و اصيل اسلامي داشت، به وضوح دريافت كه اسلام پاسخگوي نياز هاي هر عصر و نسلي است. استاد مي گفت: «برخي ديگر كه به مسائل روز توجه دارند و دربارة حال و آينده مي انديشند، متأ سفانه سخاوتمندانه از اسلام مايه مي گذارند، سليقه روز را معيار قرار مي دهند و به نام اجتهاد آزاد، به جاي آنكه اسلام را معيار حق و باطل قرار دهند، سليقه و روح حاكم بر زمان را معيار اسلام قرار مي دهند»

در عين حال، از آنجا كه استاد مطهري با رژيم استبدادي حاكم بر جامعه شديداً مخالف بود، از هر گونه فعاليت آزاديخواهانه حمايت مي كرد و اگر گزارشگر ساواك او را هوادار مصدق معرفي مي كند، ناشي از اعتقاد استاد به مبارزه بود. او مي دانست كه براي تحقق بخشيدن به آرمانهاي اسلامي، زمان زيادي لازم است زيرا حكومت اسلامي لازمه اش آكاهي هاي فرهنگي و علمي در ميان مردم است كه جامعه آن روز فاقد ان بود و آنچه كه استاد مطهري را به يك مبارزه اصولي و منطقي سوق مي داد و از آن دفاع مي كرد، رعايت همين جنبه هاي فكري و فرهنگي مبارزه بود.

يك قيام منطقي و مبتني بر بينش و آگاهي توده اي، آرمان مطهري بود ولي تا رسيدن به چنين آرزويي، دليلي وجود نداشت تا با قيام هاي كوچك و زمينه ساز مخالفتي بكند هرچند رنگ و بوي ملي داشته باشد: « با اينكه با كنار رفتن اين گروه (آيت الله كاشاني و فدائيان اسلام) حكومت دكتر مصدق رنگ ملي صرف به خود گرفت اما چون مقداري از آرمانهاي اسلامي، مانند مبارزه و استقلال را تأمين مي كرد، باز هم هوا خواه آن بود ولي كتمان نمي كرد كه آنچه مي گذرد تمام آرزوي او نيست» بنابراين او به عنوان يك فعال سياسي تحولات را دنبال مي كرد و به سر مقالات «باختر امروز» به قلم دكتر فاطمي، علاقه مند بود؛ با دقت آنها را مطالعه مي كرد و گاهي با دوستانش دربارة آنها بحث و گفتگو مي كرد.

سال 1331فرا رسيد. استاد مطهري در حوزة علميه به عنوان يك چهره كاملاً شناخته شده به شمار مي آمد. او كه همچون استاد خود امام خميني (ره) معتقد بود تشكيلات روحانيت بايد متناسب با نياز زمان و جامعه دست به تحول و اصلاحات در خود بزند، به دنبال شكست طرح اصلاح حوزه و منزوي شدن امام خميني (ره)، راهي تهران شد.

ادامه دارد...

...

هجرت به تهران

استاد مرتضي مطهري در سال 1331پس از 15سال تعليم و تعلم در شهر مقدس قم، به تهران آمد. آقاي هاشمي رفسنجاني از آن سالها يعني هجرت مطهري به تهران به تلخي ياد مي كند:
«چه روز هاي تلخي بود وقتي كه با خبر شديم استاد فلسفه و فقه و اخلاق از حوزه قم رفته است و تلخ تر وقتي شد كه شنيديم ايشان تحت فشار فقر و نياز مادي مجبور شده اند حوزه را محيطي سخت مورد علاقه شان بود و تا آن اواخر عمر هم آرزوي برگشت به محيط حوزه قم را داشتند ترك كند»
آيت الله شهيد محمد صدوقي علت مهاجرت استاد مطهري را چنين بيان مي كند:«از آنجا كه اوضاع زندگي در قم برايشان سخت و ناگوار شد، ناچار به تهران حركت كرد» هر چند كه فقر و ناتواني مالي يكي از عوامل هجرت استاد مطهري از قم به تهران بود اما بايد به اين نكته نيز اشاره نماييم كه سو ء تفاهم آيت الله بروجردي در مورد ايشان نيز از عوامل مهم هجرت بود. آيت الله برو جردي مرجع بلامنازع جهان تشيع بود و افتادن از چشم او مسلماً تاوان بزرگي داشت و اطرافيان و منحرفين دقيقاً كاري كرده بودند كه نتنها مطهري را به حضور نمي پذيرفت بلكه نامه اي را كه آقاي مطهري نوشته بود و اميد وار بود بتواند آن را از طريق آقاي منتظري دوست و همفكر خود كه بيت آيت الله بروجردي رفت و آمد داشت به دست آقاي بروجردي برساند، موفق نشد و آقاي بروجردي نامه را نپذيرفتند لذا فقر و بينوايي و خمود بي اعتمادي دست به دست هم دادند و مرتضي مطهري كه تا آن زمان نشان داده بود يكي از اميد هاي بزرگ حوزه هاي علميه و اسلام است، كانون علم و معارف اسلامي را ترك كرد. اما از آنجا كه عنايت خداوندي مشمول بندگان خاص و برگزيده است، نتيجة اين هجرت بسيار مبارك و پسنديده شد. هم اكنون اين پرسش وجود دارد كه اگر او به تهران مهاجرت نمي كرد، مي توانست منشأ تحولات علمي براي اسلام و انقلاب اسلامي باشد؟ يقيناً در اين هجرت دست هدايت خداوند، مطهري را به سمتي كشانيد تا با استفاده از زمان و مكان جديد و حوزة كاربردي بيشتر و سريعتر، بتواند دانش اندوختة خود را در اثر نزديكي به افراد و محافل مختلف، به شكل عيني تر به جامعه عرضه نمايد. با توجه به علاقه زياد استاد مطهري با دانش اندوزي، او همواره از خود پرسش مي كرد و نيز به دنبال پرسشهاي ديگران دربارة اسلام بود.علم جويي او مرز نداشت و واقعاً در كسب دانش زياده طلب بود زيرا روح او روح قرآني بود.

استاد مطهري به تهران آمد و در جلسات هفتگي مرحوم كوشانپور كه در منزل ايشان برگزار مي شد نامز جماعت مي گزارد و تفسير قرآن مي گفت. آن گاه استاد مطهري، به مدرسه «مروي» رفت و تدريس را در اين مدرسه علميه آغاز كرد. سپس با كمك مرحوم كوشانپور، خانواده را از قم به تهران انتقال داد. زندگي مطهري در تهران به سه مرحله عمده تقسيم مي شود. در هر كدام از اين مراحل با توجه به اينكه مردان بزرگ محصول و ميوة زمانه خويشند مطهري به تأثير از شرايط فرهنگي، سياسي و اجتماعي عصر خويش، جامعه ترين و مفيد ترين اقدامات را انجام داد.


آغاز شكوفايي

از سال 1331تا1341، استاد مطهري با تلاش خستگي ناپذير، فعاليت علمي خود را دنبال كرد. در اين دوران او به دنبال پي ريزي يك بناي فكري و اجتماعي از اسلام بود. مطهري در جلسات هفتگي و ماهانه مربوط به گروههاي مختلف فكري حضور مي يافت زيرا مي دانست كه راه توسعه انديشه همانا تماس و نزديكي و تبادل نظر با انديشمندان و صاحبان تفكر است.

استاد از اين رهگذر بسيار بهره مند شد و بدون آنكه دچار انحراف و يا تزلزل شود، به دليل بر خورداري از آگاهي و آشنايي بسيار زياد با معارف اسلامي و تكيه بر معنويات به شناساندن چهره اصيل اسلام همت گماشت.
سخنرانيهاي ماهانه استاد و ديگر دوستان وي، بعد به صورت كتاب (3جلد) تحت عنوان( گفتار ماه) چاپ و منتشر شد . در همين سال ها اصول فلسفه و روش رئاليسم را به پايان رسانيد و در سال1333فعاليت علمي خود را در دانشگاه الهيات و معارف آغاز كرد.

استاد مطهري، روز بيستم آبان را شروع تدريس در دانشگاه الهيات (معقول و منقول) ذكر مي كند كه به دنبال درج يك آگاهي در سال1333مبني بر استخدام دانشيار در رشته معقول ، كار تدريس را آغاز كرد.
در همين سال، كتاب « داستان راستان» مورد تقدير يونسكو قرار گرفت و مبلغ 400دلار (معادل سي هزار ريال) از سوي دبير كل يونسكو براي استاد مطهري به ايران ارسال شد.
مهمترين مباحث فكري اين دوران كه ناشي از ورود بحث تجدد و روشنفكري به جامعه بود ، اصلاح طلبي، غربگرايي، ناسيوناليسم و ماركسيسم بود. اين جريانات ايدئولوژيكي به دليل نامتجانس بود نشان با مباني فرهنگي و تاريخي و مذهبي ما، پايگاه مردمي و مقبولي نداشتند. جريان ملي شدن نفت و نهضت دكتر مصدق با كودتاي 28مرداد شكست خورد و ان قشر از مردم هم كه با اين نهضت پيوند خورده بودند، نه به انگيزه هاي ايدئولوژيك بلكه به خاطر تنفري كه از رژيم شاه داشتند، نوميدانه صحنه را خالي كردند. جريان ضعيف مذهبي در گذشته به تدريخ خود را به صحنه وارد كرد و راديكالتر از جبهه ملي، در بعد سياسي، تلفيقي از اسلام و جريانات موجود جامعه راعرضه كرد. شاخص ترين ويژگي اين جريان كه رسماً با نام «نهضت آزادي ايران» ظهور كرده بود، ارائه طرحي از نظريه دموكراسي اسلامي بود. جريان فوق كه سلطنت را نفي نمي كرد، به نماد هاي غير انساني آن، چون استبداد، اختناق و ديكتاتوري معترض بود. به خاطر آشنايي با تمدن غرب و مظاهر آن، به عنوان يك وظيفه ديني تلاش مي كرد به هر قيمتي تعاليم اسلام را همرنگ زمانه جلوه دهد و آن را باب طبع زمانه كند؛ اگر چه در اين آراستن، به مسائل غير اسلامي نيز استناد مي شد. به هر حال اين تجدد گرايي افراطي، از اسلام سخاوتمندانه خرج مي كرد . استاد مطهري محتاطانه نگاهي به اين جريانات د اشت ونگاهي به معارف اسلامي؛ كه در صدد مدل سازي آن بود.
مطهري به هر كس كه در تجديد حياتاسلامي فعاليت مي كرد، علاقه مند بود. يا از نزديك با آنان در تماس رابطه بود و يا آثار آنان را به دقت مطالعه مي كرد. در عين حال وظيفه خود مي دانست كه درمقابل مسائل انحرافي حساس باشد و واكنش نشان بدهد و از تصحيح مطالب آنها غفل نورزد ولي اين واكنش در آن مقطع، به خاطر شرايط خ اص سياسي، تند نبود بلكه در سطح يك برخورد علمي باقي مي ماند. استاد، بيشتر مباني و اساس عقايد و آرمان هاي آنها را به نقد مي كشيد و با تأليف و سخنراني و حضور در محافل آنان، در جهت دهي درست و صولي به آنها كوشش مي كرد.

اين دهه غالباً عرصه تفكرات و انديشه هاي غربي و راست گرايانه و نيز تفكرات التقاطي غربي بود. اين انديشه ها بيشتر رنگ فلسفي و اجتماعي داشت و در نتيجه، ارائة انديشه هاي ناب اسلامي با تكيه بر متون اصيل اسلامي منفعل نباشند. استاد مطهري به همراه مراد و محبوبش – علامه طباطبايي – از پيشتازان اين عرصه بودند. از سوي ديگر با انتشار مجله «مكتب اسلام» - كه آقاي مطهري همكاري تنگاتنگ با آنها داشت و اكثر مقالات آنها را قبل از چاپ مي ديد و اظهار نظر مي كرد، چهره هاي جديدي از حوزه به صحنه آمدند كه مسلماً استاد مطهري در جهت دهي به آنها نقش عمده اي ايفا مي كرد.

با نزديك شدن به دهه چهل و قيام پانزدهم خرداد، بحثها رنگ سياسي گرفت و انتقاد از دولت و حكومت وارد حوزه كارهاي استاد مطهري شد. در اين ايام، حوزه علميه قم به خاطر وجود آيت الله بروجردي كه عمدتاً به كارهاي فرهنگي و استحكام حوزه تمايل داشت، قدرت خود را بازيافته بود و خطري از سوي رژيم آن را تهديد نمي كرد.
حوزههاي ديني آن قدر توانمند شده بودند كه به راحتي در مقابل هر گونه تعرضي از سوي رژيم، توان مقابله را داشتند. بر اساس اسناد موجود، استاد مطهري در منزل شخصي به نام علي بابايي، انتقادهاي تندي از دولت و وضعيت كشور مي كرد.

وي وضعيت نامطلوب كشور- خصوصاً نفوذ بيگانگان – را از ناحيه وزرايي مي ديد كه در رأس كار بودند و اظهار مي داشت: «طبق دستور پيامبر اسلام (ص) ما نبايد تحت سلطه بيگانگان باشيم».
به طور كلي، چنين ارزيابي مي شود كه مقطع فوق به دليل برخورد افكار و انديشه ها موجب پوياي و تحرك انديشه شد و استاد مطهري نيز از اين فضا تأير گرفت و يقيناً اگر اين نوع انديشه ها در جامعه وجود نداشت، افق بينش و دانش شخصيت هايي همچون مطهري نيز محدود و ناقص مي ماند.

...

...

دوران مبارزه

پس از درگذشت آيه الله العظمي بروجردي (فروردين 1340) و مطرح شدن مرجعيت امام خميني (ره)، قدرت نمايش عمل و تصميم گيري امام (ره) افزايش يافت.
اگر تا آن روز امام (ره) به دنبال اصلاح حوزه بود، اينك محكم و استوار ايستاده بود و خواستار اصلاحات و تغييرات در قلمرو دولت حكومت و رابطة آنها با مردم بود،‌زيرا آمريكايي ها در حكومت ايران نفوذ كرده بودند و به شكل فزاينده اي آن را تقويت و توسعه مي دادند و سعي داشتند بر همه امور كشور حكومت كنند.
امام پس از يك دوره اعتراضهاي ملايم و سپس انتقادهاي شديد نسبت به روش حكومتي شاه،‌رويارويي مستقيم روحانيت و شاه را موجب شد و حكومت كه تصور مي كرد بعد از فوت مرجع بزرگ شيعه ـ آيت الله العظمي بروجردي – ضعف و ناتواني بر حوزه هاي ديني مستولي خواهد شد، خود را در تنگناي بزرگي ديد.
در آستانه قيام 15 خرداد، قاطعيت امام در برخورد با رژيم پهلوي، علاوه بر اين كه مبارزات را از ويژگي ديني برخوردار كرد، ياران و شاگردان او را نيز به موضعي انقلابي كشانيد. روحانيون روشنفكر كه با نوعي تبليغ انديشه هاي ديني در سبكي جديد و براي نسلي جديد فعاليت مي كردند، نخست به شكل نظري و سپس به صورت عملي به مسائل سياسي روي آوردند.
شاه براي رهاي از تنگناي موجود،‌چاره اي جز سركوب قيام 15 خرداد، دستگيري و مراقبت شديد از امام و به زندان انداختن روحانيون خط اول مبارزه نداشت. قريب 70 نفر از روحانيون دستگير شدند كه آيت الله مطهري نيز جزء آنان بود. در اولين سند مربوط به اين دستگيري مي خوانيم:‌«نامبرده بالا در تاريخ 15/3/42 با تهام اقدام بر ضد امنيت داخلي مملكت دستگير و در حال حاضر در زندان شهرباني كل كشور باز داشت مي باشد. عليهذا خواهشمند است دستور فرماييد نسبت به صدور قرار بازداشت مشاراليه اقدام مقتضي معمول و نتيجه را به اين سازمان اعلام نمايند».
آقاي هاشمي رفسنجاني در مورد نقش شهيد مطهري در قيام 15 خرداد مي گويد:
«من و بعضي دوستان ديگر مي دانيم كه شهيد مطهري چه نقش عظيمي در حوادث محرم 42 كه منجر به انقلاب 15 خرداد يا 12 محرم شد، داشتند كه بخش ناچيزي از آن را رژيم فهميده بود»

مجاهد شهيد، فضل الله محلاتي نيز از دستگيري خود و استاد مطهري در شب دوازدهم محرم ياد آوري مي كند كه به همراه استاد مطهري در خيابان پيروزي تهران يك مجلس سخنراني داشته اند.
استاد مطهري و اكثر روحانيون پس از 40 روز زندان، به خاطر فشار علما بر رژيم، آزاد شدند. استاد بعدها در مورد روز آزادي (26 تير ماه 42) چنين نوشته است:‌
« در اين روز در حدود ساعت 6 بعد از ظهر از زندان موقت شهرباني آزاد شديم و در روز سه شنبه 15 مرداد – كه مصادف بود با شب و لادت حضرت رسول(ص) – به خانه كوچه روبه روي باغچه امير الامراء منتقل شديم. اللهم اختم لنا بالخير و السعاده و اسلامه و البركه»
اين مبارزه و رويارويي مستقيم شاه و روحانيت نشان دادكه رحمات آيه الله بروجردي كه توان خود را صرف استحكام حوزه و كارهاي زير بنايي و فرهنگي گذاشته بودند،‌به ثمر رسيده است. حوزه علميه قم و ساير شهر ها نه تنها تضعيف نشدند بلكه در ذهن و دل جوانان آن روز جايگاه ومنزلتي خاص يافتند و مردم به روحانيون به چشم پيشتازان مبارزه سياسي نگاه مي كردند در حاليكه اگر چنين مبارزه وسيعي قبل از انسجام حوزه انجام مي گرفت، يقيناً حوزه هاي ديني كاملاً فرو مي ريخت.


گسترش فعاليتهاي فرهنگي و سياسي

پس از تبعيد امام خميني از ايران، جريان فكري اسلام فقاهتي كه يك جريان دائم در جامعة شيعة علوي ايران بود، وارد مرحلة جديد شد. جريان فكري فوق معتقد بود ظواهر و محتواي اسلام همانگونه كه ائمه اطهار عليهم السلام در طول زندگي و سيره عملي خود آموزش داده اند، بايد احيا شود. و نيز معتقد بودكه اين جريان قابليت انعطاف و تطابق با نيازهاي هر عصري را دارا است و مراجع ديني در تطبيق نيازمنديهاي فكري، سياسي و اجتماعي زمانة خويش با آنچه از ائمه شيعه به جاي مانده است، برتري دارند.
خروج امام از ايران مانعي در نمادين بودن او در ذهن جامعه به عنوان مرجع آرماني و مطلوب در بر پايي ايده هاي تشيع علوي به وجود نياورد. ياران امام به پيشتازي استاد مطهري، ماهرانه و با بينشي عميق، مكان تحولات فكري جامعه – به ويژه توده هاي مردم – را در دست گرفتند. به ميزان فعاليتهاي همه جانبه رژيم در غربي كردن رفتارها و گرايشات مردم، جريان اسلام ولايتي با هدف ژرفا بخشيدن به علايق ديني مردم و نسل جوان – بدون آنكه كاملاً نشان دهد آموزشهاي سياسي مي دهد – با اجراي طرحهاي فرهنگي و اجتماعي به اهداف سياسي نيز دست يافت.

دوره جديد نيازمند يك آرايش جديد بود. مطهري و فرادي چون و درك هوشيارانه از وضيعت آن روز، داشتند چون او معتقد بوده «هر نهضت اجتماعي بايد پشتوانه اي از نهضت فكري و فرهنگي داشته باشد» ، مباني فكري و نظري انقلابي را از پيش توسعه داد. ابتدا استاد مطهري به فكر ايجاد يك مؤسسه علمي – فرهنگي افتاد و به اتفاق برخي از دوستان از جمله آقايان ناصر ميانچي و محمد همايون و حجه الاسلام سيد علي شاهچراغي – كه امامت حسينيه را بر عهده داشت – مؤسسه حسينيه ارشاد را تأسيس كردند. در سندي كه به تاريخ 28/1/1346 مي باشد، در اين مورد آمده است:
«نامبرده بالا به اتفاق آقايان ناصر ميانچي مقدم و محمد همايون از طريق شهرباني تقاضاي تأسيس مؤسسه خيريه تعليماتي و تحقيقات علمي و ديني حسينيه ارشاد را نموده است لذا خواهشمند است دستور فرمائيد با توجه به پرونده م-ط / 12 كه مربوط به مشاراليه مي باشد. در اين مورد نظريه اعلام فرماييد».
رئيس بخش 316 با اعلام نظر موافق، با درخواست يك نسخه از اساسنامه مؤسسه، با تأسيس مؤسسه حسينيه ارشاد عملاً موافقت كرد و بر اساس اسناد موجود ساواك ،‌اولين سخنراني در 16/2/1346 گزارش شده است كه استاد مطهري پيرامون اثبات وجود خدا و استاد محمد تقي شريعتي درباره مكتب «يزيد و يزيديها» سخنراني كردند.
در اين حركت علمي جديد، توجه به كيفيت ، ملاك استفاده از نيروها بود و چون بحث استفاده از نيروهاي كيفي مطرح بود و از سوي ديگر استاد مطهري در غياب امام احساس مي كرد بايد نهضت اسلامي را در مسير واقعي خود قرار دهد، يكي از بحراني ترين ايام زندگي اجتماعي و انقلابي استاد مطهري آغاز گشت.

...

...

مبارزه در سه جبهه

هدف از تشكيل حسينيه ارشاد، رساندن پيام نو به نسلي نو بود. در اين اقدام، تلاش بر اين بود تا تحريفات، برچسبها، كج فهمي ها و سنتهاي غلط از دامن اسلام زدوده شود و هرة واقعي اسلام به نمايش گذاشته شود. طبيعي است كه گزينش چنين راهي با مخالفت و شانتاژ از سوي كساني همراه شود كه طاقت شنيدن حرفهاي نو را نداشتند.
مطهري و همفكرانش را «سني و وهابي» و حسينيه ارشاد را «يزيديه اضلال» ناميدند.
انديشمنداني چون دكتر بهشتي، دكتر باهنر، استاد خامنه اي ، استاد محد تقي شريعتي ، استاد صدر بلاغي.دكتر شريعتي، استاد هاشمي رفسنجاني و … مطهري و حسينيه ارشاد را ياري مي كردند كه هر كدام در حوزة تخصص خود، نوانديش و انقلابي بودند.
اساساً چون مطهري برخوردار از يك شيوه سياسي مبتني بر نوعي تاكتيك مكتبي و هدفدار بود، مايل نبود كه به يك مبارزه جنجالي و بيهوده كشيده شود. واكنشي كه در برخي محافل مذهبي در مقابل حسينيه ارشاد مشاهد مي شد هر چند به حساسايت شديد جامعه بر مي گشت، در عين حال يك جريان ايستا در مقابل جريان روشنگري ديني بود علاوه بر اين، استاد مطهري مي دانست حمله به برخي ارزشها و سنتهاي اصيل به اسم سنتهاي غلط و قديمي از سوي برخي سخنرانان حسينيه ارشاد، افتادن از آن سوي بام است لذا پس از مبارزه در جبهه هاي استبداد و تحجر،‌جبهه سوم (مبارزه با روشنفكران) بر خلاف ميل او در مقابلش گشوده شد.

مبارزه در جبهه اول

استاد مطهري در جبهه مبارزه با رژيم، سرسختانه و دائمي بود و بر اساس شرايط، شيوة خود را تغيير مي داد چنانچه سازمان اطلاعات و امنيت كشور او را يك روحاني افراطي و بگو مي دانست كه مترصد فرصت بود تا به دستگاه ضربه بزند. اين فرصت طلبي همان هوشياري انقلابي و مبارزه منطقي بودكه مطهري به آن پاي بند بود.
مطهري يك انقلابي و ذاتاً ضد ظلم و ستم بود؛ در تمامي مراحل زندگي نسبت به رژيم سلطنتي بدبين و معترض بود.
اما شايد اين پرسش مطرح شود كه چرا ما شاهد رفتار و كنشهاي انقلابي از سوي مطهري نبوده ايم كه رژيم مجبور شود او را زندانهاي طولاني و شكنجه هاي سخت، تبعيد به مناطق بد وادارد و او را تحت شديدترين فشارهاي سياسي قرار دهد. در پاسخ به اين سؤال بايد گفت:‌اولا ًاستاد مطهري يك فيلسوف و انديشمند اسلامي بود كه پس از سالها رنج و محروميت به مقامات بالاي علمي رسيده بود؛ وي به دنبال درمان دردها بود. وقتي مطهري توفيق رژيم پهلوي را در ايجاد مراكز فحشا، مبارزه با حجاب، سوق دادن جامعه به سمت زندگي مصرفي غربي و تبليغات شديد عليه احكام مسلم اسلامي مشاهده كرد، متوجه اين واقعيت شد كه عوامل و ريشه ها در عمق جامعه نهفته است و مبارزه با تمامي اين نمادها زماني موفقيت آميز خواهد بود كه يك مبارزه حساب شده و اصولي با زير بناي فكري و فلسفي عليه فرهنگ مسلط غربي طرح ريزي شود؛ بايد ريشه ها را هدف قرار داد؛ از جايي به دشمن ضربه زد كه دارد ضربه مي زند. يقيناً اسلام زدايي محمد رضا شاه تفاوتهاي آشكار داشت،‌لذا در مقام مقابله و دفاع نيز شگرد خاصي، آن هم براي زماني خاص ضرورت داشت. استاد مطهري در يك گفتگوي دوستانه به آقاي هاشمي رفسنجاني گفته بود:‌
«اين دفعه مثل گذشته نيست؛ مبارزه بسيار دشوار است؛ اينها رفته اند در جلد اصلاحات عميق اجتماعي و شعارهايي را مطرح كرده اند كه رد آن كار مشكلي است».
همچنانكه نفي وضعيت موجود شرط لازم انقلاب است ولي شرط كافي انقلاب آن است كه چار چوب منسجم و مطلوبي براي جايگزيني پايه هاي ارزشي جامعه ارائه شود.
در شرايطي كه ابتذال فرهنگي به اوج خود رسيده بود و هر نوع فكر و رفتاري با خاستگاه غربي در جامعه ما به راحتي رشد مي كرد، پناه آوردن به يك مبارزه صرفاً سياسي – آن هم در مقابل پليس خشن شاه – چه دردي را مي توانست درمان كند . مهم اين بود كه يك انقلابي. ابداً رژيم نامشروع پهلوي را قبول نكند و استاد مطهري بر چنين رويه اي بود.
حتي زماني كه در مشهد دبيران درس ديني به پاي مجسمه رضا شاه گل انداخته بودند مطهري به شدت ناراحت شده بود و گفته بود: «آيا دبيران ديني هم بت پرست شده اند»؟
اين بدان معناست كه درانديشه مطهري، رژيم پهلوي يك رژيم سياسي نامشروع و غير قابل قوبل است اما براي مبارزه با چنين رژيمي راه كارهاي ويژه لازم است.
چشمگيرترين و برجسته ترين راهكارها، ايجاد آمادگيهاي مناسب فكري و روحي بين مردم در نپذيرفتن رژيم سلطنتي بود. ولي از آنجا كه استاد مطهري درك عميق و هوشياري زيادي داشت، ضمن مبارزه با برنامه هاي بلند مدت رژيم،‌از مبارزه در برابر برنامه هاي كوتاه مدت نيز غفلت نمي ورزيد. برنامه هاي كوتاه مدت كه در راستاي اجراي مقاصد شوم بلند مدت بود، هر از چند گاهي جلوه گر مي شدند تا ميزان حساسيت تودههاي مردم و به طور كلي جامعه را بسنجد و زمينه هاي مساعد را براي برنامه هاي بعدي آماده نمايند. در اين قلمرو نيز استاد وارد مي شد و قلم مي زد و سخنراني مي كرد. او علت پراكندگي مباحث خويش را تلويحاً همين عامل دانسته است.

روش ديگر مطهري و همفكران، نفوذ در تشكيلات فرهنگي و علمي رژيم پهلوي بود. عرصة علمي كه مشخصاً فاقد كاركردهاي اجرايي و عاري از وابستگيهاي سياسي است، فضايي بود كه مطهري و يارانش با حفظ استقلال فكري و سياسي خود در آن وارد شدند و در نهايت به سود اسلام و انقلاب اسلامي بهره جستند. اما چرا رژيم پهلوي با شناخت دقيق از اين شخصيتها، اجازه مي داد كه اين افراد نسبتاً آزادانه فعاليت كنند، پرسشي است كه ذهن را به خود مشغول مي كند.
در پاسخ به اين سؤال بايد گفت:‌حتي در رژيم هاي استبدادي، تفاوت نگرشها و سلايق در رده هاي تصميم گيري و اجرايي نيز ديده مي شود. برخي افراد هوادار برخوردهاي قاطع و دفعي، گروهي نيز طرفدار برخوردهاي جذبي و ارشادي هستندكه معمولاً انتخاب و يا تمايل به يك گرايش بستگي به شرايط سياسي آن رژيم در زمانهاي مختلف دارد. ليكن رژيم پهلوي براي ايجاد حلقه هاي امنيتي بيشتر و جذب عناصر فكري اپوزيسيون، اجازه سخنراني، انتشار كتاب و برگزاري محافل و مجالس را مي داد و اين هدف را تعقيب مي كرد كه اپوزيسيون با به انفعال بكشاند و از مبارزه باز دارد.

چنين روشي براي افرادي كه فراتر از اين نمي انديشيدند و نمي خواستند، مفيد واقع مي شد ولي براي كساني كه آرمانشان سرنگون كردن رژيم بود، اين تساهل در نهايت به ضرر رژيم تمام مي شد زيرا ناخواسته در مسير اهداف واجراي نيات آنها قرار مي گرفت.
بنابراين شاهد بوديم كه چگونه پس از سالها تلاش و پشتكار روحانيون و روشنفكران مسؤول و متعهد،‌هنگامي كه پيام انقلاب به جامعه منتقل شد، صرفاً به فكر بسنده نكردند و خود نيز در تحقق اهداف انقلابي گام برداشتند. براي مطهري نيز كه انديشه را مقدمه عمل مي د انست، زمان مبارزه فرهنگي نبود. او در بطن جريانات سياسي بود و مبارزه سياسي محور تمامي مسائل شده بود. «كليه مسائل سياسي و انقلابي آن روزها كه در جامعه مي گذشت، ‌در ارتباط جدي و محكم با شهيد مطهري و شيهد بهشتي بود.. او {مطهري} مردي بود بسيار تيزهوش و كاردان و مدير بود. در كارهاي انقلابي مانند اعتصابها، راهپيمايي ها و اعلاميه ها، جبهه گيري و برخوردها، صاحب نظر و قطب ارشاد و مرجع رجوع و تصميم گيرنده بود»

مبارزه در جبهه دوم

دومين جبهه مبارزه استاد مطهري، سنگر بسيار دشوار و پيچيده متحجرين بود.
جنگيدن در اين جبهه و كسب پيروزي و موفقيت،‌به ظرافتهاي خاص و هنرمندانه بستگي داشت. از آنجا كه اين جريان از درون افراد مؤمن به اسلام رشد مي كند، مبارزه با آن سخت ظريف و پيچيده است. جبران تهمتي كه فرد از اين ناحيه متحمل مي شود، بسيار زمان بردار است. اسلام اگر صرفاً در ادعيه و عبادات خلاصه شود و فاقد روح اجتماعي و سياسي باشد، نمي تواند مدعي دين كامل و جامع خداوند باشد. فردي كه در جريان اسلام سنتي قرار مي گيرد و شيفته آن مي شود، آن چنان دچار از خود بيگانگي مي گردد كه توجه دادن او به مصاديق بارز و آشكار از زندگي و فعاليت هاي اجتماعي و سياسي پيامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار (عليهم السلام) نه تنها تأثيري در عقايد او نمي گذارد بلكه ايستادگي و مقاومت در برابر هر انديشه جديد را براي خويش يك وظيفه مقدس مي داند. افراد طرفدار اين جريان و سليقه فكري در شهادت امام حسين (ع) عاشقانه مي ريند بدون آن كه با هدف آن حضرت آشنا باشند؛ در اندوه رهبران بزرگ ديني – همچون حضرت زهرا (س) و امام حسن مجتبي و امام كاظم (عليهم السلام) – شريك مي شوند، بدون آنكه توجه داشته باشند كه چرا اين بزرگان دچار انزواي اجتماعي و سياسي شدند. مبارزه با اين جناح كه سطح و پوسته دين را گرفته و به محتوا و روح دين توجه ندارند. كار بسيار مشكلي است.
استاد مطهري به هنگام بحث دربارة اصلاحات حوزه در كنار امام خميني بودند اما نفوذ جريان اسلام سنتي اجازه نداد تا طرح مذكور پياده شود و با شكست مصلحين،‌امام خميني منزوي شد و استاد مطهري نيز راهي تهران شد. مطهري از همان آغاز به فضل و نايات خاص الهي، ديدگاهي روشن و ناب نسبت به اسلام داشت. با آنكه خود فردي بسيار عابد و زاهد وملتزم به احكام اسلامي بود، ولي هيچ وقت يك بعدي به مسائل ننگريست و يك بعدي نيانديشيد. از حالات معنوي و عبادي براي تكميل شخصيت اهلي خود بهره مي جست. نيت پاك و خالصانه مطهري و ديگر ياران امام، جريان ذلالي بود كه اجازه نداد اين حركت در جامعه شيعي شكل بگيرد و با پيرايش چهره اسلام از پيرايه ها و خرافات مانع دور شدن جوانان و سرخوردگي آنان از اسلام شدند. در عين حال اجازه ندادند نسل جوان مؤمن و كار آمد جذب اسلام سنتي شوند، و با فعاليت هاي منطقي و حساب شدة مجموعه آن روز روحانيون و روشنفكران، نسل انقلابي بيمه شدند و در خلال سالهاي ستم شاهي هر چه كه به زمان انقلاب نزديكتر مي شديم، جوانه هاي اين بذرافشاني خود نمايي مي كرد. ساواك در سال 1353 در يكي از گزارشهاي خود، بعد از آنكه مسجد«كرامت» به امامت آيه الله خامنه اي بسته شد، از واكنش استاد مطهري چنين گزارش مي كند: «ياد شده از اينكه نماز جماعت سيد علي خامنه اي را در مشهد تعطيل كرده اند، به شدت ناراحت شده و اظهار داشت همه مراكز حساس را كه اثري دارد مي بندند و دعاي ندبه كافي را رواج مي دهند. انسان متحير مي ماند چه كند و چه بگويد. وي گفت: سيد علي خامنه اي از نمونه هاي ارزنده اي است كه براي آينده موجب اميدواري است و در اين مدت كوتاه در مشهد كارهاي پر ثمري انجام داده كه يكي از آنها جمع كردن جوانان روشنفكر و بيدار بوده».

ناگفته نماند جريان سنتي در سالهاي خوشنامي و اوج شهرت استاد، او را « سني مذهب» و غير شيعي مي دانست كه البته اين شايعات را عناصر ساواك پخش مي كردند و ساده لوحان جريان سنتي كه برخوردار از زمينه هاي لازم در پذيرش اين شايعات بودند، به راحتي مي پذيرفتند و حتي شايعه شد كه در اذان مسجد الجواد « عليه السلام»، جملة «اشهد ان علياً ولي الله» گفته نمي شود.

مبارزه در جبهه سوم

دورة تاريخي 1332-1357 فصل مهمي در تاريخ معاصر ايران است. به دنبال شكست انديشه هاي مادي پس از كودتاي 28 مرداد، دوره تجديد حيات اسلامي آغاز مي شود. در يك چارچوب كلي سه جريان فكري عمده با قالب اسلامي براي حل مشكل جامعه تلاش مي كردند: جريان راست اصلاح طلب، جريان چپ التقاطي و جريان اسلام ناب. اگر بخواهيم هر دو جريان التقاطي را در يك قالب كلي تر قرار بدهيم، عنوان روشنفكري مرسوم تر است زيرا جالش فكري و نظري اين جريانها ، مقدمات و زمينه هاي فكري انقلاب اسلامي را فراهم آورد. هر چند كه انديشمندان اسلام ناب در جريان برخورد با اين انديشه ها و در مقام رد و نفي آنها و سپس اثبات جامعيت اسلام به يك چارچوب منسجم دست يافتند اما مشخصاً وجود منابع غني علمي تشيع،‌تغذيه ايدئولوژيك اين جريان را بر عهده داشت.

به اين ترتيب روحانيون روشنفكر حوزه هاي علميه در اثر تماي وو نزديكي با جريانهاي روشنفكر دانشگاهي، شاخصهاي مهم تطبيق و سازگاري مباني فكري حوزوي و با دانشگاهي استخراج كردند و به زبان زمان ارائه دادند. اين رقابت، آزاد و تحت شرايط و قواعد معيني صورت مي گرفت كه سمت گيري نهايي را بر عليه رژيم استبدادي حاكم بر جامعه رقم مي زد.
كاملاً آشكار است كه اين تقابل بيش از آن كه در ابتدا رنگ خصومت داشته باشد، رنگ رقابت داشت و هر كدام براي نشان دادن برتري انديشه خويش مبارزه مي كردند.
زماني وضعيت بحراني – و يا بهتر بگوييم خصمانه – مي شد كه يكي از جريانها به رژيم حاكم تمايل مي يافت و از قدرت سياسي آن براي پيشبرد اهداف خود بهره مي جست و يا اينكه در بعد سياسي مباني آن ايدئولوژي به گونه اي طرح مي شد كه دلالت بر مبارزه پيگير و همه جانبه با رژيم نداشت و با ديگر ايدئولوژيهاي انقلابي در جامعه دچار تعارض مي شد.
جريانهاي التقاطي راست كه به مراتب در بحثهاي علمي قوي تر بودند، سعي مي كردند با تطبيق علوم تجربي با قرآن و روايات، به دين يك رويكرد اجتماعي بدهند و خود نيز از اين موضع در مقام دفاع از دين برآيند.

استاد مطهري به عنوان برجسته ترين جهرة اسلام ناب در عصري كه نيازمند مباحث عقلي و فلسفي بود، با شيوه اي بسيار شفاف و رسا، ضمن آن كه در جمع روشنفكران اين جريان حضوري دوستانه و وحدت آميز داشت، به تبيين مسائل پرداخت. در بين اعضاي نهضت آزادي،‌كانون مهندسي، مجالس مذهبي جبهه ملي و به طور كلي، محافلي كه در منازل اين افراد بر پا مي شد، استاد مطهري حضور داشت و با احترام و خوشرويي وسعه صدر فراوان كه حاكي از تعادل روحي و ايمان بسيار محكم ايشان بود، برخورد مي كرد. از آنجا كه استاد مطهري به واقع يك شخصيت علمي بود، با اشتياق فراوان به دنبال سؤالات و شبهات بود و از هر مطلب تازه و جديد استقبال مي كرد.
«بهترين لحظه زندگي او از گفتگوها موقعي بود كه بحث، علمي و داراي مطلب تازه باشد. برايش فرق نمي كرد كه از شهيد اول و ثاني يا شيخ طوسي و سيد مرتضي باشد يا از دكارت و نيوتن و ماركس و هگل و دكتر تقي اراني».
اگر يك تهديد و انحراف فكري – حتي خارج از مرزها – اسلام را تهديد مي كرد و شايد ديگران ابداً به آن توجهي نداشتند، مطهري هوشيارانه با آن برخورد مي كرد. براي نمونه وي شديداً به علامه محمد اقبال لاهوري – كه به تجديد حيات اسلامي عشق مي ورزيد – علاقه مند بود ولي زماني كه به يك نكته انحرافي در انديشه هاي او در مورد خاتميت پيامبر اسلام (ص) پي برد، تذكر داد. اقبال در تبيين خاتميت پيامبر به اين نتيجه مي رسد كه علوم بشري قادر خواهند بود مشكلات بشر را حل كنند و لذا ديگر نيازي به پيامبر نيست . استاد مطهري در پاسخ او اظهار مي دارد با تمام احترامي كه براي اقبال قائلم ، نمي توانم در برابر اين انديشه سكوت كنم. اقبال با اين حرف به دين پايان داده و حكومت علم را اعلام كرده است در حاليكه امروز جامعة‌بشري بيش از هر زمان ديگري نيازمند دين است. بنابراين استاد مطهري كه دست صميميت و همكاري به سوي روشنفكران دراز كرده بود،‌انحرافات فكري آنان را با استدلال متذكر مي شد و آنان را از سلطة تخيل ادبي مي رهاند تا حقيقتاً يك بحث علمي و مستدل ارائه دهند.
از سوي ديگر، دهة 50 اوج رشد اقدامات انقلابي و تند عليه رژيم شاه بود. در چنين فضايي مسلماً افكار اتقاطي راست امكان خود نمايي نداشت زيرا به طور طبيعي مورد پذيرش جوانان انقلابي و مبارز نبود اما افكار چپ اتقاطي كه به شدت از ماركسيسم تأثير گرفته بود، «احساسي و روحي» بر يأس و سرخوردگي چيره شدند. حتي اين چيرگي منجر به پاره اي فعاليتهاي مسلحانه عليه رژيم شاه شد. در اين اوضاع و احوال كه جريان چپ التقاطي سكاندار مبارزه شده بود، حفظ كردن مسير فكري اسلام ناب خطر ناكتر و حساستر شد زيرا جريان فوق با سر دادن شعارهاي تند و انقلابي و بدبين كردن جوانان نسبت به روحانيت، يقيناً خود را از جريان راست قوي تر نشان مي داد و به چنين شرايط تازه اي، بايد فشار دستگاه و جواختناق و ترفندهاي ويژه ساواك را افزود. ساواك دائماً مترصد ضربه زدن به آبرو و هويت روحانيت پيرو امام بود.

جريان چپ اتقاطي با داشتن ويژگيهايي چون ايدئولوژي انقلابي، پويايي، جوان پسندي، انعطاف پذيري در برابر پيشرفتهاي فرهنگي، اقتصادي و علمي جهان و خصوصاً تحولات روبنايي ايران، مورد توجه دستگاه قرار گرفت تا از آن طريق جريان اسلام ناب را منزوي كند. از آنجا كه استاد مطهري يك نقش پيشرو و مرجع در بين روحانيون طرفدار امام داشت، بيش از ديگران آسيب روحي ديد. مطهري كه با مشاهد كوچكترين انحرافي از خط اسلام، مقاومت نشان مي داد، ‌بيش از ديگران مورد خشم و دشمني آنان قرار گرفت و او را منزوي كردند.
همانگونه كه اشاره شد، با اوج گيري مبارزه،‌تفكر التقاطي غرب جاي خود را به تفكر اتقاطي شرق داد. اين جريان، بي اعتمادي نسبت به توان ايدئولوژيكي جريان اسلام ناب را در مبارزه ، عملاً هدف خود قرار داده بود. چون استاد مطهري اساساً مرد انديشه بود و در مقابل انحرافات، مباني و اساس را نقد مي كرد، با بحثهاي شناخت، جهان بيني، جامعه شناسي و فلسفه تاريخ، به رسالتي ديگر مشغول شد.
اين جريان كه به دنبال آشتي دادن اسلام و ماركسيسم بود در مقابل انديشه هاي عميق استاد مطهري كه ماركسيسم را كاملاً مطالعه كرده و از آن شناخت عميق داشت،‌نمي توانست مقابله كند.

بر خلاف جريان التقاطي راست كه سلطنت را نفي نمي كرد، جريان چپ التقاطي با سلطنت مخالف بود و جوانان سياسي و راديكال خاستگاه آن بود. از سوي ديگر،‌چون شديداً نسبت به شرايط موجود معترض و منتقد بود، رفته رفته پايگاه دانشجويي و روشنفكري محكمي يافت. به لحاظ تشكل و سازماندهي، سازمان مجاهدين خلق سمبل اين جريان بود كه استاد مطهري هرگز در مقابل اسلام نمايي آنان تسليم نشد.
برخي چهره هاي روشنفكر دانشگاهي كه به خاطر شرايط اجتماعي با جريان چپ التقاطي همراه بودند، به طور نظري از اين جريان التقاطي حمايت مي كردند. استاد مطهري كه دانش ايدئولوژيك حوزوي و دانشگاهي داشت، با ديدگاهي عميق و همه جانبه به مبارزه با جريان التقاطي موجود رفت؛ هر چند او را متهم كردند كه چون عثمان زندگي مي كند و دم از علي (ع) مي زند.

...

...

مقام و شخصيت علمي استاد مطهري

انديشمندان و اساتيد بزرگ حوزه و دانشگاه كه از نزديك با استاد مطهري در تم اس و ارتباط بوده اند،‌بر مطالعات عميق و جامع او در حوزه هاي مختلف علوم انساني و معارف اسلامي تأكيد كرده اند. يقيناً امام خميني (ره) كه شاگرد خويش آيت الله مطهري را بيش از ديگران مي شناخت، در شناسايي او به جامعه جوان پس از انقلاب، نقش اول را ايفا نمود. پيامهاي بسيار رسا و شفاف حضرت امام (ره) كه پرده از مظلوميت چهرة استاد كنار زد، بيش از هر چيز ديگري،‌ناب بودن و اسلامي بودن انديشه هاي مطهري را جلوه داد تا هدف دشمنان از رور او را عقيم بسازد.
نكته اساسي در اين پيامها اين است كه امام به ندرت افراد را اين گونه مورد تأييد قرار داده است و اين تأييد و تأكيد نشانگر احاطه علمي استاد مطهري بر علوم اسلامي و انسان شناسي از ديدگاه اسلام است. اما زماني شگفت زده مي شويم كه مرجع ديگري چون آيت الله خويي،‌استاد مطهري را «بحر مواج» مي خواند. استاد مطهري از همان ابتدا در حوزه قم به عنوان يكي از اساتيد فاضل حوزه معرفي شدند كه در فقه و اصول و فلسفه بسيار قوي بودند.
استاد مطهري زماني كه به تهران مهاجرت كردند،‌كاملاً شناخته شده بودند و با راهنمايي آقاي راشد در مدرسه مروي تدريس مي كرد و نيز گاهي به جاي ايشان در راديو سخنراني مذهبي داشتند. در سال 1331 كه به تهران آمد، به تدريس كتب فلسفي چون« منظومه حكمت» ، «شرح اشارات» و « شفا» پرداخت و شاگردان زيادي پرورش داد اما شايد يكي از زيباترين خاطرات، مربوط به ورود ايشان به دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران باشد كه مطمئناً براي هر شخصيت علمي در آغاز ورود و مرحله گزينش بسيار هيجان انگيز است كه هيئت ممتحنه به اتفاق اظهار كردند:«چه كنيم كه نمره اي بالاتر از 20 به ايشان بدهيم.»
استاد مطهري در 20 آبان 1334 كار تدريس در دانشگاه را آغاز كرد و در سال 1336 كه به همت جمعي از انديشمندان حوزه علميه قم، محله «مكتب تشيع» شروع به فعاليت كرد،‌مطهري با اين مجله علمي همكاري تنگاتنگ داشت و ضمن بررسي اوليه برخي مقالات مجله، تذكرات و راهنماييهاي لازم را مبذول مي داشت.

مقارن اين احوال در انجمن اسلامي پزشكان حضور پيدا كرد و با سخنراني هاي خود كه ناشي از پركاري و مداومت در مطالعه و كار علمي بود، تا سالهاي 1350 به اين امر مهم اقدام نمود . مطهري حقيقتاً اثبات نمود كه يك مصلح اسلامي است كه با سلح روز يعني علم و دانش روز مسلح شده است و به زبان زمان سخن مي گويد.
چون رفته رفته اسلام به عنوان يك ايدئولوژي انقالبي و جايگزين ديگر ايدئولوژيهاي آزمون شده مطرح مي شد، بحث پيرامون اين دين مبين و اظهار ايرادات و اشكالات ،‌شكل سازمان يافته تري مي يافت. در چنين شرايي استاد مطهري به خود اجازه نداد تا به ميل دروني خويش پاسخ دهد و سير مطالعاتي خاصي را كه مايل است ادامه دهد و اساساً ويژگي ممتاز او اين بود كه به مسائلي بپردازد كه در جامعه مطرح هستند و به شكل معضل و معما طرح مي شوند. او از پيشگاماني بود كه با براهين و استدلالات متقن به نحوي كاملاً علمي و متين به سؤالات پاسخ گفت. غالباً استاد مطهري فقط به اشكالات طراحان بسنده نمي كرد و خود طراح سؤالات و اشكالات جديد تري بود كه حتي تصور ديگران بدان نمي رسيد. در عين حال با اين همه معلومات متنوع،‌همگان مي دانند كه استاد مطهري قبل از هر تخصص علمي، يك فيلسوف بود؛ يعني متخصصي در فلسفه اسلامي هر چند كه مبدع فلسفه جديدي نبود ولي در هر بحثي كه وارد مي شد،‌زير بناي فكري او فلسفه بود و انديشه هايش اهميت فلسفي داشت و بر فلسفه مادي و الهي احاطه كامل داشت.
هر چند كه در روش فلسفي پيرو فلسفه متعاليه ملاصدرا بود و از آن به شدت دفاع مي كرد، اما باز هم براي اينكه بتواند كاملاً علمي و منطقي در مقام دفاع برآيد، ‌صبغة‌استدلالي تر به بحثهاي خود مي داد؛ هر چند در عمل و رفتار شخصي يك استدلالي خشك نبود و مشرب عارفانه داشت.

او با درك درستي كه از وضعيت فلسفه و مكتب مادي داشت، مي دانست كه بايد كاملاً استدلالي به جنگ آن برود و در حقيقت فلسفه اسلامي را به جنگ فلسفه مادي برد و نشان داد كه فلسفة‌مادي سرابي بيش نيست . با احاطه علمي كه بر مباحث فلسفي داشت، در دوره هاي ليسانس و دكتري دانشكده الهيات و معارف اسلامي، « كليات علوم انساني» شامل منطق، فلسفه، كلام، عرفان، اصول فقه و حكمت علمي؛ «فلسفه» ، مشتمل بر شرح منظومه و الهيات شفا، مقاصد الفلاسفة‌غزالي و نيز « تاريخ فلسفه»، « تاريخ مجادلات اسلامي» و « روابط فلسفه و عرفان» را تدريس مي كرد. و از تاريخ 11/9/1350 به مدت دو سال مديريت گروه آموزش فلسفه و حكمت اسلامي را بر عهده داشت كه اساتيد ديگري چون استاد شهيد محمد مفتح،‌دك تر عزتي،‌دكتر حسن ملكشاهي، جواد مصلح و دكتر امير حسين آريانپور با او همكاري مي كردند.
در اثر تلاش مطهري و دوستان وي در حسينيه ارشاد كه جامعه را به سوي يك باور جديد از اسلام ارشاد مي كردند، رژيم متوجه شد كاملاً غافلگير شده است و حس مي كرد كه پيام يك انقلاب و يا يك تجديد حيات اسلامي به جامعه منتقل شده است. به اين ترتيب دست به خشونت زد و مراكز مهم را تعطيل كرد و در سال 1352 موج جديدي از دستگيري و بازداشت به راه انداخت. نيروهاي فكري انقلاب را كاملاً در موضع منفعلانه قرار داد و دكتر شريعتي و استاد مطهري را بازداشت و زنداني نمود.

اين روند اختناق تا سال 1356 ادامه يافت. قبل از آن در سال 1354 ابتدا استاد مطهري را از انجام كارهاي آموزشي در دانشگاه تهران ممنوع كردند و سرانجام ساواك او را فاقد شرايط لازم جهت تدريس در دانشگاه تشخيص داد و بعد هم ممنوع المنبر كرد. زيرا وي از نظر تيمسار نصيري –رئيس ساواك – به عنوان « عنصري غير صالح و هميشه در جبهه منحرفين» به حساب مي آمد.
بر همين اساس گزارش گر ساواك مي نويسد: « ضمناً به استحضار مي رسد تذكراتي كه به مشاراليه داده شده در روحيه او به هيچ وجه مؤثر واقع نشده است» . با ملاحظه اين جو كاملاً پليسي، هم اكنون مي توان تصور كرد كه اين انديشمندان بزرگ در چه فضايي زيسته اند و چه خدمات علمي شايسته اي به جامعه عرضه كرده اند؛ در عين حال توانستند نظر تحسين برانگيز ديگر متفكرين را جلب نمايند. استاد رضا داوري نيز مطهري را يك عالم رباني و مربي ديني و متكلم به معني حافظ و مدافع ديانت مي دانست كه بر زمان آگاه بود.
علاوه بر جايگاه و موقعيت علمي كاملا ممتاز، استاد از روحية‌علمي ويژه اي برخوردار بود. او با بهره هاي معنوي فراوان به نحوي با مباحث علمي برخورد مي كرد كه اساساً از يك انسان كامل انتظار مي رفت: « وي تا پايان عمر طلبه بد و به استكمال خود در جنبه علمي و عملي اشتغال داشت. اين امر لازمه تكامل است»

اين روحيه كه يك استاد همواره خود را دانشجو به حساب آورد،‌اساساً بر گرفته از خصلت پويايي علم است كه بر علماي واقعي تأثير مي گذارد و آنان را از ماندن در يك سطح حتي كاملاً قابل قبول و پذيرفته شده مصون مي دارد:
« در مسائل علمي كنجكاو و دقيق بود و تا به عمق مطلبي پي نمي برد، آرام نمي گرفت هرگز به نظر سطحي اكتفا نمي كرد؛ چه رسد كه به اين معلومات سطحي تفاخر نمايد و فضل فروشي كند».

- تدريس در قم

استاد مطهري به شهر قم بسيار علاقه مند بود و آنجا را موطن علمي خود مي دانست از سال 1351 تا سال 1357 هفتهاي دو روز به قم مي رفت و تدريس مي كرد. وي به دنبال خواست امام كه فرموده بودند: « اگر چند نفر مثل مطهري را به قم ببريد حاضرم هم هزينه اي را در اين زمينه پرداخت كنم» ، دروس مهمي چون« شناخت اصل غائيت» ، «فلسفه هگل»، «معارف قرآن»، «ماركس و ماركسيسم»،‌«منظومه» و « نجات اسفار» را تدريس مي كرد.

- آثار و تأليفات استاد مطهري


استاد مطهري كه به حق يكي از افراد پركار جامعة‌علمي بود، همراه با نظم و تقوا كه ملازم يكديگرند، توانست به نحو مطلوبي اطلاعات علمي،‌احساسات فردي،‌نيازهاي اجتماع و ضرورتها و مقتضيات اسلامي را كه مجموعة‌اين عوامل در او يك احساس مسؤليت شديد پديد آورده بود، ‌مديريت كند. حاصل اين مديريت قوي، آثار گرانبها و صدها سخنراني و بحث علمي ارزشمند بود كه از او به جاي ماند. در اين ميان آثار ذيل بارها چاپ و منتشر شده است.


1- اصول و فلسفه روش رئاليسم (ج1)
2- اصول و فلسفه روش رئاليسم (ج2)
3- اصول و فلسفه روش رئاليسم (ج3)
4- اصول و فلسفه روش رئاليسم (ج4)
5- خدمات متقابل اسلام و ايران
6- بيست گفتار
7- عدل الهي
8- ده گفتار
9- امدادهاي غيبي در زندگي بشر
10- انسان در قرآن
11- جاذبه و دافعه علي (ع)
12- سيري در نهج البلاغه
13- نظام حقوق زن در اسلام
14- مسئله حجاب
15- ولاء و ولايتها
16- ختم نبوت
17- كتاب سوزي ايران و مصر
18- پيامبر (ص)‌
19- نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير
20- انسان و سرنوشت
21- وحي و نبوت
22- انسان و ايمان
23- داستان راستان
24- جهان بيني توحيدي
25- علل گرايش به ماديگري
26- انسان در قرآن
27- جامعه و تاريخ
28- زندگي جاويد يا حيات اخروي
29- اخلاق جنسي
30- مقالات فلسفه
31- كليات علوم اسلامي (منطق، فلسفه، كلام، عرفان، اصول)
32- جهاد
33- عرفان حافظ
34- انسان كامل
35- منظومه
36- آشنايي با قرآن
37- سيره نبوي
38- امامت
39- فلسفه اخلاق

...

...

جمع آوري كمك براي فلسطين

در پي صدور فتواي امام خميني مبني بر پرداخت زكات و ديگر صدقات به مجاهدين فلسطين كه به حق در دفاع از قبله اول مسلمين و برگرداندن فلسطين به آغوش امت اسلام جهاد مي كردند، استاد مطهري در سال 48 اقدام به گشايش حساب كرد. استاد مطهري در بحثي تحت عنوان «غيرت اسلامي» به مسئله مهم فلسطين اشاره كرد و وظيفه همگان را در قبال اين امر حياتي برشمرد. استاد در تبيين هدف اين اقدام مي گويد:
«توجه داشته باشيد اين حسابها و كمك كردنها و حساب باز كردنها به اين نظر نيست كه پول چقدر جمع مي شود! مسلم است همة ما ايرانيها اگر بخواهيم همه پولهايمان را روي هم بريزيم شايد به قدر پول دو تا يهودي كه در امريكا نشسته اند و پول دنيار را از راه ربا و دزديد ثروت دنيا مي برند، نشود ولي حساب اين است كه مسلمان شرط مسلماني اش همدردي است؛ شرط مسلماني اش همدلي است. »
حساسيت فوق العاده ساواك به اين موضوع كه خود را ماهها درگير مي كند، حكايت از اهميت فوق العاده اين امر در نزد رژيم پهلوي مي كند.

يكي از نخستين گزارشهاي ساواك در اين باره مربوط به اطلاعيه اي است كه در ويترين مسجد دانشگاه تهران نصب كرده اند و موضوع آن جمع آوري كمك براي سازمان چريكي الفتح كه حسابهاي شماره 45600 بانك بازرگاني مركز و 77388 بانك ملي مركز و 9595 بانك صادرات بازاربه نام آقايان علامه طباطبايي، مرتضي مطهري و سيد ابوالفضل زنجاني قيد شده است.

اداره كل سوم در سند شماره 82 امر به پيگيري موضوع نمود و اطلاعاتي دربارة افتتاح كنندگان حساب كسب كرد و سپس به اين نتيجه رسيد كه اطلاعيه هايي در تاريخ 3/3/1349 جهت درج در روزنامه هاي كيهان و اطلاعات داده شده است. ساواك كه احساس كرد اين خبر عموميت يافته، ‌اقدام به احضار هر سه تن كرد.حتي اداره سوم،‌طي نامه اي به ساواك تهران متذكر شد كه اين موضوع در روزنامه «الجمهوريه» بغداد نيز به چاپ رسيده است.
در عين حال با بازجويي از استاد مطهري از وي خواسته مي شود كه مبالغ جمع آوري شده را در داخل كشور صرف امور خيريه كنند و آنها را در اختيار شير و خورشيد سرخ ايران قرار دهند. استاد مطهري با شجاعت اظهار داشت كه درمقابل اين پولهاي امانتي كه به نيت كمك به فلسطن پرداخت شده است، مسئوليت دارد و نمي توانداين كار را انجام دهد.

ساواك تهران سرانجام پس از چند ماه تلاش و پيگيري به رياست ساواك اعلام مي كند: «ضمن مراقبت از شيخ مرتضي مطهري در آخرين تحقيقي كه به نحو غير محسوس راجع به نحوه به مصرف رسانيدن وجوه مورد بحث از وي به عمل آمده، ياد شده اظهار داشته است كه قصد د ارد اين پولها را در اختيار يكي از مراجع شرع ساكن ايران كه احتمال مي رود آيت الله شريعتمداري باشد، بگذارد تا او به هر ترتيب كه مي خواهد عمل كند».
در حقيقت مبلغ جمع آوري شده كه مبلغ 45 هزار تومان بود، با تدبير استاد مطهري و شيهد فضل الله محلاتي در مسير اصلي خود هزينه شد. شهيد محلاتي اظهار مي دارد:
« از سازمان امنيت تلفن كردند كه حساب را ببنديد و هر چه پول جمع آوري شده، بياوريد به ما بدهيد. مرحوم مطهري خيلي ناراحت شده بود. از دانشكده به من تلفن كرد. وقتي رفتم آنجا، گفت چه بكنم. من فكري به ذهنم آمد؛ گفتم: كه پولها را به آنها ندهيد؛ برويد از آقاي شريعتمداري يك قبضي بگيرد؛ بعد هم به سازمان امنيت بگوييد اين پولها را كه شما گفتيد نفرستيد، ما نفرستاديم براي اينكه مصرف فقرا شود، داديم به آقاي شريعتمداري ندهيد، قبضش را بگيريد شريعتمداري هم – خوب – نمي توانست ندهد. بالاخره قبضها را گرفتند و دادند به ساواك و پولهايش را ما گرفتيم برديم مكه به فلسطينيها داديم.

در انديشه اسلام فقاهتي – ولايتي، حفظ تماميت ارضي جهان اسلام، با ايجاد و القاي روح وحدت سازنده بين امت اسلام، يك اصل كاملاً پذيرفته شده است. در جهت حفظ اين چارچوب – كه همانا مرزهاي شناخته شده جهان اسلام است – مسلمين بايد با تمام غيرت و حميت اسلامي از تعرض ديگران به مرزهاي جهان اسلام دفاع نمايند . بنابراين با پيش آمدن قضييه اسرائيل، استاد مطهري از پيشتازان مبارزه با صهيونيسم بد. با اين باور كه تجاوز صهيونيستها به جهان اسلام و كينه توزي آنان عليه مسلمين درعصر حاضر، مصداق عيني موضع گيريهاي شديد قرآن عليه يهود است. تنور اين مبارزه را با تداركات ايدئولوژيك انقالبي همواره پر حرارت تر مي كردند و بدان يك جايگاه آرماني در انديشه اسلام ناب مي دادند. استاد مطهري در جهت بر انگيختن توده هاي مردم و پيوند اين مبارزه با اذهان مذهبي مردم فرياد مي زند: «والله و بالله قسم ميخورم كه پيغمب راكرم در قبر مقدسش امروز از يهود مي لرزد»
بنابراين ياران امام در آن مقطع حساس و نفس گير، پا را از محدوده ايران و مناقشه با رژيم پهلوي فراتر گذاشتند و با اين حركت سياسي – مذهبي گام مثبتي در شناساندن خود در جهان اسلام برداشتند و شالوده يك مابرزه متين و در عين حال همه جانبه را پايه ريزي كردند.

اسناد مربوط به استاد مطهري تا آستانه اوج گيري انقلاب ادامه دارد. مطهري و ديگر انديشمنداني كه زير كانه و شجاعانه پيام انقلاب اسلامي را در سالهاي سياه خفقان به گوش مردم رسانيدند، در سال 1357 شاهد حضور فزاينده مردم در وقوع يك انقلاب اسلامي بودند. آنجه را كه چون يك آرمان تعقيب كرده بودند و در صدها سخنراني و كتاب و مقاله بدان پرداخته بودند، امروز عملاً در خيابانهاو كوچه ها سر برآورده بود و ميليونها انسان را به حركت در آورده بود. زمان زمان عمل بود و امام خميني (ره) كه در انديشة‌انقلابي ممتاز و پيشرو بود، در عرصه جديد نيز عملاً رهبري اين انقلاب بزرگ را بر عهده گرفت و مسلماً ياران نزديك به وي، مسؤوليت سنگيني در اين قضيه بر عهده داشتند. اسناد حاضر و شايد آخرين سند، بريده اي از روزنامة‌اطلاعات مورخ 18/7/57 است كه جمعي از روحانيون طي اطلاعيه اي اعتراض خود را نسبت به رژيم عراق در اخراج امام خميني از آن كشور اعلام داشته اند،‌نام استاد مطهري در ميان اين روحانيون به چشم مي خورد. پس از استقرار امام در نوفل لوشاتو، آيت الله مطهري به آنجا سفر كرد و ضمن ديدار و گفتگو با امام خميني، به دليل قرابت فكري و معنوي بيش از حد با امام، مأموريت يافت تا شوراي انقلابي را تشكيل دهد.

با پيروزي انقلاب اسلامي،‌دشمنان داخل كه به موقعيت و جايگاه ويژه استاد در نزد امام آگاه بودند و از طرفي وجود اين متفكر بزرگ را عامل تثبيت و رواج انديشه هاي اسلام ناب و حافظ بزرگ نظام نوپاي جمهوري اسلامي مي دانستند، اقدام به ترور وي كردند. استاد مطهري ساعت 5/10 شب يازدهم ارديبهشت سال 1359 هنگامي كه پس از يك جلسه از منزل آقاي سجابي خارج مي شد، در كوچه مورد اصابت گلوله قرار گرفت و پس از انتقال به بيمارستان«طرفه» ،‌به درجه رفيع شهادت نايل شد. امام خميني كه از شهادت استاد مطهري بيش از هر كس ديگري متأثر شده بودند،‌اعلام عزاي عمومي كردند و خود در روز پنج شنبه و جمعه در مدرسه فيضيه قم به سوگ نشستند.

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید قدمعلی رییسی
نام پدر:نجفقلی
تاریخ تولد:1343/1/7
تاریخ شهادت:1361/2/27
محل شهادت:خرمشهر(عملیات بیت المقدس)

وصیت نامه شهید:

الذین آمنوا یقاتلون فی سبیل الله و الذین كفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت فقاتلوا اولیاء الشیطان ان كید شیطان كان ضعیفا. «نساء/76» مؤمنین در راه خدا و كافران در راه شیطان جهاد می كنند پس مؤمنین شما با دوستان شیطان بجنگید و هیچ بیم و هراس نداشته باشید كه مكر و سیاست شیطان بسیار ضعیف است. سلام بر حسین (علیه السلام)سالار شهیدان و سلام بر حسین زمان خمینی كبیر و بت شكن زمان و یاور مستضعفان و رهبر شیعیان جهان و سلام بر شهیدان اسلام از آدم تا كربلای خمینی و كربلاییهای ایران كه با نثار خون پاكشان درخت اسلام عزیز این تنها مكتب رهایی بخش و انسان ساز را بارورتر و تنومندتر كردند و سلام و درود بر رزمندگان غیور و سلحشوری كه برای اعتلای حق و پیروزی اسلام قهرمانانه بر پیكر پوكیده و پلید كفر و نفاق جهانی می شورند و با فداكاریهایشان آبروی اسلام و مسلمین و مظلومین را حفظ و دشمنان اسلام و انسانیت را هر روز ذبون تر و خوارتر می سازند. این بنده حقیر و سرا پا تقصیر وصیت‌ می‌كند كه همه خویشاوندان و دوستان و آشنایان برای آمرزش خطاهایم دعا كنند. خدمت مادرم سلام می‌فرستم، مادرم! می‌دانم كه وصیت نامه نوشتن و مرگ جوان دیدن برای ما در تحملش بسار مشكل است، ولی مرگی كه برای خدا و در راه خدا باشد هم برای من و هم برای تو و هم برای جامعه اسلامی از هر شهدی شیرین‌تر است. مادرم! من كه پدرم را در كوچكی ازدست داده‌ام ولی تو برای من هم پدر بودی و هم مادر، تو خیلی بر گردنم حق داری و می‌دانم نتوانستم آن طور كه باید و شاید وظیفه فرزندیم را ادا كنم ولی تنها برای رضای خداوند وآمرزش گناهانم مرا ببخش و حلالم كن. ای مادر و ای خواهرم! اگر سعادتی نصیبم شد و خداوند تبارك و تعالی مرا به حضور خود پذیرفت تقاضامندم كه صبور و بردبار باشید و در فقدان من گریه و زاری نكنید بلكه خیلی خوشحال باشید و خدا را شكر كنید كه اولا این لیاقت به فرزند شما و این افتخار نصیب خود شما شده است، زیرا این جان و مال و هستی همه ما از آن خداوند است و آخرش باید این امانت را به صاحبش برگردانیم و چه بهتر كه با سر بلندی و افتخار یعنی در جهت رضای او و تنها برای او باشد و مرگمان هم در راه او باشد پس دیگر جای تاسف و نگرانی وجود ندارد. ای برادرم! تو به عنوان برادر شهید باید پیامم -كه همان ادامه راه همه شهیدان اسلام و تداوم آن یعنی پاسداری از خونشان است- را تا سر حد امكان در هر جا و مكانی كه مقدم تر است و هر جایی كه دفاع از حق و دفاع از اسلام و انسانیت و آزادگی است و موجب رضای خداوند باشد برسانی و با جان و مال خویش مجاهدت كن و بدینسان پرچم از دست افتاده و اسلحة به زمین خورده‌ام را به دست گیر و بدان كه ما حقیم و حق هم پیروز است. تو ای رزمنده غیور و مجاهد سلحشوری كه با ایمان راسخت و با اراده آهنیت و با مجاهدت حسین‌گونه‌ات وعده‌های خداوند یعنی پیروزی حق، پیروزی اسلام و مسلمین و مستضعفین و شكست و نابودی طاغوت و طاغوتیان را متجلی می‌سازید، قدمهایتان را استوارتر و با جوش و خروشی بیشتر بر صف باطل بشورید كه مظلومان و مستضعفان جهان به انتظار نشسته‌اند كه شما رهائیشان بخشید. ایمانتان را محكم‌تر كنید كه حقید و حق سرانجام پیروز است. پیام من به تمام دوستان و آشنایان و امت شهید پرور این است كه امام عزیز این چراغ و راهنمای امت و این مشكل گشا و این ابراهیم، این حسین و این نایب بحق امام زمان«عجل الله تعالی فرجه» خمینی كبیر را لحظه‌ای تنها نگذارند و لحظه‌ای از حمایت ولایت فقیه- این نور خدا و این دست و بازوی خدا و نماینده تام الاختیار او- دریغ نورزند و همیشه و همه جا با روحانیت باشند كه رمز پیروزی و سرافرازی در این و ذلت و نابودی در غیر این است. ای امت اسلام! ای ملت ایران! هرگز فریب منافقین و روشنفكران غرب زده و شرق زده را نخورید و برای دفاع از اسلام و انسانیت و آزادی دریغ نورزید كه (الاسلام یعلو و لایعلی علیه) و همیشه و در تمام موارد در صحنه حاضر باشید تا كه هرگز توطئه‌های دشمن موفق نشده و هر روز بر پیروزیتان افزوده و شكست دشمن بیشتر و حتمی‌تر شود تا كه انشاءالله خداوند بزرگ فرج امام زمان را نزدیك فرموده و با ظهورش دنیا را پر از عدل و داد كند. از خداوند منان می‌خواهم كه فرج مهدی موعود یگانه اختر آسمانی و تنها قدرت خدایی و تنها پناهگاه مسلمین را نزدیكتر و عمر با عزت امام عزیزمان خمینی كبیر را تا انقلاب جهانی حضرت مهدی «عجل الله تعالی فرجه» طولانی كند و سلامتی عاجل عطا فرماید، ان‌شاء الله. به امید پیروزی و برقراری پرچم اسلام در سراسر جهان و نابودی كفار و منافقان و مشركان. «والسلام علی عبادالله الصالحین»


بسم الله الرحمن الرحیم

شهید قاسم جعفریان



نام پدر:میرزا آقا
تاریخ تولد:1342/4/26
تاریخ شهادت:1365/11/8
محل شهادت:شلمچه(عملیات کربلای 5)

قلم بر آن است تا بار دیگر صفحاتی زرین از سال های عشق و ایثار مردان این مرز و بوم را به تصویر بکشد. سخن از دلاور مردانی است که با مرگ سرخ خود، برگ های تاریخ را با خون خویش آراسته و مهر جاودانگی بر آن زدند. در تابستان 1344 نوزادی پا به عرصه گیتی نهاد و گرمای محفل خانواده را دوچندان کرد. او را «قاسم» نام نهادند. با ذهنی سرشار از شور و استعداد وارد مدرسه شد تا الفبای زندگی را بیاموزد. دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت به پایان برد و در زمره شاگردان ممتاز مدرسه در آمد. در روزگار مبارزات مردم ایران به رهبری پیر جماران، به مقتضای سنش فعالیت می کرد و در پخش اعلامیه و عکس امام حضوری موثر داشت؛ تا این که عطر انقلاب در وطن پیچید. پس از پیروزی انقلاب با وارد شدن در انجمن اسلامی بر گستره فعالیتش افزود. او از همان دوران نوجوانی به امام و روحانیت عشق می ورزید و می خواست در صف طلایه داران مکتب امام صادق (علیه السلام) باشد. از این رو ابتدا رهسپار حوزه علمیه شهرکرد و سپس عازم قم شد. در بدو ورود به حوزه، هوش و استعداد سرشار او خبر از سرمایه های آینده حوزه می داد. به نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد. تواضع، فروتنی و اخلاص از بارزترین خصوصیات اخلاقی اش بود. با آغاز دفاع مقدس وارد میدان کارزار شد و با بیش از ده بار حضور در جبهه، برگ زرین دیگری بر صفحات زندگی خود افزود. درعملیات های گوناگون همگام با دیگر رزمندگان جان بر کف، به دفاع از کیان مقدس اسلام پرداخت تا این که در خاک پاک «شلمچه» به وصال معشوقش رسید و به بزم ملکوتیان راه یافت. روحش شاد و راهش پررهرو باد.

بسم الله الرحمن الرحیم

وصیت نامه شهید قاسم جعفریان

حمد و سپاس تو راست ای خالق جان‌ها! ستایش مخصوص تو است ای دمندة روح بر بدن‌ها و ای دوای دردها و ای مونس جان‌ها. به نام هستی بخش جان‌ها و روح‌بخش روان‌ها و روزی بخش مخلوق‌ها، گفتار خود را آغاز می‌كنم. خداوندا! در این روزگار و دنیای بی‌قرار، در لغزشگاه‌ها و پرتگاه‌ها، دستمان بگیر تا به خود واگذاشته نشویم. پروردگارا! لطفت را قرین راهمان ساز و فرمانت را چراغ مسیرمان قرار ده. ایزدا! وظیفه و مسؤولیتمان را به ما بشناسان و ما را بر انجام آن موفق بدار. یزدانا! ابر بخششت را بر بیابان گناهانمان بباران و سایة مرحمتت را بر سرما مسافران خسته دل بیفكن. كردگارا! هدایت مطلوب رسولت را بر ما عاصیان و گناهكاران نادان و سیه روزان گریان، منت نه. آفریدگارا! كمال انقطاع به سویت را بر ما بندگان خاضع هبه نما. معبودا! توفیق بندگی خالص را بر ما بندگانت عنایت بفرما و حضور قلب در عبادتت را نصیبمان گردان. ربّا، پرورشمان را چنان قرار ده كه رضای تو در آن باشد. خدایا! تو را شاكرم و سپاس می‌گذارم كه لطفت را قرین راهم قرار دادی و مرا در لغزشگاه‌ها حفظ نمودی و در پرتگاه‌ها -بعد از تنبیه- دستم را گرفتی. خداوندا! چگونه شكر نعمات و الطافت را به جا آورم. خدایا! خودت می‌دانی كه من ضعیف‌تر از آن هستم كه بتوانم شكر گزاری الطاف خفیفه و بارزت را بكنم؛ اما خداوندا! شكر می‌كنم از این كه لطف نمودی و مرا در مسیر انبیا و راه ائمه- علیه السلام- قرار دادی و طلبه‌ام نمودی. واقعا چقدر خداوند بر ما عنایت دارد و ما نمی‌دانیم و باز هم توقعاتمان زیاد است. پروردگارا! خود می دانی لیاقت و ظرفیت بیش‌تر از این لطف و عنایت را ندارم و گرنه تو دریای فیض و رحمت هستی و در بخشش و فیض و لطف تو را كاستی نیست و قطره نوش ما در اقیانوس بیكرانت اثری ندارد. خدایا! مرا ببخش از آن كه چقدر ز تو دور هستم. آه كه چقدر نعمت می‌دهی و كفران می‌كنم. خدایا! از تو طلب بخشایش می‌كنم، كه اگر مرا نبخشی فردای قیامت چه خواهم كرد و در آن جا كه از پدر و مادر و برادر و دوست خود فرار می‌كنم. چه جوابی خواهم داشت و روسیاهی در پیشگاه شهدا و انبیا و اولیا را به كجا خواهم برد و عقوبت را چگونه تحمل خواهم نمود. خداوندا! یقین را نصیب ما گردان تا تو را ببینیم و روز قیامت را با چشم دل به عینیت مشاهده كنیم تا دیگر گناه نكنیم و معصیت انجام ندهیم. من گاهی با خود فكر می‌كنم و می‌گویم؛ قاسم! فرض كن مردی و در صحنه قیامت حاضر شدی در آن دنیا سؤال و جواب شد و مردود گردیدی و باید راه جهنم را پیش گیری در چنین حالتی از خدا در خواست نمودی چند صباحی باز به تو فرصت دهد كه عمل نیك انجام دهی، فرض كن از همین حالا چنین فرصتی و مهلتی به تو داده شد چه خواهی كرد پس شروع كن و عمل نیك انجام ده و از گناه دوری جوی. اما افسوس انسان با چنین فرصتی باز هم گناه انجام می‌دهد. آیا علت غیر از آن است كه انسان به یقین دست نیافته است؟ درست است روز قیامت فرض می‌شود اما آن یقین كه در روز قیامت به دست خواهد آورد آیا با این فرض به دست می‌آورد؟ پس آفریدگارا! یقین را در لانه قلب ما آشیانه ده تا كه گناه نكنیم و اسیر نفس اماره نگردیم و بر خواهش‌های نفسانی غلبه نماییم و بر نیكی‌ها و زیبایی‌ها دست یابیم كه در این صورت شجاع‌ترین مردم خواهیم بود. راستی چه خوش گفته است رسول اكرم- صلی الله علیه و آله-: «طوبی لمن ترك شهوه حاضره لموعود لم یره». خوشا به حال آنان كه ترك می كنند خواهش‌های نفسانی زودگذر و مقطعی را برای روز قیامت و وعده‌گاهی كه ندیده‌اند. اما به تحقیق كه ما این وعده‌گاه را خواهیم دید. پروردگارا! ما را از غفلت نجات ده كه وای بر من كه خدا چقدر لطف دارد و باز غافلم از شكرش. ای وای بر من كه از خدا غافلم و به همین خاطر اسیر نفس گردیده‌ام. خدایا! آیا روزی خواهد رسید كه دوستت داشته باشم و تو هم مرا دوست داشته باشی و اخلاص را در قلبم به ودیعه گذاری؟ خدایا! خود می‌دانی كه من در غنا ظاهری ام فقیرم؛ پس چگونه در فقرم فقیر نیستم؟! خدایا! این بندة فقیر، محتاج كرم و احسان تو است. خدایا! دستم گیر و از سقوط در دره مخوف دنیا طلبی نجاتم ده. خدایا! خود می‌دانم كه در علم ظاهری ام نادان و جاهلم؛ پس چگونه در جهلم جاهل و نادان نیستم؟ پس پروردگارا! تقوی و اخلاص نصیبم گردان كه با تلاش و كوشش آن لیاقت را پیدا كنم كه عملی كه خود می‌خواهی جایگزین عملی كه بُعد می‌آورد، نمایی. خداوندا! آن علم را نمی خواهم كه من را از تو دور كند و بین من و تو ححاب اكبر شود كه یكی از مشكلات ما این است كه می‌گوییم آن چه را عمل نمی‌كنیم؛ ولی قرآن كریم می‌فرماید: «یا ایها الذین امنوا لم تقولون ما لا تفعلون كبرمقتاً عندالله ان تقولوا ما لا تفعلون».(صف-2) معبودا! تا كی اسیر نفس اماره باشم؟ تا كی باید با زبانم دعوت كنم و با عملم دیگران را برهانم؟ آیا معصوم-علیه السلام- نمی‌فرماید: كونوا دعاه الناس بغیر السنتكم ای مهربان! در بین قلوب مسلمین، الفت و صمیمیت را آشیانه ده. ای وای كه مسؤولیم اگر اختلاف‌اندازی كنیم و در اختلافات شركت نماییم؛ چرا كه به قول امام عزیزمان منشاء اختلافات شیطان است و غیر از دشمن كس دیگری از اختلافات سود نمی‌برد؛ چرا باید سوءظن نسبت به یكدیگر داشته باشیم و قبل از آن كه برادر خود را امر به معروف و نهی از منكر كنیم، در مقابلش موضع بگیریم؟ بیایید تا دست از این تخیل‌های ذهنی برداریم، قدری به واقعیت بنگریم و در برخوردهایمان با افراد گوناگون، درس چگونه زیستن را بیاموزیم. امام عزیز! تو را نشناختم اما دوستت دارم و بهترین تعبیری كه درباره‌ات می‌توانم بكنم این است كه الگو و اسوة تمام نمای نقطة «بسم الله الرحمن الرحیم» هستی

به نام خدا
عرض سلام ودرود
دیشب در مدرسه فیضیه یادواره شهید بزرگوار حجة الاسلام والمسلمین حاج عبدالله میثمی برگزار گردید
به همین خاطر از این شهید بزرگوار مطالبی در ذیل آورده می شود.
به امید شفاعت شهدای عزیز


امام خمینی ( ره )
مقام معظم رهبری
مقدمه
زندگینامه شهید حجت الاسلام شیخ عبدالله میثمی
فعالیتهای مبارزاتی شهید در دوران نهضت اسلامی
فعالیتهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی
شهید میثمی آینه ا خلاص و جهاد و شجاعت
ویژگیها و فضایل اخلاقی
نظر شخصیتها و مسوولین سپاه در مورد شهید
شهید میثمی و دفاع مقدس
بخشی از وصیت شهید
شهید در کلام مقام معظم رهبری
نحوه شهادت
ویژه حجت الاسلام شهید شیخ عبدالله میثمی – شهادت بهمن ماه 1365
امام خمینی ( ره ) :
شرف بزرگ شهدای در راه حق، حیات عند الرب و ورود در ضیافت الله است.
مقام معظم رهبری :
این روحانی شهید( حجت الاسلام میثمی) ، تلاش و مجاهدتی بزرگ و دشوار را در میدانهای نبرد بر عهده داشت.
مقدمه
« من المومنین رجال صداقو ما عاهدو الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلو تبدیلا». ( سوره احزاب_ آیه 22 )
شهدا در قهقه مستانه شان و در شادی وصولشان « عند ربهم یرزقون اند»
( حضرت امام خمینی ( قدس سره )
اینک این دفتر پر رمز و راز حیات رادمردانی را در برابر چشمان خویش گشوده ایم که دفاتر بیشماری از تاریخ، به اخلاص و حماسه آفرینی هایشان زیور گرفته ا ست.
هم آنان که بر فراز این پشته خاک، اسرار ملکوت و افلاک را به نظاره ا ایستادند و با دریدن حجاب خودی، پای در عرصه بندگی دوست نهادند تا آنگاه که ندای « ارجی الی ربک» را به گوش جان نوشیدند و با صلای « و ادخلی جنتی » در حلقه رندان عاشق حق و عباد صالحین قرار یافتند.
تماثیل ستارگانی از آسمان محبت و ا یثار را به نظاره نشسته ایم که از لهیب خشمشان لرزه بر اندام بد ا ندیشان کافر و ملحدان معاند می افتاد و نگاه مهربان وسیمای مملو از توضعشان موجی از ا مید و ایمان را در دل دوستداران حق بر می انگیخت و امروز روح بلند و قدس شان بر فراز این خاک خونرنگ، سالکان طریق شهامت و عشق شهامت و عشق را به استقامت و پایمردی تشجیع می نماید.
هر چه در دریای مواج معرفت و صفای اینان بیشتر غوطه خوردیم گنجینه های نابتری از مروارید درخشان پاسداری و عشق ورزی را در سینه صدف نشان کتاب زندگی شان کشف کردیم و ا ز این رهگذر، راه صعب و پر خطر آینده را آسانتر یافتیم و د انستیم که باید معیارهایمان را به عیار عملشان محک زنیم. چرا که شهیدان، مصداق حقیقی و کامل حافظین « حدود الله» بوده اند.
از آنجا که کشتگان راه دوست بر بلندای همه حسنها و زیباییها تکیه زده بودند، در مکتبشان زانو زدیم و به درسهاشان گوش جان سپردیم.
صدق گفتار، اخلاص در عمل، دلهای خالی از هوی، اطاعت بی چون و چرا از مولی، رعایت حق الله، صبر و استقامت در راه تحقق ارزشها و فضیلتها، حفظ امانات الهی، احترام به حقوق خلق الله، تحمل در برابر شدائد و مصائب و شجاعت از خود گذشتگی و ایثار و .... دفتر زرین عمر پاسداری آنان را مشحون از گلواژه هایی اینچنین یافتیم و هر یک را صاحب مشربی و نسقی در یک، چند و یا همه این ا رزشها.
در این مجموعه از شهیدی یاد خواهیم کرد، چون میثم تمار در راه عشق به مولای خود علی بن ابیطالب ( ع ) سردار را خریدار شد و شربت شهادت در راه دوست را بجان پذیرفت.
میثمی بزرگوار از قبیله ای میثمیان بود.

یادش گرامی و راهش پر رهر و باد


زندگینامه شهید حجت الاسلام شیخ عبدالله میثمی
به سال 1334 ه.ش در خانواده ای مومن در شهر اصفهان متولد شد.تولد او مصادف با شب ولادت حضرت امیرالمومنین ( ع ) بود. پدرش برای نامگذاری او قرآن تفال نموده بود، و بر مبنای آیه 32 از سوره مریم نام ا و را عبدالله گذاشت.
عبدالله دوران کودکی و نوجوانی را در دامن پاک پدر و مادر خود سپری کرد وی در دوره دبیرستان همزمان با تحصیل در کنار پدرش به کار می پرداخت از نوجوانی شور و علاقه خاصی به مسائل مذهبی و ترویج و تبلیغ علوم الهی داشت و شاید همین انگیزه او را در مسیر فراگیری دروس حوزوی و ورود به سلک روحانیت و طلبگی قرار داد.
شهید میثمی : پایان ماموریت ما زمانی است که « پیمانی را که با خدا بسته ایم به مرحله صدق برسانیم».... وقتی انسان برای خدا کار کرد « زمانی » یک کار کوچک می کند، ولی چنان نمود دارد و حاصل دارد که اصلا خودش هیچ باور نمی کند . کار کردن مطلق خوب نیست، و زر و بال است، کار کردن برای خدا معراج دارد.
... خدا می داند اگر پیام شهدا و حماسه های آنها را به پشت جبهه منتقل نکنیم، گنهکاریم.

فعالیتهای مبارزاتی شهید در دوران نهضت اسلامی
این شهید بزرگوار در کنار کسب علوم دینی به اتفاق چند تن از دو ستانش در مسجد محل، انجمن دینی و خیریه، هیات حضرت رقیه ( ع ) ، کلاسهای آموزش قرآن و صندوق قرض الحسنه را پایگذاری کرد و عملا مسوولیت ارشاد دوستان همسن و سال خود را به عهده گرفت و قرآن و مسائل سیاسی روز را به آنها تعلیم می داد که به تدریج همین محافل دوستانه به جلسات مخفی تبدیل گردید در این مقطع عمده توجه و تلاش عبدالله و دوستانش به پخش اعلامیه، کتاب و تبیین اهداف مبارزاتی و شخصیت حضرت ا مام خمینی ( قدس سره ) و افشای خیانتهای رژیم شاهنشاهی نسبت به اسلام و مسلمین معطوف گردید و سرانجام پس از چند سال تحصیل حوزه و تبلیغ و ترویج احکام الهی، در سال 1353 به همراه برادر شهید ش( حجت الا سلام رحمت الله میثمی ) و چند تن دیگر از دوستانش به قم حجرت نمود و در مدرسه شهید حقانی سکنی گزید و به تعلیم و تربیت و تکمیل دروس دینی پرداخت.
وی که در کنار درس به مبارزه با رژیم نیز مشغول بود، با خیانت یکی از منافقان تحت تعقیب قرار گرفت و به همراه چند طلبه دیگر در همین سال دستگیر و روانه زندان شد در زندان با وجود آنکه شکنجه های زیادی را تحمل نمود، ذره ای نرمش نشان نداد و با تجاربی که داشت محیط زندان را به کلاس درس تبدیل نمود و در حالی که از محضر بعضی از روحانیون کسب فیض می کرد، به اتفاق سایر زندانیان هم بند به تحقیق و مطالعه علوم و معارف قرآن و نهج البلاغه می پرداخت.
او تعالیم روح بخش قرآن را به زندانیان آموزش می داد و این حرکتهای در روحیه زندانیان تحت تاثیر به سزایی داشت.
شهید میثمی که در سی ماه از عمر پر ثمرش را در زندان ستمشاهی به سر برده بود در سال 1357 به دنبال مبارزات قهرمانانه ملت رشید ایران به رهبری حضرت امام خمینی ( ره ) از زندان آزاد شد و پس از رهایی با روحیه انقلابی خود در جهت به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی از اهدای هر آنچه که در توان داشت کوتاهی نکرد.

فعالیتهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی
ایشان با پیروزی انقلاب اسلامی جهت ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم رفت و از محضر استاد بزرگوار کسب علم کرد .
پس در کنار دوست دیرینه ا ش روحانی شهید ( مصطفی ردانی پور) و برای یاری رساندن به این نهضت الهی مدتی را در کردستان گذراند و از آنجا به دنبال تشکیل سپاه به یاسوج به آن شهر عزیمت کرد، تا در کنار عزیزان پاسدار به سازماندهی و ارشاد عشایر مرحوم بپردازد.
او که بعد از آزادی از زندان با سابقه قبلی خود می توانست در بسیاری از جاهای حساس کشور نیروی کار آمد باشد ولی گمنام را برگزید و به دون نام و شهرت و آوازه ، با هدف رشید و اعتلای اسلام ، در هر نقطه از سرزمین اسلامی خالصانه خدمت کرد.
شهید میثمی در مدت حضور در استان کهگیلویه و بویر احمد سهم بزرگی در تامین امنیت و ثابت این منطقه عشایری داشت و تلاشهای فراوانی برای کمک و رسیدگی و مستمندان و خانواده های شهدا به کار بست .
این شهید سعید علاوه بر خدمت در سپاه ، در تشکیل بسیاری از نهادهای انقلاب اسلامی در استان کهگیلویه و بویر احمد نقش بارزی داشت و همواره مورد مشاوره مسوولین استان قرار می گرفت.
پس از سی ماه خدمت و تلاش شبانه روزی در آن منطقه محروم، از سوی نماینده حضرت ا مام ( ره ) در سپاه به عنوان مسئول دفتر نمایندگی حضرت امام ( ره ) در منطقه نهم ( فارس) بوشهر ، کهگیلویه و بویر احمد منصوب گردید.

شهید میثمی آینه ا خلاص و جهاد و شجاعت
تاریخ ولادت: 1334
محل تولد: اصفهان
تحصیلات: حوزه ( اتمام سطح )
سال شهادت: بهمن ماه 1365
نام عملیات : کربلای 5
محل شهادت : شلمچه
نحوه شهادت: اصابت ترکش
آخرین مسوولیت : نمایندگی حضرت امام ( ره ) در قرارگاه خاتم انبیاء ( ص)
ویژگیها و فضایل اخلاقی
این شهید بزرگوار که همواره در میدان جهاد حاضر بود یارو یاور رزمندگان اسلام بشمار می رفت تکلیف دینی در نظر او به هر چیز مقدم بود. بصیرت و آگاهی او در آن شرایط سخت، گره گشا بود اخلاص و تقوای او امید در دلها زنده می کرد و تبسمش یاس و نومیدی آنان را می زدود . او حقیقتا در بسیاری از صحنه ها پیشتاز بود. دلسوزی ، ایمان و علاقه اش به حضرت امام ( ره ) و انقلاب، او را به پذیرای همه سختیها کرده بود.
شهید میثمی در کوران حوادث انقلاب و جنگ بر این نکته تاکید می نمود که: ( وقتی انسان برای خدا کار کند ، هر چند آن کار کوچک باشد، نمودار که اصلا خودش هم باور نمی کرد.)
کار کردن در راه خدا وخدمت به بندگان برایش به مثابه عبادت و از همه چیز شیرین تر بود. زیرا فعالیت و تلاش برای رضای خدا را معراج خود می دانست و در حقیقت ، تعالی و رسیدنش به کمال معنوی، نتیجه همین اخلاص و عشق به خدمتگذاری بود. او هر چه داشت ، در طبق اخلاص نهاده بود و برای احیا دین خدا و ارزشهای متعالی سر از پا نمی شناخت.
ایثار و از خودگذشتگی او بحدی بود که درهمه حال، برای سپاهیان اسلام نمونه و الگو بود. اعتقاد را راسخ و روح باصفایش که در مراحل مختلف زندگی به ویژه در دوران زندان صیقل یافته بود از او انسانی وارسته ساخته بود، که جز در وادی سالکان طریق عشق و مخلصان درگاه معبود نمی توان چنین یافت.
شهید میثمی همواره مسوولیت عظیم فرماندهان و نیروهای رزمنده و ا مانت سنگین و بار مسوولیت شهدا را یاد آوری می کرد و می گفت: « خدا می داند اگر پیام شهدا و حماسه های آنها را به پشت جبهه منتقل نکنیم گنهکاریم.»
« اگر به خاطر مشکلات و به ا سم پایان ماموریت و غیره بخواهیم برگردیم، نوعی سقوط است.
برادارن! پیوسته ا ز خدای خود بخواهید که توفیق ادامه نبرد را از ما نگیرد. خدا می داند روزقیامت وقتی روزهای جبهه مان را ببینیم ، و روزهای مرخصی را هم ببینیم، گریه خواهیم کرد که ای کاش مرخصی نرفته بودیم.»
شهید میثمی که در فراز و نشیبهای انقلاب و جنگ، وظیفه خود را خوب می شناخت و با حضور مستقیم در جبهه ها و خطوط مقدم، سند زنده عمل به تکلیف و همراهی روحانیت با فاتحان میادین رزم را به نمایش می گذاشت، در یکی از سخنرانیهایش برای رزمندگان اسلام گفت:
« برادران پیشروی و عقب نشینی در خاک، شکست و پیروزی نیست، حقیقت پیروزی، وحدت و انسجام، و حقیقت شکست، اختلاف ماست.
اگر خدای نا کرده به واسطه حرفهای اختلاف بر انگیز ما رزمندگان در کارشان سست شوند، تمام عواقب و گناهان آن به گردن ماست.»
این روحانی مبارز و فداکار آنگاه که می دید رزمندگان و فرماندهان، برای دفاع از اسلام به شهادت می رسند و مزد جهاد را دریافت می نمایند، می گفت:
« خدا می داند که من این روزها دارم زجر می کشم، چرا که می بینم برادران ما چه به پیشگاه خدا می روند. خدا نکند که عاقبت ما، جور دیگری باشد.»

نظر شخصیتها و مسوولین سپاه در مورد شهید
آیت الله حائری شیرازی :
« نخستین بار که از زندان رها شده بود، به نظرم پیری جوان و خرد سالی سالخورده آمد. همه را شناخته بود تا توانست راه خود را بشناسد و آنچه را که در کلاس ندیده بود، به تجربه یافته بود.
علم و عمل، زمینه خودسازی عمیقی را در او به وجود آورد و جهاد با نفس را در عمق مبارزات و مجاهدات خود به کار گرفت و به همین دلیل بر تمامی امتحانات زندگی که هیچکس لحظه ای در آن فاتح نیست، روز به روز موفق تر و پخته تر در می آمد.
وحشت از او رفته بود و آرامش سالها در او منزل کرده بود. در سخت ترین آتشها با تو کل به خداوند، جددا آرام بود و آرامش بخش » .
حجت الاسلام و المسلمین موسوی جزایری :
« اخلاص و توکل فوق العاده ای داشت کسی که او را نمی شناخت از برخوردها توانست بفهمد که ایشان در چه سطحی است و چکاره است.
همه این چندین سال در جبهه ها بود و من هم او را می شناختم و مانوس بودم. او همیشه جایش خطوط مقدم بود. هیچ وقت ترس به دلش راه پیدا نمی کرد. روح تعبد و عبادت در او بسیار قوی بود. آنچه را که ما از یک روحانی انتظار داریم در وجود او می دیدیم و به او ارادت داشتیم.»
شهید محلاتی :
« آقای میثمی مثل اینکه 90 سال عمر کرده است، یکبار از دنیا رفته و دوباره به دنیا آمده و دارد مسائل گذشته اش را تجربه می کند.»
تیمسار دریادار شمخانی
« دوست، برادر، مرشد، استاد، همرزم عزیزی را آن روز ما به ابدیت سپردیم .
سبکی تابوت او نشانی از روح بی گناه و جسم بی آلایشش بود.
تعریف راستین و عملی زی طلبگی بود. غافل به خیر به دست برادر دینی اش بود. خواهنده خیر نه برای خودش که برای دیگران بود. با نام و لقب و شهرت همواره دشمنی سر سختی داشت.
هرگز به کسی بروید نگفت: من کلامی به جز بیایید از او نشنیدم. او را هرگز شهید نکردند.بلکه میثمی شهید شد.
شهید میثمی و دفاع مقدس
از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران اسلامی شهید میثمی جنگ را یک نعمت بزرگ و یک سفره گسترده الهی می دانست و معتقد بود هر کسی بیشتر بتواند در جنگ شرکت کند از این سفره ا لهی بیشتر بهره برده است. لذا در بسیاری از صحنه ها و مناطق عملیاتی حضور فعال داشت و در یکی از آنها( تپه های شهید صدر)، برادرش در مقابل چشمانش به شهادت رسید.
او همچنین به تاسی از حضرت امام ( ره ) و رهبر و مقتدایش معتقد بود که جنگ در راس همه امور است و بقیه مسائل در مرحله بعد بنابراین بسیار مشتاق بود که همیشه در جبهه بماند، تا ا ینکه از طرف حضرت حجت الاسلام و المسلمین شهید محلاتی« نماینده محترم حضرت امام ( ره ) در سپاه به مسوولیت نمایندگی امام در قرارگاه خاتم الانبیا ( ع) که قرارگاه مرکزی و هدایت کننده تمامی نیروهای سپاه و بسیج و سایر نیروهای مردمی بود _ برگزیده شد، تا با حضور در میان برادران سپاهی، بسیجی و ارتشی، شمع و محفل رزمندگان و مایه قوت قلب آنان باشد.
شهید میثمی که با علاقه و عشق بی نظیر این سنگر را انتخاب کرده بود، در آن شرایط حساس در کنار فرماندهان و رزمندگان، توانست نقش مهمی را در انسجام نیروها و رشد معنویات در جبهه ایفا کند. سخن او همواره و بخصوص در خطوط مقدم نبرد و شبهای عملیات الهام بخش رزمندگان و مسوولان جنگ بود.
او حتی برای زیارت خانه خدا هم حاضر نبود لحظه ای جبهه های نبرد حق علیه باطل را ترک کند، چرا که معتقد بود جبهه اجر زیارت خانه خدا را هم دارد.
او عاشقی دلباخته بود و عشق را تنها با ایثار و فداکاری قرین می دانست و ا هدای خون را در راه حق، تنها ذره ای برای شکر این همه نعمت بر می شمرد و توفیق حضور در جبهه را ارمغانی می دانست که با یاری معشوق به ظهور خواهد رسید.
نظرش این بود که :
« کعبه یک سنگ نشان است که ره گم نشود

حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست»

بخشی از وصیت شهید
اگر به خاطر مشکلات و به اسم پایان ماموریت و غیره بخواهیم برگردیم، نوعی سقوط است. برادران پیوسته از خدای خود بخواهید که توفیق ادامه نبرد را از ما نگیرد.
خدا می داند روز قیامت وقتی روزهای جبهه مان را ببینیم و روزهای مرخصی را هم ببینیم، گریه خواهیم کرد که ای کاش مرخصی نرفته بودیم.
برادران پیشروی و عقب نشینی در خاک، شکست و پیروزی نیست، حقیقت پیروزی، وحدت و انسجام، حقیقت شکست، اختلاف ماست.
خدا می داند که من این روزها دارم زجر می کشم، چرا که می بینم برادرانمام چه زیبا به پیشگاه خدا می روند. خدا نکند که عاقبت ما، جور دیگری باشد.
بیا عاشقی را رعایت کنیم
ز یاران عاشق حکایت کنیم
از آنها که خونین سفر کرده اند
سفر بر مدار خطر کرده اند
از آنها که خورشید فریادشان
دمید از گلوی صحر زادشان ...
چه جانانه چرخ جنون می زنند
دف عشق با دست خون می زنند
به رقصی که بی پا و سر می کنند
چنین نغمه عشق سر می کنند...
عالم همه خاک کربلا بایدمان
پیوسته به لب خدا خدا بایدمان
تا پاک شود زمین ز انبای یزید
همواره حسین مقتدا بایدمان

گفتم که دلت؟گفت : لبالب ز امید
گفتم : سخنت؟ گفت : شعار توحید
گفتم به چه ره بایدمان رفتن؟ گفت
آن را که می روند یاران شهید
آنان که به ما سر سحر را گفتند
بر صحنه شب همچو شهاب آشفتند
کردند دگر همسفران را بیدار
خود گر چه درون بستر خون خفتند
ای گشته شب سیاه، تبعیدی تو
ای سحر است و مرگ شب ، عیدی تو
تا حشرشان کهکشان دل ماست
منظومه زخمهای خورشید تو
شهید در کلام مقام معظم رهبری
« این روحانی شهید که عضو دفتر نمایندگی حضرت امام ( ره ) در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود، تلاش و مجاهدتی بزرگ و دشوار را در میدانهای نبرد بر عهده داشت و آن را به وجهی عاشقانه ا نجام می داد و شهادت، پاداش سعادتمندانه ا ی برای آن زندگی فرشته گونه بود.
رحمت خدا بر او و بر همه بندگان صالح خدا.»
نحوه شهادت
سرانجام همان طور که در شب دوم عملیات بزرگ کربلای 5 به دوستان گفته بود: « من در این عملیات اجر خودم را از خدا می گیرم.» هنگامی که در تاریخ 9/11/65 سحرگاهان، آن زمان که دلباختگان جمال مجبوب، برای مناجات با خدای خویش مهیا می شوند، وعده الهی تحقیق یافت و منطقه عملیاتی کربلای 5 از ناحیه سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت و بعد از سه روز در 12 بهمن ( مطابق با دوم جمادی الثانی که مصادف با شب شهادت حضرت زهرا ( ع ) بود) به دیدار معبود و مهمانی اولیای خدا شتافت و به آرزوی دیرینه خود نائل گردید.
منبع:1
منبع خبری یادواره این شهید بزرگوار در مدرسه فیضیه:
آیت الله مصباح یزدی:مامور به وظیفه هستیم نه نتیجه/ شهید میثمی همواره پر انرژی و با نشاط بود
سردار جعفری:سیاست و انقلابی بودن بدون باور عمیق دینی دوام نمی آورد
سردار صفوی:شهید میثمی عارفی عامل و زاهدی متقی بود

شهید سید باقر علمی


در یکی از روزهای تابستانی سال 43 در محله ملک آباد بدنیا آمد .از همان ابتدا به سینه اش مهر اهل بیت خورد و نوکر اهل بیت شد.مادرش نامش را محمد باقر گذاشت. مکبر مسجد شیخ الاسلام در یازده سالگی برای کسب معارف دینی راهی حوزه علیمه شد، با اینکه اساتید دوره راهنمایی و دبیرستانش مخالف این کار او بودند اما سید دلداده عشق دیگری بود! قم که رفت در مدرسه فیضیه خوش درخشید. دقیقاً در آن حجره ی نفس می کشید که روزی امام در آن اسکان داشت از همان جا عشق به امام او را به شبهای پر التهاب انقلاب کشاند.جنگ که شروع شد مثل خیلی های دیگر شک نکرد. دیگر سید را می شد فقط در منطقه پیدا کرد. از جبهه های شمال غرب تا آبهای گرم اروند!

صدای خوبی داشت وقتی شب عملیات بدر روضه مادرش را می خواند اطراف سنگر بچه ها حال و هوای دیگری داشتند.اهل عمل بود می گفت: حرف زدن که راحت است اگر راست می گویید ، بروید حرفی که می زنید را عملی کنید.عصرهای جمعه فقط می شد در بیابانهای اطراف مننطقه پیدایش کرد. دعای سمات را خیلی دوست داشت.به نماز خیلی سفارش می کرد. ورد زبانش آن روزها شده بود که : ای شهادت تو کی به من می رسی من کی به تو می رسم!


عملیات کربلای 4 بهانه خوبی برای پیدا شدن گمشده سید بود. وقتی هدایت گروهان غواص را به عهده داشت در آبهای اروند به خواسته اش رسید.پیکرش مفقود شده بود. 7 سال بعد تازه تکه های بدنش را برای من و تو آوردند که عصرهای پنج شنبه هنوز از سید مدد بگیریم.





وی به واسطه رفتار و کردار نیک خود که برگرفته از فهمی بالا و دانشی عملی بود توانسته بود با منشی آزاد از هر قیدوبندی زمینی همچون خود برتر بینی، الگویی از یک چهره معنوی و دوست داشتنی را بسازد. و در سایه این رفتار جذابیتی قابل توجه از خود بر جای بگذارد که هر انسانی را بسوی خویش بکشاند. و برای رزمندگان بسیجی جنگ در طی طریق عاشقی رهنمایی صادق باشد.

بی تردید منش وی برگرفته از یک عمق معنوی و معرفت عملی بوده است. البته روش سیدباقر نافی اعمال روحانیون دیگر که ملبس به ذی طلبگی بودند نبوده و در میان آنان نیز مردانی عارف پیشه بودند که خدمات زیادی از خود به یادگار گذاشته اند. یا همچون فرماندهان والا مقام جنگ که تاثیرگذاری سیره عملی ایشان نیز کم از روحانیون فداکار نبوده که نیروهای بسیجی از آنها درس های اخلاص و از خود گذشتگی بسیار آموختند. اما مسئولیت های بزرگی که این سرداران داشتند ایشان را از همراهی روزمره با این نیروها باز می داشت، فرماندهان لایقی که از صفای باطن برخوردار بوده لیکن تمام وجود شان درگیر مسائل جنگ بود. و نمی توانستند وقت کافی را برای تعامل با نیروهای خود اختصاص دهند.

اما به هر حال این نیروها در درجه اول احتیاج به الگوهای عینی داشتند، افرادی که همچون خود ایشان لباس رزم پوشیده، مثل آنان سلاح در دست گرفته و چون آنها در صحنه های آموزش و رزم در جنگ حضور یافته و در تمام لحظه ها با آنان باشند. در حقیقت این نوع همسانی و همراهی از طرف سید باقر علمی با نیروهای رزمنده بود که درک متقابلی بین او و دوستان رزمنده اش، از او فردی تاثیرگذار و الگویی کارساز ساخته بود. درست اینجا بود که وجود افرادی چون او خود را نشان می داد. و این زمانی محقق می شد که شناخت کافی و همه جانبه از موقعیت شهید علمی بدست آید.

وی با سابقه طولانی حضور در جبهه های مختلف، همراهی با همرزمان بزرگ با روحیات متعالی و شرکت در عملیات های جنگی متعدد در کنار تحصیل علم و معرفت حقیقی که از سال های دور آنرا شروع کرده بود شخصیتی چند وجهی در خود ایجاد کرده بود طوری که فرماندهان نظامی از او تقاضای قبول مسئولیت می نمودند در حالی که سید از قبول هر پُستی سر باز می زد و ترجیح می داد همچون یک بسیجی ساده و به عنوان تک تیرانداز در میان رزمندگان حضور یابد. در حالی که در مواقع لزوم از توانایی های جنگی خود جهت پیشرفت کار نیز با فرماندهان گردان همکاری می کرد. و حلقه واسطی بین نیروهای بسیجی و فرماندهان را ایفا می نمود. نگارنده این سطور به یاد دارد روزگار جنگ در بهمن ماه سال 1364 را که عملیاتی قریب الوقوع در پیش بود و سید باقر برای آوردن نیروهای برجای مانده در شهر که آماده به کار و مشتاق عملیات بودند به قزوین آمده بود. شخصیت دوست داشتنی سید چنان بود که با اشاره او دوستان موقعیت را درک کرده و بدون لحظه ای تردید می فهمیدند که حضور سید در قزوین به چه معنایی است و اینکه قول او حکایت از نزدیک بودن عملیات دارد. در واقع این امتیازی بود که معدود اشخاصی مثل سید باقر از آن برخوردار بودند. از طرفی فرماندهان گردان نیز به او اطمینان داشتند که ماموریت خود را به درستی و با رعایت اسرار نظامی به انجام خواهد رساند.

لذا وقتی نیروهای مزبور12 بهمن ماه عازم منطقه گردیدند 20 بهمن شب آغاز عملیات والفجر هشت در منطقه فاو بود. به عبارتی ظرف مدت کوتاه 8 روز آنها به عملیات می رسیدند، طوریکه نیروهای گردان پس از انجام موفقیت آمیز این حمله روز اول اسفند ماه به قزوین بازگشته بودند.

بدین شکل بودند افرادی که با طی بیست روز رفت و برگشت از جبهه با مدد سید در منطقه عملیاتی حاضر شده و شب عملیات حضور می یافتند که این خود یک استثنا از اصل محسوب می گشت.

اما از بُعد اجتماعی این کشش و جذابیت سید در بین دوستان و نیروهای رزمنده از خُلقیات فرزانگی او سرچشمه می گرفت. همیشه در برخورد با دوستان و اطرافیان تبسمی بر لب هایش جاری بود و کسی از بچه های رزمنده عصبانیت او را ندیده بود. وی بندرت ناراحت می شد مگر از عمل منکری و این را می شد در چهره او به درستی مشاهده کرد و از حرکات صورت و ایما و اشاره او آدمی پی به ذهن و فکر او می برد و اینکه چه چیزی را مطلوب و چه را نامطلوب می دانست.

پس از آنجایی که در اعمال خود تقوی و اخلاص را اصل قرار می داد هر کاری که به ایشان واگذار می شد قبول می نمود و به نحو احسن آن کار را به آخر می رساند. و منتظر دیگران نمی ماند. وقتی می دید آب و هوای گردان بهم خورده و بچه ها در سردرگمی بسر می برند و احیاناً عملیاتی که در پیش بوده منتفی گردیده است به نحویکه آنها را سرخورده و کلافه نموده ، با ایجاد یک فضای معنوی حال و هوای بچه ها را در مسیر درست خود قرار می داد و آنها را متوجه آزمایش های الهی و وظایف در پیش خود می نمود.




زمانی که نیروهای رزمنده در تابستان سال 1365 در منطقه کوهستانی اسلام آباد غرب در حال آموزش و آمادگی رزمی بسر می بردند و هر لحظه منتظر شروع عملیات بودند بعد از اینکه عملیات مزبور منتفی گردید و همگان از این موضوع آگاهی یافتند بچه های گردان های مستقر در منطقه که تصور می کردند نتیجه ماه ها آموزش های سخت را با شیرینی حمله به دشمن و کسب پیروزی جبران خواهند نمود، عصبانی و ناراحت از این ناکامی و اینکه بایستی رهسپار خانه های خود گردند پریشان به نظر می رسیدند. لذا آن روز عصر عنوان شد که سید قصد دارد بچه ها را جمع کرده با ایشان صحبت نماید.

بنابر این به همراه تعدادی از افراد گردان امام رضا که چادر هایشان در نزدیکی گردان محمد رسول ا... قرار داشت به سمت مکان فوق حرکت کردیم. او شب هنگام نیروها را کنار تپه­ای کمی دورتر از چادرهای گردان گردهم آورده بود. اما در میان بچه ها سکوت کرده و در دل شب به نقطه ای خیره شده بود. در حالی که از شرایط روحی رزمندگان آگاهی داشت و اینکه آنها سودای رزم و مبارزه با دشمنان اسلام و متجاوزان ددمنش را در سر پرورده­اند و همینک باید فعلاً آن را به تشخیص فرماندهان جنگ و در آستانه رزم به فراموشی سپارند. امری که برای جوانان پر شور و شیدایی سخت می نمود. در حالی که آنها باید در اینجا رابطه خود را با خدا پررنگ تر نموده تا این ناکامی را تبدیل به شور دیگری می نمودند. خوب به یاد دارم در آن شب چهره سید هر لحظه برافروخته تر می شد در یک آن وی با صدایی گرفته شروع به درد و دل کردن با خدای خود شده و بی پروا او را مورد خطاب خود قرار داد. اندکی بعد جوانان که از این حال معنوی و نجوای عاشقانه سید از خود بیخود شده بودند عقده دل گشوده، بی اختیار اشک می ریختند و ناله می کردند، گویی سید با این عمل خود تلنگری به رزمندگان زده و ایشان را متوجه خدای خود نموده، و با انتقال حس و حال عارفانه خویش به آنها نوعی تخلیه روحی را برایشان میسر نمود. طوریکه پس از پایان صحبت های وی دلهای آنها سبک شده و چهره هایشان بشّاش گردیده بود این نفس گرم و هوشیاری معنوی از جمله علت های مهم جذابیت در چهره و کلام سید بود که شاید با دوری از گناه و معاصی آن را بدست آورده بود. اعمال و رفتار او عاری از هرگونه ریا بوده و خود را در سطح پایین ترین نیرو ها قرار می داد در عین اینکه کمالات در او باقی بود. وی چشمداشتی به مال دنیا نداشت و به دوستان خویش نیز انفاق می کرد. علی رغم توانمندی های نظامی و شجاعت از پذیرش مقام عذر می آورد. با وجود این در محیط گردان فرماندهی دل ها را در دست داشت و از رزمندگان هر که از سجایای اخلاقی وی آگاه می شد سعی می نمود خود را به او نزدیک کند و از نفس سید بهره ببرد. لذا مجموعه­ی خصایص فوق از سیدباقر علمی در میان نیروهای رزمنده شخصیتی مثال زدنی را ایجاد نموده بود.


سلام

در این مقاله قصد معرفی شهید الشیخ هشام الصیمری روحانی و امام جماعت مسجد فاطمه الزهرا کوی علوی اهواز بپردازیم.

شهید شيخ هشام صيمري شامگاه سوم تيرماه 87 (?)در خانه اش واقع در يكي از فقيرنشين ترين مناطق اهواز بنام كوي رزمندگان بدست دو مرد مسلح ترور شد. هشام صيمري در سال 1340 در كويت متولد شد ( در خانواده اي ايراني) و دوران دبيرستان و دانشگاه را نيز در همين كشور طي كرد. وي ليسانس علوم سياسي را از دانشگاه كويت گرفت و بعد از آن فعاليتهاي سياسي خود را بر ضد دولت كويت شروع كرد تا آنكه در سال 1369 شمسي توسط اطلاعات كويت دستگير و در دادگاه بدوي به اعدام محكوم شد كه در دادگاه تجديدنظر حكم به 15 سال زندان تقليل يافت.
همزمان با حمله عراق به كويت وي موفق به فرار از زندان شد و بلافاصله به ايران مهاجرت كرد و در قم ساكن شد و به تحصيل در حوزه علميه قم پرداخت. وي بعد از مدتي به اهواز آمد و در محله شلنگ آباد اهواز (كوي علوي) ساكن و تبليغ و نشر شعائر ديني مشغول شد. از جمله فعاليتهاي شيخ شهيد ميتوان به احداث 3 مسجد، راه اندازي دو مركز فرهنگي و احداث 3 كتابخانه در محله هاي فقيرنشين اهواز بخصوص كوي علوي اشاره كرد. نقل است كه در هنگام راه اندازي يكي از مراكز فرهنگي براي تامين هزينه هاي مربوطه مجبور شد كه كليه لوازم زندگي خود را بفروشد.
نقل است كه گاهي جلساتي در مورد مناطق محروم در استانداري برگزار ميشد كه ايشان عليرغم دعوتهاي بسيار هيچوقت در اين جلسات شركت نكردند و درباره عدم پذيرش خود اشاره به اين روایت می کردند: هرگاه دیدید علما بر در خانه ملوک میروند بگویند بد علمایی هستند و بد ملوکی و اگر دیدید ملوکان بر در خانه علما می روند بگویند خوب علمایی هستند و خوب ملوکی.
اصلی ترین دلیل شهادت ایشان، مقاومت شدید ایشان در مقابل سرمایه گذاری وسیع وهابیون در شهر اهواز و بخصوص مناطق فقیرنشین از جمله شلنگ آباد می باشد. ایشان از حدود دو سال پیش و پس از نقش فعالش در مهار ناآرامی های شهر اهواز (که وهابیون نقش فعالی در تحریک مردم ایفا کردند) همواره در معرض خطر قرار داشت و بارها تهدید به مرگ شده بود و وهابیون با شایعه سازی های بسیار زیاد سعی داشتند که ایشان را " مخبر" و "جاسوس" جلوه دهند در صورتی که بهتر است بدانید شيخ هشام تا پارسال خانه اي از خود نداشت و همين سال قبل موفق شد از اجاره نشيني خلاص شود و خانه اي در کوی رزمندگان (یکی از فقیرنشین ترین نقاط اهواز) براي خود دست و پا كند. و آیا کسی که "مخبر" و "جاسوس" است نباید وضع مالی اش آنقدر خوب باشد که حداقل بتواند خانه ای از خود داشته باشد؟

آثار شهید: الکلمات امام السبط الشهید(به عربی پیرامون امام حسین (ع) و قیام عاشورا)

عکس : خبرگزاری رسا
مطلب:sadegh56.blogfa.com

حجت‌الاسلام میرطاهر سرمست‌زاده فرزند میرعوض، در بهار سال 1344 شمسی در روستای صلوات از توابع مشکین شهر متولد شد. وی بعد از تحصیلات ابتدایی، برای فراگیری علوم حوزوی رهسپار حوزه علمیه ملا ابراهیم اردبیل شده و نزد اساتید این حوزه به کسب دانش پرداخت.

حجت‌الاسلام میرطاهر همزمان با تحصیل دروس حوزه، به عنوان بسیجی عازم جبهه‌های حق علیه باطل گردید و در تاریخ 30 دی ماه 1366 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
طاهر
مادر وی درباره زمان تولد فرزند شهیدش می گوید: وقتی طاهر متولد شد، دوست همسرم، روحانی معروف روستا که همه به او شیخ می گفتند، اسم بچه ام را طاهر گذاشت. میرطاهر عاشق طبیعت و گل و گیاه بود.
وقتی از حوزه علمیه به روستا می آمد، به بچه هایی که در مسجد نماز می خواندند، جایزه می داد.
در یکی از مرخصی هایش گفت: می خواهد در اردبیل ازدواج کند. رابطه فامیلی دوری با خانوادۀ همسرش داشتیم.
مداح
خواهر شهید می گوید: هاشم و میرطاهر دو دوست قدیمی بودند و در مدرسه ملاابراهیم درس می خواندند. میرطاهر علاقه زیادی به نوحه خوانی داشت و برای مداحی به روستاهای اطراف می رفت.
بعد از شهادت هاشم، میرطاهر افسوس می خورد و همیشه آرزو داشت و می‌گفت: کاش من هم شهید می شدم.
فراق
همسر شهید نقل می کند: وقتی منتظر تولد فرزندمان بودیم، عازم جبهه بود. با اصرار به او گفتم: بمان تا مسافرمان از راه برسد. اما او قبول نکرد. به دلم افتاده بود که دیگر او را نمی بینم. بند پوتینش را بسته و یقه پیراهن او را مرتب نمودم. قرآن را بوسید و از خانه بیرون رفت.
چشمم به راهی که رفته بود خیره ماند؛ لحظه ای ایستاد. پرسیدم: چیزی جا مانده ؟. جواب داد: نه. بعد ادامه داد: اگر فرزندم دختر بود او را طاهره و اگر پسر بود او را طاهر بگذار.
اشک من سرازیر شد و گفتم: نمی شود که پدر و پسر همنام باشند!.
جگر گوشه
مادر شهید می گوید: آرزو داشت فرزند اول او دختر باشد که چنین شد، ولی افسوس خود نتوانست فرزندش را ببیند.
وقتی خبر شهادت طاهر را شنیدم، چند روزی حال خوشی نداشتم و نمی توانستم باور کنم جگر گوشه ام را دیگر هیچ وقت نخواهم دید!. هشت سال طول کشید تا جنازه اش را آوردند.
عقرب قیامت
حجت الاسلام اکبر عباس زاده دوست شهید نقل می کند: شهید میرطاهر در سالن مدرسه ملاابراهیم با صدای دلنوازی أذان می گفت. طلبه ها به صدای أذانش از حجره ها بیرون آمده و به او بلال حبشی می گفتند.
موقع نماز صبح مشغول وضو گرفتن بودم که دیدم میرطاهر از موتورخانۀ مدرسه بیرون آمد. از او پرسیدم: چی شده؟ اگر مکان موتورخانه سرد بود، درجه حرارت آن را زیاد می کردی؟. جواب داد: نه. نماز می خواندم. پرسیدم چرا آن جا؛ حجره خالی که وجود دارد؟. گفت: طلبه ها می آیند و می بینند؛ این جا راحت تر هستم.
به او گفتم: ممکن است عقرب به تو نیش بزند. جواب داد: در قیامت نباید عقرب انسان را نیش بزند؛ عقرب های دنیا چیزی نیست!.
روضه
میرجواد سرمست زاده برادرزاده شهید می گوید: بارها می گفت: برای او حمد و سوره بخوانم. یک بار ضبط صوتی آورده و گفت: برای من روضه بخوان. خجالت کشیده و گفتم: نمی توانم. دکمه ضبط را زد و از اتاق بیرون رفت؛ من هم مقداری نوحه خواندم.
حق همسایه
باز او نقل می کند: برف زیادی روی پشت بام جمع شده بود، من با میرطاهر برف ها را روی گونی قرار داده و سمت کوچه می ریختیم تا در حیاط همسایه نریزد. همسایۀ شهید (صادق احمدیان) که این وضع را می بیند، می گوید: میرطاهر! این کارها چیه؟ ما را قابل نمی دانی؟.
میرطاهر گفت: آقا صادق! گفتم شاید راضی نباشی که برف در حیاط شما بریزد.
اسب تشنه
میرجعفر سرمست زاده، برادرزاده شهید می گوید: همیشه چند رأس اسب در حیاط خانه پدربزرگ من وجود داشت. روزی میرطاهر، افسار اسبی را به من داد و گفت: اسب تشنه است.
من سوار اسب شده و با سرعت زیاد به لب رودخانه رفتم و متوجه نشدم که آب خورد یا نه!. بعد هم سوار آن شده و به سرعت برگشتم.
عمو گفت: آب خورد؟. جواب دادم: بله.
منزل ما در سرازیری قرار داشت؛ عمو گفت: سریع برو و کتاب را برای من بیاور. رفتم و آوردم. در این حال نفس نفس می زدم که لیوان آبی به من داد و گفت: بخور!.
به خاطر خستگی در اثر دویدن، نتوانستم آب لیوان را بنوشم. عمو گفت: میرجعفر! اسب هم در اثر دویدن نتوانسته آب بیاشامد. دوباره اسب را کنار رودخانه ببر تا آب بخورد.
منبع: کتاب علمداران عشق، سید محمود مهدوی، ص 346-341