جمع بندی شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیه»؛ آری یا خیر؟

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیه»؛ آری یا خیر؟

دورد خدمت تمام سروران عزیز و گرامی.

چندی پیش در یکی از سایتها مطلبی را خواندم میخواستم بدانم نظر دوستان و کارشناسان در این باره چیست.

متن نوشته شده در وبلاگ:


آیت‌الله مرتضی تهرانی ضمن "مبهم و تفرقه‌افکن" خواندن شعار "مرگ بر ضد ولایت فقیه"، حذف آن را شرعا لازم دانسته است.
به گزارش ایسنا، متن اظهارات آیت‌الله تهرانی در این زمینه که پارسینه آن را به نقل از وبلاگ گوشه‌نشین رمزگو منتشر کرده است، در پی می‌آید:
«یکی از موضوعات مجهولی که طی این سی سال گذشته در بین جامعه متدینین بوده و احیانا مورد سوال قرار می‌گرفته، این بود که این شعار بعد از نمازها که در غالب مساجد از آن استفاده می‌شد و تبری می‌جستند از کسانی که تضاد دارند با ولایت و حاکمیت فقها و می‌گویند "مرگ بر ضد ولایت فقیه"، یک امر مجهولی بود بین نمازگزاران.
آنها این شعار را می‌دادند اما نمی‌دانستند معنایش چیست؟
در ذهنم بود تا اینکه احتمال دادم که تکلیف داشته باشم که در این مورد توضیح بدهم و با قرآن استخاره کردم که آیا این توضیحاتی که عرض می‌کنم مورد رضای خدا هست یا نه و استخاره خوب آمد.
این توضیح را از اینجا شروع می‌کنم. فقهایی که در بین شیعه هستند دو دسته‌اند:
1- بعضی معتقدند ولایت و صاحب اختیاری و نفوذ حکم فقیه اختصاص دارد به باب قضاوت یعنی مسائل قضایی در مرافعات … کسانی که این نظریه را دارند کم نیستند مثل شیخ انصاری رضوان‌الله تعالی علیه.
شیخ انصاری از شاگردان شیخ محمدحسن صاحب جواهر است. استاد ایشان محدوده ولایت و نفوذ حکم فقیه جامع‌الشرایط را در همه ابعاد زندگی انسان متدین می‌داند ولی شاگرد ایشان که شیخ انصاری رضوان‌الله تعالی علیه باشد محدوده وسیع را برای ولایت فقیه قائل نیست و محدوده را اختصاص می‌دهد به باب قضا (همان‌طور که گفته شد.)
2- گروه دوم کسانی هستند که نظرشان با مرحوم شیخ محمدحسن صاحب جواهر - استاد شیخ مرتضی انصاری - موافق است که محدوده نفوذ و تاثیر شرعی حکم فقیه و حاکم شرع جامع‌الشرایط را در تمام ابعاد زندگی انسان می‌دانند.
این (محدوده نفوذ ولایت فقیه) یک مسئله فقهی نظری مورد اختلاف بین علماست.
در زمان ما از کسانی که ولایت فقیه را محدود به باب قضا می‌دانست، مرحوم آیت‌الله العظمی خویی بود. وقتی که از نظر ایشان ولایت فقیه محدود به باب قضا باشد، نتیجتا حکم ایشان برای اول ماه مضان و اول ماه شوال در حق مقلدین خودش هم نافذ نمی‌باشد.
این مسائل را آهسته عرض می‌کنم بلکه در ذهن بعضی بماند چون مسئله ظریفی است … همین طور که عرض می‌کنم اگر ضبط می‌شود بر روی کاغذ بیاورید.
مشکلی که عجیب است این است که این مسئله برای ما در طول این سی و یک ساله حل نشده است.
اگر این مشکل حل می‌شد می‌فهمیدیم که این شعار "مرگ بر ضد ولایت فقیه" - نعوذ بالله - اشاره به امثال آیت‌الله خویی و مرحوم شیخ انصاری ندارد. که نعوذ بالله بگوییم مرگ بر این بزرگوارهایی که قائل به ولایت فقیه در کل ابعاد زندگی مسلمان و شیعه نیستند. چون اینها ضد ولایت فقیه نیستند.
ضد ولایت فقیه کسی است که حکم مجتهد و فقیه جامع‌الشرایط را در هیچ‌یک از ابعاد زندگی انسان متدین نافذ نمی‌داند و ما چنین شخصی نداریم.
بین علما کسی را نداریم که نظرش این باشد که فقیه عادل جامع‌الشرایط در هیچ یک از ابعاد زندگی متدینین نفوذ ندارد. یک نفر فقیه این‌گونه در این 1400 سال گذشته تا به حال از فقهای شیعه نداریم که این نظریه را داشته باشد. تا این شعار متوجه او بشود که وقتی گفته شود "مرگ بر ضد ولایت فقیه" دامان آن فقیه را بگیرد.
ما این‌گونه نداریم. آنکه ما داریم این است که گروهی می‌گویند محدوده ولایت فقیه منحصرا برای باب قضاست که نافذ است و حتی در اول شوال بودن و اول رمضان بودن هم حق حکم کردن ندارد و یک دسته هم مثل مرحوم شیخ محمدحسن صاحب جواهر معتقدند که فقیه نفوذ حکمش در همه ابعاد است.
پس بنا بر این یک زمینه‌ای برای اینکه این شعار متوجه به آن شود که ما ضد ولایت داشته باشیم بین علما ما نداریم.
دقت کنید. این یک مجهول بزرگی است که در بین متدینین نماز جماعت‌خوان هم هست و 31 سال است که این مسئله حل و کاملا روشن نشده.
اما از جهت دیگر ضرر این شعار این است که گروه های شیعه بر حسب اختلاف مرجعی که دارند اینها را رو در روی یکدیگر قرار می‌دهد. یعنی آنهایی که می‌گویند "مرگ بر ضد ولایت فقیه" معتقدند که نعوذ بالله امثال آیت‌الله خویی را طرد می‌کنند و اهانت می‌کنند و مقلدین مرحوم آیت‌الله خویی هم گمان می‌کنند که مقابله دارند با این گروه و اینها دو دشمن و در مقابل هم هستند. این نفاق و اختلاف کار دشمنان است. از انگلیس و آمریکا و دیگران. حتی اهل سنت هم این کار را نمی‌کنند.
…. برای اینکه دشمن اسلام و دشمن تشیع سوء استفاده نکند از این شعار مبهم و مجمل و دربسته که هیچ‌کس هم وقتش را ندارد برود و حلش کند، برای اینکه دشمن سوء استفاده نکند، بنده عقیده‌ام این است که لازم است شرعا این قسمت از شعار که گفته می‌شود "مرگ بر ضد ولایت فقیه" از بین شعار های متدینین برداشته شود و حذف شود.
بنده وظیفه شرعی خودم را عمل کردم. ای کاش این نکته و مطلب را از پیش دیگران متوجه می‌شدند و جلوی این جمله را می‌گرفتند. چون کسانی که این جمله مرگ بر ضد ولایت فقیه را می‌شنوند اگر هزار نفر باشند، 999 نفرشان معتقدند آن فقهایی که قائل به وسعت و پهناوری ولایت فقیه نیستند، باید بمیرند و حال آنکه در فقهای شیعه اصلا ضد ولایت فقیه وجود ندارد. خوب؛ آیا انسان، علیه کسی که وجود ندارد شعار می‌دهد؟
اینهایی را که عرض می‌کنم ضبط کنید و ببرید نزد مراجع، ببینید به کجای این حرف‌ها اشکال می‌گیرند؟
ای کاش این مراجع تقلید مردم را متوجه می‌کردند که شما دارید شعاری می‌دهید که نتیجه‌اش تفرقه و اختلاف بین شیعه است ...
سکوت در برابر این شعار مبهم که از آن برداشت بد می‌شود، از قصور و کوتاهی و اشتباه علماء است.»

لینک وبلاگ

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد صادق

@█ عشق من خدا █@;443997 نوشت:
دورد خدمت تمام سروران عزیز و گرامی.

چندی پیش در یکی از سایتها مطلبی را خواندم میخواستم بدانم نظر دوستان و کارشناسان در این باره چیست.

متن نوشته شده در وبلاگ:


آیت‌الله مرتضی تهرانی ضمن "مبهم و تفرقه‌افکن" خواندن شعار "مرگ بر ضد ولایت فقیه"، حذف آن را شرعا لازم دانسته است.
به گزارش ایسنا، متن اظهارات آیت‌الله تهرانی در این زمینه که پارسینه آن را به نقل از وبلاگ گوشه‌نشین رمزگو منتشر کرده است، در پی می‌آید:
«یکی از موضوعات مجهولی که طی این سی سال گذشته در بین جامعه متدینین بوده و احیانا مورد سوال قرار می‌گرفته، این بود که این شعار بعد از نمازها که در غالب مساجد از آن استفاده می‌شد و تبری می‌جستند از کسانی که تضاد دارند با ولایت و حاکمیت فقها و می‌گویند "مرگ بر ضد ولایت فقیه"، یک امر مجهولی بود بین نمازگزاران.
آنها این شعار را می‌دادند اما نمی‌دانستند معنایش چیست؟
در ذهنم بود تا اینکه احتمال دادم که تکلیف داشته باشم که در این مورد توضیح بدهم و با قرآن استخاره کردم که آیا این توضیحاتی که عرض می‌کنم مورد رضای خدا هست یا نه و استخاره خوب آمد.
این توضیح را از اینجا شروع می‌کنم. فقهایی که در بین شیعه هستند دو دسته‌اند:
1- بعضی معتقدند ولایت و صاحب اختیاری و نفوذ حکم فقیه اختصاص دارد به باب قضاوت یعنی مسائل قضایی در مرافعات … کسانی که این نظریه را دارند کم نیستند مثل شیخ انصاری رضوان‌الله تعالی علیه.
شیخ انصاری از شاگردان شیخ محمدحسن صاحب جواهر است. استاد ایشان محدوده ولایت و نفوذ حکم فقیه جامع‌الشرایط را در همه ابعاد زندگی انسان متدین می‌داند ولی شاگرد ایشان که شیخ انصاری رضوان‌الله تعالی علیه باشد محدوده وسیع را برای ولایت فقیه قائل نیست و محدوده را اختصاص می‌دهد به باب قضا (همان‌طور که گفته شد.)
2- گروه دوم کسانی هستند که نظرشان با مرحوم شیخ محمدحسن صاحب جواهر - استاد شیخ مرتضی انصاری - موافق است که محدوده نفوذ و تاثیر شرعی حکم فقیه و حاکم شرع جامع‌الشرایط را در تمام ابعاد زندگی انسان می‌دانند.
این (محدوده نفوذ ولایت فقیه) یک مسئله فقهی نظری مورد اختلاف بین علماست.
در زمان ما از کسانی که ولایت فقیه را محدود به باب قضا می‌دانست، مرحوم آیت‌الله العظمی خویی بود. وقتی که از نظر ایشان ولایت فقیه محدود به باب قضا باشد، نتیجتا حکم ایشان برای اول ماه مضان و اول ماه شوال در حق مقلدین خودش هم نافذ نمی‌باشد.
این مسائل را آهسته عرض می‌کنم بلکه در ذهن بعضی بماند چون مسئله ظریفی است … همین طور که عرض می‌کنم اگر ضبط می‌شود بر روی کاغذ بیاورید.
مشکلی که عجیب است این است که این مسئله برای ما در طول این سی و یک ساله حل نشده است.
اگر این مشکل حل می‌شد می‌فهمیدیم که این شعار "مرگ بر ضد ولایت فقیه" - نعوذ بالله - اشاره به امثال آیت‌الله خویی و مرحوم شیخ انصاری ندارد. که نعوذ بالله بگوییم مرگ بر این بزرگوارهایی که قائل به ولایت فقیه در کل ابعاد زندگی مسلمان و شیعه نیستند. چون اینها ضد ولایت فقیه نیستند.
ضد ولایت فقیه کسی است که حکم مجتهد و فقیه جامع‌الشرایط را در هیچ‌یک از ابعاد زندگی انسان متدین نافذ نمی‌داند و ما چنین شخصی نداریم.
بین علما کسی را نداریم که نظرش این باشد که فقیه عادل جامع‌الشرایط در هیچ یک از ابعاد زندگی متدینین نفوذ ندارد. یک نفر فقیه این‌گونه در این 1400 سال گذشته تا به حال از فقهای شیعه نداریم که این نظریه را داشته باشد. تا این شعار متوجه او بشود که وقتی گفته شود "مرگ بر ضد ولایت فقیه" دامان آن فقیه را بگیرد.
ما این‌گونه نداریم. آنکه ما داریم این است که گروهی می‌گویند محدوده ولایت فقیه منحصرا برای باب قضاست که نافذ است و حتی در اول شوال بودن و اول رمضان بودن هم حق حکم کردن ندارد و یک دسته هم مثل مرحوم شیخ محمدحسن صاحب جواهر معتقدند که فقیه نفوذ حکمش در همه ابعاد است.
پس بنا بر این یک زمینه‌ای برای اینکه این شعار متوجه به آن شود که ما ضد ولایت داشته باشیم بین علما ما نداریم.
دقت کنید. این یک مجهول بزرگی است که در بین متدینین نماز جماعت‌خوان هم هست و 31 سال است که این مسئله حل و کاملا روشن نشده.
اما از جهت دیگر ضرر این شعار این است که گروه های شیعه بر حسب اختلاف مرجعی که دارند اینها را رو در روی یکدیگر قرار می‌دهد. یعنی آنهایی که می‌گویند "مرگ بر ضد ولایت فقیه" معتقدند که نعوذ بالله امثال آیت‌الله خویی را طرد می‌کنند و اهانت می‌کنند و مقلدین مرحوم آیت‌الله خویی هم گمان می‌کنند که مقابله دارند با این گروه و اینها دو دشمن و در مقابل هم هستند. این نفاق و اختلاف کار دشمنان است. از انگلیس و آمریکا و دیگران. حتی اهل سنت هم این کار را نمی‌کنند.
…. برای اینکه دشمن اسلام و دشمن تشیع سوء استفاده نکند از این شعار مبهم و مجمل و دربسته که هیچ‌کس هم وقتش را ندارد برود و حلش کند، برای اینکه دشمن سوء استفاده نکند، بنده عقیده‌ام این است که لازم است شرعا این قسمت از شعار که گفته می‌شود "مرگ بر ضد ولایت فقیه" از بین شعار های متدینین برداشته شود و حذف شود.
بنده وظیفه شرعی خودم را عمل کردم. ای کاش این نکته و مطلب را از پیش دیگران متوجه می‌شدند و جلوی این جمله را می‌گرفتند. چون کسانی که این جمله مرگ بر ضد ولایت فقیه را می‌شنوند اگر هزار نفر باشند، 999 نفرشان معتقدند آن فقهایی که قائل به وسعت و پهناوری ولایت فقیه نیستند، باید بمیرند و حال آنکه در فقهای شیعه اصلا ضد ولایت فقیه وجود ندارد. خوب؛ آیا انسان، علیه کسی که وجود ندارد شعار می‌دهد؟
اینهایی را که عرض می‌کنم ضبط کنید و ببرید نزد مراجع، ببینید به کجای این حرف‌ها اشکال می‌گیرند؟
ای کاش این مراجع تقلید مردم را متوجه می‌کردند که شما دارید شعاری می‌دهید که نتیجه‌اش تفرقه و اختلاف بین شیعه است ...
سکوت در برابر این شعار مبهم که از آن برداشت بد می‌شود، از قصور و کوتاهی و اشتباه علماء است.»

لینک وبلاگ


پاسخ ::Hedye:
باسلام .و سپاس از شما .:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

در ابتدا باید اشاره شود که بی ترید ولایت فقیه دامنه ولایت امام معصوم در عصر غیبت است .از این رو هیچ کسی با آن اصل مترقی اسلام مخالف نیست چه رسد به ضدیت با آن . پس اگر این شعار داده شود مصداق عینی آن فقط مخالفان واقعی ولایت ائمه است (ع) است ونه افراد دین باور شیعه چه رسد به علمای بزرگ . اما اینکه آیا این شعار ادامه یابد ویا حذف شود یا نه نکته ی است که مربوط به مسولین امور است . اما درباره اصل مسله خوب است اشاره شود :
در تبیین دلیل تلفیقی از عقل و نقل بر اثبات زعامت فقیه عادل در عصر غیبت می توان گفت : صلاحیت دین اسلام برای بقا و دوام تا قیامت، یک مطلب قطعی و روشن است . هیچ گاه بطلان و ضعف و کاستی در آن راه نخواهد داشت. تعطیل نمودن اسلام در عصر غیبت و عدم اجرای احکام و حدود آن ،سدّ سبیل خدا و مخالف با ابدیت اسلام در همه شئون عقاید و اخلاق و اعمال است . از این دو جهت، هرگز نمی‌توان در دوران غیبت که ممکن است به هزاران سال بیانجامد، بخش مهم احکام اسلامی را به دست نسیان سپرد و حکم جاهلیت را به دست زمام‌داران خودسر اجرا کرد . نمی‌توان به بهانة اینکه حرمان جامعه از برکات ظهور حضرت(ع) نتیجه تبهکاری و بی‌لیاقتی مردم است، زعامت دینی زمان غیبت را نفی نمود و حدود الهی را تعطیل کرد.
بی‌تردید تعطیل اسلام، هیچ‌گاه مورد رضایت خداوند نیست . به همین دلیل، انجام این وظایف بر عهدة نمایندگان خاص و عام حضرت ولی عصر(ع) است. بررسی احکام سیاسی و اجتماعی اسلام گویای این مطلب است که بدون زعامت فقیه جامع الشرایط، تحقق این احکام امکان‌پذیر نیست . عقل با نظر نمودن به این موارد حکم می کند که خداوند یقیناً اسلام و مسلمانان را در عصر غیبت بی‌سرپرست رها نکرده و برای آنان جانشین معصوم تعیین نموده است.
در عصر غیبت فقهای جامع‌الشرایط احکام فردی و عبادی مسلمانان را در کمال دقت استنباط نموده، به آن عمل می کنند . به دیگران نیز اعلام می نمایند . احکام سیاسی و مسایل اجتماعی اسلام را نخست از منابع دین به دست آورده و آن گاه اجرا می کند.(1)
دلیل دیگر بر ضرورت ولایت فقیه اینکه:
به حکم عقل و تجربه بشری جامعه بدون حکومت و مدیریت سیاسی و نظم و اداره نمی‌شود، بنابر این حکومت و حاکم بر جامعه کسی باید باشد که صلاحیت کامل برای آن کار را داشته باشد .بی‌تردید بعد از حضرت معصومین(ع) بهترین فرد برای حکومت و حاکمیت فرد عادل و آگاه به احکام اسلام است و آن همان ولی فقیه و مجتهد جامع شرایط است، چون آگاهی از احکام و عدالت دو رکن اساسی حکومت اسلامی است و این دو خصوصیت در مجتهد عادل تحقق پیدا می کند. پس هیچ فردی سزاوارتر از او برای حکومت قابل فرض نیست، چون به فرض کسی دارای عدالت باشد، ولی فرد فاقد فقاهت نمی‌تواند حکومت را بر اساس قوانین اسلام اداره نماید. از این رو ولایت فقیه در حکومت اسلام ضرورت انکار ناپذیر دارد.
همه فقهای شیعه به ولایت فقیه اذعان دارند، ولی به صورت عملی و در مقیاس وسیع به گونه ای که هم اکنون مطرح است، از زمان امام خمینی طرح شده و به اجرا در آمده است.
از نظر عالمان شیعی اصل ولایت فقیه ،امرى مسلم و قطعى است. اختلاف آنان در محدوده واختیارات ولایت فقیه می باشد. چه اینکه بحث ولایت مطلقه فقیه، بحث جدیدى نیست که تنها از سوى امام خمینى مطرح شده باشد. نخستین گام را در دوره غیبت در جهت اثبات نیابت فقیه از امام زمان(ع) شیخ مفید برداشته است(2) . پس از وى، فقهاى بزرگوار شیعه، قلمرو گسترده اى را براى ولی فقیه قائل شده اند. (3)
مرحوم محقق کرکى (م 940) مى نویسد: «فقهاى شیعه، اتفاق دارند که فقیه عادل امامى داراى همه شرایط فتوا، که از آن به مجتهد در احکام شرعى تعبیر مى شود، نایب از امامان معصوم(ع) است ، در همه امورى که نیابت در آن دخالت دارد…»(4)
محقق اردبیلى (م 993) در چندین جا، نیابت عامّه فقیه را از پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) مطرح مى کند و در موردى مى نویسد: «از این که امام(ع) فقیه را با جمله«فلیرضوا به حکماً» حاکم قرار داده است، استفاده مى شود که فقیه در همه امور، به جاى امام معصوم مى نشیند. ؛ زیرا ردّ بر فقیه را ردّ بر امامان معصوم(ع) دانسته است. …»(5)
مرحوم علاّمه نراقى (م 1245هـ.)، از ولایت و نیابت عامّه فقیه و دلیل هاى آن سخن گفته و بر این باور است: در هر موردى که پیامبر(ص) و یا امامان معصوم(ع) ولایت داشته اند، ولی فقیه و حاکم اسلامى نیز در روزگار غیبت ولایت دارد. هر کارى که مربوط به امور دینى و یا دنیوى مردم است و باید انجام گیرد، فقیه داراى شرایط، عهده دار آن ها خواهد بود.(6)
میرفتاح حسینى مراغه اى (م 1250هـ.) نیز ولایت مطلقه فقیه را پذیرفته و دلیل هاى گوناگونى بر آن اقامه کرده است.(7)
صاحب جواهر (م 1226هـ.) نیز ولایت مطلقه فقیه را ثابت مى کند:
زیرا اگر به عموم ولایت فقیه باور نداشته باشیم، بسیارى از امور مربوط به شیعیان، معطل مى ماند. شگفت آور است که شمارى از مردم در این باره وسوسه مى کنند. اینان این که مزه فقه را نچشیده اند و تعابیر و معانى و رمز کلمات امامان معصوم(ع) را نفهمیده اند و در عنوان هایى چون: حاکم، قاضى، حجّت، خلیفه و غیر این ها که در کلمات امامان(ع) درباره فقها آمده است، دقّت نکرده اند. طرح این عنوان ها و همانند این ها از سوى امامان(ع)، دلالت دارد که آن بزرگواران در دوره غیبت نظم و سامان یافتن امور شیعیان را خواستار بوده اند.» (8)
نیز مى نویسد:«از عمل و فتواى اصحاب در دیگر باب هاى فقه، عمومى بودن و فراگیرى ولایت فقیه، استفاده مى شود، بلکه شاید از نظرگاه آنان، ولایت عامّه فقیه از مسلمات و ضروریات باشد.»(9)
بر این اساس باید گفت : اکثر فقهای ما ولایت مطلقه فقیه را قبول دارند. آن عده هم که ولایت مطلقه را محدود می دانند، بدان جهت است که در طول تاریخ فقهای شیعه عملا از حکو مت ها دور بودند و با آن ها مخالف و ولایت شان ر ا قبول نداشتند.
نظریه ولایت فقیه سابقه دیرینه­ای در منابع شیعه دارد . بسیاری از فقها آن را به طور مستقل بحث کرده­اند؛ با این حال، انزوای مذهب تشیع و حاکمیت حاکمان جور باعث شد این نظریه از افکار عمومی مسلمانان فاصله بگیرد، تا جایی که بعضی آن را تئوری نوظهور بدانند.
امام خمینی این نظریه را در فرهنگ دینی احیا کرد . آن را به صورت درس رسمی، در حوزه علمیه نجف مطرح ساخت . با تشکیل حکومت اسلامی در ایران، این تئوری به واقعیت مبدل شد. ایشان برای اثبات ولایت فقیه ابتدا ضرورت تشکیل حکومت را در قالب سه دلیل(جاودانگی اسلام، جامع بودن شریعت، ماهیت قوانین اسلام) مطرح نمود.
:Sham::Sham::Sham::Sham::Sham:
پی‌نوشت‌ها:
1. .عبدالله جوادی آملی ولایت فقیه، ص 133، نشر اسراء، قم 1378ش.، ص 168.
2. شیخ مفید، المقنعه،ج 8،ص 811، 812، 721 ، دار التعارف، بیروت، 1401 ق ؛مجلّه حوزه، شماره 302/54 .
3. مجلّه حوزه، شماره 57 ـ 56 : جایگاه و قلمرو حکم و فتوا.
4. محقق کرکى ،رسائل،، ج1،ص 142،نشر دار الاحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.
5. مقدس اردبیلى، مجمع الفائدة والبرهان، ج12،ص 11، دار الکتب الاسلامیه، تهران، بی تا.
6. فاضل نراقى ،عوائد الایام،ص 187 ـ 188،چاپ سنگی، بی تا .
7. میرفتاح حسینى مراغه اى، العناوین، ص352 ـ 353،نشر الاسلامیه ، تهران، بی تا.
8. شیخ محمد حسن نجفى،جواهر الکلام ،ج21،ص 397،دار الاحیا التراث العربی، بیروت، 1981 م.
9. همان،ج16،ص178.

پس با این توضیحات سخنان آیت الله مرتضی تهرانی مردود است.

سوالی دیگر.

آیا این نوع اظهار نظر آیت الله مرتضی تهرانی باعث اختلاف بین گروه های مذهبی نمیشود؟ و ایجاد دودستگی نمیکند؟

آیا اختلاف افکنی بین مسلمین حرام نیست؟ اگر حرام است آیا آیت الله تهرانی فعل حرام انجام داده اند؟

بالاخره تکلیف چیست؟

اولا سوالی که از شما دارم آیا شما این مطلب رو در جایی خوندید یا فایل صوتیش رو گوش کردید؟ اگه در جایی خوندید آیا منبع معتبری داشته؟

اما اگه این سخنرانی حقیقت داشته باشه و از خود حاج آقا مرتضی تهرانی باشه به نظر من این تفرقه افکنی نیست یک جور انتقاده. البته اگه همین هم باشه کار درستی نبوده که در جمع بیان کنند ولی من هنوز به صحت این سخنرانی یا اینکه حداقل اصل صحبت های ایشون باشه و تحریف نشده باشه و یا اینکه تحلیل شخصی کسی نباشه شک دارم ولی اگه عکسش ثابت بشه کار درستی انجام نداده اند. سوال شخصی و یا انتقاد شخصی از مراجع عظام تقلید نباید در سخنرانی بیان بشه.

Motahar57;454269 نوشت:
اولا سوالی که از شما دارم آیا شما این مطلب رو در جایی خوندید یا فایل صوتیش رو گوش کردید؟ اگه در جایی خوندید آیا منبع معتبری داشته؟

اما اگه این سخنرانی حقیقت داشته باشه و از خود حاج آقا مرتضی تهرانی باشه به نظر من این تفرقه افکنی نیست یک جور انتقاده. البته اگه همین هم باشه کار درستی نبوده که در جمع بیان کنند ولی من هنوز به صحت این سخنرانی یا اینکه حداقل اصل صحبت های ایشون باشه و تحریف نشده باشه و یا اینکه تحلیل شخصی کسی نباشه شک دارم ولی اگه عکسش ثابت بشه کار درستی انجام نداده اند. سوال شخصی و یا انتقاد شخصی از مراجع عظام تقلید نباید در سخنرانی بیان بشه.

با سلام.
بنده در پست نخست آدرس را لحاظ کردم.اما جناب طاهر بنابر صلاح دید آن را حذف کرده اند.
تمام متن در سایت رسمی خودشان موجود است.

نوشته فوق از سایت پایگاه اطلاع رسانی ایشان پاک شده است.

http://ommeabiha.ir/oc/?s=%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1+%D9%85%D8%B1%DA%AF+%D8%A8%D8%B1+%D8%B6%D8%AF+%D9%88%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%AA+%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%87

اما متن فوق همچنان در سایت دفتر حفظ و نشر و اندیشه های استاد مرتضی تهرانی موجود است.

http://aghatehrani.ir/

ولی ابتدا باید در سایت عضو شوید.

@█ عشق من خدا █@;454219 نوشت:
پس با این توضیحات سخنان آیت الله مرتضی تهرانی مردود است.

اصلا خوانده اید جناب صادق چی نوشتند؟ کجای حرف جناب مرتضی تهرانی را رد کرده اند؟ ایشان در نوشته شان به تکمیل بحث پرداخته اند و نظر در مورد دادن این شعار را به مسئولین امر ارجاع داده اند.

javadk1234;454336 نوشت:
اصلا خوانده اید جناب صادق چی نوشتند؟ کجای حرف جناب مرتضی تهرانی را رد کرده اند؟ ایشان در نوشته شان به تکمیل بحث پرداخته اند و نظر در مورد دادن این شعار را به مسئولین امر ارجاع داده اند.

بله خوانده ام.
جناب صادق نگفتند این شعار باید حذف شود.

اما آیت الله تهرانی گفتند این شعار باید حذف شود.شاید خودشان مخالف ولایت فقیه باشند که این چنین فرموده اند.

مشکل شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه چیست؟

درضمن آیت الله تهرانی گفتند این شعار یعنی توهین به علمای که نامشان در تاپیک یک وجود دارد.
اما جناب صادق گفتند چون آن علما اصل ولایت فقیه را قبول دارند توهین به آنها حساب نمی آید.

[="Tahoma"][="DarkSlateBlue"]سلام به نظر حقیر شعار درستیست

باید توجه به عمق مفهوم شعار انجام بشه
شعارها یه معنای سطحی ندارند که! در عین اختصار، یه مفهوم عمیقی دارن مث همون شعار مرگ بر آمریکا که تاپیک دیگه ای بحث شد

مرگ بر ضد ولایت فقیه هم از اون دسته هست
کسی که درمورد اصل ولایت فقیه و فلسفه ی اون ، آگاهی کاملی نداره، یا شک و شبهه ای داره، این دسته افراد رو که نمیگن ضد ولایت فقیه!!
کسی رو می گن ضدیتی داره که شناخت نسبتاً خوبی نسبت به این اصل داره و باز ضدیت داره. چنین کسی طبیعتاً میدونه ولایت فقیه تداوم اصل امامت در عصر غیبته و باز گردن کشی میکنه و نمی پذیره.
همچین کسی مسلماً در عصر حضور و ظهور هم گردن کشی دربرابر اوامر امام خواهد داشت، پس مسلمونی این فرد، زیر سوال هست.

پس اینکه ما هم ضد چنین فرد و چنین تفکر خودخواهانه ای، شعار این چنینی بدیم، جایگاه خودش رو داره.

تسلیت میگم شهادت امام رضا(ع) رو .
التماس دعا
مویدباشید:Sham:[/]

سوال :
شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیه»؛ آری یا خیر؟

پاسخ :
در ابتدا باید اشاره شود که بی ترید ولایت فقیه دامنه ولایت امام معصوم در عصر غیبت است .از این رو هیچ کسی با آن اصل مترقی اسلام مخالف نیست چه رسد به ضدیت با آن . پس اگر این شعار داده شود مصداق عینی آن فقط مخالفان واقعی ولایت ائمه است (ع) است ونه افراد دین باور شیعه چه رسد به علمای بزرگ . اما اینکه آیا این شعار ادامه یابد ویا حذف شود یا نه نکته ی است که مربوط به مسولین امور است . اما درباره اصل مسله خوب است اشاره شود :
در تبیین دلیل تلفیقی از عقل و نقل بر اثبات زعامت فقیه عادل در عصر غیبت می توان گفت : صلاحیت دین اسلام برای بقا و دوام تا قیامت، یک مطلب قطعی و روشن است . هیچ گاه بطلان و ضعف و کاستی در آن راه نخواهد داشت. تعطیل نمودن اسلام در عصر غیبت و عدم اجرای احکام و حدود آن ،سدّ سبیل خدا و مخالف با ابدیت اسلام در همه شئون عقاید و اخلاق و اعمال است . از این دو جهت، هرگز نمی‌توان در دوران غیبت که ممکن است به هزاران سال بیانجامد، بخش مهم احکام اسلامی را به دست نسیان سپرد و حکم جاهلیت را به دست زمام‌داران خودسر اجرا کرد . نمی‌توان به بهانة اینکه حرمان جامعه از برکات ظهور حضرت(ع) نتیجه تبهکاری و بی‌لیاقتی مردم است، زعامت دینی زمان غیبت را نفی نمود و حدود الهی را تعطیل کرد.
بی‌تردید تعطیل اسلام، هیچ‌گاه مورد رضایت خداوند نیست . به همین دلیل، انجام این وظایف بر عهدة نمایندگان خاص و عام حضرت ولی عصر(ع) است. بررسی احکام سیاسی و اجتماعی اسلام گویای این مطلب است که بدون زعامت فقیه جامع الشرایط، تحقق این احکام امکان‌پذیر نیست . عقل با نظر نمودن به این موارد حکم می کند که خداوند یقیناً اسلام و مسلمانان را در عصر غیبت بی‌سرپرست رها نکرده و برای آنان جانشین معصوم تعیین نموده است.
در عصر غیبت فقهای جامع‌الشرایط احکام فردی و عبادی مسلمانان را در کمال دقت استنباط نموده، به آن عمل می کنند . به دیگران نیز اعلام می نمایند . احکام سیاسی و مسایل اجتماعی اسلام را نخست از منابع دین به دست آورده و آن گاه اجرا می کند.(1)
دلیل دیگر بر ضرورت ولایت فقیه اینکه:
به حکم عقل و تجربه بشری جامعه بدون حکومت و مدیریت سیاسی و نظم و اداره نمی‌شود، بنابر این حکومت و حاکم بر جامعه کسی باید باشد که صلاحیت کامل برای آن کار را داشته باشد .بی‌تردید بعد از حضرت معصومین(ع) بهترین فرد برای حکومت و حاکمیت فرد عادل و آگاه به احکام اسلام است و آن همان ولی فقیه و مجتهد جامع شرایط است، چون آگاهی از احکام و عدالت دو رکن اساسی حکومت اسلامی است و این دو خصوصیت در مجتهد عادل تحقق پیدا می کند. پس هیچ فردی سزاوارتر از او برای حکومت قابل فرض نیست، چون به فرض کسی دارای عدالت باشد، ولی فرد فاقد فقاهت نمی‌تواند حکومت را بر اساس قوانین اسلام اداره نماید. از این رو ولایت فقیه در حکومت اسلام ضرورت انکار ناپذیر دارد.
همه فقهای شیعه به ولایت فقیه اذعان دارند، ولی به صورت عملی و در مقیاس وسیع به گونه ای که هم اکنون مطرح است، از زمان امام خمینی طرح شده و به اجرا در آمده است.
از نظر عالمان شیعی اصل ولایت فقیه ،امرى مسلم و قطعى است. اختلاف آنان در محدوده واختیارات ولایت فقیه می باشد. چه اینکه بحث ولایت مطلقه فقیه، بحث جدیدى نیست که تنها از سوى امام خمینى مطرح شده باشد. نخستین گام را در دوره غیبت در جهت اثبات نیابت فقیه از امام زمان(ع) شیخ مفید برداشته است(2) . پس از وى، فقهاى بزرگوار شیعه، قلمرو گسترده اى را براى ولی فقیه قائل شده اند. (3)
مرحوم محقق کرکى (م 940) مى نویسد: «فقهاى شیعه، اتفاق دارند که فقیه عادل امامى داراى همه شرایط فتوا، که از آن به مجتهد در احکام شرعى تعبیر مى شود، نایب از امامان معصوم(ع) است ، در همه امورى که نیابت در آن دخالت دارد…»(4)
محقق اردبیلى (م 993) در چندین جا، نیابت عامّه فقیه را از پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) مطرح مى کند و در موردى مى نویسد: «از این که امام(ع) فقیه را با جمله«فلیرضوا به حکماً» حاکم قرار داده است، استفاده مى شود که فقیه در همه امور، به جاى امام معصوم مى نشیند. ؛ زیرا ردّ بر فقیه را ردّ بر امامان معصوم(ع) دانسته است. …»(5)
مرحوم علاّمه نراقى (م 1245هـ.)، از ولایت و نیابت عامّه فقیه و دلیل هاى آن سخن گفته و بر این باور است: در هر موردى که پیامبر(ص) و یا امامان معصوم(ع) ولایت داشته اند، ولی فقیه و حاکم اسلامى نیز در روزگار غیبت ولایت دارد. هر کارى که مربوط به امور دینى و یا دنیوى مردم است و باید انجام گیرد، فقیه داراى شرایط، عهده دار آن ها خواهد بود.(6)
میرفتاح حسینى مراغه اى (م 1250هـ.) نیز ولایت مطلقه فقیه را پذیرفته و دلیل هاى گوناگونى بر آن اقامه کرده است.(7)
صاحب جواهر (م 1226هـ.) نیز ولایت مطلقه فقیه را ثابت مى کند:
زیرا اگر به عموم ولایت فقیه باور نداشته باشیم، بسیارى از امور مربوط به شیعیان، معطل مى ماند. شگفت آور است که شمارى از مردم در این باره وسوسه مى کنند. اینان این که مزه فقه را نچشیده اند و تعابیر و معانى و رمز کلمات امامان معصوم(ع) را نفهمیده اند و در عنوان هایى چون: حاکم، قاضى، حجّت، خلیفه و غیر این ها که در کلمات امامان(ع) درباره فقها آمده است، دقّت نکرده اند. طرح این عنوان ها و همانند این ها از سوى امامان(ع)، دلالت دارد که آن بزرگواران در دوره غیبت نظم و سامان یافتن امور شیعیان را خواستار بوده اند.» (8)
نیز مى نویسد:«از عمل و فتواى اصحاب در دیگر باب هاى فقه، عمومى بودن و فراگیرى ولایت فقیه، استفاده مى شود، بلکه شاید از نظرگاه آنان، ولایت عامّه فقیه از مسلمات و ضروریات باشد.»(9)
بر این اساس باید گفت : اکثر فقهای ما ولایت مطلقه فقیه را قبول دارند. آن عده هم که ولایت مطلقه را محدود می دانند، بدان جهت است که در طول تاریخ فقهای شیعه عملا از حکو مت ها دور بودند و با آن ها مخالف و ولایت شان ر ا قبول نداشتند.
نظریه ولایت فقیه سابقه دیرینه­ای در منابع شیعه دارد . بسیاری از فقها آن را به طور مستقل بحث کرده­اند؛ با این حال، انزوای مذهب تشیع و حاکمیت حاکمان جور باعث شد این نظریه از افکار عمومی مسلمانان فاصله بگیرد، تا جایی که بعضی آن را تئوری نوظهور بدانند.
امام خمینی این نظریه را در فرهنگ دینی احیا کرد . آن را به صورت درس رسمی، در حوزه علمیه نجف مطرح ساخت . با تشکیل حکومت اسلامی در ایران، این تئوری به واقعیت مبدل شد. ایشان برای اثبات ولایت فقیه ابتدا ضرورت تشکیل حکومت را در قالب سه دلیل(جاودانگی اسلام، جامع بودن شریعت، ماهیت قوانین اسلام) مطرح نمود.
:Sham::Sham::Sham::Sham::Sham:
پی‌نوشت‌ها:
1. .عبدالله جوادی آملی ولایت فقیه، ص 133، نشر اسراء، قم 1378ش.، ص 168.
2. شیخ مفید، المقنعه،ج 8،ص 811، 812، 721 ، دار التعارف، بیروت، 1401 ق ؛مجلّه حوزه، شماره 302/54 .
3. مجلّه حوزه، شماره 57 ـ 56 : جایگاه و قلمرو حکم و فتوا.
4. محقق کرکى ،رسائل،، ج1،ص 142،نشر دار الاحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.
5. مقدس اردبیلى، مجمع الفائدة والبرهان، ج12،ص 11، دار الکتب الاسلامیه، تهران، بی تا.
6. فاضل نراقى ،عوائد الایام،ص 187 ـ 188،چاپ سنگی، بی تا .
7. میرفتاح حسینى مراغه اى، العناوین، ص352 ـ 353،نشر الاسلامیه ، تهران، بی تا.
8. شیخ محمد حسن نجفى،جواهر الکلام ،ج21،ص 397،دار الاحیا التراث العربی، بیروت، 1981 م.
9. همان،ج16،ص178.

موضوع قفل شده است