چند تا پیامبر می شناسی؟

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چند تا پیامبر می شناسی؟

سلام به همه دوستان عزیز
تو این تاپیک قصد دارم نام 124000 پیامبر رو با هم مرور کنیم.
اگر اسمی به یاد داری و تکراری نبود بنویس...

1- حضرت آدم
2- حضرت محمد(ص)
3- حضرت یونس
4- حضرت عیسی
5- حضرت موسی
6- حضرت خضر

7- حضرت شعیب
8- حضرت عزیز
9- حضرت عُزیر
10- حضرت لوط
11- حضرت زکریا
12- حضرت یحیی

13- حضرت ابراهیم
14- حضرت اسماعیل
15- حضرت صالح
16- حضرت نوح
17- حضرت سلیمان

18- حضرت داوود
19- حضرت ادریس
20- حضرت ذوالکفل
21-حضرت مریم
22- حضرت یوسف


23-یعقوب
24-
عزرا
25-هود
26-دانیال
27-الیاس
28-اسحاق
29-زرتشت
30-شیث
31-سلام
32-سهولی
33-القیا
34-سلوم
35-حیقوق
36-یوشع
37-شمعون
38-ایلیای نبی
39-طالوت
40-الیسع
41-هارون
42-لقمان
43-ناتان
44-کالیب
45-حزقیل
46-اعلی پیغمبر
47-القانا
48-سموئیل
49-احیاء
50-شعیا
51-ارمیا
52-ایوب

آنجل;43823 نوشت:
-حضرت مریم

با سلام

بزرگوار حضرت مريم ؟؟ پيامبر ؟؟

قرآن مى فرماید: «ما أرسلنا من قبلک إلاّ رجالاً نوحى إلیهم؛ قبل از تو (اى پیامبر) هیچ کس را جز مردان به عنوان رسول نفرستادیم و به آن وحى کردیم». يوسف/ آیه 109.

همه پيامبران الهي مرد بودند و ما نداشتيم پيامبري كه زن باشد
هر چند برخي از زنان در قران نام برده شده اند و داراي مقام و شاني هستند ولي پيامبر نبودند

سرکار سلیله الزهرا واقعا ممنون...
خیلی ....شدم از اینکه خودم را بنده خدا می دونم و از 124000 تا پیامبر فقط اسم تعداد خیلی خیلی کمشون رو می دونم... اونوقت انتظار دارم خدا برام... هرچند خدا خیلی مهربونتر از این حرفاست...
به هر حال!!!
از دوستان انجمن تاریخ هم میخوام اگه اسمی هست بنویسن...
ممنون
علی یارتون:Gol:

از 124000 پیامبر فقط اسامی حدود 50 تا در دسترس است؟ پس بقیه پیامبر ها چی؟؟؟
منتظرم دوستان کارشناس جواب بدن...
ممنون
علی یارتون

آنجل;44731 نوشت:
از 124000 پیامبر فقط اسامی حدود 50 تا در دسترس است؟ پس بقیه پیامبر ها چی؟؟؟
منتظرم دوستان کارشناس جواب بدن...
ممنون
علی یارتون

[=Century Gothic]
با سلام
[=Century Gothic] بسیاری از مفسران به تناسب آیات 164 سوره‏ی نساء و 78 سوره‏ی غافر درباره‏ی تعداد پیامبران بحثی را مطرح كرده‏اند و روایات مختلفی در این مورد نقل شده است.
روایت مشهور در این زمینه تعداد پیامبران را 124 معرفی می‏كند.1
و در روایت دیگری تعداد پیامبران را 124 هزار معرفی می‏كند و در ادامه رسولان آنها را 313 نفر نام می‏برد.2

[=Century Gothic] و در حدیث دیگری بعد از اینكه آنها را 124 هزار نفر می‏شمارد 5 نفر آنها را اولوالعزم معرفی می‏كند.3
صاحب تفسیر نمونه می‏نویسند: از مطالب فوق بر می‏آید كه این روایت خبر واحد نیست - چنانكه تفسیر «روح البیان» نقل كرده است - بلكه اخبار متعدد و مستفیض این مطلب را تأیید می‏كند كه پیامبران الهی 124 هزار نفر بودند.4
عدد پیامبران در قرآن::Sham:

[=Century Gothic] پیامبرانی كه نام آنها به طور صریح در قرآن آمده 26 نفر است كه عبارتند از:
آدم، نوح، ادریس، صالح، هود، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یوسف، لوط، یعقوب، موسی، هارون، شعیب، زكریا، یحیی، عیسی، داود، سلیمان، الیاس، الیسع، ذوالكفل، ایوب، یونس، عزیر و محمد(ع).:Sham:
ولی پیامبران دیگری نیز هستند كه در قرآن اشاراتی به آنها شده ولی نام آنها به طور صریح نیامده، مانند: «اشموئیل» كه در آیه‏ی 248 سوره‏ی بقره با تعبیر «وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ» به او اشاره شده است.
و «یوشع» كه در آیه‏ی 60 سوره‏ی كهف با تعبیر «وَإِذْ قَالَ مُوسَی‏ لِفَتَاهُ» به او اشاره شده است. (بنابر آنكه یوشع پیامبر باشد)
و «ارمیا» كه در بقره / 259 با تعبیر «أَوْ كَالَّذِی مَرَّ عَلَی‏ قَرْیَةٍ»
و «خضر» كه در كهف / 65 با تعبیر «فَوَجَدَا عَبْداً مِنْ عِبَادِنَا»
و همچنین «اسباط بنی‏اسرائیل» كه بزرگان قبائل بودند و در نساء / 163 تصریح شده كه بر آنها وحی الهی نازل می‏شده است و اگر در میان برادران یوسف نیز پیامبرانی وجود داشته در سوره یوسف به آنها اشاره شده است.
5

1 . مجمع البیان، ذیل آیه‏ى 78 سوره‏ى غافر. البته در روایتى تعداد انبیاء را 8 هزار نفر معرفى مى‏كند. كه با روایت 124 هزار منافاتى ندارد چون ممكن است روایت 8 هزار اشاره به انبیاى بزرگ باشد (چنانچه علامه مجلسى بیان كرده است) نمونه، ج 20، ص 184.
2 . بحارالانوار، ج 11، ص 31.
3 . همان، ص 41.
4 . نمونه، ج 20، ص 184.
5 . همان، ص 185.

[=Century Gothic]قرآن كتاب سيره و تاريخ يا معجم افراد نيست تا در آن به دنبال زندگينامه انبيا و فهرست كردن نام‏هاى ايشان باشد؛ بلكه كتاب هدايت و تعليم و تربيت و تزكيه و تذكر است و اين هدف با ذكر همين مقدار از نام و سرگذشت انبياى سلف و انسان‏هاى كامل، محقق مى‏شود و اگر نيازى به ذكر بيش از آن در قرآن كريم بود، حتماً ذكر مى‏گرديد.:Sham:
به عبارت ديگر، قرآن كريم در مقام تعليم و تربيت انسان، از قطعات تاريخ به عنوان سنت الهى (فلسفه ی تاريخ) و "نكته‏ها و حكمت‏ها" استفاده نموده تا تعاليم الهى خويش را در نفوس، استحکام و رسوخ بيشترى بخشد و اثر آن را پايدارتر نمايد و در مقام تاريخ نگارى نبوده است.
مثلاً نام حضرت موسى كليم عليه السلام بيش از صد بار در قرآن كريم آمده و قصه‏ى آن حضرت در 28 سوره به طور گسترده تبيين شده است،
اما بخش‏هايى كه به تاريخ و قصه‏ى محض باز مى‏گردد، مانند ثبت تاريخ ميلاد و وفات و... آن حضرت نياورده، بلكه به نكات حساس و آموزنده داستان پرداخته است.
عدم دسترسى و اطلاع مردم و محیط عصر نزول قرآن، از كتاب و آثار و... انبيا و مردم سرزمين‏هاى دوردست، نيز مى‏تواند از جمله عواملى باشد كه نام برخى از انبيا در قرآن ذكر نشود.

با مراجعه به قرآن كريم نيز اين امر ملموس است كه تاريخ همه انبيا به طور تفصيل نيامده و در مورد حضرت موسى عليه السلام و عيسى عليه السلام و ابراهيم عليه السلام نيز به قطعاتى از زندگى اين بزرگواران اشاره شده است.
در حالى كه در برخى روايات تعداد انبيا و 124000 و تعداد رسولان 313 نفر تعيين شده است![1]
مثلاً نام حضرت موسى كليم عليه السلام، بيش از صد بار در قرآن كريم آمده و قصه‏ى آن حضرت در 28 سوره به طور گسترده تبيين شده است، اما بخش‏هايى كه به تاريخ و قصه‏ى محض باز مى‏گردد، مانند ثبت تاريخ ميلاد و وفات و... آن حضرت نيامده، بلكه به نكات حساس و آموزنده داستان پرداخته است.[2]
پس به جاست كه حكمت اين امر را بررسى نماييم.:Sham:
نزول قرآن و بعثت رسول اللَّه به جهت هدايت انسان به سعادت و تعالى است تا با پيمودن اين راه به قله‏ى سعادت انسانيت بار يابد و به مقام خليفة اللهى برسد.
ذكر قطعات تاريخ سبب توجه افزونتر و دلنشين‏تر شدن كلام و تأثير بيشتر آن در نفوس و پايدار ماندن آن تعاليم تا زمان بيشترى است.
از اين رو وجود قصص انبيا در قرآن بر محورهاى ذيل استوارند.
1. بيان نحوه دعوت و تبليغ انبيا، در ضمن بيان هدف مشترك انبيا يعنى عبادت خدا و ترك طواغيت.[3]
2. بيان موضعگيرى‏هاى مردم در برابر انبيا و بررسى علل و عوامل و نيز نتايج آن.
3. مبارزات انبيا با خرافات و تحريف‏ها و نيز طاغوت‏ها.
4. برخوردهاى مؤمنان با طاغيان و معاندان.
5. بيان سنن الهى حاكم بر جوامع و امم و استمرار آن بر همه ادوار.[4]
اين محورها در پى اهداف ذيل تبيين گرديده‏اند:
أ. تعليم و تربيت به واسطه ی پندها و موعظه‏هاى انبيا و نيز عبرت‏آموزى از سرانجام امّت‏هاى معاند و استفاده از روش تعليم و تربيت و تبليغ ايشان براى مخاطبان قرآن.
ب. ارزيابى و محاسبه نفوس با ملاك و معيارهاى قرآنى با واقع شدن در متن جريان تاريخ و نهادن خود به جاى قهرمانان آن.
ج. دفع شبهات و غوامض تاريخ برخى انبيا و تنزيه ايشان از نسبت‏هاى نارواى افراطى و تفريطى؛ چنان كه يهود آن قدر غلو كردند كه عزير عليه السلام را و نصارى، مسيح عليه السلام را فرزند خدا خواندند،[5] و از سويى تهمت قتل به موسى عليه السلام زدند.[6]
د. دل گرم كردن پيامبر صلى الله عليه وآله و مؤمنان به راه و روش خود و تقويت صبر و استقامت آنها در برابر دشمنان و مأيوس و دلسرد كردن دشمنان و انذار و تهديد آنها.[7]
از يك سو، اين اهداف با ذكر همين مقدار از قصص در قرآن حاصل‏اند و اطاله بيش از آن محلى نداشت، از سوى ديگر مَثَل معروف است كه "مشت نمونه خروار است" پس وقتى اين گروه از امّت‏ها و انبيا اين گونه بوده‏اند، سايرين را نيز مى‏توان با اين ها مقايسه كرد، لذا گذشتگان را به حساب اين ها گذاشت و مراقب بود كه به سرنوشت امم بلازده دچار نشويم.
[=Century Gothic]از طرف ديگر انبياى الهى داراى مراتب و درجات مختلفى بوده‏اند[8] و برخى فقط مبلغ دين پيامبر ديگرى بوده‏اند كه چه بسا آن پيامبر معاصر خود آنها بوده است مثل تبليغات لوط و نيز يعقوب و اسحاق و اسماعيل براى دين حضرت ابراهيم عليه السلام و انبياى بنى اسرائيل كه مبلغ دين موسى عليه السلام بوده‏اند و چه بسا مخفيانه تبليغ داشته‏اند و در ميان يهود و نصارى نيز از آنها اسم و رسمى نمانده است.[9][=Century Gothic]
[=Century Gothic]نكته ديگر اين كه چون بيشتر معاندان پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله را بنى اسرائيل تشكيل مى‏دادند و حوادث امت اسلامى شباهت زيادى با قوم يهود دارد، داستان حضرت موسى عليه السلام بيش از سايرين در قرآن تكرار شده و تفصيل داده شده است، تا هم حجت بر يهود عنود تمام شود و هم مؤمنان عبرت گيرند.[=Century Gothic]
[=Century Gothic]در پايان، اشاره‏ى به اين مطلب مفيد خواهد بود كه گرچه نظر در آثار گذشتگان و انبيا و امت‏هاى آسيايى و خاور نزديك و عبرت آموزى از آن، از دستورات قرآن كريم مى‏باشد، ولى ممكن است پيامبرانى در مغرب زمين وجود داشته‏اند كه نام و قصه‏ى آنان در قرآن نيامده است و سرّ اين مطلب آن است كه كتاب و آثار تبليغى و نتايج زيبا يا زشت قبول يا انکار دعوت آنها براى مردم مشرق زمين و خاورميانه اصلاً آشنا نبود. از اين رو به مردم حجاز و ساير نقاط خاورميانه نمى‏توان گفت شما در آثار آنان نظر كنيد و عبرت بگيريد! در نتيجه، عدم اطلاع تاريخى و قرار نگرفتن در منطقه‏ى جغرافيايى نزديك و عدم وجود راه و وسيله‏ى ارتباطى، با وجود فاصله‏ى اقيانوس‏ها، از ديگر نكاتى است كه مى‏تواند بيانگر علت نيامدن نام برخى از انبياى الهى در قرآن مجيد باشد.[10][=Century Gothic]
[=Century Gothic]البته نحوه‏ى تأثير موقعيت (زمان و مكان و...) در خطابات قرآنى از جمله مباحثى است كه نيازمند بررسى جداگانه‏اى است و جهت پرهيز از طولانى شدن بحث، مى‏توان به منابع مربوط مراجعه نمود.[11]



منابع، براى مطالعه بيشتر


1. جوادى آملى، عبداللَّه، تفسير تسنيم، ج 1، صص 52 - 39.
2. جوادى آملى، عبداللَّه، سيره پيامبران در قرآن، ج 6 و 7، اسراء، چاپ دوم، 1379، قم.
3. شيروانى، على، درسنامه عقايد، مركز جهانى علوم اسلامى، چاپ اول، 1376، قم، ص 164.
4. طباطبايى، محمد حسين، الميزان، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ج 6، ص 146 و ج 17، ص 354.
5. قرآن كريم.
6. مصباح يزدى، محمد تقى، آموزش عقايد، ج 1 - 2، سازمان تبليغات اسلامى، چاپ ششم، 1370، تهران، درس 29، ص 281.
7. مصباح يزدى، محمد تقى، معارف قرآن، راه و راهنماشناسى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى رحمه الله، چاپ اول، 1376، قم، صص 17 و 22 - 21 و صص 153 - 58.
8. هادوى تهرانى، مهدى، تأملات در علم اصول فقه، كتاب اول، دفتر چهارم.

[1] بصائر الدرجات، ص 121 - الخصال، ص 300 و 641 (منقول از راه راهنماشناسى، ص 17) - بحارالانوار، ج 11، ص 30 و 32 و 41.
[2] جوادى آملى، عبدللَّه، تفسير تسنيم، ج 1، ص 48.
[3] نحل، 36.
[4] آل عمران، 140.
[5] توبه، 30 و... .
[6] احزاب، 69.
[7] يوسف، 123 - 120.
[8] اسراء، 55؛ انعام، 83 تا 90؛ بقره، 253.
[9] ر.ك: الميزان، ج 6، ص 146 و ج 7، ص 354 و نيز على شيروانى، درسنامه عقايد، ص 164.
[10] ر.ك: جوادى آملى، عبداللَّه، تفسير تسنيم، ج 1، صص 52 - 39.
[11] ر.ك: هادوى تهرانى، مهدى، تأملات در علم اصول فقه، كتاب اول، دفتر چهارم.

قرآن تقريبا هفتاد هزار كلمه هست و به كتابي به اون بزرگي درومده... حالا كتابي با صد و بيست و چهار هزار كلمه كتابي قطور تر از قران ميشه... و حتي خوندن اون اسماء بسيار طول ميكشه، چه برسه به نگهداري كتاب اسماء پيامبران و مطمئنا اگر همچين چيزي بود كسي استفاده ي چنداني نميكرد.
بعد اينكه فهميدن نام پيامبران چيز مهمي نيست و اگر بود حتما اشاره ميشد ، ثانيا من چهار ده تا امام معصوم دارم اسم همشونم ميدونم به قول شما اسم اين پنجاه تا پيامبر رو هم ميدونم، چه گلي به سر خودم زدم؟ كدوم عبادتم با فهميدن اسم پيامبرا خالص تر شد و با فهميدن اسم اين پنجاه پيامبر چقدر به خدا نزديك تر شدم كه حالا بخوام اسم صد وبيست و چهار هزار تاشو ياد بگيرم؟

از لطف دوستان ممنون
جناب مجنون شاید حرف های شما درست باشه که حتما هست... ولی هرکس هر سوالی که میپرسه حتما منظوری داره...
بازم ممنون که توجه کردین...

موضوع قفل شده است