جمع بندی اثبات وجود امام زمان، از طریق حکمت متعالیه

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اثبات وجود امام زمان، از طریق حکمت متعالیه

سلام. لطفاً توضیح دهید که چگونه از طریق حکمت متعالیه وجود امام زمان ثابت می شود؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]باسلام

فلسفه علمی است که مربوط به امور کلی است و در مورد مصادیق مشخص خارجی صحبت نمیکند.
بنابراین انتظار اینکه در فلسفه سخنی از امام زمان به عنوان یک انسان کامل مشخص شده باشد، انتظاری بیهوده است.
اما میتوان از مباحثی که جناب صدرا در شرح اصول کافی در ذیل مباحث کتاب الحجه نموده است، به صورت کلی نظر وی در مورد امامت و امام زمان هر عصری را یافت.

بر اساس مبانی فلسفی و بخصوص حکمت متعالیه، در هر زمان لازم است که یک ولی و انسان کامل وجود داشته باشد، و زمین نمیتواند خالی از حجت باشد.
وی برای این مدعای خود چنددلیل اقامه میکند، از جمله اینکه:
خداوند دستوراتی داده (مانند [=microsoft sans serif]دستورات شارع برای اقامه حدود الهی و نگاهبانی از مرزهای حکومت اسلامی) [=microsoft sans serif]که بدون وجود امام به صورت کامل محقق نمیشود.
تبعیت از دستورات شارع واجب است.
آنچه بدون آن دستورات شارع محقق نمیشود-یا به خوبی محقق نمیشود-، خودش نیز واجب است و حتما باید محقق شود.
دستورات شارع تا زمانی است که انسان بر روی زمین زندگی میکند-یعنی تا زمان قیامت-
پس وجود امام واجب است و در هر زمانی باید امامی باشد.(1)

[=microsoft sans serif]وجود امام تا حدی ضروری است که اگر دو نفر بر روی زمین باشند، یکی از آنها قطعا امام خواهد بود.(2)
این نظام فلسفی، وجود امام در هر زمانی را براساس قاعده امکان اشرف اثبات میکند.(3)

[=microsoft sans serif]علاوه بر این، در هر زمانی ضرروتا یک نفر ولی نیاز هست تا به واسطه وساطت در فیض الهی، عهده دار فهم وشرح قران کریم و بیان تاویل آیات متشابه باشد تا اهل ایمان را با معارف قرآن آشنا کرده و رهپویان جاده ساده را در پیمودن درجات کمال راهنمایی کرده و امداد برسانند.(4) و بدین وسیله باعث معرفت خداوند بشوند و مردم را به این امر رهنمون سازند که هدف نهایی خلقت همین شناخت خداوند و قرب به اوست.(5)

با توجه به این مطالب، معلوم میشود که در زمان حاضر نیز، نیاز به وجود امامی است که مردم به واسطه او هدایت شوند و به معرفت خداوند رهنمون گردند و به کمال لایق خود برسند.

ـــــــــــــــ
1. شرح اصول کافی، ملاصدرا، ج2، ص470(تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1383ش)
2. همان، ج2، ص503-508
3. همان، ج2، ص476؛ ج2، ص503
4. همان. ج2، ص593
5. ر.ک:همان ج2، ص509

با تشکر از استاد صدیق گرامی، برای شروع بحث، ابتدا چند سؤال مطرح می کنم:

صدیق;592768 نوشت:
[=microsoft sans serif]
خداوند دستوراتی داده (مانند [=microsoft sans serif]دستورات شارع برای اقامه حدود الهی و نگاهبانی از مرزهای حکومت اسلامی) [=microsoft sans serif]که بدون وجود امام به صورت کامل محقق نمیشود.
[=microsoft sans serif]

چرا بدون وجود امام این دستورات به درستی محقق نمی شوند؟ دلیلش عقلی است یا تجربی؟

صدیق;592768 نوشت:
[=microsoft sans serif]
این نظام فلسفی، وجود امام در هر زمانی را براساس قاعده امکان اشرف اثبات میکند.(3)

[=microsoft sans serif]

قاعده امکان اشرف می گوید: «در میان موجودات ممکن، تحقق و وجود یافتن موجوداتی که در مرتبه وجودی بالاتری قرار دارند، بر موجودهای ممکن مراتب پائین‌تر تقدم دارد.» یا «اگر موجود ممکن پست تری وجود داشته باشد، مستلزم این است که ممکنی که از او شریف‌تر است در مرتبه قبل تحقق داشته باشد.»

این مسئله چگونه وجود امام را ثابت می کند؟

بعلاوه، آیا این قاعده اقتضا نمی کند که ممکنی هم باشد که از امام بالاتر است؟

صدیق;592768 نوشت:
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]علاوه بر این، در هر زمانی ضرروتا یک نفر ولی نیاز هست تا به واسطه وساطت در فیض الهی، عهده دار فهم وشرح قران کریم و بیان تاویل آیات متشابه باشد تا اهل ایمان را با معارف قرآن آشنا کرده و رهپویان جاده ساده را در پیمودن درجات کمال راهنمایی کرده و امداد برسانند.(4) و بدین وسیله باعث معرفت خداوند بشوند و مردم را به این امر رهنمون سازند که هدف نهایی خلقت همین شناخت خداوند و قرب به اوست.(5)

فکر می کنم با توصیفی که فرمودید، تعبیر "حداقل یک نفر" دقیقتر باشد. چرا نگوییم حداقل یک نفر؟

بعلاوه چرا خدا برای فیض رساندن از واسطه استفاده می کند؟

مسلمان ایرانی;593090 نوشت:
چرا بدون وجود امام این دستورات به درستی محقق نمی شوند؟ دلیلش عقلی است یا تجربی؟

دلیلش تجربه و مشاهده است.
زیرا اگر امام معصوم حاکم نباشد، قطعا هر شخصی که حاکم باشد حداقل عصمت، علم غیب را ندارد.
چون عصمت ندارد، در دستوراتی که میدهد، خطا میکند و یا به عمد دستورات غلطی میدهد و احکام را به نفع خود تفسیر میکند و برای خود و خاندان خود اجرا نمیکند و ...
چون علم غیب ندارد، معلوم نیست دستوراتی که صادر میکند، تماما عین دستورات خداوند و عین احکام دین مبین باشد.

مسلمان ایرانی;593090 نوشت:
قاعده امکان اشرف می گوید: «در میان موجودات ممکن، تحقق و وجود یافتن موجوداتی که در مرتبه وجودی بالاتری قرار دارند، بر موجودهای ممکن مراتب پائین‌تر تقدم دارد.» یا «اگر موجود ممکن پست تری وجود داشته باشد، مستلزم این است که ممکنی که از او شریف‌تر است در مرتبه قبل تحقق داشته باشد.»این مسئله چگونه وجود امام را ثابت می کند

بدین صورت که وقتی می بینیم موجوداتی در عالم هستند که از نظر وجودی و کمالات وجودی در مرتبه پائینی هستند، پس باید موجوداتی باشند که از نظر رتبه وجودی دارای مراتب والاتر و بالاتری در همان نوع یا جنس باشند. این موجودات تا بالاترین مرتبه وجودی در میان یک نوع و جنس (جنس قریب تا جنس الاجناس) به صورت تشکیکی وجود دارند. امام هم که طبق تعریف و ادعا، بالاترین مقام را در میان موجودات دارد؛ نه تنها در میان نوع انسان بلکه در میان جنس موجودات ممکن. بنابراین با توجه به این قاعده، امام باید در سلسله موجودات وجود داشته باشد. صدرا در این زمینه می فرماید:

قد علمت ان ترتيب سلسلة الوجود الصادرة من الاول سبحانه انما يكون ابدأ من الاشرف الى الاخس و من الاعلى الى الادنى، و من نظر فى احوال الموجودات و نسبة بعضها الى بعض عرف ان الادنى و الانقص لا يوجد الا بسبب الاعلى و الاكمل سببية ذاتية و تقدما طبيعيا...(1)

مسلمان ایرانی;593090 نوشت:
بعلاوه، آیا این قاعده اقتضا نمی کند که ممکنی هم باشد که از امام بالاتر است؟

این قاعده اقتضا دارد که در سلسله وجودات، هر موجودی دلیل بر وجود مرتبه والاتری هست.
اما در میان ممکنات، هیچ موجودی والاتری از امام وجود ندارد.
هر چند وقتی کل سلسله را در نظر میگیریم خداوند والاترین مقام را دارد اما او فوق درجه است نه اینکه در مرتبه موجودات در رتبه اول باشد، او فوق مرتبه است و هیچ کسی نمیتواند به او برسد و گرنه محدود میشود.
بنابراین، در میان جنس موجودات ممکن، این قاعده مقتضی وجود موجودی است که والاتر از او نیست.

مسلمان ایرانی;593090 نوشت:
فکر می کنم با توصیفی که فرمودید، تعبیر "حداقل یک نفر" دقیقتر باشد. چرا نگوییم حداقل یک نفر؟

ادعای فلاسفه متعالیه این نیست که ولی تنها یکی است، بلکه ممکن است در یک زمان اولیای متعددی باشند اما این اولیای الهی، همگی اصلی نیستند بلکه برخی نماینده ولی اصلی است. در بحث ما نیز به صورت تطبیق، در هر زمان یک ولی نیاز است. در زمان حضور پیامبران، یک پیامبر اصلی بوده و یک سری نماینده داشته است که انها نیز ولی خداوند بوده اند ولی در رتبه ولی اصلی نبوده اند. یا در زمان حیات پیامبر، حضرت علی نیز ولی خدا بوده است اما ولی اصلی وجود نازنین پیامبر اکرم بوده است و او واسطه در فیض الهی بوده است.

مسلمان ایرانی;593090 نوشت:
بعلاوه چرا خدا برای فیض رساندن از واسطه استفاده می کند؟

به خاطر اینکه همگان ظرفیت وجودی ارتباط با ذات حق تعالی را ندارند.
به همین جهت فیوضات معنوی نیازمند واسطه است.
شاید تشبیه این بحث به نیروگاه تولید برق و یک دستگاه که همراه با اداپتور کار میکند تشبیه معقول به محسوس خوبی باشد.
آن دستگاه، توان ارتباط مستقیم با ولتاژ بسیار بالای تولیدی توسط نیروگاه را ندارد. مشکل از وسایل ارتباطی آن نیروگاه نیست، ظرفیت وجودی این دستگاه پائین است.
در فیوضات مادی نیز، گرچه ولی خدا واسطه نیست اما وجودش مایه رحمت الهی به سایر بندگان و ریزش نعمت مادی برای آنان نیز هست.

------------------------------
1. شرح اصول کافی، ج2، ص 503


[/HR]

سلام.

صدیق;593205 نوشت:
دلیلش تجربه و مشاهده است.
زیرا اگر امام معصوم حاکم نباشد، قطعا هر شخصی که حاکم باشد حداقل عصمت، علم غیب را ندارد.
چون عصمت ندارد، در دستوراتی که میدهد، خطا میکند و یا به عمد دستورات غلطی میدهد و احکام را به نفع خود تفسیر میکند و برای خود و خاندان خود اجرا نمیکند و ...
چون علم غیب ندارد، معلوم نیست دستوراتی که صادر میکند، تماما عین دستورات خداوند و عین احکام دین مبین باشد.

[/HR]

همانطور که بهتر از بنده می دانید، استناد به امری تجربی در استدلالی عقلی، دشواریهایی را در پی دارد.

شما به وجهی ای از این دشواریها در فرمایشاتتان جواب داده اید. در مقابل مسئله دیگر این است که آیا بر اساس تجربه عصمت و علم غیب امام توانسته است باعث اجرای دقیق دستورات خدا بشود یا در هر حال اختیارات بشر مانع درست اجرا شدن هستند. مثلاً در زمان رهبری پیامبر و امامت حضرت علی، موارد بسیاری هستند که ظلمی صورت گرفته است و گاهی فقط اقدام به جبران شده است، مثل ماجرای خالد بن ولید و گاهی هم مسئله جبران ناپذیر بوده است، مثل ماجرای جنگ صفین و قرآنهای روی نیزه. پس تجربه نشان می دهد که در هر حال، احکام خدا به دلیل وجود اختیار بشر، به طور دقیق در جامعه اجرا نمی شود.

صدیق;593205 نوشت:

بدین صورت که وقتی می بینیم موجوداتی در عالم هستند که از نظر وجودی و کمالات وجودی در مرتبه پائینی هستند، پس باید موجوداتی باشند که از نظر رتبه وجودی دارای مراتب والاتر و بالاتری در همان نوع یا جنس باشند. این موجودات تا بالاترین مرتبه وجودی در میان یک نوع و جنس (جنس قریب تا جنس الاجناس) به صورت تشکیکی وجود دارند. امام هم که طبق تعریف و ادعا، بالاترین مقام را در میان موجودات دارد؛ نه تنها در میان نوع انسان بلکه در میان جنس موجودات ممکن. بنابراین با توجه به این قاعده، امام باید در سلسله موجودات وجود داشته باشد. صدرا در این زمینه می فرماید:

قد علمت ان ترتيب سلسلة الوجود الصادرة من الاول سبحانه انما يكون ابدأ من الاشرف الى الاخس و من الاعلى الى الادنى، و من نظر فى احوال الموجودات و نسبة بعضها الى بعض عرف ان الادنى و الانقص لا يوجد الا بسبب الاعلى و الاكمل سببية ذاتية و تقدما طبيعيا...(1)

این مسئله ثابت می کند که باید موجودی مختار باشد که شدت وجود او از ما بیشتر است یا بیشترین شدت وجود در مراتب وجودی دارد که به قول شما خدا خودش فراتر از مراتب است، که به احتمال زیاد همان انسان کامل است، به تعبیر عرفا. ما این انسان کامل را که بیشترین شدت وجود را داراست، چگونه می توانیم با امام معصوم در اندیشه شیعی تطبیق دهیم؟

صدیق;593205 نوشت:

این قاعده اقتضا دارد که در سلسله وجودات، هر موجودی دلیل بر وجود مرتبه والاتری هست.
اما در میان ممکنات، هیچ موجودی والاتری از امام وجود ندارد.
هر چند وقتی کل سلسله را در نظر میگیریم خداوند والاترین مقام را دارد اما او فوق درجه است نه اینکه در مرتبه موجودات در رتبه اول باشد، او فوق مرتبه است و هیچ کسی نمیتواند به او برسد و گرنه محدود میشود.
بنابراین، در میان جنس موجودات ممکن، این قاعده مقتضی وجود موجودی است که والاتر از او نیست.

البته امیدوارم باعث انحراف در تاپیک نشود، ولی اینطور که من فهمیده ام مرتبه علم خدا و مرتبه ذات هم، به هر حال مرتبه وجودی هستند و اینکه خدا فقط در مرتبه ذات نیست، به معنای محدود نبودن در یک مرتبه و حضور و تجلی خدا در تمام مراتب وجودی هست، و چیزی خارج از این مراتب وجود نداره که بگوییم خدا در آن است، زیرا، ذات لایتناهی خدا خود بالاترین مرتبه وجودی هست و لذا مرتبه اوّل خود مرتبه ای نامتناهی است.

صدیق;593205 نوشت:

ادعای فلاسفه متعالیه این نیست که ولی تنها یکی است، بلکه ممکن است در یک زمان اولیای متعددی باشند اما این اولیای الهی، همگی اصلی نیستند بلکه برخی نماینده ولی اصلی است. در بحث ما نیز به صورت تطبیق، در هر زمان یک ولی نیاز است. در زمان حضور پیامبران، یک پیامبر اصلی بوده و یک سری نماینده داشته است که انها نیز ولی خداوند بوده اند ولی در رتبه ولی اصلی نبوده اند. یا در زمان حیات پیامبر، حضرت علی نیز ولی خدا بوده است اما ولی اصلی وجود نازنین پیامبر اکرم بوده است و او واسطه در فیض الهی بوده است.

پس اگر اینطور باشد این قاعده الزاماً وجود امام را ثابت نمی کند، بلکه صرفاً به اثبات وجود اولیای الهی می کند. امام واحد است و در زمانی واحد نمی تواند دو باشد.

با تشکر

[=microsoft sans serif]باسلام

مسلمان ایرانی;593623 نوشت:
همانطور که بهتر از بنده می دانید، استناد به امری تجربی در استدلالی عقلی، دشواریهایی را در پی دارد.

بالاخره استدلال عقلی و برهانی، از مبادی شش گانه استفاده میکند که یکی از آنها مجربات و دیگری محسوسات است.
وجه اینکه عرض کردم دلیل این امر، تجربه انسان است، تجربه ای است که انسان در طول تاریخ به دست آورده و به بداهت به آن اذعان دارد.

مسلمان ایرانی;593623 نوشت:
شما به وجهی ای از این دشواریها در فرمایشاتتان جواب داده اید. در مقابل مسئله دیگر این است که آیا بر اساس تجربه عصمت و علم غیب امام توانسته است باعث اجرای دقیق دستورات خدا بشود یا در هر حال اختیارات بشر مانع درست اجرا شدن هستند. مثلاً در زمان رهبری پیامبر و امامت حضرت علی، موارد بسیاری هستند که ظلمی صورت گرفته است و گاهی فقط اقدام به جبران شده است، مثل ماجرای خالد بن ولید و گاهی هم مسئله جبران ناپذیر بوده است، مثل ماجرای جنگ صفین و قرآنهای روی نیزه. پس تجربه نشان می دهد که در هر حال، احکام خدا به دلیل وجود اختیار بشر، به طور دقیق در جامعه اجرا نمی شود.

یکی از کارکردهای دو اصل امامت و نبوت، اجرای احکام دین است، اما این بدان معنا نیست که جلوی اختیار افراد گرفته شود و افراد در مواقعی که از دسترس امام دور هستند، نتوانند ظلم کنند. اما اگر امام و نبی نباشد، این موارد به صورت غالبی میشود و در غالب موارد، بلکه تمام موارد به مظلومان ظلم میشود و احکام دین زیر پا گذارده میشود. بعلاوه، در همین موارد نیز وجود ایشان باعث احقاق حق و گرفتن حق مظلوم از ظالم و تدارک ظلم رفته میشود.

[=microsoft sans serif]

مسلمان ایرانی;593623 نوشت:
این مسئله ثابت می کند که باید موجودی مختار باشد که شدت وجود او از ما بیشتر است یا بیشترین شدت وجود در مراتب وجودی دارد که به قول شما خدا خودش فراتر از مراتب است، که به احتمال زیاد همان انسان کامل است، به تعبیر عرفا. ما این انسان کامل را که بیشترین شدت وجود را داراست، چگونه می توانیم با امام معصوم در اندیشه شیعی تطبیق دهیم؟

ایشان نزدیک ترین افراد به صفات پیامبر اسلام هستند و دارای علم غیب، عصمت بوده و هستند. حتی اهل سنت نیز امامان معصوم شیعه را انسانهای وارسته و پرهیزگاری میدانستند. همچنین ایشان به این صورت معرفی شده اند که تمسک به دستوراتشان باعث کمال میشود، از نور خداوند بوده و جانشین و خلیفه و ولی مطلق الهی، ارکان زمین و .... هستند.(1) این خصوصیات که والاترین خصایص انسانی است به هر کسی داده نمیشود و تنها در حق ایشان وارد شده است. بنابراین مصداق انسان کامل، در دوره بعد از پیامبر اکرم(ص)، امامان معصوم هستند.

مسلمان ایرانی;593623 نوشت:
البته امیدوارم باعث انحراف در تاپیک نشود، ولی اینطور که من فهمیده ام مرتبه علم خدا و مرتبه ذات هم، به هر حال مرتبه وجودی هستند و اینکه خدا فقط در مرتبه ذات نیست، به معنای محدود نبودن در یک مرتبه و حضور و تجلی خدا در تمام مراتب وجودی هست، و چیزی خارج از این مراتب وجود نداره که بگوییم خدا در آن است، زیرا، ذات لایتناهی خدا خود بالاترین مرتبه وجودی هست و لذا مرتبه اوّل خود مرتبه ای نامتناهی است.

ربطی به اصل بحث ما ندارد. این نگاه شما، نگاه عرفانی و وحدت وجودی است نه نگاه کلامی. ادبیات بحث ما نیز ادبیات رایج کلامی است نه ادبیات عرفانی.

مسلمان ایرانی;593623 نوشت:
پس اگر اینطور باشد این قاعده الزاماً وجود امام را ثابت نمی کند، بلکه صرفاً به اثبات وجود اولیای الهی می کند. امام واحد است و در زمانی واحد نمی تواند دو باشد.

این قاعده بیان میکند که در هر زمان، یک ولی مطلق الهی باید باشد. این ولی مطلق، کسی است که در ادبیات دینی، به عنوان نبی و امام معرفی شده است. اما خود این قاعده، اشاره ای به نام این ولی ندارد که امام هست یا پیامبر یا شخص دیگر.

ـــــــــــــــــــ

1. ر.ک: کتاب الکافی، ج1، کتاب الحجة، ابواب مختلف(قم، دار الکتب الاسلامیه، 1407، چاپ چهارم)

با عرض سلام

صدیق;595632 نوشت:
[=microsoft sans serif]
یکی از کارکردهای دو اصل امامت و نبوت، اجرای احکام دین است، اما این بدان معنا نیست که جلوی اختیار افراد گرفته شود و افراد در مواقعی که از دسترس امام دور هستند، نتوانند ظلم کنند. اما اگر امام و نبی نباشد، این موارد به صورت غالبی میشود و در غالب موارد، بلکه تمام موارد به مظلومان ظلم میشود و احکام دین زیر پا گذارده میشود. بعلاوه، در همین موارد نیز وجود ایشان باعث احقاق حق و گرفتن حق مظلوم از ظالم و تدارک ظلم رفته میشود.
[=microsoft sans serif]

بزرگوار ابتدا فرموده بودید: «خداوند دستوراتی داده (مانند دستورات شارع برای اقامه حدود الهی و نگاهبانی از مرزهای حکومت اسلامی) که بدون وجود امام به صورت کامل محقق نمیشود.» ولی اکنون می پذیرید که اختیار انسان نیز می تواند تحقق این دستورات را حد بزند. پس باید بپذیریم که بعثت امام، ایجاد یک بهترین راه ممکن برای اجرای دستور خدا است و نه تنها راه آن.

بعلاوه چگونه ثابت می فرمایید که «اما اگر امام و نبی نباشد، این موارد به صورت غالبی میشود و در غالب موارد، بلکه تمام موارد به مظلومان ظلم میشود و احکام دین زیر پا گذارده میشود»؟

صدیق;595632 نوشت:
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]ایشان نزدیک ترین افراد به صفات پیامبر اسلام هستند و دارای علم غیب، عصمت بوده و هستند. حتی اهل سنت نیز امامان معصوم شیعه را انسانهای وارسته و پرهیزگاری میدانستند. همچنین ایشان به این صورت معرفی شده اند که تمسک به دستوراتشان باعث کمال میشود، از نور خداوند بوده و جانشین و خلیفه و ولی مطلق الهی، ارکان زمین و .... هستند.(1) این خصوصیات که والاترین خصایص انسانی است به هر کسی داده نمیشود و تنها در حق ایشان وارد شده است. بنابراین مصداق انسان کامل، در دوره بعد از پیامبر اکرم(ص)، امامان معصوم هستند.

[=microsoft sans serif]

البته علم غیب که فکر می کنم به اذن خدا باشد و به طور طبیعی در دست رسول الله هم نبوده است، اما در مورد عصمت، آیا شما شما عصمت را نیز امری وجودی می دانید که به دلیل شدت وجود بیشتر معصومین در آنها حاضر است و هر کس به آن شدت وجودی برسد، معصوم خواهد گشت؟

آیا قاعده امکان اشرف، می گوید یک انسان کامل، باید در هر زمانی باشد، یا صرفاً باید در زمانهایی از تاریخ وجود داشته باشد؟

صدیق;595632 نوشت:
[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]این قاعده بیان میکند که در هر زمان، یک ولی مطلق الهی باید باشد. این ولی مطلق، کسی است که در ادبیات دینی، به عنوان نبی و امام معرفی شده است. اما خود این قاعده، اشاره ای به نام این ولی ندارد که امام هست یا پیامبر یا شخص دیگر.

[=microsoft sans serif]

منظور شما از تعبیر "شخص دیگر" را متوجه نمی شوم؟ یعنی معصومی که نه امام است و نه پیامبر؟

البته بحث بر سر عنوان نیست، ولی امام مفهومی دقیق در تشیع دارد. او یک رهبر الهی است و در هر زمان واحد است و اگر دهها پیامبر باشند، یکی امام است و بقیه مأموم. آیا این قاعده قادر به اثبات چنین امری هست؟

با تشکر

[=microsoft sans serif]

مسلمان ایرانی;595672 نوشت:
بزرگوار ابتدا فرموده بودید: «خداوند دستوراتی داده (مانند دستورات شارع برای اقامه حدود الهی و نگاهبانی از مرزهای حکومت اسلامی) که بدون وجود امام به صورت کامل محقق نمیشود.» ولی اکنون می پذیرید که اختیار انسان نیز می تواند تحقق این دستورات را حد بزند. پس باید بپذیریم که بعثت امام، ایجاد یک بهترین راه ممکن برای اجرای دستور خدا است و نه تنها راه آن.

بله، ایجاد بهترین راه است. اما راه جایگزین آن، بر هم زننده اختیار انسان است که با هدف آفرینش سازگار نیست.

مسلمان ایرانی;595672 نوشت:
بعلاوه چگونه ثابت می فرمایید که «اما اگر امام و نبی نباشد، این موارد به صورت غالبی میشود و در غالب موارد، بلکه تمام موارد به مظلومان ظلم میشود و احکام دین زیر پا گذارده میشود»؟

از آنجا که در طول تاریخ که حاکمان مسلمان در جامعه اسلامی حکومت میکردند. در این سالها و قرن ها، حاکمان چه خود را خلیفه میخواندند و چه واقعا پادشاه بوده اند، پایمالی احکام اجتماعی دین خدا و فراموشی آنها و در نتیجه پایمال شدن حق مظلوم به وفور یافت میشود. نیاز به استدلال عقلی نیست، سراغ تاریخ بروید قطعا برایتان روشنگر خواهد بود.

مسلمان ایرانی;595672 نوشت:
البته علم غیب که فکر می کنم به اذن خدا باشد و به طور طبیعی در دست رسول الله هم نبوده است،

بله به اذن خداوند است اما این اذن و اجازه و این امتیاز را به شخص دیگری نداده است و صرفا در اختیار اولیای کامل خویش قرار داده است.
هرچند مراتب ضعیف تر آن به اولیای ضعیفتر الهی اعطا میشود.
بنابراین این اعطا و موهبت الهی، بی جهت و بدون علت و زمینه نبوده است و صرفا برای اشخاصی است که از این علم خود سوء استفاده نکنند.

مسلمان ایرانی;595672 نوشت:
اما در مورد عصمت، آیا شما شما عصمت را نیز امری وجودی می دانید که به دلیل شدت وجود بیشتر معصومین در آنها حاضر است و هر کس به آن شدت وجودی برسد، معصوم خواهد گشت؟

عصمت در مرتبه تام آن که ملکه ترک گناه و ترک فکر گناه و خطا است، مخصوص معصومین است و ایشان به جهت مرتبه کمالی که یافته اند، حقیقت گناه را می بینند و به همین جهت گناه نمیکنند.
بنابراین، ما معتقدیم که برخلاف امامت و نبوت که مقام ومنصب الهی است، عصمت ملکه ای است که هر شخصی توان رسیدن به آن را دارد.
با این بیان مشخص میشود که عصمت، امری وجودی است که ناشی از اعمال اختیاری انسان است.

مسلمان ایرانی;595672 نوشت:
آیا قاعده امکان اشرف، می گوید یک انسان کامل، باید در هر زمانی باشد، یا صرفاً باید در زمانهایی از تاریخ وجود داشته باشد؟

قاعده امکان اشرف میگوید هر زمان که موجود غیراشرف وجود دارد، قطعا موجود اشرف نیز باید باشد.

مسلمان ایرانی;595672 نوشت:
منظور شما از تعبیر "شخص دیگر" را متوجه نمی شوم؟ یعنی معصومی که نه امام است و نه پیامبر؟

منظور این است که این قاعده، اشاره ای به سایر عناوین این موجود اشرف ندارد.
عناوین و منصب های این فردی که بر اساس این قاعده، وجودش ضروری شده است.

مسلمان ایرانی;595672 نوشت:
البته بحث بر سر عنوان نیست، ولی امام مفهومی دقیق در تشیع دارد. او یک رهبر الهی است و در هر زمان واحد است و اگر دهها پیامبر باشند، یکی امام است و بقیه مأموم. آیا این قاعده قادر به اثبات چنین امری هست؟

عرض کردم که، این قاعده بیان میکند که در هر زمان یک موجود اشرف در بین انسان ها باید باشد.
این موجود اشرف، انسان کامل خواهد بود که حداقل از همه انسانهای هم عصر خویش کامل تر است.
این شخص در هر زمانی موجود است. در یک زمان، پیامبر است و در یک زمان، امام به اصطلاح شیعی خودش.

با عرض سلام،

با اجازه من، موجود اشرف را انسان کامل می نامم.

صدیق;595907 نوشت:
[=microsoft sans serif]
بله، ایجاد بهترین راه است. اما راه جایگزین آن، بر هم زننده اختیار انسان است که با هدف آفرینش سازگار نیست.

منظورم این است که اگر این امام هم نباشد، فقط دستور خدا ناقصتر اجرا خواهند گشت، نه اینکه با وجود امام به طور کامل اجرا شوند. آیا اینجا باید با توجه به اینکه خدا بهترین راه را بر می گزیند، به امامت اعتقاد پیدا کنیم؟

صدیق;595907 نوشت:
[=microsoft sans serif]
از آنجا که در طول تاریخ که حاکمان مسلمان در جامعه اسلامی حکومت میکردند. در این سالها و قرن ها، حاکمان چه خود را خلیفه میخواندند و چه واقعا پادشاه بوده اند، پایمالی احکام اجتماعی دین خدا و فراموشی آنها و در نتیجه پایمال شدن حق مظلوم به وفور یافت میشود. نیاز به استدلال عقلی نیست، سراغ تاریخ بروید قطعا برایتان روشنگر خواهد بود.

شبهه ای که به این مسئله وارد است این است که با رشد فکری بشر و اندیشه های آزادیخواهانه ممکن است که به شرایطی برسیم که بشر خودش بتواند میزان ظلم را به حداقل میزان ممکن در حیات دنیوی برساند.

صدیق;595907 نوشت:
[=microsoft sans serif]
بله به اذن خداوند است اما این اذن و اجازه و این امتیاز را به شخص دیگری نداده است و صرفا در اختیار اولیای کامل خویش قرار داده است.
هرچند مراتب ضعیف تر آن به اولیای ضعیفتر الهی اعطا میشود.
بنابراین این اعطا و موهبت الهی، بی جهت و بدون علت و زمینه نبوده است و صرفا برای اشخاصی است که از این علم خود سوء استفاده نکنند.

متوجه هستم، ولی اگر علم غیب را یک امر وجودی برای مرتبه انسان کامل و ممکن اشرف بدانیم، چرا قرآن باید به حضرت محمد، به عنوان مصداق بارز انسان کامل، امر کند که «بگو غیب نمی دانم»؟

همچنین در داستان خضر و موسی، آشکارا چیزهایی از غیب هست که حضرت خضر بر آنها واقف است و حضرت موسی از آنها اطلاع ندارد، حال آنکه حضرت موسی، با توجه به اینکه داستان مربوط به زمان امامت ایشان و صاحب شریعت بودنشان انگاشته می شود، اگر علم غیب به حضرت خضر تعلق بگیرد، با این قاعده حتماً باید به حضرت موسی هم تعلق بگیرد و نیازی نباشد که حضرت خضر برای ایشان توضیح بدهد که چرا چنین و چنان کرد.

صدیق;595907 نوشت:
[=microsoft sans serif]
عصمت در مرتبه تام آن که ملکه ترک گناه و ترک فکر گناه و خطا است، مخصوص معصومین است و ایشان به جهت مرتبه کمالی که یافته اند، حقیقت گناه را می بینند و به همین جهت گناه نمیکنند.
بنابراین، ما معتقدیم که برخلاف امامت و نبوت که مقام ومنصب الهی است، عصمت ملکه ای است که هر شخصی توان رسیدن به آن را دارد.
با این بیان مشخص میشود که عصمت، امری وجودی است که ناشی از اعمال اختیاری انسان است.

صحیح، ولی آیا این برداشت صحیح است که عصمت به عنوان یک امر وجودی، به دلیل شدت وجود انسان کامل، که بالاترین شدت را در بین ممکنات دارد، باید در او حاضر باشد؟ منظورم این است که آیا قاعدۀ امکان اشرف، به خودی خود، برای انسان کامل اثبات عصمت می کند؟

صدیق;595907 نوشت:
[=microsoft sans serif]
عرض کردم که، این قاعده بیان میکند که در هر زمان یک موجود اشرف در بین انسان ها باید باشد.
این موجود اشرف، انسان کامل خواهد بود که حداقل از همه انسانهای هم عصر خویش کامل تر است.
این شخص در هر زمانی موجود است. در یک زمان، پیامبر است و در یک زمان، امام به اصطلاح شیعی خودش.

متوجه هستم. اینجا بحث اثبات امام است و امام در تشیع، واحد است. دو مسئله هست:

اول اینکه اگر قاعده امکان اشراف ثابت نمی کند که در هر زمان یک موجود اشرف هست، و بیشتر از آنرا نیز ممکن می داند، پس نمی تواند وجود امام زمان را نیز به سر انجام برساند، زیرا ممکن است افرادی همتراز او نیز باشند و در واقع موجود اشرف، الزاماً امام نیست، حداکثر امام یکی از این موجودات اشرف خواهد بود.

دوم اینکه، از چه راهی ثابت می کنیم که اولوالامری که قرآن در کنار خدا و رسول دستور به اطاعتش داده و رسول الله فرموده کسی که او را نشناسد و بمیرد، به مرگ جاهلیت مرده، همین موجود اشرف است؟

[="Tahoma"]

صدیق;593205 نوشت:
دلیلش تجربه و مشاهده است.
زیرا اگر امام معصوم حاکم نباشد، قطعا هر شخصی که حاکم باشد حداقل عصمت، علم غیب را ندارد.
چون عصمت ندارد، در دستوراتی که میدهد، خطا میکند و یا به عمد دستورات غلطی میدهد و احکام را به نفع خود تفسیر میکند و برای خود و خاندان خود اجرا نمیکند و ...
چون علم غیب ندارد، معلوم نیست دستوراتی که صادر میکند، تماما عین دستورات خداوند و عین احکام دین مبین باشد.

مسلمان ایرانی;593623 نوشت:
شما به وجهی ای از این دشواریها در فرمایشاتتان جواب داده اید. در مقابل مسئله دیگر این است که آیا بر اساس تجربه عصمت و علم غیب امام توانسته است باعث اجرای دقیق دستورات خدا بشود یا در هر حال اختیارات بشر مانع درست اجرا شدن هستند. مثلاً در زمان رهبری پیامبر و امامت حضرت علی، موارد بسیاری هستند که ظلمی صورت گرفته است و گاهی فقط اقدام به جبران شده است، مثل ماجرای خالد بن ولید و گاهی هم مسئله جبران ناپذیر بوده است، مثل ماجرای جنگ صفین و قرآنهای روی نیزه. پس تجربه نشان می دهد که در هر حال، احکام خدا به دلیل وجود اختیار بشر، به طور دقیق در جامعه اجرا نمی شود.

صدیق;595632 نوشت:
یکی از کارکردهای دو اصل امامت و نبوت، اجرای احکام دین است، اما این بدان معنا نیست که جلوی اختیار افراد گرفته شود و افراد در مواقعی که از دسترس امام دور هستند، نتوانند ظلم کنند. اما اگر امام و نبی نباشد، این موارد به صورت غالبی میشود و در غالب موارد، بلکه تمام موارد به مظلومان ظلم میشود و احکام دین زیر پا گذارده میشود. بعلاوه، در همین موارد نیز وجود ایشان باعث احقاق حق و گرفتن حق مظلوم از ظالم و تدارک ظلم رفته میشود.

سلام
جناب صدیق
اشکالی که به استدلال شما وارد است این است که امام بر اساس علم غیب خود حکومت نمی کند و وظیفه او عمل به ظاهر است و وقتی وظیفه او عمل به ظاهر است دیگر این استدلال شما صحیح نمی باشد مثلا داریم که امیرالمومنین منذر بن جارود را والی شهری قرار داد صرفا به دلیل صالح بودن پدرش (یعنی بر اساس ظاهر) اما بعد او خیانت کرد اگر امام قرار بود بر اساس علم غیب عمل کند نباید او را خلیفه قرار می داد و این جلوی اختیار اشخاص هم گرفته نمی شود زیرا انتخاب والی صرفا به عهده حاکم است و جالب اینجاست که اطلاع امام از خیانت ایشان هم پس از مرتکب شدن خیانت به وسیله علم غیب نبود بلکه گزارشان مردمی بود.
و من كتاب له ع إلى المنذر بن الجارود العبدي، و خان في بعض ما ولاه من أعماله‏

أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ صَلَاحَ أَبِيكَ‏ غَرَّنِي مِنْكَ وَ ظَنَنْتُ أَنَّكَ تَتَّبِعُ‏ هَدْيَهُ وَ تَسْلُكُ سَبِيلَهُ فَإِذَا أَنْتَ فِيمَا رُقِّيَ‏ إِلَيَّ عَنْكَ لَا تَدَعُ لِهَوَاكَ انْقِيَاداً وَ لَا تُبْقِي لِآخِرَتِكَ عَتَاداً تَعْمُرُ دُنْيَاكَ بِخَرَابِ آخِرَتِكَ وَ تَصِلُ عَشِيرَتَكَ بِقَطِيعَةِ دِينِكَ وَ لَئِنْ كَانَ مَا بَلَغَنِي عَنْكَ حَقّاً لَجَمَلُ أَهْلِكَ وَ شِسْعُ‏إ 4394 نَعْلِكَ خَيْرٌ مِنْكَ وَ مَنْ كَانَ بِصِفَتِكَ فَلَيْسَ بِأَهْلٍ أَنْ يُسَدَّ بِهِ ثَغْرٌ أَوْ يُنْفَذَ بِهِ أَمْرٌ أَوْ يُعْلَى لَهُ قَدْرٌ أَوْ يُشْرَكَ فِي أَمَانَةٍ أَوْ يُؤْمَنَ عَلَى جِبَايَةٍ فَأَقْبِلْ إِلَيَّ حِينَ يَصِلُ إِلَيْكَ كِتَابِي هَذَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ:
[قال الرضي [رضي الله عنه:] و المنذر بن الجارود هذا هو الذي قال فيه أمير المؤمنين ع إنه لنظار في عطفيه‏إ 4396 مختال في برديه‏إ 4397 تفال في شراكيه‏]
نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 462

[=microsoft sans serif]

مسلمان ایرانی;597470 نوشت:
با اجازه من، موجود اشرف را انسان کامل می نامم.

اشکالی ندارد. ولی توجه داشته باشید همانطور که انسان کامل مراتب و درجاتی دارد، عنوان موجود اشرف نیز دارای مصادیقی با مراتب مختلف است.
مسلمان ایرانی;597470 نوشت:
نه اینکه با وجود امام به طور کامل اجرا شوند. آیا اینجا باید با توجه به اینکه خدا بهترین راه را بر می گزیند، به امامت اعتقاد پیدا کنیم؟

فلسفه مصداق مشخص بیان نمیکند.
فقط حکمت وجود امام و فلسفه وجودی او را مشخص میکند.
حال این انسان کامل یا موجود اشرف، درهر زمان میتواند مصداق خاص خودش راداشته باشد.
فلسفه دیگر کاری به این مسئله ندارد.

مسلمان ایرانی;597470 نوشت:
شبهه ای که به این مسئله وارد است این است که با رشد فکری بشر و اندیشه های آزادیخواهانه ممکن است که به شرایطی برسیم که بشر خودش بتواند میزان ظلم را به حداقل میزان ممکن در حیات دنیوی برساند.

ایا واقعا با این شعارها واقعیت عوض میشود.
آیا ظلمی که کشورهای استکباری به کشورهای ضعیف و حتی سیاه پوستان در کشور خود میکنند، یا جنگ افروزی هایی که به بهانه ازادی ملتها میشود و در نهایت معلوم میشود، دعوا بر سر مخازن نفتی و ثروتهای ملی انها بوده، وووو خودش نشانه بطلان این ادعا نیست.
رشد فکری بشر کجا بود؟
تا زمانی که دنیا با انسان دوپا سروکار دارد و خدا دخالتی در سیاست و کشورداری ندارد، خدا به معنای واقعی نه ادعایی، همین آش است و کاسه.
مسلمان ایرانی;597470 نوشت:
متوجه هستم، ولی اگر علم غیب را یک امر وجودی برای مرتبه انسان کامل و ممکن اشرف بدانیم، چرا قرآن باید به حضرت محمد، به عنوان مصداق بارز انسان کامل، امر کند که «بگو غیب نمی دانم»؟

برای فهم ایات قرآن باید هم آیات دیگر را در نظر گرفت و هم به روایات معتبر تفسیری آن مراجعه کرد.
در مورد علم غیب، ادله روایی و قرانی زیادی ارائه شده که فعلا محل بحث ما نیست و برای اطلاع از آنها میتوانید به کتابهای کلامی و منابع روایی بخش علم غیب مراجعه کنید.

[=microsoft sans serif]

مسلمان ایرانی;597470 نوشت:
همچنین در داستان خضر و موسی، آشکارا چیزهایی از غیب هست که حضرت خضر بر آنها واقف است و حضرت موسی از آنها اطلاع ندارد، حال آنکه حضرت موسی، با توجه به اینکه داستان مربوط به زمان امامت ایشان و صاحب شریعت بودنشان انگاشته می شود، اگر علم غیب به حضرت خضر تعلق بگیرد، با این قاعده حتماً باید به حضرت موسی هم تعلق بگیرد و نیازی نباشد که حضرت خضر برای ایشان توضیح بدهد که چرا چنین و چنان کرد.

برداشت شما از علم غیب این بزرگواران اشتباه است.
منظور از علم غیب این است که آنها بدون نیاز به اموختن از سوی انسان دیگری، از یک سری معارف و مسائل اطلاع دارند.، نه اینکه مستقل از خدا اطلاع از غیب داشته باشند.
اگر خدا بخواهد آنها علم دارند و هرچه خدا بخواهد، آنها از آن مطلع میشوند از طریق خداوند.

مسلمان ایرانی;597470 نوشت:
صحیح، ولی آیا این برداشت صحیح است که عصمت به عنوان یک امر وجودی، به دلیل شدت وجود انسان کامل، که بالاترین شدت را در بین ممکنات دارد، باید در او حاضر باشد؟ منظورم این است که آیا قاعدۀ امکان اشرف، به خودی خود، برای انسان کامل اثبات عصمت می کند؟

بله.
زیرا عصمت نیز یک کمال است و بر اساس قاعده امکان اشرف، وقتی یک درجه وجودی دارای یک درجه ای از تقوا و خودداری از گناه در عالم وجود داشته باشد، باید مراتب والاتر و بالاتری از آن نیز حضور داشته باشد.

مسلمان ایرانی;597470 نوشت:
متوجه هستم. اینجا بحث اثبات امام است و امام در تشیع، واحد است. دو مسئله هست: اول اینکه اگر قاعده امکان اشراف ثابت نمی کند که در هر زمان یک موجود اشرف هست، و بیشتر از آنرا نیز ممکن می داند، پس نمی تواند وجود امام زمان را نیز به سر انجام برساند، زیرا ممکن است افرادی همتراز او نیز باشند و در واقع موجود اشرف، الزاماً امام نیست، حداکثر امام یکی از این موجودات اشرف خواهد بود.

دقت نکردید.
بنده گفتم که بر اساس این قاعده، موجودی در بین انسانها باید باشد که از همه کاملتر باشد.
اما این قاعده، اسم او را مشخص نمیکند، فقط بیان میکند که در آن زمان باید کاملترین انسان باشد.
حال دین، میآید و اسم او را نبی یا امام میگذارد.

مسلمان ایرانی;597470 نوشت:

دوم اینکه، از چه راهی ثابت می کنیم که اولوالامری که قرآن در کنار خدا و رسول دستور به اطاعتش داده و رسول الله فرموده کسی که او را نشناسد و بمیرد، به مرگ جاهلیت مرده، همین موجود اشرف است؟

از انجا که اولوالامر اگر دارای برترین ویژگی های انسانی که موجب کمال میشود در عصر خود نباشد، نباید از او اطاعت کرد.
اگر او والاترین مرتبه تقوا، بالاترین مرتبه علم دین و برترین صفات اخلاقی را نداشته باشد، چرا دیگران باید از او تبعیت کنند.
از سوی دیگر، چون مردم زیر بار سخنان و دستورات ومواعظ این شخص نمیروند، حکمت خدا در فرستادن او زیر سوال میرود.
بنابراین، وقتی خدا میگوید از شخص خاصی اطاعت کنید( به عنوان ولی مطلق حال یا امام یا نبی و رسول) او حتما برترین انسان در عصر خودش است.
[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]

علــی;597490 نوشت:
اشکالی که به استدلال شما وارد است این است که امام بر اساس علم غیب خود حکومت نمی کند و وظیفه او عمل به ظاهر است و وقتی وظیفه او عمل به ظاهر است

باسلام
علم لدنی امام، منحصر در آگاهی وی از باطن اعمال انسانها و کارهای مخفی انها نیست که شما این ایراد را وارد میکنید.
اطلاع امام از احکام شرعی و نیز تفسیر کلام خداوند وسخنان پیامبر نیز از موارد علم لدنی ایشان است.
یعنی ایشان برای اطلاع یافتن از این موارد، نیاز ندارد کلاس بروند و از کسی درس بگیرد.
خداوند او رااگاه میکند.
حال حاکمی که از این دستورات اطلاع دارد و بر اساس آنها عمل میکند و به واسطه عصمتش خلاف نمیکند و اشتباه نمیکند، بهتر عمل میکند یا کسی که یکی از این شرایط یا هیچ یک را نداشته باشد. یا علم نداشته باشد یا اگر دارد به واسطه هوای نفس به ان عمل نمیکند یا اگر عمل میکند اشتباه داشته باشد.
در ضمن، کارکرد این علم، فقط در مملکت داری نیست.

پرسش:
لطفاً توضیح دهید که چگونه از طریق حکمت متعالیه وجود امام زمان ثابت می شود.؟

پاسخ:
فلسفه علمی است که مربوط به امور کلی است و در مورد مصادیق مشخص خارجی صحبت نمی کند. بنا بر این انتظار این که در فلسفه سخنی از امام زمان به عنوان یک انسان کامل مشخص شده باشد، انتظاری بیهوده است. اما می توان از مباحثی که جناب صدرا در شرح اصول کافی در ذیل مباحث کتاب الحجه نموده است، به صورت کلی نظر وی در مورد امامت و امام زمان هر عصری را یافت.
بر اساس مبانی فلسفی و بخصوص حکمت متعالیه، در هر زمان لازم است که یک ولی و انسان کامل وجود داشته باشد، و زمین نمی تواند خالی از حجت باشد. وی برای این مدعای خود چند دلیل اقامه می کند، از جمله این که:

_ خداوند دستوراتی داده (مانند دستورات شارع برای اقامه حدود الهی و نگاهبانی از مرزهای حکومت اسلامی) که بدون وجود امام به صورت کامل محقق نمی شود. تبعیت از دستورات شارع واجب است. آن چه بدون آن دستورات شارع محقق نمی شود- یا به خوبی محقق نمی شود-، خودش نیز واجب است و حتما باید محقق شود. دستورات شارع تا زمانی است که انسان بر روی زمین زندگی می کند -یعنی تا زمان قیامت- پس وجود امام واجب است و در هر زمانی باید امامی باشد.(1)

_ وجود امام تا حدی ضروری است که اگر دو نفر بر روی زمین باشند، یکی از آن ها قطعا امام خواهد بود.(2) این نظام فلسفی، وجود امام در هر زمانی را بر اساس قاعده امکان اشرف اثبات می کند.(3) علاوه بر این، در هر زمانی ضرروتا یک نفر ولی نیاز هست تا به واسطه وساطت در فیض الهی، عهده دار فهم و شرح قرآن کریم و بیان تاویل آیات متشابه باشد تا اهل ایمان را با معارف قرآن آشنا کرده و ره پویان جاده ساده را در پیمودن درجات کمال راهنمایی کرده و امداد برسانند.(4) و بدین وسیله باعث معرفت خداوند بشوند و مردم را به این امر رهنمون سازند که هدف نهایی خلقت همین شناخت خداوند و قرب به اوست.(5)
قاعده امکان اشرف بیان می کند: وقتی می بینیم موجوداتی در عالم هستند که از نظر وجودی و کمالات وجودی در مرتبه پائینی هستند، پس باید موجوداتی باشند که از نظر رتبه وجودی دارای مراتب والاتر و بالاتری در همان نوع یا جنس باشند. این موجودات تا بالاترین مرتبه وجودی در میان یک نوع و جنس (جنس قریب تا جنس الاجناس) به صورت تشکیکی وجود دارند. امام هم که طبق تعریف و ادعا، بالاترین مقام را در میان موجودات دارد؛ نه تنها در میان نوع انسان بلکه در میان جنس موجودات ممکن. بنا بر این با توجه به این قاعده، امام باید در سلسله موجودات وجود داشته باشد.

صدرا در این زمینه می فرماید: «قد علمت ان ترتيب سلسلة الوجود الصادرة من الاول سبحانه انما يكون ابدأ من الاشرف الى الاخس و من الاعلى الى الادنى، و من نظر فى احوال الموجودات و نسبة بعضها الى بعض عرف ان الادنى و الانقص لا يوجد الا بسبب الاعلى و الاكمل سببية ذاتية و تقدما طبيعيا...»(6)

با توجه به این مطالب، معلوم می شود که در زمان حاضر نیز، نیاز به وجود امامی است که مردم به واسطه او هدایت شوند و به معرفت خداوند رهنمون گردند و به کمال لایق خود برسند.

ـــــــــــــــ
(1) شرح اصول کافی، ملاصدرا، ج2، ص470 (تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1383ش).
(2) همان، ج2، ص503-508.
(3) همان، ج2، ص476؛ ج2، ص503.
(4) همان. ج2، ص593.
(5) همان ج2، ص509.
(6) همان، ج2، ص 503.


موضوع قفل شده است