24 رجب -فتح قلعه خیبر وبخشیدن فدک به حضرت زهرا-س-

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
24 رجب -فتح قلعه خیبر وبخشیدن فدک به حضرت زهرا-س-

[="Blue"]به نام خدا
دیدم روز بزرگی است هر کس مطلبی در این راستا دارد بگذارد:Gol:

[="DarkGreen"][/][/]

جلگه وسيع حاصل‌خيزی را كه در شمال مدينه، به فاصله سی دو فرسنگی آن قرار دارد، «وادی خيبر» می‏نامند و پيش از بعثت پيامبر (ص)، ملت‏يهود برای سكونت و حفاظت خويش در آن نقطه، دژهای هفتگانه محكمی ساخته بودند. از آنجا كه آب و خاك اين منطقه برای كشاورزی آمادگی كاملی داشت، ساكنان آنجا در امور زراعت و جمع ثروت و تهيه سلاح و طرز دفاع، مهارت كاملی پيدا كرده بودند، و آمار جمعيت آن‌ها بالغ بر بيست هزار نفر بود، و در ميان آنها مردان جنگاور و دلير فراوان به چشم می‏خورد.
جرم بزرگی كه يهوديان خيبر داشتند، اين بود كه تمام قبائل عرب را برای كوبيدن حكومت اسلام تشويق كردند، و سپاه شرك با كمك مالی يهوديان خيبر، در يك روز از نقاط مختلف عربستان حركت كرده خود را به پشت مدينه رساندند. در نتيجه، جنگ احزاب رخ داد، و سپاه مهاجم با تدابير پيامبر (ص) و جان‌فشانی ياران او، پس از يك‌ماه توقف در پشت‏خندق، متفرق شدند و به وطن خود بازگشتند و مركز اسلام آرامش خود را بازيافت.
درباره جزئيات نبرد خيبر نمی‏توان نظر قاطع ابراز كرد، ولی از مجموع كتاب‌های تاريخ و سيره چنين استفاده می‏شود كه سربازان اسلام، دژها را يك به يك محاصره می‏كردند، و كوشش می‏نمودند كه ارتباط دژ محاصره شده را از دژهای ديگر قطع نمايند، و پس از گشودن آن دژ، به محاصره دژ ديگر می‏پرداختند. دژهايی كه با يكديگر ارتباط زيرزمينی داشتند و يا رزمندگان و دلاوران آنها به دفاع سرسختانه برمی‏خاستند، گشودن آن‌ها به كندی صورت می‏گرفت، ولی دژهائی كه رعب و ترس بر فرماندهان آنها مستولی گشته، و يا روابط آنها با خارج به كلی بريده شده بود، تسلط بر آن‌ها به آسانی انجام می‏گرفت و قتل و خونريزی كمتر اتفاق می‏افتاد و كار به سرعت زياد پيش می‏رفت.

پس از فتح قلعه‏های متعدد، سپاهيان اسلام به طرف دژهای «وطيح‏» و «سلالم‏» يورش آوردند. ولی مسلمانان با مقاومت سرسختانه يهود، در بيرون قلعه روبرو شدند. از اين‌رو، سربازان دلير اسلام با جانبازی و فداكاری و دادن تلفات سنگين نتوانستند پيروز شوند و بيش از ده روز با جنگاوران يهود، دست و پنجه نرم كرده، و هر روز بدون نتيجه به لشكرگاه باز می‏گشتند

ادامه دارد

اين وضع، پيامبر (ص) و سرداران اسلام را سخت ناراحت كرده بود. در اين لحظات پيامبر (ص) افسران و دلاوران ارتش را گرد آورد، و اين جمله ارزنده را كه در صفحات تاريخ ضبط است، فرمود: «لاعطين الراية غدا رجلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله يفتح الله علی يديه ليس بفرار؛ اين پرچم را فردا به دست كسی می‏دهم كه خدا و پيامبر را دوست دارد و خدا و پيامبر او را دوست می‏دارند و خداوند اين دژ را به دست او می‏گشايد.او مرديست كه هرگز پشت‏به دشمن نكرده و از صحنه نبرد فرار نمی‏كند.» و به نقل طبرسی و حلبی چنين فرمود: «كرار غير فرار، يعنی به سوی دشمن حمله كرده، و هرگز فرار نمی‏كند.»
اين جمله كه حاكی از فضيلت و برتری معنوی و شهامت آن سرداری است كه مقدر بود فتح و پيروزی به دست او صورت بگيرد، غريوی از شادی توأم با اضطراب و دلهره در ميان ارتش و سرداران سپاه برانگيخت. هر فردی آرزو می‏كرد كه اين مدال بزرگ نظامی نصيب وی گردد، و اين قرعه به نام او افتد.
سياهی شب همه جا را فرا گرفت. سربازان اسلام به خوابگاه خود رفتند. نگهبانان در مواضع مرتفع، مراقب اوضاع دشمن بودند. آفتاب با طلوع خود، سينه افق را شكافت، خورشيد با اشعه طلائی خود دشت و دمن را روشن ساخت. سرداران گرد پيامبر (ص) آمده و دو سردار شكست‏خورده، با گردن‌های كشيده متوجه دستور پيامبر (ص) شده و می‏خواستند هر چه زودتر بفهمند كه اين پرچم پرافتخار به دست چه كسی داده خواهد شد.
سكوت پرانتظار مردم، با جمله پيامبر 0ص) كه فرمود: «علی كجا است؟» درهم شكست. در پاسخ او گفته شد كه او دچار درد چشم است، و در گوشه‏ای استراحت نموده است. پيامبر (ص) فرمود او را بياوريد. طبری می‏گويد: «علی را بر شتر سوار كردند و در برابر خيمه پيامبر (ص) فرود آوردند.» اين جمله حاكی است كه عارضه چشم به قدری سخت‏بوده كه سردار را از پای درآورده بود. پيامبر (ص)دستی بر ديدگان او كشيد، و در حق او دعا كرد. اين عمل و آن دعا، مانند دم مسيحائی، آنچنان اثر نيك در ديدگان او گذارد كه سردار نامی اسلام تا پايان عمر به درد چشم مبتلا نگرديد.
ادامه دارد

پيامبر (ص) به علی (ع) دستور پيشروی داد همچنين يادآور شد كه قبل از جنگ نمايندگانی را بسوی سران دژ اعزام بدارد و آنها را به آئين اسلام دعوت نمايد. اگر آن را نپذيرفتند، آن‌ها را به وظايف خويش تحت لوای حكومت اسلام آشنا سازد كه بايد خلع سلاح شوند و با پرداخت جزيه در سايه حكومت اسلامی آزادانه زندگی كنند و اگر به هيچ كدام گردن ننهادند، با آنان بجنگد. جمله زير، آخرين جمله‏ای بود كه مقام فرماندهی بدرقه راه علی ساخت و گفت: «لئن يهدی الله بك رجلا واحدا خير من ان يكون لك حمر النعم‏؛ هرگاه خداوند يك فرد را به وسيله تو هدايت كند، بهتر از اين است كه شتران سرخ موی مال تو باشد و آنها را در راه خدا صرف كنی.»

هنگامی كه اميرمؤمنان (ع‏)، از ناحيه پيامبر (ص) مأمور شد كه دژهای «وطيح‏» و «سلالم‏» را بگشايد (دژهائی كه دو فرمانده قبلی موفق به گشودن آنها نشده بودند، و با فرار خود ضربه جبران‏ناپذيری بر حيثيت ارتش اسلام زده بودند) زره محكمی بر تن كرد و شمشير مخصوص خود؛ «ذو الفقار» را حمايل نموده، هروله‏ كنان و با شهامت‏خاصی كه شايسته قهرمانان ويژه ميدان‌های جنگی است، بسوی دژ حركت كرد و پرچم اسلام را كه پيامبر (ص) به دست او داده بود، در نزديكی خيبر بر زمين نصب نمود. در اين لحظه در خيبر باز گرديد، و دلاوران يهود از آن بيرون ريختند. نخست‏برادر «مرحب‏» به نام «حارث‏»، جلو آمد هيبت نعره ا‌و آن‌چنان مهيب بود كه سربازانی كه پشت‏سر علی 0ع‏) بودند، بی‏اختيار عقب رفتند، ولی علی (ع) مانند كوه، پای بر جا ماند. لحظه‏ای نگذشت كه جسد مجروح «حارث‏»، به روی خاك افتاد و جان سپرد.
مرگ برادر، «مرحب‏» را سخت غمگين و متأثر ساخت و برای گرفتن انتقام برادر در حالی كه غرق سلاح بود، و زره يمانی بر تن و كلاهی كه از سنگ مخصوص تراشيده بود بر سر داشت، در حالی كه كلاه خود را روی آن قرار داده بود، جلو آمد و به رسم قهرمانان عرب رجز زير را می‏خواند:
«قد علمت‏خيبر انی مرحب شاكی السلاح بطل مجرب ان غلب الدهر فانی اغلب و القرن عندی بالدماء مخضب؛ در و ديوار خيبر گواهی می‏دهد كه من مرحبم، قهرمانی كارآزموده و مجهز با سلاح جنگی هستم. اگر روزگار پيروز است، من نيز پيروزم، قهرمانانی كه در صحنه‏های جنگ با من روبرو می‏شوند، با خون خويشتن رنگين می‏شوند.»
علی (ع) نيز رجزی در برابر او سرود، و شخصيت نظامی و نيروی بازوان خود را به رخ دشمن كشيد و چنين گفت: «انا الذی سمتنی امی حيدرة ضرغام آجام و ليث قسورة عبل الذراعين غليظ القصره كليث غابات كريه المنظرة؛ من همان كسی هستم كه مادرم مرا حيدر (شير) خوانده، مرد دلاور و شير بيشه‏ها هستم. بازوان قوی و گردن نيرومند دارم، در ميدان نبرد مانند شير بيشه‏ها صاحب منظری مهيب هستم.»

ادامه دارد

سلام.
ادامه نداره؟