جمع بندی نسبیت در اخلاق؟؟؟؟؟؟

تب‌های اولیه

23 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نسبیت در اخلاق؟؟؟؟؟؟

یه سوال:
با عرض سلام خدمت کارشناسان گرامی، ببخشید در مکتب اسلام، اخلاق نسبی است یا مطلق؟ در صورت مطلق بودن آیا در همه جا مطلق است یا استثنائی هم دارد؟
لطفا کوتاه و روان پاسخ دهید-ممنونم

با سلام خدمت شما دوست گرامی خیلی خوش اومدید به اسک دین

می تونید به تاپیک های زیر مراجعه بفرمایید

http://www.askdin.com/thread8591.html

http://www.askdin.com/thread11935.html

http://www.askdin.com/thread1832.html

با او
سلام و ادب بر شما دوست عزیز؛

من توصیه می کنم، قبل از ورود به بحث ها و نکات این مسأله، این نکته را برای خود حل کنید که تعریفتان دقیقا از نسبی یا مطلق بودن اخلاق چیست؟

خیلی جاها این کلمات استفاده می شه، بدون اینکه تعریف دقیق و درستی افراد داشته باشند.

مثلا ممکنه کسی بگه نسبی بودن اخلاق و منظورش این باشه که دستورات اخلاقی اسلام نسبت به زمان و مکان و شرایط و... تغییر می کنه.

ولی کسی دیگه بگه نسبی بودن اخلاق و منظورش این باشه که اگه دو نفر با شرایط یکسان، نسبت به مساله ی یکسانی، برخورد کاملا متفاوت داشتن، هر دوتاش می تونه درست و اخلاقی باشه.

لذا بنا به معنای اول می شه گفت اخلاق نسبی است، گرچه این تعریف اول، دیگر نسبی بودن اخلاق نیست، بلکه قوانین اخلاق مطلق است، ولی برای هر موضوع و شرایط زمانی و مکانی و... مختلف، دستور مطلق بخصوص و متفاوتی داده است.

ولی به معنای دوم که در شرایط یکسان، دو عکس العمل مخالف هم، هر دو درست و اخلاقی باشد، که این معنای صحیح تر نسبی بودن اخلاق است، خیلی چنین چیزی از اخلاق دین اسلام نمی شه ثابت کرد.

پس اولین قدم، رسیدن به تعریف دقیق نسبی یا مطلق بودنِ اخلاق است...

پیوسته متعادل و متعالی
یاحق

سایه خورشید;210896 نوشت:
با سلام خدمت شما دوست گرامی خیلی خوش اومدید به اسک دین

می تونید به تاپیک های زیر مراجعه بفرمایید

http://www.askdin.com/thread8591.html

http://www.askdin.com/thread11935.html

http://www.askdin.com/thread1832.html



دوست عزیز ممنون از راهنمائی شما ولی این تاپیک ها قیل و قال های زیادی داره و همچنین بعضی عبارتها نیاز به توضیح داره-تقاضای من نظر اسلام به بیان ساده و روان است.بسیار ممنون

طارق;210937 نوشت:
با او

سلام و ادب بر شما دوست عزیز؛

من توصیه می کنم، قبل از ورود به بحث ها و نکات این مسأله، این نکته را برای خود حل کنید که تعریفتان دقیقا از نسبی یا مطلق بودن اخلاق چیست؟

خیلی جاها این کلمات استفاده می شه، بدون اینکه تعریف دقیق و درستی افراد داشته باشند.

مثلا ممکنه کسی بگه نسبی بودن اخلاق و منظورش این باشه که دستورات اخلاقی اسلام نسبت به زمان و مکان و شرایط و... تغییر می کنه.

ولی کسی دیگه بگه نسبی بودن اخلاق و منظورش این باشه که اگه دو نفر با شرایط یکسان، نسبت به مساله ی یکسانی، برخورد کاملا متفاوت داشتن، هر دوتاش می تونه درست و اخلاقی باشه.

لذا بنا به معنای اول می شه گفت اخلاق نسبی است، گرچه این تعریف اول، دیگر نسبی بودن اخلاق نیست، بلکه قوانین اخلاق مطلق است، ولی برای هر موضوع و شرایط زمانی و مکانی و... مختلف، دستور مطلق بخصوص و متفاوتی داده است.

ولی به معنای دوم که در شرایط یکسان، دو عکس العمل مخالف هم، هر دو درست و اخلاقی باشد، که این معنای صحیح تر نسبی بودن اخلاق است، خیلی چنین چیزی از اخلاق دین اسلام نمی شه ثابت کرد.

پس اولین قدم، رسیدن به تعریف دقیق نسبی یا مطلق بودنِ اخلاق است...

پیوسته متعادل و متعالی

یاحق


جناب طارق
[=B Lotus]اتفاقا بحث در اینکه اخلاق نسبی است یا نه ، همان در مورد معنای اول است مثلا:من باید همیشه راستگو باشم و هیچ جا دروغ نگویم زیرا راستگویی و صداقت بعنوان یک فضیلیت اخلاقی است و دروغ رذیلت اخلاقی است ، اما طبق دستورات دینی می دانیم که بعضی موارد دروغ را نه تنها جایز بلکه واجب دانسته و بعنوان فضیلت شمرده است و اگر من آنجا راست بگویم توبیخ می شوم و راستگویی من رذیلت اخلاقی است مثل جایی که جان مومن در خطر است.:ok:


[=B Lotus]

بخشنده و مهربان است

سلام

آیا اخلاق نسبی است؟

بله نسبی است !!
خیر مطلق است!!

در نظر من زندگی یک امر نظامند وحقیقی است و نه اعتباری .بر باور من ، هستی دارای سمت و سوی مشخصی است و به همین دلیل هم ، امور آن خیر و شر واقعی است و ارزش ها هم خوب و بد های حقیقی هستند نه اعتباری.در نظر من دنیا شبیه یک ماشین ، با هدف و کارکرد مشخص است و مسلم است در چنین دنیایی عمل انسان به عنوان یک عامل که وجود خارجی دارد و اثرگذار است می تواند در جهت و هم سو با این نظام و یا عکس آن باشد .( پس ارزشها اموری مطلق هستند)و از انجاییکه انسان ها در عمل و رفتار خود تابع دیدگاه های ارزشی هستند ، پس در نهایت رفتار آنها هم رفتاری است بر اساس ارزشهای مطلق..

و اما این همه ی واقعیت نیست .آنچه را باید توجه کرد این است که ، درست است که واقعیت چیزی است مستقل از ذهن ، و خوب ها و بد ها ی هستی ، خوب و بد های حقیقی هستند . ولی واقعیت دیگری نیز وجود دارد و آن این است که ، تصور ما از خوب و بد ، یک برداشت ذهنی است و الزامن برداشت ذهنی ما عین امر واقع نیست.به این معنی که چه بسا امور و اتفاقات که ما آن را شر می دانیم اما عین خیر است و و چه بسا امور که خوب می دانیم ولی بد است.( پس ارزشها اموری نسبی اند)

ادامه دارد

ارادتمند:Gol:

با او

سلام و ادب؛

دوست عزیز آیدی محترم نجم؛

اول باید این رو روشن کنیم که به چه چیزی دستور اخلاقی دین میگیم؟ تا بعد تعیین کنیم که نسبی است یا مطلق؟ دو حالت عمده می تونه داشته باشه:

1-تعیین خوب و بدی و لزوم انجام یا ترک یک خُلق بدون توجه به زمان و مکان و شرایط و... .
2-تعیین خوب و بدی و لزوم انجام یا ترک یک خُلق با توجه به زمان و مکان و شرایط و... .

مثلا:

1- الف ، خوب و رعایتش لازم است.
2- الف ، رعایتش در زمان ب و مکان ج و شرایط د بر فردی با ویژگی خ خوب و لازم است.

گویا بنظر شما دستورات اخلاقی دین، مدل اول است. یعنی دین می گوید:

- صداقت، خوب و رعایتش لازم است.

ولی بنده عرض می کنم که دستور دین برای امر اخلاقی صداقت، به این صورت نیست. این جمله ی فوق، یک دستور اخلاقی ناقص است. بلکه دستور اخلاقی دین در مورد صداقت، به شیوه ی دوم است. یعنی:

- صداقت، در زمان و مکانی با شرایط الف و نبود پیامدی با ویژگی ب، خوب و رعایتش لازم است.
- صداقت، در زمان و مکانی با شرایط خ و بودن پیامدی با ویژگی ح، بد و عدم رعایتش لازم است.

این دو دستور اخلاقی، در اصل تعیین خوبی و بدی کار، مطلق است. اما به یک معنی نسبی است، به چه معنی؟

اگر دستورات اخلاقی دین، اینطور باشد، یعنی نسبت به زمان و مکان و شرایط مختلف، منعطف بوده و به یک معنی نسبی است.

ولی چنان که در نوشته ی قبل عرض کردم، این نسبیت واقعی نیست. زیرا همین دستور اخلاقی همراه با مولفه های زمانی و مکانی خاص، برای همه ی افرادی که از جهت این شرایط زمانی و مکانی یکسان باشند، یکسان است.

ولی نسبی بودن اخلاق، در اصل به این معناست که آیا می شود خوبی و بدی یک عمل، برای دو نفر، ضمن یکسان بودن همه ی مولفه های زمانی و مکانی و شرایط، متفاوت بوده و هر دو خوب و اخلاقی باشد؟!!!

و الا، اینکه ما دستورات اخلاقی دین را بدون فاکتورهای زمان و مکان و شرایط، تعریف و مطرح کنیم، داریم مبانی اخلاقی دین را ناقص جلوه می دیم. در حالی که مبانی اخلاقی اسلام، انعطاف و نسبیت زمانی و مکانی و شرایط را در نظر گرفته.

اما نسبیت به معنای دوم، خیلی از متون دین اسلام و معارف آن، قابل اثبات نیست.

پیوسته متعادل و متعالی
یاحق

با سلام:Gol:
سؤال مهمی که در باب نسبیت اخلاق مطرح است این است که ابتدا بدانیم اخلاق و دین چه نسبتی با هم دارند. مسئله این است که آیا معرفت اخلاقی نیازمند معرفت دینی و معرفت به اوامر و نواهی الهی است، یا اینکه اعتبار یا عدم اعتبار احکام اخلاقی بر مبنایی مستقل از ادیان قرار دارد؟

اگر دین مقدم بر اخلاق باشد آنگاه کار آسان است ما با یک سری احکام دینی مواجهیم که اینها همان اخلاقیات هستند، اما اگر استقلال اخلاق را نسبت به دین بپذیریم، آنگاه باید در عرصه بیکران فلسفه به دنبال مبنایی برای اخلاق باشیم.

بنام بخشنده ی مهربان

سلام

طارق;211297 نوشت:
اول باید این رو روشن کنیم که به چه چیزی دستور اخلاقی دین میگیم؟ تا بعد تعیین کنیم که نسبی است یا مطلق؟

ضرب المثل;211356 نوشت:
اگر دین مقدم بر اخلاق باشد آنگاه کار آسان است ما با یک سری احکام دینی مواجهیم که اینها همان اخلاقیات هستند، اما اگر استقلال اخلاق را نسبت به دین بپذیریم، آنگاه باید در عرصه بیکران فلسفه به دنبال مبنایی برای اخلاق باشیم.


عقل توان درک حسن و قبح افعال را دارد، یعنی هر عاقلی بدون نظر به این که شرع در این مورد چه بیانی دارد می فهمد که عدل نیکو و ظلم و ستم زشت و ناشایست است. و در این مسئله تفاوتی بین خدا و بندگان نیست؛ یعنی هم برای خداوند، عدل و داد نیکو است و هم برای انسان ها.

ارادتمند:Gol:

با سلام:Gol:
دارا به درستی به اهمیت معرفت عقلانی به اخلاق اشاره کرد که به واقع یکی از منابع اصلی تشخیص امر اخلاقی است. اما اگر عقل را یگانه منبع تأیید کننده امر اخلاقی بدانیم مسائل دیگری ایجاد خواهد شد. مثلاً اخلاق حاکم بر روابط جنسی در بین دینداران به شدت متأثر از احکام دینی است. نزد دینداران این کافی نیست که یک پسر و دختر نسبت به ایجاد یک رابطه رضایت داشته باشند تا بتوانند یک زندگی طبیعی را آغاز کنند، بلکه ازدواج حتماً باید از مجرای دینی خاص خود عبور کند تا مقبول دین و جماعت دینداران باشد. رویکرد عقلانی به اخلاق راهی به سوی چنین اخلاقی نخواهد گشود. مسئله این است که جایگاه اخلاق اسلامی کجاست؟ آیا اخلاق همیشه نسبت به دین مقدم است؟ در این میان عقل چه نقشی ایفا میکند؟

طارق;210937 نوشت:
با او
سلام و ادب بر شما دوست عزیز؛

من توصیه می کنم، قبل از ورود به بحث ها و نکات این مسأله، این نکته را برای خود حل کنید که تعریفتان دقیقا از نسبی یا مطلق بودن اخلاق چیست؟

خیلی جاها این کلمات استفاده می شه، بدون اینکه تعریف دقیق و درستی افراد داشته باشند.

مثلا ممکنه کسی بگه نسبی بودن اخلاق و منظورش این باشه که دستورات اخلاقی اسلام نسبت به زمان و مکان و شرایط و... تغییر می کنه.

ولی کسی دیگه بگه نسبی بودن اخلاق و منظورش این باشه که اگه دو نفر با شرایط یکسان، نسبت به مساله ی یکسانی، برخورد کاملا متفاوت داشتن، هر دوتاش می تونه درست و اخلاقی باشه.

لذا بنا به معنای اول می شه گفت اخلاق نسبی است، گرچه این تعریف اول، دیگر نسبی بودن اخلاق نیست، بلکه قوانین اخلاق مطلق است، ولی برای هر موضوع و شرایط زمانی و مکانی و... مختلف، دستور مطلق بخصوص و متفاوتی داده است.

ولی به معنای دوم که در شرایط یکسان، دو عکس العمل مخالف هم، هر دو درست و اخلاقی باشد، که این معنای صحیح تر نسبی بودن اخلاق است، خیلی چنین چیزی از اخلاق دین اسلام نمی شه ثابت کرد.

پس اولین قدم، رسیدن به تعریف دقیق نسبی یا مطلق بودنِ اخلاق است...

پیوسته متعادل و متعالی
یاحق

به نام خدا
با سلام
قبل از ورود به پاسخ اصلي تكليف نسبي بودن را در توضيحاتي كه ارائه خواهيم كرد ، مشخص مي كنيم .
همانطور كه جناب طارق هم فرمودند دو نوع نسبيت مي شود در اين زمينه قائل شد اما آنچه مد نظر ما در بحث نسبيت اخلاق است ، نسبيت به معناي اول است . يعني آيا دستورات اخلاقي نسبت به زمان يا مكان و ... ثابت است يا متغير .
لذا بحث ما در خصوص اين نوع از نسبيت اخلاق ، خواهد بود .

بنام آفریدگار هستی
سلام

مبنا ی نسبیت یا مطلق بودن در اخلاق ، به موضوع شناخت و باورها برمیگردد. و اینکه آیا شناخت ،امری نسبی است یا مطلق .

آیا توانایی ما در درک هستی با توانایی ما در درک چیستی آن یکسان است.آیا آنچه را ما به عنوان شناخت (چیستی) جهان به آن می رسیم ، همان واقعیت ( هستی) است.اگر هست پس ما می توانیم به ارزش های اصیل اخلاقی دست پیدا کنیم .ارزش هایی که جهان شمول و زمان شمول است ، در تمام عرصه ی گیتی و در همه ی جوامع بشری قابل عرضه است . و وابسته به زمان و مکان نیست.

و اگر شناخت انسان را نسبت به واقعیت ، صادق ندانیم یا کامل ندانیم ، آنگاه می توان گفت که امکان وجود مصداق هایی متفاوتی از ارزش های اخلاقی نزد انسان امری محتمل دانست.چرا که ارزش ها از باورها سرچشمه می گیرند و باورها از شناخت.و اگر شناخت نسبی است پس ما با مبنا های متفاوتی از ارزش گذاری ها و مصداق متفاوتی از ارزشهای اخلاقی روبرو هستیم.

من به توانایی انسان در شناخت کامل و حقیقی باور ندارم . به نظر من انسان هم از نظر لوازم شناخت و هم از نطر توانایی فکری دارای محدودیت هایی است که به او اجازه ی شناخت کامل و جامع که مایه یقین باشد نمی دهد. وجود این همه باور های فکری متفاوت بر عرصه ی گیتی شاهدی بر این مدعاست. و به عبارت دیگر امکان شناخت نصف و نیمه از هستی و حقیقت ، همواره دست مایه خطا های انسانی در بسیاری از امور از جمله ارزش گذاری مصداق های اخلاقی شده است.

البته همین موضوع را می تواند نشانه ای از رحمت خداوند باشد. .چرا که اگر توانایی انسان در شناخت خوب از بد کامل بود آنگاه حجت خدا بر او تمام بود و و انسان ضعیف نفسی که دم به ساعت دچار لغزش است هیچ عذری برای خطای خود نداشت و زندگی در نظر او به یک جهنم واقعی تبدیل می شد.پس دور از انتظار نیست اگرخداوند کار را بر انسان آسان گرفته باشد و او را در حد ناتوانی اش مکلف کرده باشد.

با این همه ، باور دارم که انسان جز تکیه بر عقل راهی ندارد .و گرچه آنچه ما به عنوان شناخت از جهان هستی بدست میاوریم کامل نیست و یا صد در صد نیست ولی با تکیه بر عقل جمعی ( عرف مصداق عقل جمعی است ) می توانیم به یک سری نتایج برسیم که برای انسان هایی که در آن باور جمعی مشارکت دارند قابل قبول باشد و مایه ایمان و عمل قرار گیرد.

ارادتمند:Gol:

ذکر یونسیه;210890 نوشت:
در مکتب اسلام، اخلاق نسبی است یا مطلق؟ در صورت مطلق بودن آیا در همه جا مطلق است یا استثنائی هم دارد؟
لطفا کوتاه و روان پاسخ دهید-ممنونم

با سلام
كوتاه و روان :

از آیات قران و روایات معصومين (ع) به دست می آید که اخلاق اصول ثابت و همگانی دارد.
درقران کریم آمده است : «ولکن الله حبّب اِلیکم الایمان و زیّنه فی قلوبکم و کرّه الیکم الکفر و الفسوق والعصیان؛(1) خداوند ایمان را محبوب قلب های شما قرار داد و کفر و فسق و گناه را مورد کراهت و نفرت طبیعت شما ساخت».
عبارت «فی قلوبکم» مي رساند که اخلاق و ارزش های اخلاقی به صورت ثابت و عمومي در عمق جان انسانها ریشه دارد. فطری بودن دین که در بعضی آیات آمده، بیانگر اصول ثابت در جان انسان ها است.
همچنين در آيه ديگري فرموده است: «خداوند به عدل و احسان و ادای حق خویشاوندان فرمان می دهد و از کارهای ناپسند و سرکشی باز می دارد».(2)
«عدل»، «احسان» و «ادای حق خویشاوندان» ازامور اخلاقي و «فحشا»، «منکر» و «بغی» از امور ضد اخلاقي بر شمرده شده است .
و نيز آمده است : «قل لا یستوی الخبیث والطیب؛(3) ناپاک و پاک مساوی نیستند».
و : «و یحلّ لهم الطیّبات و یحرّم علیهم الخبائث؛(4) طیبات را برای آنان حلال و خبائث را حرام می کند».
همه ي انسانها امور پاك و نيك را می پسندد و این ها را ارزش می داند و اسلام نيز این امور را حلال و یا واجب نموده است. در مقابل آن امور ناپاک و خبیث را زشت می‌شمارد و اسلام آن‌ها را حرام نموده است.
امام صادق(ع) فرمود: «فبالعقل عرف العبادُ خالقهم ... و عرفو به الحسن من القبیح؛(5) بندگان در پرتو عقل، آفریدگار خویش را می شناسند ... و توسط عقل، نیک را از زشت باز می‌شناسند». پس عقل خوبی ها و بدی ها را خوب درک می کند، مانند عدل خوب است و ظلم و ستم بد است. این ها اصولی ثابت، عام و همگانی هستند.

پاسخ ادامه دارد

1. حجرات / آیه‌7.
2. نحل / آیة 90.
3. مائده / آیة 100.
4. اعراف / آیة ‌157.
5. کلینی، کافی (اصول)، ج 1، ص 29.

و اما اينكه اگر اصول اخلاق ، مطلقند پس چرا در برخي موارد و مسائل اخلاقي استثنائاتي داريم . بايد گفت كه

اگر موضوع اخلاق را رفتار بدانیم،
در این صورت می گوییم: اخلاق نسبی است و چهره های کارهای اخلاقی با موقعیت ها دگرگون می شود (لیکن این نسبیت غیر از نسبیتی است که قائل است اخلاق و ارزش های اخلاقی هیچ اعتبار کلی و واقعیت و ریشة ثابتی ندارد و اعتبار همة اصول اخلاقی به فرهنگ، گزینش فردی، زمان، مکان و ... بر می گردد. )
اما اگر موضوع اخلاق را رفتار آدمی ندانیم، بلکه ملکات نفسانی انسان در درون یا یک یا چند عنوان انتزاعی و کلی مانند عدل،‌ احسان و ظلم را موضوع اخلاق دانستیم، در این صورت اخلاق مطلق است و عنوان‌های اخلاقی همیشه بار اخلاقی مثبت یا منفی خویش را حفظ می کنند و دگرگون نمی گردند.
در مورد نسبی بودن اخلاق دو معنا وجود دارد:
1- اصل ارزشی و ضد ارزشی ثابتی وجود ندارد؛ خوبی و بدی به پسند و عدم پسند فرد یا جامعه وابسته است.
2-رفتارها و کارهای اخلاقی با توجه به موقعیت ها و تغییر عناوین دگرگون می‌‌شود.
نسبیت به معنای اوّل نادرست است؛ یعنی نمی توان پذیرفت که ارزش های اخلاقی از اصولی ثابت و کلی محروم است.
اما نسبیت به معنای دوم درست و قابل قبول است. چون کارهای اخلاقی همیشه به یک منوال نیست. گاهی راست گفتن ارزش اخلاقی دارد و گاهی دروغ (دروغ مصلحت آمیز).

علت این که در جایی دروغ مصلحت آمیز روا است، و راست گفتن روا نیست، این است که :
اوّلاً: در موردی که راست گفتن موجب قتل و خرونریزی بی گناهی شود، این عمل تحت دو عنوان قرار می گیرد، یکی عنوان اوّلی که راست گفتن باشد، و دیگر عنوان ثانوی که کمک و یاری بر قتل و خونریزی فرد بی گناه است. این کار از جهت عنوان اوّلی خوب است ولی از جهت عنوان ثانوی بد است. امّا چون جهت عنوان ثانوی که مفسده دارد، قوی تر است، عقل حکم می کند که از آن اجتناب شود. در این صورت به جای راست گفتن، دروغ مصلحت آمیز بگوید تا جان بی گناهی را نجات دهد.
ثانیاً: موضوع حُسن اخلاقی، راستگویی به طور مطلق نیست، بلکه راست گفتن، فعل خارجی است و این فعل خارجی مستقیماً فعل اخلاقی نیست. راستگویی از آن جهت که مصداق یک عنوان انتزاعی و کلی مثلاً عدالت است، موضوع حُسن اخلاقی است. از این جهت که مصالح جامعه و انسان ها در گرو راست گفتن است، فعل اخلاقی و خوب است.
پس علت خوب و اخلاقی بودن راستگویی، این است که نفع و مصلحت جامعه به آن وابسته است.
حال با توجه به این علت، اگر در جایی راست گفتن به جهت موقعیتش مصلحت نداشته باشد، مثلاً دیگر مصداق عدالت نباشد، یعنی آن عنوان کلی بر این عمل صدق نکند، بلکه اگر مصلحت جامعه و جان انسان ها در دروغ گفتن باشد، عقل به شایستگی آن حكم مي كند .
اما همواره بايد اين مساله را مد نظر قرار داد كه اين مصلحت شناسي بايد بر اساس اصول ديني و اسلامي صورت گيرد نه مصلحت تراشي هاي ساختگي و نه توجيهات نفساني .

مفاهیمی مانند ظلم، عدل، احسان و نیکی به پدر و مادر، مفاهیم اخلاقی مطلق ا ند، ولی مفاهیمی مانند راست گفتن و دروغ گفتن چون که به صورت مستقیم مفاهیم اخلاقی نیستند، در این ها اطلاق معنا ندارد.
شهید مطهری در این باره می گوید: «عدالت یک حکم مطلق است در روح انسان که خوب است وظلم یک حکم مطلق است در روح انسان که بد است. امّا «راستی» یک حکم مطلق نیست، بلکه تابع فلسفة‌ خودش است و گاهی «راستی» فلسفه خودش را از دست می دهد».(1)
بنابراین معنا بعضی از مفاهیم اخلاقی مانند عدل و ظلم به طور مطلق و ثابت، خوب و بد هستند و بعضی دیگر مانند راست و دروغ نسبی اند، اما نسبی بودن آن ها نه به این معنا است که در یک فرهنگ خاص و با توجه به خواسته های شخص تغییر کنند، بلکه به این معنا می باشد که اگر در قالب یکی از آن مفاهیم ثابت دریابد، همیشه خوب و بد می شوند، مثلاً راستگویی چون طبق عدالت است (عدل هر چیز را در جای خود قراردادن) خوب است، اما اگر راست گفتن به صورت یک رفتار و فعل خارجی، مصداق عدالت نباشد، بلکه تحت عنوان دیگری قرار گیرد، مثلاً ظلم باشد، یا انسان بی گناهی را به کشتن دادن باشد، این فعل خارجی بد است.
استاد مطهرى بین اخلاق و رفتار فرق قائل است و اخلاق را ثابت و رفتار را متغیر مى داند مثلاً عفاف همه وقت خوب است و تغییر نمى کند و به عنوان فعل اخلاقى پسندیده است، اما گاهى زنى مجبور مى شود به طبیب مرد رجوع کند. لمس و نگاه کردن بدن زن براى نا محرم یک فعل خلاف عفت است اما در این شرایط براى او غیر اخلاقى نیست. این رفتار و فعل است که تغییر کرده است یا مثلاً راست گویى همیشه به عنوان یک خُلق پسندیده مطرح است ولى گاهى ضرورت اقتضا مى کند به خاطر مصلحت دروغ گفته شود. در این صورت نمى گوییم دروغ گویى جاى راست گویى را گرفته، بلکه مى گوییم با این که راست گویى خُلق پسندیده اى است اما به حکم ضرورت از آن دست برداشته ایم. پس رفتار ما عوض شده است نه اخلاق. وجود پاره اى از موارد که حکم استثنا را دارد دلیل بر نسبیت اخلاق نیست. خیلى فرق است بین این که بگوییم بشر در هر عصرى یک جور باید باشد غیر از جورى که در عصر دیگر باید باشد و در هر منطقه اى یک جور باید باشد غیر از جورى که در منطقه دیگر باید باشد و این که بگوییم انسان مى تواند آن چنان شخصیت عالى داشته باشد که در همه جا یک جور باشد ولى مظاهر رفتارش در زمان ها و شرایط مختلف متفاوت باشد.(2)

(1)- استاد مطهری فلسفة اخلاق، ص 92
(2)- استاد مطهری تعلیم و تربیت در اسلام،‌ ص 151 - 160، با تلخیص.

اصول اخلاقی چون ریشه در فطرت و سرشت انسانی دارند و سرشت انسان ها با هم یکسان است ، پس آن اصول نیز برای همه انسان ها و در همه دوره ها یکسان بوده و عام و همگانی هستند.
به عبارت دیگر، سرشت انسان ها و آن چیزی که سعادت و کمال انسانی است ، برای همه انسان ها یکی است.
چون همه انسان ها از یک نوع سرشت و ماهیت برخوردار هستند و همان گونه که برای جسم انسان ها یک سلسله امور مفید اند و یک دسته از چیزها مضر ، برای جان انسان ها در همه زمان ها و همه دوره ها و مکان ها ، یک سلسه امور مفید و امور دیگر مضر هستند و این همان مطلق بو.دن ارزش های اخلاقی است.(1)

(1)- منبع پاسخ :سايت پاسخگو :http://www.pasokhgoo.ir/fa/node/1641

[="arial black"][="blue"]در پاسخ به سوال مذکور توجه به دو نکته اساسی ضروری است:[/]
ا[="red"]ول اینکه انسان ها داری فطرت واحدی هستند.[/]
[="#ff0000"]دوم اینکه اساس تأثیر عملکرد واحد انسانها در نفس آنها یکسان است[/]
یعنی چنین نیست که تأثیر یک عمل در شرایط یکسان بر روی یک فرد مثبت و بر روی فرد دیگر منفی باشد. اگر عملی برای یکی از انسان ها فضیلت و کمال باشد، برای همه انسان ها فضیلت و کمال به حساب می آید، زیرا کمال حقیقی انسان عبارت است از رشد استعدادهای فطری او در جهت قرب الهی.
بنابراین، ارزش های اخلاقی ریشه در فطرت انسان دارند و از آن جا که فطرت در همه انسان ها مشترک است، ارزش های اخلاقی نیز در مورد همه انسان ها در همه زمان ها و مکان ها یکسان است و این همان مطلق بودن اصول اخلاقی است.
اما در مقابل بعضی از مکاتب اخلاقی معتقدند ارزش های اخلاقی نسبی هستند یعنی بر حسب شرایط زمانی و مکانی، ارزش های اخلاقی تغییر می یابند.
[="#ff0000"]حقیقت آن است که اعتقاد به نسبی بودن اخلاق در واقع خط بطلان کشیدن بر اخلاق است و راه توجیه و فرار از زیر بار تکلیف را برای انسان، هموار می کند. در عمل نیز مشاهده شده است که طرفداران نسبی بودن اخلاق ابتدا به عمل دلخواه خود دست می زنند و سپس آن را با نسبی بودن اخلاق توجیه می کنند.[/]
خاتمیت ، جامعیت و جاودانگی احکام و اخلاق الهی اسلام، مقتضی آن است که موقعیت های جغرافیایی، ادوار تاریخی و شرایط زمان و مکان، آموزه های دینی و از جمله احکام اخلاقی، آن را تحت الشعاع خود قرار نمی دهد؛ مگر از مجاری مجاز و موجهی که دین، خود تعیین کرده است.
مبانی و نظریه هایی که «نسبی گرایی» را در حوزه فضیلت و رذیلت ها می پذیرند، با تفسیر معقول از اصول کمال و خاتمیت اسلام در تعارض اند. بنابر این پایبندی به اصل یاد شده وامدار اثبات نوعی ثبات و اطلاق در مفاهیم اخلاقی است.
ادامه دارد...
[/]

[="arial black"][="blue"]توضیح مطلب اینکه مراد از «مطلق گرایی اخلاقی» پای فشردن بر این باور است که اصول و گزاره های اخلاقی وابسته به هیچ امری خارج از ذات موضوعات اخلاقی و آثار و نتایج واقعی آن ها نیستند.[/]
به عبارت دیگر آنچه موجب می گردد که یک موضوع متّصف به خوبی یا بدی اخلاقی گردد، فقط مجموعه عناصر موجود در ذات موضوع و آثار واقعی مترتب بر آن می باشد؛ نه حوادث و شرایط خارج از آن، از قبیل شرایط زیست محیطی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و یا وضعیت روانی و ذوقی فاعل.
بنابر این اگر نگهداری شایسته از سالمندان، عفت پیشگی و یا حفظ حرمت دیگران به لحاظ اخلاقی، عملی پسندیده است، اصولاً در همه زمان ها و مکان ها و در هر شرایطی و با هر فاعلی، ستوده و اخلاقی است. مگر آن که تغییر شرایط، موجب تغییر در ماهیت عمل گردد و یا باعث بروز تزاحم بین ارزش ها شود.
[="#0000ff"]«نسبیت» یعنی وابستگی یک شی به امر یا اموری متغیر و خارج از ذات و آثار واقعی آن[/].
بنابر این نسبیت یک مفهوم اخلاقی، اعم از این که فضیلت باشد یا رذیلت، به این است که صدق یا عدم صدق آن بر یک صفت درونی و یا رفتار بیرونی، وابسته به عناصری متغیر و خارج از حقیقت و آثار واقعی آن صفت یا رفتار باشد، از قبیل فرد واجد آن صفت و یا فاعل آن رفتار، جامعه ای که آن فرد در آن زندگی می کند و آن هنجار در آن رخ می دهد. شرایط زمانی آن. مثلاً رفتار با سالمندان، همواره محکوم به حکم واحد اخلاقی نیست، یا نوشیدن اندکی شراب و عدم پایبندی به حجاب برای فردی که در جامعه مسیحی زندگی می کند، یک رذیلت اخلاقی شمرده نمی شود، ولی برای شهروندان جامعه اسلامی امری زشت و خلاف اخلاق است.
ادامه دارد...
[/]

[="arial black"][="blue"]نسبیت گرایی اخلاقی به طور کلی و با هر دلیل و مبنایی که ادعا شود، دارای پیامدهای ویرانگر و غیر قابل قبولی است، که هر یک به تنهایی برای ابطال آن کافی است. برخی از این پیامدهای مشترک و کلی به قرار زیر است:[/]
[="red"]1. سلب مسؤولیت: [/]انکار اخلاقی مطلق و اصول اخلاقی همگانی و جاودانه، هیچ فردی را در قبال رفتار خود، از نظر اخلاقی و در بسیاری از موارد از جهت حقوقی مسؤول نمی شناسد.
[="#ff0000"]2. بی ثمری احکام اخلاقی:[/] احکام و قضایای اخلاقی در صورتی مفیدند که منشأ تأثیر باشند؛ شور و شوق و تسلیمی را در مخاطب بر انگیزند و او را آماده ایثار و فداکاری کنند و این امر ممکن نیست مگر با قبول و عشق به حقانیت عام، مطلق و جاودانه اصول اخلاقی.
3[="#ff0000"]. نفی کمال و جاودانگی دین:[/] قبول تغییر پذیری و عدم ثبات احکام اخلاقی به معنای عصری و موقتی شدن تعالم دینی ودر نتیجه انکار جامعیت و خاتمیت دین است. بنابر این نسبیت اخلاقی با جاودانگی دین که از شؤون کمال و خاتمیت آن می باشد، در تعارض است.
[="#ff0000"]4. شکاکیت اخلاقی:[/] با اعتقاد به نسبیت اخلاقی امکان هر گونه داوری قاطع نسبت به یک موضوع اخلاقی از بین می رود. نسبی گرایی اخلاق، امکان حکم کردن به «قبح صداقت» را در یک بستر فرهنگی و یا نزد سلیقه ای خاص، همان قدر محتمل می داند که امکان حکم کردن به «حسن صداقت» را.
نسبیت گرایی اخلاقی نه به عنوان یک گزارشگر و توصیف کننده واقع، بلکه در مقام اعلام موضع نسبت به ماهیت احکام اخلاقی، معتقد است که صحت و سقم اصول اخلاقی، وابسته به عوامل فردی یا اجتماعی متغیر است. بنابر این هیچ گاه نمی توان نسبت به یک موضوع اخلاقی حکم مطلق داشت و این همان شکاکیت اخلاقی است.
[="#ff0000"]5. برابری خدمتکاران و خیانت پیشگان:[/] از عمده ترین پیامدهای ناگوار و خلاف وجدان نسبیت اخلاقی، این است که خدمت و خیانت، اصلاح و جنایت، خیر خواهی و شرارت و .... در دستگاه اخلاق از جایگاه واحدی برخوردار شده به یک اندازه تحصین یا تقبیح می شوند. بنابر این رفتار فرعون و معاویه همان اندازه موجّه است که عمل آسیه و زینب ـ علیهما السلام ـ توجیه پذیر است!
ادامه دارد...
[/]

[="Arial Black"][="blue"]اما در اینجا پاسخ به دو سوال اساسی ضروری است[/].
[="purple"]اول اینکه اگر اصول اخلاقی، مطلق و جاودانه اند، چه توجیه و تفسیری می توان برای استثناها پیش نهاد؟[/]
در پاسخ باید بگوییم: فعل و رفتار اخلاقی، غیر از خوی و خصلت اخلاقی است. مطلق بودن اخلاق به معنای مطلق بودن فعل و رفتار اخلاقی نیست. منشأ پیدایش این شبهه، غفلت از این نکته لطیف است که ممکن است یک فعل به یک اعتبار اخلاقی باشد و به اعتبار دیگر، ضد اخلاقی.
به عنوان مثال تنبیه بدنی کودک به طور مطلق نه خوب است و نه بد ولی گاهی این رفتار مصداق ظلم و تجاوز است و به لحاظ اخلاقی «بد»، و زمانی تنها راه موجود برای تأدیب کودک است و از جهت اخلاقی «خوب» می باشد. بنابر این خصلت ها و مفاهیم اخلاقی مطلق، و افعال و رفتار اخلاقی نسبی اند، و آن چه موضوع احکام اخلاقی است، خصلت ها و مفاهیم اخلاقی است نه رفتارها و افعال خاص. افعال و رفتار انسان ها به تناسب این که مصداق کدامیک از مفاهیم اخلاقی باشند، محکوم به حکم اخلاقی می شوند و چون رفتار واحد می تواند در شرایط مختلف، مصداق مفاهیم اخلاقی گوناگونی گردد، در نتیجه محکوم به احکام اخلاقی گوناگون می شود. این امر به معنای نسبیت در احکام اخلاقی نیست.
[="#800080"]سوال دوم اینکه آیا به راستی اختلاف باورها نزد جوامع، ادیان و مکاتب مختلف نسبت به موضوعاتی که ذاتاً داخل در قلمرو علم اخلاق اند، دلیل نسبیت احکام اخلاقی نیست؟[/]
به عنوان مثال در حالی که مسلمانان نماز خواندن را واجب و خوردن گوشت خوک را حرام می دانند، مسیحیان باوری دیگر دارند. یا در حالی که چند همسری نزد مسیحیان حرام و خلاف اخلاق است، نزد مسلمانان به طور محدود مباح است و ضد اخلاق دانسته نمی شود.
در پاسخ گوییم: اختلاف در معرفت یک حقیقت و واقعیت و تفاوت دیدگاه ها نسبت به راه های شناخت آن و یا معیارهای صدق و کذب یک امر و یا «خوبی و بدی اخلاقی» دلیل بر نسبیت امور واقعی نمی گردد.
[="#000000"]بعد از قبول این حقیقت که فضایل و رذایل اخلاقی ریشه در عالم عینی و واقعیات ثابت دارند و دارای آثار تکوینی و وجودی در انسان و جهان هستند و تشریعیات از متن تکوینیات برمیخیزند، وجود تفاوت دیدگاه ها، موجب نسبی شدن و تغییر واقعیت های ثابت نمی گردد و یا ناشی از تغییر حقایق اخلاقی نیست؛ بلکه دلیل خطای برخی انسان ها در شناخت آن ها است. مانند خطاهایی که انسان در مقام شناخت واقعیت های مادی و فیزیکی، مرتکب می شود.[/]
[/]

نسبيت در اخلاق
پرسش: در مکتب اسلام، اخلاق نسبی است یا مطلق؟ در صورت مطلق بودن آیا در همه جا مطلق است یا استثنائی هم دارد؟
پاسخ : از آیات قران و روایات معصومين (ع) به دست می آید که اخلاق اصول ثابت و همگانی دارد.
درقران کریم آمده است : «ولکن الله حبّب اِلیکم الایمان و زیّنه فی قلوبکم و کرّه الیکم الکفر و الفسوق والعصیان؛(1) خداوند ایمان را محبوب قلب های شما قرار داد و کفر و فسق و گناه را مورد کراهت و نفرت طبیعت شما ساخت».
عبارت «فی قلوبکم» مي رساند که اخلاق و ارزش های اخلاقی به صورت ثابت و عمومي در عمق جان انسانها ریشه دارد. فطری بودن دین که در بعضی آیات آمده، بیانگر اصول ثابت در جان انسان ها است.
همچنين در آيه ديگري فرموده است: «خداوند به عدل و احسان و ادای حق خویشاوندان فرمان می دهد و از کارهای ناپسند و سرکشی باز می دارد».(2)
«عدل»، «احسان» و «ادای حق خویشاوندان» ازامور اخلاقي و «فحشا»، «منکر» و «بغی» از امور ضد اخلاقي بر شمرده شده است .
و نيز آمده است : «قل لا یستوی الخبیث والطیب؛(3) ناپاک و پاک مساوی نیستند».
و : «و یحلّ لهم الطیّبات و یحرّم علیهم الخبائث؛(4) طیبات را برای آنان حلال و خبائث را حرام می کند».
همه ي انسانها امور پاك و نيك را می پسندد و این ها را ارزش می داند و اسلام نيز این امور را حلال و یا واجب نموده است. در مقابل آن امور ناپاک و خبیث را زشت می‌شمارد و اسلام آن‌ها را حرام نموده است.
امام صادق(ع) فرمود: «فبالعقل عرف العبادُ خالقهم ... و عرفو به الحسن من القبیح؛(5) بندگان در پرتو عقل، آفریدگار خویش را می شناسند ... و توسط عقل، نیک را از زشت باز می‌شناسند». پس عقل خوبی ها و بدی ها را خوب درک می کند، مانند عدل خوب است و ظلم و ستم بد است. این ها اصولی ثابت، عام و همگانی هستند.
و اما اينكه اگر اصول اخلاق ، مطلقند پس چرا در برخي موارد و مسائل اخلاقي استثنائاتي داريم . بايد گفت كه
اگر موضوع اخلاق را رفتار بدانیم،
در این صورت می گوییم: اخلاق نسبی است و چهره های کارهای اخلاقی با موقعیت ها دگرگون می شود (لیکن این نسبیت غیر از نسبیتی است که قائل است اخلاق و ارزش های اخلاقی هیچ اعتبار کلی و واقعیت و ریشة ثابتی ندارد و اعتبار همة اصول اخلاقی به فرهنگ، گزینش فردی، زمان، مکان و ... بر می گردد. )
اما اگر موضوع اخلاق را رفتار آدمی ندانیم، بلکه ملکات نفسانی انسان در درون یا یک یا چند عنوان انتزاعی و کلی مانند عدل،‌ احسان و ظلم را موضوع اخلاق دانستیم، در این صورت اخلاق مطلق است و عنوان‌های اخلاقی همیشه بار اخلاقی مثبت یا منفی خویش را حفظ می کنند و دگرگون نمی گردند.
در مورد نسبی بودن اخلاق دو معنا وجود دارد:
1- اصل ارزشی و ضد ارزشی ثابتی وجود ندارد؛ خوبی و بدی به پسند و عدم پسند فرد یا جامعه وابسته است.
2-رفتارها و کارهای اخلاقی با توجه به موقعیت ها و تغییر عناوین دگرگون می‌‌شود.
نسبیت به معنای اوّل نادرست است؛ یعنی نمی توان پذیرفت که ارزش های اخلاقی از اصولی ثابت و کلی محروم است.
اما نسبیت به معنای دوم درست و قابل قبول است. چون کارهای اخلاقی همیشه به یک منوال نیست. گاهی راست گفتن ارزش اخلاقی دارد و گاهی دروغ (دروغ مصلحت آمیز).
علت این که در جایی دروغ مصلحت آمیز روا است، و راست گفتن روا نیست، این است که :
اوّلاً: در موردی که راست گفتن موجب قتل و خرونریزی بی گناهی شود، این عمل تحت دو عنوان قرار می گیرد، یکی عنوان اوّلی که راست گفتن باشد، و دیگر عنوان ثانوی که کمک و یاری بر قتل و خونریزی فرد بی گناه است. این کار از جهت عنوان اوّلی خوب است ولی از جهت عنوان ثانوی بد است. امّا چون جهت عنوان ثانوی که مفسده دارد، قوی تر است، عقل حکم می کند که از آن اجتناب شود. در این صورت به جای راست گفتن، دروغ مصلحت آمیز بگوید تا جان بی گناهی را نجات دهد.
ثانیاً: موضوع حُسن اخلاقی، راستگویی به طور مطلق نیست، بلکه راست گفتن، فعل خارجی است و این فعل خارجی مستقیماً فعل اخلاقی نیست. راستگویی از آن جهت که مصداق یک عنوان انتزاعی و کلی مثلاً عدالت است، موضوع حُسن اخلاقی است. از این جهت که مصالح جامعه و انسان ها در گرو راست گفتن است، فعل اخلاقی و خوب است.
پس علت خوب و اخلاقی بودن راستگویی، این است که نفع و مصلحت جامعه به آن وابسته است.
حال با توجه به این علت، اگر در جایی راست گفتن به جهت موقعیتش مصلحت نداشته باشد، مثلاً دیگر مصداق عدالت نباشد، یعنی آن عنوان کلی بر این عمل صدق نکند، بلکه اگر مصلحت جامعه و جان انسان ها در دروغ گفتن باشد، عقل به شایستگی آن حكم مي كند .
اما همواره بايد اين مساله را مد نظر قرار داد كه اين مصلحت شناسي بايد بر اساس اصول ديني و اسلامي صورت گيرد نه مصلحت تراشي هاي ساختگي و نه توجيهات نفساني .
مفاهیمی مانند ظلم، عدل، احسان و نیکی به پدر و مادر، مفاهیم اخلاقی مطلق ا ند، ولی مفاهیمی مانند راست گفتن و دروغ گفتن چون که به صورت مستقیم مفاهیم اخلاقی نیستند، در این ها اطلاق معنا ندارد.
شهید مطهری در این باره می گوید: «عدالت یک حکم مطلق است در روح انسان که خوب است وظلم یک حکم مطلق است در روح انسان که بد است. امّا «راستی» یک حکم مطلق نیست، بلکه تابع فلسفة‌ خودش است و گاهی «راستی» فلسفه خودش را از دست می دهد».(6)
بنابراین معنا بعضی از مفاهیم اخلاقی مانند عدل و ظلم به طور مطلق و ثابت، خوب و بد هستند و بعضی دیگر مانند راست و دروغ نسبی اند، اما نسبی بودن آن ها نه به این معنا است که در یک فرهنگ خاص و با توجه به خواسته های شخص تغییر کنند، بلکه به این معنا می باشد که اگر در قالب یکی از آن مفاهیم ثابت دریابد، همیشه خوب و بد می شوند، مثلاً راستگویی چون طبق عدالت است (عدل هر چیز را در جای خود قراردادن) خوب است، اما اگر راست گفتن به صورت یک رفتار و فعل خارجی، مصداق عدالت نباشد، بلکه تحت عنوان دیگری قرار گیرد، مثلاً ظلم باشد، یا انسان بی گناهی را به کشتن دادن باشد، این فعل خارجی بد است.
استاد مطهرى بین اخلاق و رفتار فرق قائل است و اخلاق را ثابت و رفتار را متغیر مى داند مثلاً عفاف همه وقت خوب است و تغییر نمى کند و به عنوان فعل اخلاقى پسندیده است، اما گاهى زنى مجبور مى شود به طبیب مرد رجوع کند. لمس و نگاه کردن بدن زن براى نا محرم یک فعل خلاف عفت است اما در این شرایط براى او غیر اخلاقى نیست. این رفتار و فعل است که تغییر کرده است یا مثلاً راست گویى همیشه به عنوان یک خُلق پسندیده مطرح است ولى گاهى ضرورت اقتضا مى کند به خاطر مصلحت دروغ گفته شود. در این صورت نمى گوییم دروغ گویى جاى راست گویى را گرفته، بلکه مى گوییم با این که راست گویى خُلق پسندیده اى است اما به حکم ضرورت از آن دست برداشته ایم. پس رفتار ما عوض شده است نه اخلاق. وجود پاره اى از موارد که حکم استثنا را دارد دلیل بر نسبیت اخلاق نیست. خیلى فرق است بین این که بگوییم بشر در هر عصرى یک جور باید باشد غیر از جورى که در عصر دیگر باید باشد و در هر منطقه اى یک جور باید باشد غیر از جورى که در منطقه دیگر باید باشد و این که بگوییم انسان مى تواند آن چنان شخصیت عالى داشته باشد که در همه جا یک جور باشد ولى مظاهر رفتارش در زمان ها و شرایط مختلف متفاوت باشد.(7)
اصول اخلاقی چون ریشه در فطرت و سرشت انسانی دارند و سرشت انسان ها با هم یکسان است ، پس آن اصول نیز برای همه انسان ها و در همه دوره ها یکسان بوده و عام و همگانی هستند.
به عبارت دیگر، سرشت انسان ها و آن چیزی که سعادت و کمال انسانی است ، برای همه انسان ها یکی است.
چون همه انسان ها از یک نوع سرشت و ماهیت برخوردار هستند و همان گونه که برای جسم انسان ها یک سلسله امور مفید اند و یک دسته از چیزها مضر ، برای جان انسان ها در همه زمان ها و همه دوره ها و مکان ها ، یک سلسه امور مفید و امور دیگر مضر هستند و این همان مطلق بو.دن ارزش های اخلاقی است.(8)

(1)- حجرات / آیه‌7.
(2)- نحل / آیة 90.
(3)- مائده / آیة 100.
(4)- اعراف / آیة ‌157.
(5)- کلینی، کافی (اصول)، ج 1، ص 29.
(6)- استاد مطهری فلسفة اخلاق، ص 92
(7)- استاد مطهری تعلیم و تربیت در اسلام،‌ ص 151 - 160، با تلخیص.
(8)- منبع پاسخ :سايت پاسخگو :http://www.pasokhgoo.ir/fa/node/1641

موضوع قفل شده است