تعارض نزول و عروج ملائکه و روح در قرآن

تب‌های اولیه

57 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تعارض نزول و عروج ملائکه و روح در قرآن

[="microsoft sans serif"][="microsoft sans serif"]
بنام خدا

درود بر راستجویان

[="red"] شبه ی نخست [/]

[="blue"]تعارض نزول و عروج ملائکه و روح در قرآن [/]

در سوره قدر آمده که

تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ [="red"]فِيهَا[/] بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ(القدر/4)

فرشتگان و «روح» [="red"]در آن شب([="blue"]قدر[/])[/] به اذن پروردگارشان براي (تقدير) هر کاري نازل مي‌شوند.

[="blue"]یعنی فرشته ها و روح در یک شبی بنام قدرفرود می آیند [/]

خوب مسلماً این فرشته ها و روح [="red"] باید دوباره روز بعد پس ازاتمام ماموریت[/] برای گزارش دهی بسوی خدا بروند

چقدر طول می کشد تا [="blue"]دو باره روز بعد بسوی او بالا بروند [/]؟؟

قرآن در جای دیگر پاسخ داده [="blue"] پنجاه هزار سال[/] !

[="red"][="black"]تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيهِ فِي يوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ[/] [="red"]خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ[/][/](المعارج/4)
فرشتگان و روح [= فرشته مقرب خداوند] بسوي او عروج مي‌کنند در آن روزي که مقدارش[="red"] پنجاه هزار سال است![/]

[="blue"]فرود روح و فرشته ها یک شب و برگشت و بالا رفتن آنها پنجاه هزار سال ؟؟
[/]
آخر چطور این دو مقدار زمانی با هم همخوانی دارند؟؟؟

[="red"]یا در جای دیگر گفته است بالا رفتن آنها 1000 سال طول می کشد[/] !

يدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يعْرُجُ إِلَيهِ فِي يوْمٍ كَانَ [="red"][="blue"]مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ[/][/](السجده/5)
امور اين جهان را از آسمان به سوي زمين تدبير مي‌کند؛ سپس در روزي که [="red"]مقدار آن هزار سال از سالهايي است که شما مي‌شمريد[/] بسوي او بالا مي‌رود .

لطفا خردمندانه و منطقی پاسخ دهید

[/][/]

غلامعلی نوری;58545 نوشت:
[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]
بنام خدا

درود بر راستجویان

شبه ی نخست

تعارض نزول و عروج ملائکه و روح در قرآن

در سوره قدر آمده که

تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ(القدر/4)

فرشتگان و «روح» در آن شب(قدر) به اذن پروردگارشان براي (تقدير) هر کاري نازل مي‌شوند.

یعنی فرشته ها و روح در یک شبی بنام قدرفرود می آیند

خوب مسلماً این فرشته ها و روح باید دوباره روز بعد پس ازاتمام ماموریت برای گزارش دهی بسوی خدا بروند

چقدر طول می کشد تا دو باره روز بعد بسوی او بالا بروند ؟؟

قرآن در جای دیگر پاسخ داده پنجاه هزار سال !

تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيهِ فِي يوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ(المعارج/4)
فرشتگان و روح [= فرشته مقرب خداوند] بسوي او عروج مي‌کنند در آن روزي که مقدارش پنجاه هزار سال است!

فرود روح و فرشته ها یک شب و برگشت و بالا رفتن آنها پنجاه هزار سال ؟؟

آخر چطور این دو مقدار زمانی با هم همخوانی دارند؟؟؟

یا در جای دیگر گفته است بالا رفتن آنها 1000 سال طول می کشد !

يدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يعْرُجُ إِلَيهِ فِي يوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ(السجده/5)
امور اين جهان را از آسمان به سوي زمين تدبير مي‌کند؛ سپس در روزي که مقدار آن هزار سال از سالهايي است که شما مي‌شمريد بسوي او بالا مي‌رود .

لطفا خردمندانه و منطقی پاسخ دهید


با سلام

در پاسخ به سؤال شما توجه به نکات زیر ضروری است:

اهل تفسیر برای تببین این تفاوت که بین دو آیه دیده می شود گفته اند: قیامت پنجاه موقف (ایستگاه) دارد که هر کدام هزار سال است که مجموع آن پنجاه هزار سال می شود. امّا در اینکه مراد از «یوم» چیست؟ و یعنی چه اینکه مدّت آن هزار سال است، با ذکر دو مقدّمه ی کوتاه به شبهات شما پاسخ می دهیم:

مقدمه نخست:
کلمه ی یوم در قرآن کریم و روایات و همچنین در فرهنگ عرب ، معمولاً به معنی شبانه روز به کار نمی رود، بلکه معمولاً به عنوان قطعه ای از زمان استعمال می شود. برای مثال امیرمومنان فرمودند: « الدَّهْرُ يَوْمَانِ يَوْمٌ لَكَ وَ يَوْمٌ عَلَيْكَ فَإِذَا كَانَ لَكَ فَلَا تَبْطَرْ وَ إِذَا كَانَ عَلَيْكَ فَاصْبِر ـــ روزگار دو روز است روزی به نفع تو و روزی به ضرر تو ؛ پس چون به نفع تو شد فساد نکن! و چون بر ضدّ تو شد صبر پیشه نما!».



واژه « یوم » در قرآن کریم، حتّی به معنی چندین میلیارد سال نیز به کار رفته است. « قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ في‏ يَوْمَيْن‏ ـــ بگو: آيا شما به آن كس كه زمين را در دو روز آفريد كافر هستيد.» (فصلت:9). روشن است که در این آیه واژه ی یوم نمی تواند به معنی شبانه روز باشد ، چون قبل از خلقت زمین ، شب و روز زمینی هم وجود نداشت. در این آیه خداوند متعال عمر زمین را به دو برهه تقسیم و هر کدام را یک روز خوانده است.

مقدمه دوم:
درباره ی عالم آخرت دو نظر عمده وجود دارد، برخی صاحب نظران، آن را عالمی مادّی نظیر همین دنیا، لکن با قوانینی دیگر دانسته اند؛ امّا گروه دیگری، که عمدتاً فلاسفه ی اسلامی و عرفا هستند، عالم آخرت را عالمی مجرّد (غیر مادّی) می دانند؛ که خود اینها نیز بر دو گروهند؛ عدّه ای معاد را صرفاً روحانی می دانند که اینها بسیار اندکند ولی اکثر اینان معاد را «جسمانی ـ روحانی» می شناسند، لکن جسم اخروی را جسم غیر مادّی می دانند؛ تقریباً شبیه اجسامی که انسان در خواب می بیند.



طبق نظر اوّل، در عالم آخرت نیز مثل دنیا، حرکت و زمان وجود دارد، لذا منظور از پنجاه هزار سال که در آیه آمده است، همان پنجاه هزار سال زمانی است؛ امّا طبق عقیده ی گروه دوم، حرکت و زمان نمی توانند در عالم آخرت وجود داشته باشند؛ چرا که از نظر فلسفی، حرکت ـ به تمام اقسام آن ـ لازمه ی وجود مادّه می باشد و زمان نیز مقدار حرکت را گویند؛ پس در عالم آخرتی که غیر مادّی است زمان راه ندارد. بر این اساس ، پنجاه هزار سال مطرح در آیه نیز نمی تواند از سنخ زمان باشد ؛ بخصوص که ملائک نیز موجودات مجرّد و غیر مادّی می باشند و عروج آنها در زمان بی معنی است.

منبع: نرم افزار پرسمان.

موفق باشید ...:Gol:

صدیق;58576 نوشت:
منبع: نرم افزار پرسمان.

[="Microsoft Sans Serif"]درود بر دوستان

[="Red"] ایها الصدیق [/]

جواب شما ارتباطی با متن شبهه ی اینجانب ندارد

من که نگفته ام در تعیین مقدار یوم مشکل دارم

من گفته ام مفهوم این آیات با هم همخوانی ندارد فرود آمدن فرشته ها و روح در یک شب اتفاق می افتد ولی بالا رفتن آنها

پنجاه هزار سال یا به گفته ی دیگر هزار سال طول می کشد

مگر پناه بر خدا فرود سقوط آزاد است که آنها سریع و یک شبه برسند و لی بالا رفتن بسوی خدا اینقدر زحمت دارد که پنجاه

هزار سال طول می کشد نکنه هنگام بر گشت پرونده ی فوق سنگینی برای آدمیان تشکیل داده و بالا بردن آن بسیار زمانگیر

و توان فرسا است !!!!

در ضمن آقا منبع آماده و حاضری قبلی را برای پاسخ به پرسشی می آوری که تا امروز مطرح نشده است؟؟؟!!!

واقعا خسته نباشی دوست باستانی من :Gol:

باسلام
جناب نوری خوب جواب رو مطالعه کنید
چون بخواهند روح و ملائکه مقرب ،به خداوند رجوع کنند، پنجاه هزار سال طول می کشد.
مِنَ اللَهِ ذِی الْمَعَارِجِ* تَعْرُجُ الْمَلَائِکَةُ وَ الروحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ. (معارج/3و4)
«از خداوندی که دارای درجات و نردبان ها و مراتب است؛ ملائکه و روح بسوی چنین خدائی عروج می کنند و بالا میروند، در روزی که مقدار آن پنجاه هزار سال است.»
مراد از یک روزکه فرشتگان بالا میروند، در اینجا یک دوره است؛ یعنی در یک دوره ای که در ازای آن پنجاه هزار سال خواهد بود.
اینکه در أفواه میگویند: روزی در قیامت داریم که پنجاه هزار سال طول می کشد، صحیح نیست؛ بلکه مراد دوره بازگشت روح و ملائکه با تمام عوالم مندرجه در تحت تدبیر آنهاست.
آن روح و ملائکه برای مأموریت که به زمین آمدند، حال برای آنکه به مقام اول خود بازگردند و پس از تکامل دوره طبیعت و دوره نفس بسوی پروردگار خود عروج کنند، این عروج پنجاه هزار سال به طول می انجامد.
طبق آیه قرآن، نزول امر بواسطه فرشتگان از عالم امر به دنیا و انجام مأموریت خود و سپس عروجشان بسوی پروردگار متعال، هزار سال از همین سالهای ما که شمارش می کنیم می باشد:
یُدَبرُ الاْمْرَ مِنَ السمَآءِ إِلَی الاْرْضِ ثُم یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ و´أَلْفَ سَنَةٍ مِما تَعُدونَ. (آیه 5 سوره سجده)
«خداوند امر را از آسمان بسوی زمین تدبیر میکند و سپس آن امر بسوی خداوند صعود میکند در یک دوره ای که هزار سال طول می کشد، از همین سالهائی که شما می شمرید!»
نه از سال های لاهوتی و نه از سال های جَبَروتی و نه از سال های ملکوتی، بلکه از همین سال های طبیعی که شما شمارش می کنید!
این نزول ملائکه است از عالم امر به دنیا و انجام مأموریت و بازگشت آنها بسوی خداوند.
یعنی: پائین آمدن و نزول آنها پانصد سال طول می کشد و بازگشت و صعود آنان نیز پانصد سال، و بنابراین مجموعاً هزار سال خواهد شد.

و بنابراین، نزول روح اعظم و ملائکه کلیه مقرب الهیه از ذات اقدس حضرت احدیت بسوی عالم قَدَر و از آنجا به عوالم فرشتگان جزئیه و مأمور به تدبیر امور، و از آنجا به عالم طبیعت، و تمام کردن قوس نزول را در عوالم کثرت، و پس از آن عروج و بالا رفتنشان در قوس صعود و رسیدن به نقطه اوج و طی تمام عوالم در بین راه، و تمام کردن دو قوس دائره؛ مجموعاً یکصد هزار سال بطول می انجامد.
چون عروجشان پنجاه هزار سال است و باید نزولشان نیز پنجاه هزار سال باشد، بنابراین از نقطه اوج تا نقطه حضیض در قوس نزول و از نقطه حضیض به نقطه اوج، یکصد هزار سال طول خواهد کشید و دوره حرکت خاتمه پیدا میکند.

کتاب معاد شناسی ج 6 صفحه 233 تا 239

این جواب رو هم می شود داد در مورد دوآیه آخری که فرمودید:
مخاطب آیهيدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يعْرُجُ إِلَيهِ فِي يوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ(السجده/5)
انسانها هستند که خداوند بازه زمانی عروج را بعد از تدبیر امور آسمانها و زمین 1000 سال مورد شمارش انسانها بیان می کند.

مخاطب آیه
تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيهِ فِي يوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ(المعارج/4)
انسانها نیست بلکه عروج در آیه دوم مربوط به روح و ملائکه است که مقدار آن 50000 سال بیان شده است.

واضح است که عروج بیان شده برای انسانها و عروج ملائکه و روح یکی نمی باشد تا تناقضی بوجود آید.
و اینکه معنی یوم در این دو آیه زمان نیز میباشد یعنی زمان انجام هر یک از این امور به ترتیب 1000 و 5000 سال به نسبت سالهای انسانها میباشد.نه اینکه خداوند شب و روز دارد و مقدار و زمان آن 1000 یا 50000 سال میباشد!

فنا;58791 نوشت:
یعنی: پائین آمدن و نزول آنها پانصد سال طول می کشد و بازگشت و صعود آنان نیز پانصد سال، و بنابراین مجموعاً هزار سال خواهد شد.

[="microsoft sans serif"]دوست گرامی این 500 سال نزول و عروج را از کجای کدام آیه استخراج کردی؟؟؟؟؟

آیه ی 5 سجده که فقط در مورد بالا رفتن است و هیچ اشاره ای به مقدار زمانی نزول ندارد !!!

حالا برای آسانتر شدن بحث پرسش را جور دیگری مطرح می کنم

فرض کن فرشته ها و روح در یک شب قدر به حساب زمانی ما پایین آمد ه اند خوب چقدر طول می کشد تا به حساب زمانی

ما دو باره پس از انجام ماموریت بسوی خدا برگشت کنند ؟؟

طبق قرآن آنها پنجاه هزار سال به حساب ما طول می کشد تا بسوی خدا بر گردند

خوب پس با این وصف تا پنجاه هزار سال دیگر نمی توانند در شب قدر نازل شوند !!!!!( [="red"]چونکه در طی این مدت
همواره در حال بالا رفتن هستند !!![/]

بنابر این تا 50 هزار سال دیگر شب قدری که در آن روح و فرشته ها نازل می شوند وجود نخواهد داشت

پس در هر حال تناقض آشکار است

[/]

جناب نوري

با عرض معذرت تا زماني که حضرتعالي ظاهري قران را نگاه مي کنيد و سعي در ترجمه مطابق با کلمه داريد همچنان با تعارض مواجه خواهيد شد

شمنا پياده شويد باهم برويم چه کشفي کرديد که هيچ کس تا به حال اين سئوال را مطرح نکرده در حالي که اگر يک جستجوي مختصر در اينترنت کنيد هزاران مورد اين طور را خواهيد يافت.

به هر حيث

ايا در سوره قدر حرفي از عروج مجدد زده شده است؟از کجا کشف کرديد که دوباره براي گزارش دهي برمي گردند؟مگر خدائي که در همه جا و همه حال حاضر است منتظر است تا ملائک برگردند و در محضرش گزارش بدهند؟
بعد تا انجائي که ما مي دانيم ملائک براي ابلاغ اوامر الهي فرود مي ايند نه گزارش گيري
و ضمنا مراد از شب قدر به نص روايات متعدد ائمه معصومين هستند و قلب امام معصوم عليه السلام نه يک شب به خصوص
و اما راجع به پنچاه هزار سال ايا در جائي از اين ايه قيد شده پنجاه هزار سال عروج به خاطر شب قدر است؟
بنا به نص احاديث متعدد و تفاسير اين مربوط به روز قيامت است که مقدار ان به روزهاي ما معادل پنجاه هزار سال است
و عروج ملائک به معناي طي مراتب قرب است به يک ديدگاه و به يک ديدگاه منظور طولاني بودن ان روز خاص است نه عينا پنجاه هزار
و ضمنا اين امر مي تواند به مواقف قيامت نيز بازگردد که پنجاه موقف دارد که مقدار هر کدام 1000 سال است
پس 1000 سال نيز مي تواند به معناي يک موقف باشد
و اگر بخواهيم ظاهري نگاه کنيم 1000 سال براي ملائکه مدبر امر به کار رفته و پنجاه هزار سال براي روح و ملائکه تحت فرمانش
پس هيچ بعيد به نظر نمي رسد که سرعت سير ملائک مختلف فرق داشته باشد.اگر بخواهيم ايات را تحت لفظ معني کنيم

اينجا را هم بخوانيد ظاهرا کسي از سئوال شما کپي برداشته است پارسال

http://www.rahpouyan.com/article/showart.asp?sid=951&aid=4484

[=Microsoft Sans Serif]

Fagheer;58843 نوشت:
ايا در سوره قدر حرفي از عروج مجدد زده شده است؟از کجا کشف کرديد که دوباره براي گزارش دهي برمي گردند؟مگر خدائي که در همه جا و همه حال حاضر است منتظر است تا ملائک برگردند و در محضرش گزارش بدهند؟
بعد تا انجائي که ما مي دانيم ملائک براي ابلاغ اوامر الهي فرود مي ايند نه گزارش گيري

ببین من طبق نص قرآن دارم با شما بحث می کنم

هر نزولی الزاما طبق قرآن عروجی خواهد داشت ( معارج 4)چون اگر به فرض در یک شب قدر فقط نزول باشه و عروج و بالارفتن نباشه

شب قدر سال بعد چطور دو باره می توانیم بگیم تنزل الملائکه و روح فیها !!! مگر طبق حرف شما عروجی داشته اند که دوباره نزول کنند ؟؟؟

اما در مورد گزارش دهی کافی است به ترجمه ها و تفاسیر مراجعه کنی تا بدانی گزارش دهی دارند یانه !!! این حرف من که نیست گفته ی مفسران و مترجمان است

Fagheer;58843 نوشت:
و ضمنا مراد از شب قدر به نص روايات متعدد ائمه معصومين هستند و قلب امام معصوم عليه السلام نه يک شب به خصوص

یعنی طبق سوره ی قدر قرآن قبل از پیامبر بر قلب امامان نازل شده است انا انزلناه فی لیله القدر و جالب اینجاست که پیامبر هم نمی داند شب قدر همان قلب امامان است !!! وما ادراک ما لیله القدر ودر قیاس مع الفارق دیگر وجود و قلب امام ها بهتر از 1000 ماه است

Fagheer;58843 نوشت:
و اما راجع به پنچاه هزار سال ايا در جائي از اين ايه قيد شده پنجاه هزار سال عروج به خاطر شب قدر است؟

ببین با استفاده از خود آیات قرآن و تفسیر قرآن به قرآن مشخص می شود

قبلا گفتم پس از نزول روح و فرشته ها لزوما آنها باید عروج هم داشته باشند نزول در سوره قدر و عروج فرشته ها و روح در معارج 4 گفته شده است

Fagheer;58843 نوشت:
بنا به نص احاديث متعدد و تفاسير اين مربوط به روز قيامت است که مقدار ان به روزهاي ما معادل پنجاه هزار سال است

آخر شما و دیگرانی که این را گفته اند چرا مقدار زمانی عروج فرشته ها و روح را که صریحا در آیه آمده معادل روز قیامت می گیرید ؟؟؟

خود آیه دارد داد می زند که مربوط به بالا رفتن فرشته ها و روح است نه روز قیامت

اصلا بگو ببینم در روز قیامت چه لزومی به عروج هست ؟؟ از کجا به کجا عروج می کنند ؟؟؟

اصلا بگو ببینم کجای آیه ی

یدبر الامر من السماء الی الارض مربوط به قیامت است ؟؟؟؟؟

Fagheer;58843 نوشت:
و ضمنا اين امر مي تواند به مواقف قيامت نيز بازگردد که پنجاه موقف دارد که مقدار هر کدام 1000 سال است
پس 1000 سال نيز مي تواند به معناي يک موقف باشد

باز توجه نکرده اید به آیه
موقوف کدام است ؟؟؟؟
فرشته ها و روح و نه کس دیگری دارند به طرف او ( خدا) بالا می روند و عروج می کنند کدام موقوف ؟؟

بس است خیالپردازی بگذار یک نفر بلد دیگر پاسخ دهد

در ضمن آدرسی که داده ای اصلا ربط به بحث اینجانب ندارد فقط خواسته ای لینکی بگذاری همین :Ealam:

شما درگير توهمي و سعي مي کني نپذيري و اين در ذره به ذره کلماتت اشکار است
و الا جواب واضح است اما نه براي انکه خدا قلبش را در پرده غفلت قرار داده

باش تا صبح دولتت بدمد

حکايت شما حکايت انا خير منه است و بما غويتني مي خواهد بهت بر بخورد مي خواهد نخورد هيچ اهميتي ندارد
ان که با منطق جوابت را داد مسخره کردي
راستي چطور حساب کردي ان فقط يک لينک بود و سئوال تو خرق عادت؟

جهان وکار جهان جمله هیچ بر هیچ است
هزار بار این نکته من کرده ام تحقیق
سلام بر دوست عزیز آقای نوری....
سوال شما کاملا به جاست و منطقی :
جواب شنیدن در پس ابهام شما؟
تحقیق چشم بینا میخواد ،گوش شنوا ،دل بی طرف و با سو...
که شما خدارو شکر بی آخر دارید....
من به سوال شما دقت کردم...
و با معنی قرآن تطبیق دادم خدایش همه چیزو خالصانه وعین واقعیت نوشتید جز اینکه شکیاتتونا با علامت وارد معنی قرآن کریم کرده بودید که مطمینا بر اثر غفلت بوده...
من وقتی یک جمله ای را از کتابی بهم خواندنشو توصیه میکنند سعی میکنم قبل و بعد جمله را هم بخونم....
البته ضرورتی نداره اما به نتیجه گیری کمک میکنه....
حتما میگید این اصلا جواب سوال شما نیست نوشته های بی سر و ته من....
اما یه کم سکوت و تفکر شاید جواب 2 سوال تقریبا متفاوت را بده ....
نزول و صعود ملایکه....
نزول یک شب با آیه 4 سوره قدر
و صعود 50000 سال آیه 4 المعارج و یا 1000 سال آیه 5 سوره سجده
از نظر تعدادی با هم جور در نمیاند...خدایش
اما بزار ببینیم از نظر لفظ کار انجام شده یکیند؟
یکی هر سال اتفاق میفته و یکی یه بار در کل عمر خلقت زمین...
شب قدر هر ساله
و قیامت یک شب امیدوارم درست فهمیده باشم که آیه 4 المعارج درباره قیامته چون از آیه 1 خوندم تا آیه 6 دیدم با تفسیری که خواندم درسته....
حالا اینجا یه سوال دیگه پیش میاد که یه کم مبهمه آیا این نزول و صعود از یه جنسند؟
یعنی نزول برای شب قدر با صعود برای قیامت از یک جنسند؟
اگر شما به هر 2 یک جنس نسبت میدید سوالتون کاملا به جاست و منم مشتاقم جواب آخری که بدست می آید را بدونم.....
اما من خودم بخوام جواب بدم میگم هر کاری زمان خودشو میطلبه....
من در یک فاصله معین برای 2 کار مختلف یک زمان صرف نمیکنم....
اما در کل معذرت دوست عزیز آقای نوری وقتونا گرفتم اما نتونستم به سوالتون جواب بدم....:Gol::hamdel:

غلامعلی نوری;58849 نوشت:
یعنی طبق سوره ی قدر قرآن قبل از پیامبر بر قلب امامان نازل شده است انا انزلناه فی لیله القدر و جالب اینجاست که پیامبر هم نمی داند شب قدر همان قلب امامان است !!! وما ادراک ما لیله القدر ودر قیاس مع الفارق دیگر وجود و قلب امام ها بهتر از 1000 ماه است

جنابعالي توجه نکردي منظور قلب معصوم است ضمنا نمي دانم چقدر به عربي تسلط داريد
و ما ادراک به معناي نفي ادارک نيست بلکه عظمت را مي خواهد برساند که خارج از حد تصور بشري است.
و به فرموده معصوم عليه السلام با سوره قدر با مخالفان ما احتجاج کنيد چرا که امر بر حجت خدا نازل مي شود
حال پس از پيامبر امر بر کجا نازل مي شود؟

غلامعلی نوری;58849 نوشت:
ببین با استفاده از خود آیات قرآن و تفسیر قرآن به قرآن مشخص می شود قبلا گفتم پس از نزول روح و فرشته ها لزوما آنها باید عروج هم داشته باشند نزول در سوره قدر و عروج فرشته ها و روح در معارج 4 گفته شده است

در اين که نزول ملائکه عروج دارد بله شکي نيست ليکن زمان ان به دست علي حکيم است
بسياري از ملائکه در ابتداي خلقت نزول کردند و تا قيامت صعود عروج نخواهند کرد
بسياري در حال نزولند
بسياري هر صبح و شب به نزول و عروج مشغولند
اقاي نوري ورود در بحث ملائک يک يا دو کلام نيست شما داريد از بعدي حرف مي زنيد که خارج از عالم ماست
پس چطور مي خواهيد با علم مادي و فرضيه هاي ان مسائل فراماده را کاملا تشريح کنيد؟

غلامعلی نوری;58849 نوشت:
آخر شما و دیگرانی که این را گفته اند چرا مقدار زمانی عروج فرشته ها و روح را که صریحا در آیه آمده معادل روز قیامت می گیرید ؟؟؟ خود آیه دارد داد می زند که مربوط به بالا رفتن فرشته ها و روح است نه روز قیامت اصلا بگو ببینم در روز قیامت چه لزومی به عروج هست ؟؟ از کجا به کجا عروج می کنند ؟؟؟

هر تفسيري است طبق احاديث است و ساير ايات قران کسي کشفي نکرده است شما اي کاش کمي مطالعه کنيد

ضمنا

ttp://www.rahpouyan.com/article/sho...d=951&aid=4484

نمي دانم اين که فقط خواسته لينکي بگذارد چرا سئوالش عين سئوال شماست

[="microsoft sans serif"][="microsoft sans serif"]

جاوید;58882 نوشت:
حالا اینجا یه سوال دیگه پیش میاد که یه کم مبهمه آیا این نزول و صعود از یه جنسند؟
یعنی نزول برای شب قدر با صعود برای قیامت از یک جنسند؟
اگر شما به هر 2 یک جنس نسبت میدید سوالتون کاملا به جاست و منم مشتاقم جواب آخری که بدست می آید را بدونم.....

درود بر جاوید جهانبین

در سوره قدر حرف از نزول فرشته ها و روح دریک شب است و در سوره ی معارج [="red"]حرف از عروج خود اینها [/]در 50 هزار سال

و در سجده حرف از 1000 سال است

همانطوری که پیشتر گفتم هیچ قرینه ای وجود ندارد و لزومی وجود ندارد که عروج در خود روز قیامت اتفاق بیفتد در آنجا همه جمع شده اند

و بنام [="red"]یوم الجمع [/] است و عروج و نزول هم معنی ندارد

علاوه بر این همه می آیند نه اینکه عروج کنند نگاه

[="blue"] وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا[/](الفجر/22)
[="red"]
و [فرمان] پروردگارت و فرشته[ها] صف‏درصف آيند[/]

و دیگر اینکه آشکار ترین آیه در عدم عروج روح و فرشته ها در قیامت اینجاست نگاه

[="red"]يوْمَ يقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِكَةُ صَفًّا لَا يتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا[/](النبأ/38)

[="blue"]روزي که [="red"]روح و فرشتگان به صف مي‏ايستند[/] و [مردم] سخن نگويند مگر کسي که [خداي] رحمان به او رخصت دهد و سخن راست گويد[/]

پس همانطوریکه که گفتم [="blue"]لازمه ی عروج این است که [/] [="blue"]پیش از آن نزولی اتفاق اتفاده باشد [/]

خوب در روز قیامت این نزول و عروج بر چه بوده اند ؟؟؟

[="red"]مگر فرشته ها و روح باز برای ثبت اعمال و ثواب و خطاء و کارهای دیگر نازل می شوند و بعد عروج می کنند [/]؟؟

قدر مسلم این است که در قیامت نه نزول وجود دارد نه عروج چون اولا این دو مورد برخلاف دنیا دیگر لزومی و محلی از اعراب

ندارند و علاوه بر این هیچ آیه ای در قرآن وجود ندارد که دلالت بر وجود این دو در قیامت   بکند مگر اینکه با خیالبافی بخواهیم

شبح های ذهنی خود را به آیات تحمیل کنیم

[="red"][="blue"]دلایل دیگر در عدم وجود نزول و عروج در قیامت [/][/]

[="red"]نخست [/]

یکی از القاب خدا [="red"]سریع الحساب بودن در قیامت[/] است

الْيوْمَ تُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ لَا ظُلْمَ الْيوْمَ [="red"]إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ[/](غافر/17)

خوب کسانی که سوره ی چار معارج را مربوط به قیامت می دانند پاسخ

دهند این چطور سریع الحساب بودنی است که اجرای امر او هزار سال( سجده 5) یا پنجاه هزار سال( معارج 4) به مقدار زمانی ما طول می کشد ؟؟
[="red"]دوم [/]

اگر آیات 8 و9 و آیه ی 14 معارج را بخوانید در مورد وضعیت آسمان و کوها در دنیا و زمین در پیش از قیامت حرف می زند نه در

خود روز قیامت

ولی اگر دقت شود [="red"] از آیات 42 به بعد گویی دیگر مربوط به روز قیامت و بپا شدن از قبر ها است است [/]([="blue"] راستا خیز !![/])

در ضمن در اینجا مشخص می شود که منظور از عذاب آیه ی اول عذاب پیش از قیامت است نه خود قیامت

[="red"] سوم
[/]
در سوره سجده 5 دقت کنید

[="blue"]چه می گوید ؟؟؟[/]

می گوید[="red"] یدبر الامر من السماء الی الارض [/]

آخر یکی بمن بگوید که کجای این آیه مربوط به قیامت است که کاملا آشکار است که امر را از آسمان [="red"]به سوی زمین[/] اداره

می کند

[/][/]

مراد از 1000 سال در هر موقفي سختي حساب است
که وقتي از پيامبر صلي الله عليه و اله سئوال کرده اند فرمودند همانا ان براي مومن کوتاه تر از يک نماز فريضه است
ولي کو گوش شنوا

قال النبی(صلى الله علیه وآله): «من فسّر القرآن برأیه فلیتبوأ مقعده من النار»

fagheer;59067 نوشت:
مراد از 1000 سال در هر موقفي سختي حساب است

عجیب تفکرات شکوفایی دارید شما ؟؟؟

چقدر مراد این است ؟؟ ....مراد این است !!!! مراد آن است

چقدر معما باری و چیستان گویی ؟؟

تاکی سوار بر توسن وحشی خیالپردازی ؟؟

تاکی دفع عقل و در اسارت نقل ؟

چرا هرقت وقت به بن بست می رسید با استفاده از نیروی تخیل خدادادی باز تار خانه ی دیگری می تنید

الحق که درافسانه سرایی هیچ کم نمی آورید

الحق که گروهی از نیروی بیکران خالبافی چه بد سوء استفاده می کنند

آیا انتظار دارید که عقل و علم در برابر اینگونه تخیلات افسار گسیخته و بی ریشه و تمام نشدنی و بی منطق زانو زند ؟؟؟

[="red"]هیهات هیهات [/]

پس اگر من سخنی دیگری در اعتراض بگویم باز شما از انبار بی نهایت خیالپردازی خود جواب مرا خواهید داد

پس سکوت می کنم وبرای عقل و آزاد اندیشی شما فاتحه ی غلیظی می خوانم

غلامعلی نوری;59073 نوشت:
عجیب تفکرات شکوفایی دارید شما ؟؟؟ چقدر مراد این است ؟؟ ....مراد این است !!!! مراد آن است

ما که نه مراد باریتعالی را در این آیات فهمیدیم و نه مراد دوستان را! الحق شناختن مراد! سخت است . که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها!

دست بر قضا موضوع این تاپیک ، و آیات مورد بحث از منابع استخراج نسبیت خاص و عام آلبرت انیشتین هم قرار گرفته که جز اعجاز علمی قرآن به شمار میرود . که در لینک زیر است ولی مدتی است کسی جهت تنویر افکار مراد! به آین تاپیک سر نمیزند:


http://www.askdin.com/showthread.php?t=4410

اقاي نوري اين خيالپردازي ماست

قال النبی(صلى الله علیه وآله): «من فسّر القرآن برأیه فلیتبوأ مقعده من النار»

شما که استاد تفسير به راي هستيد

سلام
دخالت من د ر این بحث از سر تحیر است
من مانند شما کارشناسان محترم در این جدال یک کلمه عربی بلد نیستم
ولی یک سوال
شنیده اید که میگویند
کبوتر با کبوتر باز با باز
کند هم جنس با هم جنس پرواز
ملایک و روح که از جنس ماده نیستند و در خلقتشان و کیفیت ساختشان ما مطلع نیستیم و در مورد روح که جزاندکی نمیدانیم
ولی میدانیم که آنها از جنس ماده نیستند
پس این تلاقی موجوداتی که اصلا سنخیتی با ما ندارند چگونه بر زمین و ما آدمیان که سراسر از جنس خاکیم امکان دارد؟
با خیال پردازی بسیار و با فرضهای بسیار محال به فرض که بتوانیم در عوالم یکدیگر شناور باشیم
چگونه این دو عالم که هیچ سنخیتی با هم ندارند
از لحاظ فلسفی تلاقی داشته باشند
بدون هیچ وجه اشتراک
دو مجموعه که هیچ اشتراکی ندارند وجه اشتراکشان تهیست
لطفا از لحاظ فلسفی یا ریاضی پاسخ مرا بدهید
a اشتراک b برابر تهی است

سلام

روحي که در جسم ماست از سنخ ملکوت است
حال چطور روحي که کاملا معنوي است در جسمي که کاملا مادي است قرار گرفته است؟
نظر شما چيست جناب متحير؟

fagheer;59117 نوشت:
حال چطور روحي که کاملا معنوي است در جسمي که کاملا مادي است قرار گرفته است؟

از یک جهت به نظرم این که جواب نیست این که مصداق دیگری از خود سوال است!
تنزل الملائکه و الروح فیها باذن ....

fagheer;59100 نوشت:
قال النبی(صلى الله علیه وآله): «من فسّر القرآن برأیه فلیتبوأ مقعده من النار»

با عرض معذرت من هم عربی ام از جناب متحیر هم بدتر است و کلا از بیخ عربم! مفهوم این روایت را نفهمیدم !

fagheer;59117 نوشت:
سلام

روحي که در جسم ماست از سنخ ملکوت است
حال چطور روحي که کاملا معنوي است در جسمي که کاملا مادي است قرار گرفته است؟
نظر شما چيست جناب متحير؟


دوست عزیز شما هر انسانی !را دارای روح ملکوتی میدانید؟ یا اینکه هر آدم را؟
در ضمن مراد شما در این بحث از از این فرود وصعود ملائک و روح زمین را هم شامل میشد

fagheer;59117 نوشت:
سلام

حال چطور روحي که کاملا معنوي است در جسمي که کاملا مادي است قرار گرفته است؟

[="microsoft sans serif"] حالا من مانند این سوال را از خود شما بپرسم

در یک چراغ قوه چطور نورِی که کاملا معنوی است در جسمی مثل باطری که کاملا مادی است قرار گرفته ؟

[/]

انرژی نور معنوی است اقای نوری؟

بحث داره جالب میشه افکارتون واقعا جای بحث داره
از نظر شما انرژی نور معنوی است؟
اگر است میشه معنویت و مادیت رو توضیح بدید؟

fagheer;59267 نوشت:
انرژی نور معنوی است اقای نوری؟

بحث داره جالب میشه افکارتون واقعا جای بحث داره
از نظر شما انرژی نور معنوی است؟
اگر است میشه معنویت و مادیت رو توضیح بدید؟

[="microsoft sans serif"] بله نور معنویه

فقیر کاری نکن که بیایی از من اون دنیا به التماس نورطلب کنی ها !! با این ایراد گیری هات خبری از نور گیری نیس ها

برات می گم تا بدانی پرتو نور چقدر معنویه

[="red"]يوْمَ يقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نورا[/] (الحديد/13)

روزي که مردان و زنان منافق به مؤمنان مي‌گويند: «نظري به ما بيفکنيد تا از نور شما پرتوي برگيريم!»

به آنها گفته مي‌شود: «به پشت سر خود بازگرديد و کسب نور کنيد!»

[="red"]يوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ يسْعَى نُورُهُمْ بَينَ أَيدِيهِمْ وَبِأَيمَانِهِمْ[/] (الحديد/12)

در روزي است که مردان و زنان باايمان را مي‌نگري که نورشان پيش‌رو و در سمت راستشان بسرعت حرکت مي‌کند

[/]

پس از نظر شما نور قید شده در ایات از جنس نور چراغ قوه است یا برعکس؟
جدی می گم نظراتتون واقعا جالبه
تازه دارم می فهمم با چه اعجوبه ای طرفم

با سلام

متاسفانه استنباط مادی وظاهری از بعضی آیات کار دست آدم میدهد !!!

مگر در عوالم غیر مادی کی وکجا و زمین و زمان وبالا وپائین وفرود وعروج و...بسان عالم ماده ، مطرح است جناب نوری عزیز ؟؟؟!!!

بالا کجاست ؟؟؟؟؟

پایین چیست ؟؟؟

زمان یعنی چه ؟؟؟

خدای سبحان در سوره نحل فرمود :

وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مِنْ دَابَّةٍ وَالْمَلَائِكَةُ وَهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ (49) يَخَافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ (50)

من فوقهم ،یعنی چه ؟

این فرشتگان وجنبدگانی که در زمین و آسمانها هستند همه پائین خدا هستند یا منظور قاهریت وقدرت مطلقه حضرت حق سبحانه و تعالی است ؟؟؟؟

چطور خدای متعال در یک لحظه هم در آخرین کهکشان است وهم از رگ گردن بما نزدیکتر ؟!!

و همینطور رابطه وجودی فرشتگان با الله چطور رابطه ای ایست که فرامین خدای متعال را بسرعت (!) اجرا میکنند ؟؟ وخداوند میفرماید ما عذاب کردیم وبعضی جاها میفرماید من عذاب کردم و....

به کلمه سرعت دقت کنید ، آیا تاخر زمانی بین کن و فیکون وجود دارد ؟؟؟؟

همچنین مفهوم زمان در آیات قرآن نیز برای تقریب به ذهن بشر وتنزل یافته حقیقت آنست.

خیر البریه;59589 نوشت:
متاسفانه استنباط مادی وظاهری از بعضی آیات کار دست آدم میدهد !!

ولی استنباط غیر ظاهری هم وجه دیگری از کار را دست عقل آدم میدهد.
طی این آیات تصریح شده 50000سال از سالهایی که شما میشمارید! یا هزار سال از سالهایی که شما میشمارید، بالاخص مفهوم تصریح و تاکیدی که در جمله «همان سالهایی که شما میشمارید» وجود دارد و در ذهن مفهوم عددی متبادر میشود و نه کیفی،و استنباط غیر ظاهری مد نظر دوستان را مشکل مینماید! اینگونه نیست؟
حال به وجه دیگری بیندیشیم. به نظر میرسد کامل ترین استنباط از این آیات یا همان مراد! از آیات، اشاره به مدت زمان خیلی طولانی و نه دقیقا عدد بیان شده باشد. آیات مذکور اگر با جملاتی که بی نیاز به استنباط ، طول زیاد زمان را نشان میداد چرا بیان نشده است؟ مثلا اینکه گفته میشد زمان نزول فرشتگان در طول زمانی بسیار زیاد انجام میگیرد، بهتر نبود؟ آیا در این صورت وجهی از بار مفهومی آیات از دست میرفت و ناقص میشد؟
به دیگر سخن از بین این دو جمله کدام یک کاملتر است:
1-در مدت زمان هزار سال از سالهایی که شما میشمارید
2-در مدت زمانی بسیار طولانی که حتی از 1000سال هم بیشتر است

وجه دیگر اینکه با تفسیر آیات توجه ما اکنون به مفهوم تفسیر برمیگردد و نه مفهوم ظاهری آیات. به دیگر سخن ما دستوراتی که از تفسیر آیات بدست می آید عمل میکنیم و نه به مفهوم ظاهری. حال این سوال پیش می آید پس ارزش وجودی خود آیات چیست؟

سلام

من با نظر جناب کوشا کاملا موافقم
واقعا جناب نوري و امثالهم چطور مي توانند چيزي را مورد نقد و بررسي قرار دهند که هيچ اشرافي به ان ندارند؟
مثلا روح
بگذاريد روي ميز تشريح و مورد نقد و بررسي قرار دهيد --مي شود؟
حرف از ملائکه است موجوداتي که حتي ما از شکل انها هم بي خبريم
حال چطور مي خواهيم راجع به نوع حرکت انها ميزان سرعت نحوه عروج مسير عروج دليل عروج زمان اغاز زمان پايان اينطور موشکافانه بحث کنيم؟
جناب نوري يک لحظه به اسمان نگاه کنيد و همه عرض و طول اسمان را با يک نگاه ببينيد
مي شود؟ايا مي توانيد همه اسمان را با يک نگاه ببينيد؟
مشکل از اسمان است يا چشم شما؟
انساني که سرشار از محدوديت مادي است چطور مي خواهد در مسائلي وارد شود که حتي چگونگي ان را نمي داند؟

يسئلونک عن الروح......

fagheer;60420 نوشت:
من با نظر جناب کوشا کاملا موافقم

من نیز با نظر جناب صمیمی!! که خودم باشم موافقم!
با این وصف می فرمایید که کلا در تفکر و تعقل و پرسشگری را تخته کنیم؟ خدا خیرت بدهد پس دیگر اینهمه اعضا از جدید و آشنا و کوشا گرفته تا صمیمی همه خود را سرکارگذاشتیم!

خير اشتباه نکنيد

بايد حد قائل شد

حرف اين حقير اين است که در بعضي جاها عقل ما هيچ راهي و هيچ نظري نمي تواند بدهد
حال اين دو شکل پيدا مي کند
يا اينکه مي گويد سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا
يا اينکه شروع به ياوه بافي مي کند

اتفاقا قران مردم را دائما به تفکر دعوت کرده ليکن مثلا تفکر در ذات خدا شديدا نهي شده
مثلا بفرماييد زمان بي اغاز يعني چه
يا ابد يعني چه
يا مثلا نور يعني چه
يا مثلا دميدن در صور و زنده شدن مردگان اين چه صوري است؟چه طور عمل مي کند؟زنده شدن يک مشت استخوان که خاک شده با چه مکانيسمي انجام مي گيرد؟

عقل ما گاهي اوقات نمي تواند جائي برسد
در اين جاها بايد سکوت کرد

همين

fagheer;60455 نوشت:
بايد حد قائل شد حرف اين حقير اين است که در بعضي جاها عقل ما هيچ راهي و هيچ نظري نمي تواند بدهد حال اين دو شکل پيدا مي کند يا اينکه مي گويد سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا يا اينکه شروع به ياوه بافي مي کند اتفاقا قران مردم را دائما به تفکر دعوت کرده ليکن مثلا تفکر در ذات خدا شديدا نهي شده

با قبول فرمایش شما، بفرمایید که این حد و مرز از نظر شما چگونه تعیین میشود. یعنی ورود عقل را تا چه حدی مجاز میدانید؟! آیا در خود قرآن این حد مشخص شده است؟ اینکه فرموده اید قرآن مردم را به تفکر دعوت کرده بجز در مورد ذات خداوند، آیا به غیر از تفکر در ذات خداوند نمونه های دیگری از مصداق عدم تعقل قابل ذکر است؟من منظور شما را نفهمیدم بیشتر توضیح دهید باعث تشکر است.

دوم اینکه مطابق این بینش تعقل در همه پدیده ها و گزاره های که در دین به هر نحو آمده است امکانپذیر نیست زیرا:پدیده ها یا قابل شناخت عقلی هستند یا خارج از حوزه شناخت عقل هستند:
الف- اگر پدیده ای قابل شناخت تامه عقل نباشد که دلیلی برای تعقل وجود ندارد تعقل در اموری که شناخت کامله به دست نمیدهد فایده ای ندارد چون فاقد نتیجه و ارزشگذاری است. (پس نباید تعقل کنیم)
ب- اگر پدیده ای قابلیت شناخت عقلی و ارزشگذاری را داشته باشد دو حالت رخ خواهد داد. یا با آموزه های دین توافق دارد و یا با آموزه های دینی تناقض دارد.اگر توافق داشته باشد که نیازی به تعقل نیست چون گزاره موافق آن در دین موجود است. و اگر تناقض با آموزه های دینی داشته باشد، حتما آن موضوع از دایره شناخت تامه عقل خارج بوده که رای به تناقض داده است و ناشی از ناتوانی عقل است که به الف برمیگردد. که در الف هم تعقل نباید بکنیم
با این استدلال آیا در هر صورت تعقل امری بیهوده به نظر نمیرسد؟


من چند سئوال پرسيدم و از شما خواستم با همان تعقل که مي فرماييد پاسخ دهيد
بزرگواري مي کنيد پاسخ دهيد؟

سلام
و عرض ادب و احترام
جناب fagheer اینجانب علاو بر تکرار عرایض جناب manmehdiam
با این استبناط از سخن شما که فرمودید به علت عقل ناقص ما تفکر و تعقل در بعضی از امور جایی ندارد از جمله ذات باریتعالی و یا موجودات ملکوتی و فراتر از ماده
(چنانچه استنباط اینجانب اشتباه است بنده را آگاه کنید)
با توجه باینکه این امور تعبدی نیست

نکته ای را اضافه میکنم
ما با همین عقل ناقص باید اصول دین را دریابیم (اصول دین تقلیدی نیستند) هر چند به اصول دین (توحید نبوت معاد (عدل امامت))عادت کرده ایم .
که مسائل بسیار بزرگی هستند . اصلی ترین بناهای فکری و زندگی بشر
حال چگونه این عقل ناقص که در این اصول بدان عظمت بسنده بود .در مواردی این چنین نا کارآمد است ! و مرجع نیست این گفته شما تناقض ندارد؟

شما اگر جواب سئوالات بنده را بدهيد مي شود به مرحله بعد سئوال قدم گذاشت

من چند سئوال پرسيدم بالا و گفتم با همان استدلال عقلي که مي فرماييد پاسخ دهيد ليکن هنوز من پاسخي دريافت ننموده ام

بنده همچنان منتظرم

fagheer;60736 نوشت:
شما اگر جواب سئوالات بنده را بدهيد مي شود به مرحله بعد سئوال قدم گذاشت

[=&quot]
[/]

[=&quot]
[/]

[=&quot]چه پاسخ مختصر و مفیدی[/]!!!

[=&quot]بزرگوار! به نظرم چندین مرتبه سوال شما را در تاپیکهای دیگر جواب داده ایم[/] .[=&quot]. هرچند منویات شمااینبار به گونه دیگری مطرح شده است!!![/]
[=&quot]اول اعترافی از سر رشک به متحیر عزیز میبرم آن هم به صد دلیل که کوچکترینش وفوراسباب تحیر در عالم ماست....جناب فقیر! اجازه بدهید برویم سر اصل مطلب با این تحیر که جل الخالق![/]


[=&quot] پیامبر اسلام تمام آرزویش شنیدن قولو لا اله الاالله تفلحو بوده و [/]
[=&quot]ولی بزرگوارانی سخت متدین! به دین حضرتش تمام آرزویشان شنیدن جمله ای ، کلمه ای ولو حرف کوچکی از جانب بندگان سراپاتقصیر مبنی بر اعتراف به بی دینی و الحاد است[/] !!

[=&quot]برادر بزرگوارم! به برکت دنیای ارتباطات امروزی (که همگی محصول خردورزی است) به سادگی میشود برکت عقلگرایی و این همه پیشرفت و سعادت که برای بشر به ارمغان آورده را فهمید . هر انسانی که اندک انصافی داشته باشد، برخوردهایی این چنین با عقل را نهایت بیعقلی میداند . آنهم اینگونه که ایهالناس ببینید که عقل به چه مایه عاجز است از توصیف مسائلی چون نحوه ایجاد صوت صور اسرافیل در روز قیامت! و یا عجزش در فقدان توصیف چهره نکیر و منکر شب اول قبر![/]

[=&quot][/]
[=&quot]حال به شقه دوم و اصلی داستان که بگمان من مکررا مد نظر دوستان متدین قرار میگیرد:
[/]

[=&quot]شما فرض کنید، حقیر اندک تدین لرزانی دارم. و عقلی خام اندیش و سرکش که شمشیر از رو بسته و اندک تناقض عقلی در مطلبی را نمیتابد و هر آینه با شبهات عقلی کذا و کذا به تار و پود باورهای دینی لرزانی که امثال من داریم میتازد و اغلب از بد همین حادثه اینجا به پناه آمده ایم......اما! .به عوض آنکه شمشیر تعقل شما برنده تر و کاراتر از خنجر عقل خام اندیش من باشد که ایمان ما را مستحکم تر کند و ما عقلمان را به این امید دست شما داده ایم ! ولی وفا که ندیدم بماند دوستان جفا میکنند و به لطایف الحیل تشویق و ترغیب و اصرار میفمرمایند که اندک ایمان لرزان مان را نیز به امید خردورزی و تعقل منکر شویم تا خیالشان راحت شود! وگرنه چرا این همه اصرار میورزید و با این شیطنت کودکانه برآنید که سمت و سوی بحث را از اوج تضارب آرا و افکار به حضیض سنجش اعتقادی افراد سوق دهید[/]. [=&quot]و به عوض گرهگشایی معقول و دوستانه ، اتهام شرک و التقاطی بودن و ... را به پیشانی آنانی که مخالف منویات قلبی شما می اندیشند بچسبانید[/].....[=&quot][/]
[=&quot]هرچند دلیل این گونه رفتار نمودن با توضیحاتی که در پست قبلی داده ام قابل توجیه است. گو اینکه دوست عزیزفقیر، چونان مشتاق شنیدن جواب سوالات عقلی در باب ماهیت روح و مرده شدن زندگان و ....است که التفاتی به آن نفرموده ولی آنجا اشاره کردم که مطابق نظر ایشان شرط آنکه باورهای دینی هماره غنی و بی نقص بماند آن است که در سایه جهانبینی فقیرانه عقل باشد. فقرتعقل شرط لازم و کافی غنای تدین است... به این دلیل بزرگواران آخرالامر مصرانه میکشوند که ما با بی عقلی تمام! حکم به فقدان هرگونه باور دینی بدهیم. تا کار برای جنابشان آسوده گردد. چرا که هم نوک اتهام و دلیل گمراهیمان تعقل معرفی میگردد که بدین صورت انتقام جانانه ای هم از تعقل گرفته باشند که مانع استحکام باورهای دینی مریدانشان و زبانم لال تکدر قلب مبارک جنابشان است. تازه !کورسوی امیدی هم میرود که شاید ما بخت برگشتگان بر سر عقل آییم و عقل خود فروگذاریم! و به لطف تعصب دوستان که آن را عقل کل میپندارند! خداوند را شاکر باشیم که اندک ایمان ضعیف و لرزان را از دست تعقل خودمان به کمک تعصب دوستان! رهانده ایم. فعلا که آنچه از اظهارات جناب فقیر برمیآید ظاهراً این مهلکه بی قربانی ! بنده و مرشد قبول نمیکند[/]![=&quot] و با پذیرش رای جنابشان ما یکی از این دو راه را باید بپذیریم:[/]
[=&quot]راه اول:تعقلت را بکش تا ایمانت حفظ شود[/]
[=&quot]راه دوم: ایمانت را بکش(دست کم منکر آن شو!) تا امکان تعقلت حفظ شود[/]!
[=&quot]گزاره اول انتخاب بد از بدتر است! چرا که در گزینه دوم جانت محفوظ نیست که تعقل بنماید یاننماید! [/]

[=&quot]والبته غیر آن دو راه یک راه سوم هم وجوددارد که بسیاری ناخودآگاه آن را انتخاب کرده ایم. سالهاست حقیقت باورهایمان اینگونه شده است:[/]
[=&quot]راه سوم: هر دو را (هم تعقل و هم تدین) آنقدر ضعیف و فقیرو ناتوان و تنها با بزکهای ظاهری نگاهدار که هیچ یک نه اسباب تعرض به دیگری در درونت شود و نه گرفتار مشکلات فوق الذکر بیرونیت گرداند. یک موجود الکی زنده خنثی بدبخت![/] .[=&quot] پرواضح است فقر ما در باورهایمان در این دو وادی عقل و دین، فقر همه جانبه ما مومنین جهان سومی را به بار آورده است و شگفت که بعضی از ما همچنان خود را عقل کل عالم هم میدانیم. [/]

بسمه تعالی
با تشکر از همه دوستان

آیه ی مبارکه (تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ) از آیات متشابه است که بدون بررسی در آیات و روایات و تفاسیر نمی شود به ظاهر آن حکم کرد.لذا به نکات ذیل باید توجه کرد:
1- منظور از روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است، به طورى كه از سياق آيات بعدى بر می‏آيد، روز قيامت است. و در روایتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مورد روز قیامت فرمودند:«و الظالم لنفسه يحبس في يوم مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ حتى يدخل الحزن [في‏] جوفه ثم يرحمه فيدخله الجنه» یعنی کسی که ظلم به نفس خویش کرده در روزی که پنجاه هزار سال است (روز قیامت) حبس می شود تا اینکه حزن و اندوه در دلش داخل می شود سپس خدای متعال او را وارد بهشت می نماید. و مراد از پنجاه هزار سال اين است كه اگر آن روز با روزهاى دنيا و زمان جارى در آن تطبيق شود، معادل پنجاه هزار سال دنيا مى‏شود، (نه اينكه در آنجا هم از گردش خورشيد و ماه سالهايى شمسى و قمرى پديد مى‏آيد)

2- منظور از عروج ملائكه و روح به سوى خدا در آن روز، رجوع آنها است به سوى خداى تعالى در هنگامى كه همه عالم به سوى او بر مى‏گردندچون روز قيامت روزى است كه اسباب و وسائط از بين مى‏رود و روابط بين آنها و بين مسبباتشان مرتفع مى‏گردد و ملائكه، كه وسائط موكل بر امور عالم و حوادث هستى‏اند هنگامى كه سببيت بين اسباب و مسببات قطع گردد و آن را خداوند زايل گرداند و همه به سوى او برگردند آنها نيز بر مى‏گردند و به معارج خود عروج مى‏كنند. و همه ملائكه پيرامون عرش پروردگارشان را فرا مى‏گيرند و صف مى‏كشند، هم چنان كه فرمود:" وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ"
3- از ظاهر كلام چنين بر مى‏آيد كه مراد از" روح" آن روحى است كه در آيه شريفه" قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي" آمده نه روحی که در آیه « تنزل الملائکه و الروح فیها» آمده.(تفسیر المیزان)
حال نوشته های جناب غلامعلی را با هم بررسی می نماییم:
[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]فرود روح و فرشته ها یک شب و برگشت و بالا رفتن آنها پنجاه هزار سال ؟؟

آخر چطور این دو مقدار زمانی با هم همخوانی دارند؟؟؟
اشکال: آیه نمی گوید فاصله بین زمین تا عرش الهی پنجاه هزار سال است بلکه می گوید فرشتگان و روح در روزی که پنجاه هزار سال یعنی روز قیامت به سوی خداوند رجوع می کنند.
[=Microsoft Sans Serif]اما در مورد گزارش دهی کافی است به ترجمه ها و تفاسیر مراجعه کنی تا بدانی گزارش دهی دارند یانه !!! این حرف من که نیست گفته ی مفسران و مترجمان است
جناب آقای غلامعلی آنچه در تفسیر آمده در بالا ذکر شد اما برداشت شما از آیه اشتباه و غلط است.
از طرفی خدای متعال نیازی به گزارش دهی ملائکه ندارد چرا که علم او بر همه چیز احاطه دارد «و هو بکل شی ء علیم».
تشکر:Gol:

دقت می فرمایید که از پاسخ طفره می روید؟

بفرماييد زمان بي اغاز يعني چه
يا ابد يعني چه
يا مثلا نور يعني چه
يا مثلا دميدن در صور و زنده شدن مردگان اين چه صوري است؟چه طور عمل مي کند؟زنده شدن يک مشت استخوان که خاک شده با چه مکانيسمي انجام مي گيرد؟

اگر جای دیگر پاسخ داده شده لینک عنایت بفرماییید
کسی نمی خواهد کسی را بکشد
هرچه هست دنباله بحث خودتان است
اگر جواب بدهید یا لینک جواب را لطف کنید باعث خوشحالی است

fagheer;60893 نوشت:
بفرماييد زمان بي اغاز يعني چه يا ابد يعني چه يا مثلا نور يعني چه يا مثلا دميدن در صور و زنده شدن مردگان اين چه صوري است؟چه طور عمل مي کند؟زنده شدن يک مشت استخوان که خاک شده با چه مکانيسمي انجام مي گيرد؟ اگر جای دیگر پاسخ داده شده لینک عنایت بفرماییید کسی نمی خواهد کسی را بکشد هرچه هست دنباله بحث خودتان است اگر جواب بدهید یا لینک جواب را لطف کنید باعث خوشحالی است

چشم ایهالفقیر!
زمان بی آغاز یعنی چه، یا ابد یعنی چه یا نور یعنی چی....
جواب عقل: دم نقدی دانستن یا ندانستن آغاز زمان و ...اخرش و امثاله برای زندگی امروز من چندان ضروری نیست من عاقلانه سوال میپرسم. سوالی که رنجی از من بزداید و رفاهی و خدمتی به خودم وخلق برساند. و هرگاه در باب چیزی به نمیدانم میرسم به جهت جهلم نه از آن میترسم و نه جهت فائق شدن به ترس متوسل به جوابهای نامحتمل و نامعقول میگردم. تنها از اموری میترسم که به وافع بدانم که برایم زیان آور است. و هماره جد بلیغ مینمایم که جهلم را فارق از مغالطات و به تناسب اهمیت آن در زندگی و سرنوشتم به علم تبدیل نمایم و ...در مورد نور لازم دارم که بیشتر بدانم ماهیت ذره ای و کوانتایی و ... را به دست داده ام و نحوه رفتارش را در عدسی ها مطالعه مینمایم...و جهت اطلاعات بیشتر در باب زمان و مکان و فیزیک مکانیک و کلاسیک و کوانتم و .....شما را به مطالب و نظریات بدست آمده توسط عالمانی چون نیوتون و انیشتین و ....در باب قوانین مربوط به این امور ملموس و ضروری جهت زندگی بشر امروزین ارجاع میدهم.

دمیدن در صور و زنده شدن مردگان و زنده شدن مشتی استخوان که خاک شده به طرفه العین در روزی به نام قیامت و نکیر و منکر و موقوفات قیامت و خود قیامت و ماهیت فرشتگان و نحوه سیر فرشتگان و ماهیت اجنه و هفت آسمان و ...
جواب عقل : همگی گزاره های مهمل و بی معنی میباشند!

اگر لازم است بفرمایید تا بیشتر جواب دهم.
پاینده بمانید.

manmehdiam;61108 نوشت:
دمیدن در صور و زنده شدن مردگان و زنده شدن مشتی استخوان که خاک شده به طرفه العین در روزی به نام قیامت و نکیر و منکر و موقوفات قیامت و خود قیامت و ماهیت فرشتگان و نحوه سیر فرشتگان و ماهیت اجنه و هفت آسمان و ... جواب عقل : همگی گزاره های مهمل و بی معنی میباشند!

احسنت بر شما که شجاعانه پاسخ داديد.
بله اي عزيز دل من از اول هم پاسخ شما را مي دانستم که اينگونه پاسخ مي دهيد.
در حقيقت تمامي تفکرات مادييون به همين جا ختم مي شود.
چيزي را که نمي بينند نفي مي کنند.تا هرجا عقل ناقصشان قد داد مي پذيرند.بعد از ان را انکار مي کنند.گوئي که عقل کل در نهاد انهاست و هرچه اين عقل نتواند تجزيه و تحليل کند نمي پذيرند.
الحمدلله الذي ايدنا بنصره.
عزيز برادر
فرموديد که مسلمانيد.شما چطور مسلماني هستيد که معاد را انکار مي کنيد؟شايد الان هم بياييد بفرماييد که بنده با شما سرجنگ دارم و مي خواهم بکش بکش راه بيندازم و شما را محکوم کنم و غيره.
وليکن اي عزيز
اين در مورد شمانيست در مورد يک تفکر است.اين حقير در يکي ديگر از فرومها بحث جامعي داشتم راجع به فرقه کثيف دراويش و صوفيه
بسياري امدند و گفتند ما فلان شخص را مي شناسيم ادم خوبي است و ...و بنده همانطور که انجا گفتم اينجا هم عرض مي کنم
اگر من اين سئوالات را از شما مي پرسم نه براي محکوم کردن شما که براي رسوا کردن تفکر مادي است
تفکري که متاسفانه شما گرفتار ان شده ايد بدترين راه نفوذ شيطان است.
کسي نمي گويد راه فکر بسته که باز باز است
در قران کريم بر هيچ چيزي به اندازه تفکر تاکيد نشده است و ليکن تفکر در چه تا کجا؟
نمونه سئوالي که اين حقير پرسيدم جزو حوزه هائي است که تفکر و عقل به بن بست مي رسد.و اينجاست که ايمان به غيب وارد عمل مي شود.و مادييون از نعمت ايمان به غيب محرومند و چون محرومند مثل جمله بالا به انکار مي افتند.چون هست و نيست انها همان عقلشان است و لا غير
به خدا اعتقاد ندارند چون نمي توانند ذات ازلي و ابدي را بپذيرند.چون در حوزه مغز انها هر چيزي لزوما بايد ابتدا و انتها داشته باشد.
نمي توانند معاد را بپذيرند چون در حوزه مغز انها وقتي چيزي فنا شد ديگر نمي تواند زنده شود.
و چه بسيار خدا رويشان را سياه مي کند و هر از چندگاهي پديده هائي عيان مي نمايد در عالم که از پاسخ باز مي مانند و انگاه عاجزانه اسم فراتر از علم بر ان مي گذارند.

همه عزيزان خواهش مي کنم اين ايات را به دقت بخوانند

مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي استَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّا أَضاءَت مَا حَوْلَهُ ذَهَب اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ في ظلُمَت لا يُبْصِرُونَ(17) صمُّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ(18) أَوْ كَصيِّب مِّنَ السمَاءِ فِيهِ ظلُمَتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ يجْعَلُونَ أَصبِعَهُمْ في ءَاذَانهِم مِّنَ الصوَعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ محِيط بِالْكَفِرِينَ(19) يَكادُ الْبرْقُ يخْطف أَبْصرَهُمْ كلَّمَا أَضاءَ لَهُم مَّشوْا فِيهِ وَ إِذَا أَظلَمَ عَلَيهِمْ قَامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَب بِسمْعِهِمْ وَ أَبْصرِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلي كلِّ شيْء قَدِيرٌ(20)
ترجمه :
- آنها ( منافقان ) همانند كسي هستند كه آتشي افروخته ( تا در بيابان تاريك راه خود را پيدا كند ) ولي هنگامي كه آتش اطراف خود را روشن ساخت خداوند ( طوفاني مي فرستد و ) آن را خاموش مي كند ، و در تاريكي وحشتناكي كه چشم كار نمي كند آنها را رها مي سازد .
- آنها كر ، گنگ و كورند بنابر اين از راه خطا باز نمي گردند !

- يا همچون باراني كه در شب تاريك توام با رعد و برق و صاعقه ( بر سر رهگذراني ) ببارد ، آنها از ترس مرگ انگشت در گوش خود مي گذارند تا صداي صاعقه را نشنوند ، و خداوند به كافران احاطه دارد ( و در قبضه قدرت او هستند ) .
- روشنائي خيره كننده برق نزديك است چشم آنها را بربايد ، هر لحظه اي كه برق جستن مي كند ( صفحه بيابان را ) براي آنها روشن مي سازد ( چند قدمي ) در پرتو آن راه مي روند و هنگامي كه خاموش مي شود توقف مي كنند ، و اگر خدا بخواهد گوش و چشم آنها را از بين مي برد ، خداوند بر هر چيز توانا است .

از نظر اين حقير اين ايات يکي از زيباترين ايات توصيفي و انزار قران است انسان خود را در ان محيط حس مي کند و حال ان کافران را به وضوح مي بيند.
روشن شدن لحظه اي برق همان باز شدن بابي از علم بر مادييون است که شادمانه قدمي به جلو بر مي دارند و تا مي خواهند خودي نشان دهند و گردنکشي کنند دوباره تاريکي جهلشان سايه افکن مي شود و حيرت زده بر جاي خود مي نشيند.
صداي رعد و برق اشکار شدن علائم حضرت ذوالجلال است که انها را متحير مي کند و چاره اي جز انکار يا ناميدن چيزي ديگر بر ان نمي بينند.
روشن نمودن اتش استفاده از تواناييهاي ماديشان است که خدا با دست قدرتش همه را به يکباره کان لم يکن مي کند و انها را حيرت زده مي نمايد.

البته اينها برداشتهاي شخصي بنده بود نه تفسير اين ايات
و ضمنا عزيز برادر بنده به هيچ عنوان منظورم شما نبود بلکه شما بابي را باز کرديد که تفکر مادي مورد بررسي قرار بگيرد و پوچ بودن اثبات شود.
ضمنا حضرت رب زماني جلوي تفکر را مي گيرد که اين تفکر به کفر منتهي شود.به کبر منتهي شود
وگرنه بارها و بارها در تفکر در اسمان و زمين و احوال اقوام گذشته تاکيد شده است ليکن تفکر سازنده.

به اميد ظهور خليفه واقعي خدا انکه با امدنش بابهاي علم تماما بر روي بشر گشوده خواهد شد.و بشر از تگناي تحير و رهائي خواهد يافت

آمين

[=Times New Roman]سلام وعرض ادب جناب fagheer
[=Times New Roman]دوست عزیز در پاسخهای شما
[=Times New Roman]زمان از خود هویت بالذات ندارد
[=Times New Roman]زمان یک نسبت است
[=Times New Roman]زمان فقط در عالم ماده معنا دارد
[=Times New Roman]زمان در پهنه دانش و علم امروز تعریف خاص خود را دارد
[=Times New Roman]نور هم یک کلمه است
[=Times New Roman]بسته به این است که شما در چه مدیایی از آن استفاده میکنید معنای مختلف به خود میگیرد
[=Times New Roman]در روشن شدن اتاق مراد نور فیزیکی است
[=Times New Roman]در روشن شدن ذهن مراد بوجود آمدن یا تابیدن نور در سر و مغز شما نیست
[=Times New Roman]سردرگمی و بحث آنجا پیش می آید که ما در تفسیرهای خود امور معنوی را با مادی در هم آمیزیم و آن موقع جدلهای بدون سرانجام پیش میآید
[=Times New Roman]اینکه آقای غلامعلی نوری چنین تاپیکی را به عنوان طرح یک شبهه مطرح میکند! یعنی به کنه ماجرا واقف نیست؟
[=Times New Roman]وقتی در بعضی تفاسیر از آیات آفرینش انسان ساده لوحانه معنای ظاهری آن برداشت میشود و گروهی با ادله عقلی بر این تفاسیر می تازند از این جدل چه حاصل از ابرام و اصرار بر چیزی که واقعیت علمی ندارد . گر چه که میتوان با استعاره دانستن داستان آفرینش این جدل جایگاهی ندارد
[=Times New Roman]وقتی بعضی بدنبال شب قدر آنرا در شبی از شب های ماه رمضان جستجو میکنند
[=Times New Roman]آنگاه باید هم آقای نوری نور را معنوی بداند و بدنبال 50000 هزار سال فرود وصعود بگردد تا شاید تنبهی باشد بر استفاده از عقل واندیشه که دغدغه امضایش میباشد
[=Times New Roman]در این جا هاست که تحیر من پیش میآید . وآقای صدیق به من گوشزد میکند تحیر تو از چیست
[=Times New Roman]امیدوارم منظورم را رسانده باشم
[=Times New Roman]از این منظر به پست 16 جناب نوری دوباره نگاه کنید

عزیزم متحیر

درود بر شما

اگر دقت بفرمایید شما فقط در اطراف مسئله گردش می فرمایید
مثل این است که شما از بنده ب÷رسید رادیکال 81 چند می شود؟
من بنده عرض کنم رادیکال معنیش این است و به وسیله فلانی ابداع شده و ... هی راجع به رادیکال توضیح دهم
ولی در اخر رادیکال 81 چند است؟
جوابی دریافت نمی شود

اجازه دهید با یک مثال این بحث را کاملا روشن و به پایان برم

فرض کنیم یک اسب تندرو به ما داده اند که با ان به مقصدی معین برسیم که اگر بخواهیم پیاده رویم هزاران سال بیشتر است
و به ما گفته اند با این اسب مسیر را طی کنید نه اینکه از کوه و تپه بالا و پایین بروید و از مسیر اصلی منحرف شوید.تا حدی که این اسب شما را به داخل پرتگاههای اطراف بیندازد.

نیروی عقل نیرویی شگرف است که به ما عطا شده تا با ان به رموز طبیعت پی برم و در نعمات الهی تفکر و به وجود خالقی لا یزال پی بریم
با مسائل و مشکلات در افتیم و برای انها راه گریز بیابیم و...........
و منع شده عقل از ورود در مسائلی که به انها هیچ اشرافی ندارد چرا که در پایان به کفر یا گیجی می رسد و.....

مثل فروید مثل بسیاری دیگر که عقل را ملکه کردند و نظریه ساختند و چنان ضربه ای به بشریت زدند که هنوز که هوز است کمر راست نکرده است.

جز صراط علی نیست رهی مستقیم

Fagheer;61251 نوشت:
اگر دقت بفرمایید شما فقط در اطراف مسئله گردش می فرمایید مثل این است که شما از بنده ب÷رسید رادیکال 81 چند می شود؟ من بنده عرض کنم رادیکال معنیش این است و به وسیله فلانی ابداع شده و ... هی راجع به رادیکال توضیح دهم ولی در اخر رادیکال 81 چند است؟

سلام گرامی
دوست عزیز جناب fagheer

هنوز جواب اینجانب به رادیکال81 نَه میباشد
در ضمن دوست عزیز نظرشخصی من درمورد فروید این است که ایشان یکی از بزرگترین نوابغ و افتخارات بشریت می باشد

بله همین نابغه شما باعث رواج ازدواج مرد با مرد شد

1. يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ في‏ يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّون‏
در این آیه سرعت امر الله مطرح شده است که بر اساس محاسبات انجام گرفته همان سرعت نور است.

2. تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ في‏ يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسينَ أَلْفَ سَنَةٍ
در این آیه سرعت فرشتگان و روح مطرح شده است که پنجاه برابر سرعت نور است.

پس در این دو آیه سرعت دو مورد متفاوت مطرح شده است که باهم برابر نیستند.

[=&quot] [/]

[=&quot نوشت:
متحیر;61224] سردرگمی و بحث آنجا پیش می آید که ما در تفسیرهای خود امور معنوی را با مادی در هم آمیزیم و آن موقع جدلهای بدون سرانجام پیش میآید[/]

[=&quot]با سلام به همه دوستان[/][=&quot]:
[/][=&quot]ازمیان نظرات دوستان ، همیشه صحبت های دوست نادیده متحیرم مرا به فکر وامیدارد . و آرزوی من هماره این است که کاش همه ما به ایجاد تفکر در مخاطبمان بیندیشیم که البته صفتی است قائم بر حقیقت جویان با معرفت است! و آنان که در حضیض حب و بغضهای ایدوئولوژی گرفتارند ... نه تفکر میکنند و نه تفکری برمیانگیزانند[/][=&quot]!
[/][=&quot]بگذریم....حقیر در بابت داستان عقل و وحی تفکراتی هر چند خام نمودم و جهت اظهار نظر دوستان به عنوان کلیاتی که شاید در کنار یک امر مصداقی (بحث موجود) خالی از لطف نباشد... معارف و گزاره های حوزه تفکر بشری در ارتباط با دین و عقل به نظرم در چهار گروه قابل تقسیم است . که فهم آن بسیار به حل مسئله کمک خواهد کرد. گزاره های فکری و دیدگاه دو بینش عقلانی و وحیانی به چهار حالت مفروض است[/][=&quot]:

[/][=&quot]حالت 1- مسائلی که وحی توضیح میدهد و عقل به آن سیطره ندارد[/][=&quot]
( [/][=&quot]همانند تفکر در ذات خداوند ، دمیدن در صور و ...) در این حالت اصولا بحث همسویی عقل و وحی بیمعنی است[/][=&quot].

[/][=&quot]حالت 2- مسائلی که عقل توضیح میدهد و وحی به آن سیطره ندارد[/][=&quot].
[/][=&quot]همانند نسبیت خاص و عام انیشتین. در این باب سخن بسیار است با توجه به برخی آموزه های دینی که وحی را علوم کامل و مطلق معرفی مینمایند این گزاره را نادرست میپندارند و بیان میدارند که هیچ امری نیست که از سیطره وحی بیرون باشد. یافتن اعجاز علمی قرآن شاید در این راستا صورت میگیرد[/][=&quot].

[/][=&quot]توجه : هم حالت1 و هم حالت 2 فوق نشان از عدم اشتراک بین این دو تفکر است و لذا هر نوع نظری چه تناقض و چه همسویی دیدگاه عقل و دیدگاه وحی مغالطه آمیز و بی معنی است[/][=&quot].

[/][=&quot]حالت 3- مسائلی که هم وحی و هم عقل توضیح میدهند و هم اثبات مینمایند[/][=&quot]. [/][=&quot]در این جایگاه عقل و وحی کاملا همسویند. (همانند بسیاری از دستورالعملهای اخلاقی و[/][=&quot] ....)
[/][=&quot]هرچند به نظر میرسد کمترین دعوا بایستی بر سر این نوع گزاره ها باشد ولی عقل گرایان متعصب از آن عدم نیاز به وحی و متدینین متعصب ، حقانیت و مشروعیت بینش دینی و عدم تناقض بین عقل و وحی استخراج مینمایند این دو گروه آنجا بی انصافند که گروه اول به حالت 1 توجه نمیکند (ضعف عقل) و گروه دوم به حالت 2 فوق بی توجه است[/][=&quot] !

[/][=&quot]حالت 4- مسائلی که هم وحی در صدد توضیح آن برآمده و هم در حوزه عقل قابل فهم است ولی با یکدیگر در تناقضند[/][=&quot].
[/][=&quot]همانند موضوع مورد بحث در این تاپیک و یا بسیاری از مصادیق شبهات عقلی) اینها گزاره هایی هست که عقل و وحی در تناقضند [/][=&quot]
[/][=&quot]بعضی دوستان (جناب فقیر) گزاره های فوق را با هم اختلاط مینمایند و اشکال کار همینجاست! بدینگونه است که عقل را هنگامی که قادر به توضیح گزاره های دین نیست، به مثابه خر لنگی میداند که راکبش (مادییون) جاهلانه بدان غره میشوند ولی همین خر لنگ وقتی که اثبات گزاره ای از متن وحی را مینمایند اسب تیزپایی است که اهل دین را سواری میدهد و دیگران را ممکن است سواری نداده و به پرتگاه بفرستد[/][=&quot].
[/][=&quot]همانگونه که عرض شد در گزاره هایی که در حالت 1 و حالت 2 قرار میگیرند همسویی و غیر همسویی وحی و عقل بی معنی و مغالطه است[/][=&quot].
[/][=&quot]بلکه مشکل گزاره هایی از دین است که عقل بدان میتواند راه یابد ولی متناقض به نظر میرسد. اختلاف بین هزار سال و پانصد هزار سال چیزی نیست که عقل قادر به درک آن نباشد. نمیتوان به خاطر آنکه تفکر در ذات خداوند در سیطره فهم عقل نیست (حالت 1) از حل مشکلات حالت بند 4 فوق طفره رفت[/][=&quot]![/][=&quot][/]

سلام
دوست عزیز manmehdiam در محضر شما خواستم به شکست 9999999999999 / 99درصدی خود در القاء تعقل نه در مورد دوست عزیزتر از جان جناب fagheer که دورادور بسیار دوستش دارم بلکه برای خودم اعتراف کنم
ولی حدیت بسیار زیبایی برای پشتکار و از پا ننشستن برای همه تکرار میکنم که آنرا بسیار دوست دارم
ان الحیاة عقیدة و الجهاد
که بودنم وچرا بودنم را معنا میدهد
پس دوست عزیز ابرام بر تعقل تنها وظیفه آدمیت ماست والا انسان میمانیم
همانطور که fagheer عزیز اعتقاد قلبی دارد عاقبت عقل بر زندگی ما مردمان زمین هم تجلی خواهد کرد
کما اینکه به قدرت بر ملکوت و زمین و زمان اقتدار دارد

بنده ده که عرض کردم عقل اسبی تیزتک است بالدار که انسان را به سراپرده عرش می رساند
لیکن اگر صحیح هدایت شود
ولی اگر قرار باشد این اسب به جای رفتن به سوی عرش به پرتگاه ضلال برود خر لنگ کوری نیز از ان بهتر است.

عقل نیز مخلوق همان است که وحی می فرستد حال چطور دوستمان می فرماید چیزهائی که عقل سیطره دارد و وحی ندارد؟:Gig:

سلام دوست عزیزجناب fagheer
بزرگوار

آن چیزی که به ضلال میبرد نامش جهالت است تعصب است جمود است غرور بی پایه است نه تعقل
دوست عزیز همانطور که گفتی خالق عقل و وحی یکی است
چون خالقش یکی است متضاد و متناقض نیستند بر ضد هم نیستند بر هم نیستند با همند
دوست عزیز اگر قرار بر هدایت توسط وحی بود که هر ماخلق الهی محمل وحی میشد
دوست عزیز وحی بر عقل استوار میشود
و چون عقل نباشد وحی هم نیست
پس اصالت با عقل است
وحی چون نور الهی در جهان گسترده است بی زمان ومکان چون محمل خود را بیابد تجلی می یابد
اگر هم میخواهی از وحی بهره ای ببری باید عاقل باشی
اینهمه وحی را تلاوت میکنند(تورات زبور انجیل قرآن و ...)
چند نفر وحیانی شده ؟
فقط عاقلان اندیشمندان دانشمندان کاشفان مخترعان آزادیخواهان حکما
انصاف بده دوست من ، من و شما یک ذره ایمان انشتین نیوتون داروین پاسکال ملاصدرا رازی فارابی ابوریحان استیفن هاوکینگ راداریم ؟
یا که فقط ادعا
دوست عزیز امانت رادریابیم

از هموندان محترمی که بر طبل عقل می کوبند تقاضامند است که آن را تعریف نمایند تا با توجه به تعاریف گوناگون موجود مشخص شود که آنها کدام معنا و مفهوم را برای عقل پسندیده اند. معنا و مفهوم وحی یکی است و آن کلام الله است.

موضوع قفل شده است