به خاطر دروغ گویی و بی اراده بودن همسرم می خواهم از او جدا شوم

تب‌های اولیه

28 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
به خاطر دروغ گویی و بی اراده بودن همسرم می خواهم از او جدا شوم

سلام
من 25 سالمه ،از یه خانواده مذهبی و متعصب، 20سالگی ازدواج کردم .

عاشق همسرم بودم و او هم دوستم داره ، هنوزم دوستش دارم ، اما از همون اول خیلی زیاد دروغ میگفت و پنهونکاری میکرد . مدام شغل عوض میکرد فکر کردم درست میشه ولی نشد.
رفتیم مشاوره به مشاوره هم دروغ گفت ، من نه کودکانه رفتار کردم و نه مادرانه بلکه کاملا بالغانه رفتار کردم . هرگز هم نگذاشتم خانوادم از مشکلات مالی و خانوادگیم باخبر بشن تا احترام همسرم مستدام باشه.

او خیلی بی اراده است و من براش غریبه ام.
رابطه عاطفیمون خیلی خوبه و خونمون معمولا شاد بوده ولی همسرم نمیذاره این شادی توی قلبم و برای همیشه بمونه . خسته شدم از هرروز دروغ شنیدن ، با وجود اینکه نمیگذارم شرایط دروغ فراهم بیاد تا بهم اعتماد کنه راستشو بگه. برام سخته یکی فکر کنه من احمقم و دروغای تابلوشو نمیفهمم.

با وجود اینکه هر کسی منو میشناسه چقدر آبرودارم و رفیق همسرم هستم و واقعا منطقی برخورد میکنم اما همسرم گویا دروغ باهاش اجین شده . درآمدش رو نمیاره برای خرج خونه . منم بخاطر اعصاب و احترام خودم کلا خودمو از بحث مالی بیرون کشیدم ، سالها پیش اشتباه کردم اجازه دادم از خانوادم قرض گرفتیم ولی اصلا به روی خودش نمیاره تا میتونه سوءاستفاده میکنه.

حالا که به مسیر زندگیم فکر میکنم میبینم من چه منطقی باشم چه کم خرج باشم چه متعادل باشم چه بهش فرصت بدم چه بریم پیش مشاور ، زندگیه ما هرگز پیشرفتی نخواهد داشت . بدون اینکه ولخرجی کنیم با اینکه سالی حسرت یه مسافرت رو داریم با اینکه من خرج خودمو دارم درمیارم و شاغلم ، قرض ها سره جاشون خواهند موند ، پس انداز و آینده ای در کار نیست ، اگه روزی بخوام مادر بشم با چه اعتمادی اینکارو کنم !

5سال فرصت کمی نبوده برای جبران ولی شرایط ما هرروز داره بدتر میشه ، میخوام جدا بشم ولی میترسم ، خانواده خوبی دارم ولی زیادی عاطفی هستند و متاسفانه فامیلم دید بدی به مطلقه شدن دارن ، تردید زیادی داشتم استخاره کردم 2بار
نیت: میخوام طلاق بگیرم خدایا اینکارو کنم .... یکبار این ایه اومد : کهیعص ..... خیلی خوب است همراه با موفقیت است. یکبار هم این آیه اومد: المص .... خیلی خوب است.

خیلی برام سخته . بعد از اینهمه تلاش و با اینهمه علاقه نمیتونم همینطوری بپذیرمش و چشممو به آیندمو و حداقل نیازها و حقوقم ببندم. نمیتونم هم دل بکنم .

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد امین

سلام

این قبیل مشکلات مسائلی نیست که بشود به این راحتی در موردش قضاوت کرد؛ چون این مشکل بیشتر از این که به شما مربوط باشد به همسرتان مربوط است و لذا تا صحبت های او شنیده نشود و روحیات و شخصیت ایشان و حتی شما به طور دقیق تر مورد بررسی قرار نگیرد، قضاوت کردن و در نتیجه ارائه راهکارهای جزئی فایده چندانی نخواهد داشت؛ چون ممکن است پشت پرده این اختلافات مسائلی باشد که حتی خود شما هم تا به آن حال متوجه آن نبوده اید. لذا پیشنهاد اولیه من به شما این است که:
اولا به این راحتی تسلیم نشوید و برای اصلاح زندگی خود خیلی بیشتر از الان تلاش کنید. البته با توجه به صحبت هایی که کردید معلوم است که تا الان هم تلاش کمی نکرده اید و سعیتان بر این بوده که مشکلات را حل کنید؛ اما به نظر من شما ظرفیت تلاش بیشتر را هم دارید و می توانید زندگی خود را حفظ کنید و نگذارید کار به طلاق بکشد؛ چون جدای از اینکه طلاق منفورترین حلال نزد خداوند است، زندگی بعد از طلاق هم مشکلات زیادی را به همراه دارد و نباید اینگونه فکر کنید که اگر جدا شوید حتما یک زندگی آرمانی در انتظار شما خواهد بود. چه بسا بعد از طلاق حتی فردی مثل همسرتان هم پیدا نشود که با شما ازدواج کند. البته نمی گویم اصلا نباید طلاق بگیرید؛ بلکه صحبت های من ناظر به این مسئله است که با مشکلات بعد از طلاق آشنا باشید تا وقتی خواستید تصمیم بگیرید که مشکلات الان کمتر است یا بعد از طلاق، بتوانید تصمیم درست تری بگیرید.
ثانیا به صرف یک بار مشاوره رفتن و جواب نگرفتن ناامید نشوید. فرض کنید خدایی ناکرده شما یا همسرتان به یک مرض جسمی سخت مبتلا شده اید. آیا با رفتن پیش یک دکتر و جواب نگرفتن از راه درمان او، دیگر اقدامی برای درمان نخواهید کرد؟ قطعا در آن شرایط تمام تلاش خود را برای درمان خواهید کرد و حتی حاضرید تمام سرمایه زندگیتان را بدهید که معالجه شوید. شرایط الان شما هم کمی از یک بیماری سخت ندارد. زندگی شما به مرحله ای رسیده که شما را وادار به فکر کردن به طلاق کرده و این یعنی آخر خط. لذا به نظر من با وجود این شرایط شما باید تمام تلاش خود را برای پیدا کردن یک مشاور خوب و با تجربه و همچنین طی کردن مراحل درمان به هر قیمتی انجام دهید تا اگر بعدا هم کار به جدایی کشید، پیش خود و خدای خود و حتی اطرافیان شرمنده نباشید و با افتخار سرتان را بلند کنید و بگویید من تمام تلاشم را کردم ولی نشد.

جدای از همه این ها، به نظر می رسد شما از چند مسئله خیلی مهم هم غافل شده اید:
اولین مسئله نادیده گرفتن نیمه پر لیوان زندگیتان است. درست است که دروغ گویی و پنهان کاری همسر و عوض کردن شغل و قرض داشتن و ... مشکلات کمی نیست؛ اما آنقدر هم زیاد نیست که زندگی را غیر قابل تحمل کند؛ به خصوص که امثال این مشکلات به خصوص مشکلات مالی در غالب خانواده وجود دارد. البته من از تمام جزئیات زندگی شما مطلع نیستم و برای همین نظر قطعی نمی دهم؛ اما در این مسئله شک ندارم که قطعا زندگی هایی وجود دارد که صد ها برابر از زندگی شما سخت تر است و آرزوی دیرینه آنها این است که زندگی شبیه به زندگی شما داشته باشند! اینکه همسرتان به شما علاقه دارد و با وجود تمام این مشکلات شادی در زندگی شما پررنگ است و ... نقاط مثتب و امیدوار کننده ای است و نباید آن ها را نادیده بگیرید.
دومین مسئله نقش خداوند در زندگی است. کی گفته که روزی فرزندان شما و حتی خود شما دست همسرتان است؟! همسر شما صرفا یک وسیله است و اگر شما قلبا به روزی رسان بودن خدا ایمان داشته باشید، مطمئن باشید هیچ وقت به مشکل نخواهید خورد. حتی نگاه شما به فرزند دار شدن هم با این تفکر اشتباه اجین شده؛ یعنی فکر می کنید که باید روزی زیادی داشته باشید تا بتوانید مادر شوید؛ در حالی که بخش زیادی از روزی با آمدن فرزند می آید.
و سومین مسئله اینکه مشکلی وجود ندارد که قابل حل نباشد. فقط باید راه حل را کشف کرد و یا ساخت. مثلا در همین مواردی که مطرح کردید، فراهم نکردن شرایط برای پنهان کاری و دروغ گویی همسرتان، یک راهکار کاربردی است که اگر درست به کار گرفته شود، با گذشت زمان می تواند مشکل را به مراتب کمتر کند. یا اینکه گفتید دیگر در مسائل مالی مستقیم ورود نمی کنید خود یک راهکار است که اگر مطابق شرایط باشد؛ یعنی شرایط همسر شما هم با این راهکار سازگار باشد، یک راهکار کاربردی و بسیار مفید است. من معتقدم که در خیلی از خانواده علت بروز خیلی از مشکلات همین است که هم زن و هم مرد هر دو در مسائل مالی تصمیم گیرنده اند؛ در حالی که اگر مدیر مالی یک نفر(در حالت عادی مرد) باشد مشکلات به مراتب کمتر خواهد بود؛ البته به شرط اینکه هم مرد و هم زن با مهارت های زندگی آشنایی لازم را داشته باشند و هر کدام وظایف خود را به درستی بشناسند و به آن عامل باشند.

در مورد استخاره هم باید عرض کنم جواب استخاره مطابق با شرایط شماست. ممکن است علت خوب آمدن آن نوع نگاه شما به زندگی یا هر چیز دیگری بوده باشد که تغییر آن می تواند در تغییر نتیجه استخاره موثر باشد. بعلاوه اینکه استخاره برای زمانی است که شما نه شخصا و نه با مشورت نتوانید به نتیجه برسید؛ در حالی که مشکل شما طوری است که می شود به نتیجه رسید. لذا شما با توجه به نکاتی که گفته شد دوباره اقدامات لازم را انجام دهید و انشاءالله که مشکلتان حل خواهد شد. اگر هم فکر می کنید دارید خلاف استخاره عمل می کنید، صدقه بدهید.

مطالب مرتبط:

با دروغگویان چگونه برخورد کنیم ؟؟



دروغ گویی همسر


امان از همسر دروغگو!


با همسر دروغگو چگونه رفتار‌ کنیم؟


چگونگی تأدیب فرزند دروغگو

پیروز و سربلند

زندگی کردن با آدم دروغگو و پنهان کار باعث میشه تو زندگی حس امنیت و اعتماد و درنتیجه آرامش نکنیم و حس اینکه آینده نا مشخصه واقعا استرس زا هست. من درکتون میکنم اینکه ترک این عادت خیلی سخته . اما طلاق آخرین راهه به نظر من باید علت دروغگویی رو پیدا کنین به نظر من پنهان کاری ایشون به خاطر ترس از شما نیس شاید به خاطر فرار از مسئولیت ها و کوتاه اومدن شما باشه. به هر حال باید کامل مطمئن باشین و با یقین تصمیم بگیرین. موفق باشین.

با سلام
هيچ‌چيز بدتر از اين نيست كه نتوان به نزديك‌ترين فرد در زندگي يعني همسر، اطمينان كرد. مسلما زندگي كردن با يك همسر دروغگو اصلا خوشايند نيست. ممكن است شما بارهاي اول كه دروغ مي‌گويد چندان عكس‌العمل خاصي نشان ندهيد اما بعد از مدتي، كم‌كم نسبت به او بي‌اعتماد مي‌شويد يا گاهي با او به تندي و با عصبانيت برخورد كنيد.بسياري از زنان نمي‌توانند متوجه شوند چرا همسرشان به آن‌ها دروغ مي‌گويد درحالي‌كه آن‌ها با او با صداقت و درستي تمام رفتار مي‌كنند و تمام زندگي‌شان را وقف او كرده‌اند. آن‌ها انتظار دارند كه همسرشان فرد قابل اعتماد زندگي‌شان باشد. چند راه مختلف براي برخورد و رفتار كردن با همسري كه راست نمي‌گويد وجود دارد.اگر مي‌خواهيد او را اصلاح كنيد قبل از اينكه زندگي‌تان را تلخ كنيد اين چند مورد را درنظر بگيريد.
خانم‌هاي زيادي هستند كه وقتي همسرشان مدام به آن‌ها دروغ مي‌گويد احساس مي‌كنند كه ديگر در ذهن‌شان احترامي براي او قائل نيستند، اگر شما هم جزو همين افراد هستيد مي‌توانيد قبل از اينكه تمام احترام خود را نسبت به او از دست بدهيد با خود فكر كنيد، «به راستي چرا بعضي افراد دروغ مي‌گويند» تا بتوانيد با واقع‌بيني بيشتري او را درك كنيد.قبل از اين كه بخواهيد درباره دروغگويي همسرتان با او حرف بزنيد بسيار مهم است كه حسابي فكر كنيد و پاسخ‌هاي او را پيش‌بيني كنيد. اگر به جواب‌هاي احتمالي او فكر نكنيد به‌طور حتم نمي‌توانيد به درستي با او صحبت كنيد و گفت‌وگوي ثمربخشي نخواهيد داشت.
اول از همه سعي كنيد، واكنش و تمام جواب‌هاي احتمالي او را با توجه به شرايط حدس بزنيد، در اين حالت وقتي با او شروع به صحبت مي‌كنيد و مثلا او در جواب شما مي‌گويد الف، شما مي‌دانيد كه در مقابل اين جواب بايد چه عكس‌العملي داشته‌باشيد يا وقتي جواب او ب يا ج يا... است شما مي‌دانيد چه رفتاري بايد نشان دهيد و بهترين تصميم چيست.خودتان را آماده كنيد كه حقيقتي را به شما بگويد كه شما دوست نداريد بشنويد. او ممكن است چيزهايي به شما بگويد كه براي‌تان سخت است. خودتان را آماده‌سازيد كه حتي بتوانيد تصميم‌هاي سخت نيز بگيريد.اين را درنظر داشته‌باشيد كه يك همسر دروغگو مي‌تواند چيزي به شما بگويد كه غافلگير شويد مثل اين‌كه او شغل دومي دارد كه شما نمي‌دانيد يا به خاطر انجام كاري از شما شرم دارد يا. . . در انتهاي صحبت نيز بايد كاملا تمام حدها را براي هم مشخص كنيد و به او بگوييد كه در چه جاهايي اصلا مجاز نيست كه دروغ بگويد. اگر بعضي از دليل‌هاي همسرتان شما را قانع كرد، به‌طور روشن و واضح به او بگوييد كه‌حرف‌هاي او را قبول داريد. بهتر است چند بار به او فرصت دهيد كه خود را اصلاح كند.

سلام
البته که جدایی آخرین راهه و شما و همسرتون باید تمام تلاشتون رو برای حفظ زندگیتون بکنین. و هیچ وقت ناامید نشین .
اما
ببخشید میتونم بپرسم مثلا چه دروغهایی به شما گفته؟ و شما از کجا فهمیدین که دروغ گفته؟ البته اگر مایل بودین بفرمایین.
ضمناً منظورتون از بی ارادگی همسرتون چیه دقیقاً ؟ مصداقی تر میتونید بگین؟ به نظرم همین که (حالا به هر دلیلی) چند بار شغل عوض کرده نشون می ده اهل کاره در غیر این صورت و مخصوصا زمانی که ببینه شما شاغلین و درآمدی دارین کلا خودشو میزد به بی عاری و بیخیالی و سر کار نمیرفت.

گیسو کمند;781675 نوشت:
او خیلی بی اراده است و من براش غریبه ام.
رابطه عاطفیمون خیلی خوبه و خونمون معمولا شاد بوده

چه جوری میشه که رابطه عاطفی همسران خوب باشه، خونه شون هم شاد باشه، اما یکیشون فکر کنه برای همسرش غریبه است؟ :Gig:

السلام علیکم و رحمةالله

از برخی جملات مبهم و متناقض پرسشگر محترم می توان پی برد که موضوع ایشان خیلی پیچیده تر از آن است که بتوان به راحتی در موردش راهکار داد.

توصیه ی بسیار مهمی که به پرسشگر محترم دارم این است که نگرش خود را نسبت به این موضوع تغییر دهید و این را یک امتحان الهی تلقی نمایید. امتحان، از واژه ی "محنت" می آید که به معنی رنج است!
امتحان های الهی برای افزایش ظرفیت و تقویت صبر و تلاش ما طراحی شده اند. و قطعاً اگر ظرفیت باالقوه ی چیزی را نداشته باشیم، خدا آن امتحان را از ما نخواهد گرفت. یعنی قطعاً شما ظرفیت این امتحان را دارید که خداوند، شما را در آن قرار داده.
بنابراین شما نیز تمام تلاش خویش را برای پذیرش در این امتحان، به کار بگیرید.....بعید می دانم که مطلقه شدن شما مساوی با پذیرش شما در این امتحان باشد چرا که به نظرم موضوع شما کاملاً غیرقابل حل نیست!
اگرچه شاید مجرد بودن، بهتر از زندگی با یک فرد دروغگو(به قول شما) باشد، اما چه بسا مطلقه بودن، عوارض و تبعات و آسیب های بیشتری داشته باشد.
به جای استخاره گرفتن برای اینکه "طلاق بگیرم یا نه!!!" به تفکر و مشورت ها و مطالعه های خود ادامه دهید و از خداوند، یاری بطلبید.
موفق باشید.

سلام

ممنون از وقتیکه گذاشتید، الان یکم بیشتر توضیح میدم .همسره من یه کار ثابت 2ساعته داره پیش برادرش . یعنی روزی 2ساعت میره و حقوق وزارت کار داره ، و یه کار اصلی داره .اون کارش که 2ساعته و پیش برادرشه به لطف برادرش باقی مونده وگرنه تا به حال 100بار اخراج شده بود به خاطر دیر رفتن ، کلا نرفتن، بی خبر نیومدن سره کار ، تلفن جواب ندادن ، از سرو ته کار زدن .
من و همسرم صبح ها با هم از خونه میزدیم بیرون اون بره سرکار اصلیش منم برم سرکارم ، میفهمیدم سرکار نمیره و خیلی وقتها تمام روز رو توی خونه میخوابید ، بعد میگفت حقوقمو نمیدن ،خوردن و صدتا بهونه ،
من تا یکی دو هفته به روش نمی آوردم تا خودش بگه یا کار دیگه ای پیدا کنه ، توی اون مدت هم باهاش تجدید میثاق میکردم که هیچی مثل حقیقت نیست هم آدم خودش راحت میشه هم شاید خانواده بتونن کمک کنن ، و از این دست صحبتها آخرش 1ماه از بیکاریش میگذشت و ایشون فقط خودخوری میکرد و منم دیگه بهش میگفتم که میدونم سرکار نمیری چرا از کارت اومدی بیرون و ایشون بهانه های همیشگیشو میگفت که ساعتش بد بود حقوقمو دیر میداد دعوام شد و... آخرش بعد از 2ماه بیکاری میرفت سره یه کاری دقیقا مثل همون شرایط کاره قبل

یادم نمیاد 4ماه پشت هم ، یکجا کار کرده باشه در تمام این 5سال.
2ماه بیکاری با وجود قسط و قرض مردم ، خیلی شرایطو سخت میکنه ، حالا ما هیچ پولی نداشتیم بی صبرانه منتظر میموندیم سره ماه حقوق اون کاره 2ساعته واریز بشه بللکه 2کیلو برنج بخریم شارژ خونه رو بدیم یه قسط بدیم و.. و توی این فاصله بی پولی برای 1000تومن نقشه میکشیدیم ، نهایتا من میفهمیدم حقوقش رو ریختن و همسرم تمام حقوق رو خرج کرده ! شما باشی چه حالی میشی ! احساس حقارت میکردم احساس سوءاستفاده شدن ، احساس احمق بودن .
[=roya]این پروسه هایی که میگم تا به حالا n مرتبه تکرار شده .و همه دروغهاش از همین جنسه کاملا تابلو و خیلی احمقانه و وقیحانه.

یکبار فهمیدم پولاشو داده به شرطبندی حالم بد شد و راهیه بیمارستان شدم ، به کسی چیزی نگفتم خودشم حالش خیلی بد بود و کلی خواهش و تمنا کردو تعهد داد و امسال قرار بود جبران کنه ، الان این یکسالی که بهش فرصت داده بودم هم تمام شد ولی اون همون آدمه.
من نه ترسوندمش نه تهدیدش کردم تا راحت بیاد حرفاشو بهم بگه وقتی دیدم همچنان به دروغهاش ادامه میده ، گفتم حتما دلیل خاصی داره باید بره پیشه یه متخصص از جنس خودش و باهاش حرف بزنه تا شاید بتونن کمکش کنن ، خودشم گفت از این وضعیتش خسته شده منم باهاش صحبت کردم که تو باید بری پیش مشاور و روانشناس روی اعتماد به نفست کار کنی روی اینهمه سستی کار کنی مطمئنا بهت کمک میکنن و...

رفتیم پیش مشاور و تمام مدت داشت به مشاور میگفت ما مشکلی نداریم من یکم سهل انگارم و خانومم زیاد گیر میده!!!
اون اصلا فکر نداره ، انگار به چیزی فکر نمیکنه و تمام حرفاشو توی هوا میگه . نمیتونم توصیف کنم تا چه اندازه بی فکره ، جرا دیگه بهش امیدی ندارم چون براش کتاب خریدم چون کارهایی که مشاور بهم گفتو انجام دادم چون من واقعا درست عمل کردم و اشتباهاتمو فهمیدم و رفعشون کردم بردمش مشاوره حضوری و مجازی و.. ولی همسرم همونه.

هیچ امیدی به آینده زندگیم ندارم. همه آرزوی داشتنه خانواده ای مثل خانوادمو دارن ، و من خودم هم تحصیلکرده ام هم کدبانو ام هم مودب و آداب معاشرت بلدم هم زیبا هستم ولی الان میبینم همه چیزمو از دست دادم برای هیچی .
خیلی برام سخته بدونم با همه غناعت و کمخرجی هیچ پیشرفتی توی زندگیم نخواهیم داشت در صورتی که شغلی که همسرم داره میتونستتوی همین امسال قرضهامونو صاف کنه و تمام چاله هامونو پر کنه و کلی هم پس انداز کنیم ولی او هیچوقت فرصت رو غنیمت نمیشمره و استفاده ای نمیکنه.

دوست عزیزی که براتون جای سوال بود چهطور ما با هم شادیم رابطه عاطفیمون خوبه ولی من احساس میکنم براش غریبه ام :
من و همسرم با هم به رختخواب میریم ، وقتی خونه باشیم حوصله مون سر نمیره و تمام مدت با هم میگیم میخندیم کارهای مشترک انجام میدیم (نظافت خونه و درست کردن غذا تماشای فیلم و بازی منج و..)و اصلا نمیتونیم از هم دور باشیم .
ولی وقتی نمیگه کجا کار میکنه ، دروغ میگه حقوقشو ندادن ، میره پوله مونو میریزه توی جوب و قبلش نه مشورت میکنه نه حرف میزنه دلش میگیره میره یه گوشه یواشکی گریه میکنه ، من احساس میکنم غریبه ام.
و مدتها هم پیش میاد به خاطر این خیانتهایی که بهم میکنه کاملا از چشمم می افته و از درونم براش ارزشی قائل نمیشم ، حتی ماهها بعد از اون قضیه بیمارستان رفتنم از متنفر شدم و نمیتونستم بهش کمترین محبتی بکنم.مدتها زمان برد تا بتونم دوباره تلاش کنم.

گیسو کمند;782609 نوشت:
سلام

رفتیم پیش مشاور و تمام مدت داشت به مشاور میگفت ما مشکلی نداریم من یکم سهل انگارم و خانومم زیاد گیر میده!!!
اون اصلا فکر نداره ، انگار به چیزی فکر نمیکنه و تمام حرفاشو توی هوا میگه . نمیتونم توصیف کنم تا چه اندازه بی فکره ، جرا دیگه بهش امیدی ندارم چون براش کتاب خریدم چون کارهایی که مشاور بهم گفتو انجام دادم چون من واقعا درست عمل کردم و اشتباهاتمو فهمیدم و رفعشون کردم بردمش مشاوره حضوری و مجازی و.. ولی همسرم همونه.



سلام

تا به حال چه کارهایی رو با پیشنهاد مشاور برای اصلاح رفتار ایشون انجام دادین؟ جزئی تر از اینی که گفتید بگید تا اگه راهی باقی مونده باشه و به ذهن ما برسه خدمت شما عرض کنیم.
مشاوره چه اراداتی به شما گرفت؟
در حال حاضر شما هم شاغل هستین؟ اگر بله بفرمایید در آمد شما چقد از هزینه های زندگیتون رو تامین می کنه؟
شرایط شغلی الان همسرتون هم فقط همون کاریه که پیش برادرش میره؟

سلام
توضیحاتتون رو خوندم . کاملاً واضحه که شما دارین همه سعیتونو میکنین برای اینکه شرایط زندگیتونو بهتر کنین (حالا شاید جاهایی روشتون اشتباه باشه که امیدوارم با استفاده از توصیه هایی که کارشناس محترم سایت خواهند گفت تصحیح کنین). به نظرم هنوز تا ناامیدی خیلی فاصله دارین و جا برای تلاش بیشتر هست . به قول کاربر گرامی "لبیک یا علی النقی" این قضیه رو برای خودتون امتحان فرض کنید و هر وقت هم احیانا احساس کردین که کم آوردین به این فکر کنین که میتونست شرایط خیلی بدتر از این باشه (خدای نکرده ا ع ت ی ا د یا خ ی ا ن ت یا بدتر از اینها) . نقطه قوت زندگی شما محبت بین شما و همسرتونه که ان شاء الله با استفاده از این میتونید مشکلاتتون رو حل کنید.

خواهر عزیز این حرفای داداش کوچیکت رو گوش کن و شوهرت رو ببر روانپزشک،احتمال اختلال دوقطبی وجود داره و با دارو درمانی نزد روانپزشک مجرب زندگیتون کاملا بهبود پیدا میکنه،خواهش میکنم برین پیش روانپزشک وازنظر اختلال دوقطبی بررسی بشه کار به مشاوره واینا نداشته باش فقط روانپزشک

امین;782626 نوشت:

سلام
سلام ، ممنونم
تا به حال چه کارهایی رو با پیشنهاد مشاور برای اصلاح رفتار ایشون انجام دادین؟ جزئی تر از اینی که گفتید بگید تا اگه راهی باقی مونده باشه و به ذهن ما برسه خدمت شما عرض کنیم
مشاوره حضوری که هیچی نگفت و علی رغم اینکه خیلی هم اسم در کرده بود حتی متوجه دروغگویی همسرم نشد و اصلا حواسش نبود حقوق 3تا کار داره میاد خونه ی ما و ما هشتمون در گروو نه امونه ، اصلا زیرک نبود.
طبق مشاوره مجازی و هوش خودم از خوندن مقاله ها، تاپیکها و زندگی های مختلف:فهمیدم همسرم چون تحقیرشده اعتماد به نفس نداره و خودم فکر میکنم بخش عمده ایش به خاطر خانوادشه ، خانواده همسرم خیلی خوبن ولی وحشتناک سرزنش میکنن تا حدی که وقتی کسی رو بزارن جلوشون شده 5ساعت یکسره و یکریز و با صدای بلند سرزنش کنن تا اون آدم از حال بره. راهنمایی درست هم بهش نمیدادن بلکه فقط سرزنش ، به خاطر همین سعی کردم روی اعتماد به نفسش کار کنم من فقط از اینکه شرایطش عادیه میگفتم ازاینکه میتونه موفق شه و خیلی از آدمهای موفق اطرافمونو که همسرم قبول داشت از شرایط اوله ازدواجشون که هیچی نداشتن میگفتم ، بهش میگفتم ما با همیم و همو داریم و میتونیم ، همسرمو قهرمانه خودم کردم و این حسو واقعا بهش منتقل میکردم.

و مهمتر از همه فهمیدم اگه میخواهیم کسی مسئولیت پذیر بشه باید بهش مسئولیت بدیم ولی زیرکانه و هوشمندانه و با برداشتن مسئولیتهای یه مرد هم تحقیرش میکنیم هم بی مسئولیتش میکنیم.
همه کمک های خانوادمو قطع کردم ، به همه سپردم بهش قرض ندن چک ندن که بعدا من بیوفتم دنبال پاس کردنشون .فهمیدم نباید میگذاشتم خانوادم کمکش کنن اما همسرم اصلا نمیفهمه از بانک زنگ زدن بهش میگن میخوان برای ضامنین نامه ارسال کنن و..

چند بار ازم خواست تا وام بگیریم علی رغم اینکه از نظر مالی به نفعمون بود ولی دیگه قبول نکردم ، وقتی تعهد داد که خودشو اصلاح کنه ، گفت بیا کارتهای عابرمو بردار و مدیریت خرج خونه با تو این بار قبول نکردم و خودمو از بحث مالی خارج کردم ،

الان هم از اون ور بوم نیافتادم و باز هم کمکش میکنم ، ولی نه مثل قبل بلکه بخش عمده ای از مخارجمو خودم میدم و گاهی که پول داره بهش میگم چیا لازم دارم تا برام بخره ، هر چند خیلی وقتها نمیخره ولی حداقل نیازهامو میفهمه.
الان وقتی پول نداره دیگه کسی نیست که همسرم فریبش بده و ازش قرض بگیره ، ولی بازم انگار نمیدونه توی چه شرایطیه 2ماه نیست رفته سره کاره جدیدش بازم تسویه کرده اومده بیرون و یه ماهه بیکاره . حاضره اینهمه بی پول بمونه ولی یکم صبوری و گذشت و هوش و عقل و منطق به خرج نده.


مشاوره چه اراداتی به شما گرفت؟
همون طور که در بالا هم گفتم مشاور که نتونست ولی در کل : ایرادم این بود که کنترل گر بودم ولی الان 2ساله نیستم یعنی به کل کاری ندارم کجا میره کجا کار میکنه و.. اصلا نمیپرسم، کمالگرا بودم که الان یک ساله دارم برای خودم زندگی میکنم و تمرکزمو از همسرم برداشتم ، به جای اینکه حسه تامین کنندگیه مردونه ی شوهرمو تحریک کنم برعکس رفتار میکردم و ازش نمیخواستم ، نباید میگذاشتم خانوادم کمک کنن، نباید خودمو اینقدر در مسائل مالی دخیل میکردم که همه اینها رو واقعا رفعشون کردم.

در حال حاضر شما هم شاغل هستین؟ اگر بله بفرمایید در آمد شما چقد از هزینه های زندگیتون رو تامین می کنه؟

بله من شاغلم ، تقریبا 95درصد خرج خودمو دارم تامین میکنم ، اون 5درصد باقیمانده رو هم احتمال میدم که همسرم شاید گاهی چیزی برام بخره ، اقساط با حقوق من پرداخت میشه ، خیلی وقتها کم و کسری هایی که باید خریده بشه رو پول میدم همسرم بخره ، آخه ما که خرجی نداریم نه مسافرتی نه خریدی نه مهمونی دادنی نه بیرون رفتنی
شرایط شغلی الان همسرتون هم فقط همون کاریه که پیش برادرش میره؟
در اصل همسرم 2تا کار داره ، همه فکر میکنن کاره اصلی کار دومشه و اون کاری که پیش برادرشه یه آب باریکه است ، اما در عمل من هییچ درآمدی از کاره دوم و اصلیه همسرم در این یکسال و نیم اخیر ندیدم شاید یکبار 1میلیون و بس .
این شغل اصلی که میگم در عرض همین یکساله اخیر میتونست تمام مشکلات ما رو حل کنه ما قرضامونو صاف کنیم ، و همه چاله هامونو پر کنیم و کلی هم پس انداز کنیم ولی همسرم اصلا قدر شرایطشو نمیدونه و فقط وقت کشی میکنه و زندگیمونو به هیچی فروخت که این عین خیانته، 5سال فرصته کمی نیست که من میگم 3سال نامزدی تقصیر خودش نبود داشت تجربه کسب میکرد و.. ولی این 2.5 سال اخیر به معنی واقعی کلمه من فقط منتظر بودم شبم صبح بشه و صبحم شب بشه و واقعا زندگی نکردم


[=Roya]
پسر خوشبخت;782663 نوشت:
خواهر عزیز این حرفای داداش کوچیکت رو گوش کن و شوهرت رو ببر روانپزشک،احتمال اختلال دوقطبی وجود داره و با دارو درمانی نزد روانپزشک مجرب زندگیتون کاملا بهبود پیدا میکنه،خواهش میکنم برین پیش روانپزشک وازنظر اختلال دوقطبی بررسی بشه کار به مشاوره واینا نداشته باش فقط روانپزشک

آقای خوشبخت ممنونم از توجهتون .
ولی اختلال دوقطبی چه ربطی به بی ارادگی و دروغگویی داره ؟ من آدمای دوقطبی دیدم ولی معمولا اونها قدرت تصمیم گیری ندارن نه اینکه مثل همسرم بدونن خوب و بد چیه و انجامش ندن ،
دوقطبی ها حرف واحساس و فکره امروزشون با فرداشون با هم فرق داره و.. اما همسر من کلا حرفش یه چیزه خدا بزرگه جبران میکنم و توی هوا قول بده و توی هوا تصمیم میگیره.
نه همسرم دوقطبی نیست بلکه سست عنصره که میخواد همه رو فریب بده و از همه سوءاستفاده کنه حتی از منی که زنشم و دوستم داره.

بازم از همه تون ممنونم.

گیسو کمند;782832 نوشت:
سلام
سلام ، ممنونم
تا به حال چه کارهایی رو با پیشنهاد مشاور برای اصلاح رفتار ایشون انجام دادین؟ جزئی تر از اینی که گفتید بگید تا اگه راهی باقی مونده باشه و به ذهن ما برسه خدمت شما عرض کنیم
مشاوره حضوری که هیچی نگفت و علی رغم اینکه خیلی هم اسم در کرده بود حتی متوجه دروغگویی همسرم نشد و اصلا حواسش نبود حقوق 3تا کار داره میاد خونه ی ما و ما هشتمون در گروو نه امونه ، اصلا زیرک نبود.
طبق مشاوره مجازی و هوش خودم از خوندن مقاله ها، تاپیکها و زندگی های مختلف:فهمیدم همسرم چون تحقیرشده اعتماد به نفس نداره و خودم فکر میکنم بخش عمده ایش به خاطر خانوادشه ، خانواده همسرم خیلی خوبن ولی وحشتناک سرزنش میکنن تا حدی که وقتی کسی رو بزارن جلوشون شده 5ساعت یکسره و یکریز و با صدای بلند سرزنش کنن تا اون آدم از حال بره. راهنمایی درست هم بهش نمیدادن بلکه فقط سرزنش ، به خاطر همین سعی کردم روی اعتماد به نفسش کار کنم من فقط از اینکه شرایطش عادیه میگفتم ازاینکه میتونه موفق شه و خیلی از آدمهای موفق اطرافمونو که همسرم قبول داشت از شرایط اوله ازدواجشون که هیچی نداشتن میگفتم ، بهش میگفتم ما با همیم و همو داریم و میتونیم ، همسرمو قهرمانه خودم کردم و این حسو واقعا بهش منتقل میکردم.

و مهمتر از همه فهمیدم اگه میخواهیم کسی مسئولیت پذیر بشه باید بهش مسئولیت بدیم ولی زیرکانه و هوشمندانه و با برداشتن مسئولیتهای یه مرد هم تحقیرش میکنیم هم بی مسئولیتش میکنیم.
همه کمک های خانوادمو قطع کردم ، به همه سپردم بهش قرض ندن چک ندن که بعدا من بیوفتم دنبال پاس کردنشون .فهمیدم نباید میگذاشتم خانوادم کمکش کنن اما همسرم اصلا نمیفهمه از بانک زنگ زدن بهش میگن میخوان برای ضامنین نامه ارسال کنن و..
چند بار ازم خواست تا وام بگیریم علی رغم اینکه از نظر مالی به نفعمون بود ولی دیگه قبول نکردم ، وقتی تعهد داد که خودشو اصلاح کنه ، گفت بیا کارتهای عابرمو بردار و مدیریت خرج خونه با تو این بار قبول نکردم و خودمو از بحث مالی خارج کردم ،

الان هم از اون ور بوم نیافتادم و باز هم کمکش میکنم ، ولی نه مثل قبل بلکه بخش عمده ای از مخارجمو خودم میدم و گاهی که پول داره بهش میگم چیا لازم دارم تا برام بخره ، هر چند خیلی وقتها نمیخره ولی حداقل نیازهامو میفهمه.
الان وقتی پول نداره دیگه کسی نیست که همسرم فریبش بده و ازش قرض بگیره ، ولی بازم انگار نمیدونه توی چه شرایطیه 2ماه نیست رفته سره کاره جدیدش بازم تسویه کرده اومده بیرون و یه ماهه بیکاره . حاضره اینهمه بی پول بمونه ولی یکم صبوری و گذشت و هوش و عقل و منطق به خرج نده.
مشاوره چه اراداتی به شما گرفت؟
همون طور که در بالا هم گفتم مشاور که نتونست ولی در کل : ایرادم این بود که کنترل گر بودم ولی الان 2ساله نیستم یعنی به کل کاری ندارم کجا میره کجا کار میکنه و.. اصلا نمیپرسم، کمالگرا بودم که الان یک ساله دارم برای خودم زندگی میکنم و تمرکزمو از همسرم برداشتم ، به جای اینکه حسه تامین کنندگیه مردونه ی شوهرمو تحریک کنم برعکس رفتار میکردم و ازش نمیخواستم ، نباید میگذاشتم خانوادم کمک کنن، نباید خودمو اینقدر در مسائل مالی دخیل میکردم که همه اینها رو واقعا رفعشون کردم.

در حال حاضر شما هم شاغل هستین؟ اگر بله بفرمایید در آمد شما چقد از هزینه های زندگیتون رو تامین می کنه؟ بله من شاغلم ، تقریبا 95درصد خرج خودمو دارم تامین میکنم ، اون 5درصد باقیمانده رو هم احتمال میدم که همسرم شاید گاهی چیزی برام بخره ، اقساط با حقوق من پرداخت میشه ، خیلی وقتها کم و کسری هایی که باید خریده بشه رو پول میدم همسرم بخره ، آخه ما که خرجی نداریم نه مسافرتی نه خریدی نه مهمونی دادنی نه بیرون رفتنی
شرایط شغلی الان همسرتون هم فقط همون کاریه که پیش برادرش میره؟
در اصل همسرم 2تا کار داره ، همه فکر میکنن کاره اصلی کار دومشه و اون کاری که پیش برادرشه یه آب باریکه است ، اما در عمل من هییچ درآمدی از کاره دوم و اصلیه همسرم در این یکسال و نیم اخیر ندیدم شاید یکبار 1میلیون و بس .
این شغل اصلی که میگم در عرض همین یکساله اخیر میتونست تمام مشکلات ما رو حل کنه ما قرضامونو صاف کنیم ، و همه چاله هامونو پر کنیم و کلی هم پس انداز کنیم ولی همسرم اصلا قدر شرایطشو نمیدونه و فقط وقت کشی میکنه و زندگیمونو به هیچی فروخت که این عین خیانته، 5سال فرصته کمی نیست که من میگم 3سال نامزدی تقصیر خودش نبود داشت تجربه کسب میکرد و.. ولی این 2.5 سال اخیر به معنی واقعی کلمه من فقط منتظر بودم شبم صبح بشه و صبحم شب بشه و واقعا زندگی نکردم

سلام

شما تا حدودی به راهکارهایی که به طور کلی برای اصلاح چنین رفتارهایی ارائه میشه عمل کردین و به نظرم وجود عشق و علاقه ای که الان بین شما و همسرتون هست به خاطر همین هوش و زکاوت شماست که تونستید با شناسایی رفتارهای نادرست خودتون و اصلاح اونها و عمل کردن به راهکارهای مذکور تا حدودی مدیریت خوبی داشته باشید و حداقل اجازه ندید این مشکلات، روابط عاطفی شما رو تحت تاثیر قرار بده.

این روند خوبه؛ اما اون چیزی که به نظرم خیلی لازم و ضروریه اینه که متخصصی پیدا کنید که بتونه مشکل اصلی همسرتون رو شناسایی کنه؛ چون مطالبی که ما اینجا خدمت شما عرض می کنیم یا خود شما در سایت ها مختلف مطالعه می کنید، یک سری راهکارهای کلیه و به عنوان مقدمه ای برای حل مشکل مطرح میشه؛ چون اولا ما به فردی اصلی یعنی همسر شما دسترسی نداریم و ثانیا برفرض دسترسی هم این فضا ظرفیت بررسی چنین مسئله رو نداره. چون اگه با راهکارهای کلی مشکل طرف حل نشه دیگه باید فردی که دچار مشکل هست بدون واسطه و به طور دقیق مورد ارزیابی و تحت درمان قرار بگیره.

برای همین پیشنهاد من به شما اینه که به رفتن پیش یک مشاور اکتفا نکنین و نگین که چون اون نتونست پس هیچ کس نمی تونه کاری بکنه.
چطور وقتی آدم مریض میشه اگه یه دکتر نتونست خوبش کنه میگرده دنبال یه دکتر بهتر حتی توی شهرها و حتی کشورهای دیگه؟! اینم یک مشکله که نیاز به پیدا کردن درمانگر متخصص داره. شاید مقداری هزینه روی دوش شما بذاره و به سختی بیفتید ولی نتیجش اگه درمان همسرتون باشه قابل مقایسه با این هزینه ها نیست و واقعا ارزشش رو داره. حتی اگه متخصص به این نتیجه برسه که رفتار ایشون قابل اصلاح نیست، باز هم خالی از فایده نیست؛ چون حداقل تکلیف زندگی شما روشن میشه و با کمک همون مشاور می تونید روال زندگی آیندتون رو مشخص کنین و از این سرگردانی بیرون بیاین. شاید ایشون به این نتیجه برسه که زندگی شما با راهکارهای دیگری غیر از اصلاح رفتار ایشون می تونه شرایط خوبی پیدا کنه مثلا مدیریت مالی دست شما باشه یا هر راه دیگری. اگر اینها هم نبود اون موقع می تونید به گزینه آخر یعنی طلاق فکر کنید. تازه همون موقع هم باید شرایط رو به طور کامل بسنجید و مشکلات پساطلاق رو هم نادیده نگیرید و سپس با سبک سنگین کردن دو طرف مشکل یعنی ادامه زندگی یا طلاق با مشورت و کمک از بزرگترها تصمیمی بگیرین که کمترین اسیب رو برای شما داشته باشه.
حتما پیگیری کنید و نذارید زندگیتون با این روند به سختی پیش بره. انشاءالله هر چه زودتر مشکلتون حل خواهد شد.

دوست عزیز ببخشید که صریح میگم ولی به نظر من مشکل همسر شما تنبلی و خوشگذران بودن و عدم مسئولیت پذیری هست نه دروغگویی.
ایشون نمیتونن شرایط سخت و تاب بیارن و به قولی آدم روزهای سخت نیستن و شاید تا به حال مسئولیت مهمی انجام ندادن و این وفهمیدن که نمیتونن و تونستن زحمت داره! در مقابل شما هم میخواین از ایشون یک مرد کامل و تمام عیار بسازین!! اگر مایل هستین که یک فرصت هم بهشون بدین راه های مختلفی هست مثلا قهر کردن رفتن پیش مشاور و و و . راهی هم که به نظر حقیر در کنار بقیه به ذهنم میرسه اینه که شما باید نقش مادر داشته باشین و کل حساب ها و کارت هاش و در اختیار بگیرین و وادارشون کنین برن سر کار و حتی مثل خانواده خودش سرزنش کنین چون ایشون نمیتونن مستقل عمل کنن شاید به مرور زمان و حل شدن مشکلات شما رفتار ایشون هم بهتر شد.
( نظرات شخصیه من هست )

سلام براتون خصوصی فرستادم

سلام
یک نکته دیگه ای به ذهنم رسید که فکر می کنم میتونه برای حل مشکل شما مفید باشه . ببینید، روشنه که همسر شما در مدیریت مالی زندگی مشکل دارن . هم نمی تونن به کسب یک درآمد ثابت پایبند بمونن و هم اینکه درآمدهای کسب شده رو نمیتونن نگه دارند و استفاده درست بکنند. به عبارت بهتر مثل بسیاری از افراد جامعه سواد مالی شون ضعیفه . سواد مالی رو متاسفانه به اکثر ماها یاد ندادن. نه در مدرسه و نه دانشگاه. به نظر من لازمه که همه به قدری که لازمه دانش مالی داشته باشند . حدیثی از معصوم (علیه السلام) خوندم که کمال انسان در سه چیزه یکیش برنامه ریزی مادی (التقدیر المعیشة).
به هر حال شما بایدهم اطلاعات خودتون در این زمینه بیشتر کنید و هم از همسرتون بخواین که مطالعه کنند. پیشنهاد میکنم وبلاگ یک ریال رو حتماً مطالعه کنید http://www.1-rial.com (یکی از معدود منابع فارسی در زمینه پول و زندگی مالی که 2-3 سالیه میخونمش) . چندتا کتاب ترجمه ای کوچک هم داره که میتونید دانلود کنید و به همسرتون هم بدین بخونه . توی آرشیوش بحثی داره درباره بودجه نویسی و اینکه چه طوری میشه به همراه همسر بودجه ماهانه نوشت و اجرا کرد . (تاکید بر اینکه بدون همراهی همسر برنامه ریزی مالی و اجرای اون ممکن نیست!)
ان شاء الله موفق باشید

به نظر منم شوهرتون تنبله توانایی مدیریت منابع مالی رو نداره . تو قانون به اینجور افراد میگن سفیه . از اینکه دوستتون داره استفاده کنید . مدیریت مالی رو بگیرید تو دستتون . میتونید برای اینکه بهش شوک وارد کنید قهر بکنید باهاش. اینکه هنوز دوستتون داره سلاح شماست . من با اون دوستمون که گفت به روانپزشک یه سر بزنید هم موافقم . برید یه روز جلوتر در مورد خلقیات شوهرتون باهاش حرف بزنید . بعد شوهرتون رو بکشونید اونجا که روانپزشک یه پیش زمینه ازش داشته باشه .
دروغ گوییشون هم این طور که شما تعریف میکنید از همین تنبلی و مسئولیت پذیر نبودن هست . تنبلیشون درست بشه 90 % حله . فعلا تا همین حد به ذهنم رسید .

این نکته رو در زندگیم تجربه کردم به شما هم پیشنهاد میکنم هیچ وقت راه حل این مشکل فرزند دار شدن نیست
کسی که این حرف رو میزنه رو باد هوا میکنه
به مادر من هم همینو گفتن ما دنیا اومدیم نشد 3 تام بعد ما دنیا اومد بازم نشد اخرشم جدا شدن مادرم موند و 4 تا بچه قد و نیم قد
تا مشکل حل نشده کامل
به هیچ وجه به فکر بچه دار شدن نباش
ادمی که نخواد درست شه نمیشه
مثه پدر من
نمیشه

دوست عزيز مرد اندازه توقع زنش تلاش ميكنه ازبس كم توقع بودي عادت كرده

سلام علیکم و رحمةالله

خداوند، امثال پرسشگر این تاپیک را زیاد کند...
ایشان، بسیار در راه بهبود و ارتقای زندگی شان تلاش کرده و می کند...

درس اخلاق است برای کسانی که تا تقی به توقی می خورد جا می زنند و می روند!

تلاش های مداوم شما جدا از نتیجه ی دنیوی و بهبود زندگی تان، مطمئن باشید دارای اجر اخروی فراوان خواهد بود.

حضرت امام محمد باقر علیه السلام می فرمایند:
من چنان زجری از دست خانواده ام می کشم و در ازای تحمل این عذاب، خداوند، چنان پاداشی به من می دهد که از پاداش هرگونه عبادتی بالاتر است.

همواره دعاگوی شما خواهیم بود ان شاءالله
موفق باشید.....

امین;782304 نوشت:
اما به نظر من شما ظرفیت تلاش بیشتر را هم دارید و می توانید زندگی خود را حفظ کنید و نگذارید کار به طلاق بکشد؛
:Moteajeb!:

امین;782304 نوشت:
زندگی بعد از طلاق هم مشکلات زیادی را به همراه دارد
الانم بدون مشكل نيستن مشكل بعداز طلاق نكاه متفاوت اقايون به خانوم هست كه قبل از طلاقم هست

امین;782304 نوشت:
ه صرف یک بار مشاوره رفتن و جواب نگرفتن ناامید نشوید.
:Gig:منم مشكل اين خانوم ودارم نهايت مشاوره واسه من اين بود كه مشاور فرمودند خوب هركس يه جوريه همسره شما بجه ننه اس كاريشم نميشه كرد

امین;782304 نوشت:
نادیده گرفتن نیمه پر لیوان زندگیتان است
:Gig:

امین;782304 نوشت:
نقش خداوند در زندگی است.
اتفاقا نظر همسره منم همينه اخه خدا كفته از تو حركت از من بركت همسره من دايما توي انواع قرعه كشي ها شركت ميكنه كه فرجي شه:khaneh::Khandidan!:تمام تلاشش واسه زندكيمون همينه

امین;782304 نوشت:
نگاه شما به فرزند دار شدن هم با این تفکر اشتباه اجین شده؛ یعنی فکر می کنید که باید روزی زیادی داشته باشید تا بتوانید مادر شوید؛
يعني جي بجه كوجيك جيزي متوجه نيس وقتي بزرك شه جي بايد حلقه اشك جشاي مردونه اش وببيني ونتوني اسباب بازي كه دوست داره واسش بخري واسه مادر جي ميمونه له ميشي غرورت شخصيتت اميدت و.....

لبیک یا علی النقی;782403 نوشت:
توصیه ی بسیار مهمی که به پرسشگر محترم دارم این است که نگرش خود را نسبت به این موضوع تغییر دهید و این را یک امتحان الهی تلقی نمایید. امتحان، از واژه ی "محنت" می آید که به معنی رنج است!
امتحان های الهی برای افزایش ظرفیت و تقویت صبر و تلاش ما طراحی شده اند. و قطعاً اگر ظرفیت باالقوه ی چیزی را نداشته باشیم، خدا آن امتحان را از ما نخواهد گرفت. یعنی قطعاً شما ظرفیت این امتحان را دارید که خداوند، شما را در آن قرار داده.
اينجوري فقط ميخايم دلمون اروم شه يه خانوم 25/26ساله ميشناسم از بي مسوليتي همسرش مثل يه خانوم45ساله اس تمام موهاش سفيده بسوزه وبسازه كه جي تو امتحان سربلند شه

گیسو کمند;782609 نوشت:
من و همسرم با هم به رختخواب میریم ، وقتی خونه باشیم حوصله مون سر نمیره و تمام مدت با هم میگیم میخندیم کارهای مشترک انجام میدیم (نظافت خونه و درست کردن غذا تماشای فیلم و بازی منج و..)و اصلا نمیتونیم از هم دور باشیم .
راس ميكه مشاور ها منم مشكلات تو رو دارم ولي اين حسن ها رو هم ندارم الان حسوديم شد بهت ما كه كاملا غريبه ايم مشكلاتم ماله منه فقط واسه من طراحيش كردن:Black (8):

منم يه سوال ببرسم مشكلات اين خانوم بسيار شبيه منه بااين تفاوت كه همسره من علاوه بر همه ي حسن هاي مشترك باهمسره شما يه حسن ديگه هم داره هميشه من رو مقصر ميدونه مثلا جند روز بيش باهم بيرون بوديم ازش خاستم واسه بجه دارو بخره يادش رفت تمام مسير سره من داد زد كه جرا زود تر نگفتي منم اين شكلي بودم:Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!:يا مثلاداريم ميريم يه منطقه خوش اب وهوا يه خيابون اشتباه ميره داد وبيداد كه جراااااا يام ننداختي كجا ميخايم بريم :Graphic (1)::Graphic (49):تفاوت ديگه مون اينه كه من ديكه عاشق نيستم فقط خسته ام تنهام غمگينم افسرد ام ونااميد
البته درامده همسرم خوبه بدهي نداره اما انتظار من از زندگي اين نيس دلم ميخاد ببينم همسرم تلاش ميكنه واسه زندگيه بهترحتي اگه موفق نشه ورشكست شه هيجي براش نمونه راضي ترم از اينكه راكد بشينه منتظر شانس باشه
حروف گ چ پ ژ تو كيبورد من نيس نميدونم دوماهيه گم شده غلط املايي نگيريدلطفا

تنهای تنها;784338 نوشت:
اينجوري فقط ميخايم دلمون اروم شه يه خانوم 25/26ساله ميشناسم از بي مسوليتي همسرش مثل يه خانوم45ساله اس تمام موهاش سفيده بسوزه وبسازه كه جي تو امتحان سربلند شه

قطعا همینطوره
میخوایم دلمان آرام شود!
چون تنها با آرامش می توان تصمیم درست گرفت.

شما به جمله ی بنده دقت نکردید!
گفتم این را به عنوان امتحان الهی تلقی کنید و تصمیم درست بگیرید! و گفتم که بعید می دانم طلاق باعث قبولی در این امتحان شود!
گاهی اوقات، تصمیم درست و راه قبولی در امتحان، طلاق است.
امتحان بودن الزاما به معنی سوختن و ساختن نیست.

نکته ای هم که عرض کردم براساس آیات و روایات است که همه چیز برای ما حکم امتحان را دارد.
باید بکوشیم تا با تفسیر امتحانی به وقایع بنگریم تا با آرامش بیشتری، در راه اطاعت امر خدا گام برداریم.
نه که با تفسیر هیجانی، بزنیم زیر همه چیز.

اون خانمی که میگید هم اگر با عینک امتحان به حوادث زندگیش نگاه می کرد و به جای غصه خوردن و افسوس خوردن و خود را بدشانس و بدبخت خطاب کردن، تنها به فکر فهم تکلیف خود در این امتحان بود، به این وضعی که شما میگید دچار نمیشد.

موفق باشید

تنهای تنها;784350 نوشت:
منم يه سوال ببرسم مشكلات اين خانوم بسيار شبيه منه بااين تفاوت كه همسره من علاوه بر همه ي حسن هاي مشترك باهمسره شما يه حسن ديگه هم داره هميشه من رو مقصر ميدونه مثلا جند روز بيش باهم بيرون بوديم ازش خاستم واسه بجه دارو بخره يادش رفت تمام مسير سره من داد زد كه جرا زود تر نگفتي منم اين شكلي بودم:Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!:يا مثلاداريم ميريم يه منطقه خوش اب وهوا يه خيابون اشتباه ميره داد وبيداد كه جراااااا يام ننداختي كجا ميخايم بريم :Graphic (1)::Graphic (49):تفاوت ديگه مون اينه كه من ديكه عاشق نيستم فقط خسته ام تنهام غمگينم افسرد ام ونااميد
البته درامده همسرم خوبه بدهي نداره اما انتظار من از زندگي اين نيس دلم ميخاد ببينم همسرم تلاش ميكنه واسه زندگيه بهترحتي اگه موفق نشه ورشكست شه هيجي براش نمونه راضي ترم از اينكه راكد بشينه منتظر شانس باشه
حروف گ چ پ ژ تو كيبورد من نيس نميدونم دوماهيه گم شده غلط املايي نگيريدلطفا

سلام

مشکل بیشتر ما اینه که تخیل ذهنمون خیلی قوی شده و برای همین خیلی برام سخته که بتونیم زندگی واقعی رو بپذیریم. اینکه زن و شوهر هیچ وقت صد در صد مثل هم نیستن و در کنار خوبی هایی که دارن نقص هایی هم دارن یک مسئله کاملا طبیعیه. حالا ممکنه بعضی ها این تفاوت هاشون بیرونی باشه؛ یعنی دیگران اونا رو ببینن و بعضی ها هم درونی باشه و اصلا دیده نشه و به ظاهر فکر کنیم اینا آخر تفاهم ان.
البته من منکر این نیستم که بعضی های از تفاهم بیشتری برخوردارن و بعضی ها کمتر؛ ولی نباید اینطور تصور کرد که تنها عامل خوشبختی اینه که طرفین صد در صد مثل هم باشن. نوع نگاه ما به تفاوت ها و چگونگی برخورد ما با این تفاوت ها خیلی مهم و کارسازه. مثلا در مورد همین مسئله ای که شما می گید، خب همسر شما احتمالا از اون دست افرادیه که سعی می کنه با فرافکنی اشتباهش رو نپذیره و مثلا به گردن شما بندازه. اگه شما بدونید در مقابل این رفتار ایشون چه عکس العملی مناسب تره، اینجوری نه شما ناراحت می شی و نه اینکه ایشون بعد از مدتی کارش رو تکرار می کنه. مثلا یه راهش اینه که شما هم مقابله به مثل کنی و مثلا وقتی اشتباهی کردی مثل خودش حتی با لحن شوخی داد و بیداد کنی و تقصیر رو به گردن اون بندازی. یا موقعی که ایشون اشتباهش رو به شما نسبت میده شما با کمال آرامش و با شوخی جوابش رو بده و اجازه ندید کار به جدال بکشه. یا هر روش دیگه ای که خودتون فکر می کنین کارسازه و مشکل ساز نیست.

نسبت به زندگیتون هم همین مسئله وجود داره. شما یه نگاه به زندگی اقتصادی دارین و به قول خودتون ریسک کردن رو دوست دارین حتی به قیمت ورشکستگی ولی همسرتون این کار رو نمی پسنده؛ چنانچه ممکنه مثلا همسر شما در سیستم مدیریت منزل نظری داشته باشه که مورد پسند شما نباشه. اگه در این شرایط فرد به حیطه مدیریتی طرف احترام بذاره و در کنار اینکه نظرش رو میگه سعی نکنه اون رو تحمیل کنه و اجازه بده طرف تصمیم گیرنده نهایی باشه، هیچ وقت این مشکلات به وجود نمیاد.

تنهای تنها;784334 نوشت:
مشكل بعداز طلاق نكاه متفاوت اقايون به خانوم هست كه قبل از طلاقم هست

تنها مشکل طلاق، اینی که شما می فرمایید نیست.

امشب اگر خطبه ی عقد، خوانده شود و فردا خطبه ی طلاق! این زوج تا مدت چهارسال، دچار علایم روانی-اجتماعی اند.

حالا مگر به همین راحتی می توان سالها زندگی و خاطره و عاطفه خرج کردن را کنار گذاشت و فراموش کرد و به زندگی عادی برگشت؟!

اگر یک عدد "گربه" دو روز به حیاط خانه ی شما بیاید و روز سوم نیاید، دلتان برای آن گربه تنگ می شود!!!
پس جدا شدن از یک شریک زندگی را آن هم پس از چندسال زندگی، به همین سادگی نپندارید!

مشکلات فردی و اجتماعی بعد از طلاق، بسیار گسترده تر و وسیع تر است.
بیخود نیست که خداوند، آن را منفورترین حلال نامیده و طبق روایات اهلبیت، لرزاننده ی عرش خداوند است.

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

امین;784513 نوشت:
سلام
سلام
ممنون از راهنماييتون
موضوع قفل شده است