چرا مسيحيان معتقد هستند كه عيسي مسيح هنوز زنده است

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا مسيحيان معتقد هستند كه عيسي مسيح هنوز زنده است

آنچه از انجيل‌هاي امروزي جامعة مسيحيت استفاده مي‌شود اين است كه حضرت عيسي را حاكم زمانش، بر اثر تحريك علماي يهود، دستگير كرده و به صليب كشيدند و حضرت مسيح در بالاي صليب جان داد. بعد از آن عده‌اي بدن عيسي مسيح را از صليب پائين آورده و دفن كردند امّا بعد از سه روز متوجه شدند كه سنگ روي قبر حركت كرده و وقتي نگاه كردند مسيح را در قبر نيافتند و مردي يا دو مرد سفيد‌پوش به آنها گفت: عيسي زنده شده است كه ناگاه حضرت عيسي خود را به آنها رسانيده و دستوراتي داد و سپس به سوي آسمان رفته و بر سمت راست خدا نشست. [=&quot]
كمال الدين و تمام النعمه، شيخ صدوق، جز ثاني.
[/]

اما چرا مي‌گويند روزي ظهور خواهد كرد بايد گفت كه عقيده به ظهور يك نجات دهندة بزرگ آسماني و اميد به يك آيندة روشن كه در آن نگراني‌ها و هوسها از بين برود و به بركت ظهور يك شخصيت ممتاز الهي همة تاريكي‌ها برچيده شود و ريشة ظلم و تباهي از روي كرة زمين پراكنده شود، يك اعتقاد عمومي ثابت است كه همواره در همه وقت، در همه جا و در همه زمان‌ها بين تمام ملّت‌ها شايع و رايج بوده است. اين عقيده در طول دوران زندگي انسان‌ها پيوسته در ميان همة ملّت‌ها و پيروان اديان بزرگ موجود بوده كه سرانجام بايد پيشوايي در آخر الزّمان ظهور كرده، بي‌عدالتي‌ها را از بين برده و حكومت واحد جهاني تشكيل داده و در بين مردم بر اساس عدالت و انصاف داوري كند.

[=&quot]عقيده به ظهور يك نجات دهنده از نظر همة شاخه‌هاي مسيحيّت قطعي و مسلّم است براي همين مي‌گويند: چون مسيح نتوانست اين حكومت جهاني را تشكيل دهد به آسمان رفت و امروز جامعة مسيحيّت در انتظار بازگشت وي از آسمان در پايان جهان نشستند. طبق نوشته «مستر هاكس» در كتاب قاموس، كتاب مقدس كلمة «ابن»80 بار در انجيل و ملحقات آن آمده كه فقط30 مورد آن با حضرت عيسي قابل تطبيق است و50 مورد ديگر از «مصلح» و نجات دهنده سخن مي‌گويد كه در آخر الزّمان ظهور خواهد كرد. [/]

[=&quot] كشف الغمه، علي بن عيسي اربلي، ج2، تبريز، مكتب بني هاشمي، 1381 ق.
ادامه دارد
[/]

بر اساس همين اعتقاد است كه مي‌بينيم در انجيل امروزي جامعة مسيحيّت آمده است: آن حضرت روزي ظهور خواهد كرده، البته هيچ كس از روز ظهور او خبر ندارد جز پدر يگانه، و آمدن حضرت عيسي به روي زمين مانند آمدن ابر در آسمان‌ خواهد شد كه با سرعت و بدون علائم قبلي به آسمان رفت و روزي هم به زمين برگشته و دعوتش را آشكار مي‌كند و زمين را پر از خير و سلامتي مي‌كند. و در روز قيامت هم حساب مردم با اوست.[=&quot]
انجيل متي، باب 24 و 25، آية 13 و انجيل لوقا، باب 17 و 21، آية 34 و شلبي، احمد؛ مقارنة الاديان (المسيحيه)، بي‌جا، مكتبة النهضة المصريه، چهارم، 1973 م، ص 158. [/]

[=&quot]امّا در قرآن كريم و روايات اصل موعود و ظهور منجي كه جامعه را پر از عدل و داد خواهد كرد و حكومت جهاني تشكيل مي‌دهد، يك اعتقاد غير قابل انكار است. در خصوص داستان صليب، نظر اسلام با آنچه در اناجيل موجود آمده است متفاوت مي باشد زيرا در قرآن كريم آمده است كه: [/][=&quot][/]

[=&quot]و گفتار يهوديان كه گفتند: ما مسيح عيسي بن مريم پيامبر خدا را كشتيم، در حالي كه نه او را كشتند و نه به دار آويختند، لكن امر به آنها مشتبه شد و كساني كه در مورد او اختلاف كردند، از آن در شك هستند و علم به آن ندارندو تنها از گمان پيروي مي‌كنند قطعاً او را نكشتند.[/][=&quot]
نساء/157. [/]

[=&quot]در تفسير اين آيه آمده است: [/][=&quot][/]

[=&quot]آنها شخصي را كه شباهت زيادي به حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ داشت، گرفته و به صليب كشاندند و خداوند حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ را قبل از آنكه دست نظاميان روم به او برسد به آسمان عروج داد؛ و چون نظاميان آن حضرت را دقيق نمي‌شناسند، فكر كردند آن كس را كه دستگير كرده اند او مسيح است.[1] [/][=&quot][/]

[=&quot]بنابراين از ديدگاه اسلام حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ زنده است، ولي نه اين‌كه اول به صليب كشيده شده و بعد زنده گشته است بلكه از اول، خداوند او را بدون اينكه بميرد به آسمان برد. و حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ روزي به زمين برمي‌گردد، ولي نه به عنوان مصلح و منجي بشريّت از ظلم و ... بلكه براي حمايت از حضرت مهدي ـ عج الله تعالي و فرجه الشريف ـ و مردم جامعة مسيحيت را به پيروي كردن از حضرت بقية الله الاعظم ـ عج الله تعالي و فرجه الشريف ـ دعوت خواهد كرد و به امام زمان ـ عليه السّلام ـ اقتدا مي‌كند[/]
[=&quot]مكارم شيرازي، ناصر، نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، بي‌تا، ج4، ص 198. [/][=&quot][/]

[=&quot][/]

[=&quot]چنانچه در رواياتي به اين مطلب تصريح شده است: [/]

امام باقر ـ عليه السّلام ـ فرمود: زماني بر مردم خواهد آمد كه خداوند و توحيد را آن‌چنان كه شايسته است نخواهند شناخت، در اين زمان حضرت عيسي بن مريم ـ عليه السّلام ـ از آسمان بر زمين آمده و به كمك امام زمان ـ عج الله تعالي و فرجه الشريف ـ خواهد شتافت و پشت سر امام مهدي ـ عج الله تعالي و فرجه الشريف ـ نماز مي‌خواند، در حالي كه او پيامبر است و اين به خاطر اين است كه ما اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ از او افضل هستيم.[6] رسول گرامي اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ نيز وقتي جانشينان خود را معرفي مي‌نمايند بعد از معرفي امام يازدهم حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد: و بعد از آن حضرت، فرزندش همان كه عيسي بن مريم ـ عليه السّلام ـ پشت سر او نماز خواهد خواند، به امامت مي‌رسد.
[=&quot]منهاج الصادقين، بيروت، مؤسسة الوفاء، ج43، ص250، باب11، حديث24. [/]

[=&quot]در جاي ديگر از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ نقل شده است: كه جبرئيل فرمود: خداوند متعال مي‌فرمايد: اي پيامبر! خداوند حضرت قائم را از شما آفريد و روزي خداوند حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ را به زمين مي‌آورد و به حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي و فرجه الشريف ـ اقتدا مي‌كند.[/][=&quot]
كليني، محمد، كافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1365 ش، ج8، ص42. [/]

[=&quot]اين مطلب را اهل تسنّن نيز قبول دارند چنانچه ابن ماجه مي‌نويسد: [/][=&quot][/]

[=&quot]حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي و فرجه الشريف ـ در بين ركن و مقام در كعبه از مردم بيعت خواهد گرفت، و دجّال فتنه‌گري مي‌كنند كه حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ براي قتل دجّال به زمين مي‌آيد و به امام زمان ـ عجل الله تعالي و فرجه الشريف ـ كمك خواهد كرد.[1] با توجه به اين مطالب بايد گفت كه اعتقاد مسيحيان بر ظهور حضرت عيسي با روايات اسلامي مطابقت دارد و تنها فرقش اين است كه آنها بر اثر تحريف و دست يازي ديگران، منابع تاريخي‌شان اين ظهور را يك امري مستقل مي‌دانند، در حالي كه ظهور حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ براي ياري امام زمان ـ عجل الله تعالي و فرجه الشريف ـ مي‌باشد و حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ هيچ ادّعاي جداگانه‌اي نخواهد كرد. بلكه پيروي از حجة بن الحسن العسكري را براي همه به خصوص جامعة مسيحيت اعلام خواهد كرد. زيرا طبق روايت امام باقر ـ عليه السّلام ـ ائمة اطهار ـ عليهم السّلام ـ افضل از حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ هستند و از نظر عقلي قابل قبول نيست كه كسي كه رتبه‌اش پايين‌تر است، بخواهد ادعايي جداگانه از امام زمان ـ عليه السّلام ـ داشته باشد. پس حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ روزي براي كمك به قيام امام زمان ـ عجل الله تعالي و فرجه الشريف ـ به زمين برمي‌گردد.[/]

[=&quot]ابن ماجه، السنن ابن ماجه، كتاب الفتن، بيروت، دارالجيل، ج2، ص 366، باب خروج المهدي؛ ر.ك: علي محمد فتح الدين حنفي، فلك النجاة، تحقيق ملا اصغر علي محمد جعفر، بي‌جا، دارالسلام، دوم ، 1418 ق، ص211.[/][=&quot][/]



[=&quot] [/][=&quot][/]

[=&quot]مسيحيت دين جديدي را بوجود آورده است، لطفا توضيح دهيد؟[/][=&quot][/]


[=&quot]براي پاسخ به اين سؤال بهترين راه بررسي تاريخچه پيدايش مسيحيت است وليكن قبل از هر چيز بايد گفت: شواهدي موجود است كه اثبات مي كنند مسيحيت در ابتدا به عنوان يك شريعت مستقل مطرح نبوده است .[/][=&quot][/]

[=&quot]اولين شاهد بيانات خود حضرت مسيح -عليه السلام- است كه در عهد جديد آورده شده است. درعهد جديد به نقل از آن حضرت آمده است: «گمان مبريد كه آمده ام تا تورات يا كتب انبياء را باطل سازم، نيامده ام تا باطل سازم بلكه (آمده ام) تا تمام كنم ....»[1][/][=&quot][/]

[=&quot]دومين شاهد سيره عملي حضرت عيسي -عليه السلام- است چرا كه آن حضرت دردوران زندگي دنيايي اش پيوسته بر حفظ شريعت يهود مواظبت مي كرده است.[2][/][=&quot][/]

[=&quot]سومين شاهد سيره عملي حواريون حضرت است زيرا آنها نيز مانند حضرت عيسي -عليه السلام- تمام آداب و رسوم شريعت يهود را رعايت مي كردند و همه روزه به معبد مي رفتند و آيين يهود را مانند ديگر يهوديان احترام مي كردند.[/][=&quot][3]
[/]
[=&quot][1]. متي/17:5.[/][=&quot][/]

[=&quot][2]. زيبايي نژاد، محمدرضا، مسيحيت شناسي مقايسه اي، تهران، سروش، 1382، ص406.[/][=&quot][/]

[=&quot][3]. جان بي ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، تهران، انتشارات علمي فرهنگي، چاپ نهم، 1377، ص611[/]

تنها چيزي كه آنان را از يهوديان ممتاز مي كرد اين بود كه اعتقاد داشتند كه عيسي همان موعود است كه در كتب انبياء بني اسرائيل به ظهور او بشارت داده شده است.[1]

چهارمين شاهد، قوانين روميان است كه برعليه يهوديان وضع مي كردند. درزمان حضرت عيسي -عليه السلام- يهوديان از جانب روميان بسيار تحت آزار و اذّيت بودند و از جانب روميان قوانيني برعليه يهوديان وضع شده

بود ولي از مسيحيان نامي در آن قوانين برده نشده بود زيرا آنها را نيز فرقه اي از يهوديان مي دانستند.[2]

علاوه بر اينها در كنكاش تاريخي موضوع ديده مي شود كه اولين شخصي كه صراحتا به شريعت موسي -عليه السلام- حمله ور شد و آن را منسوخ اعلام كرد پاولوس (پولس) بوده. رساله هاي پاولوس (پولس) مملو از مطالبي درباره از ميان رفتن شريعت موسي -عليه السلام- به ويژه عمل ختان است.

[=tahoma] او در اين راه تلاش بسيار كرد و فرقه طرفداران اصول و شرايع موسوي را مغلوب ساخت.[3] او عقيده داشت كه «اجراي همه 613 دستور شريعت يهود كافي نيست زيرا نمي تواند انسان باطني را از نو بسازد ...»[4] فلذا مي گفت: «مرگ مسيح به شريعت پايان داده است.»[=&quot][5][/][/] [=&quot]1- جان بي ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، تهران، انتشارات علمي فرهنگي، چاپ نهم، 1377، ص611.[/]
[=&quot][2]. آشتياني، جلال الدين، تحقيقي دردين مسيح، نشر نگارش، چاپ اول، 1368، ص108.[/][=&quot][/]

[=&quot][3]. تاريخ جامع اديان، ص614.[/][=&quot][/]

[=&quot][4]. همان، ص680.[/][=&quot][/]

[=&quot][5]. همان.[/][=&quot][/]

بهمين خاطر در رساله خود مي نويسد:

«يقين مي دانم كه انسان بدون عمل به شريعت محض (درحالي كه) ايمان دارد عادل شمرده مي شود.... به ابراهيم و ذريت او وعده اي كه او وارث جهان خواهد شد از جهت شريعت داده نشده بلكه از عدالت ايمان بود.»[1]

و از طرف ديگر مي بينيم كه بسياري از محققين معتقدند كه پس از شكست بزرگ يهوديان و تخريب اورشليم در70 ميلادي مسيحيان كوشيده اند خود را از يهوديان جداسازند، بخصوص چون مسيحيت درخارج ازفلسطين پايه گرفته وتوسعه يافته است،مسيحيان غير يهودي و يا پروزليت هايي[2] كه رابطه خود را با فلسطين بريده و مسيحي شده بودند، نه تنها سعي كردند جامعه نويني مجزاي از گروههاي مختلف يهودي بوجود آورند كه آداب و شعائر و معتقدات خود را نيز رنگ غير يهودي دادند و براي اينكه اين جامعه نوپا بتواند به حيات خود ادامه دهد و ازحملات بيرحمانه روميان به يهوديان مصمون بماندبه تكفيروشماتت يهوديان پرداخت.[3]

و اصولا هر قدر تشكيلات كليساهاي خارج از فلسطين توسعه يافت نفوذ يهودي ـ مسيحيان كمتر شد و پس از تسلط كليسا و بخصوص وصلت بادربار روم اين اقليت در جامعه بزرگ مسيحيت به كلي حل شد و به همين نسبت نيز مشخصه هاي دين و فرهنگ يهود در دين مسيح به حداقل تقليل يافت.[4]

فلذا به صراحت مي توان گفت مسيحيت آنگونه كه امروزه توجيه مي شود توسط عيسي -عليه السلام- و در قرن اول ميلادي بوجود نيامده است، بلكه در طول يك قرن و شايد هم چندين قرن شكل گرفته و مسلما قبل از پاولوس (پولس) قالب ديگري داشته است.[5]

[1]. رميان، 4:3

[2]. غيريهوديان.

[3]. تحقيقي در دين مسيح، ص108.

[4]. همان، ص109

[5]. همان، ص95.

ادامه دارد
موضوع قفل شده است