تقدیم به روح آسمانی شهید چمران/ جمهوری مصطفی ها

تب‌های اولیه

23 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تقدیم به روح آسمانی شهید چمران/ جمهوری مصطفی ها




لپ تاپم خراب شده و بعد از مدتها نشسته ام به نوشتن با قلم، به همان شیوه که شهدا پای وصیت نامه هاشون می نشستند. می خوام بعد از مدتها از شهید چمران تایپ نکنم، بنویسم. چه بهتر! حس می کنم اینطوری زلال تره. فکر می کنم به اعتبار مدرک دکتر مصطفی؛ «فیزیک هسته ای» بتونم بگم که چمران اولین شهید هسته ای ما بود. چه زمان خمینی، چه زمان خامنه ای، جمهوری اسلامی، جمهوری بهترین و عارفانه ترین مصطفی هاست.

که بود مصطفی چمران؟ یک فرمانده نظامی که با گل، بیشتر از گلوله عکس داشت و حتی توی اوج جنگ، یک قلب مهربان داشت، آنقدر که گاهی می نشست به ناز کردن گلبرگ های سرخ یک گل رز. جمع نظامی گری با یتیم نوازی! معجونی از جنگ و زندگی. تمرین عرفان در خط مقدم!

نظام سلطه اگر دارد، چمرانش را رو کند! نظام جمهوری اسلامی اما ۲ مصطفای هسته ای دارد. چه جنگ باشد و چه نباشد، مصطفای شهید دارد. که بود مصطفی چمران؟ سردار جبهه ما را ببین، فرمانده جنگی نظام سلطه را ببین! تصاویرشان را مقایسه کن! چمران، اسلحه را برای جنگ در رکاب خدا می خواست، اما ژنرال پترائوس، حتی جنگ را هم برای اسلحه می خواهد و کمپانی اسلحه سازی!

الحق که راست و درست فرمود مولای عاشورایی ما. دشمن از «ایران اسلامی» می ترسد، نه «ایران هسته ای». دشمن از مصطفی های شهید می ترسد. از استعداد جمهوری اسلامی در پرورش سردار عارف. سرداری که استاد سخن گفتن با خداست و بندگی بلد است و عرفان، کار اوست.

غرب رو کند چمرانش را. غرب، فراوان کلاهک هسته ای دارد؛ آنچه ندارد، دانشمند هسته ای با خداست. «آژانس» از غنی سازی ۲۰ درصد نمی ترسد، بلکه از غنای صددرصدی جمهوری اسلامی در پرورش «آدم» می هراسد. آدمی که دیروز، چمران بود، امروز احمدی روشن است و فردا مصطفای دیگری.

«دهلاویه» نام تمام زمین های جمهوری اسلامی است. چمران از گلی که نازش می کند، خوش بوتر است. ما که چمران داریم، بمب اتم به دردمان نمی خورد. ما دنبال علم ایم، نه بمب. بمب، برگ برنده ما نیست. اسرائیل، این همه کلاهک هسته ای و زرادخانه اتمی دارد، اما نتوانست مانع سقوط مبارک شود!

بر سر یتیمان غزه اما هنوز هم سایه دکتر مصطفی، بلند است. «سیدحسن نصرالله» با همه عظمت، مفتخر به حضور چمران در لبنان است و «حاج احمد» در سوریه. پای درس سرداران ما، «ابرمرد» پرورش یافته. مکتبی که انسان ساز است، بمب می خواهد چه کند؟!

بازرسان آژانس بهتر است بیایند «قطعه سرداران»، مزار چمران را زیارت کنند. بمب اتم جمهوری اسلامی، پری نقاشی آرمیتاست. ما مداد داریم. مداد رنگی داریم. دکمه های کیبورد پنتاگون اما خدا را فراموش کرده اند. پترائوس بلد نیست با خدا حرف بزند. بلد نیست گل آفتابگردان را نوازش کند. زبان گل سرخ را نمی داند. گلوله دارد، اما گل لاله را نمی فهمد. و نمی فهمد که بی خدا، بردی ندارد دکمه کیبورد. در جنگ نرم هم خدا هست و غیر خدا هیچ نیست.

می گویند؛ بمب اتم با یک دکمه کار می کند! اما خدا نخواهد، بمب اتم هم کار نمی کند. از دکمه پیرهن چمران شهید، تصویر روح الله می درخشید. با خدا که باشی، دکمه یک پیراهن، بیش از دکمه کیبورد پنتاگون کار می کند. اینک خمینی را به انقلاب اسلامی می شناسند و خامنه ای را به بیداری اسلامی.

از نظام سلطه، لپ تاپش را بگیری، فلج است، اما خب! شهید چمران به من آموخته:ایمان، عشق، خدا، خون، عرفان، اسلحه مومن است. آن روز که دکمه کیبورد ما کار نکند، چه باک؟ دکمه پیرهن مان هست. قلب جمهوری اسلامی در ایمان می تپد، نه در نیروگاه بوشهر.

چمران بیشتر از دکترای فیزیک هسته ای، خدا را داشت. ایمان آدم خراب نشود، گور بابای کیبورد! گور بابای زرادخانه های اسرائیل! ۴۰ سال پیش، دکتر چمران برای دخترک شتیلا یک تیرکمان درست کرد، مبارک سقوط کرد. فرسنگ ها برد دارد یک سنگ کوچک، که ۲۰۰ کلاهک اتمی ندارد.

دلم می سوزد برای نظام سلطه. قدرت ما را می بیند، خدای ما را نمی بیند. مقصر این اوضاع، ما نیستیم، خداست. بازرسان آژانس آیا می توانند خدای چمران را بازرسی کنند؟! بی خدا، نمرود هم که باشی، به پشه ای می بازی. خمینی که چون شیر، خیمه زده پشت مرز اسرائیل. دور بعدی مذاکرات، خوب است سعید جلیلی به خانم اشتون بگوید: بازرسانت را بفرست قطعه سرداران.

¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤


چه لذتی دارد نوشتن با قلم، به خصوص اگر نویسنده چمران باشد و لحظات، لحظاتی پیش از شهادت. کربلای چمران «دهلاویه» بود… و خدا بود و دیگر هیچ نبود...

منبع


*بسم ألله...*
و ما چه دانیم که چمران که بود...؟!!
افسوس که جز نامی ندانیم...!
افسوس!

خدایا
هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد،
تو او را خراب کردی،
خدایا، به هر که و به هرچه دل بستم،
تو دلم را شکستی،
عشق هر کسی را که به دل گرفتم،
تو قرار از من گرفتی،
هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم،
در سایه امیدی، و به خاطر آرزویی،
برای دلم امنیتی به وجود آورم،
تو یکباره همه را برهم زدی،
و در طوفان های وحشتزای حوادث رهایم کردی،
تا هیچ آرزویی در دل نپرورم
هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم....
تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم
و به جز تو آرزویی نداشته باشم،
و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم،
و جز در سایه توکل به تو، آرامش و امنیت احساس نکنم...
خدایا ترا بر همه این نعمتها شکر می کنم."

از نوشته های شهید چمران (رضوان الله تعالی علیه)



او را خیلی دوست دارم...او خدای من است..محرم راز و نیاز من است...همدم شبهای تار من است
تنها کسی است که مرا ترک نکرده و من نیز هرگز یادش را از ضمیرم نبرده ام
.
.
.
او همیشه آماده است که مرا در هر کجا ودر هر شرایطی ملاقات کند
اما این منم که خود را شایسته ملاقاتش نمی بینم
از ترس وکوچکی خود شرم میکنم واز او میگریزم

از نوشته های شهید چمران

خیلی زیبا بود.....:Kaf:

[="Purple"][/]



  • بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا صاحب الزمان(ع)
    السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

    31 خرداد سال 1360 ه.ش , روزی است که یکی از یاران مخلص و واقعی اسلام و امام خمینی (ره) به شهادت رسید
    سالروز شهادت چریک عاشق,شهید مصطفی چمران بر همگان تسلیت باد و بر شهید چمران تبریک و تهنیت باد که به دیدار حق شتافت.
    31 خرداد مصادف با روز بسیج اساتید نیز هست این روز رو هم گرامی می داریم


[h=1]مردی به بزرگی كره خاكی[/h]


[=comic sans ms] دكتر مصطفی چمران در سال 1311 در تهران، خیابان پانزدهم خرداد، بازار آهنگرها، سر پولك متولد شد.

[=comic sans ms]وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه نزدیك پامنار آغاز كرد

و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند و در دانشكده فنی ادامه تحصیل داد

و در سال 1336 در رشته الكترومكانیك فارغ التحصیل شد و یكسال به تدریس در دانشكده فنی پرداخت.

[=comic sans ms]


[=comic sans ms]

[=comic sans ms]وی در همه دوران تحصیل شاگرد اول بود، در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به امریكا اعزام شد

و پس از تحقیقات علمی در جمع معر

[=comic sans ms]وفترین دانشمندان جهان در كالیفرنیا ،
[=comic sans ms]
معتبرترین دانشگاه امریكا (با ممتاز ترین درجه عملی) موفق به اخذ دكترای الكترونیك و فیزیك پلاسما گردید.


[=comic sans ms]
گوشه ای از فعالیت های اجتماعی:

[=comic sans ms]

[=comic sans ms]از15 سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیت الله طالقانی در مسجد هدایت،

و در درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری و بعضی اساتید دیگر شركت می كرد،

از اولین اعضاء انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران

و یكی از مؤسسین و فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در كالیفرنیای امریكا به شمار می رفت.

دكتر پس از قیام 15 خرداد 1342 به همراه تعدادی دوستان هم فكر خود رهسپار مصر می شود

و به مدت 2 سال در زمان عبدالناصر در مصر سخت ترین دوره های چریكی و جنگ های پارتیزانی را می آموزد

و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته می شود و فوراً مسئولیت تعلیم چریكی مبارزان ایرانی به او واگذار می گردد.


[=comic sans ms]لبنان :

بعد از وفات عبدالناصر ایجاد پایگاه چریكی مستقلی برای تعلیم جانبازان ایرانی ضرورت پیدا می كند

و لذا دكتر چمران از طرف دوستانش رهسپار لبنان می شود تا چنین پایگاهی راتاسیس كند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران:

دكتر چمران با پیروزی شكوهمند انقلاب اسلامی ایران بعد از 23 سال هجرت به وطن باز می گردد

. و همه تلاش خود را صرف تربیت اولین گروه های پاسداران در سعدآباد می نماید

و سپس در شغل معاون نخست وزیر در امور انقلاب

، شب و روز، خود را به میان خطر می اندازد تا سریع تر و قاطعانه تر مسئله را فیصله دهد

و بالاخره در قضیه فراموش ناشدنی (پاوه) قدرت ایمان ، اراده آهنین ، شجاعت و فداكاری او بر همگان اثبات می گردد.

وزارت دفاع:


دكتر چمران بعد از این پیروزی بی نظیر به تهران احضار شد و از طرف رهبر عالی قدر انقلاب، امام خمینی (ره) به سمت وزیردفاع منصوب گردید.
مجلس :

دكتر مصطفی چمران ، در اولین دور انتخابات مجلس شورای اسلامی از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تصمیم داشت در تدوین قوانین و نظام جدید انقلابی ، خصوصاً در ارتش حداكثر سعی و تلاش خود را بنماید كه از نیایش های خود بعد از انتخاب شدن به نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی این گونه خدا را شكر می گوید:

((خدایا مردم آنقدر به من محبت كرده اند و آن چنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار كرده اند كه راستی خجلم و آنقدر خود را كوچك می بینم كه نمی توانم از عهده بدر آیم، خدایا تو به من فرصت ده، توانائی ده تا بتوانم از عهده برآیم و شایسته این همه مهر و محبت باشم.)) وی سپس به نمایندگی امام خمینی(ره) در شورای عالی دفاع منصوب شد و مأموریت یافت كه به طور مرتب گزارش كار ارتش را ارائه نماید.


خوزستان:


پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ، چمران دوران حماسه ساز و پر تلاش دیگری را آغاز می نماید كه نمونه كامل ایثارگری و شجاعت در عین فروتنی و كار مداوم بدون سر و صدا و فقط برای خداست.

دكتر چمران بعد از حمله ناجوانمردانه ارتش صدام به مرزهای ایران و یورش سریع آن ها به شهرها و روستاها و مردم بی دفاع ما، نتوانست آرام بگیرد ، به خدمت امام امت رسید و با اجازه امام به همراهی رهبر معظم انقلاب اسلامی آیت الله خامنه ای كه در آن زمان نماینده ی امام در شورای عالی دفاع و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بودند، به اهواز رفت.

از آن جایی كه او همیشه خود را در گرداب خطر می افكند و هراسی از مرگ نداشت از همان بدو ورود دست به كار شد و شب بعد از ورود، اولین حمله چریكی را علیه تانك های دشمن كه تا چند كیلومتری شهر در حال سقوط اهواز آمده بودند آغاز كرد.



تشكیل ستاد جنگ های نامنظم :

گروهی از رزمندگان داوطلب به گرد او جمع شدند و او با تربیت و سازماندهی آنان ستاد جنگ های نامنظم را در اهواز تشكیل داد. این گروه كم كم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زیادی انجام داد كه فقط كسانی كه از نزدیك شاهد ماجراهای تلخ و شیرین، پیروزی ها و شكست ها، شهامت ها و شهادت ها و ایثارگری های آنان بودند به گوشه ای از این خدمات كه دكتر چمران شخصاً مایل به تبلیغ و بازگویی آن ها نبود آگاهی دارند.

ایجاد واحد مهندسی بسیار فعال برای ستاد جنگ های نامنظم ، یكی از این برنامه ها بود كه به كمك آن جاده های نظامی به سرعت در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپ های آب كنار رود كارون و احداث یك كانال به طول حدود بیست كیلومتر و عرض یك صدمتر در مدتی قریب یك ماه ، آب كارون را به طرف تانك های دشمن روانه ساخت تا جایی كه مجبور شدند چند كیلومتر عقب نشینی كنند و سدی عظیم مقابل خود بسازند

و با این عمل فكر تسخیر اهواز را برای همیشه از سر به دور كنند.یكی از كارهای مهم و اساسی او از همان روزهای اول، ایجاد هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود كه در منطقه حضور داشتند. متاسفانه این هماهنگی در خرمشهر به وجود نیامد

و نیروهای مردمی تنها مانده بودند. او تصمیم داشت به خرمشهر نیز برود ولی به علت عدم وجود فرماندهی مشخص در آن جا و خطر سقوط جدی اهواز ، موفق شد چندین بار نیروهای بین دویست تا یك هزار نفری را سازماندهی كند و به خرمشهر بفرستد تا به كمك دیگر برادران مقاوم خود بتوانند در جنگی نابرابر مقابل حملات پیاپی دشمن تا مدت ها مقاومت نمایند.



محرم ماه شهادت و پیروزی سوسنگرد:

پس از یأس از تسخیر اهواز ، صدام سفاك ، سخت به فتح سوسنگرد دل بسته بود تا رویای قادسیه را تكمیل نماید و برای دومین بار به آن شهر مظلوم حمله نمود و تانك های او سه روز شهر را در محاصره گرفتند و روز سوم با چند تانك به داخل شهر راه یابند. گروهی از جوانان رزمنده مومن هنوز در شهر مانده و مقاومت می كردند و آماده شهادت بودند.


دكتر چمران كه از محاصره سوسنگرد و تعدادی از یاران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت برآشفته بود با فشار و تلاش فراوان خود و آقای خامنه ای، ارتش را آماده ساخت كه برای اولین بار دست به یك حمله خطرناك ، حماسه آفرین و نابرابر بزند و خود نیز نیروهای مردمی و سپاه پاسداران را در كنار ارتش سازماندهی كرد و سرانجام نیروها با نظمی نو و شیوه ای جدید از جانب جاده اهواز - سوسنگرد به سوسنگرد یورش بردند.

شهید چمران پیشاپیش یارانش به شوق دیدار برادران محاصره شده در سوسنگرد به سوی این شهر می شتافت كه در محاصره تانك های دشمن در آمده بودند. او سایر رزمندگان را به سوی دیگری فرستاد تا نجات یابند و هر چه سریع تر خود را به حلقه محاصره دشمن در افكند، چون آن جا خطر بیشتر بود و او همیشه به دامان خطر فرو می رفت.

در این هنگام بود كه نبرد سختی در گرفت. نیروهای كماندوی دشمن از پشت تانك ها به او تاختند و او همچون شیری در میدان رویاروی دشمن متجاوز از نقطه ای به نقطه ای دیگر و از سنگری به سنگری دیگر می جست و به سوی دشمنان تیر اندازی می كرد و مردانه می جنگید، كماندوهای دشمن او را زیر رگبار گلوله خود گرفته بودند، تانك ها به سوی او تیراندازی می كردند و او شجاعانه بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شدید آن ها سریع ، چابك ، برافروخته و شادان از شوق شهادت در ركاب حسین و در راه حسین در روز قبل از تاسوعای حسینی به آتش آن ها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغییر می داد، در همین اثنا هم رزم باوفایش به شهادت رسید و او یك تنه هم چنان حسین وار می جنگید

و دشمن را هراسان فراری می داد، هر چه تنور جنگ گرم تر می شد و آتش حمله بیشتر زبانه می كشید، چهره ملكوتی او، این مرد راستین خدا و سرباز حسین (ع) گلگون تر و شوق به شهادتش افزونتر می شد تا آن كه در میانه میدان از دو قسمت پای چپ زخمی شد. خون گرم او با خاك كربلای خوزستان در هم آمیخت ونقشی زیبا از شجاعت و عشق به شهادت و تلاش فقط در راه خدا آفرید.با پای زخمی بر یك كامیون سرباز عراقی حمله برد ، سربازان زبون صدام از یورش این دلاور از میدان گریختند و او به كمك جوان دیگری كه خود را به مهلكه رسانده بود به داخل كامیون نشست
و با لبانی متبسم دیگران را نوید پیروزی داد.

خبر زخمی شدن سردار پرافتخار اسلام در نزدیكی دروازه سوسنگرد، شور و هیجانی آمیخته با خشم، اراده و شجاعت در یاران او و سایر رزمندگان افكند كه بی مهابا به پیش تاختند و شهر قهرمان و مظلوم سوسنگرد و جان چند صدتن رزمنده مؤمن را از چنگال صدامیان نجات داد.

دكتر چمران با همان كامیون، خود را به بیمارستانی در اهواز رسانید و بستری شد، اما بیش از یك شب در بیمارستان نماند و به مقر ستاد جنگ های نامنظم آمد و دوباره با پای زخمی و دردمند به ارشاد یاران وفادار خود پرداخت.

جالب این جا بود كه همان شبی كه در بیمارستان بستری بود جلسه مشورتی فرماندهان نظامی (تیمسار شهید فلاحی – فرمانده لشكر 92- شهید كلاهدوز و سایر مسئولین سپاه – سرهنگ محمد سلیمی كه رئیس ستاد او بود ) و استاندار خوزستان و نماینده امام در سپاه پاسداران (آقای محلاتی ) در كنار تخت او در بیمارستان تشكیل شد و در همان حال و همان شب پیشنهاد حمله ارتفاعات الله اكبر را مطرح نمود.


[h=2]

آغاز حركت مجدد:

[/h]


علیرغم اصرار و پیشنهاد مسئولین و دوستانش حاضر به ترك اهواز و ستاد جنگ های نامنظم و حركت به سوی تهران برای معالجه نشد و تمام مدت را در همان ستاد گذراند در حالی كه در كنار بستر و مقابلش نقشه های نظامی منطقه، مقدار پیشروی دشمن، حركت نیروهای خودی نصب بود و او كه قدرت و یاری به جبهه رفتن را نداشت دائما به آن ها می نگریست و مرتب طرح های جالب و پیشنهادات سازنده در زمینه های مختلف نظامی، مهندسی و حتی فرهنگ ارائه می داد. كم كم زخم های پای او التیام می یافت و چون دیگر نمی توانست سكون را تحمل نماید ، با چوب زیر بغل بپا خاست و باز هم آماده ی رفتن به جبهه شد.


وی در نبرد بیست و هشت صفر(پانزدهم دی ماه 59) كه عاقبت منجر به شكست قسمتی از نیروی ما شد و فاجعه هویزه به بار آمد دیگر تاب نشستن نیاورد، تعدادی از رزمندگان شجاع و جان بر كف را از جبهه فرسیه انتخاب نمود و با چند هلیكوپتر كه خود فرماندهی آن ها را به عهده داشت با همان چوب زیر بغل دست به حركتی انتحاری و بی سابقه زد، در حالی كه از درد جنگ به خود می پیچید و از ناراحتی می خروشید آماده حمله به نیروهای پشت جبهه و تداركات دشمن در جاده جوفیر به طلائیه شد، كه به خاطر آتش شدید دشمن ، هلیكوپترها نتوانستند از سد آتش آن ها از منطقه هویزه بگذرند و حمله هوائی دشمن هلیكوپترها را مجبور به بازگشت نمود.

[h=2]دیدار امام امت :[/h]

بالاخره در اسفند ماه 59 با وجود دردی كه در هنگام راه رفتن احساس می كرد، چوب زیر بغل را نیز كنار گذاشت و همراه هم رزمانش از یكایك جبهه های نبرد در اهواز دیدن می نمود و پس از زخمی شدن اولین بار برای دیدار با امام امت و عرض گزارش عازم تهران شد.


دكتر چمران از سكون و عدم تحركی كه در جبهه ها وجود داشت دائما رنج می برد و تلاش می كرد تا با ارائه پیشنهادات و برنامه های ابتكاری حركتی به وجود آورد و اغلب این حركت ها را توسط رزمندگان شجاع و جان بركف ستاد عملی می ساخت . اصرار داشت كه هر چه زودتر به تپه های الله اكبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگه چزابه كه نزدیكی مرز قرار داشت ، رساند تا ارتباط شمالی جنوبی نیروهای عراقی و مرز پیوسته آنان قطع شود. بالاخره در سی و یكم اردیبهشت ماه سال شصت با یك حمله هماهنگ و برق آسا ارتفاعات الله اكبر فتح شد و این پس از پیروزی سوسنگرد بزرگترین پیروزی تا آن زمان بود. شهید چمران همراه رزمندگان شجاع اسلام در شمار اولین كسانی بود كه پا به ارتفاعات الله اكبر گذاشت در حالی كه دشمن زبون هنوز در نقاطی مقاومت می كرد.

او و فرمانده شجاعش ایرج رستمی دو روز بعد با تعدادی از جان بر كفان و یاران خود توانستند با فداكاری و قدرت ، تمام تپه های شحیطیه (شاهسوند) را به تصرف در آورند در حالی كه دیگران در هاله ای از ناباوری به این اقدام جسورانه می نگریستند.

پس از پیروزی و فتح تپه های الله اكبر اصرار داشت كه هر چه زودتر نیروها به طرف بستان سرازیر شوند، تا مبادا دشمن بتواند استحكاماتی را برای خود ایجاد كند اما این كار متاسفانه عملی نشد و شهید چمران خود طرح تسخیر دهلاویه را با ایثار ، گذشت و فداكاری رزمندگان جان بر كف ستاد جنگ های نامنظم و به فرماندهی ایرج رستمی عملی ساخت.

فتح دهلاویه در نوع خود عملی جسورانه ، خطرناك و غرور آفرین بود، نیروهای مؤمن ستاد، پلی بر روی رودخانه كرخه زدند، پلی ابتكاری و چریكی كه خود ساخته بودند، از رودخانه عبور كردند و به قلب دشمن تاختند و دهلاویه را به یاری خدای بزرگ فتح نمودند كه این اولین پیروزی پس از عزل بنی صدر از فرماندهی كل قوا بود و به عنوان طلیعه پیروزی های بزرگ تر به حساب آمد.

در سی ام خرداد ماه سال شصت یعنی یك ماه پس از پیروزی الله اكبر در جلسه فوق العاده شورای عالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم آیت الله اشراقی شركت كرد و از عدم تحرك و سكون نیروها انتقاد نمود و پیشنهادات نظامی خود از جمله، حمله به بستان را ارائه داد. این آخرین جلسه شورای عالی دفاع بود كه شهید چمران در آن شركت داشت.

در سحرگاه سی و یكم خرداد ماه سال شصت ایرج رستمی در دهلاویه به شهادت رسید و شهید دكتر چمران به شدت از این حادثه افسرده و ناراحت شد،

غمی مرموز رزمندگان ستاد و خصوصاً رزمندگان و یاران رستمی را فرا گرفته بود. دسته ای از دوستان صمیمی او می گریستند و گروهی دیگر مبهوت به هم می نگریستند.

از در و دیوار، از جبهه و از شهر، بوی مرگ و نسیم شهادت می وزید و گوئی همه در سكوتی مرگبار منتظر حادثه ای بزرگ و زلزله ای وحشتناك بودند.

شهید چمران یكی دیگر از فرماندهانش را احضار نمود و خود او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی نماید.


همه اطرافیانش هنگام خروج از ستاد با او وداع می كردند و با نگاه های اندوه بار تا آن جا كه چشم می دیدید و گوش می شنید او و همراهانش را دنبال می كردند و غم مرموز و تلخ بر دلشان سنگینی می كرد.

دكتر چمران شب قبل، در آخرین جلسه مشورتی ستاد، یارانش را با وصایای بی سابقه ای نصیحت كرده بود و خدا می داند

كه در پس چهره ساكت و آرام و ملكوتی او چه غوغائی و چه شور و هیجانی از شوق رهایی، رستن از غم و رنج ها،

شنیدن دروغ و تهمت ها و دم برنیاوردن ها و بالاخره از شوق شهادت برپا بود. چه بسیار یاران باوفای او كه مقابل چشمانش و در كنار او شهید شدند

و او آن ها را بر دوش گرفت و خود در اشتیاق شهادت سوخت ولی خدای بزرگ او را در این آزمایش های سخت محك می زد و می آزمود

، او را هر چه بیشتر می گداخت و روحش را صیقل می داد تا قربانی عالی تری از خاكیان را به ملائك معرفی نماید و بگوید : "انی اعلم مالا تعلمون".

به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیت ا... اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات نمود، برای آخرین یك بار دیگر را بوسیدند و باز هم به حركت ادامه داد تا به قربانگاه رسید.

همه رزمندگان را در كانالی پشت دهلاویه جمع نمود، شهادت فرماندهشان ایرج رستمی را به آنها تبریك و تسلیت گفت و با صدائی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی و با نگاهی عمیق و پرنور ،

چهره ای نورانی ، دلی مالامال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد می برد، وخداوند كه او را دوست می دارد و چه زود او را به سوی خود فراخواند.»


[h=2]شهادت :[/h]

سخنش تمام شده، با همه رزمندگان خداحافظی و دیده بوسی كرد، به همه سنگرها سركشی نمود و در خط مقدم، در نزدیك ترین نقطه به دشمن پشت خاكریزی ایستاده بود

و به رزمندگان تأكید كرد كه از این نقطه كه او هست دیگر كسی جلوتر نرود. چون در همان جا دشمن به خوبی با چشم غیر مسلح دیده می شده و مطمئناً دشمن هم آن ها را می دید.

آتش خمپاره از اولین ساعات بامداد شروع شده بود، دكتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از كنارش متفرق شوند واز هم فاصله بگیرند. یارانش از او فاصله گرفتند كه خمپاره ها در اطراف او به زمین خورد و با اصابت یكی از خمپاره های صدامیان یكی از نمونه های كامل انسانی كه مایه مباهات خداوند است، یكی از شاگردان بسیار متواضع علی و حسین (ع) یكی از عارفان سالك راه حق و حقیقت و یكی از ارزشمندترین انسان های علی گونه و یكی از یاران باوفای امام خمینی از دیار ما رخت بربست و به ملكوت اعلی پیوست.



تركش خمپاره دشمن به پشت سر دكتر چمران كه خود را بر خاك انداخته بود اصابت كرد و تركش های دیگر صورت و سینه دو همراه او كه كنارش ایستاده بودند و خود را به پشت به زمین انداخته بودند شكافت و فریاد و شیون رزمندگان ، دوستان و برادران با وفایش به آسمان برخاست.

او را به سرعت به آمبولانس رساندند، خون از سرش جاری بود و چهره ملكوتی و متبسم و در عین حال متین ، محكم و موقر ِ آغشته به خاك و خونش با آن كه عمیقا سخن ها داشت ولی ظاهراً دیگر با كسی سخنی نگفت و به كسی نگاه نكرد. شاید در آن اوقات همان طوری كه خود آرزو كرده بود حسین (ع) بربالینش بود و او از عشق دیدار حسین و رستن از این دنیای درد و پیوستن به روح، به زیبائی، به ملكوت اعلی و به دیار مصفای شهیدان فرصت نگاهی و سخنی با ما خاكیان را نداشت.

در بیمارستان سوسنگرد كه بعداً به نام شهید دكتر چمران نامیده شد زخم بندی و آخرین كمك های اولیه انجام شد

و به سرعت آمبولانس به طرف اهواز شتافت ولی افسوس كه فقط جسم بی جانش به اهواز رسید و روح او سبكبال با كفنی خونین كه لباس رزم او بود به دیار ملكوتیان و به نزد خدای خویش پرواز نمود و ندای پروردگار را لبیك گفت كه : "ارجعی الی ربك راضیة مرضیة".

از شهادت انسان ساز سردار پرافتخار اسلام این فرزند هجرت و جهاد و شهادت و اسوه حركت و مقاومت نه تنها مردم اهواز و خوزستان بلكه امت مسلمان ایران و شیعیان محروم لبنان به پا خواستند و حتی ملل مستضعف و آزاده دنیا غرق در حسرت و ماتم گردیدند.

امواج خروشان مردم حق شناس امت ما اندوهبار و اشك آلود پیكر پاك او را در اهواز و تهران تشییع كردند كه " انالله وانا الیه راجعون " .

بله! این چنین زندگی سراسر پرتلاش و مبارزه خالصانه و عارفانه در راه خدای او آغاز گشت و این چنین در كربلای خوزستان در جبهه ی نبرد رویاروی حق علیه باطل، حسین گونه، به خاك شهادت افتاد و به ملكوت اعلی عروج نمود و به آرزوی دیرین خود كه قربانی شدن عاشقانه در راه خدا بود نایل گشت.

خدایش رحمت كند و او را با حسین (ع) و شهدای دشت كربلا محشور گرداند.


[=arial]تو مرا عشق کردی...
خدایا تو مرا عشق کردی که در قلب عشاق بسوزم.تو مرا اشک کردی که در چشم یتیمان بجوشم.
تو مرا آه کردی که از سینه بینوایان و دردمندان به آسمان صعود کنم.
تو مرا فریاد کردی که کلمه حق را هرچه رساتر برابر جباران اعلام کنم.
تو مرا در دریای مصیبت و بلا غرق کردی و در کویر فقر و حرمان تنهایی سوزاندی.
خدایا تو پوچی لذت زودگذر را عیان نمودی،تو ناپایداری روزگار را نشان دادی.
لذت مبارزه را چشاندی و ارزش شهادت را آموختی.

​برشی از مناجات شهید چمران...


[h=1][/h]


[/HR]
شهید ایرج رستمی فرمانده دلاور منطقه دهلاویه در سحرگاه 31 خرداد ماه 1360 به درجه رفیع شهادت نائل آمد. درحالی كه دكتر چمران از شهادت همسنگر و فرمانده دلاورش به شدت اندوهگین شد، گفته بود: «خدا رستمی را دوست داشت و بُرد. اگر ما را هم دوست داشته باشد می‌بَرد»


[/HR]
اما خدا او را نیز دوست داشت، شهید چمران تنها چند ساعت بعد در همان مكانی كه شهید رستمی به شهادت رسیده بود، مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید. آنچه در پی می‌آید گفت‌وگویی است با حسن منوری‌شاه‌حسینی همرزم شهید ایرج رستمی تقدیم حضورتان می‌شود.
[h=2]عاشق چمران شد[/h] حسن منوری‌شاه‌حسینی یكی از رزمندگان داوطلبی بود كه به محض آغاز ناآرامی‌های غرب در اوایل انقلاب راهی شد و اولین گام‌های حضورش در جنگ و جهاد را از سال 1358بر‌داشت. دوست و همرزم شهید رستمی از اولین‌ روزهای آشنایی‌اش با شهید ایرج رستمی ‌می‌گوید: شهید رستمی یكی از مردان مبارز تیپ هوابرد شیراز بود. بعد از اینكه ما محاصره پاوه را شكستیم و به سردشت رفتیم، او به همراه تیپ‌های ارتش برای انجام عملیات یك ماه یا دو ماهه در پادگان سردشت به ما ملحق شدند. اما رستمی بعد از اتمام مأموریتش در سردشت، دیگر حاضر نشد همراه تیپ خودش بازگردد. او كه آن زمان درجه سروانی داشت، به شدت مجذوب شهید چمران شده بود.
به این ترتیب ایرج رستمی دلاور‌مرد ارتشی، درجه‌های خود را در‌آورد تا همچون ما داوطلبانه در میدان نبرد حاضر شود و برای ادامه مبارزه به جمع یاران شهید چمران پیوست. به نیروهای مردمی كه در اطراف شهید چمران بوه و جذب ایشان شده بودند، گروه جنگ‌های نامنظم می‌گفتند. هر گروه متشكل از یازده داوطلب رزمنده بود. دو نفر تك تیر‌انداز و دو نفر آر‌پی‌جی‌زن داشت كه همگی به سبك چریكی و مبارزه در جنوب لبنان می‌جنگیدیم. شاه حسینی در ادامه می‌افزاید: بعد از آزادسازی سردشت و تحویل شهر به سایر رزمندگان، به اتفاق شهید رستمی و 38 نفر دیگر راهی جنوب شدیم. آنجا هم جنگ پارتیزانی، چریكی بود.
[h=2]انهدام انبار کومله[/h] شاه‌حسینی با برگشت به خاطرات خطه كردستانات می‌گوید: «در سردشت به من و ایرج رستمی مأموریت داده شد تا دو انبار مهمات را كه متعلق به كومله‌هاست منهدم كنیم. دو تیربار روی بلندی‌های ارتفاعات اطراف انبار وجود داشت كه راه ما را بسته بود. رستمی به من دستور داد كه یكی از آن تیر‌بارها را سا‌كت كنم و خودش هم به سراغ تیر‌بار دیگر رفت.
دم‌دم‌های صبح بود كه حركت كردیم اما یكی از نگهبانان كه برای تهیه چای بلند شده بود شهید رستمی را دید و تیری به ران پای ایشان زد و رستمی مجروح شد، در همان حال توانست آن نگهبان را به هلاكت برساند، به لطف خدا عملیات انهدام انبار مهمات به خوبی انجام شد. رستمی هم بعد از كمی درمان با عصا در میان رزمندگان در خوزستان حضور یافت.»
[h=2]
تشكیل ستاد جنگ‌های نامنظم[/h] شهید رستمی به همراه دكتر «چمران» ستاد جنگ‌های نامنظم را در جبهه‌ جنوب تشكیل داد كه مسئولیت آن از سوی دكتر «چمران» بر عهده شهید «ایرج رستمی» گذاشته شد. با شكل‌گیری ستاد جنگ‌های نامنظم و طرح‌ریزی چندین عملیات در منطقه، ضربات سختی به دشمن وارد آمد. همرزم شهید رستمی در ادامه می‌افزاید: شهید چمران دستور داد یك اردوگاه برای آموزش نیروهای مردمی در اهواز تشكیل بدهیم. من و شهید رستمی مأمور انجام این كار شدیم و در پنج كیلومتری مسجد سلیمان به نام دره خزینه آموزشگاه را راه‌اندازی كردیم و در آن برای آموزش از نیروهای مردمی در زمینه استفاده از تجهیزات و اسلحه و آر‌پی‌جی و... ثبت نام كردیم.
حكم مأموریت من از طرف شهید رستمی امضا شد كه همچنان در میان خاطراتم باقی مانده، هر چند این حكم مأموریت مندرس شده اما همچنان برای من با‌ارزش است و یادآور بهترین همرزم و دوست دوران دفاع مقدسم است.
[h=2]جبهه دهلاویه[/h] در جریان هجوم دشمن به سمت سوسنگرد، رزمندگان ستاد جنگ‌های نامنظم، دهلاویه را كه روستایی است در غرب سوسنگرد خط مقدم خود قرار دادند.
مدافعان دهلاویه 10 روز سرسختانه در برابر دشمن مقاومت كردند تا اینكه در 24 آبان 1359 دشمن با اشغال دهلاویه خود را به سوسنگرد رساند. پس از آن برای آزاد‌سازی روستای دهلاویه عملیاتی در ساعت 4 و 30 دقیقه بامداد 26/03/1360 با تلاش یك گردان از نیروهای سپاه و ستاد جنگ‌های نامنظم به فرماندهی شهید «ایرج رستمی» از دو محور روستای دهلاویه انجام گرفت و منجر به آزادی منطقه و عقب راندن دشمن تا یك كیلومتر شد.
دم‌دم‌های صبح بود كه حركت كردیم اما یكی از نگهبانان كه برای تهیه چای بلند شده بود شهید رستمی را دید و تیری به ران پای ایشان زد و رستمی مجروح شد

شهید چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمره اولین کسانی بود که پا به ارتفاعات الله اکبر گذاشت؛ در حالی که دشمن هنوز در نقاطی مقاومت می کرد او و فرمانده شجاعش ایرج رستمی، دو روز بعد با تعدادی از یاران خود توانستند با فدا کاری و قدرت تمام تپه های شحیطیه (شاهسوند) را به تصرف در درآورند. پس از پیروزی ارتفاعات الله اکبر، چمران اصرار داشت نیروهای ایرانی هرچه زودتر، قبل از این که دشمن بتواند استحکاماتی برای خود ایجاد کند، بسوی بستان سرازیر شوند که این کار عملی نشد و خود او طرح تسخیر دهلاویه را با ایثار و گذشت و فداکاری رزمندگان جان بر کف ستاد جنگهای نا منظم و به فرماندهی ایرج رستمی عملی ساخت.
در سی ام خرداد ماه 1360 یعنی یک ماه پس از پیروزی ارتفاعات الله اکبر، چمران در جلسه فوق العاده شورای عالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم آیت الله اشراقی شرکت و از عدم تحرک و سکون نیروهاانتقاد کرد و پیشنهاد های نظامی خود از جمله حمله به بستان را ارائه داد. این آخرین جلسه شورای عالی دفاع بود که در آن شرکت داشت و فردای آن روز، روز غم انگیز و بسیار سخت و هولناکی بود.
بامداد روز 31 خردادماه 1360 در حالی كه شهید «ایرج رستمی» و همرزمانش درگیری سختی با دشمن بعثی داشتند بر اثر اصابت گلوله توپ دشمن در منطقه دهلاویه هنگام اذان صبح به درجه رفیع شهادت نائل شد. ساعتی بعد زمانی كه شهید چمران از موضوع مطلع شدند برای معرفی جانشین ایشان به سمت دهلاویه حركت كردند. چمران با شنیدن خبر شهادت دوستش گفته بود: «خدا «رستمی» را دوست داشت و برد، اگر ما را هم دوست داشته باشد می‌برد». این دوری زیاد طول نكشید و شهید «چمران» در نیز همان محل شهادت شهید «ایرج رستمی» با اصابت گلوله خمپاره 60 به شدت مجروح شد كه در حین انتقال به بیمارستان به شهادت رسید و به هم‌سنگر خود پیوست.
[h=2]
پیام امام برای شهادت چمران[/h] بسم اللَّه الرحمن الرحیم
اناللَّه و انا الیه راجعون
شهادت انسان ساز سردار پر افتخار اسلام و مجاهد بیدار و متعهد راه تعالى و پیوستن به ملأ اعلى‏، دکتر مصطفى چمران را به پیشگاه ولى عصر- ارواحنا فداه- تسلیت و تبریک عرض مى‏کنم .
تسلیت از آنرو که ملت شهیدپرور ما سربازى را از دست داد که در جبهه‏هاى نبرد با باطل، چه در لبنان و چه در ایران حماسه مى‏آفرید و سرلوحه مرام او اسلام عزیز و پیروزى حق بر باطل بود. او جنگجویى پرهیزکار و معلمى متعهد بود که کشور اسلامى ما به او و امثال او احتیاج مبرم داشت. و تبریک از آنرو که اسلام بزرگ چنین فرزندانى تقدیم ملتها و توده‏هاى مستضعف مى‏کند و سردارانى همچون او در دامن تربیت خود پرورش مى‏دهد. مگر چنین نیست که زندگى عقیده و جهاد در راه آن است .
چمران عزیز با عقیده پاک خالص غیر وابسته به دستجات و گروههاى سیاسى و عقیده به هدف بزرگ الهى، جهاد را در راه آن از آغاز زندگى شروع و با آن ختم کرد. او در حیات با نور معرفت و پیوستگى به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار کرد. او با سرافرازى زیست و با سرافرازى شهید شد و به حق رسید.
هنر آن است که بى‏هیاهوهاى سیاسى و خودنماییهاى شیطانى براى خدا به جهاد برخیزد و خود را فداى هدف کند نه هوى‏، و این هنر مردان خداست .

این دوری زیاد طول نكشید و شهید «چمران» در نیز همان محل شهادت شهید «ایرج رستمی» با اصابت گلوله خمپاره 60 به شدت مجروح شد كه در حین انتقال به بیمارستان به شهادت رسید و به هم‌سنگر خود پیوست

او در پیشگاه خداى بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و یادش بخیر. و اما، ما مى‏توانیم چنین هنرى داشته باشیم؟ با خداست که دستمان را بگیرد و از ظلمات جهالت و نفسانیت برهاند. من این ضایعه را به ملت شریف ایران و لبنان، بلکه به ملتهاى مسلمان و قواى مسلح و رزمندگان در راه حق و به خاندان این مجاهد عزیز تسلیت عرض مى‏کنم و از خداوند تعالى رحمت براى او و صبر و اجر براى بازماندگان محترمش خواهانم .
روح اللَّه الموسوى الخمینى

مصطفی اومده بود خواستگاریم


مادرم بهش گفت:


" این دختر صبح ها که از خواب بلند میشه


در فاصله ای که دستش را شسته و مسواک می زنه


یه نفر تختش رو مرتب می کنه


لیوان شیر رو جلوی در اتاقش میاره


و براش قهوه آماده می کنه


شما می تونید چنین کاری کنید؟ "


مصطفی که خیلی آروم نشسته بود و به حرفای مادرم گوش می داد ، گفت:


" من نمی توانم برای دخترتان مستخدم بگیرم


ولی قول می دهم تا زنده ام ، وقتی بیدار شد


تختش را مرتب کنم


و لیوان شیر و قهوه را برایش آماده کنم"


تا وقتی شهید شد این کار رو می کرد


خودش قهوه نمی خورد


اما چون می دانست ما لبنانی ها به قهوه خوردن عادت داریم ، درست می کرد


وقتی هم منعش می کردم ، می گفت:


" من به مادرتان قول دادم تا زنده ام این کار رو برای شما انجام بدهم"


راوی: همسر شهید مصطفی چمران

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس،‌ همزمان با سالگرد شهادت دکتر مصطفی چمران (۳۱ خردادماه) به مرور برخی خاطرات کوتاه از این سردار شهید از مجموعه کتب یادگاران، انتشارات روایت فتح به قلم رهی رسولی‌فر پرداخته‌ایم:


برای دیدار با امام(ره) عهدش را شکست

با خودش عهد کرده بود تا نیروى دشمن در خاک ایران است به تهران بازنگردد. به مجلس و شوراى عالى دفاع هم نمی‌رفت. یک روز از تهران زنگ زدند. حاج احمد آقا بود. گفتند: «به دکتر بگویید به تهران بیاید». گفتم: «با خودشان عهد کرده‌اند، به تهران نیایند.» گفت: «نه بگویید بیاید. امام دلش براى دکتر تنگ شده است.» پیام را به دکتر رساندم و گفت: «چشم. فردا می‌روم.»


********************

دکتر چمران یک عربى جدید در مدرسه درست کرد



دکتر چمران که به لبنان آمد، بعضى کلمه‌هاى عربى را درست نمى‌گفت. یک بار سر کلاس کلمه‌اى را غلط گفته بود. همه‌ى بچه‌ها همان‌طور غلط تکرار می‌کردند. مى‌دانستند اشتباه است، ولی تکرار می‌کردند. امام موسى (صدر) مى‌گفت «دکتر چمران یک عربى جدید در این مدرسه درست کرد».


********************

به خاطر نزدن کروات هجده شد!

سال دوم یک استاد داشتیم که اصرار داشت همه باید کراوات بزنند، سر امتحان. دکتر چمران کروات نزد، استاد دو نمره از او کم کرد؛ هجده شد. با این وجود بالاترین نمره کلاس را گرفته بود.

روحش شاد یادش پررهرو
:Gol:شادی روح امام و شهدا صلوات :Gol: