جمع بندی اثبات علم اصول در احادیث

تب‌های اولیه

23 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اثبات علم اصول در احادیث

علم اصول در احادیث، آیا بنانگذار علم اصول کیست؟ احادیثی درین باره میخواستم. تشکر

dfffd;452920 نوشت:
علم اصول در احادیث، آیا بنانگذار علم اصول کیست؟ احادیثی درین باره میخواستم. تشکر

با سلام و عرض ادب

در مورد احادیث مربوطه سوال خود را از انجمن حدیث پیگیری نمایید اما برای اطلاع بیشتر مقاله زیر را هم مطالعه نمایید:
http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=29883

موفق و موید باشید

با نام الله


کارشناس بحث: استاد مجید

dfffd;452920 نوشت:
علم اصول در احادیث، آیا بنانگذار علم اصول کیست؟ احادیثی درین باره میخواستم. تشکر

با صلوات بر محمد وآل محمد
وعرض سلام وادب
بنیان گذاران علم اصول
برای پی بردن به زمان پیدایش یک علم و نیز شناخت فرد یا افرادی که در تاسیس آن نقش به سزایی داشته اند، مراجعه به تاریخ امر اجتناب ناپذیر می باشد. بر این اساس برای شناختن پایه گذاران علم اصول نیز باید همین راه را پیمود که با توجه به شواهد تاریخی، می توان از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) به عنوان موسس علم اصول یاد نمود چرا که این دو امام همام، اندیشه و تفکرات اصولی را ضابطه مند ساخته و قواعد کلی آن را برای شاگردان خویش بیان می کردند.
چنانکه امام صادق (ع) به هشام بن سالم می فرماید:
«إِنَّمَا عَلَيْنَا أَنْ نُلْقِيَ إِلَيْكُمُ‏ الْأُصُولَ وَ عَلَيْكُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا»(1)
علامه سید حسن صدر در این زمینه می نویسد:
«اولین کسی که علم اصول فقه را تاسیس و ابواب و مسائل آن را مطرح نمود، امام باقر و سپس امام صادق(علیهما السلام) بود. این دو بزرگوار قواعد اصول را به اصحاب شان املا می فرمودند که مجموعه آنها در کتاب «اصول آل الرسول» و «الفصول المهمه فی اصول الائمه» و... گردآوری شده است.»(2)
شهید صدر نیز در تکمیل این سخن می نویسد:
«بدون شک ریشه های تفکر اصولی در بین اصحاب ائمه و در دوره امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) شکل گرفته است و شواهد تاریخی همانند احادیثی که در بردارنده برخی از عناصر مشترکه در عملیات استنباط می باشد، گواه بر این مدعاست.»(3)
1) . حر عاملی، وسائل الشیعه، موسسه آل البیت، 1409 هـ.ق. ج 27، ص61 - 62.
2) .صدر، حسن، تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام، دارالرائد العربی، بی تا، ص 310.
3) . صدر، محمد باقر، المعالم الجدیده، کتابفروشی النجاح، 1395 هـ.ق. ص 47.

مجید;454972 نوشت:
با صلوات بر محمد وآل محمد
وعرض سلام وادب
بنیان گذاران علم اصول
برای پی بردن به زمان پیدایش یک علم و نیز شناخت فرد یا افرادی که در تاسیس آن نقش به سزایی داشته اند، مراجعه به تاریخ امر اجتناب ناپذیر می باشد. بر این اساس برای شناختن پایه گذاران علم اصول نیز باید همین راه را پیمود که با توجه به شواهد تاریخی، می توان از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) به عنوان موسس علم اصول یاد نمود چرا که این دو امام همام، اندیشه و تفکرات اصولی را ضابطه مند ساخته و قواعد کلی آن را برای شاگردان خویش بیان می کردند.
چنانکه امام صادق (ع) به هشام بن سالم می فرماید:
«إِنَّمَا عَلَيْنَا أَنْ نُلْقِيَ إِلَيْكُمُ‏ الْأُصُولَ وَ عَلَيْكُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا»(1)
علامه سید حسن صدر در این زمینه می نویسد:
«اولین کسی که علم اصول فقه را تاسیس و ابواب و مسائل آن را مطرح نمود، امام باقر و سپس امام صادق(علیهما السلام) بود. این دو بزرگوار قواعد اصول را به اصحاب شان املا می فرمودند که مجموعه آنها در کتاب «اصول آل الرسول» و «الفصول المهمه فی اصول الائمه» و... گردآوری شده است.»(2)
شهید صدر نیز در تکمیل این سخن می نویسد:
«بدون شک ریشه های تفکر اصولی در بین اصحاب ائمه و در دوره امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) شکل گرفته است و شواهد تاریخی همانند احادیثی که در بردارنده برخی از عناصر مشترکه در عملیات استنباط می باشد، گواه بر این مدعاست.»(3)
سلام و تشکر. اما من جواب سوالمو نگرفتم استاد عزیز.

آیا احادیثی متقن در اثبات مبانی اصلی علم اصول هست؟ میشه با منبع بگذارید؟

dfffd;452920 نوشت:
آیا بنانگذار علم اصول کیست؟

با صلوات بر محمد وآل محمد
با سلام وعرض ادب
تدوين اصول فقه
( بحث پيرامون اولين تدوين کننده اصول فقه )
از آن جا که اصول فقه، مقدمه فقه است ، از قرن اول چنين علمى ميان مسلمانان وجود داشته ، گر چه تدوين آن در قرن دوم صوت گرفته است .
در اين که اولين تدوين کننده علم اصول فقه چه کسى است ،اختلاف وجود دارد ؛ بسيارى از اصوليون شيعه معتقدند پايه گذار علم اصول، امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بوده اند. که قواعد اصول را بر اصحاب خود املا مى کردند.
ازآن جا که در عصر حضور آن بزرگواران، شيعه نيازى به تدوين آن علم نمى ديد، کمتر به امر تدوين پرداخت ، ولى در دوران غيبت ائمه (ع) تأليفات اصولى شيعه فزونى يافت . برخي از عالمان شيعى که تا زمان مرحوم " شيخ طوسي " ، در علم اصول تأليفاتى داشته اند عبارت اند از : " ابوسهل نوبختي " ، " حسن بن موسى نوبختي " ، "محمد بن احمد بن جنيد اسکافي " ، "ابو عقيل عماني " ، ابو منصور صرام نيشابوري " ، " محمد بن احمد بن داود بن على بن حسن " ، " شيخ مفيد " و " سيد مرتضى " (1).
برخى از صاحب نظران، نخستين مصنف اين علم را " هشام بن حکم" از اصحاب و شاگردان امام صادق (ع) مى دانند که رساله اى در مورد مباحث الفاظ تدوين کرد(2).
برخى ديگر هم چون " سيوطى " اين عنوان را به "شافعي" نسبت مى دهند(3)که کتاب " الرسالة " را تدوين نمود. برخى از اصوليون حنفي، " ابوحنيفه " را اولين تدوين کننده علم اصول مى دانند.

1-سويدي ، محمد امين;تسهيل الحصول على قواعدالاصول;صفحه 28
3,2-حيدري ، علي نقي ، 1325 - 1401ق;اصول الاستنباط;صفحه (41-42)
همان;صفحه 19
سويدي ، محمد امين;تسهيل الحصول على قواعدالاصول;صفحه (27-28)
شهابي ، محمود ، 1282 -;تقريرات اصول;جزء1;صفحه 18
نائيني ، محمد حسين ، 1277 - 1355ق.;فوائدالاصول;جلد1,2;صفحه (6-16)

dfffd;455320 نوشت:
آیا احادیثی متقن در اثبات مبانی اصلی علم اصول هست؟ میشه با منبع بگذارید؟

سلام وعرض ادب
لطفا این بحث را مطالعه بفرمایید[=Verdana]:«[=Verdana]/index.aspx?siteid=17&siteidظرفیت‌شناسی علم اصول فقه برای تولید علوم انسانی»

dfffd;456049 نوشت:
خواهش میکنم حدیث بذارید در اثبات علم اصول. فقط حدیث میخواستم تشکر

با صلوات بر محمد وآل محمد
وعرض سلام وادب

در کتاب«الفصول المهمة في أصول الأئمة (تكملة الوسائل)، ج‏1، باب ،26ص: 554» بابی با عنوان« وجوب العمل بالنص العام و الحكم به على جميع أفراده الظاهرة الفردية إلا ما خرج بدليل‏» آمد است
[824] «1»- مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِيسَ فِي آخِرِ السَّرَائِرِ، نَقْلًا مِنْ كِتَابِ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ‏أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ: إِنَّمَا عَلَيْنَا أَنْ نُلْقِيَ إِلَيْكُمُ الْأُصُولَ وَ عَلَيْكُمُ التَّفْرِيعُ.
[825] «2»- وَ رَوَى فِيهِ نَقْلًا مِنْ كِتَابِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ، عَنِ الرِّضَا عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ: عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَيْكُمُ التَّفْرِيعُ.
أقول: هذان الحديثان تضمنا جواز التفريع على الأصول المسموعة منهم و هي القواعد الكلية المأخوذة عنهم، لا على غيرها، فلا دلالة له على أكثر من العمل بالنص العام و لا خلاف فيه بين العقلاء كما مرّ في أول الكتاب.
[826] «3»- أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِيُّ فِي الْمَحَاسِنِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوْهَرِيِّ، عَنْ حَبِيبٍ الْخَثْعَمِيِّ، وَ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ، عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ، عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ، عَنْ حَبِيبٍ قَالَ: قَالَ لَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: مَا أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْكُمْ، إِنَّ النَّاسَ سَلَكُوا سُبُلًا شَتَّى، « (1)» مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَ بِهَوَاهُ، وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَ بِرَأْيِهِ وَ إِنَّكُمْ أَخَذْتُمْ بِأَمْرٍ لَهُ أَصْلٌ.
أقول: الأصل في مثل هذا المقام، يطلق على النص العام و القاعدة الكلية و الحالة السابقة و الحالة الراجحة، كما يقال: الأصل في الكلام، الحمل على الحقيقة و الأصل في البيع اللزوم و الأصل في تصرفات المسلم الصحة و الأصل في الماء الطهارة، ذكره بعض المحققين، و يطلق بمعنى الدليل كما يقال: الاصل في هذه المسئلة الكتاب و السنة، و هو أيضا شامل للنص الخاص و العام.
[827] «4»- مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ، عَمَّنْ حَدَّثَهُ، عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: مَا مِنْ أَمْرٍ يَخْتَلِفُ فِيهِ اثْنَانِ إِلَّا وَ لَهُ أَصْلٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ وَ لَكِنْ لَا تَبْلُغُهُ عُقُولُ الرِّجَالِ.
[828] «5»- وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ وَ غَيْرِهِ، عَنْ سَهْلٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى، وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ جَمِيعاً، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ، وَ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عَمْرٍو، عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ أَبِي الدَّيْلَمِ عَنْ‏ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ: أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَوْصَى إِلَى عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ بِأَلْفِ « (اى بالف قاعدة كلية، سمع منه)» كَلِمَةٍ وَ أَلْفِ بَابٍ، يَفْتَحُ كُلُّ كَلِمَةٍ وَ كُلُّ بَابٍ أَلْفَ كَلِمَةٍ وَ أَلْفَ بَابٍ.
[829] «6»- وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، وَ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ، عَنْ يَحْيَى بْنِ مَعْمَرٍ الْعَطَّارِ، عَنْ بَشِيرٍ الدَّهَّانِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي مَرَضِهِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ: ادْعُوا لِي خَلِيلِي، إِلَى أَنْ قَالَ: فَأَرْسَلَ إِلَى عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ أَكَبَّ عَلَيْهِ يُحَدِّثُهُ فَلَمَّا خَرَجَ، قِيلَ لَهُ: مَا حَدَّثَكَ خَلِيلُكَ؟ فَقَالَ: حَدَّثَنِي أَلْفَ بَابٍ يَفْتَحُ كُلُّ بَابٍ أَلْفَ بَابٍ.
[830] «7»- وَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ‏ إِسْمَاعِيلَ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ، عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ: عَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلَامُ أَلْفَ حَرْفٍ، كُلُّ حَرْفٍ يَفْتَحُ أَلْفَ حَرْفٍ.
[831] «8»- وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ: كَانَ فِي ذُوَابَةِ « (1)» سَيْفِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ صَحِيفَةٌ صَغِيرَةٌ فَقُلْتُ لَهُ: أَيُّ شَيْ‏ءٍ كَانَ فِي تِلْكَ الصَّحِيفَةِ؟
قَالَ: هِيَ الْأَحْرُفُ الَّتِي تَفْتَحُ كُلُّ حَرْفٍ، أَلْفَ حَرْفٍ، قَالَ: فَمَا خَرَجَ مِنْهَا حَرْفَانِ حَتَّى السَّاعَةِ.
وروایاتی که ذیل این احادیث آمده که به علت زیاد بودن خودشما مراجعه بفرمایید.
التماس دعا‏

تشکر فقط یه سوال:

آیا کسی از بزرگان اصول چون شیخ مقید و شیخ الطائفه و شیخ اعظم و دیگر اصولیون از متقدمین برین حرف منوقل از شما که فرمودید:

مجید;455499 نوشت:
بسيارى از اصوليون شيعه معتقدند پايه گذار علم اصول، امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بوده اند.
مهر تایید زده اند؟

dfffd;458444 نوشت:
آیا کسی از بزرگان اصول چون شیخ مقید و شیخ الطائفه و شیخ اعظم و دیگر اصولیون از متقدمین برین حرف منوقل از شما که فرمودید:

نقل قول نوشته اصلی توسط مجید نمایش پست ها
بسيارى از اصوليون شيعه معتقدند پايه گذار علم اصول، امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بوده اند.
مهر تایید زده اند؟


با صلوات بر محمد آل محمد
با سلام وعرض ادب
شيعه در طول حيات خود با اهتمام شديد به علم اصول فقه، آن را مقدمة فقه و ابزاري مهم در استنباط صحيح احکام شرعي ضروري مي دانست، تا جايي که آن را، منطق علم فقه ناميده اند(1) بدين معنا که فقيه در استنباط احکام شرعي از منابع ، نيازمند اصول و قواعدي است که علم اصول فقه عهده دار آن است و بدون آن استنباط احکام شرعي کامل و تمام نيست. علم اصول دوره هاي مختلف ومتفاوت را پشت سر گذاشته است ؛ دوره پيدايش، دوره رشد و نمو، دوره رکود و دوره کمال و نو آوري.
دورة پيدايش: در نظر شيعه مسائل علم اصول، ريشه در عصر ائمه (ع) دارد و آنان به خصوص امام باقر و امام صادق (ع) اصول و شيوه هاي بهره وري از قرآن و سنت را تعليم داده اند. بدين صورت که ائمه با املاي قواعد و کليات علم اصول به شاگردان خود زمينه را براي پيدايش چنين علمي فراهم آورده اند. بنابراين مي توان آنها را واضع و مؤسس علم اصول دانست.(2)
دوره رشد و نمو: اين دوره از اوائل قرن سوم شروع شده تا اواخر قرن دهم ادامه يافت. خصوصيت اين دوره اين است که بر خلاف دوره پيدايش، در کتابهاي اصولي تمام مسائل علم اصول مورد بحث و بررسي قرار مي گرفت.(3) نخستين کسي که در اين زمينه دست به تاليف تقريبا جامع و مستقلي زد، محمد بن نعمان ملقب به شيخ مفيد(م413ق) است که الرسالة الاصولية يا التذکرة باصول الفقه را نگاشته است.(4) پس از شيخ مفيد، سيد مرتضي(م436ق) الذريعة الي اصول الشريعة و سپس شيخ طوسي(م460ق) عدة الاصول را نوشته اند. وهم چنين علماء ديگر مثل محقق حلي وعلامة حلي در رشد وشكوفايي اصول فقه نقش داشته است.
دوره رکود: علم اصول بعد از صاحب معالم با ظهور اخباري ها مورد حمله شديد قرار گرفت. اخباري گري بوسيله ميرزا محمد امين استرآبادي(م1033ق) بنيان نهاده شد. وي به مخالفت با علم اصول پرداخت و عده زيادي از علماي شيعه را با خود همراه کرد. ايشان مدعي بود که اخباري گري روش اصحاب ائمه(ع) و قدماء است و لذا خود را احياءگر طريقة از بين رفته سلف صالح شيعه مي دانست.(5)
دوره کمال و نوآوري: آغازگر اين دوره وحيد بهبهاني (م1206ق) است. وي با تلاش فراوان و مبارزة فراگير با اخباري گري توانست حرکت نو و تکاملي در فقه و اصول آغاز کند. ايشان با تأليفات زيادي رشد علم اصول را در يک مسير جديدي قرار داد.(6) بعد از ايشان نيز همين مسير ادامه يافت و کتابهاي ارزشمندي درعلم اصول نوشته شد.
نتیجه: از شواهد وقرائن مشخص می شود که شیخ مفید و شاگردش شیخ طوسی آن چه در علم اصول گرفته اند از امامان معصوم(ع) بوده وآن از اصول اربع مائه می باشد.

پی نوشت
1). سيد محمد باقر صدر، دروس في علم الاصول، قم، شريعت، چاپ چهارم، 1428، ص 50.
2). سيد احمد مير عمادي ، ائمه و علم اصول، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، 1384، ص 18
3) . جعفر سبحاني ، الوسيط في اصول الفقه، قم، موسسه امام صادق(ع)، چاپ اول، 1380،ج1، ص 14.
4) . نجاشي، رجال نجاشي، قم، نشر جامعه مدرسین، ص 399.
5). مهدي هادوي تهراني، تاريخ علم اصول، قم، کتاب خرد، چاپ دوم، 1385، ص 107-108
6). جعفر سبحاني، الوسيط في اصول الفقه، ج1، ص 14.

مجید;458910 نوشت:
1). سيد محمد باقر صدر، دروس في علم الاصول، قم، شريعت، چاپ چهارم، 1428، ص 50.
2). سيد احمد مير عمادي ، ائمه و علم اصول، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، 1384، ص 18
3) . جعفر سبحاني ، الوسيط في اصول الفقه، قم، موسسه امام صادق(ع)، چاپ اول، 1380،ج1، ص 14.
4) . نجاشي، رجال نجاشي، قم، نشر جامعه مدرسین، ص 399.
5). مهدي هادوي تهراني، تاريخ علم اصول، قم، کتاب خرد، چاپ دوم، 1385، ص 107-108
6). جعفر سبحاني، الوسيط في اصول الفقه، ج1، ص 14.
هیچ یک از منابع شما جواب سوال حقیر نبود عزیز.

عرض کردم:

dfffd;458444 نوشت:
آیا کسی از بزرگان اصول چون شیخ مقید و شیخ الطائفه و شیخ اعظم و دیگر اصولیون از متقدمین برین حرف منوقل از شما که فرمودید:

نقل قول نوشته اصلی توسط مجید نمایش پست ها
بسيارى از اصوليون شيعه معتقدند پايه گذار علم اصول، امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بوده اند.
مهر تایید زده اند؟

dfffd;458943 نوشت:
هیچ یک از منابع شما جواب سوال حقیر نبود عزیز.

با صلوات بر محمد وآل محمد
وسلام وعرض ادب

کتاب : المحصول فى علم الاصول ج:1 ق:0 ص:45
وأمّا الشيعة فمن راجع الأخبار و الأحاديث وقف على أنّ الإمام الباقر والصادق عليمها السَّلام أمليا على أصحابهما قواعدها و قد جمع الروايات الشيخ الأجل الحرّ العاملي في كتاب أسماه (الفصول المهمّة في أُصول الأئمّة) و قد طبع و انتشر كما جمعها السيّد الشريف هاشم بن زين العابدين الخوانساري الاصفهاني في كتاب أسماه (أُصول آل الرسول) و الكتاب الأخير مرتّب على مباحث أُصول الفقه الدائرة بين المتأخّرين.
وأمّا المصنّفون من الشيعة من أصحاب الأئمّة عليهم السَّلام فقد ذكر النجاشي أنّ ليونس بن عبد الرحمان كتاباً أسماه( اختلاف الحديث و مسائله). و لعلّ المراد منه ما يرجع إلى باب التعادل والتراجيح. وقد ألّفت بعده رسائل إلى أن وصلت النوبة إلى من ألّف في أُصول الفقه بعده هو شيخ الشيعة محمّد بن النعمان المفيد (413-336) فألّف رسالة فيه أدرجه تلميذه الكراجي في كتاب (كنز الفوائد) و طبع أخيراً مع مؤلّفات الشيخ المفيد. ثمّ السيّد الأجل الشريف المرتضى (436-355) فألّف الذريعة في أُصول الفقه طبع في جزئين و قد رأيت نسخة خطيّة منها في مدينة قزوين جاء فيها أنّه فرغ من تأليفه عام 400 ه. ق.
وبعده ألّف شيخ الطائفة أبو جعفر الطوسي كتاب العُدّة و هو أبسط كتاب بالنسبة إلى ما قبلها.
نتیجه: از شواهد وقرائن مشخص می شود که شیخ مفید و شاگردش شیخ طوسی آن چه در علم اصول گرفته اند از امامان معصوم(ع) بوده وآن از اصول اربع مائه می باشد.
بنده کتاب عده شیخ را بررسی کردم نکته ای که دال بر این مطلب باشد متذکر نشده اند که چه کسی موسس علم اصول باشد ولی از پیروی این بزرگان از امامان معصوم (ع) و مطالبی که در این کتب وارد شده است به این نتیجه می رسیم که مبدا این علم در نظر این بزرگان ائمه بوده اند.

مجید;459077 نوشت:
پیروی این بزرگان از امامان معصوم (ع) و مطالبی که در این کتب وارد شده است به این نتیجه می رسیم که مبدا این علم در نظر این بزرگان ائمه بوده اند.
برادرم خواهشا اثبات کنید که علم اصول ناشی از ائمه معصومین علیهم السلام هست، آیا شیخ مفید و شیخ طوسی بدین مهم اعتراف کرده اند که ما این علوم را از احادیث گرفته ایم؟ و دلیل حدیثی هم ارائه داده اند؟

اصلا جواب شیخ مفید و شیخ طوسی به این که علم اصول از چه کسی و چه احادیثی بدست شما رسیده، چیست؟ خواهشا جواب بدید.

با سلام
اصول مصطلح امروزی متورم و دارای اغلاط است و فلسفه زده است که کلا اشتباه است ولی برای استنباط باید علمی باشد که به کمک فقه بیاید که1.از احادیث گرفته شده باشد2.بر منای کلام امامیه باشد.
بنابراین نیاز به تدوین از نو برای علم اصول میباشد
بعضی از مباحث از اهل بیت علیهم السلام گرفته شده است از جمله اصول عملیه که استطرادی در اصول بحث میشود

dfffd;459192 نوشت:
برادرم خواهشا اثبات کنید که علم اصول ناشی از ائمه معصومین علیهم السلام هست، آیا شیخ مفید و شیخ طوسی بدین مهم اعتراف کرده اند که ما این علوم را از احادیث گرفته ایم؟ و دلیل حدیثی هم ارائه داده اند؟

اصلا جواب شیخ مفید و شیخ طوسی به این که علم اصول از چه کسی و چه احادیثی بدست شما رسیده، چیست؟ خواهشا جواب بدید.


با صلوات بر محمد وآل محمد
وسلام وعرض ادب
اصول فقه مقدمه
اصول فقه، یكی از مهمترین علوم اسلامی می‌باشد كه جایگاه آن بر پژوهشگران به طور عموم و بر دانشجویان فقه و حقوق به طور خصوص؛ روشن است. در تبیین اهمیت اصول فقه، این بس، كه امروزه دست‌یابی به احكام شریعت، بدون آن ناممكن است و این علم علاوه بر اینكه نسبت به علم فقه (دست‌یابی به احكام الهی) در حكم ابزار است، همانند علم منطق به صورت مستقل نیز ارزش و اهمیت ویژه‌ای دارد. این پژوهش كوتاه بر آن است تا به معرفی مختصر، جامع و مستند این علم بپردازد.
تعریف علم اصول فقه
در تعریف اصطلاحی اصول فقه عبارت‌های مختلفی از اصولیین شیعه و اهل سنت ارائه شده كه در ذیل به چند تعریف معروف اشاره‌ای گذرا خواهیم داشت:
1. بسیاری از فقیهان قدیم، این گونه تعریفی برای علم اصول‌فقه ارائه كرده‌اند: «هو العلم بالقواعد الممهده لاستنباط الأحكام الشرعیه الفرعیه»؛[1] یعنی اصول فقه عبارت است از علم به قواعدی كه برای به دست آوردن احكام شرعی فرعی، آماده شده است.
ولی متأخرین بر این تعریف اشكال نموده‌اند كه چنین تعریفی شامل مسأله حجیت ظن در صورت انسداد و مسأله اصول علمیه نخواهد شد.[2] از این رو‌ در گریز از این اشكال جمله دیگری بر این تعریف افزوده‌اند: «او التی ینتهی الیها فی مقام العمل، یا هر آنچه كه نهایتا درمقام عمل به آن استناد می‌شود.»
2. مرحوم نائینی، تعریف دیگری ارائه كرده است: «هو العلم بالكبریات التی لو انضمّت الیها صغریاتها یستنتج منها حكم فرعی كلی»؛[3] علم اصول علم به كبریاتی است كه چنانچه صفریات به آنها ضمیمه شود، حكم فرعی كلی استنتاج می‌گردد.»
3. تعریف حضرت امام خمینی (قدس سره) از علم اصول: «هو القواعد الالیه التی یمكن ان تقع كبری لاستنباط الاحكام الكلیه الفرعیه الالهیه او الوظیفه العملیه»؛[4] علم اصول فقه قواعد آلی و ابزاری می‌باشد كه ممكن است در مسیر استنباط احكام كلی فرعی قرار گیرد و یا بیان كننده وظیفه عملی مكلف باشد.
4. و اصولیین شافعی مذهب، علم اصول را این گونه تعریف كرده‌اند: «هو معرفه دلائل الفقه اجمالا و كیفیه الاستفاده منها و حال المستفید»؛[5] علم اصول فقه معرفت دلایل فقه به طور اجمالی و شناخت نحوه استفاده از آنها و معرفت حال مستفید می‌باشد.
موضوع علم اصول
در این كه موضوع اصول فقه چیست؟ میان اندیشمندان این علم اختلاف نظر وجود دارد كه ما به مهمترین آنها اشاره می‌كنیم:
الف. موضوع علم اصول ادله ‌اربعه (كتاب، سنت، اجماع و عقل) با وصف دلیل بودن می‌باشد، این دیدگاه مشهور اصولیین است كه ادله اربعه را بما هی ادله موضوع این علم می‌دانند.[6]
ب. برخی دیگر از عالمان اصولی، ادله چهارگانه را بدون لحاظ وصف دلیل بودن، موضوع علم اصول فقه می‌دانند.[7]
ج. و گروهی همانند آیت الله بروجردی موضوع اصول فقه را حجت در فقه دانسته‌اند، یعنی در این علم از عوارض حجت در فقه بحث می‌شود.[8]
د. موضوع علم اصول یك امر كلی است كه برخی از مصادیقش ادله اربعه می‌باشند امّا برخی دیگر از موارد و مصادیقش امری دیگر است. با ایراد به تعاریف یادشده این تعریف مورد پسند مرحوم آخوند و برخی از متأخرین قرار گرفته است.[9]
مرحوم محقق مظفر چنین می‌نویسد: اصول فقه از موضوع خاصی صحبت نمی‌كند، بلكه از موارد بسیاری كه در جهت استنباط حكم شرعی قرار بگیرد، بحث می‌كند. بنابراین هر آنچه كه شایستگی دلیل بودن برای استنباط حكم شرعی را داشته باشد، موضوع اصول فقه است.[10]
و شهید صدر نیز موضوع علم اصول را عناصر مشتركی دانسته كه در استنباط حكم به كار گرفته می‌شوند به نظر می‎رسد این تعریف دارای اشكال‌های كمتری بوده و قابل دفاع می‌باشد.[11]
هدف علم اصول فقه
با گذر از عصر صدر اسلام كه مردمان تكالیف خویش را مستقیماً از معصومین می‌گرفتند و یا در عصر صحابه كه به نقل احادیث در تعیین وظایف اكتفا می‌جستند، در زمانهای بعدی، ناقلان و راویان احادیث ازدیاد یافتند؛ و مشكلات بسیاری در خصوص استفاده از روایات كه در حقیقت تفسیری بر قرآن، و تعیینی بر وظایف مسلمانان بود، پیش آمد. افرادی به جهت تأمین اهداف سیاسی و شخصی به دروغ از زبان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ و امامان ـ علیهم السلام ـ نقل حدیث نمودند. در نتیجه درچگونگی احوال راویان تردید شده و در پیرامون دین از لحاظ زبان، فرهنگ، شیوه نگرش و تفكر، اندازه معلومات و چگونگی عادات، اخلاق، آداب و رسوم اختلاف و تفاوت فراوان پدید آمد. از این رو كار فهم تكالیف دینی ، به كلی دگرگون و معرفت دین وعمل به وظایف شرعی و الهی دشوار گشت.[12] در چنین بستری، پیروان حقیقی دین اسلام كه طالب كشف دستورات و فرامین دینی بودند، از سویی، دسترسی به امام معصوم ـ علیه السلام ـ هم نداشتند و مشكلات فراوانی در این مسیر رخ می‌نمودند: تعارض برخی از روایات با قرآن و یا روایات دیگر، محل بردن دلالت پاره‌ای از احادیث، چگونگی الفاظ قرآن و سنت از قبیل: عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبیّن، ناسخ و منسوخ، و... و اعتبار یا عدم اعتبار برخی از دلایل مثل: قیاس، اجماع و عقل در كنار كتاب و سنت، به طور كلی حجیت ادله از حیث سند ودلالت،[13] در پی اینگونه مسائل و همانند آن، به تدریج علمی تدوین شد تا در رفع این مشكلات و رسیدن به قواعد و قوانینی برای استنباط راهنما گردد.
بنابراین، باید گفت: غرض و هدف اصلی علم اصول؛ توانا شدن بر استنباط احكام شرعی فرعی و استخراج تكالیف دینی از ادله آنها می‌باشد،[14] به گونه‌ای دیگر غرض از فقه را می‌توان با واسطه هدف علم اصول فقه دانست.
تاریخ علم اصول
روشن است كه پیدایش علوم به طور ناگهانی نبوده ونخواهد بود، بلكه به صورت تدریجی، ابتدا به صورت اندیشه‌های پراكنده و با گذر زمان به صورت مستقل مورد بحث و كاوش قرار می‌گیرد.
درباره علم اصول نیز بدین منوال است،‌ كه علم فقه در سایه تعیین وظایف انسان در مقابل خداوند، تبیین شد و علم اصول در دامان علم فقه متولد گشت، شهید سیدمحمد باقر صدر بر این نكته تأكید می‌ورزد كه به خاطر كاربری بعضی از عناصر در بیشتر باب‌های فقه، فقیهان لازم دیدند كه از برخی از آن مسایل به صورت مستقل بحث كنند.
موسس علم اصول
همانگونه كه برخی از اندیشمندان گفته‌اند، اولین كسانی كه در مورد علم اصول سخن گفته‌اند و آن را پایه‌گذاری كرده‌اند امام باقر و امام صادق ـ علیهم السلام ـ هستند.[15] كه قواعد اصولی را بر اصحاب خود املاء كردند، مجموعه این قواعد را برخی از علمای متأخر در كتبی مثل «اصول الی الرسول» و «الاصول الاصلیه» و «الفصول المهمه فی اصول الائمه» جمع‌آوری كردند.[16]
تألیفات در علم اصول فقه
اولین كتاب در مورد مسائل علم اصول رساله‌ای در زمینه مباحث الفاظ است كه تألیف شاگرد امام صادق و كاظم ـ علیهم السلام ـ ، هشام بن حكم می‌باشد،[17] پس از وی، یونس بن عبدالرحمن، كتاب «اختلاف الحدیث و مسائله»[18] را؛ كه مربوط به بحث تعارض اخبار و مسائل تعادل و تراجیح است، تألیف كرد.
این دو عالم شیعی، در تألیف كتاب اصولی بر محمد بن ادریس شافعی و استادش محمد بن حسن شیبانی تقدم دارند.[19]
عالمان مشهور شیعی كه تا زمان شیخ طوسی (متوفای 460 ق) كتابهایی در علم اصول تألیف كرده‌اند عبارتند از: ابوسهل نوبختی، حسن بن موسی نوبختی، محمد بن احمد بن جنید اسكافی، ابن عقیل عمّانی، ابومنصور صرام نیشابوری، محمدبن احمد بن داود بنعلی بن الحسن (مشهور به ابن داوود و شیخ القمیین)، شیخ مفید و سید مرتضی.
در مرحله بعد، ‌این علم توسط كسانی همچون شیخ طوسی، شیخ سدید الدین حمصی، ابن ادریس، محقق، علامه حلی، شهید اول، به رشد قابل توجهی رسید.
پس از ركود علم اصول در عصر اخباری‌گری، این افول توسط وحید بهبهانی شكسته شد و به گونه‌ای كه اكنون در دست ما است تحوّل یافت.
و در مراحل بعدی، عالمان اصول دیگری همانند سید حسن شیرازی مجدد شیخ انصاری، فرائد الاصول (رسائل)، آخوند خراسانی (كفایه الاصول)، مرحوم نائینی (فرائد الاصول)، مرحوم آغاضیاء عراقی (نهایه الامكار) و محمد حسین اصفهانی (كمپانی)، (نكایه الدرایه) دقت‌های اصولی غیرقابل وصفی صورت دادند، به طوری كه این علم فعلاً یكی از مفاخر بزرگ جامعه شیعی به حساب می‌آید!
غنای اصول فقه شیعه
القای قواعد اصولی از سوی پیشوایان معصوم شیعه، به عنوان یكی ازعوامل مهم پیدایش اصول فقه سبب شد تا اصول فقه شیعی از غنای شگفت انگیزی برخوردار باشد، تا آنجا كه فكر اصول عملیه، كه راهگشا در مواردی است كه حكم مسأله‌ای را از مصادر و منابع استنباط نیابیم، به دنبال اصل عملی می‌رویم از سوی امامان شیعه ـ علیهم السلام ـ ایجاد شد.
امروزه علم اصول از دیدگاه شیعه، دارای ابواب مختلفی است، كه همه قواعد و قوانین لازم اصولی را در بر می‌گیرد و شخص را در این راستا برای استنباط احكام الهی یاری می‌كند، بی‌آنكه در این زمینه و حتی مسایل جدید و مستحدث هم با مشكل مواجه ‌شود.
مباحث مهم اصول
مباحث اصلی اصول فقه به چهار بخش تقسیم می‌شود:
بخش اول: مباحث الفاظ، در این بخش از معانی و ظواهر الفاظ بحث می‌گردد، یعنی مثلاً بحث می‌شود آیا فعل امر ظاهر در وجوب هست؟
بخش دوم: مباحث عقلیه، در این بخش از لوازم احكام شرعی بحث می‌شود، به این معنا كه آیا بین حكم شرع و عقل ملازمه است؟ آیا وجوب یك عمل مستلزم وجوب مقدمات آن نیز هست؟ و... .
بخش سوم: مباحث حجت، دراین بخش بحث می‌شود كه چه اموری حجیت و دلیلیت بر حكم شرعی دارند و چه اموری دارای چنین امتیاز و اعتباری نیستند. مثلاً قیاس حجت نیست و اثبات می‌شود كه خبر واحد حجت است.
بخش چهارم: مباحث اصول علمیه، بحث در این موضوع است كه اگر مجتهد دستش از ادلهی‌اجتهادیه كوتاه شد و نتوانست حكم شرعی را از این طریق استنباط كند، باید به اصول عملیه كه وظیفه مكلف را مشخص و معین می‌كند.[20]
و در پایان، بحثی در تعادل و تراجیح روایات، مطرح می‌نمایند.[21]


[/HR][1] . سید حسن بجنوردی، منتهی الاصول، ج 1، بی‌جا، مطبعه موسسه العروج، 1379 ش، ص 14.
[2] . محمد كاظم آخوند خراسانی، كفایه الاصول، ج 1، قم، موسسه النشر الاسلامی، چ دوم، 1414 ق، ص 23.
[3] . محمد علی كاظمی، فوائد الاصول، تقریر درس مرحوم نائینی، ج 1، قم: موسسه النشر الاسلامی، 1417 ق، ص 19.
[4] . روح الله خمینی، مناهج الوصول، ج 1، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1414 ق، ص 51.
[5] . وهبه زمیلی، اصول الفقه الاسلامی، ج 1، بیروت:‌دار الفكر المباشر، چ دوم، 1422 ق، ص 24.
[6] . میرزا ابوالقاسم بن الحسن، قوانین الاصول، چ سنگی، ج 1، ص 9 ـ 10.
[7] . محمد حسین بن محمد رحیم اصفهانی حائری، الفصول، چ سنگی، ص 10.
[8] . حسین بن علی طباطبایی بروجردی، نهایه الاصول، ج 1، ص 12، به قلم حسینعلی منتظری.
[9] . محمد كاظم آخوند خراسانی، پیشین، ج 1، ص 22.
[10] . محمدرضا مظفر، اصول الفقه. بیروت، دار التعارف، چ چهارم، 1403 ق، ص 6 ـ 7.
[11] . محمد باقر صدر، دروس فی علم الاصول، چ سوم، قم: مجمع الفكر الاسلامی، 1412 ق، حلقه اول، ص 39، و حلقه دوم، ص 9 ـ 10؛ و محمد جعفر الجزایری المروج، منتهی الدرایه، قم: مطبعه خیام، 1403 ق، ص 15.
[12] . محمدباقر صدر، المعالم الجدیده، (مطبوع دردروس فی علم الاصول)، چ سوم، قم: مجمع الفكر الاسلامی، 1412 ق، ص 57 ـ 58.
[13] . ابوالقاسم گرجی، تحول علم اصول، تهران: بنیاد بعثت، 1361 ش، ص 11.
[14] . محمدرضا مظفر، اصول الفقه، تهران: انتشارات اسلامیه، ج 1، ص 7؛ ابوالقاسم گرجی، تاریخ فقه و فقها، تهران: چ سمت، 1377 ش، چ سوم، ص 301.
[15] . سید حسن صدر، تأسیس الشیعه، شركت النشر و الطباعه العراقیه المحدوده، 1370 هـ، ص 310.
[16] . همان.
[17] . محمد محسن تهرانی (آقا بزرگ)، الذریعه الی تصانیف الشیعه، تهران: دانشگاه تهران، 1355 ق، ج 2، ص 291.
[18] . ر.ك: ابوالعباس احمد بن علی، رجال نجاشی، قم: مصطفوی، بی‌تا، ص 311.
[19] . سید حسن صدر، پیشین، ص 310.
[20] . تقسیم بندی مرحوم اصفهانی، ر.ك: محمدرضا مظفر، اصول الفقه، همان، ص 8.
[21] . توضیح برخی مباحث ر.ك: مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، اصول فقه، قم: صدرا، 1377 ش، ص 33 ـ 58.

برای روشن شدن بهتر مطلب به این مثال توجه فرمایید که بیان کار و روش علم اصول این است:
اصول فقه را همان گونه که تعریف کرده اندعلمي است كه در آن از قواعدي بحث مي شود كه نتيجه ي آنها در راه استنباط حكم شرعي بكار گرفته مي شود.

مثال:إن الصلاة واجبة.
از روي قرآن دلالت بر وجوب نماز اخذ گرديد. (اقيموا الصلوة)
دلايل حكم بر وجوب قرآن از موارد زير اخذ گرديد:
دلالت اين آيه بر ظهور صيغه ي امر در وجوب متوقف است.
ظواهر قرآن حجت است.
پس وقتي فقيه از طريق اين علم دانست كه صيغه ي امر ظهور در وجوب دارد، و ظواهر حجتند، به واسطه ي اين آيه استنباط مي كند كه نماز واجب است.

شما می توانید برای تکمیل جواب کتاب«آشنایی با علوم اسلامی، اصول فقه، فقه » شهید مطهری را نیز مطالعه بفرمایید. در ضمن این کتاب به صورت الکترونیکی در سایت تبیان موجود می باشد. موفق باشید.

210- و من كلام له ( عليه‏السلام ) و قد سأله سائل عن أحاديث البدع و عما في أيدي الناس من اختلاف الخبر فقال ( عليه‏السلام )؛ از سخنان آن حضرت است وقتى از او در باره احاديث دروغ و اخبار ضد و نقيض كه در ميان مردم پخش است پرسيدند، در پاسخ فرمود:
إِنَّ فِي أَيْدِي النَّاسِ حَقّاً وَ بَاطِلًا وَ صِدْقاً وَ كَذِباً وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً وَ عَامّاً وَ خَاصّاً وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً وَ حِفْظاً وَ وَهْماً وَ لَقَدْ كُذِبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ( صلى ‏الله‏ عليه‏ و آله‏ و سلم )عَلَى عَهْدِهِ حَتَّى قَامَ خَطِيباً فَقَالَ مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ وَ إِنَّمَا أَتَاكَ بِالْحَدِيثِ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ لَيْسَ لَهُمْ خَامِسٌ ؛ همانا در دست مردم حق و باطل، و راست و دروغ، و ناسخ منسوخ، و عام و خاص، و محكم و متشابه، و قطعى و ظنّى وجود دارد.
و آنقدر در زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به آن حضرت دروغ بسته شد تا جايى كه در ميان مردم به سخن برخاست و فرمود: «هر كس عمدا بر من دروغ ببندد جايگاه خود را در آتش تهيه ببيند».
حديث را يكى از چهار نفر نزد تو آورند كه پنجمى ندارند.( ترجمه‏ نهج ‏البلاغه(انصاریان)، صفحه‏ ى 461)
با دقت در کلمات امام علی (ع) الفاظی که اصولین زیاد از آن ها استفاده می کنند در این خطبه قابل ملاحظه است.

dfffd;459671 نوشت:
اصلا سخنان بالا ربطی به سوال حقیر ندارد. برادرم، شما از بزرگان اصولی چون شیخ مفید شیخ طوسی سید مرتضی شیخ انصاری علیهم الرحمه، آیا نقلی ندارید که موید و ثابت کننده حرف شما باشد که فرمودید این علم از ائمه علیهم السلام است؟

با صلوات بر محمد وآل محمد
با سلام وعرض ادب واحترام
دوست گرامی گویا شما تاپیک های ارسالی را به دقت ملاحظه نمی فرمایید، متنی که از امیر المومنین علی (ع) آمده است،آیا مطالب اصولی ندارد؟ آیا امامان بزرگوار (امام باقرو امام صادق«ع») که برای شاگردان خودشان مطالب اصولی را املاء کردند وآنها آن را نگاشتند تا به دست شاگردان واز شاگردان به شاگردان دیگر رسیده این به چه معنا می باشد؟ واین که علمای شیعه با اتکاء به آن مطالبی که شاگردان بلافصل ائمه آن را نگاشتند این مسیر را ادامه دادند این خود نشان از این است که این علوم را وام دار ائمه(ع) می باشیم.واین نکته نیز مطرح شد که این علم به عنوان مقدمه علم اصول می باشد واز علوم دستوری است ودر طول زمان با دقت نظر بزرگان علم وتقوا گسترش پیدا کرده است واین که شما فکر کنید که تمام این مطالب نص از طرف معصوم (ع) باشد این گونه نیست . امید وارم موفق باشید.

گرامی آیا هیچ یک از علمای امامیه موید این نیستند که اصول از ائمه علیهم السلام گرفته شده؟ چون شیخ مفید؟

dfffd;460080 نوشت:
گرامی آیا هیچ یک از علمای امامیه موید این نیستند که اصول از ائمه علیهم السلام گرفته شده؟ چون شیخ مفید؟

دورة پيدايش: در نظر شيعه مسائل علم اصول، ريشه در عصر ائمه (ع) دارد و آنان به خصوص امام باقر و امام صادق (ع) اصول و شيوه هاي بهره وري از قرآن و سنت را تعليم داده اند. بدين صورت که ائمه با املاي قواعد و کليات علم اصول به شاگردان خود زمينه را براي پيدايش چنين علمي فراهم آورده اند. بنابراين مي توان آنها را واضع و مؤسس علم اصول دانست.(2)
دوره رشد و نمو: اين دوره از اوائل قرن سوم شروع شده تا اواخر قرن دهم ادامه يافت. خصوصيت اين دوره اين است که بر خلاف دوره پيدايش، در کتابهاي اصولي تمام مسائل علم اصول مورد بحث و بررسي قرار مي گرفت.(3) نخستين کسي که در اين زمينه دست به تاليف تقريبا جامع و مستقلي زد، محمد بن نعمان ملقب به شيخ مفيد(م413ق) است که الرسالة الاصولية يا التذکرة باصول الفقه را نگاشته است.(4) پس از شيخ مفيد، سيد مرتضي(م436ق) الذريعة الي اصول الشريعة و سپس شيخ طوسي(م460ق) عدة الاصول را نوشته اند. وهم چنين علماء ديگر مثل محقق حلي وعلامة حلي در رشد وشكوفايي اصول فقه نقش داشته است.

dfffd;463094 نوشت:
برادر شما اصلا و ابدا به سوال حقیر دقت نمی کنید. عرض بنده اینست که با احادیثی که موید آنها بزرگان امامیه هستند علم اصول را ثابت کنید.

دقت کنید: من آن دلیل روایی ای را میخواهم که شیخ مفید بر اساس آن اصول را برگزید.
خواهشا اگر نمیتوانید شخص دیگری را جایگزین خود فرمائید.


با عرض سلام و ادب خدمت دوست گرامی، در خصوص سوالی که فرموده اید و بزعم حضرتعالی پاسخ روشنی از طرف کارشناس محترم دریافت نکرده اید، نکاتی عرض میکنم. امید که مقبول افتد:
بد نیست بسیار مختصر به تاریخچه علم اصول اشاره کنم. بدینمنظور اجازه دهید یکی از بزرگان علم اصول یعنی جناب آقای دکتر ابوالقاسم گرجی را خدمتتان معرفی کنم. نامبرده فقه و اصول را نزد علمای بزرگ نجف خواند و از شاگردان خاص آقای خویی گردید. پس از اخذ اجتهاد از آقای خویی و دیگر بزرگان حوزه نجف، به تهران بازگشت و در دانشکده الهیات دانشگاه تهران به تدریس اصول و تفسیر و ... پرداخت. معروف است که وقتی ایشان تغییر لباس دادند آقای خویی گریه کرد و بسیاری معتقدند که اگر او همچنان در حوزه مانده بود، اعلم از شیخ وحید در اصول بود. نامبرده تالیفات متعددی در باب علم اصول دارند که علاقمندان می توانند به آنها مراجعه کنند. یکی از کتب ایشان، ادوار اصول فقه است که در بخش اول آن راجع به موضوعات اصول فقه بحث می کند و آنها را خارج از عناوین ذیل نمی داند که عینا از کتاب ایشان نقل می گردد:

1-مبادی لغوی علم اصول مانند : وضع ، اقسام وضع ، حقیقت و مجاز ، منقول ، مشترك ، علائم حقیقت ، استعمال لفظ در بیشتر از یك معنی و غیره
این نوع مسائل از مسائل اصلی علم اصول نیست ، بلكه غالبا ازمسائل ادبی است

2-مباحث الفاظ مانند : مدلول امر ، مدلول نهی ، مدلول جمل خبریه ، فوروتراخی ، مره و تكرار ، توصلی و تعبدی ، امر عقیب حظر ، مدلول الفاظ عموم ، اسم جنس ، مجمل و مبین و نظیر اینها .
تاریخ این نوع مسائل را باید غالباً در تاریخ علوم لسانی و علوم ادبی و غیره جستجو كرد و لذا تاریخ آن قدیمتر از تاریخ اسلام است .

3- مباحث استلزامات ( عقلیات غیر مستقله ) مانند : وجوب مقدمه ، مبحث ضد ، اجتماع امر و نهی ، دلالت نهی بر فساد
تاریخ این مسائل به تاریخ علوم عقلی ارتباط پیدا میكند كه باز بسیار قدیمی تر از سلام است .

4-مباحث عقلیات مستقله مانند : تحسین و تقبیح عقلی ، ملازمۀ بین حكم عقل و شرع و اصول عقلیه .
تاریخ این نوع مسائل هم كه مسائلی است عقلی به قبل از اسلام مربوط میگردد .

5-مسائل عقلائی مانند : حجیت ظهورات ، حجیت خبر ثقه و غیر ذلك .
در این باب هم شارع ، حكم تأسیسی ندارد تا تاریخ آن به پس از اسلام مربوط گردد .

6-مباحث شرعیه ، كه از آن به أدلۀ سمعیه تعبیر میكنند مانند : اصل براءت شرعی ، اصل احتیاط شرعی ، استصحاب و غیره . تنها در این نوع مسائل است كه میتوان گفت : تاریخ پیدایش آن به پس از ظهور اسلام مربوط میشود ولی در عین حال بعید نیست كه حكم شرع در این باب ، ارشاد به احكام عقلی و یا امضاء احكام عقلائی باشد كه تاریخ پیدایش آن به قبل از ظهور اسلام راجع میگردد .

7-تعارض أدله ، كه از آن به « تعادل و ترجیح » تعبیر میشود .

اصول مباحث این باب نیز عقلی و یا عقلائی است مانند : اصل تساقط متعارضین ، جمع عرفی در مواردی كه متعارضین جمع عرفی دارد ، و نظیر اینها ، و به ندرت به مسائلی بر غیر این نحو برخورد میكنیم مانند رجوع به مرجحات منصوصه ، در این صورت این نوع هم غالباً ریشۀ قدیمتر از اسلام دارد

پس همانگونه که ملاحظه فرمودید، مباحث علم اصول به عصر قبل از اسلام(یعنی عصر جاهلیت!!) بر میگردد و لذا سوال شما خودبخود منتفی است!
التماس دعا

[=arial]

مجید;455499 نوشت:

برخى از صاحب نظران، نخستين مصنف اين علم را " هشام بن حکم" از اصحاب و شاگردان امام صادق (ع) مى دانند که رساله اى در مورد مباحث الفاظ تدوين کرد(2).

1


حرف های شما بسیار عجیب است بیشتر حرف های کارشناسان بی سند است . پایه گذاران مکتب اصول ائمه صلوات الله علیهم اند ؟!! شیخ طوسی رحمه الله این را ادعا نکرده شما ادعا می کنید ؟! ایشان در مقدمه کتاب المبسوط می نویسند که من این کتاب را( به سبک اصولی ) به خاطر مماشات با سنی ها نوشتم تا ما را بی سواد خطاب نکنند . خوب است بدانید مرحوم شیخ مفید رحمه الله کتابی بر رد ابن جنید داشته اشت . سنگ ابن جنید را اینقدر بر سینه نزنید .
. هشام بن حکم رساله ای داشته است این رساله کجاست که شما درباره محتویات آن نظر می دهید ؟!! مثل کتاب معانی الاخبار شیخ اجل صدوق که انسان اگر نخواند فکر می کند که عقلی است در حالی که همه اش روایت است .

بعدشم شما کتاب جناب رئیس الاخباریین مرحوم میرزا محمد امین استرآبادی را بخوانید که ثابت فرمودند اصول از عامه عمیاء اخذ شده است .

ثالثا جناب شیخ طوسی رحمه الله در مقدمه کتاب المبسوط ( یکی از مهم ترین کتب اصولی )می نویسد که این روش من ( روش اصولی ) برای احتجاج با اهل سنت است نه چیز دیگر وگرنه کتاب های دیگر ایشان مانند تهذیب و استبصار که همه اش روایی است .

[=arial]در ضمن کتاب فصول المهمه فی اصول الائمه که همه اش روایت است مرحوم حضرت رئیس المحدثین شیخ حر عاملی که از خودشان یک کلمه هم ندارند چرا این کتاب را به ناحق به اصول فقه معرفی می کنید . یک جلد از آن را خواندید ؟!! کتاب کاملا روایی است .

در ضمن تهمت های بسیار ناروایی زدید چرا می فرمایید ملا محمد امین استرآبادی اعلی الله مقامه پایه گذار مکتب اخباریگری است ؟!! این حرفی است که برای عوام خوب است .

پست جمع بندی موضوع

پرسش:
بنیانگذارعلم اصول کیست؟ احادیثی دراین باره میخواستم. تشکر

پاسخ:
با سلام و عرض ادب خدمت شما پرسشگر گرامی
برای پی بردن به زمان پیدایش یک علم و نیز شناخت فرد یا افرادی که در تاسیس آن نقش به سزایی داشته اند، مراجعه به تاریخ امر اجتناب ناپذیر می باشد. بر این اساس برای شناختن پایه گذاران علم اصول نیز باید همین راه را پیمود که با توجه به شواهد تاریخی، می توان از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) به عنوان موسس علم اصول یاد نمود چرا که این دو امام همام، اندیشه و تفکرات اصولی را ضابطه مند ساخته و قواعد کلی آن را برای شاگردان خویش بیان می کردند.
چنان که در حدیثی از امام صادق (ع) به هشام بن سالم نقل شده که:«إِنَّمَا عَلَيْنَا أَنْ نُلْقِيَ إِلَيْكُمُ‏ الْأُصُولَ وَ عَلَيْكُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا»(1)
اما از آن جا که اصول فقه، مقدمه فقه است ، از قرن اول چنين علمى ميان مسلمانان وجود داشته ، گر چه تدوين آن در قرن دوم صورت گرفته است .
در اين که اولين تدوين کننده علم اصول فقه چه کسى است ،اختلاف وجود دارد ؛ بسيارى از اصوليون شيعه معتقدند پايه گذار علم اصول، امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بوده اند. که قواعد اصول را بر اصحاب خود املا مى کردند.
ازآن جا که در عصر حضور آن بزرگواران، شيعه نيازى به تدوين آن علم نمى ديد، کمتر به امر تدوين پرداخت ، ولى در دوران غيبت ائمه (ع) تأليفات اصولى شيعه فزونى يافت . برخي از عالمان شيعى که تا زمان مرحوم " شيخ طوسي " ، در علم اصول تأليفاتى داشته اند عبارت اند از : " ابوسهل نوبختي " ، " حسن بن موسى نوبختي " ، "محمد بن احمد بن جنيد اسکافي " ، "ابو عقيل عماني " ، ابو منصور صرام نيشابوري " ، " محمد بن احمد بن داود بن على بن حسن " ، " شيخ مفيد " و " سيد مرتضى " (2).
برخى از صاحب نظران، نخستين مصنف اين علم را " هشام بن حکم" از اصحاب و شاگردان امام صادق (ع) مى دانند که رساله اى در مورد مباحث الفاظ تدوين کرد(3).
برخى ديگر هم چون " سيوطى " اين عنوان را به "شافعي" نسبت مى دهند(4)که کتاب " الرسالة " را تدوين نمود. برخى از اصوليون حنفي، " ابوحنيفه " را اولين تدوين کننده علم اصول مى دانند.
علامه سید حسن صدر در این زمینه می نویسد:
«اولین کسی که علم اصول فقه را تاسیس و ابواب و مسائل آن را مطرح نمود، امام باقر و سپس امام صادق(علیهما السلام) بود. این دو بزرگوار قواعد اصول را به اصحاب شان املا می فرمودند که مجموعه آنها در کتاب «اصول آل الرسول» و «الفصول المهمه فی اصول الائمه» و... گردآوری شده است.»(5)
شهید صدر نیز در تکمیل این سخن می نویسد:
«بدون شک ریشه های تفکر اصولی در بین اصحاب ائمه و در دوره امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) شکل گرفته است و شواهد تاریخی همانند احادیثی که در بردارنده برخی از عناصر مشترکه در عملیات استنباط می باشد، گواه بر این مدعاست.»(6)

پی نوشت:
1) . حر عاملی، وسائل الشیعه، موسسه آل البیت، 1409 هـ.ق. ج 27، ص61 - 62.
2) . سويدي ، محمد امين;تسهيل الحصول على قواعدالاصول;صفحه 28
3). حيدري ، علي نقي ، 1325 - 1401ق;اصول الاستنباط;صفحه (41-42)
4). همان،ص19
5).صدر، حسن، تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام، دارالرائد العربی، بی تا، ص 310.
6) . صدر، محمد باقر، المعالم الجدیده، کتابفروشی النجاح، 1395 هـ.ق. ص 47.
منابع دیگر برای مطالعه
1- سويدي ، محمد امين، تسهيل الحصول على قواعدالاصول، ص 27-28.
2- شهابي، محمود، تقريرات اصول،جزء1،ص 18.
3- نائيني، محمد حسين، فوائدالاصول، جلد1و2، ص 6-16.

موضوع قفل شده است