این چه خدایی است؟!

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
این چه خدایی است؟!

پریشب رفته بودم احیا تو مسجد محله مون.حاج اقایی داشت سخنرانی می کرد.می خواست ستاریت خدا را بگه زد رحمانیت و ... رو له کرد! می گفت: « در زمان موسی علیه السلام چهل سال خشکسالی شد! هفتاد هزار نفر جمع شدند دعا کنند که باران بیاد.خدا به موسی گفت من دعاتونو مستجاب نمی کنم چون بین شما یه گناهکار هست!!!»
واقعا خدایی که دعای هفتاد هزار نفر رو به خاطر یه گنهکار مستجاب نمی کنه و چهل سال بارون نمیاد(!!!) چرا رفته خدا شده؟!!!
حاج آقا در ادامه افاضاتشون فرمودند گناه اون شخص سخن چینی بوده!! یعنی گناهی که تقریبا همه مردم ما بهش مبتلایند!

آقایان روحانی! واقعا این حرف ها مردم را به سوی خدا جذب می کند یا فراری می دهد؟!
چگونه می توان این گونه احادیث را توجیه کرد؟!
شصت و نه هزار و نهصد و نود و نه نفر آدم بی گناه کشک! باید از تشنگی بمیرن.چرا؟ چون یه نفر هست که گناه سخن چینی بر گردن دارد!!!!!
با اجازتون می خواستم بگم من به همچین خدایی اعتقاد ندارم.

با نام الله





کارشناس بحث: استاد اندیشمند

با سلام خدمت شما بزرگوار

متاسفانه یک عیبی که ما داریم این است که فوری و بدون هیچ تحقیقی زود قضاوت میکنیم و به ابعاد یک مسئله به صورت کامل نظر نمی اندازیم.این روایت به این صورت نقل شده که:

و روي أن موسى ع استسقى لبني إسرائيل حين أصابهم قحط فأوحى الله تعالى إليه أني لا أستجيب لك و لا لمن معك و فيكم نمام قد أصر على النميمة فقال موسى ع يا رب من هو حتى نخرجه من بيننا فقال يا موسى أنهاكم عن النميمة و أكون نماما فتابوا بأجمعهم فسقوا.[1]

هنگامى كه قحطى قوم بنى اسرائيل را فرا گرفت، موسى براى طلب باران مناجات كرد. خداوند به موسى وحى فرمود: من دعاى تو و كسانى كه با تو هستند اجابت نمى‏كنم. چون در ميان شما سخن چينانى هستند كه كارشان هميشه سخن چينى است. موسى عرض كرد:
خداوندا، آن شخص كيست؟ معرفى كن تا از ميان خود بيرون كنيم. خداوند فرمود: اى موسى، مگر مى‏شود من شما را از سخن چينى منع كنم و خودم سخن چين باشم؟ پس بگو همه اينهايى كه در مصلا هستند توبه كنند، تا من با باران آنها را سيراب كنم

بنا بر جستجویی که بنده کردم این حدیث در کتب زیر نقل شده است:

بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏72، ص: 268 ، منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى) ؛ ج‏7 ؛ ص205 ، كشف الريبة ؛ ؛ ص42 که بحارالانوار و کشف الریبه بدون سند روایت کرده اند و در منهاج نیز راوی آن کعب الاحبار ذکر شده است که از لحاظ سندی این روایت مورد خدشه می باشد(طبق این نقل ها)

متن روایت نیز اینگونه نیست که به خاطر شخص سخن چین ، چهل سال باران نیامده باشد بلکه عدم استجابت دعا مربوط به همان مجلس طلب باران است.

روایت خود گویای این مطلب است که خداوند میخواست آن شخص به اشتباه خود پی ببرد و توبه کند که با توبه او سبب عدم نزول باران رفع شد.

سخن آخر اینکه جهان هستی جهانی است که بر اساس اسباب و مسببات است و اعمال و کردار انسان ها اثرات وضعی دارد و ممکن است این اثرات بر سایرین نیز تاثیر گذار باشد همانطور که بالعکس آن نیز ممکن است که خداوند به خاطر یک شخص دعای بسیاری را مستجاب کند.

سعيد بن مسيب از فقهاى بزرگ مدينه و مورد مدح حضرت سجاد و حضرت موسى بن جعفر (عليهما السلام) است مى گويد : در مدينه قحطى و كم بارانى شد ، مردم به نماز و دعا رفتند ; من هم با آنان همراه شدم ولى آن جمع را لايق استجابت نديدم ، غلام سياهى را مشاهده كردم كه در كنار تپه اى سر به خاك نهاده دعا مى كند ، دعايش مستجاب شد و باران فراوانى باريد . دنبالش رفتم ديدم وارد خانه حضرت زين العابدين شد ، او را از حضرت خواستم . فرمود : همه غلامان من بيايند ، چون آمدند منظور نظرم را در ميان آنان نديدم . گفتم : آن كه من مى خواهم ميان اينان نيست . گفتند : تنها غلامى كه باقى مانده غلام اصطبل است . امام فرمود : او را هم بياوريد . چون آوردند همان بود كه من مى خواستم . حضرت فرمود : اى غلام ! تو را به سعيد بخشيدم . غلام سخت گريست و گفت : سعيد مرا از زين العابدين جدا مكن . چون ديدم سخت گريه مى كند او را رها كردم و از خانه امام بيرون رفتم . پس از رفتن من به خاطر فاش شدن سرّش و برملا گشتن رازش سر به سجده مى گذارد و لقاى حق را درخواست مى كند و همان لحظه به خواسته اش مى رسد . امام دنبال من فرستاد كه به تشييع جنازه غلام حاضر شو ![2]

[1] بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏72، ص: 268
[2] به نقل از کتاب عبرت آموز ، نوشته استاد حسین انصاریان

امان از جهنم;374311 نوشت:
شصت و نه هزار و نهصد و نود و نه نفر آدم بی گناه کشک! باید از تشنگی بمیرن.چرا؟ چون یه نفر هست که گناه سخن چینی بر گردن دارد!!!!!


اندیشمند;377271 نوشت:
غلام سياهى را مشاهده كردم كه در كنار تپه اى سر به خاك نهاده دعا مى كند ، دعايش مستجاب شد و باران فراوانى باريد

هــــــــــــــمگی ملک ســـــــــــلیمان به یکی مور ببخشد
بدهد هـــــــــــــــــر دو جهـــــــــــــــــان را و دلی را نرماند

دل من گرد جهان گشت و نیابیـــــــد مثالش

به که ماند به که ماند به که ماند به که ماند
موضوع قفل شده است