ابهامات شورای 6 نفره خلیفه دوم

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ابهامات شورای 6 نفره خلیفه دوم

ابهامات شورای 6 نفره خلیفه دوم


به اعتقاد شیعه رسول خدا ( ص ) در زمان حیات جانشین و خلیفه خود را تعیین کرد و او علی ( ع ) بن ابیطالب بود . اما عمده اهل سنت معتقدند رسول خدا(ص) کسی را به جانشینی انتخاب نکرد و این کار بر عهده امت قرار داد .
بنا بر عقیده رایج و مشهور اهل تسنن ، مردم در سقیفه ابوبکر را به جانشینی رسول خدا برگزیدند . او پس از دو سال بر اثر بیماری از دنیا رفت . ولی قبل از مرگ خود عهدنامه ای نوشت و عمر را به جانشینی خود تعیین کرد .
عمر نیز پس از 10 سال خلافت وقتی مرگ خود را نزدیک دید ، شش تن از مهاجران را برگزید تا جانشین او از میان آنها برگزیده شود . این شش تن عبارتند از امام علی ( ع ) ، عثمان ، طلحه ، زبیر ، سعد بن ابی و قاص و عبد الرحمن بن عوف . عمر دستور داد این شش نفر با هم مشورت کنند و در مدت سه روز خلیفه بعدی را از میان خود تعیین کنند ، والا همه آنها کشته شوند .
عمر به صهیب بن سنان دستور داد که در این سه روز امام جماعت باشد و این شش نفر را در خانه ای جمع کند تا مشورت کنند . اگر پنج نفر طرفدار یکی بودند و یک نفر طرفدار دیگری ، آن یک نفر را بکشد و اگر چهار نفر طرفدار یکی بودند و دو نفر طرفدار دیگری ، آن دو نفر را بکشد . اگر سه نفر طرفدار یکی بودند و سه نفر طرفدار دیگری عبدالله بن عمر داوری کند . و اگر داوری او پذیرفته نشد طرفی که عبدالرحمن بن عوف در آن است پذیرفته شود و هر کس مخالف بود او را بکش {1 }
در این سه روز 6 صحابی پیامبر در خلوت خود بودند . امام علی ( ع ) از فضایل و سابقه خود در دوره پیامبر ( ص ) و نیز سفارشات رسول خدا درباره خودش گفت و همه تایید کردند . اما این 6 نفر عمدا ً طوری انتخاب شده بودند که نتیجه ای جز عثمان نداشته باشد .
عبدالرحمن بن عوف که امتیاز ویژه ای در تعیین خلیفه داشت به حضرت پیشنهاد داد که به دستور قرآن و سنت رسول خدا و نیز سیره ابوبکر و عمر عمل کند . حضرت قسمت آخر را نپذیرفت . اما عثمان عهد کرد که به دستور قرآن و سنت رسول خدا ( ص ) و سیره سیخین عمل کند و بنی امیه را بر دوش مردم سوار نکند اما ...
حضرت که تو طئه آشکار آنان و بی تقوایی عبدالرحمن بن عوف را در لباس خیر خواهی امت به روشنی می دید او را قسم داد که پیرو هوای نفس نباشد و حق را فدا نکند و برای امت تلاش کند ( 2 )، اما این توصیه عملی نشد .
با تدبیر عبدالرحمن نتیجه شورا ، انتخاب برادر خوانده اش عثمان برای خلافت بود . اکنون توجهات به سمت توصیه عمر رفت که مخالف باید کشته شود . عبدالرحمن تهدید کرد که « بایع والا ضربت عنقک » ، بیعت کن و گرنه گردنت را قطع می کنم . اما حضرت غضبناک از محل خارج شد و کسی نتوانست تعرض کند .( 3 )
اما در مورد شورا سوالات زیادی مطرح است که هنوز پاسخ داده نشده است :
1 چرا انتخاب جانشین باید شورای باشد ؟
2 چرا تنها این شش نفر از اصحاب رسول خدا انتخاب شدند ؟
3 چرا تعداد آنها فرد نبود تا اختلافی در کار نباشد وکار به قضاوت عبدالرحمن بن عوف نیانجامد؟
4 چرا اگر یک یا دو نفر مخالف بودند باید کشته شوند ؟
5 چرا اگر هیچ یک انتخاب نشدند همه 6 نفر باید کشته شوند ؟
6 چرا از میان آن 6 نفر عبدالرحمن حق ویژه داشت ؟
و...
1- أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة الدينوري (276)، الإمامة و السياسة المعروف بتاريخ الخلفاء، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالأضواء، ط الأولى، 1410/1990.، ج1 ،ص43 ؛ أحمد بن يحيى بن جابر البلاذرى (م 279) ، جمل من انساب الأشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دار الفكر، ط الأولى، 1417، ج5 ، ص 507و508 ؛ عبد الرحمن بن محمد بن خلدون (م 808) ،ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر، تحقيق خليل شحادة، بيروت، دار الفكر، ط الثانية، 1408 ،ج2 ،ص569 ؛ أبو جعفر محمد بن جرير الطبري (م 310)، تاريخ الأمم و الملوك ، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دار التراث ، ط الثانية، 1387/1967 ، ج4 ، ص229
2- بلاذری ، انساب الاشراف ،ج5 ،ص507
3- همان ، ص508

چرا حضرت علي عليه السلام زماني كه ابوبكر به خلافت رسيد مخالفت جدي نكرد، در شوراي شش نفره عمر شركت كرد و از خود حمايت كرد؟

نمایش پاسخ ...
علي -عليه السلام- هيچگاه نسبت به دفاع از حق بيتفاوت نبود آن حضرت بعد از انتخاب ابوبكر، با اين انتخاب به مخالفت پرداخت و با وي بيعت نكرد، و خواستار باز گرداندن حق خويش بود.
اوضاع جامعه آن روز درگير بحرانهايي بود كه ميتوانست خطراتي جدي را در پيداشته باشد. لذا حضرت نخواست كه با خشونت حق پايمال شده خويش را برگرداند. ابن هشام در اين زمينه مينويسد: "وقتي پيامبر وفات نمود بلا و مصيبت بر مسلمانان شدت گرفت و يهوديان به تكاپو افتادند و مسيحيان خوشحال بودند و اهل نفاق كفر خود را آشكار ميكردند و از اعراب ميخواستند كه مرتد شوند و اهل مكه در پي آن بودند كه مجدداًَ رسم و آئين بت پرستي را زنده كنند و دين پيامبر را منسوخ سازند. " امام علي عليه السلام در رابطه با سكوت خود در اين هنگام ميفرمايد: "به خدا سوگند اگر ترس وقوع تفرقه ميان مسلمانان و بازگشت كفر و تباهي در دين نبود، رفتار ما طور ديگري بود.[1]
ابوسفيان كه از اوضاع آن روز به خوبي آگاهي داشت، در ماجراي سقيفه براي آنكه آشوب برپا شود و اسلام بكلي نابود گردد به حمايت از حضرت علي عليه السلام پرداخت، ولي امام مردم را به آرامش و وحدت ترغيب نمود و فرمود: "امواج كوه پيكر فتنه ها را، با كشتيهاي نجات (علم، ايمان، اتحاد) در هم شكنيد و از اختلاف دوري كنيد و تاج تفاخر و برتر جويي را از سر بر داريد.[2]
در جاي ديگر امام در رابطه با اين شيوة عمل، ميفرمايد: سكوت كردم در حالي كه مثل كسي بودم كه خاشاك چشمش را پر كرده و استخوان گلويش را گرفته؛ من با چشم خود ميديدم كه ميراثم را به غارت مي برند[3]. علي عليه السلام از شوراي شش نفره عمر هم ناراضي بود؛ چنانكه در خطبه شقشقيه ميفرمايند: "كدام زمان بوده كه من را با نخستين آنها مقايسه كنند كه اكنون را در رديف آنها قرار ميدهند.[4]
عمر براي اطمينان از تشكيل شورا به ابوطعه انصاري، دستور داده بود، پنجاه نفر از اصحاب را برگزين و اين جمع را وادار كن كه يكي را از ميان خودشان انتخاب كنيد.[5]
حضرت علي(ع) مي فرمايد: ...«به ناچار با آنان هرماه شدم[6].»
علاوه بر اينكه حضرت از ايجاد شدن اختلاف در بين جامعه اسلامي هراس داشت حضرت در جواب عباس كه از ايشان در خواست كرده بود وارد شوراي شش نفره نشود فرمود:
«از اختلاف هراس دارم»[7]
از طرفي ما شيعيان معتقديم كه حق حضرت و در حقيقت همان انتصاب الهي زير پا نهاده شده بود، و در آن موقعيت احتمال داشت كه با انتخاب علي(ع) آن حق بجاي خويش برگردد و همان گونه كه خداوند ايشان را نصب كرده بود، شوراي شش نفره هم او را انتخاب كنند. حضرت خودشان در اين رابطه مي فرمايد:«ما خاندان نبوتيم و معدن حكمت» ما را حق است كه اگر بدهند بگيريم و اگر ندهند، بر پشت شتران نشينيم...»[8]
بنابراين عوامل مختلفي سبب شده است كه حضرت در شوراي شش نفره شركت داشته باشند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تاريخ خلفا، رسول جعفريان.
2. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد.
3. علي در زمان عمر: سيد محسن امين.
4. امام علي مرتضي و خلافت ابوبكر، عمر عثمان، حسين رفيع پور.
--------------------------------------
[1] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج1، باب 22، ص307.
[2] . نهج البلاغه، خطبه 5.
[3] . همان، خطبه 3.
[4] .همان.
[5]. طبري، محمد بن جرير، الرسل و الملوك، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، اساطير، 1375، ص2067.
[6] . نهج البلاغه، خطبه 3.
[7] ابن ابي الحديد، پيشين، ج1، ص189.
[8] همان، ص195.
( اندیشه قم )

موضوع قفل شده است