جمع بندی اعتبار کتاب فرق الشیعه ؟

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اعتبار کتاب فرق الشیعه ؟

سلام

کتاب فرق الشیعه اثر ابو محمد نوبختی تا چه حد معتبر و قابل اعتماد است ؟ :Gol:

میدونم که شخصیت وی مورد تایید شیعه بوده ، شیخ طوسی او را امامی معرفی کرده و در انتها می گوید : مورد اعتماد است ( ثقة )

نجاشی هم از او تعریف و تمجید فراوان می کند .

تشکر :Gol:

با نام الله


کارشناس بحث: استاد مقداد

dead man;455283 نوشت:
سلام

کتاب فرق الشیعه اثر ابو محمد نوبختی تا چه حد معتبر و قابل اعتماد است ؟ :Gol:

میدونم که شخصیت وی مورد تایید شیعه بوده ، شیخ طوسی او را امامی معرفی کرده و در انتها می گوید : مورد اعتماد است ( ثقة )

نجاشی هم از او تعریف و تمجید فراوان می کند .

تشکر :Gol:

با عرض سلام و ادب

ابو محمد حسن بن موسی بن حسن نوبختی، از ناموران خاندان نوبختی است که منابع شیعه وی را توثیق کرده اند. چهل و چهار اثر برای او نام برده اند که یکی از مهمترین آنها همین فرق الشیعه است.

فرق الشیعه با پیگری روندی تاریخی از ظهور آغازین فرقه ها، ظهور تشیع و سپس شکل گرفتن فرقه های مختلف شیعی و بروز انشعابها در جامعه در هر یک از مراحل تاریخی نام می برد و از این نظر دارای ارزشی تاریخی است، هرچند در بیان جزئیات، استنادهای تاریخی کمتری دارد.

ما در مورد هیچ کتابی جز قرآن کریم نمی توانیم بطور قطعی و کلی حکم به صحت تمام مطالبش کنیم و فرق الشیعه هم از این حکم مستثناء نمی باشد.این کتاب یکی از منابع اصلی شناخت فرقه های شیعی در زمان حیات امامان شیعه به حساب آمده است.

سلام

مقداد;456248 نوشت:
ما در مورد هیچ کتابی جز قرآن کریم نمی توانیم بطور قطعی و کلی حکم به صحت تمام مطالبش کنیم

البته منظور من این نبود که به طور قطع هر آنچه در این کتاب آمده است را تایید کنید ، بلکه آیا به عنوان یک منبع معتبر تاریخی و علمی می توان به آن استناد نمود ؟

من چند تا سوال از متن این کتاب داشتم ، خواستم ببینم آیا اصلا کتاب در نزد شیعه معتبر هست یا نه ؟ و میشه بهش استناد کرد یا نه ؟

dead man;456631 نوشت:
سلام

البته منظور من این نبود که به طور قطع هر آنچه در این کتاب آمده است را تایید کنید ، بلکه آیا به عنوان یک منبع معتبر تاریخی و علمی می توان به آن استناد نمود ؟

من چند تا سوال از متن این کتاب داشتم ، خواستم ببینم آیا اصلا کتاب در نزد شیعه معتبر هست یا نه ؟ و میشه بهش استناد کرد یا نه ؟

با عرض سلام و ادب

همانگونه که عرض شد این کتاب یکی از منابع اصلی شناخت فرقه های شیعی در زمان حیات امامان شیعه به حساب آمده است که مورد مراجعه و استناد محققان قرار می گیرد.

با تشکر از توضیحات خوبتون . :Gol:

در این کتاب از وجود مهدی های فراوانی سخن گفته شده است ، به گونه ای که حضرت علی ، محمد بن الحنفیه ، فرزند او ، امام جعفر صادق ، امام موسی کاظم و حضرت حسن عسکری به عنوان مهدی موعود معرفی شده اند .

به عبارت دیگر طبق این کتاب ، شیعیان در هر دوره پس از مرگ امامی ، او را به عنوان امام زمانی که در آینده ظهور می کند معرفی می کردند . آیا این مطلب صحیح است ؟

و دیگر اینکه در این کتاب از عبدالله بن سبا و فرقه سبئیه یاد شده است . آیا این قول معتبر است ؟

dead man;456653 نوشت:
با تشکر از توضیحات خوبتون . :Gol:

در این کتاب از وجود مهدی های فراوانی سخن گفته شده است ، به گونه ای که حضرت علی ، محمد بن الحنفیه ، فرزند او ، امام جعفر صادق ، امام موسی کاظم و حضرت حسن عسکری به عنوان مهدی موعود معرفی شده اند .

به عبارت دیگر طبق این کتاب ، شیعیان در هر دوره پس از مرگ امامی ، او را به عنوان امام زمانی که در آینده ظهور می کند معرفی می کردند . آیا این مطلب صحیح است ؟

با عرض سلام و ادب

از جمله مطالبی که در طول تاریخ پیرامون موضوع مهدویت مطرح بوده است،تعیین مصداق مهدی موعود بوده است.به همین دلیل در دورانهای مختلف افراد متعددی از سوی گروههایی با انگیزه های متعدد بعنوان مهدی موعود معرفی می شدند.در بین پیروان ائمه(ع) هم مواردی وجود دارد که برخی از شیعیان امام زمان خود را بعنوان مهدی مورد نظر می پنداشتند که این مطلب از سوی ائمه(ع) رد و به تناسب ظرفیت افراد اوصاف و ویژگی های مهدی موعود بیان می شد.شیعیان به علت محنتهایی که گرفتار آنها بودند و نیز کینه ای که از دشمنان در دل داشتند، پیوسته مشتاق دولت آل محمد(ص) بوده و خود را به این آرزو امیدوار نگاه می داشتند و از این رو بود که پیوسته از قائم سؤال می کردند و برخی می گفتند امام بعد، قائم است. »

عبدالعظیم حسنی می گوید:

به امام جواد(ع) عرض کردم:

امیدوارم قائم اهل بیت(علیهم السلام) که زمین را پر از عدالت می کند، همانطور که از ستم پر شده است، شما باشید، فرمود:

هر یک از ما قائم به امر خدای عز و جل می باشیم و همه ما مردم را به دین خدا دعوت می نماییم; ولی قائمی که خداوند به وسیله او زمین را کفر پاک می کند و آن را از عدالت پر می نماید، کسی است که زمان ولادتش بر مردم مخفی است و از میان ایشان غایب می شود و حرام است بردن نامش. او همنام پیامبر(ص) است.

از جمله فرقه هایی که قائل به مهدویت امام عصر خود بودند،فرقه عسکریه است.فرقه عسکریه به مهدویت امام حسن عسکری علیه السلام معتقد شدند. بدین معنا که او قائم (مهدی) است و اکنون در حالت غیبت به سر می برد و بعداً ظاهر خواهد شد تا جهان را از عدل و داد پر کند.

در این بین برخی از شیعیان هم به انگیزه های نادرست چنین عقایدی را مطرح می کردند.بعنوان مثال فرقه واقفیه که به مهدویت امام موسی کاظم علیه السلام معتقدند، بر آن حضرت متوقف شدند و در انتظار او نشستند. البته، منظور آنان از مهدی، مفهوم نجات بخشی آن بود که وانمود کردند او نمرده و ظهور خواهد کرد. این گروه از واقفیه را «ممطوریه» و «موسویه» یا «موسائیه» هم گفته اند. اینان معتقدند امام موسی کاظم علیه السلام همان مهدی قائم است و غایب شده است.

بنیانگذاران واقفیه سه نفر به نامهای; علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی ازوکلاء امام کاظم(ع) بودند و اموال فراوانی که مربوط به آن حضرت بود را دراختیار داشتند. آنان به جهت تصاحب این اموال ادعا کردند که موسی بن جعفر(ع)زنده و غایب است. چرا که در صورت اقرار به امامت حضرت رضا(ع) ناچار بودند آن اموال را تحویل ایشان دهند. از این روی نه تنها اموال را غصب کردند بلکه ازاین امکانات جهت فریب دادن شیعیان دیگر مانند; حمزه بن بزیع، ابن مکاری، کرام خثعمی و دیگران استفاده کردند.

بنابراین اعتقاد به مهدی بودن برخی از امامان(ع) از مسلمات است که بنابر دلایل متعددی عده ای امام زمان خود را مهدی موعود می پنداشتند.البته اینگونه نبود که همه شیعیان و درباره همه امامان چنین اعتقادی داشتند.

dead man;456653 نوشت:
با تشکر از توضیحات خوبتون . :Gol:

و دیگر اینکه در این کتاب از عبدالله بن سبا و فرقه سبئیه یاد شده است . آیا این قول معتبر است ؟

با عرض سلام و ادب

پرداختن به اين شخصيت نيازمند ارائه مباحث مفصل و طولاني است،بنده به اختصار مطالبي خدمت شما عرض مي كنم:


تفکر شیعى از دوران رسالت آغاز شده و در نخستین روزهاى پس از رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله درباره مسئله خلافت و امامت، به صورت یک مذهب خاص اعتقادى در جهان اسلام ظاهر گردید. ولى در برخى از کتب تاریخ و ملل و نحل، تاریخ و پیدایش مذهب شیعه، در زمان خلافت عثمان بن عفان دانسته شده، و پدیدآورنده آن، عبد الله بن سبا به شمار آمده است.


اساس این نظریه به فردى به نام سیف بن عمر در قرن دوم هجرى باز مى‏گردد، و پس از وى برخى از متاخرین از نویسندگان اهل سنت و مستشرقین آن را ترویج کرده‏اند و حاصل آن این است: از تشیع در زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله و خلافت‏شیخین نشان و اثرى نبود، تا آنکه در زمان خلیفه سوم فردى به نام عبد الله بن سبا که در آغاز یهودى بود و سپس اظهار اسلام نمود، مسلمانان را به بیعت‏با على بن ابى طالب علیه‏السلام دعوت کرد، و شایسته‏تر بودن او را به امر خلافت مطرح ساخت، و عده‏اى از مسلمانان نیز از او پیروى کردند و به نام «شیعه على‏» نامیده شدند.


طبرى درباره این توهّم ساختگى مى نویسد:


«یک یهودى به نام عبدالله بن سبا (ابن سوداء) در صنعا، در زمان عثمان اظهار مسلمانى کرد و در بین مسلمانان نفوذ نمود و شروع به رفت و آمد در شهرها و مراکز مسلمانان همچون شام، کوفه، بصره ومصر کرده و بشارت مى داد که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) هم مانند عیسى بن مریم باز خواهد گشت و على(علیه السلام) وصىّ محمد(صلى الله علیه وآله) است، آنگونه که هر پیامبر را جانشینى است. و على خاتم اوصیاست، آن سان که حضرت محمد خاتم پیامبران است و عثمان حق این وصىّ را غصب کرده و در حق او ستم نموده است، پس باید با او مبارزه کرد تا حق به حقدار برسد. عبدالله بن سبا دعوتگران خود را در مناطق اسلامى پخش کرد و به آنان گفت که امر به معروف و نهى از منکر کنند و از فرمانروایان انتقاد کنند.

گروه هایى از مسلمانان به او گرویدند که از صحابه بزرگوار یا تابعین شایسته بودند، مثل ابوذر، عمار یاسر، محمد بن حذیفه، عبدالرحمن بن عدیس، محمد بن ابى بکر، صعصعة بن صوحان، مالک اشتر و مسلمانان نیکو وشایسته دیگر. پیروان او در اجراى نقشه پیشواى خود، مردم را بر ضدّ حاکمان مى شوراندند ونامه هایى در نکوهش از فرمانروایان نوشته به شهرهاى دیگر مى فرستادند. در نتیجه، عده اى از مسلمانان با تحریک آنان قیام کردند و به مدینه آمدند و عثمان را در خانه اش محاصره کرده و کشتند. همه این ها با رهبرى و اقدام پیروان عبدالله بن سبا بود. مسلمانان با على(علیه السلام) بیعت کردند، طلحه و زبیر بیعت را شکسته به بصره رفتند. پیروان ابن سبا چون دیدند سران دو سپاه در حال تفاهمند و اگر تفاهمى صورت گیرد، آنان را به خاطر خون عثمان پیگیرى خواهند کرد، شبانه گرد آمدند و تصمیم گرفتند که میان دو سپاه نفوذ کنند و بى آنکه کسى بفهمد، جنگ را بر افروزند . آنان در اجراى این نقشه موفق شدند و پیش از آنکه دو لشکر متخاصم بفهمند، سیاستمداران دو جبهه را نسبت به یکدیگر بد بین کرده و به جان هم انداختند. جنگ بصره اینگونه رخ داد بى آنکه سران دو سپاه، نظر یا علمى داشته باشند»


نقد مطلب طبري:


1- داستانى را که طبرى آورده است، با چشم پوشى از ناشناخته هایى که در سند آن است، به افسانه و خرافات شبیه تر است; زیرا باور کردنى نیست که یک یهودى در زمان خلافت عثمان از صنعاء بیاید و مسلمان شود و بزرگان صحابه و تابعین را بفریبد و همه جا بگردد و هسته هاى ضدّ عثمان تشکیل دهد و آنان را به مدینه آورده و بر ضدّ خلافت اسلامى بشوراند، آنگاه در برابر دیدگان صحابه و تابعین به خانه خلیفه یورش آورند و او را به قتل برسانند. عقل این را نمى پذیرد، هرچند آماده پذیرفتن پدیده هاى عجیب و غریب باشد!این قصّه کرامت مسلمانان و صحابه و تابعین را نیز زیر سؤال مى برد و آنان را به صورت گروهى ساده ترسیم مى کند که فریب یک یهودى نیرنگ باز را که تظاهر به مسلمانى مى کند بخورند، بى آنکه او را بشناسند، در حالى که میان مسلمانان، بزرگان و آگاهان و اندیشمندان حضور داشتند.


2- بررسى سیره عثمان و معاویه نشان مى دهد که آنان هرگز اجازه نمى دادند که مخالفانشان در مناطق اسلامى بگردند و تبلیغات علیه آنان انجام دهند. گواه این نکته این است که :


الف : چون ابوذر با عثمان مخالفت کرد، او را از مدینه به ربذه تبعید نمود، زیرا که در مورد تقسیم غنایم و بیت المال میان عمو زادگانش، به عثمان اعتراض کرد.


ب : عثمان، عمار یاسر را چنان زد که فتق او پاره شد و عوامل عثمان یکى از دنده هاى او را شکستند. و حوادث دیگرى که علیه مخالفان خلافت و معترضان پیش آمد و از وطن خود تبعید شدند.


3- این افسانه تنها به یک راوی به نام سیف بن عمر بر می گردد. طبری در تاریخ خود از دو کتاب او به نامهای ( الفتوح الکبیره و الرده) و (الجمل و مسیره عائشه و علی ) استفاده می کند. اما سخن علما درباره سیف بن عمر: بسیاری از علما و محدثان اهل سنت در کتب خود، احادیث منقول از سیف بن عمر را رد کرده اند که از آن جمله اند:


-یحیی بن معین (متوفای 233 هجری)


- ابو داوود (متوفای 275 هجری)


- نسائی صاحب صحیح (متوفای 303 هجری)


- ابن حاتم (متوفای 327 هجری)


- ابن عدی (متوفای 365 هجری)


- حاکم (متوفای 405 هجری)


- خطیب بغدادی ( متوفای 406 هجری)


- ابن عبدالبر (متوفای 463 هجری)


- ابن حجر (متوفای 852 هجری)


- صفی الدین (متوفای 923 هجری)


4- در واقع ماجرای عبدالله بن سبا یک قسمت از دروغ پردازیهای مخالفان علیه شیعه است. طه حسین نویسنده مصری در این خصوص می گوید: «ابن سنا شخصیتی است که دشمنان شیعه برای شیعه ساخته اند و وجود خارجی نداشته است.» بدون شک هدف این حرکت بدنام کردن عقاید شیعه است چرا که دشمنان آنها راهی جز ربط دادن این عقاید به ریشه ای یهودی نیافتند که قهرمان آن شخصیتی تخیلی بنام عبدالله بن سبا است و سپس تمام گناهان را به عهده او و کسانی که از طرف او آمدند گذاشتند.


براي مطالعه بيشتر پيرامون اين شخصيت مي توانيد به كتاب «عبدالله بن سبا»تأليف علامه عسگري مراجعه فرمایید.

پرسش:
کتاب فرق الشیعه اثر ابو محمد نوبختی تا چه حد معتبر و قابل اعتماد است ؟

پاسخ:
با عرض سلام و ادب
ابو محمد حسن بن موسی بن حسن نوبختی، از ناموران خاندان نوبختی است که منابع شیعه وی را توثیق کرده اند. چهل و چهار اثر برای او نام برده اند که یکی از مهمترین آنها همین فرق الشیعه است.
فرق الشیعه با پیگری روندی تاریخی از ظهور آغازین فرقه ها، ظهور تشیع و سپس شکل گرفتن فرقه های مختلف شیعی و بروز انشعابها در جامعه در هر یک از مراحل تاریخی نام می برد و از این نظر دارای ارزشی تاریخی است، هرچند در بیان جزئیات، استنادهای تاریخی کمتری دارد.
ما در مورد هیچ کتابی جز قرآن کریم نمی توانیم بطور قطعی و کلی حکم به صحت تمام مطالبش کنیم و فرق الشیعه هم از این حکم مستثناء نمی باشد.این کتاب یکی از منابع اصلی شناخت فرقه های شیعی در زمان حیات امامان شیعه به حساب آمده است.

پرسش:
در کتاب فرق الشیعه نوبختی از وجود مهدی های فراوانی سخن گفته شده است ،بگونه ای که شیعیان در هر دوره پس از مرگ امامی ، او را به عنوان امام زمانی که در آینده ظهور می کند معرفی می کردند . آیا این مطلب صحیح است ؟

پاسخ:
از جمله مطالبی که در طول تاریخ پیرامون موضوع مهدویت مطرح بوده است،تعیین مصداق مهدی موعود بوده است.به همین دلیل در دورانهای مختلف افراد متعددی از سوی گروههایی با انگیزه های متعدد بعنوان مهدی موعود معرفی می شدند.در بین پیروان ائمه(ع) هم مواردی وجود دارد که برخی از شیعیان امام زمان خود را بعنوان مهدی مورد نظر می پنداشتند که این مطلب از سوی ائمه(ع) رد و به تناسب ظرفیت افراد اوصاف و ویژگی های مهدی موعود بیان می شد.شیعیان به علت محنتهایی که گرفتار آنها بودند و نیز کینه ای که از دشمنان در دل داشتند، پیوسته مشتاق دولت آل محمد(ص) بوده و خود را به این آرزو امیدوار نگاه می داشتند و از این رو بود که پیوسته از قائم سؤال می کردند و برخی می گفتند امام بعد، قائم است. »

عبدالعظیم حسنی می گوید:

به امام جواد(ع) عرض کردم:

امیدوارم قائم اهل بیت(علیهم السلام) که زمین را پر از عدالت می کند، همانطور که از ستم پر شده است، شما باشید، فرمود:

هر یک از ما قائم به امر خدای عز و جل می باشیم و همه ما مردم را به دین خدا دعوت می نماییم; ولی قائمی که خداوند به وسیله او زمین را کفر پاک می کند و آن را از عدالت پر می نماید، کسی است که زمان ولادتش بر مردم مخفی است و از میان ایشان غایب می شود و حرام است بردن نامش. او همنام پیامبر(ص) است.

از جمله فرقه هایی که قائل به مهدویت امام عصر خود بودند،فرقه عسکریه است.فرقه عسکریه به مهدویت امام حسن عسکری علیه السلام معتقد شدند. بدین معنا که او قائم (مهدی) است و اکنون در حالت غیبت به سر می برد و بعداً ظاهر خواهد شد تا جهان را از عدل و داد پر کند.

در این بین برخی از شیعیان هم به انگیزه های نادرست چنین عقایدی را مطرح می کردند.بعنوان مثال فرقه واقفیه که به مهدویت امام موسی کاظم علیه السلام معتقدند، بر آن حضرت متوقف شدند و در انتظار او نشستند. البته، منظور آنان از مهدی، مفهوم نجات بخشی آن بود که وانمود کردند او نمرده و ظهور خواهد کرد. این گروه از واقفیه را «ممطوریه» و «موسویه» یا «موسائیه» هم گفته اند. اینان معتقدند امام موسی کاظم علیه السلام همان مهدی قائم است و غایب شده است.

بنیانگذاران واقفیه سه نفر به نامهای; علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی ازوکلاء امام کاظم(ع) بودند و اموال فراوانی که مربوط به آن حضرت بود را دراختیار داشتند. آنان به جهت تصاحب این اموال ادعا کردند که موسی بن جعفر(ع)زنده و غایب است. چرا که در صورت اقرار به امامت حضرت رضا(ع) ناچار بودند آن اموال را تحویل ایشان دهند. از این روی نه تنها اموال را غصب کردند بلکه ازاین امکانات جهت فریب دادن شیعیان دیگر مانند; حمزه بن بزیع، ابن مکاری، کرام خثعمی و دیگران استفاده کردند.

بنابراین اعتقاد به مهدی بودن برخی از امامان(ع) از مسلمات است که بنابر دلایل متعددی عده ای امام زمان خود را مهدی موعود می پنداشتند.البته اینگونه نبود که همه شیعیان و درباره همه امامان چنین اعتقادی داشتند.

پرسش:
در کتاب فرق الشیعه نوبختی از عبدالله بن سبا و فرقه سبئیه یاد شده است. آیا این قول معتبر است؟

پاسخ:
تفکر شیعى از دوران رسالت آغاز شده و در نخستین روزهاى پس از رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله درباره مسئله خلافت و امامت، به صورت یک مذهب خاص اعتقادى در جهان اسلام ظاهر گردید. ولى در برخى از کتب تاریخ و ملل و نحل، تاریخ و پیدایش مذهب شیعه، در زمان خلافت عثمان بن عفان دانسته شده، و پدیدآورنده آن، عبد الله بن سبا به شمار آمده است.

اساس این نظریه به فردى به نام سیف بن عمر در قرن دوم هجرى باز مى‏گردد، و پس از وى برخى از متاخرین از نویسندگان اهل سنت و مستشرقین آن را ترویج کرده‏اند و حاصل آن این است: از تشیع در زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله و خلافت‏شیخین نشان و اثرى نبود، تا آنکه در زمان خلیفه سوم فردى به نام عبد الله بن سبا که در آغاز یهودى بود و سپس اظهار اسلام نمود، مسلمانان را به بیعت‏با على بن ابى طالب علیه‏السلام دعوت کرد، و شایسته‏تر بودن او را به امر خلافت مطرح ساخت، و عده‏اى از مسلمانان نیز از او پیروى کردند و به نام «شیعه على‏» نامیده شدند.

طبرى درباره این توهّم ساختگى مى نویسد:

«یک یهودى به نام عبدالله بن سبا (ابن سوداء) در صنعا، در زمان عثمان اظهار مسلمانى کرد و در بین مسلمانان نفوذ نمود و شروع به رفت و آمد در شهرها و مراکز مسلمانان همچون شام، کوفه، بصره ومصر کرده و بشارت مى داد که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) هم مانند عیسى بن مریم باز خواهد گشت و على(علیه السلام) وصىّ محمد(صلى الله علیه وآله) است، آنگونه که هر پیامبر را جانشینى است. و على خاتم اوصیاست، آن سان که حضرت محمد خاتم پیامبران است و عثمان حق این وصىّ را غصب کرده و در حق او ستم نموده است، پس باید با او مبارزه کرد تا حق به حقدار برسد. عبدالله بن سبا دعوتگران خود را در مناطق اسلامى پخش کرد و به آنان گفت که امر به معروف و نهى از منکر کنند و از فرمانروایان انتقاد کنند.

گروه هایى از مسلمانان به او گرویدند که از صحابه بزرگوار یا تابعین شایسته بودند، مثل ابوذر، عمار یاسر، محمد بن حذیفه، عبدالرحمن بن عدیس، محمد بن ابى بکر، صعصعة بن صوحان، مالک اشتر و مسلمانان نیکو وشایسته دیگر. پیروان او در اجراى نقشه پیشواى خود، مردم را بر ضدّ حاکمان مى شوراندند ونامه هایى در نکوهش از فرمانروایان نوشته به شهرهاى دیگر مى فرستادند. در نتیجه، عده اى از مسلمانان با تحریک آنان قیام کردند و به مدینه آمدند و عثمان را در خانه اش محاصره کرده و کشتند. همه این ها با رهبرى و اقدام پیروان عبدالله بن سبا بود. مسلمانان با على(علیه السلام) بیعت کردند، طلحه و زبیر بیعت را شکسته به بصره رفتند. پیروان ابن سبا چون دیدند سران دو سپاه در حال تفاهمند و اگر تفاهمى صورت گیرد، آنان را به خاطر خون عثمان پیگیرى خواهند کرد، شبانه گرد آمدند و تصمیم گرفتند که میان دو سپاه نفوذ کنند و بى آنکه کسى بفهمد، جنگ را بر افروزند . آنان در اجراى این نقشه موفق شدند و پیش از آنکه دو لشکر متخاصم بفهمند، سیاستمداران دو جبهه را نسبت به یکدیگر بد بین کرده و به جان هم انداختند. جنگ بصره اینگونه رخ داد بى آنکه سران دو سپاه، نظر یا علمى داشته باشند»

نقد مطلب طبري:

1- داستانى را که طبرى آورده است، با چشم پوشى از ناشناخته هایى که در سند آن است، به افسانه و خرافات شبیه تر است; زیرا باور کردنى نیست که یک یهودى در زمان خلافت عثمان از صنعاء بیاید و مسلمان شود و بزرگان صحابه و تابعین را بفریبد و همه جا بگردد و هسته هاى ضدّ عثمان تشکیل دهد و آنان را به مدینه آورده و بر ضدّ خلافت اسلامى بشوراند، آنگاه در برابر دیدگان صحابه و تابعین به خانه خلیفه یورش آورند و او را به قتل برسانند. عقل این را نمى پذیرد، هرچند آماده پذیرفتن پدیده هاى عجیب و غریب باشد!این قصّه کرامت مسلمانان و صحابه و تابعین را نیز زیر سؤال مى برد و آنان را به صورت گروهى ساده ترسیم مى کند که فریب یک یهودى نیرنگ باز را که تظاهر به مسلمانى مى کند بخورند، بى آنکه او را بشناسند، در حالى که میان مسلمانان، بزرگان و آگاهان و اندیشمندان حضور داشتند.

2- بررسى سیره عثمان و معاویه نشان مى دهد که آنان هرگز اجازه نمى دادند که مخالفانشان در مناطق اسلامى بگردند و تبلیغات علیه آنان انجام دهند. گواه این نکته این است که :

الف : چون ابوذر با عثمان مخالفت کرد، او را از مدینه به ربذه تبعید نمود، زیرا که در مورد تقسیم غنایم و بیت المال میان عمو زادگانش، به عثمان اعتراض کرد.

ب : عثمان، عمار یاسر را چنان زد که فتق او پاره شد و عوامل عثمان یکى از دنده هاى او را شکستند. و حوادث دیگرى که علیه مخالفان خلافت و معترضان پیش آمد و از وطن خود تبعید شدند.

3- این افسانه تنها به یک راوی به نام سیف بن عمر بر می گردد. طبری در تاریخ خود از دو کتاب او به نامهای ( الفتوح الکبیره و الرده) و (الجمل و مسیره عائشه و علی ) استفاده می کند. اما سخن علما درباره سیف بن عمر: بسیاری از علما و محدثان اهل سنت در کتب خود، احادیث منقول از سیف بن عمر را رد کرده اند که از آن جمله اند:
-یحیی بن معین (متوفای 233 هجری)
- ابو داوود (متوفای 275 هجری)
- نسائی صاحب صحیح (متوفای 303 هجری)
- ابن حاتم (متوفای 327 هجری)
- ابن عدی (متوفای 365 هجری)
- حاکم (متوفای 405 هجری)
- خطیب بغدادی ( متوفای 406 هجری)
- ابن عبدالبر (متوفای 463 هجری)
- ابن حجر (متوفای 852 هجری)
- صفی الدین (متوفای 923 هجری)

4- در واقع ماجرای عبدالله بن سبا یک قسمت از دروغ پردازیهای مخالفان علیه شیعه است. طه حسین نویسنده مصری در این خصوص می گوید: «ابن سنا شخصیتی است که دشمنان شیعه برای شیعه ساخته اند و وجود خارجی نداشته است.» بدون شک هدف این حرکت بدنام کردن عقاید شیعه است چرا که دشمنان آنها راهی جز ربط دادن این عقاید به ریشه ای یهودی نیافتند که قهرمان آن شخصیتی تخیلی بنام عبدالله بن سبا است و سپس تمام گناهان را به عهده او و کسانی که از طرف او آمدند گذاشتند.

براي مطالعه بيشتر پيرامون اين شخصيت مي توانيد به كتاب «عبدالله بن سبا»تأليف علامه عسگري مراجعه فرمایید.

موضوع قفل شده است