جمع بندی برخوردم با همسر خواهرم چطور باشه؟

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
برخوردم با همسر خواهرم چطور باشه؟

سلام.
چند ساله که نتونسته ام راجع به درستی یا نادرستی کارهام به نتیجه منطقی برسم.
الان 23 سالمه و مجردم. یک خواهر دارم که از من و دو تا برادرام بزرگتره و 16 ساله که ازدواج کرده(در سن 19 سالگی). اون موقع که خواهرم ازدواج کرد من 7 سالم بود. پیش دامادمان روسری نمی بستم. اونو مثل برادرم میدونستم و این وضع تا14سالگیم ادامه داشت. مامانم هم اصلا بهم نمیگفت. یعنی به ذهنمم خطور نمیکرد که اون نامحرمه
..
تا اینکه یک روز برادر بزرگم گفت دیگه بزرگ شدی...
.
.
الان 4-5 سالی میشه که با جوراب و چادر و روسری ظاهر میشم. اما اون هنوز منو بچه میدونه. دوست ندارم این وضع پیش بره. به خدا میگم خدایا غلط کردم یک زمانی نهمی کردم اما حالا پشیمونم...
................................
حالا مشکلم اینه که از رفتارش باهام متنفرم. فکر میکنم گوشت تنمو میخورم وقتی با من حرف میزنه..
همش تو چشام زوم میکنه. منم جوابشو با بداخلاقی تمام میذارم کف دستش و در نتیجه آبجیم ناراحت میشه.
مثلا وقتی نشستیم داریم میوه میخوریم، قشنگ دراز میکشه (!) منو نگاه میکنه. پیش همه ها. یا دستشو میاره بینیمو میکشه. منم عصبانی میشم. هرجا میشینم میادروبروی من میشینه. اگه حرفیو من بزنم حتما قبول میکنه.و کلی چیزهای دیگه....
آخه از جون من چی میخواد. به خاطر همین هیچوقت خونه آبجیم نمیرم.
-------------------------
گاهی از خدا شاکی میشم که چرا موقعیت ازدواج مناسب و واقعی پیش نمیاد که بذارم از این خونه برم. آخه همه به من میگن تو عصبانی هستی . بد اخلاقی...
با این اوضاع گرانی به لطف مسئولین ازدواج را که بیخیال...
---------------------پس من چیکار کنم که نه بداخلاق باشم و نه بذارم باهام اینجوری رفتار کنه...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یازهرا69;341315 نوشت:
سلام.
چند ساله که نتونسته ام راجع به درستی یا نادرستی کارهام به نتیجه منطقی برسم.
الان 23 سالمه و مجردم. یک خواهر دارم که از من و دو تا برادرام بزرگتره و 16 ساله که ازدواج کرده(در سن 19 سالگی). اون موقع که خواهرم ازدواج کرد من 7 سالم بود. پیش دامادمان روسری نمی بستم. اونو مثل برادرم میدونستم و این وضع تا14سالگیم ادامه داشت. مامانم هم اصلا بهم نمیگفت. یعنی به ذهنمم خطور نمیکرد که اون نامحرمه
..
تا اینکه یک روز برادر بزرگم گفت دیگه بزرگ شدی...
.
.
الان 4-5 سالی میشه که با جوراب و چادر و روسری ظاهر میشم. اما اون هنوز منو بچه میدونه. دوست ندارم این وضع پیش بره. به خدا میگم خدایا غلط کردم یک زمانی نهمی کردم اما حالا پشیمونم...
................................
حالا مشکلم اینه که از رفتارش باهام متنفرم. فکر میکنم گوشت تنمو میخورم وقتی با من حرف میزنه..
همش تو چشام زوم میکنه. منم جوابشو با بداخلاقی تمام میذارم کف دستش و در نتیجه آبجیم ناراحت میشه.
مثلا وقتی نشستیم داریم میوه میخوریم، قشنگ دراز میکشه (!) منو نگاه میکنه. پیش همه ها. یا دستشو میاره بینیمو میکشه. منم عصبانی میشم. هرجا میشینم میادروبروی من میشینه. اگه حرفیو من بزنم حتما قبول میکنه.و کلی چیزهای دیگه....
آخه از جون من چی میخواد. به خاطر همین هیچوقت خونه آبجیم نمیرم.
-------------------------
گاهی از خدا شاکی میشم که چرا موقعیت ازدواج مناسب و واقعی پیش نمیاد که بذارم از این خونه برم. آخه همه به من میگن تو عصبانی هستی . بد اخلاقی...
با این اوضاع گرانی به لطف مسئولین ازدواج را که بیخیال...
---------------------پس من چیکار کنم که نه بداخلاق باشم و نه بذارم باهام اینجوری رفتار کنه...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یازهرا69;341315 نوشت:

بسمه‌تعالي
خدمت شما خواهر ارجمند عرض سلام و تحيت دارم و از حسن اعتمادتان سپاسگزارم.
در ابتدا لازم مي‌دانم خدامحوري و موفق بودن به توفيق الهي حضرتعالي را در رعايت مسائل شرعي و... صميمانه تبريك بگويم.
1- ملاك در بد اخلاقي يا تندخويي، تكرار تندخويي در موقعيتها و همچنين افراد مختلف است، و از نظر دين مبين اسلام، سرسختي با نامحرم نه تنها به سوء خلق تعبير نمي‌شود بلكه از مصاديق اخلاق حسنه است.

2- همانطور كه برادر ارجمندتان، با احساس وظيفه، حضرتعالي را نسبت به وظايف شرعي هشيار نموده‌اند، در اين موضوع نيز ايشان و يا ديگر بزرگترها مانند پدر، مادر و يا خواهر مي‌توانند به شما كمك كنند، به اين معنا كه سعي كنيد ناراحتي خود را از اين كار با آنها در ميان گذاشته و بواسطه آنها، دامادتان را از اين رفتار باز بداريد. ضمن اينكه لازم است به گونه‌اي برنامه ريزي كنيد كه تا ماداميكه ايشان رفتار خود را اصلاح نكرده‌اند، با ايشان رو در رو نشويد. در اين اثناء لازم است با متانت با اعضاي خانواده يا خواهرتان صحبت كرده و بدون پرخاش دليل خود را بازگو نماييد. ( در عين حالي كه احترام اعضاء خانواده رعايت مي‌شود، دغدغه خود را نيز منعكس نماييد)
در پناه خداي متعال موفق باشيد

باسلام خدمت دوست بزرگوارم زهرا69 و کسب اجازه از جناب امیدوار

دوست عزیز نگرانی شما بجاست اما زیاد بابت این مسئله خودتون رو ناراحت نکنید چون افراد مشابه شما هم وجود دارند، همونطور که جناب امیدوار فرمودند با کمک دیگر اعضا خانواده میتونید ان شاءالله مسئله رو مرتفع کنید.

البته چون رفتار شما در قبال همسرخواهرتون با پرخاشگری بوده ، منجر به این شده که دیگران فکر کنند حساسیت بخرج میدید، پس با کمی صبر و کمتر حضور پیدا کردن جلو همسر خواهرتون اروم اروم مسئله رو به افراد مورد اعتمادتون شرح بدید .

کمتر حضور پیدا کردن جلوی اون اقا و کم حرفتر بودن ، در طی زمان به شما کمک میکنه ...

:Gol::Gol::Gol:

با اجازه منم یچی بگم ..

منم همین مشکو با یکی از پسرای فامیلمون داشتم ، حالا نه در حد بینی کشیدن اما زوم کردن و شوخی های مسخره و ..

تصمیم گرفتم اولش با عصبانیت و بد اخلاقی بهش حالی کنم ...

یجوری فهمید از کاراش بدم میاد اما نه تنها بهتر نشد بلکه سعی کرد حرصمو بیشتر دربیاره

تا اینکه یروز رفتم بهش گفتم ازت بدم میاد ..
از کارات بدم میاد .. و کلی حرف دیگه

و روابطمو باهاش به صفر رسوندم

و بعد 2 سال کلا همه چی تموم شد و آدم شد

الانم در حد سلام و حال و احواله..

امیدوارم مشکل زهرا جان هم حل شه

[="lime"]خواهر . خوشحالم كه سعي مي‌كنيد حيا رو رعايت كنيد.
كاش همه ي زن ها فاطمه وار و همه مردان علي وار مي‌شدند.
[="deepskyblue"]از يكي از اهلبيت و امامان (نمي دانم دقيقا كدامشان) پرسيدند نزديكترين حالت زن نسبت به خدا چيست؟
(همه فكر مي‌كردند نماز و سجده و ... جواب حضرت است ولي)
حضرت فرمودند: وقتي كه زن خودش را از نامحرم مي‌پوشاند نزديكترين حالت زن نسبت به خداست.
[/]
(اگر كسي منبع حديث را مي‌داند لطفا بگويد)
ان شاءالله خدا در برابر شياطين درون و بيرون از شما محافظت كنه.
براي ما هم دعا كنيد.[/]

ببینید من همینجور بودم.....انقد خودمو میگرفتم که مامانم دعوام میکرد میگفت چرا اینجوری میکنی مگه اومدن خاستگاریت که ن خودتو نشون میدی نه حرف میزنی.....!؟
حساسیت من جوری شده بود که اگه اتفاقی مثلا موهام معلوم بود یهو داد میزدن:اِ.....موهاتو دیدم ..موهاتو دیدم...
کم کم سعی کردم رابطه ام عادی بشه! همونجوری حرف بزنم تو مباحث باشم گهی شوخی کنم...اگه تیکه مینداختن بازم باخنده جواب میدادم...اونام وقتی دیدن من دیگه حساس نیستم... ولم کردند

به نظرم شمام نباید بداخلاقی کنی چون بدتر میخوان حرصت بدن!با رعایت حجاب عادی باش!مهربان!اینجوری اذیتت هم نمیکنن و اعتقادتو بهتر قبول میکنن!خودتم کمتر اذیت میشی!

باور کن!

سيد حميدرضا;343134 نوشت:
[="lime"]خواهر . خوشحالم كه سعي مي‌كنيد حيا رو رعايت كنيد.
كاش همه ي زن ها فاطمه وار و همه مردان علي وار مي‌شدند.
[="deepskyblue"]از يكي از اهلبيت و امامان (نمي دانم دقيقا كدامشان) پرسيدند نزديكترين حالت زن نسبت به خدا چيست؟
(همه فكر مي‌كردند نماز و سجده و ... جواب حضرت است ولي)
حضرت فرمودند: وقتي كه زن خودش را از نامحرم مي‌پوشاند نزديكترين حالت زن نسبت به خداست.
[/]
(اگر كسي منبع حديث را مي‌داند لطفا بگويد)
ان شاءالله خدا در برابر شياطين درون و بيرون از شما محافظت كنه.
براي ما هم دعا كنيد.[/]

این سوال رو پیامبر از صحابه کردند و سلمان اومدند جواب رو از حضرت زهرا سلام الله علیها پرسیدند، ایشون هم فرموردند بهترین حالت برای یک خانم، اینه که نه اون مرد نامحرم رو ببینه و نه مرد نامحرم اون رو.

سلامـــــــــ
خیلی خوبه کـــ به این مسائل حساس هستین و دغدغه مسائل دینی داریـــن!
من خودمـــ یه پسرمــ کــ تو فامیل خیلی شر و شیطونــــم!
با همه شوخی میکنم و همه هم متقابل همچین رفتاری با من دارند ولی بعضی از دخترای فامیلم هم هستن کــ خوششون نمیاد من باهاشون شوخی کنمو با تندی و عصبانیت ج منو میدند ولی با این کارشون من بیشتر اذیتشون میکنم،دلیل شوخی های منم نگاه شهوت ناکـــ یا حس بدی بهشون نیست،چون من همه اعضا رو دوستــدارم!
منم با نظر الهه جــــان موافقم هرچه بیشتر سخت بگیرین سخت میگذره،با ج دادن شما کار درستـــ نمیشه،به نظر من فقط سنگین و رنگین رفتار کردن میتونه بهتون کمکـــ کنه!

از همفکری همه متشکرم.
فقط خدا میدونه چی توی دلم میگذره.
سعی میکنم رفتارم را متعادل کنم.. باشه
تا ببینم این راهکار جواب میده یا نه........
0
0

ببخشيد شوخي با نامحرم تا چه حدي درسته؟

[="Tahoma"][="SeaGreen"]

یازهرا69;341315 نوشت:
سلام.
چند ساله که نتونسته ام راجع به درستی یا نادرستی کارهام به نتیجه منطقی برسم.
الان 23 سالمه و مجردم. یک خواهر دارم که از من و دو تا برادرام بزرگتره و 16 ساله که ازدواج کرده(در سن 19 سالگی). اون موقع که خواهرم ازدواج کرد من 7 سالم بود. پیش دامادمان روسری نمی بستم. اونو مثل برادرم میدونستم و این وضع تا14سالگیم ادامه داشت. مامانم هم اصلا بهم نمیگفت. یعنی به ذهنمم خطور نمیکرد که اون نامحرمه
..
تا اینکه یک روز برادر بزرگم گفت دیگه بزرگ شدی...
.
.
الان 4-5 سالی میشه که با جوراب و چادر و روسری ظاهر میشم. اما اون هنوز منو بچه میدونه. دوست ندارم این وضع پیش بره. به خدا میگم خدایا غلط کردم یک زمانی نهمی کردم اما حالا پشیمونم...
................................
حالا مشکلم اینه که از رفتارش باهام متنفرم. فکر میکنم گوشت تنمو میخورم وقتی با من حرف میزنه..
همش تو چشام زوم میکنه. منم جوابشو با بداخلاقی تمام میذارم کف دستش و در نتیجه آبجیم ناراحت میشه.
مثلا وقتی نشستیم داریم میوه میخوریم، قشنگ دراز میکشه (!) منو نگاه میکنه. پیش همه ها. یا دستشو میاره بینیمو میکشه. منم عصبانی میشم. هرجا میشینم میادروبروی من میشینه. اگه حرفیو من بزنم حتما قبول میکنه.و کلی چیزهای دیگه....
آخه از جون من چی میخواد. به خاطر همین هیچوقت خونه آبجیم نمیرم.
-------------------------
گاهی از خدا شاکی میشم که چرا موقعیت ازدواج مناسب و واقعی پیش نمیاد که بذارم از این خونه برم. آخه همه به من میگن تو عصبانی هستی . بد اخلاقی...
با این اوضاع گرانی به لطف مسئولین ازدواج را که بیخیال...
---------------------پس من چیکار کنم که نه بداخلاق باشم و نه بذارم باهام اینجوری رفتار کنه...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خیلی جالبه دغدغه های من به خیلی از خانومای اینجا شباهت داره؛ منم مشکلی یه کم شبیه شما داشتم و دارم.

اصولاً خیلیا دخترها رو تا قبل اینکه ازدواج کنن قبول ندارن و احترامی که باید رو بهشون نمیذارن. مخصوصاً اگه دختره از همه کوچیک تر باشه:Ghamgin:
من این روش رو امتحان کردم یه کم، جواب داد؛ برا خودم تا جایی که حدود خونوادم اجازه میداد مستقل شدم. تو خونواده برا خودم صاحب نظرم؛ بله مث بقیه خواهر برادرای بزرگترم الان اثرگذار نشدم اما براشون قابل درک تر شده که مثلاً از فلان رفتار ناراحت بشم و حق اعتراضمو محترم بدونن و ...

تا وقتی خودت برا خودت حدودی نذاری و مدت ها صبوری نکنی برا اینکه دیگران اون حدود رو محترم بدونن،کسی هیچ احترام بیشتری بهت نمیذاره. عموماً سخت میشه تو نوع رفتار دیگران با خودمون تغییر ایجاد کنیم.

فقط دوتانکته رو خیلی مدنظر داشته باش:
در چارچوب حدود خونواده تغییرات رو اعمال کن.
کاملاً با سعه ی صدر و صبر زیاد و در کمال احترام به دیگران، در یه بستر تدریجی، آروم آروم بقبولون حدود خودت رو.

موفق باشی خواهر گلم:Kaf:[/]

یازهرا69;343583 نوشت:
ا ببینم این راهکار جواب میده یا نه........

جواب میده.....

فضه الزهرا;343716 نوشت:
شوخي با نامحرم تا چه حدي درسته؟

تا جایی که مفسده نداشته باشه...یعنی فک ناجور به کله طرف یا خودت نخوره! نگه لابد این دختره بله که با منم بله!:khandeh!:

من خودم همیشه توی جمع وقتی همه دارن باهم شوخی میکنن حرف میزنم و شوخی میکنم...اگه با نامحرمی تنها باشم که خیلی سنگین رفتار میکنم....بداخلاق نمیشما:khaneh:....سنگین!درحد 120 کیلو!

ضمنا اگه رفتارم سبک باشه بابا بهم میگه....:ok:

فضه الزهرا;343716 نوشت:
ببخشيد شوخي با نامحرم تا چه حدي درسته؟

با سلام و احترام
میتونید پست 19 به بعد این تاپیک رو مطالعه کنید .

http://www.askdin.com/thread25447-2.html#post309362

سلام

منو یاد بچگیهام انداختید . من تازه که تکلیف شده بودم این حس رو داشتم . وقتی شوهر خاله می اومد خونه امون اصلا درک نمیکرد که من دیگه تکلیف شدم . و گهگداری لُپم رو میکشیدن و میگفتن چطوری ؟!!!

در اون لحظه دلم میخواست شوهر خاله ام رو بکشم .. :Mosighi:
حتی یادمه بعضی وقتا با حالت عصبانی و چهره ی در هم کشیده بهشون میگفتم من دیگه بزرگ شدم . اما میدیدم که اطرافیان همه میخندن :jangjoo:

خلاصه اینکه به قول خواهرمون که گفتن باید خودتون انقدری محکم باشید که به هر بادی نلرزید بعد یواش یواش بقیه که این قدرت تصمیم گیری شما رو ببینن در مقابلش سر تعظیم فرود میارن .

براتون آرزوی موفقیت دارم .:Gol:

موضوع قفل شده است