جمع بندی خودت باش!

تب‌های اولیه

30 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خودت باش!

میخوام خودمو بشناسم.نمیگم بیشتر بشناسم!!!!!!!!یعنی اول راهم.خودمو بشناسم....
آدمی که خودشو میشناسه خوب تصمیم میگیره با دیگران خوب ارتباط می گیره....
خود، خود ،خود!!!!!!!!!!!!!!
گم شده ی این روزهای من...لطفا راهنمایی کنید...

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: جناب استاد

mah.17;567343 نوشت:
میخوام خودمو بشناسم.نمیگم بیشتر بشناسم!!!!!!!!یعنی اول راهم.خودمو بشناسم....
آدمی که خودشو میشناسه خوب تصمیم میگیره با دیگران خوب ارتباط می گیره....
خود، خود ،خود!!!!!!!!!!!!!!
گم شده ی این روزهای من...لطفا راهنمایی کنید...

بسمه تعالی
سوال شما کمی ابهام دارد،لذا دو جواب می توان به سوال شما داد،یکی را می توانید در این تاپیک جستجو کنید:
http://www.askdin.com/thread21314.html

اما پاسخ دیگر:
غالبا در موقع بررسی خود یابی روان شناسی کلاسیک و فلاسفه «خود آگاهی» را با یک مفهوم بسیط و منفرد رسیدگی می کنند. سه قسم اساسی در «خود آگاهی» ها وجود دارد که با همدیگر بسیار متفاوت می باشند.
خود آگاهی کامل
قسم اول -خود آگاهی کامل- البته این گونه «خود آگاهی» برای افراد انسانی بسیار نادر اتفاق می افتد، زیرا در این قسم انسان بایستی تمام «خود» را در گذرگاه زمان با صدها عواملی که در تغییر و تحول بوده ولی سایه یا سایه روشن هایی از خود باقی گذاشته اند، در نظر گرفته و برای آگاهی، آنها را در برای خود بر نهد. در این آگاهی عناصر اساسی در متن و عناصر غیر اساسی در حاشیه نمودار می گردند.
آرزوها و امیدها و تفکرات و نتایج تفکرات و فعالیت های وجدانی و موقعیت اجتماعی که تاکنون برای خود احراز نموده، و شناسایی های گوناگون که در روان او بایگانی شده اند، و آرمان های گذشته و فعلی او همه و همه پدیده هایی که در «خود» ذخیره شده اند مورد آگاهی قرار می دهد. این قسم چنان که اشاره نمودیم فوق العاده نادر الوجود است، زیرا فرد در حال آگاهی از یک جویبار بسیار باریک روح استفاده می کند، در صورتی که می خواهد اقیانوس متلاطم بی نهایت عمیق را برای خود بر نهد. ولی باید در نظر گرفت که در این قسم خود آگاهی از نظر دقیق مفاهیم خشکیده را که از حقایق گذشته «من» و عوارض آن مجسم نموده ایم مورد توجه قرار می دهیم. مثلا فرض می کنیم مرد کهن سالی می خواهد در «خود آگاهی کامل» لذایذ و دردهای دوران جوانی مخصوصا لذایذ و آلام مشخص را مورد آگاهی قرار دهد. او در این موقع فقط مفاهیم خشکیده انتزاعی را درک می کند و نمی تواند همان لذایذ و آلام را به طور واقعی برای خود بر نهد.
ممکن است از یک نقطه نظر دیگر چنین بتوان گفت که «خود آگاهی» به این معنی هرگز برای انسان ها امکان پذیر نیست، زیرا این «خود آگاهی» فعلی یک موقعیت جدیدی است که بازیگری ذهنی فعلی خود را هم به آنها اضافع می کند. ولی به هر حال تماشای اجمالی به واقعیات موجود روان که از دیرباز برای او ذخیره شده اند امکان پذیر است.ویکتور هوگو این مطلب را به خوبی درک کرده به طوری که در کتاب مردی که می خندد چنین می گوید: «لحظاتی از زندگانی سراسر وجود انسان در دیدگانش متمرکز می شود.»
خودآگاهی های فعلی
قسم دوم- «خود آگاهی های فعلی» در این قسم حوادث گذشته و پدیده های ذخیره شده برای انسان مطرح نمی باشد بلکه فقط «خود» فعلی را که به طور فهرست دارای گذشته پیچیده هم می باشد. برای آگاهی بر می نهد. این قسم از خود آگاهی در اغلب اوقات برای افراد معمولی نمایانگر می شود باز باید در نظر گرفت که این قسم «خود آگاهی» هر مقدار هم دقیق انجام بگیرد، باز از حدود تخمین و تقریب تجاوز نخواهد نمود، زیرا به دست آوردن کوچک ترین ذره (اتم) خود آگاهی برای ما امکان ناپذیر است، پس این آگاهی در موضوع «خود فعلی» بطور تقریبی و نسبی دوباره انجام خواهد گرفت. شاید هم اگر ما بخواهیم حقیقتا ذره «خود» بر نهیم، به جهت ضرورت ساکن شدن آن واحدها رشته حرکات روان ما که وجود ما را تشکیل می دهد روی هم خزیده و وضع روانی ما را دچار اختلال بسازد.
آندره ژید می گوید: «خود را بشناس: ضرب المثلی که به همان اندازه که زشت است زیان آور نیز هست. هرکس که به بررسی احوال خویش می پردازد، وجودش از توسعه باز می ماند. کرم ابریشم که در پی «خوب شناختن خویش» است هرگز پروانه پرنیان نخواهد شد. در پیرامون دگرگون وجود خود، ثباتی را احساس می کنیم و آنچه که در این دگرگونی می بینیم همواره «من» است. البته دقیقا چنین است؛ پس چرا در پی به دست آوردنش باشم؟ من در سراسر زندگی خویش از خودشناسی خودداری ورزیده ام. یعنی از کاوش در خویش پرهیز کرده ام. به نظرم می رسد که این کاوش یا صحیح تر کامیابی در آن به محدودیت و تهیدستی موجود به پایان می یابد یا تنها چند شخصیت بسیار ناچیز و محدود به شناخت و درک خویشتن پی می برند، یا به عبارت دیگر چون این شناسایی که آدمی از خودش به دست می آورد وجود و توسعه او را محدود می سازد زیرا آدمی خود را آنچنان که یافت در آن حال می ماند و در قید آن است که همانند خویش بماند.»
این جملات با نظر به مضامین آن بسیار سطحی به نظر می رسد زیرا:
1- تشبیه انسانی به کرم ابریشم اگر چه از تشبیهات ادبی خوبی است ولی در کاوش های علمی، این گونه تشبیهات بسیار گمراه کننده می باشند، زیرا اگر هم کرم ابرایشم قدرت خود یابی و خود آگاهی داشته باشد و بتواند خود را ارزیابی نماید؛ باز بی نتیجه خواهد بود زیرا برای کرم ابریشم شخصیت همان پدیده «خود طبیعی» است، در صورتی که برای انسان «شخصیت ایده ال» و «من اعلی» وجود دارد او می تواند با ارزیابی صحیح درباره خود، رو به تکامل برود و اگر نقصی در خود احساس کند آن را جبران نماید. پس اگر کرم ابریشم با توجه به خود و شناخت خویشتن، از توسعه باز می ماند انسان ممکن است با توجه به خود راه تعالی را پیش بگیرد.
2- می گوید: در پیرامون دگوگون وجود خود، ثباتی را احساس می کنم، این مطلب بسیار صحیح است آنچنان که آن را به عنوان یک اصل مسلم پذیرفته ایم ولی این ثبات چه دلیلی می تواند باشد بر اینکه من از شناخت خویشتن اجتناب کنم؟ زیرا در مقابل این اثبات و استقرار چه تحولات و حرکات عظیمی که در «من» خود یا به اصطلاح روشن تر درون سطح ظاهری «من» احساس نمی کنیم؟ آندره ژید در دوران کودکی غیر از آندره ژید در دوران بزرگی و نویسندگی است. آندره ژید در مقابل عوامل اساسی که شخصیت انسان را متغیر می سازد توانایی مقاومت ندارد، پس تعلیم و تربیت ها و تأثیرات محیطی و اجتماعی در کجا ایجاد می گردد؟ آیا نه اینست هر یک از این عوامل در شخصیت ما به اندازه قدرت خود تأثیراتی ایجاد می کنند؟

ما بایستی اقسام کاوش در خویش را دقیقا بررسی نماییم تا آنچه که با نتیجه است و آنچه که نتیجه ندارد از همدیگر تفکیک نماییم:
قسم اول- از کاوش در خود، اینست که انسان می خواهد ماهیت خود را کاملا بشناسد یعنی چنان که نمودهای فیزیکی خارجی را می شناسیم، می خواهیم «حقیقت من» را هم بشناسیم البته در این صورت
آندره ژید صحیح می گوید، زیرا ما هرگز حقیقت و ماهیت خود را نخواهیم شناخت و این یک مسئله ای است که روان شناسان و فلاسفه از دیر باز تصدیق نموده و خود را راحت کرده اند.
قسم دوم- آگاهی به مجموعه شخصیت است که از یک عده عناصر اساسی تشکیل یافته است. چرا این قسم قابل کاوش نبوده باشد؟ این مسئله خلاف مشهود ما است، زیرا که ما می توانیم شخصیت خود را کاملا برای شخصیت آن بر نهیم.
اولا مگر روان پزشکی عمده کاری برای بهبود روانی انجام می دهد این نیست که می خواهد او را به حالت اعتدال باز گردانیده و بتواند شخصیت او را برای او به طور صحیح قابل درک و آگاهی بسازد؟ اصلا مگر می توان بدون آگاهی به «شخصیت» در جنگل سحر آمیز قلمرو طبیعت و انسان ها به وجود ادامه داد؟
ثانیا اگر این مسئله طبیعی است که کاوش در «خود» مانند کرم ابریشم انسان را از موجودیت دور می سازد، این چه استثنایی است که حتی خود آندره ژید قبول می کند که عده ای می توانند به خویشتن شناسی و کاوش در خویشتن بپردازند؟
پس اکنون که این امکان دارد، باید پرسد که آیا کاوش در خود برای افکار ضعیف بی نتیجه است یا اینکه هیچ کس نباید این کار را انجام بدهد؟ اگر بنا بود خویشتن شناسی یک مسئله غیر طبیعی باشد، آیا می توانستیم امروزه علمی به نام روان شناسی داشته باشیم؟ البته نه، زیرا روان شناسی بدون مطالعه در «خود» امکان پذیر نیست، برای اینکه هیچ فردی از افراد انسانی، لذت یا الم یا تداعی معانی یا تفکر و تجسیم و اراده دیگران را نخواهد دید، اگر چه آثار طبیعی آن را در اعضای جسمانی مشاهده می نماییم پس روان شناس مسائل عمده روانی را با نظر در خود مطرح می سازد.
قسم دوم- از «خود آگاهی» عبارتست از خود آگاهی فعلی. این قسم بسیار متنوع و رنگارنگ است، هر حالت فعلی انسانی که در «سطح ظاهری من» نمودار می گردد تمام من را با خود مشغول می دارد. مثلا اگر من نمود نشاط آور در من نمودار گشته است، تمام من در آن موقع با نشاط خواهد بود و اگر اندوهبار یا حیرت آور بوده باشد تمام من در حال اندوه و حیرت خواهد بود. اگر در حال تفکریم «من» فکر می کند و اگر در حال تجسیم یک نمود بسر می بریم تمام «من» مشغول تجسیم است.
«خصوصیت خود آگاهی های وجدانی اینست که هیچ گونه بازیگری در آن تصور نمی شود» هنگامی که وجدان مشغول قضاوت است، فقط نمود قضاوت در درون ما نمودار می گردد و هنگامی که مشغول سرزنش می باشد یا با خود راز و نیاز می کند یا راهنمایی یا شکنجه می بیند، روان ما به طور مشخص همین پدیده را دارا می باشد.
عبور از این آگاهی به آگاهی قسم اول که بر نهادن تمام «خود» می باشد، مانند عبور از یک کانال باریک به یک اقیانوس پهناور می باشد، یا مشاهده آن «خود کامل»در این خود باریک مانند سرازیر کردن اقیانوس بزرگی در یک کانال کوچک و باریک است و به همین جهت است که بهره برداری از واحدهای موجود در ناخود آگاه یا «سطح عمیق من» در موقعی که سطح ظاهری «من» یا شعور آگاه اشغال شده است. فوق العاده دشوار به نظر می رسد.
مسئله دیگری که در اینجا وجود دارد و آن اینست که همیشه واحدهایی که در خود آگاهی های فعلی نمودار می گردند از آن جهت که تمام «من» را اشغال می کنند، در آن حال مقایسه با وجود سابق همان نمود ها که فعلا در ناخود آگاه است یا در سطح عمیق «من» قرار گرفته اند غالبا اشتباه در می آیند، زیرا مثلا لذتی که فعلا در روان انسانی موجود است آنچنان روان انسانی را به خود مشغول می سازد که انسان گمان می کند که چنین لذتی برای او پیشامد ننموده است، در صورتی که ممکن است که در گذشته لذت های خیلی عالی تر از لذت فعلی را دریافت نموده باشد و همچنین است الام و حیرت و وحشت و خجلت و ندامت و غیر ذلک. آنچه که مهم است اینست که انسان بایستی آن اندازه دارای مقاومت روحی یا به اصطلاح دیگر دارای شخصیت بوده باشد که تمام نمودهایی را که برای روان او نمودار می گردند ارزیابی صحیح بنماید و این حقیقت در افراد عادی فوق العاده کمیاب است.
خودآگاهی مبهم
قسم سوم- آگاهی مبهم، این نوع «خود آگاهی» که به طور فراوان برای افراد دست می دهد موقعی است که وضع روانی انسان در یک حالت نا معلوم قرار گرفته است. وجدان مشوش، تفکرات راکد، سلسله تداعی معانی های غیر مرتب، احساس لذت و الم در هم و بر هم می باشد. ادامه این نوع آگاهی به «خود» نه تنها نتیجه ای ندارد بلکه کاملا از نظر روانی دارای آسیب می باشد زیرا برای روان انسانی در این موقع یک نقطه اتکا و مقصدی وجود ندارد که اگر بخواهد در نقطه ای ساکن باشد در آن نقطه سکونت نماید و اگر بخواهد حرکت نماید به مقصد خود رهسپار شود.
هر چه نظام (سیستم) ماشینی اجتماعات بشری پیشتر می رود، ابهام در خود آگاهی (خود یابی) افزایش می یابد، این یک واقعیتی است که ظواهر دل فریب ماشین نمی تواد روی آن را بپوشاند. کثرت و شدت بیماری های روانی، سبک مغزهای فراوان را که مشاهده می کنیم با هیچ گونه فرمول های تسلیت بخش فلسفی یا با زیبایی هایی که قرن عروسک بازی ما نمایش می دهد نمی توان نادیده گرفت. این وضع روانی که تقریبا می خواهد جنبه عمومی به خود بگیرد اگر به عنوان مقدمه ای برای یک پیشرفت عالی انسانی احراز و تلقی شده بود باز قابل تحمل بود. ولی متاسفانه به قول هشیاران دلسوز جوامع انسانی، هیچ کس نمی تواند یک حدس منطقی عاقلانه بزند که بشر با تحمل این بدبختی هاو ناگواری ها به کجا می رود.
آلفرد نورث وایتهد
با صراحت تمام می گوید: «ما نمی دانیم سال آینده ما چگونه خواهد بود» بالاتر از این، متفکر مزبور ناتوانی خود را حتی از شناخت موقعیت فعلی انسان ها اظهار می کند. این مطلب با در نظر گرفتن اخلال در خود آگاهی (خود یابی) که افراد و جوامع را مبتلا ساخته است، فوق العاده محسوس و منطقی به ذکر می رسد. ممکن است به نظر بعضی ها چنین برسد که وضع فعلی بشر بسیار روشن است و در این که بشر با تمام آزادی در حدود امکان به خواسته های خود می رسد ابهامی وجود ندارد.
می گوییم: اولا اینکه می گویید «بشر با تمام آزادی در حدود امکان به خواسته های خود می رسد» مطلبی است که شما می گویید، اما من نمی دانم این آزادی که از طبیعت او برخاسته است آیا موضوعات آن آزادی را هم شما در پیش پایش گذاشته اید و یا اینکه موضوعات واقعی را پیدا کرده و با آزادی تمام از آن بهره برداری می کند؟ زیرا من می بینم، همین بشر اعتیاد به هروئین را هم با آزادی انتخاب نموده است و فدا کردن هر گونه اصل انسانی را در راه رسیدن به شهوت از آزادی بهره برداری می نماید!! اگر مسئله خونریزی ها و زورگویی ها در موقع تحلیل واقعی به پدیده آزادی به اصطلاح! منجر نگردد، به کدامین واحد خواهد رسید؟ خلاصه بشر امروزی اکر هم در ظاهر گمان نموده آنچه را که عمل می کند از روی آگاهی و محاسبه انجام می دهد، این یک خوش بینی ساده لوحانه است که یک تحلیل اجتماعی واقعی و یک روانگاری دقیق، بطلان آن را ثابت خواهد کرد. به هر حال، ابهام روز افزون در خود آگاهی ها خطر توجهی است. اگر بنا است بشر آینده ای داشته باشد، باید مورد بررسی و معالجه قرار بگیرد.

علامه محمد تقی جعفری/وجدان/ص 130 تا 136

[="Tahoma"][="Navy"]

mah.17;567343 نوشت:
میخوام خودمو بشناسم.نمیگم بیشتر بشناسم!!!!!!!!یعنی اول راهم.خودمو بشناسم....
آدمی که خودشو میشناسه خوب تصمیم میگیره با دیگران خوب ارتباط می گیره....
خود، خود ،خود!!!!!!!!!!!!!!
گم شده ی این روزهای من...لطفا راهنمایی کنید...

سلام
میتونید به گروه معرفت نفس بپیوندید
یا علیم[/]

سلام یادتون هست متن فیلم قشنگ ستایش رو احساس کردم یه جور خودشناسی هست بخونید!

امام صادق علیه السلام در گفتاری نیکو به سه ویژگی ادمی اشاره می کند که اگر در کسی پدیدار شد روز جشن و اسودگی خاطر شیطان است.
ایشان می فرمایند :شیطان که لعنت خدا بر او باد به لشکریانش گفت اگر بر آدمی زاده در سه جا ملسط شوید دیگر باکی ندارم که هر عملی که می خواهد انجام دهد زیرا آن عمل مقبول (درگاه خداوند)نیست:

1- هنگامی که کار خیرش را بزرگ شمارد
2- گناهش را فراموش کند

3- عجب و خود پسندی در او راه یابد
(روضة الواعظین ج2 ص 381)


هزار دينار طلا
رقمي بود كه يزيد به هر نفر اهل خواص كوفه داد
و دينشان را خريد!

هر دينار چهارو نيم گرم، هر گرم طلا 96 هزار تومان

به پول امروز و نزديك به 432000000 تومان!

اگر ما با چنين پيشنهادي روبرو مي شديم
چه مي كرديم؟!

حالا هم مي تونيم بگوييم كاش ما با تو كربلا بوديم؟

آيا مانند حربن يزيد رياحي عمل مي كرديم؟؟؟


با حسين (علیه السلام) ماندن، آسان نبوده است

و همچنين با مهدى (عجل الله فرجه) بودن به اين مفتى ها نيست...

[=B Mitra]امام علي علیه السلام : [=B Mitra]
[=B Mitra]مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ وَ مَنْ كَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ كَانَ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ[=B Mitra]
[=B Mitra] [=B Mitra]كسى كه ميان خود و خدا را اصلاح كند ، خداوند ميان او و مردم را اصلاح خواهد كرد؛ و كسى كه امور آخرت خويش را اصلاح كند ، خدا امور دنياى او را اصلاح خواهد كرد ؛ و كسى كه از درون جان واعظى دارد ، خدا را بر او حافظى است
[=B Mitra](نهج البلاغه،حكمت89)

وقتی بدون هیچ حریمی میتوان چت کرد وقتی بدون هیچ محدودیتی میتوان کامنت خصوصی گذاشت چه کسی میتواند ما را حفظ کند به جز تقوا* ... خانم و آقایی که در فضای در بسته تنها باشند نفر سوم شیطان است. حقیقی و مجازی هم ندارد! *شما معناي تقوا را بدانيد: كه تقوا يعني: پرهيز در حال حركت و مراقبت در حال حركت، در ميدانها حركت بكنيد، اما مواظب باشيد! از اصطكاكها، از غلط رفتن راهها، از واردكردن ضايعه‌ها بخود يا ديگران و از تخطّي كردن از حدودي كه براي انسان معين كرده كه انسان را به گمراهي مي‌برد، چون جاده بسيار خطرناك و طولاني و ظلماني است. امام خامنه ای

[=georgia,times new roman,times,serif]حتما بخونید...
دوستی می گفت: خیلی سال پیش که دانشجو بودم،
بعضی از اساتید عادت به حضور و غیاب داشتند.
تعدادی هم برای محکم کاری دو بار این کار را انجام می دادند، ابتدا و انتهای کلاس، که مجبور باشی تمام ساعت را سر کلاس بنشینی.
همرشته ای داشتم که شیفته یکی از دختران هم دوره اش بود. هر وقت این خانم سر کلاس حاضر بود، حتی اگر نصف کلاس غایب بودند، جناب مجنون می گفت: استاد همه حاضرند!
و بالعکس، اگر تنها غایب کلاس این خانم بود ،می گفت:استاد امروز همه غایبند،هیچ کس نیامده!
در اواخر دوران تحصیل، باهم ازدواج کردند و دورادور می شنیدم که بسیار خوب و خوش هستند.
امروز خبردار شدم که آگهی ترحیم بانو را با این مضمون چاپ کرد است:
هیـچ کس زنده نیست… ''همه مُردند''

در جهان گشتم گل بيخار نيست
هر كجا ياريست بی اغيار نيست
بهر مجنون استراحت تهمت است
در بيابان سايه ديوار نيست
آدمی با عقل و دانش آدم است
شخصيت با جامه و دستار نيست
شش جهت پر باشد از صنع خدا
ديدهء ما قابل ديدار نيست
بازوی حيدر بيايد در مصاف
دست هركس باب ذ‌الفقار نيست...

صوفی عشقری

آنکه نگاه و سخنش لبریز از شادی ست در دوران سختی نیز ماهی های بزرگتری از آب می گیرد . ارد بزرگ

واسه اینکه خودتو بشناسی باید موقعیت های حساس زندگیتو یادت بیاری، یا خودتو تو شرایط خاص و سخت فرض کنی، اونموقع است که میفهمی چطور آدمی هستی!
مثلا اگر فکر میکنی راستگویی، یادت بیاری فلان روز که واسه مصاحبه ای که برات مهم بود رفته بودی و به یک یا چنتا سوال جواب دروغ دادی!
یا اگر فکر میکنی بخشنده و سخاوتمندی، فکر کن اگر چند ماهه پول جمع کردی گوشیت رو عوض کنی، شبش دوستت زنگ میزنه و پول قرض میخواد حاظری بهش بدی یا نه؟

همینطوری میتونی هزاران خاطره و مثال واسه خودت بزنی و دونه دونه العاد شخصیتیت(راستگویی-سخاوت-شجاعت-وفاداری-پاکدامنی-تواضع و ........) رو بسنجی! بعد به خودت افتخار کی واسه نقاط قوتت و سعی کنی بهترشون کنی، و نقطه ضعف هاتم بپذیری و بری توی کتاب های اخلاقی دنبال ریشه هرکدوم بگردی تا ریشه ای درمانشون کنی!

و البته بنظرم این یک کار همیشگی، سخت و طاقت فرساست و تا آخر عمر ادامه داره .... ولی خب لذت خودش و پادش دنیوی و اخروی رو هم خواهد داشت:ok:

[="Arial"][="DarkGreen"]توی این دنیا هیچ کس خودش نیست و شخصیت ها یا زاییده شرایطه و یا خواست دیگران!
فقط اون دنیاست که همه خودشون میشن که برای خیلیا دیگه دیره!
[/]

rezaee;660225 نوشت:
واسه اینکه خودتو بشناسی باید موقعیت های حساس زندگیتو یادت بیاری، یا خودتو تو شرایط خاص و سخت فرض کنی، اونموقع است که میفهمی چطور آدمی هستی!
مثلا اگر فکر میکنی راستگویی، یادت بیاری فلان روز که واسه مصاحبه ای که برات مهم بود رفته بودی و به یک یا چنتا سوال جواب دروغ دادی!
یا اگر فکر میکنی بخشنده و سخاوتمندی، فکر کن اگر چند ماهه پول جمع کردی گوشیت رو عوض کنی، شبش دوستت زنگ میزنه و پول قرض میخواد حاظری بهش بدی یا نه؟

همینطوری میتونی هزاران خاطره و مثال واسه خودت بزنی و دونه دونه العاد شخصیتیت(راستگویی-سخاوت-شجاعت-وفاداری-پاکدامنی-تواضع و ........) رو بسنجی! بعد به خودت افتخار کی واسه نقاط قوتت و سعی کنی بهترشون کنی، و نقطه ضعف هاتم بپذیری و بری توی کتاب های اخلاقی دنبال ریشه هرکدوم بگردی تا ریشه ای درمانشون کنی!

و البته بنظرم این یک کار همیشگی، سخت و طاقت فرساست و تا آخر عمر ادامه داره .... ولی خب لذت خودش و پادش دنیوی و اخروی رو هم خواهد داشت


شخصیت آدم در زمان های ناگهانی بروز پیدا می کنه
ایده های خوبی مطرح فرمودین ممنونم از شما

غربت نشین;660239 نوشت:
توی این دنیا هیچ کس خودش نیست و شخصیت ها یا زاییده شرایطه و یا خواست دیگران!
فقط اون دنیاست که همه خودشون میشن که برای خیلیا دیگه دیره!

فرموده ی شما باعث میشه آدم دیگه دنبال خودشناسی نره.
درسته شخصیت و رفتار آدم هاتحت تاثیر ارث و و محیط ودیگران و... است ولی این باعث نمیشه به خودشناسی فکر نکنیم...

در این زمانه هیچ‌کس خودش نیست
کسی برای یک نفس خودش نیست
همین دمی که رفت و بازدم شد
نفس ـ نفس، نفس ـ نفس خودش نیست
همین هوا که عین عشق پاک است
گره که خود با هوس خودش نیست
خدای ما اگر که در خود ماست
کسی که بی‌خداست، پس خودش نیست
دلی که گرد خویش می‌تند تار
اگرچه قدر یک مگس، خودش نیست
مگس، به هرکجا، به‌جز مگس نیست
ولی عقاب در قفس، خودش نیست
تو ای من، ای عقاب ِ بسته‌بالم
اگرچه بر تو راه ِ پیش و پس نیست
تو دست‌کم کمی شبیه خود باش
در این جهان که هیچ‌کس خودش نیست
تمام درد ِ ما همین خود ِ ماست
تمام شد، همین و بس: خودش نیست

قیصر امین پور

فریال;660191 نوشت:
سلام یادتون هست متن فیلم قشنگ ستایش رو احساس کردم یه جور خودشناسی هست بخونید!

افتااااااااااااااااااااااااااااد!!

[="Arial"][="DarkGreen"]

mah.17;661008 نوشت:
فرموده ی شما باعث میشه آدم دیگه دنبال خودشناسی نره.
درسته شخصیت و رفتار آدم هاتحت تاثیر ارث و و محیط ودیگران و... است ولی این باعث نمیشه به خودشناسی فکر نکنیم...

البته من منظورم برداشت شما نبود ولی واقعیت همینه که هرچقدرم تلاش کنی که خودت باشی باز هم نمیشه که این نباید باعث بشه آدم به دنبال خودشناسی نره چون تا زمانی که توی این دنیا هستی همین برنامه جاریه که دنیا و ظواهرش ما رو درگیر میکنه.[/]

yaHosseinDS;661054 نوشت:
افتاااااااااااااااااااااا ااااااد!!

سلام

بله افتااااااااااااد!

تکیه کلام ها هم نوعی شناخت هست :Kaf::Gol:

فریال;661383 نوشت:
تکیه کلام ها هم نوعی شناخت هست

جالبه که در روانشناسی و در نظریات فروید این مطرح میشه که بسیاری از اشتباه های لپی،تپق ها و... ناخودآگاه ما رو بروز میده

mah.17;661537 نوشت:
بسیاری از اشتباه های لپی،تپق ها و... ناخودآگاه ما رو بروز میده

سلام نه فقط تکیه کلام حتی نقاشی کشیدن ما درگوشه ی برگه سمت چپ سمت راست توجه به کوتاهی و بلندی خطوط همه ی اینها نوعی استرس و فشار روحی روانی را نشان می دهد!

خلقت انسان بسیار پیچیده است که یک نفر40سال تحقیق کند بعدکتاب انسان موجود ناشناخته را بنویسد!

:ok::Gol:فتبارک الله احسن الخالقین

پرسش: برای شناختن خودم باید چکار کنم؟

پاسخ:
غالبا در موقع بررسی خود یابی روان شناسی کلاسیک و فلاسفه «خود آگاهی» را با یک مفهوم بسیط و منفرد رسیدگی می کنند. سه قسم اساسی در «خود آگاهی» ها وجود دارد که با همدیگر بسیار متفاوت می باشند.
خود آگاهی کامل
قسم اول -خود آگاهی کامل- البته این گونه «خود آگاهی» برای افراد انسانی بسیار نادر اتفاق می افتد، زیرا در این قسم انسان بایستی تمام «خود» را در گذرگاه زمان با صدها عواملی که در تغییر و تحول بوده ولی سایه یا سایه روشن هایی از خود باقی گذاشته اند، در نظر گرفته و برای آگاهی، آنها را در برای خود برنهد. در این آگاهی عناصر اساسی در متن و عناصر غیر اساسی در حاشیه نمودار می گردند.

آرزوها و امیدها و تفکرات و نتایج تفکرات و فعالیت های وجدانی و موقعیت اجتماعی که تاکنون برای خود احراز نموده، و شناسایی های گوناگون که در روان او بایگانی شده اند، و آرمان های گذشته و فعلی او همه و همه پدیده هایی که در «خود» ذخیره شده اند مورد آگاهی قرار می دهد. این قسم چنان که اشاره نمودیم فوق العاده نادر الوجود است، زیرا فرد در حال آگاهی از یک جویبار بسیار باریک روح استفاده می کند، در صورتی که می خواهد اقیانوس متلاطم بی نهایت عمیق را برای خود بر نهد.
ولی باید در نظر گرفت که در این قسم خود آگاهی از نظر دقیق مفاهیم خشکیده را که از حقایق گذشته «من» و عوارض آن مجسم نموده ایم مورد توجه قرار می دهیم. مثلا فرض می کنیم مرد کهن سالی می خواهد در «خود آگاهی کامل» لذایذ و دردهای دوران جوانی مخصوصا لذایذ و آلام مشخص را مورد آگاهی قرار دهد. او در این موقع فقط مفاهیم خشکیده انتزاعی را درک می کند و نمی تواند همان لذایذ و آلام را به طور واقعی برای خود بر نهد.

ممکن است از یک نقطه نظر دیگر چنین بتوان گفت که «خود آگاهی» به این معنی هرگز برای انسان ها امکان پذیر نیست، زیرا این «خود آگاهی» فعلی یک موقعیت جدیدی است که بازیگری ذهنی فعلی خود را هم به آنها اضافع می کند. ولی به هر حال تماشای اجمالی به واقعیات موجود روان که از دیرباز برای او ذخیره شده اند امکان پذیر است.ویکتور هوگو این مطلب را به خوبی درک کرده به طوری که در کتاب مردی که می خندد چنین می گوید: «لحظاتی از زندگانی سراسر وجود انسان در دیدگانش متمرکز می شود.»

خودآگاهی های فعلی
قسم دوم- «خود آگاهی های فعلی» در این قسم حوادث گذشته و پدیده های ذخیره شده برای انسان مطرح نمی باشد بلکه فقط «خود» فعلی را که به طور فهرست دارای گذشته پیچیده هم می باشد. برای آگاهی بر می نهد. این قسم از خود آگاهی در اغلب اوقات برای افراد معمولی نمایانگر می شود باز باید در نظر گرفت که این قسم «خود آگاهی» هر مقدار هم دقیق انجام بگیرد، باز از حدود تخمین و تقریب تجاوز نخواهد نمود، زیرا به دست آوردن کوچک ترین ذره (اتم) خود آگاهی برای ما امکان ناپذیر است،
پس این آگاهی در موضوع «خود فعلی» بطور تقریبی و نسبی دوباره انجام خواهد گرفت. شاید هم اگر ما بخواهیم حقیقتا ذره «خود» بر نهیم، به جهت ضرورت ساکن شدن آن واحدها رشته حرکات روان ما که وجود ما را تشکیل می دهد روی هم خزیده و وضع روانی ما را دچار اختلال بسازد.

آندره ژید می گوید: «خود را بشناس: ضرب المثلی که به همان اندازه که زشت است زیان آور نیز هست. هرکس که به بررسی احوال خویش می پردازد، وجودش از توسعه باز می ماند. کرم ابریشم که در پی «خوب شناختن خویش» است هرگز پروانه پرنیان نخواهد شد.
در پیرامون دگرگون وجود خود، ثباتی را احساس می کنیم و آنچه که در این دگرگونی می بینیم همواره «من» است. البته دقیقا چنین است؛ پس چرا در پی به دست آوردنش باشم؟ من در سراسر زندگی خویش از خودشناسی خودداری ورزیده ام. یعنی از کاوش در خویش پرهیز کرده ام.
به نظرم می رسد که این کاوش یا صحیح تر کامیابی در آن به محدودیت و تهیدستی موجود به پایان می یابد یا تنها چند شخصیت بسیار ناچیز و محدود به شناخت و درک خویشتن پی می برند، یا به عبارت دیگر چون این شناسایی که آدمی از خودش به دست می آورد وجود و توسعه او را محدود می سازد زیرا آدمی خود را آنچنان که یافت در آن حال می ماند و در قید آن است که همانند خویش بماند.»

این جملات با نظر به مضامین آن بسیار سطحی به نظر می رسد زیرا:
1- تشبیه انسانی به کرم ابریشم اگر چه از تشبیهات ادبی خوبی است ولی در کاوش های علمی، این گونه تشبیهات بسیار گمراه کننده می باشند،
زیرا اگر هم کرم ابرایشم قدرت خود یابی و خود آگاهی داشته باشد و بتواند خود را ارزیابی نماید؛ باز بی نتیجه خواهد بود زیرا برای کرم ابریشم شخصیت همان پدیده «خود طبیعی» است، در صورتی که برای انسان «شخصیت ایده ال» و «من اعلی» وجود دارد او می تواند با ارزیابی صحیح درباره خود، رو به تکامل برود و اگر نقصی در خود احساس کند آن را جبران نماید. پس اگر کرم ابریشم با توجه به خود و شناخت خویشتن، از توسعه باز می ماند انسان ممکن است با توجه به خود راه تعالی را پیش بگیرد.

2- می گوید: در پیرامون دگوگون وجود خود، ثباتی را احساس می کنم، این مطلب بسیار صحیح است آنچنان که آن را به عنوان یک اصل مسلم پذیرفته ایم ولی این ثبات چه دلیلی می تواند باشد بر اینکه من از شناخت خویشتن اجتناب کنم؟ زیرا در مقابل این اثبات و استقرار چه تحولات و حرکات عظیمی که در «من» خود یا به اصطلاح روشن تر درون سطح ظاهری «من» احساس نمی کنیم؟ آندره ژید در دوران کودکی غیر از آندره ژید در دوران بزرگی و نویسندگی است. آندره ژید در مقابل عوامل اساسی که شخصیت انسان را متغیر می سازد توانایی مقاومت ندارد، پس تعلیم و تربیت ها و تأثیرات محیطی و اجتماعی در کجا ایجاد می گردد؟ آیا نه اینست هر یک از این عوامل در شخصیت ما به اندازه قدرت خود تأثیراتی ایجاد می کنند؟
ما بایستی اقسام کاوش در خویش را دقیقا بررسی نماییم تا آنچه که با نتیجه است و آنچه که نتیجه ندارد از همدیگر تفکیک نماییم:
قسم اول- از کاوش در خود، اینست که انسان می خواهد ماهیت خود را کاملا بشناسد یعنی چنان که نمودهای فیزیکی خارجی را می شناسیم، می خواهیم «حقیقت من» را هم بشناسیم البته در این صورت آندره ژید صحیح می گوید، زیرا ما هرگز حقیقت و ماهیت خود را نخواهیم شناخت و این یک مسئله ای است که روان شناسان و فلاسفه از دیر باز تصدیق نموده و خود را راحت کرده اند.

قسم دوم- آگاهی به مجموعه شخصیت است که از یک عده عناصر اساسی تشکیل یافته است. چرا این قسم قابل کاوش نبوده باشد؟ این مسئله خلاف مشهود ما است، زیرا که ما می توانیم شخصیت خود را کاملا برای شخصیت آن بر نهیم.
اولا مگر روان پزشکی عمده کاری برای بهبود روانی انجام می دهد این نیست که می خواهد او را به حالت اعتدال باز گردانیده و بتواند شخصیت او را برای او به طور صحیح قابل درک و آگاهی بسازد؟ اصلا مگر می توان بدون آگاهی به «شخصیت» در جنگل سحر آمیز قلمرو طبیعت و انسان ها به وجود ادامه داد؟

ثانیا اگر این مسئله طبیعی است که کاوش در «خود» مانند کرم ابریشم انسان را از موجودیت دور می سازد، این چه استثنایی است که حتی خود آندره ژید قبول می کند که عده ای می توانند به خویشتن شناسی و کاوش در خویشتن بپردازند؟
پس اکنون که این امکان دارد، باید پرسد که آیا کاوش در خود برای افکار ضعیف بی نتیجه است یا اینکه هیچ کس نباید این کار را انجام بدهد؟ اگر بنا بود خویشتن شناسی یک مسئله غیر طبیعی باشد، آیا می توانستیم امروزه علمی به نام روان شناسی داشته باشیم؟ البته نه، زیرا روان شناسی بدون مطالعه در «خود» امکان پذیر نیست، برای اینکه هیچ فردی از افراد انسانی، لذت یا الم یا تداعی معانی یا تفکر و تجسیم و اراده دیگران را نخواهد دید، اگر چه آثار طبیعی آن را در اعضای جسمانی مشاهده می نماییم پس روان شناس مسائل عمده روانی را با نظر در خود مطرح می سازد.

قسم دوم- از «خود آگاهی» عبارتست از خود آگاهی فعلی. این قسم بسیار متنوع و رنگارنگ است، هر حالت فعلی انسانی که در «سطح ظاهری من» نمودار می گردد تمام من را با خود مشغول می دارد. مثلا اگر من نمود نشاط آور در من نمودار گشته است، تمام من در آن موقع با نشاط خواهد بود و اگر اندوهبار یا حیرت آور بوده باشد تمام من در حال اندوه و حیرت خواهد بود. اگر در حال تفکریم «من» فکر می کند و اگر در حال تجسیم یک نمود بسر می بریم تمام «من» مشغول تجسیم است.
«خصوصیت خود آگاهی های وجدانی اینست که هیچ گونه بازیگری در آن تصور نمی شود» هنگامی که وجدان مشغول قضاوت است، فقط نمود قضاوت در درون ما نمودار می گردد و هنگامی که مشغول سرزنش می باشد یا با خود راز و نیاز می کند یا راهنمایی یا شکنجه می بیند، روان ما به طور مشخص همین پدیده را دارا می باشد.
عبور از این آگاهی به آگاهی قسم اول که بر نهادن تمام «خود» می باشد، مانند عبور از یک کانال باریک به یک اقیانوس پهناور می باشد، یا مشاهده آن «خود کامل»در این خود باریک مانند سرازیر کردن اقیانوس بزرگی در یک کانال کوچک و باریک است و به همین جهت است که بهره برداری از واحدهای موجود در ناخود آگاه یا «سطح عمیق من» در موقعی که سطح ظاهری «من» یا شعور آگاه اشغال شده است. فوق العاده دشوار به نظر می رسد.

مسئله دیگری که در اینجا وجود دارد و آن اینست که همیشه واحدهایی که در خود آگاهی های فعلی نمودار می گردند از آن جهت که تمام «من» را اشغال می کنند، در آن حال مقایسه با وجود سابق همان نمود ها که فعلا در ناخود آگاه است یا در سطح عمیق «من» قرار گرفته اند غالبا اشتباه در می آیند، زیرا مثلا لذتی که فعلا در روان انسانی موجود است آنچنان روان انسانی را به خود مشغول می سازد که انسان گمان می کند که چنین لذتی برای او پیشامد ننموده است، در صورتی که ممکن است که در گذشته لذت های خیلی عالی تر از لذت فعلی را دریافت نموده باشد و همچنین است الام و حیرت و وحشت و خجلت و ندامت و غیر ذلک. آنچه که مهم است اینست که انسان بایستی آن اندازه دارای مقاومت روحی یا به اصطلاح دیگر دارای شخصیت بوده باشد که تمام نمودهایی را که برای روان او نمودار می گردند ارزیابی صحیح بنماید و این حقیقت در افراد عادی فوق العاده کمیاب است.

خودآگاهی مبهم
قسم سوم- آگاهی مبهم، این نوع «خود آگاهی» که به طور فراوان برای افراد دست می دهد موقعی است که وضع روانی انسان در یک حالت نا معلوم قرار گرفته است. وجدان مشوش، تفکرات راکد، سلسله تداعی معانی های غیر مرتب، احساس لذت و الم در هم و بر هم می باشد. ادامه این نوع آگاهی به «خود» نه تنها نتیجه ای ندارد بلکه کاملا از نظر روانی دارای آسیب می باشد زیرا برای روان انسانی در این موقع یک نقطه اتکا و مقصدی وجود ندارد که اگر بخواهد در نقطه ای ساکن باشد در آن نقطه سکونت نماید و اگر بخواهد حرکت نماید به مقصد خود رهسپار شود.

هر چه نظام (سیستم) ماشینی اجتماعات بشری پیشتر می رود، ابهام در خود آگاهی (خود یابی) افزایش می یابد، این یک واقعیتی است که ظواهر دل فریب ماشین نمی تواد روی آن را بپوشاند. کثرت و شدت بیماری های روانی، سبک مغزهای فراوان را که مشاهده می کنیم با هیچ گونه فرمول های تسلیت بخش فلسفی یا با زیبایی هایی که قرن عروسک بازی ما نمایش می دهد نمی توان نادیده گرفت. این وضع روانی که تقریبا می خواهد جنبه عمومی به خود بگیرد اگر به عنوان مقدمه ای برای یک پیشرفت عالی انسانی احراز و تلقی شده بود باز قابل تحمل بود. ولی متاسفانه به قول هشیاران دلسوز جوامع انسانی، هیچ کس نمی تواند یک حدس منطقی عاقلانه بزند که بشر با تحمل این بدبختی هاو ناگواری ها به کجا می رود.
آلفرد نورث وایتهد با صراحت تمام می گوید: «ما نمی دانیم سال آینده ما چگونه خواهد بود» بالاتر از این، متفکر مزبور ناتوانی خود را حتی از شناخت موقعیت فعلی انسان ها اظهار می کند. این مطلب با در نظر گرفتن اخلال در خود آگاهی (خود یابی) که افراد و جوامع را مبتلا ساخته است، فوق العاده محسوس و منطقی به ذکر می رسد. ممکن است به نظر بعضی ها چنین برسد که وضع فعلی بشر بسیار روشن است و در این که بشر با تمام آزادی در حدود امکان به خواسته های خود می رسد ابهامی وجود ندارد.

می گوییم: اولا اینکه می گویید «بشر با تمام آزادی در حدود امکان به خواسته های خود می رسد» مطلبی است که شما می گویید، اما من نمی دانم این آزادی که از طبیعت او برخاسته است آیا موضوعات آن آزادی را هم شما در پیش پایش گذاشته اید و یا اینکه موضوعات واقعی را پیدا کرده و با آزادی تمام از آن بهره برداری می کند؟ زیرا من می بینم، همین بشر اعتیاد به هروئین را هم با آزادی انتخاب نموده است و فدا کردن هر گونه اصل انسانی را در راه رسیدن به شهوت از آزادی بهره برداری می نماید!! اگر مسئله خونریزی ها و زورگویی ها در موقع تحلیل واقعی به پدیده آزادی به اصطلاح! منجر نگردد، به کدامین واحد خواهد رسید؟ خلاصه بشر امروزی اکر هم در ظاهر گمان نموده آنچه را که عمل می کند از روی آگاهی و محاسبه انجام می دهد، این یک خوش بینی ساده لوحانه است که یک تحلیل اجتماعی واقعی و یک روانگاری دقیق، بطلان آن را ثابت خواهد کرد. به هر حال، ابهام روز افزون در خود آگاهی ها خطر توجهی است. اگر بنا است بشر آینده ای داشته باشد، باید مورد بررسی و معالجه قرار بگیرد.

علامه محمد تقی جعفری/وجدان/ص 130 تا 136

موضوع قفل شده است