جمع بندی من به پوچی رسیدم ...

تب‌های اولیه

77 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
من به پوچی رسیدم ...

سلام .. من یه پسر 16 ساله قمی هستم ،

هرجوری فکر میکنم اگه دانشجو بشم و برم سراغ یه کار،چه خوب چه بد، بالاخره یه هفته وقت میذارم تا پول در بیارم، بعدش آخر هفته پول خرج میکنم تا وقت بگذرونم، دوباره یه هفته وقت میذارم تا پول در بیارم، بعدش آخر هفته پول خرج میکنم تا وقت بگذرونم:moteajeb: به این میگن دور خود چرخیدن .. یعنی پوچی!!! زن و بچه و مشکلات زندگی هم باعث میشن که افراد این دور خود چرخیدن رو حس نکنن:Ghamgin:

بعدش به این نتیجه رسیدم که اونایی که میرن حوزه اغلب انگیزه مادی و مالی ندارن! خب انگیزه شون چیه؟ خدمت به اسلام؟ چرا؟ رستگاری=> بهشت => حوری:shadi: این که نشد هدف .. نشد انگیزه ..

اینا یعنی پوچی!!!
اما سوالم : کلا آدم باید توی زندگی هدفش چی باشه؟ هدف هدف هدف ؟؟؟؟؟
حالا از کجا به این هدف میتونه برسه؟ باید چیکار کنه؟ به دادم برسیییییید:please:

پ.ن.: قصد خودکشی هم ندارم .. همینجوری شلوغش کردم که بازدیدم زیاد شه:khandeh!:

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد عامل

سلام و درود بر شما دوست گرامی

انسانها در مورد هدف زندگی به چند دسته تقسیم میشوند:
1.برخی به زندگی مادی سرگرمند و به همین حیات دنیوی راضی شده اند.
2.بعضی انسانها به هدفهای مادی راضی نشدند، اما برای زندگی هدفی متعالی نیز ندارند و در این بین سردرگم شده اند. نیهیلیستها یا پیروان «فلسفه پوچی» از این دسته‏اند.
3.کسانی که به زندگی مادی راضی نشده و حیات دنیوی را تنها وسیله رسیدن به خداوند و حیات ابدی دانستند و برای رسیدن به این هدف تلاش می کنند.

نکته: بین هدف و وسیله فرق زیادی هست. غالب کسانی که در زندگی به بیراهه رفتند، وسیله را به عنوان هدف گرفتند. از نظر اسلام، خوراک، پوشاک، مسکن و ... وسیله رسیدن به سعادت است نه خود سعادت! حیات دنیایی نمی‏تواند آرمان و ایده‏آل نهائی انسان باشد، زیرا این دنیا در عین جالب بودن حقیقتی است ابتدائی، نه متعالی و نهائی؛ به همین دلیل قرآن از این گونه حیات، تعابیری همچون متاع فریبنده، لهو و بیهوده، بازی، متاع اندک، آرایش فریبا و... دارد.( آل عمران / 185، انعام/ 32، توبه / 38، رعد/ 26. عنکبوت / 64، محمد(ص)/ 36، حدید/ 20)

از طرفی قرآن سه نوع هدف برای انسان مشخص میکنه:
الف) هدف کوتاه مدت: برطرف کردن نیازهای مادی و اجتماعی انسان.(هود/60)
ب) هدف متوسط: مانند آزمایش بندگان و عبادت خداوند.(ملک/2 و ذاریات/56)
ج) هدف نهایی: از دیدگاه قرآن هدف نهایی زندگی، تقرب به خداوند است و هیچ هدفی متعالی‏تر از آن وجود ندارد. چرا که تقرب به خداوند، رسیدن به همه کمالات، زیبایی‏ها، لذت‏ها و سعادت ابدی است و این تقرب همراه با چشیدن طعم حیات طیبه و پایدار و فناناپذیر در جوار رحمت حق است.
همچنین قرآن اسباب تقرب و شرایط نزدیک شدن به خدا را ایمان و عمل صالح بیان می‏کند.

بنابراین اگر هدف انسان دنیا باشد، همونطور که اشاره کردید به دور خود خواهد چرخید و نهایتا به پوچی خواهد رسید. اما اگر هدف انسان الهی باشد، در هر شغل و کسوتی که باشد، رشد معنوی خواهد کرد. البته در هدف خدایی خستگی و یکنواختی معنا ندارد، چرا که هدف ما حد و حدود ندارد، پس خستگی و پوچی هم ندارد. به همین دلیل در روایات وارد شده که در بهشت، مومن آنقدر تنوع میبیند که از نعمات خسته نمیشود.

برای آشنایی بیشتر به کتاب های زیر مراجعه کنید:
1. انسان از آغاز تا انجام، سیدمحمدحسین طباطبایی، ترجمه، تحقیق و تعلیقه از صادق لاریجانی، الزهراء، تهران.
2. مقالات، محمد شجاعی، سروش، تهران، ج اول.
3. فلسفه و هدف زندگی، محمد تقی جعفری.
4. زندگی ایده آل و ایده آل زندگی، محمد تقی جعفری.
5. انسان از دیدگاه اسلام، عبدالله نصری.
6. فلسفه و هدف زندگی، زین العابدین قربانی.
7. هدف زندگی، مرتضی مطهری.

موفق و موید باشید...

سلام. ممنون از دعوتتون به این تایپیک
حقیقتش من به این رسیده بودم که زندگی هدفمند هست. و هیچوقت فکرنمیکردم به وضع الانم دچار بشم
درسته تو 3ماه اخیر از لحاظ ایمانی سست شدم و گاها انرژیهای منفی زیادی از طرف دیگران و بعضا از سوی خودم به خودم وارد شد
اما بازهم خیلی باورش برام سخت بود که اون آدم بشه این!!
انسان همیشه در معرض امتحانه و بالطبع ممکن الخطا. حتما من شکست خورده امتحانها بودم.
خیلی دعام کنید

سلام

خود این افکار شما انگیزه ای برای رسیدن به هدف زندگی است، و اینکه به این نتیجه برسید که چرا زندگی می کنید و چرا باید سختی و مشکلات رو تحمل کرد

زندگی انسان رسیدن به یک نقطه، به یک هدف خاص نیست که ما به شما بگوییم هدف زندگی مثلا رسیدن به حوری و نعمات بهشتی است، شاید برای مسلمان صدر اسلام که

خانه و زندگی اش را رها و مهاجرت کرده بود، و با گرسنگی و فقر دست و پنجه نرم می کرد نعمت های بهشتی آرامشی بود و برای انسانی که تا به حال چند روز گرسنگی را تجربه نکرده است

می داند که نباید هدف زندگی اش بهشت باشد،

زندگی بیشتر از آنکه خطی و نقطه آخرش هدف باشد، هدفش زندگی کردن است، زندگی هدفش بودن است، و بودن را خوب تجربه کردن.

و اینکه کجای دین ما گفته شده که هدف ما رسیدن به حوری است؟

آرامش، تقرب به خدا و ... خیلی قابل قبول تر هستند.

در ضمن خود این مشکلاتی که شما پیش روی خود می بینید، بیشتر از آنکه غیرقابل تحمل باشند، لذت بخش هستند، خیلی وقت ها سختی از آسودگی لذت بخش تر است

خاطرات افرادی که در جنگ ها بوده اند، این موضوع را ثابت می کند، انسان با سختی بزرگ می شود نه خسته و رنجیده البته برای کسی که اهل تامل باشد

برای اینکه بفهمید زندگی ارزش سختی را دارد یا خیر، باید در آن غرق شوید، باید آن را بچشید، وقتی شما گوشه خانه نشسته اید و فکر می کنید، معلوم است که همه چیز بی معنی می شود

احساس پوچی شما اول دوره سنی شما نشات می گیرد، که در این سن این افکار طبیعی است( البته در همه سنین وجود دارد ولی در نوجوانی بیشتر)

دوم از سبک زندگی شما، ببینید در زندگی چه می خواهید، نه خوردن و خوابیدن و بهشت و ...، در زندگی شما حتما جای خالی وجود دارد که باید پرش کنید تا به معنی برسید

گلپسر;767260 نوشت:
اما سوالم : کلا آدم باید توی زندگی هدفش چی باشه؟ هدف هدف هدف ؟؟؟؟؟
حالا از کجا به این هدف میتونه برسه؟ باید چیکار کنه؟ به دادم برسیییییید

هو المعبود

با سلام

بهتر است به جای فقط سخن گفتن از هدف،نقشه ی راه انسانیت را بر داریم و طبق الگوی آن شروع کنیم به حرکت.

(نقشه راه=قرآن+سنت)

می دانید این داستان مثل چیست؟

مثل این که شیرینی را به شما تعارف کردند،شما هم اشتها و میل به آن را دارید ولی به جای خوردنش

مرتب فقط راجع به چگونگی خوردن آن بحث کنید و یا بایستید و بگوئید بالاخره می خورمت!

به قول معروف با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی شود.

هدف زندگی انسان از هدف کل هستی جدا نیست،چیزی هم نیست که فقط با حرف زدن و یا مطالعه کردن به دست بیاید،

آیات قران کریم مثل پلّکانی به سوی هدف غایی و نهایی هستی(خداوند) است که با عمل به آن،

پلّه پلّه به خدا(هدف هستی) نزدیک و نزدیکتر می شویم:"اقرأ و ارق"بخوان و بالا برو(حدیث).

تفکر،مطالعه و عمل باید همراه باشند،تفکر و مطالعه به انسان شناخت می دهند امّا کافی نیستند

در این میان ایمان است که میدان دار است و با عمل به دانسته هایمان روز به روز بیشتر می شود،خود عمل کردن

به اوامر خداوند گام نهادن در راه و وارد شدن در مسیر هدف است و این هدف (خداوند) مثل اهداف دنیایی نیست

که تا به آن نرسیده ای احساس پیروزی نداشته باشی و یا حتی شکست بخوری و به آن نرسی!

:"و من اراد الاخره و سعی لها سعیها و هو مؤمن فاولئک کان سعیهم مشکورا"هر کس آخرت را بخواهد

و به قدر توانش برای رسیدن به آن سعی کند در حالیکه مؤمن باشد،پس به سعی او پاداش داده خواهد شد.

هر گامی که در راه اطاعت از حق و دوری از معاصی خدا که همان موانع راه رسیدن به هدف هستند بردارید

یک گام به هدف هستی نزدیکتر شده اید بعلاوه ی اینکه احساس بیهودگی و پوچی نیز جای خودش

را به شادی و یک نوع حس لذت معنوی و احساس عشق و محبت به خداوند می دهد همان حسی

که اولیاء الله در دعاهایشان آن را از خداوند طلب کرده اند:

"الهی اسئلک حبک و حب من یحبک و حب کل عمل یوصلنی الی

قربک و ان تجعل حبی ایاک قائدا الی رضوانک و شوقی الیک ذائدا عن عصیانک"

امام سجاد علیه السلام در مناجات المحبین می فرمایند:خداوندا از تو

محبتت و محبت محبانت و محبت هر عملی که مرا به تو می رساند مسئلت

می کنم و از تو می خواهم عشقم به خویش را راهنمای رسیدن به خشنودیت

و اشتیاقم به خودت را مانع معصیتت قرار دهی"

ببینید این مسیر پر است از حس محبت و عشق و شوق.چه انگیزه ای قوی تر از عشق در این عالم وجود دارد؟

این مسیر و این راه و این هدف با عمل به دستورات حق در انسان عشق به وجود می آورد

و با عشق سخترین راهها به آسانی طی می شود:

"رشته ای بر گردنم افکنده دوست//می کشد آنجا که خاطر خواه اوست".

سن شما سن بسیار خوبی برای آغاز راه بندگی خداست،موقعیت مغتنمی است چون پاکید.

ان شاالله در پیدا کردن هدف زندگیتان موفق باشید.

سلام خدمت شما دوست گرامی

خوش به حالتون تو این سن به قول خودتون به (پوچی) رسیدین . آدم هست تو 70 ، 80 سالگی این حس بهش دست میده که دیگه دیر شده.
البته این حس مختص شما دوست بزرگوار نیست ، همه ما آدما تو زندگی این چنین حس هایی بهمون دست میده ،حالا یکی کمتر یکی بیشتر . من خودم مدتی بیکار بودم ، خیلی سخت بود ، خیلی ، من دیگه حوصله خیلی چیزا رو نداشتم . ولی یه حسی به من میگفت ، درست میشه . باید بهش اعتماد کنی ، اون ندا از طرف خود خداست. خدا رو شکر هیچ وقت از خدا گله نکردم ، هر چی مشکل برام پیش اومده ، یا از ضعف خودم بوده یا تقدیر و آزمایش الهی
چرا فکر میکنید اگه پول در بیارید و بعد خرج کنید . این یعنی پوچی . این دیگه هنر ماست که باید کاری کنیم روزامون مثل هم تکراری نشه

تو وجود همه ما ها یه استعداد و ظرفیتی هست ، باید پیداش کنی ، سخته ولی میشه ، تو این راه خیلی ها چشم دیدنتو ندارن ، میخوان زمین بزننت ، باید قوی باشی ، باید بری دنبالش سختیهاش رو تحمل کنی ، این میشه هدف. سعی کن هر چی برات شد هدف ،در عین این که داری برای رسیدن بهش تلاش میکنی یه گوشه چشم هم به خدا داشته باشی

من نمیدونم شما چه استعدادی داری ، خودت بهتر از همه میدونی چه کاره ای ، با همه مشورت کن ولی تصمیم نهایی رو خودت بگیر

سعی کن بیشتر تو اجتماع باشی ، خیلی نکات هست که میشه گفت که از حوصله بحث خارجه.

در آخر اطمینان داشته باش همه روزای خدا مثل هم نیست ، تو زندگی پستی وبلندی زیاد هست ، الان شما تو یکی از اون سر بالایها هستی ، انشا الله به زودی جاده زندگی شما هم صاف و هموار میشه:Cheshmak:

گلپسر;767260 نوشت:
خدمت به اسلام؟ چرا؟ رستگاری=> بهشت => حوری

این همه آیات و روایت در مورد بهشته چرا بعضی وقت حوری و نهرعسلشو میبینن.خدا این موارد را برای تامل دنیازده ها آورده که قدری تامل کنند که اگه از این جنسش هم میخواید بیاید بهشت بهترشو میدم. وگرنه بهشت یعنی غرق در رحمت الهی شدن یعنی کمال برای همه صفات بندگی. بهشت و بهشت‏ها و جهنم و جهنم‏ها مقصد و مقصود، در سير و حركت نيستند و حركت‏ها به سوى پروردگار و منتهى به لقاى پروردگار است
پس بهتره و درست تر اینه که اینجور بنویسیم
خدمت به اسلام => رضایت حق تعالی از بنده=> عاقبت به خیری=> بهشت= غرق در رحمت الهی و هم جوار با اهل بیت شدن

:Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig:منم به این بحران دچارم خیلی خیلی شدید تر از تو
نمیتونم کمکی بکنم کسی راه حلی پیدا کرد به منم بگه لطفا

سلام من یک توصیه می کنم که یکدفعه توقع نداشته باشید که هدف زندگی را بفهمید. شما از الان تا سن حدود سی سالگی بایدمطالعه وتفکر داشته باشید تادرآن سن تازه یک چیزهایی از هدف بفهمید. الان همین که می فهمید ما برای هدفی والاتر از ماده آمده ایم خیلی عالی است. بنده یک سخنرانی از آقای دکتر آیت اللهی تحت عنوان فیزیک و فلسفه بهتون معرفی می کنم.گوشش کنید.همینطور آثارعلامه جعفری و درمراحل بالاتر که الان توصیه نمی شه آشنایی با فلسفه ملاصدرارا بهتون پیشنهاد می دم.بعد تازه می توانید سوال کنید که هدف نیست منظورم این است که تازه می فهمید از چه باید سوال کنید.فقط دنبال این نباشید که یک شده بفهمید هدف را.

منم یه جورایی همین مشکل رو دارم سخت احساس بی انگیزگی و بی هدفی می کنم.
یه جورایی احساس می کنم یه مرده متحرکم
مشکلات شخصی و خانوادگی و ضعف ها و ناکامی های زیاد در طول زندگی باعث شده کلا نظرم در مورد زندگی عوض بشه و بیشتر احساس پوچی کنم
این مدت قدری به عقب برگشتم و زندگیم رو مرور کردم و به آینده نگاه می کنم نا امیدم
حقیقتش اگه الان بهم بگن وقتشه و بمیر حاظرم، حتی مشتاقم دوباره زنده نشم چون احساس پوچ بودن می کنم
نمی دونم با ابن مردگی چکار کنم خودم خستم
این تاپیک رو دیدم کمی به خودم امیدوار شدم که احساس پوچی تنها در من نیست بلکه می تونه مشکل دیگران هم باشه و به همین خاطر عضو شدم شاید شرکت در این بحث کمکی برای بهبود حالم باشه.

سلام ورحمت بی کران خدا برشما

ممنون وتشکر از دعوت شما به این تابیک حقیقتا که موضوع دغدغه ی بیشتر امروزی ها شده وباسخ در عین مختصر بودن بسی زیبا وقانع کننده بود .

ورسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی است قفسی ساخته اند با بدنم

تا بوده چنین بوده و تا هست چنین خواهد بود...
پس سخت نگیر برادر.

من سعیم این بوده در حد خودم جهان رو جای خوبی برای زندگی کنم . برای رسیدن به هدفم انرژی و انگیزه ی درس خوندن پیدا کردم . با خوشحالی دیگران انرژی میگرم . شنیدم کاری که برای دیگران انجام بدی علاوه بر اینکه نتیجه میگیری و موفق میشه ، خودت هم با اونکار از نظر مادی و معنوی میای بالا . همیشه دلم خواسته در جامعه موثر باشم . دعا کنید به هدفم برسم.

[="Tahoma"][="Black"]به نام خدا
سلام

گلپسر;767260 نوشت:
قصد خودکشی هم ندارم .. همینجوری شلوغش کردم که بازدیدم زیاد شه

جناب عامل ما رو صدا زد بيايم صحنه خودكشي ببينيم:Kaf:يعني شير و فالو و صلوات و لايك همش دود شد رفت هوا.:Gig:
تا آخر اين مطلبو ميخوني تا ديگه كسي رو سركار نگذاري مگه مردم علاف هستن؟:Nishkhand:

یکی از پدیده هایی که از سال های پایانی دوران نوجوانی آغاز شده و می تواند در سال های جوانی نیز ادامه پیدا کند، بحران هویت است. طرح پرسش هایی مانند: من کیستم؟ به کجا تعلق دارم؟ به کجا می روم و نظیر آنه، مظهر هویت یابی نوجوان است.
نوجوان که در گذشته ای نه چندان دور، فاقد تحلیل و قدرت استدلال بود، اینک می خواهد از راز و رمز امور سر در آورد. از این رو می توان گفت یکی از مسائل مهم در شکل گیری شخصیت نوجوان، مسئله کشف خود و هویت خویش است. نوجوانی که در طول دوران کودکی مسائلش به وسیله پدر و مادر حل و فصل شده است، در دوره نوجوانی، با این که تجربه لازم ندارد، باید خود درباره آنها تصمیم بگیرد. اگر او با راهنمایی والدین و مربیانش بتواند بر مشکلات دوران بلوغ فائق آید، به تدریج خواهد توانست از دوره سردرگمی و گم گشتگی خارج شود و شخصیت و هویت خود را به ثبات برساند. در غیر این صورت، خود را در گرداب بزرگی خواهد یافت که چه بسا نتواند از آن رهایی یابد. هرچند اریکسون، روان شناس معروف، یادآور می شود که برای هر فردی امکان دارد بحران هویت روی دهد و منحصر به دوره نوجوانی یا جوانی نیست.1
توجه به آثار و نتایج ناگوار فقدان هویت ما را بر آن می دارد که بحث هویت را با دقت دنبال کنیم و راه کارهای نیل به آن را مورد مطالعه قرار دهیم.
[h=3]مفهوم شناسی هویت[/h] بعضی از فرهنگ ه، هویت را مترادف با شخصیت و اصلیت آورده اند، در حالی که این دو کاملاً با یکدیگر مترادف نیستند. هویت، مفهومی گسترده تر از شخصیت دارد، زیرا شخصیت فقط در مورد انسان به کار می رود، ولی هویت، انسان و غیر انسان را نیز شامل می شود.2
در (فرهنگ عمید) هویت چنین تعریف شده است: هویت یعنی حقیقت شیء یا شخص که مشتمل بر صفات جوهری او باشد. همچنین به معنای شخصیت، ذات، هستی و وجود و منسوب به (هو) می باشد.3
در فرهنگ معین آمده است: هویت یعنی ذات باری تعالی، هستی، وجود، آنچه موجب شناسایی شخص باشد. هرگاه ماهیت با تشخص لحاظ و اعتبار شود، هویت گویند.4
دهخدا نیز هویت را همان تشخص دانسته و می گوید: همین معنا میان حکیمان و متکلمان مشهور است.5
اریک اریکسون می نویسد: هویتی که نوجوان در صدد است که به طور روشن با آن مواجه شود این است که او کیست؟ نقشی که باید در جامعه ایفا نماید چیست؟ آیا او کودک است یا بزرگ سال؟ آیا او توانایی آن را دارد که روزی به عنوان یک همسر یا پدر و مادر باشد؟ آیا او علی رغم نژاد، مذهب یا زمینه های ملی که او را از نظر مردم کم ارزش جلوه می دهد، احساس اعتماد به نفس دارد.)6
اگر آدمی برای پرسش های زیر پاسخ مطمئن و متقاعدکننده ای بیابد، در حقیقت، هویت خویش را باز یافته است. بداند جایگاه، منزلت و مرتبت او دقیقاً چیست و چه تعریفی دارد؟ آگاه باشد که چه پیونده، رشته ها و ارتباط هایی او را به خود و جهان خارج از خود متعلق می سازد؟ درک کند که چه نقش ه، وظایف و مسئولیت هایی در قبال خود و دیگران بر عهده دارد؟ شناخت واقع بینانه ای از توقعاتش نسبت به خود و دیگران به دست آورد و در نهایت، نسبت خود را با گذشته، حال و آینده به درستی بداند.
روان شناسان اجتماعی در تعریف هویت گفته اند: هویت (مجموعه ویژگی هایی است که تفاوت فرد از دیگران یا شباهت او به دیگران را موجب می گردد، که برای ساختن آن عناصر زیادی مورد استفاده قرار می گیرد. هر شخص برای به وجود آمدن تصویر ذهنی از خود، بر تفسیری که از واکنش های دیگران درباره خود دارد، تکیه می کند.)8
پاسخ به سؤالِ از کجا آمده ام و چه کاری باید بکنم و سرانجام من چیست، همان هویت یا خود ماست. در آموزه های دینی هرچند این واژه با خصوصیات مذکور طرح نشده، ولی از عبارت ها و اشارت های دیگر می توان حقیقت (هویت) و (خود) را استخراج کرد. امام علی$ فرموده اند: (رحم الله امرءاً علم من أین و فی أین و الی أین;9 آن کس که بداند از کجا آمده، در کجاست و به کجا رهسپار خواهد شد، مشمول رحمت الهی خواهد بود). در ابیاتی از دیوان شعر منسوب به آن حضرت می خوانیم: ای انسان آیا گمان می کنی که تو موجودی حقیر و کم مقداری؟ و حال آنکه راز جهانی بزرگ در کتاب روح تو مندرج است. درد تو از خود توست، ولی به آن آگاهی نداری و درمان تو نیز در خود توست، ولی آن را نمی بینی.10
آن حضرت خود انسانی را گوهری ارزش مند توصیف نموده و سربلندی و سرافرازی انسان را در گرو پاس داشت آن و پستی و پلشتی را در ارج ننهادن به آن می داند.11
[h=3]خودیابی و خود فراموشی[/h] از واژگانی که به (هویت) نزدیک است و چه بسا مترادف با آن تلقی می شود، واژه (خود) می باشد که در نظام تربیتی و اخلاقی اسلام با عنوان خودیابی و خود فراموشی تعبیر شده است. امیر مؤمنان علی$ می فرماید: (عجبت لمن ینشد ضالّته وقد اضلّ نفسه فلا یطلبها;12 تعجب می کنم از کسی که در جست وجوی گمشده اش برمی آید و حال آنکه خود را گم کرده و در جست وجویش برنمی آید.)
استاد مطهری با اشاره به اینکه مسئله (خود را گم کردن) و (خود را نیافتن) و در مقابل (خود را بازیافتن) ریشه در معارف اسلامی دارد، می نویسد: (بحث از خود بیگانگی مقوله ای نیست که فرهنگ غرب و دانشمندان غربی آن را کشف کرده باشند، بلکه این مسئله ریشه در فرهنگ دینی و قرآنی ما دارد).13 ایشان ریشه همه ارزش ها را بازیافتن خود (هویت یابی) و ریشه همه ضد ارزش ها را گم کردن خود (فقدان هویت) می داند و می گوید: غایات و اهداف انحرافی داشتن، یکی از عواملی است که انسان، غیر خود را به جای خود می گیرد و در نتیجه خود واقعی را فراموش می کند و از دست می دهد و می بازد. هدف و غایت انحرافی داشتن، تنها موجب این نیست که انسان به بیماری خود گم کردن مبتلا شود; کار به جایی می رسد که ماهیت و واقعیت انسان مسخ می گردد و مبدل به آن چیز می شود.14
گر در طلب گوهر کانی کانی
من فاش کنم حقیقت مطلب را
قرآن مجید بی هویتی را منشأ خودفروشی و خودزیانی می داند، زیرا شخص بی هویت در یک دادوستد، ارزنده ترین گوهر و سرمایه خود را به بهای بسیار پایین و ناچیز می فروشد. پس هم خود را فروخته و هم در این دادوستد زیان دیده است. آیه: (قل ان الخاسرین الذین خسروا نفسهم;15 بگو زیان کرده کسی است که خویشتن خویش را فروخته است)، ناظر به این حقیقت است. بدیهی است که این معامله، نتیجه ای جز خسارت و زیان ندارد. از این رو قرآن مجید می فرماید: (ولبئس ما شروا به أنفسهم;16 خود را به بد چیزی فروختند.)
دنیا بدیـن خریدنـت از بی بصیریست
ای بد معاملت به همه، هیچ می خری
[h=3]ضرورت احراز هویت[/h] احراز هویت از آن جهت ضرورت دارد که بخشی از نیازهای اساسی انسان را تشکیل می دهد. اریک فروم، جامعه شناس و روانکاو آلمانی، معتقد است: فرق انسان با حیوان، ابتدا در نیازهای اختصاصی اوست. از این رو شناخت او بدون آشنایی با این نیازها میسر نخواهد بود. این نیازها عبارت اند از: نیاز به تعالی، نیاز به وابستگی، نیاز به هویت، نیاز به رجوع به اصل و نیاز به وسایل راه یابی.
این جامعه شناس آلمانی درباره نیاز به هویت می گوید: (هر فرد آدمی مایل است به این که هویت خاصی داشته باشد، از این رو می کوشد که خویشتن را دریابد و بشناسد. در عین حال می خواهد فردی باشد ممتاز و برای رسیدن به این مقام، خود را به شخص یا گروهی از اشخاصِ نسبتاً مبرز و ممتاز، مرتبط می کند یا به اصطلاح، خویشتن را با آنها همانند می سازد).17 در حقیقت، منظور اریک فروم آن است که هر انسانی به احساس خاص و منحصر به فرد بودن نیاز دارد. اگر نتواند این احساس را از طریق خلاقیت ایجاد کند، آن را از راه همانندسازی با انسان های دیگر تحقق می بخشد.18
هریک از ما در زندگی خود افرادی را می شناسیم که سرگردان در بیابان ترسناک بی هویتی، بدون هدف و رنجور و مردد، شیرین ترین روزگار عمر خود را با تلخی و ناکامی تباه می سازند و با هر نسیمی دگرگون شده و شخصیت ثابتی ندارند. به هر کجا سفر می کنند یا با هرکسی رفیق می شوند، رنگ و بوی او را می گیرند. در واقع خود را به چیزی وابسته نمی دانند و در وجودشان شخصیت مستقل احساس نمی کنند. مشکل اصلی آنها عدم احراز هویت است. بنابراین، ضرورت طرح این موضوع در شرایط کنونی، با توجه به تعدد منابع هویت یابی و الگوهای متنوع و متضاد که فراروی نسل جوان و نوجوان است، بیش از هر زمان دیگر احساس می شود.
[h=3]اقسام هویت[/h] 1. هویت فردی: منظور از هویت فردی، شناخت توانایی ه، قابلیت ها و ویژگی های رشد و تحول و نیازهای اساسی روان است. با این تعریف، هویت فردی با خودشناسی رابطه مستقیم دارد.
2. هویت اجتماعی: چنانچه فرد را از جنبه نقش ها و وظایف اجتماعی اش مورد مطالعه قرار داده و متقابلاً انتظارات جامعه از وی را بررسی کنیم، در حقیقت به درک مقوله هویت اجتماعی نزدیک شده ایم. یکی از صاحب نظران شخصیت می نویسد: (عدم توانایی در انتخاب شغل و یا عدم ادامه تحصیل، غالباً نمودی از بحران هویت یا گم گشتگی در نقش اجتماعی است.)19
3. هویت خانوادگی: منظور از این نوع هویت، تعیین نسبت میان جوان و خانواده او و پیوندهای طرفین است.
4. هویت دینی: رابطه آدمی و نحوه تعلقش با دین، هویت دینی را تشکیل می دهد که نتیجه آن، احساس مسئولیت در قبال ارزش ها و باورهای دینی است.
5. هویت ملی: منظور از هویت ملی، تکیه بر میراث گذشته و مفاخر ارزش مند و درک ویژگی ها و صفات ممیزه یک ملت است که البته با ملی گرایی کاملاً متفاوت است، زیرا ملی گرایی غالباً در تقابل با ملت های دیگر و تفکیک منافع و مرزهای خودی از سایرین تبیین می شود.
6. هویت فرهنگی: در تعریف فرهنگ آمده است: (مجموعه عادات، باوره، هنر، موسیقی و سایر دستاوردهای تفکر انسانی که به وسیله گروهی از مردم در زمانی خاص به وجود آمده است).20 بنابراین، هویت فرهنگی همان نقشی است که فرد در حوزه عادات و باورها ایفا می کند.
[h=3]جامعه، بستر مهم هویت[/h] جامعه ای که در آن زندگی می کنیم، نقش مهمی در شکل دهی هویت ما دارد. همه ما در خانواده به دنیا می آییم و بزرگ می شویم، در مدرسه به تحصیل می پردازیم، با دوستانمان معاشرت داریم و در محیط اجتماع رفت و آمد می کنیم; به واقع ما محصور جامعه هستیم و در شکل گیری هویت م، گروه های مختلف نقش دارند.
مهم ترین بسترهای اجتماعی هویت عبارت اند از:
1. خانواده: کوچک ترین واحد اجتماعی که نقش مهمی در طراحی هویت انسان دارد، خانواده است. پدر و مادر با به کارگیری ابزار مناسب می توانند به سالم سازی هویت فرزندان خود کمک شایانی کنند.
2. محیط آموزشی: مراکز علمی و تحصیلی به عنوان خانه دوم اکثر نوجوانان و جوانان همواره بخش مهمی از هویت اجتماعی افراد را سامان می دهند. هویت مثبت و منفی، تابع آموزش های این مراکز است.
3. محیط اجتماعی: باوره، ارزش ه، سنت ها و آداب و رسوم موجود در جامعه که از طریق برنامه های رسانه های جمعی مثل رادیو، تلویزیون، مجلات، روزنامه ها و تصاویر به نسل های بعدی انتقال می یابد، در سامان دهی هویت جمعی نقش تعیین کننده ای دارد.
[h=3]بحران هویت[/h] براساس نظریه (اریکسون)، اگر هویت شخصیِ نوجوان در طی زمان و براساس تجربیات حاصل از برخورد صحیح اجتماعی به تدریج ایجاد شود و نوجوان بتواند خود را بشناسد و از دیگران جدا سازد، تعادل روانی وی تضمین می شود; ولی اگر سرخوردگی و عدم اعتماد جایگزین اعتماد گردد و به جای تماس با مردم، نوجوان گوشه گیر و منزوی شود و به جای تحرک، به رکود گراید و به جای خودآگاهی و تشکیل هویت مثبت، دچار ابهام در نقش خود شود، هماهنگی و تعادل روانی وی به هم می خورد و به بحران هویت دچار می شود.21
در بحران هویت، نوجوان شدیداً دچار اضطراب و ناراحتی ذهنی است، به طوری که نمی تواند جنبه های مختلف شخصیت خویش را در یک خویشتن قابل قبول و هماهنگ سازمان دهد. به هنگام بحران هویت، نوجوان در بعضی از این موارد دچار تردید و شک است: اهداف بلند مدت، انتخاب شغل، الگوهای رفاقت، رفتار و تمایل جنسی، تشخیص مذهبی، نظام ارزش های اخلاقی، تعهد گروهی.22
بسیاری از افراد هنگامی که دچار بحران هویت می شوند، احساس پوچی، از خود بیگانگی، تنهایی و غربت می کنند و قادر به انجام کارهای مهم نیستند و در انتخاب کردن سر در گم می مانند و یا اینکه هر روز و هر لحظه، به انتخاب جدیدی دست می زنند و بر انتخاب دیگران، بدون تحقیق مُهر تأیید می زنند.
[h=3]پیامدهای بحران هویت[/h] گسستگی و بحران هویت، پیامدهای فراوانی دارد که به برخی از آنها می پردازیم:
1. احساس بیگانگی: یکی از آثار بحران هویت، احساس تنهایی و جدایی از دیگران است.
2. اشتغالات بی هدف: فردی که خود را گم کرده و نقشی مؤثر برای خویشتن نمی یابد، خود را به هر موضوعی که در دسترس اوست، مشغول نموده و انرژی اش را در آن زمینه صرف می کند; مثل مکالمات بی هدف تلفنی، استفاده ناصحیح از موتور سیکلت و غیره.
3. شخصیت منفعل: افرادی که به نحوی با مشکل فقدان هویت مواجه اند و در روند هویت یابی آنها اختلال وارد شده، معمولاً منتظرند تا دیگران برای او تصمیم گرفته و شخصیتی برایشان قائل گردند. در این صورت، ابتکار عمل، خلاقیت و تکامل هویت از دستشان خارج شده و سر رشته زندگی شان به دیگران سپرده می شود و حتی از حیث ظواهر به ویژه لباس، آرایش موی سر و نظایر آنه، چشم انتظار اقدام دیگران اند. قرآن مجید اطاعت بی چون و چرا و موضع منفعلانه قوم فرعون را محصول بی هویتی آنها می داند و می فرماید: (فرعون قوم خویش را تحقیر کرد و چنین بود که از او اطاعت کردند.)23
[h=3]عوامل مؤثر در پدیدآیی بحران هویت[/h] 1. فقر معنوی: سقوط اخلاقی، بروز ناهنجاری در جامعه و بسیاری از بحران ها از جمله بحران هویت، ثمره نبود نظریات بنیادی مذهبی درباره هستی و انسان و در یک کلمه، عدم اعتقاد به مبدأ و معاد است. یکی از نظریه پردازان بزرگ تاریخ می گوید: (بحران هایی که اروپاییان در قرن حاضر دچار آن شده اند، اساساً به فقر معنوی برمی گردد. تنها راه درمان این فروپاشیدگی اخلاقی که غرب از آن رنج می برد، بازگشت به دین است.)24
2. تحولات دوران بلوغ: شروع مرحله بلوغ در پسر و دختر معمولاً با تغییرات بیولوژیکی (زیستی) همراه است که تصویر ذهنی از بدن و هویت شخصی نوجوان را تهدید می کند. تحولات روانی عاطفی مانند زودرنجی، احساساتی بودن، درون گرایی، دوگانگی روانی و مخالفت کردن، از ویژگی های این دوره به حساب می آید. (نوجوان با در نظر گرفتن تجربیات گذشته و قبول تحولات بلوغ می خواهد هویت خویش را از نو بازسازی کند، حتی مخالفت و ستیز نوجوانان با والدین خود و عصیان آنان در برابر ارزش ها و قدرت ها و دخالت دیگران، برای تثبیت هویت و جدا نمودن هویت خویش از سایرین است).25 اگر نوجوان این مرحله را به سلامت طی نکند، دچار آشفتگی شخصیت و اختلال در هویت خواهد شد. تحقیقات نشان می دهد که افراد بی هویت معمولاً در گذر از دوره کودکی به بزرگ سالی، یعنی دقیقاً در دوران بلوغ، دچار سرگشتگی و سرگردانی شده اند و این دوره را به سلامت نگذرانده اند.
3. خانواده: با توجه به تحولات دوره بلوغ، نقش خانواده در هویت یابی یا بحران هویت نوجوانان مشخص می گردد. برخورد صحیح پدر و مادر، با نوجوان به او کمک خواهد کرد تا از این برهه پر تلاطم بگذرد، اما هرگونه بی مهری از سوی آنان، نوجوان را به تضاد درونی خواهد کشاند، زیرا از یک سو می خواهد مستقل عمل کرده و با پدر و مادر مخالفت کند و از سوی دیگر، از نظر اقتصادی خود را وابسته به آنها می داند. طبیعی است که این تضاد درونی به رفتارهای ضد و نقیض می انجامد. خانواده ای که فرزند خود را تحقیر می کنند، فرصت تصمیم گیری به او نمی دهند و به روحیه استقلال خواهی و مسئولیت پذیری او توجهی ندارند، چه هویتی برای آن فرزند رقم می زنند؟
4. آموزش و تربیت ناصحیح: بخش مهمی از هویت افراد در مراکز آموزشی شکل می گیرد. اگر نهادهای آموزشی و کانون های تربیتی، وظیفه خود را در قبال شخصیت و هویت دهی مناسب به این افراد به شایستگی انجام ندهند، نتیجه ای جز وابستگی، بی هویتی، احساس حقارت در برابر بیگانگان و خودباختگی نخواهد داشت. امام خمینی(ره) با اشاره به نظام آموزشی زمان رژیم پهلوی می گوید: (از بچگی ما را طوری تربیت کردند که خیال می کردیم خودمان هویت نداریم و باید وابسته به اروپا و غرب باشیم. این بچه کوچک تا آخر، تمام تعلیم و تربیتش، تعلیم و تربیت فرهنگ خارجی بوده، فرهنگ از خودمان نبوده است. تعلیم و تربیت وابستگی بوده، مغزهای این بچه های ما را از کوچکی، وابسته تربیت کرده اند تا رسیده اند به جوان ها که حالا می بینید که همین جوان ها نمی توانند تفکر کنند که ما خودمان آدمیم. می گویند: حتماً باید یا وابسته به مثلاً فلان مملکت باشیم و یا وابسته به فلان مملکت.)26
خوش بختانه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با تغییراتی که در سیاست گذاری نظام آموزشی اعمال شد ـ هرچند نارسایی هایی وجود دارد ـ دانش آموزان ایرانی توانسته اند با اعتماد به نفس و احراز هویت، در المپیادهای مختلف به موفقیت های بزرگی نایل گردند و در عرصه علم و صنعت و تکنولوژی از خود ابتکار و خلاقیت نشان دهند.
5. حاکمیت سلطه گران: یکی از اهداف مهم استعمارگران در طول تاریخ، سلطه فرهنگی بر کشورها بوده و هست تا بدین وسیله هویت ملّی آن ها را تضعیف کنند. امام خمینی(ره) در این باره می گوید: (ما آن صدمه ای که از قدرت های بزرگ خوردیم، باید بگوییم که بالاترین صدمه، صدمه شخصیت بوده است. آنها کوشش کردند که شخصیت ما را از ما بگیرند و به جای شخصیت ایرانی و اسلامی، یک شخصیت وابسته اروپایی، شرقی و غربی به جایش بگذارند.)27
متأسفانه بعضی از روشنفکران، اصالت فرهنگی خود را بر اثر تبلیغات زهراگین غربی ها از دست داده و پیروی از الگوهای بیگانگان را برای همگان امری لازم شمردند. آتاتورک به مردم ترکیه توصیه می کرد که رمز موفقیت و پیشرفت شم، رفتن به سمت غرب است; یعنی خودتان چیزی نمی شوید، باید وابسته به غرب باشید. در کشور خودمان تقی زاده می گفت: ایرانی اگر بخواهد رشد کند، باید از فرق سر تا نوک پا فرنگی باشد.
6. جهانی شدن رسانه ها: هرچند ابتدا به نظر می رسید که گسترش فناوری ماهواره ای و پیشرفت رسانه ای، زمینه تبادل فرهنگی در دهکده جهانی را فراهم می کند، اما با تجربه چندین ساله معلوم شد که این مولودِ عصرِ ارتباطات، دو رویکرد متمایز دارد; یعنی هویت یابی و بحران هویت. امروزه رسانه ها فقط وسیله سرگرمی نیستند، بلکه طرز تفکر جامعه را می سازند. با توجه به تغییر و تحولات عصر جدید و جهانی شدن رسانه ه، هویت ملی و فرهنگی ما با یک چالش جدیدی مواجه شده است.
پاستر می گوید: (آنچه در نوآوری های فنی مربوط به عصر دوم رسانه ها یعنی عصر اینترنت، پُست الکترونیکی وماهواره مهم است، دگرگونی گسترده فرهنگ، هویت فرهنگی و روش جدید ساخته شدن هویت هاست.)28
آلوین تافلر، نویسنده و منتقد اجتماعی، می نویسد: (تکنولوژی ماهواره ای و دیگر رسانه های جدید، فرهنگ های ملی را از هم می پاشند).29 در گذشته که الگوها و نقش ها اندک و محدود بودند، هویت یابی آسان بود; اما امروزه الگوهای متنوع و متضادی که رسانه های متعدد ارائه می دهند، فراروی نسل جوان و نوجوان قرار دارد و از این رو هویت یابی آنان با دشواری های بسیاری مواجه شده است. زمینه های موجود باعث شده تا جوانان و نوجوانان به ناهنجاری ها و رفتارهای متضاد با ارزش های جامعه خویش رو آورند; چنان که مشاهده می گردد یک روز مانتوهای بلند و روز دیگر مانتوهای کوتاه، مدتی آرایش مو به سبک آلمانی و مدتی دیگر موهای بلند و اصلاح نشده، زمانی شلوارهای پاچه گشاد و زمانی دیگر شلوارهای تنگ و کوتاه مُد می شود. وقتی از این عده سؤال شود که چرا این کار را کرده اند یا مثلاً این آرم و کلمه روی لباس چه کارکردی دارد؟ پاسخ می دهند: برای اینکه مُد است و یا می گویند: چون همه انجام می دهند ما هم انجام می دهیم. خواهی نشوی رسوا/ هم رنگ جماعت شو.
جوانی که می کوشد طبق مُد روز یا به تعبیر رایج، (با کلاس) زندگی کند، هیچ گاه هویت خویش را نخواهد یافت، زیرا یکی از نشانه های هویت و شخصیت سالم، ثبات است. آلن راس، روان شناس سرشناس شخصیت، می نویسد: (غیر منطقی است اگر بخواهیم از شخصیت کسی صحبت کنیم که رفتاره، آگاهی ه، هیجان ها و انگیزه هایش برای مدت طولانی و از مکانی به مکان دیگر، تغییر می کند و ثابت باقی نمی ماند).30 البته رسانه های داخلی نیز ممکن است خواسته یا ناخواسته، در فرایند هویت یابی تأثیر منفی بگذارند.
[h=3]راه های دست یابی به هویت[/h] همان طوری که گذشت، احراز هویت یکی از نیازهای اساسی نسل جوان است. به نظر بعضی از صاحب نظران، این نیاز با همانندسازی و یا با تلاش و خلاّقیّت حاصل می گردد. کسب هویت، نوسازی شخصیت، بازآفرینی و تکامل هویت، در جوامعی که تغییرات زیاد نیست، سریع تر و آسان تر است و افراد کمتر بحران هویت را درک می کنند، اما در شرایط کنونی که حوزه های انتخاب، گسترش یافته و تغییرات به سرعت انجام می گیرد، طبیعی است هویت یابی، تلاش بیشتری طلب می کند. آنچه می تواند ما را در فرایند هویت یابی یاری رساند، عبارت اند از:
1. دین شناسی: بازیافت هویت در گرو پاسخ گویی به پرسش های بنیادین است. نظریات و مبانی دینی، پاسخ های مطمئن و موثقی درباره انسان، مفهوم زندگی، رازهای هستی و سرانجام آن دارد. ساموئل معتقد است: (دین برای کسانی که با پرسش هایی از این دست رو به رو هستند که: من کیستم و به کجا تعلق دارم؟ پاسخ های قانع کننده ای دارد).31 دین و مذهب به آدمی می آموزد که در مواقع مختلف زندگی چه کار کند، هدفش برای زندگی چه باشد و چگونه می تواند به هدف نهایی خود برسد. نکته مهم دیگر، جهت مند شدن زندگی و خروج از احساس پوچی و سرگردانی است. استاد مطهری می گوید: (علت عمده خودکشی ه، خلأ معنوی و اشباع نشدن روحی است. احساس بیهودگی در زندگی و اینکه من برای چه زنده ام؟ چرا به دنیا آمده ام؟ فایده این زندگی چیست؟ و…، که پاسخ آنها را می توان در ایمان به خداوند، جست وجو کرد و یافت.)32
زندگی با گرایش به دین، معنای دیگری به خود می گیرد. ویلیام جیمز می نویسد: (وقتی که خدا را در همه چیز می بینیم، در پست ترین چیزه، عالی ترین حقایق را درخواهیم یافت. حقیقتاً که دنی، دنیای دیگری جلوه خواهد کرد.)33
در تعامل انسانی، فرهنگ پویا و مولد، بیشترین تأثیرگذاری را دارد. به اعتقاد ما اگر جوانان به پایدارترین فرهنگ ها یعنی مبانی ارزشی فرهنگ اسلامی نگرش و بینش عمیق پیدا کنند، از فرهنگ بیگانه بهره می گیرند، اما در برابر لجام گسیختگی های فرهنگی ایستادگی می کنند. در این زمینه، وظیفه اولیا و مربیان (خانواده و مدرسه)، پرورش اخلاق، تربیت دینی و اعتلای فرهنگ غنی اسلامی در بین نوجوانان و جوانان است.
2. خودشناسی: با تحقق خودشناسی، بخش عمده ای از هویت فردی محقق می شود، زیرا بر پایه خودشناسی می توان به پرسش من کیستم و چه نقشی دارم؟ پاسخ داد. منظور از خودشناسی، آگاهی یافتن از جنبه های مثبت و منفی شخصیتی و شناخت توانایی های درونی است که در سایه آن، زمینه اعتماد به نفس نسل جوان فراهم می گردد. الکسیس کارل می گوید: (فایده عملی خودشناسی، احیا و نوسازی خویشتن است.)34
دل بستگی به هویت ملی، برخاسته از آگاهی نسبت به مفاخر و ارزش های ملی است. یکی از موانع هویت یابی، فقدان آگاهی است. امام علی$ می فرماید: (الناس اعداء ماجهلوا;35 مردم دشمن چیزی هستند که نسبت به آن جهل دارند.)
مولوی می گوید:
آفتـی نبود بتـر از ناشناخـت
تو برِ یار و ندانی عشق باخت
3. بازگشت به خویشتن: منظور از خویشتن، ارزش ه، مفاخر، و زیبایی های هنر و ادب یک ملت است. تأکید بر معرفتِ تاریخ تمدن و میراث فرهنگی، راه را بر درک هویت ملی همواره کرده و نوجوانان و جوانان را به خودباوری می رساند و همین امر قطعاً در احراز هویت آنان مؤثر خواهد بود. مسلمان ایرانی باید بداند متعلق به سرزمین و تمدنی است که بوعلی سین، فارابی، مولوی، ملاصدرا و حافظ و سعدی را پرورانده است. به اقرار بسیاری از دانشمندان و مورخان اروپایی، غربیان نخستین حرکت ها و نهضت های علمی خود را از شرق و از تمدن اسلامی و ایرانی الهام گرفته اند، زیرا تمدن اسلامی و ایرانی، مهد علم و فرهنگ و هنر بوده و هست. (کسانی که در برابر ظواهر پر جذبه غرب خودباخته اند و فرنگ را با فرهنگ یکی دانسته اند، قدر و قیمت فرهنگ اسلام و ایران را نمی دانند. اگر هم اندکی می دانند، احساس حقارتشان در مقابل تمدن تکنیکی و صنعتی غرب و یا کینه توزهایی که به دلایلی نسبت به فرهنگ و سنن خودی داشته اند و دارند، آنان را از پذیرش حقیقت باز می دارد.)36
به طور حتم نفی مفاخر ملی و بدبین کردن نسل جوان به فرهنگ خودی، هویت ملی را مخدوش و بی اعتبار خواهد کرد. از این رو بیدارگران بزرگ اسلامی مانند سید جمال الدین اسدآبادی، اقبال لاهوری، امام خمینی و… همواره بر بازگشت به خویشتن تأکید می ورزیده اند. امام خمینی(ره) در این باره می گوید: (به آنها حالی کنید (بفهمانید) که شما خودتان مفاخر داشتید، خودتان فرهنگ دارید، خودتان همه چیز دارید).37 ایشان معتقد است: اگر خودی خود را بیابید و یأس را از خود دور سازید و چشمداشت به غیر خود نداشته باشید، در درازمدت، قدرت همه کار و ساختن همه چیز را دارید و آنچه شبیه به اینان به آن رسیده اند، شما هم خواهید رسید.)38
حافظ می گوید:
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
متأسفانه (دیگران نداشته های خود را به رخ ما می کشند، [ولی] ما از داشته های خویش، بیگانه و بی خبریم، غربی ها اگر این گونه چهره ها را داشته باشند، آن قدر به آنها می نازند و بزرگشان می کنند و ده ها فیلم و رمان درباره آنان می سازند و می نویسند تا اینکه بتوانند آنها را برای ما به صورت یک بت درآورند. ما صدها و هزاران چهره پر فروغ داریم، اما با حیات علمی و آثار و افکارشان بیگانه ایم. این، جز روی گردانی از هویت ملی چه می تواند باشد.)39 بنابراین بر جوانان لازم است که مواریث خود را بهتر بشناسند تا آن را پاس دارند.
[h=3]سابقه فرهنگ و تمدن اسلامی[/h] (ولتر) درباره سابقه درخشان علم و تمدن و ادب و فرهنگ اسلامی می گوید: (در دوران توحش و نادانی، پس از سقوط امپراتوری روم، مسیحیان همه چیز را مانند هیئت، شیمی، طب، ریاضیات و غیره از مسلمانان آموختند و از همان قرون اولیه هجری ناگزیر شدند برای گرفتن علوم متداوله آن روزگار به سوی آنان روی آورند.)40
(جورج سارتن) برای نشان دادن عظمت اسلام، هفت عصر علمی را به نام دانشمندان مسلمان نامیده است: 1. عصر جابر بن حیان; 2. عصر خوارزمی; 3. عصر رازی; 4. عصر مسعودی; 5. عصر ابوالوفا; 6. عصر بیرونی; 7. عصر عمر خیام.41
امروز نیز استعداد ایرانی زبانزد خاص و عام است; موفقیت دانش آموزان ایرانی در المپیادهای مختلف بین المللی گواه صادقی بر این مدعا است. نخست وزیر کانادا چند سال پیش اعلام کرد: (کشور ایران 35هزار متخصص در کانادا دارد که اگر آنها بروند، با صرف میلیاردها دلار نمی توان جای آنها را پر کرد.)42
قومی با چنین فرهنگی غنی و پر افتخار، اگر در پی کسب هویت از فرهنگ توخالی بیگانه باشد و دست گدایی به سوی آنها دراز کند، جای بسی تأسف است. البته این سخن به معنای عدم رابطه و مبادله با فرهنگ های مختلف نیست، بلکه در شرایط کنونی، تبادل فرهنگ ها یک واقعیت اجتناب ناپذیر است. آنچه مهم است، حفظ جوهر وجودی و گوهر ذاتی و ارکان اصلی هویت و شخصیت مستقل خویش است.
از آن جا که فرهنگ ها حاصل تجربیات تاریخی است و همیشه در حال شدن می باشد، برای بهتر شدن و کمال یافتن فرهنگ خودی، استفاده از تجربیات سودمند جوامع و ملل مختلف که عصاره قرن ها تلاش آنان است، لازم و ضروری است; ولی مهم تر از آن، گزینش آگاهانه عناصر مفید و اجتناب از عناصر منفی و مضر آنهاست. اگر رویکرد نسل جوان به فرهنگ غرب با نقد و ارزیابی همراه باشد، با هویت ملی تعارضی ندارد و این نوعی تبادل فرهنگ ها محسوب می شود، اما هرگونه برخورد منفعلانه با دستاوردهای فرهنگ غرب، هویت ملی را آسیب پذیر می سازد.
خوش بختانه ما افرادی را سراغ داریم که با خودباوری فرهنگی، در برابر فرهنگ غرب، فعالانه برخورد کرده و تسلیم خواسته های غیر ارزشی آنها نگشتند. یکی از آن راد مردان بزرگ، شهید دکتر چمران بود که در دانشگاه تمام نمره هایش 20بود. در سال دوم دانشگاه، یکی از استادان، همه دانشجویان را مقید کرد که با کراوات سر جلسه امتحان حاضر شوند، اما در آن جلسه، کراوات نزد. استاد 2نمره از او کم کرد و نمره اش 18 شد.43
4. بازشناسی فرهنگ غرب: یکی از شیوه های تقویت خودباوری فرهنگی و بازگشت به خویش، معرفی نمادهایی از فرهنگ رقیب است. این امر انگیزه حفظ هویت فرهنگی و ملی را مضاعف می سازد. شناخت هویت ملی، در گرو درک صحیح معارضان این هویت، از جمله پایگاه غرب است. پیشرفت علم و تکنولوژی در دوره های اخیر، این باور را در بین عده ای از مردم به ویژه نسل جوان به وجود آورده که غربی ها از نظر فرهنگ نیز برتری دارند. این غرب باوری قطعاً مبتنی بر شناخت اصولی و جامع آنها نبوده، بلکه حاصل تقلید شتاب زده از ظواهر فرهنگ بیگانه و گم کردن هویت فرهنگی خویش است.
(هانتینگون معتقد است: پیروزی غرب بر جهان، ناشی از برتری اندیشه ه، ارزش ها یا دین نبود، بلکه معلول برتری غرب در استفاده از خشونت سازمان یافته بود).44 فرهنگ برتر دارای ویژگی هایی همچون پیشینه، پشتوانه، آثار مکتوب و غیر مکتوب; مانند کتابخانه ه، مواریث فکری، هنری و ادبی، شخصیت های علمی و فرهنگی، بقا و پایداری یک فرهنگ و قدمت مراکز علمی پژوهشی است. بازشناسی فرهنگ غرب با مؤلّفه های فوق، کار سختی نیست. اروپا و غرب که اندیشه آزادی و راه پیشرفت در علم و صنعت را از اسلام و مسلمین آموخت، امروز خود را طلایه دار تمدن در جهان می داند و همگان را به اقتباس از آن فرامی خواند.
در قرون وسطا که نزدیک هزار سال طول کشید و برخی آن را عصر ظلمت خوانده اند، عامل عمده ای که به جهان مسیحیت مدد علمی و فکری رسانید، فرهنگ اسلامی بود و تمدنی نیز که پدید آمد تاحد زیادی متأثر از اسلام و داده های آن بود45. البته باید اذعان کرد که مسلمانان با آن سابقه درخشان، به دلیل خودباختگی و گم کردن هویت خود، در میدان رقابت بازماندند، اما در عین حال توجه به این نکته ضروری است که هرگونه پیشرفت علمی، فنی، صنعتی و فن آوری، لزوماً موجب پیشرفت فرهنگی و معنوی نیست.
بحران معنویت و اخلاق در جوامع پیشرفته، افزایش ناهنجاری ها; مانند قتل، جنایت و خشونت، شیوع فساد و بی بندوباری، آمار رو به تزاید مبتلایان به ایدز، افزایش نرخ طلاق و فرزندان نامشروع و…، نمودهایی از سقوط اخلاقی غرب است. بنابراین لازم است جوانان هر دو روی سکه غرب را که تکنولوژی و انحطاط اخلاقی است، ملاحظه نمایند تا در انتخاب الگوی جامع و راستین دچار اشتباه نشوند و از طرفی بدانند که حرکت به جلو، در گرو پشت کردن به سنت های اصیل نیست. ژاپن با حفظ همان لباس سنتی و خط باستانی خود، یکی از هفت کشور صنعتی دنیا شد، ولی ترکیه با وجود تغییر لباس و خط و سبک زندگی خود، هنوز برای عضویت در اتحادیه اروپا با مشکل مواجه است.
5. زمان شناسی: یکی از عواملی که به انسان کمک می کند تا در گرماگرم زندگی، هویت اصلی خود را فراموش نکند، شناخت زمان و زمانه است. امیرالمؤمنین$ می فرماید: (شناخت آدمی از زمان خود، برای شناخت های او کافی است).46 این روایت میزان اثرگذاری شناخت زمان بر زندگی انسان را نشان می دهد. کسی که زمانش را بشناسد، تغییرات و پستی و بلندی آن را نیز می شناسد. از این رو در تاریکی ها و تحولات گمراه نمی شود. امام صادق$ می فرماید: (کسی که زمانش را بشناسد، آماج اشتباهات قرار نمی گیرد.)47
ییکی از آثار شناخت زمان، کنار آمدن با زمان و تغییرات آن است. گاهی حرکت و زمان و رخدادهای آن، برخلاف اعتقاد و هویت ماست. در این صورت راه صحیح، نه دشمنی با زمان و شنا کردن برخلاف جریان آب است، که امام علی$ می فرماید: (من عاند الزّمان ارغمه; هرکس با زمان دشمنی کند، زمان، او را به خاک خواهد نشاند)48 و نه احساس انفعال و کهتری، به بهانه امروزی شدن، اصالت و هویت شخصی و ملی را زیرپا گذاشتن. راه کار مناسب در برخورد با تغییرات زمانه، دوراندیشی و مدارا کردن با زمان و ژرف نگری به مسائل است. امیر مؤمنان علی$ می فرماید: (عارف ترین مردم به زمان کسی است که از تغییرات زمان خود به تعجب درنمی آید.)49
نکته مهم آن است که در حال زندگی کنیم، اما به گذشته هم نیم نگاهی بیندازیم. صرف اینکه چیزی مربوط به زمان گذشته است، دلیل بر عدم کارایی آن در عصر ما نیست; همان طوری که صرف اینکه چیزی متعلق به امروز است، لزوماً خوب و مفید نیست. پس بیاییم (تازه باشیم، چون نسیم و باستانی، چون دماوند.)

منبع:http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/5387/5400/50479/%D9%85%D8%AA%D9%86-%D8%AF%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%85%D9%82%D8%B7%D8%B9-%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%A8%D8%AD%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%87%D9%88%DB%8C%D8%AA[/]

سلام، در یک جمله برا خودتون انگیزه ایجاد کنید! ببینید در چی استعداد دارید، حالا معنویات یا مادیات هرچی! پی کارش رو بگیرید ناخود آگاه میبینید کل افکارتون و سمت و سوی زندگیتون به اون جهت میره! اصلا دیگه ذهنتون فرصت نمیکنه که چنین افکاری رو درون خودش بیاره. بنابرین علت اصلی اینجور افکار، حالا پوچی یا هر اسم دیگه ای روش میزارید تنها اینه که ذهنتون چیزی رو برای فکر کردن نداره، و ضمیر نا خودآگاهتون یقتون رو میگیره! فکر کنید و فکر کنید و بازم فکر کنید! اما درست فکر کنید. (امتحانش ضرر نداره!)

گلپسر;767260 نوشت:
سلام .. من یه پسر 16 ساله قمی هستم ،

هرجوری فکر میکنم اگه دانشجو بشم و برم سراغ یه کار،چه خوب چه بد، بالاخره یه هفته وقت میذارم تا پول در بیارم، بعدش آخر هفته پول خرج میکنم تا وقت بگذرونم، دوباره یه هفته وقت میذارم تا پول در بیارم، بعدش آخر هفته پول خرج میکنم تا وقت بگذرونم:moteajeb: به این میگن دور خود چرخیدن .. یعنی [=arial]پوچی!!! زن و بچه و مشکلات زندگی هم باعث میشن که افراد این دور خود چرخیدن رو حس نکنن:Ghamgin:

بعدش به این نتیجه رسیدم که اونایی که میرن حوزه اغلب انگیزه مادی و مالی ندارن! خب انگیزه شون چیه؟ خدمت به اسلام؟ چرا؟ رستگاری=> بهشت => حوری:shadi: این که نشد هدف .. نشد انگیزه ..

اینا یعنی [=arial]پوچی!!!
اما سوالم : کلا آدم باید توی زندگی هدفش چی باشه؟ هدف هدف هدف ؟؟؟؟؟
حالا از کجا به این هدف میتونه برسه؟ باید چیکار کنه؟ به دادم برسیییییید:please:

پ.ن.: قصد خودکشی هم ندارم .. همینجوری شلوغش کردم که بازدیدم زیاد شه:khandeh!:

انسان با یکی از این دو امر معنایی برای زندگی خودش کسب می کنه.

1. لذت بردن؛ به درست آوردن اون چیزی که احساس خوبی نسبت بهش داره.

2. ارزش کسب کردن؛ کسب چیزهایی که دارای مرتبه بالاتری از امور معمول می دونه.

اگر اولا منظور انسان کسب یکی از این دو معنا باشه، و ثانیا این مفروض رو ناموجود (یا موجود، ولی دست نیافتنی) بدونه، دچار پوچ گرایی می شه.

پس تا زمانی که انسان گامی در جهت معنا دادن به زندگیش بر نداره، پوچگرا هم نخواهد شد چرا که اصلا پوچگرایی موضوعیتی نداره. ثانیا، بین باور به ابدی بودن انسان و پوچگرا نشدن ارتباطی غیرعمیق وجود داره، به این معنی که اگرچه در بیشتر موارد این قضیه صادقه، بی باوری لزوما به پوچگرایی و باورمندی لزوما به دوری از پوچگرایی سوق نمی ده. پس من تعجب نمی کنم باورمندانی با زندگی ملال آور یا بی اعتقادهایی با زندگیشون بانشاط رو ببینم، البته نه همیشه.

سلام رفیق
همه از نداشته هاشون حرف میزنن منم به تبعیت از همه یه پیشنهاد دارم
دنیا و اخرت و همه رو وسیله ای فرض کنیم واسه رسیدن به اونی که قلبش واسمون می تپه و سالهاست منتظره تا یه تکونی به خودمون بدیم و بریم دنبالش. مهربون تر از مادر. علت و بهانه ی ادامه ی نفس کشیدن ما. مولای همه ی ما غلاما، صاحب الزمان(عج)

با سلام به دوست عزیز گلپسر و پاسخگوی محترم جناب عامل جهت اطلاع رسانی و دعوتشان

ای دل چو زمانه میکند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت
بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند
زان پیش که سبزه بردمد از خاکت
(خیام)

زندگی ما فرصتی است که ما در اختیار داریم و منطقا تا زمانی که زنده ایم باید از این فرصت استفاده کنیم. این یک منطق انسانی و سازگار با روحیات انسان است و ارتباطی به هیچ دین و آیینی ندارد. اما وقتی دین، مذهب و مسلک را چاشنی آن میکنیم هدفدار میشود. هرچند میتوان بدون انگیزه های دینی هم هدفدار زندگی کرد. اما انتخاب هدف چیزی نیست که ما بتوانیم یک شبه به آن برسیم و آن را برای تمام عمر حفظ کنیم. هیچ کس این کار را نکرده. به همین دلیل شاید بهتر باشد بعضی کار ها مثل انتخاب هدف برای زندگی را پله پله انجام بدهیم. مثالی که در این مورد میتوانم بزنم بازی شطرنج است. اگر شما تا بحال شطرنج بازی نکرده باشید، فطعا در اولین بازی خود با یک حریف قدر، انتظار بردن او را ندارید. شما تازه در حال یادگیری حرکات مهره ها هستید. بازی، بازی، بازی و باز بازی.... شما باید آنقدر بازی کنید تا به مرحله ای برسید که بتوانید به بردن حریفتان فکر کنید. لذا شاید یکی از علت هایی که تصور میکنید به پوچی رسیده اید این باشد که نمیدانید در کدام مرحله از بازی هستید! توجه داشته باشید مهم تراشیدن چیزی به نام هدف از ابتدای کار و حفظ آن تا آخر عمر نیست. این بیشتر به تعصب شبیه است تا هدفمند بودن. مهم داشتن هدف مناسب با سلایق، خلق و خو و آرمانهای شخصی در هر برهه از زمان است. مهم پاسخ به خواست درونیمان و ارضای خصوصیت موفقیت طلبیمان است. مهم استفاده از این فرصت است. لذا پیشنهاد میکنم:
- ابتدا از هدف های کوچک شروع کنید. در هر زمینه ای که دوست دارید مثل ورزش، کارهای هنری، مطالعات علمی، انجام پروژه های الکترونیک و یا انجام کار های دستی، جمع آوری تمبر یا چیز های دیگر، فعالیت های اجتماعی عام المنفعه و....
- توجه داشته باشید هدف شما باید کاملا مورد علاقه شما باشد
- هیچگاه به هدف های مقدماتی خود بعنوان هدف واقعی نگاه نگنید، بیشتر آنها را سزگرمی ببینید و از انجام هر کاری مرتبط با این سرگرمی لذت ببرید
- سعی کنید سطحی از فعالیت را بعنوان هدف های مقدماتی در نظر بگیرید که از هرجهت برایتان در دسترس باشد، بار سنگینی به شما یا دیگران وارد نکند
- سعی کنید یار و دوستی هم هدف و همراه با خود پیدا کنید
- پیشرفت های خود را ثبت کنید و هر از چند گاهی مرور کنید
- در کوچه و محله و شبکه های اجتماعی افراد هم فکر خود را پیدا و با آنان تشریک مساعی کنید
- راه های ارتقاء و توسعه هدف خود را همیشه بررسی کنید. توجه داشته باشید این مرحله پل ارتباطی شما برای رسیدن به موفقیت های بیشتر است.
- در انجام فعالیت های مرتبط با اهداف خود پشتکار داشته باشید
- همواره و به صورت مستمر سعی کنید استعداد های خود را کشف کنید و به آنها پاسخ مثبت بدهید.

[=arial]سلام شک گذرگاه خوبی است وتوقف گاه بدی است
مقتضای سن وسال هم هست
منتهی گناه نکردن که لازمه محیت خدا وال الله است تنها راه نجات است
ومن یتق الله یجعل له
[=arial]مخرجا[=arial] و[=arial]یرزقه[=arial] من جیث لا یحتسب ومن[=arial] یتوکل[=arial] علی الله[=arial] فهو حسبه[=arial] ان الله بالغ امر قد جعل الله لکل شی قدرا
[=arial]محل خروج از شک ووهم وخیال ودنیا وعقبی و.........................وهرانچه غیر خدا وال الله است[=arial]
ماذا
[=arial]وجد [=arial]من [=arial]فقدک[=arial] وماذا [=arial]فقد [=arial]من [=arial]وجدک [=arial]

ناگفته هاي ناب;768835 نوشت:
امیر مؤمنان علی(ع)می فرماید: (عجبت لمن ینشد ضالّته وقد اضلّ نفسه فلا یطلبها;12 تعجب می کنم از کسی که در جست وجوی گمشده اش برمی آید و حال آنکه خود را گم کرده و در جست وجویش برنمی آید.)

سلام
ممنون از اجابت شما...
روایت بسیار زیبایی است، تشکر فراوان
:Kaf:

Iswn2014;768790 نوشت:
این مدت قدری به عقب برگشتم و زندگیم رو مرور کردم و به آینده نگاه می کنم نا امیدم
حقیقتش اگه الان بهم بگن وقتشه و بمیر حاظرم، حتی مشتاقم دوباره زنده نشم چون احساس پوچ بودن می کنم
نمی دونم با ابن مردگی چکار کنم خودم خستم

سلام دوست عزیز
قابلیت و ارزش انسان رو دست کم نگیرید... هر انسانی قابلیت رسیدن به مقام فوق ملائک را دارد و این مقام اختصاص به پیامبران(ع) ندارد.
ما یکبار بیشتر فرصت برای رشد و تعالی نداریم، پس نباید این فرصت مهم رو کم اهمیت بشماریم. تا جایی که میشه باید تلاش کرد. چرا که بعد از این فرصت نه اجازه بازگشت هست و نه فرصت جبران!
البته انسان هرچقدر که علمش بیشتر میشود، اهدافش هم تغییر میکند. چرا که هدف انسان به اندازه وسعت دید اوست.
در پناه حق باشید...

سلام

خداي متعال به انسان عقل داده است .

زندگي هم كه كوتاه و مقداريش دست خودتتونه !

پس عقلا بايد هدفي داشته باشد وبراش قدم برداريد چون پوچي ثمره بيكاريه !

در كارهاي جمعي و تعاوني شركت كنيد و سعي كنيد به ديگران خير برسانيد تا وجدانتان لذت ببرد !

گلپسر;767260 نوشت:
سلام .. من یه پسر 16 ساله قمی هستم ،

هرجوری فکر میکنم اگه دانشجو بشم و برم سراغ یه کار،چه خوب چه بد، بالاخره یه هفته وقت میذارم تا پول در بیارم، بعدش آخر هفته پول خرج میکنم تا وقت بگذرونم، دوباره یه هفته وقت میذارم تا پول در بیارم، بعدش آخر هفته پول خرج میکنم تا وقت بگذرونم:moteajeb: به این میگن دور خود چرخیدن .. یعنی [=arial]پوچی!!! زن و بچه و مشکلات زندگی هم باعث میشن که افراد این دور خود چرخیدن رو حس نکنن:Ghamgin:

بعدش به این نتیجه رسیدم که اونایی که میرن حوزه اغلب انگیزه مادی و مالی ندارن! خب انگیزه شون چیه؟ خدمت به اسلام؟ چرا؟ رستگاری=> بهشت => حوری:shadi: این که نشد هدف .. نشد انگیزه ..

اینا یعنی [=arial]پوچی!!!
اما سوالم : کلا آدم باید توی زندگی هدفش چی باشه؟ هدف هدف هدف ؟؟؟؟؟
حالا از کجا به این هدف میتونه برسه؟ باید چیکار کنه؟ به دادم برسیییییید:please:

پ.ن.: قصد خودکشی هم ندارم .. همینجوری شلوغش کردم که بازدیدم زیاد شه:khandeh!:

با سلام

به جهان خرم از انم که جهان خرم ازوست __ عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست

هدف اصلی خودشناسی هست ===> کشف خود و رسیدن به خدا

بعد از شناخت خدا ===> عبادت همراه با عشق

____________

حالا در خلال خودشناسی انسان باید اون استعداد خودش و چیزایی که بهشون علاقه داره بره دنبالش تا به شکوفایی برسد در جهت مثبت

سلام ممنون از تاپیک قشنگ و جذابتون

راستش می خواستم بگم من اینستاگرام که نصب کردم خیلی خیلی از خدا دور شدم احساس می کنم باید حذفش کنم قبلا اصلا نمازم خیلی به موقع بودخیالم آروم و راحت بود

تو گرداب افتادم....

:Ghamgin:

هدفت باید خدا باشه برادر.تو از درس خدا رو منظور کن.نیت قربت الی الله بکن.اونموقع میبینی زندگی میشه بهشت برادر.

[=2 Arabic Style]انسان به میزان هدف و همت خویش رشد خواهد کرد...


[=2 Arabic Style][=2 Arabic Style][=2 Arabic Style]قَالَ علی (ع‏): إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ [=2 Arabic Style]عِبَادَةُ [=2 Arabic Style]التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَار...[=2 Arabic Style][=2 Arabic Style](نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ ص510)؛ کسانی که خدا را به خاطر میل به نعمات بهشتی عبادت می کنند، عبادت تاجرانه میکنند، آنهایی که از ترس به عبادت حضرت حق مشغولند، عبادت عبیدانه میکنند، و اما کسانی که به خاطر شکر گذاری از خدا عبادت میکنند، عبادت آزادان و احرار...
عبادت حقیقی، همین قسم سوم است. هدف این سه گروه در عمل آنها نیز تاثیر میگذارد... به میزان دید و همت خویش تقرب پیدا میکنند.


حافظ
دل سراپرده محبت اوست
ديده آيينه دار طلعت اوست

من که سر درنياورم به دو کون
گردنم زير بار منت اوست

تو و طوبي و ما و قامت يار
فکر هر کس به قدر همت اوست


[=WebRoya]صائب
[=WebRoya]عقل و همت را نمی دانم کدامین بهتر است
[=WebRoya]آن قدر دانم که همت هرچه کرد از پیش برد


[=2 Arabic Style]

[=2 Arabic Style]

سلام

گلپسر;767260 نوشت:
سلام .. من یه پسر 16 ساله قمی هستم ،

هرجوری فکر میکنم اگه دانشجو بشم و برم سراغ یه کار،چه خوب چه بد، بالاخره یه هفته وقت میذارم تا پول در بیارم، بعدش آخر هفته پول خرج میکنم تا وقت بگذرونم، دوباره یه هفته وقت میذارم تا پول در بیارم، بعدش آخر هفته پول خرج میکنم تا وقت بگذرونم به این میگن دور خود چرخیدن .. یعنی پوچی!!! زن و بچه و مشکلات زندگی هم باعث میشن که افراد این دور خود چرخیدن رو حس نکنن

بعدش به این نتیجه رسیدم که اونایی که میرن حوزه اغلب انگیزه مادی و مالی ندارن! خب انگیزه شون چیه؟ خدمت به اسلام؟ چرا؟ رستگاری=> بهشت => حوری این که نشد هدف .. نشد انگیزه ..

اینا یعنی پوچی!!!
اما سوالم : کلا آدم باید توی زندگی هدفش چی باشه؟ هدف هدف هدف ؟؟؟؟؟
حالا از کجا به این هدف میتونه برسه؟ باید چیکار کنه؟ به دادم برسیییییید

پ.ن.: قصد خودکشی هم ندارم .. همینجوری شلوغش کردم که بازدیدم زیاد شه

اول بگم فکر نکنید این حرفارو بهتون میزنم یعنی اینکه من بهتر از شمام!

شما خسته شدی چون هدف درست تعریف شده ی نداشتید.و احتمالا مدیریت.

اگه هدف باشه لذت تکراری نمیشه بلکه لذته دائم بیشتر و بیشتر میشه و ارامش خاصی گیر ادم میاد.

هدف اصلی این هست که اینه خدا باشیم. یعنی باید صفات خدا رئ دارا بشیم. بخشنده باشیم خالق باشیم . پوشاننده عیبها باشیم و ووو تمام صفات خدا

هدف شما در دنیا اینکه به دین خدا خدمت کنی. یار امام زمان باشی.و براشون یار جمع کنی

مهم نیست شغلت چیه مدرکت چیه و کجا کار میکنی.

اگه کارگر ساختمانی هم هستی نیتت اینکه کارهای که انجام میدی برا ساختمان بهترینه. بعد این پول شما حالا میشه شما با این پول حلال مثلا به یک فقیر کمک میکنی یا به یه نفر کمک میکنی بتونه ازدواج کنه.

اون که ازدواج کنه دو نفر رو از گناه و راه ابلیس میاری توی راه خدا . اونا وقتی توی راه خدا باشن شما دوتا یار برا امام زمان اماده کردی اونا هم بچه صالح تربیت میکنن ( حالا درسته دارم صد در صدی میحرفم اما در کل اینجوریه) و اون بچه هم میشه یار امام زمان

این کارگر پولشو خرج زن و بچه اش هم میکنه

هدف حتی برا ی خانما که خانه دارن هم وجود داره .( چون خیلیها این کارو ناچیز میدونن ) .با ارامش دادن به اعضای خانواده و تربیت کردن فرزند صالح برا امام زمان و دین خدا و کمک به مردم .

مثلا خانم میتونه یک نرم افزار قرانی که تفسیر و صوت فارسی داره از اینترنت بخره و دین رو کامل یاد بگیره( خود همین یاد گیری قران و خوندن تفاسیر هدفه و لذت بخشه)

و انجام تمام اینها لذت بخشه و حتی سختیها رو هم لذت بخش میکنه!

اون حرفتون هم راجب بهشت اونای که گفتید کف بهشته. این دنیا سر یه عشق مسخره ادم میکشن و خود کشی مکنن و افسرده میشن . عشق بهشتی که دیگه ....

این لذتهای حور و بخور بخور بهشت کامل شده لذات همین دنیاست

من حتی جای خوندم که همسران بهشتی فقط ببخشید مثل یک ادم خراب نیستن که فقط لذت جنسی بدن و برند یه کنار وایسن!

بلکه اونا سطح سواد علمی و دینی بالای دارن !

شاعر میگه:

گویند که لحظه ایست روییدن عشق

ان لحظه هزار بار تقدیم تو باد

این هزار بار تقدیم تو باد یعنی بهشت!

فریال;769004 نوشت:
راستش می خواستم بگم من اینستاگرام که نصب کردم خیلی خیلی از خدا دور شدم احساس می کنم باید حذفش کنم قبلا اصلا نمازم خیلی به موقع بودخیالم آروم و راحت بود

تو گرداب افتادم....

حذف نکن . مدیریت کن .

حتی اگه میشه یکی از هدفهاتو بکن معرفی درست خدا و یا نشر اثار بزرگان دین در شبکه های اجتماعی.

اگه میشه همه کسانی که پستمو خوندن این 3 فایل رو دانلود کنن.

دانلود سخنرانی راجب استفاده از شبکه های اجتماعی:

http://dl.masaf.ir/Ba-Ostad/Sokhanrani/Sayer-Hamyashha/AzarbayjaSharghi/Tabriz/www.masaf.ir-OstadAliakbarRaefipour-ShabakehayeEjtemai-1394-7-19-DaneshgahOloumPezeshki-tabriz-24kb.mp3

دانلود سخنرانی راجب مدیریت زمان و هدف:

شماره یک:

http://dl.masaf.ir/Ba-Ostad/Sokhanrani/Hamayesh-JonbeshMasaf/RevayateAhd/RevayateAhd-31/WwW.MaSaF.iR-REVAT-AHD31-24k.mp3
شماره دو :
http://dl.masaf.ir/Ba-Ostad/Sokhanrani/Hamayesh-JonbeshMasaf/RevayateAhd/RevayateAhd-32/WwW.MaSaF.Ir-RevayatAhd32-24kbps.mp3

سلام علیکم و رحمه الله

تشکر از جناب استاد عامل به دلیل پاسخگویی، تشکر از دیگر بزرگواران، چون از حقیر هم دعوت کردید گفتم چند جمله ای هم سیاهه ما تقدیم کنیم.

برای کسی که به پوچی رسیده و من به جای کلمه پوچی کلمه روزمرگی رو ترجیح میدم هرچیزی رو بگید اون در جواب خواهد گفت اخرش که چی؟ حالا بیاید هدف های مادی و معنوی رو قطار کنید خواهد گفت اخرش که چی؟

در جواب به این عزیز عرض میکنم که آدمی باید از خودش و از حال بد خودش خسته بشه و از درون طلب تغییر وضعیت در آدمی به حالت جوشش برسه، فرض کنه در یک بیابان بی آب و علف هست و روزگار میگذرونه از خودش بپرسه آیا همه در این بیابان بی آب و علف هستند یا نه بعضی در باغ و گلستان هستند؟

اگر شما خبر دار بشید که باغ و گلستانی هست (منظورم بهشت نیست) عالم قدس که همین آلان برپا هست با شور و غلغله.... یک لحظه اروم و قرار نخواهید گرفت...

متاسفانه حواله کردن آدم ها به بهشت، خیلی جفا به دین خدا و به خود آدم هاست بله در مصحف شریف گفته شده که در اخر جایگاه مومنین بهشت هست اما راه معنویت دری رو به روی فرد بازخواهد کرد که از همین دنیا باید بوی عالم غیب رو استشمام کنه... اگر فرد به ظن خودش مومن هست و هیچ بوی گلی از بستان خدا رو استشمام نمیکنه باید بدونه در مسیر اشتباهی هست...

فردی که به سمت خدا حرکت میکنه صادقانه و عاشقانه و با همت و جدیتی که در خور این مطلوب هست عجایب خواهد دید انشاالله و مصمم برای ادامه مسیر خواهد شد.

[="DarkRed"]با سلام
منم قبلا از این بابات که چرا انسان باید زندگی کند .دچار مشغولیت ذهنی عذاب آوری شده بودم تا اینکه با تحقیق فهمیدم که زندگی هدفی والا دارد و این رسیدن به هدف نهایت ندارد چون عطش انسان بینهایت هست و از این بابت آرامشی وصف نشدنی گرفتم.
[/]

گلپسر;767260 نوشت:
سلام .. من یه پسر 16 ساله قمی هستم ،

هرجوری فکر میکنم اگه دانشجو بشم و برم سراغ یه کار،چه خوب چه بد، بالاخره یه هفته وقت میذارم تا پول در بیارم، بعدش آخر هفته پول خرج میکنم تا وقت بگذرونم، دوباره یه هفته وقت میذارم تا پول در بیارم، بعدش آخر هفته پول خرج میکنم تا وقت بگذرونم:moteajeb: به این میگن دور خود چرخیدن .. یعنی [=arial]پوچی!!! زن و بچه و مشکلات زندگی هم باعث میشن که افراد این دور خود چرخیدن رو حس نکنن:Ghamgin:

بعدش به این نتیجه رسیدم که اونایی که میرن حوزه اغلب انگیزه مادی و مالی ندارن! خب انگیزه شون چیه؟ خدمت به اسلام؟ چرا؟ رستگاری=> بهشت => حوری:shadi: این که نشد هدف .. نشد انگیزه ..

اینا یعنی [=arial]پوچی!!!
اما سوالم : کلا آدم باید توی زندگی هدفش چی باشه؟ هدف هدف هدف ؟؟؟؟؟
حالا از کجا به این هدف میتونه برسه؟ باید چیکار کنه؟ به دادم برسیییییید:please:

پ.ن.: قصد خودکشی هم ندارم .. همینجوری شلوغش کردم که بازدیدم زیاد شه:khandeh!:

سلام
16 سالگی.... من اون موقع فقط یه هدف داشتم که هنوزم هدفم اونه! اینکه هدفمو پیدا کنم!!:khandeh!:
باید دیوارا رو بشکونی، از مرزا رد بشی و دنیاتو بشناسی!(حالا نری در و دیوار خونتونو خراب کنی بندازی گردن من!!:Khandidan!:) اینکه کی هستی و چیکار میتونی بکنی! به زندگی جاودانه و امثالش نباید توجه کنی! اینا چیزایین که حداقل توی ذهن من این فکرو ایجاد میکنن که تصمیمات ما بی تاثیره! آخرش در هر صورت نتیجه یه چیزه!! تصویرت از آینده باید اون چیزی باشه که میخوای، نه اون چیزی که فکر میکنی هست!! به غیر از اون همینقدر از آینده برات کافیه که بخوای بدونی فردا ناهار چی دارید!!:khandeh!:

گلپسر;767260 نوشت:
سلام .. من یه پسر 16 ساله قمی هستم ،

هرجوری فکر میکنم اگه دانشجو بشم و برم سراغ یه کار،چه خوب چه بد، بالاخره یه هفته وقت میذارم تا پول در بیارم، بعدش آخر هفته پول خرج میکنم تا وقت بگذرونم، دوباره یه هفته وقت میذارم تا پول در بیارم، بعدش آخر هفته پول خرج میکنم تا وقت بگذرونم:moteajeb: به این میگن دور خود چرخیدن .. یعنی [=arial]پوچی!!! زن و بچه و مشکلات زندگی هم باعث میشن که افراد این دور خود چرخیدن رو حس نکنن:ghamgin:

بعدش به این نتیجه رسیدم که اونایی که میرن حوزه اغلب انگیزه مادی و مالی ندارن! خب انگیزه شون چیه؟ خدمت به اسلام؟ چرا؟ رستگاری=> بهشت => حوری:shadi: این که نشد هدف .. نشد انگیزه ..

اینا یعنی [=arial]پوچی!!!
اما سوالم : کلا آدم باید توی زندگی هدفش چی باشه؟ هدف هدف هدف ؟؟؟؟؟
حالا از کجا به این هدف میتونه برسه؟ باید چیکار کنه؟ به دادم برسیییییید:please:

پ.ن.: قصد خودکشی هم ندارم .. همینجوری شلوغش کردم که بازدیدم زیاد شه:khandeh!:


سلام
وسوسه در اعتقادات ، یا وسوسه در هدف زندگی ، معمولا توی این سنین برای افراد پیش میاد و مدتی حسابی اذیتشون میکنه ولی بعدش رفع میشه ان شاء الله.

اتفاقاً این مسأله بیشتر برای افراد کمالگرا پیش میاد. آدمهای عادی که اندیشه شون فقط خوردن و خونه و ماشین و رفاه و ... هستش معمولاً دچار این وسوسه ها نمیشن. چون اصلاً فکرشون اونقدر اوج نمیگیره که سئوال "هدف از زندگی" براشون پیش بیاد...

یه مدتی خودم این مشکل را داشتم. هر وقت دندان درد می گرفتم ، همزمان ، شک در وجود خداوند هم به سراغم میامد! نمیدانستم چه کنم؟ به کی بگم؟ به دندانپزشک؟ یا به روحانی؟ آخه چرا این با اون میاد همیشه؟ (یک شک عادی نبود. در حالت سلامت هیچ وسوسه ای نداشتم) تا دردش رفع میشد ، شک هم میرفت.

یه مدتی هم اینقدر حساس شده بودم که به هر چی که مخالف انقلاب بود حساس بودم. دایی ام خیلی حزب اللهیه. برای اطلاع از موضع دشمن ، اخبار bbc را همیشه گوش میده. من هر وقت خونه شون بودم به محض اینکه رادیو میگفت: اینجا لندن... ، من حالم بد میشد. به داییم میگفتم وقتی من خونتون هستم اینو نگیر. داییم بنده خدا رادیو رو خاموش میگرد.

شما هم الان براتون وسوسه ایجاد شده که حوزه رفتن و روحانی شدن برای بهشت و حوریه. پس وقتی هدف این باشه ، کلا زندگی پوچه.
اگه این وسوسه از بین بره ، و در حالت بدون وسواس ، باشین ، حتی بدون فکر کردن هم خودتون به طوز بدیهی میدونین که هدف از زندگی ، "تقرب الی الله" است. بزرگان و عرفای ما اصلاً به حوری توجه نداشتند. آشعار عرفای بزرگ را ببینید. آنها در غم "دوست" ( = خدا) بودند یا در فکر حوری؟ به عنوان مثال این شعر از شیخ بهایی:

[=times new roman]ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی
تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی

[=times new roman]بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را
آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی

[=times new roman]بی‌وفا نگار من، می‌کند به کار من
خنده‌های زیر لب، عشوه‌های پنهانی

[=times new roman]دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟

[=times new roman]ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی‌خواهیم
حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی

[=times new roman]رسم و عادت رندیست، از رسوم بگذشتن
آستین این ژنده، می‌کند گریبانی

[=times new roman]زاهدی به میخانه، سرخ روز می‌دیدم
گفتمش: مبارک باد بر تو این مسلمانی

[=times new roman]زلف و کاکل او را چون به یاد می‌آرم
می‌نهم پریشانی بر سر پریشانی

[=times new roman]خانهٔ دل ما را از کرم، عمارت کن!
پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی

[=times new roman]ما سیه گلیمان را جز بلا نمی‌شاید
بر دل بهایی نه ، هر قدر که بتوانی.


[=times new roman]

هدف هر کسی از کارها و زندگی اش ، در خلال عملکردهای او مشخصه. زندگینامه عرفای بزرگ رو بخونید. رساله هایی که در سیر و سلوک الی الله نوشته اند رو بخونید. اشعارشون رو بخونید. ببینید چقدر گفته اند که "دل" را باید از "هر چی غیر خدا است" پاک کنید. ببینید همه اش بحث عشق خداست نه عشق حوری.

وصیتنامه شهیدان را بخوانید. ببینید به خاطر عشق حوری رفتند جبهه و جونشون را فدا کردند؟ یا به خاطر چیز دیگری بوده؟

درسته که توی بهشت حوری هست ، اما هدف عرفا و شهدا و صلحا اینا نبوده. البته ممکنه افرادی به خاطر این چیزا خدا را عبادت کنند ، ولی هدف از "زندگی" اینها نیست و اینان افراد کوته فکری هستند.

مطمئنم شما عقلا این مطلب را قبول دارید اما این وسوسه دارد مطلب اشتباه توی ذهن شما تقلین میکنه. و مطمئنم که ان شاء الله این وسوسه ، پس از مدتی از بین میره. الحمدلله جای نگرانی نیست.

گلپسر;767260 نوشت:
سلام .. من یه پسر 16 ساله قمی هستم ،

هرجوری فکر میکنم اگه دانشجو بشم و برم سراغ یه کار،چه خوب چه بد، بالاخره یه هفته وقت میذارم تا پول در بیارم، بعدش آخر هفته پول خرج میکنم تا وقت بگذرونم، دوباره یه هفته وقت میذارم تا پول در بیارم، بعدش آخر هفته پول خرج میکنم تا وقت بگذرونم:moteajeb: به این میگن دور خود چرخیدن .. یعنی [=arial]پوچی!!! زن و بچه و مشکلات زندگی هم باعث میشن که افراد این دور خود چرخیدن رو حس نکنن:Ghamgin:

بعدش به این نتیجه رسیدم که اونایی که میرن حوزه اغلب انگیزه مادی و مالی ندارن! خب انگیزه شون چیه؟ خدمت به اسلام؟ چرا؟ رستگاری=> بهشت => حوری:shadi: این که نشد هدف .. نشد انگیزه ..

اینا یعنی [=arial]پوچی!!!
اما سوالم : کلا آدم باید توی زندگی هدفش چی باشه؟ هدف هدف هدف ؟؟؟؟؟
حالا از کجا به این هدف میتونه برسه؟ باید چیکار کنه؟ به دادم برسیییییید:please:

پ.ن.: قصد خودکشی هم ندارم .. همینجوری شلوغش کردم که بازدیدم زیاد شه:khandeh!:

نظر من:
طبق متن دینی سال نهمی ها(همین چند روز پیش امتحانش رو دادم)
«انسان زمانی احساس پوچی و بیهودگی میکند که هدف والا و ارزشمندی نداشته باشد و یک هدف والا و متعالی انسان را از این وضعیت خارج میسازد»
حالا هدف والا و ارزشمند چی میتونه باشه؟
ما وقتی به هدفمون برسیم احساس موفقیت میکنیم احساس رضایت
اما اگه دقت کنید هر وقت ما بعد از سال ها تلاش و... به یک هدف دنیوی میرسیم بعد یه مدت رضایتمندی، ازش دلزده میشیم
در واقع یه خلع داخل دلمون پر نشده
پس هدف های مادی و دنیوی که بعد بدست آوردنشون دلزده بشیم نمیتونه هدف والایی برای تمام عمر ارزشمند یک انسان باشه
و حالا چه هدف میتونه رضایت مندی ابدی رو بدنبال داشته باشه و خلع دلمون رو پر کنه
باز یه نکته از کتاب دینی سال نهم که درباره این خلعه هست که:
روح و جان آدمی به گونه ای آفریده شده که جز با نام و یاد خداوند آرام نمگیرد
و یکی از اثرات ایمان واقعی و کامل( به خداوند و صفاتش و...) آرامشه و رضایته

"به گونه ای آفریده شده"
یعنی یه خواسته قلبی و جایگزین نشدنی که با رسیدن بهش خلع قلبمون پر میشه
پس هدف واقعی که رضایت ابدی رو به دنبال میاره رسیدن به ایمان واقعی و کامل و در نتیجه جلب رضایت خداوند
رسیدن به این هدف بنظر من با موارد زیر امکان پذیره
امید و اعتماد کامل به خدا
در خواست کمک از خدا و ائمه و پیامبران و کلا معصومین
تلاش به مقدار لازم

نقل قول:
چرا؟ رستگاری=> بهشت => حوری:shadi: این که نشد هدف .. نشد انگیزه ..

سلام دوست عزیز

ماشاالله شما اگر از الان برای حوری اینجوری لاو میترکونید فرداها چی میخواد بشه پس !! :khandeh!: بلا بدور ... این حوری ها ندیده و نشناخته دل میبرن !

نقل قول:
حالا از کجا به این هدف میتونه برسه؟ باید چیکار کنه؟ به دادم برسیییییید:please:

هر کسی ظرفیتی داره .. بنا به دایره ی داده ها و اطلاعاتی که داریم ، دید خاصی به دنیا و آخرت ، درونمون شکل میگیره .

شما ببین خودت کجا ایستادی .. نگاه بقیه نکن .. چون هر کسی دنیا رو با پردازنده ی مخصوص خودش پردازش میکنه و هیچ دو نفری دقیقا شکل هم نیستن ..

اما حالا که میخواید نظر دیگران رو بدونید ، بنده پس با اجازتون تحلیل خودم رو میگم ..

برای من هدف اینه که خدا رو بیشتر بشناسم .. خیلی هیجان انگیره برام ، خیلی منو به حرکت و تکاپو وامیداره .. شناخت خدا اگر بخوایم از دید علمی به قضیه نگاه کنیم خیلی بی انتهاست .. یعنی شما خوب که نگاه کنی میبینی این همه علوم مختلف وجود داره که خدا به همشون واقف هست و بنده به شخصه هر چقدر داخل این علوم میشم ، بیشتر لذت میبرم و بیشتر به عظمت خدای خودم پی میبرم و ایمان میارم و بیشتر قلب آروم میگیره ..

این همه زبان و گویش مختلف ( زبان آموزشی ) ، این همه آدم با روحیات مختلف ( روانشناسی ) ، این همه علوم زیبا نهفته در بدن انسان ( آناتومی و پزشکی ) ، این همه ترکیبات و مواد عجیب غریب ( شیمی ، فیزیک ، ریاضی و... ) و ... حتی مسائل رحی و پیشرفت های باطنی ..

این چیه که باعث میشه انسان وسط یک عالمه راه بی انتها نشسته باشه و باز بن بست ببینه ؟! غیر اینه که خدای خودش رو اونجوری که هست درک نکرده ؟ غیر اینه که این تاریکی از درون خودش نشات میگیره ؟ غیر اینه که توانایی های خودش و خدای خودش رو دست کم میگیره ؟

اصلا پوجی بی معنا میشه وقتی که " تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز "

بهتون پیشنهاد میکنم کتابهایی با موضوعهای مختلف بگیرید بخونید .. برید تو بحرش .. هم آدمی میشید که اطلاعات عمومی بالایی داره و هیچ گاه کم نمیاره و هم به شوق میاید که جلوتر برید و حرکت کنید ...

دنیا رو اونطوریکه هست باید دید و اگر به حق جهان رو درک کنیم باید باعث بسط روحی و نشاط درونی بشه ..

براتون آرزوی موفقیت میکنم ... :Gol:

گلپسر;767260 نوشت:
سلام .. من یه پسر 16 ساله قمی هستم ،

هرجوری فکر میکنم اگه دانشجو بشم و برم سراغ یه کار،چه خوب چه بد، بالاخره یه هفته وقت میذارم تا پول در بیارم، بعدش آخر هفته پول خرج میکنم تا وقت بگذرونم، دوباره یه هفته وقت میذارم تا پول در بیارم، بعدش آخر هفته پول خرج میکنم تا وقت بگذرونم به این میگن دور خود چرخیدن .. یعنی پوچی!!! زن و بچه و مشکلات زندگی هم باعث میشن که افراد این دور خود چرخیدن رو حس نکنن

بعدش به این نتیجه رسیدم که اونایی که میرن حوزه اغلب انگیزه مادی و مالی ندارن! خب انگیزه شون چیه؟ خدمت به اسلام؟ چرا؟ رستگاری=> بهشت => حوری این که نشد هدف .. نشد انگیزه ..

اینا یعنی پوچی!!!
اما سوالم : کلا آدم باید توی زندگی هدفش چی باشه؟ هدف هدف هدف ؟؟؟؟؟
حالا از کجا به این هدف میتونه برسه؟ باید چیکار کنه؟ به دادم برسیییییید

پ.ن.: قصد خودکشی هم ندارم .. همینجوری شلوغش کردم که بازدیدم زیاد شه

سلام دوست عزیز

به نظر من ادم نمیتونه تو کل زندگیش یه هدف رو دنبال کنه ( جز قرب الهی )

ببینید مثلا شما میگین چه فایده ای داره یه هفته کار کنم و پول در بیارم آخر هفته برم و اون همه پول رو خرج کنم

چون شما به عامل های متصل این پول خرج کردن دقت نمیکنین براتون بی فایدست

تو هر مرحله انسان هدف های مختلفی وجود داره

مثلا

یکی ازدواج میکنه تا به ارامش روحی برسه

یکی ازدواج میکنه تا مستقل شه

یکی ازدواج میکنه تا محبت کنه و محبت ببینه

اینا همشون هدف هست ولی مختلف هستن

بعدش تو مرحله تحصیل هدف ها متفاوت میشن

تو زندگی کلیه انسان هدف متفاوت میشه

مثلا یکی میگه اون قدر ظلم میکنم تا همه از من بترسن

ولی یکیم میگه اون قدر آدم خوبی میشم که وقتی میمیرم همه ناراحت شن

حالا شما به هدف هاتون رجوع کنین

هدف چیز خاصی نیست که دنبالش هستین همون خواسته های قلبیتون هست

دوس دارین چیکارا کنین ؟ و اگه در نهایت به این جواب رسیدین " خب که چی ؟ آخرش چی؟"

باید دیدگاهتون رو تغییر بدین ... چون انسان خوی اجتماعی داره و نیاز داره در اجتماع باشه

تلاش کنین به خدا نزدیک تر شین

چه بخواین و چه نخواین به این دنیا اومدین و باید طبق قوانین حرکت کنین پس جوری

حرکت کنین که در آخر راه شرمنده خودتون نشین و در کنار این حرکت از زندگیتون لذت ببرین



ابتداء این رو بگم این حرفهایی که ذیل این مطلب می نویسم تقریبا جایی نخوندم و به ذهنم رسیده و روش فکر کردم به همین دلیل شاید بشه خدشه وارد کرد ولی وقتی با چند نفر مطرح کردم حرفهام رو تایید کردن:

ماها غالبا وقتی می خواهیم هدفی برای زندگی خودمون تعیین کنیم از کوچیک به بزرگ فکر می کنیم یعنی ابتدا به درون خودمون نگاه می کنیم تا ببینیم به چه چیزهایی علاقه داریم و استعدادمون به چیه، بعد می خواهیم از این کوچیک یعنی خودمون به بزرگ یعنی رشد برسیم.

ولی به نظر میرسه مرحله ی این که خودمون رو بشناسیم تو مرحله ی بعدی قرار داره.یعنی ما باید ابتدا هدف کلی و بزرگی رو که بالا تر از اون هدف، هدفی نیست رو بشناسیم بعد بیاییم جایگاه خودمون رو تو این هدف پیدا کنیم در این صورت چون تو هدف بزرگ و واقعی هستیم احساس پوچی نمی کنیم. ولی اگه بیاییم هدفی غیر از این هدف رو پیدا کنیم مسلما در نهایت این دنیا چیزی جز حسرت رو نخواهیم داشت ولو یه درجه هدفمون از اون هدف بالا پایین تر باشه.

ولی برای شناختن هدف بزرگ و صحیح باید عقایدمون رو درست کنیم و بدونیم که کی ما رو خلق کرده و برای چی خلق کرده و قراره به کجا ختم بشیم؟ و همچنین دنیا رو برای چی و... ؟
البته توضیحش خیلی زیاده.
ادامه دارد...

ادامه ی قسمت قبلی...(لطفا اگه می خواهید بخونید حتما قسمت بالایی رو هم بخونید)

وقتی دونستیم که هیچ کسی بالاتر از خدا نیست و خالق ماست به همین دلیل باید به هدف و غرض خدا از خلقت ما انسانها پی ببریم. بعد خودمون جایگاهمون رو داخل اون هدف پیدا کنیم.

حالا بالفرض وقتی به این نتیجه رسیدیم که هدف ما از خلقت بندگی و انجام وظیفه در برابر خداست و قراره تو این دنیا به وسیله ی امام زمان جامعه ی توحیدی تشکیل بشه ولی از طرفی هم میدونیم که هنوز زمینه ی تشکیل چنین جامعه ایی پیدا نشده. بنابراین میتونیم این رو بدونیم که الان بالاترین کار زمینه سازی تشکیل چنین حکومتیه یعنی زمینه سازی برای محقق شدن بزرگترین هدف.

بنابراین باید بیاییم ببینیم چه کارهایی باعث میشه تا زمینه ی ظهور حضرت مهیا بشه و چه کارهایی هست که در قالب همین هدف قرار داره. شاید یکی بگه الان پزشکی از همه بیشتر نیازه و یا یکی بگه کارهایی که به رشد اقتصادی کمک میکنه و یا کارهایی که به مسائل دینی مربوط میشه مهمه و علت اصلیه عدم تشکیل شدن بزرگترین هدف بی دینیه مردمه، بعد بره دین رو یاد بگیره و خودش عمل کنه و نشرش بده و...

بعد که مشکلات عدم محقق شدن هدف بزرگ رو دونست و کارهایی که در راستای برطرف کردن این موانع بود رو شناخت، حالا بیاد طبق استعداد و علاقه ی خودش یکی از این کارها رو انتخاب کنه. در اینصورت هر شغل و کاری رو که انتخاب کنه احساس پوچی نمی کنه و بعد از مدتی از هدفش و کارش به همین سادگیا دست برنمیداره و زندگیش در راستای قالبی قرار میگیره و نظام دار میشه.

البته به این نکته توجه داشته باشید که این هدفهایی که اینجا نوشتم براساس اعتقاداتم تا الان به اینها رسیدم و شاید هدفی بزرگتر از این هم باشه که نمیدونم ولی عقیدم بر اینه که اگه کسی دنبال هدف بزرگی باشه خدا هدایتش میکنه. (ان الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا)

به نام خداوند بخشایشگر و مهربان

سلام به شما و همگی

گلپسر;767260 نوشت:
سلام .. من یه پسر 16 ساله قمی هستم ،

هرجوری فکر میکنم اگه دانشجو بشم و برم سراغ یه کار،چه خوب چه بد، بالاخره یه هفته وقت میذارم تا پول در بیارم، بعدش آخر هفته پول خرج میکنم تا وقت بگذرونم، دوباره یه هفته وقت میذارم تا پول در بیارم، بعدش آخر هفته پول خرج میکنم تا وقت بگذرونم به این میگن دور خود چرخیدن .. یعنی پوچی!!! زن و بچه و مشکلات زندگی هم باعث میشن که افراد این دور خود چرخیدن رو حس نکنن

فکر نکن.

گلپسر;767260 نوشت:
بعدش به این نتیجه رسیدم که اونایی که میرن حوزه اغلب انگیزه مادی و مالی ندارن! خب انگیزه شون چیه؟ خدمت به اسلام؟ چرا؟ رستگاری=> بهشت => حوری این که نشد هدف .. نشد انگیزه ..

به نتیجه نرس.

گلپسر;767260 نوشت:
اینا یعنی پوچی!!!

اینا یعنی نه فکر کن و نه به نتیجه برس. :Nishkhand:

ببینین، به نظرم مشکلی که اینجا میشه از شما دید اینه که "فکر میکنی و بر اساسِش نتیجه قطعی میگیری و قضاوت میکنی". مسئله اینه: شما دانشگاه رفتی؟ کار داری و پول در میاری؟ زن و بچه داری و خانواده می گردانی؟

اگر آره و از روی تجربه ی واقعی به این نتیجه رسیدی که اینا یعنی پوچی و دور خود چرخیدن، اون وقت میشه سرش بحث کرد. اما بنابر متن خودتون اینکار هارو هنوز نکردین.

گلپسر;767260 نوشت:
اما سوالم : کلا آدم باید توی زندگی هدفش چی باشه؟ هدف هدف هدف ؟؟؟؟؟
حالا از کجا به این هدف میتونه برسه؟ باید چیکار کنه؟ به دادم برسیییییید

و اما جواب سوال:

اینطور بگم، هدف خودش میاد. شما اگر در مسیر درست، زندگی خوب، قرار بگیری، هدف خودش میاد و شما خود به خود پیداش میکنی. لازمه ش اینه که شرایط رو برای اومدنش، فراهم کنی.

زندگی خوب هم یعنی انتخاب بهترین راه و روش ها در مسیر و شرایطی که زندگی مقابلمون قرار میده.

Kamran;769477 نوشت:
به نام خداوند بخشایشگر و مهربان

سلام به شما و همگی

فکر نکن.

به نتیجه نرس.

اینا یعنی نه فکر کن و نه به نتیجه برس. :Nishkhand:

ببینین، به نظرم مشکلی که اینجا میشه از شما دید اینه که "فکر میکنی و بر اساسِش نتیجه قطعی میگیری و قضاوت میکنی". مسئله اینه: شما دانشگاه رفتی؟ کار داری و پول در میاری؟ زن و بچه داری و خانواده می گردانی؟

اگر آره و از روی تجربه ی واقعی به این نتیجه رسیدی که اینا یعنی پوچی و دور خود چرخیدن، اون وقت میشه سرش بحث کرد. اما بنابر متن خودتون اینکار هارو هنوز نکردین.

و اما جواب سوال:

اینطور بگم، هدف خودش میاد. شما اگر در مسیر درست، زندگی خوب، قرار بگیری، هدف خودش میاد و شما خود به خود پیداش میکنی. لازمه ش اینه که شرایط رو برای اومدنش، فراهم کنی.

زندگی خوب هم یعنی انتخاب بهترین راه و روش ها در مسیر و شرایطی که زندگی مقابلمون قرار میده.

به نظر میرسه این فکرها و سوالات همه تفضلاتیه از طرف خدا برای متفاوت شدن. اگه ایشون صادقانه دنبال جواب این سوالات بره ان شاالله هدف درست رو پیدا می کنه و این باعث میشه که مثل دیگران نباشه و زندگیش مثل دیگران نباشه. ولی اگه این سوالها نباشه مثل خیلی از افرادی که پیرامونمون هستن باید زندگی کنه و این زندگی رو خاتمه بده.
اینی که میگید هدف خودش میاد، آیا واقعا بهش یقین دارید؟ آیا مطمئنید که هدف خودش پیدا میشه؟ حالا یقینا هدفی که بدون تحقیق خودش پیدا میشه یقینا هدف درستیه؟
ما فرصتمون تو این دنیا کمه و اگه بخواهیم مدام صبر کنیم که روزگار خودش برامون تصمیم بگیره مسلما آخرش با خسران بزرگی مواجه میشیم. و هدفه که به زندگی و کارهای انسان مسیر نشون میده و اگه کسی هدفی تو این دنیا نداشته باشه چطور میتونه زندگی کنه؟ مگر اینکه هدفش بی هدفی باشه که این هم یه هدف حساب میشه ولی از پایین ترین هدفهاست.
لطفا دو پست قبلی که بالای نوشته ی شماست رو هم مطالعه بفرمایید. (در مورد انتخاب هدف نوشتم)

م.ح.;769512 نوشت:
به نظر میرسه این فکرها و سوالات همه تفضلاتیه از طرف خدا برای متفاوت شدن. اگه ایشون صادقانه دنبال جواب این سوالات بره ان شاالله هدف درست رو پیدا می کنه و این باعث میشه که مثل دیگران نباشه و زندگیش مثل دیگران نباشه. ولی اگه این سوالها نباشه مثل خیلی از افرادی که پیرامونمون هستن باید زندگی کنه و این زندگی رو خاتمه بده.
اینی که میگید هدف خودش میاد، آیا واقعا بهش یقین دارید؟ آیا مطمئنید که هدف خودش پیدا میشه؟ حالا یقینا هدفی که بدون تحقیق خودش پیدا میشه یقینا هدف درستیه؟
ما فرصتمون تو این دنیا کمه و اگه بخواهیم مدام صبر کنیم که روزگار خودش برامون تصمیم بگیره مسلما آخرش با خسران بزرگی مواجه میشیم. و هدفه که به زندگی و کارهای انسان مسیر نشون میده و اگه کسی هدفی تو این دنیا نداشته باشه چطور میتونه زندگی کنه؟ مگر اینکه هدفش بی هدفی باشه که این هم یه هدف حساب میشه ولی از پایین ترین هدفهاست.
لطفا دو پست قبلی که بالای نوشته ی شماست رو هم مطالعه بفرمایید. (در مورد انتخاب هدف نوشتم)

به نام خداوند بخشایشگر و مهربان

سلام به شما

بله دو پست شمارو خوندم.

همونطور که می دونین، هر شخصی بنابردلیلی در موقعیتی خاص به دنیا میاد. یک نفر در روستا، یک نفر در شهر بزرگ، یک نفر پولدار، یک نفر فقیر و همه ش دلیل داره. بنابراین انسان از بدو تولد وارد شرایطی از پیش تعیین شده میشه و با انتخاب مسیر هایی که شرایط (شامل خانواده، محیط، زمانه و ...) براش فراهم میکنه، شخصیت خودش رو شکل میده.

و زمانی که شخصیتش در حال شکل گرفتن هست (که طی زندگی این کار مدام در حال انجام هست) متناسب به انتخاب ها و مسیر هایی که انتخاب کرده (مثل عقاید، اخلاق خوب یا بد، نوع لباس پوشیدن، رشته ی تحصیلی و هزاران هزار مسئله ی دیگه که به طور کل منظورم "شخصیت" هست.) و شرایطی که داره، اهداف سر راهش قرار میگیرن.

این به خودش بستگی داره که کدام هدف مهمه و بره سمتش.

وقتی میگیم به این دنیا اومدیم که بندگی خداوند رو بکنیم. و هدف از این بندگی رسیدن به سعادت و رستگاری هست. به این معنی هست که شما کافیه "خوب زندگی کنی". یعنی تمام کاری که یک انسان باید انجام بده، خوب زندگی کردنه (یعنی انتخاب بهترین راه و روش ها طی مسیری که در پیش داریم). شما دقت کن اگر تمامی انسان ها، همین کار رو انجام بدن چه اتفاقی رخ میده؟ این یعنی هم بندگی خدارو کرده و هم به سعادت و رستگاری رسیده.

حالا بماند این قضیه که چه چیز رو باید معیار و الگو قرار بدیم برای مفهوم "زندگی خوب" که بر میگرده به انتخاب و عقیده ی شخص. من مسئله رو برون دینی مطرح کردم که شامل کل بشه، برای همین مسئله ی خدا و بندگی رو در اون پست مطرح نکردم.

با مثال توضیح میدم:
فلانی در یک نقطه زمانی در زندگیش بنابر دعوت یکی از همکارانش (شرایط) تصمیم میگیره که به سراغ فلان کتاب بره. فلانی کتاب رو میخره و میشینه میخونه، در اون تفکر میکنه و بخشی از عقاید داخل کتاب بنابر انتخاب خود شخص وارد شخصیتش میشه. همین عقاید باعث میشه ذهنش به سمت و سویی خاص جهت داده بشه و مسیر هایی که در وادی این عقیده هستن رو انتخاب کنه و همین شرایط موقعیت هایی براش پیش میاره که قبلا فکرش هم نمیتونست بکنه.

این شخص برای رسیدن به اون موقعیت تمام تلاشش رو میکنه و در نهایت بهش میرسه (این موقعیت میتونه قدرت باشه) و حالا وظایفی به دوشش هست و باید سعی کنه به نحو احسن این هارو انجام بده. این فلانی تصمیم میگیره که ...

این در حالیه که فلانی اگر اون کتاب رو نمیخوند ممکن بود هرگز به این موقعیت نرسه و مسیر زندگیش به سمت و سویی دیگه بره.

این همون هدف هست، زندگی کردن؛ چه تصمیمی بگیریم، چقدر تلاش کنیم، چه راهی رو بریم.

مسائل اونجوری که فکر میکنین نیست ....

علم و عرفان و ... هر چقدر که جلوتر میرین هم اشتیاقتون بیشتر میشه ... و هم احساس میکنین کمتر میدونین ...
مثله یه ظرفی میمونه که هر چقدر هم که ازش بخورین باز هم بیشتر میخواین و سیری نداره ...

روز اول به نوعی ازش لذت میبرین و 10 روز بعد به نوعی دیگر .
و اما هدف ...
اگر بهت بگن دنیای دیگری هم وجود داره ... که میتونی در اون دنیا ....
زیباتر
مهربانتر
خوش اخلاق تر
دانا تر
تواناتر باشی

و اومدی در درون این دنیا که ماهیت وجودی اون دنیات رو شکل بدی و تصمیم بگیری تبدیل به چه چیزی بشی ....
به نطرت میتونه هدف خوبی باشه ؟

عامل;768690 نوشت:
از طرفی قرآن سه نوع هدف برای انسان مشخص میکنه:
الف) هدف کوتاه مدت: برطرف کردن نیازهای مادی و اجتماعی انسان.(هود/60)
ب) هدف متوسط: مانند آزمایش بندگان و عبادت خداوند.(ملک/2 و ذاریات/56)
ج) هدف نهایی: از دیدگاه قرآن هدف نهایی زندگی، تقرب به خداوند است و هیچ هدفی متعالی‏تر از آن وجود ندارد. چرا که تقرب به خداوند، رسیدن به همه کمالات، زیبایی‏ها، لذت‏ها و سعادت ابدی است و این تقرب همراه با چشیدن طعم حیات طیبه و پایدار و فناناپذیر در جوار رحمت حق است.

ببخشید دیر واکنش نشون دادم!!‌ امتحانامون شروع شده .. :Narahat az:

جوابتون خیلی برام قانع کننده بود یه جورایی جهت رو فهمیدم:ok:
فقط یه چیزی رو گیر کردم! حوزه یا دانشگاه؟! و چرا؟! از کدوم طریق بهتر میشه به اون هدف رسید؟ دقیقا چکار باید بکنم؟ منظورم از کار "شغل" هست.
ممنون میشم ازتون:hamdel::Gol:

رنگین;768712 نوشت:
سلام

خود این افکار شما انگیزه ای برای رسیدن به هدف زندگی است، و اینکه به این نتیجه برسید که چرا زندگی می کنید و چرا باید سختی و مشکلات رو تحمل کرد

زندگی انسان رسیدن به یک نقطه، به یک هدف خاص نیست که ما به شما بگوییم هدف زندگی مثلا رسیدن به حوری و نعمات بهشتی است، شاید برای مسلمان صدر اسلام که

خانه و زندگی اش را رها و مهاجرت کرده بود، و با گرسنگی و فقر دست و پنجه نرم می کرد نعمت های بهشتی آرامشی بود و برای انسانی که تا به حال چند روز گرسنگی را تجربه نکرده است

می داند که نباید هدف زندگی اش بهشت باشد،

زندگی بیشتر از آنکه خطی و نقطه آخرش هدف باشد، هدفش زندگی کردن است، زندگی هدفش بودن است، و بودن را خوب تجربه کردن.

و اینکه کجای دین ما گفته شده که هدف ما رسیدن به حوری است؟

آرامش، تقرب به خدا و ... خیلی قابل قبول تر هستند.

در ضمن خود این مشکلاتی که شما پیش روی خود می بینید، بیشتر از آنکه غیرقابل تحمل باشند، لذت بخش هستند، خیلی وقت ها سختی از آسودگی لذت بخش تر است

خاطرات افرادی که در جنگ ها بوده اند، این موضوع را ثابت می کند، انسان با سختی بزرگ می شود نه خسته و رنجیده البته برای کسی که اهل تامل باشد

برای اینکه بفهمید زندگی ارزش سختی را دارد یا خیر، باید در آن غرق شوید، باید آن را بچشید، وقتی شما گوشه خانه نشسته اید و فکر می کنید، معلوم است که همه چیز بی معنی می شود

احساس پوچی شما اول دوره سنی شما نشات می گیرد، که در این سن این افکار طبیعی است( البته در همه سنین وجود دارد ولی در نوجوانی بیشتر)

دوم از سبک زندگی شما، ببینید در زندگی چه می خواهید، نه خوردن و خوابیدن و بهشت و ...، در زندگی شما حتما جای خالی وجود دارد که باید پرش کنید تا به معنی برسید

سلام .. ممنون! جالب بود .. :Kaf:

حبیبه;768723 نوشت:
این مسیر پر است از حس محبت و عشق و شوق.چه انگیزه ای قوی تر از عشق در این عالم وجود دارد؟

این مسیر و این راه و این هدف با عمل به دستورات حق در انسان عشق به وجود می آورد

و با عشق سخترین راهها به آسانی طی می شود:

"رشته ای بر گردنم افکنده دوست//می کشد آنجا که خاطر خواه اوست".

سلام ..
استفاده کردم .. ممنون:Nishkhand:

مسیح منتظر;768740 نوشت:
خدمت به اسلام => رضایت حق تعالی از بنده=> عاقبت به خیری=> بهشت= غرق در رحمت الهی و هم جوار با اهل بیت شدن

:Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf: تسلیم!

جواب استاد عامل برای من تقریبا قانع کننده بود و جهت اصلی رو فهمیدم ..

این تقسیم بندی اهدافی که انجام دادن خیلی خوب بود.جوابشونو بخونید .. از پوچی در میاید .. مثل من:Nishkhand:

تنهای تنها;768787 نوشت:
منم به این بحران دچارم خیلی خیلی شدید تر از تو
نمیتونم کمکی بکنم کسی راه حلی پیدا کرد به منم بگه لطفا

جواب استاد عامل برای من تقریبا قانع کننده بود و جهت اصلی رو فهمیدم ..

این تقسیم بندی اهدافی که انجام دادن خیلی خوب بود.جوابشونو بخونید .. از پوچی در میاید .. مثل من:Nishkhand:

ابوالبرکات;768788 نوشت:
سلام من یک توصیه می کنم که یکدفعه توقع نداشته باشید که هدف زندگی را بفهمید. شما از الان تا سن حدود سی سالگی بایدمطالعه وتفکر داشته باشید تادرآن سن تازه یک چیزهایی از هدف بفهمید. الان همین که می فهمید ما برای هدفی والاتر از ماده آمده ایم خیلی عالی است. بنده یک سخنرانی از آقای دکتر آیت اللهی تحت عنوان فیزیک و فلسفه بهتون معرفی می کنم.گوشش کنید.همینطور آثارعلامه جعفری و درمراحل بالاتر که الان توصیه نمی شه آشنایی با فلسفه ملاصدرارا بهتون پیشنهاد می دم.بعد تازه می توانید سوال کنید که هدف نیست منظورم این است که تازه می فهمید از چه باید سوال کنید.فقط دنبال این نباشید که یک شده بفهمید هدف را.

سلام ..
ممنون! بررسی میکنم ان شاء الله:ok:

Iswn2014;768790 نوشت:
منم یه جورایی همین مشکل رو دارم سخت احساس بی انگیزگی و بی هدفی می کنم.
یه جورایی احساس می کنم یه مرده متحرکم
مشکلات شخصی و خانوادگی و ضعف ها و ناکامی های زیاد در طول زندگی باعث شده کلا نظرم در مورد زندگی عوض بشه و بیشتر احساس پوچی کنم
این مدت قدری به عقب برگشتم و زندگیم رو مرور کردم و به آینده نگاه می کنم نا امیدم
حقیقتش اگه الان بهم بگن وقتشه و بمیر حاظرم، حتی مشتاقم دوباره زنده نشم چون احساس پوچ بودن می کنم
نمی دونم با ابن مردگی چکار کنم خودم خستم
این تاپیک رو دیدم کمی به خودم امیدوار شدم که احساس پوچی تنها در من نیست بلکه می تونه مشکل دیگران هم باشه و به همین خاطر عضو شدم شاید شرکت در این بحث کمکی برای بهبود حالم باشه.

جواب استاد عامل تا خدود زیادی برام قانع کننده بود .. یعنی جهت رو فهمیدم :
از طرفی قرآن سه نوع هدف برای انسان مشخص میکنه:
الف) هدف کوتاه مدت: برطرف کردن نیازهای مادی و اجتماعی انسان.(هود/60)
ب) هدف متوسط: مانند آزمایش بندگان و عبادت خداوند.(ملک/2 و ذاریات/56)
ج) هدف نهایی: از دیدگاه قرآن هدف نهایی زندگی، تقرب به خداوند است و هیچ هدفی متعالی‏تر از آن وجود ندارد. چرا که تقرب به خداوند، رسیدن به همه کمالات، زیبایی‏ها، لذت‏ها و سعادت ابدی است و این تقرب همراه با چشیدن طعم حیات طیبه و پایدار و فناناپذیر در جوار رحمت حق است.
به نظرم جواب کاملشون رو هم بخونید ..
برداشت من این بود: هدف اصلی زندگی نزدیک شدن به خدا و کسب صفات خوب یا همون کمالات هست.ممکنه خدا برای نزدیک تر شدن بهش به آدم مشکل و سختی بده تا انسان از خدا درخواست بهبود وضعیت کنه و رابطه انسان با خدا قوی تر بشه یا اینکه مثلا صفت "صبر" در انسان تقویت بشه تا تمرینی باشه برای مقابله با گناه! اینها چیزایی هست که توی اسک دین یاد گرفتم:Nishkhand:

رجبعلی;768808 نوشت:
تا بوده چنین بوده و تا هست چنین خواهد بود...
پس سخت نگیر برادر.

چی بگم والا .. جواب استاد عامل رو که میخونم به این نتیجه رسیدم که تا هست چنین نخواهد بود!!:Narahat az:

ناگفته هاي ناب;768835 نوشت:
یکی از پدیده هایی که از سال های پایانی دوران نوجوانی آغاز شده و می تواند در سال های جوانی نیز ادامه پیدا کند، بحران هویت است. طرح پرسش هایی مانند: من کیستم؟ به کجا تعلق دارم؟ به کجا می روم و نظیر آنه، مظهر هویت یابی نوجوان است.
نوجوان که در گذشته ای نه چندان دور، فاقد تحلیل و قدرت استدلال بود، اینک می خواهد از راز و رمز امور سر در آورد. از این رو می توان گفت یکی از مسائل مهم در شکل گیری شخصیت نوجوان، مسئله کشف خود و هویت خویش است. نوجوانی که در طول دوران کودکی مسائلش به وسیله پدر و مادر حل و فصل شده است، در دوره نوجوانی، با این که تجربه لازم ندارد، باید خود درباره آنها تصمیم بگیرد. اگر او با راهنمایی والدین و مربیانش بتواند بر مشکلات دوران بلوغ فائق آید، به تدریج خواهد توانست از دوره سردرگمی و گم گشتگی خارج شود و شخصیت و هویت خود را به ثبات برساند. در غیر این صورت، خود را در گرداب بزرگی خواهد یافت که چه بسا نتواند از آن رهایی یابد. هرچند اریکسون، روان شناس معروف، یادآور می شود که برای هر فردی امکان دارد بحران هویت روی دهد و منحصر به دوره نوجوانی یا جوانی نیست.1
توجه به آثار و نتایج ناگوار فقدان هویت ما را بر آن می دارد که بحث هویت را با دقت دنبال کنیم و راه کارهای نیل به آن را مورد مطالعه قرار دهیم.
مفهوم شناسی هویت

بعضی از فرهنگ ه، هویت را مترادف با شخصیت و اصلیت آورده اند، در حالی که این دو کاملاً با یکدیگر مترادف نیستند. هویت، مفهومی گسترده تر از شخصیت دارد، زیرا شخصیت فقط در مورد انسان به کار می رود، ولی هویت، انسان و غیر انسان را نیز شامل می شود.2
در (فرهنگ عمید) هویت چنین تعریف شده است: هویت یعنی حقیقت شیء یا شخص که مشتمل بر صفات جوهری او باشد. همچنین به معنای شخصیت، ذات، هستی و وجود و منسوب به (هو) می باشد.3
در فرهنگ معین آمده است: هویت یعنی ذات باری تعالی، هستی، وجود، آنچه موجب شناسایی شخص باشد. هرگاه ماهیت با تشخص لحاظ و اعتبار شود، هویت گویند.4
دهخدا نیز هویت را همان تشخص دانسته و می گوید: همین معنا میان حکیمان و متکلمان مشهور است.5
اریک اریکسون می نویسد: هویتی که نوجوان در صدد است که به طور روشن با آن مواجه شود این است که او کیست؟ نقشی که باید در جامعه ایفا نماید چیست؟ آیا او کودک است یا بزرگ سال؟ آیا او توانایی آن را دارد که روزی به عنوان یک همسر یا پدر و مادر باشد؟ آیا او علی رغم نژاد، مذهب یا زمینه های ملی که او را از نظر مردم کم ارزش جلوه می دهد، احساس اعتماد به نفس دارد.)6
اگر آدمی برای پرسش های زیر پاسخ مطمئن و متقاعدکننده ای بیابد، در حقیقت، هویت خویش را باز یافته است. بداند جایگاه، منزلت و مرتبت او دقیقاً چیست و چه تعریفی دارد؟ آگاه باشد که چه پیونده، رشته ها و ارتباط هایی او را به خود و جهان خارج از خود متعلق می سازد؟ درک کند که چه نقش ه، وظایف و مسئولیت هایی در قبال خود و دیگران بر عهده دارد؟ شناخت واقع بینانه ای از توقعاتش نسبت به خود و دیگران به دست آورد و در نهایت، نسبت خود را با گذشته، حال و آینده به درستی بداند.
روان شناسان اجتماعی در تعریف هویت گفته اند: هویت (مجموعه ویژگی هایی است که تفاوت فرد از دیگران یا شباهت او به دیگران را موجب می گردد، که برای ساختن آن عناصر زیادی مورد استفاده قرار می گیرد. هر شخص برای به وجود آمدن تصویر ذهنی از خود، بر تفسیری که از واکنش های دیگران درباره خود دارد، تکیه می کند.)8
پاسخ به سؤالِ از کجا آمده ام و چه کاری باید بکنم و سرانجام من چیست، همان هویت یا خود ماست. در آموزه های دینی هرچند این واژه با خصوصیات مذکور طرح نشده، ولی از عبارت ها و اشارت های دیگر می توان حقیقت (هویت) و (خود) را استخراج کرد. امام علی$ فرموده اند: (رحم الله امرءاً علم من أین و فی أین و الی أین;9 آن کس که بداند از کجا آمده، در کجاست و به کجا رهسپار خواهد شد، مشمول رحمت الهی خواهد بود). در ابیاتی از دیوان شعر منسوب به آن حضرت می خوانیم: ای انسان آیا گمان می کنی که تو موجودی حقیر و کم مقداری؟ و حال آنکه راز جهانی بزرگ در کتاب روح تو مندرج است. درد تو از خود توست، ولی به آن آگاهی نداری و درمان تو نیز در خود توست، ولی آن را نمی بینی.10
آن حضرت خود انسانی را گوهری ارزش مند توصیف نموده و سربلندی و سرافرازی انسان را در گرو پاس داشت آن و پستی و پلشتی را در ارج ننهادن به آن می داند.11
خودیابی و خود فراموشی

از واژگانی که به (هویت) نزدیک است و چه بسا مترادف با آن تلقی می شود، واژه (خود) می باشد که در نظام تربیتی و اخلاقی اسلام با عنوان خودیابی و خود فراموشی تعبیر شده است. امیر مؤمنان علی$ می فرماید: (عجبت لمن ینشد ضالّته وقد اضلّ نفسه فلا یطلبها;12 تعجب می کنم از کسی که در جست وجوی گمشده اش برمی آید و حال آنکه خود را گم کرده و در جست وجویش برنمی آید.)
استاد مطهری با اشاره به اینکه مسئله (خود را گم کردن) و (خود را نیافتن) و در مقابل (خود را بازیافتن) ریشه در معارف اسلامی دارد، می نویسد: (بحث از خود بیگانگی مقوله ای نیست که فرهنگ غرب و دانشمندان غربی آن را کشف کرده باشند، بلکه این مسئله ریشه در فرهنگ دینی و قرآنی ما دارد).13 ایشان ریشه همه ارزش ها را بازیافتن خود (هویت یابی) و ریشه همه ضد ارزش ها را گم کردن خود (فقدان هویت) می داند و می گوید: غایات و اهداف انحرافی داشتن، یکی از عواملی است که انسان، غیر خود را به جای خود می گیرد و در نتیجه خود واقعی را فراموش می کند و از دست می دهد و می بازد. هدف و غایت انحرافی داشتن، تنها موجب این نیست که انسان به بیماری خود گم کردن مبتلا شود; کار به جایی می رسد که ماهیت و واقعیت انسان مسخ می گردد و مبدل به آن چیز می شود.14
گر در طلب گوهر کانی کانی
من فاش کنم حقیقت مطلب را
قرآن مجید بی هویتی را منشأ خودفروشی و خودزیانی می داند، زیرا شخص بی هویت در یک دادوستد، ارزنده ترین گوهر و سرمایه خود را به بهای بسیار پایین و ناچیز می فروشد. پس هم خود را فروخته و هم در این دادوستد زیان دیده است. آیه: (قل ان الخاسرین الذین خسروا نفسهم;15 بگو زیان کرده کسی است که خویشتن خویش را فروخته است)، ناظر به این حقیقت است. بدیهی است که این معامله، نتیجه ای جز خسارت و زیان ندارد. از این رو قرآن مجید می فرماید: (ولبئس ما شروا به أنفسهم;16 خود را به بد چیزی فروختند.)
دنیا بدیـن خریدنـت از بی بصیریست
ای بد معاملت به همه، هیچ می خری
ضرورت احراز هویت

احراز هویت از آن جهت ضرورت دارد که بخشی از نیازهای اساسی انسان را تشکیل می دهد. اریک فروم، جامعه شناس و روانکاو آلمانی، معتقد است: فرق انسان با حیوان، ابتدا در نیازهای اختصاصی اوست. از این رو شناخت او بدون آشنایی با این نیازها میسر نخواهد بود. این نیازها عبارت اند از: نیاز به تعالی، نیاز به وابستگی، نیاز به هویت، نیاز به رجوع به اصل و نیاز به وسایل راه یابی.
این جامعه شناس آلمانی درباره نیاز به هویت می گوید: (هر فرد آدمی مایل است به این که هویت خاصی داشته باشد، از این رو می کوشد که خویشتن را دریابد و بشناسد. در عین حال می خواهد فردی باشد ممتاز و برای رسیدن به این مقام، خود را به شخص یا گروهی از اشخاصِ نسبتاً مبرز و ممتاز، مرتبط می کند یا به اصطلاح، خویشتن را با آنها همانند می سازد).17 در حقیقت، منظور اریک فروم آن است که هر انسانی به احساس خاص و منحصر به فرد بودن نیاز دارد. اگر نتواند این احساس را از طریق خلاقیت ایجاد کند، آن را از راه همانندسازی با انسان های دیگر تحقق می بخشد.18
هریک از ما در زندگی خود افرادی را می شناسیم که سرگردان در بیابان ترسناک بی هویتی، بدون هدف و رنجور و مردد، شیرین ترین روزگار عمر خود را با تلخی و ناکامی تباه می سازند و با هر نسیمی دگرگون شده و شخصیت ثابتی ندارند. به هر کجا سفر می کنند یا با هرکسی رفیق می شوند، رنگ و بوی او را می گیرند. در واقع خود را به چیزی وابسته نمی دانند و در وجودشان شخصیت مستقل احساس نمی کنند. مشکل اصلی آنها عدم احراز هویت است. بنابراین، ضرورت طرح این موضوع در شرایط کنونی، با توجه به تعدد منابع هویت یابی و الگوهای متنوع و متضاد که فراروی نسل جوان و نوجوان است، بیش از هر زمان دیگر احساس می شود.
اقسام هویت

1. هویت فردی: منظور از هویت فردی، شناخت توانایی ه، قابلیت ها و ویژگی های رشد و تحول و نیازهای اساسی روان است. با این تعریف، هویت فردی با خودشناسی رابطه مستقیم دارد.
2. هویت اجتماعی: چنانچه فرد را از جنبه نقش ها و وظایف اجتماعی اش مورد مطالعه قرار داده و متقابلاً انتظارات جامعه از وی را بررسی کنیم، در حقیقت به درک مقوله هویت اجتماعی نزدیک شده ایم. یکی از صاحب نظران شخصیت می نویسد: (عدم توانایی در انتخاب شغل و یا عدم ادامه تحصیل، غالباً نمودی از بحران هویت یا گم گشتگی در نقش اجتماعی است.)19
3. هویت خانوادگی: منظور از این نوع هویت، تعیین نسبت میان جوان و خانواده او و پیوندهای طرفین است.
4. هویت دینی: رابطه آدمی و نحوه تعلقش با دین، هویت دینی را تشکیل می دهد که نتیجه آن، احساس مسئولیت در قبال ارزش ها و باورهای دینی است.
5. هویت ملی: منظور از هویت ملی، تکیه بر میراث گذشته و مفاخر ارزش مند و درک ویژگی ها و صفات ممیزه یک ملت است که البته با ملی گرایی کاملاً متفاوت است، زیرا ملی گرایی غالباً در تقابل با ملت های دیگر و تفکیک منافع و مرزهای خودی از سایرین تبیین می شود.
6. هویت فرهنگی: در تعریف فرهنگ آمده است: (مجموعه عادات، باوره، هنر، موسیقی و سایر دستاوردهای تفکر انسانی که به وسیله گروهی از مردم در زمانی خاص به وجود آمده است).20 بنابراین، هویت فرهنگی همان نقشی است که فرد در حوزه عادات و باورها ایفا می کند.
جامعه، بستر مهم هویت

جامعه ای که در آن زندگی می کنیم، نقش مهمی در شکل دهی هویت ما دارد. همه ما در خانواده به دنیا می آییم و بزرگ می شویم، در مدرسه به تحصیل می پردازیم، با دوستانمان معاشرت داریم و در محیط اجتماع رفت و آمد می کنیم; به واقع ما محصور جامعه هستیم و در شکل گیری هویت م، گروه های مختلف نقش دارند.
مهم ترین بسترهای اجتماعی هویت عبارت اند از:
1. خانواده: کوچک ترین واحد اجتماعی که نقش مهمی در طراحی هویت انسان دارد، خانواده است. پدر و مادر با به کارگیری ابزار مناسب می توانند به سالم سازی هویت فرزندان خود کمک شایانی کنند.
2. محیط آموزشی: مراکز علمی و تحصیلی به عنوان خانه دوم اکثر نوجوانان و جوانان همواره بخش مهمی از هویت اجتماعی افراد را سامان می دهند. هویت مثبت و منفی، تابع آموزش های این مراکز است.
3. محیط اجتماعی: باوره، ارزش ه، سنت ها و آداب و رسوم موجود در جامعه که از طریق برنامه های رسانه های جمعی مثل رادیو، تلویزیون، مجلات، روزنامه ها و تصاویر به نسل های بعدی انتقال می یابد، در سامان دهی هویت جمعی نقش تعیین کننده ای دارد.
بحران هویت

براساس نظریه (اریکسون)، اگر هویت شخصیِ نوجوان در طی زمان و براساس تجربیات حاصل از برخورد صحیح اجتماعی به تدریج ایجاد شود و نوجوان بتواند خود را بشناسد و از دیگران جدا سازد، تعادل روانی وی تضمین می شود; ولی اگر سرخوردگی و عدم اعتماد جایگزین اعتماد گردد و به جای تماس با مردم، نوجوان گوشه گیر و منزوی شود و به جای تحرک، به رکود گراید و به جای خودآگاهی و تشکیل هویت مثبت، دچار ابهام در نقش خود شود، هماهنگی و تعادل روانی وی به هم می خورد و به بحران هویت دچار می شود.21
در بحران هویت، نوجوان شدیداً دچار اضطراب و ناراحتی ذهنی است، به طوری که نمی تواند جنبه های مختلف شخصیت خویش را در یک خویشتن قابل قبول و هماهنگ سازمان دهد. به هنگام بحران هویت، نوجوان در بعضی از این موارد دچار تردید و شک است: اهداف بلند مدت، انتخاب شغل، الگوهای رفاقت، رفتار و تمایل جنسی، تشخیص مذهبی، نظام ارزش های اخلاقی، تعهد گروهی.22
بسیاری از افراد هنگامی که دچار بحران هویت می شوند، احساس پوچی، از خود بیگانگی، تنهایی و غربت می کنند و قادر به انجام کارهای مهم نیستند و در انتخاب کردن سر در گم می مانند و یا اینکه هر روز و هر لحظه، به انتخاب جدیدی دست می زنند و بر انتخاب دیگران، بدون تحقیق مُهر تأیید می زنند.
پیامدهای بحران هویت

گسستگی و بحران هویت، پیامدهای فراوانی دارد که به برخی از آنها می پردازیم:
1. احساس بیگانگی: یکی از آثار بحران هویت، احساس تنهایی و جدایی از دیگران است.
2. اشتغالات بی هدف: فردی که خود را گم کرده و نقشی مؤثر برای خویشتن نمی یابد، خود را به هر موضوعی که در دسترس اوست، مشغول نموده و انرژی اش را در آن زمینه صرف می کند; مثل مکالمات بی هدف تلفنی، استفاده ناصحیح از موتور سیکلت و غیره.
3. شخصیت منفعل: افرادی که به نحوی با مشکل فقدان هویت مواجه اند و در روند هویت یابی آنها اختلال وارد شده، معمولاً منتظرند تا دیگران برای او تصمیم گرفته و شخصیتی برایشان قائل گردند. در این صورت، ابتکار عمل، خلاقیت و تکامل هویت از دستشان خارج شده و سر رشته زندگی شان به دیگران سپرده می شود و حتی از حیث ظواهر به ویژه لباس، آرایش موی سر و نظایر آنه، چشم انتظار اقدام دیگران اند. قرآن مجید اطاعت بی چون و چرا و موضع منفعلانه قوم فرعون را محصول بی هویتی آنها می داند و می فرماید: (فرعون قوم خویش را تحقیر کرد و چنین بود که از او اطاعت کردند.)23
عوامل مؤثر در پدیدآیی بحران هویت

1. فقر معنوی: سقوط اخلاقی، بروز ناهنجاری در جامعه و بسیاری از بحران ها از جمله بحران هویت، ثمره نبود نظریات بنیادی مذهبی درباره هستی و انسان و در یک کلمه، عدم اعتقاد به مبدأ و معاد است. یکی از نظریه پردازان بزرگ تاریخ می گوید: (بحران هایی که اروپاییان در قرن حاضر دچار آن شده اند، اساساً به فقر معنوی برمی گردد. تنها راه درمان این فروپاشیدگی اخلاقی که غرب از آن رنج می برد، بازگشت به دین است.)24
2. تحولات دوران بلوغ: شروع مرحله بلوغ در پسر و دختر معمولاً با تغییرات بیولوژیکی (زیستی) همراه است که تصویر ذهنی از بدن و هویت شخصی نوجوان را تهدید می کند. تحولات روانی عاطفی مانند زودرنجی، احساساتی بودن، درون گرایی، دوگانگی روانی و مخالفت کردن، از ویژگی های این دوره به حساب می آید. (نوجوان با در نظر گرفتن تجربیات گذشته و قبول تحولات بلوغ می خواهد هویت خویش را از نو بازسازی کند، حتی مخالفت و ستیز نوجوانان با والدین خود و عصیان آنان در برابر ارزش ها و قدرت ها و دخالت دیگران، برای تثبیت هویت و جدا نمودن هویت خویش از سایرین است).25 اگر نوجوان این مرحله را به سلامت طی نکند، دچار آشفتگی شخصیت و اختلال در هویت خواهد شد. تحقیقات نشان می دهد که افراد بی هویت معمولاً در گذر از دوره کودکی به بزرگ سالی، یعنی دقیقاً در دوران بلوغ، دچار سرگشتگی و سرگردانی شده اند و این دوره را به سلامت نگذرانده اند.
3. خانواده: با توجه به تحولات دوره بلوغ، نقش خانواده در هویت یابی یا بحران هویت نوجوانان مشخص می گردد. برخورد صحیح پدر و مادر، با نوجوان به او کمک خواهد کرد تا از این برهه پر تلاطم بگذرد، اما هرگونه بی مهری از سوی آنان، نوجوان را به تضاد درونی خواهد کشاند، زیرا از یک سو می خواهد مستقل عمل کرده و با پدر و مادر مخالفت کند و از سوی دیگر، از نظر اقتصادی خود را وابسته به آنها می داند. طبیعی است که این تضاد درونی به رفتارهای ضد و نقیض می انجامد. خانواده ای که فرزند خود را تحقیر می کنند، فرصت تصمیم گیری به او نمی دهند و به روحیه استقلال خواهی و مسئولیت پذیری او توجهی ندارند، چه هویتی برای آن فرزند رقم می زنند؟
4. آموزش و تربیت ناصحیح: بخش مهمی از هویت افراد در مراکز آموزشی شکل می گیرد. اگر نهادهای آموزشی و کانون های تربیتی، وظیفه خود را در قبال شخصیت و هویت دهی مناسب به این افراد به شایستگی انجام ندهند، نتیجه ای جز وابستگی، بی هویتی، احساس حقارت در برابر بیگانگان و خودباختگی نخواهد داشت. امام خمینی(ره) با اشاره به نظام آموزشی زمان رژیم پهلوی می گوید: (از بچگی ما را طوری تربیت کردند که خیال می کردیم خودمان هویت نداریم و باید وابسته به اروپا و غرب باشیم. این بچه کوچک تا آخر، تمام تعلیم و تربیتش، تعلیم و تربیت فرهنگ خارجی بوده، فرهنگ از خودمان نبوده است. تعلیم و تربیت وابستگی بوده، مغزهای این بچه های ما را از کوچکی، وابسته تربیت کرده اند تا رسیده اند به جوان ها که حالا می بینید که همین جوان ها نمی توانند تفکر کنند که ما خودمان آدمیم. می گویند: حتماً باید یا وابسته به مثلاً فلان مملکت باشیم و یا وابسته به فلان مملکت.)26
خوش بختانه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با تغییراتی که در سیاست گذاری نظام آموزشی اعمال شد ـ هرچند نارسایی هایی وجود دارد ـ دانش آموزان ایرانی توانسته اند با اعتماد به نفس و احراز هویت، در المپیادهای مختلف به موفقیت های بزرگی نایل گردند و در عرصه علم و صنعت و تکنولوژی از خود ابتکار و خلاقیت نشان دهند.
5. حاکمیت سلطه گران: یکی از اهداف مهم استعمارگران در طول تاریخ، سلطه فرهنگی بر کشورها بوده و هست تا بدین وسیله هویت ملّی آن ها را تضعیف کنند. امام خمینی(ره) در این باره می گوید: (ما آن صدمه ای که از قدرت های بزرگ خوردیم، باید بگوییم که بالاترین صدمه، صدمه شخصیت بوده است. آنها کوشش کردند که شخصیت ما را از ما بگیرند و به جای شخصیت ایرانی و اسلامی، یک شخصیت وابسته اروپایی، شرقی و غربی به جایش بگذارند.)27
متأسفانه بعضی از روشنفکران، اصالت فرهنگی خود را بر اثر تبلیغات زهراگین غربی ها از دست داده و پیروی از الگوهای بیگانگان را برای همگان امری لازم شمردند. آتاتورک به مردم ترکیه توصیه می کرد که رمز موفقیت و پیشرفت شم، رفتن به سمت غرب است; یعنی خودتان چیزی نمی شوید، باید وابسته به غرب باشید. در کشور خودمان تقی زاده می گفت: ایرانی اگر بخواهد رشد کند، باید از فرق سر تا نوک پا فرنگی باشد.
6. جهانی شدن رسانه ها: هرچند ابتدا به نظر می رسید که گسترش فناوری ماهواره ای و پیشرفت رسانه ای، زمینه تبادل فرهنگی در دهکده جهانی را فراهم می کند، اما با تجربه چندین ساله معلوم شد که این مولودِ عصرِ ارتباطات، دو رویکرد متمایز دارد; یعنی هویت یابی و بحران هویت. امروزه رسانه ها فقط وسیله سرگرمی نیستند، بلکه طرز تفکر جامعه را می سازند. با توجه به تغییر و تحولات عصر جدید و جهانی شدن رسانه ه، هویت ملی و فرهنگی ما با یک چالش جدیدی مواجه شده است.
پاستر می گوید: (آنچه در نوآوری های فنی مربوط به عصر دوم رسانه ها یعنی عصر اینترنت، پُست الکترونیکی وماهواره مهم است، دگرگونی گسترده فرهنگ، هویت فرهنگی و روش جدید ساخته شدن هویت هاست.)28
آلوین تافلر، نویسنده و منتقد اجتماعی، می نویسد: (تکنولوژی ماهواره ای و دیگر رسانه های جدید، فرهنگ های ملی را از هم می پاشند).29 در گذشته که الگوها و نقش ها اندک و محدود بودند، هویت یابی آسان بود; اما امروزه الگوهای متنوع و متضادی که رسانه های متعدد ارائه می دهند، فراروی نسل جوان و نوجوان قرار دارد و از این رو هویت یابی آنان با دشواری های بسیاری مواجه شده است. زمینه های موجود باعث شده تا جوانان و نوجوانان به ناهنجاری ها و رفتارهای متضاد با ارزش های جامعه خویش رو آورند; چنان که مشاهده می گردد یک روز مانتوهای بلند و روز دیگر مانتوهای کوتاه، مدتی آرایش مو به سبک آلمانی و مدتی دیگر موهای بلند و اصلاح نشده، زمانی شلوارهای پاچه گشاد و زمانی دیگر شلوارهای تنگ و کوتاه مُد می شود. وقتی از این عده سؤال شود که چرا این کار را کرده اند یا مثلاً این آرم و کلمه روی لباس چه کارکردی دارد؟ پاسخ می دهند: برای اینکه مُد است و یا می گویند: چون همه انجام می دهند ما هم انجام می دهیم. خواهی نشوی رسوا/ هم رنگ جماعت شو.
جوانی که می کوشد طبق مُد روز یا به تعبیر رایج، (با کلاس) زندگی کند، هیچ گاه هویت خویش را نخواهد یافت، زیرا یکی از نشانه های هویت و شخصیت سالم، ثبات است. آلن راس، روان شناس سرشناس شخصیت، می نویسد: (غیر منطقی است اگر بخواهیم از شخصیت کسی صحبت کنیم که رفتاره، آگاهی ه، هیجان ها و انگیزه هایش برای مدت طولانی و از مکانی به مکان دیگر، تغییر می کند و ثابت باقی نمی ماند).30 البته رسانه های داخلی نیز ممکن است خواسته یا ناخواسته، در فرایند هویت یابی تأثیر منفی بگذارند.
راه های دست یابی به هویت

همان طوری که گذشت، احراز هویت یکی از نیازهای اساسی نسل جوان است. به نظر بعضی از صاحب نظران، این نیاز با همانندسازی و یا با تلاش و خلاّقیّت حاصل می گردد. کسب هویت، نوسازی شخصیت، بازآفرینی و تکامل هویت، در جوامعی که تغییرات زیاد نیست، سریع تر و آسان تر است و افراد کمتر بحران هویت را درک می کنند، اما در شرایط کنونی که حوزه های انتخاب، گسترش یافته و تغییرات به سرعت انجام می گیرد، طبیعی است هویت یابی، تلاش بیشتری طلب می کند. آنچه می تواند ما را در فرایند هویت یابی یاری رساند، عبارت اند از:
1. دین شناسی: بازیافت هویت در گرو پاسخ گویی به پرسش های بنیادین است. نظریات و مبانی دینی، پاسخ های مطمئن و موثقی درباره انسان، مفهوم زندگی، رازهای هستی و سرانجام آن دارد. ساموئل معتقد است: (دین برای کسانی که با پرسش هایی از این دست رو به رو هستند که: من کیستم و به کجا تعلق دارم؟ پاسخ های قانع کننده ای دارد).31 دین و مذهب به آدمی می آموزد که در مواقع مختلف زندگی چه کار کند، هدفش برای زندگی چه باشد و چگونه می تواند به هدف نهایی خود برسد. نکته مهم دیگر، جهت مند شدن زندگی و خروج از احساس پوچی و سرگردانی است. استاد مطهری می گوید: (علت عمده خودکشی ه، خلأ معنوی و اشباع نشدن روحی است. احساس بیهودگی در زندگی و اینکه من برای چه زنده ام؟ چرا به دنیا آمده ام؟ فایده این زندگی چیست؟ و…، که پاسخ آنها را می توان در ایمان به خداوند، جست وجو کرد و یافت.)32
زندگی با گرایش به دین، معنای دیگری به خود می گیرد. ویلیام جیمز می نویسد: (وقتی که خدا را در همه چیز می بینیم، در پست ترین چیزه، عالی ترین حقایق را درخواهیم یافت. حقیقتاً که دنی، دنیای دیگری جلوه خواهد کرد.)33
در تعامل انسانی، فرهنگ پویا و مولد، بیشترین تأثیرگذاری را دارد. به اعتقاد ما اگر جوانان به پایدارترین فرهنگ ها یعنی مبانی ارزشی فرهنگ اسلامی نگرش و بینش عمیق پیدا کنند، از فرهنگ بیگانه بهره می گیرند، اما در برابر لجام گسیختگی های فرهنگی ایستادگی می کنند. در این زمینه، وظیفه اولیا و مربیان (خانواده و مدرسه)، پرورش اخلاق، تربیت دینی و اعتلای فرهنگ غنی اسلامی در بین نوجوانان و جوانان است.
2. خودشناسی: با تحقق خودشناسی، بخش عمده ای از هویت فردی محقق می شود، زیرا بر پایه خودشناسی می توان به پرسش من کیستم و چه نقشی دارم؟ پاسخ داد. منظور از خودشناسی، آگاهی یافتن از جنبه های مثبت و منفی شخصیتی و شناخت توانایی های درونی است که در سایه آن، زمینه اعتماد به نفس نسل جوان فراهم می گردد. الکسیس کارل می گوید: (فایده عملی خودشناسی، احیا و نوسازی خویشتن است.)34
دل بستگی به هویت ملی، برخاسته از آگاهی نسبت به مفاخر و ارزش های ملی است. یکی از موانع هویت یابی، فقدان آگاهی است. امام علی$ می فرماید: (الناس اعداء ماجهلوا;35 مردم دشمن چیزی هستند که نسبت به آن جهل دارند.)
مولوی می گوید:
آفتـی نبود بتـر از ناشناخـت
تو برِ یار و ندانی عشق باخت
3. بازگشت به خویشتن: منظور از خویشتن، ارزش ه، مفاخر، و زیبایی های هنر و ادب یک ملت است. تأکید بر معرفتِ تاریخ تمدن و میراث فرهنگی، راه را بر درک هویت ملی همواره کرده و نوجوانان و جوانان را به خودباوری می رساند و همین امر قطعاً در احراز هویت آنان مؤثر خواهد بود. مسلمان ایرانی باید بداند متعلق به سرزمین و تمدنی است که بوعلی سین، فارابی، مولوی، ملاصدرا و حافظ و سعدی را پرورانده است. به اقرار بسیاری از دانشمندان و مورخان اروپایی، غربیان نخستین حرکت ها و نهضت های علمی خود را از شرق و از تمدن اسلامی و ایرانی الهام گرفته اند، زیرا تمدن اسلامی و ایرانی، مهد علم و فرهنگ و هنر بوده و هست. (کسانی که در برابر ظواهر پر جذبه غرب خودباخته اند و فرنگ را با فرهنگ یکی دانسته اند، قدر و قیمت فرهنگ اسلام و ایران را نمی دانند. اگر هم اندکی می دانند، احساس حقارتشان در مقابل تمدن تکنیکی و صنعتی غرب و یا کینه توزهایی که به دلایلی نسبت به فرهنگ و سنن خودی داشته اند و دارند، آنان را از پذیرش حقیقت باز می دارد.)36
به طور حتم نفی مفاخر ملی و بدبین کردن نسل جوان به فرهنگ خودی، هویت ملی را مخدوش و بی اعتبار خواهد کرد. از این رو بیدارگران بزرگ اسلامی مانند سید جمال الدین اسدآبادی، اقبال لاهوری، امام خمینی و… همواره بر بازگشت به خویشتن تأکید می ورزیده اند. امام خمینی(ره) در این باره می گوید: (به آنها حالی کنید (بفهمانید) که شما خودتان مفاخر داشتید، خودتان فرهنگ دارید، خودتان همه چیز دارید).37 ایشان معتقد است: اگر خودی خود را بیابید و یأس را از خود دور سازید و چشمداشت به غیر خود نداشته باشید، در درازمدت، قدرت همه کار و ساختن همه چیز را دارید و آنچه شبیه به اینان به آن رسیده اند، شما هم خواهید رسید.)38
حافظ می گوید:
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
متأسفانه (دیگران نداشته های خود را به رخ ما می کشند، [ولی] ما از داشته های خویش، بیگانه و بی خبریم، غربی ها اگر این گونه چهره ها را داشته باشند، آن قدر به آنها می نازند و بزرگشان می کنند و ده ها فیلم و رمان درباره آنان می سازند و می نویسند تا اینکه بتوانند آنها را برای ما به صورت یک بت درآورند. ما صدها و هزاران چهره پر فروغ داریم، اما با حیات علمی و آثار و افکارشان بیگانه ایم. این، جز روی گردانی از هویت ملی چه می تواند باشد.)39 بنابراین بر جوانان لازم است که مواریث خود را بهتر بشناسند تا آن را پاس دارند.
سابقه فرهنگ و تمدن اسلامی

(ولتر) درباره سابقه درخشان علم و تمدن و ادب و فرهنگ اسلامی می گوید: (در دوران توحش و نادانی، پس از سقوط امپراتوری روم، مسیحیان همه چیز را مانند هیئت، شیمی، طب، ریاضیات و غیره از مسلمانان آموختند و از همان قرون اولیه هجری ناگزیر شدند برای گرفتن علوم متداوله آن روزگار به سوی آنان روی آورند.)40
(جورج سارتن) برای نشان دادن عظمت اسلام، هفت عصر علمی را به نام دانشمندان مسلمان نامیده است: 1. عصر جابر بن حیان; 2. عصر خوارزمی; 3. عصر رازی; 4. عصر مسعودی; 5. عصر ابوالوفا; 6. عصر بیرونی; 7. عصر عمر خیام.41
امروز نیز استعداد ایرانی زبانزد خاص و عام است; موفقیت دانش آموزان ایرانی در المپیادهای مختلف بین المللی گواه صادقی بر این مدعا است. نخست وزیر کانادا چند سال پیش اعلام کرد: (کشور ایران 35هزار متخصص در کانادا دارد که اگر آنها بروند، با صرف میلیاردها دلار نمی توان جای آنها را پر کرد.)42
قومی با چنین فرهنگی غنی و پر افتخار، اگر در پی کسب هویت از فرهنگ توخالی بیگانه باشد و دست گدایی به سوی آنها دراز کند، جای بسی تأسف است. البته این سخن به معنای عدم رابطه و مبادله با فرهنگ های مختلف نیست، بلکه در شرایط کنونی، تبادل فرهنگ ها یک واقعیت اجتناب ناپذیر است. آنچه مهم است، حفظ جوهر وجودی و گوهر ذاتی و ارکان اصلی هویت و شخصیت مستقل خویش است.
از آن جا که فرهنگ ها حاصل تجربیات تاریخی است و همیشه در حال شدن می باشد، برای بهتر شدن و کمال یافتن فرهنگ خودی، استفاده از تجربیات سودمند جوامع و ملل مختلف که عصاره قرن ها تلاش آنان است، لازم و ضروری است; ولی مهم تر از آن، گزینش آگاهانه عناصر مفید و اجتناب از عناصر منفی و مضر آنهاست. اگر رویکرد نسل جوان به فرهنگ غرب با نقد و ارزیابی همراه باشد، با هویت ملی تعارضی ندارد و این نوعی تبادل فرهنگ ها محسوب می شود، اما هرگونه برخورد منفعلانه با دستاوردهای فرهنگ غرب، هویت ملی را آسیب پذیر می سازد.
خوش بختانه ما افرادی را سراغ داریم که با خودباوری فرهنگی، در برابر فرهنگ غرب، فعالانه برخورد کرده و تسلیم خواسته های غیر ارزشی آنها نگشتند. یکی از آن راد مردان بزرگ، شهید دکتر چمران بود که در دانشگاه تمام نمره هایش 20بود. در سال دوم دانشگاه، یکی از استادان، همه دانشجویان را مقید کرد که با کراوات سر جلسه امتحان حاضر شوند، اما در آن جلسه، کراوات نزد. استاد 2نمره از او کم کرد و نمره اش 18 شد.43
4. بازشناسی فرهنگ غرب: یکی از شیوه های تقویت خودباوری فرهنگی و بازگشت به خویش، معرفی نمادهایی از فرهنگ رقیب است. این امر انگیزه حفظ هویت فرهنگی و ملی را مضاعف می سازد. شناخت هویت ملی، در گرو درک صحیح معارضان این هویت، از جمله پایگاه غرب است. پیشرفت علم و تکنولوژی در دوره های اخیر، این باور را در بین عده ای از مردم به ویژه نسل جوان به وجود آورده که غربی ها از نظر فرهنگ نیز برتری دارند. این غرب باوری قطعاً مبتنی بر شناخت اصولی و جامع آنها نبوده، بلکه حاصل تقلید شتاب زده از ظواهر فرهنگ بیگانه و گم کردن هویت فرهنگی خویش است.
(هانتینگون معتقد است: پیروزی غرب بر جهان، ناشی از برتری اندیشه ه، ارزش ها یا دین نبود، بلکه معلول برتری غرب در استفاده از خشونت سازمان یافته بود).44 فرهنگ برتر دارای ویژگی هایی همچون پیشینه، پشتوانه، آثار مکتوب و غیر مکتوب; مانند کتابخانه ه، مواریث فکری، هنری و ادبی، شخصیت های علمی و فرهنگی، بقا و پایداری یک فرهنگ و قدمت مراکز علمی پژوهشی است. بازشناسی فرهنگ غرب با مؤلّفه های فوق، کار سختی نیست. اروپا و غرب که اندیشه آزادی و راه پیشرفت در علم و صنعت را از اسلام و مسلمین آموخت، امروز خود را طلایه دار تمدن در جهان می داند و همگان را به اقتباس از آن فرامی خواند.
در قرون وسطا که نزدیک هزار سال طول کشید و برخی آن را عصر ظلمت خوانده اند، عامل عمده ای که به جهان مسیحیت مدد علمی و فکری رسانید، فرهنگ اسلامی بود و تمدنی نیز که پدید آمد تاحد زیادی متأثر از اسلام و داده های آن بود45. البته باید اذعان کرد که مسلمانان با آن سابقه درخشان، به دلیل خودباختگی و گم کردن هویت خود، در میدان رقابت بازماندند، اما در عین حال توجه به این نکته ضروری است که هرگونه پیشرفت علمی، فنی، صنعتی و فن آوری، لزوماً موجب پیشرفت فرهنگی و معنوی نیست.
بحران معنویت و اخلاق در جوامع پیشرفته، افزایش ناهنجاری ها; مانند قتل، جنایت و خشونت، شیوع فساد و بی بندوباری، آمار رو به تزاید مبتلایان به ایدز، افزایش نرخ طلاق و فرزندان نامشروع و…، نمودهایی از سقوط اخلاقی غرب است. بنابراین لازم است جوانان هر دو روی سکه غرب را که تکنولوژی و انحطاط اخلاقی است، ملاحظه نمایند تا در انتخاب الگوی جامع و راستین دچار اشتباه نشوند و از طرفی بدانند که حرکت به جلو، در گرو پشت کردن به سنت های اصیل نیست. ژاپن با حفظ همان لباس سنتی و خط باستانی خود، یکی از هفت کشور صنعتی دنیا شد، ولی ترکیه با وجود تغییر لباس و خط و سبک زندگی خود، هنوز برای عضویت در اتحادیه اروپا با مشکل مواجه است.
5. زمان شناسی: یکی از عواملی که به انسان کمک می کند تا در گرماگرم زندگی، هویت اصلی خود را فراموش نکند، شناخت زمان و زمانه است. امیرالمؤمنین$ می فرماید: (شناخت آدمی از زمان خود، برای شناخت های او کافی است).46 این روایت میزان اثرگذاری شناخت زمان بر زندگی انسان را نشان می دهد. کسی که زمانش را بشناسد، تغییرات و پستی و بلندی آن را نیز می شناسد. از این رو در تاریکی ها و تحولات گمراه نمی شود. امام صادق$ می فرماید: (کسی که زمانش را بشناسد، آماج اشتباهات قرار نمی گیرد.)47
ییکی از آثار شناخت زمان، کنار آمدن با زمان و تغییرات آن است. گاهی حرکت و زمان و رخدادهای آن، برخلاف اعتقاد و هویت ماست. در این صورت راه صحیح، نه دشمنی با زمان و شنا کردن برخلاف جریان آب است، که امام علی$ می فرماید: (من عاند الزّمان ارغمه; هرکس با زمان دشمنی کند، زمان، او را به خاک خواهد نشاند)48 و نه احساس انفعال و کهتری، به بهانه امروزی شدن، اصالت و هویت شخصی و ملی را زیرپا گذاشتن. راه کار مناسب در برخورد با تغییرات زمانه، دوراندیشی و مدارا کردن با زمان و ژرف نگری به مسائل است. امیر مؤمنان علی$ می فرماید: (عارف ترین مردم به زمان کسی است که از تغییرات زمان خود به تعجب درنمی آید.)49
نکته مهم آن است که در حال زندگی کنیم، اما به گذشته هم نیم نگاهی بیندازیم. صرف اینکه چیزی مربوط به زمان گذشته است، دلیل بر عدم کارایی آن در عصر ما نیست; همان طوری که صرف اینکه چیزی متعلق به امروز است، لزوماً خوب و مفید نیست. پس بیاییم (تازه باشیم، چون نسیم و باستانی، چون دماوند.)

وااااااااااااااااااااااای .................. :moteajeb::moteajeb: خیلی طولانی بوووووووووووود ..
ولی به همون اندازه جالب و موثر بود .. وااااااااااااقعا ممنوووووووووووووووووونننننننننننننننننن:hamdel::Gol:

موضوع قفل شده است