تقدیم گلی در وبلاگ دانشجوی شهید!!!

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تقدیم گلی در وبلاگ دانشجوی شهید!!!


" شهيد فهميده دانشجويان ايراني"دكتر حاج علیرضا ویزش فرد
وبلاگ این شهید:
http://mls110.blogfa.com/

با سلام
در حین باز گشت از سفر تبلیغی
اتوبوس حامل مبلغین در امام زاده ای که فکر کنم (سید ابراهیم ) نام داشت توقف کرد
آرامگاه شهیدی از سال 1361
و
قابی از شهید ویزش فرد
نظرمو جلب کرد
جالب بود در اون قاب:
آدرس وبلاگی از این شهید زده شده بود
سعی کردم با همراهم عکس بگیرم اما نشد
به امید جستجوی گوگلی از این شهید این تاپیک درج کردم


وبلاگی از منسوبین شهید بزرگوار مذکور
که ایشان را عمو خطاب کرده

اینجا
اجمالی از این شهید بزرگوار در وبلاگ مذکور:
همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت زیارتگاه عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود .
امیر شهدای مسجد جامع زاهدان و شهید فهمیده دانشجویان ایرانی ؛ بسیجی نمونه " دلاور ورزشکار " حاج علیرضا ویزش فرد تنها دانشجوی شهید دانشگاه علوم پزشکی زاهدان در حادثه تروریستی و عملیات انتحاری مسجد جامع زاهدان در مورخ پنج شنبه 24/04/89 می باشد . او در سن 23 سالگی در حالیکه به اذعان مسئولین - آشنایان و دوستانش؛از لحاظ علمی - ورزشی - اخلاقی و مذهبی به درجه والائی دست یافته بود و بی شک از متخصصین تراز اول این کشور در آینده ای نزدیک می گردید .با تاسی از مولایش امبرمومنان (ع) وغیور مردان هشت سال دفاع مقدس باعملی انسانی و قصد قربت و رشادتی ابوالفضل گونه ؛با سپر قرار دادن جسم و جان خود و گذشتن از تمامی آمال وآرزوهایش و با درآغوش گرفتن نانجیب تروریست و دست نشانده وهابیت وصهیونیست و ایادی وابسته و جنایتکار ؛ باعث شد در انفجار اول نقشه شوم آنها به شکست انجامد و چون حر در لباس شهادت در ساعات خاص شب جمعه متعلق به آقا صاحب الزمان (عج ) با اهدای کل بدن خاکیش جرعه شهادت را در عین غریبی بنوشد

عاشقان چون به هوش باز آیند
پیش معشوق در نماز آیند

پیش شمع رخش چو پروانه
سر ببازند و سر فرازآیند.
روحش شادو یادش گرامی
راهش پر رهرو

ابراز احساسات به این تاپیک در پیغام خصوصی:
سلام
خوب هستید
یک تاپیکی زدین برای شهید ویزش فرد:
تقدیم گلی در وبلاگ دانشجوی شهید!!!

دستتون درد نکنه
خدا خیرتون بده
(من تا گریه نکنم، شکلک گریه نمیذارم)

خواستم بگم وقتی این تاپیک را دیدم به قدری حالم بد شده که دیگه الآن بعد از این پیام خروج میزنم. چون دیگه نمیتونم کاری بکنم
دستتون درد نکنه
دربارش هم ازتون سوال داشتم، که الآن نمیتونم، بعدا میپرسم.

برای ما هم خیلی دعا کنید.
دعا کنید کسی بشیم، توی آسمانها...
دعا کنید به بیراهه نریم...
دعا کنید عاقبت بخیر بشیم...

:Sham:

مدیر فرهنگی;211918 نوشت:
وبلاگ این شهید:
http://mls110.blogfa.com

به وبلاگ شهید که تشریف می برید:
آخرین مطلب نوشته شده در وبلاگ
نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم تیر 1389ساعت 23:10 توسط علیرضا ویزش فرد
تاریخ شهادت:
مدیر فرهنگی;211926 نوشت:
در حادثه تروریستی و عملیات انتحاری مسجد جامع زاهدان در مورخ پنج شنبه 24/04/89 می باشد

یعنی درست فردای آخرین پست

نتیجه :بچه ها مراقب آخرین پست هامون باشیم
خدایا پستی بزنم که پستم نکند(آمین)

خوش بحالش شهید شد بقول بچه ها من اگه شهید نشم میمیرم! ولی خیلی تکون دهنده بود خیلی ناراحت شدم:crying: یعنی اون موقع که داشت اون پستو مینوشت فکرشو میکرد 24 ساعت دیگه نباشه؟!فکر میکرد شهید شه؟!؟:hey:

..................شهادت هنر مردان خداست....................

[=MRT_Egypt]دکتر حاج علیرضا ویزش فرد -23ساله-دانشجوی سال چهارم علوم آزمایشگاهی-مزارگلستان شهدای اصفهان...

در همان آخرین سفر خود که به اصفهان برای فورجه های امتحانی در خرداد ماه 89 آمده بود ، روزی مادر در آشپزخانه مشغول آشپزی کردن بود. نزد مادر آمد و سوال کرد که مادر درست است که کسی که شهید شود گناهانش پاک می شود
مادر گفت: بله مادر من هم شنیده ام.
گفت: من هم دوست دارم شهید شوم و گناهانم پاک شود. مادر گفت: تو که گناهی انجام نداده ای که چنین درخواستی داری. گفت: نه من دوست دارم که شهید بشوم. به مادر گفت: مادر دعا کن که شهید بشوم. مادر خود را به نشنیدن می زند. دوباره درخواست می کند: مادر دعا کن که شهید بشوم....



10 تیر ماه 89 بود که امتحانات پایان ترم به پایان رسید.بچه های خوابگاه به شهرهای خود بر می گشتند. چندسالی بود که علیرضا با خانواده اش از شیراز عزیمت کرده و ساکن اصفهان شده بودند. قاعدتاً علیرضا نیز باید برای تعطیلات به محل زندگی خود باز می گشت. ولی چون مسابقات المپیاد شنا در پیش بود ترجیح داد در زاهدان بماند و از همانجا به کرمانشاه برود و به تیم بپیوندد. خانواده از او خواستند که به اصفهان بیاید و از اصفهان راهی کرمانشاه شود ولی نپذیرفت.

دوستانش یکی یکی از او خداحافظی گرفتند. همه بچه ها را بدرقه کرد. امین، سیروس، رضا و... آخرین کسی هم که از او خداحافظی کرد مهدی بود، مهدی دشتی. مهدی می گفت: رفتیم بیرون برای علیرضا خرید کنیم. به من گفت تو داری می ری من حوصله ام سر می ره! از او یک عکس زیبا خواستم که ببرم و به خانواده ام نشان دهم. عکسش رو بهم داد تا نشان خانواده ام بدهم.

24 تیر ماه 89 بود اعیاد شعبانیه فرا رسید از آنجایی که علیرضا ویزش فرد از کودکی با خاندان عصمت و طهارت مانوس گشته بودو شبهای جمعه را با کمیل علی علیه السلام با خدا به مناجات می پرداخت، میلاد امام حسین علیه السلام و حضرت ابوالفضل عباس علیه السلام مقارن گشته بود با شب جمعه و کمیل علی علیه السلام. برای علیرضا چه چیز مفرح تر از اینکه از این شبها نهایت استفاده را ببرد و بار معنوی خود را سنگین تر سازد.

مطابق هر شب جمعه می خواست به استقبال مناجات با خدا به وسیله دعای کمیل برود.
پدر از اصفهان با او در تماس بود. به او زنگ زد و گفت که دعای کمیل خود را یا در مسجد دانشگاه بخواند یا در خوابگاه. از خوابگاه بیرون نرود. علیرضا همیشه تابع سخن پدرش بود به گفته دوستانش از پدر حساب می برد و مدام از او سخن می گفت.اما این بار چه شد که حرف پدر هم نتوانست جلودار او شود. عشق به مولایش حسین علیه السلام و حضرت عباس علیله السلام و سخن با یگانه معبودش او را از خوابگاه بیرون کشانید. تصمیم گرفت به مسجد جامع زاهدان برود. فاصله 5 کیلومتری خوابگاه شهید مسلم کیخواه تا مسجد جامع زاهدان را با پای پیاده طی نمود. وارد مسجد شد.

تابستان بود بنابراین حیاط مسجد برای خواندن دعا مفروش گشته بود. مناجاتیان در حیاط مسجد مشغول خواندن دعای کمیل شدند که فاصله زیادی هم با دربمسجد نداشت. فراز دعا به «یا غیاث المستغیثین» رسید.
ناگهان از طرف گیت انتظامات صدای یکی از خواهران انتظامات شنیده شد و خبر از ورود شخصی بیگانه و مشکوک را می داد که در شمایل زنانه با اصرار زیادی می خواست زودتر وارد صحن مسجد شود. فرد بیگانه به دلیل داشتن جلیقه انفجاری از چادر زنان استفاده کرده بود. علیرضا ویزش فرد با پای بدون کفش به کمک ایشان شتافت و عامل بمب گذار نانجیب را در داخل شبستان مسجد نزدیک به درب ورودی اول به آغوش گرفت تا مانع ورود او شود. محمد گلدوی مسؤول انتظامات نیز برای کمک به سمت درب مسجد رفت.
ملعون وهابی(عامل انتحاری اول) با کشیدن ضامن جلیقه انفجاری باعث شهادت علیرضا ویزش فرد و محمد گلدوی و خواهر انتظاماتی و دیگر شهدای نزدیک به درب مسجد شد...
این جانفشانی عظیم شهید ویزش فرد باعث نجات جان بسیاری از نمازگزاران حاضر در مسجد جامع گشت.
پیکر شهدا هر کدام به سمتی بر روی زمین افتاده بود. شهید علیرضا ویزش فرد به دلیل فاصله بسیار نزدیک به عامل انتحاری بیش از سایر شهدا بدنی متلاشی داشت. هر قطعه از پیکرش به سویی رو به قبله افتاده بود.
دستان و قسمت پایین بدنش جدا گشته بود. شکاف عمیق سرش نشان از برخورد شدید آن با درب مسجد را داشت.
می توان گفت شدت انفجار چهره او را ملکوتی و آسمانی کرده بود که شاید فقط فرشتگان او را می شناختند و زمینیها از درک او غافل ماندند.
چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از سراچه ی خورشید ای شهید



شاید اگه کسی بعضی از عکس های تو رو ببینه میگه:مگه این تیپی هم شهید میشه!ولی اخلاصت اینقدر زیاده که مناجات های نیمه شب فقط خدا خبر داره ونگهبان خوابگاه!
علیرضا شفاعتمون کن..که فقط برای ما حسرت مونده وتکرار یا لیتنی کنت معکم وافوز معکم

:Gol:یادش گرامی نامش نکو و راهش پر رهرو باد :Gol:

منبع: http://www.nojavananrazavi.ir