صوفيه كيست ؟؟!!

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
صوفيه كيست ؟؟!!

در حدود اوائل قرن دوم هجري دسته اي درميان مسلمين به وجود آمدند كه خود را صوفي مي ناميدند. در علت نامگذاري اين دسته به «صوفي» آراء و عقايد گوناگوني ذكر شده است. لغويون، فرهنگ نويسان و محققان اسلامي هر كدام ادعايي داشته و اين كلمه را مشتق از ريشه اي دانسته اند.
1. ابن خلدون و برخي ديگر گفته اند: صوفي مشتق از صوف است چون صوفيان اغلب لباسهاي پشمينه مي پوشيدند و در پوشيدن جامه هاي فاخر با مردم مخالفت داشته و به پشمينه پوشي مي گراييدند.
[1]
2. برخي گفته اند كه تصوف منسوب به اهل صُفّه است آنان جماعتي از فقرا بدون مال و خانواده مسلمين صدر اسلام بوده اند كه در صُفّه مسجد رسول الله منزل داشتند، و با صدقه زندگي مي كرده اند تا آن كه بعد از فتوحات اسلام بي نياز شدند.
دكتر غني در تاريخ تصوّف اين مطلب را رد نموده و مي گويد: اما نسبت صوفي به «اهل صفّه» غلط است زيرا اگر منتسب به اهل صفّه بودند مي بايست «صفي» ناميده مي شدند.
[2]
3. برخي معتقدند كه: كلمه صوفي عربي الاصل نمي باشد. زيرا تا قرن دوم هجري از صوفي اسمي نبوده و پس از ورود ملل مختلف در اسلام، فرقه­هاي گوناگون و خصوصاً صوفيه در اسلام پديدار شدند. و گمان مي رود كه اين كلمه يوناني الاصل است و از «سوفيا» به معني دانش و حكمت گرفته شده باشد. همان طور كه فيلسوف نيز از سوفيا و فيلوس به معني دوستدار حكمت تركيب يافته است.
[3]
4. بعضي هم گفته اند كه صوفي منتسب به «صوفة القفاء» يعني موهايي است كه در قسمت آخر پشت سر روئيده مي شود و چون صوفي از خلق منقطع و به حق متوجه است به اين اسم ناميده شده است.
[4]
اين بود قسمتي از اقوال و نظراتي كه دربارة كلمه صوفي گفته شده است و اما به احتمال قوي واژة صوفي از كلمة «صوف» گرفته شده و از لغات مستحدثه به معني «پشمينه پوشي» به عنوان نمادي از زندگي سخت و دور از تن پروري مي باشد.
لفظ صوفي از هر لغتي كه مشتق شده باشد، خواه عربي باشد و يا غيرعربي، قدر مسلم اين است كه اين كلمه در روزگار پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ معروف نبوده، چنان كه نه در قرآن و نه در كلمات رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ و ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ تا زمان امام صادق ـ عليه السلام ـ نشاني از آن يافت نمي شود. جز در روايتي كه پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ به منظور خبر از حوادث آينده، پديد آمدن چنين فرقه اي را پيشگويي كرده است و آن اين است كه رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ در اثناي سفارشهايي كه نمود، به اباذر غفاري فرمود: در آخر الزّمان جماعتي خواهند بود كه پشم پوشند در تابستان و زمستان وگمان كنند كه ايشان را به سبب اين پشم پوشيدن فضل و زيادتي بر ديگران است اين گروه را ملائكه آسمان و زمين لعنت مي كند.
[5]
از اين روايت سه مطلب استفاده مي شود:
اول اين كه گروه صوفيه نه تنها مورد تأييد اسلام نمي باشد، بلكه سزاوار لعن و نفرين فرشتگان آسمان و زمين اند. دوم اين كه اين گروه در زمان رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ وجود نداشته است زيرا اگر مي بود، پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ نمي فرمود كه در آخر الزمان صوفيه ظهور خواهد نمود، سومين مطلبي كه به دست مي آيد علت نام گذاري اين فرقه مي باشد. آنها به اين سبب كلمه صوفيه را بر خود نهاده اند تا يكنوع زيادتي و فضل بر ديگران پيدا نمايند.

http://www.andisheqom.com/Files/faq.php?level=4&id=2856&urlId=690
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. فضايح الصوفيه، محمد جعفر آل آقا.
2. خيراتيه در ابطال طريقة صوفيه، آقا محمد بن علي بن علامه وحيد بهبهاني.
3. جستجو در تصوف ايران، عبدالحسين زرين كوب.
4. سير عرفان در اسلام، دكتر زين الدين كيائي نژاد.

[1] . ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه، بيروت، المكتبة العصرية، چاپ اول، 1415، ص450.
[2] . غني، قاسم، تاريخ تصوف، تهران، انتشارات زوار، چاپ دوم، 1340ق، ص 38.
[3] . توحيدي پور، مقدمه نفحات الانس، كتابفروشي محمودي، بي تا، بي جا، ص 15.
[4] . جواد، مشكور، فرهنگ فرق اسلامي، مشهد، آستان قدس رضوي، 1368 هـ ، ص 304.
[5]. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، تهران، المكتبه الاسلاميه، چاپ دوم، بي تا، ج 77، ص 93.

واژه «تصوف» بنا بر اظهر احتمالات از واژه «صوف» گرفته شده است و از لغات مستحدثه به معني «پشمينه پوشي» به عنوان نمادي از زندگي سخت و دوري از تن پروري و لذت پرستي مي باشد. يكي از مؤلفان «تاريخ تصوف در اسلام» پس از نقل اقوال و عقايد مسلمانان و بعضي از از مستشرقين درباره اصل و اشتقاق كلمه «صوفي» و «متصوف»، نتيجه گرفته است كه نزديك ترين قول ها به عقل و منطق و موازين لغت اين است كه (صوفي) كلمه اي است عربي و مشتق از لغت «صوف»; يعني پشم. وجه تسميه زهّاد و مرتاضين قرون اول اسلام به «صوفي» آن است كه لباس پشمينه خشني مي پوشيدند و نيز لغت «تصوف» مصدر باب تفعّل و معناي آن پشمينه پوشيدن است، همان طور كه «تقمّص» به معني پيراهن پوشيدن است.[1]
درباره معني «تصوف» و اين كه به چه كسي «صوفي» مي گويند، بايد اعتراف كرد كه يك تعريف جامع كه طريقه و روش صوفيه را كه در برگرفته و مورد قبول همگان باشد، يافت نمي گردد.
گويند: «ابو منصور عبدالقادر» (متوفي 429 هـ ق) در بغداد بر حسب حروف ابجد و با توجه به تاليفات بزرگان صوفيه، در حدود يك هزار تعريف درباره تصوف و صوفيه و نظريات آنان، جمع آوري كرده است،
[2] البته مشايخ صوفيه صدها تعريف براي تصوف و معني «صوفي» ذكر كرده اند و از هر كدام از اقطاب و رؤساي اين فرقه چند تعريف درباره تصوف نقل شده است;[3] از اين مطلب آشكار مي گردد كه تا چه اندازه تباين و اختلاف در فروع نظريه تصوف وجود دارد و به قول «ابو سعيد بن اعرابي صوفي» (م. 340 هـ.ق) صوفيه قائل به جمع بودند; اما صورت اين جمع نزد هر دسته از آنان بر خلاف آن چه بوده كه در نزد ديگري است و با اين ترتيب در اسماء متفق و در معاني مختلف بودند.[4]
با وجود همه اين تعريفات، تا به حال نتوانسته اند يك تعريف جامع براي «تصوف» بيان كنند و خود اين همه اختلاف و مغايرت كه در تعاريف آن ها وجود دارد، كاشف از اين است كه هر كدام، مفهوم جداگانه اي براي تصوف و صوفي قائل بوده اند
[5] و لذا بايد گفت: تصوف يك مذهب خاص و منظم و محدود نيست. بلكه يك طريقه التقاطي است كه از به هم آميخن عقايد و افكار گوناگون به وجود آمده است. به همين جهت حد و حصاري ندارد و در طي قرون و اعصار با مقتضيات و شرايط و افكار هر دوره تغيير شكل مي دهد.[6]

http://www.andisheqom.com/Files/faq.php?level=4&id=2855&urlId=690
[1] . قاسم غني، تاريخ تصوف در اسلام، ص 45.
[2] . نفحات الانس، مقدمه مصحح، ص 15.
[3] . عبارت عوارف المعارف سهروردي چنين است: «و اقوال المشايخ في ماهية التصوف تزيد علي الف قول، اقوال مشايخ صوفيه در تعريف تصوف بيش از هزار قول است».
[4] . مقدمه نفحات الانس، ص 16.
[5] . دشتي، علي، در ديار صوفيان، چاپ جاويدان، ص 9.
[6] . زنجاني، عميد، تاريخ تصوف، ص159.

صوفي با عارف و زاهد و درويش چه فرقي دارند؟


براي روشن شدن اين كه آيا فرقي ميان صوفي، عارف، زاهد و درويش هست يا نه؟ و اگر هست، چيست؟ ابتدا بايد معناي لغوي و اصطلاحي هر يك از اين كلمات بيان شود، كه به ترتيب به هر كدام پرداخته مي‌شود:
صوفي واژة ‌صوفي عربي است و به معناي پيرو طريقة تصوف و پشمينه پوش است.[1] دربارة پيدايش كلمه صوفي و علت نامگذاري صوفيان بدين نام نظرهاي مختلفي وجود دارد. كه از ميان همه نظريات نظري كه آن را برگرفته از صوف به معناي پشم دانسته‌اند نزديك به صواب است چون صوفيان اوليه لباسهاي پشمينه بر تن مي‌كرده‌اند اين نام بر آنان اطلاق شده و اكثر محققين بر اين مطلب اتفاق دارند.
از نظر اصطلاحي هم براي صوفي تعاريف متعدد و گوناگوني ذكر شده است يعني هر صاحب طريقتي آن را به حسب ذوق و حال خويش به گونه‌اي تعريف كرده است، چنان كه گفته‌اند ابومنصور عبدالقادر متوفاي 429 هـ به حسب حروف ابجد با توجه به تأليفات بزرگان صوفيه در حدود هزار تعريف دربارة تصوف و صوفيه و نظرية آنان جمع آوري كرده است.[2] با اين اوصاف به نظر مي‌رسد يك تعريف جامع كه حاوي طريقه‌ها و روش صوفيه بوده و مورد قبول همگان نيز قرار گرفته باشد يافت نمي‌شود.[3] در اين نوشته از باب نمونه دو تعريف از تعريف‌هاي ارايه شده براي صوفي را ذكر مي‌كنيم.
برخي قائلند صوفي بر انساني اطلاق مي‌شود كه از خوشي‌هاي زندگي كناره گرفته و با قلبي خاشع و زباني ذاكر و ادبي كامل رو به محراب عبادت آورده و با بيداري شب و روزة روز در پي تحصيل خشنودي خداوند است...[4] و نيز گفته‌اند:
تصوف طريقه‌اي است كه در آن دل از ناپاكي‌ها تصفيه مي‌‌شود و از اخلاق طبيعي دور شده و صفات بشري در آن از ميان برداشته و از خواهش‌هاي نفساني اجتناب ورزيده و به صفات روحاني نزديك شده و به علوم حقيقي و باطني دست مي‌يابد.[5]
عارف عارف از حيث لغت به معناي دانا و شناسنده است.[6] و در اصطلاح عارف به كسي مي‌گويند كه در شناخت سرچشمة هستي و حقايق آن، استدلال‌هاي عقلي را كافي نمي‌داند و علاوه بر استدلالهاي عقلي رياضت‌هاي نفساني را هم لازم مي‌داند تا به واسطة اين رياضتها دل به روي حقايق گشوده شود و حقايق را بالعيان مشاهده كند. هم چنين به كسي كه بر اثر رياضت‌هاي نفساني قادر بر انجام امور خارق العاده است عارف گويند. گفتني است كه با توجه به اين دو تعريف عارف هم به عالم به حقايق به صورت تفصيلي اطلاق مي‌شود و هم به قادر بر تصرف در وجود و هم كسي كه هر دو جنبه را با هم دارد، زيرا عارف گاهي فقط عالم به حقايق به صورت تفصيلي است و گاهي فقط قادر بر تصرف در وجود و گاه كسي كه هر دو جنبه را با هم دارد.[7]
زاهد زاهد در لغت يعني آن كه چيزي را ترك گويد و از آن اعراض كند، [8] و اگر كسي نسبت به دنيا و مظاهر آن از پست و مقام گرفته تا مال و متاع آن بي‌ميلي نشان دهد، در اصطلاح، ‌زاهد خوانده مي‌شود. البته به اين شرط كه قدرت ونيرو داشته باشد كه از تجملات و ثروت‌ها و موقعيت‌هاي دنيا به نفع شخصي خود استفاده ببرد ولي در عين حال پرهيز كند. [9]
درويش درويش واژه‌اي فارسي و به معناي گدا و تهي‌دست است، هم چنين به معناي خواهنده از درها، گدايي كه با آوازي خوش گاهِ پرسه زدن، شعر خواند. درويش در اصل درويز بوده به معناي آويزندة از در؛ چون گدا به وقت سؤال از درها مي‌آويزد يعني درها را مي‌گيرد. [10]
اما اصطلاحاً به جهت اين كه در جامعة مسلمين، پيشاهنگان تصوف و زاهدان نخستين فقر و ناداري را لازمة زهد و پرهيز از دنياپرستي مي‌‌دانسته‌اند، درويش به معني سالك و صوفي به كار رفته است و در زبان فارسي واژة درويش به جاي صوفي به كار مي‌رود.
گفتني است در اذهان عامه مردم ايران نام درويش، تداعي قلندراني دوره گرد است كه كشكول به دست و تبرزين بر دوش در كوچه و بازار اشعاري را در منقبت علي ـ عليه السّلام ـ و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ مي‌خوانند و هر كس به دل خواه خود چيزي به آنها مي‌بخشيد.[11]
با توجه به تعاريف ارائه شده چنين نتيجه گيري مي شود كه از ميان اين چهار عنوان، عنوان زهد و زاهد نشأ قرآني و روريي دارد در اسلام از عالي ترين مرتبه اخلاقي به شمار آمده و اكثر علمأ و مراجع ديني ازين وصف برخوردار هستند. بنابراين عنوان زهد در تحت هيچ فرقه و طريقه اي خاصي نمي گنجد بلكه از آموزه هاي اساسي دين اسلام به شمار مي آيد. اما عناوين درويش، صوفي و نيز عارف صوفيانه از اموري است كه ريشه اي در دين اسلام نداشته بلكه از ابداعات طريقه هاي تصوف عضويت داشته و در تحت اشراف و ارشاد مرشد و قطب در خانقاه و اماكن مخصوص سر و سلوك نموده باشند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. موضع تشيع در برابر تصوف، داود الهامي.
2. ماهو التصوف، شيخ امين شيخ علاء‌الدين نقشبندي.
3. لغتنامة دهخدا، علي اكبر دهخدا، مقالة مفصل ذيل صوفيه. [1] . دهخدا، علي اكبر، لغتنامة دهخدا، حرف صاد، و ابراهيم مصطفي و ديگران، المعجم الوسيط‌، كلمة صاف.
[2] . الهامي، داود، موضع تشيع در برابر تصوف، مكتب اسلام، چاپ اول، 1378، ص 26.
[3] . همان، ص 25.
[4] . نقشبندي، امين، ‌ما هو التصوف، ترجمه محمد شريف احمد، ص 28.
[5] . دايرة المعارف تشيع، ذيل تصوف، چاپ اول، 1373، ج 4، ص 411.
[6] . دهخدا، علي اكبر، لغتنامة دهخدا، كلمة عارف.
[7] . حسن زاده آملي، حسن، هزار و يك نكته، رجاء، چهارم، 1377، ص 84، نكته 74.
[8] . دهخدا، علي اكبر، لغتنامة دهخدا، كلمة زاهد.
[9] . طاهري،‌حبيب الله، اخلاق اسلامي، قم، جامعه مدرسين، چاپ چهارم، 1373، ص 298.
[10] . دهخدا، علي اكبر، لغتنامة دهخدا، كلمة درويش.
[11] . دايرة المعارف تشيع، 1378، ج 7، ص 489، ذيل درويش.