منظومه «شهدای تفحص» + عکس

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
منظومه «شهدای تفحص» + عکس

منظومه ای که خواهید خواند ، سروده شاعر بسیجی حاج رحیم چهره خند می باشد. این منظومه با یاد شهدای یگان تفحص لشکر 27 محمد رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) سروده شده و نام تمامی ده شهید مذکور در آن ذکر گردیده است.


روحمان با یادشان شاد


«بچه‏ های تفحّص »

برای مرغان باغ ملکوت ، شهدای گلگون کفن تفحّص شهدا

بــــــــرای خیــلیـامـــون

بیست ساله جنگ تمومه

یادش مـــــونده فقط تــو

شــــلمچــه و تنـــومــه

واســــه تفحّــصی‏ها

اوّل عشـــــقــه ولــی

تو سنگـــــرا می‏گــردن

جون می‏کّنن یا علی (ع)

بچـــه های تفحّــص

هنــوز تــوی سنگـرن

با دل دریایی شــــون

ناخـــــدای لنـگـــــرن

بچــــــه‏ های تفحّص

"سید علی موسـوی"

یه روز شهیدشدش با

"علیـــرضا حیـــــدری"

تو قتلـگاه فکّــــــــه

بین میــــدون مین‏ها

عرق می‏ریختن باهم

لابــلای کمیــــــــن‏ها

خب بایدم این وسط

یه عده حتماً باشـن

مثل تیــــم تفحّـص

راهی قتلگاه شـن

از تلـــه ها نترسـن

کارها رو دنبـال کنـن

خسته نشن بگــردن

خستگیرم چال کنن

بعدش محمود غلامی

با سعیــــد شاهـــدی

بازم با هــم پــریــــدن

خـــدا خـودت شاهدی

نوبت صابــری شـد

عباس اول پریــدش

برادرش حسین هم

خدا یه روز خریـدش

هر دوتاشون پریـدن

رفتن پیش شهیـــدا

خــون دوتا بـــــرادر

ریختش به روی رملا

مشغول گشتن بودن

بین میــدون میــن‏ها

دنبال هــر شهیـــدی

لابـــلای کمیـــــن‏ها

یه روز مجیـــد پازوکی

به علی محمود ونــد

گفت پهلوون ، غم چیه

به روی غمها بخنـد

بیــعـت ما بیــعـتـــه

به ما میـگن بسیجی

خون شهیــد رو ببین

از اینــجا تا دوعیجی!

تو لحظه‏های سختی

میریــم ســراغ خـــدا

روضه باهم می‏خونیم

غم میشه از دل جـدا

بــرای عــزت دیـــــــــن

چون می‏کنیم خون میدیم

به مرگمــون می‏خندیــــم

تو معـــرکـه جـــون میدیم

علی گفتش مجید جون

آستین‏ها رو تا کنیــــم

به قیمت جـــونمــــون

شهیـــــد رو پیدا کنیــم

فرداش علی محمودوند

شهیـــــد شدو پریــدش

دیگــه کسی علـی رو

تــو بچـــه ها ندیـــدش

بعـــــداز علـی ، پازوکـی

اخماش همش تو هم بود

با بیل می‏رفت تـو فکـــه

دشمن هر چی غم بـود

هرکس به آتش عشق

تفتیــد چــون سپنـدی

پایش رسـد سـرانجام

بــر اوج ســربلنـــدی

آقامجیــــــد تـــو رملا

حتی اگر سنگی بــود

با بیل می‏رفت پای کار

بـولدیـــزر جنـگی بـود

میگفت باید این روزا

با سختیا ســـرکنیم

خستـگیا باشــــــه‏تا

با شهــــــدا درکنیم

مادرهای شهیـــدا

منتظـــر شهیــدن

شهیدایی که اصلاً

پلاکشــم ندیــــدن

من‏که دست خودم نیست

همش آتیـش می‏گیــــرم

روزی دویست سیصد بار

به یادشــون می‏میـــرم

ماها بایــــد بگـردیــــم

این گــــره رو واکنیـــم

به قیـمت جــونمـــــون

شهیـــــد رو پیــدا کنیــم

از تلــه‏ها نتــرسیــــم

کـارها رو دنبـال کنیـــم

خسته نشیم شب و روز

خستگی رم چال کنیــم

با ایـــن نـگـاه قشــنـگ

از صب تا شب جون میکند

آخرش هم رفت رومیـــن

مونــد رولبش یه لبخـنـد

بچــــه ‏هـای تفحّــص

دیدن هستش جای کار

سخت بود ولی خداییش

جـون می‏کندن پای کار

رفتـن بازهـم تــو میـــــدون

کار خـــداچون میــخواســـت

تفحـــــص شــهیـــــــــدا

یه‏ ریز هَمَش خون‏میخواست

بازم شهیــــــــد شـهبازی

رفت و پشت بیل نشست

خسـته نشد صب تا شب

کمـــرِ کا ر رو شـکســت

یه روز غــروب تـو رملا

انگار که مهمــونی بود

"علیــــرضا شـهبازی"

از ســرتاپا خونی بـود

"محمـــــــــــد زمانی"

تنـها نذاشت علی رو

هر دو باهـم پریـــدن

گفتنـــد" یا علی" رو

هرکس به آتش عشــق

تفتیــد چون سپنـــــــدی

پایش رســـد ســرانجام

بر اوج ســربلنــــــــــدی

رفتنـــــــــد ولی یادشان

در قلب ما زنــــــده است

تا هست ماه و خورشیــد

این یاد پاینــــــــده اسـت


اسامی مقدّس شهدای تفحّص به ترتیب زمان شهادت :

1- شهید سید علی موسوی

2- شهید علیرضا حیدری


3- شهید سعید شاهدی

4- شهید محمود غلامی


5- شهید عباس صابری


6- شهید حسین صابری

7- شهید علی محمودوند

8- شهید مجید پازوکی

9- شهید علیرضا شهبازی

10- شهید محمد زمانی

شرمنده ایم :Ghamgin:

تابستان سال 72 بود که همراه نیروهای تفحص در جنوب و منطقه شلمچه مشغول کار بودیم. روزی در مقر بودم که یکی از بچه های گروه تفحص لشکر 7 ولی عصر(عج) آمد طرفم. تازه از کار برگشته بودند. با حالتی منقلب و هیجان زده، دست من را گرفت و برد داخل معراج شهدای مقرشان و گفت که می خواهد صحنه جالبی را نشانم بدهد.


پارچه ای را روی زمین باز کرده بودند. پیکر کامل شهیدی در حالی که شلوار و پیراهن بادگیر به تنش بود، پوتین هایش هم در پاهایش بودند. جالب تر از همه این بود که ماسک ضد گاز شیمیایی هم به صورت داشت. یک قبضه اسلحه کلاشینکف هم به پشتش بود. وقتی ماجرا را پرسیدم گفت:

- در منطقه شلمچه چشممان به او افتاد که به همین حالت روی زمین دراز کشیده بود; به صورتی که رویش به آسمان بود.



از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن

از دوستان جانی مشکل توان بریدن

فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل

چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن