جهان بینی مبنا و مدخل خداشناسی

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
جهان بینی مبنا و مدخل خداشناسی

انواع جهان بینی



با سلام

می دانید که یکی از مباحث اساسی و بنیادین و البته کاربردی در شکل گیری نوع شناخت و معرفت و در فرایند انتخاب و اختیار و حرکت انسان و به عبارتی سرسلسلۀ همۀ مباحث معرفت شناسی، بحث جهان بينى است در این مجال ما از شناخت اقسام جهان بینی و تعریف هر یک از آنها آغاز می کنیم:

الف ـ جهان بينى مادى: طرفداران این نوع جهان بینی در اندیشۀ خود، وجود را مساوى با ماده مى دانند و بر اين پـنـدارنـد كـه در جـهـان غـير ماده و پدیده های حاصل از ماده چيزى وجود ندارد و در پيدايش جهان، طـرح قـبـلى، هـدف و غایت، نقشه و حسابى در كار نبوده است و نيازى به آفريننده هم ندارد. مبدأ و منتهائی جز ماده برای عالم متصور نیستند، تفسير و برداشت اين گروه را از جهان، جهان بينى مادى مى گويند.

ب ـ جـهـان بـيـنـى الهى: بعضى ديگر، جهان را تركيبى از ماده وغير ماده و هدفدار و با طرح و نقشه مى يابند كه پديده هاى آن، نيازمند به پديد آورنده بوده و پديد آورنده اش خداوند بى نـياز است، كه از ويژگيهاى ماده پيراسته است. اين نوع برداشت از جهان را، جهان بينى الهى مى گويند.

آیا شما می توانید نوع دیگری از جهان بینی را به تصویر بکشید؟ و یا مطالبی به ذوق خود در تکمیل این بحث ارائه کنید؟ ...

مشارکت دوستان ...

معیار مقبولیت جهان بینی

1) جهان بینی باید از طرف عقل تائید شود.
2) به زندگی انسان و جهان معنی دهد.
3) جهان بینی باید آرمان پرور و شوق انگیز باشد.
4) استعداد و قدرت تقدس بخشیدن به هدفهای انسانی و اجتماعی را داشته باشد.
5) و جهان بینی باید تعهد آور و مسئولیت ساز باشد.

سلامی مجدد

در ادامه بطور اجمال، مهمترین مواضع جهان بینی مادی را به جهت آشنائی از ضعف این نظریه ذکر می کنیم و در صورت لزوم، تفصیل این اندیشه را نیز نقد و بررسی خواهیم کرد:

الف ـ در جـهـان بينى مادى، جهان، آغاز و انجام مشخص و روشنى ندارد و در پيدايش آن، طرح و نـقـشـه اى نـبـوده است. از اين ديدگاه، آگاهى، شعور و اراده اى بر هستى حاكميت ندارد و جهان هستى دستخوش تصادفات بى شعور مادى است.

ب ـ انـسـان چـون پـرِ كـاهـى، اسـيـر تندباد حوادث طبيعت و جامعه است و كمترين اراده اى از خود ندارد. سرآغاز خود را در افق تاريك گذشته مى بيند و هدفى ارزشمند در پهنه گيتى به چشم وى نمى خورد.

ج ـ جـهـان آغـاز و فـرجـامـى تـاريك دارد كه در ميانه آن هم فروغى وجود ندارد. انسان سرزده و بدون هدف در اين پهنه تاريك قدم نهاده و از ماده به وجود آمده و ديگربار بدان بازخواهد گشت. تلاش و كوشش او از مرز ماده فراتر نخواهد رفت و انسان و فرايند زندگى او با همه تلاش وسـيـعـش در مـحـدوده مـاده بـى شـعـور و بـى اراده گـم خـواهـد شـد.

بـرتـرانـد راسل فيلسوف مادى مى گويد:
((بـشـر مـولود عـوامـلى است كه در ايجاد او تدبيرى به كار نرفته و غايتى در نظر گرفته نـشـده، اصـل بـشر، نمو و حتى عواطف او چون، آرزو، ترس، عشق و عقيده چيزى جز مظهر تلفيق تصادفى اتمهاى مختلف نيست ....))

به نظر شما این اندیشه می تواند فلسفه ای دقیق و روشن از هدف و غایتمندی آفرینش جهان و انسان را برای بشر ترسیم کند؟؟؟

آیا از دل چنین جهان بینی ای می توان یک ایدئولوژی و برنامۀ جامع و کاملی برای سعادت بشر استخراج نمود؟؟؟

و آیا این نگاه می تواند به انبوه سؤالات انسان پیرامون جهان و انسان و مبدأ و معاد پاسخ دهد؟؟؟

قضاوت با شما ...:Gol:

برگرفته از کتاب مبانی اندیشۀ اسلامی با کمی تغییر

صدیق;14854 نوشت:
انواع جهان بینی



با سلام

می دانید که یکی از مباحث اساسی و بنیادین و البته کاربردی در شکل گیری نوع شناخت و معرفت و در فرایند انتخاب و اختیار و حرکت انسان و به عبارتی سرسلسلۀ همۀ مباحث معرفت شناسی، بحث جهان بينى است در این مجال ما از شناخت اقسام جهان بینی و تعریف هر یک از آنها آغاز می کنیم:

الف ـ جهان بينى مادى: طرفداران این نوع جهان بینی در اندیشۀ خود، وجود را مساوى با ماده مى دانند و بر اين پـنـدارنـد كـه در جـهـان غـير ماده و پدیده های حاصل از ماده چيزى وجود ندارد و در پيدايش جهان، طـرح قـبـلى، هـدف و غایت، نقشه و حسابى در كار نبوده است و نيازى به آفريننده هم ندارد. مبدأ و منتهائی جز ماده برای عالم متصور نیستند، تفسير و برداشت اين گروه را از جهان، جهان بينى مادى مى گويند.

ب ـ جـهـان بـيـنـى الهى: بعضى ديگر، جهان را تركيبى از ماده وغير ماده و هدفدار و با طرح و نقشه مى يابند كه پديده هاى آن، نيازمند به پديد آورنده بوده و پديد آورنده اش خداوند بى نـياز است، كه از ويژگيهاى ماده پيراسته است. اين نوع برداشت از جهان را، جهان بينى الهى مى گويند.

آیا شما می توانید نوع دیگری از جهان بینی را به تصویر بکشید؟ و یا مطالبی به ذوق خود در تکمیل این بحث ارائه کنید؟ ...

مشارکت دوستان ...

با سلام
تقسیم بالا برای یه سیر آموزشی خاص و انتقال مطالبی در رابطه با اون مفیده و بهتره همین سیر در تاپیک دنبال بشه ، ولی بعضی موارد از اون بیرون می افتند ، مواردی مثل افراد لاادری یا افرادی که به ماوراالطبیعه معتقدن ولی به لحاظ عقیده به خدای ادیان ابراهیمی سالم العقیده نیستند ، برای اینکه تقسیم جامع و مانع باشه میشه به این شکل عمل کرد :
1-گروهی حکم می کنن که ماوراالطبیعه هست 2-گروهی حکم می کنن که ماوراالطبیعه نیست 3-گروهی میگن که ما نه حکم می کنیم که ماورالطبیعه هست و نه حکم می کنیم که ماورالطبیعه نیست ،
1-1-از دسته ی اول گروهی به صراحت به خدای ادیان ابراهیمی و لوازم صریح اون در حد خودشون معتقدن و 2-1-گروه دیگه ای از دسته ی اول به صراحت به خدای ادیان ابراهیمی و لوازم صریح اون معتقد نیستن ،
2- دسته ی دوم بدون استثنا گرفتار مغالطه ی توسل به جهل هستن :
http://www.askdin.com/showthread.php?t=3780
3-اکثر افراد دسته ی سوم به دلیل لجبازی یا تنبلی و نرفتن دنبال مطلب یا عدم توانایی ذهنی لازم و ...لاادری هستن (افراد لاادری زیادی که خود من باهاشون برخورد داشتم تماما از این قبیل بودن)

با سلام مجدد و پوزش از تأخیر تداوم بحث:Gol:


چنانکه پیشتر گفتیم: جهان بينى به معناى نگرش كلى به جهان هستی است. در پاسخ به این مطلب که انسان فی حد نفسه چه نیازی به جهان بینی دارد گفتنی است:

در اين نگرش، انسان براى هر يك از موجودات جهان هستى جايگاه ويژه اى قائل مى شود و همچون تابلوى زيبايى كه در آن هر چيز در جاى خود و در رابطه اى مشخص با ديگر اشياء قرار مى گيرد، در ترسيم كلى اش از جهان و واقعيات آن در ذهن خود، همه موجودات را به طور سلسله اى منظم و هماهنگ لحاظ مى كند به گونه اى كه داراى نظم منطقى خاصى بوده و مى تواند پاسخگوى ذهن كنجكاو انسان در مورد سؤالات مربوط به هستى باشد.

انسان براى اقناع روح كنجكاو و حقيقت جوى خويش نياز به يك جهان بينى منطقى و واقع گرا را حس مى كند، تا بتواند در سايه پناه بردن به آن، اوّلا عطش روح جوياى حقيقت اش را پاسخگو باشد و سؤالاتى كه دائماً او را به خود مشغول مى دارد مانند (من از كجا آمده، به كجا مى روم، هدف از آمدن من به اين دنيا چه بوده و...) را پاسخ دهد و ثانياً خود را از گرفتار شدن بهپوچى و بى هدفى برهاند. همان پوچى كه اگر به سؤالات مطرح شده فوق پاسخ صحيح ندهد، روح او را آزرده و تا آنجا او را خسته و بى هدف مى كند كه حاضر است به رايگان نعمت زندگى و هستى را از دست داده و به خيال خويش با پناه بردن به خودكشى و... خود را از آن برهاند.


از سوى ديگر هر شخص براى ادامه زندگى ناچار است كه اعمالى را به عنوان وظيفه انجام دهد و از ارتكاب اعمالى خوددارى كند. اين اعمال كه از آنها به "بايد و نبايد" تعبير مى كنيم، مبتنى بر جهان بینی هاى متفاوت، مختلف خواهد بود و لزوماً هر شخص براى انتخاب بايدها و نبايدها مجبور است به جهان بينى خاصى تن در دهد. حتى كسانى كه مى خواهند در دنيا خود را از همه قيد و بندها رها نموده و به گمان خود آزاد از قيد و بند مكتب ها زندگى كنند همين عملشان قطعاً با توجه به جهان بينى خاصى است كه براى خود برگزيده اند. خلاصه آنكه نياز به جهان بينى امرى اجتناب ناپذير است و از آنجا كه انسان داراى قوه فكر و تعقل است بى اختيار به سوى اختيار جهان بينى گام برمى دارد. آنچه مهم است انتخاب جهان بينى صحيح و جامع و كامل است كه بتوان بر اساس آن به بايدها و نبايدهاى صحيح دست يافت و در سايه آنها راه رسيدن به مقصد و هدف والاى انسان در رسيدن به كمال را هموار كرد.


با این مقدمه روشن می شود که؛ طـرز تـلقى و برداشت انسان از جهان و حوادث آن، تاءثير گسترده و فراوانى بر اندیشه و رفتار انسانی و جهت گیری های وی مـى گـذارد.

اگـر آدمـى دنـيـا را صرفاً جـاى خـواب و خوراك بداند، مسكن، خوراك و پوشاك، شعار و آرمـانـش و در نـهـايـت، رفـاه مادى مقصد نهائی اش باشد، امورى برايش ارزش ‍ مى يابد كه او را بدان مـقـصـد برساند و تلاش، همت و سرانجام وجود و انسانيتش، صرف دست يافتن به خوراك و پوشاك مى گـردد.

بدون شک، مـعيار سنجش ارزش وجودى و انسانى هر فردى، به هدف و قدر همت اوست، از اين رو حضرت على (ع ) در بیانی زیبا مى فرمايد: ((آنكس كه همتش به آن چيزى است كه داخل شكمش مى شود، ارزش او، آن چيزى است كه از او خارج مى شود.))(1)

از آنسوی اگـر آدمـى جـهـان را عـرصـه آزمـايـش بـراى رشـد و تـكـامـل و رسـيـدن بـه درجـه انـسـان كامل و مقام لقاى پروردگار بداند، مسائل ديگرى برايش ارزشمند مى شود و تلاش و كوشش او نيز متوجه آن هدف والا مى گردد.

بنابراين، نوع برداشت انسان از جهان و انسان، تاءثير مستقيمى بر اندیشه، جهت گیری ها، خط مشی، برنامه ریزی ها و رفتار و گفتار وی دارد.

موفق باشید ...:Gol::Gol::Gol:

پاورقی____________________________________
1ـ مَنْ كانَتْ هِمَّتُهُ ما يَدْخُلُ بَطْنَهُ كانَتْ قَيْمَتُهُ ما يَخْرُجُ مِنْهُ ( شرح غرر، ج 5، ص 377).

موضوع قفل شده است