مصاحبه با فرشتگان بزرگ ( جبرییل ، میکاییل ، عزراییل ، اسرافیل )

تب‌های اولیه

24 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مصاحبه با فرشتگان بزرگ ( جبرییل ، میکاییل ، عزراییل ، اسرافیل )


مؤلف: اصغر بهمنی
ناشر: انتشارات سعید نوین

پیشگفتار

از زمانی که اولین فعالیت خود را برای جمع آوری این مجموعه آغاز کردم، چندین سال می گذرد.هر تابستان مقداری از کار پیش می رفت تا اینکه سال 1381 کار به اتمام رسید هر چند چاپ و نشر آن تا کنون به تعویق افتاده است.

هدف از تنظیم این مجموعه در ابتداد نشان دادن عظمت خداوند می باشد و پس از آن با ایجاد ارتباط بین فرشتگان و معصومین(علیهم السلام) مقام و منزلت آن چراغهای هدایت را بیش از پیش نمایان سازیم.

مجموع روایات، آیات و نکاتی که برای تنظیم این کتاب یادداشت شده است به تفکیک موضوعات به قرار زیر است.

شناخت ملائکه:39 مورد
جبرییل:155 مورد
میکاییل:50 مورد
عزراییل:76 مورد
اسرافیل: 39 مورد.

هر چند در مجموع 359 مورد، قابل استفاده بود اما نزدیک به دو برابر این عدد، از احادیث و ... مورد بررسی قرار گرفته است.

در پایان باید متذکر شوم که اینجانب معتقد به شیوه های جدید و جذاب برای انتقال مفاهیم تربیتی و دینی هستم که بر این مبنا شیوه خبرنگاری(پرسش و پاسخ) را بر گزیدم و اگر توفیق الهی یار باشد که تاکنون بوده، به این روش برای موضوعات دیگر ادامه خواهم داد.

اصغر بهمنی-پاییز 1383

‏****

بعنوان مقدمه: شناختی از ملائکه(فرشته ها)

خلقت فرشتگان:
در کنار مخلوقات خداوند همچون جمادات،نباتات، حیوانات،نسناس،اجنه و انسان به موجودات عجیب و شگفت انگیزی بر می خوریم که چشم ما از دیدن و درک آنها محروم است، آنها را ملائکه(در عربی) یا فرشتگان می نامند.
آنها از نور خلق شده اند و جایگاهشان آسمانهای هفتگانه است. آنها شنوا و بینا و دارای تیزی عقل و سرعت فهم فوق العاده ای هستند در یک تصویر کلی باید گفت که آنها در شکلهای گوناگه و به صورت بالدار خلق شده اند چناچه جبرئیل که از بزرگان این موجودات است، 600 بال برای او معرفی کرده اند بگونه ای که آسمانها و زمین از وجودش پر می شود اما بهتر است که متذکر شویم که پر و بال به معنی مادی آن نیست بلکه کنایه از قدرت و تحرک است.

در مورد عظمت ظاهری آنها باید به فرمایش امیرالمؤمنین توجه کنیم که فرمود: برخی از آنها قدم هایشان در زیر زمین گردنشان از آسمانها گذشته است و اعضایشان از جهان بیرون رفته و دوشهاشان موافق پایه های عرش الهی است.

به نظر من که مطالب جالبی هست از دست ندهید:Kaf:

احوال فرشتگان:
عده ای که جن را مبدأ شر و بدبختی و فرشته را باعث خیر و خوشی می دانستند، به امید اینکه خیرات زیادی را به سوی خود سرازیر کنند، به پرستش فرشتگان روی آوردند همچون مجوسیان.
اما روز قیامت وقتی از فرشتگان سؤال می شود که آیا شما راضی به پرستیده شدن بودید یا خیر؟
در جواب گویند:هرگز.
در این حال گروهی هم از مشرکان، ملائکه را دختران خدا می دانستند ملائکه از عذاب خدا ترسی ندارند چرا که اهل گناه نیستند اما از خود خدا می ترسند. زیرا وقتی مقام خدا را می بینند، ضعف و کوچکی خود را احساس می کنند این در حالی است که گروهی از آنها فقط در حال سجده و گروهی در رکوع و گروهی در صف ایستاده و برخی دیگر تسبیح گوی خداوند هستند آنها اهل خوردن و آشامیدن و نکاح و زاد و ولد نیستند و تنها به نسیم عرش الهی و همراه با امید به رحمت و ترس از خدا، زندگی می کنند با اینکه در میان آنها کوچیکترین تعارض، کینه و دشمنی وجود ندارد اما نسبت به دشمنان خدا دشمنی سخت دارند که نمونه آن حضور ملائکه در جنگهای بدر، احزاب، حنین و بسیاری از درگیریهای زمان رسول خدا(ص) می باشد و قبل از آن نابودی اعجاب برانگیز قوم لوط است که توسط فرشتگان صورت گرفت.

تعداد فرشتگان:

ملائکه بسیارند اما برای درک این زیادت بهتر است ببینیم عالم آل محمد(ص) چه می فرماید.
امام صادق (ع) می فرماید:تعداد آنها از ذرات خاکهای زمین بیشتر است و جایی در آسمانها نیست که با فرشته پر نشده باشد، آنها مشغول تسبیح خداوند هستند و اگر به حدیث دیگری از همان بزرگوار توجه کنیم که فرمود:هر شبانه روز هفتاد هزار فرشته به زمین آمده و پیرامون کعبه طواف کرده آنگاه نزد من(امام وقت) می آیند و به آسمانها میروند و هرگز بر نمی گردند بسیاری آنها روشنتر می گردد.

با این حال در قرآن تنها نام چند فرشته آمده است یعنی جبرئیل، میکاییل ، هاروت و ماروت.
و برخی را با ذکر صفت یاد کرده است مانند: ملک الموت، کرام الکاتبین، رقیب، عتید و ...

اما با نگاهی به احادیث معصومین( علیهم السلام) به نامهای دیگری از ملائکه برخورد می کنیم از جمله: رضوان، اسماعیل، دردائیل، کوکیائیل ، کروبیل و ...

ادامه دارد....

درجات و وظایف:

فرشتگان دارای اقسام و مراتب گوناگونی هستند به طوری که برخی رتبه بالا و برخی پایین تر داشته و دستورات الهی را بهم ابلاغ می کنند.
چهار فرشته به عنوان نزدیکان درگاه الهی و رؤسای فرشتگان و شناخته شده اند یعنی:جبرییل، میکاییل و اسرافیل و عزراییل . و جبرییل از بقیه برتر است. جبرییل و میکاییل و اسرافیل از یک تسبیح خلق شده اند.

در یک نگاه کلی وظیفه ملائکه به عنوان واسطه هایی بین خدا و عالم مشهود، تدبیر و چرخش امور عالم است آن هم فقط به دستور خداوند، لذا روز قیامت که اسبابی در کار نیست آنها نزد خدا بر می گردند و در عرش الهی به صف می ایستند به طور کلی اصناف ملائکه و وظایف آنها را می توان چنین بیان داشت:
1‏.گروهی حامل عرش هستند که 8 نفرند.(حاقه 17)

‏2. گروهی مبلغ وحی و پیام الهی هستند.(نحل 2)

‏3.گروهی مراقب اعمال بشرند.(انفطار 10 تا 13)

‏4.گروهی گیرندگان روح از بدن هستند.(اعراف 37)

‏5.گروهی حافظان انسان از خطرات و حوادثند.(انعام 61)

‏6.گروهی مأمور عذاب و مجازات انسانهای سرکش اند.(هود 77)

‏7.گروهی مؤمنان را در جنگ یاری می کنند.(احزاب 9)

‏8.گروهی همراه نزولات آسمانی فرود می آیند.(صحفیه سجادیه دعای سوم)

‏9.گروهی ابرها را جابجا می کنند.(صحفیه سجادیه دعای سوم)

‏10.گروهی بر کوهها مستقرند تا از هم نپاشند.(صحفیه سجادیه دعای سوم)

‏11.گروهی پرسش قبر می کنند.(نکیر و منکر و رومان)

‏12.گروهی مالک دوزخند.(مدثر 30)(19 فرشته یا 19 گروه از فرشتگان)

‏13.گروهی کلید دار بهشت هستند.(رضوان رئیس آنهاست)(صحفیه سجادیه دعای سوم)

‏14.گروهی در هوا، زمین و آب مأمور وظایف خود هستند.(صحفیه سجادیه دعای سوم)

مقام فرشتگان:

در مقام و منزلت آنها همین بس که ایمان به فرشتگان در ردیف ایمان به خدا و نبوت و کتب آسمانی قرار گرفته و بعید نیست که در قیامت بتوانند در زمره شفاعت کنندگان قرار گیرند. آنها بندگان گرامی شده خدا هستند و هرگز مرتکب گناه نمی شوند خداوند در چند جای قرآن[ صافات1_ مرسلات1 تا 6_ نازعات 1 تا 5] به فرشتگان سوگند یاد کرده است.

ارتباط فرشتگان:

شک نیست که واقعیت ملائکه از درک بشر خارج است اما آنها می توانند به شکل بشر در آیند که آشکارترین نمونه های آن عبارت است از: زمانی که فرشتگان عذاب به صورت جوان زیبایی بر مریم آشکار شد. زمانی که فرشتگان عذاب به صورت انسانی به میهمانی لوط و ابراهیم رفتند و یا روزگاری که دو فرشته الهی یعنی هاروت و ماروت به شکل آدمی به تعلیم مردم بابل پرداختند. پیامبران از مصاحبت با فرشتگان برخوردار بودند اما انسانهای معمولی پس از مرگ توانایی دیدن آنها را پیدا می کنند.

علی(ع) می فرماید:وقتی رسول خدا جان داد،ملائکه مرا در غسل آن حضرت یاری می کردند،گروهی بالا می رفتند و گروهی پایین می آمدند و زمزمه نمازشان را می شنیدم.

اما توجه ملائکه به مردم قابل ملاحظه است چرا که آنها برای مومنین طلب استغفار می کنند به این صورت که از خدا می خواهند که برای اهل زمین دینی بفرستد تا مردم دیندار شوند و در سایه احکام نورانی دین، آمرزیده شوند و این همان سعادت بشر است.

‏****
جبرییل

خدمت خوانندگان محترم پس از سلام عرض می کنم که همینک در خدمت رئیس ملائکه جناب حضرت جبرئیل هستیم تا مصاحبه ای با آن حضرت داشته باشیم.

‏****
‏-با تشکر از اینکه وقت گرانبهای خودتان را در اختیار ما قرار دادید، لطفا خودتان را برای خوانندگان ما کاملا معرفی کنید.

‏-من جبرئیل یا جبرائیل هستم به معنی عبدالله یا عبدالرحمن یا عبدالعزیز که سه بار در قرآن این نام آمده است(بقره ۹۸و ۹۷_تحریم ۴۰) دیگر اسمها و لقبهایی که برای من بیان شده عبارتنداز:> که در آیه ۱۰۲ نحل آمده، > که در آیه ۱۹۱ شعرا آمده است و همچنین>، >و>.خداوند پنج صفت را برای من بیان داشته:ذی قوه(صاحب قدرت)،کریم(با ارزش)،مکین(صاحب بزرگی)،مطاع(اطاعت شونده)و امین(امانتدار در ابلاغ وحی الهی).اگر تعریف از خود نباشد ا فضل ملائکه می باشم با این حال من و میکائیل و اسرافیل از یک تسبیح آفریده شده ایم.

-چون خوانندگان ما انسان هستند دوست دارند شما به گونه ای خود را معرفی کنید که قابل درک برای آنها باشد،اگر ممکن است این درخواست را قبول فرمایید.
‏-همانطور که می دانید من فرشته ام و خلقت من با بشر کاملا متفاوت است اما می توانم رمزهایی بیان کنم که برای شما خسته کننده نباشد و نوعی عظمت من را هم نشان دهد.اول: اینکه قد و اندازه من در میان فرشتگان متوسط به نظر می رسد.
دوم:24 بال سبز و مشبک اصلی دارم که به در و یاقوت آراسته است و در مجموع 600بال دارم که حاکی از قدرت و فعالیت من است.
سوم:بین دو شانه من 500سال راه است.
چهارم:طعامم تسبیح و نوشیدنی ام تهلیل است.
پنجم:لباسیایم رحمت و کرامت الهی است.
ششم:نور من در میان ملائکه مانند نور روز در شب است.
‏-از وظیفه خود برایمان بگویید.
‏-کار اصلی من پیام رساندن به پیامبران است،یعنی وحی،خصوصا پیامبر خاتم حضرت محمد(ص)و البته نسبت به پیامبران،سمت کمک رسانی و مشاوره هم داشتم چنانچه به آدم، زراعت و هجی کردن حروف و نحوه استفاده از آهن و مناسک حج را آموختم و به حضرت نوح کشتی سازی و به داود صنعت زره سازی یاد دادم.ابراهیم را از آتش نجات دادم و حضرت موسی را در مبارزه با فرعون کمک کردم،همین طور فرعون و سربازانش را در دریا غرق کردم.به ذکریا بشارت یحیی دادم و با دمیدن به مریم،عیسی را به او عطا کردم که همه اینها مو به مو فرمان الهی بود و من فقط واسطه بودم.
‏-برای رساندی وحی چگونه با پیامبران ارتباط برقرار می کردید؟
‏-رسولان الهی هنگام وحی وجود من را لمس و درک می کردند اما دیگر پیامبران در خواب،پیام خدا را از من دریافت می کردند.لازم می دانم بگویم پر افتخارترین مرحله وظیفه من نازل کردن قرآن بر قلب پیامبر اسلام بود که ابتدا از خود پیامبر اجازه می گرفتم و برای وحی قرآن همواره چهار فرشته همراه من بودند که آیات الهی را حفظ کنند.
‏-صحبت از پیامبران شدند،لطفا از رابطه خود با پیامبران برایمان بگویید.
‏-در مورد پیامبر اسلام که رابطه بی نظیری با هم داشتیم باید بگویم که دوستانه ترین رابطه را داشتیم چنانچه آن حضرت بارها جلو مردم مرا دوست خود خوانده است.مهمترین دلیل رابطه من با پیامبران رساندن وحی الهی به آنها بود اما این تمام کار نبود.

-من وظایف دیگری داشتم که باعث رابطه با آن بزرگواران می شد،مثلا در مورد حضرت آدم، به دلیل ناله زمین من نتوانستم طینت او را از زمین جدا کنم و سرانجام برادرم عزرائیل این کار را کرد.
زراعت و الفبای حروف و مناسک حج را به او آموختم و اصولا مراسم حج را پس از آن که خدا اراده فرمود توبه آدم را بپذیرد به او آموزش دادم،لذا مرا فرستاد تا یک یک اعمال حج را به او بیاموزم;حتی در مراسم حج سر او را خودم تراشیدم هر گاه غم وغصه دار می شد او را دلداری می دادم در ازدواج او با حوا، من عقد آنها را خواندم وقتی هم آن حضرت مرد،نحوه غسل کردن و کفن کردن و دفن کردن را به فرزندش حضرت شیث یاد دادم و ملائکه بر او نماز خواندند.خبر پیامبری اشموئیل را من دادم. حضرت ابراهیم را به فرمان الهی از آتش نجات دادم و از جانب خدا به او پسرش اسماعیل دستور حج را رساندم و اعمال حج را آموختم;فراموش نشد که من ابراهیم و هاجر را به سرزمین مکه راهنمایی کردم و بعدها چشمه آب را از زیر پای اسماعیل جاری ساختم.وقتی قوم حضرت موسی به خاطر نافرمانی شان به دستور خدا همدیگر را می کشتند،دستور بخشش خداوند را به موسی رساندم تا یکدیگر را نکشند.عصای موسی را بنده از بهشت آوردم و به او تقدیم کردم همانطور هم که قبلا گفتم آن حضرت را در مبارزه با فرعون و غرق کردن دشمنانش یاری کردم.یک وقتی هم پیش یوسف بودم و به او تذکر دادم که زیبایی بی مثال تو از آن خداست و او هم خدا را سپاس کرد و او خبر دادم که نبوت از نسل او ادامه نخواهد یافت.
هنگامی که آن حضرت زندان بود به او گفتم خدا را به حق محمد و اهل بیتش قسم بده تا آزاد شوی و او هم از این امر استقبال کرد. زره سازی را به داود آموختم و بشارت یحیی را به زکریا دادم و به امر حق تعالی در مریم دمیدم تا حضرت عیسی را حامل گردید. در مورد حضرت عیسی نیز بگویم که یکبار ابلیس به صورت پیرمردی در برابر او آشکار شد و قصد آزار او را داشت که با بال خود او را تنبیه کرده و از آنجا راندم.در هر حال من ماجراهای بسیاری با پیامبران داشته ام.

-سخن از حضرت مریم شد.قضیه شما با آن بانوی پاک چه بود که در قرآن هم از آن یاد شده؟
-داستان به آنجا بر می گردد که مریم روزی برای شستشوی خود به کناری رفته و پرده ای زده بود در این هنگام من به صورت جوان زیبایی بر او ظاهر شدم،آن خانم از دیدن من بسیار تعجب کرد و از من به خدا پناه برد،بلافاصله به او گفتم من فرستاده پروردگار تو هستم و آمده ام که فرزند پاکیزه ای به تو عطا کنم.او گفت:کسی با من در ارتباط نبوده حالا چگونه می توانم بچه دار شوم.گفتم:این کار برای پروردگار آسان است و خداوند می خواهد فرزند تو را نشانه اعجاز و رحمت خداوند قرار دهد.سرانجام به فرمان خداوند در او دمیدم و مدتی بعد او حضرت عیسی علیه السلام را به دنیا آورد و من آن فرزند پاک و زیبا را در بال خود خود پیچیدم و به آسمان بردم و سپس به مادرش برگرداندم.
-خوب حالا فرصتی است که از ارتباط خود با پیامبر خاتم محمد مصطفی(ص) سخن بگویید.
-من با همه پیامبران در ارتباط بوده ام اما به محمد(ص) و اهل بیتش افتخار می کنم به خصوص که آن حضرت مرا از خودش می خواند.با آن حضرت دوستانه ترین رابطه را داشتم چنانچه بارها جلو مردم مرا دوست خود خوانده بود و اصلا ما برادر هم بودیم هر چند او از من برتر بود؛البته این رابطه به قدری عمیق بود که قبل از نبوتش هم در خواب او می رفتم و با هم صحبت می کردیم. وقتی آن حضرت بدنیا آمد،میکائیل آب می ریخت من او را می شستم،سپس ملائکه هفت آسمان برای عرض سلام،گروه گروه حاضر شدند و من مواظب بودم ابلیس وارد آن محدوده نشود.شب میلاد آن حضرت به دستور خداوند چهار علم را از بهشت اوردم که روی هر یک جملاتی از یگانگی خدا و شهادت به بعثت محمد(ص) نقش بسته بود و آن ها را روی چهار نقطه زمین یعنی کوه قاف،کوه ابی قیس،سطح بیت الله الحرام(در مسجد الحرام )و بیت المقدس نصب کردم؛آن شب به اهل آسمان و زمین مژده میلاد دادم.
و اما هنگام ازدواج ان حضرت با خدیجه،اینجانب با دیگر فرشتگان مقرب الهی حضور داشتیم.برخورد رسمی و جدی من با او در آغاز بعثت در غار حرا بود که با لوحی از قرآن بر او ظاهر شدم و گفتم:بخوان،فرمود:نمی توانم؛او را فشردم و گفتم بخوان،باز فرمود نمی توانم،تا سه بار او را سخت فشرذم تا اینکه خواندن آموخت و توانست بخواند آنگاه به او گفتم:ای محمد!تو رسول خدایی و من پیک او،جبرائیل هستم پس از نبوت آن حضرت،افتخار داشتم که آیات الهی را بر قلب او نازل کنم و در این کار ارز او اجازه می گرفتم.البته گاهی هم وحی مستقیما از جانب خدا بر آن حضرت نازل میشد که بخاطر سنگینی و عظمت این امر،باعث میشد که به آن حضرت حالت غشوه و لرزه دست دهد.
-از حضورتان هنگام وفات رسئل گرامی اسلام بفرمایید.
-هنگام احتضار آن رسول خدا(ص) ،ان حضرت منتظر من بود،وقتی پیش آن حضرت آمده ام فرمود:چرا در این لحظات مرا تنها گذاشتی؟ و من گفتم که همه می میرند و آنگاه مرا نزد خود فراخواند و برادرم عزرائیل ،جان عزیز آن حضرت را گرفت؛حنوط آن حضرت را از بهشت آوردم و در حالیکه علی علیه السلام آب می ریخت من بدن رسول الله را می چرخاندم و البته سیل جمعیت فرشتگان در حال رفت و آمد و نماز بودند سپس به عنوان اولین کس،بر آن حضرت نماز خواندم.در هر صورت دوستی ما زبان اهل آسمانها بود و سعی می کردم به هر مناسبتی خدمت او شرفیاب شوم،مثلا وقتی فرزندش ابراهیم بدنیا آمد خدمتش رسیدم و تبریک عرض کردم.در مواقع خطر نیز مواظب او بودم چنانچه در عقبه 14 نفر را لو دادم که در کمیت آن حضرت نشسته بودند تا با رم دادن شتر سواری آن حضرت،او را به قتل برسانند.

_در قرآن از معراج پیامبر یاد شده است.ظاهرا شما یار و یاور اصلی آن حضرت بودید؛در این مورد اگر توضیحی هست بفرمایید.
_صعود پیامبر اسلام به آسمانها به نام معراج از مسائلی است که درک آن برای بشری که محدود است مشکل است اما واقعیتی است که قابل انکار نیست.پیامبر اسلام قبل از هجرت به مدینه به آسمانها عروج کرد که من به طور کلی به آن اشاره می کنم.شبی به اتفاق اسرافیل و میکائیل مرکبی بنام براق((گویا حیوانی بود سفید و دراز،بزرگتر از قاطر که هر گامش به اندازه ای بود که چشم می دید)) را آماده کردیم و از آن حضرت خواستیم سوار آن شود تا از مکه به بیت المقدس برویم.من وآن حضرت به بیت المقدس رسیدیم.در آنجا ارواح همه انبیا با او ملاقات و پشت سرش به نماز ایستادند؛نماز تمام شد وما می بایستی به آسمانهای هفتگانه می رفتیم تا نشانه ها و قدرت اعجاز برانگیز خداوند را ببیند.به اسمان دنیا(اول) رفتیم و ملائکه بی شماری خدمت آن حضرت رسیده و سلام کردند.به آسمان دوم رفتیم و حضرت عیسی را ملاقات کرد و در آسمان سوم یوسف را و در آسمان چهارم ادریس پیامبر را و در آسمان پنجم هارون را و در آسمان ششم موسی را و در آسمان هفتم،ابراهیم را ملاقات کرد سپس در آسمان هفتم وارد بیت المعمور((بیت المعمور مسجدی در اسمان،در موازات کعبه که احترام آن درآسمان،همانند احترام کعبه روی زمین است و هر روز هفتاد هزار ملک در آن نماز می خوانند.برخی روایات بیت المعمور را در آسمان چهارم مستقر می دانند.)) شدیم و حضرت نماز خواند.از آسمان هفتم هم گذشتیم تا به اعلی علیین و درخت سدرة المنتهی رسیدیم و از این به بعد من نمی توانستم بالاتر بروم اما به آن حضرت گفتم که تو به راهت ادامه ده چرا که نزد خدا مقربتر هستی،آن حضرت بقدری بالا رفت که با خداوند مکالمه کرد و پس از آن به مکه بازگشت.تمام این وقایع در یک شب اتفاق افتاد و حضرت در اینسفر،بهشت و دوزخ و اوضاع و احوال مردمان و بسیاری از عجایب خلقت را مشاهده کرد.
_فرمودید نام مرکب پیامبر در ابتدای معراج ((براق)) بود،اصولا شما هم صاحب مرکبی هستید؟
_بله،نام آن ((حیزوم))است اما به معنی مرکبی نیست که شما تصور می کنید.
_اگر موافقید برگردیم به مسائل وحی؛مراحلی که یک وحی باید طی کند تا به پیامبران ابلاغ شود چیست؟
_تمام خواسته های الهی به ((قلم)) منتقل می شود و قلم آنها بر(( لوح)) جاری می کند . ((اسرافیل)) با توجه به آن لوح،پیامها را به ((میکائیل)) رسانده و او هم به من و من هم به پیامبران ابلاغ می کنم و در این مسیر اگر بگویید کوچکترین انحراف و اشتباهی رخ می دهد،نمی دهد.
_از وحی آیات قرآن که بگذریم،مسلما شما پیامها و وظایف دیگری را به پیامبر اسلام(ص) رسانده اید،این طور نیست؟
_بله.
_لطف بفرمایید در خصوص این پیامها و نکته ها توضیحی ارائه بفرمایید.
_البته ابلاغ این پیاهما برای همه پیامبران بوده اما در مورد پیامبر اسلام(ص) از ویژگی مخصوص برخوردار است.مثلا دستور مسواک زدن را من بهیامبر رساندم،وقتی یک یهودی بر ضد پیامبر،سحر و جادو کرد به آن حضرت خبر دادمو حضرت هم علی علیه السلام را فرستاد و نشانه های جادو را از مکان آورد و باطل ساخت و بعد از همین قضیه بود که سوره های فلق و ناس نازل شد.یک سری از دعاها و ذکرها را به حضرت آموختم از آن جمله است پنج کلمه پر محتوا که عبارتند از:یا رب الاولین و الاخرین_یا ذوالقوۀ المتین_یا راحم المساکین_یا ارحم الراحمین. وضو و نماز را به ایشان یاد دادم از بهشت میوه ای آوردم تا حضرت بخورد و مقدمات تولد فاطمه(س)فراهم شود وقتی امام حسن علیه السلام به دنیا آمد خبر آن را در همان لحظه به حضرت دادم چنانکه به ایشان خبر دادم که مردم پس از تو به علی علیه السلام جفا می کنند و خدا هم برای آنها عذابی در نظر گرفته است.پس از نازل شدن سوره برائت،به پیامبر گوشزد کردم که ایت آیات را یا خودت یا مردی از خودت به مکه ببرد و تلاوت کند وقتی یک یهودی از قوم بنی نضیر می خواست با پرتاب سنگ از بالا او را بکشد،حضرت را با خبر کردم.شمشیر ذوالفقار علی را من از آسمان به زمین آورده و به پیامبر دادم که به علی علیه السلام بدهد همچنین خبر قتل امام حسین علیه السلام را که در آینده توسط امتش اتفاق می افتاد به حضرت دادم که ناراحت شد اما وقتی گفتم امامت از نسل حسین غلیه السلام ادامه خواهد یافت راضی شد.این را هم اضافه کنم که شب اول ماه مبارک من و شش فرشته بزرگ خداوند پیام رحمت خداوند را برای روزه داران می آوریم.این نکته مهم را هم فراموش نکنم که یک روز وقتی پیامبر دو رکعت نماز ظهرش را خوانده بود،بازوهایش را گرفتم و از قبله قبلی یعنی ((بیت المقدس))،رویش را به طرف((مکه))چرخاندم و از آن به بعد کعبه در مکه،قبله مسلمانان شد.

_از ارتباط صمیمی خود با پیامبر خاتم و دیگر پیامبران صحبت فرمودید؛اگر ممکن است بفرمایید با امامان معصوم علیهم السلام چه نوع رابطه ای داشته اید؟
_زمانی بود که من و برادرم اسرافیل،به طور دوستانه خود را برتر از دیگری می دانستیم تا اینکه خداوند وحی کرد که محمد ئ اهل بیتش افضل وبرترند و در اینجا بود که آرزو کردم خدمت گذار این خاندان باشم و شدم البته قبل از این نیز نور این خاندان را در عرش الهی دیده بودم و چنین تقاضایی کرده بودم علاقه من به این خاندان بر کسی پوشیده نیست چنانکه وقتی پیامبر و علی و فاطمه و حسن وحسین علیهم السلام زیر عبای پیامبر قرار گرفتند،من هم اجازه ی ورود خواستم و پیامبر رحمت،به من هم اجازه دادند جز آنها باشم.
حقیقتا من با اینکه پیام آور همه ی انبیا بوده ام اما افتخار می کنم به رابطه ای که با این خاندان دارم.بر اساس همین علاقه بود که پس از وفات پیامبر اسلام بر خود لازم دیدم،اها بیت پیامبر را دلداری دهم هر چند نامحرمان به این امر آگاه نبودند.
ذر مورد علی علیه السلام باید بگویم اولین بار من به او لقب ((امیر المومنین)) دادم؛وقتی پیامبر(ص)این حرف را از من شنید فرمود:از کجا این لقب را آوردی؟ گفتم:هنگام جنگ بدر خداوند به من فرمود که به تو بگویم که به امیر امومنین چنین و چنان دستور دهی و از آن به بعد،اهل آسمان علی را امیر المومنین می گویند.
در جنگ احد وقتی نیز آن همه دلاوری و وفاداری را ار آن حضرت دیدم فریاد زدم:لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی.در همین جنگ بود که پیامبر هم از این همه وفاداری علی علیه السلام به وجد آمده بود و خطاب به من فرمود:علی از من است. بنده هم آن را تکمیل کردم و گفتم:من هم از شما دو نفر هستم.در جنگ خیبر هم به یاری آن حضرت شتافتم.
ولایت علی علیه السلام را از جانب خدا در منی به پیامبر ابلاغ کردم.هنگام ازدواج آن حضرت با فاطمه(س) من و میکائیل در آسمانها،شاهد بر این ازدواج شدیم،اما لحظات سخت این ارتباط زمانی بود که حضرت در مسجد کوفه ضربت خورد و من در آن سحرگاه فریاد زدم:تهدمت والله ارکان الهدی و انطسمت والله نجوم السما و اعلام التقی؛و در تشییع جنازه ی آن حضرت شرکت کردم؛حتما شنیده اید جلو تابوت،خودش حرکت می کرد، آری من و میکائیل جلودار تابوت بودییم.
_آیا از نزدیک هم با هم ملاقات داشته اید.
_ملاقاتهای بوده اما در زمان پیامبر اسلام وقتبپی با ایشان ملاقات می کردم،غالبا مرا نمی شناختند چنانچه دعای روز شنبه را من به ایشان یاد دادم و بعدا پیامبر به حضرت علی علیه السلام گفته بود که یاد دهنده این دعا جبرئیل بوده است.البته شده بود که ایشان صدای مرا بشنوند اما مرا نبینند اما در زمان امامت آن حضرت،رابطه ما نزدیکتر بود،یادم می آید روزی در مسجد وقتی حضرت فرمود:من به راههای آسمان آشناتر از راههای زمین ام،من به صورت ناشناس گفتم:پس گو الان جبرئیل کجاست؟ و او پس از توجه ای به اطراف به من گفت:تو هستی.
_رابطه شما با آن حضرت به قدری است که صحبت را به درازا می کشاند؛اگر عنایت فرمایید به سراغ بقیه معصومین علیهم السلام برویم.
_بله البته،هر سال در شب قدر من به اتفاق فرشته های بسیار زیادی به زمین می آییم و با خود رحمت و مغفرت و سلام الهی را برای مومنین به همراه می آوریم،ما آن شب مهمان حجت خدا بر روی زمین هستیم،زمان حیات پیامبر خدا خدمت ایشان بودیم و پس از آن نیز در زمان هر یک از امامان،خدمت آنها رسیده ایم و گرد آنها طواف کرده ایم اما لازم است در خصوص چند تن از معصومین علیهم السلام تذکرهایی را داشته باشم.
_بفرمایید استفاده می کنیم.
_پس از وفات رسول خدا وقتی که فاطمه(س) محزون بود خدمت ایشان می رسیدم و اخبار آینده را به او می دادم لذا او را ((محدثه))هم می گویند،یعنی کسی که با فرشتگان صحبت کرده است.البته ما فرشتگان در برخی کارهای خانه مثل چرخاندن آسیاب و تکان دادن گهواره، آن حضرت را یاری می کردیم.
نام امام حسین را من از جانب حق آوردم که ابتدا((شبر)) بود که عربی آن حسین می شود.هنگام قیام آن حضرت خواستیم یاری اش کنم اما اما اجازه نداد و هنگام شهادتش در کربلا فریاد عزاداری سر دادم در حالیکه مردم مرا به شکل ناشناس می دیدند،آن لحظه پیامبر را هم نالان دیدم.
علاقه ما به آن حضرت به قدری است که من و میکائیل هر شب به زیارتش می رویم و حتی زیارت کنندگان آن حضرت را هم تا منزلشان مشایعت می کنیم.
اما در مورد امام زمان(عج) هم نکته ای را بگویم:قبلا گفتم شبهای قدر،ما میهمان حجت خدا بر روی زمین هستیم،و امروز که مهدی موعود حجت خداست، من به اتفاق خیل عظیم ملائک،خدمت آن حضرت می رسیم و این از افتخارات ما محسوب می شود.اما اگر بخواهیم نگاهی هم به زمان ظهورش داشته باشیم باید بگویم به فرمان الهی در ((خسف بیدا))هنگام ظهورش، وظایفی دارم که انجام خواهم داد من اولین کس هستم که با آن حضرت بیعت خواهم کرد و سپس بقیه ی ملائکه بیعت خواهند کرد.آنگاه من از جلو و اسرافیل از پشت سر حضرت حرکت خواهیم کرد برای حمایت از آن حضرت.حتما شنیده ای در زمان ظهور آن حضرت،در ماه مبارک رمضان صیحه ای آسمانی شنیده می شود،که این فریاد رسا و بلند را من بوجود خواهم آورد.

حالا توجهی می کنیم به مومنین.رابطه و علاقه شما نسبت به بندگان خدا چقدر است؟
_اصولا من وامثال من به دلهای پاک توجه بیشتری داریم،برای جواب دادن به سوال شما من باید به چند نمونه اشاره کنم و بس.قبلا گفته بودم در شبهای قدر من و گروه بسیاری از فرشتگان به زمین فرود می اییم و برای مومنین درود و سلام الهی را به همراه داریم یه اضافه شب اول ماه مبارک که بنده به اتفاق شش فرشنه دیگر پیام رحمت و مغفرت الهی را برای روزه داران مژده می آوریم.
اما از اینها که بگذریم،حساسترین مرحله ای که من می توانم به درد مومنین بخورم وقت احتظار و مرگ است که من حضور دارم و گاهی میکائیل نیز با من است و کمک می کنیم که آن شخص به راحتی دل از خانواده اش ببرد و مرگ را بپذیرد تا کمتر زجر بکشد.
یکی هم هنگام خارج شدن از قبر است در قیامت که بسیار هولناک است و من به مومنین واقعی کمک می کنم که ترس کمتری را تحمل کنند.این مطلب را هم ناگفته نگذارم که هنگام غربت هاجر و اسماعیل،من به صورت ناشناس به آنجا سر می زدم و به آنها دلداری و کمک می کردم.
_حال که صحبت از رابطه هاست اکر می شود بفرمایید با کدام یک از فرشتگان رابطه ی نزدیکتر و بهتری دارید.
_من بیشتر به میکائیل افتخار می کنم و رابطه من با او در میان ملائکه مانند رابطه سلمان و مقداد است در میان اصحاب پیامبر(ص) اصولا چون فرشتگان در خطی هستند که خدا خواسته،هیچ تعارضی با هم ندارند لذا کینه و دشمنی میان آنها نیست.

_تا اینجا صحبت همه اش سر دوستی بود؛آیا شما با کسی هم دشمنی دارید؟
_حب و بغض لازمه ی وجود هر موجودی ست که به خدا ایمان دارد؛تمام ملائکه دشمن سرسخت اعدا محمد و آل محمد(ص) هستند، و دلیلی غیر از این وجود ندارد و اگر چیزهای در این باره شنیده اید،همه اش به دستور خداوند بوده از جمله عذاب قوم لوط که من به عنوان رئیس ملائکه عذاب به اتفاق میکائیل و اسرافیل و کروبیل به صورت جوانانی زیبا نزد ابراهیم علیع السلام امدیم؛ابراهیم از ما به عنوان میهمان پذیرایی کرد اما وقتی دید ما دست به غذا نمی بریم بسیار نگران و متحیر شد،وقتی ما خودمان را معرفی کردیم،دلش آرام گرفت و مژده دادم که از همسرش ساره،فرزندی به نام اسحاق متولد خواهد شد،از انجا پیش لوط علیه السلام رفتیم در حالیکه مشغول کشاورزی بود،ان پیامبر به رسم میهمان نوازی ما را به منزل برد در حالیکه ما را نمی شناخت.مردم پست و ستمگر قوم لوط آن شب داخل خانه لوط ریختند تا به ما آزار برسانند،لوط بسیار نگران شد و احساس غربت و تنهایی کرد،در آن لحظه من خودم و یارانم را معرفی کردم تا لوط آرام گیرد،آنگاه با اشاره ای که به چشمان هجوم کنندگان کردم آنها را کور کردم.به لوط خبر دادم که ما برای عذاب قوم او آمده ایم که صبح گاهان اجرا خواهد شد و از او خواستم که یاران و خاندانش را از شهر بیرون ببرد،بجز زنش را که با قوم ستمکار همکاری می کرد(و احتمالا خبر ورود ما را هم او به مردم داده بود)،وقتی صبح شد،شهر را زیر و رو کردیمبه اینگونه که چنان شهر را بالا بردیم که صدای سگها و مرغانشان را اهل آسمان شنیدند آنگاه بر زمین واژگون ساختیم،لذا خداوند از من به عنوان((ذی قوه))(صاحب قدرت)نام برده است.
پس از آن بارانی از سنگریزه های نشانه دار بر آن باراندیم و وارد شهر شدیم و و اطرافش را با خاک یکسان کردیم.
و یا داستان قوم ثمود که پیامبرسان حضرت صالح،سه روز مهلت داد اما اصلاح نشدند و سرانجام من به فرمان الهی چنان فریادی بر سر آنها زدم که گوششان کر و قلبشان لرزید و جگرهاشان شکافت و در یک چشم بر هم زدن،جز اجساد بی جان آنها و جاندارانشان چیزی باقی نماند وسپس آتشی از آسمان فرود آمد و همگی سوختند و یکسره نابود شدند.
همچنان در مورد ((اصحاب الرس)) که در خت پرست بودند من چشمه ها و رودهای پر آب آنها را خشکاندم و در نهایت آن مردم کافر را زیر و رو کردیم.
از این عذابهای دست جمعی که بگذریم،در مورد برخی افراد هم لازم بود اقداماتی انجام دهم،چنانکه تعدادی از مسخره کنندگان پیامبر اسلام را تنبیه کردم؛یکی را در خواب منهدم کردم،یکی را کور کردم که بعدا مرد،یکی را چنان کردم که هر قدر آب می خورد سیراب نمی شد و مرد و یکی را هم شل کردم ومرد شخصی هم بود بنام اسود بن یغوث که سرش را آنقدر به درخت کوبیدم تا مرد و غلامش هر چه سعی می کرد کسی را نمی دید.
_حال با این تفاصیل جا دارد بپرسم آیا شما هم مانند ما انسانها،دشمن دارید؟کسی با شما دشمن هست؟
_البته چون من از سنخ بشر نیستم که با آنها دم خور باشم،طبیعی است که نباید دشمن داشته باشم.با این حال خنده دار است که برخی یهودی ها در صدر اسلام می گفتند اگر آیات قرآن را جبرئیل نازل نمی کرد ما به اسلام ایمان می آوردیم.دلیل آنها این بود که چرا من نگذاشتم دانیال پیامبر،بخت نصر را نابود کند زیرا او بنی اسرائیل را قتل عام کرده بود.واقعا چگونه می شود که اینها برادرم میکائیل را پیام آور رحمت بدانند و مرا عذاب آور،در حالیکه هر دوی ما فقط به دستور خدا عمل می کنیم و از پیش خودمان کوچکترین حرکتی نمی کنیم.
بخاطر همیت است که هر کس دشمن من و میکائیل باشد،دشمن خداست البته بعید نیست برخی از دشمنان اهل بیت هم از من گله کنند که چرا بارها علی علیه السلام را یاری کرده ایم،که من مسلما به کار خود افتخار می کنم.
_از صحبتهای قبلی شما چنین بدست آمد که در برخی از جنگهای رسول خدا شرکت داشتید.
_بله.
_لطفا مختصری در این مورد توضیح بفرمایید.
_به طور کلی دز جنگها شرکت داشتم.وقتی میکائیل نیز حضور داشت من از سمت راست پیامبر و میکائیل از سمت چپ،او را یاری و محافظت می کردیم.مشخصا در جنگ احد که تقریبا همه مسلمانان فرار کرده بودند من و علی علیه السلام و شاید چند نفر دیگر در کنار پیامبر ماندیم البته کسی جز پیامبر حضور مرا درک نمی کرد.همچنین در جریان برخورد با قبیله بنی قریظه من در دل آنها ایجاد رعب و وحشت می کردم.این را همه می دانند که در اولین برخورد اسلام و کفر یعنی جنگ بدر سه هزار فرشته،مسلمانان را یاری می کردند و بنده فرمانده بودم.
_حالا بهتر است کمی سوالاتمان را خصوصی کنیم.بدیهی است که شما فرشتگان قبل از خلقت جسمانی ما انسانها وجود داشتید،گسترش کره زمین که روزی تمام آن را آب فرا گرفته بود و الان هم بیشتر آن را آب پوشانده است،به چه صورت بوده است؟
_نسبت به این دنیا وظایفی بر عهده ماست که سر وقت آنها را انجام می دهیم از باب مثال همین گسترش زمین که از کعبه آغاز شد و در اینکار من و میکائیل مشغول بودیم یا انجام کسوف و خسوف که بر عهده من است.
اصولا در ساخت کعبه خود من سهم بسزایی داشتم و اولین کس از اهل آسمان بودم که حج را به جا آوردم.
_فرمودید ((دنیا))؛من یاد آخرت افتادم؛آیا در قیامت هم حضور دارید.
-بله،البته آنجا وضعیت کاملا متفاوت است و همه فرشتگان دور عرش الهی بهصف می ایستند و من هم آنجا وظایفی دارم که باید انجام دهم از جمله چند زن را به عنوان برتریت زنان عالم معرفی می کنم که در میان آنها نامهای حضرت فاطمه و حضرت مریم می درخشد
یکی دیگر از ووظایف مهم من نصب کردن میزان عدل الهی است که فعلا از درک بشر خارج است.وظایف مهم دیکری هم دارم که اینجا جای صحبت از آنه نیست.همچنین در قیامت وقتی اهل آتس به این درک و شعور رسیده اند که محمد و اهل بیتش چه گوهرهایی هستند و خدا را به آن بزرگان قسم دادند،من مامور هستم آنها را نجات دهم.
_آیا شما هم مرگ دارید؟یعنی امکان دارد کخ بمیرید؟
_خداوند زنده ای است که مرگ ندارد و اوج اینکار در آخر دنیا خواهد بودکههمه ی مردم می میرند جز ما چهار فرشته مقرب الهی که خداوند دستور مرگ ما را هم صادر می کند و بعد از آن هیچکس زنده و موجود نیست جز خداوند.
_گناه چی؟گناه هم می کنید؟
_آفرینش ما به گونه ای است که اصلا امکان گناه برای ما وجود ندارد،برخلاف انسان که امکان گناه کردن دارد.بنابراین اگر گناه نکرد،ارزش خواهد داشت.ما بنده های گرامی شده خداوند هستیم و هرگز در گفتار خدا پیشی نمی گیریم و فقط فرمان خدا را انجام می دهیم.البته به ترتیب ریاستی که داریم یعنی من به فرشتگان پائین تر دستور می دهم و آنها به پائین تر از خود تا برسد به پائین ترین سطح که به اجرا در می آید البته همه ی این مراحل در یک چشم بر هم زدن است.در هر صورت از پاکی فرشتگان همین قدر بگویم که خداوند در چند جای قرآن به آنها قسم خورده است.
_با ان حساب اگر شما اهل گناه و خطا نیستید مردم می توانند در درگاه خداوند به شما توسل پیدا کنند؟
_اگر تعریف از خود نباشد،بله.مردم می توانند مرا واسطه درگاه الهی قرار دهند.ان شا الله کمک خواهم کرد و ان شا الله در قیامت از آنها شفاعت خواهم کرد.

-یک سوال که برای خوانندگان ما نیز قابل توجه است این است که آیا شما با چهره ی غیر اصلی خود هم آشکار شده اید؟
-مسلما چهره اصلی من و کلا فرشتگان از ادراک بشر خارج است اما پس از مرگ به دلیل اینکه روح انسانها با ما سنخیتی دارد می توانند ما را ببینند.
اما در این دنیا من می توانم به چهره ی آدمها در آیم بدون اینکه خلقت من عوض شود وتاکنون به برخی از موارد آن اشاره کرده ام چنانکه به صورت جوانی زیبا بر حضرت مریم ظاهر شدم یا به صورت جوانی که میهمان حضرت ابراهیم و لوط بودیم به صورت فرد ناشناسی که به هاجر و اسماعیل دلداری می دادم یا زمانی که در مدینه مردم مرا به صورت دحیه کلبی،آن جوان زیبای نامدار عرب می دیدند اما نمی شناختند.
در عاشورا هم وقتی امام حسین کشته شد،دیدم که رسول خدا نالان است من هم فریاد و ناله سر دادم در حالیکه مردم مرا به شکل خودشان می دیدند اما نمی شناختند در مورد پیامبران نیز به جهت روح پاکی که داشتند،می توانستم به صورت جوان زیبایی خودنمایی کنم.
چنانچه بر ابراهیم 50 بار و بر موسی 400 بار و بر عیسی 10 بار و بر پیامبر اسلام 24 هزار بار ظاهر شدم اما مهم این بود که آنها می توانستند مرا بشناسند هر چند برخی از انبیا فقط مرا در خواب می دیدند و پیام الهیس را به آنها ابلاغ می کردم.
خوب است به این موضوع هم اشاره کنم که پیامبر اسلام فقط دو بار مرا به صورت اصلی ام مشاهده کردند که در آن حال 600 بال داشتم و عالم را از وجودم پر کرده بودم،یکی در آغاز بعثت و دیگری در شب معراج که در هر دو مورد از دیدن من هیجان و حیرت زیادی به او دست داده بود.

-شما که حقایق را کاملا درک می کنید برای بشر امروزی که دچار تفرقه ،سردرگمی و گمراهی است چه نصیحتی دارید؟
-به نظر می رسد مشکل اساسی بشر این باشد که نمی داند از کجا آمده و به کجا خواهد رفت.اگر به این دو پرسش پاسخ بدهد تکلیفش در این جهان نیز روشن می شود.اگر بداند از پیش خدای متعال آمده و بزودی پیش او برخواهد گشت،مسلماً سعی می کند در این دنیا رفتار و گفتارش مورد رضایت خدا باشد اما افسوس که خدا را فراموش کرده اند و دل خود را به چند روز دنیا خوش کرده اند.
علت این فراموشی هم فراموس کردن راه پیامبران و امامان است.مگر هزارها پیامبر برای هدایت بشر نیامدند؟پس چرا بشر هنوز گرفتار مشکل هدایت است؟
دلیلش این است که بشر به جای پیروی از راهداران هدایت بدنبال شیطان براه افتاده اند؛جالب این است که بشر خودش می داند که ابلیس ،سرکرده شیطان چه ماجرایی داشته و چه تهدیدهایی که کرده است[او که از اجنه بود و از آتش خلق شده بود بواسطه عبادتهای زیادزبه منزلت فرشتگان راه یافته بود اما سر بزنگاه ،هزاران سال عبادت خود را به باد فنا داد و غرور بیجا باعث شد از رگاه الهی و از صف فرشتگان دور گردد.وقتی خدا آدم علیه السلام را خلق کرد به فرشتگان دستور داد بر آدم سجده کنند،ما همه سجده کردیم اما او امتناع ورزید و بدبخت روزگاز شد،آیا بدبختی از این بالاتر که از درگاه الهی رانده شد؟پس از آن غرور و تکبر بیجا ،نوبت لجبازی اش رسید و گفت:حالا که مرا از درگاهت راندی من هم سر راه بندگانت می نشینم و آنها را گمراه می کنم و همینک او به اتفاق یاران بش شمارش مشغول گمراه کردن مردم است.البته خداوند هم به او فرمود که جهنم را از تو و پیروانت پر خواهم کرد.]
راه حل این است که همه تحت ولایت خدا درآیند،همان ولایتی که خداوند در وجود من قرار داد و من آن را به پیامبران به خصوص پیامبر اسلام(ص) منتقل کردم و او هم به امیر المومنین،علی علیه السلام رساند که متاسفانه مردم این سر الهی را ضایع کردند.
به امید روزی که مهدی موعود بیاید و این ولایت را که تنها نسیمی از آن،قرنهاست که می وزد،زنده و بالنده گرداند.ان شا... به امید آن روز

-تشکر می کنم که وقت گرانبهای خود را در اختیار ما قرار دادید.خدانگهدار.

میکاییل

امروز افتخاری است که در خدمت حضرت میکاییل باشیم و مصاحبه ای با ایشان داشته باشیم،توجه فرمایید:

‏*****

-با تشکر از شما که وقت گرانبهای خود را در اختیار ما گذاشتید.به عنوان اولین سوال لطفا خودتان را معرفی کنید؟
‏-من میکاییل و یا به قول قرآن میکال هستم و معنای آن می تواند عبیدالله باشد و یا به قول مسیحیان میکاییل همان میشل است.بنده یکی از چهار فرشته مقرب الهی هستم.در قرآن دو فرشته نام برده شده اند که بعد از جبرییل نام من به چشم می خورد.

‏-آیا مصلحت می دانید از خصوصیات خودتان بگویید؟
‏-البته چون ما فرشتگان از جنس انسانها نیستیم،مردم از درک ما عاجزند و به قول آن انسان کامل، علی بن ابی طالب که فرمود:ای کسی که خود را برای توصیف پروردگار به زحمت انداخته ای،اگر راست می گویی جبرییل و میکاییل را وصف کن.
بنابراین نه مردم توانایی توصیف ما را دارند و نه توصیف ما را درک نمی کنند.

‏-منظورم توصیفی بود که خوانندگان ما بتوانند درک کنند:
‏-بله،اصولا ما فرشتگان از نور خلق شده ایم، من و جبراییل و اسرافیل از یک تسبیح الهی آفریده شده ایم و دارای گوش و چشم و تیزی عقل و سرعت فهم هستیم.فرشتگان به صورت بالدار خلق شده اند که البته نوع این بالها آن چیزی که مد نظر شما انسانهاست نمی باشد.

‏-حالا دوست داشتیم از وظیفه و شغلتان برایمان صحبت کنید:
‏-همانگونه که می دانید عالم تحت اراده خداوند سبحان است و اراده او بوسیله فرشتگان اجرا می شود.عموم مردم مرا رزق آور و موکل بر رزق و روزی می دانند و این مطلب درستی است.اتفاقا در شب معراج،پیامبر رحمت(ص)از جبرییل در مورد کار من سوال کرد و برادرم جبرییل گفت که میکاییل بر نباتات و باران گماشته شده است.برخی مردم هم مرا حافظ دریاها می دانند که همه اینها یک معنی می دهد و آن هم فراهم کردن اسباب رزق و روزی خلق خداست.

‏-در انجام وظیفه،یار و مددکار هم دارید؟
‏-هزاران فرشته در این زمینه کار می کنند.ملائکه فراوانی که بر ابرها یا بر رعدها یا بر برقها یا بر بادها یا بر بارانها یا برفها و یا....گماشته شده اند که همه آنها ملائکه رزقند که تحت فرمان من انجام وظیفه می کنند.

‏-در سلسله نزول وحی شما در کدام قسمت قرار دارید؟
‏-وحی را از اسرافیل گرفته به جبرائیل می رسانم.

-همانگونه که می دانید،پیامبر گرامی اسلام (ص)یک یا چند بار سفر آسمانی بنام معراج داشتند.شما چه نقشی را داشتید؟
-می دانید که این گونه سفرها بی نظیر است وپیامبر به عنوان یک انسان لازم بود قبل از سفر از آمادگی لازم برخوردار شود.به گونه ای که بتواند این سفر را تحمل کند،بنابراین من با 70 هزار ملائکه قبل از سفر ،خدمت ایشان رسیدیم و به دستور خدای سبحان به ایشان شرح صدر(گشایش سینه)دادیم.

-در جریان رابطه برادری ،شما با کدام فرشته برادر شدید؟
-در آسمانها من و جبرائیل عقد اخوت (برادری)خواندیم و بهتر است بگویم که نقش من و برادرم جبرییل در میان ملائکه همانند سلمان و مقداد است بین اصحاب.

-از انسانها چه کسی را به برادری گرفتید؟
-علی بن ابی طالب را.البته قبل از من ،برادرم جبرییل هم با ایشان رابطه برادری برقرار کرده بود.به خاطر همین برادری ،در جنگ احزاب،در حفر خندق به او کمک می کردم و در تشییع جنازه آن انسان والا مقام،من و جبرییل جلوی تابوت را گرفته بودیم.

-سوالی که این جا به نظر می رسد این است که شما بیش از همه به کدام پیامبر علاقه نشان می دادید؟
-بدون شک بهترین و برترین پیامبران یعنی محمد بن عبدالله (ص) مورد علاقه شدید ما بود طوری که هنگام تولدش من آب می ریختم و جبرائیل آن حضرت را می شست و گفتیم که ملائکه هفت آسمان نیز به نوبت به دیدن او بیایند،من و جبرییل و اسرافیل و اسماعیل در غسل رسول خدا شریک شدیم به خاطر همین علاقه بود که رسول گرامی اسلام همانگونه که در زمین علی وحمزه را وزیر اختصاصی خویش قرار داده بود،در آسمان نیز من و جرییل را وزیر اختصاصی خود قرار داده بود.

-به غیر از پیامبر اسلام به چه انسانی علاقه شدید دارید؟
-همانکونه که گفتم من علی علیه السلام را به برادری گرفتم و طبیعی است که به او علاقه شدید داشته باشم.اصلاً خداوند مرا همراه جبراییل و اسرافیل مامور کرد که از علی علیه السلام اطاعت کرده و از دشمنانش بیزاری جوییم.از اینها گذشته این علاقه باعث شد که شب عروسی علی و فاطمه علیهما السلام ،من و جبرییل با 70 هزار ملک در عروسی حاضر شویم.آن شب چبرییل تکبیر گفت و من بعد از او و ملائکه بعد از من تکبیر گفتند و از آنجا مرسوم شد که در عروسیها تکبیر گویند.هر چنر امروزه شماها تکبیر را تنها هنگام تشییع جنازه سر می دهید و گفتن تکبیر در عروسی را خنده دار می دانید.
بله،بارها من و هزاران فرشته دیگر بر او سلام کرده ایم.شجاعتی که آن شب به خرج داد و جای پیامبر خوابید،چنان مرا به شگفت آورد که خدمت او رسیده تبریک گفتم که برای زنده ماندن دینش،زندگی خود را به خطر می اندازد.
به همین خاطر از شهادت او غمگین شدم و به اتفاق برادرم جبرییل در حالی که جلوی جنازه را گرفته بودیم در تشییع جنازه اش شرکت کردیم و البته این بهسفارش خود حضرت بود که کسی نباید جلوی جنازه را حمل کند ؛زیرا از قبل مقرر شده بود که ما دو نفر این کار را انجام دهیم.

-بقیه امامان چه؟آنها چه جایگاهی پیش شما دارند؟
-البته آنها هم به خاطر بزرگواریشان مورد احترام شدید ما هستند مثلا من و برادرم جبرییل هر شب به زیارت قبر امام حسین علیه السلام می رویم کسی که قبر آن عزیز را زیارت کند مورد توجه ویژه ماست یا فاطمه زهرا سلام الله علیها که بارها به کمک او رفتیم و در حالیکه از خستگی به خواب رفته بود من گهواره کودکانش را تکان می دادم و جبرییل آسیاب سنگی او را می چرخاند،یا در مورد آخرین حجت خدا ،مهدی موعود(عج) که هنگام ظهور،دست به سینه در خدمت ایشان خواهیم بود.
هر چند ما به امر خداوند،اداره کل عالم را بر عهده داریم اما نسبت به خاندان پاک پیامبر اسلام،افتخار می کنیم که خدمتگزار باشیم.

-مردم پیش شما چه جایگاهی دارند؟
-البته هر چه غیر خداست پیش من جلوه ای از خدای سبحان است.رزق مردم طبق دستور خداوند و بنا بر لیاقتها و مصلحت ها تقسیم و تعیین می شود و در کم وزیاد شدن آن من دخالتی ندارم و به قول شماها من پارتی بازی نمی کنم.
خداوند روزیش را به خوبی تقسیم کرده و اگر در جهان فقر وجود دارد،به خاطر ستمگران و چپاولگران و استعمارگران است که در قیامت حتما بررسی خواهد شد.
اما در کنار وظیفه اصلی ان گاهی من و جبرییل بر بالین محتضر حاضر می شویم تا راحت بتواند از خاندانش جدا شود و این بزرگترین کمک است به این گونه افراد.

-حالا که صحبت از مردم به میان آمد اجازه دهید این سوال را مطرح کنم که شما در میان مردم دشمن هم دارید؟
-بالاخره کسی که موکل رزق و روزی باشد از طعن مردم به دور نیست هر چند مشخصاً نام مرا نبرند اما به طور ویژه برخی از ناصبی ها با من وجبرییل دشمنی می ورزند،تنها به این خاطر که ما بارها علی علیه السلام را در جنگ و غیر جنگ یاری کرده ایم؛اما این گونه افراد باید قرآن خوانده باشند که خدای سبحان فرمود:دشمن جبرییل و میکاییل و فرشتگان،دشمن خداست.البته برخی از یهودیان هم به راه کج رفته اند و مرا حامی قوم یهود خوانده اند؛همینها گفته بودند:اگر به جای جبرییل،میکاییل وحی را بر پیامبر اسلام نازل می کرد ما مسلمان می شدیم،اما این حرفها بهانه ای بیش نیست.

-خوب،ما می دانیم شما صاحب قدرت و عظمت بی نظیری هستید و هزاران هزار ملائکه تحت فرمان شما هستند،سوالی که مطرح است این است که آیا شما از قدرت و مقام خود به ضرر یا نفع کسی هم استفاده می کنید؟
-همانطور که قبلا اشاره کردم من مامورم اراده ی خدای سبحان را تحقق بخشم نه کم نه زیاد همانطور که ذشمن ما دشمن خداست،دشمن خدا هم دشمن ماست.یعنی ما با کسی بد هستیم که خدا با او بد باشد و آنگاه اراده ی خدای سبحان را در مورد آنها اجرا می کنیم،مثلا در نابودی قوم لوط من هم حضور داشتم دز کنار جبرییل و اسرافیل و کروبیل و چنان بلایی بر سر آنها نازل آوردیم که در تاریخ برای همیشه ماندگار شد.یا در مورد اصحاب الرس که حتما چیزهایی شنیده اید.

-بله در قرآن هم به آنها اشاره شده است.آنها پیامبران زیادی را کشتند.
-خوب چنین کسانی سزاوار چه عذابی هستند؟من زراعت آنها را خراب و نهرهایشان را خشک کردم،البته عزراییل هم دستور داد تا چهارپایانشان را بکشند.یا در جریان غرق شدن اصحاب فرعون،من لشکر فرعون را از پشت سر به طرف معبر ایجاد شده هل می دادم تا در آب غرق شوند.اینها نتیجه دشمنی ما با آنها نیست بلکه نتیجه دشمنی آنها با خدا و اولیا خداست.

-مردم به بزرگان دینشان متوسل می شوند تا حاجتشان برآورده شود،آیا توسل به شما می تواند منطقی باشد یعنی درست است؟
-اصولا انسانها به کسانی توسل می جویند که به خدا نزدیکترند و من هم به عنوان یکی از فرشتگان مقرب الهی می توان واسطه شوم و در برخی از دعاها،فرشتگان بزرگ الهی از جمله من واسطه قرار گرفته ایم.
گاهی هم می شد که پیامبر(ص) دعا می کرد و من و جبرییل آمین می گفتیم و علی بن ابی طالب علیه السلان صدای ما را می شنید.

-ببخشید که کمی طول کشید،من این سوال را از همه می پرسم،اجازه بدهید از شما هم بپرسم؟
-بفرمایید.

-آیا شما هم مرگ دارید؟
-صدالبته،عزراییل علیه السلام،ابتدا چان همه موجودات را می گیرد و پس از آن خدای سبحان به او امر می کند،جان اسرافیل را بگیرد،سپس دستور می دهد جان مرا بگیرد،در آخر هم خود عزراییل خواهد مرد و هیچ موجودی در عالم یافت نخواهد شد مگر خدای سبحان.

-آنوقت شما در قیامت هم حضور دارید؟
-خوب بله،همانطور که در اولین روزهای گسترش زمین،من و برادرم جبرییل مامور گسترش زمین از نقطه کعبه شدیم روز قیامت هم حضور خواهیم داشت و پل صراط را من برقرار می کنم و جبرییل هم مقدمات دادرسی را فراهم می سازد.چنانکه سایر فرشتگان نیز مشغول خدمت خواهند بود.

-با پوزش از اینکه وقت گرانبهای شما را گرفتم،اگر ممکن است مطالبی را به عنوان نصیحت ذکر کنید.
-تقوی؛سفارش من پیشه کردن تقواست.با تقوی درهای آسمان باز و زمین استعدادهای خود را در معرض شما قرار می دهد. و در یک کلام روزی زیاد می شود.

ادامه دارد....

عزراییل

******

توفیقی شد تا لحظاتی را در خدمت حضرت عزراییل باشیم تا به پرسشهای ما پاسخ دهند.شما هم خواننده این متن باشید.
-لطفا خودتان را کاملتر معرفی کنید؟
-من عزراییل هستم و به تعبیری فرشته مرگ،در هفدهم ماه خلق شده ام.خدای متعال در میان فرشتگان چهار فرشته را برگزید و مقرب درگاه خود کرد که عبارت بودند جبرییل،میکاییل،اسرافیل و اینجانب.
خدا را بر این نعمت سپاسگذارم.

-از شغلتان بلکه بهتر بگوییم از وظیفه ای که بر عهده دارید برایمان بگویید.
-بله،تعبیر به وظیفه صحیحتر است.وظیفه ای که از جانب حق بر دوش من نهاده شده است قبض ارواح است و اگر خوانندگان شما از این حرف نترسند،من روح را از جسدها جدا می کنم.این قضیه هم بر می گردد به روزهای نخستین خلقت بشر که قرار شد ما چهاز ملک مقرب،طینت آدم را از زمین برگیریم.وقتی جبرییل وارد عمل شد،زمین چنان نله دلخراشی کرد که جبرییل کار را ناتمام رها کرد و همینطور شد در مورد برادرم میکاییل و برادرم اسرافیل اما این بنده بدون توجه به این ناله ها،کارم را تمام کردم و خداوند هم به من دستور داد که روح ها را با همین جرئت و جسارت از بدنها جدا کنم.

-یک سوالی که این جا مطرح می شود این است که شما با توجه به گستردگی جهان و مرگ و میرهای فراوان چگونه فرصت گرفتن روح ها را دارید؟
-اولا،من تنها نیستم و در این مسیر فرشتگان زیادی مرا یاری می کنند.ملائکه رحمت،جان نیکان و ملائکه عذاب،جان بدان را می گیرند.
در ثانی،تمام دنیا پیش من همچون سکه ای است در کف دست با این مقدمه شما می بینید که گرفتن جانهای فراوان در یک لحظه کار مشکلی نیست با این دقت نظر که آنها به دستور من کار می کنند و من هم دستور خدا را اطاعت می کنم.

-فرمودید فرشته مرگ هستید،درباره مرگ چه صحبتی دارید؟
-مرگ دروازه آخرت است.مرگ رسوا کننده آرزوهاست.همه باید بمیرند و می میرند،و از یک نظر این یک نعمت است برای بشر.

-چطور؟
-برای روشن شدن مطلب، این قضیه را می گوییم: در یک برهه از زمان،قومی از پیامبرشان خواستند که دعا کند که هیچ کس نمیرد.او دعا کرد و دعایش مستجاب شد.از آن پس هیچ کس از آن قبیله نمی مرد تا آنجا که خانه ها پر از آدم های ریز و درشت شد تا جاییکه یک نفر مجبور بود طعام پدر و مادر و جد و جده و فرزندان خود را بدهد.مردم دیدند وضع خیلی خراب شده است،به ناچار نزد پیامبر خود رفتند و از او تقاضا کردند که دعا کند تا اوضاع،همانند اول شود و سرانجام هم چنین شد.گفتم همه مردنی هستند اما مرگ برای اسیران شهوات یک نعمت است چون هر چه عمر اینگونه افراد زیاد شود بدی هایشان هم زیادتر می گردد

[=&quot]-اگر لطف بفرمایید و چگونگی قبض روح را برای ما بیان کنید،ممنون هستم.[/]
[=&quot]-من و بهتر بگویم ما(فرشتگان مرگ)کار خودمان را از انگشتان پا شروع می کنیم.شخص محتضر ممکن است ما را ببیند که روی پاهای او دست می کشیم اما از دیدن ما و کار ما تعجب می کند.کم کم به سینه و سپس گلو می رسیم.هر قسمت که روح از آن گرفته شود،بی حس می شود تا اینکه سرانجام روح را از دهان و چشم و گوش او می گیریم و به حالت مرده تحویل اهل و عیالش می دهیم.قبض ارواح،انواع و اقسام دارد این هم یک نوع است.[/]

[=&quot]-این کار چقدر طول می کشد.[/]
[=&quot]-کم و زیاد دارد.در تصادفات و مرگهای ناگهانی شای چند لحظه هم طول نکشد.این که چه کسی،چه نوع مرگ و چه اندازه وقت برای مرگش مشخص می شود بستگی به عوامل زیادی دارد که از حوصله بحث و درک شما بیرون است.[/]

[=&quot]-قبلا خبرهایی داشتیم مبنی بر اینکه مرگ،بسیار وحشتناک و سخت است.آیا برای همه اینطور است؟[/]
[=&quot]-این یک سوال مهم و کلیدی است.پر واضح است که مرگ همه مانند هم نیست چنانچه همه مردم مانند هم زندگی نمی کنند.روی هم رفته مرگ آغاز مرحله جدیدی از سیر تکاملی بشر است،همانگونه که تولد،اینطور بود پس طبیعی است که وحشت آور باشد به گونه ای که از ترس و دلهره حال طبیعی خود را از دست میدهند.[/]
[=&quot]در هر صورت،قاعده کلی وجود ندارد که بگوییم جان گرفتن کافر اینطور است و مومن آنطور.کافر هم ممکن است به واسطه کارهای نیکی که انجام داده،مرگش آسان باشد چنانچه مومن هم به واسطه اعمال خلافش،ممکن است مرگ دردناکی داشته باشد.[/]
[=&quot]اما ممکن است به کلیاتی اینجا اشاره کنم؛از جمله این که ما در ملاقات با شخص مومن،به او سلام می کنیم و این مایه شادی اوست بعضی از مومنین برجسته را،خودم جان می گیرم در حالیکه 50 هزار فرشته به همراه دارم که همگی به او بشارت بهشت می دهند ما در این ملاقاتها با صورت زیبا،لباسی پاک و بوی خوش ظاهر می شویم و به مومنینی که از این تحول در هراسند می گوییم:ترس را از خود دور کنید که بهشت در انتظار شماست و تمام ای سلامها،بشارتها،خوش روییها و زیبا سازی های ما برای آن است که آن شخص،اعمال نیکی را در دنیا انجام داده است.[/]
[=&quot]در مقابل،قبض روح برای ظالمان ،بسیار دردناک است.دستمان را باز کرده از آنها می خواهیم که جانشان را بدهند و چون چنین نمی کنند علاوه بر وعده جهنم،ضربات شدیدی را هم بر صورت و پشت آنها وارد می کنیم.یاران من در برخورد با این گونه افراد،ظاهری سیاه و بدبو،موهای ایستاده و لباسی سیاه به خود می گیرند در حالیکه از دهان و بینی شان سراسر آتش و دود خارج می شود و حتما شنیده اید که حضرت ابراهیم که خواسته بود چنین ظاهری را از من ببیند و وقتی مشاهده کرد غش کرد و هنگامی که به هوش آمد گفت:اگر کافر هیچ عذابی نداشته باشد مگر دیدن این صورت،برای او کافی است.[/]

[=&quot]-برخورد مردم هنگام تحویل دادن جانشان چگونه است؟[/]
[=&quot]-اصرار دارم که بگویم آنها به راحتی حاضر به جان دادن نیستند بلکه ما خود جان آنها را می گیریم،مگر افراد معدودی که در دادن جانشان باکی ندارند.[/]
[=&quot]در مورد سوال شما باید بگویم،برخوردها مختلف است،هم از گروه مومنان و هم کافران.[/]
[=&quot]افراد ظالم و کافر که چنین لحظه ای را فراموش کرده اند با دیدن فرشته مرگ همه چیز را حاشا کرده و می گویند:ما اصلا در دنیا کار بدی نکرده ایم عده ای هم قبول دارند که گمراه بوده اند اما بهانه می کنند که محیط ما،آلوده بود،اما ما به آنها می گوییم:مگر زمین خدا همین یک تکه است،زمین بسیار گسترده است،می خواستید مهاجرت کنید.[/]
[=&quot]عده ای هم از اعمال خود پشمان شده و می گویند:ما را به دنیا برگردانید تا کار خوب انجام دهیم.[/]

[=&quot]-راست می گویند؟[/]
[=&quot]-نه،هرگز،این حرف _مفتی_ است که آنها می زنند البته ممکن است خوبان هم چنین درخواستی بکنند اما نه برای جبران گذشته بلکه برای زیاد کردن اعمال نیک خود،متاسفانه دیگر دیر شده است.[/]
[=&quot]برخی از مومنین هم وقتی جان به گلویشان می رسد و جای خود را در بهشت می بینند،درخواست می کنند که به دنیا برگردند تا به خانواده خود خبر دهند و ما هم به آنها می گوییم این کار ممنوع است.[/]

[=&quot]فرمودید مرگ سخت است.چگونه دلتان می آید نیکو کاران را از زن و فرزندانشان جدا کنید و به کام مرگ ببرید؟[/]
[=tahoma][=&quot]-البته من و یاران من،با مومنین رفیق و دوست هستیم اما این مانع نمی شود که او را به عالم دیگر منتقل نکنیم.افراد خوبی را که نگران مال و فرزند خود باشند با نشان دادن مقامشان در بهشت،راضی می کنیم.آنها با دیدن نعمتهای بی نظیر و شگفت آور بهشتی،هر قدر هم هراس از آینده اموال و زن و فرزند خود داشته باشند،با رضایت تن به مرگ می دهند.و ایت مسئله الان برای شما و خوانندگانتان قابل درک نیست.[/][/]
[=tahoma][=&quot]البته کافران هم اظهار نگرانی می کنند و می گویند:ما زن و فرزند و اموال خود را به چه کسی واگذار کنیم؟که در جواب می گوییم:آنها را به دیگران بدهید و هر چه سریعتر از دنیا بیرون بیایید که جهنم(برزخی) در انتظار شماست.[/][/]

[=tahoma][=&quot]--چرا به نظر شما مردم از مرگ می ترسند؟[/][/]
[=tahoma][=&quot]-این یک مسئله طبیعی است،زیرا می خواهد از دنیایی با آنهمه آرزو جدا شده و به تنهایی رهسپار عالم دیگر شوند.اما گروهی ترسشان به این جهت است که دنیای خود را آباد و آخرت خود را خراب کرده اند.[/][/]
[=tahoma][=&quot]این نکته هم قابل تذکر است که حتی افراد توبه کننده،از ترس ملاقات با من،دل نازک می شوند و این خوب است.[/][/]

[=tahoma][=&quot]-جا دارد نکات ایمنی سفر مرگ را برایمان بفرمایید.[/][/]
[=tahoma][=&quot]-در هر سفری توشه لازم است،بهترین توشه برای آخرت، تقواست.یعنی انجام واجبات،دوری از حرامها و رعایت اخلاق.آسانی این سفر بسته به توشه وعملی است به جا گذاشته اید،بنابراین تا به عملتان مطمئن نیستیددرخواست سفر مرگ نکنید.[/][/]
[=tahoma][=&quot]این نکته را هم بگویم که هر قدر بتوانید دلبستگی به دنیا را کم کنید،مرگ برایتان آسان تر است و برای بدست آوردن این حالت باید زیاد،یاد مرگ کنید.به این نکنه که گفتم توجه کنید ،بسیار مهم است.[/][/]

[=tahoma][=&quot]-با عرض معذرت، آیا شما هم مرگ دارید؟[/][/]
[=tahoma][=&quot]-بله،من هم مردنی هستم،در مرحله اول همه مخلوقات میمیرند مگر مگر فرشتگانی که عرش الهی را حمل می کنند و جبرییل و بنده.آنگاه خداوند به فرشتگان حامل عرش و جبرییل می فرماید که بمیرند و می میرند،آنگاه به بنده می گوید که بمیرم و من هم خواهم مرد.بعد از آن خدا ندا می دهد:کجایند کسانی که برای من شریک قائل بودند،این ملک با عظمت امروز از آن کیست؟و خود در جواب می فرماید:برای خدای یکتای بی همتا.[/][/]
[=tahoma][=&quot]-اصولا برای گرفتن جان آدمیزاد،اجازه هم می گیرید؟[/][/]
[=tahoma][=&quot]-من محتاج به اجازه هیچ کس نیستم،تنها در گرفتن جان رسول خدا(ص) از او اجازه خواستم و بعد از او نسبت به علی بن ابی طالب علیه السلان هم چنین چیزی اتفاق افتاده است و غیر دو مورد،نه اتفاق افتاده و نه اتفاق خواهد افتاد.[/][/]
[=tahoma][=&quot]در مورد بقیه مردم،ما روزی 5 بار به منازل آنها سر می کشیم و به محض اینکه مرگ آنها فرا رسیده باشد،بدون تاخیر،کار خودمان را انجام می دهیم.و این رفت و آمد همچنان ادامه دارد تا هیچ کس از اهل خانه باقی نماند.[/][/]

[=tahoma][=&quot]-شما که با مرگ سر و کار دارید،فکر می کنید مرگ،یعنی چه؟[/][/]
[=tahoma][=&quot]-مرگ یعنی جدا یی روح از بدن.[/][/]

[=tahoma][=&quot]-کمی توضیح دهید.[/][/]
[=tahoma][=&quot]-ببینید،انسانها در رحم مادر رشد اولیه خود را آغاز کرده و بعد از مدتی روح الهی در آن دمیده می شود.در دنیا علاقه این دو به هم شدیدتر می شود،هنگام مرگ ما وظیفه داریم این دو را از هم جدا کنیم.طبیعی است که این جدایی برای آنها سخت خواهد بود.در هر صورت روح را از بدن جدا می کنیم اما آن دو هنوز هم به هم می اندیشند تا جایی که روح به دنبال جسد خود حرکت می کند و در گورستان حضور پیدا می کند.[/][/]
[=tahoma][=&quot]این علاقه به حدی است که گاهی روح پس از جدایی،از ما می خواهد که دوباره به بدن بلز گردد و ما هم در جواب می گوییم که روز قیامت باز خواهید گشت.این علاقه تا جایی است که گاهی روح پس از جدایی،طلب جزای خیر می کند برای جسدش،به خاطر انجام طاعات و عباداتش و جسد هم متقابلا روح را دعا می کند.[/][/]

[=tahoma][=&quot]-شده روحی را پس از جدا کردن به بدن باز گردانید؟[/][/]
[=tahoma][=&quot]-البته قاعده کلی این است که روح در دنیا دیگر به بدن باز نگردد اما اگر خداوند دستور دهند مسلما قابل بازگشت خواهد بود.[/][/]

[=tahoma][=&quot]-آیا چنین اتفاقی افتاده است؟[/][/]
[=tahoma][=&quot]-بله و بسیاری از نمونه هایش معروف است،مثلا زنده شدن حضرت عزیز پس از صد سال جدایی روح از بدنش یا مثلا گروهی از بنی اسرائیل که هب خاطر ترس از وبا و طاعون فرار کردند اما سرانجام به همان امراض مردند تا اینکه روزی حضرت حزقیل پیامبر که از آنمسیر عبور می کرد از خدا خواست که آنها زنده شوند و چنین هم شد،یا داستان مقتول بنی اسرائیل که به دستور حضرت موسی علیه السلام گاوی را کشتند و قسمتی از بدن آن را به بدن مرده زدند و به اذن الهی به مقتول جانش را برگرداندیم و آنگاه قاتل خود را معرفی کرد،و یا مرگ نمایندگان بنی اسرائل که برای دیدن خدا به کوه طور رفتند و بعدا به درخواست حضرت موسی دوباره زنده شدند،و یا زن مرده ای که تازه روحش را گرفته بودیم که امام سجاد علیه السلام به ما دستور داد روح را برگردانیم و ما اطاعت کردیم،یا داستان آن جوان کربلایی که جانش را گرفتیم و روحش را بالا بردیم،وسط راه پیام دادند که به خاطر توسل مادرش به امام حسین علیه السلام،سی سال عمر او اضافه گردید،ما روح را به جسد برگرداندیم. و حتما این را هم می دانید که هنگام ظهور حضرت مهدی علیه السلام گروهی زنده می شوند تا آن حضرت را یاری کنند.[/][/]

[=&quot]-از سرنوشت روح پس از جدایی از بدن چه خبر؟[/]
[=tahoma][=&quot]-ابتدا از سرنوشت بدن بگویم که به محض جدا شدن روح از آن،پوسیدگی آن شروع می شود.مدت زمانی که بدن کاملا پوسیده و متلاشی شود نسبت به افراد متفاوت است،حتی برخی از اجساد هرگز نمی پوسند مانند اجساد اولیا خدا.و اما در مورد روح،لحظاتی را در بهت و حیرت به سر می برد و فکر نمی کند که وارد عالم جدیدی به نام((برزخ )) شده است.در برزخ هم اگر از نیکو کاران باشد در ((وادی السلام)) جای می گیرد و اگر از بدکاران باشد در ((برهوت)) باید عذاب بکشد.اما به طور کلی،روح پس از جدایی از بدن باید در محضر الهی حاضر شود.[/][/]

[=tahoma][=&quot]-فکر می کنید عقیده مردم درباره شما چیست؟[/][/]
[=tahoma][=&quot]-با توجه به ماهیت کار من و شدت عملی که در وظیفه ام دارم،بدیهی است که مردم از من بترسند تا آنجا که گاهی افراد خشن و وحشتناک را به من تشبیه کرده و می گویند:فلانی مثل عزراییل است.به خاطر پیش بینی همین قضیه بود که در همان روزهای نخستین وظیفه ام،به خداوند متعال عرض کردم و با گریه هم گفتم که:اگر من با این شدت جان آدمیزاد را بگیرم،آنها از من بدشان می آید،خداوند هم در جواب فرمود:اسباب و عللی برای مرگشان فراهم می کنم که از تو غافل شده و علت مرگ را آن اسباب بدانند،مانند:تصادفات ،افتادنها،سرطانهاو امراض مختلف دیگر.با این حال عده ای مرا سبب مرگ می دانند و ممکن است به من روی خوش نشان ندهند،به خصوص در آن لحظات اولیه که عزیزی را از دست داده باشند و زبان به شکوه و شکایت می گشایند.[/][/]

[=tahoma][=&quot]-عکس العمل شما چیست؟[/][/]
[=tahoma][=&quot]-در چنین مواقعی بر سر آنها فریاد می زنم و می گویم:چرا شما این طور هستید، من که به او ستم نکرده ام. ما و شما پیش خدا یکی هستیم ،اگر خدا به شما دستور دهد جان مرا بگیرید ،شما انجام وظیفه می کنید،من هم همین طور هستم.رزق او از دنیا تمام شده بود،حال شما بر این مصیبت صبر کنید و از خداوند اجر بگیرید.[/][/]

[=tahoma][=&quot]-شنیده ام هنگامی که شما قبض روح می کنید،شیطانها هم در آنجا حاضر می شوند،آنها چه هدفی دنبال می کنند؟[/][/]
[=tahoma][=&quot]-این خبر درست است.شیطانها که از سربازان ابلیس هستند،هنگامی که به موفقیت کامل می رسند که بتوانند مومنی را بی ایمان کنند.آنها در طول زندگی تلاشهای وسیعی را در این راستا انجام می دهند که در بسیاری از اوقات،گوشه های از ایمان او را می گیرند اما گرفتن ایمان به طور کامل کار سختی است.[/][/]

[=tahoma][=&quot]شیاطین هنگام مرگ مومن،آخرین تلاشهای خود را صرف می کنند و گاهی موفق می شوند.اینکه نیکوکاران همیشه دعا می کنند که عاقبت به خیر شوند یعنی همین،یعنی با ایمان از دنیا بروند،هنگام مرگ تسلیم خدا باشند نه تسلیم شیطان هنگام مرگ دقیقه 90 زندگی بلکه پایان وقت اضافه آن است،مهم این است که در این لحظات برده های ایمان خودتان را به باخت تبدیل نکنید.[/][/]

[=tahoma][=&quot]-خبر دیگری که شنیده ایم راجع به حضور ائمه اطهار علیهم السلام است.لطفا در این باره هم کمی توضیح دهید؟[/][/]
[=tahoma][=&quot]-همه انسانها هنگام مرگ،رسول خدا و علی علیهما السلام را خواهند دید.طبیعی است که نیکان از این ملاقات خوشحال می شوند اما بدکاران به شدت افسرده و ناراحت می شوند.زیرا در آن لحظه،گمراهی خود را با تمام وجود درک می کنند و افسوس می خورند که چرا عمر خود را در مسیر شیطان سپری کردند نه در مسیر خدا و اولیا الهی.البته برای بعضی از خوبان هم حضور همه معصومین علیهم السلام دیده شده است.[/][/]

[=tahoma][=&quot]گاهی هم برخی از نیکان که از رفتن به آخرت هراس دارند به آنها می گوییم که چشمان را باز کنند و در آن لحظه رسول خدا و ائمه هدا را می بینند،آنگاه با اشتیاق به استقبال مرگ می آیند.[/][/]

[=tahoma][=&quot]
[/]
[/]

[=tahoma][=&quot]-کسی هم می تواند از دست شما فرار کند و آیا چنین اتفاقی افتاده است؟[/][/]
[=tahoma][=&quot]-نه کسی فرار کرده نه کسی می تواند فرار کند اما تاخیر مرگ،آن هم به سفارش اولیا الله،بله،داشته ایم.[/][/]
[=tahoma][=&quot]در مورد فرار،من داستانی را نقل می کنم تا موضوع روشن شود.ما برای گرفتن جان فرزند سلیمان در منزلش حاضر شدیم،وقتی نگاه ما را به فرزندش دید فهمید که ما به چه منظوری آمده ایم.فورا از اجنه وشیاطین حاضر در مجلش خواست که راه فراری بیابند،یکی گفت:او را به خورشید می برم،یکی گفت:او را به ابرها می برم اما حضرت سلیمان گفت:ملک الموت می تواند به این مکانها بیاید،اما حالا او را به ابرها ببرید تا ببینم چه می شود.او را به آسمان لا به لای ابرها قرار دادند.ما هم بلافاصله جانش را گرفتیم و جسدش را در منزل،روبروی چشمان حضرت سلیمان قرار دادیم.[/][/]
[=tahoma][=&quot]من فکر نمی کنم مردم از حضرت سلیمان قویتر باشند،او که پادشاه مردم و اجنه و بادها بود.[/][/]
[=tahoma][=&quot]مردم فکر می کنند با تغییر مکان یا تامین وسایل ایمنی از من فرار کرده اند اما حقیقت این است که مردم در محافظت دو فرشته الهی هستند،همین که عمر آن شخص تمام شود،آن فرشته هم او را رها می کنند و ما هم در دم جانش را می گیریم.البته،مردم وظیفه دارند،مسائل ایمنی را رعایت کنند.[/][/]

[=tahoma][=&quot]-آیا شما در کیفیت جان گرفتن و یا تاخیر در جان گرفتن سفارش هم قبول می کنید؟[/][/]
[=tahoma][=&quot]-اگر بگویم خیر،خلاف واقع گفته ام و اگر بگویم آری،شماها فکر می کنید ما پارتی بازی می کنیم و حق را رعایت نمی کنیم.اما حقیقت این این است که برخی لیاقت دارند که عنایت و شفاعت و به قول شما آدمها،سفارش پیامبران و امامان شامل حالشان شود؛پس حق دارند سفارش شوند.قبلا گفتم که ما به سفارش برخی از پیامبران و امامان معصوم،روح مرده را به جسدش باز گردانیم.پس عجیب نخواهد بود که به سفارش آنها مرگ کسی را سالها به تاخیر بیندازیم.وقتی رسول خدا(ص) را در معراج زیارت کردم در مورد دوستداران اهل بیت به من سفارش کرد.[/][/]
[=tahoma][=&quot]رسول خدا هنگام قبض روح، حاضر است و اگر شخص رو به مرگ ،مومن باشد دستور می دهد که ما با او مدارا کنیم و اگر بدکار باشد دستور می دهد که با شدت عمل کنیم[/][/]
[=tahoma][=&quot]و اصولا ما دستور داریم که هر کس بر دوستی رسول خدا و اهل بیت او بمیرد،به او مژده بهشت دهیم تا راحت جان دهد؛البته لازم به تذکر است که سفارشها باید مورد تایید خداوند متعال باشد.[/][/]

[=tahoma][=&quot]-هنگام انجام وظیفه،رودربایستی(رودرواسی) هم با کسی دارید؟[/][/]
[=tahoma][=&quot]-خیر،فقط نسبت به برخی از بزرگان،احترام خاصی قائل هستیم.یادم می آید وقتی می خواستم روح ابراهیم خلیل را بگیرم،آن حضرت گفت:آیا دیده ای دوستی دوستش را بمیراند؟ من هم به خاطر احترام به آن حضرت،صبر کردم ببینم خداوند چه می فرماید،تا اینکه ندا آمد:آیا دیده ای دوستی از ملاقات با دوستش،بدش آید؟دراینجا بود که ابراهیم خلیل،شادمانه خود را برای مرگ آماده کرد و من هم در صورت و لباسی زیبا جانش را گرفتم.[/][/]
[=tahoma][=&quot]بنابراین رودربایستی،آنگونه که شماها تصور میکنید،ما نداریم.در جریان قبض روح حضرت سلیمان،من با لباساکیزه و ظاهری جوان و زیبا وارد کاخ او شدم،حضرت که به سربازان دستور داده بود کسی داخل نشود،ازدیدن مت تعجب کرد وگفت:چرا بدون اجازه وارد شدی.گفتم من از خدای سلیمان اجازه گرفته ام.او که فهمید که من که هستم،از من خواست مدتی فرصت بدهم تا اوضاع مملکت را سر و سامان دهد اما بدون رودربایستی،در همان حالی که تکیه بر عصا داشت جانش را گرفتم.[/][/]

[=tahoma][=&quot]-نامی از دو پیامبر الهی بردید.من یاد جریان شما با حضرت موسی علیه السلام افتادم.لطفا آن جریان را برای خوانندگان ما بازگو کنید؟[/][/]
[=tahoma][=&quot]-حضرت موسی علیه السلام همواره از مرگ،یک نوع دلهره داشت البته نه از دلهره هایی که شما دارید.تصمیم بر این شد که قبض روح او ناگهانی باشد.برای این کار من خود را به صورت مرد ناشناسی ردآوردم و مشغول کندن قبر موسی علیه السلام شدم.آن حضرت وقتی به من رسید گفت:ای مرد چه می کنی؟گفتم قبر مومنی را آماده می کنم.او نیز به من کمک کرد تا قبر را حاضر کردیم.موسی علیه السلام لحظه ای وارد قبر شد و در اینجا بود که خود را معرفی کردم.موسی علیع السلام به وحشت افتاد اما وقتی مکانش را در بهشت دید،راضی به دادن جان شد و در دم جانش را گرفتم و همان جا دفن کردم.به همین خاطر کسی نفهمید قبر موسی علیه السلام کجاست.[/][/]
[=tahoma][=&quot]از آن جا که موسی در میان مردم نفوذ و قدرت فراوانی داشت پس از مرگش،خداوند ندا سر داد که:موسای کلیم مرد،پس دیگر جه کسی است که نمی میرد؟!![/][/]
[=tahoma][=&quot]این ندا برای در هم شکستن غرور افرادی بود که فکر می کردند مرگ برای غیر آنهاست.[/][/]

[=tahoma][=&quot]-با حضرت ادریس چه جریانی داشتید؟[/][/]
[=tahoma][=&quot]-روزی آن حضرت از من خواست او را به آسمان ببرم.خوب هر چقدر باشد پیامبر است و احترامش لازم.در مسیر راه زیاد صحبت کردیم تا اینکه ایشان از من خواست تا شدت مرگ را ببیند.سختی مرگ را به او نشان دادم اما خیلی زود خسته شد و گفت:شدیدترین فشار روانی،همین مرگ است.لحظاتی بعد درخواست عجیبی از من کرد،خواست جهنم را ببیند.جهنم را نشانش دادم،در جا غش کرد.[/][/]

[=tahoma][=&quot]-می گویند شما به حضرت یعقوب خبر دادید که فرزندش یوسف زنده است،درست است؟[/][/]
[=tahoma][=&quot]-البته درست است اما نه با این صراحت.روزی حضرت یعقوب مرا خواست و گفت:در میان ارواحی که گرفته ای ببین روح حضرت یوسف هست یا نه؟ سریع جواب دادم که خیر،ما روح ایشان را نگرفته ایم.آن وقت حضرت یعقوب نفس راحتی کشید و فهمید که فرزندش حضرت یوسف زنده است.[/][/]

[=tahoma][=&quot]-در این جا به نظر آمد این سوال را مطرح کنم که آیا غیر از جدا کردن روح از بدن،کارهای دیگری هم می کنید و به قول آدمها،اضافه کاری هم دارید؟[/][/]
[=tahoma][=&quot]-خوب البته،بله.برای نمونه چند مورد را نقل می کنم.وقتی حضرت ابراهیم به مقام خلیل اللهی رسید،قرار شد برای بشارت و تبریک گویی،من خدمت حضرت بروم.خود را به صورت جوانی درآورده،رو در روی او قرار گرفم و این خبر و مژده را به او دادم.البته حضرت ابتدا از دیدن من جا خورد و فکر کرد برای قبض روحش آمده ام.نمونه دیگر اینکه در ازدواج حضرت علی و فاطمه(علیهما السلام)هر یک از ملک مقرب،کاری را به عهده گرفتن و من هم مسئولیت نشر و پخش این خبر شادی بخش را در آسمان و زمین عهده دار شدم.[/][/]
[=tahoma][=&quot]در مورد مربوط به جنگ خیبر است.وقتی علی علیه السلام برای فتح قلعه های خیبر حرکت کرد حضرت جبرییل سمت راست او قرار گرفت؛میکاییل سمت چپ،برادرم اسرافیل پشت سر و بنده جلو حضرت و از این نمونه ها بسیار است.در هر صورت ما سر بر فرمان خدای متعال داریم.[/][/]
[=tahoma][=&quot]-در خبرها داشتیم روزی که پیامبر،مومنین را با هم برادر میکرد،در آسمان هم میان فرشتگان چنین اتفاقی افتاده بود،درست است؟[/][/]
[=tahoma][=&quot]-بله[/][/]

[=tahoma][=&quot]-شما با کدام فرشته عقد اخوت(برادری) خوانده اید؟[/][/]
[=tahoma][=&quot]-با برادرم حضرت اسرافیل .جبرییل هم با میکاییل برادر شدند.[/][/]

[=tahoma][=&quot]-به عنوان آخرین سوال،و با عرض پوزش،آیا شما در محدوده کاری خود سیاسی هم عمل می کنید؟[/][/]
[=tahoma][=&quot]-سیاست من همان انجام وظیفه من است.اما اگر منظورتان سیاست بازی و بازیهای سیاسی باشد خیر.[/][/]
[=tahoma][=&quot]ما بدون تعارف و سر وقت،به دستور خداوند متعال روح انسانها را می گیریم و اگر به کسی هم رحم می کنیم به خاطر لیاقت خود اوست نه مسئله سیاسی.اصولا ریشه تمام بازی های سیاسی،دل بستگی به دنیا و فراموش کردن مرگ است.بدین گونه افراد هشدار می دهیم که به فکر روزی باشند که ما به سراغشان می آییم و به بازی هایشان خاتمه می دهیم.[/][/]

[=tahoma][=&quot]-با تشکر،در آخر اگر نصیحتی برای مردم دارید بفرمایید.[/][/]
[=tahoma][=&quot]-با توجه به اینکه سخت ترین وقت های بنی آدم،سه وقت است،و اولین آنها ملاقات با من است نصیحت می کنم که قبل از این که من به ملاقات آنها بروم آنها خودشان را آماده کنند.اگر شما ما را فراموش کنید،مطمئن باشید مه ما هرگز شما را فراموش نمی کنیم،شما باور کنید که مرگ از سایه شما با شما همراه تر است،پس دلیلی ندارد دل به دنیا ببندید طوری که وقت گرفتن روح،جزع فزع کنید و به ما التماس کنید.در دنیا عبذ واقعی باشید تا من هم با شما مدارا کنیم.
[/]
[/]




اسرافیل

[=tahoma][=&quot]و سرانجام موقع آن رسید که مصاحبه ای اختصاصی با چهارمین فرشته الهی،حضرت اسرافیل داشته باشیم.[/][/]

[=tahoma][=&quot]-با تشکر از اینکه وقت گرانبهای خود را در اختیار ما قرار دادید،به عنوان اولین سوال که حتما مستحضر هستید،از شما می خواهم که خودتان را کاملا معرفی فرمایید.[/][/]
[=tahoma][=&quot]-من اسرافیل هستم،به معنی عبیدالله،هر چند برخی مرا اسرافین هم گفته اند البته برادرم جبرییل همواره مرا یبه عنوان امین الله_بین خدا و خلق_معرفی کرده است.یکی از فرشته های حمل کننده عرش الهی هستم که با این حساب فقط نام یکی از حاملان عرش فاش شده است و از بقیه که هفت نفر هستند شما خبر ندارید.از نظر عظمت ظاهری،به گونه ای که قابل لمس برای شما انسانها باشد باید بگویم که چهار بال دارم که از زیر زمین تا زیر عرش الهی در آسمان هفتم را پر کرده است.از این جهت از برادرم جبرییل برتر هستم و این چیزی است که ایشان نزد پیامبر اسلام اعتراف کرده است.[/][/]
[=tahoma][=&quot]از نظر عظمت معنوی،من بعد از حجابهای الهی اولین کسی هستم که قرار دارم،به همین خاطر به من لقب((حاجب الرب))داده اند زیرا نزدیکتر از همه به لوح محفوظ هستم و این را هم جبرییل به پیامبر اسلام اطلاع داده است.[/][/]

[=tahoma][=&quot]-بله،بسیار خوشحال هستم که در خدمت جنابعالی هستم،اگر اجازه می فرمایید برویم سراغ وظیفه اصلی شما؛چه وظیفه ای در دستگاه با عظمت خلقت بر عهده دارید؟[/][/]
[=tahoma][=&quot]-برخی از مردم از نام برادرم عزراییل وحشت می کنند نام او همراه مرگ است اما نام مرا باید وحشت آور باشدزیرا کار من در ارتباط با مرگ همه کس و همه چیز و برچیده شدن ناگهانی این عالم است.[البته تمام اهل آسمان این حقیقت را می دانند لذا هر گاه حرکتی می کنم به گمان برپایی قیامت ولوله عجیبی در آسمانها بر پا می شود.][/][/]
[=tahoma][=&quot]وظیفه اصلی من دمیدن در صور است و در دو زمان،یکی «صور ممات»_مردن_است که در پایان این دنیا می دمم.وقتی برای این کار حرکت می کنم ولوله در آسمانها می افتد.در بیت المقدس در موازات کعبه قرار می گیرم و در صور ندا می کنم که:موتوا (بمیرید).[/][/]
[=tahoma][=&quot]با این صور مردم می میرند.این ندا به قدری غافلگیر کننده است که فرصتی برای وصیت یا بازگشت به خانه برای کسی باقی نمی ماند.البته یک صور ممات دیگر برای اهل آسمانها می دمم تا آنها هم بمیرند.پس از مردن همگانی مردم،زمین و خورشید و آسمانها از هم می پاشند.دومین صوری که خواهم دمید«صور احیا»_زنده شدن_است که در ابتدا قیامت یعنی پس از گذشت سالها از نابودی دنیا،رخ خواهد داد.در آن روز در صور ندا خواهم داد که:ای ارواح بیرون از بدن و ای استخوان های پوسیده،همه برگردید و جمع شوید برای حساب و کتاب.آن گاه واقعا دیدنی است که مردم به پا می خیزند در حالیکه برهنه هستند اما از شدت هول و هراس اصلا به هم توچهی ندارند.[/][/]

[=tahoma][=&quot]-ان شا ا... که خداوند در آن روز ما را یاری فرماید.اما مسئله که به ذهنم خطور کرده است این است که در مصاحبه های قبلی معلوم شد که همه می میرند و فقط ذات خداوند باقی می ماند،لطفا از مرگ خودتان بگویید.[/][/]
[=tahoma][=&quot]-از نکته سنجی شما ممنونم.باید بگویم ابتدا اهل زمین می میرند سپس تمام اهل آسمانها اما چهار فرشته به دسنور خداوند همچنان زنده اند که عبارتند از:جبرییل،میکاییل،عزراییل و بنده،در این لحظه خداوند به عزراییل دستور می دهد که جان من و میکاییل و جبرییل را بگیرد و سرانجام از خودش هم قبض روح می کند،در این جاست که دیگر هیچ موجودی و وجودی در عالم نیست مگر خدای متعال.اما در قیامت اولین کسی که زنده می شود،خودم هستم که به دستور خداوند این امر صورت می گیرد چرا که باید خودم را برای صور احیا آماده کنم تا قیامت برپا شود.[/][/]

[=tahoma][=&quot]-قبلا در معرفی خودتان فرمودید که جناب عالی یکی از حمل کنندگان عرش الهی هستید،بفرمایید این موضوع فقط مربوط به دنیاست یا خیر؟[/][/]
[=tahoma][=&quot]-حمل کنندگان عرش خدا همینک چهار نفر هستند و در قیامت به هشت فرشته افزایش خواهند یافت.بنابراین بنده در قیامت از حمل کنندگان عرش الهی خواهم بود.[/][/]

[=tahoma][=&quot]-در خبرها داشتیم که حضرت عالی هم در زنجیره وحی،جایگاهی دارید؛در این مورد توضیخ بفرمایید.[/][/]

-به طور کلی،اراده الهی در قلم و سپس در لوحی نمودار می شود و من بر اساس آن،امور را تقسیم می کنم،مثلا وحی الهی را به جبرییل می رسانم تا به پیامبران برساند و امور مربوط به میکاییل را به او ابلاغ می کنم تا به اجرا درآورد.در انتقال اراده الهی،امانت را رعایت می کنم،به خاطر همین است که جبرییل مرا «امین الله» معرفی کرده است.در هر صورت جایگاه من نزد لوح محفوظ است به گونه ای که بعد از حجابهای الهی اولین کسی هستم که حضور دارم.

[=&quot]-صحبت از وحی شد و مرا به یاد پیامبرا انداخت؛لطفا اگر رابطه ای با پیامبران داشته اید بیان بفرمایید.
[=&quot]-به طور کلی باید بگویم که خدمت و یاری رساندن به همه پیامبران در دستور کار من قرار داشته است.به خصوص نسبت به پیامبر گرامی اسلام،چنانچه در جنگ بدر که اولین برخورد اسلام و کفر بود،آن حضرت را یاری کردم در آعاز معراج پیامبر هم برای آماده کردن آن حضرت،حضور داشتم.شما می توانید علاقه من به آن حضرت را در این بیان بفهمید که وقتی خداوند مرا خلق کرد بر پیشانی من_با نور ذاتش_نوشت.لا اله الا الله،محمد رسول الله،علی امیر المومنین این را هم بگویم که وقتی آن حضرت فوت کرد بعد از جبرییل،من بر جنازه حضرت نماز خواندم.

[=&quot]-از ارتباط با امامان بگویید.
[=&quot]-ابتدا از حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) بگویم که بسیار تسبیح خداوند را می گفت،به همین خاطر وقتی خواب بود،من به جای او تسبیح می گفتم تا پای آن حضرت نوشته شود.زوز قیامت هم این افتخار را دارم که به همراه بسیاری از ملائکه با قبه هایی از نور،نزد قبر آن حضرت برویم و از ایشان خواهش کنم که وارد محشر شود.
[=&quot]اما از شوهرش،علی علیه السلام بگویم که خداوند در آغاز خلقت من،پس از نام خود و نام رسول خاتم ،اسم او را بر پیشانی من نوشت؛وقتی با برادرانم جبرییل و میکاییل و عزراییل،آن حضرت را در بر می گرفتیم،همگی افتخار می کردیم.به همین خاطر بارها سلام خود را که از سلامتی بر می خیزد نثار او کرده ایم.
[=&quot]از اینها گذشته قبل از اینکه میکاییل و جبرییل او را به برادری بگیرند،من چنین افتخاری را کسب کرده ام.در هر صورت من به تمامی اهل بیت،عشق و علاقه دارم به خصوص به امام حسین علیه السلام که با خون خود،دین خدا را زنده کرد و من به اتفاق جبرییل و میکاییل،زیارت کنندگان آن حضرت را تا منزلشان همراهی می کنیم.اما در مورد مهدی موعود علیه السلام که کار بسیار بزرگی خواهد کرد،مسلما من هم او را یاری خواهم کرد.البته اخیرا گروهی از دشمنان آن حضرت خود را آماده کرده اند تا پس از ظهور حضرتش،او را به خیال خام خود دستگیر کرده و یا بکشند؛واقعا خنده دار است.او دیری نخواهد پایید که ظهور می کند و تحت محافظت ما قرار خواهد گرفت و دشمنان احمق او ناکام خواهند شد.

[=&quot]-با بندگان خدا چطور هستید؟
[=&quot]-از آنجا که ما فرستندگان خدای رحمن و رحیم هستیم،برای بندگان او هم جز رحمت و مغفرت چیزی نمی خواهیم و[مغفرت خواهی ما هم این طور است که از خدا می خواهیم که برای اهل زمین دین بفرستد تا مردم در سایه آن به خدا نزدیک شده و آمرزیده شوند.]
[=&quot]به نظر من بهترین وقت آمرزش،حالت روزه داری است.به همین خاطر هر سال شب اول ماه مبارک رمضان به همراه شش فرشته دیگر،پیام آور رحمت الهی هستم چنانچه در اهمیت این موضوع،خداوند به کسی که ماه رجب را روزه بگیرد ثوابی به مانند ثواب من و جبرییل به او عطا می کند.
[=&quot]حال که صحبت بر سر بندگان خوب خداست خوب است اشاره ای به اصحاب کهف بکنیم که آنها پس از 309 سال خواب شبیه مرگ ،با دمیدن روح،آنها را بیدار کردم و این یک نمایش از قیامت بود تا مردم قیامت را بهتر درک کنند.

[=&quot]-از دوستان خدا برویم سراغ دشمنان خدا؛با آنها چه برخوردهایی داشته اید؟
[=&quot]-کوچکترین حرکت و فعالیت ما به اذن خداست.همین برخورد با دشمن هم باید با اجازه خدا باشد.حتما شنیده اید که در عذاب قوم لوط من هم با جبرییل و میکاییل و کروبیل همراه بودم.البته قبل از آن خدمت حضرت ابراهیم رسیدیم و مژده فرزندی به نام اسحاق را به او دادیم و پس از آن پیش حضرت لوط آمدیم که مردم برای دسترسی به ما که به صورت جوانان زیبا ظاهر شده بودیم به خانه لوط حمله کردند که در آن لحظه به ایشان گفتم که ما فرستادگان خدا هستیم و فردا صبح این مردم را به سزای اعمالشان خواهیم رساند،صبحگاه که شد شهر آنها را زیر و رو کردیم و فقط مومنین جان سالم به در بردند.
[=&quot]در جنگ بدر هم چنانچه قبلا گفتم در کنار رسول خدا با دشمنان خدا مقابله داشتم.
[=&quot]به طور کلی ما با دشمنان خدا دشمن هستیم و از روی خودخواهی با کسی دشمن نمی شویم؛شما حتما جریان حضرت یونس را شنیده اید که از خدا طلب عذاب کرد برای قومش و خداوند هم عذاب سختی را برای آنها آماده کرد اما همین که نشانه های عذاب ظاهر شد،مردم توبه کردند،در این لحظه خداوند مرا مامور کرد که عذاب را برگردانم و این کار را به سرعت انجام دادم.
[=&quot]غرضم این است که ما با کسی دشمنی نداریم و مطیع امر خدا هستیم؛یک روز عذاب می آوریم و یک روز هم عذاب را برمی داریم.

[=&quot]-حال در پایان این مصاحبه،اگر نصیحتی برای خوانندگان دارید بفرمایید.
[=&quot]-من عقیده دارم که تمام گمراهی مردم؛نتیجه غفلت از قیامت است.اگر کسی بفهمد قیامت یعنی چه؟همیشه هوشیار است.چرا اهل آسمان با کوچکترین حرکت من به ولوله می افتند؟زیرا می دانند قیامت یعنی چه و می دانند که من با قیامت سر و کار دارم.ندایی که من در صور میدمم بسیار وحشتناک است و اگر امتحان آن ضرری نداشت،در اینجا یک بار می دمیدم تا همگان بویی از قیامت را درک کنند.
[=&quot]خداوند به ایشان عقل داده است تا همچون پیامبری آنها را هدایت کند و به عاقبت امر خود بیندیشند.

[=&quot]با تشکر فراوان از اینکه وقت گرانبهای خود را در اختیار ما قرار دادید.خدانگهدار.[=&quot]

پایان ./:Gol:

موضوع قفل شده است