منع نقل احادیث پیامبر(ص) توسط خلفا

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
منع نقل احادیث پیامبر(ص) توسط خلفا

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]امام حسین علیه السلام با یزید بیعت نکرد ویزید آنقدر جسارت پیدا کرده بود که توانست آن بزرگوار را از خانه و کاشانه خود دور کند ونهایتا در سرزمین کربلا شهیدش کند.
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]سوالی پیش می آید که چرا جو زمان نسبت به روزگار حیات جد آن حضرت ، یعنی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم اینقدر تغییر کرد که مردم ، امام زمان خودشان را درست تشخیص ندهند و یا درصورت بودن این تشخیص درست ، بهر حال یک فرد فاسد بر مسند حکومت قراربگیرد؟
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]شاید یکی از دلایل اصلی که در ظاهر امر خیلی نمود نمی کند ولی ریشه خیلی از انحرافات [/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آن زمان بوده، مطلب زیر باشد که از کتاب " اسرار عاشورا " نقل می گردد.

[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif](([/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ممانعت از تدوین و نشر احادیث پیامبر
یکى از حوادث تاءسف بار و جبران ناپذیر، اقدام خلیفه اول و دوم در جلوگیرى از نوشتن و حتى روایت و بازگو کردن احادیث پیامبر مى باشد،
اخبار مربوط به ممانعت عمر از تدوین و جمع آورى حدیث از نظر شیعه و سنى متواتر است ، توجیه آنها این بود که بخاطر کثرت احادیث و اختلاف آنها و یا تدوین آنها، مردم از قرآن روگردان مى شوند و کتاب خدا را رها مى کنند، آرى عمر قبلا نیز در مقابل پیامبر وقتى حضرت فرمود: براى شما چیزى بنویسم که هرگز گمراه نشوید، در مقابل حضرت گفته بود، کتاب خدا کافیست ، حتى ابوبکر که پانصد حدیث از پیامبر جمع آورى کرده بود، همه آنها را آتش زد(1)
و در همین راستا عمر به شهرها نامه نوشت که اگر کسى حدیثى را از پیامبر نوشته باید آن را از میان ببرد(2) و خود او نیز وقتى دید حدیث بسیار شده است ، به مردم دستور داد تا همه را نزد او آوردند، سپس ‍ فرمان داد تا همه را طعمه حریق سازند(3)
او افرادى مثل عبدالله ابن مسعود و ابا درداء و ابا مسعود انصارى را حبس نمود، تنها به این جرم که از پیامبر زیاد حدیث نقل مى کنند، آنها در مدینه ممنوع الخروج بودند تا بعد از عمر، که عثمان آنها را آزاد کرد. (4)
و در روایت دیگرى آمده است که عمر ابن خطاب از دنیا نرفت تا اینکه اصحاب پیامبر چون عبدالله ابن حذیفة و ابادرداء و اباذر و عقبه ابن عامر را از اطراف گرد آورد و گفت : این احادیثى که در اطراف از پیامبر پخش کرده اید چیست ؟ گفتند: آیا از این کار نهى مى کنى ؟ گفت : نه ، ولى نزد من باشید و تا من زنده ام حق ندارید از من جدا شوید، از شما حدیث مى گیریم و یا بر شما رد مى کنیم ، بدینسان بود که تا عمر زنده بود نزد او ماندند. (5)
و ابوبکر به بهانه اختلاف در احادیث مى گفت : از پیامبر چیزى حدیث نقل نکنید و هر کس از شما سؤ ال کرد بگوئید: میان ما و شما کتاب خداست . (6)
قرظة ابن کعب گوید: عمر به مشایعت ما که به عراق مى رفتیم آمد و گفت : مى دانید چرا شما را مشایعت کردم ؟ گفتیم : مى خواستى ما را احترام کنى ، گفت : علاوه بر آن ، کارى هم داشتم ، شما نزد مردمى مى روید که زمزمه اى مانند زمزمه زنبور عسل (در خواندن قرآن ) دارند، آنها را با احادیث پیامبر سرگرم نکنید، من نیز شریک شما خواهم بود، به همین جهت بود که هر وقت به قرظة مى گفتند براى ما حدیث بگو مى گفت : عمر ما را منع کرده است . (7)
و به همین جهت بود که اصحاب پیامبر از نقل احادیث اجتناب مى ورزیدند، و یاللعجب که بهانه این کار، گاهى شبهه ایجاد اختلاف و احادیث کاذب ، و گاهى اعراض مردم از قرآن و گاهى زیاد و کم شدن سهوى در احادیث ذکر مى شود.
خسارت جبران ناپذیر
اما کسى نیست که بپرسد، آیا کتاب خدا کافیست و احتیاج به تفسیر ندارد، آیا فرمان خداوند در اینکه ما اتاکم الرسول فخذوه ، چگونه است ، سنت پیامبر را مردم چگونه باید بدانند؟
و شما خود مى دانید که وقتى صحابه پیامبر در حساسترین زمان ، یعنى سالهاى اولیه بعد از پیامبر، که هنوز حوادث و سخنان پیامبر در ذهن آنها نقش دارد و فراموش نشده ، صحابه نیز زنده و سالم هستند، اگر از نقل احادیث ، منع شود چه ضربه جبران ناپذیرى بر دین خداوند که مى باید تا قیامت پابرجا بماند، خواهد زد.
مصیبت بزرگتر آنکه پس از شیخین ، دیگران نیز روش آنها را پیش مى گرفتند، و از احادیثى که زمان عمر روایت نشده بود منع مى کردند. عثمان ابن عفان بر منبر مى گفت : براى هیچکس جایز نیست ، حدیثى را که در زمان عمر و ابوبکر نشنیده روایت کند... (8)
معاویه نیز به دنبال همین سیاست ، که با اهداف او بسیار سازگارى داشت ، از احادیثى که در عهد عمر نبود، منع مى کرد. (9)
چرا با امیرالمؤ منین مشورت نکردند؟!
حال شما خوانندگان عزیز قضاوت کنید، که اگر روش عقلا و اندیشمندان را در عمل به خبر در پیش مى گرفتند، و هر خبرى که آورنده آن مورد اعتماد بود، قبول مى کردند، همچنانکه اکنون روش عملى همه فقهاء اسلام از شیعه و سنى چنین است ، و بعلاوه اگر مى خواستند احادیث از اعتبار والائى برخوردار باشد، با شخصیت بى نظیرى مانند امیرالمؤ منین على ابن ابیطالب مشورت مى کردند؟! همو که پیامبر اکرم در حدیث صحیح فرمود: على با قرآن است و قرآن با على است و ایندو از یکدیگر جدا نمى شوند تا در حوض نزد من گرد آیند. (10)
آرى آنچه در ذهن هر صاحب دقتى با مشاهده این روایات نقش مى بندند همچنانکه علامه سید شرف الدین فرموده است این است که : صحابه در روز نخست بیش از ما به لزوم تدوین حدیث پى برده بودند ولى مطامعى داشتند که با بسیارى از نصوص صریح و انبوه روایات پیامبر که در یکجا گرد مى آمد و در دسترس همه قرار مى گرفت ، وفق نمى داد (11)‍‍ . ‍‍))[/]


[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1-کنز العمال 5/237 و عماد ابن کثیر در مسند صدیق از حاکم نیشابورى (النص و الاجتهاد)
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2- کنزل العمال شماره 4862 و جامع بیان العلم
3- طبقات ابن سعد 5/140
4- تذکرة الحفاظ ذهبى و ابن عساکر (اضواء على السنة المحمدیه)
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]5- تذکرة الحفاظ ذهبى و ابن عساکر (اضواء على السنة المحمدیه )
6- مآخذ قبل
7- حاکم در مستدرک ص 102 جلد 1 (اضواء على السنة المحمدیه )
8- ابن سعد و ابن عساکر (اضواء على السنة المحمدیه )
9- مسند احمد 4:99 (الغدیر ج 10 ص 351)
10- حاکم نیشابورى در مستدرک 3:124 و ذهبى در التخلیص آورده اند و هر دو به صحت آن اعتراف کرده اند (النص و الاجتهاد)
11- النص و الاجتهاد
[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]منبع :
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] کتاب " اسرار عاشورا " / ج1 / بخش اول : فصل دوم : زمینه هاى قیام یا اسلام و سیدالشهداء Sad ممانعت از تدوین و نشر احادیث پیامبر - خسارت جبران ناپذیر - چرا با امیرالمؤ منین مشورت نکردند؟! )
[/]

با سلام

على‏رغم سفارشات و توصيه هاي پيامبر اعظم عليه السلام مبني بر حفظ، نقل و کتابت احاديث، متأسفانه بعد از رحلت آن بزرگوار، خلفا، نبرد خصمانه‏اى را با احاديث نبوى آغاز كردند؛ سالهاى متمادى "سنّت" متروك ماند و چنان جو خفقان و دهشتناكى بر جامعه اسلامى سايه افكنده بود، كه بيان احاديث ناب محمّدى(ص) جرم محسوب مي‌گرديد و راويان حديث شكنجه و زندانى مى‏شدند؛ و حتي هزاران حديث مكتوب را در آتش سوزاندند، به همه ي ارگانها بخشنامه كردند كه كسى حق نقل و تدوين احاديث را ندارد، حتّى براى جلوگيرى از نشر احاديث، به صحابه اجازه خروج از مدينه را نمى‏دادند.
اولى و دومى، اولين كسانى بودند كه پرچم مبارزه با احاديث نبوى را به دست گرفتند.
ذهبى مى‏گويد :
"قالت عائشة : جمع ابي الحديث عن رسول الله و کانت خمسمائة حديث.... فدعا بنار فحرقها."[1]
عايشه مى‏گويد : پدرم پانصد حديث از رسول خدا جمع کرده بود و همه را آتش زد!!!
خليفه دوم نيز پس از به خلافت رسيدن، تمام تلاش خويش را در جهت ممانعت از نقل، كتابت و نشر احاديث به كار بست؛ وي به ممنوعيت کتابت حديث اکتفا نکرد، بلکه دستور سوزاندن حديث را نيز صادر کرد : "من کان عنده منها شيء فليمحه".[2]
از ميان بردن احاديث ضربه جبران ناپذيري بر امت اسلامي وارد ساخت، به گونه‌اي که هنوز امت اسلامي از آن رنج مي‌برد.
اهل سنت براى توجيه ممنوعيت تدوين احاديث، به دلايلي تمسک مي‌کنند که در اين بخش به برخي از آنها اشاره مي‌شود :

1ـ اختلاط حديث با قرآن
يكى از دلايل عمدهي آنان مبنى بر عدم جواز تدوين حديث، اينست كه : اگر حديث را بنويسم با قرآن مخلوط مى‏شود!!!
"ان عمر بن الخطاب اراد ان يکت السنن فاستشار في ذلک اصحاب رسول الله، فاشاروا عليه ان يکتبها، فطفق عمر يستخير الله فيها شهرا، ثم اصبح يوما و قد عزم الله له. فقال : اني کنت اردت ان اکتب السنن، و اني ذکرت قوما کانوا قبلکم کتبوا کتبا فاکبوا عليها فترکوا کتاب الله تعالي، و اني والله لا البس کتاب الله بشيء ابدا"[3]
اهل سنت با اين ادعا قرآن را که کلام خداوند است، هم تراز سنّت قرار داده‏اند؛ به گونه‏اى كه نوشتن سنّت را موجب اختلاط آن با قرآن مى‏دانند.
اين توجيه از جهاتي قابل مناقشه است؛
اولاً : اين ادعا با "تحدي" نمودن قرآن ناسازگار است. قرآن کريم "صريحا همه ي جهانيان را بدون استثناء دعوت به مقابله با قرآن کرده است و مي‌گويد اگر فکر مي‌کنيد که قرآن سخن خدا نيست و ساخته مغز بشر است، شما هم انسان هستيد، همانند آن را بياوريد!!!"[4]
"قل لئن اجتمعت الإنس و الجن علي أن يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهيرا"[5]
ثانياً : پذيرفتن اين دليل، مستلزم تحريف قرآن است و حال آنكه خداوند صريحاً فرموده است که در قرآن تحريف راه ندارد :
"إنا نحن نزلنا الذكر و إنا له لحافظون"[6]

2ـ نوشتن احاديث موجب متروك ماندن قرآن مى‏شود
يکي ديگر از توجيهات اهل سنت در ممنوعيت تدوين حديث اينست که نوشتن احاديث موجب مى‏گردد كه اذهان مسلمانان مشغول احاديث گشته و در نتيجه از قرآن غافل شوند.[7]
در ضعف اين دليل همين كافي است كه اگر نوشتن احاديث موجب متروک ماندن قرآن مي‌شود، نبايد تا اين زمان که بيش از 1400 سال از ظهور آن ميگذرد، چيزي از قرآن باقي ميماند؛ به خصوص در اين عصر، که کتب حديثي آن هم در تيراژهاي بسيار بالا، وارد بازار شده و در دسترس علاقمندان قرار مي‌گيرد.
بلکه دقيقا قضيه بر عکس آن چيزي است که آنها ادعا مي‌کنند، به اين معني که : نوشتن احاديث نه تنها سبب متروک ماندن قرآن نشده است، بلکه عاملي در جهت ترويج قرآن نيز محسوب مي‌گردد.
و مسلمانان به خصوص با خواندن احاديث که در زمينه ي ثواب تلاوت قرآن وارد شده است، شوق و علاقهي شان به قرآن چند برابر مي‌شود.

[=century gothic]علت اصلي منع تدوين احاديث
[=century gothic]
گرچه اهل سنت براى توجيه منع كتابت حديث، علل مختلفى را بيان كرده‏اند؛ اما اگر به دور از هرگونه تعصب جوياى حقيقت باشيم، خواهيم ديد كه هيچكدام از اين علل، نمى‏تواند مانع تدوين حديث شود.
در حقيقت عامل اصلي که منجر به ممنوعيت تدوين حديث گشت، اين که منع تدوين حديث، ريشه‌ي سياسى داشت.:Sham:
پيامبر گرامى اسلام، در فضل امير مؤمنان حضرت على عليه السلام و اهلبيت عليه السلام مطالبى زيادى را بيان فرموده‌اند كه تبرّكا به چند نمونه اشاره مى‏شود :

از اين نمونه احاديث بسيارند؛ اين احاديث به خوبى بيانگر اين مطلب است كه پيامبر در هر موقعيت و فرصتي كه پيش مى‏آمد حضرت على عليه السلام را به عنوان وصى و جانشين بلافصل خويش، معرفى مى‏نمود و مسلمانان را به پيروى و اطاعت از او سفارش مي‌نمود.:Sham:
به خوبى روشن است كه اينگونه احاديث منافع و موقعيت خلفا را به شدت تهديد مى‏نمود. اگر احاديث، نوشته مى‏شد و به دست آيندگان مى‏رسيد ديگر نوبت به خلافت آنها نمى‏رسيد.
بنابراين عوامل سياسى خلفا را بر آن داشت كه براى حفظ موقعيت‏ خود و براى رسيدن به خلافت، احاديث نبوى را هدف قرار داده و از نقل، انتشار و كتابت آنها به شدّت جلوگيرى نمودند.
[=century gothic]1- هنگام كه پيامبر اقوام و خويشان خويش را به اسلام دعوت نمود در حضور همگان فرمود : "إن هذا أخى و وصيى و خليفتى فيكم فاسمعوا له و أطيعوا"[=century gothic]
2- در جريان جنگ احزاب فرمود : "ضربة على يوم الخندق أفضل من عبادة الثقلين" 3- در جاى ديگر پيامبر فرمود : "أما ترضى أن تكون منى بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبى بعدى"
4- در حجة الوداع و در غدير خم در حضور همگان پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود : "من كنت مولاه، فهذا على مولاه"
[=century gothic]

[=century gothic]پيامدهاى منع تدوين حديث
[=century gothic]
خلفا شعار مى‏دادند "حسبنا كتاب الله"، و خودشان را بى‏نياز از "سنّت" مى‏دانستند و در نتيجه از نقل، كتابت و انتشار "سنّت" جلوگيرى نمودند.
اما متأسفانه منع تدوين و كتابت احاديث موجب گرديد كه احاديث نبوى، در زمينه‏هاى فكرى و اعتقادى و... به دست آيندگان نرسد، در نتيجه دست مسلمانان از سنّت كه مبيّن و مفسّر قرآن و يكى از مهمترين منابع تشريع محسوب مى‏گردد كوتاه شود؛ كسانى كه "حسبنا كتاب الله" را شعار مى‏دادند از قرآن برداشت‏هاى مختلفى مى‏كردند و در نتيجه فرقه‏هاى رنگارنگ يكى پس از ديگرى بوجود آمدند.
بنابراين يكى از پيامدهاى مصيبت‏بار منع و جلوگيرى از نقل و كتابت احاديث، به وجود آمدن فرقه‏هاى رنگارنگ با عقايد مختلف فكرى و اعتقادى است.

[=century gothic]نتيجه
[=century gothic]
وجود سنت در کنار قرآن، به عنوان دومين منبع معارف اسلامي، ضرورتي انکار ناپذير است، چرا که قرآن فقط کليات را بيان نموده است و تفسير و تبيين آن، به سنت محول شده است.:Sham:
علي‌رغم جايگاه رفيع سنت، و با وجود اينکه پيامبر اعظم عليه السلام همواره به کتابت و تدوين احاديث سفارش مي‌کردند، خلفاي وقت با تدوين احاديث مخالفت ورزيده و مانع آن گشتند.
اهل سنت براي سرپوش گذاشتن بر اعمال آنان، به دلايلي تمسک نموده‌اند که هيچکدام نمي‌تواند مانع تدوين حديث شود، و اگر منصفانه و به دور از هرگونه تعصب و غرض‌ورزي، جوياي حقيقت باشيم به اين نتيجه خواهيم رسيد که ممنوعيت تدوين حديث ريشه‌ي سياسي دارد، آنان احاديثي را که بيانگر فضائل و مناقب اهلبيت بودند مانع رسيدن به اهداف‌شان مي‌دانستند، و براي از بين بردن اين موانع، دستور ممنوعيت تدوين احاديث را صادر کردند.

[1] . الذهبي، تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 5، مکتبة الحرم المکي، بي‌تا.
[2] . الشهرستاني، وضوء النبي(ص) ج 2، ص 20، الطبعة الاولي، 1420 هـ.
[3] .النجمي، محمد صادق، اضواء علي الصحيحين، مؤسسة المعارف الاسلامية، الطبعة الاولي، 1419 هـ.
[4] . تفسير نمونه، ج 12، ص 274.
[5] . الاسراء، 88. همچنين مراجعه کنيد به : قصص : 49، هود : 13، بقره : 23 - 24.
[6] .الحجر، 9.
[7] . الشهرستاني، علي، منع تدوين الحديث، ذار الغدير، قم، الطبعة الاولي، 1425 هـ.

موضوع قفل شده است