سرگرمی های مردم در عصر طلایی تمدن اسلامی

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سرگرمی های مردم در عصر طلایی تمدن اسلامی

[=&quot]سرگرمی های مردم در قرن های چهارم و پنجم :[/]

[=&quot]در این قرون افرادی بودند که برای تفنن و سرگرمی ، مجموعه ای از چیزی را گرد می آوردند . به اصطلاح کلکسیون داشتند. یکی از این افراد مردی بود که به هاون علاقه داشت و دویست عدد از آن را جمع کرده بود . مرد دیگری مجموعه ای از لباسهای گوناگون را گردآوری کرده بود و هر نوع از آن را در چند صندوق نگاه می داشت ، از جمله چند صندوق به جامه دبیقی و چند صندوق دیگر به جامه های دیبا ، و صندوق هایی به انواع پراهن و شلوار و جبه و طیلسان و عمامه ، اختصاص داده بود. پاره ای از رجال علاقه زیادی به جمع آوری تعداد زیادی لباس داشتند و خیلی بیشتر از مقدار لازم لباس تهیه می کردند : علی بن الفرات از وزیران معروف آل عباس در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم ، یکهزار و دویست طیلسان و هزار کساء و یکهزار و دویست عمامه و هزار شلوار و هزار دستار کوچک و اشیاء دیگر از قبیل فرش و وسائل زندگی به تعداد زیاد در اختیار داشت[=&quot][1][/] .پاره ای از افراد در حکایت صدا و قیافه دیگران سخت مهارت داشتند و با سخن گفتن و حرکات خود باعث تفریح و خنده سایرین می شدند ، از جمله مردی بود به نام ابوالورد که در انواع مطایبات و حکایات صدای افراد از عجایب روزگار بود وی در مجلس انس مهلبی وزیر معزالدوله ، قیافه و صدای دیگران را به نحوی حکایت می کرد که با خود آن فرد هیچگونه تفاوتی نداشت . و هر کس چهره او را در آن حال می دید و یا صدایش را می شنید دچار شگفتی می شد و اگر زن بچه مرده بود ، به خنده می افتاد. [=&quot][2][/] مرد دیگری بود که به ابن مغازلی شهرت داشت ، او در میدانها و کوچه ها می نشست و ضمن داستان گویی و ذکر نوادر و مطایبات ، لهجه اعراب و ترکان ونبطیان و زنگیان و مردم سند و خادمان و را طوری حکایت می کرد که ممکن نبود کسی ببه سخن او گوش فرا دهد و نخندد.[=&quot][3][/][/]

[=&quot]کسان دیگری هم بودند که برای تفریح خاطر دیگران با لهجه مردم یمن و مغرب و خراسان و اهواز و سند و زنگبار ،بهتر از خود آن مردم حرف می زندند[=&quot][4][/] . همچنین مردی بود به نام ابراهیم که مانند آوازخوانان معروف آن زمان آواز می خواند[=&quot][5][/] . در آن زمان بازیگری به صورتهای مختلف معمول بود ، بیشتر بازیگریها در مجالس انس خلفا و سلاطین و رجال و به ندرت در میدان ها و کوچه ها انجام می یافت . مقصود از نمایش در ان اوقات خنداندن تماشاگران بود و گاهی جنبه انتقادی هم داشت ، به این نوع نمایشها سماجه ، و به بازیگران ،اسحاب السماجه می گفتند. در این نمایش بازیگران ماسکهای عجیب و غریب و مضحک و زشت به صورت خود می زدند و حرکات خنده دار می کردند. شابستی می گوید که در عید نوروز اصحاب السماجه در حضور متوکل عباسی نمایش دادند ، بازیگران برای ربودن در همهایی که نثار می شد به متوکل نزدیک شدند و دامنش را گرفتند[=&quot][6][/]. کسانی هم بودند که مثل حیوانات صدا می کردند ، از جمله مردی بود که در دروازه کرخ بغداد در محل توقف چهارپاداران می ایستاد و چنان صدای خر در می آورد که همه خرها به صدا در می آمدند[=&quot][7][/]. مردم در چهار راهها و یا میدانها و کوچه ها جمع می شدند و حرکاتی را که بوزینه دار ،بوزینه را به انجام آن وا می داشت تماشا می کردند و پول مختصری به او می پرداختند . یکی از مقامه های بدیع الزمان همدانی ، از ادبای بزرگ عصر آل بویه درباره همین سرگرمی است .[=&quot][8][/] تنوخی هم داستانی مربوط به این نوع بوزینگان را نقل کرده است.[=&quot][9][/] یکی دیگر از کارهای ایشان این بود که حیوانات را به جنگ هم می انداختند ، از حیواناتی که آنها را به جنگ هم دیگر وادار می کردند ، سگ و قوچ و خروس بود . خلفا گاهی ، حیوانات بزرگ را هم به جنگ می انداختند ،از جمله المعتز روزی شیری و فیلی را به جان یکدیگر انداخت.[=&quot][10][/][/]

[=&quot]در آن دوره نگهداری حیوانات امری معمول بود . کتاب المصاید و المطارد تالیف محمود بن حسن کاتب ملقب به کشاجم مربوط به نگهداری و تربیت حیوانات و حشی است . کتابهایی به نام « بیزره » مربوط به تربیت باز و شاهین و درمان آنهاست . بیزره عربی شده « بازیاری »یعنی حرفه نگهداری و درمان پرندگان شکاری است. به غیر از « بازیاران » کسان دیگری هم بودند که برای درمان حیوانات تدابیری به کار می بردند و داروهایی تجویز می نمودند که به این افراد بیطار گفته می شد . ابن الجوزی در ضمن وقایع سال 438 قمری گفته است که در این سال چهارپایان شروع به مردن کردند و روزی صد یا بیشتر از آنها می مرد و لاشه را در دجله می افکندند . و از این جهت بسیاری از مردم از آشامیدن آب خودداری می کردند، گروهی از مردم برای معالجه حیوانات خود طبیب می آوردند و اطبا برای درمان ، آبی را که جو در آن خیسانیده بودند ( ماء الشعیر) به آنها می نوشانیدند [=&quot][11][/].مولف تاریخ قم می گوید که عباس بن عبدالله علوی در خانه خود به قم ، نشسته بود و گردآگرد او قفسهای مرغان و قمریان نهاده بودند. [=&quot][12][/] [/]

[=&quot] به نقل از آل بویه فقیهی ، ص 643 تا 654 .[/]


[=&quot][1][/] [=&quot]- الذخائر و التحف ، ص 229 . [/]

[=&quot][2][/] [=&quot]- یتیمة الدهر ، ص 141 و 142 [/]

[=&quot][3][/] [=&quot]- مروج الذهب ج 4 ص 163 .[/]

[=&quot][4][/] [=&quot]- حکایة ابوالقاسم ص 1 [/]

[=&quot][5][/] [=&quot]- کتاب الدیارات ص 12 [/]

[=&quot][6][/] [=&quot]- الدیارات ص 39 – 40 [/]

[=&quot][7][/] [=&quot]- حکایة ابی القاسم ص 2 [/]

[=&quot][8][/] [=&quot]- مقامات بدیع الزمان ، ص 111 ، المقامة القردیة[/]

[=&quot][9][/] [=&quot]- نشوار المحاضرة ، ج 1 ص 232.[/]

[=&quot][10][/] [=&quot]- شابشتی ص 111 [/]

[=&quot][11][/] [=&quot]- المنتظم ج 8 ص 129 [/]

[=&quot][12][/] [=&quot]- تاریخ قم ص 217 [/]

[=&quot]سرگرمی های مردم در عصر طلایی تمدن اسلامی[=&quot] : نمایشی به نام کره ( کره اسب )بود که کسانی مجموعه های چوبی از اسب و با زین و برگ در اطراف لباس می می آویختند و با حمله و فرار ، راه رفتن اسب را نمایش می دادند . این نوع نمایشها در جشنها و عروسیها و روزهای عید و مجالس لهو و لعب معمول بود. [=&quot][1] نوع دیگری از این مراسم هانمایشهای روز خیال الظل بود که شبیه به خیمه شب بازی امروزی بو . این نمایش ها در قرنهای سوم و چهارم و زمانهای بعد معمول بوده است. شابستی می گوید که دعبل به عباده گفت تو را هجو خواهم کرد . عباده گفت اگر چنین کنی مادرت را در بازی خیال الظل در خواهم آورد. [=&quot][2] تغییر چهره دادن و ریش مصنوعی گداشتن هم در آن زمان وجود داشته است [=&quot][3]. از شرحی که ابن جوزی در ضمن وقایع سال 488 قمری درباره یکی از نمایشهای سیار ذکر کرده معلوم می شود که این گونه نمایشها که شبیه کاناوالهای امروزی بوده در آن زمان در موارد خاصی برپا می شده است . وی چنین گفته است که در هجده ربیع الآخر سال مذکور ، عمید الدوله ابومنصور وزیر با گروهی از مساحتگران ( طراحان بنا و ساختمان) بیرون آمد تا بنای دیوار حریم ( حریم دارالخلافه ) را پی ریزی کند و به مردم اجازه داد تا هم تفریح و تفرج کنند و هم به کار بپردازند ، مردم محله ها با اسلحه ( وسائل تفریح و وسائل کار ) و علم و بوق و طبل و بیل و دیگر وسائل کار و انوع وسائل لهو و لعب از فبیل نی و نمایشهای حکایتی و نمایشهای خیالی با خود حمل می کردند. اهل محله باب ا لمراتب از بوریای قیر اندود ، صورت فیلی را درست کرده بودند که جمعی در زیر آن قرار داشتند و آن را حمل می کردند (شبیه به اژدهای چینی) صورت زرافه ای را هم به این نحو حرکت می دادند ، مردم محله قصر عیسی کشتی بزرگی را در حالی که کشتی بانان سکان آن را در دست داشتند به حرکت در آورده بودند و اهل محل سوق یحیی، دولابی که در گردش بود با خود حمل می کردند،در محله سوق مدرسه قلعه ای چوبین ساخته بودند که با چرخ حرکت می کرد و غلامان و کودکان در داخل آن با کمانهای مخصوص بندق ا ندازی و تیر اندازی می کردند. . جمعی دیگر چاهی ( مخصوص بافندگی ) بر روی چرخ حرکت می دادند و پیرمردی در ان سرگرم بافندگی بود . نانواها تنوری با خود حمل می کردند که نان پز در آن نان می پخت و به مردم می داد[=&quot][4] .یکی از وسائل سرگرمی عمده مردم در دوران آل بویه تماشای عملیات شعبده بازان بود. در این باره در کتاب الفهرست ابن ندیم در فن دوم از مقاله هشتم سخن رفته است. ابن ندیم این امور را قدیمی می داند و می گوید نخستنی کسان در ایران که به طریقه پسندیده ای از عزائم ( افسونگریها) پرداختند جمشید پسر اونجهان و هرمزان پسر کردول بودند در قرن سوم در زمان معتضد عباسی افسونگری به نام ابن الامام وجود داشت که با ذکر نامهای خداوند افسونگری می کرد. در قرن چهارم فردی به نام ابوعمرو عثمان بن ابی رصاحه ، به افسون گری می پرداخت ، روزی من ( ابن ندیم ) به او گفتم که تو را از اینکه با این گونه کارها بپردازی پاک می دانم. گفت سبحان الله ، من هشتاد و چند سال عمر کرده ام ، اگر در این مدت کارم را امری به ناحق می دانستم آن را ترک کرده بودم ، وی کتابهای بسیاری در زمینه افسونگری تالیف کرده و کارهای پسندیده ای انجام داده و افسون گران این زمان به برتری و حق تقدم او معترفند.


[=&quot][1] [=&quot]- ابن خلدون ج 2 ص 357

[=&quot][2] [=&quot]- الدیارات ص 187 .

[=&quot][3] [=&quot]- المنتظم ج 5 ص 172

[=&quot][4] [=&quot]- المنتظم ، ج 9 ص 85

[=&quot]در همین زمان مرد دیگری بود که احمد بن جعفر نامیده می شد . او مردم را سر طاس می نشانید و از زیر طشت صدا بیرون می آورد [=&quot][1]. دیگر ابویوسف دشت میشانی بود که در این باره کتابهایی هم نوشته بود.دیگر از جادوگرانو افسونگران قرن چهارم مردی بود که احمد بن الحسین نام داشت و تا نیمه دوم قرن چهارم زنده بود. از تد رستان و سبک دستان زمان آل بویه ، منصور بوالعجب بود که در صد و پانزده سالگی درگذشت.[=&quot] و می گفت در برابر معتضد عباسی بازی می کردم . ابن ندیم همچنین می گوید که نخستین کسان در اسلام که به شعبده بازی پرداختند یکی مردی به نام عبیدالکیس و دیگری به نا قطب الرجا بودند ، آن دو کتابهایی در مورد تردستی و شعبده بازی نوشتند از جمله کتابی که قطب الرجا درباره سبک دستی ( خفت) و کتابی درباره چگونگی بلعیدن شمشیر و چوب و سنگریزه و سنگب شبه و خوردن صابون و شیشه و اینکه برای هرییک از این کارها چه حیله ای باید به کار برد[=&quot][2].باید توجه داشت که در آن اوقات به هر کس که از راه شعبده بازی کارهای عجیب می کرد ، بوالعجیب می گفتند [=&quot][3]. افراد بسیاری برای سفر کردن و جامه بریدن و حجامت به منجم مراجعه می کردند [=&quot][4]. زنان از جادوگران نسخه محبت و زبانبندی می گرفتند و گاهی با کمک انان بچه ای را که در شکم داشتند سقط می کردند [=&quot][5].

[=&quot]کارهای خارق العاده

[=&quot]کسانی بودند که برای انجام کارهای خارق العاده شرط بندی می کردند ، مثلا دو نفر به نامهای عافیت باقلانی و خالد حذاء ، شرط بستند در مقابل مبلغی ، بر روی دری آهنین که از حرارت آتش سرخ شده بود راه بروند و این کار را کردند و من ( تنوخی ) مردی به نام ابوالحسن تنوخی را دیدم که شمع روشنی را بارها داخل دهانش می برد و در حالی که شمع روشن بود از دهانش بیرون می آورد . [=&quot][6] مردی بود ار اهل قصر ، که عمر نام داشت . او مردم را موعظه می کرد و می گفت هر که خدا را اطاعت کند ف تمام موجودات از او فرمان می برند ، وی دست خود را در روغن جوشان فرو می برد و زیانی نمی دید ، یکبار در صحن مسجد جامع اجاق ، دیگدانی نصب کردند و روغن در ان به جوش آوردند ، مرد مذکور به سرعت دستش را در دیگ فرو برد و در حالی که با صدای بلند لا اله الا الله می گفت سنگهایی را که در ته دیگ انداخته بودن بیرون می آورد و با روغن آب شده جوشان سینه و دو ساق خود ا شست. پیوسته فریاد می کشید که به نظر من ( تنوخی ) این فریادها از شدت درد و رنج بود وی آنگاه رو به مردم کرد و گفت : تا چند روز دیگر گوش درندگان و شیران بیشه را می گیرم و با خود می آورم ، بعد از چند روز جمعی از مردم انبار آمدند و گفتند ما نیز مانند آن مرد دستمان را در دیگ جوشان فرو می بریم و قیر را در حال جوشیدن با دست از دیک بیرون می آوریم و این کار را در حضور آن مرد کردند و او متحیر ماند و اظهار داشت که این کار شما از برکات من است و روز دیگر پا به فرار نهاد . من ( تنوخی ) از کسانی که این کار را کردند چگونگی آن را پرسیدم گفتند با تمرین و تجریه و شکیبایی می توان چنین کارهایی را انجام داد . مرد دیگری دستش را در دیگ داغ شکر وارد می کرد و به مقداری که می خواست در ظرفها می ریخت . شبلی صوفی ، دستش را در ظروف فالوده ای که در حال جوشیدن بود فرو می برد و از همان فالوده ها می خورد روزی یک نفر حاضر بود و این کار شبلی را دید . گفت مگر دستت را انگشتانه و حلقت را ساروج کرده ای ؟ [=&quot][7]

[=&quot]به نقل از آل بویه ، فقیهی ، ص 661 تا 667

[=&quot][1] [=&quot]- الهفوات ، ص 179

[=&quot][2] [=&quot]- الفهرست ص 429 تا 434

[=&quot][3] [=&quot]- ثمار القلوب ص 250

[=&quot][4] [=&quot]- تلبیس ابلیس ، ابن الجوزی ، ص 398

[=&quot][5] [=&quot]- تلبیس ابلیس فص 400 و 401

[=&quot][6] [=&quot]- نشوار المحاضره ، ج 1 ص 149 ، ص 150

[=&quot][7] [=&quot]- نشوار المحاضره ، ج 2 ص 126
موضوع قفل شده است