چرا مکلف به فراگیری فلسفه و عرفان نیستیم؟

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا مکلف به فراگیری فلسفه و عرفان نیستیم؟

از مرحوم آیت الله آقا شیخ محمد علی کاظمی که اعظم تلامذه مرحوم نائینی بوده است و مباحث ایشان را تقریر فرموده، نقل شده است که: علت اینکه ما مکلّف و مأمور به فراگیری علوم الهی، امثال فلسفه و عرفان نیستیم این است که: آنچه در حیطه ربط و انتساب ما با پروردگار قرار دارد همان جنبه و حیثیت عبودیّت است؛ و پس از احراز این مسئله، عبد باید در مقام اطاعت و بندگی مولی و پروردگار برآید. حال مولای او چه کسی است و چه خصوصیاتی دارد و دارای چه حقیقتی است، تمام اینها ربطی به او ندارد؛ او باید بنگی اش را بکند و کاری به خدای متعال نداشته باشد. اما این مطلب تمام نیست؛ زیرا:
شکّی نیست که معرفت پروردگار و شناخت حقیقت و کنه و ذات او مسئله ای است دارای مراتب متفاوت و درجات مختلف ( از معرفت ابتدایی و بسیط و گنگ و مبهم، مانند صرف اعتقاد به مبدأ هستی بدون هیچ امر زائدی بر آن گرفته، تا بالاترین حدّ از معرفت و شناخت که فرمود: « لم أعبد ربّاً لم أره»؛ یعنی عبادت نکردم هیچگاه خدایی را که ندیده بودم.) و مسلّم است عبادت و انقیاد، فرع اذعان و اعتقاد به وجود حضرت حق است.
حال با توجه به این مطلب چگونه ممکن است فردی ضرورت عبادت و اطاعت پروردگار را بر خویش به نحو جزم و یقین احراز نماید، امّا در خودِ ذات پروردگار و کیفیت وجود او دارای شک و ابهام و هزار نقطه مجهول و بی جواب بوده باشد؟ و آیا می شود حقیقتی را که هیچ سنخیتی با موجودات خارجی از جهت ماهیّت و کیفیّت آنها ندارد، همینطور رجماً بالغیب پذیرفت و بدون آنکه هیچ شناختی از او نداشت به پرستش و عبادتش پرداخت؟ و آیا به اعتقاد شما اگر فردی بدون توجه به جنبه تجرّد و بساطت حضرت حق، خدا را یک موجود مادّی بسیار بزرگ که خصوصیات یک مخلوق را در بالاترین مرتبه از عظمت و بزرگی دارد، و مانند ما دارای دست و پا و چشم و روده و غیره، و در آسمان بالا منزل گزیده بداند،عبادتش صحیح است؟آیا برای فردی که می تواند مرتبه معرفت و شناخت خود را به حضرت حقّ به مراتب و مراحل عالی تر و راقی تر برساند، باید گفت: زحمت بی خود نکش! زیرا این علوم هیچ نفعی برای تو ندارد و به اندازه یک سر مویی از مواهب و الطاف حضرت حقّ بهره مند نخواهی شد؟
مگر نه این است که عبادت به مقدار خلوص نیّت و حضور قلب و سرّ سنجیده می شود، و به همان میزان اجر و قرب به او تعلق می گیرد؟ پس چگونه است که انسان خدای ناشناخته را در وجود خود و قلب و ضمیر خود حاضر و ناظر گرداند و توجه خود را به سمت و سوی او متمرکز کند؟ آیا نمازی که یک نفر بدون هیچ شناخت و معرفتی به خدای متعال بجای می آورد با نماز امام سجاد علیه السلام یکی است؟ با نماز رسول خدا یکی است؟ با نماز حضرات معصومین یکی است؟
نگویید: آنها امام اند و حسابشان با ما فرق دارد! ما می گوییم: از این نقطه نظر چه فرقی دارد! نماز نماز است؛ مگر غیر از این است که دارای افعالی خاصّ با شرایط طهارت و غیره است؛ پس چه فرقی می کند؟! هر دو دارای وضو و هر دو رو به قبله و هر دو کاملاً شرایط صحّت ظاهری از اتیان به اجزاء و قرائت صحیح حمد و سوره را بجای می آورند.
در اینجا باید گفت: این کلام به فکاهی و مطالب غیر قابل اعتنا اشبه است تا به یک مطلب و مسئله علمی و اعتقادی!
و از طرف دیگر: این همه روایاتی که دلالت بر مراتب مختلف ایمان و درجات مومنین در روز قیامت می کند به کجا خواهد رفت؟ اگر منظور و مطلوب شارع صِرف انجام عبادت بصورت صحیح و با حفظ اداب ظاهری باشد، حال بأیّ نحو کان ( از اعتقاد به پروردگار و معرفت ذات او) دیگر مراتب ایمان یعنی چه؟ و مراتب بهشت چه معنایی خواهد داشت؟
و از طرف دیگر: این آیات توحیدیه که در قران کریم وارد شده است و شخص جز با فراگیری دروس رسمی الهی حکمت و عرفان امکان ندارد به محتوا و معنای آنها پی ببرد، برای چه آمده است؟ آیا یک فرد عامی که به نظر جنابعالی(آیت الله شیخ محمد علی کاظمی) به صرف اعتقاد به یک خدای موهوم او را پرستش و عبادت می کند و تکلیف را از دوش خود بر می دارد و دیگر هیچ مسئولیتی بر عهده او نمی باشد، می تواند به حقیقت آیه « هو الأول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیء علیم» پی ببرد؟ آیا شما هم می توانید پی ببرید؟ هیهات! پس این آیه برای که آمده است؟
اگر بگویید: برای رسول خدا و حضرات معصومین آمده است، خوب چه ارتباطی به ما دارد؟ مگر قرآن برای ائمه نازل شده است؟ تازه نقل کلام در خود ائمه می کینم: برای چه ائمه علیهم السلام به این درجه از معرفت حقّ رسیده اند و مطالبی را می فهمند که ما نمی فهمیم؟ به درجاتی دسترسی یافته اند ک ما نمی توانیم؟ اگر آن درجات ممدوح و مستحسن است، پس چرا ما باید محروم باشیم! اگر فایده ای ندارد پس چرا ائمه باید به این مراتب برسند؟ چه رجحانی بر این معرفت مترتب است؟!
اضافه بر این: این روایات و خطبی که از حضرات معصومین علیهم السلام در شناخت حضرت حقّ و توحید ربوبی شرف صدور یافته است، برای چه کسی است، و چه علتی می تواند داشته باشد؟ اگر مردم مکلف به شناخت واقعی و حقیقی حضرت حق بتمام المعرفه و کمال المعرفه بر حسب طاقت و توان هر شخص نبوده باشند، دیگر این بیانات و کلمات توحیدی معصومین نعوذ بالله لغو نمی باشد؟
با توجه به این محدودیت معرفتی و شناخت بسیط و عامیانه نسبت به ذات پروردگار، اگر فردی بیاید و شبهه ای را در مسئله توحید برای شما بوجود آورد، چه جوابی خواهید داد؟ آیا شما می توانید با این شناخت کودکانه از ذات پروردگار شبهه ابن کمونه را در تشکیک مسئله توحید پاسخ بگویید؟ و بدون تعلّم و تدرّس مبانی حکمت از عهده این شبهات عجیب و غریب از دهریین برآیید و به دفاع از اسلام و فقه و فقاهت و حوزه های علمیه خود برآیید؟ حوزه های علمیه ای که نهایت اهتمام خود را بر صحّت نماز با قرائت صحیح حمد و سوره قرار داده است، چه فکری برای مشروعیت خود در قبال این شبهات و اشکالات نموده است؟ آیا این طرز فکر و این مبنی می تواند پاسخ ملحدین و دشمنان تا بن دندان مسلّح به حربه الحاد وکفر و خداستیزی را به نحو شایسته و بایسته و قاطع و دندان *** بدهد؟ آیا حوزه تدریس شما آماده پذیرایی از این شبهات و مطالب الحادی می باشد؟ اگر هست به چه طریقی و چه راهی می خواهد مقابله کند؟ آیا با کتب فقهی و اصولی باید به این مهم پرداخت، و دفع این آفات و بلایا نمود؟ در اینجا قضاوت را به عهده خوانندگان و اهل بینش و درایت می سپاریم.
امّا در مکتب اهل بیت علیهم السلام مسئله این طور نیست و مطلب از زمین تا آسمان فاصله دارد.در مکتب اهل بیت برای معرفت حدّی تعریف نشده است. حدّ یعنی ذات پروردگار، یعنی کمال مطلق، یعنی غایت الغایات، یعنی اندکاک در ذات حضرت حق و فناء در ذات او و محو و نیستی در حقیقت وجود کلی و بالصرافه حق، یعنی بیرون آمدن از شوائب کثرت و دوئیّت و ماهیت و پیوستن به ذات لا یتناهی؛ این حدّ معرفت است.
ما مفتخریم پیرو مکتبی هستیم که هیچ حدّی و مرزی برای رشد و تکامل علمی و روحی و نفس انسان قائل نمی باشد.ما مفتخریم دنباله رو امامی هستیم که خطبات نهج البلاغه اش پس از گذشت هزار و چهار صد سال تنها تک سوار عرصه توحید و معارف و جولانگاه اقیانوس علم و تعقّل و اعتلا باقی مانده است.ما مفتخریم که از امامی تبعیّت می کنیم که قبل از هر گونه فعل و عمل، ما را به تفکّر و تعقّل امر فرموده است.ما مفتخریم که در این مکتب، اولیای او با کشف حقائق توحیدی و اسرار الهی و بیان رموزات عالم هستی که در تاریخ بشریت هیچ سابقه ای نداشته است، سند افتخار جاودانگی و ابدیت مکتب تشیّع را بر پیشانی تاریخ تا ابد قرار داده اند؛ و همه آدمیان و محققین علوم الهی و انسانی را ریزه خوار اقیانوس لا یتناهای علم و معرفت خویش ساخته اند.ما مفتخریم که در مکتبی قرار گرفته ایم که لواداران آن بالاترین مرتبه علم و معرفت را به کمال مطلق و علم مطلق و حیات مطلق منحصر کرده اند، و ما را به همان نقطه و جایگاهی می رسانند که خود در آن منزل و جایگاه مأوی گزیده اند. ما مفتخریم که امامان ما با کشف نقاب از حقایق و اسرار توحید جای هیچ گونه نقص و خلأ و ضعف و فتوری را در مراحل رشد و تکامل و فعلیّت ما باقی نگذاشته اند، و هیچ خطّ قرمزی برای وصول به مراحل عالیه و کمالات روحیه قرار نداده اند؛ آری:
أولئک آبائی فجِئنی بمثلهم إذا جمعتنا یا جریر المجامع
یعنی: اینان پدران من هستند و اگر می توانی تو هم مانند ایشان بیاور،در زمانی که همه ما در مجالس و اجتماعات حضور خواهیم یافت.

توحید صمدی;16242 نوشت:
شکّی نیست که معرفت پروردگار و شناخت حقیقت و کنه و ذات او مسئله ای است دارای مراتب متفاوت و درجات مختلف

سلام

اینی که می فرمایید با خود حکمت سازگار نیست!

چون شناخت کنه و ذات حضرت حق, محاله و امر محال تمیّزی نداره که بخواد مراتب داشته باشه


توحید صمدی;16242 نوشت:
در مکتب اهل بیت برای معرفت حدّی تعریف نشده است. حدّ یعنی ذات پروردگار، یعنی کمال مطلق، یعنی غایت الغایات، یعنی اندکاک در ذات حضرت حق و فناء در ذات او و محو و نیستی در حقیقت وجود کلی و بالصرافه حق، یعنی بیرون آمدن از شوائب کثرت و دوئیّت و ماهیت و پیوستن به ذات لا یتناهی؛ این حدّ معرفت است.

لازمه پیوستن به ذات لایتناهی انقلابه و انقلاب هم محال


با تشکر

بسم الله
سلام علیکم و رحمه الله
از برادر عزیزم کاربر محمد صادق به لحاظ دقت در خواندن مطالب تشکر می کنم.
از بزرگانی همچون علامه جوادی آملی شنیده ام که ورود به ذات مقدس حق تعالی برای کسی مقدور نیست.حتی خاتم پیامبران صلوات الله علیه، و آنجا منطقه ممنوعه است. اما نظر شما در باره این فراض ها چیست؟ و شما چه برداشتی دارید؟ممنون می شوم از نظراتتان بهرمند گردم.
السلام علی الدعاه الی الله و الادلاء علی مرضاه الله...زیارت جامعه کبیره
اما از القاب اباعبدالله امام حسین علیه السلام داریم:
السلام علی الدلیل علی ذات الله
امام حسین علیه السلام راهنما و دلیل بر ذات خداست! انسان را مستقیم به ذات خدا می رساند.
کشف الغمه جلد 2 صفحه 4

نقل قول:
چرا مکلف به فراگیری فلسفه و عرفان نیستیم ؟

از دید من پاسخ این است که :

" تنها راه رسیدن به رستگاری ، و تنها راه رسیدن به معرفت های باطنی ، کسب دانش و تعلیم و تعلم نیست . "

البته من منکر ارزش دانش آموزی و علم نیستم ، اما حقیقت این است که " عمل به واجبات و ترک محرمات ، منجر به کسب معرفت درونی ای می شود که بسیاری از دانش آموختگان از آن بهره ی چندانی ندارند . "

العلم هو الحجاب الاکبر !
دانش ، همزمان با روشن کردن درون آدمی ، خود می تواند پرده های جدیدی را بر ذهن او بیافکند . در بین صحابه ی رسول خدا کسانی را می بینیم که از راه تهذیب و تقوا ، به مراتب والا دست یافتند ، با آن که پیش از اسلام آوردن از جمله افراد بی بضاعت در زمینه ی علم و دانش بودند .

سلسله مراتب اعمال ، با فلسفه ی عمیقی شکل گرفته است .
هر عمل ِ خالص با قصد قربت و رضای خدا ، منجر به کسب توفیقی می شود ،
توفیق یک عمل جدید .
و اگر سالک این توفیق را دریابد ، موفق به انجام عملی باارزش تر خواهد شد .
و عمل باارزش تر ، توفیقی بزرگ تر را پدید خواهد آورد .

این شیوه ی عملی ، از آفات دانش اندوزی مصون است . آفاتی همچون غرور ، سرگرم شدن به خود علم و فراموش کردن وسیله بودن آن ، و ...

توحید صمدی;16767 نوشت:
بسم الله سلام علیکم و رحمه الله از برادر عزیزم کاربر محمد صادق به لحاظ دقت در خواندن مطالب تشکر می کنم. از بزرگانی همچون علامه جوادی آملی شنیده ام که ورود به ذات مقدس حق تعالی برای کسی مقدور نیست.حتی خاتم پیامبران صلوات الله علیه، و آنجا منطقه ممنوعه است. اما نظر شما در باره این فراض ها چیست؟ و شما چه برداشتی دارید؟ممنون می شوم از نظراتتان بهرمند گردم. السلام علی الدعاه الی الله و الادلاء علی مرضاه الله...زیارت جامعه کبیره اما از القاب اباعبدالله امام حسین علیه السلام داریم: السلام علی الدلیل علی ذات الله امام حسین علیه السلام راهنما و دلیل بر ذات خداست! انسان را مستقیم به ذات خدا می رساند. کشف الغمه جلد 2 صفحه 4

سلام علیکم

معنی کردن سخنان اهل بیت طاهرین با اینکه درش ( صعب مستصعب) وجود داره,کار ساده ای نیست.

از طرفی خدا به ما عقل داده و هیچ عاقلی, چیزی که با برهان قطعی نمی سازه رو نمی پذیره!

لذا درایت در حدیث مهم است که منظور از " دلیل فی ذات الله" چیست حتی در مورد حضرت امیر علیه السلام هست که :انّه ممسوس فی ذات الله ( یعنی شیفته ذات خدا است)و روایات دیگری در مورد ذات.

اون چیزی که درباره این احادیث به ذهن من میرسه اینکه:لازمه توجّه محض به ذات خداوند متعال و کنده شدن از تعلقات دیگر ,پیوستن به ذات یا درک کنه ذات نیست.

لذا معنی راهنمایی به سوی " ذات الله " , هدایت سمت معرفت سطح بالا و حقیقی به خود خداوند است در مقابل معرفت های عامیانه و سطح پایینی که مخلوط به موهومات و تخیلات است .

موضوع قفل شده است