***** شمیم کرامت = نسیم مهدویت *****

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
***** شمیم کرامت = نسیم مهدویت *****


ز قربان تا غدیر یک هفته باقیست
علی مولای ما فرخنده ساقیست
از این رو عطر یاس و سوسن آید
شمیم ناز و بوی گلشن آید

مهم ترین ایرادى که در مورد روایت غدیر مى‏شود، این است که" مولى" معانی مختلفی دارد، از جمله به معنى دوست و یار و یاور ، از کجا معلوم که در این جا معنای سرپرستی مراد باشد، نه دوستی ؟
پاسخ این است که ما قبول داریم که لفظ « مولی » مشترک لفظی است و باید در تشخیص یک معنا از میان معانی متعدد به قرینه رجوع کرد ، به همین خاطر می گوییم :
قرائن متصل و منفصل قولی و مقامی زیادی این حدیث را فرا گرفته است مانند این که خداوند این روز را روز اکمال دین قرار داده است . مانند این که خداوند برای ابلاغ مولویت مورد بحث ، به پیامبر در قبال خطرات احتمالی تأمین می دهد . مولویتی که احتیاج به تأمین دارد ، مسئله سیاسی و حکومتی است ، نه صرف دوستی و محبت - البته به شرط قبول این که شأن نزول آیه اکمال در روز غدیر است - از قرائن دیگر وضعیت زمانی و مکانی اعلام این مولویت است که بیش از هر چیز قرینه می شود که مقصود از مولی سرپرستی است ، زیرا هر ناظر بى‏طرفى مى‏داند تذکر و یادآورى دوستى على نیاز به این همه مقدمات و تشکیلات و خطبه‏خوانى در وسط بیابان خشک و سوزان و متوقف ساختن جمعیت و گرفتن اعتراف هاى پى در پى از جمعیت ندارد. دوستى مسلمانان با یکدیگر یکى از بدیهى‏ترین مسائل اسلامى است که از آغاز اسلام وجود داشته است.
و آنگهى این مطلبى نبود که پیغمبر تا آن زمان آن را تبلیغ نکرده باشد، بارها آن را تبلیغ کرده بود.
چیزى نبود که از ابراز آن وحشت داشته باشد تا خدا به او دلدارى تامین دهد.
مساله‏اى نبود که خداوند با این لحن که" اگر ابلاغ آن را نکنى ،تبلیغ رسالت نکرده‏اى" با پیامبرش سخن بگوید.
همه این ها گواهى مى‏دهد مساله فوق یک دوستى ساده و عادى بوده که جزء الفباى اخوت اسلامى از روز اول اسلام محسوب مى‏شده است.
به علاوه اگر منظور بیان یک دوستى ساده بود، چرا پیامبر قبلا از مردم اقرار مى‏گیرد :
ا لست اولى بکم من انفسکم‏
؛ آیا نسبت به شما از خودتان سزاوارتر و صاحب اختیارتر نیستم؟ آیا این جمله هیچ تناسبى با بیان یک دوستى ساده دارد؟
نیز دوستى ساده جاى این نداشت که مردم حتى عمر به على با این جمله« اصبحت مولاى و مولا کل مؤمن و مؤمنه؛ اى على!مولاى من و مولاى هر مرد و زن مسلمان شدى»تبریک و تهنیت بگویند و آن را یک موفقیت تازه بشمرند .
مگر على تا آن روز به عنوان یک مسلمان عادى که دوستیش بر همه لازم است ،شناخته نشده بود، مگر دوستى مسلمانان با یکدیگر چیز تازه‏اى بود که نیاز به تبریک داشته باشد، آن هم در سال آخر عمر پیامبر ؟!
به علاوه رابطه‏اى میان حدیث ثقلین و تعبیرات آمیخته با وداع" پیامبر" با دوستى على مى‏تواند وجود داشته باشد. دوستى ساده على با مؤمنان ایجاب نمى‏کند که پیامبر او را در ردیف قرآن قرار دهد .
آیا هر ناظر بى‏طرفى از این تعبیر نمى‏فهمد که رهبرى مطرح است، زیرا قرآن بعد از رحلت پیامبر نخستین رهبر مسلمانان و بنا بر این اهل بیت
دومین رهبر بوده‏اند؟(1)

پی نوشت :
1. مکارم شیرازی ، تفسیر نمونه، ج‏5، ص 16- 17 ، دار الکتب الاسلامیه .

......;;;;;;;;;;;;;
در ابتدا باید اشاره شود اینکه اعمال بدون ولایت مورد قبول خداوند واقع نمی‌شود، سخنی است که در برخی روایات آمده است، مثلاً از امام باقر(ع) رسیده :
«افضل البقاع ما بین الرکن والمقام، ولو أنّ عمّر ما عمّر نوح، یصوم النهار ویقوم اللیل فی ذلک المکان، ثمّ لقی الله بغیر ولایتنا لم ینفعه ذلک شیئاً؛(1) اگر کسی به اندازه عمر نوح عمر کند و در بهترین محل که بین رکن و مقام است ،روزها را روزه و شب‌ها مشغول عبادت باشد، اما بدون ولایت ما (اهل بیت ) از دنیا برود، آن عبادت‌ها برای او هیچ نفعی نخواهد داشت».
از امام صادق(ع) آمده:
«فوالله لو أنّ رجلاً عبد الله عمراً ما بین الرکن و المقام، ثمّ مات ولم یجیئ بولایتنا لأکّبه الله فی النار على وجهه؛(2) سوگند به خدا اگر کسی تمام عمر، خدا را بین رکن و مقام عبادت کند، سپس از دنیا برود، در حالی که ولایت ما را نداشته باشد، خداوند او را با صورتش در آتش می‌اندازد».
تنها راه نجات بعد از توحید و نبوت اعتقاد به ولایت اهل بیت است . برادران اهل سنت نیز به ولایت اهل بیت باور دارند ولی آنها ولایت را تنها به معنای محبت و دوستی می‌دانند و شیعیان غیر از محبت امامت و سرپرستی امت بعد از پیامبر را نیز معتقدند.
در هر صورت برادران اهل سنت نیز به ولایت اهل بیت به معنای محبت آنان اعتقاد دارند . از این رو امام شافعی که از امامان چهارگانه اهل سنت است ، گفته است:
یا آل رسول الله حبّکم ** فرضٌ من الله فی القرآن أنزله
یکفیکم من عظیم الشأن أنکم ** من لم یصلّ علیکم لا صلاة له(3)
ای آل بیت رسول خدا !بر اساس حکم خداوند در قرآن کریم محبت شما واجب است. در عظمت و افتخار شما همین کفایت می‌کند که اگر کسی در تشهد نمازش بر شما صلوات نفرستد،‌نماز او ادا نشده است.
محبت اهل بیت(ع) بر اساس این است که قرآن فرمود:
«قل لا أسئلکم علیه أجراً إلاّ المودة فی القربى؛(4) بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالت خود نمی‌خواهم جز دوست داشتن اهل خودم».
از این که شیعه و سنی در تشهد نماز روز پنج بار به طور واجب بر اهل بیت صلوات می‌فرستند ،معلوم می‌شود که ولایت اهل حقیقتی انکار ناپذیر است و شیعه و سنی آن قبول دارد ولی تفاوت تنها در این است که برادران اهل سنت ولایت را تنها محدود به محبت می‌دانند.
زمخشری عالم بزرگ اهل سنت در تفسیر کشاف نقل کرده که رسول خدا فرمود:
«من مات على حبّ آل محمد مات شهیداً، ألا ومن مات على حبّ آل محمد مات مغفوراً له، إلا من مات على حبّ آل محمد مات مؤمناً مستکمل الایمان، ألا من مات على بغض آل محمد جاء یوم القیامة مکتوباً بین عینه آیسٌ من رحمة الله؛(5) کسی با حبّ آل پیامبر بمیرد، شهید از دنیا رفته است.کسی که بر حبّ آل محمد پیامبر از دنیا برود، آمرزیده شده از دنیا رفته است. کسی که با حبّ پیامبر از دنیا برود، مؤمن و با ایمان کامل از دنیا رفته است. کسی که با بغض و دشمنی با آل پیامبر از دنیا برود ، در حالی وارد محشر می‌شود که در بین دو چشم او و در پیشانی او نوشته شده این شخص از رحمت خدا مأیوس است».
همه مسلمانان اعم از شیعه و سنی معتقد به ولایت اهل بیت هستند و تبلیغ ولایت در ادامه تبیلغ توحید و یکتاپرستی است و منافاتی با هم ندارد.
اگر ولایت مورد نظر را در روایات وارد شده ، به معنای ولایت نزد شیعیان بدانیم ، تنها آن گروه ا هل از سنتی که ولایت را با وجود پی بردن به حقانیت آن انکار کنند ، عبادت آنها سودی برایشان نخواهد
داشت
پی‌نوشت‌ها:
1. وسایل الشیعه، ج 1، ص 90، نشر دار الاحیاء التراث العربی، بیروت 1391ق.
2. مجمع البیان، ج 7، ص 39، نشر دار المعرفة، بیروت 1406ق.
3. نقل از: فضایل الخمسه من الصحاح السته، ج 2، ص 81.
4. شورى (42) آیه 33.
5. کشاف، ج 4، ص 220.

گل [=times new roman]علی زیبایی هر سرنوشت است..........................................اگر الگو شود عالم بهشت است @};-

[=arial][=times new roman]بسم الله الرّحمن الرّحیم

مرحوم شیخ صدوق: محمدبن علی بن بابویه با إسناد خود ازمفضل بن عمر روایت میکند که:

من به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم:

به چه سبب علی ابن ابی طالب علیه السّلام تقسیم کننده بهشت و جهنّم شده است؟!
[=arial]
[=times new roman]
حضرت گفتند: به سبب آنکه محبت به او ایمان است وعداوت با اوکفراست وتحقیقا بهشت فقط برای اهل ایمان آفریده شده است

وجهنّم فقط برای اهل کفرخلقت گردیده است .بنابراین علی علیه السّلام بدین علت قسمت کننده بهشت وجهنم است

و دربهشت داخل نمیشوند مگراهل محبت او ودرجهنم داخل نمیشوند مگراهل عداوت وبغض او.

مفضّل گفت: ای پسر رسول خدا بنابراین انبیاء و اوصیای آنان هم علی را دوست داشته اند ودشمنانشان اورا مبغوض داشته اند؟!

حضرت فرمودند: آیا ندانسته ای که پیغمبرخدا صل الله علیه وآله در روز خیبرگفت: هرآینه حتما من پرچم و لوای جنگ رافردا به مردی میسپارم که خدا و رسولش را دوست دارد

وخدا و رسولش نیزاورا دوست دارند. واو از میدان کارزار برنمیگردد،مگرخداوند به دست او فتح وظفررا نصیب خواهد نمود؟! گفتم :آری!

فرمود: آیا ندانسته ای که چون یک پرنده ی بریان برای رسول خدا صل الله علیه وآله آوردند،آن حضرت به خداوندعرض کرد: بار پروردگارا!محبوب ترین مخلوقاتت رابیاورتا او با من ازاین پرنده بخورد!

ومقصود از أحبّ خلق إله به سوی خداعلی بود؟ گفتم:آری!

حضرتش فرمود: آیا ممکن است که أنبیای خداوند و رسل او و اوصیای آنها علیهم السلام دوست نداشته باشند مردی راکه خدا و رسولش او رادوست داشه باشند و وی نیز خداو رسولش رادوست داشته باشد؟!

گفتم: نه.

حضرت فرمود بنابراین ثابت شد که : تمامی پیامبران خدا ومرسلین ازآنهانیز و تمامی مومنان محبّ و دوستدارعلی بن ابیطالب هستند

وهم چنین ثابت شد که:تمامی مخالفین آنها دشمن او و دشمن تمامی دوستداران واهل محبت او میباشند. گفتم: آری.

حضرت فرمود: بنابراین داخل بهشت نمیشود مگرکسی که علی را دوست داشته باشد،خواه از پیشینیان باشد و خواه ازپسینیان .

پس روی این استدلال علی قسمت کننده بهشت وجهنم است.

مفضل بن عمردراینجا میگوید به حضرت عرض کردم: ای پسررسول خدا! اندوه وغصه را ازمن زدودی،خداوند غصه واندوهت را بزداید!

ازآنچه خداوندتعالی به تویاد داده است قدری بیشترمراتعلیم کن! حضرت فرمود: بپرس ای مفضل!

من گفتم میپرسم ای رسول خدا: بنابراین آیا علی بن ابیطالب دوستان ومحبین خودرا دربهشت داخل میکند و دشمنان و مبغضین خود را درجهنم وارد مینماید

و یا رضوان که دربان بهشت است ومالک که پاسدار دوزخ است آنها را وارد در بهشت و جهنم مینمایند؟!

حضرت فرمود: ای مفضل! آیا ندانسته ای که خداوندتبارک وتعالی دوهزارسال قبل ازاینکه عالم راخلقت فرماید وپیامبران درآن موقع فقط ارواحی بودند بدون اجساد،

پیغمبرش را درحالیکه روح بود به سوی سایر پیمبران مبعوث فرمود؟! گفتم: آری.

حضرت فرمود: آیا ندانسته ای که پیامبر آنها را دعوت به توحید خدا واطاعت او و پیروی از امر او نمود و بر این امرآنها را بشارت به بهشت داد

وکسانی که از اجابت و پذیرش دعوتش سرباز زدند وانکار کردند تهدید به آتش کرد؟ گفتم: آری!

حضرت فرمود: آیا پیغمبراکرم صل الله علیه وآله وسلم خودش ضامن ومتعهد چیزی را نیست که از جانب پروردگارش وعده داده است ویا تهدید نموده است؟! گفتم: آری.

حضرت فرمود: آیاعلی بن ابیطالب علیه السلام خلیفه رسول خدا و امام برای امت وی نیست؟ گفتم:آری.

حضرت فرمود: آیا رضوان، دربان بهشت و مالک،نگهبان دوزخ ازجمله فرشتگان و طلب غفران کنندگان برای شیعیان امیرالمومنین علیه السلام نیستند؛

آن شیعیانی که به برکت محبت او نجات پیدانمودند؟! گفتم: آری.

حضرت فرمود: بنابراین دراین صورت علی بن ابیطالب تقسیم کننده بهشت وجهنم است از ناحیه رسول الله صل الله علیه وآله

و رضوان ومالک از امراو که از امر خداوند تبارک وتعالی نشأت گرفته است عمل میکنند. و از امر او به وجود آمده اند.ودرتحت امر او می باشند.

ای مفضل! این مطلب رابگیر،زیرا آن از علوم مخزون و مکنون و پنهان است که کسی را بدان دسترس نیست وآن را پنهان بدار و برای کسی بازگو مکن

مگرآنکه اهلیت شنیدن و دریافت نمودن این گونه استدلال را داشته باشد.

در دو محور نکته های در باره جریان غدیر می ارایه می شود:
الف_ جایگاهی که برای ابلاغ پیام مزبور انتخاب شده بود، نقطه‏ای بود که غیر از اهل مکه همه حجاج از آن عبور می‏کردند و در آن جا همه حجاج وجود داشتند.
در ضمن شاید طرح مسئله در مکه مخالفت بسیار جدی در پی داشت ، زیرا حضرت علی (ع) بسیاری از سران قریش و اهل مکه را کشته بود . اعلان ولایت و پذیرش در آن جا دشوار می‌نمود و خوف فتنه می‌رفت . این مسئله می‌تواند از پایان آیه ابلاغ"... والله یعصمک من الناس"(1) خداوند تو را از (شر) مردم حفظ خواهد کرد ، به دست آید.
شاید انتخاب آن مکان به آن دلیل باشد که اگر در ضمن اعمال حج، این عمل انجام می‏شد، برجستگی لازم را پیدا نمی‏کرد و شکوه تاریخی آن محو می‏گردید. از همین‏ رو مکان مستقل و زمانی جدا از دیگر اعمال انتخاب شد که در عین امکان اجتماع عظیم مسلمانان، این مطلب به عنوان خبری کاملاً تازه و نو، توسط حجاج به بلاد مختلف اسلامی پخش شود ، تا برجستگی و شکوه و طراوت آن بهتر حفظ گردد.
در این جا می‌توانست شواهد و قرائنی جمع شود که این مسئله را برجسته نماید، مانند اعلان تنها یک واقعه ، نه چیز دیگر ، نگه داشتن مردم در زیر آفتاب سوزناک ، برگرداندن کسانی که به جلو رفتند و منتظر ماندن برای کسانی که عقب ماندند ، فرصت کافی برای اعلان و بیعت کردن دیگران با علی (ع) ، در حالی که در ایام حج در مکه در روز‌های اول که فرصت کافی وجود داشت ، حضرت علی در یمن بود و در مکه حضور نداشت . در روز‌های آخر به مکه می‌رسد که اعمال حج به صورت فشرده بوده است.
البته در تاریخ دیدیم که چگونه با این همه تمهیدات ، اصل مسئله از مسیر خود منحرف شد. . کسانی این مسئله را انکار کردند که در آن جمعیت حضور داشتند ، پس اگر حتی در مکه انجام می‌شد ، چه فرقی در اصل مسئله داشت ؟ در حالی که امروز می‌بینیم با توجیهاتی چون "ولایت" به معنای دوستی است ، حقانیت ولایت و امامت حضرت علی (ع) را انکار می‌کنند، پس برای کسانی که نخواهند حقیقت را قبول نمایند، توجیهات ، در صورت اعلان در مکه نیز وجود‌ داشت .
از این گذشته :
اولاً:‌به فرض کلمه مولا در حدیث غدیر از کلمات چند منظوره تلقی شود و هر کسی برداشت خاصی از آن بنماید، جای تردید نیست که این تعبیر در کلام حضرت متأثر از روش وحی و قرآن کریم است. در قرآن کریم در مسایل متعدد و مختلف برای بیان مقاصد الهی از کلماتی استفاده شده که چندین معنا برای آن وجود دارد ، ولی همان کلمات به دلیل اسراری که برای ما نهفته است، به کار گرفته شده، در این باره آیات فراوانی قابل طرح است .
در کلّ همان طور که قرآن کریم در بسیاری موارد از کلمات به اصطلاح متشابه استفاده کرده ، حقایقی را بیان داشته و سبب و حکمت آن برای کسی به خوبی روشن نیست، پیامبر(ص) نیز در برخی موارد از جمله جریان غدیر از این روش قرآنی استفاده کرده ، ولایت را با کلمه «مولا» بیان کرده است .
سرّ اصلی و حکمت واقعی آن شاید به خوبی برای کسی روشن نباشد . این هیچ گونه محذوری ندارد، بلکه در عرف حقایق وحیانی مطرح است.
دوم: پیامبر(ص) در مقام بیان ولایت امیرمؤمنان در روز غدیر از قرآن کریم تبعیت کرده است چون در قرآن کریم نیز جریان ولایت با واژه «ولی» بیان شده : «إنّما ولیّکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکوه و هم راکعون؛(2) ولی شما تنها خدا و پیامبر او است و کسانی که ایمان آورده‌اند. همان کسانی که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند».
بر اساس منابع شیعی و سنی این آیه در شأن امیر مؤمنان(ع) نازل شده مثلاً قوشجی که از علمای بزرگ اهل سنت است ،در شرح تجرید الاعتقاد تصریح نموده که به اجماع مفسران این آیه درباره علی(ع) نازل شده است.(3) این آیه که نزد شیعیان معروف به آیة ولایت است، در مقام بیان ولایت علی(ع) از کلمه «ولی» استفاده کرده است.
بنابر این اگر در خطبة غدیر حضرت پیامبر در مقام اعلان ولایت امیرمؤمنان به عنوان سرپرست امت و جانشین بعد از خود از کلمه مولا استفاده کرده ،ممکن است به دلیل تأسّی به قرآن بوده باشد.
سوم: دلایل و شواهدی بسیاری در روز غدیر رخ داده که هر کدام برای کسی که در پی دانستن حقیقت باشد ،نشانه هدایت و دلیل روشن به معنا مولا در کلام پیامبر است، مثلاً هیچ عاقلی نمی‌پذیرد که حضرت پیامبر آن همه مردم مسافر را آن مدت در آفتاب گرم نگاه دارد تا دوستی علی(ع) را به آن ها اعلان کند. از نحوه رخداد غدیر به خوبی معلوم است که حضرت در خطبه غدیر مرادش اعلان سرپرستی امت و جانشین بعد از خود بوده است، و گرنه برای بیان محبت و دوستی آن همه مقدمات لازم نبود ،به خصوص آن که این رخداد در حجة‌الوداع و روزهای آخر عمر حضرت پیش آمده است.
از این گذشته در همان خطبه غدیر حضرت پیامبر قبل از اعلان خلافت و ولایت امیر مؤمنان با تعبیر «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه» این جمله را خطاب به مردم فرمود:
«ألست أولى بکم من أنفسکم؛ آیا من در حق تسلط و ولایت و سرپرستی بر شما از خودتان سزاوارتر نیستم؟» همه گفتند: بلى یا رسول الله؛ آری شما سزاوارتر هستید.
آن گاه حضرت فرمود: «هر کس من مولای اویم،‌ علی مولای اوست».
از این معلوم می‌شود که کلمه مولا در کلام حضرت به معنای سرپرستی است و نه دوستی.(4)
همان طور که کلام پیشین حضرت به معنای سرپرستی است.
چهارم: خلافت و جانشینی امیر مؤمنان(ع) غیر از جریان غدیر در چند مورد دیگر نیز از سوی پیامبر ابلاغ شده است، مثلاً در جریان یوم الدار، حدیث یوم الدار و حدیث منزلت، حدیث ثقلین و مانند آن ها درباره جانشینی امیر مؤمنان سخن گفته شده ، این روایات غیر از منابع شیعی در کتاب‌های اهل سنت نیز به صورت متواتر نقل شده است.
پس به دلایل گوناگون کلمه مولا در حدیث غدیر مفهوم روشنی دارد . هرگز نمی‌توان آن را به معنای دوستی در آن رخداد تلقی کرد. پیامبر در مکه و در عرفات و منی نیز خواست که مسله ولایت را ابلاغ کند ، ولی بر اثر سر و صدای عده ای موفق نشد .
یکی از دلایل این که مولا به معنای پیشوایی است ، این که در شعر حسان که به مناسبت عدیر سروده ، مولا به همین معنا آمده است. (5)

پی‌نوشت‌ها:
1.مایده(5) آیه67.
2. همان، آیه 55.
3. سیمای اهل بیت در عرفان امام خمینی، ص 208، نشر مؤسسه آثار امام خمینی 1387ش.
4. مرتضى مطهری، مجموعه آثار، ج 4، ص 868، نشر صدرا 1374ش.
5.الغدیر ،ج2 ،ص34 نشر دارالکتب الاسلامیه ،تهران 1366 ش؛
محمد سعیدی مهر، آموزشی کلام اسلامی، ج2 ،ص165 ، طه ،قم،1383 ش.

امام کاظم (علیه السلام)

ولایت على (علیه السلام) درکتاب هاى همه پیامبران ثبت شده است وهیچ پیامبرى مبعوث نشد،
مگر با میثاق نبوت محمد (صلوات الله علیه وآله) و امامت على (علیه السلام)

دلایل برای حقانیت خلافت امیرالمؤمنین، علی(ع) فراوان است. "علامه ‌حلی" در کتاب "نهج الحق" برای اثبات امامت و ولایت علی(ع) به هشتاد و هشت مورد از قرآن استناد نموده که بنابر احادیثی که در کتاب های مشهور اهل سنت از پیامبر(ص) نقل شده است، همة آن‌ها نمایانگر ابعاد شخصیت و امامت علی(ع) می‌باشند.
"قاضی نور الله تستری" در کتاب "احقاق الحق" نود و چهار مورد دیگر از قرآن را با استناد از سی و هفت کتاب معتبر از اهل سنت در اثبات امامت و ولایت علی(ع) نقل کرده است.(1)
اما در مورد این که ما در این فرصت اندک همه‌آن‌ها را برای شما بنویسیم، مقدور نیست، بلکه تنها به ذکر چند دلیل اکتفا می‌شود.
در آغاز، توجه شما را به چند نکته جلب می‌کنیم:
1ـ پیامبر(ص)‌در راه تبلیغ دین اسلام به مدت بیست و سه سال تلاش کرد و توانست حکومت اسلامی را تشکیل دهد تا در پرتو آن،‌احکام دین پیاده شود. سرانجام در سال یازدهم هجرت دیده از جهان فرو بست.
با رحلت حضرت هر چند وحی و نبوت پایان یافت ولی وظایفی که بر دوش حضرت بود (غیر از مسؤولیت اخذ و ابلاغ وحی) پایان نیافت، بنابر این لازم بود پس از درگذشت حضرت فردی با ویژگی های لازم وظایف و مسئولیت های مذکور را بر دوش گیرد، آن دو چیز بود: یک تفسیر و تبیین معصومانه از دین یا مرجعیت دینی و دیگری رهبری سیاسی جامعة اسلامی که در پرتو آن، دین تقویت گردد و احکامش اجرا شود. این دو وظیفه، وظایف امامت و رهبری جامعه اسلامی است.
2ـ به مقتضای رهنمود عقل می گوییم: اگر فردی در پی اصلاح و هدایت مردم با زحمات فراوات و در طول سالیان دراز طرحی را پیاده کند و برای جامعه بشری، روش با ارزشی را ابلاغ نماید و آن را به اجرا بگذارد، طبیعی است که بایستی برای بقا و استمرار آن بلکه رشد و بالندگی آن چاره اندیشی نماید و به هیچ وجه روا نیست بنایی را که با زحمات فراوان آن را تأسیس نموده است، برای حفظ آن از خطرات آینده، هیچ نوع پیشگیری به عمل نیاورد و متولی و مسؤولی را برای حفظش معرفی ننماید.
پیامبر اسلام(ص) طرحی را پایه گذاری کرد؛ بهترین دین را به مردم عرضه کرد، و آن را جاودانه معرفی نمود. با آوردن این دین تحول عمیقی در جهان بشریت ایجاد کرد و شالوده تمدنی بزرگ را پی ریزی نمود، نیز فرهنگ جزیرة العرب را از جاهلیت به مدنیت سوق داد؛ مردم پراکنده را متحد کرد و حکومت مرکزی تشکیل داد. با توجه این امور معقول نیست که برای رهبری آینده فکری نکرده و چاره ای نیاندیشیده باشد.
با مراجعه به تاریخ صدر اسلام، و با در نظر گرفتن اوضاع منطقه و وجود دشمنانی چون حکومت روم و ایران و منافقان، و نوپایی جامعه دینی و عدم استحکام عقاید و اصول و احکام دینی، معقول نیست. این آیین با ارزش را بدون رهبر به حال خود رها کند. حکمت، آگاهی و ژرف اندیشی پیامبر(ص) ایجاب می‌کرد که در این باره اقدام نماید.
3ـ حال که به حکم خِرَد لازم است که پیامبر(ص) برای آینده چاره اندیشی کند، در این خصوص دو گونه متصور است: یکی این که فردی را برای جانشینی مشخص کند و راه آینده را با جانشین فردی ترسیم نماید؛ دیگر این که این کار را بر عهده مردم بگذارد. باتوجه به واقعیت های آن زمان و محتوای دین و عدم سابقه در تعیین رهبری توسط مردم و ... گزینة‌دوم نادرست به نظر می‌رسد و گزینة اوّل خرد پسند است. یک سری آیات و روایات نیز به این سخن دلالت دارد.
آری پیامبر امام علی(ع) را جانشین خویش معرفی کرد. حضرت در این باره از راه‌های متعددی وارد شد:
یکی از راه‌ها بیان ذکر فضایل، برتری‌ها ولیاقت های بی مانند علی بن ابی طالب(ع) است، به گونه ای که به فرض
اگر پیامبر فردی را برای جانشینی معیّن نکرده باشد، با توجه به رهنمودهای وحیانی و عقلانی، مسلمانان وظیفه داشتند رهبری بهترین فرد؛ یعنی علی را بپذیرند.
روایات نبوی در این خصوص بسیار است، از جمله فرمود: "علی سرور و سالار مؤمنان، امام پرهیزگاران و خاتم الوصیین است".
علی حجت خدا، پرچم هدایت،‌منار ایمان و تقسیم کننده بهشت و جهنم است.
علی وارث من، وارث علم من، امیرمؤمنان و بهترین جانشین من است.
علی صاحب سرِّ من، صاحب پرچمِ من، باب علم من و اولین مسلمان است.
علی داناترین فرد از امت من و عادل ترین آنان است.
من و علی دو پدر این امت هستیم".(2)
و روایاتی نیز هست که به بیان لزوم پیروی از اهل بیت، به ویژه به بیان امامت امام علی(ع) پرداخته است. این روایات بسیار است، از جمله:
1ـ حدیث یوم الدار: بعد از گذشت حدود سه سال از بعثت پیامبر و دعوت مخفی حضرت، خدا پیامبرش را مأمور ساخت که دعوت خویش را آشکار سازد که آیه "و انذر عشیرتک الاقربین"(3) در این مورد نازل شد. پیامبر(ص) بزرگان بنی هاشم را جمع کرد و فرمود: "من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام. خداوند به من دستور داده است که شما را به آن دعوت کنم. کدام یک از شما مرا در نشر این آیین یاری می‌کند تا برادر، وصی و جانشین من میان شما باشد"؟
حضرت سه بار این سخن را تکرار کرد و هر سه بار تنها علی(ع) آمادگی خود را اعلان نمود.(4)
2ـ حدیث منزلت: پیامبر بزرگ اسلام(ص) منزلت و مقام امیرمؤمنان(ع) را نسبت به خود، همان منزلت و مقام هارون به موسی معرفی کرد و فرمود: "ای علی، تو نسبت به من همانند هارون برای موسی هستی،‌جز این که هارون پیامبر بود ولی بعد از من پیامبری وجود ندارد. بنابراین تو به غیر از مقام نبوت همه مقام های هارون را داری".(5)
قرآن می‌گوید: هارون برادر،(6) وزیر(7) و خلیفه حضرت موسی بود.(8)
بنابراین امام علی(ع) وصی، وزیر و جانشین پیامبر است.
3ـ حدیث سفینه: پیامبر (ص) اهل بیت خویش را به کشتی نوح تشبیه کرد که هر کس بر آن نشست، نجات یافت و هر کس از آن تخلف کرد، هلاک شد.(9) بنابراین باید مسلمانان به اهل بیت پناه ببرند و این یگانه راه است، همانگونه که پناه بردن به کشتی نوح یگانه راه نجات بود.
4ـ حدیث امامان امت یا حدیث نجوم: پیامبر(ص) فرمود: "همان گونه که ستارگان وسیله نجات اهل زمین از غرق شدن در دریا هستند، اهل بیت من نیز مایه نجات امت از دو دستگی هستند. اگر گروهی از عرب‌ها با آنان به مخالفت برخیزند، دچار اختلاف و در نتیجه حزب شیطان می گردند".(10)
بنابراین امت پیامبر(ص) می بایست به پیروی از اهل بیت اهتمام ورزند تا به رستگاری برسند.
5ـ حدیث ثقلین: پیامبر(ص) بارها امتش را به تمسک به دو چیز پر ارزش (قرآن و اهل بیت) سفارش نمود و فرمود: "تمسک به این دو مایه هدایت است. این دو تا روز قیامت با هم هستند".(11)
بنابراین، همان گونه که قرآن به حق است، اهل بیت پیامبر هم به حق اند و تمسک به هر دو واجب.
6ـ حدیث غدیر: پیامبر اسلام(ص) در بازگشت از حجة الوداع مسلمانان را در محلی به نام "غدیر خم" جمع نمود و به همگان اعلان نمود که بعد از من علی مولا و رهبر شما است.(12)
افزون بر این‌ها یک سری از آیات قرآن با توجه به تفسیر و تبیین پیامبر(ص) در این باره به خوبی بر امامت حضرت علی(ع) دلالت دارد، مانند:
1ـ آیه تبلیغ (مائده (5) آیه 67)؛
2ـ آیة‌ولایت (مائده آیة 55)؛
3ـ آیة‌اولی الامر (نساء (4) آیه‌59)؛
4ـ آیه صادقین (برائت (9) آیه 119)؛
5ـ آیه قربی (شوری (42) آیه 23)؛
6ـ آیه کمال دین و تمام نعمت (مائده، آیه 4)؛

پی‌نوشت‌ها:
1. ر.ک: معارف اسلامی، جمعی از نویسندگان، سمت، ص 213.
2. درباره سند این روایات مراجعه شود به کتاب‌های: عبقات، المراجعات، احقاق الحق والغدیر که همه از کتاب‌های اهل سنت جمع‌آوری شده است.
3. شعرا (26) آیه 214.
4. تاریخ طبری، ج 2، ص 406.
5. سیره نبوی، ابن هشام، ج 4، ص 163.
6. مریم (19) آیه 53.
7. طه (20) آیه 26.
8. اعراف (7) آیه 142.
9. حاکم نیشابوری، مستدرک الصحیحین، ج 3ن ص 351.
10. همان، ج 3ن ص 149.
11.صحیح مسلم، ج 7، ص 122؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 109.
12. در این باره به کتاب شرح و تفسیر خطبه پیامبر اکرم(ص) در غدیر خم، تألیف سید محمدتقی نقوی مراجعه شود.

مطلب زیر بسیار مهم و قابل تأمل است و یکی از بهترین دلایل بر اثبات غدیر، ولایت و مذهب حقه شیعه است، از عزیزان اهل ولایت میخواهیم تا در نشر این مطلب کوشا باشند
حضرت علامه حسن زاده آملی:
جناب استاد ما علّامه طباطبائى صاحب تفسیر قیّم و عظیم المیزان (رضوان الله‏ علیه) فرموده است که:
استاد ما مرحوم آقا سید على قاضى حکایت کرد که کسى از جنّى پرسیده است (و فرموده است شاید آن کس خود مرحوم قاضى بوده است): طایفه جنّ به چه مذهب‏ اند؟
آن جنّ در جواب گفت: «طایفه جنّ مانند طایفه انس داراى مذاهب گوناگون‏ اند، جز این که سنّى ندارند، براى این که در میان ما کسانى هستند که در واقعه‏ غدیر خم حضور داشتند و شاهد ماجرا بوده ‏اند». (به دلیل عمر طولانی اجنه)
راقم سطور حسن حسن ‏زاده آملى گوید:
بسیارى از صحابه در واقعه غدیر خم حضور داشته ‏اند، و به شأن نزول کریمه‏ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ‏، به رأى العین شاهد بوده ‏اند؛ و فرموده رسول خدا (صلوات الله علیه): «ألا من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله و أحبّ من أحبّه .... را به حضور عیانى شنوده ‏اند؛ و لکن هنوز بدن رسول خدا دفن نشده بود که ...،
لاجرم آن فرقه جنّ مسلمان مؤمن را (رحمة الله علیهم) بر این قوم إنس، فضل شرف است؛ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ.
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه مولانا امیرالمؤمنین‌ و اولاده المعصومین

***
منبع: هزار و یک کلمه،کلمه 335 ، حضرت علامه حسن زاده آملی

دلایل برای حقانیت خلافت امیرالمؤمنین، علی(ع) فراوان است. "علامه ‌حلی" در کتاب "نهج الحق" برای اثبات امامت و ولایت علی(ع) به هشتاد و هشت مورد از قرآن استناد نموده که بنابر احادیثی که در کتاب های مشهور اهل سنت از پیامبر(ص) نقل شده است، همة آن‌ها نمایانگر ابعاد شخصیت و امامت علی(ع) می‌باشند.
"قاضی نور الله تستری" در کتاب "احقاق الحق" نود و چهار مورد دیگر از قرآن را با استناد از سی و هفت کتاب معتبر از اهل سنت در اثبات امامت و ولایت علی(ع) نقل کرده است.(1)
اما در مورد این که ما در این فرصت اندک همه‌آن‌ها را برای شما بنویسیم، مقدور نیست، بلکه تنها به ذکر چند دلیل اکتفا می‌شود.
در آغاز، توجه شما را به چند نکته جلب می‌کنیم:
1ـ پیامبر(ص)‌در راه تبلیغ دین اسلام به مدت بیست و سه سال تلاش کرد و توانست حکومت اسلامی را تشکیل دهد تا در پرتو آن،‌احکام دین پیاده شود. سرانجام در سال یازدهم هجرت دیده از جهان فرو بست.
با رحلت حضرت هر چند وحی و نبوت پایان یافت ولی وظایفی که بر دوش حضرت بود (غیر از مسؤولیت اخذ و ابلاغ وحی) پایان نیافت، بنابر این لازم بود پس از درگذشت حضرت فردی با ویژگی های لازم وظایف و مسئولیت های مذکور را بر دوش گیرد، آن دو چیز بود: یک تفسیر و تبیین معصومانه از دین یا مرجعیت دینی و دیگری رهبری سیاسی جامعة اسلامی که در پرتو آن، دین تقویت گردد و احکامش اجرا شود. این دو وظیفه، وظایف امامت و رهبری جامعه اسلامی است.
2ـ به مقتضای رهنمود عقل می گوییم: اگر فردی در پی اصلاح و هدایت مردم با زحمات فراوات و در طول سالیان دراز طرحی را پیاده کند و برای جامعه بشری، روش با ارزشی را ابلاغ نماید و آن را به اجرا بگذارد، طبیعی است که بایستی برای بقا و استمرار آن بلکه رشد و بالندگی آن چاره اندیشی نماید و به هیچ وجه روا نیست بنایی را که با زحمات فراوان آن را تأسیس نموده است، برای حفظ آن از خطرات آینده، هیچ نوع پیشگیری به عمل نیاورد و متولی و مسؤولی را برای حفظش معرفی ننماید.
پیامبر اسلام(ص) طرحی را پایه گذاری کرد؛ بهترین دین را به مردم عرضه کرد، و آن را جاودانه معرفی نمود. با آوردن این دین تحول عمیقی در جهان بشریت ایجاد کرد و شالوده تمدنی بزرگ را پی ریزی نمود، نیز فرهنگ جزیرة العرب را از جاهلیت به مدنیت سوق داد؛ مردم پراکنده را متحد کرد و حکومت مرکزی تشکیل داد. با توجه این امور معقول نیست که برای رهبری آینده فکری نکرده و چاره ای نیاندیشیده باشد.
با مراجعه به تاریخ صدر اسلام، و با در نظر گرفتن اوضاع منطقه و وجود دشمنانی چون حکومت روم و ایران و منافقان، و نوپایی جامعه دینی و عدم استحکام عقاید و اصول و احکام دینی، معقول نیست. این آیین با ارزش را بدون رهبر به حال خود رها کند. حکمت، آگاهی و ژرف اندیشی پیامبر(ص) ایجاب می‌کرد که در این باره اقدام نماید.
3ـ حال که به حکم خِرَد لازم است که پیامبر(ص) برای آینده چاره اندیشی کند، در این خصوص دو گونه متصور است: یکی این که فردی را برای جانشینی مشخص کند و راه آینده را با جانشین فردی ترسیم نماید؛ دیگر این که این کار را بر عهده مردم بگذارد. باتوجه به واقعیت های آن زمان و محتوای دین و عدم سابقه در تعیین رهبری توسط مردم و ... گزینة‌دوم نادرست به نظر می‌رسد و گزینة اوّل خرد پسند است. یک سری آیات و روایات نیز به این سخن دلالت دارد.
آری پیامبر امام علی(ع) را جانشین خویش معرفی کرد. حضرت در این باره از راه‌های متعددی وارد شد:
یکی از راه‌ها بیان ذکر فضایل، برتری‌ها ولیاقت های بی مانند علی بن ابی طالب(ع) است، به گونه ای که به فرض
اگر پیامبر فردی را برای جانشینی معیّن نکرده باشد، با توجه به رهنمودهای وحیانی و عقلانی، مسلمانان وظیفه داشتند رهبری بهترین فرد؛ یعنی علی را بپذیرند.
روایات نبوی در این خصوص بسیار است، از جمله فرمود: "علی سرور و سالار مؤمنان، امام پرهیزگاران و خاتم الوصیین است".
علی حجت خدا، پرچم هدایت،‌منار ایمان و تقسیم کننده بهشت و جهنم است.
علی وارث من، وارث علم من، امیرمؤمنان و بهترین جانشین من است.
علی صاحب سرِّ من، صاحب پرچمِ من، باب علم من و اولین مسلمان است.
علی داناترین فرد از امت من و عادل ترین آنان است.
من و علی دو پدر این امت هستیم".(2)
و روایاتی نیز هست که به بیان لزوم پیروی از اهل بیت، به ویژه به بیان امامت امام علی(ع) پرداخته است. این روایات بسیار است، از جمله:
1ـ حدیث یوم الدار: بعد از گذشت حدود سه سال از بعثت پیامبر و دعوت مخفی حضرت، خدا پیامبرش را مأمور ساخت که دعوت خویش را آشکار سازد که آیه "و انذر عشیرتک الاقربین"(3) در این مورد نازل شد. پیامبر(ص) بزرگان بنی هاشم را جمع کرد و فرمود: "من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام. خداوند به من دستور داده است که شما را به آن دعوت کنم. کدام یک از شما مرا در نشر این آیین یاری می‌کند تا برادر، وصی و جانشین من میان شما باشد"؟
حضرت سه بار این سخن را تکرار کرد و هر سه بار تنها علی(ع) آمادگی خود را اعلان نمود.(4)
2ـ حدیث منزلت: پیامبر بزرگ اسلام(ص) منزلت و مقام امیرمؤمنان(ع) را نسبت به خود، همان منزلت و مقام هارون به موسی معرفی کرد و فرمود: "ای علی، تو نسبت به من همانند هارون برای موسی هستی،‌جز این که هارون پیامبر بود ولی بعد از من پیامبری وجود ندارد. بنابراین تو به غیر از مقام نبوت همه مقام های هارون را داری".(5)
قرآن می‌گوید: هارون برادر،(6) وزیر(7) و خلیفه حضرت موسی بود.(8)
بنابراین امام علی(ع) وصی، وزیر و جانشین پیامبر است.
3ـ حدیث سفینه: پیامبر (ص) اهل بیت خویش را به کشتی نوح تشبیه کرد که هر کس بر آن نشست، نجات یافت و هر کس از آن تخلف کرد، هلاک شد.(9) بنابراین باید مسلمانان به اهل بیت پناه ببرند و این یگانه راه است، همانگونه که پناه بردن به کشتی نوح یگانه راه نجات بود.
4ـ حدیث امامان امت یا حدیث نجوم: پیامبر(ص) فرمود: "همان گونه که ستارگان وسیله نجات اهل زمین از غرق شدن در دریا هستند، اهل بیت من نیز مایه نجات امت از دو دستگی هستند. اگر گروهی از عرب‌ها با آنان به مخالفت برخیزند، دچار اختلاف و در نتیجه حزب شیطان می گردند".(10)
بنابراین امت پیامبر(ص) می بایست به پیروی از اهل بیت اهتمام ورزند تا به رستگاری برسند.
5ـ حدیث ثقلین: پیامبر(ص) بارها امتش را به تمسک به دو چیز پر ارزش (قرآن و اهل بیت) سفارش نمود و فرمود: "تمسک به این دو مایه هدایت است. این دو تا روز قیامت با هم هستند".(11)
بنابراین، همان گونه که قرآن به حق است، اهل بیت پیامبر هم به حق اند و تمسک به هر دو واجب.
6ـ حدیث غدیر: پیامبر اسلام(ص) در بازگشت از حجة الوداع مسلمانان را در محلی به نام "غدیر خم" جمع نمود و به همگان اعلان نمود که بعد از من علی مولا و رهبر شما است.(12)
افزون بر این‌ها یک سری از آیات قرآن با توجه به تفسیر و تبیین پیامبر(ص) در این باره به خوبی بر امامت حضرت علی(ع) دلالت دارد، مانند:
1ـ آیه تبلیغ (مائده (5) آیه 67)؛
2ـ آیة‌ولایت (مائده آیة 55)؛
3ـ آیة‌اولی الامر (نساء (4) آیه‌59)؛
4ـ آیه صادقین (برائت (9) آیه 119)؛
5ـ آیه قربی (شوری (42) آیه 23)؛
6ـ آیه کمال دین و تمام نعمت (مائده، آیه 4)؛

پی‌نوشت‌ها:
1. ر.ک: معارف اسلامی، جمعی از نویسندگان، سمت، ص 213.
2. درباره سند این روایات مراجعه شود به کتاب‌های: عبقات، المراجعات، احقاق الحق والغدیر که همه از کتاب‌های اهل سنت جمع‌آوری شده است.
3. شعرا (26) آیه 214.
4. تاریخ طبری، ج 2، ص 406.
5. سیره نبوی، ابن هشام، ج 4، ص 163.
6. مریم (19) آیه 53.
7. طه (20) آیه 26.
8. اعراف (7) آیه 142.
9. حاکم نیشابوری، مستدرک الصحیحین، ج 3ن ص 351.
10. همان، ج 3ن ص 149.
11.صحیح مسلم، ج 7، ص 122؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 109.
12. در این باره به کتاب شرح و تفسیر خطبه پیامبر اکرم(ص) در غدیر خم، تألیف سید محمدتقی نقوی مراجعه شود.

[h=3]ضرورت امام شناسی
[/h]از بزرگترین، خطرناکترین و شکننده ترین انحرافاتی که در جامعه اسلامی رخ داد، انحراف از مسیر امامت بود . اگر جامعه بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله جایگاه امامت را شناخته بودند، امامت و خلافت را در حد نمایندگی قبیله ای و قومی و حداکثر رهبری سیاسی، تنزل نمی دادند و اجازه نمی دادند که کسانی بر آن جایگاه تکیه بزنند که هیچ گونه شایستگی و لیاقت در وجود آنها نبود .
قرآن کریم امامت را بالاتر از نبوت می داند; و چنین بیان می کند که ابراهیم علیه السلام بعد از نبوت و خلت (خلیل اللهی) به مقام امامت ترفیع درجه یافته است . «انی جاعلک للناس اماما» ; (1) «من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم .» و امامت و معرفی امام را باعث کمال دین و تمام کننده نعمت دانسته و بعد از آنکه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله علی علیه السلام را به خلافت و امامت منصوب می کند می فرماید: «الیوم اکملت لکم دینکم » ; (2) «امروز دینتان را برایتان کامل کردم .» و اعلام می کند که عدم معرفی امام و امامت به منزله عدم انجام رسالت 23 ساله است . (3) همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: «من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیة; (4) هر کس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است .» این حدیث به خوبی می رساند که اگر کسی امام زمان خود را نشناسد، در واقع دینی برای او ثابت نیست . فخر رازی، یکی از بزرگترین علمای اهل نت حدیث مذکور را به این صورت نقل نموده است که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «من مات ولم یعرف امام زمانه فلیمت ان شاء یهودیا وان شاء نصرانیا; (5) اگر کسی بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد پس باید به خواست خودش یا یهودی و یا نصرانی بمیرد [. ولی مسلمان از دنیا نخواهد رفت] .»
جابربن عبدالله انصاری می گوید: از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله پرسیدم امامان بعد از شما چند نفرند؟ حضرت فرمود: «یا جابر سالتنی رحمک الله عن الاسلام باجمعه، عدتهم عدة الشهور; (6) جابر! خدایت رحمت کند، از تمام اسلام از من سؤال نمودی . تعداد آنان به تعداد ماهها است .» در این حدیث سؤال از امام مساوی با سؤال از تمام اسلام دانسته شده است .
در روایت صحیحه از امام باقرعلیه السلام رسیده است که حضرت فرمود: «کل من دان الله عزوجل بعبادة یجهد فیها نفسه ولا امام من الله، فسعیه غیر مقبول، وهو ضال متحیر والله شانی ء لاعماله; (7) هر کس به خداوند عزتمند تقرب جوید با عبادتی که [تمام] تلاش خود را در انجام آن به کار برده، ولی امامی نصب شده از جانب خداوند برای او نباشد، تلاشش پذیرفته نمی شود، و گمراه و سرگردان خواهد بود، و خداوند نیز اعمال او را دشمن می دارد .»
در روایت دیگری از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله خطاب به حضرت علی علیه السلام در مورد ولایت آن حضرت می خوانیم: «لو ان عبدا عبد الله مثل ما قام نوح فی قومه وکان له مثل احد ذهبا فانفقه فی سبیل الله ومد فی عمره حتی حج الف عام علی قدمیه ثم قتل بین الصفا والمروة مظلوما ثم لم یوالک یا علی لم یشم رائحة الجنة ولم یدخلها; (8) اگر کسی به اندازه رسالت حضرت نوح در میان قومش عبادت کند، و به اندازه کوه احد طلا داشته و در راه خدا انفاق کند و عمرش طولانی شود تا هزار بار خانه کعبه را با پای برهنه زیارت کند، و سپس در میان صفا و مروه مظلومانه به قتل برسد، اگر ولایت تو را ای علی نداشته باشد، بوی بهشت را نچشیده و داخل آن نخواهد شدو

1) بقره/124 .
2) مائده/5 .
3) مائده/67 .
4) علامه امینی، الغدیر، دارالکتب الاسلامیة، ج 10، ص 359 - 360 .
5) فخر رازی، مجموعة الرسائل، چاپ مصر، 1328، المسائل الخمسون، ص 384 .
6) ابن میثم بحرانی، غایة المرام، چاپ دوم، المقصد الاول، باب 2، ص 244، حدیث 2 .
7) اصول کافی، ج 1، ص 183 .
Dirol بحارالانوار، ج 27، ص 194 و ر . ک: مناقب خوارزمی، ص 28

[h=3]نمونه هایی از پیامدهای عدم شناخت امام:
[/h]با همه آن تاکیدات، جامعه اسلامی مقام امام و امامت و ولایت را درست نشناخته اند، و این عدم شناخت چه در زمان خود پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و چه بعد از آن حضرت پی آمدهای ناگواری در پی داشت و علاوه بر غصب خلافت و آن همه بدعتها و اختلافات، زیانهای سنگین علمی و فرهنگی نیز بر جامعه اسلامی تحمیل نمود . در ذیل به نمونه هایی از این موارد از عصر خود پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله تا این زمان اشاره می شود، با تذکر این نکته که پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله علاوه بر مقام رسالت، مقام امامت را نیز دارا بود; چرا که او افضل انبیای الهی است و وقتی ابراهیم علیه السلام مقام امامت را دارا باشد، یقینا [و به طریق اولی] آن حضرت نیز از مقام امامت برخوردار خواهد بود .
1 - عبدالله ابن عمر می گوید: «هر کلامی که از پیامبرصلی الله علیه وآله می شنیدیم آن را می نوشتیم، ولی گروهی از قریش مرا از این کار منع می کردند و می گفتند: ممکن است رسول خداصلی الله علیه وآله از روی غضب یا خوشحالی سخن گفته باشد، من هم از این کار دست کشیدم، حضور آن حضرت رسیدم و جریان را برای ایشان نقل نمودم، فرمودند: «کلمات و سخنان مرا بنویس . به خدا قسم از دهان من جز حق خارج نمی شود .» (1)
این جریان نشان می دهد که عده ای مقام عصمت و علم الهی حضرت را درک نکرده بودند، و همین جهالت بود که باعث شد وقتی حضرت در بستر بیماری، کاغذ و قلم تقاضا نمودند تا مطلبی را برای مسلمانان بنویسند که گمراه نشوند، عمر از این کار ممانعت کرد و گفت: کتاب خدا ما را کفایت می کند، و (نعوذ باالله) پیامبر هزیان می گوید .» (2) اگر مقام نبوت و امامت و عصمت و طهارت او را شناخته بودند، هرگز به خود جرات نمی دادند چنان سخنان سست و بی پایه ای را مطرح کنند .
2 - چون برخی از مسلمانان مقام امام را نشناختند، اجازه دادند که حتی شخصی با زور و کودتا هم بتواند خلافت و جانشینی پیامبر را به عهده گیرد، و حتی اگر فاسق و فاجر هم باشد، بتواند عهده دار امامت و خلافت شود، چنانکه به برخی از معتزلیها و حشویه و . . . نسبت داده شده است . (3)
3 - ابن ابی الحدید با اینکه از برترین شارحان نهج البلاغه است، در عین حال شناخت آن چنانی نسبت به مقام امام و امامت ندارد . و در ابتدای خطبه همام، در توجیه این سؤال که چرا علی علیه السلام از ابتدا پاسخ همام را در بیان اوصاف متقین نداد، بلکه اجازه داد تا او اصرار و سماجت کند تا آن جا که امام را در فشار قرار دهد؟ پاسخهایی داده است . از جمله می گوید: «ولعله تثاقل عن الجواب لیرتب المعانی التی خطرت له فی الفاظ مناسبة لها ثم ینطق بها کما یفعله المتروی فی الخطبة; (4) شاید علت تاخیر او از جواب این بود که معانی ای که برای او خطور می کرد را در الفاظ مناسب ردیف کند (و بقول امروزیها سخنرانی را خوب آماده کند) و آنگاه سخن بگوید چنان که یک خطیب فکر و اندیشه می کند .»
مذهب و اعتقاد ابن ابی الحدید اجازه نمی دهد که بفهمد امام علم الهی و «لدنی » دارد و نیاز به فکر و ترتیب الفاظ و آماده کردن منبر و سخنرانی و پیش مطالعه ندارد .
4 - در یکی از مجلات می خوانیم: «مهدی علیه السلام در دل تاریخ فرورفته و از موقعیت امامت و برتری خویش بر تاریخ پرتو افکنده، با آزمودگی و تجربه ای که در این مدت طولانی کسب کرده است توانایی دگرگونی اساسی جهان را خواهد داشت .» (5) آیا امام معصومی که وارث علوم تمام انبیاو ائمه گذشته و دارای «علم لدنی » و الهی می باشد، نیاز به کسب تجربه بشری دارد؟ آیا این نشانگر این نیست که در حوزه خودی هم باید امام شناسی تقویت شود؟ شبهه افکنی روشنفکران معاصر نیز بیشتر ناشی از عدم شناخت معصومان و امامان است . چنان که بسیاری از وهابیان نیز که بیشترین شبهه را در سطح جهان علیه شیعه مطرح می کنند، این اعمالشان بر اثر عدم درک صحیح امامت در شیعه، و عدم توان آن است .
بدین جهت است که امامان، در طول تاریخ تلاش نمودند، تا تبیین صحیح و درستی از امامت و جایگاه رفیع آن ارائه کنند . از جمله ثامن الحجج علیه السلام سخت تلاش نمود و از فرصتها بهره برداری نموده، در جامعه ای که امامت و خلافت الهی، رنگ پادشاهی گرفته بود و در حد ولایت عهدی تنزل یافته بود، معنا و تفسیر صحیحی از امامت و جایگاه آن ارائه کرد

1) سنن ابی داوود، داراحیاء السنة النبویة، ج 3، ص 318 و ر . ک: مسند احمد حنبل، مؤسسه الرسالة، بیروت، ج 11، ص 58 .
2) همان، ج 3، ص 409; ابن سعد، طبقات الکبری، بیروت، دار صادر، ج 2، ص 243; صحیح بخاری، ج 1، ص 39 .
3) علامه حلی، دلائل الصدق، ج 2، ص 4; اللوامع الالهیه، ص 258 - 259، به نقل از محمد رضا مظفر، بدایة المعارف، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اول، شرح از سید محسن خرازی، ج 2، ص 8 .
4) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، دار احیاء التراث، چاپ دوم، 1386، ه . ق، ج 10، ص 134 .
5) مجله حوزه، شماره 71 - 70، چاپ دوم، 1374، ص 50

3.روز پرهيزكاران
پرهيزكاران در روز، دانشمندانى بردبار، و نيكوكارانى با تقوا هستند كه ترس الهى آنان را چونان تير تراشيده لاغر كرده است، كسى كه به آنها مى نگرد مى پندارد كه بيمارند امّا آنان را بيمارى نيست، و مى گويد، مردم در اشتباهند در صورتى كه آشفتگى ظاهرشان، نشان از امرى بزرگ است. از اعمال اندك خود خشنود نيستند، و اعمال زياد خود را بسيار نمى شمارند. نفس خود را متّهم مى كنند، و از كردار خود ترسناكند. هرگاه يكى از آنان را بستايند، از آنچه در تعريف او گفته شد در هراس افتاده مى گويد: «من خود را از ديگران بهتر مى شناسم و خداى من، مرا بهتر از من مى شناسد، بار خدايا، مرا بر آنچه مى گويند محاكمه نفرما، و بهتر از آن قرارم ده كه مى گويند، و گناهانى كه نمى دانند بيامرز»

سخن گفتن پرنده

امیرمؤمنان(ع) مى‏فرماید: « حضرت مهدى(عج) در مسیر حرکت خود به یکى از سادات حسنى که دوزاده هزار نفر رزمنده را به همراه دارد، برخورد مى‏کند؛ حسنى در مقام احتجاج برمى‏آید و خود را سزاوارتر به رهبرى مى‏داند. حضرت در پاسخ او مى‏گوید: «من مهدى هستم». حسنى مى‏پرسد: آیا دلیل و نشانه‏اى دارى تا با تو بیعت کنم؟ حضرت به پرنده‏اى که در آسمان در حال پرواز است، اشاره مى‏کند و آن پرنده فرود مى‏آید و در دستان حضرت قرار مى‏گیرد. آن‏گاه به قدرت خداوند لب به سخن مى‏گشاید و بر امامت حضرت مهدى(عج) گواهى مى‏دهد.
براى اطمینان بیشتر سیّد حسنى، امام(ع) چوب خشکى را به زمین فرو مى‏برد؛ آن چوب سبز مى‏شود و شاخ و برگ مى‏دهد. بار دیگر، پاره سنگى را از زمین بر مى‏دارد و با یک فشار آن را خرد کرده، همانند خمیر نرم مى‏کند.
سیّد حسنى با دیدن آن کرامات به حضرت ایمان مى‏آورد. خود و همه نیروهایش تسلیم امام(ع) مى‏شوند و حضرت او را به عنوان فرمانده نیروى خط مقدّم مى‏گمارد».(1)
1- عقدالدرر، ص‏97، 138، 139؛ القول المختصر، ص‏19؛ الشیعة و الرجعه، ج‏1، ص‏158.