جمع بندی آیا حضرت فاطمه (س) تنها دختر پیامبر اسلام (ص) بوده اند؟

تب‌های اولیه

38 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا حضرت فاطمه (س) تنها دختر پیامبر اسلام (ص) بوده اند؟

برخی مدعی شده اند که حضرت فاطمه تنها دختر حضرت محمد بوده است. این افراد به نقل برخی منابع اشاره کرده اند که در آنها گفته شده است دیگر دختران پیامبر در واقع دختران خواهر حضرت خدیجه بوده اند . در این رابطه ذکر دو نکته ضروری است:

1- اولا اگر موضوعی اختلافی در وقایع تاریخی باشد نمی توان سلیقه ای عمل کرد . و این افراد باید دلیل خودشان را ارائه کنند که چرا نقل دیگر منابع را که دختران دیگر را دختر خود پیامبر دانسته اند نادیده گرفتند و نقل اینکه آنها دختر پیامبر نبوده اند را پذیرفته اند.

2-این ادعا که حضرت محمد غیر از حضرت فاطمه دختر دیگری نداشته اند بر اساس نص صریح قرآن باطل است. يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا (احزاب 59)
همانگونه که می بینید واژه ((بناتک)) جمع است و معلوم می شود که در زمان نزول آیه جلباب پیامبر بیش از دو دختر داشته اند.

همچنین برخی با استفاده از این روایت مدعی شده اند که حضرت علی تنها داماد پیامبر بوده است :

أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لعلي : أوتيت ثلاثا لم يؤتهن أحد ولا أنا ، أوتيت صهرا مثلي ولم أوت أنا مثلي ، وأوتيت زوجة صديقة مثل بنتي ولم أوت مثلها زوجة ، وأوتيت الحسن والحسين من صلبك ولم أوت من صلبي مثلهما ، ولكنكم مني وأنا منكم .
جواهر المطالب في مناقب الإمام علي (ع) - ابن الدمشقي - ج 1 - ص 209 و الرياض النضرة ج 2 ص 202 .
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به على عليه السّلام فرمود : يا على خداى تعالى سه گونه موهبت به تو عنايت فرموده است كه به من و هيچيك از مردم ، عنايت نفرموده است :
1. پدر زنى مانند من به تو ارزانى داشته است كه به من عنايت نكرده است ؛ 2. همسر پاكيزه گوهر راستگو و راست رو به تو مرحمت داشته كه به من عنايت نفرموده است ؛ 3 . حسن و حسينى از پشت تو به وجود آورده است كه چنان دو فرزندى از پشت من بوجود نياورده است ؛ آرى ! من از شمايم و شما از من مى‏باشد .

گویا این افراد از ابو العاص داماد پیامبر و امامه نوه دختری مورد علاقه حضرت محمد خبر ندارند!

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد ممسوس

با سلام و عرض ادب
جناب آقای عصران به کلمه بناتک در آیه قرآن اشاره کردید و آن را دلیل تعدد دختران پیامبر نقل کردید باید عرض کنم موارد زیادی در قرآن هست که کلمه جمع آمده و از آن اراده مفرد شده مانند ایه مباهله که قرآن میفرماید ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ (آل عمران 61)
خداوند فرمود نسائنا و نسائکم در حالی که در جریان مباهله فقط حضرت زهرا حضور داشت اما ایه قرآن کلمه نساء را به صورت جمع آورده است در مورد بناتک هم همین طور است میشود گفت مراد حضرت زهرا باشد اما ایه به صورت جمع امده.
مطلب دیگر اینکه قرآن به دخترانی که در خانه پیامبر بودند و از آن حضرت نبودند ( بنابر قولی که میگوید سه دختر دیگر از خواهران یا شوهران قبلی حضرت خدیجه است) هم خطاب بناتک دارد. بنابر این کلمه بناتک شامل ربیبه های پیامبر هم میشود
همچنین در كتاب الانوار و البدع آمده است كه رقيه و زينب دختران هاله بودند و هاله خواهر خديجه بود و بعضي ها گفته اند رقيه و زينب متعلق به جحش بودند فرزند خوانده پيامبر اسلام بودند. (بحار 22 ص191 ح5 به نقل از مناقب)
دو نفر از مورخین معاصر دلائل متقنی را ارائه نمودند که ثابت میکند رقیه و ام کلثوم و زینب دختران خود پیامبر نبودند بلکه ربیبه آن حضرت بودند. این مطالب در کتاب ازواج النبي و بناته ، تأليف الشيخ نجاح الطائي و الصحيح من سيرة النبي الأعظم نوشته سيد جعفر مرتضي وجود دارد.
اما دلايلي كه در اين باره آورده شده است :
1 . عدم وجود رابطه صميمانه بين پيامبر و ديگر دختران آن حضرت :
با رجوع به سيره نبي مكرم اسلام و دقت در آن ، در مي‌يابيم كه روايات بسياري از رابطه بسيار صميمانه نبي مكرم اسلام و دختر بزرگوارش صديقه طاهره سلام الله عليها حكايت مي‌كند ؛ تا جايي هر زماني پيامبر اسلام به سفر مي‌رفت ، آخرين كسي كه با او خدا حافظي مي‌كرد ، فاطمه زهرا بود و وقتي از سفر بر مي‌گشت ، قبل از هر كاري به ديدار فاطمه مي‌رفت و در خانه او را مي‌زد . روايات فراواني در كتاب‌هاي شيعه و سني اين رابطه بسيار صميمانه را ثابت مي‌كند ؛ از جمله بسياري از علماي شيعه و سني يكي از القاب آن حضرت را « ام أبيها » نقل كرده‌اند . ابن حجر عسقلاني در تهذيب و الإصابه ، ذهبي در سير اعلام النبلاء و الكاشف خود نوشته‌اند :
فاطمة الزهراء ... كانت تكنى أم أبيها .
الإصابة - ابن حجر - ج 8 - ص 262 و سير أعلام النبلاء - الذهبي - ج 2 - ص 118 – 119 و الكاشف في معرفة من له رواية في كتب الستة - الذهبي - ج 2 - ص 514 و تهذيب الكمال - المزي - ج 35 - ص 247 و أسد الغابة - ابن الأثير - ج 5 - ص 520 و الاستيعاب - ابن عبد البر - ج 4 - ص 1899 .
اما هيچ روايتي ؛ حتي يك روايت ضعيف نيز در كتاب‌هاي شيعه و سني نقل نشده است كه پيامبر اسلام حتي يكبار درِ خانه رقيه و ام كلثوم را زده باشد . چرا پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم اين رابطه بسيار صميمانه را با ديگر دختران خود نداشته‌ است ؛ نه در مدينه و نه حتي در مكه ؟ مگر نه اين كه به ادعاي اهل سنت آن‌ها نيز يادگار خديجه بودند ؟
هر چند كه فاطمه زهرا از هر نظر از تمامي زنان عالم متمايز بوده است ؛ ولي اگر پيامبر دختري غير از فاطمه داشت ، شايسته بود كه اين رابطه صميمانه بين آن‌ها نيز وجود داشته باشد .
و يا در زماني كه كفار قريش پيامبر اسلام را آزار و اذيت مي‌كردند ، ديگر دختران رسول خدا كجا بودند كه از پدر حمايت كنند ؟ بخاري و مسلم در صحيحشان نوشته‌اند :
عَنْ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ بَيْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُصَلِّي عِنْدَ الْبَيْتِ وَأَبُو جَهْلٍ وَأَصْحَابٌ لَهُ جُلُوسٌ وَقَدْ نُحِرَتْ جَزُورٌ بِالْأَمْسِ فَقَالَ أَبُو جَهْلٍ أَيُّكُمْ يَقُومُ إِلَى سَلَا جَزُورِ بَنِي فُلَانٍ فَيَأْخُذُهُ فَيَضَعُهُ فِي كَتِفَيْ مُحَمَّدٍ إِذَا سَجَدَ فَانْبَعَثَ أَشْقَى الْقَوْمِ فَأَخَذَهُ فَلَمَّا سَجَدَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَضَعَهُ بَيْنَ كَتِفَيْهِ قَالَ فَاسْتَضْحَكُوا وَجَعَلَ بَعْضُهُمْ يَمِيلُ عَلَى بَعْضٍ وَأَنَا قَائِمٌ أَنْظُرُ لَوْ كَانَتْ لِي مَنَعَةٌ طَرَحْتُهُ عَنْ ظَهْرِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَالنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سَاجِدٌ مَا يَرْفَعُ رَأْسَهُ حَتَّى انْطَلَقَ إِنْسَانٌ فَأَخْبَرَ فَاطِمَةَ فَجَاءَتْ وَهِيَ جُوَيْرِيَةٌ فَطَرَحَتْهُ عَنْهُ ثُمَّ أَقْبَلَتْ عَلَيْهِمْ تَشْتِمُهُمْ .
صحيح البخاري - البخاري - ج 1 - ص 65 و صحيح مسلم - مسلم النيسابوري - ج 5 - ص 179 .
از ابن مسعود روايت شده است كه گفت : هنگامى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در برابر خانه كعبه نماز مى‏گزارد ، ابو جهل و همدستانش در نزديكى خانه نشسته بودند و يك روز قبل از آن ، بچه شترى نحر شده بود . ابو جهل به همدستان خود گفت : كداميك از شما حاضر است برود و شكمبه آن شتر را بياورد و هنگامى كه محمد صلّى اللّه عليه و آله در سجده است ، آن ها را روى شانه او بيفكند ؟ بدترين آنها پيشقدم شد و دستور ابو جهل را عملى ساخت . در حالي كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در سجده بود ، آن شكمبه آلوده را روى شانه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله افكند . ابو جهل و همدستانش از مشاهده اين منظره بسيار خنديدند به طوري كه بعضى از آن ها از شدت خنده به روى ديگرى مى‏افتاد !
ابن مسعود مى‏گويد : من در اين هنگام گوشه‏اى ايستاده بودم و جريان را مشاهده مى‏كردم ، ليكن جرئت آن را نداشتم كه شكمبه را از روى شانه حضرتش بردارم . پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله همچنان در حال سجده بود و سر از سجده برنمى‏داشت تا اين كه مردى به حضور حضرت زهرا عليها السّلام شتافت و جريان را به عرض رسانيد . حضرت فاطمه عليها السّلام در حالي كه از شنيدن اين سخن به شدت ناراحت شده بود ، آمد و آن را از روى دوش حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله برداشت و آن ها را مورد شماتت و ملامت قرار داد .
در تمامي گرفتاري‌هايي كه براي نبي مكرم اسلام پيش مي‌آمد ، تنها كسي كه مي‌آمد پدر را دلداري مي‌داد ، زخم‌هاي او را مداوا مي‌كرد ، فاطمه زهرا بود . اگر آن‌ها نيز دختر رسول خدا بودند ، شايسته بود كه آن‌ها نيز فاطمه را در دفاع از پدر ياري كنند .
بعد از جنگ احد كه صورت نبي مكرم زخمي شده بود ، رقيه و ام كلثوم كجا بودند كه همانند فاطمه بيايند و زخم‌هاي پدر را شستشو بدهند ؟
مگر نه اين كه به قول آن‌ها ، آن دو نيز دختران پيامبر بودند ؛ پس چرا هيچ نوع رابطه‌اي بين پيامبر اسلام با دختران ديگرش نقل نشده است ؟
2 . در قضيه مباهله كه پيامبر تمام بستگان درجه يك خود را انتخاب كرد ، چرا ديگر دختران خود را نبرد و از بين «نساء» خود فقط فاطمه را انتخاب كرد ؟
مسلم در صحيح خود مي‌نويسد :
عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ أَمَرَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ سَعْدًا فَقَالَ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسُبَّ أَبَا التُّرَابِ فَقَالَ أَمَّا مَا ذَكَرْتُ ثَلَاثًا قَالَهُنَّ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَلَنْ أَسُبَّهُ لَأَنْ تَكُونَ لِي وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ حُمْرِ النَّعَمِ ... وَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ { فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ } دَعَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلِيًّا وَفَاطِمَةَ وَحَسَنًا وَحُسَيْنًا فَقَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي .
صحيح مسلم ، ج 5 ، ص 23، كتاب فضائل الصحابة ، باب من فضائل علي بن أبي طالب، ح 32 .
عامر بن سعد بن ابىوقاص از پدرش (سعد بن ابىوقاص) نقل كرده است كه معاويه سعد را امر كرد و گفت : تو را چه مانع است كه ابوتراب (على بن ابى طالب ـ عليه السلام ـ) را دشنام دهى ؟ (سعد) گفت : من سه چيز (سه فضيلت) را از او در خاطر دارم ، كه رسول خدا ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ درباره وى فرموده است ، هرگز وى را دشنام نخواهم داد. چنانچه من يكى از اين سه فضيلت را مى داشتم از شتران سرخ مو برايم محبوبتر بود ... وقتى اين آيه نازل گرديد : (... فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءكم و نساءنا و نساءكم و أنفسنا و أنفسكم ...) پيامبر ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ على و فاطمه و حسن و حسين ـ عليهم السلام ـ را فراخواند و فرمود : «خدايا، اينان اهل من هستند ».
آيا «نساءنا » شامل ديگر دختران پيامبر نمي‌شد ، يا پيامبر دختر ديگري غير از صديقه طاهره نداشت ؟
3 . چرا هيچ كس از ديگر دختران پيامبر خواستگاري نكردند ؟
قضيه ديگري كه بطلان اين قضيه را روشن مي‌كند ، اين است كه در هيچ جايي از تاريخ ثبت نشده است كه در مدينه ، احدي از مهاجرين و يا انصار به خواستگاري ام كلثوم رفته باشد ؛ با اين كه براي خواستگاري از فاطمه زهرا و رسيدن به افتخار دامادي پيامبر ، بر يكديگر پيش دستي مي‌كردند و هر كس دوست داشت اين افتخار نصيب او شود . آيا ام كلثوم دختر پيامبر نبود يا اصلاً چنين دختري وجود خارجي نداشت ؟
4. حرمت جمع بين دختران رسول خدا و دختران دشمن خدا :
علما و محدثين اهل سنت براي خرده گيري از امير المؤمنين عليه السلام نقل كرده‌اند كه آن حضرت در زماني كه فاطمه سلام الله عليها همسر او بود ، دختر ابو جهل را نيز خواستگاري كرد . اين امر باعث شد كه صديقه طاهره ناراحت شده و شكايت خود را پيش پيامبر ببرد !! پيامبر اسلام وقتي از اين قضيه با خبر شدند ، با عصبانيت به مسجد آمد و فرمود :
وَإِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَإِنِّي أَكْرَهُ أَنْ يَسُوءَهَا وَاللَّهِ لَا تَجْتَمِعُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَبِنْتُ عَدُوِّ اللَّهِ عِنْدَ رَجُلٍ وَاحِدٍ .
صحيح البخاري - ج 4 - ص 212 – 213
فاطمه پاره تن من است ، من دوست ندارم كسي او را ناراحت كند ، به خدا قسم نبايد دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در نزد يك نفر جمع ‌شود .
و در روايت ديگري نوشته‌اند كه آن حضرت فرمود :
إِلَّا أَنْ يُرِيدَ ابْنُ أَبِي طَالِبٍ أَنْ يُطَلِّقَ ابْنَتِي وَيَنْكِحَ ابْنَتَهُمْ فَإِنَّمَا هِيَ بَضْعَةٌ مِنِّي يُرِيبُنِي مَا أَرَابَهَا وَيُؤْذِينِي مَا آذَاهَا .
صحيح البخاري ج 6، ص 158، ح 5230، كتاب النكاح، ب 109 - باب ذَبِّ الرَّجُلِ عَنِ ابْنَتِهِ، فِي الْغَيْرَةِ وَالإِنْصَافِ و صحيح مسلم، ج 7، ص 141، ح 6201، كتاب فضائل الصحابة رضى الله تعالى عنهم، ب 15 -باب فَضَائِلِ فَاطِمَةَ بِنْتِ النَّبِيِّ عَلَيْهَا الصَّلاَةُ وَالسَّلام .
علي (عليه السلام) اگر مي‌خواهد دختر ابوجهل را بگيرد ، بايد دختر من را طلاق بدهد . فاطمه پارۀ تن من است ، آن‌چه كه موجب رنجش فاطمه بشود ، مرا مي‌رنجاند ... .
از آن‌جايي كه بحث تنقيص مقام امير المؤمنين عليه السلام در ميان است ، علماي اهل سنت اين قضيه را با آب و تاب فراواني نقل كرده‌اند ؛ غافل از اين كه عثمان بن عفان نيز عملاً بين دختران پيامبر و دختران دشمان خدا نه يكبار كه چندين بار جمع كرده است .
رملة بنت شيبة ، يكي از همسران عثمان است كه در مكه با او ازدواج كرد و از كساني بود كه همراه عثمان به مدينه مهاجرت كرد . ابن عبد البر در اين زمينه مي‌نويسد :
رملة بنت شيبة بن ربيعة كانت من المهاجرات هاجرت مع زوجها عثمان بن عفان.
الاستيعاب ، ج 4 ، ص 1846 رقم 3345 .
رملة ، دختر شيبه از كساني بود كه همراه همسرش عثمان به مدينه مهاجرت كرد .
و شيبة از دشمنان پيامبر اسلام است كه در جنگ بدر به هلاكت رسيده است ؛ چنانچه ابن حجر مي‌نويسد :
رملة بنت شيبة بن ربيعة بن عبد شمس العبشمية قتل أبوها يوم بدر كافرا .
الإصابة، ج 8، ص 142 - 143 رقم 11192.
رمله ، دختر شيبه ... پدرش در جنگ بدر كشته شد ، در حالي كه كافر بود .
در حالي كه نوشته‌اند در همان زمان رقيه دختر رسول خدا ! نيز همسر عثمان بوده است . ابن اثير در اسد الغابة مي‌نويسد :
ولما أسلم عثمان زوجّه رسول الله صلى الله عليه وسلم بابنته رقية وهاجرا كلاهما إلى أرض الحبشة الهجرتين ثم عاد إلى مكة وهاجر إلى المدينة .
أسد الغابة، ج 3، ص 376 .
زماني كه عثمان اسلام آورد‌ ، رسول خدا دخترش رقيه را به همسري او درآورد ، هر دوي آن‌ها به سرزمين حبشه مهاجرت كردند ، سپس وقتي از آن‌جا بازگشتند ، به مدينه مهاجرت كردند .
علاوه براين ، عثمان با أم البنين بنت عيينة و فاطمة بنت الوليد بن عبد شمس نيز ازدواج كرده است ؛ در حالي كه پدر هر دوي آن‌ها نيز در آن زمان از دشمنان خدا بوده‌اند .
اگر واقعاً جمع بين دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا ، حرام بوده است ، چرا عثمان اين عمل حرام را بارها و بارها مرتكب شده است ؟ و اگر حرام نبوده ، چرا پيامبر اسلام به قول اهل سنت اجازه چنين كاري را به امير المؤمنين نداد و نعوذ بالله مي‌خواست حلال خدا را حرام كند ؟ پس معلوم مي‌شود كه يا قضيه خواستگاري از دختر ابوجهل از اختراعات بني اميه و براي تنقيص مقام امير المؤمنين است ، يا پيامبر اسلام دختري غير از صديقه طاهره نداشته است ؟
5 . از دلايلي كه دروغ بودن اين قضيه را روشن مي‌سازد ، اين است كه بسياري از علماي اهل سنت و از جمله ضياء المقدسي گفته‌اند :
عن قتادة ، قال : ولدت خديجة لرسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) : عبد مناف في الجاهلية ، وولدت له في الاسلام غلامين ، وأربع بنات : القاسم ، وبه كان يكنى : أبا القاسم ، فعاش حتى مشى ، ثم مات ، و عبد الله ، مات صغيرا . وأم كلثوم . وزينب . ورقية . وفاطمة ... .
البدء والتاريخ ، ج 5 ، ص 16 و ج 4 ، ص 139 .
قتاده گفته است : خديجه براي نبي مكرم اسلام ، در عهد جاهليت ، عبد مناف را به دنيا آورد و بعد از اسلام ، دو پسر و چهار دختر به نام هاي : قاسم ـ به خاطر او كنيه پيامبر را «ابوالقاسم » گذاشتند ، آن قدر زنده بود كه مي‌توانست راه برود بعد از آن فوت كرد ـ و عبد الله كه خردسال فوت كرد ، و ام كلثوم ، زينب ، رقيه و فاطمه را به دنيا آورد .
شهاب الدين قسطلاني بعد از نقل سخن مقدسي مي‌نويسد :
وقيل : ولد له ولد قبل المبعث ، يقال له : عبد مناف ، فيكونون على هذا اثني عشر ، وكلهم سوى هذا ولد في الاسلام بعد المبعث .
المواهب اللدنية ، ج 1 ، ص 196 .
گفته‌اند كه كه خديجه قبل از مبعث يك پسر براي او به دنيا آورد كه به او عبد مناف مي‌گفتند ، غير از عبد مناف بقيه فرزندان پيامبر بعد از مبعث متولد شده است .
و ابن عبد البر در الإستيعاب مي‌نويسد :
وقال الزبير ولد لرسول الله صلى الله عليه وسلم القاسم وهو أكبر ولده ثم زينب ثم عبد الله وكان يقال له الطيب ويقال له الطاهر ولد بعد النبوة ثم أم كلثوم ثم فاطمة ثم رقية .
الاستيعاب - ابن عبد البر - ج 4 - ص 1818 .
زبير گفته : نخستين فرزند رسول خدا كه به دنيا آمد ، قاسم بود و او از همه بزرگتر بود ، پس او زينب ، و پس از وي عبد الله كه به وي طيب و يا طاهر نيز مي‌گفتند بعد از نبوت متولد شد ، پس از آن ام كلثوم ، سپس فاطمه و پس از وي رقيه به دنيا آمدند .
از طرف ديگر نوشته‌اند كه رقيه ، كوچكترين دختر رسول خدا و حتي از حضرت زهرا سلام الله عليها نيز كوچكتر بوده است . چنانچه ابن كثير دمشقي مي‌نويسد :
أكبر ولده عليه الصلاة والسلام القاسم ، ثم زينب ، ثم عبد الله ، ثم أم كلثوم ثم فاطمة ثم رقية ...
بزرگترين فرزند ، پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم قاسم ، و پس از آن ، زينب ، عبد الله ، ام كلثوم ، فاطمه و پس از آن رقيه بوده است .
با اين تفصيل ، چگونه مي‌توان اين سخن اهل سنت را تصديق كرد كه رقيه با عثمان ازدواج كرده ، بعد با او به حبشه مهاجرت نموده و حتي در داخل كشتي فرزندي از او سقط شده است !!! . با اين كه مي‌دانيم ، هجرت اول به حبشه در سال پنجم بعد از بعثت بوده است .
و همچنين بسياري از علماي اهل سنت نوشته‌اند كه ام كلثوم رقيه قبل از اين كه با عثمان ازدواج كند در عقد پسران أبي لهب بوده‌اند و بعد از آن كه سوره تبّت در حق أبي لهب نازل شد ، وي به فرزندانش دستور داد كه دختران رسول خدا را طلاق بدهند . ابن أثير در اسد الغابة مي‌نويسد :
قد زوج ابنته رقية من عتبة بن أبي لهب وزوج أختها أم كلثوم عتيبة بن أبي لهب فلما نزلت سورة تبت قال لهما أبوهما أبو لهب وأمهما أم جميل بنت حرب بن أمية حمالة الحطب فارقا ابنتي محمد ففارقاهما ...
أسد الغابة - ابن الأثير - ج 5 - ص 456 .
رسول خدا ، دخترش رقيه را به عتبه پسر أبي لهب و ام كلثوم را به عتيبه پسر ديگر ابولهب داد ، وقتي سوره تبت نازل شد ، ابولهب و همسرش ام جميل كه همان «حمالة الحطب » باشد ، به پسرانش دستور دادند كه دختران محمد را طلاق دهند . پس آن‌ها را طلاق دادند ...
در حالي كه مي‌دانيم ، سوره تبت در زماني نازل شده است كه مسلمين در شعب أبي طالب در محاصره بودند . سيوطي در الدر المنثور مي‌نويسد :
وأخرج أبو نعيم في الدلائل عن ابن عباس قال ما كان أبو لهب الا من كفار قريش ما هو حتى خرج من الشعب حين تمالأت قريش حتى حصرونا في الشعب وظاهرهم فلما خرج أبو لهب من الشعب لقى هندا بنت عتبة ابن ربيعة حين فارق قومه فقال يا ابنت عتبة هل نصرت اللات والعزى قالت نعم فجزاك الله خيرا يا أبا عتبة قال إن محمدا يعدنا أشياء لا نراها كائنة يزعم أنها كائنة بعد الموت فما ذاك وصنع في يدي ثم نفخ في يديه ثم قال تبا لكما ما أرى فيكما شيئا مما يقول محمد فنزلت تبت يدا أبى لهب قال ابن عباس فحصرنا في الشعب ثلاث سنين وقطعوا عنا الميرة حتى أن الرجل .
الدر المنثور - جلال الدين السيوطي - ج 6 - ص 408
و محاصره در شعب أبي طالب در سال ششم بعثت و بعد از هجرت به حبشه بوده است .
با اين حال چگونه مي‌توان تصديق كرد كه همسر عثمان دختر پيامبر بوده است ؟
6 . محمد بن اسماعيل بخاري مي‌نويسد ، شخصي پيش عبد الله بن عمر آمد و از او سؤالاتي كرد ؛ از جمله نظر او را در باره عثمان و امام علي عليه السلام پرسيد ، وي در مقايسه بين عثمان و حضرت علي عليه السلام مي‌گويد :
أَمَّا عُثْمَانُ فَكَأَنَّ اللَّهَ عَفَا عَنْهُ وَأَمَّا أَنْتُمْ فَكَرِهْتُمْ أَنْ تَعْفُوا عَنْهُ وَأَمَّا عَلِيٌّ فَابْنُ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَخَتَنُهُ ... .
صحيح البخاري - البخاري - ج 5 - ص 157 .
اما عثمان ، خداوند از گناه او ( فرار عثمان در جنگ احد ) درگذشت ؛ ولي شما دوست نداريد كه او را ببخشيد ، اما علي عليه السلام پس او پسر عموي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم و داماد او است .
ملاحظه مي‌فرماييد كه دفاع عبد الله بن عمر از عثمان فقط در اين مطلب خلاصه مي‌شود كه خداوند از گناه فرار وي در جنگ احد درگذشته است ؛ ولي صحابه‌اي كه عليه او خروج كردند ، او را نبخشيده و عثمان را كشتند ؛ ولي اين كه عثمان داماد پيامبر نيز باشد ، متذكر نمي‌شود . اما نسبت به امير المؤمنين عليه السلام استدلال مي‌كند كه او پسر عموي پيامبر و داماد آن حضرت است .
اگر عثمان داماد پيامبر بود ، بايد ابن عمر به آن استدلال مي‌كرد ؛ زيرا وي تمام تلاش خود را مي‌كند كه در برابر هر نوع تهمتي را از عثمان دفع كند و معنا ندارد كه وقتي دليل قويتري همانند دامادي پيامبر وجود دارد ، وي به دليل سخيف و ضعيف استدلال كند ؛ زيرا عفو خداوند فقط شامل كساني مي‌شود كه بعد از فهميدن زنده بودن پيامبر از فرار دست كشيده و برگشتند و شامل عثمان كه بعد از سه روز برگشت ، نمي‌شود . حتي اگر فرض كنيم كه عفو خداوند شامل عثمان نيز مي‌شود ، سبب نخواهد شد كه خداوند تمامي گناهان او را كه حتي بعد از آن نيز انجام داده بخشيده باشد ؛ بلكه حد اكثر شامل فرار او در همان جنگ مي‌شود .
بنابراين شايسته بود كه اگر دامادي عثمان صحت داشت ، به آن استناد مي‌كرد .
7 . حضرت زهرا سلام الله عليها بعد از غصب فدك توسط ابوبكر به مسجد آمد و خطبه غرائي خواند كه بسياري از علماي اهل سنت آن را نقل كرده‌اند . آن حضرت در بخش‌هاي از اين خطبه مي‌فرمايد :
أنا فاطمة بنت محمد أقول عودا على بدء ، وما أقول ذلك سرفا ولا شططا... فإن تعزوه تجدوه أبي دون نسائكم وآخا ابن عمي دون رجالكم ، فبلغ الرسالة صادعا بالرسالة ناكبا عن سنن مدرجة المشركين ، ضاربا لثجهم آخذا بأكظامهم ، داعيا إلى سبيل ربه بالحكمة والموعظة الحسنة .
مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) - أبي بكر أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني - ص 202 و السقيفة وفدك - الجوهري - ص 142 .
اى مردم آگاه باشيد كه من فاطمه و پدرم محمّد است ، گفتارم تماما يك نواخت از سر صدق بوده و از غلط و نادرستى به دور است ... اگر تحقيق كنيد (پيامبر اسلام ) پدر من بود نه پدر زنان شما ، و در عقد اخوّت پسر عموى من بود نه شما .
اگر زنان عثمان دختران پيامبر بودند ، نبايد فاطمه زهرا سلام الله عليها كه سرور زنان بهشت است ، چنين سخني بگويد و از طرف ديگر عثمان نيز مي‌توانست به اين سخن حضرت اعتراض كند كه زنان من نيز دختران پيامبر بودند .
8 . ابن الدمشقي و محب الدين طبري مي‌نويسند :
أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لعلي : أوتيت ثلاثا لم يؤتهن أحد ولا أنا ، أوتيت صهرا مثلي ولم أوت أنا مثلي ، وأوتيت زوجة صديقة مثل بنتي ولم أوت مثلها زوجة ، وأوتيت الحسن والحسين من صلبك ولم أوت من صلبي مثلهما ، ولكنكم مني وأنا منكم .
امالی شیخ طوسی، ص 334، جواهر المطالب في مناقب الإمام علي (ع) - ابن الدمشقي - ج 1 - ص 209 و الرياض النضرة ج 2 ص 202 .
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به على عليه السّلام فرمود : يا على خداى تعالى سه گونه موهبت به تو عنايت فرموده است كه به من و هيچيك از مردم ، عنايت نفرموده است :
1. پدر زنى مانند من به تو ارزانى داشته است كه به من عنايت نكرده است ؛ 2. همسر پاكيزه گوهر راستگو و راست رو به تو مرحمت داشته كه به من عنايت نفرموده است ؛ 3 . حسن و حسينى از پشت تو به وجود آورده است كه چنان دو فرزندى از پشت من بوجود نياورده است ؛ آرى ! من از شمايم و شما از من مى‏باشد .
در اين روايت پيامبر اسلام به صراحت مي‌گويد كه به احدي غير از علي عليه السلام پدر زني مثل من داده نشده است ، معلوم مي‌شود كه پيامبر دختر ديگري نداشته است و گرنه چنين سخني نمي‌فرمود.

ممسوس;663257 نوشت:
دو نفر از مورخین معاصر دلائل متقنی را ارائه نمودند که ثابت میکند رقیه و ام کلثوم و زینب دختران خود پیامبر نبودند بلکه ربیبه آن حضرت بودند. این مطالب در کتاب ازواج النبي و بناته ، تأليف الشيخ نجاح الطائي و الصحيح من سيرة النبي الأعظم نوشته سيد جعفر مرتضي وجود دارد.
اما دلايلي كه در اين باره آورده شده است :
1 . عدم وجود رابطه صميمانه بين پيامبر و ديگر دختران آن حضرت :
با رجوع به سيره نبي مكرم اسلام و دقت در آن ، در مي‌يابيم كه روايات بسياري از رابطه بسيار صميمانه نبي مكرم اسلام و دختر بزرگوارش صديقه طاهره سلام الله عليها حكايت مي‌كند ؛ تا جايي هر زماني پيامبر اسلام به سفر مي‌رفت ، آخرين كسي كه با او خدا حافظي مي‌كرد ، فاطمه زهرا بود و وقتي از سفر بر مي‌گشت ، قبل از هر كاري به ديدار فاطمه مي‌رفت و در خانه او را مي‌زد . روايات فراواني در كتاب‌هاي شيعه و سني اين رابطه بسيار صميمانه را ثابت مي‌كند ؛ از جمله بسياري از علماي شيعه و سني يكي از القاب آن حضرت را « ام أبيها » نقل كرده‌اند . ابن حجر عسقلاني در تهذيب و الإصابه ، ذهبي در سير اعلام النبلاء و الكاشف خود نوشته‌اند :
فاطمة الزهراء ... كانت تكنى أم أبيها .
الإصابة - ابن حجر - ج 8 - ص 262 و سير أعلام النبلاء - الذهبي - ج 2 - ص 118 – 119 و الكاشف في معرفة من له رواية في كتب الستة - الذهبي - ج 2 - ص 514 و تهذيب الكمال - المزي - ج 35 - ص 247 و أسد الغابة - ابن الأثير - ج 5 - ص 520 و الاستيعاب - ابن عبد البر - ج 4 - ص 1899 .
اما هيچ روايتي ؛ حتي يك روايت ضعيف نيز در كتاب‌هاي شيعه و سني نقل نشده است كه پيامبر اسلام حتي يكبار درِ خانه رقيه و ام كلثوم را زده باشد . چرا پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم اين رابطه بسيار صميمانه را با ديگر دختران خود نداشته‌ است ؛ نه در مدينه و نه حتي در مكه ؟ مگر نه اين كه به ادعاي اهل سنت آن‌ها نيز يادگار خديجه بودند ؟
هر چند كه فاطمه زهرا از هر نظر از تمامي زنان عالم متمايز بوده است ؛ ولي اگر پيامبر دختري غير از فاطمه داشت ، شايسته بود كه اين رابطه صميمانه بين آن‌ها نيز وجود داشته باشد .
و يا در زماني كه كفار قريش پيامبر اسلام را آزار و اذيت مي‌كردند ، ديگر دختران رسول خدا كجا بودند كه از پدر حمايت كنند ؟ بخاري و مسلم در صحيحشان نوشته‌اند :
عَنْ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ بَيْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُصَلِّي عِنْدَ الْبَيْتِ وَأَبُو جَهْلٍ وَأَصْحَابٌ لَهُ جُلُوسٌ وَقَدْ نُحِرَتْ جَزُورٌ بِالْأَمْسِ فَقَالَ أَبُو جَهْلٍ أَيُّكُمْ يَقُومُ إِلَى سَلَا جَزُورِ بَنِي فُلَانٍ فَيَأْخُذُهُ فَيَضَعُهُ فِي كَتِفَيْ مُحَمَّدٍ إِذَا سَجَدَ فَانْبَعَثَ أَشْقَى الْقَوْمِ فَأَخَذَهُ فَلَمَّا سَجَدَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَضَعَهُ بَيْنَ كَتِفَيْهِ قَالَ فَاسْتَضْحَكُوا وَجَعَلَ بَعْضُهُمْ يَمِيلُ عَلَى بَعْضٍ وَأَنَا قَائِمٌ أَنْظُرُ لَوْ كَانَتْ لِي مَنَعَةٌ طَرَحْتُهُ عَنْ ظَهْرِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَالنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سَاجِدٌ مَا يَرْفَعُ رَأْسَهُ حَتَّى انْطَلَقَ إِنْسَانٌ فَأَخْبَرَ فَاطِمَةَ فَجَاءَتْ وَهِيَ جُوَيْرِيَةٌ فَطَرَحَتْهُ عَنْهُ ثُمَّ أَقْبَلَتْ عَلَيْهِمْ تَشْتِمُهُمْ .
صحيح البخاري - البخاري - ج 1 - ص 65 و صحيح مسلم - مسلم النيسابوري - ج 5 - ص 179 .
از ابن مسعود روايت شده است كه گفت : هنگامى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در برابر خانه كعبه نماز مى‏گزارد ، ابو جهل و همدستانش در نزديكى خانه نشسته بودند و يك روز قبل از آن ، بچه شترى نحر شده بود . ابو جهل به همدستان خود گفت : كداميك از شما حاضر است برود و شكمبه آن شتر را بياورد و هنگامى كه محمد صلّى اللّه عليه و آله در سجده است ، آن ها را روى شانه او بيفكند ؟ بدترين آنها پيشقدم شد و دستور ابو جهل را عملى ساخت . در حالي كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در سجده بود ، آن شكمبه آلوده را روى شانه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله افكند . ابو جهل و همدستانش از مشاهده اين منظره بسيار خنديدند به طوري كه بعضى از آن ها از شدت خنده به روى ديگرى مى‏افتاد !
ابن مسعود مى‏گويد : من در اين هنگام گوشه‏اى ايستاده بودم و جريان را مشاهده مى‏كردم ، ليكن جرئت آن را نداشتم كه شكمبه را از روى شانه حضرتش بردارم . پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله همچنان در حال سجده بود و سر از سجده برنمى‏داشت تا اين كه مردى به حضور حضرت زهرا عليها السّلام شتافت و جريان را به عرض رسانيد . حضرت فاطمه عليها السّلام در حالي كه از شنيدن اين سخن به شدت ناراحت شده بود ، آمد و آن را از روى دوش حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله برداشت و آن ها را مورد شماتت و ملامت قرار داد .
در تمامي گرفتاري‌هايي كه براي نبي مكرم اسلام پيش مي‌آمد ، تنها كسي كه مي‌آمد پدر را دلداري مي‌داد ، زخم‌هاي او را مداوا مي‌كرد ، فاطمه زهرا بود . اگر آن‌ها نيز دختر رسول خدا بودند ، شايسته بود كه آن‌ها نيز فاطمه را در دفاع از پدر ياري كنند .
بعد از جنگ احد كه صورت نبي مكرم زخمي شده بود ، رقيه و ام كلثوم كجا بودند كه همانند فاطمه بيايند و زخم‌هاي پدر را شستشو بدهند ؟
مگر نه اين كه به قول آن‌ها ، آن دو نيز دختران پيامبر بودند ؛ پس چرا هيچ نوع رابطه‌اي بين پيامبر اسلام با دختران ديگرش نقل نشده است ؟
2 . در قضيه مباهله كه پيامبر تمام بستگان درجه يك خود را انتخاب كرد ، چرا ديگر دختران خود را نبرد و از بين «نساء» خود فقط فاطمه را انتخاب كرد ؟
مسلم در صحيح خود مي‌نويسد :
عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ أَمَرَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ سَعْدًا فَقَالَ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسُبَّ أَبَا التُّرَابِ فَقَالَ أَمَّا مَا ذَكَرْتُ ثَلَاثًا قَالَهُنَّ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَلَنْ أَسُبَّهُ لَأَنْ تَكُونَ لِي وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ حُمْرِ النَّعَمِ ... وَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ { فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ } دَعَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلِيًّا وَفَاطِمَةَ وَحَسَنًا وَحُسَيْنًا فَقَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي .
صحيح مسلم ، ج 5 ، ص 23، كتاب فضائل الصحابة ، باب من فضائل علي بن أبي طالب، ح 32 .
عامر بن سعد بن ابىوقاص از پدرش (سعد بن ابىوقاص) نقل كرده است كه معاويه سعد را امر كرد و گفت : تو را چه مانع است كه ابوتراب (على بن ابى طالب ـ عليه السلام ـ) را دشنام دهى ؟ (سعد) گفت : من سه چيز (سه فضيلت) را از او در خاطر دارم ، كه رسول خدا ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ درباره وى فرموده است ، هرگز وى را دشنام نخواهم داد. چنانچه من يكى از اين سه فضيلت را مى داشتم از شتران سرخ مو برايم محبوبتر بود ... وقتى اين آيه نازل گرديد : (... فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءكم و نساءنا و نساءكم و أنفسنا و أنفسكم ...) پيامبر ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ على و فاطمه و حسن و حسين ـ عليهم السلام ـ را فراخواند و فرمود : «خدايا، اينان اهل من هستند ».
آيا «نساءنا » شامل ديگر دختران پيامبر نمي‌شد ، يا پيامبر دختر ديگري غير از صديقه طاهره نداشت ؟
3 . چرا هيچ كس از ديگر دختران پيامبر خواستگاري نكردند ؟
قضيه ديگري كه بطلان اين قضيه را روشن مي‌كند ، اين است كه در هيچ جايي از تاريخ ثبت نشده است كه در مدينه ، احدي از مهاجرين و يا انصار به خواستگاري ام كلثوم رفته باشد ؛ با اين كه براي خواستگاري از فاطمه زهرا و رسيدن به افتخار دامادي پيامبر ، بر يكديگر پيش دستي مي‌كردند و هر كس دوست داشت اين افتخار نصيب او شود . آيا ام كلثوم دختر پيامبر نبود يا اصلاً چنين دختري وجود خارجي نداشت ؟
4. حرمت جمع بين دختران رسول خدا و دختران دشمن خدا :
علما و محدثين اهل سنت براي خرده گيري از امير المؤمنين عليه السلام نقل كرده‌اند كه آن حضرت در زماني كه فاطمه سلام الله عليها همسر او بود ، دختر ابو جهل را نيز خواستگاري كرد . اين امر باعث شد كه صديقه طاهره ناراحت شده و شكايت خود را پيش پيامبر ببرد !! پيامبر اسلام وقتي از اين قضيه با خبر شدند ، با عصبانيت به مسجد آمد و فرمود :
وَإِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَإِنِّي أَكْرَهُ أَنْ يَسُوءَهَا وَاللَّهِ لَا تَجْتَمِعُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَبِنْتُ عَدُوِّ اللَّهِ عِنْدَ رَجُلٍ وَاحِدٍ .
صحيح البخاري - ج 4 - ص 212 – 213
فاطمه پاره تن من است ، من دوست ندارم كسي او را ناراحت كند ، به خدا قسم نبايد دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در نزد يك نفر جمع ‌شود .
و در روايت ديگري نوشته‌اند كه آن حضرت فرمود :
إِلَّا أَنْ يُرِيدَ ابْنُ أَبِي طَالِبٍ أَنْ يُطَلِّقَ ابْنَتِي وَيَنْكِحَ ابْنَتَهُمْ فَإِنَّمَا هِيَ بَضْعَةٌ مِنِّي يُرِيبُنِي مَا أَرَابَهَا وَيُؤْذِينِي مَا آذَاهَا .
صحيح البخاري ج 6، ص 158، ح 5230، كتاب النكاح، ب 109 - باب ذَبِّ الرَّجُلِ عَنِ ابْنَتِهِ، فِي الْغَيْرَةِ وَالإِنْصَافِ و صحيح مسلم، ج 7، ص 141، ح 6201، كتاب فضائل الصحابة رضى الله تعالى عنهم، ب 15 -باب فَضَائِلِ فَاطِمَةَ بِنْتِ النَّبِيِّ عَلَيْهَا الصَّلاَةُ وَالسَّلام .
علي (عليه السلام) اگر مي‌خواهد دختر ابوجهل را بگيرد ، بايد دختر من را طلاق بدهد . فاطمه پارۀ تن من است ، آن‌چه كه موجب رنجش فاطمه بشود ، مرا مي‌رنجاند ... .
از آن‌جايي كه بحث تنقيص مقام امير المؤمنين عليه السلام در ميان است ، علماي اهل سنت اين قضيه را با آب و تاب فراواني نقل كرده‌اند ؛ غافل از اين كه عثمان بن عفان نيز عملاً بين دختران پيامبر و دختران دشمان خدا نه يكبار كه چندين بار جمع كرده است .
رملة بنت شيبة ، يكي از همسران عثمان است كه در مكه با او ازدواج كرد و از كساني بود كه همراه عثمان به مدينه مهاجرت كرد . ابن عبد البر در اين زمينه مي‌نويسد :
رملة بنت شيبة بن ربيعة كانت من المهاجرات هاجرت مع زوجها عثمان بن عفان.
الاستيعاب ، ج 4 ، ص 1846 رقم 3345 .
رملة ، دختر شيبه از كساني بود كه همراه همسرش عثمان به مدينه مهاجرت كرد .
و شيبة از دشمنان پيامبر اسلام است كه در جنگ بدر به هلاكت رسيده است ؛ چنانچه ابن حجر مي‌نويسد :
رملة بنت شيبة بن ربيعة بن عبد شمس العبشمية قتل أبوها يوم بدر كافرا .
الإصابة، ج 8، ص 142 - 143 رقم 11192.
رمله ، دختر شيبه ... پدرش در جنگ بدر كشته شد ، در حالي كه كافر بود .
در حالي كه نوشته‌اند در همان زمان رقيه دختر رسول خدا ! نيز همسر عثمان بوده است . ابن اثير در اسد الغابة مي‌نويسد :
ولما أسلم عثمان زوجّه رسول الله صلى الله عليه وسلم بابنته رقية وهاجرا كلاهما إلى أرض الحبشة الهجرتين ثم عاد إلى مكة وهاجر إلى المدينة .
أسد الغابة، ج 3، ص 376 .
زماني كه عثمان اسلام آورد‌ ، رسول خدا دخترش رقيه را به همسري او درآورد ، هر دوي آن‌ها به سرزمين حبشه مهاجرت كردند ، سپس وقتي از آن‌جا بازگشتند ، به مدينه مهاجرت كردند .
علاوه براين ، عثمان با أم البنين بنت عيينة و فاطمة بنت الوليد بن عبد شمس نيز ازدواج كرده است ؛ در حالي كه پدر هر دوي آن‌ها نيز در آن زمان از دشمنان خدا بوده‌اند .
اگر واقعاً جمع بين دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا ، حرام بوده است ، چرا عثمان اين عمل حرام را بارها و بارها مرتكب شده است ؟ و اگر حرام نبوده ، چرا پيامبر اسلام به قول اهل سنت اجازه چنين كاري را به امير المؤمنين نداد و نعوذ بالله مي‌خواست حلال خدا را حرام كند ؟ پس معلوم مي‌شود كه يا قضيه خواستگاري از دختر ابوجهل از اختراعات بني اميه و براي تنقيص مقام امير المؤمنين است ، يا پيامبر اسلام دختري غير از صديقه طاهره نداشته است ؟
5 . از دلايلي كه دروغ بودن اين قضيه را روشن مي‌سازد ، اين است كه بسياري از علماي اهل سنت و از جمله ضياء المقدسي گفته‌اند :
عن قتادة ، قال : ولدت خديجة لرسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) : عبد مناف في الجاهلية ، وولدت له في الاسلام غلامين ، وأربع بنات : القاسم ، وبه كان يكنى : أبا القاسم ، فعاش حتى مشى ، ثم مات ، و عبد الله ، مات صغيرا . وأم كلثوم . وزينب . ورقية . وفاطمة ... .
البدء والتاريخ ، ج 5 ، ص 16 و ج 4 ، ص 139 .
قتاده گفته است : خديجه براي نبي مكرم اسلام ، در عهد جاهليت ، عبد مناف را به دنيا آورد و بعد از اسلام ، دو پسر و چهار دختر به نام هاي : قاسم ـ به خاطر او كنيه پيامبر را «ابوالقاسم » گذاشتند ، آن قدر زنده بود كه مي‌توانست راه برود بعد از آن فوت كرد ـ و عبد الله كه خردسال فوت كرد ، و ام كلثوم ، زينب ، رقيه و فاطمه را به دنيا آورد .
شهاب الدين قسطلاني بعد از نقل سخن مقدسي مي‌نويسد :
وقيل : ولد له ولد قبل المبعث ، يقال له : عبد مناف ، فيكونون على هذا اثني عشر ، وكلهم سوى هذا ولد في الاسلام بعد المبعث .
المواهب اللدنية ، ج 1 ، ص 196 .
گفته‌اند كه كه خديجه قبل از مبعث يك پسر براي او به دنيا آورد كه به او عبد مناف مي‌گفتند ، غير از عبد مناف بقيه فرزندان پيامبر بعد از مبعث متولد شده است .
و ابن عبد البر در الإستيعاب مي‌نويسد :
وقال الزبير ولد لرسول الله صلى الله عليه وسلم القاسم وهو أكبر ولده ثم زينب ثم عبد الله وكان يقال له الطيب ويقال له الطاهر ولد بعد النبوة ثم أم كلثوم ثم فاطمة ثم رقية .
الاستيعاب - ابن عبد البر - ج 4 - ص 1818 .
زبير گفته : نخستين فرزند رسول خدا كه به دنيا آمد ، قاسم بود و او از همه بزرگتر بود ، پس او زينب ، و پس از وي عبد الله كه به وي طيب و يا طاهر نيز مي‌گفتند بعد از نبوت متولد شد ، پس از آن ام كلثوم ، سپس فاطمه و پس از وي رقيه به دنيا آمدند .
از طرف ديگر نوشته‌اند كه رقيه ، كوچكترين دختر رسول خدا و حتي از حضرت زهرا سلام الله عليها نيز كوچكتر بوده است . چنانچه ابن كثير دمشقي مي‌نويسد :
أكبر ولده عليه الصلاة والسلام القاسم ، ثم زينب ، ثم عبد الله ، ثم أم كلثوم ثم فاطمة ثم رقية ...
بزرگترين فرزند ، پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم قاسم ، و پس از آن ، زينب ، عبد الله ، ام كلثوم ، فاطمه و پس از آن رقيه بوده است .
با اين تفصيل ، چگونه مي‌توان اين سخن اهل سنت را تصديق كرد كه رقيه با عثمان ازدواج كرده ، بعد با او به حبشه مهاجرت نموده و حتي در داخل كشتي فرزندي از او سقط شده است !!! . با اين كه مي‌دانيم ، هجرت اول به حبشه در سال پنجم بعد از بعثت بوده است .
و همچنين بسياري از علماي اهل سنت نوشته‌اند كه ام كلثوم رقيه قبل از اين كه با عثمان ازدواج كند در عقد پسران أبي لهب بوده‌اند و بعد از آن كه سوره تبّت در حق أبي لهب نازل شد ، وي به فرزندانش دستور داد كه دختران رسول خدا را طلاق بدهند . ابن أثير در اسد الغابة مي‌نويسد :
قد زوج ابنته رقية من عتبة بن أبي لهب وزوج أختها أم كلثوم عتيبة بن أبي لهب فلما نزلت سورة تبت قال لهما أبوهما أبو لهب وأمهما أم جميل بنت حرب بن أمية حمالة الحطب فارقا ابنتي محمد ففارقاهما ...
أسد الغابة - ابن الأثير - ج 5 - ص 456 .
رسول خدا ، دخترش رقيه را به عتبه پسر أبي لهب و ام كلثوم را به عتيبه پسر ديگر ابولهب داد ، وقتي سوره تبت نازل شد ، ابولهب و همسرش ام جميل كه همان «حمالة الحطب » باشد ، به پسرانش دستور دادند كه دختران محمد را طلاق دهند . پس آن‌ها را طلاق دادند ...
در حالي كه مي‌دانيم ، سوره تبت در زماني نازل شده است كه مسلمين در شعب أبي طالب در محاصره بودند . سيوطي در الدر المنثور مي‌نويسد :
وأخرج أبو نعيم في الدلائل عن ابن عباس قال ما كان أبو لهب الا من كفار قريش ما هو حتى خرج من الشعب حين تمالأت قريش حتى حصرونا في الشعب وظاهرهم فلما خرج أبو لهب من الشعب لقى هندا بنت عتبة ابن ربيعة حين فارق قومه فقال يا ابنت عتبة هل نصرت اللات والعزى قالت نعم فجزاك الله خيرا يا أبا عتبة قال إن محمدا يعدنا أشياء لا نراها كائنة يزعم أنها كائنة بعد الموت فما ذاك وصنع في يدي ثم نفخ في يديه ثم قال تبا لكما ما أرى فيكما شيئا مما يقول محمد فنزلت تبت يدا أبى لهب قال ابن عباس فحصرنا في الشعب ثلاث سنين وقطعوا عنا الميرة حتى أن الرجل .
الدر المنثور - جلال الدين السيوطي - ج 6 - ص 408
و محاصره در شعب أبي طالب در سال ششم بعثت و بعد از هجرت به حبشه بوده است .
با اين حال چگونه مي‌توان تصديق كرد كه همسر عثمان دختر پيامبر بوده است ؟
6 . محمد بن اسماعيل بخاري مي‌نويسد ، شخصي پيش عبد الله بن عمر آمد و از او سؤالاتي كرد ؛ از جمله نظر او را در باره عثمان و امام علي عليه السلام پرسيد ، وي در مقايسه بين عثمان و حضرت علي عليه السلام مي‌گويد :
أَمَّا عُثْمَانُ فَكَأَنَّ اللَّهَ عَفَا عَنْهُ وَأَمَّا أَنْتُمْ فَكَرِهْتُمْ أَنْ تَعْفُوا عَنْهُ وَأَمَّا عَلِيٌّ فَابْنُ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَخَتَنُهُ ... .
صحيح البخاري - البخاري - ج 5 - ص 157 .
اما عثمان ، خداوند از گناه او ( فرار عثمان در جنگ احد ) درگذشت ؛ ولي شما دوست نداريد كه او را ببخشيد ، اما علي عليه السلام پس او پسر عموي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم و داماد او است .
ملاحظه مي‌فرماييد كه دفاع عبد الله بن عمر از عثمان فقط در اين مطلب خلاصه مي‌شود كه خداوند از گناه فرار وي در جنگ احد درگذشته است ؛ ولي صحابه‌اي كه عليه او خروج كردند ، او را نبخشيده و عثمان را كشتند ؛ ولي اين كه عثمان داماد پيامبر نيز باشد ، متذكر نمي‌شود . اما نسبت به امير المؤمنين عليه السلام استدلال مي‌كند كه او پسر عموي پيامبر و داماد آن حضرت است .
اگر عثمان داماد پيامبر بود ، بايد ابن عمر به آن استدلال مي‌كرد ؛ زيرا وي تمام تلاش خود را مي‌كند كه در برابر هر نوع تهمتي را از عثمان دفع كند و معنا ندارد كه وقتي دليل قويتري همانند دامادي پيامبر وجود دارد ، وي به دليل سخيف و ضعيف استدلال كند ؛ زيرا عفو خداوند فقط شامل كساني مي‌شود كه بعد از فهميدن زنده بودن پيامبر از فرار دست كشيده و برگشتند و شامل عثمان كه بعد از سه روز برگشت ، نمي‌شود . حتي اگر فرض كنيم كه عفو خداوند شامل عثمان نيز مي‌شود ، سبب نخواهد شد كه خداوند تمامي گناهان او را كه حتي بعد از آن نيز انجام داده بخشيده باشد ؛ بلكه حد اكثر شامل فرار او در همان جنگ مي‌شود .
بنابراين شايسته بود كه اگر دامادي عثمان صحت داشت ، به آن استناد مي‌كرد .
7 . حضرت زهرا سلام الله عليها بعد از غصب فدك توسط ابوبكر به مسجد آمد و خطبه غرائي خواند كه بسياري از علماي اهل سنت آن را نقل كرده‌اند . آن حضرت در بخش‌هاي از اين خطبه مي‌فرمايد :
أنا فاطمة بنت محمد أقول عودا على بدء ، وما أقول ذلك سرفا ولا شططا... فإن تعزوه تجدوه أبي دون نسائكم وآخا ابن عمي دون رجالكم ، فبلغ الرسالة صادعا بالرسالة ناكبا عن سنن مدرجة المشركين ، ضاربا لثجهم آخذا بأكظامهم ، داعيا إلى سبيل ربه بالحكمة والموعظة الحسنة .
مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) - أبي بكر أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني - ص 202 و السقيفة وفدك - الجوهري - ص 142 .
اى مردم آگاه باشيد كه من فاطمه و پدرم محمّد است ، گفتارم تماما يك نواخت از سر صدق بوده و از غلط و نادرستى به دور است ... اگر تحقيق كنيد (پيامبر اسلام ) پدر من بود نه پدر زنان شما ، و در عقد اخوّت پسر عموى من بود نه شما .
اگر زنان عثمان دختران پيامبر بودند ، نبايد فاطمه زهرا سلام الله عليها كه سرور زنان بهشت است ، چنين سخني بگويد و از طرف ديگر عثمان نيز مي‌توانست به اين سخن حضرت اعتراض كند كه زنان من نيز دختران پيامبر بودند .
8 . ابن الدمشقي و محب الدين طبري مي‌نويسند :
أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لعلي : أوتيت ثلاثا لم يؤتهن أحد ولا أنا ، أوتيت صهرا مثلي ولم أوت أنا مثلي ، وأوتيت زوجة صديقة مثل بنتي ولم أوت مثلها زوجة ، وأوتيت الحسن والحسين من صلبك ولم أوت من صلبي مثلهما ، ولكنكم مني وأنا منكم .
امالی شیخ طوسی، ص 334، جواهر المطالب في مناقب الإمام علي (ع) - ابن الدمشقي - ج 1 - ص 209 و الرياض النضرة ج 2 ص 202 .
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به على عليه السّلام فرمود : يا على خداى تعالى سه گونه موهبت به تو عنايت فرموده است كه به من و هيچيك از مردم ، عنايت نفرموده است :
1. پدر زنى مانند من به تو ارزانى داشته است كه به من عنايت نكرده است ؛ 2. همسر پاكيزه گوهر راستگو و راست رو به تو مرحمت داشته كه به من عنايت نفرموده است ؛ 3 . حسن و حسينى از پشت تو به وجود آورده است كه چنان دو فرزندى از پشت من بوجود نياورده است ؛ آرى ! من از شمايم و شما از من مى‏باشد .
در اين روايت پيامبر اسلام به صراحت مي‌گويد كه به احدي غير از علي عليه السلام پدر زني مثل من داده نشده است ، معلوم مي‌شود كه پيامبر دختر ديگري نداشته است و گرنه چنين سخني نمي‌فرمود.

سلام
کارشناس محترم قبل از اینکه به مطالب شما پاسخ بگویم باید به شما بگویم که غیر از بخش اول سخنتان که درباره ی آیه بود بقیه مطالب را از جایی کپی پیست نمودید ودر اینجا گذاشتید و آن هم درباره ی دامادی عثمان است که خیلی از بخشهای آن هیچ ربطی به موضوع اصلی ندارد. ما اینجا کاری به بحث دامادی عثمان نداریم. لطفا فقط بخشهایی که دلیل بر تک دختری بودن حضرت زهرا است را بیاورید تا من به آنها و همچنین به اشکال شما به آن آیه ی قرآن نیز پاسخ بدهم.
لطفا از ذکر مطالب نامربوط بپرهیزید تا پیوستگی بحث حفظ شود. باتشکر

عصران;658809 نوشت:
گویا این افراد از ابو العاص داماد پیامبر و امامه نوه دختری مورد علاقه حضرت محمد خبر ندارند!

http://fa.wikishia.net/view/%D8%B2%DB%8C%D9%86%D8%A8_%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1_%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1_%28%D8%B5%29
زینب بنت رسول الله (درگذشت ۸ق)، و خدیجه بود، همسر او ابو العاص بن ربیع بود که در جنگ بدر در سپاه مشرکان اسیر شد، زینب گردن‌بندی را که خدیجه هنگام ازدواج به او داده بود را، برای آزادی ابوالعاص فرستاد، پیامبر ابوالعاص را آزاد کرد و گردن‌بند زینب را برگرداند و از ابوالعاص خواست تا زینب را آزاد بگذارد، ابوالعاص هنگامی که به مکه بازگشت زینب را به مدینه فرستاد. بعدها ابوالعاص به زینب پناهنده شد و اسلام آورد، پیامبر(ص) در ۷ق، زینب را به نکاح مجدد او درآورد، زینب سرانجام در ۸ق درگذشت و در بقیع مدفون شد.

زینب بزرگ‌ترین دختر رسول الله و خدیجه بنت خویلد بود[۱]، او هنگامی که پیامبر(ص) ۳۰ ساله بود، در سال سی‌ام عام الفیل به دنیا آمد.[۲] او با ابوالعاص بن ربیع ازدواج کرد.[۳] این ازدواج پیش از بعثت اتفاق افتاد.
هنگامی که عتبة بن ابو لهب و برادرش عتیبه رقیه و ام کلثوم را طلاق دادند، قریش از ابوالعاص خواستند تا زینب را طلاق دهد، اما ابوالعاص نپذیرفت.[۴]


اَبوالْعاص بن ربیع بن عبدالعزّی بن عبد شمس (درگذشت ذی‌حجه ۱۲/ فوریه ۶۳۴) خواهرزاده (فرزند هاله) خدیجه بود[۶] که در جنگ بدر به اسارت مسلمانان درآمد و حدود سال ۶ق اسلام آورد.
اسارت ابوالعاص

ابوالعاص در جنگ بدر در صف مشرکان حضور داشت و به اسارت مسلمانان درآمد.[۷] هنگامی که مردم مکه برای آزادی اسیران، به فدیه خواستند، زینب هم گردن‌بندی را که هنگام ازدواج از خدیجه دریافت کرده بود برای آزادسازی ابوالعاص فرستاد، چون چشم پیامبر(ص) بر آن افتاد، متاثر شد و پس از کسب موافقت مسلمانان، ابوالعاص را آزاد ساخت و اموال زینب را نیز پس فرستاد و از ابوالعاص پیمان گرفت که زینب را آزاد گذارد.[۸] ابوالعاص پس از بازگشت به مکه، زینب را همراه با یاران پیامبر(ص) به مدینه فرستاد.[۹]
اسلام ابوالعاص

در ۶ق هنگامی که ابوالعاص از سفر بازرگانی به شام برمی‌گشت، مأموران پیامبر از آن پیامبر او را دیدند و آنچه را با او بود گرفتند، او به مدینه آمد، زینب او را پناه داد. سپس پیامبر دستور داد تا اموال او را بگردانند، و ابوالعاص ایمان آورد پیامبر نیز زینب را به نکاح او درآورد.[۱۰]
ازدواج مجدد

ابوالعاص پس از چندی به مدینه بازگشت و پیامبر(ص) در محرم سال ۷ق زینب را با همان عقد زناشویی پیشین نزد او فرستاد.[۱۱] بعضی گفته‌اند که زینب با مهر و نکاح جدید به زوجیت ابوالعاص درآمد.[۱۲]


فرزندان

  • علی[۱۳] در کودکی از دنیا رفت.[۱۴]
  • امامه، رسول خدا او را دوست می‌داشت، امامه در کودکی هنگامی که پیامبر نماز می‌گزارد، بر روی دوش آن حضرت سوار می‌شد، چون به سجده می‌رفت او را بر زمین می‌نهاد و چون برمی‌خاست او را برمی‌داشت.[۱۵] بعد از درگذشت حضرت فاطمه(س) به سفارش آن حضرت با امامه ازدواج کرد. پس از شهادت حضرت علی(ع) به وصیت آن حضرت با مغیرة بن نوفل ازدواج کرد.[۱۶]

زینب در ۸ق از دنیا رفت[۱۷] سوده دختر زمعة بن قیس، ام سلمه و ام ایمن او را غسل دادند. پیامبر پیراهنش را دادند تا او را در آن بپیچند[۱۸]، او سپس داخل قبر او شد، و برای او دعا کرد.[۱۹]
در مورد علت وفات او گفته‌اند: زمانی که او از مکه به مدینه می‌آمد، هبار بن اسود و نافع ‌بن عبدالقیس از قریش هودج او را آماج تیز قرار دادند، چنانکه گفته‌اند او باردار بوده و فرزندش را سقط نمود. او در اثر این اتفاق بیمار شد و بهبود نیافت، تا در سال ۸ق درگذشت.[۲۰]
مدفن

بقعه منسوب به دختران پیامبر(ص)؛ رقیه، ام کلثوم و زینب از بقعه‌هایی بود که در شمال قبور امامان شیعه و جنوب غربی قبور همسران پیامبر(ص) و نزدیک قبر عثمان بن مظعون قرار داشت. منابع از دفن زینب در بقیع، نزدیک به قبر عثمان بن مظعون، بر پایه سفارش پیامبر(ص) حکایت دارند[۲۱] در گذشته بر این قبور ضریحی برنجی قرار داشت.[۲۲] این بقعه توسط وهابیون تخریب شد.

بقعه‌ دختران پیامبر (ص) در کنار بقعه ائمه بقیع قبل از تخریب

1-انساب الاشراف، ج۱، ص۳۹۷
2-لاستیعاب، ج۴، ص۱۸۳۹، ۱۸۵۳؛ اسدالغابه، ج۶، ص۱۳۰
3-اسدالغابه، ج۴، ص۲۲۲
4-انساب الاشراف، ج۱، ص۳۹۷
6-انساب الاشراف، ج۱، ص۳۹۷
7-واقدی، ج۱، ص۱۳۹؛ ابن هشام، ج۲، ص۳۰۶
8-ابن هشام، ج۲، ص۳۰۷، ۳۰۸؛ واقدی، ج۱، ص۱۳۰ـ۱۳۱
بلاذری، ج۱، ص۳۹۷؛ اسدالغابه، ج۵، ص 185
9-
بن هشام، ج۲، ص۳۰۸ـ۳۱۰؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۹۷
10- انساب الاشراف، ج۱، ص۳۹۹-۳۹۸
11-واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۳ـ۵۵۴؛ ابن هشام، ج۲، ص۳۱۲ ـ۳۱۴؛ ابن سعد، طبقات، ج۸، ص۳۳؛ اسدالغابه، ج۴، ص۲۲۲
12- ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۱۲۲؛ اسدالغابه، ج۴، ص۲۲۲، ج۶، ص۱۳۰؛ بلاری، ج۱، ۳۹۹-۴۰۰
13- الاستیعاب، ج۳، ص۱۱۳۴
14-انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۰
15- الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۸۸، اسدالغابه، ج۶، ص۲۲؛ البدء و التاریخ، ج۷، ص۳۳۱
16-سدالغابه، ج۴، ص۴۷۳، ج۶، ص۲۲
17-تاریخ خلیفه، ص۴۴؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۵۳
سدالغابه، ج۶، ص۱۳۰؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۰
18-ابن سعد، طبقات الکبری، ترجمه، ج۸، ص۴۵۲
19-اسدالغابه، ج۶، ص۱۳۰؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۰
20- الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۵۴؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۹۷-۳۹۸؛ طبری، ج۱۱، ص۴۹۴
21-احمد بن حنبل، ج۱، ص۲۳۷؛ ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۰۵۶؛ حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۹۰
22-جعفریان، ج۵، ص۲۴۱

عصران;658809 نوشت:
و امامه نوه دختری مورد علاقه حضرت محمد خبر ندارند!

[h=3]اُمامة بنت أبى العاص (زوجة امير المؤمنين عليه السلام)[/h] اُمامه، دختر ابى العاص بن ربيع بن عبد العزى قُرشى عَبشمى (خواهرزادۀ حضرت خديجه) و مادرش زينب، دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله بود و در زمان رسالت آن حضرت، به دنيا آمد. پس از رحلت فاطمه عليها السلام، طبق سفارش آن حضرت، على عليه السلام با اُمامه ازدواج كرد و پس از شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام، مطابق فرمايش آن حضرت، وى با نوفل بن حارث بن عبد المطلب، ازدواج كرد. زبان امامه، هنگام وفاتش سنگين شد و نمى‌توانست صحبت كند. حَسنين عليهما السلام در كنارش بودند كه جان به جان آفرين، تسليم كرد. اين زمان، مقارن سال پنجاه قمرى بود. ٢رسول خدا صلى الله عليه و آله امامه را از كودكى، بسيار دوست داشت تا حدّى كه در نماز هم او را بر گردن حمل مى‌كرد و در ركوع و سجود، او را به زمين مى‌گذاشت. ٣روزى پيامبر صلى الله عليه و آله به خانه آمد و دست‌بندى به همراه داشت. فرمود: «آن را به كسى مى‌دهم كه از همه برايم محبوب‌تر است» . (همسران) گفتند: به دختر ابوبكر بدهيد. پيامبر، دختر ابى العاص از زينب را صدا كرد و دست‌بند را به دست او بست. عفونتى سفيد در چشم امامه بود كه حضرت، آن را با دست خود تميز كردند. ۴وى نوۀ رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله

و خواهر زادۀ حضرت فاطمه عليها السلام بود. آن حضرت عليها السلام به امامه، علاقۀ ويژه‌اى داشت و هنگام رحلت، به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود كه بعد از وى با دختر خواهرش ازدواج كند؛ 5زيرا براى اولاد آن حضرت، مثل مادر بود.

پس از شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام، معاويه از امامه، خواستگارى كرد. امامه كه به اين ازدواج راضى نبود، براى رهايى از دست معاويه، از مغيرة بن نوفل بن الحارث خواست تا با او ازدواج كند. 6ابن عبد البر و ابن اثير، او را از اصحاب رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله بر شمرده‌اند. 7آية اللّٰه خويى، امامه را در زمرۀ «نساء حديث (زنان راوى)» دانسته و گفته كه از على عليه السلام، روايت كرده است. 8از امامه، فاطمه بنت على عليه السلام روايت كرده است.

احاديث: كلينى، به سند خود از ابى بصير، از فاطمه دختر على، از امامه دختر ابى العاص روايت مى‌كند كه گفت:
أتانى أميرُالمؤمنينَ عَلىٌّ عليه السلام فى شَهْرِ رَمَضانَ فَأتى بِعَشاءِ تَمْرٍ وَكَمْأةٍ فَأكَلَ عليه السلام وَكانَ يُحِبُّ الكَمْأةَ؛ 9على عليه السلام در ماه رمضان، نزد من آمد و براى شام، خرما و قارچ آوردم و آن حضرت خورد. امير المؤمنين عليه السلام قارچ دوست مى‌داشت.

) . كمال الدين، ج ١، ص ٣٣٠، ح ١۴.
٢) . تنقيح المقال، ج ٣، ص ۶٩.
٣) . الطبقات الكبرى، ج ٨، ص ٣٩؛ المعجم الكبير، ج ٢٢، ص ۴٣٨.
۴) . الطبقات الكبرى، ج ٨، ص ٣٩.
5- . الكافى، ج ۵، ص ۵۵۵، ح ۶.

6-) . همان جا.

7) . الاستيعاب، ج ۴، ص ١٧٨٨؛ اُسد الغابة، ج ۵، ص ۴٠٠.

Dirol . معجم رجال الحديث، ج ٢٣، ص ١٨١.

9) . الكافى، ج ۶، ص ٣۶٩ ح ١.

ممسوس;663257 نوشت:
جناب آقای عصران به کلمه بناتک در آیه قرآن اشاره کردید و آن را دلیل تعدد دختران پیامبر نقل کردید باید عرض کنم موارد زیادی در قرآن هست که کلمه جمع آمده و از آن اراده مفرد شده مانند ایه مباهله که قرآن میفرماید ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ (آل عمران 61)
خداوند فرمود نسائنا و نسائکم در حالی که در جریان مباهله فقط حضرت زهرا حضور داشت اما ایه قرآن کلمه نساء را به صورت جمع آورده است در مورد بناتک هم همین طور است میشود گفت مراد حضرت زهرا باشد اما ایه به صورت جمع امده.

سلام
به چه دلیلی خداوند وقتی می تواند مفرد به کار ببرد جمع به کار می برد. شما به چه دلیلی قرآن را به لغوگویی و بیهوده گویی متهم می کنید؟
در قضیه مباهله هم اتفاقا برعکس فرموده ی شما آیه ی قرآن نشان می دهد که حضرت فاطمه تنها زن حاضر نبوده اند. یک سوال :هنگام مباهله حضرت زینب و حضرت ام کلثوم دختران حضرت فاطمه کجا بوند؟ آیا آنها جزو اهل بیت پیامبر نیستند؟

ممسوس;663257 نوشت:
مورد بناتک هم همین طور است میشود گفت مراد حضرت زهرا باشد اما ایه به صورت جمع امده.
مطلب دیگر اینکه قرآن به دخترانی که در خانه پیامبر بودند و از آن حضرت نبودند ( بنابر قولی که میگوید سه دختر دیگر از خواهران یا شوهران قبلی حضرت خدیجه است) هم خطاب بناتک دارد. بنابر این کلمه بناتک شامل ربیبه های پیامبر هم میشو

قرآن خودش نسبتهای جعلی را مردود می داند شما به چه دلیلی این نسبت ناروا را به قرآن می دهید؟

مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ اللَّائِي تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِكُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَاءكُمْ أَبْنَاءكُمْ ذَلِكُمْ قَوْلُكُم بِأَفْوَاهِكُمْ وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ(احزاب:4)

ترجمه: خداوند براى هيچ مردى در درونش دو دل ننهاده است و آن همسرانتان را كه مورد ظهار قرار مى‏دهيد مادران شما نگردانيده و پسرخواندگانتان را پسران [واقعى] شما قرار نداده است اين گفتار شما به زبان شما است و[لى] خدا حقيقت را مى‏گويد و او[ست كه] به راه راست هدايت مى‏كند.

ممسوس;663257 نوشت:
همچنین در كتاب الانوار و البدع آمده است كه رقيه و زينب دختران هاله بودند و هاله خواهر خديجه بود

ببخشید یعنی نعوذ بالله پیامبر ابو العاص را به عقد خواهر خودش در آورده است؟

ممسوس;663257 نوشت:
1 . عدم وجود رابطه صميمانه بين پيامبر و ديگر دختران آن حضرت :

این مغالطه توسل به جهل است یعنی چون ما گزارشی از این روابط نداریم پس حتما چنین روابطی اصلا وجود نداشته اند!!
بعد هم من نمونه ای از رابطه عاطفی پیامبر را با یکی از دخترانش آوردم.
سوم اینکه با این استدلال من هم می توانم بگویم حضرت زینب و ام کلثوم نوه های پیامبر نبوده اند چون هیچ رابطه ی عاطفی بین آنها و پیامبر گزارش نشده است!

ممسوس;663257 نوشت:
در قضيه مباهله كه پيامبر تمام بستگان درجه يك خود را انتخاب كرد ، چرا ديگر دختران خود را نبرد و از بين «نساء» خود فقط فاطمه را انتخاب كرد

پاسخش واضح است بر فرض درستی گفته شما چون تا آن موقع دختران دیگر پیامبر وفات کرده بودند. آنها را با خود نبرد.

ممسوس;663257 نوشت:
3 . چرا هيچ كس از ديگر دختران پيامبر خواستگاري نكردند ؟

مگر شما زمان پیامبر حضور داشتید و دیدید که هیچکس از دختران دیگر خواستگاری نکرده است. پاسخ این هم واضح است چون ازدواجهای دیگر قبل از بعثت یا در اوایل بعثت بوده است و اطلاعات ما از تاریخ زندگی پیامبر در قبل و اوایل بعثت محدود و اندک است بنابراین گزارش نشدن یک خواستگاری در تاریخ چیز عجیبی نیست.

ممسوس;663257 نوشت:
حرمت جمع بين دختران رسول خدا و دختران دشمن خدا :

مگر هر دختری که پدرش بد باشد خودش هم بد است؟
نکند می خواهید به پیامبر هم ایراد بگیرید که چرا با دختر ابوسفیان ازدواج کرده است.

ممسوس;663257 نوشت:
با اين حال چگونه مي‌توان تصديق كرد كه همسر عثمان دختر پيامبر بوده است ؟

مورد پنجمتان مربوط به دامادی عثمان است و هیچ ربطی به موضوع اصلی ندارد.

ممسوس;663257 نوشت:
6 . محمد بن اسماعيل بخاري مي‌نويسد ، شخصي پيش عبد الله بن عمر آمد و از او سؤالاتي كرد ؛ از جمله نظر او را در باره عثمان و امام علي عليه السلام پرسيد ، وي در مقايسه بين عثمان و حضرت علي عليه السلام مي‌گويد

این هم مربوط به عثمان است و بی ارتباط به موضوع است.

ممسوس;663257 نوشت:
گر زنان عثمان دختران پيامبر بودند ، نبايد فاطمه زهرا سلام الله عليها كه سرور زنان بهشت است ، چنين سخني بگويد و از طرف ديگر عثمان نيز مي‌توانست به اين سخن حضرت اعتراض كند كه زنان من نيز دختران پيامبر بودند

این هم مربوط به عثمان است و ارتباطی به بحث ندارد.

ممسوس;663257 نوشت:
. ابن الدمشقي و محب الدين طبري مي‌نويسند :
أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لعلي : أوتيت ثلاثا لم يؤتهن أحد ولا أنا ، أوتيت صهرا مثلي ولم أوت أنا مثلي ، وأوتيت زوجة صديقة مثل بنتي ولم أوت مثلها زوجة ، وأوتيت الحسن والحسين من صلبك ولم أوت من صلبي مثلهما ، ولكنكم مني وأنا منكم .
امالی شیخ طوسی، ص 334، جواهر المطالب في مناقب الإمام علي (ع) - ابن الدمشقي - ج 1 - ص 209 و الرياض النضرة ج 2 ص 202 .
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به على عليه السّلام فرمود : يا على خداى تعالى سه گونه موهبت به تو عنايت فرموده است كه به من و هيچيك از مردم ، عنايت نفرموده است :
1. پدر زنى مانند من به تو ارزانى داشته است كه به من عنايت نكرده است ؛ 2. همسر پاكيزه گوهر راستگو و راست رو به تو مرحمت داشته كه به من عنايت نفرموده است ؛ 3 . حسن و حسينى از پشت تو به وجود آورده است كه چنان دو فرزندى از پشت من بوجود نياورده است ؛ آرى ! من از شمايم و شما از من مى‏باشد .
در اين روايت پيامبر اسلام به صراحت مي‌گويد كه به احدي غير از علي عليه السلام پدر زني مثل من داده نشده است ، معلوم مي‌شود كه پيامبر دختر ديگري نداشته است و گرنه چنين سخني نمي‌فرمود.

پاسخ این روایت را هم که قبلا دادم.

عصران;663268 نوشت:

لطفا فقط بخشهایی که دلیل بر تک دختری بودن حضرت زهرا است را بیاورید تا من به آنها و همچنین به اشکال شما به آن آیه ی قرآن نیز پاسخ بدهم.
لطفا از ذکر مطالب نامربوط بپرهیزید تا پیوستگی بحث حفظ شود.

سلام جناب عصران عزیز تقاضا میکنم قدری بر اعصاب خود مسلط باشید
معمولا اگر پاسخی تکراری باشد از منابع دیگر نقل میکنیمو به نظرم اشکالی ندارد چون دیگران پاسخ دادند و ما دیگر آن را تکرتر نمیکنیم
اما نظر شما محترم است و وارد بحث میشویم

سلام
کتاب الاستغاثه فی البدع الثلاثه از ابوالقاسم کوفی نوه امام جواد علیه السلام
می گوید دختران هاله خواهر حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها بودند و تازه از شوهرش بود از همسری قبلی غیر هاله و........
وجعفر مرتضی در کتاب بنات النبی ام ربائبه بحث نموده

عصران;663371 نوشت:
سلام
...
قرآن خودش نسبتهای جعلی را مردود می داند شما به چه دلیلی این نسبت ناروا را به قرآن می دهید؟

مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ اللَّائِي تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِكُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَاءكُمْ أَبْنَاءكُمْ ذَلِكُمْ قَوْلُكُم بِأَفْوَاهِكُمْ وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ(احزاب:4)

ترجمه: خداوند براى هيچ مردى در درونش دو دل ننهاده است و آن همسرانتان را كه مورد ظهار قرار مى‏دهيد مادران شما نگردانيده و پسرخواندگانتان را پسران [واقعى] شما قرار نداده است اين گفتار شما به زبان شما است و[لى] خدا حقيقت را مى‏گويد و او[ست كه] به راه راست هدايت مى‏كند.


سلام علیکم،
دو جا در قرآن نسبت جعلی رد می‌شود، یکی همین نسبت مادر دادن به همسر و یکی هم نسبت دادن فرزندخوانده به فرزندی خود که می‌فرماید ایشان را به نام پدرانشان بخوانید ...

اما در عین حال دو نسبت هم بیان می‌دارد که شاید به نظر جعلی باشند ولی اینطور نیست، یکی خطاب کردن آذر عموی حضرت ابراهیم علیه‌السلام به پدر توسط ایشان و دیگری مادر مؤمنان خواندن همسران پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله که مستقیماً نقطه‌ی مقابل مشابه همان آیه‌ای است که شما اشاره کردید:

الَّذِينَ يُظَاهِرُ‌ونَ مِنكُم مِّن نِّسَائِهِم مَّا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ ۖ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْ ۚ وَإِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنكَرً‌ا مِّنَ الْقَوْلِ وَزُورً‌ا ۚ وَإِنَّ اللَّـهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ‌ [المجادلة، ۲]

و این نشان می‌دهد باید دقت بیشتری در فهم قرآن نمود و اکتفا به ظاهر قرآن کردن کفایت نمی‌کند و چه بسا گمراه‌کننده باشد ...

اینکه حضرت آدم علیه‌السلام برای ما پدر خوانده شود و نه جدّ باز برای کسی که به زبان عرب آشنا نباشد می‌تواند شبهه ساز باشد ...
یا علی علیه‌السلام

مهدی128;663421 نوشت:
کتاب الاستغاثه فی البدع الثلاثه از ابوالقاسم کوفی نوه امام جواد علیه السلام
می گوید دختران هاله خواهر حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها بودند و تازه از شوهرش بود از همسری قبلی غیر هاله و..

سلام
این آقای ابو القاسم کوفی فاسد المذهب و از غلات بوده است باید مواظب بود مانند او نشد.

[SPOILER]ابوالقاسم کوفي (د. جمادي الاول 352ق)، دانشمند امامی بسيار برجسته نيمه نخست سده چهارم است که کتاب الاستغاثة چاپی به او منسوب است(1) و بنابر گواهی رجاليانی مانند نجاشی، شيخ طوسی و ابن غضائری تمايلات غاليانه بسيار قوی داشته و حتی افکار و "مقاله" ويژه خودش را در اين باره داشته و بر خلاف آن که خود وی و عمده آثارش به شدت از سوی رجاليان امامی مورد انتقاد قرار گرفته، از ديگر سو سخت مورد احترام شاخه ای از غلات بوده است و حتی برای او دعاوی عجيبی قائل بوده اند. شيخ طوسی حتی عقايد غاليانه او را مبتنی بر مذهب مخمسه می داند که می دانيم ريشه تفکرات نصيريان بوده است(2) با اين همه ابوالقاسم البته چنان که از عناوين آثارش بر می آيد، دانشمندی ذو الفنون و عالمی ممتاز بوده است(3) همين جا اين توضيح را اضافه کنم که ابوالقاسم کوفي، در ناحيه کرمی از نواحی فسا درگذشته که از نواحی شيراز بوده است. به گواهی نجاشی، قبر او هم در همين ناحيه کرمی بوده است(4) بدين ترتيب ظاهرا شاخه ای از غلات امامی مذهب در همين نواحی ميان کرمان تا اهواز در سده های چهارم و پنجم زندگی و فعاليت می کرده اند که تعاليم ابوالقاسم کوفی را ترويج می کرده اند. به دليل فاصله جغرافيايی، اطلاعات نويسندگان بغداد از ابوالقاسم کوفی ظاهرا چندان زياد نبوده و آثار او هم به دليل انتقاداتی که از او می شده، متأسفانه مورد اهمال قرار گرفته و از ميان رفته است. در اين ميان کتاب« تثبيت المعجزات» او هم البته باقی نمانده، اما از توضيح کتاب « عيون المعجزات» پيداست که آن کتاب تنها شامل بحث های کلامی معجزات انبياء و امامان بوده و در دنباله تنها شامل نقل معجزات پيامبر اکرم بوده، بدون اين که شامل نقل معجزات امامان باشد. نويسنده عيون المعجزات (يا منبع او؟) که ظاهرا شناخت خوبی از کتاب های ابوالقاسم کوفی داشته با مراجعه به ساير کتاب های ابوالقاسم کوفي، و با ملاحظه اين که وی کتاب ديگری هم به نقل معاجز و دلائل امامان اختصاص نداده بوده، کتاب عيون المعجزات را در تکميل ثبيت المعجزات می نويسد. در اينجا مناسب است دو مطلب ديگر را متذکر شوم، يکی اين که نويسنده عيون المعجزات، ابوالقاسم کوفي را با نسب علوی اش نام می برد که می دانيم تنها مورد ادعای ابوالقاسم کوفي بوده و اين ادعا از سوی رجال شناسان(5) و نسب شناسان رد شده بوده و با ديده ترديد بدان نظر می شده است. اما جالب اين که ميان نسبی که او نقل می کند با نسبی که کتاب های نسب عموما به نقل از ابوالقاسم کوفي و ادعای او می آورند، آشکارا تفاوت وجود دارد. دليل اين امر اين بوده که نسب شناسان گزارش کرده اند که ابوالقاسم کوفي برای خود نسب های متعدد و متفاوتی را ادعا می کرده است و به همين دليل اين اختلاف ناشی از دروغ پردازی خود ابوالقاسم بوده است(6) نکته دوم اين که از طريق نجاشی می دانيم که ابوالقاسم کتابی هم درباره دلائل و معجزات داشته است(7)

سخن رجالیان در مورد ایشان

691 علي بن أحمد أبو القاسم الكوفي،
رجل من أهل الكوفة كان يقول: إنه من آل أبي طالب، و غلا في آخر أمره و فسد مذهبه و صنف كتبا كثيرة أكثرها على الفساد، كتاب الأنبياء، كتاب الأوصياء، كتاب البدع المحدثة، كتاب التبديل و التحريف، كتاب تحقيق اللسان في وجوه البيان، كتاب الاستشهاد، كتاب تحقيق ما ألفه البلخي من المقالات، كتاب منازل النظر و الاختيار، كتاب أدب النظر و التحقيق، كتاب تناقض أحكام المذاهب الفاسدة- تخليط كله، كتاب الأصول في تحقيق المقالات، كتاب الابتداء، كتاب معرفة وجوه الحكمة، كتاب معرفة ترتيب ظواهر الشريعة، كتاب التوحيد، كتاب مختصر في فضل التوبة، كتاب في تثبيت نبوة الأنبياء، كتاب مختصر في الإمامة، كتاب مختصر في الأركان الأربعة، كتاب الفقه على ترتيب المزني، كتاب الآداب و مكارم الأخلاق، كتاب فساد أقاويل الإسماعيلية، كتاب الرد على أرسطاطاليس، كتاب المسائل و الجوابات، كتاب فساد قول البراهمة، كتاب تناقض أقاويل المعتزلة، كتاب الرد على محمد بن بحر الرهني، كتاب الفحص عن مناهج الاعتبار، كتاب الاستدلال في طلب الحق، كتاب تثبيت المعجزات، كتاب الرد على من يقول إن المعرفة من قبل الموجود، كتاب إبطال مذهب داود بن علي الأصبهاني، كتاب الرد على الزيدية، كتاب تحقيق وجوه المعرفة، كتاب ما تفرد به أمير المؤمنين عليه السلام من الفضائل، كتاب الصلاة و التسليم على النبي و أمير المؤمنين عليهما السلام، كتاب الرسالة في تحقيق الدلالة، كتاب الرد على أصحاب الاجتهاد في الأحكام، كتاب في الإمامة، كتاب فساد الاختيار، رسالة إلى بعض الرؤساء، الرد على المثبتة، كتاب الراعي و المرعى، كتاب الدلائل و المعجزات، كتاب ماهية النفس، كتاب ميزان العقل، كتاب أبان حكم الغيبة، كتاب الرد على الإسماعيلية في المعاد، كتاب تفسير القرآن، يقال إنه لم يتمه، كتاب في النفس. هذه جملة الكتب التي أخرجها ابنه أبو محمد. توفي أبو القاسم بموضع يقال له كرمي من ناحية فسا. و بين هذه الناحية و بين فسا خمسة فراسخ، و بينها و بين شيراز نيف و عشرون فرسخا. توفي في جمادى الأولى سنة اثنتين و خمسين و ثلاثمائة. و قبره بكرمي بقرب الخان و الحمام أول ما يدخل كرمي من ناحية شيراز. و آخر ما صنف مناهج الاستدلال. و هذا الرجل تدعي له الغلاة منازل عظيمة، و ذكر الشريف أبو محمد المحمدي رحمه الله أنه رءاه.(8)

6211- 54 علي بن أحمد الكوفي،
أبو القاسم، مخمس.
المخمس من الغلاة هم الذين يقولون ان سلمان الفارسيّ و المقداد و أبا ذر و عمّار و عمر بن امية الضمري هم الموكّلون بمصالح العالم من قبل الرب.(9)

[104]- 29- عليّ بن أحمد،
أبو القاسم، الكوفيّ، المدّعي العلويّة.
كذّاب، غال، صاحب بدعة و مقالة.
رأيت له كتبا كثيرة، لا يلتفت إليه. (10)

پی نوشت:
1) نام آن در رجال نجاشی، به صورت کتاب البدع المحدثة آمده است، نک: ص 265.
2) نک: نجاشی، ص 265-266؛ طوسی، الفهرست، ص 271-272؛ همو، الرجال، ص 434؛ رجال ابن غضائري، ص 82 ؛ نيز نک: ابن الصوفي، المجدي، ص 107-108؛ ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 230.
3) نک: بخش ابوالقاسم کوفي در رساله دکتری من؛ برای او نيز نک: ابن نديم، الفهرست، ص 243؛ ابن شهر آشوب، معالم العلماء، ص 99؛ برای نقلهايی از او و کتاب التبديل والتحريف او، نک: ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب،1/245، 346، 2/90، 186، 3/525. شايد وی به ابوالقاسم کوفي خديجی نيز شناخته می شده است؛ نک: ابن بابويه، کمال الدين، ص 443.
4) ظاهرا قبری برای او در ری ادعا می شده و مورد زيارت بوده (شايد از ناحيه غلات امامی ری) که نسب شناسان آن را نادرست می دانسته اند؛ نک: ابن الصوفي، المجدي، ص 107-108؛ ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 230.
5) نک: همان جاها؛ نيز نک: رجال خلاصة الأقوال، ص 365.
6) ابن الصوفي، المجدي، ص 107-108؛ ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 230.
7) نک: نجاشی، ص 266.
Dirol رجال النجاشي ؛ ؛ ص265.
9) رجال الطوسي ؛ ؛ ص434.
10) الرجال (لابن الغضائري) ؛ ؛ ص82.
[/SPOILER]

باء;663526 نوشت:
یکی هم نسبت دادن فرزندخوانده به فرزندی خود که می‌فرماید ایشان را به نام پدرانشان بخوانید ...

باء;663526 نوشت:
یکی خطاب کردن آذر عموی حضرت ابراهیم علیه‌السلام به پدر توسط ایشان

سلام علیکم و رحمه الله
فرق این دوتا با هم دیگر چیست این دو تا یکی هستند. خداوند گفته پسر خوانده ها را به نام پدران واقعی آنها نخوانید آنوقت خودش بیاید برای حضرت ابراهیم چنین کاری بکند؟

باء;663526 نوشت:
که مستقیماً نقطه‌ی مقابل مشابه همان آیه‌ای است که شما اشاره کردید:

یعنی می خواهید بگویید پسر خوانده ها را نمی شود به اسم پسر خود آنها خطاب کرد ولی خداوند دختر خوانده ها ی پیامبر را دختر پیامبر دانسته است ؟!

قرآن پاسخ شما را داده است:

أَمْ لَهُ الْبَنَاتُ وَلَكُمُ الْبَنُونَ ( طور : 39)

ترجمه:
آيا خدا را دختران است و شما را پسران (۳۹)

و همچنین خداوند خودش در قرآن بین دختر خوانده ها و دختران واقعی تفاوت گذاشته و آنها را جدا آورده است:

حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالاَتُكُمْ وَبَنَاتُ الأَخِ وَبَنَاتُ الأُخْتِ وَأُمَّهَاتُكُمُ اللاَّتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُم مِّنَ الرَّضَاعَةِ وَأُمَّهَاتُ نِسَآئِكُمْ وَرَبَائِبُكُمُ اللاَّتِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَآئِكُمُ اللاَّتِي دَخَلْتُم بِهِنَّ فَإِن لَّمْ تَكُونُواْ دَخَلْتُم بِهِنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ وَحَلاَئِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلاَبِكُمْ وَأَن تَجْمَعُواْ بَيْنَ الأُخْتَيْنِ إَلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا( نسا : 23)

نكاح اينان] بر شما حرام شده است مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان و عمه‏هايتان و خاله هايتان و دختران برادر و دختران خواهر و مادرهايتان كه به شما شير داده‏اند و خواهران رضاعى شما و مادران زنانتان و دختران همسرانتان كه [آنها دختران] در دامان شما پرورش يافته‏ اند و با آن همسران همبستر شده‏ ايد پس اگر با آنها همبستر نشده‏ ايد بر شما گناهى نيست [كه با دخترانشان ازدواج كنيد] و زنان پسرانتان كه از پشت‏خودتان هستند و جمع دو خواهر با همديگر مگر آنچه كه در گذشته رخ داده باشد كه خداوند آمرزنده مهربان است
(۲۳)

باء;663526 نوشت:
و این نشان می‌دهد باید دقت بیشتری در فهم قرآن نمود و اکتفا به ظاهر قرآن کردن کفایت نمی‌کند و چه بسا گمراه‌کننده باشد

از نظر من تفسیر به رای قرآن با تعصب فرقه ای و گرایش های غالی گونه خطرناکتر است.
اگر می خواهید مقام حضرت زهرا و حضرت علی را بالا ببرید نباید دست به تخریب مقام دیگران بزنید و دیگران را کوچک کنید تا آنها را بالا ببرید.

عصران;663761 نوشت:
سلام
این آقای ابو القاسم کوفی فاسد المذهب و از غلات بوده است باید مواظب بود مانند او نشد.

علیک
ادرس ؟

نجاشی و......در اخر عمرش فاسد العقیده شده اما اینکه شامل کتاب استغاثه می شود یانه دلیلی نداریم
تضعیفات ابن غضائری هم چندا ن ............

عصران;663371 نوشت:
به چه دلیلی خداوند وقتی می تواند مفرد به کار ببرد جمع به کار می برد. شما به چه دلیلی قرآن را به لغوگویی و بیهوده گویی متهم می کنید؟

با سلام
معاذ الله جناب عصران لحن شما در بحث عوض شده ظاهرا دوست دارید دیگران را به هرچه که خودتان تصور میکنید متهم نمایید آیا کلام الهی که وحی مطلق بر زبان مبارک پیامبر جاری بوده، لغو و بیهوده گویی است؟ از شما بعید است. شما به سیاق برخی از جملات و کلمات قرآن توجه کنید خداوند با واژه جمع آورده در حالی که در معنا و تفسیر مفرد را ارده نموده است. ضمنا جنابعالی از مطالب کپی پیست کم بهره نبردید.

شواهد متعددی در قرآن وجود دارد که لفظ جمع به کار رفته اما مفرد اراده شده است و لغو هم نیست که به برخی از آنها اشاره میکنم.


  1. ما قران را نازل کردیم و از آن محافظت میکنیم ( حجر 9)
  2. و اگر میخواستیم به هر کس هدایتش را میدادیم ( سجده 13)
  3. همانا ما زمین و تمام کسانی که در ان هستند را به ارث میبریم ( مریم 40)
شیخ طوسی معتقد است که چنین استعمالاتی در قرآن براساس مقام و منزلت طرف مقابل است.( رسائل العشر ص 133)

حتی در قرآن ایاتی وجود دارد که صیغه جمع به کار رفته اما شخص مفرد اراده شده مانند آیه 10 از سوره نساء. خداوند میفرماید آنها که اموال یتیمان را به ظلم و ستم میخورد در حقیقت آتش را میخوردند. طبق نظر برخی از کتب رجالی و تفسیری این آیه در مورد مرثد بن زید غطفانی که به یتیم ظلم کرده بود نازل شده است. ( الاصابه ج 3 ص 397؛ تفسیر قرطبی ج 1 ص 36)

همچنین ایه 8 سوره ممتحنه بنا برقول برخی از علمای اهل سنت در مورد اسماء دختر ابوبکر است که وقتی مارد مشرک او همراه هدیه ای خواست وارد منزل او شود به او اذن دخول نداد تا از پیامب رکسب تکلیف کند و این آیه که با لفظ جمع آمده نازل شد. ( خدا شما را از دوستی با کسانی که در دین با شما کشتار نکرده و شما را از دیارتان بیرون نکرده اندباز نمیدارد....) ( صحیح بخاری، ج 2 ص 924 حدیث 2477؛ صحیح مسلم، ج 2 ص 391 حدیث 50؛ مسند احمد، ج7 ،ص 483، حدیث 26375، الجامع لأحکام القرآن، ج 18 ص 40

همچنین آیات 118 سوره بقره، 29 سوره فاطر، 41 سوره نحل ، 173 آل عمران، 102 سوره توبه، 8 سوره منافقون و نیز 61 سوره آل عمران در مورد مباهله از مواردی است که قرآن به صورت جمع آورده و از آن اراده مفرد کرده و شان نزول آیه در مورد یک نفر است نه بیشتر.
جناب عصران دیدید که لغو و بیهوده گویی نیست.

عصران;663371 نوشت:
در قضیه مباهله هم اتفاقا برعکس فرموده ی شما آیه ی قرآن نشان می دهد که حضرت فاطمه تنها زن حاضر نبوده اند.
م حاضر بوده است؟
خیلی عجیب است جناب عصران ظاهرا شما...
مگر شما تفاسیر شیعه و سنی را ندیدید مگر جریان مباهله را نشنیدید و یا در کتب تاریخی مطالعه نکردید هیچ کس زنی غیر از صدیقه کبری، انسیة الحوراء، فاطمه زهرا سلام الله علیها را مصداق این آیه نمیداند چطور شما میگویید زن دیگری در جریان مباهله حضور داشته است؟ حتی صحیح مسلم به جریان مباهه با حضور حضرت فاطمه اشاره کرده است. ( صحیح مسلم ج 1 ص 176)

عصران;663371 نوشت:
یک سوال :هنگام مباهله حضرت زینب و حضرت ام کلثوم دختران حضرت فاطمه کجا بوند؟ آیا آنها جزو اهل بیت پیامبر نیستند؟

سوال عجیب دیگر
جناب عصران عزیز حضرت زینب و ام کلثوم علیهما سلام در جریان مباهله حضور نداشتند به این دلیل که در جریان حدیث کساء حضور نداشتند به این دلیل که در جریان یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا حضور نداشتند به این دلیل که در جریان آیه تطهیر حضور نداشتند. لذا مراد از اهل بیت در زمان پیامبر ذوات مقدسه خمسه طیبه هستند. از این رو قرار است در جریان مباهله افراد شاخص بیت رسول خدا و معصومین حضور یابند.

عصران;663371 نوشت:
به چه دلیلی خداوند وقتی می تواند مفرد به کار ببرد جمع به کار می برد. شما به چه دلیلی قرآن را به لغوگویی و بیهوده گویی متهم می کنید؟
در قضیه مباهله هم اتفاقا برعکس فرموده ی شما آیه ی قرآن نشان می دهد که حضرت فاطمه تنها زن حاضر نبوده اند. یک سوال :هنگام مباهله حضرت زینب و حضرت ام کلثوم دختران حضرت فاطمه کجا بوند؟ آیا آنها جزو اهل بیت پیامبر نیستند؟

عصران;663765 نوشت:
اگر می خواهید مقام حضرت زهرا و حضرت علی را بالا ببرید نباید دست به تخریب مقام دیگران بزنید و دیگران را کوچک کنید تا آنها را بالا ببرید.

سلام علیکم و رحمة الله،
آیه‌ی مباهله قبل از انجام مباهله نازل گردید، در این زمان دو گزوه مدّ نظر هستند، پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله و مؤمنین به ایشان در یک طرف و مدعیان آیین منحرف شده‌ی مسیحیان که به درستی دروغی که به خدا می‌بندند پافشاری دارند ... دو گروهی که هر کدام بر موضع خود پافشاری دارند و استدلال طرف مقابل را نمی‌پذیرند ... قرار مباهله گذاشته می‌ شود ... ما خودمان و زنان و بچه‌هایمان می‌آییم و شما هم خودتان و زنان و بچه‌هایتان بیایید ... اما در روز مباهله از سمت پیامبر چه کسانی می‌آیند؟ خودمان فقط منحصر می‌شود در دو مرد از امت، پیامبر خدا و جانشین ایشان که پدران امت هستند و زنان منحصر می‌شوند در یک زن که حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها هستند ... اینکه به جای تمام زنان مؤمنه از امت اسلام آن روز فقط یک زن برده شود که صیغه‌جمع نداشته باشد دروغ نخواهد بود بلکه جایگاه آن یک زن را نشان می‌دهد که سیده‌ی زنان هستند و بودن ایشان معادل بودن تمامی زنان دیگر اثر خواهد داشت ...
الأن حقیر دیگران را کوچک کردم که جایگاه حضرت زهراء و حضرت علی علیه‌‌السلام را بالا ببرم؟ کل را وعده دادن و جزء را آوردن اهمیت و جایگاه جزء را نشان می‌دهد، بماند که در باطن ایشان خودشان کون جامع بوده و محیط بر هر کلّی هستند ...
یا علی علیه‌السلام

عصران;663765 نوشت:
یعنی می خواهید بگویید پسر خوانده ها را نمی شود به اسم پسر خود آنها خطاب کرد ولی خداوند دختر خوانده ها ی پیامبر را دختر پیامبر دانسته است ؟!

قرآن پاسخ شما را داده است:

أَمْ لَهُ الْبَنَاتُ وَلَكُمُ الْبَنُونَ ( طور : 39)

ترجمه:
آيا خدا را دختران است و شما را پسران (۳۹)

و همچنین خداوند خودش در قرآن بین دختر خوانده ها و دختران واقعی تفاوت گذاشته و آنها را جدا آورده است:

حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالاَتُكُمْ وَبَنَاتُ الأَخِ وَبَنَاتُ الأُخْتِ وَأُمَّهَاتُكُمُ اللاَّتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُم مِّنَ الرَّضَاعَةِ وَأُمَّهَاتُ نِسَآئِكُمْ وَرَبَائِبُكُمُ اللاَّتِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَآئِكُمُ اللاَّتِي دَخَلْتُم بِهِنَّ فَإِن لَّمْ تَكُونُواْ دَخَلْتُم بِهِنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ وَحَلاَئِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلاَبِكُمْ وَأَن تَجْمَعُواْ بَيْنَ الأُخْتَيْنِ إَلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا( نسا : 23)

نكاح اينان] بر شما حرام شده است مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان و عمه‏هايتان و خاله هايتان و دختران برادر و دختران خواهر و مادرهايتان كه به شما شير داده‏اند و خواهران رضاعى شما و مادران زنانتان و دختران همسرانتان كه [آنها دختران] در دامان شما پرورش يافته‏ اند و با آن همسران همبستر شده‏ ايد پس اگر با آنها همبستر نشده‏ ايد بر شما گناهى نيست [كه با دخترانشان ازدواج كنيد] و زنان پسرانتان كه از پشت‏خودتان هستند و جمع دو خواهر با همديگر مگر آنچه كه در گذشته رخ داده باشد كه خداوند آمرزنده مهربان است
(۲۳)


سلام علیکم برادر،
خیر! منظورم این نبود! منظورم این بود که خداوند جایی می‌فرماید که همسرانتان را مادر خطاب نکنید چون مادران شما تنها کسانی هستند که از ایشام نتولد شده‌اید، اما جای دیگر می‌فرماید همسران پیغمبر مادران مؤمنین هستند، با اینکه تمام مؤمنین از ایشان به دنیا نیامده‌اند ... حالا آیا ام المؤمنین گفتن به همسران پیامبر خدا یک نسبت جعلی است که بیانش اشکال دارد؟
درباره‌ی اینکه خداوند فرموده فرزندخواندگان خود را به نام پدرهایشان بخوانید و بعد در قرآن از آذر که عموی حضرت ابراهیم علیه‌السلام بوده است با لفظ پدر یاد شده است اگر روایات پیرامون آن را بخوانید متوجه قضیه می‌شوید
در طول تاریخ دور از جان شما که مؤمن هستید ملحدین زیاد از این ایرادهای لفظی به قرآن گرفته‌اند که معصومین علیهم‌السلام هم در مناظرات و پرسش و پاسخ‌هایشان به آنها پاسخ داده‌اند ... بخاطر همین حقیر فقط گفتم کمی احتیاط کنید بهتر است ... دیگر هر چه که خودتان تصمیم بگیرید ... صلاح مملکت خویش خسروان دانند :Gol:
یا علی علیه‌السلام

ممسوس;664520 نوشت:
معاذ الله جناب عصران لحن شما در بحث عوض شده ظاهرا دوست دارید دیگران را به هرچه که خودتان تصور میکنید متهم نمایید آیا کلام الهی که وحی مطلق بر زبان مبارک پیامبر جاری بوده، لغو و بیهوده گویی است؟ از شما بعید است. شما به سیاق برخی از جملات و کلمات قرآن توجه کنید خداوند با واژه جمع آورده در حالی که در معنا و تفسیر مفرد را ارده نموده است

سلام علیکم
خیر لحن من عوض نشده است ولی شما باید تبعات سخنی را که می گویید بپذیرید. اگر نتوانید دلیل درستی ارائه بدهید که چرا خداوند وقتی می توانست مفرد به کار ببرد جممع به کار به برده است در حقیقت شما قرآن را به بیهوده گویی متهم کرده اید.
نمی دانم شما جدید آمده اید یا اسمتان را عوض کردید اما اگر همان کارشناس قبلی باشید خودتان هم تا چند هفته پیش حضرت فاطمه را تنها دختر پیامبر نمی دانستید و حتی عثمان را هم داماد پیامبر می دانستید. آنوقت می خواهید من را در این باره قانع کنید؟

ممسوس;664520 نوشت:
ضمنا جنابعالی از مطالب کپی پیست کم بهره نبردید.

خود کپی پیست کردن هیچ ایرادی ندارد مهم این است که مطالب نامربوط را کپی پیست نکنیم. مطلبی که شما کپی پیست فرمودید قسمت زیادی از آن مربوط به دامادی عثمان بود که هیچ ربطی به موضوع اصلی ندارد.

ممسوس;664520 نوشت:
شواهد متعددی در قرآن وجود دارد که لفظ جمع به کار رفته اما مفرد اراده شده است و لغو هم نیست که به برخی از آنها اشاره میکنم.

ما قران را نازل کردیم و از آن محافظت میکنیم ( حجر 9)
و اگر میخواستیم به هر کس هدایتش را میدادیم ( سجده 13)
همانا ما زمین و تمام کسانی که در ان هستند را به ارث میبریم ( مریم 40)


در این باره مفسران نظر دیگری هم داده اند که معنای مفرد اراده نشده و در مورد این آیات خداوند اشاره به اسباب ( مثل فرشتگان) هم دارد.
و همچنین این برای ضمیر و فعل است نه برای نسبت. یعنی به جای من و تو و او عبارات ما و شما و ایشان را برای احترام به کار ببریم . ولی در جایی نداریم که که کسی برای بزرگداشت و احترام یکی از دخترانش اورا به جای دخترم دخترانم صدا بزند!

ممسوس;664520 نوشت:
شیخ طوسی معتقد است که چنین استعمالاتی در قرآن براساس مقام و منزلت طرف مقابل است.( رسائل العشر ص 133)

حتی در قرآن ایاتی وجود دارد که صیغه جمع به کار رفته اما شخص مفرد اراده شده مانند آیه 10 از سوره نساء. خداوند میفرماید آنها که اموال یتیمان را به ظلم و ستم میخورد در حقیقت آتش را میخوردند. طبق نظر برخی از کتب رجالی و تفسیری این آیه در مورد مرثد بن زید غطفانی که به یتیم ظلم کرده بود نازل شده است. ( الاصابه ج 3 ص 397؛ تفسیر قرطبی ج 1 ص 36)


اولا مطلبی که درباره آیه 10 سوره نساء آوردید با مطلبی که در بالایش از شیخ طوسی نقل کردید تطبیق نمی کند.یعنی خداوند برای احترام و بزرگداشت کسی که به یتیم ظلم کرده برای او صیغه جمع به کار می برد؟
ثانیا از این آیه مفرد اراده نشده بلکه آیه خطاب به همه است که نباید به یتیمان ظلم کنند.

ممسوس;664520 نوشت:
همچنین ایه 8 سوره ممتحنه بنا برقول برخی از علمای اهل سنت در مورد اسماء دختر ابوبکر است که وقتی مارد مشرک او همراه هدیه ای خواست وارد منزل او شود به او اذن دخول نداد تا از پیامب رکسب تکلیف کند و این آیه که با لفظ جمع آمده نازل شد. ( خدا شما را از دوستی با کسانی که در دین با شما کشتار نکرده و شما را از دیارتان بیرون نکرده اندباز نمیدارد....) ( صحیح بخاری، ج 2 ص 924 حدیث 2477؛ صحیح مسلم، ج 2 ص 391 حدیث 50؛ مسند احمد، ج7 ،ص 483، حدیث 26375، الجامع لأحکام القرآن، ج 18 ص 40

همچنین آیات 118 سوره بقره، 29 سوره فاطر، 41 سوره نحل ، 173 آل عمران، 102 سوره توبه، 8 سوره منافقون و نیز 61 سوره آل عمران در مورد مباهله از مواردی است که قرآن به صورت جمع آورده و از آن اراده مفرد کرده و شان نزول آیه در مورد یک نفر است نه بیشتر.
جناب عصران دیدید که لغو و بیهوده گویی نیست.


تمام این آیات را دیدم هم در آنها جمع به کار رفته و هم معنای جمع اراده شده است.

ممسوس;664523 نوشت:
خیلی عجیب است جناب عصران ظاهرا شما...
مگر شما تفاسیر شیعه و سنی را ندیدید مگر جریان مباهله را نشنیدید و یا در کتب تاریخی مطالعه نکردید هیچ کس زنی غیر از صدیقه کبری، انسیة الحوراء، فاطمه زهرا سلام الله علیها را مصداق این آیه نمیداند چطور شما میگویید زن دیگری در جریان مباهله حضور داشته است؟ حتی صحیح مسلم به جریان مباهه با حضور حضرت فاطمه اشاره کرده است. ( صحیح مسلم ج 1 ص 176)

من کاری که شما با من کردید را به خودتان برگرداندم.شما با استفاده از یکی دوتا نقل تاریخی تمام نقل های تاریخی که حضرت فاطمه را تنها دختر پیامبر ندانسته اند را نادیده گرفتید. حالا من نمی توانم تمام روایات مربوط به تنها زن حاضر مباهله را نادیده بگیرم . تازه من این کار را با استناد به قرآن می کنم نه مثل شما با یکی دوتا نقل نادر تاریخی.

ممسوس;664527 نوشت:
جناب عصران عزیز حضرت زینب و ام کلثوم علیهما سلام در جریان مباهله حضور نداشتند به این دلیل که در جریان حدیث کساء حضور نداشتند به این دلیل که در جریان یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا حضور نداشتند به این دلیل که در جریان آیه تطهیر حضور نداشتند. لذا مراد از اهل بیت در زمان پیامبر ذوات مقدسه خمسه طیبه هستند. از این رو قرار است در جریان مباهله افراد شاخص بیت رسول خدا و معصومین حضور یابند.

لطفا از جواب دادن به سوالی که از شما کردم فرار نکنید و تفره نروید. هنگام مباهله حضرت زینب و ام کلثوم کجا بودند. در حدیث کسا گفته شده که تنها این چهار نفر اهل بیت من هستند آیا حضرت زینب و ام کلثوم جزو اهل بیت پیامبر نیستند؟

در ضمن من دلایل شما را برای تک دختری بودن حضرت زهرا باطل کردم و شما دلیلی ندارید که نقل تک دختری بودن آن حضرت را صحیح تر بدانید. لطفا یا از دلایل قبلیتان دفاع کنید یا دلایل جدیدی بیاورید.

باء;664777 نوشت:
آیه‌ی مباهله قبل از انجام مباهله نازل گردید، در این زمان دو گزوه مدّ نظر هستند، پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله و مؤمنین به ایشان در یک طرف و مدعیان آیین منحرف شده‌ی مسیحیان که به درستی دروغی که به خدا می‌بندند پافشاری دارند ... دو گروهی که هر کدام بر موضع خود پافشاری دارند و استدلال طرف مقابل را نمی‌پذیرند ... قرار مباهله گذاشته می‌ شود ... ما خودمان و زنان و بچه‌هایمان می‌آییم و شما هم خودتان و زنان و بچه‌هایتان بیایید ... اما در روز مباهله از سمت پیامبر چه کسانی می‌آیند؟ خودمان فقط منحصر می‌شود در دو مرد از امت، پیامبر خدا و جانشین ایشان که پدران امت هستند و زنان منحصر می‌شوند در یک زن که حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها هستند ... اینکه به جای تمام زنان مؤمنه از امت اسلام آن روز فقط یک زن برده شود که صیغه‌جمع نداشته باشد دروغ نخواهد بود بلکه جایگاه آن یک زن را نشان می‌دهد که سیده‌ی زنان هستند و بودن ایشان معادل بودن تمامی زنان دیگر اثر خواهد داشت ...
الأن حقیر دیگران را کوچک کردم که جایگاه حضرت زهراء و حضرت علی علیه‌‌السلام را بالا ببرم؟ کل را وعده دادن و جزء را آوردن اهمیت و جایگاه جزء را نشان می‌دهد

سلام علیکم و رحمه الله و برکاته
این که گفتم نباید با تخریب دیگران مقام شخصیت های مورد علاقه یمان را بالا ببریم منظورم مباهله نبوده است. بلکه منظورم این بود که بدون دلایل محکم نسبت دیگر دختران پیغمبر با ایشان را انکار کنیم و از این راه به زعم خود مقام حضرت فاطمه و حضرت علی را بالا ببریم.

باء;664780 نوشت:
سلام علیکم برادر،
خیر! منظورم این نبود!

متوجه نشدم منظورتان دقیقا چیست. آیا این که من گفتم قرآن نسبتهای جعلی را مردود دانسته را قبول ندارید و معتقید بعضی جاها مردود دانسته و بعضی جاها مردود ندانسته است؟

باء;664780 نوشت:
منظورم این بود که خداوند جایی می‌فرماید که همسرانتان را مادر خطاب نکنید چون مادران شما تنها کسانی هستند که از ایشام نتولد شده‌اید، اما جای دیگر می‌فرماید همسران پیغمبر مادران مؤمنین هستند، با اینکه تمام مؤمنین از ایشان به دنیا نیامده‌اند ... حالا آیا ام المؤمنین گفتن به همسران پیامبر خدا یک نسبت جعلی است که بیانش اشکال دارد؟
درباره‌ی اینکه خداوند فرموده فرزندخواندگان خود را به نام پدرهایشان بخوانید و بعد در قرآن از آذر که عموی حضرت ابراهیم علیه‌السلام بوده است با لفظ پدر یاد شده است اگر روایات پیرامون آن را بخوانید متوجه قضیه می‌شوید

الان در باره این دو آیه شبهه برای شما پیش آمده و از من درخواست دارید این شبهه را برای شما رفع کنم؟

باء;664780 نوشت:
در طول تاریخ دور از جان شما که مؤمن هستید ملحدین زیاد از این ایرادهای لفظی به قرآن گرفته‌اند که معصومین علیهم‌السلام هم در مناظرات و پرسش و پاسخ‌هایشان به آنها پاسخ داده‌اند ... بخاطر همین حقیر فقط گفتم کمی احتیاط کنید بهتر است ...

شما ایراد لفظی از قرآن گرفتید من باید احتیاطش را بکنم؟
لطفا روشن سخن بگویید و همچنین موضع خود را درباره موضوع اصلی بحث مشخص کنید.

عصران;663371 نوشت:
ببخشید یعنی نعوذ بالله پیامبر ابو العاص را به عقد خواهر خودش در آورده است؟

با سلام
این مطلب را ابوالقاسم کوفی در البدع و مرحوم مجلسی در بحار ( بحار 22 ص 191) همچنین مناقب نیز نقل کرده اند. البته شاید شما به شخصیت رجالی ابوالقاسم ایراد بگیرید زیرا برخی از رجالیون وی را ضعیف شمردند البته ضعف راوی در مسائل اعتقادی خدشه وارد میکند نه در مسائل تاریخی که انگیزه خاصی وجود ندارد.

عصران;663385 نوشت:
پاسخش واضح است بر فرض درستی گفته شما چون تا آن موقع دختران دیگر پیامبر وفات کرده بودند. آنها را با خود نبرد.

بله سخن شما درست است که دختران پیامبر تا آن زمان یعنی در جریان مباهله در قید حیات نبودند اما دختران حضرت زهرا که بودند چرا پیامبر نفرمود آنان بیایند؟؟

عصران;663385 نوشت:
حرمت جمع بين دختران رسول خدا و دختران دشمن خدا :

این مطلب را خود اهل سنت هم نقل کردند و قبول دارند و در جریان خطبه بنت ابی جهل قول حرمت جمع بین دختر پیامبر و دختر دشمن او را از قول خود حضرت نقل کردند در طبقات در صحیحین مراجعه فرمایید

عصران;663385 نوشت:
نکند می خواهید به پیامبر هم ایراد بگیرید که چرا با دختر ابوسفیان ازدواج کرده است.

ازدواج پیامبر با ام حبیبه هم جنبه سیاسی داشت و هم عاطفی . ام حبیبه و شوهرش عبدالله جحش مسلمان شدند و به حبشه هجرت کردند بعد از شهادت عبدالله پیامبر به علت اینکه ام حبیبه از خطرات محفوظ شود و ابوسفیان نسبت به پیامبر قدری معتدل گردد و رابطه عاطفی بین او و ابوسفیان ایجاد گردد با ام حبیبه ازدواج کرد و بعدها ابوسفیان به مدینه میآمد و وارد خانه پیامبر و دخترش میشد بدون اینکه کسی متعرض او گردد در حالی که روزی او بزرگترین دشمن اشلام به شمار میآمد.

عصران;665334 نوشت:
خیر لحن من عوض نشده است ولی شما باید تبعات سخنی را که می گویید بپذیرید. اگر نتوانید دلیل درستی ارائه بدهید که چرا خداوند وقتی می توانست مفرد به کار ببرد جممع به کار به برده است در حقیقت شما قرآن را به بیهوده گویی متهم کرده اید.

قبول کنید که برای شروع بحث قدری تعصب به خرج میدهید . ضمنا شواهدی را در این باره نقل کردم که ازکتب تفسیری بود

عصران;665334 نوشت:
نمی دانم شما جدید آمده اید یا اسمتان را عوض کردید اما اگر همان کارشناس قبلی باشید خودتان هم تا چند هفته پیش حضرت فاطمه را تنها دختر پیامبر نمی دانستید و حتی عثمان را هم داماد پیامبر می دانستید. آنوقت می خواهید من را در این باره قانع کنید؟

بله بنده سید محسن سابق و ممسوس فعلی هستم. البته بنابر نظر مشهور بنات پیامبر از حضرت خدیجه سلام الله علیها هستند و بنابر قول مشهور عثمان هم ذو النورین است. وبنده اصراری ندارم که بگویم فقط حضرت زهرا سلام الله علیها دختر پیامبر است اما بنابر قول محقق ارزشمند سید جعفر مرتضی عاملی در بنات النبی ام ربائبه و الصحیح من سیرة النبی و همچنین نجاح طایی در ازواج النبی و بناته مستندات خوبی را مبنی بر این قول نقل کردند و این مطلب تازه ای نبوده که الان به وجود آمده باشد زیرا هم کوفی در البدع هم این شهر آشوب در مناقب و هم مجلسی در بحار این مطلب را نقل کردند پس جای تامل و دقت دارد.

عصران;665334 نوشت:
در این باره مفسران نظر دیگری هم داده اند که معنای مفرد اراده نشده و در مورد این آیات خداوند اشاره به اسباب ( مثل فرشتگان) هم دارد.

شاهد و ادرس لطفا؟

عصران;665334 نوشت:
اولا مطلبی که درباره آیه 10 سوره نساء آوردید با مطلبی که در بالایش از شیخ طوسی نقل کردید تطبیق نمی کند.یعنی خداوند برای احترام و بزرگداشت کسی که به یتیم ظلم کرده برای او صیغه جمع به کار می برد؟

بنده قصد تطبیق نداشتم اولی برای عظمت و تکریم است و دومی در ذم و نکوهش

عصران;665334 نوشت:
ثانیا از این آیه مفرد اراده نشده بلکه آیه خطاب به همه است که نباید به یتیمان ظلم کنند.

بحث بر سر شان نزول ایه است که یک شخص این کار را انجام داده ولی قران به صورت جمع ان را بیان کرده است و اینکه میفرمایید خطاب قران به همه هست بحث دیگری است که مخالف ان نیستیم

عصران;665334 نوشت:
تمام این آیات را دیدم هم در آنها جمع به کار رفته و هم معنای جمع اراده شده است.

باز هم عرض میکنم به محضر شما مراد شان نزول ایه است

عصران;665334 نوشت:
من کاری که شما با من کردید را به خودتان برگرداندم.شما با استفاده از یکی دوتا نقل تاریخی تمام نقل های تاریخی که حضرت فاطمه را تنها دختر پیامبر ندانسته اند را نادیده گرفتید. حالا من نمی توانم تمام روایات مربوط به تنها زن حاضر مباهله را نادیده بگیرم

البته بنده نادیده که نگرفتم ودر عرائضم بیان کردم اما شما که یک قول به این مشهوری بین شیعه و سنی را زیر سوال میبرید چه توجیهی دارید؟

عصران;665334 نوشت:
تازه من این کار را با استناد به قرآن می کنم نه مثل شما با یکی دوتا نقل نادر تاریخی.

خب بسم الله استنادات خود را رو کنید

عصران;665334 نوشت:
لطفا از جواب دادن به سوالی که از شما کردم فرار نکنید و تفره نروید. هنگام مباهله حضرت زینب و ام کلثوم کجا بودند. در حدیث کسا گفته شده که تنها این چهار نفر اهل بیت من هستند آیا حضرت زینب و ام کلثوم جزو اهل بیت پیامبر نیستند؟

باز هم شما این سوال را تکرار کردید
حضرت زینب و ام کلثوم سلام الله علیها در مدینه بودند اما در جریان مباهله قرار ندارند. اگر چه هر دو از فرزندان حضرت زهرا و و پیامبر به شمار میآیند اما از معصومین نیستند. در جریان مباهله قرار است افراد خاص و شاخص و معصوم و برتر حضور پیدا کنند مسلم است که قام حضرت زینب و ام کلثوم از پنج تن آل عبا بالاتر است و الا پیامبر آن دو را با خود به مباهله میاورد و یا در جریان عبا آن دو را تحت عبای خود جای میداد. شما به قران نگاه کنید طبق حدیث امام رضا در 12 موضع قران به اهل بیت پیامبر اشاره کرده که یکی از این موارد جریان مباهله است حتی ایه تطهیر در مورد پنج تن است اگر حضرت زینب و ام کلثوم مراد بود در روایات اشاره میشد اما در همین روایت شریف امام رضا فقط پنج تن را نام میبرد. شما اصرار دارید که بگویید ایه مباهله که فرموده نسائنا دختران دیگر را هم شامل میشده یا دختران پیامبر رقیه و زینب و ام کلثوم و یا دختران حضرت زهرا یعنی حضرت زینب و ام کلثوم در حالی که مقام انان به پنج تن آل عبا نمیرسد اگر چه دختران پیامبر یا حضرت زهرا باشند. بنابراین مراد از اهل بیت که در قرآن هم اشاره شده است همان پنج نفر هستند و آیه قران که فرموده نسائنا فقط منظور صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها است نه شخص دیگری.

عصران;665334 نوشت:
در ضمن من دلایل شما را برای تک دختری بودن حضرت زهرا باطل کردم و شما دلیلی ندارید که نقل تک دختری بودن آن حضرت را صحیح تر بدانید. لطفا یا از دلایل قبلیتان دفاع کنید یا دلایل جدیدی بیاورید.

شما چیزی را رد نکردید بنده قول مشهور رو هم قبول دارم ولی اقوال دیگر را هم مورد تامل و تحقیق میدانم

پرسش:آیا حضرت زهرا (س) تنها دختر پیامبر(ص)بوده؟

پاسخ:
پیامبر اسلام چهار دختر به نامهای زینب، رقیه، ام کلثوم و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) داشتند. برخی بر این باورند که فقط فاطمه زهرا دختر پیامبر ایت در این باره دو نظر وجود دارد.
اول : همه دختران، فرزندان پیامبر (صلی الله علیه وآله) و حضرت خدیجه (سلام الله علیها) هستند. طبق منابع معتبر تاریخی اهل سنت[1] و حتی برخی منابع شیعی [2]همه آنها دختران پیامبر هستند.
دوم : اما برخی قائل هستند که در میان دختران پیامبر، فقط حضرت زهرا(سلام الله علیها)، فرزند پیامبر و حضرت خدیجه(سلام الله علیهم) است و دختران دیگر ربیبه(10) آن حضرت محسوب میشوند.[3] شکی نیست که قول اول مشهور است.

یکی از دلائلی که برای قول اول بیان شده است ایه 59 سوره احزاب است. خداوند میفرماید: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا»[4]
اى پیامبر، به همسران و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو بخشى از مقنعه هاى خویش را به خود نزدیک کنند تا گردن و سینه آنان آشکار نشود. این پوشش نزدیک ترین راه است براى این که آنان به عفت و حجاب شناخته شوند و در نتیجه مورد آزار فاسقان قرار نگیرند، و خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.

شاهد آیه در مورد کلمه "بناتک" است که خداوند میفرماید:ای پیامبر به همسران و دخترانت بگو تا حجاب خود را ...
بنابر این اگر پیامبر فقط یک دختر داشت قران این کلمه را به صورت جمع نمی اورد بلکه به صورت مفرد ان را بیان میکرد. اینکه به صورت جمع امده است دلیل بر تعدد دختران ان حضرت است.
در پاسخ عرض میکنیم

در قرآن موارد متعددی وجود دارد که لفظ جمع بر مفرد استعمال میشود.
از باب مثال آیه : «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ.[5] ما قرآن را خود نازل كرده ايم و خود نگهبانش هستيم.»
آیه «وَلَوْ شِئْنَا لَآَتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا.[6] اگر مى‌خواستيم، هدايت هر كس را به او ارزانى مى‌داشتيم.»
آیه «إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَيْهَا.[7] هر آينه ما زمين و هر كه را بر روى آن است به ارث مى‌بريم.»
آیه «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ»[8]

در موارد فوق به علت مقام و منزلت و رتبه اشخاص با اینکه مفرد هستند ولی صیغه جمع به کار رفته است.
خداوند فرمود "نسائنا و نسائکم" در حالی که در جریان مباهله فقط حضرت زهرا(سلام الله علیها) حضور داشت اما ایه قرآن کلمه "نساء" را به صورت جمع آورده است در مورد "بناتک" هم همین طور است میشود گفت مراد حضرت زهرا(سلام الله علیها) باشد اما ایه به صورت جمع امده.
و البته مواردی از این دست در قرآن فراوان است.

دلیل دومی که برای این موضوع بیان شده است سخن پیامبر در مورد حضرت علی(علیه السلام) است که فرمود:
أوتيت ثلاثا لم يؤتهن أحد ولا أنا ، أوتيت صهرا مثلي ولم أوت أنا مثلي ، وأوتيت زوجة صديقة مثل بنتي ولم أوت مثلها زوجة ، وأوتيت الحسن والحسين من صلبك ولم أوت من صلبي مثلهما ، ولكنكم مني وأنا منكم .[9]
يا على خداى تعالى سه گونه موهبت به تو عنايت فرموده است كه به من و هيچيك از مردم ، عنايت نفرموده است :

  1. پدر زنى مانند من به تو ارزانى داشته است كه به من عنايت نكرده است ؛
  2. همسر پاكيزه گوهر راستگو و راست رو به تو مرحمت داشته كه به من عنايت نفرموده است ؛
  3. حسن و حسينى از پشت تو به وجود آورده است كه چنان دو فرزندى از پشت من بوجود نياورده است ؛ آرى ! من از شمايم و شما از من مى ‏باشد .

به نظر میرسد این دلیل برای اثبات ادعای مذکور کافی نباشد.
نتیجه:
اینکه پیامبر و حضرت خدیجه(سلام الله علیهم) شش فرزند داشتند و چهار دختر از آنها متعلق به پیامبر است مشهور است به خلاف قول دوم که دختران پیامبر غیر از فاطمه زهرا (سلام الله علیها) متعلق به خواهر حضرت خدیجه(سلام الله علیها) هستند، قول دیگری است که از شهرت برخوردار نیست. البته برای اثبات قول دوم دلائلی بیان شده است که در این بخش مجال بیان ان نیست.

منابع

[1] . ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله‏، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق، بجاوی، علی محمد، ج 1، ص 50، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412ق
[2] . حمیری، عبد الله بن جعفر، قرب الإسناد، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، 1413ق؛ مغربی، قاضی نعمان‏، شرح الاخبار فی فضائل الأئمة الأطهار(ع‏)، ج 3، ص 15، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1409ق.
[3] . طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق، حسینی‏، سید احمد، ج 1، ص 194، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش. مرتضی عاملی، سید جعفر، الصحیح من سیره النبی(ص)، ج 2، ص 126، قم، دفتر نشر اسلامی، چاپ سوم، 1414ق.
[4] . احزاب 59
[5] . حجر 9
[6] . سجده 13
[7] . مریم 40
[8] . ال عمران 61
[9] . ابن دمشقی، جواهر المطالب في مناقب الإمام علي (ع) ج 1، ص 209 ،
مجمع احياء الثقافة الاسلامية، قم، 1415ق؛ محب الدین طبری، الرياض النضرة فی مناقب العشره، ج 2 ص 202 ، دارالکتب العلمیه، بیروت، بی تا

10.يكى از محارم «ربيبه» است. ربيبه به دختر زن انسان - كه از شوهر ديگر است - گفته مى‏شود؛ خواه از شوهر قبل باشد و يا از شوهر بعد. (اگر زن انسان طلاق بگيرد و شوهر جديد اختيار كند و از او دختردار شود، آن دختر ربيبه شوهر قبل محسوب مى‏شود). البته محرميت ربيبه مشروط بر اين است كه انسان با مادر او نزديكى كرده باشد.دفتر همه مراجع. (احكام ازدواج، سيدمجتبي حسيني، كد: /500021)


موضوع قفل شده است