آیا کسی که به عدالت خدا شک کند کافر است؟

تب‌های اولیه

43 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا کسی که به عدالت خدا شک کند کافر است؟

آیا کسی که بعدالت خدا شک کند کافر است؟

برچسب: 


با نام و یاد دوست

کارشناس: اسراء



خیر، شک در عدالت خدا موجب کفر نیست البته بر هر مومنی لازم است اعتقادات خود را استحکام بخشد و شک شبهات در عقاید را با تحقیق و پیگیری بر طرف نماید .

تشکر و آیا شک در معاد موجب کفر می شود؟ و اینکه آیا کسی که درحال شک بخدا بمیرد مسلمان مرده و محشور میگردد؟

antiuwamism;351488 نوشت:
تشکر و آیا شک در معاد موجب کفر می شود؟ و اینکه آیا کسی که درحال شک بخدا بمیرد مسلمان مرده و محشور میگردد؟

با سلام
اگر شخصی با اینکه ایمان به خدا و اصول اعتقادی اسلام اورده ولی باز شک بر او عارض می شود، این شک در عقاید موجب کفرنیست . بلکه این شک بر مومنین زیادی عارض میشود و رفع میشود،و بسیاری از مومنین عادی ایمان مستودع دارند .انچه موجب کفر است اعتقاد بر خلاف عقاید اسلام یا حالتی است که نتیجه ی شکی است که موجب رفع اعتقاد و بی ایمانی به عقاید اسلام است (که البته این دیگر شک نیست )،و کسی که با این حال بمیرد اگر در کنار این اعتقاد سست ،بدنبال تحقیق و تفحص از یافتن حق یا رفع شک و رسیدن به یقین بوده معذور است و اگر بی تفاوت به ان و معتقد بخلاف اسلام باشد کافر است

antiuwamism;351488 نوشت:
تشکر و آیا شک در معاد موجب کفر می شود؟ و اینکه آیا کسی که درحال شک بخدا بمیرد مسلمان مرده و محشور میگردد؟

[=book antiqua]سلام علیکم
گاهی گفته می شود آیا شک کفر است؟ پاسخ داده می شود: صرف شک کفر نیست.
گاهی سؤال می شود: آیا شک موجب کفر است؟ یعنی در ادامه، به کفر ختم می شود؟
پاسخ این است که اگر شک باعث شود فرد بدنبال تحقیق باشد، موجب کفر که نمی شود بماند بلکه باعث یقین می گردد.
ولی اگر بدنبال تحقیق نباشد بلکه این شک را دلیلی بر این بداند که جلوی خود را باز ببیند آن وقت این شک او را کفر می رساند.
این گونه از شکهایی که باعث کفر می شود اصلا با هجوم هوسها شکل می گیرد و چون اعتقاد به معاد را مانع هوسرانیهای خود می پندارد ترجیح می دهد به شبهات مربوط به معاد فرصت دهد تا در ذهنش جولان دهند و او به این وسیله جلوی خودش را باز ببیند.
قرآن می فرماید:
أَ يحَْسَبُ الْانسَانُ أَلَّن نجَّْمَعَ عِظَامَهُ؛ بَلىَ‏ قَادِرِينَ عَلىَ أَن نُّسَوِّىَ بَنَانَهُ؛ بَلْ يُرِيدُ الْانسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ؛ يَسَْلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ.
آيا انسان مى‏پندارد كه هرگز استخوانهاى او را جمع نخواهيم كرد؟! آرى قادريم كه (حتّى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتّب كنيم! انسان شك در معاد ندارد) بلكه او مى‏خواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قيامت) در تمام عمر گناه كند! (از اين رو) مى‏پرسد: «قيامت كى خواهد بود»!

اسراء;351527 نوشت:
اگر شخصی با اینکه ایمان به خدا و اصول اعتقادی اسلام اورده ولی
تشکر از دو کارشناس عزیز. اما من دنبال جواب فقهی سوالم هستم همونطور که کارشناس اسرا درپی پاسخ به اون هستن.

خب حال اگر کسی منکر معاد بشه که مسلما کافره، منکر شدن چیست؟ الان اهل سنت منکر امامت هستند، پس چرا کافر نیستند؟

antiuwamism;350145 نوشت:
آیا کسی که بعدالت خدا شک کند کافر است؟

سلام
صرف شک موجب کفر نیست
والله الموفق

[=arial]بنام او
[=arial]
بگمانم اتفاقا اگر کسی نه فقط به عدالت خدا که به هرچیزی شک نماید کاربسیار خوبی هم انجام داده ..؟؟ چرا ؟؟
چون وقتی پای شک به میان میاد برای برطرف نمودنش هم که شده لاجرم باید پای تحقیق و پژوهش هم بوسط کشیده شود و در اینجاست که انسانها میتوانند با دنیای تازه و حتی عجیبی روبروشوند که تا قبل از آن احتمالا جور دیگری آنرا میدیدند { حتی اگر آن مورد شک با این تحقیق زود ازمیان برود } {حالا بگذریم ازاینکه بعضی ها بیان و بگویند شک به فلان و فلان هم خوب است یا بد است} که موضوع فعلا بر سر عدالت خالق است و شک به عدل او که چرا نظام هستی را به اینصورت خلق نموده :
خود منهم در مواقعی میپنداشتم خدا عادل نبوده و نیست و با این دید شروع کردم به تحقیق..
و حالا چرا میگفتم خدا عادل نیست .. چرا ؟؟
چون میدیدم که نظام هستی را به این شکل بسیار بد خلق نموده ..{البته بظاهر بد }
یکی شکار و دیگری شکارچی .. یکی گرسنه و دیگری سیر .. یکی دارا و دیگری ندار .. یکی ظالم و دیگری مظلوم ..
واگر یکنفر بخواهد پیدا شود و بگوید این کارها کارخدا نیست یا مثلا من نه مظلومم و نه ظالم .. پاسخ من تنها این خواهدشد که :
کمی بیشتر تحقیق کن ..
اگربازهم و درنتیجه به همین حرف خودش رسید که من نه ظالمم و نه مظلوم که البته نخواهد رسید آنوقت پاسخ من این خواهد بود که هنوز یا خودت را نشناختی یا قدرت خودت را و یا ..؟؟
و درنهایت یا معنای ظلم و مظلومیت را هنوز نمیدانیم که چیست ..؟؟
ظلم تنها این نیست که یک انسان ازدست ما ناراحت و ناراضی شود .. و بعد برای فرار بخواهیم بگوییم آیا ناراحتی و نارضایتی اش بحق بوده یا نبوده ؟؟

ظلم تنها به اینهم نیست که یک حیوان را برنجانیم .. و بعد در پاسخ به رنجش آن حیوان و در دفاع از خود بدیگران بگوییم رنجش آن حیوان آیا بحق بود یا ناحق میباشد ؟؟
فاصله بین حق و ناحق و اینکه بین چه کسانی یا چگونه محاسبه خواهدشد را هیچ بشری نمیتواند اندازه گیری نماید مگر خود خالق عدل و عدالت .. چرا ؟؟
چون ترازوی عدالت خدا آنقدر کامل و جامع و مدرن و حتی فوق پیشرفته میباشد که اگر انسانها هزاران سال روی ساخت مثل اون بخواهند کار نمایند احتمالا بازهم نخواهند توانست مثل آنرا درست نمایند .. چرا ؟؟
چون مبنای اندازه گیری او با ما فرق میکند ..
چون معیار اندازه گیری او باما فرق میکند ..
چون نحوه اندازه گیری او .. نوع اندازه گیریه او .. چگونگی اندازه گیری او .. وقت اندازه گیریه او .. و .. و همه آنچه که میخواهیم بشینیم و فکرش رانماییم تا بهش برسیم .. با نوع ما فرق مینماید و دقیقا اینجاست که هیچ نمیدانیم و مدعی میشویم خیلی میدانیم .. هیچ بلد نیستیم و مدعی میشویم خیلی کاربلدیم ..
به عدالت او نیز ایراد میگیریم که عادل نیستی ؟؟
نمیرویم ابتدا سوال کنیم چرا ؟؟ تحقیق نماییم چرا ؟؟ چرا چنین شد ؟؟
واقعا چرا ؟؟ چرا چنین شد یا چرا چنین میشود ..؟؟
{دراین مورد یک پرانتز باز نمودم که این چرا ها را توضیح دهم که مثلا من نگویم چرا زندگیه من اینهمه فقر و بدبختی و نکبت توش هست ؟؟ یا چرا من درکشوری زندگی میکنم که از بودن در آن راضی نیستم و چرا آن جوان یا شهروند یا انسان باید مثلا درآمریکا زندگی نماید اگر دنبال این چراها بروید شاید به نتایج جالبی برسید که احتمالا از درگیری خودتون با خودتون بشدت خواهدکاست چون حاوی اسرار بسیارعجیبی خواهندبود که ...}
بحث زیاد طولانی شد ببخشید..
فقط ختم کلامم و بدون هیچ توضیح اضافه ای که شاید اصلا مربوط به سوال سوال کننده هم نشد این جمله کوتاهست : شاید درراه تحقیق یا حین تحقیق مردن نوعی شهادت محسوب شود چرا که خالق و آفریدگار ما نیز خودش بزرگترین محقق بوده ، بزرگترین محقق و پژوهشگری که توانسته دنیایی چنین بزرگ و عجیب و بسیار تا بسیار مدرن و فوق پیشرفته را بنا نماید که انسانها درهر دوره اش بگویند این آخر راه علم است و ازاین جلوتر دیگه وجود نخواهدداشت..
بنابراین تا میتوانید تحقیق نمایید..{البته فضولی و سرک کشیدن درزندگیه مردم و همسایه و اقوام و همکار و دوست و ..غیره خیر بلکه تحقیق}

باسپاس..

[=arial]بنام او

ببخشید من نتوانستم با کلید نقل قول این متن را منعکس نمایم بنابراین کپی آنرا میگذارم..

antiuwamism

تشکر از دو کارشناس عزیز. اما من دنبال جواب فقهی سوالم هستم همونطور که کارشناس اسرا درپی پاسخ به اون هستن.

خب حال اگر کسی منکر معاد بشه که مسلما کافره، منکر شدن چیست؟ الان اهل سنت منکر امامت هستند، پس چرا کافر نیستند؟



[=arial]

ابتدا که پاسخ کارشناسان عزیز و محترم که درجای خود بسیار مهم خواهدبود اما ..
بگمانم هرکسی باید جواب اعمال خودش را بالاخره یکروز پس بدهد حالا بستگی دارد این فرد چرا منکر شده ؟؟ آیا امکانات جهت دسترسی به برطرف نمودن انکار خودش یا برطرف نمودن شبهات خودش را هم نداشته و کم کم ژن انکار جا برای جهش خودش پیدا نموده و درنهایت ..؟؟

و دوم هم که اهل سنت اگر امامت را قبول ندارند حداقل به امامان معصوم{ع} که توهین نمیکنند ؟؟ فقط امامت را یا یک روش یا راه یا فرهنگ و اعتقاد ما را میگویند اشتباه است خوب ماهم چیزهایی از آنان را ولی با احترام و بدون توهین به یکدیگر قبول نداریم و انسانها و خاصه مسلمانان هیچگاه نباید بخاطر اعتقادات ، خودشان راکافرخطاب نمایند..{البته اهل سنت جدا از وهابیون میباشند}

در آخر هم مرز بین کفر و ایمان شاید بسیار نامریی باشد و بلکه ما شیعیان نباید انسانها را بخاطر نوع دیدگاههایشان یا اعتقاداتی که بما ضربه نمیزنند کافر یا مسلمان بنامیم و بلکه شاید شیعه بتواند در سال حماسه سیاسی با تعاریف جدیدی از کفر و کافری حماسه ای سیاسی ایجاد نموده که تا به امروز نیز چنین حماسه ای بوقوع نپیوسته باشد ..


باسپاس.

antiuwamism;351568 نوشت:
تشکر از دو کارشناس عزیز. اما من دنبال جواب فقهی سوالم هستم همونطور که کارشناس اسرا درپی پاسخ به اون هستن.

خب حال اگر کسی منکر معاد بشه که مسلما کافره، منکر شدن چیست؟ الان اهل سنت منکر امامت هستند، پس چرا کافر نیستند؟

ضمن عرض سلام و ادب
همانطور که در رساله های مراجع عظام تقلید امده : انکار امامت موجب کفر نیست بلکه کافر دارای تعریف زیر است :
[=Noor_Lotus]مسأله 106 كافر يعنى كسى كه منكر خدا است، يا براى خدا شريك قرار مى‌دهد، يا پيغمبرى حضرت خاتم الانبياء محمّد بن عبد اللّٰه صلى اللّٰه عليه و آله و سلم را قبول ندارد، نجس است ، و هم چنين است اگر در يكى از اينها شك داشته باشد. و نيز كسى كه ضرورى دين يعنى چيزى را كه مثل نماز و روزه مسلمانان جزء دين اسلام مى‌دانند منكر شود چنانچه بداند آن چيز ضرورى دين است و انكار آن چيز برگردد به انكار خدا يا توحيد يا نبوّت، نجس مى‌باشد و اگر نداند احتياطاً بايد از او اجتناب كرد، گرچه لازم نيست.
رساله امام خمینی رحمة الله علیه
نکته 1:
جمله ی : و
همچنین است اگر در یکی از اینها شک داشته باشد : منظور شکی است که مانع ایمان و اعتقاد باشد؛ بعبارت دیگر کسی منظور است که شک در خدا یا پیامبری پیامبر دارد و این شک مانع ایمان و اعتقاد او بتوحید یا نبوت شده.
نکته 2:
بحث فوق کافر در مباحث فقهی را معین میکند . اما از حیث اعتقادی مطلب به گونه ی دیگری است . یعنی در باب فقه کافر همان تعریف فوق را دارد
لذا احکام کافر بر منکر ائمه صلوات الله علیهم اجمعین بار نمیشود ؛و اما در معارف شیعه از حیث اعتقادی ،کسی که امامت و ولایت ائمه را منکر باشد کافر خوانده شده ، چنانکه در زیارت جامعه ی کبیره میخوانیم :...و من جحدکم کافر : هرکس شما ائمه را انکار کند کافر است . و این غیر از معنای فقهی کافر است .

اگر کسی منکر معاد بشه که مسلما کافره، منکر شدن چیست؟ الان اهل سنت منکر امامت هستند، پس چرا کافر نیستند؟

antiuwamism;355107 نوشت:
اگر کسی منکر معاد بشه که مسلما کافره، منکر شدن چیست؟ الان اهل سنت منکر امامت هستند، پس چرا کافر نیستند؟

خدمت دوست عزیزمان عرض شود که: سلام علیکم . خوبید برادر ؟ موفق و موید باشید . یه نیم نگاهیم بجواب سوال در بالا :negah:بفرمایید بعد اگر ایراد دیدید تذکر بفرمایید که ایرادش چیه ، ارادتمند شما :Gol:

پس شیخ مفید ره برچه اساسی سنی را کافر میداند؟ ضمنا منکر معاد نیز کافر نیست؟ مگر از 5اصول دین نیست؟

antiuwamism;356186 نوشت:
پس شیخ مفید ره برچه اساسی سنی را کافر میداند؟ ضمنا منکر معاد نیز کافر نیست؟ مگر از 5اصول دین نیست؟

کسی که یکی از ضروریات دین را انکار کند اگر بداند انکار ان موجب انکار توحید یا پیامبری پیامبر اکرم میشود کافر است . در مورد معاد برخی از مراجع انکار ان را موجب کفر دانسته اند و برخی از باب انکار ضروری دین ان را موجب کفر دانسته اند و البته در اینصورت کفر را منوط به این دانسته اند که شخص بداند انکارش موجب انکار خدا و پیامبری پیامبر است.

پس نظر مراجع متفاوت است و محدود به انکار توحید و نبوت نمیشود؟ مثل رهبری که مسیحیان رو هم کافر نمیداند؟

لطفا جواب این رو هم بدید:

antiuwamism;356186 نوشت:
پس شیخ مفید ره برچه اساسی سنی را کافر میداند؟
اجرتون با خدا

کافر بودن مسیحیان بحثی ندارد بلکه انچه مورد بحث است اینست که ایا کفار اهل کتاب که موحد هستند هم نجس هستند یا نه که رهبری انها را نجس نمیدانند
و اختلاف علمای قدما در باره ی کفر اهل سنت و غیر ان مورد بحث در این انجمن نیست این انجمن فقط نظر مراجع فعلی را ارائه می نماید . موفق و پیروز و سر بلند باشید .

سلام خسته نباشید، ببخشید میخوام ازتون راهنمایی بگیرم، من مدتیه حدودا چند ماهی میشه به وجود همه چی شک دارم به خدا به قرآن به أماما که واقعا دارم از این شکا رنج میبرم افکاری میاد ذهنم میگم خدا کجاست؟ اگه هست چرا نمیتونی ببینیش؟ میگم خدا هست نشانش قرآن و شب و روز و...باز میاد ذهنم قرآن شاید مثل کتابهای دیگه دست نویس باشه میاد ذهنم شبو روز شاید خودشون بوجود آوردن خلاصه همه ی این افکار دارن منو از بین میبرن حتی دیگه برای خلاص شدن از این شکا دلم میخواست خودکشی کنم میگفتم اگه خودکشی کنی حداقل کافر نمیشی،هیچی نمیتونه منو توضیح کنه، لطفا راهنماییم کنید چیکار کنم خوب شم؟

آیا شما قرآن را خوانده اید ،بنده از شما سوال دارم ،این همه چیز را در قران امده چرا باید کسی که آنرا نوشته به خدا نسبت دهد خودش میتوانست بگوید من خدا هستم دوم اینکه آیا شما قبول میکنید که یک انسان چنین چیزی را گفته باشد اکنون بیش از هزار سال میگذرد و انسان تازه مراحل خلقت انسان را فهمیده است در حالی که در قرآن هزار سال پیش گفته انسان از نطفه،علقه،مضغة،عظامأ،لحما،یعنی ازنطفه ،خون بسته شده ،پاره گوشت .استخوان وگوشت آفریده شده در حال که انسان تازه آنرا فهمیده است ،سوم شب و روز چگونه ممکن است خودبه خود به وجود آمده باشد این همه نظم در آسمان وزمین چگونه است آیا گردش ماه وستارگان و دیگر سیاره ها و کهکشان چگونه است که در آسمان میروند ولی هیچکدام به هم برخورد نمیکنند ،یا اینکه ما در زمین قرار داریم ولی نه مانند عطارد آتش است و نه مثل نپتون یخ مکانی خوب برای زندگی آیا کسی بغیر از خالقی دانا میتوانست ما را دقیقأ در این دنیا قرار دهد ودر آخر دو توصیه به شما دارم مراجعه به مراجعمان وهمچنین مراجعه به قرآن با ترجمه امیدوارم راضی باشید

سفیر عدالت;676416 نوشت:
آیا شما قرآن را خوانده اید ،بنده از شما سوال دارم ،این همه چیز را در قران امده چرا باید کسی که آنرا نوشته به خدا نسبت دهد خودش میتوانست بگوید من خدا هستم دوم اینکه آیا شما قبول میکنید که یک انسان چنین چیزی را گفته باشد اکنون بیش از هزار سال میگذرد و انسان تازه مراحل خلقت انسان را فهمیده است در حالی که در قرآن هزار سال پیش گفته انسان از نطفه،علقه،مضغة،عظامأ،لحما،یعنی ازنطفه ،خون بسته شده ،پاره گوشت .استخوان وگوشت آفریده شده در حال که انسان تازه آنرا فهمیده است ،سوم شب و روز چگونه ممکن است خودبه خود به وجود آمده باشد این همه نظم در آسمان وزمین چگونه است آیا گردش ماه وستارگان و دیگر سیاره ها و کهکشان چگونه است که در آسمان میروند ولی هیچکدام به هم برخورد نمیکنند ،یا اینکه ما در زمین قرار داریم ولی نه مانند عطارد آتش است و نه مثل نپتون یخ مکانی خوب برای زندگی آیا کسی بغیر از خالقی دانا میتوانست ما را دقیقأ در این دنیا قرار دهد ودر آخر دو توصیه به شما دارم مراجعه به مراجعمان وهمچنین مراجعه به قرآن با ترجمه امیدوارم راضی باشید

من ذهنم درگیر همین ها هم بودهو این افکار میاد ذهنم خب مگه نمیگن خدا زایده نشده و نمیزاید؟این سوال وقتی ذهنم میاد که میگم مگه میشه جهان خودش بوجود بیاد؟اونوقت این سوال در ذهنم میاد که گفتم و اگه خدا زایده نشده پس خودش وجود داشته یعنی خودش بوجود اومده. پس زمین . آسمان نمیتونه خودش بوجود بیاد؟و به این که ما از کجا میدونیم. قرآن چند هزار سال هست؟من نمیتونم خودم به سوالاتی که تو ذهنم میاد جواب بدم و اصلا نمیتونم قانع بشم، الان من یعنی کافر شدم؟

من هنوز همون توصیه قبلی رو که بهتون دادم میدم به مراجع مراجعه بفرمایید و در رابطه با با خدا همین رو فقط میتونم بگم که فکر ناقص ما وشما در آن حدی نیست که خداوندی با آن عظمت در آن بگنجد ،شک داشتن کفر نیست ولی بهتر است سعی خود را بکنید تا شکهای خود را برطرف کنید ،ویه برنامه بهتون توصیه میکنم اگه گوشی اندرویدی دارید از برنامه زلال سخن استفاده بفرمایید که سوالات از دفتر ها رو زودتر از دفتر مراجع جواب میدهد همین

[="Microsoft Sans Serif"]

eliha1;676410 نوشت:
خلاصه همه ی این افکار دارن منو از بین میبرن حتی دیگه برای خلاص شدن از این شکا دلم میخواست خودکشی کنم میگفتم اگه خودکشی کنی حداقل کافر نمیشی،هیچی نمیتونه منو توضیح کنه، لطفا راهنماییم کنید چیکار کنم خوب شم؟
کسانی که کافر شدن، میگن: «کفر شدن ابتداش سخته؛ بعدش آرامش خوبی بهت دست میده و مثه گذشته‌ها از فکر کردن در مورد چیستی خدا، نمی‌ترسی». :ok:

برای رسیدن به پاسخی درست، باید نظرهای دوطرف - هم دین‌داران و هم بی‌دین‌ها (آتئیست‌ها و آگنوستیک‌ها) - رو خوند.

eliha1;676410 نوشت:
سلام خسته نباشید، ببخشید میخوام ازتون راهنمایی بگیرم، من مدتیه حدودا چند ماهی میشه به وجود همه چی شک دارم به خدا به قرآن به أماما که واقعا دارم از این شکا رنج میبرم افکاری میاد ذهنم میگم خدا کجاست؟ اگه هست چرا نمیتونی ببینیش؟ میگم خدا هست نشانش قرآن و شب و روز و...باز میاد ذهنم قرآن شاید مثل کتابهای دیگه دست نویس باشه میاد ذهنم شبو روز شاید خودشون بوجود آوردن خلاصه همه ی این افکار دارن منو از بین میبرن حتی دیگه برای خلاص شدن از این شکا دلم میخواست خودکشی کنم میگفتم اگه خودکشی کنی حداقل کافر نمیشی،هیچی نمیتونه منو توضیح کنه، لطفا راهنماییم کنید چیکار کنم خوب شم؟

سلام الیها جان ....
این شکی که شما داری چیزه زیاد خوبی نیست ... اتفاقا باعث میشه از زندگی بیوفتی ...
اگر میتونی از این راه فاصله بگر ... تفکر در این مورد بدبختت میکنه ....

اگر بخوای دنبال حقیقت باشی ... زندگیت در آرامش نیست .... و صبح تا شب در درون تکاپو هستی .... و سوالهات دییووونت میکنه ....
آدم خوبی باش
غرایزت رو بشناس ...
کمی باهوش باش
کمی مهربان باش ...
کمی در موردخداشناسی تحقیق کن که اون دنیا نگی من مسیر خداشناسی رو طی نکردم .

و بعدش هم زندگیت رو بکن ....

یه دزد کافر هست .... چون اعتقاد نداره خدایی بالاسرش هست ... تو اگر بابات نگاهت کنه ... دست تووو جیبش میکنی ؟؟؟
کسی که پاش رو دراز میکنه جلویه عظمتی به نام خدا پاهاش رو دراز کرده ... ایا تو تووخونه جلویه بابات پاهات رو دراز میکنی ؟؟؟
آیا جلویه خدا پاهات رو دراز میکنی ؟؟؟

اگر تو خونه جلویه بابات پاهات رو دراز نمیکنی و در خلوت پاهات رو دراز میکنی یعنی به عظمتی به نام خدا اعتقاد نداری ...

و ...

اگر بخوای اینجوری حساب کنی ...

گر حکم شود که مست گیرند ....
در شهر هر آنکه هست گیرند ...

زندگیت رو بکن و خوب باش .... این سوالها رو هم تمومش کن .... وگرنه بدبختت میکنه .

[="Microsoft Sans Serif"]بانو فاطمه!

مارینر;676512 نوشت:
سلام الیها جان ....
این شکی که شما داری چیزه زیاد خوبی نیست ... اتفاقا باعث میشه از زندگی بیوفتی ...
اگر میتونی از این راه فاصله بگر ... تفکر در این مورد بدبختت میکنه ....

از شما انتظار نمی‌رفت مثه دوستان حرف بزنید و آدم‌ها رو از فکر کردن بترسونید!
اعتقادی که از روی نادانی و ترس باشه به چه دردی میخوره؟
از چی باید بترسیم؟
از اینکه به این برسیم که چیزی وجود نداره؟
خب برسیم ...!

نقل قول:
یه دزد کافر هست .... چون اعتقاد نداره خدایی بالاسرش هست

width: 700

[/TD]
[TD="align: left"]دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
[/TD]
[TD="align: start"]
با کافران چه کارت گر بت نمی‌پرستی؟

آمار نشون میده که بیشتر دانشمندان جهانی که ما داریم از دست‌آورد فکریشون استفاده میکنیم، اعتقادی به خدا -به ویژه‌ خدای ادیان- ندارن.
این بی‌خدایان یا بی‌دینان دارن به نسل بشر کمک‌های فراوانی میکنند و البته دزدی هم نمیکنن!
نقل قول:
زندگیت رو بکن و خوب باش .... این سوالها رو هم تمومش کن .... وگرنه بدبختت میکنه .
[=kodak]ﻓﮑﺮت ﺭﺍ ﭘَﺮ ﺑﺪه...!
[=kodak]ﻭ ﻧﺘﺮس ﮐﻪ ﺍﺯ ﺳﻘﻒ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﺑﺮﻭﺩ ﺑﺎﻻﺗﺮ
[=kodak]ﻓﮑﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﭙﺮﺩ...!
[=kodak]ﺑﺮﺳﺪ ﺗﺎ ﺳﺮ ﮐﻮﻩ ﺗﺮﺩﯾﺪ
[=kodak]ﻭ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﻓﻖ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎ
[=kodak]ﮐﻔﺮ ﻭ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﭼﻪ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﺰﺩﯾﮑﻨﺪ
[=kodak]….
[=kodak]ﻓﮑﺮ ﺍﮔﺮ ﭘﺮﺑﮑﺸﺪ...!
[=kodak]ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺗﻮﭖ ﻭ ﺗﻔﻨﮓ ، ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺟﻨﮓ
[=kodak]ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺩﺷﺖ ﻣﺤﺒﺖ ﮔﺮﺩﺩ
[=kodak]ﺩﺳﺘﻬﺎ ﻣﺰﺭﻉ ﮔﻠﻬﺎﯼ ﻗﺸﻨﮓ
[=kodak].....
[=kodak]ﻓﮑﺮ ﺍﮔﺮ ﭘﺮ ﺑﮑﺸﺪ...!
[=kodak]ﻫﯿﭽﮑﺲ ﮐﺎﻓﺮ ﻭ ﻧﻨﮓ ﻭ ﻧﺠﺲ ﻭ ﻣﺸﺮﮎ ﻧﯿﺴﺖ
[=kodak]ﻫﻤﻪ ﭘﺎﮐﯿﻢ ﻭ ﺭﻫﺎ

[=kodak]ﻫﻤﻪ ﯾﮏ ﻧﻘﻄﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺗﻔﮑﺮ ﺩﺍﺭﯾﻢ

[=kodak]ﺍﺳﻢ ﺁﻥ ﻫﺴﺖ ﺧﺪﺍ...!

آبـرنـگـ;676629 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]بانو فاطمه!

از شما انتظار نمی‌رفت مثه دوستان حرف بزنید و آدم‌ها رو از فکر کردن بترسونید!
اعتقادی که از روی نادانی و ترس باشه به چه دردی میخوره؟
از چی باید بترسیم؟
از اینکه به این برسیم که چیزی وجود نداره؟
خب برسیم ...!

width: 700

[/TD]
[TD="align: left"]دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
[/TD]
[TD]
با کافران چه کارت گر بت نمی‌پرستی؟


آمار نشون میده که بیشتر دانشمندان جهانی که ما داریم از دست‌آورد فکریشون استفاده میکنیم، اعتقادی به خدا -به ویژه‌ خدای ادیان- ندارن.
این بی‌خدایان یا بی‌دینان دارن به نسل بشر کمک‌های فراوانی میکنند و البته دزدی هم نمیکنن!
[=kodak]ﻓﮑﺮت ﺭﺍ ﭘَﺮ ﺑﺪه...!
[=kodak]ﻭ ﻧﺘﺮس ﮐﻪ ﺍﺯ ﺳﻘﻒ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﺑﺮﻭﺩ ﺑﺎﻻﺗﺮ
[=kodak]ﻓﮑﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﭙﺮﺩ...!
[=kodak]ﺑﺮﺳﺪ ﺗﺎ ﺳﺮ ﮐﻮﻩ ﺗﺮﺩﯾﺪ
[=kodak]ﻭ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﻓﻖ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎ
[=kodak]ﮐﻔﺮ ﻭ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﭼﻪ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﺰﺩﯾﮑﻨﺪ
[=kodak]….
[=kodak]ﻓﮑﺮ ﺍﮔﺮ ﭘﺮﺑﮑﺸﺪ...!
[=kodak]ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺗﻮﭖ ﻭ ﺗﻔﻨﮓ ، ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺟﻨﮓ
[=kodak]ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺩﺷﺖ ﻣﺤﺒﺖ ﮔﺮﺩﺩ
[=kodak]ﺩﺳﺘﻬﺎ ﻣﺰﺭﻉ ﮔﻠﻬﺎﯼ ﻗﺸﻨﮓ
[=kodak].....
[=kodak]ﻓﮑﺮ ﺍﮔﺮ ﭘﺮ ﺑﮑﺸﺪ...!
[=kodak]ﻫﯿﭽﮑﺲ ﮐﺎﻓﺮ ﻭ ﻧﻨﮓ ﻭ ﻧﺠﺲ ﻭ ﻣﺸﺮﮎ ﻧﯿﺴﺖ
[=kodak]ﻫﻤﻪ ﭘﺎﮐﯿﻢ ﻭ ﺭﻫﺎ

[=kodak]ﻫﻤﻪ ﯾﮏ ﻧﻘﻄﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺗﻔﮑﺮ ﺩﺍﺭﯾﻢ


[=kodak]ﺍﺳﻢ ﺁﻥ ﻫﺴﺖ ﺧﺪﺍ...!

سلام آقای آبرنگ .... خیلی وقت هست که به سایت سر نمیزینن و شاید من فرصت صحبت کردن باهاتون رو نداشتم ....
از اینکه باز با شما همکلام شدم خوشحالم ....

جناب آبرنگ ... من نظرم در برخی جهات با شما متفاوت هست .... و هنوز به هیچ قطعیتی در درون اعتقاداتم نرسیدم .... مثلا اعتقادی که همکنون دارم بهش فکر میکنم این هستش که ممکن هست ما زاییده دست خدا نباشیم .... بلکه زاییده دست موجودی مختار باشیم .... و ما برای خداوند هیچ ارزشی نداشته باشیم ....

فرض کن موجودی ما را خلق کرده باشد و ما کامپیوتر را خلق کرده باشیم ... در اینصورت ممکن هست کامپیوتر برای خالق ما هیچ ارزشی نداشته باشد .... مثلا یه روز کامپیوتر بشینه و فکر کنه که چرا خداش اونقدر که باید سریع نیست ..... و شک کنه که انسان خدا باشه .... من کم کم دارم به این اعتقاد میرسم که شاید ما با خدای حقیقی طرف نباشیم ... علتهای زیادی هم بابتش پیدا کردم ....

مثلا تکامل یا فرگشت .... اگر ما با خدای حقیق طرف بودیم ... فرگشت معنایی نمیداشت .
مثلا آزمون و خطاهایی که در خلقت انسان به کار رفته .... اگر ما با خدای حقیقی طرف بودیم ... اون که نیاز به سعی و خطا نداشت ....

نمیدونم شما در مورد دایناسورها تحقیق کردین یا نه ... دایناسور ها نزدیک به 200 میلیون سال بر رویه کره زمین زندگی کردند ... و در نهایت نسل آنها به کلی منقرض شد .... و من همیشه به این فکر میکردم که علت خلقت یک تمدن 200 میلیون ساله .... با اون همه بی رحمی ... با اون همه شقاوت چی میتونه باشه ... چرا خداوند چنین موجوداتی رو خلق کرده ... تا اینکه یک مستند دیدم و در درون آن فهمیدم که فرمول استخوان پرندگان یک فرمول میلیون ساله هست .... ماده ای بسیار بسیار محکم و در عین حال سبک .... و پرندگان از نسل دایناسورها هستند ....

داریم در درون دنیایی زندگی میکنیم که شاهد حکمت هستیم .... و شاید ما هم باید میلیونها سال زندگی کنیم ... تا خالق ما بتونه یه استخوان خوب و شاید یه کامپیوتر خوب بسازه و شاید برای خدای واقعی ما هیچ ارزشی نداشته باشیم ....

معلمی رو فرض کن که رفته سره کلاس و به دانش آموزاش گفته یه نقاشی بکشین وفردا با خودتون بیارین ... یکی از این دانش آموزان شب میره خونش ... دفتر نقاشیش رو در میاره و یه نقطه میزاره در درون دفتر نقاشیش و در دنیایه ما بیگ بنگ اتفاق میوفته و پیامبران ظهور میکنند و ... و فردا این دانش آموز باید بره و نتایج تحقیقاتش رو به معلمش بده ...

به هر حال ...
تقریبا 20 سالی هست که هر روز دارم به این مسائل فکر میکنم و هنوز به هیچ قطعیتی نرسیدم .... به هیچ قطعیتی ... و هر روزم آشوب بوده و تفکر ...
من نمیدونم آغاز کننده پست چجور انسانی هست ... چقدر خودش رو میشناسه ... چقدر توانایی داره که در درون چنین حالاتی قرار بگیره ...

من قبلا ها هر وقت مشگلی برام پیش میومد ... یهو یاده خدا میوفتادم .... تندی دعا میکردم ... ولی الان دیگه اونجوری نیستم .... و فکر میکنم خودت هم میدونی چه راه سختی هست که آدم به اینجا برسه ....

من فکر نمیکنم که چیزی اون بالاها نباشه ... تقریبا مطمئن هستم که چیزی اون بالاها هست .... ولی در مورد اینکه اون خدای واقعی باشه ..... شک دارم ... چون صفاتش و کارهاش با خدای واقعی نمیتونه هماهنگی داشته باشه ....

ولی اینجور تفکرات ... شاید آدم رو اززندگی واقعی که باید بکنه بندازه ...

من واقعا به این مطلب رسیدم که جمله " هر آنچه برای خودت میپسندی برای دیگران نیز بپسند و هر آنچه برای دیگران نمیپسندی برای خودت نیز نپسند " جمله ای اشتباه هست ...

شاید من و شما و خوشبختی ما در گرو فکر کردن به این چیزها باشه و این دوستمون که اومده و این موضوع رو باز کرده خوشبختیش در گرو فراموش کردن این چیزها باشه ....

[="Microsoft Sans Serif"]منم خوشحالم که باز با شما هم‌سخن شدم بانو فاطمه :Gol:
دیگه نمی‌خواستم برگردم اینجا؛ چون حرفاش برام تکراری و بیشتر عذاب‌آور شده؛ ولی وقتی دوستای خوبی مثه شما رو دیدم، خواستم برگردم.

من زیاد راحت نیستم که تو این سایت در مورد نگرشم درباره خدا حرف بزنم؛ چون جو اینجا خیلی مذهبیه و کاربراش ترس ویژه‌ای از حرف زدن در مورد خدا دارن و تا یه حرفی بزنی، میگن توهین به مقدساتمون کردی و ...
اما چون از حرف زدن با شما حس خوبی بهم دست میده ...:ok:


*****


دیدگاه شما در مورد خدا، فکر کنم همانند دیدگاه انیشتین باشه.
انیشتین تو کتاب «جهان؛ آنگونه من میبینمش» میگه: «خدایی که مثه یه پدر عصبی و پرخاش‌گر از شیوه‌ی تربیتی زور و کتک زدن برای هدایت مردمش استفاده میکنه، برای من خیلی بچگانه و احمقانه‌س».
انیشتن به خدا اعتقاد داره؛ ولی نه به خدای ادیان. ایشون این خدا رو ساخته شده از روی ترس و نادانی بشر می‌دونه.

بله منم خیلی سختی کشیدم؛ ولی آرامش عجیبی چن وقته بهم دست داده! نمیدونم شاید آرامش پیش از طوفان باشه ...

فرمودید: «خدا برای ما ارزشی قایل نیست»
اگر ماهم ارزشی براش قایل نشیم، فکر کنم خیلی راحت‌تر بشیم.

اگر در مورد خدا، به خاطر ترسی که بزرگان دینی ما از بچگی در وجودمون نهادینه کردن فکر نکنیم، به نظرم این بی خیالی برای هیچ کس خوب نیست (پاک کردن صورت) -به ویژه برای کسایی که هی در موردش فکر میکنن؛ چون به پاسخی نمیرسه و نه این وریه و نه اونوری و هی تو اون وسط کش میاد!
ولی اگه اون ترس کشنده‌ رو کنار بذاره و گستاخانه بره تو موضوع، به یه پاسخ خوبی میرسه که خیالش تقریبا تخت میشه. حالا چه به وجود خدا برسه؛ چه نرسه.

آبـرنـگـ;676744 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]منم خوشحالم که باز با شما هم‌سخن شدم بانو فاطمه :Gol:
دیگه نمی‌خواستم برگردم اینجا؛ چون حرفاش برام تکراری و بیشتر عذاب‌آور شده؛ ولی وقتی دوستای خوبی مثه شما رو دیدم، خواستم برگردم.

من زیاد راحت نیستم که تو این سایت در مورد نگرشم درباره خدا حرف بزنم؛ چون جو اینجا خیلی مذهبیه و کاربراش ترس ویژه‌ای از حرف زدن در مورد خدا دارن و تا یه حرفی بزنی، میگن توهین به مقدساتمون کردی و ...
اما چون از حرف زدن با شما حس خوبی بهم دست میده ...:ok:


*****


دیدگاه شما در مورد خدا، فکر کنم همانند دیدگاه انیشتین باشه.
انیشتین تو کتاب «جهان؛ آنگونه من میبینمش» میگه: «خدایی که مثه یه پدر عصبی و پرخاش‌گر از شیوه‌ی تربیتی زور و کتک زدن برای هدایت مردمش استفاده میکنه، برای من خیلی بچگانه و احمقانه‌س».
انیشتن به خدا اعتقاد داره؛ ولی نه به خدای ادیان. ایشون این خدا رو ساخته شده از روی ترس و نادانی بشر می‌دونه.

بله منم خیلی سختی کشیدم؛ ولی آرامش عجیبی چن وقته بهم دست داده! نمیدونم شاید آرامش پیش از طوفان باشه ...

فرمودید: «خدا برای ما ارزشی قایل نیست»
اگر ماهم ارزشی براش قایل نشیم، فکر کنم خیلی راحت‌تر بشیم.

اگر در مورد خدا، به خاطر ترسی که بزرگان دینی ما از بچگی در وجودمون نهادینه کردن فکر نکنیم، به نظرم این بی خیالی برای هیچ کس خوب نیست (پاک کردن صورت) -به ویژه برای کسایی که هی در موردش فکر میکنن؛ چون به پاسخی نمیرسه و نه این وریه و نه اونوری و هی تو اون وسط کش میاد!
ولی اگه اون ترس کشنده‌ رو کنار بذاره و گستاخانه بره تو موضوع، به یه پاسخ خوبی میرسه که خیالش تقریبا تخت میشه. حالا چه به وجود خدا برسه؛ چه نرسه.

سلام ...
خسته نباشین آقای آبرنگ ...

بابته پستتون و محبتی که به من ابراز کردین تشکر میکنم ...

امکانش هست که بگین چجوری شما جواب این مساله رو پیدا کردین ؟؟؟ چجوری جواب رو پیدا کردین و آرامش پیدا کردین ...

راستش من خیلی دوست دارم اون دنیایی وجود نداشته باشه .... مردیم تموم بشه و بره پیه کارش .... از هیچی هم نمیترسم .... فقط هنوز به این قطعیت نرسیدم که دنیامون اینجوریه ....

eliha1;676410 نوشت:
سلام خسته نباشید، ببخشید میخوام ازتون راهنمایی بگیرم، من مدتیه حدودا چند ماهی میشه به وجود همه چی شک دارم به خدا به قرآن به أماما که واقعا دارم از این شکا رنج میبرم افکاری میاد ذهنم میگم خدا کجاست؟ اگه هست چرا نمیتونی ببینیش؟ میگم خدا هست نشانش قرآن و شب و روز و...باز میاد ذهنم قرآن شاید مثل کتابهای دیگه دست نویس باشه میاد ذهنم شبو روز شاید خودشون بوجود آوردن خلاصه همه ی این افکار دارن منو از بین میبرن حتی دیگه برای خلاص شدن از این شکا دلم میخواست خودکشی کنم میگفتم اگه خودکشی کنی حداقل کافر نمیشی،هیچی نمیتونه منو توضیح کنه، لطفا راهنماییم کنید چیکار کنم خوب شم؟

بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته
می‌دانید کفر چیست؟ اینکه شما حقیقت را بیابید و بعد از روی تکبر و یا دنیاطلبی و غیره آن حقیقت را انکار کنید تا مثلاً زندگی راحت‌تری داشته باشید ... این تردید شما به زعم حقیر اینطور می‌رسد که ناشی از این باشد که از ابتدا هم چندان به دنبال حقیقت نبوده‌اید ... کسی که چندان به دنبال حقیقت نباشد و سرش گرم زندگی‌اش باشد (ولو اینکه ظاهر مذهبی هم داشته باشد و نماز و روزه‌اش هم سر جایش باشد و غیره) عجیب نیست که در این کوران تبلیغ دشمنان خدا برای تردیدگرایی و بی‌خدایی راه انداخته‌اند و در این طوفان بر علیه دین که به راه انداخته‌اند اگر ایمانش زخم بردارد ... دشمنان دارند شبانه‌روز کار می‌کنند تا تخم شرک و کفر و تردیدگرایی را در دل انسانها بکارند و آنها را در اعتقادات خود سست کنند ... زخمی شدن ناراحت کننده است ... آرامش انسان بر هم می‌ریزد ... ولی هنوز جای امید هست ... تک‌تک شبهاتی که آزارتان می‌دهند را در تاپیک‌های دیگر پیگیری کنید، اگر قبلاً پرسیده شده‌اند پاسخ کارشناسان را بخوانید و اگر برخی از سؤالات شما تا کنون توسط کس دیگری پرسیده نشده‌اند هم خودتان تاپیکی برای طرح پرسش خود باز کنید و در این تاپیکها تا به اطمینان نرسیده‌اید و تمامی تردیدهایتان برطرف نشده است پرسش و واکاوی افکار خود را رها نکنید ...
به خودکشی هم که اصلاً فکر نکنید ... خودکشی نتیجه‌ی یأس از رحمت و هدایت خداست و یأس از رحمت خدا مطابق با قرآن کفر است ... جهنمیان جهنمی می‌شوند چون از رحمت خدا ناامید هستند مگرنه کسی به رحمت خدا امیدوار باشد را خداوند با فرستادن به جهنم ناامید نمی‌کند
کاری هم به حرف دوستانی که شما را به سمت کفر سوق می‌دهند نداشته باشید، این مسأله‌ی تشخیص حقیقت دین نه در پذیرش آن و نه در انکار آن تقلید بردار نیست و ناچار از تحقیق و تفکر و تعقل عمیق هستید ... باشد که سالها بعد وقتی به این روزهای آشفتگی و سختی نگاه می‌کنید و برکات تحقیق‌ها و تفکرات خود را در زندگی سالیان بعد مرور می‌کنید خداوند را بخاطر این نعمت در لباس نغمت شکر کنید ... با توجه به اینکه دین امروزتان اسلام است فقط سعی کنید که در زمان تحقیق و تفکری که دارید اعمال خود را انجام دهید و نیتتان را هم می‌توانید این بگذارید که اگر خدایی هست که می‌بیند این نماز برای اوست ... این یک احتیاط است برای آنکه بعداً اگر ان شاء الله به حقانیت اسلام رسیدید چیزی را در این مدت زمانی از دست نداده باشید ... اگر هم به این رسیدید که اسلام و یا خداباوری درست نیست چیزی را از دست نداده‌اید و این مقدار زحمت خیلی شکل زندگی‌اتان را خیلی محدود نخواهد کرد
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

آبـرنـگـ;676507 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]کسانی که کافر شدن، میگن: «کفر شدن ابتداش سخته؛ بعدش آرامش خوبی بهت دست میده و مثه گذشته‌ها از فکر کردن در مورد چیستی خدا، نمی‌ترسی». :ok:

برای رسیدن به پاسخی درست، باید نظرهای دوطرف - هم دین‌داران و هم بی‌دین‌ها (آتئیست‌ها و آگنوستیک‌ها) - رو خوند.


بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
درود بر جناب آبرنگ،
کسانی که کافر شده‌اند در مورد چیزی که می‌گویند نیست اگر فکر کنند نمی‌ترسند؟ در مورد چه چیز خدایی که وجود ندارد فکر می‌کنند و نمی‌ترسند؟ راستی خیلی از گناه‌ها بار اولش سخته ولی بعدش دیگر انسان ممکن است از آن لذت هم ببرد ...
برای رسیدن به پاسخ درست لازم نیست نظرهای دو طرف شنیده شوند، شنیدن پاسخ‌های طرفی که بر حق است کافی است! منتهی مطلبی که هست این است که انسان باید ابتدا معیاری فراهم کند که بر اساس آن بتواند عیار حقیقت را در نظرهایی که می‌شنود بسنجد ... مثلاً خود شما بر اساس کدام معیار با اسلام مشکل پیدا کردید؟ همانطور که اسلام را از والدین خود گرفته بودید مخالفت کردن با آن را هم از هم‌نشینی با مخالفان پیدا کردید، از کجا بدانیم که کدام یک بهره‌ی بیشتری از حقیقت برده بودند؟
درود

آبـرنـگـ;676744 نوشت:
دیدگاه شما در مورد خدا، فکر کنم همانند دیدگاه انیشتین باشه.
انیشتین تو کتاب «جهان؛ آنگونه من میبینمش» میگه: «خدایی که مثه یه پدر عصبی و پرخاش‌گر از شیوه‌ی تربیتی زور و کتک زدن برای هدایت مردمش استفاده میکنه، برای من خیلی بچگانه و احمقانه‌س».
انیشتن به خدا اعتقاد داره؛ ولی نه به خدای ادیان. ایشون این خدا رو ساخته شده از روی ترس و نادانی بشر می‌دونه.

بله منم خیلی سختی کشیدم؛ ولی آرامش عجیبی چن وقته بهم دست داده! نمیدونم شاید آرامش پیش از طوفان باشه ...

فرمودید: «خدا برای ما ارزشی قایل نیست»
اگر ماهم ارزشی براش قایل نشیم، فکر کنم خیلی راحت‌تر بشیم.

اگر در مورد خدا، به خاطر ترسی که بزرگان دینی ما از بچگی در وجودمون نهادینه کردن فکر نکنیم، به نظرم این بی خیالی برای هیچ کس خوب نیست (پاک کردن صورت) -به ویژه برای کسایی که هی در موردش فکر میکنن؛ چون به پاسخی نمیرسه و نه این وریه و نه اونوری و هی تو اون وسط کش میاد!
ولی اگه اون ترس کشنده‌ رو کنار بذاره و گستاخانه بره تو موضوع، به یه پاسخ خوبی میرسه که خیالش تقریبا تخت میشه. حالا چه به وجود خدا برسه؛ چه نرسه.

سلام
ببخشید اومدم وسط بحثتون
ولی فکر کردم موردی هست که اگه بگم شاید سودمند باشه
به نظر می رسه شما و خانم مارینر در اصل وجود خدا شکی ندارید و فقط در صفات خدا مشکوک هستید
و خدایی رو که ادیان توصیف کردند با خدایی که در ذهن دارید دارای یک صفات نمی بینید
اما به نظر من ادیان چون مال زمان قدیم هست و ان زمان سطح دانش و تفکر و فرهنگ مردم با لا نبو.ده
پیامبران مجبور بوده اند در سطح دانش و فهم مردم ان زمان صحبت کنند
و تو صیفاتی که از خدا کرده اند برای همین اینجوری بوده
درست مثل اینکه ما بخواهیم به یک بچه کوچیک که سواد و علم و گنجایش مغزی کوچیکی داره خدا و صفات اون رو معرفی کنیم

موفق باشید

مارینر;676512 نوشت:
سلام الیها جان ....
این شکی که شما داری چیزه زیاد خوبی نیست ... اتفاقا باعث میشه از زندگی بیوفتی ...
اگر میتونی از این راه فاصله بگر ... تفکر در این مورد بدبختت میکنه ....

اگر بخوای دنبال حقیقت باشی ... زندگیت در آرامش نیست .... و صبح تا شب در درون تکاپو هستی .... و سوالهات دییووونت میکنه ....
آدم خوبی باش
غرایزت رو بشناس ...
کمی باهوش باش
کمی مهربان باش ...
کمی در موردخداشناسی تحقیق کن که اون دنیا نگی من مسیر خداشناسی رو طی نکردم .

و بعدش هم زندگیت رو بکن ....

یه دزد کافر هست .... چون اعتقاد نداره خدایی بالاسرش هست ... تو اگر بابات نگاهت کنه ... دست تووو جیبش میکنی ؟؟؟
کسی که پاش رو دراز میکنه جلویه عظمتی به نام خدا پاهاش رو دراز کرده ... ایا تو تووخونه جلویه بابات پاهات رو دراز میکنی ؟؟؟
آیا جلویه خدا پاهات رو دراز میکنی ؟؟؟

اگر تو خونه جلویه بابات پاهات رو دراز نمیکنی و در خلوت پاهات رو دراز میکنی یعنی به عظمتی به نام خدا اعتقاد نداری ...

و ...

اگر بخوای اینجوری حساب کنی ...

گر حکم شود که مست گیرند ....
در شهر هر آنکه هست گیرند ...

زندگیت رو بکن و خوب باش .... این سوالها رو هم تمومش کن .... وگرنه بدبختت میکنه .


بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته
نظراتتان اینطور برداشت کردم که ایده‌آل‌گرایی صوفی‌گرایانه داشته‌اید و آن افراط هم چنان سختی‌ای را به زندگی شما تحمیل کرده است که اکنون ترجیح می‌دهید به کل همه چیز دروغ باشد. خواهر گرامی اگر از ابتدا حد را نگاه می‌داشتید الآن می‌دیدید که اینها که می‌گویید مصداق کفر نیست ... زندگی سخت‌گیرانه تا حدودی که مدّ نظر شماست برای کسانی است که قبل از ان ظرفیت این احتیاط‌ها را کسب کرده باشند ... و البته هر افراطی به تفریط منجر می‌شود.
میزان واجبی که خدا تعیین کرده است را خودش تعیین کرده است و الباقی که مستحب است برای همه نیست و برای همه‌ی شرایط هم نیست و برای شرایطی است که انجام آنها سبب عسر و حرج نشود، کسی که خدا بگوید کاری کند و او بگوید نه بر من واجب است که بیشتر از آن را انجام دهم این مثل این است که خودش را در شناخت موقعیت بالاتر از خدا بداند ... ما که پایمان را در خلوت مقابل خدا دراز می‌کنیم منظورمان این نیست که خداوند کمتر از پدرمان ارزش داشته باشد، نعوذ بالله، بلکه این ناشی از ضعف انسان است و اینکه خداوند به این ضعف آگاه است و انتظار خداوند از بندگانش به اندازه‌ی توانایی‌های انسان است، و البته چه بهتر که انسان رشد کند و ظرفیتش افزایش یابد ...
یا علی علیه‌السلام

[="Microsoft Sans Serif"]

**گلشن**;677020 نوشت:
سلام
به نظر می رسه شما و خانم مارینر در اصل وجود خدا شکی ندارید و فقط در صفات خدا مشکوک هستید
و خدایی رو که ادیان توصیف کردند با خدایی که در ذهن دارید دارای یک صفات نمی بینید
اما به نظر من ادیان چون مال زمان قدیم هست و ان زمان سطح دانش و تفکر و فرهنگ مردم با لا نبو.ده
پیامبران مجبور بوده اند در سطح دانش و فهم مردم ان زمان صحبت کنند
و تو صیفاتی که از خدا کرده اند برای همین اینجوری بوده
درست مثل اینکه ما بخواهیم به یک بچه کوچیک که سواد و علم و گنجایش مغزی کوچیکی داره خدا و صفات اون رو معرفی کنیم
موفق باشید
مگه اینکه بگیم صفاتش در اصل برعکس این چیزیه که پیامبران گفتن!
که چنین چیزی هم ممکن نیست!

*****


مارینر;676950 نوشت:
امکانش هست که بگین چجوری شما جواب این مساله رو پیدا کردین ؟؟؟ چجوری جواب رو پیدا کردین و آرامش پیدا کردین ...
راستش من خیلی دوست دارم اون دنیایی وجود نداشته باشه .... مردیم تموم بشه و بره پیه کارش .... از هیچی هم نمیترسم .... فقط هنوز به این قطعیت نرسیدم که دنیامون اینجوریه ....
به نظر من، راه رسیدن هرکس به حقیقت درون متفاوته و اون راهی که من رفتم، به درد شما شاید نخوره. نمیدونم چطوری بیانش کنم!
با یه نمونه میگمش:
به شما میگن یه بیماری کشنده دارید؛ توی دل خودتون از اینکه برید آزمایش بدید می‌ترسید، از اینکه در موردش پژوهش کنید می‌ترسید. ولی وقتی میرید آزمایش میدید بعدش میفهمید که چیزی نیست؛ یا اگرم هست، چیز مهمی نیست.
منم همینم

*****
سلام به جناب باء
باء;677017 نوشت:
کسانی که کافر شده‌اند در مورد چیزی که می‌گویند نیست اگر فکر کنند نمی‌ترسند؟ در مورد چه چیز خدایی که وجود ندارد فکر می‌کنند و نمی‌ترسند؟
در مورد خود خدا
دوست قدیمی داشتم که توی وایبر بعد سال‌ها دیدمش. چن بار پیا پی پشت هم بهم پیام مذهبی میداد، منم بهش گفتم: اطلاعاتت در این زمینه چقده، گفت خیلی زیاد
یه سوال خداشناسی ازش پرسیدم، الان دیگه اصا باهام حرف نمیزنه!
این یعنی ترس از حرف زدن در مورد خدایی که میگن خیلی مهربونه؛ که اون گروهی که گفتم، دیگه چنین ترسی رو ندارن.
نقل قول:
راستی خیلی از گناه‌ها بار اولش سخته ولی بعدش دیگر انسان ممکن است از آن لذت هم ببرد ...
اگر فکر کردن (در مورد خدا) گناهه، من این گناه و خیلی دوست دارم و از انجامش هیچ وقت پشیمون نمیشم.
نقل قول:
برای رسیدن به پاسخ درست لازم نیست نظرهای دو طرف شنیده شوند، شنیدن پاسخ‌های طرفی که بر حق است کافی است! منتهی مطلبی که هست این است که انسان باید ابتدا معیاری فراهم کند که بر اساس آن بتواند عیار حقیقت را در نظرهایی که می‌شنود بسنجد ... مثلاً خود شما بر اساس کدام معیار با اسلام مشکل پیدا کردید؟ همانطور که اسلام را از والدین خود گرفته بودید مخالفت کردن با آن را هم از هم‌نشینی با مخالفان پیدا کردید، از کجا بدانیم که کدام یک بهره‌ی بیشتری از حقیقت برده بودند؟
در این زمینه پیشتر با هم توی یه گفتاری که زده بودم (سرکوب دگر اندیشی در اسلام) گفت و گو کردیم.
اگر شما میتونید یه طرفه به قاضی برید و راضی برگردید؛ من واقعا این‌طوری نمیتونم رفتار کنم و تا حرف دو طرف رو نشنوم، نمیتونم بگم کدومه درست میگه.
حرف دو طرف رو تقریبا کامل شنیدم و قضاوتم رو انجام دادم؛ اگر اشتباهه، عقل من تا این اندازه برد داره و نمیتونم از خرد خودم انتظار داشته باشم نتیجه‌ای رو که پس از سال‌ها مشورت و زحمت کشیدن به دست اورده نادیده بگیره.
اگرم درسته که چه نیکو ...

[="Times New Roman"][="Black"]

آبـرنـگـ;677099 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]
دوست قدیمی داشتم که توی وایبر بعد سال‌ها دیدمش. چن بار پیا پی پشت هم بهم پیام مذهبی میداد، منم بهش گفتم: اطلاعاتت در این زمینه چقده، گفت خیلی زیاد
یه سوال خداشناسی ازش پرسیدم، الان دیگه اصا باهام حرف نمیزنه!
این یعنی ترس از حرف زدن در مورد خدایی که میگن خیلی مهربونه؛ که اون گروهی که گفتم، دیگه چنین ترسی رو ندارن.
اگر فکر کردن (در مورد خدا) گناهه، من این گناه و خیلی دوست دارم و از انجامش هیچ وقت پشیمون نمیشم.
در این زمینه پیشتر با هم توی یه گفتاری که زده بودم (سرکوب دگر اندیشی در اسلام) گفت و گو کردیم.
اگر شما میتونید یه طرفه به قاضی برید و راضی برگردید؛ من واقعا این‌طوری نمیتونم رفتار کنم و تا حرف دو طرف رو نشنوم، نمیتونم بگم کدومه درست میگه.
حرف دو طرف رو تقریبا کامل شنیدم و قضاوتم رو انجام دادم؛ اگر اشتباهه، عقل من تا این اندازه برد داره و نمیتونم از خرد خودم انتظار داشته باشم نتیجه‌ای رو که پس از سال‌ها مشورت و زحمت کشیدن به دست اورده نادیده بگیره.
اگرم درسته که چه نیکو ...

آبـرنـگـ;677099 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]
دوست قدیمی داشتم که توی وایبر بعد سال‌ها دیدمش. چن بار پیا پی پشت هم بهم پیام مذهبی میداد، منم بهش گفتم: اطلاعاتت در این زمینه چقده، گفت خیلی زیاد
یه سوال خداشناسی ازش پرسیدم، الان دیگه اصا باهام حرف نمیزنه!


دوست شما اطلاعاتش زیاد نیست..احساسش قدرتمنده..اون وجود خدا رو احساس کرده..ولی نمی دونه چجوری باید ثابتش کنه..فقط می دونه که وجود داره..دقیقا مثل من..
.
منم قبلا با هرکس بحث می کردم میگفتم "بخدا خدا وجود داره" میگفتن " خوب ثابت کن" گفتم "من از این چیزها سر در نمیارم فقط صد در صد مطمئنم که خدا وجود داره . خیلی هم مهربونه"
.
بعدها که مطالعه کردم دیدم این خدا همونیه که من فکر می کردم..فقط من یه سری آپشن از خودم بهش اضافه کرده بودم که باعث میشد باهاش به مشکل بخورم..
.
مثلا یه اشتباهی کرده بودم..گفتم خدایا خودت یه جوری جمع و جورش کن..بعد از جایی که فکرشم نمی کردم جمع و جورش کرد..
.
بعد گفتم فکر کردی هنر کردی؟ اگر با یه نشونه به من می فهموندی که دارم اشتباه میکنم اصلا نیاز نبود جمع و جورش کنی . اصلا تو چه خدایی هستی که اجازه میدی من اشتباه بکنم..
.
به مرور زمان به کارشناسان زیادی بحث کردم..همونطور که شما بحث کردید و نپذیرفتید..من بحث کردم و به راحتی پذیرفتم..
.
در مورد خیلی مسائل هم نه بحث میکنم نه دوست دارم بحث بکنم . در همین حد جوابی که از کارشناسان گرفتم فکر میکنم واسم کافی باشه..
.
مثل اینکه چرا این همه آدم کشته میشن و مظلوم واقع میشن و خدا هیچکاری نمی کنه و.........
.
همین قدر که پذیرفتم خدا به کسی ظلم نمی کنه و هیچ کارش بی حکمت نیست واسم کافیه..فقط به این فکر میکنم که حتما یه دلیل قانع کننده وجود داره که من ازش خبر ندارم..
.
چون من توی این دنیا به دنبال جواب این جور سوال ها نیستم..من فقط دوست دارم توی این دنیا خوب و راحت و در رفاه و خوشی زندگی کنم و تا جایی که بتونم همین زندگی رو به بقیه انسان ها هدیه کنم..
.
و این زندگی با وجود خدایی که احساسش کردم و خودش رو بهم نشون داده روز به روز لذت بخش تر میشه..

آبـرنـگـ;677099 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]به نظر من، راه رسیدن هرکس به حقیقت درون متفاوته و اون راهی که من رفتم، به درد شما شاید نخوره. نمیدونم چطوری بیانش کنم!
با یه نمونه میگمش:
به شما میگن یه بیماری کشنده دارید؛ توی دل خودتون از اینکه برید آزمایش بدید می‌ترسید، از اینکه در موردش پژوهش کنید می‌ترسید. ولی وقتی میرید آزمایش میدید بعدش میفهمید که چیزی نیست؛ یا اگرم هست، چیز مهمی نیست.
منم همینم


[=Microsoft Sans Serif]بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علی جناب آبرنگ،
در مورد بخش اول صحبتتان با شما موافقم ... اگرچه اگر بتوانید معیارتان برای تشخیص حقیقت را در تاپیک «
معیار شما برای انتخاب اسلام به عنوان راه حق و حقیقت چیست؟» که برای همین منظور زده شده است که این راهها را بشناسیم بیان کنید ممنون می‌شوم. اسم آن تاپیک در مورد انتخاب اسلام هست ولی در همان اوائل گفته‌ام که منظور از ایجاد تاپیک فقط اسلام نیست و اصل یافتن حقیقت مدّ نظر است که قاعدتاً در این سایت اکثراً معتقد هستند اسلام تشیع حقیقت متحقق است.
اما در مورد بخش دوم کلامتان ... آیا در آن آزمایشی که دادید قیامت را نشانتان دادند و دیدید آنطور که می‌گفتند نیست؟ چه معیاری را برای شما اندازه گرفتند که متوجه شدید یا چیزی نیست یا اگر هم هست مهم نیست؟ مثلاً به شما گفته بودند اگر کافر شوید سریعاً صاعقه‌ای بر سرتان نازل می‌شود و شما دیدید که نشد؟ چه چیزی باعث شد قبل از رسیدن وعده‌ی خدا متوجه دروغ بودن آن بشوید؟
[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]
آبـرنـگـ;677099 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]
در مورد خود خدا
دوست قدیمی داشتم که توی وایبر بعد سال‌ها دیدمش. چن بار پیا پی پشت هم بهم پیام مذهبی میداد، منم بهش گفتم: اطلاعاتت در این زمینه چقده، گفت خیلی زیاد
یه سوال خداشناسی ازش پرسیدم، الان دیگه اصا باهام حرف نمیزنه!


[=Microsoft Sans Serif] در تاپیکی که خدمتتان معرفی کردم روی اینکه معیارمان برای یافتن حقیقت چه باشد بحث‌هایی کردیم ... حقیر سابقاً خیلی اصرار داشتم که با براهین عقلی باید وجود خدا را ثابت کرد و غیره و ذلک، ولی الأن دیگر اینطور فکر نمی‌کنم، قضیه خیلی ساده‌تر از این حرفهاست، اتفاقاً شاید چه بسیار افراد نابغه و باهوش که چون می‌خواهند همه چیز برایشان به صورت اثبات ریاضی بیان شوند نتوانند وجود خدا را برای خود اثبات کنند (گرچه برهان عقلی هم داریم که کافی باشد) و با وجودیکه در درون خود به وجود و حضور خداوند یقین دارند ولی باز تردید رهایشان نمی‌کند و چه بسا برای فرار از تردید رویشان را برگردانند و بگویند خدا نیست و خلاص ... قبلاً شاید از نظر حقیر این دوستتان اشتباه می‌کرد که به دنبال خداشناسی عمیقی نرفته بود (البته هنوز هم معتقدم که اگر برود بهتر است و با توجه به شبهات موجود خیلی هم بهتر است) ولی اگر این باورش ارثی نبوده و خودش در درون خودش خدا را یافته باشد دیگر به نظرم اشتباه نکرده است اگر زیاد به دنبال براهین و استدلال‌ها هم نرفته باشد ...
آبـرنـگـ;677099 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]این یعنی ترس از حرف زدن در مورد خدایی که میگن خیلی مهربونه؛ که اون گروهی که گفتم، دیگه چنین ترسی رو ندارن.

خوب برادر عزیزم آنها خدا را انکار کرده‌اند، باز هم انتظار دارید بترسند؟ این از بین رفتن ترس بخاطر باز شدن دیدشان هست نسبت به صفات خدا و عمیق شدن دیدشان نسبت به مهربانی خدا و یا چون می‌گویند خدا وجود ندارد و دیگر چه مهربان و چه هیولا می‌شود در موردش داستان تخیلی ساخت؟ اگر مؤمن بودند و به جای ترس از خدا عاشق خدا می‌شدند درست بود، بماند که در اعتقادات ما گفته‌اند انچه ترس دارد خدا نیست بلکه خوف در خوف و رجا در واقع ترس انسان از اعمال خودش است با علم به اینکه خداوند عادل است، بعد هم دعا می‌کنیم که ای خدایی که رحمتت بر عدالتت سبقت جسته است، با ما آنطور رفتار کن که شایسته‌ی توست و نه آنطور که شایسته‌ی ماست ... این با آن ترسی که مدّ نظر شماست متفاوت است ... اتفاقاً کسی که امیدش از رحمت خدا قطع شود کافر شمرده شده است ... کسی که در جهنم به رحمت خدا امید داشته باشد خدا با باقی گذاردنش در جهنم ناامیدش نمی‌کند، آنها که در جهنم ابدی می‌شوند بالاترین گناهشان ناامید بودن از رحمت خداست، بعد از اینکه کارنامه‌ی اعمال خود و زشتی آن را دیدند و برایشان مسلّم شد که هرگز مورد ترحم قرار نخواهند گرفت، آنها کافرند چون بزرگی گناه منتسب به خود را بزرگتر از رحمت و غفران خداوند دانستند در حالیکه هر مسلمانی باید اعتقاد داشته باشد به اینکه الله اکبر ... و اینکه حتی کافران یاوری ندارند مگر خدا که اجابت می‌کند اگر خوانده شود به امیدی

وَمَن يُضْلِلِ اللَّـهُ فَمَا لَهُ مِن وَلِيٍّ مِّن بَعْدِهِ ۗ وَتَرَ‌ى الظَّالِمِينَ لَمَّا رَ‌أَوُا الْعَذَابَ يَقُولُونَ هَلْ إِلَىٰ مَرَ‌دٍّ مِّن سَبِيلٍ * وَتَرَ‌اهُمْ يُعْرَ‌ضُونَ عَلَيْهَا خَاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنظُرُ‌ونَ مِن طَرْ‌فٍ خَفِيٍّ ۗ وَقَالَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ الْخَاسِرِ‌ينَ الَّذِينَ خَسِرُ‌وا أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۗ أَلَا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذَابٍ مُّقِيمٍ * وَمَا كَانَ لَهُم مِّنْ أَوْلِيَاءَ يَنصُرُ‌ونَهُم مِّن دُونِ اللَّـهِ ۗ وَمَن يُضْلِلِ اللَّـهُ فَمَا لَهُ مِن سَبِيلٍ [الشوری، ۴۴-۴۶]
و هر كه را خدا گمراه كند پس او را هيچ دوست و كارسازى پس از وى نيست و ستمكاران را بينى كه چون عذاب را بينند گويند: آيا راهى به بازگشت هست؟ * آنان را مى‌بينى [كه چون‌] بر [آتش‌] عرضه مى‌شوند، از [شدت‌] زبونى، فروتن شده‌اند: زيرچشمى مى‌نگرند. و كسانى كه گرويده‌اند مى‌گويند: «در حقيقت، زيانكاران كسانى‌اند كه روز قيامت خودشان و كسانشان را دچار زيان كرده‌اند.» آرى، ستمكاران در عذابى پايدارند. *و جز خدا براى آنان دوستانى [ديگر] نيست كه آنها را يارى كنند، و هر كه را خدا بى‌راه كذارد هيچ راهى براى او نخواهد بود

چنین خدایی از نظر شما ترسناک است؟

آبـرنـگـ;677099 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif] اگر فکر کردن (در مورد خدا) گناهه، من این گناه و خیلی دوست دارم و از انجامش هیچ وقت پشیمون نمیشم.

[=Microsoft Sans Serif]فکر کردنی که از آن منع شده‌ایم فکر کردن در باره‌ی ذات خداست، خداوند در عقل انسان نمی‌گنجد، چه انسان مؤمن باشد و چه کافر این مفهوم دور از ذهن اوست، فکر کردن او چیزی جز حیرت و سرگردانی نتیجه نخواهد داد، شما چطور در مورد ذات او فکر کرده‌اید و از این کار لذت برده‌اید؟ نتیجه‌ی تفکراتتان را بفرمایید تا ما هم بهره ببریم ... ان تفکری که در عمل میسر باشد نه تنها منع نشده که ممدوح هم هست و اگر منعی باشد در این است که به هر کسی گفته نشود و تنها به کسانی گفته شود که ظرفیت درکش را داشته باشند و باز حیران و واله نشوند، اما اگر شما از چنان تفکری لذت می‌برید نشان می‌دهد که ظرفیت آن مقدار که به شما چشانده شده است را داشته‌اید و در نتییجه باز هم منعی از چنان تفکری نخواهید شد ... پس کلا چرا فکر می‌کنید فکر کردن در مورد خدا منع شرعی دارد؟

اما اگر منظورتان از فکر کردن این است که مثلاً یک جایی کسی ظلم کند و زمین او را فرو نبرد و ما در مورد خدا فکر کنیم که چه خدای ظالمی، خوب این یک فکر ناقص است، به شما می‌گویند خدا را خوب نشناخته‌اید و حکمت‌های کارهای او را درک نکرده‌اید ... اینجا خبر از منع تفکر درباره‌ی خدا نیست بلکه دعوت به تفکری عمیق‌تر و سنجیده‌تر و منصفانه‌تر است و البته بی‌انصافی و بدون فکر کافی نظر دادن از نظر هیچ انسان آزاده‌ای ستودنی نیست ...

حالا شما تمایل به چه نوع تفکری در باره‌ی خداوند هستید؟

آبـرنـگـ;677099 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]
در این زمینه پیشتر با هم توی یه گفتاری که زده بودم (سرکوب دگر اندیشی در اسلام) گفت و گو کردیم.
اگر شما میتونید یه طرفه به قاضی برید و راضی برگردید؛ من واقعا این‌طوری نمیتونم رفتار کنم و تا حرف دو طرف رو نشنوم، نمیتونم بگم کدومه درست میگه.


بله و حقیر از هم‌صحبتی شما استفاده می‌کردم ...
سؤالی دارم ... شما اگر کسی مالتان را دزد مسلّحی در خیابان بزند و بروید پیش قاضی و شکایت کنید، آیا شما وقتی می‌گویید او مال شما را دزدیده است دارید یک طرفه به قاضی می‌روید و باید از دزد بخواهید که او هم بیاید و طرف دیگر ماجرا را تعریف کند؟ قاضی باید بگوید نه شما که خودتان در صحنه بوده‌اید و می‌دانید که این دزد غریبه است و سهمی در مال شما ندارد که بتواند طلب کند، آن هم با خفت‌گیری و تهدید به مرگ و غیره ...
یک‌طرفه پیش قاضی رفتن همه جا کاربرد ندارد ... انسان در درون خودش درکی از وجود خدا دارد که ابتدائا اگر بخواهد انکارش کند باید جلوی خودش بایستد ...
از طرفی فرض کنید که شما نظر هر دو طرف را خواستید بشنوید تا قضاوت خارجی عادلانه‌تری داشته باشید، معیارتان برای حکم کردن بین آن دو چه خواهد بود؟ از کجا می‌دانید که آن معیار دلالت بر حقیقت کند و مثلاً جبر تاریخ و فرهنگ و جغرافیا و مستندهای ماهواره و هم‌نشینی دوستان و غیره در این قضاوت و انتخاب مؤثر نباشند؟ معیار حقیقت باید خودش حقیقت باشد و کسی که هنوز حقیقت را نمی‌داند راهی برای تشخیص نظری که بهره‌ی بیشتری از حق دارد نخواهد داشت ... کسی که معیار برای تشخیص حقیقت ندارد همه چیز را به یک نحو می‌بیند، به یک اندازه غلط و در عین حال به یک اندازه درست، چون چیزی که ندارد همان مبنای تعریف درست و غلط است، شما رابطه‌ی ترتیبی بین اعداد طبیعی را بردارید خواهید دید که تمام اعضای مجموعه‌ی اعداد طبیعی از نظر بزرگی و کوچکی یکسان هستند و هیچ کدام از نظر بزرگی و کوچکی قابل مقایسه با دیگری نیست. اگر بدون داشتن معیار حقیقت که قبلاً اعتبارش اثبات شده است دست به قضاوت بزنید، قضاوت ناعادلانه است حالا نتیجه هر چه که می‌خواهد باشد ... چنین قضاوتی بر مبنای تمایلات مقطعی شخص است که مثلاً در این برهه از زمان و در این موقعیت این چیزها برایم ارزشمندتر هستند و فلان نظر بیشتر با آنچه در ذهن دارم همسو هستند ... اما شما که به عاریت گرفتن ایدؤولوژی از والدین را عار می‌دانید آیا به عاریت گرفتن ایدئولوژی از دوستان و مخالفان و موافقان و غیره را عار نمی‌دانید؟ آیا برایتان مهم نیست که حق آنطور که هست را بشناسید و به آن پایبند شوید؟
اگر هم معیار برای تشخیص حقیقت داشتید که دیگر لازم نیست حرف همه‌ی طرفها را بشنوید، بر اساس همان معیار احتمالاً می‌توانید راه حقیقت را بیابید، اگر نیافتید آن وقت در حرفهای دیگران بگردید تا بیابید ...
آبـرنـگـ;677099 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]
حرف دو طرف رو تقریبا کامل شنیدم و قضاوتم رو انجام دادم؛ اگر اشتباهه، عقل من تا این اندازه برد داره و نمیتونم از خرد خودم انتظار داشته باشم نتیجه‌ای رو که پس از سال‌ها مشورت و زحمت کشیدن به دست اورده نادیده بگیره.
اگرم درسته که چه نیکو ...

حرفهای دو طرف را شنیده‌اید ... معیارهای خودتان برای تشخیص حق را هم همینقدر رویش تحقیق و مشورت کنید ... ناگهان نشود خدای ناکرده در ۷۰ سالگی یک نگاهی به گذشته‌ی خود کنید و بگویید من فلان مسأله را معیار انتخاب کردن حقیقت فرض کرده بودم ولی تجربه‌ی سالیان نشانم داد که آن مسأله پاسخ ساده‌ای داشت و آنچه باید مدّ نظر قرار می‌دادم آن مسأله‌ی دیگر بود ... بماند که خدا می‌داند اگر آن وقت ۱۵ سال عمر شریف داشته باشید در ۱۴۵ سالگی متوجه نشوید که آن معیار دوم هم نقص داشت و مناسب نبود و باید معیار سومی را انتخاب می‌کردید تا با ان روی حرفهای دو طرف قضاوت کنید ... و باز دست آخر معلوم نیست که همین معیار سوم هم درست باشد یا خیر ... پس شما که به دنبال قضاوت عادلانه هستید اول به دنبال یافتن معیاری برای تشخیص حقیقت باشید، معیاری که مستقل از فرهنگ و دین خانوادگی و عرفی جامعه باشد، مستقل از دوستان و معلمان و آشنایان باشد، معیاری که مستقل از آموزه‌های کتابهایی که خواندید و موافقان و خالفان اسلام و سایر ادیان و مکاتب الهی یا بشری باشد ... چنین معیاری را بیابد که لااقل اگر می‌خواهید در مورد خدا فکر نکنید بتوانید خود را معذور بدانید.

یا علی علیه‌السلام

[=Microsoft Sans Serif]من حرفای شما رو پیش‌تر هم از هم اندیشاتون شنیدم و برای همین تلاش میکنم خیلی چکیده به گفت و گو بپردازم.

باء;677123 نوشت:
چه معیاری را برای شما اندازه گرفتند که متوجه شدید یا چیزی نیست یا اگر هم هست مهم نیست؟
معیار من، عقله منه.
دلیل‌های زیادی هست؛ که با شرمندگی باید بگم: حوصله تکرارشون رو ندارم.
باء;677123 نوشت:
خوب برادر عزیزم آنها خدا را انکار کرده‌اند، باز هم انتظار دارید بترسند؟
منظورم اینه که اونها در مورد این موضوع ترسی ندارن؛ ولی مخالفینشون ترس دارن.
این ترس از فکر کردن، از دید من خیلی بده و از این نظر، گروه نخست منطقی‌تر هستن و راحت میتونن در این مورد گفت و گو کنن (که ممکنه بعد گفت و گو، معتقد هم بشن؛ ولی دیگه ترسی ندارن) اما گروه دوم، ریسک‌پذیری کمی دارن و ترجیح میدن زندگی یکنواخت، با سیر افقی داشته باشن.
باء;677123 نوشت:
فکر کردنی که از آن منع شده‌ایم فکر کردن در باره‌ی ذات خداست، خداوند در عقل انسان نمی‌گنجد
بله و همین موضوع، باعث میشه مسئله مشکوک بشه!
یه زمانی یه آدمی رئیس جمهور این مملکت بود که ادعا میکرد: «من و کابینه‌م پاک‌ترین دولت تاریخ ایرانیم» ولی نمیذاشت کسی در مورد درستی حرفش بررسی انجام بده؛ چون خودش میدونست چی به چیه (!).
خدا (یا معتقدین خدا) هم میگه: من بهترین و بزرگترینم؛ ولی در مورد چیستی من فکر نکنی که کافر میشی و اگه کافر بشی نجس میشی و مرگت واجب!!
اگه کسی نیم‌کاسه‌ای زیر کاسه‌ش نباشه، مردم رو از فکر کردن اونم با این همه تهدید باز نمی‌داشتن.
اگه تو مغز ما نمیگنجه، مشکل خودشه که ما رو طوری آفریده که با عقلمون نتونیم درکش کنیم.

برای نمونه:
من کره‌ی زمین رو ندیدم؛ ولی ایمان دارم که گِرده. چون نشونه‌های گرد بودن زمین انقد زیاده که جایی برا انکار نمیذاره.
ولی موضوع‌های دینی و الهی برای من خیلی مبهم و بی‌اساس هستن.

منطق احساسی، در برابر منطق عقلی، ارزشی نداره.

نقل قول:
شما اگر کسی مالتان را دزد مسلّحی در خیابان بزند و بروید پیش قاضی و شکایت کنید، آیا شما وقتی می‌گویید او مال شما را دزدیده است دارید یک طرفه به قاضی می‌روید و باید از دزد بخواهید که او هم بیاید و طرف دیگر ماجرا را تعریف کند؟
نمونه‌ی نادرستیه.
ما در مورد یک موضوع غیبی داریم حرف میزنیم که هیچ کسی اونو ندیده؛ یا اگه کسی دیده‌ش، هیچ شاهدی برای ادعاش نداره.
دزد رو با چشم خودمون میبینیم و با عقل میپذیریمش؛ نیازی نیس از کسی راهنمایی بخوایم؛ اما چون قاضی ماجرا رو ندیده، تا حرف دو طرف رو نشنوه، هیچ قضاوتی نمیکنه.

اینکه در آینده دیدگاه من دگرگون بشه، یه احتماله و ممکنه نشه.
اگرم بشه، پشیمون نخواهم شد؛ همونجوری که الان پشیمون نیستم که در گذشته مخالف امروزم می‌اندیشیدم. چون عقلی که امروز دارم رو سال‌ها پیش نداشتم و طبیعتا عقلی رو که ده سال دیگه خواهم داشت، الان ندارم و این انتظار بی‌جاییه که از عقل الانم، انتظار بازدهی عقل چل سال دیگه رو داشته باشیم.

آبـرنـگـ;677301 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]من حرفای شما رو پیش‌تر هم از هم اندیشاتون شنیدم و برای همین تلاش میکنم خیلی چکیده به گفت و گو بپردازم.
معیار من، عقله منه.


[=Microsoft Sans Serif]بسم الله
سلام جناب آبرنگ،
می‌دانم شما قدیمی‌تر از حقیر در این سایت هستید و احتمالاً چه در این سایت و چه در سایت‌های دیگر با خیلی‌ها بحث کرده‌اید و البته خیلی از آنها که مخاطب شما بودند علم خیلی بیشتری نسبت به حقیر داشته‌اند، ولی دفع خطر احتمالی اگر ریسکش خیلی بزرگ و خارج از توان پذیرش عاقل باشد عقلاً واجب است و حقیر در این وسط دیوانه یا طفل صغیری هستم که فریاد زده‌ام و گویی اصرار هم داشته‌ام که معیار شما عقل نیست و راهی که می‌روید خلاف عقل است و فریب قوایی که بدل عقل است را خورده‌اید که گمان می‌کنید آنچه شما را می‌راند عقلانیت است ... دیگر با خود شماست که به حرف این دیوانه یا طفل صغیر گوش دهید یا برایتان مهم نباشد و از روی آن بگذرید ...
آبـرنـگـ;677301 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]دلیل‌های زیادی هست؛ که با شرمندگی باید بگم: حوصله تکرارشون رو ندارم.

[=Microsoft Sans Serif]آیا دلایل شما از جنس دقت در جزئیات است یا کلی‌نگرانه هستند؟ آیا حقانیت یک ایدئولوژی را باید در کلیت آن با عقل فهمید و پذیرفت و درک کرد و یا در جزئیات آن؟ انتخاب عقلایی یک ساختمان از روی قنداسیون و اسکلت آن است یا از روی مارک دستشویی آن و جنس کاشی کف؟ آیا در میان دلایل شما اشکال عقلی به کلیات اسلام هم وجود دارد؟ آیا برای اصول الدین براهین عقلی وجود ندارد؟ آیا این براهین را عقل می‌پذیرد و تجربه جزئی‌نگر رد می‌کند؟ آیا شما حق را در این منازعه به عقل حقیقت‌بین می‌دهید یا به چشم ظاهر بین؟ آیا تجربه‌گرایی که اسم دیگر ظاهربینی است یکی از مصادیق عقل‌گرایی است یا گاهی درست در مقابل آن است؟
آبـرنـگـ;677301 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]منظورم اینه که اونها در مورد این موضوع ترسی ندارن؛ ولی مخالفینشون ترس دارن.

[=Microsoft Sans Serif] مطابق برهان وجود و امکان، مطابق اصل علیت که بداهت دارد و به درک حضوری درک می‌شود، هر چه که ما می‌شناسیم هم معلول است و هم علت برای معلول‌هایی دیگر، اصل علیت اساس تمام علوم است که وقتی پدیده‌ای را مشاهده می‌کنند به دنبال علت آن می‌گردند و یافتن آن علت می‌شود هدف آن علوم، قاعدتاً شما هم بداهت آن را قبول دارید ... حالا در همین ساختار تفکر عقلایی با فرض برقرار بودن اصل علیت می‌رسیم به اینکه باید وجودی وجود داشته باشد که علت باشد و معلول نباشد، این یعنی این موجود از اصل علیت تبعیت نمی‌کند، این یعنی این موجود غیرعقلانی است، پذیرش یک اصل عقلایی ختم شد به اینکه وجود دارد موجودی که در عقل انسان نمی‌گنجد و قابل درک نیست، حالا عقل شما به شما می‌گوید سعی کن او را بشناسی با آنکه خودش معترف است که این موجود قابل تعقل بر آن و شناخته شدن نیست؟ آیا داشتن ترس از دیوانه شدن موافق حکم عقل یک رویکرد احساسی است و جسارت به خرج دادن و وارد گودی شدن که عقل از ورود به آن نهی می‌کند عقلایی است؟
آبـرنـگـ;677301 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif] این ترس از فکر کردن، از دید من خیلی بده و از این نظر، گروه نخست منطقی‌تر هستن و راحت میتونن در این مورد گفت و گو کنن (که ممکنه بعد گفت و گو، معتقد هم بشن؛ ولی دیگه ترسی ندارن) اما گروه دوم، ریسک‌پذیری کمی دارن و ترجیح میدن زندگی یکنواخت، با سیر افقی داشته باشن.

[=Microsoft Sans Serif]اینکه به زعم شما آنها ممکن است بعد از فکر کردن به آن معتقد بشوند نشان می‌دهد که شما دارید در مورد فکر کردنی صحبت می‌کنید که امکان به بار نشستن آن وجود دارد، در این صورت چنین تفکری از نظر اسلام هم ممدوح است و نه مذموم، باز حکم عقل است که برای این تفکر هم پله‌پله بالا بروید تا آموخته‌هایتان مطابق ظرفیت درکتان باشد ... اینکه پدر و مادری کودک پیش‌دبستانی خود را از خواندن کتابهای آنالیز ریاضی نهی کنند وقتی مقدمات آنها را بلد نیست آیا از نظر شما یک کار نابخردانه است؟ آیا از نظر شما این احتمال نیست که کودک از هر چه علم و علم‌آموزی است بدش بیاید و یا از وارد شدن به آن بترسد؟ البته این حقیقتی است که گاهی شوق یادگیری نادانسته‌ها و نداشتن شناخت کافی از ظرفیت خود شخص را به چنان مردابی می‌اندازد ... گرچه اصل این کار گناه نیست ولی اگر سبب موضع‌گیری شخص نسبت به علم و حقیقت شود و شخصی که مقدمات لازم برای تفکر را ندارد وارد گود شده و زخمی و نالان بیرون برود و بگوید اصلاً حقیقتی نیافتم و همه‌اش ابهام بود و غیره و چیز خاصی دستگیرم نشد به نظر شما این شخص حقیقت‌طلب است و بخاطر جسارتش باید تحسین شود و این پیامهایی که به دیگران در اطراف خود می‌دهد را باید با آب طلا نوشت و به دیوار زد؟
حقیر ظاهراً به گروه دوم تعلق دارم ولی ترسی هم از تفکر حتی در ذات خدا هم ندارم، فقط هر بار وارد این وادی می‌شوم تا سرم به سنگ بخورد سریع می‌آیم بیرون و می‌گویم هنوز ظرفیت درکش را ندارم ... اینکه حقیقتی آنجا هست که مشتاق کشف آن باشم را به یقین می‌دانم و حدس و گمان نیست (حکم عقل است، حتی بالاتر از آن حکم قلب است) ولی اینکه هنوز راهی به درک آن ندارم و در مورد ذات خدا قاعدتاً هرگز هم راهی به آن نخواهم داشت یک مسأله‌ی دیگر است

راستی یک سؤال ... برخی هستند از امتحان کردن مواد مخدّر می‌ترسندَ، تحت تأثیر تبلیغات موجود و جوّ فرهنگی حاکم بر جامعه، حالا نظر شما چیست در مورد کسانی که جسارت به خرج می‌دهند و بدون ترس از چیزی که ممکن است از دست بدهند وارد این گود شده تا ماجراجویی کنند، تا از حرف دیگران نترسند، تا زندگی‌اشان یکنواخت با سیر افقی نباشد؟ حتماً خاهید گفت که این هم یک مثال نامرتبط دیگر، بعد هم می‌فرمایید که تفاوت این با آن در این است که عقل این را نفی می‌کند و آنرا می‌پذیرد، اما این دیوانه یا طفل صغیر مدتی است دارد سعی می‌کند بگوید که عقل هر دو را نفی می‌کند و حتی در مورد هلاکت معنوی بیشتر از آنچه در مقابل هلاکت جسم نهی می‌کند اخطار می‌دهد ... اما آیا شما با حرف دیوانگان اطفال صغیر وقتی چنین هشدار بزرگی بدهند به حکم عقل خود توجه می‌کنید یا از روی آن راحت می‌گذرید؟

آبـرنـگـ;677301 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif] بله و همین موضوع، باعث میشه مسئله مشکوک بشه!
یه زمانی یه آدمی رئیس جمهور این مملکت بود که ادعا میکرد: «من و کابینه‌م پاک‌ترین دولت تاریخ ایرانیم» ولی نمیذاشت کسی در مورد درستی حرفش بررسی انجام بده؛ چون خودش میدونست چی به چیه (!).
خدا (یا معتقدین خدا) هم میگه: من بهترین و بزرگترینم؛ ولی در مورد چیستی من فکر نکنی که کافر میشی و اگه کافر بشی نجس میشی و مرگت واجب!!
اگه کسی نیم‌کاسه‌ای زیر کاسه‌ش نباشه، مردم رو از فکر کردن اونم با این همه تهدید باز نمی‌داشتن.
اگه تو مغز ما نمیگنجه، مشکل خودشه که ما رو طوری آفریده که با عقلمون نتونیم درکش کنیم.


[=Microsoft Sans Serif] و باز شبهات ماهواره‌ای ... شما کافر شوید و بروز ندهید اگر در دنیا کسی آمد شما را اعدام کند! اینکه در آخرت بگویند که «او را نگاه دارید که او از سؤال‌شوندگان است» این یک بحث دیگر است ...
مشکل خدا نیست که ما قادر به درک کردنش نیستیم ... مشکل خدا نیست حتی اگر همه‌ی ما نعوذبالله به او کافر شویم ... مشکل ماست اگر عقلمان را بازیچه‌ی امیال خودمان قرار دهیم و بگوییم من دوست دارم در ذات خدا فکر کنم حتی اگر عقل بگوید این تفکر به جایی نمی‌رسد چون خدا موجودی نیست که از قوانین عقلی تبعیت کند ... مشکل خدا نیست که در درون خودمان او را می‌شناسیم و بارها حضورش را درک کرده‌ایم و باز می‌گوییم اینها وهم است و تا با چشم او را نبینم یا تا لمسش نکنم یا تا تجربه‌اش نکنم باورم نمی‌شود ... مشکل خدا نیست که ما اصلی‌ترین راه شناخت را رها کرده‌ایم و دل به شناخت از طریق حواس ظاهری سپرده‌ایم و با افتخار خود را تجربه‌گرا و ظاهربین می‌دانیم ... مشکل دقیقا از خود ماست که عقل را می‌کشیم و پیراهنش را بر سر نیزه می‌کنیم و به خون‌خواهی آن قیام می‌کنیم بر علیه‌ آنهایی که جرمشان تبعیت از عقل است ...
آبـرنـگـ;677301 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif] برای نمونه:
من کره‌ی زمین رو ندیدم؛ ولی ایمان دارم که گِرده. چون نشونه‌های گرد بودن زمین انقد زیاده که جایی برا انکار نمیذاره.


[=Microsoft Sans Serif]حقیر کره‌ی زمین را دیده‌ام که گرد است و باز اعتقاد دارم که زمین گرد نیست ... این قوت عقل است در مقابل نیروی تجربه‌گرایی ... تجربه محدود است به خطاهای حواس ظاهری و دستگاه‌های سنجش باز هم ظاهری ... اما عقل ورای آنهاست ... و البته درک حقیر از زمین با درک دانشمندان از زمین که همان کره‌ی زمین باشد فرق دارد و به زعم حقیر این کره‌ی زمین تنها یک جزیره است از زمین اصلی که از دل دریای بزرگی بیرون زده است و این نظر هم دلایل خودش را دارد و توهم و تخیل نیست ...
آبـرنـگـ;677301 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif] ولی موضوع‌های دینی و الهی برای من خیلی مبهم و بی‌اساس هستن.

[=Microsoft Sans Serif] کلیاتش در حدّ بدیهی روشن و آشکار است ... جزئیاتش و ظرافت‌هایش مبهم است و البته هر علمی نیاز به ممارست و تلاش دارد تا به خوبی درک شود و ابهامات آن برطرف گردند ... اینکه آنها را بی‌اساس بدانید نشان می‌دهد که بدون توجه به مقدمات به بررسی آنها پرداخته‌اید ...
آبـرنـگـ;677301 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif] منطق احساسی، در برابر منطق عقلی، ارزشی نداره.

[=Microsoft Sans Serif] دقیقاً موافقم ... اگرچه مصادیقمان از عقل و احساس در تقابل با هم باشد
آبـرنـگـ;677301 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]نمونه‌ی نادرستیه.
ما در مورد یک موضوع غیبی داریم حرف میزنیم که هیچ کسی اونو ندیده؛ یا اگه کسی دیده‌ش، هیچ شاهدی برای ادعاش نداره.
دزد رو با چشم خودمون میبینیم و با عقل میپذیریمش؛ نیازی نیس از کسی راهنمایی بخوایم؛ اما چون قاضی ماجرا رو ندیده، تا حرف دو طرف رو نشنوه، هیچ قضاوتی نمیکنه.


[=Microsoft Sans Serif] همه در درون دیده‌اند ولی اشکال از اینجاست که بر مبنای تجربه‌گرایی و تظاهر به برها‌ن‌خواهی گاهی دچار یک وسواس فکری می‌شویم که آنچه با قاطعیت بیشتری می‌دانیم را با آنچه که قاطعیت کمتری دارد می‌خواهیم محک بزنیم ... و این سیره‌ی عقلا نیست ... سنگ محک باید محکم‌تر از محکمی باشد تا بشود از آن به عنوان سنگ محک استفاده کرد ...
آبـرنـگـ;677301 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif] اینکه در آینده دیدگاه من دگرگون بشه، یه احتماله و ممکنه نشه.
اگرم بشه، پشیمون نخواهم شد؛ همونجوری که الان پشیمون نیستم که در گذشته مخالف امروزم می‌اندیشیدم. چون عقلی که امروز دارم رو سال‌ها پیش نداشتم و طبیعتا عقلی رو که ده سال دیگه خواهم داشت، الان ندارم و این انتظار بی‌جاییه که از عقل الانم، انتظار بازدهی عقل چل سال دیگه رو داشته باشیم.

اگر الأن هم عقل سالهای آینده را داشتید که داشتید و عقل امروزتان بودند و اگر ندارید نمی‌توانید با یقین در مورد حکمی نظر بدهید که عقل سالهای بعدی در مورد امروز شما خواهد داد ... و البته پشیمانی در این مسیر حتمی است، اگرچه در آخرین لحظات عمر باشد، و البته ورودی‌های عقل هر کسی فقط تفکرات خودش نیستند و از نظر شما اینکه باید همه‌ی نظرات را شنید و روی آنها فکر کرد امروز یک فرض لازم است که فردا عقلتان در موردش از شما بازخواست خواهد کرد ... فلان دیوانه یا طفل صغیر گفت و تو از کنارش با پوزخندی گذشتی ...

اگر تمایل به ادامه‌ی بحث ندارید نمی‌خواهم در سختی‌اتان بیاندازم :Gol:
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیه‌السلام

[=Microsoft Sans Serif]

باء;677417 نوشت:
آیا دلایل شما از جنس دقت در جزئیات است یا کلی‌نگرانه هستند؟
هردو.
اصول دین ثابت شدنی نیست.
باء;677417 نوشت:
آیا داشتن ترس از دیوانه شدن موافق حکم عقل یک رویکرد احساسی است و جسارت به خرج دادن و وارد گودی شدن که عقل از ورود به آن نهی می‌کند عقلایی است؟
خرد انسان هرگونه خطر یا ریسکی رو رد میکنه، مگر اینکه اون موضوع ارزش ریسک کردن داشته باشه.
باء;677417 نوشت:
ما این دیوانه یا طفل صغیر مدتی است دارد سعی می‌کند بگوید که عقل هر دو را نفی می‌کند و حتی در مورد هلاکت معنوی بیشتر از آنچه در مقابل هلاکت جسم نهی می‌کند اخطار می‌دهد
عقل من میبینه کسایی که راه ندانم‌گرایی یا بی‌خدایی رو رفتن، دانشمندانی از آب درومدن که ما الان داریم از سر تا شست پا، از دست‌آوردشون استفاده میکنیم و اگه نباشن، نمیتونیم کاری انجام بدیم.
اما عقل من هیچ معتاد موفقی رو تا به حال ندیده!
باء;677417 نوشت:
گرچه اصل این کار گناه نیست ولی اگر سبب موضع‌گیری شخص نسبت به علم و حقیقت شود و شخصی که مقدمات لازم برای تفکر را ندارد وارد گود شده و زخمی و نالان بیرون برود و بگوید اصلاً حقیقتی نیافتم و همه‌اش ابهام بود و غیره و چیز خاصی دستگیرم نشد
یکی از بدی‌های نگرش اسلامی اینه که کسی که معتقد به اون باشه، فکر میکنه به اندیشه‌ای کامل پیوسته و در گفت و گوها تلاش میکنه به هر قیمتی مخالفین خودش رو در گمراهی و نادانی جلوه بده، تا همچنان نگرش اسلامیش در ذهن خودش، بهترین بمونه.
شما از ابتدا تا الان، بیش از سی چل باره که منو گمراه میخونید و تلاش میکنید از راهی که درش هستم برگردم؛ ولی حتی یه بارم (مثل من) این احتمال رو ندادید که ممکنه نگرش خودتون اشتباه باشه!
اگر میخواید گفت و گو کنید، تلاش کنید طرف مقابلتون رو هی گمراه نخونید که در آینده «قطعا» از گمراهیش پشیمون میشه. به همون اندازه که ممکنه نگرش من اشتباه باشه، دقیقا به همون اندازه ممکنه نگرش شما اشتباه باشه. اما من برای اشتباه بودن نگرشم خودم رو آماده کردم؛ ولی شما این آمادگی رو ندارید و هروقت به نقصی که در نگرشتون هست برسید، میگید: «ایراد از منه که فکر میکنم این نقصه» و این، همون تعصبه.
لطفا از تصور اینکه من گمراه هستم و درگمراهی، پرهیز کنید و بدون اشاره به این موضوع گفت و گو کنید.
میشه؟

آبـرنـگـ;677442 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]
شما از ابتدا تا الان، بیش از سی چل باره که منو گمراه میخونید و تلاش میکنید از راهی که درش هستم برگردم؛ ولی حتی یه بارم (مثل من) این احتمال رو ندادید که ممکنه نگرش خودتون اشتباه باشه!
اگر میخواید گفت و گو کنید، تلاش کنید طرف مقابلتون رو هی گمراه نخونید که در آینده «قطعا» از گمراهیش پشیمون میشه. به همون اندازه که ممکنه نگرش من اشتباه باشه، دقیقا به همون اندازه ممکنه نگرش شما اشتباه باشه. اما من برای اشتباه بودن نگرشم خودم رو آماده کردم؛ ولی شما این آمادگی رو ندارید و هروقت به نقصی که در نگرشتون هست برسید، میگید: «ایراد از منه که فکر میکنم این نقصه» و این، همون تعصبه.
لطفا از تصور اینکه من گمراه هستم و درگمراهی، پرهیز کنید و بدون اشاره به این موضوع گفت و گو کنید.
میشه؟

بسم الله
سلام علیکم
آن پست بر مبنای این مطلب بود که یک دیوانه یا طفل صغیر دارد به شما می‌گوید که به اسم عقل دارید فریب بدل عقل را می‌خورید، از نظر آن دیوانه یا طفل صغیر شما در گمراهی آشکار بودید و احساس خطر و نگرانی‌اش را برای شما ابراز کرد و انتظار داشت که عقل شما مانع از رد شدن ساده‌ی شما از کنار این هشدار بشود، گرچه از طرف یک دیوانه یا طفل صغیر صادر شده باشد. بیش از این از نسبت‌هایی که به شما دادم برداشت نکنید :Gol:

این بحثی که شما در این پاراگراف داشتید دقیقاً بحثی است که با یکی از دوستان خوبمان داشتم و ایشان هم می‌گفتند که هر انسان عاقلی حتماً باید چند درصد خطا را احتمال بدهد که خودش در اشتباه است و دیگران راه درست را انتخاب کرده‌اند، ولی او امروز نمی‌داند و شاید فردا متوجه شود ... این بیان ایشان که با بیان شما مشترک است ما را وارد بحثی کرد که آیا چیزی به اسم حقیقت خارجی وجود دارد یا خیر (اگر بپذیریم که وجود ندارد وارد نوعی از نسبی‌گرایی می‌شویم که هر کسی هر کاری بخواهد می‌کند و هیچ کسی نمی‌تواند بگوید او کار اشتباهی کرده است یا کار درستی، نه می‌تواند آن را بد بداند و نه خوب، هر نسبتی هم که به آن بدهد اعتبارش به نگاه امروز شخص به زندگی است، شما می‌گویید معتاد موفق ندیدید برای آنکه درکی از موفقیت دارید که معلوم نیست چقدر ارزش حقیقی دارد، چه بسا آن دانشمندان مورد نظر شما همه ناموفق هستند از جهات دیگری که آن معتادها موفق هستند در آن جهات، بستگی به این دارد که چه چیزی را موفقیت بدانید، شاید کاری که دانشمندان می‌کنند خودآزاری باشد و لذت کشف چیزی شبیه به افیون بچه‌گانه به نظر برسد از نظر یک معتاد و هزار و یک شاید دیگر، حتی کسی که قاتل زنجیره‌ای است را نمی‌توان گفت انسان خوبی نیست اگر برای خودش منطق خاص خودش را داشته باشد و البته اگر معیاری برای سنجش حقیقی درست و غلط نشناسیم و همه چیز نسبی باشد، این بحث‌ها را قبلاً هم داشته‌ایم)، در آن بحث چون تبعات نسبی بودن حقیقت سنگین بود به این توافق رسیدیم که باید قائل به پذیرفتن وجود حقیقت متحقق خارجی باشیم و تمام بحثمان سر این شد که چطور می‌توان این حقیقت را شناسایی کرد ... آیا اصلاً امکان دارد انسان هرگز به جایی برسد که با یقین بگوید این راه بالأخره راه حقیقت است یا خیر ... از نظر ایشان در ابتدا راه کشف حقیقت مطالعه‌ی تمام نظرها و بررسی آنها بود ... مسیری طولانی که شاید هرگز در طول عمر انسان به شناخت حقیقت خارجی منجر نشود و در نتیجه باور داشتن به وجود حقیقت در حدّ باور داشتن یه یک چیز دست‌نیافتنی باقی بماند، به طوری که اگر شخص از ابتدا هم به وجود حقیقت خارجی متحقق اعتقادی نداشت در شکل زندگی او تأثیر خاصی نمی‌گذاشت ... اضافه بر آن اگر کسی معیار مشخصی برای تشخیص حقیقت نداشته باشد تنها می‌تواند مطالعه کند و اطلاعات را حفظ نماید و دست آخر یک Database باشد از تمامی اعتقادات موجود بدون اینکه مزیتی حقیقی را بتواند بین آنها تشخیص دهد، مطابق تمایلات امروزی‌اش که شاید مطابق سن و سالش باشد و شاید مطابق جوّ دوستان و هم‌نشینانش باشد یا غیره شاید یک مجموعه‌ی mix شده از بین آن همه اعتقاد را برگزیند و بگوید این اعتقادات من است ... ولی آیا این کار وجه عقلانی دارد؟ آیا عقل به شما اجازه می‌دهد که بدن معیار درست و غلطی که اعتبارش اثبات شده باشد دست به انتخاب بزنید و حتی بعد از مطالعه‌ی نظرات موافقان و مخالفان اسلام بیایید و همینطوری بر روی هوا اسلام را بپذیرید و یا رد کنید؟

شما می‌فرمایید معیارتان عقل است ... همینکه می‌گویید معیار دارید یعنی پذیرفته‌اید که حقیقت خارجی مطلقی وجود دارد که شما در صدد یافتن آن به کمک این معیار هستید و بر همین اساس می‌توانید بگویید باور نداشتن به خدا بهتر است یا بدتر است ... پس شما دیگر نسبی‌گرا نیستید ... پس به طور اصولی اگر کسی بگوید من به حقیقت رسیده‌ام نمی‌توانید سریعاً نتیجه بگیرید که این شخص تظاهر می‌کند که حقیقت را می‌داند و دروغگوست و یا اینکه مبتلا به جهل مرکب است که نمی‌داند و گمان کرده که می‌داند ... بلکه اگر چنین ادعایی کرد باید ادعایش را با معیارتان بسنجید ... البته بعد از آنکه یقین حاصل کردید که عقل معیار اثبات‌شده‌ای هست و معیار شما همان عقل است ...

خوب حالا تا اینجای کار را قبول دارید؟
۱- شما نسبی‌گرا هستید یا قبول دارید که حقیقتی وجود دارد که باید آن را شناخت؟
۲- اگر کسی بگوید من می‌دانم آیا شما جزء آن دسته از افراد هستید که سریعاً خواهید گفت تنها انسان‌های احمق می‌گویند می‌دانم و انسان‌های باهوش و عالم می‌گویند شک دارم؟ یا این احتمال را می‌دهید که درست بگوید و سعی می‌کنید ادعایش را بررسی نمایید و قبول دارید که اگر جاهل به جهل مرکب بودن بد است ولی جاهل معمولی که می‌داند نمی‌داند هم در جاهل بودن و ندانستن با شخصی که جاهل به جهل مرکب است یکسان است؟
۳- معیارتان را چطور متوجه می‌شوید که عقل است و عقل را چطور می‌دانید که معیار مناسبی برای سنجش حقیقت باشد؟
۴- عقل شما که می‌بیند که کسانی که راه بی‌خدایی و یا ندانم‌گرایی را رفته‌اند دانشمند شده‌اند آیا تمام ندانم‌گراها و کافران را رصد کرده است و به این نتیجه رسیده است؟ آیا تمام خداباوران را بررسی کرده است که همه محتاج و فقیر به خداناباوران شده‌ باشند؟ اگر نه چرا تردیدگرایی را به خودی خود بر اینکه کسی حقیقت را یافتنی بداند اولویت می‌دهید؟

شد؟
با تشکر

[=Microsoft Sans Serif]دو سه سال پیش، منم مثه شما خیلی خوش سخن بودم و افسار سخن هی از دستم در میرفت و داد مخاطبانم در میومد!
برادر من!
خیلی از این چیزایی که میفرمایی رو اگر اشاره‌ای هم بکنی کافیه!

باء;677458 نوشت:
۱- شما نسبی‌گرا هستید یا قبول دارید که حقیقتی وجود دارد که باید آن را شناخت؟
من نه نسبی‌گرا هستم، نه مطلق گرا؛ بسته به زمان و شرایطش رفتار میکنم.
قانون‌های علمی رو، مطلقا قبول دارم.
در زمینه‌های شبه علم (دین) نسبی‌گرا هستم. چون منطق هرکس در این زمینه متفاوته.
از نظر علمی، جایی که پای قضاوت شخصی میاد وسط، موضوع مطلق و کامل نیست. از دین هم هرکسی یه برداشتی داره (عربستان، داعش، ایران، مراجع و ...).
باء;677458 نوشت:
عقل شما که می‌بیند که کسانی که راه بی‌خدایی و یا ندانم‌گرایی را رفته‌اند دانشمند شده‌اند آیا تمام ندانم‌گراها و کافران را رصد کرده است و به این نتیجه رسیده است؟
یه ندانم‌گرا -به صورت کلی- میتونه کاری کنه که مردم وابسته‌ش بشن؛ ولی یه معتاد نمیتونه.
پس من نمی‌تونم ریسک معتاد شدن رو بپذیرم؛ ولی ریسک گروه نخستین رو می‌پذیرم.

آبـرنـگـ;677099 نوشت:
مگه اینکه بگیم صفاتش در اصل برعکس این چیزیه که پیامبران گفتن!
که چنین چیزی هم ممکن نیست!

کاملا هم بر عکس نیست
بلکه تعبیر و تفسیر داره
باید قوانین حاکم بر جهان رو هم در نظر گرفت
مثلا در قران امده یاری کنید خدا را تا خدا هم شما را یاری کند
خوب این طبق قانون حاکم بر جهان درسته
یعنی اگر خوبی کنی خوبی می بینی و غیره ...

[="Microsoft Sans Serif"]اسلام مسیحیت رو متهم میکنه که مخالف دانایی هست.
مسیحیت گناه نخستین «آدم» رو، برای خوردن میوه‌ی دانایی میدونه و از همین رو، اسلام میگه که اونا مخالف دانایی هستن؛ چون اگه مردم دانا بشن، مسیحیت رو رها میکنه.
همین اسلام هم مردم رو از فکر کردن در مورد خدا باز میداره و میگه فکر نکن!
فرتوری زیبا امروز دیدم که به این سخن پیوسته‌س (البته با توجه به فضای اینجا، سانسورش کردم!).

اگر چیزی تو رو از فکر کردن در مورد خودش می‌ترسونه، بدون که به درستی خودش شک داره.

width: 500

[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD]
[TD="align: left"]آنرا که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است؟[/TD]

فکر کردن در دربار ستم‌گران، موجب هلاکت است.
پادشاهان ستمگر از اندیشه‌ی تو میترسن و تو را سرکوب میکنند.

سلام خسته نباشید، ی سوال داشتم، کسی که توی ی کشوری به دنیا اومده که اون کشور 46 درصد مردمش بی دینه
36 درصد مسیحی
24 درصد بودایی
1 درصد مسلمون
میخوام بدونم این شخص که توی این کشور به دنیا اومده و بزرگ شده پدر و مادرش بودایی هستن ولی خودش دین نداره
این شخص کافر حساب میشه؟ جاش همیشه توی جهنمه؟ یا جاهل حساب میشه؟ و مورد بخشش خدا قرار میگیره؟ ممنون میشم جواب بدید

eliha1;708857 نوشت:
سلام خسته نباشید، ی سوال داشتم، کسی که توی ی کشوری به دنیا اومده که اون کشور 46 درصد مردمش بی دینه
36 درصد مسیحی
24 درصد بودایی
1 درصد مسلمون
میخوام بدونم این شخص که توی این کشور به دنیا اومده و بزرگ شده پدر و مادرش بودایی هستن ولی خودش دین نداره
این شخص کافر حساب میشه؟ جاش همیشه توی جهنمه؟ یا جاهل حساب میشه؟ و مورد بخشش خدا قرار میگیره؟ ممنون میشم جواب بدید

اگر حقیقت دین به گوشش نرسیده باشد و انسان معاندی نباشد و فقط دین بهش عرضه نشده باشد جزو مستضعفین هست
ولی اگر کسی سعی در هدایتش کرده باشد یا مثلا در اینترنت و تلوزیون در مورد اسلام خواند باشد و از روی لج یا چیز دیگر نپذیرفته باشد کافر است

توصیه میکنم این لینک رو مطالعه کنید
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=271210

موضوع قفل شده است